متن کامل
بسمه تعالی نقد و بررسی مقاله النثیقه الاثنا عشریة از کتاب احسان الهی ظهیر الشیعه و التشیع نگارنده: محمد رضا یاوری اداره کل پشتیبانی فرهنگی معاونت بین المل بعثه موضوع نقد و بررسی مقاله الشیعه الاثنا عشر
بسمه تعالي نقد و بررسي مقاله النثيقه الاثنا عشرية از كتاب احسان الهي ظهير الشيعه و التشيع نگارنده: محمد رضا ياوري اداره كل پشتيباني فرهنگي معاونت بين المل بعثه موضوع نقد و بررسي مقاله الشيعه الاثنا عشريه از كتاب الشيعه و التشيع - احسان الهي زهير ص 330- 369 محمد رضا ياروي بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و الصلوة و السلام علي محمدٍ خاتم النبين و سيد المرسلين و آله المنتجبين و اللعنة علي اعدائهم اجمعين مقدمة انسانها فطرتاً در جستجوي حق و حقيقت هستند و مادام كه آنرا بدست نياوردهاند براي تحصيل آن در تلاش و كوششند و آنگاه كه به مراد خود رسيدند كوشش در جهت حفظ و نگهداري آن خواهند داشت بطوري كه ممكن است جان خود را در راه حمايت از آن فدا كنند. جنگهائي كه در زمان پيامبر اتفاق افتاد و دفاع جانانه مسلمين گوياي اين حقيقت است احد احد گفتن بلال زير شكنجه و مدح علي گفتن ميثم بر بالاي دار و حوادثي كه در كربلا اتفاق افتاد، و به شهادت رسيدن شهداي ديگر مثل شهيد اول و دوم و... آية الله سعيدي و غفاري و... تا جنگ عراق عليه ايران و بشهادت رسيدن هزاران هزار جوان و بدنبال داشتن خسارتها و تا امروز و شهادت دكتر شقاقي و... همه و همه دال بر اين حقيقت است كه انسانها حق جود حقيقت طلبند. از سوي ديگر از صدر اوّل دون صفتهائي بودند كه در پي از بين بردن اين حقيقت فطري انسان بودهاند ولي هيهات... يريدون ليطفؤ انوار الله بافواههم و الله متّم نور و لو كره المشركين كور دلاني هستند كه در پي خاموش كردن اين نورند همچون قابيلها و نمرودها و بوسفيانها و بالاخرة تا امروز و رابينها رگ رگ است اين آب شيرين آب شور بر خلايق ميرود تا نفخ صور و وهابيّت و وهابيون نيز از همين قماشند كه بطور بي سابقهاي از آن تبليغ ميشود و افرادي چون بن باز و احسان الهي زهير و.. از مبلغان اين فكر بيپايه هستند و ميخواهند با تبليغ از وهابيت، مذهب اهل البيت يعني شيعه را خدشهدرا كنند ولي زهي خيال باطل. و ما در اين مقاله در صدد بررسي يكي از صدها مقالهاي كه در ردّ شيعه و زير سئوال بردن امام موعود، امام داوازدهم شيعه نگاشته شده است هستيم كه مؤلف كتاب الشيعة و التشيع ضمن مقالهاي تحت عنوان الشيعه الاثنا عشريه ضمن ردّ امام مهدي عليه السلام و بعضاً اهانت به آن حضرت و ايراد شبهاتي بياساس مبادرت نموده كه انشاءالله به بررسي آنها خواهيم پرداخت و از خداوند متعال كمك ميخواهيم. من الله التوفيق و عليه التكلان
شيعه اثنا عشري اولين بحثي كه نويسنده در كتاب دارد بحثي است حول محور شيعه اثنا عشري و وجه نسميه آنها به اثنا عشري، جعفري و رافضه كه در اين مقوله دو اسم اوّل مورد نظر او نيست بلكه بيشتر منظور نويسنده كلمه رافضة است آنگاه درصدد ذكر وجه تسميه هر كدام بر ميآيد و براي هر يك از اين عناوين وجهي را ذكر ميكند: 1- اثنا عشري ، شيعه طايفهاي هستند كه اثنا عشري نيز ناميده ميشوند بخاطر اينكه به ائمّه اثنا عشر اعتقاد دارند كه عبارتند از: علي بن ابيطالب و حسن بن علي و... و امامة ابن الحسن المهدي كه همان امام دوازدهم است(1) البته در اين وجه تسميه جاي بحث نيست و مورد قبول شيعه نيز هست همچنانكه بعضي از بزرگان به آن اشاره كردهاند.(2) 2- جعفريه ميگويند از آن جهت شيعه را جعفري ميگويند كه فروع دين خود را بطور مشروح از امام جعفر بن محمد الصادق گرفته است(3) البته بر كسي پوشيده نيست كه يكي از افتخارات شيعه اينست كه فروع دين خوتد را از اهل بيت گرفته و خود را پيرو اهل البيت ميداند چرا كه اولاً اهل البيت ادري بما في البيت و ثانياً امام صادق و اهل البيت عليهم السلام سيراب شده از سرچشمه زلال بنوّتند. نويسنده كتاب اعيان الشيعه نيز به اين معنا اشاره كرده و ميگويد: شيعه را جعفري ميگويند باعتبار اينكه مذهبشان در فروع همان مذهب امام صادق جعفربن محمد است و نسبت دادن مذهب جعفري به شيعه به همين جهت است.(4) 3- رافضة مسلّماً شيعه را به اين نام هم ناميدهاند آنچه در اينجا مهم است اينستكه چرا باين اسم ناميدهاند؟ آيا بخاطر انيستكه شيعه رفض و ردّ حمايت از ائمه خود نموده است آنچنانكه بعضي گفتهاند و مؤلف كتاب نيز روي همين مطلب پافشاري ميكند؟ اگر اينچنين است پي چه كساني در جنگهاي جمل و نهروان و صفين در ركاب حضرت علي عليه السلام كشته شدند يا چه كساني در روز عاشورا در كنار ابيعبدالله بوده و جان خود را فداي ايشان كردند؟ آيا آنها رافضي بمضايي كه مؤلف كتاب ميگويد بودند؟ يا آنها به حمايت از ائمه خود برخاسته و در راه دفاع از امام زمان خود به شهادت رسيدند؟ يا بخاطر اينستكه شيعه علي(ع) را بر ديگران مقدم داشته كه اين مطلب، مقبول عند الكل ميباشد و در نزد شيعه و ديگران جاي بحث ندارد كه خليفه بلافضل و جانشين بحق پيامبر علي عليه السلام است كه در جاي خودش با براهين عقلي و نقلي اثبات شده است(5) ولي كساني هستند كه در قلبشان مرض است و ميخواهند با اين اسم بر شيعه عيب بگيرند مخصوصاً آنگاه كه بر توصب جاهلي و كور پافشاري ميكنند.(6)
تعصّب جاهلي و كينه چه ميكند؟ مؤلف كتاب براي فرونشاندن آتش حقد و كينه خود دست به ترفندي ميزند و يكباره، به سراغ امام زمان عليه السلام ميرود و در صدد اين بر ميآيد كه بخيال خام خود اين مطلب را از اصل باطل كند آنگاه روايتي را از كتاب شريف كافي ميآورد ولي از ذكر دو كلمه در آخر روايت خودداري ميكند در حاليكه روايت را با آن تفصيلش ذكر ميكند توجه كنيد: و قال قائل: كان منه الحمل في جارية له لكنه بطل ذلك الحمل او سقط كما ذكره الكليتي في رواية طويلة عن احمد بن عبيد الله خاقان انّه قال اِن الحسن العسكري لمّا مات صارت سر من راي ضجة واحدة و بحث السلطان الي داره من فتشّها و فتّش حجرها و ختم علي جميع ما فيها و طلبوا اثر ولده و جائوا بنساءِ يعرفن الحمل فدخلن الي جواريه ينظرن اليهمنّ فذكر بيض هُنَّ ان جارية هنا بها حمل فجلعت في حجرة و وكلّ بها نحرير الخادم و اصحابه و نوة معهم و لم يزل الذين و كلّوا بحفظ الجاريه التي توهم عليه الحمل لازمين حتي تبيّن بطلان الحمل(7) ملاحظه ميفرمائيد كه مؤلف كتاب تا انيجار ائبيتر ذكر نميكند در حاليكه روايت مفصل است ولي صحاب كتاب لگرچند كلمه ديگر را ذكر ميكرد كافي بود براي اثبات خلاف مدعا او اينك دنباله روايت: و السلطان علي ذلك يطلب اثر ولده فجاء جعفر بعد ذلك الي ابي فقال... حتي مات ابي و خرجنا و هو علي تلك الحال و السلطان يطلب اثر ولد الحسن ابن علي(ع)(8) در اينجا ملاحظه ميشود كه سلطان وقت همواره در جستجوي فرزند امام حسن عسكري است و معناي اين جمله اينستكه سلطان وقت اگر يقين به وجود فرزندي نداشت عمال خود را به تفتيش و جستجوي او نميفرستاد بنابرني معلوم ميشود كه آنها به اين نتيجه قطعي رسيده بودند كه از حسن بن علي عليهاالسلام فرزندي متولد خواهد شد و لذا در جستجوي او بودند.
تاريخ تولد امام زمان(عج) مولف كتاب الشيعه و التشيع كه با هدف تكذيب وجود امام زمان(عج) از باب الفريق يتشبث بكل؟؟؟به هر وسيلهاي متمسك ميشود تا بتواند بزعم واهي خود وجود مقدس امام زمان را نفي كند به اختلاف در تاريخ تولد آن حضرت تمسك جسته و آنرا دليل بر عدم وجود آن حضرت دانسته و بعضي از اقوال ضعيفرا ذكر ميكند و اسمي از اقوال صحيحه نميبرد مگر يك قول در حاليكه در تاريخ به مواردي برميخوريم كه بسيار ضعيف هم هست و ثانياً مگر اختلاف در تاريخ تولد شخصي ميتواند دليل بر عدم وجود شخصي باشد؟ اگر ينچنين است آيا كسي ميتواند اختلاف در تاريخ تولد حضرت رسول اكرم(9) را دليل بر عدم وجود شريف ان حضرت بوداند؟! آنگاه به ذكر عبارتي از كتاب الفصل ابن حزم اندلسي ميپردازد كه قول اماميه جمهور و شيعه ميباشد كه: ان محمد بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب ميلم؟؟؟و لايموت حتي يخرج فيملاء الارض عدلاً كما ملئت جورا و هو عندهم المهديّ المنتظر(10) غافل از اينكه ابن عبارت دقيقاً تأييد عقيده شيعه است نه ردّ آن و جا دارد كه آن جمله مشهور حضرت امام زين العابدين را در اينجا بياوريم كه فرمود: الحمد لله الذي جعل اعدائنا من الحمقاء
زره داود چيست؟ يكي از موضوعات بحث آقاي احسان الهي زهير براي ردّ شيعه و ائمه شيعه(ع) موضوع صلاح و زره رسول الله است كه چگونه ممكن است زره پيامبر بر اندام يك يك ائمه شيعه اندازه بيايد مثلاً چگونه ميتوان زره پيامبر كه مرد كاملي بود بر اندام محمد بن علي الرضا اندازه باشد در حاليكه سن شريف آن حضرت در وقت وفات پدر بزرگوارش از هشت سال تجاوز نميكرد همچنين امام دهم علي بن محمد بن علي الرضا در حاليكه كودك بود پدرش از دنيا رفت(11) و نتيجه اينكه زره اندازه نبوده ذكر نميكند بلكه صرف استبعاد است و اين كار براي اولين بار و آخرين بار نيست كه ميكند.(12) ثانياً جاي اين سئوال هست كه آقايان بايد جواب بدهند كه چگونه زره موسي(ع) بر اندام آمد در حاليكه نوجواني بيش نبود و هر آنچه شما در اينجا جواب بدهيد ما نيز در ما نحن فيه جواب خواهيم داد ملاوه علاوه براينكه عده زيادي از مفسرين اهل سنت ذيل آيه و قتل داودُ جالوت(13) گفتهاند كه وقتي ميخواست به مبارزه باجالوت برود طالوت ملك به او سلاح و رزه داد همان زره و سلاحي كه در تابوت عهد بود و نشانه حقانيت طالوت بعنوان پادشاه برقوم بني اسرائيل بشمار مي رفت اينك بنقل گفتاربعضي ازمفسرين اهل سنت در اين زمينه ميپردازيم توجه كنيد: و لمّا برزو الجالوت و جنوده چون طالوت چهار لشكر بساخت تا به قتال جالوت بيرون رود اشماويل پيغامبر درعي به وي داد و گفت الله تعالي با نگيزد از اصحاب مردي كه جالوت بدست وي كشته شود و نشان اين مرد آنستكه اين درع ببالاي وي راست آيد نه بيفزايد و نه بكاهد و نه بتورسد آن مرد، با وي عهد و پيمان بند كه يك نيمه ملك خويش و يك نيمه مال بوي دهي و داود پيغامبر آنكه كودكي بود شباني ميكرد بدر خود را ايشاء، و كهينه پسران بود هفتم هفت پسر بود و قوتي عظيم داشت كه وقتي شير را بگرفت بنزد يك گله خويش و به دو دست زير و زبر لب او بگرفت و تا بدنبال او از هم بدريد خبر بوي رسيد كه طالوت بيرون شد كه طالوت بيرون شد بقتالا جالوت گوسپندان را بگذاشت و بيامد تا مطالعه برادراان كند كه در لشگر طالوت بودند براه دركي ميشد سنگي بآواز آمد كه يا داود حذني فانا الذي اقتل جالوت الجبار داود آن سنگ را بر گرفت و در توبره خويش نهاد و با خود ميداشت تا بر طالوت رسيد گفت: يا طالوت انا قاتل جالوت باذن الله عزوج لمن جالوت را كشتم بتوفيق و خواست الله، طالوت را عجب آمد اين سخن از وي كه داود مردي كوتاه بالا بود زرد رنگ چون بيماران بهيئت عاجزان و آساي درويشان، داود گفت من او را بكشم نيمه ملك و مال خود بمن دهي؟ طالوت گفت آري دهم و دختر خويش را نيز در حكم تو كنم اما نشان راستي تو آنست كه اين درع در پوشي كه اسمُوئيل بمن داد و گفت قاتل جالوت اوست كه اين درع ببالاي وي راست بيايد داود آن درع را پوشيد و ببالاي وي راست آمد طالوت بدانست كه كه جالوت بدست وي كشته شود.(14) در اينجا ملاحظه ميفرمائيد با اينكه داود به تصريح اين مفسر (و داود پيغامبر آنكه كودكي بود؟؟؟نوجواني بوده نه مرد كامل در حاليكه درع از آن اشماويل پيغمبر بود و او مردي كامل. اضافه براينكه اندازه بودن و نبودن درع نشان راستي سخن داود قلمداد شده در حاليكه اگر ميان داود و درع تناسبي بود يعني داود بزرگ و تنومند بود اين شرط بيفايده بود بنابراين همچنانكه درع اشماويل پيامبر ميتواند به امر خداوند متعال بر اندام يك كودك اندازه باشد چه اشكالي دارد كه در اينجا هم درع پيامبر(ص) خدا بر او صياي بحقش اندازه باشد. اين مطلب را نيز نبايد از نظر دور داشت كه مؤلف كتاب هيچ دليلي بر مدعاي خود نياورده بلكه صرفاً استبعاد ميكند. در اينجا با ذكر روايتي از امام رضا(ع) بحث را كامل ميكنيم: فرمود: و السلاح فينا بمنزلة التابوت في بنياسرائيل تكون الامامة مع السلاح حيث ما كان(15) 2- و كان غلاما يرعي الفنم و لم يقبل ان يلبس درعاً و لا ان عمل سلاحاً بل حملَ مقلاعه و حجارته فسخر منه جالوت و احتمي عليه اذ لم يستعد له و قال هل انا كلب فتخرج اليّ بالمقلاع؟ فرماه داود بمقلاعه فاصاب الحجر راسه و جابه فالقاه الي طالوت داود و...(16) همانطور كه ملاحظه ميشود بحث از سلاح و زره است كه داود قبول نكرد كه زره را بپوشد و سلاح را برگيرد بلكه امتناع كرد. سئوالي كه در اينجا مطرح؟؟؟آيا ميشود پوشيدن زره بزرگي كه باندام يك مرد كامل ميآيد به يك نوجوان پيشنهاد شود؟ هرگز! پس معلوم ميشود كه زره باندازه داود بود كه به او پيشنهاد شد بپوشد نه بزرگتر و نه كوچكتر. 3-... فلمار جع طالوت الي العسكر و معه داود و تصافوا للقتال للقتال برز جالوت يطلب المبارزه فانتدبَ له داود عليه السلام فاعطي طالوت داود فرساً و سلاحاً فلبس السلاح و ركب الفرس و سار قريباً ثم رجع الي طالوت فقال باز در اينجا بحث از پوشيدن سلاح است همان سلاح اشماويل پيامبر، البته در اينكه داود آن زره را پوشيد يا نه در تفاسير متعدد اقوال مختلفي وجود دارد ولي آنچه مسلم است زرهي كه داود پوشيد يا ميخواست بپوشد مال اسموئيل يا اشماويل پيامبر بود كه از موسي(ع) باو بارث رسيده بود و اندازه بودن يا نبودن آن بر اندام داود نشانه حقانيت داود بشمار رفته است
يك سئوال و جواب آن بطور خلاصه بايد گفت كه درست است كه در چهل سالگي عقل انسان شكوفا ميشود و انسان به كمال عقل خود ميرسد ولي ميدانيم كه هميشه در انسانها افراد استثنائي وجود داشته و دارند سئوال اينتكه آيا مانعي وجود دارد كه خداوند متعال اين دوران چهل سال را براي بعضي از بندگانش فشرده كنند؟ همانطور كه براي سخن گفتن معمولاً يكي دو سال لازم است در حاليكه حضرت عيسي(ع) در همان روزهاي اول زبان به سخن گشود آن هم سخني پر محتوي 1- تفسير لباب التأويل في معاني النزيل للخازن جزء اول ص175 ذيل آيه و پر مغز كه قران كريم اين كلمات رانقل كرده است(17) از اينجا معلوم ميشود كه اشكالي كه پارهاي از افراد به بعضي از ائمه شيعه گرفتهاند كه چرا بعضي از آنها در سنّ كم به امامت رسيدهاند درست نيست و اين صرف استبعاد است بدون دليل(18) در روايتي از يكي از ياران امام جواد محمد بن علي النقي بنام علي بن اسباط ميخوانيم كه ميگويد به خدمت ايشان رسيدم در حاليكه سن امام كم بود من درست به قامت او خيره شدم تا به ذهن خود بسپارم و به هنگامي كه به مصر باز ميگردم كم و كيف مطلب را براي ياران نقل كنم درست در همين هنگام كه در چنين فكري بودم آنحضرت نشست و رو بسوي من كرد و گفت: اي علي بن اسباط خداوند كاري را كه در مسئله امامت كرده همانند كاري است كه در نبوت كرده گا ميفرمايد و آتيناه الحكم صبياً(19) و گاه درباره انسانها ميفرمايد: حتي بلغ اشده و بلغ اربمين سنة بنابراين همانگونه كه ممكن است خداوند حكمت را به انساني در كودكي بدهد در قدرت اوست كه آنرا در چهل سالگي بدهد.(20)
خلفاء رسول الله و صحيح مسلم تا كنون آنچه گفته شد جواب دادن به شبهاتي بود كه احياناً از طرف عدهاي ايجاد شده بود ولي از اين ببعد قصد ما بيان رواياتي است كه از اهل سنت و در كتب آنهاست 1- عن سماك بن حرب قال سمعت جابر بن سمرة يقول سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله يقول لايزال الاسلام عزيزاً الي اثني عشر خليفه ثم قال كلمة لم افهما فقلت لابي ما قال فقا كلهم من قريش(21) 3- عن جابر بن سمرة قال قال النبي(ص) لايزال هذا الامر عزيزاً الي اثني عشر خليفة قال ثم تكلم بشيئ لم افهمه فقلت لابي ما قال فقال كلهم من قريش(22) البته در اين قسمت پنج روايت وجود دارد به همين مضمون و بعضاً يا همين الفاظ كه ما بذكر همين دو روايت اكتفا ميكنيم. خيانكه ملاحظه ميشود اين دو روايت تصريح ميكند كه خلفاء بعد از پيامبر دوازده نفرند نه بيشتر و نه كمتر، توجه كنيد: ابن عباس سمعت رسول الله صلي الله عليه و سلم يقول انا و علي و الحسن و الحسين و؟؟؟من ولد الحسبن مطهرون موصومون.(23) و از سلمان نقل ميكند كه رسول اكرم(ص) دست بر كتف حسين(ع) گذارد و فرمود: انّه الامام ابن الامام تسعة من صلبه ائمة ابرار امناء موصومون(24) حذيفة بن اسيد نيز نقل ميكند كه رسول اكرم(ع) فرمودند: الائمة بعدي من عترتي عدد نقباء بنياسرائيل تسعة من صلب الحسين اعطاهم الله علمي و فهي فلا تعلمّوهم فانهم اعلم منكم اتبّعواهم فانّهم مع الحق و الحق معهم(25) طبعاً روايات ديگري نيز هست كه 12 نفر ميداند خلفاء رسول الله را: خلفاء رسول الله دوازده نفرند: يحيي بن حسن فقيه در كتاب عمده از بيست طريق نقل ميكند كه: انّ الخلفاء بعد النبي صلي الله عليه و آله اثنا عشر خليفه كلهم من قريش(26) و در بعضي از روايات در آخر روايت اضافه شده كه كلهم من بني هاشم البته روايات در اين باب زياد است كه تأكيد ميكند عدد خلفاء رسول الله به عدد فقباء بنياسرائيل است يا تصريح دراد كه دوازده نفرند. مثل: الخلفاء بعدي اثناعشر كلهم من قريش(27)
بيائيد با هم جستجو كنيم اينك كه مسلم شد كه خلفاء بعد از رسول الله باعتقاد منصفين اهل سنت داوازده نفرند حتي اينكه 5 روايت در صحيح مسلم با صراحت تعداد 12 نفر نفر را ذكر ميكند بايد ببينيم كه اينها كيانند بعضي معتقدند كه خلفاي بنياميهاند. و مقصود پيامبر از دوازده نفر ائمه شيععه نيستند در حاليكه اين يك دروغ محض است چرا كه همه ميدانند كه خلفاي بنياميه اولاً چهادره نفرند نه دوازده نفر كه اسامي آنها به ترتبيب ذكر خواهد شد و ثانياً از قريش و بنيهاشم نيستند اينك اسامي خلفاي بنياميه بترتيب: 1- معاوية بن ابيسفيان 2- يزيدبن معاوي 3- معاوية بن يزيد 4- مروان بن الحكم 5- عبدالملك بن مروان 6- وليد بن عبدالملك 7- سليمان بن عبدالملك 8- عمربن عبدالعزيز 9- يزيد بن عبدالملك 10- هشام بن عبدالملك 11- وليدبن يزيد بن عبدالملك 12- يزيد بن وليد بن عبدالملك 13- ابراهيم بن وليد بن عبدالملك 14- مروان بن محمد بن مروان بن الحكم معروف به مروان حمار همچنين حمل اين روايت بر ملوك عباسي هم ممكن نيست چرا عدد آنهابيشتر از دوازده نفر بوده بطوري كه بعضي عدد آنها را 35(28) نفر و بعضي عدد آنها را 37 نفر گفتهاند كه اسامي آنها بدين شرح است: 1- عبدالله (سفاح) بن محمد بن علما بن عبدالله بن العباس 2- منصور دوانيقي 3- مهدي عباسي 4- هادي عباسي 5- هارون الرشيد 6- محمد امين 7- عبدالله مامون 8- معتصم 9- الواثق 10- متوكل 11- منتصر 12- مستمين 13- معتز 14- مهتدي 15- معتمد 16- معتضد 17- مكتفي 18- المقتدر 19- القاهر 20- الراضي 21- المتقّي 22- المتكفي 23- المطيع لله 24- الطائع له 25- القادر 26- القائم بامرالله 27- المقتدي بامرالله 28- المستظر بالله 29- المسترشد بالله 30- الراشد بالله 31- المقتفي 32- المستنجد 33- المستضيئبنور الله 34- الناصر لدين الله 35- الظاهر بامرالله 36- المستضر بالله 37- المستعصم بالله كه اين سلسله منحوسه خلفاي عباسي در سال 656 ه ق بدست هلاكوخان منقرض شد.(29) و بطور قطع خلافاي اربعه نيز نميتوانند طبق اين روايات معتبره جانشينان بحق پيامبر باشند نتيجه اينكه از يك طرف روايات صحيحهاي داريم كه عدد خلفاء را دوازده نفر ذكر ميكند و از طرفي ما بغير از ائمه اثنا عشر شيعه دوازده نفر ديگري سراغ نداريم. پس يا بايد بگوئيم نعوذ بالله روايات نبوي دروغ است و يا بايد اقرار كنيم كه خلفاء همانها؟؟؟ هستند كه شيعه ميگويد و لاغير. فاذا مضي علي فابنه محمد مضي محمد فابنه علي فاذا مضي علي فابنه الحسن فاذا الحسن فابنه الحجة محمد المهدي فهؤلاء اثنا عشر پس از ذكر اسامي امامان نه گانه و توضيح دادن آنكه هر پدري درگذشت پسرش بجاي پدر امام است تا امام دوازدهم كه بنام مهدي معرفي فرموده ذيل خير مفصل است كه طريقه شهادت هر يك را سئوال نموده و حضرت جواب داده آنگاه؟؟؟ثل گفت: اشهد ان لاله الا الله و انّك رسول الله و اشهد انّهم الاوصياء بعدك يعني شهادت ميدهم بوخدانيت خدا و رسالت شما و شهادت ميدهم كه آن دوازده نفر اوصياء بعد از شما ميباشند هر آينه بتحقيق آنچه فرمودي در كتب انبياء پيشين ديدهام و در وصيت نامه حضرت موسي كاملاً ثبت است. آنگاه حضرت فرمودند طوبي لمن اجهم و اتّبهم و ويل لمن لمن ايفصهم و خالفهم يعني بهشت براي كسي استكه آنها را دوست بدارد؟؟؟كند و جهنم براي انكس كه آنها را دشمن بدارد و مخالفت كند آنگاه؟؟؟در حضور
اسامي اعداد ائمه اثنا عشر 1- شيخ سليمان بلخي حنفي در باب 76 ينابيع الموده از فرا؟؟؟المسلمين شيخ الاسلام حمديني از مجاهد از ابن عباس نقل ميكند كه مردي يهودي بنام نعثل نام خدمت رسول اكرم صلي الله عليه و آله مسائل چندي از توحيد سئوال كرد حضرت هم جوابهائي دادند آنگاه نعثل به شرف اسلام مشرف گرديد بعد عرض كرد يا رسول الله هر پيغمبري وصي داشته و پيغمبر موسي بن عمران(ع) به يوشع بن نون وصيت نموده ما را خبرده كه وصيّ شما كيست؟ حضرت فرمود:اِنّ وصي علي ابن ابيطالب و بعده سبطاي الحسن و الحسين تتلوه تسعة ائمة من صلب الحسين يعني وصي من علي بن ابيطالب است و بعد از او دو دختر زادهاش حسن و حسين و بعد از ايشان نه نفر امامان از صلب حسين(ع) ميباشند نعثل عرض كرد تمنا دارم اسامي شريفه ايشان را برايم بيان فرمائي حضرت فرمود: اذا مضي الحسين فابنه علي فاذا مضي علّي فابنه محمد فاذا مضي محمد فابنه جعفر فاذا مضي جعفر فانبه موسي فاذا مضي موسي فابنه علي در حضور آن حضرت اشعاري انشاء نمود و گفت: صلي الله ذو العلي عليك يا خير البشر انت النبي المصطفي و الهاشمي المفتخر بكم هو انا بنا و فيك نرجوا ما امر و معشر سميتهم ائمة اثني عشر حباهم رب العلي ثم اصطفاهم من كدر قد فاز من والاهم و خاب من عادي الزهر آخر هم يسقي الظمأ و هو الامام المنتظر و عترتك الاخيار لي و تابعين ما امر من كان عنهم معرضاً مسنوف تصلاه سقر(30) 2- و نيز خواجه كلان در باب 76 ينابيع المودة از مناقب خوارزمي از واثلة بن اسقع ابن قرخاب از جابر بن عبدالله انصاري و ابوالمفضل شيباني از محمد بن عبدالله بن ابراهيم شافعي و او بسند خود از جابر انصاري كه از صحابه خاص رسول الله بوده است نقل مينمايد كه گفت مردي از يهود بنام جندل بن جنادة بن جبير خدمت خاتم الانبياء صلي الله عليه و اله مشرف شد بعد از بعد از سئوال مسائل توحيد و شنيدن جوابهاي كافي شهادتين بر زبان جاري و مسلمان شد آنگاه عرض كرد شب گذشته در عالم رؤيا خدمت موسي بن عمران رسيدم بمن فرمود كه: اسلم علي يد محمد خاتم الانبياء(ص) و تمسك شو به اوصياء بعد از حمد خدا را كه مرا مشرف بدين اسلام فرمود اينك بفرما اوصياء من دوازده نفرند عرض كرد چنين است: من هم همين قسم در توارة يافتهام ممكن است اسامي آنها را براي من بيان فرمائي حضرت فرمودند: اولهم الاوصياء ابو الائمة عليّ ثم ابناه الحسن و الحسين اول آنها سيد و آقاي اوصياء و پدر امامان علي(ع) و پس از آن دو فرزندش حسن و حسين اند. تو اين سه نفر را ملاقات ميكني آنگاه عمرت باخر ميرسد در وقتيكه زين العابدين متولد گردد و آخرين زاد و توشه تو از دنيا يك شربت شير خواهد بود پس متمسك باش بايشان مبادا جهل جهال ترا مفرور سازد. عرض كرد من درتوارة و كتب انبياء اسم علي و حسن و حسين را بنام ايليا و شبر و شبير ديدهام تمنا دارم اسامي بعد از حسين را بيان فرمائي حضرت فرمودند: اذا انقضت مدة الحسين فالامام ابنه علي يلقّب يزين العابدين فبعده ابنه محمد يلقّب بالباقر فبعده ابنه جعفر يدّعي بالصادق فبعده ابنه موسي يدّعي بالكاظم فبعده ابنه علي يدّعي بالرضا فبعده ابنه الحسن يدعي بالعسكري فبعده ابنه محمد يدعي بالمهدي و القائم و الحجة فيغيب ثم يخرج فاذا خرج يملاء الارض قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً طوبي للصابرين في غيبته طوبي لمتقين علي محبتهم اولئك الذين و صفهم الله في كتابه و قال هدعاً للمتقين الذين يؤمنون بالغيب ثم قال تعالي تعالي اولئك حزب الله الا اِنّ حزب الله هم الغالبون. 3- ابوالمؤيد موفق بن احمد خطب الخطباء خوارزمي در مناقب بسند خود نقل مينمايد از ابوسليمان راعي رسول خدا(ص) كه گفت شنيدم از آنحضرت كه ميفرمود در شب معراج خداي متعال بمن وحي فرمود كه يا محمد نظر كردم بسوي اهل زمين و تو را از ميان ايشان برگزيدم و نامي از نامهاي خود براي تو جدا كردم، ياد نشوم در جائي مگر آنكه تو با من ياد شوي من محمودم و تو محمد(ص) بعد از تو علي را از ميان اهل زمين برگزيدم و نامي از نامهاي خود براي او جدا كردم منم اعلي و اوست علي(ع) يا محمد تو و علي و فاطمه و حسن و حسين و امامان از اولاد حسين را آفريدم از نور خود و ولايت شما را بر آسمانها و زمينها عرض كردم پس هر كس قبول كرد از مؤمنان است و هر كس انكار كرد از كافران است يا محمد ميخواهي ايشانرا ببيني؟ عرض كردم بلي خطاب فرمود: انظر الي يمين العرش فنظرتُ فاذا علي و الحسن و الحسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و الحسن بن علي و محمد بن المهدي ابن الحسن كانّه كوكب دريّ بينهم يا محمد هؤلاء حججي علي عبادي و هم اوصياؤك(31) همين سه خبر از باب نمونه از طرف روات معتبره اكابر علماي اهل سنت كافي است در باب اعداد و اسامي ائمه اثنا عشر و براي اطلاع بيشتر (اگر كسي طالب باشد) ميتوان به كتب ذيل كه همگي از علماي بزرگ اهل سنت ميباشد مراجعه كند(32) البته اين غير از كتاب شريف الغدير و المراجعات و اجتهاد در مقابل نص ميباشد كه هر يك از اين سه كتاب بتنهائي براي اثبات مدعاي ما كافي است.
خاتمه نتيجه اينكه اولاً ايرادهائي كه از طرف مؤلف كتاب وارد شده بود بيمورد و بياساس بود و ثانياً ادلّهاي كه دلالت بر اثبات مدعاي ما دارد از طرف اكابر اهل سنت بمراتب بيشتر از آن است كه ذكر شود و اگر كسي طالب باشد ميتواند بايد جداگانه مراجعه كند و ثالثاً با توهين و بدگوئي به مقدسات ديگران هيچ مشكلي حل نخواهد شد ءامثال الهي زهيرها با اين توهينها هيچ شيعهاي را وهابي نكرده و حتي سني نكرده و جاي اين دارد كه راهي را بغير از اتهام و اهانت در پيش گيرند يعني بحث آزاد بدون تكفير و تفسيق و... نه اينكه مثل آلوسي(33) و امثال او اهانت كنيم گر چه اين بحث جاي گفتگوي زيادي را دارد ولي به همين مختصر اكتفا ميشود اميد اينكه مرضي رضاي حق قرار گيرد.
1) الشيعه و التشيع ص 269 2) الشيعه في التاريخ ص 60-45 بنقل از الشيعهُ و التشيع ص 269 3) الشيعه و التشيع ص 269 بنقل از اعيان الشيعه جزء اوّل قسم اوّل ص 20 4) اعيان الشيعه ج 1 ص 20 5) در اين باب كافي است كه به كتاب ارزشمند الغدير مراجعه شود. 6) اعيان الشيعه ج 1 ص 17 7) الشيعه و التشيع ص 272 8) اصول كافي مترجم ج 2 ص 5-433 9) نزد شيعه 17 ربيع و نزد اهل سنت دوازدهم. 10) الفصل لابن حزم الاندلسي ج 4 ص 181 نقل از كتاب الشيعة و التشيع ص 273 11) الشعة و التشيع ص 288 12) از استبعادها و ادعاهاي بدون دليل اينكه: 1- و كذلك موسي بن جعفر فانّ ابن علي الرضا يفسله لفيا به عند عندئذ 2- و كذلك الحسين بن علي لم يثبت انّه غسله ابن علي زين العابدين لملازمته الفراش و لحيلولة عساكر ابن زياد دون ذلك. 3- و منهم من لم يكن اعلم الناس فكيف يكون الصبي اعلمهم و قد نقل عن القوم انفسهم بانّ من يظنونّه اماماً من الصبيان قد وكل امرهم الي الاخرين الي ان يتانس منهم الرشد و العلم و در مورد دوم بايد گفت كه با تفاق شيعه و سني شهيد غسل ندارد و در مورد سوم همچنانكه خواهد آمد هيچ مانع عقلي وجود ندارد و ثانياً قران كريم در مورد حضرت يحيي ميفرمايد و آيتناه الحكم صبياً يا در مورد حضرت عيسي ميفرمايد... اتاني الكتاب و جعلني نبياً... 13) بقره 252 14) كشف الاسرار خواجه عبدالله انصاري ج1 ص70-669 ذيل آيه 15) اصول كافي ح1 ص284 16) تفسير المنار محمد عبد، ج2 ص482 ذيل آيه 17) سورة مريم 32-30 18) الشيعه و التشيع ص27 19) مريم 12 20) نور الثقلين ج3 ص325 21) صحيح مسلم جزء ششم ص34 22) صحيح مسلم جزء ششم ص4-3 23) شبهاي پيش آور ص991 24) شبهاي پيش آور ص991 25) شبهاي پيش آور ص985 (از شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد) 26) شبهاي پيش آور ص996 27) تجلي ولايت محخمد هادي فخر المحققين 275 28) شبهاي پيش آمد ص997 29) تتمة المنتهي ج؟؟؟شيخ عباس قميّ 30) شبهاي پيش آور ص993-991 31) شبهاي پيش آور ص995-991 32) 1- مناقب خوارزمي 2- ينابيع المودة سليمان بلخي حنفي 3- فرائد السمطين حمويني 4- مناقب ابن مفازلي شافعي 5- مودة القربي مير سيد علي همداني شافعي 6- فصول المهمة مالكي 7- مطالب السئوال محمد بن طلحه شافعي 8- تذكرة سبط ابن جوزي 33) ما آن للسرداب ان يلد الذي صير تموه بزعمكم انساناً م؟؟؟عقولكم التراب فانكم ثلثتم الفنقاء و الفيلان |