متن کامل

بسمه تعالی‏ نقد و بررسی مقاله‏ النثیقه الاثنا عشریة از کتاب احسان الهی ظهیر الشیعه و التشیع‏ نگارنده: محمد رضا یاوری‏ اداره کل پشتیبانی فرهنگی معاونت بین المل بعثه‏ موضوع‏ نقد و بررسی مقاله الشیعه الاثنا عشر

بسمه تعالي‏

نقد و بررسي مقاله‏

النثيقه الاثنا عشرية از كتاب احسان الهي ظهير الشيعه و التشيع‏

نگارنده: محمد رضا ياوري‏

اداره كل پشتيباني فرهنگي معاونت بين المل بعثه‏

موضوع‏

نقد و بررسي مقاله الشيعه الاثنا عشريه از كتاب الشيعه و التشيع - احسان الهي زهير ص 330- 369

محمد رضا ياروي‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

الحمد لله رب العالمين و الصلوة و السلام علي محمدٍ خاتم النبين و سيد المرسلين و آله المنتجبين و اللعنة علي اعدائهم اجمعين‏

مقدمة

انسانها فطرتاً در جستجوي حق و حقيقت هستند و مادام كه آنرا بدست نياورده‏اند براي تحصيل آن در تلاش و كوششند و آنگاه كه به مراد خود رسيدند كوشش در جهت حفظ و نگهداري آن خواهند داشت بطوري كه ممكن است جان خود را در راه حمايت از آن فدا كنند.

جنگهائي كه در زمان پيامبر اتفاق افتاد و دفاع جانانه مسلمين گوياي اين حقيقت است احد احد گفتن بلال زير شكنجه و مدح علي گفتن ميثم بر بالاي دار و حوادثي كه در كربلا اتفاق افتاد، و به شهادت رسيدن شهداي ديگر مثل شهيد اول و دوم و... آية الله سعيدي و غفاري و... تا جنگ عراق عليه ايران و بشهادت رسيدن هزاران هزار جوان و بدنبال داشتن خسارتها و تا امروز و شهادت دكتر شقاقي و... همه و همه دال بر اين حقيقت است كه انسانها حق جود حقيقت طلبند.

از سوي ديگر از صدر اوّل دون صفتهائي بودند كه در پي از بين بردن اين حقيقت فطري انسان بوده‏اند ولي هيهات... يريدون ليطفؤ انوار الله بافواههم و الله متّم نور و لو كره المشركين كور دلاني هستند كه در پي خاموش كردن اين نورند همچون قابيل‏ها و نمرودها و بوسفيانها و بالاخرة تا امروز و رابين‏ها

رگ رگ است اين آب شيرين آب شور

بر خلايق مي‏رود تا نفخ صور

و وهابيّت و وهابيون نيز از همين قماشند كه بطور بي سابقهاي از آن تبليغ مي‏شود و افرادي چون بن باز و احسان الهي زهير و.. از مبلغان اين فكر بي‏پايه هستند و مي‏خواهند با تبليغ از وهابيت، مذهب اهل البيت يعني شيعه را خدشه‏درا كنند ولي زهي خيال باطل.

و ما در اين مقاله در صدد بررسي يكي از صدها مقاله‏اي كه در ردّ شيعه و زير سئوال بردن امام موعود، امام داوازدهم شيعه نگاشته شده است هستيم كه مؤلف كتاب الشيعة و التشيع ضمن مقاله‏اي تحت عنوان الشيعه الاثنا عشريه ضمن ردّ امام مهدي عليه السلام و بعضاً اهانت به آن حضرت و ايراد شبهاتي بي‏اساس مبادرت نموده كه انشاءالله به بررسي آنها خواهيم پرداخت و از خداوند متعال كمك مي‏خواهيم.

من الله التوفيق و عليه التكلان‏

 

 

 

 

شيعه اثنا عشري‏

اولين بحثي كه نويسنده در كتاب دارد بحثي است حول محور شيعه اثنا عشري و وجه نسميه آنها به اثنا عشري، جعفري و رافضه كه در اين مقوله دو اسم اوّل مورد نظر او نيست بلكه بيشتر منظور نويسنده كلمه رافضة است آنگاه درصدد ذكر وجه تسميه هر كدام بر مي‏آيد و براي هر يك از اين عناوين وجهي را ذكر مي‏كند:

1- اثنا عشري

، شيعه طايفه‏اي هستند كه اثنا عشري نيز ناميده مي‏شوند بخاطر اينكه به ائمّه اثنا عشر اعتقاد دارند كه عبارتند از: علي بن ابي‏طالب و حسن بن علي و... و امامة ابن الحسن المهدي كه همان امام دوازدهم است(1)

البته در اين وجه تسميه جاي بحث نيست و مورد قبول شيعه نيز هست همچنانكه بعضي از بزرگان به آن اشاره كرده‏اند.(2)

2- جعفريه‏

مي‏گويند از آن جهت شيعه را جعفري مي‏گويند كه فروع دين خود را بطور مشروح از امام جعفر بن محمد الصادق گرفته است(3)

البته بر كسي پوشيده نيست كه يكي از افتخارات شيعه اينست كه فروع دين خوتد را از اهل بيت گرفته و خود را پيرو اهل البيت مي‏داند چرا كه اولاً اهل البيت ادري‏ بما في البيت و ثانياً امام صادق و اهل البيت عليهم السلام سيراب شده از سرچشمه زلال بنوّتند. نويسنده كتاب اعيان الشيعه نيز به اين معنا اشاره كرده و مي‏گويد: شيعه را جعفري مي‏گويند باعتبار اينكه مذهبشان در فروع همان مذهب امام صادق جعفربن محمد است و نسبت دادن مذهب جعفري به شيعه به همين جهت است.(4)

3- رافضة

مسلّماً شيعه را به اين نام هم ناميده‏اند آنچه در اينجا مهم است اينستكه چرا باين اسم ناميده‏اند؟ آيا بخاطر انيستكه شيعه رفض و ردّ حمايت از ائمه خود نموده است آنچنانكه بعضي گفته‏اند و مؤلف كتاب نيز روي همين مطلب پافشاري مي‏كند؟ اگر اينچنين است پي چه كساني در جنگهاي جمل و نهروان و صفين در ركاب حضرت علي عليه السلام كشته شدند يا چه كساني در روز عاشورا در كنار ابي‏عبدالله بوده و جان خود را فداي ايشان كردند؟ آيا آنها رافضي بمضايي كه مؤلف كتاب مي‏گويد بودند؟ يا آنها به حمايت از ائمه خود برخاسته و در راه دفاع از امام زمان خود به شهادت رسيدند؟ يا بخاطر اينستكه شيعه علي(ع) را بر ديگران مقدم داشته كه اين مطلب، مقبول عند الكل مي‏باشد و در نزد شيعه و ديگران جاي بحث ندارد كه خليفه بلافضل و جانشين بحق پيامبر علي عليه السلام است كه در جاي خودش با براهين عقلي و نقلي اثبات شده است(5)

ولي كساني هستند كه در قلبشان مرض است و مي‏خواهند با اين اسم بر شيعه عيب بگيرند مخصوصاً آنگاه كه بر توصب جاهلي و كور پافشاري مي‏كنند.(6)

 

تعصّب جاهلي و كينه چه مي‏كند؟

مؤلف كتاب براي فرونشاندن آتش حقد و كينه خود دست به ترفندي مي‏زند و يكباره، به سراغ امام زمان عليه السلام مي‏رود و در صدد اين بر مي‏آيد كه بخيال خام خود اين مطلب را از اصل باطل كند آنگاه روايتي را از كتاب شريف كافي مي‏آورد ولي از ذكر دو كلمه در آخر روايت خودداري مي‏كند در حاليكه روايت را با آن تفصيلش ذكر مي‏كند توجه كنيد:

و قال قائل: كان منه الحمل في جارية له لكنه بطل ذلك الحمل او سقط كما ذكره الكليتي في رواية طويلة عن احمد بن عبيد الله خاقان انّه قال اِن الحسن العسكري لمّا مات صارت سر من راي ضجة واحدة و بحث السلطان الي داره من فتشّها و فتّش حجرها و ختم علي جميع ما فيها و طلبوا اثر ولده و جائوا بنساءِ يعرفن الحمل فدخلن الي جواريه ينظرن اليهمنّ فذكر بيض هُنَّ ان جارية هنا بها حمل فجلعت في حجرة و وكلّ بها نحرير الخادم و اصحابه و نوة معهم و لم يزل الذين و كلّوا بحفظ الجاريه التي توهم عليه الحمل لازمين حتي تبيّن بطلان الحمل(7)

ملاحظه مي‏فرمائيد كه مؤلف كتاب تا انيجار ائبيتر ذكر نمي‏كند در حاليكه روايت مفصل است ولي صحاب كتاب لگرچند كلمه ديگر را ذكر مي‏كرد كافي بود براي اثبات خلاف مدعا او اينك دنباله روايت:

و السلطان علي ذلك يطلب اثر ولده فجاء جعفر بعد ذلك الي ابي فقال... حتي مات ابي و خرجنا و هو علي تلك الحال و السلطان يطلب اثر ولد الحسن ابن علي(ع)(8)

در اينجا ملاحظه مي‏شود كه سلطان وقت همواره در جستجوي فرزند امام حسن عسكري است و معناي اين جمله اينستكه سلطان وقت اگر يقين به وجود فرزندي نداشت عمال خود را به تفتيش و جستجوي او نمي‏فرستاد بنابرني معلوم مي‏شود كه آنها به اين نتيجه قطعي رسيده بودند كه از حسن بن علي عليهاالسلام فرزندي متولد خواهد شد و لذا در جستجوي او بودند.

 

تاريخ تولد امام زمان(عج)

مولف كتاب الشيعه و التشيع كه با هدف تكذيب وجود امام زمان(عج) از باب الفريق يتشبث بكل؟؟؟به هر وسيله‏اي متمسك مي‏شود تا بتواند بزعم واهي خود وجود مقدس امام زمان را نفي كند به اختلاف در تاريخ تولد آن حضرت تمسك جسته و آنرا دليل بر عدم وجود آن حضرت دانسته و بعضي از اقوال ضعيفرا ذكر مي‏كند و اسمي از اقوال صحيحه نمي‏برد مگر يك قول در حاليكه در تاريخ به مواردي برمي‏خوريم كه بسيار ضعيف هم هست و ثانياً مگر اختلاف در تاريخ تولد شخصي مي‏تواند دليل بر عدم وجود شخصي باشد؟ اگر ينچنين است آيا كسي مي‏تواند اختلاف در تاريخ تولد حضرت رسول اكرم(9) را دليل بر عدم وجود شريف ان حضرت بوداند؟!

آنگاه به ذكر عبارتي از كتاب الفصل ابن حزم اندلسي مي‏پردازد كه قول اماميه جمهور و شيعه مي‏باشد كه: ان محمد بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن علي بن الحسين بن علي بن ابي‏طالب مي‏لم؟؟؟و لايموت حتي يخرج فيملاء الارض عدلاً كما ملئت جورا و هو عندهم‏

المهديّ المنتظر(10)

غافل از اينكه ابن عبارت دقيقاً تأييد عقيده شيعه است نه ردّ آن و جا دارد كه آن جمله مشهور حضرت امام زين العابدين را در اينجا بياوريم كه فرمود: الحمد لله الذي جعل اعدائنا من الحمقاء

 

زره داود چيست؟

يكي از موضوعات بحث آقاي احسان الهي زهير براي ردّ شيعه و ائمه شيعه(ع) موضوع صلاح و زره رسول الله است كه چگونه ممكن است زره پيامبر بر اندام يك يك ائمه شيعه اندازه بيايد مثلاً چگونه مي‏توان زره پيامبر كه مرد كاملي بود بر اندام محمد بن علي الرضا اندازه باشد در حاليكه سن شريف آن حضرت در وقت وفات پدر بزرگوارش از هشت سال تجاوز نمي‏كرد همچنين امام دهم علي بن محمد بن علي الرضا در حاليكه كودك بود پدرش از دنيا رفت(11) و نتيجه اينكه زره اندازه نبوده ذكر نمي‏كند بلكه صرف استبعاد است و اين كار براي اولين بار و آخرين بار نيست كه مي‏كند.(12) ثانياً جاي اين سئوال هست كه آقايان بايد جواب بدهند كه چگونه زره موسي(ع) بر اندام آمد در حاليكه نوجواني بيش نبود و هر آنچه شما در اينجا جواب بدهيد ما نيز در ما نحن فيه جواب خواهيم داد ملاوه علاوه براينكه عده زيادي از مفسرين اهل سنت ذيل آيه و قتل داودُ جالوت(13) گفته‏اند كه وقتي مي‏خواست به مبارزه باجالوت برود طالوت ملك به او سلاح و رزه داد همان زره و سلاحي كه در تابوت عهد بود و نشانه حقانيت طالوت بعنوان پادشاه برقوم بني اسرائيل بشمار مي رفت اينك بنقل گفتاربعضي ازمفسرين اهل سنت در اين زمينه مي‏پردازيم توجه كنيد:

و لمّا برزو الجالوت و جنوده چون طالوت چهار لشكر بساخت تا به قتال جالوت بيرون رود اشماويل پيغامبر درعي به وي داد و گفت الله تعالي‏ با نگيزد از اصحاب مردي كه جالوت بدست وي كشته شود و نشان اين مرد آنستكه اين درع ببالاي وي راست آيد نه بيفزايد

و نه بكاهد و نه بتورسد آن مرد، با وي عهد و پيمان بند كه يك نيمه ملك خويش و يك نيمه مال بوي دهي و داود پيغامبر آنكه كودكي بود شباني مي‏كرد بدر خود را ايشاء، و كهينه پسران بود هفتم هفت پسر بود و قوتي عظيم داشت كه وقتي شير را بگرفت بنزد يك گله خويش و به دو دست زير و زبر لب او بگرفت و تا بدنبال او از هم بدريد خبر بوي رسيد كه طالوت بيرون شد كه طالوت بيرون شد بقتالا جالوت گوسپندان را بگذاشت و بيامد تا مطالعه برادراان كند كه در لشگر طالوت بودند براه دركي مي‏شد سنگي بآواز آمد كه يا داود حذني فانا الذي اقتل جالوت الجبار داود آن سنگ را بر گرفت و در توبره خويش نهاد و با خود مي‏داشت تا بر طالوت رسيد گفت: يا طالوت انا قاتل جالوت باذن الله عزوج لمن جالوت را كشتم بتوفيق و خواست الله، طالوت را عجب آمد اين سخن از وي كه داود مردي كوتاه بالا بود زرد رنگ چون بيماران بهيئت عاجزان و آساي درويشان، داود گفت من او را بكشم نيمه ملك و مال خود بمن دهي؟ طالوت گفت آري دهم و دختر خويش را نيز در حكم تو كنم اما نشان راستي تو آنست كه اين درع در پوشي كه اسمُوئيل بمن داد و گفت قاتل جالوت اوست كه اين درع ببالاي وي راست بيايد داود آن درع را پوشيد و ببالاي وي راست آمد طالوت بدانست كه كه جالوت بدست وي كشته شود.(14)

در اينجا ملاحظه مي‏فرمائيد با اينكه داود به تصريح اين مفسر (و داود پيغامبر آنكه كودكي بود؟؟؟نوجواني بوده نه مرد كامل در حاليكه درع از آن اشماويل پيغمبر بود و او مردي كامل.

اضافه براينكه اندازه بودن و نبودن درع نشان راستي سخن داود قلمداد شده در حاليكه اگر ميان داود و درع تناسبي بود يعني داود بزرگ و تنومند بود اين شرط بي‏فايده بود بنابراين همچنانكه درع اشماويل پيامبر مي‏تواند به امر خداوند متعال بر اندام يك كودك اندازه باشد چه اشكالي دارد كه در اينجا هم درع پيامبر(ص) خدا بر او صياي بحقش اندازه باشد.

اين مطلب را نيز نبايد از نظر دور داشت كه مؤلف كتاب هيچ دليلي بر مدعاي خود نياورده بلكه صرفاً استبعاد مي‏كند.

در اينجا با ذكر روايتي از امام رضا(ع) بحث را كامل مي‏كنيم:

فرمود: و السلاح فينا بمنزلة التابوت في بني‏اسرائيل تكون الامامة مع السلاح حيث ما كان(15)

2- و كان غلاما يرعي الفنم و لم يقبل ان يلبس درعاً و لا ان عمل سلاحاً بل حملَ مقلاعه و حجارته فسخر منه جالوت و احتمي عليه اذ لم يستعد له و قال هل انا كلب فتخرج اليّ بالمقلاع؟ فرماه داود بمقلاعه فاصاب الحجر راسه و جابه فالقاه الي طالوت داود و...(16)

همانطور كه ملاحظه مي‏شود بحث از سلاح و زره است كه داود قبول نكرد كه زره را بپوشد و سلاح را برگيرد بلكه امتناع كرد.

سئوالي كه در اينجا مطرح؟؟؟آيا مي‏شود پوشيدن زره بزرگي كه باندام يك مرد كامل مي‏آيد به يك نوجوان پيشنهاد شود؟ هرگز! پس معلوم مي‏شود كه زره باندازه داود بود كه به او پيشنهاد شد بپوشد نه بزرگتر و نه كوچكتر.

3-... فلمار جع طالوت الي العسكر و معه داود و تصافوا للقتال‏

للقتال برز جالوت يطلب المبارزه فانتدبَ له داود عليه السلام فاعطي طالوت داود فرساً و سلاحاً فلبس السلاح و ركب الفرس و سار قريباً ثم رجع الي طالوت فقال‏

باز در اينجا بحث از پوشيدن سلاح است همان سلاح اشماويل پيامبر، البته در اينكه داود آن زره را پوشيد يا نه در تفاسير متعدد اقوال مختلفي وجود دارد ولي آنچه مسلم است زرهي كه داود پوشيد يا مي‏خواست بپوشد مال اسموئيل يا اشماويل پيامبر بود كه از موسي‏(ع) باو بارث رسيده بود و اندازه بودن يا نبودن آن بر اندام داود نشانه حقانيت داود بشمار رفته است‏

 

يك سئوال و جواب آن‏

بطور خلاصه بايد گفت كه درست است كه در چهل سالگي عقل انسان شكوفا مي‏شود و انسان به كمال عقل خود مي‏رسد ولي مي‏دانيم كه هميشه در انسانها افراد استثنائي وجود داشته و دارند سئوال اينتكه آيا مانعي وجود دارد كه خداوند متعال اين دوران چهل سال را براي بعضي از بندگانش فشرده كنند؟

همانطور كه براي سخن گفتن معمولاً يكي دو سال لازم است در حاليكه حضرت عيسي(ع) در همان روزهاي اول زبان به سخن گشود آن هم سخني پر محتوي‏

1- تفسير لباب التأويل في معاني النزيل للخازن جزء اول ص‏175 ذيل آيه و پر مغز كه قران كريم اين كلمات رانقل كرده است(17)

از اينجا معلوم مي‏شود كه اشكالي كه پاره‏اي از افراد به بعضي از ائمه شيعه گرفته‏اند كه چرا بعضي از آنها در سنّ كم به امامت رسيده‏اند درست نيست و اين صرف استبعاد است بدون دليل(18)

در روايتي از يكي از ياران امام جواد محمد بن علي النقي بنام علي بن اسباط مي‏خوانيم كه مي‏گويد به خدمت ايشان رسيدم در حاليكه سن امام كم بود من درست به قامت او خيره شدم تا به ذهن خود بسپارم و به هنگامي كه به مصر باز مي‏گردم كم و كيف مطلب را براي ياران نقل كنم درست در همين هنگام كه در چنين فكري بودم آنحضرت نشست و رو بسوي من كرد و گفت: اي علي بن اسباط خداوند كاري را كه در مسئله امامت كرده همانند كاري است كه در نبوت كرده گا مي‏فرمايد و آتيناه الحكم صبياً(19) و گاه درباره انسانها مي‏فرمايد: حتي بلغ اشده و بلغ اربمين سنة بنابراين همانگونه كه ممكن است خداوند حكمت را به انساني در كودكي بدهد در قدرت اوست كه آنرا در چهل سالگي بدهد.(20)

 

خلفاء رسول الله و صحيح مسلم‏

تا كنون آنچه گفته شد جواب دادن به شبهاتي بود كه احياناً از طرف عده‏اي ايجاد شده بود ولي از اين ببعد قصد ما بيان رواياتي است كه از اهل سنت و در كتب آنهاست‏

1- عن سماك بن حرب قال سمعت جابر بن سمرة يقول سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله يقول لايزال الاسلام عزيزاً الي اثني عشر خليفه ثم قال كلمة لم افهما فقلت لابي ما قال فقا كلهم من قريش(21)

3- عن جابر بن سمرة قال قال النبي(ص) لايزال هذا الامر عزيزاً الي اثني عشر خليفة قال ثم تكلم بشيئ لم افهمه فقلت لابي ما قال فقال كلهم من قريش(22)

البته در اين قسمت پنج روايت وجود دارد به همين مضمون و بعضاً يا همين الفاظ كه ما بذكر همين دو روايت اكتفا مي‏كنيم.

خيانكه ملاحظه مي‏شود اين دو روايت تصريح مي‏كند كه خلفاء بعد از پيامبر دوازده نفرند نه بيشتر و نه كمتر، توجه كنيد: ابن عباس سمعت رسول الله صلي الله عليه و سلم يقول انا و علي و الحسن و الحسين و؟؟؟من ولد الحسبن مطهرون موصومون.(23)

و از سلمان نقل مي‏كند كه رسول اكرم(ص) دست بر كتف حسين(ع) گذارد و فرمود: انّه الامام ابن الامام تسعة من صلبه ائمة ابرار امناء موصومون(24)

حذيفة بن اسيد نيز نقل مي‏كند كه رسول اكرم(ع) فرمودند: الائمة بعدي من عترتي عدد نقباء بني‏اسرائيل تسعة من صلب الحسين اعطاهم الله علمي و فهي فلا تعلمّوهم فانهم اعلم منكم اتبّعواهم فانّهم مع الحق و الحق معهم(25)

طبعاً روايات ديگري نيز هست كه 12 نفر مي‏داند خلفاء رسول الله را:

خلفاء رسول الله دوازده نفرند:

يحيي بن حسن فقيه در كتاب عمده از بيست طريق نقل مي‏كند كه: انّ الخلفاء بعد النبي صلي الله عليه و آله اثنا عشر خليفه كلهم من قريش(26)

و در بعضي از روايات در آخر روايت اضافه شده كه كلهم من بني هاشم البته روايات در اين باب زياد است كه تأكيد مي‏كند عدد خلفاء رسول الله به عدد فقباء بني‏اسرائيل است يا تصريح دراد كه دوازده نفرند. مثل: الخلفاء بعدي اثناعشر كلهم من قريش(27)

 

بيائيد با هم جستجو كنيم‏

اينك كه مسلم شد كه خلفاء بعد از رسول الله باعتقاد منصفين اهل سنت داوازده نفرند حتي اينكه 5 روايت در صحيح مسلم با صراحت تعداد 12 نفر نفر را ذكر مي‏كند بايد ببينيم كه اينها كيانند

بعضي معتقدند كه خلفاي بني‏اميه‏اند. و مقصود پيامبر از دوازده نفر ائمه شيععه نيستند در حاليكه اين يك دروغ محض است چرا كه همه مي‏دانند كه خلفاي بني‏اميه اولاً چهادره نفرند نه دوازده نفر كه اسامي آنها به ترتبيب ذكر خواهد شد و ثانياً از قريش و بني‏هاشم نيستند اينك اسامي خلفاي بني‏اميه بترتيب:

1- معاوية بن ابي‏سفيان‏

2- يزيدبن معاوي‏

3- معاوية بن يزيد

4- مروان بن الحكم‏

5- عبدالملك بن مروان‏

6- وليد بن عبدالملك‏

7- سليمان بن عبدالملك‏

8- عمربن عبدالعزيز

9- يزيد بن عبدالملك‏

10- هشام بن عبدالملك‏

11- وليدبن يزيد بن عبدالملك‏

12- يزيد بن وليد بن عبدالملك‏

13- ابراهيم بن وليد بن عبدالملك‏

14- مروان بن محمد بن مروان بن الحكم معروف به مروان حمار

همچنين حمل اين روايت بر ملوك عباسي هم ممكن نيست چرا عدد آنهابيشتر از دوازده نفر بوده بطوري كه بعضي عدد آنها را 35(28) نفر و بعضي عدد آنها را 37 نفر گفته‏اند كه اسامي آنها بدين شرح است:

1- عبدالله (سفاح) بن محمد بن علما بن عبدالله بن العباس‏

2- منصور دوانيقي‏

3- مهدي عباسي‏

4- هادي عباسي‏

5- هارون الرشيد

6- محمد امين‏

7- عبدالله مامون‏

8- معتصم‏

9- الواثق‏

10- متوكل‏

11- منتصر

12- مستمين‏

13- معتز

14- مهتدي‏

15- معتمد

16- معتضد

17- مكتفي‏

18- المقتدر

19- القاهر

20- الراضي‏

21- المتقّي‏

22- المتكفي‏

23- المطيع لله‏

24- الطائع له‏

25- القادر

26- القائم بامرالله‏

27- المقتدي بامرالله‏

28- المستظر بالله

29- المسترشد بالله‏

30- الراشد بالله‏

31- المقتفي‏

32- المستنجد

33- المستضيئ‏بنور الله‏

34- الناصر لدين الله‏

35- الظاهر بامرالله‏

36- المستضر بالله‏

37- المستعصم بالله‏

كه اين سلسله منحوسه خلفاي عباسي در سال 656 ه ق بدست هلاكوخان منقرض شد.(29)

و بطور قطع خلافاي اربعه نيز نمي‏توانند طبق اين روايات معتبره جانشينان بحق پيامبر باشند

نتيجه اينكه از يك طرف روايات صحيحه‏اي داريم كه عدد خلفاء را دوازده نفر ذكر مي‏كند و از طرفي ما بغير از ائمه اثنا عشر شيعه دوازده نفر ديگري سراغ نداريم. پس يا بايد بگوئيم نعوذ بالله روايات نبوي دروغ است و يا بايد اقرار كنيم كه خلفاء همانها؟؟؟ هستند كه شيعه مي‏گويد و لاغير.

فاذا مضي علي فابنه محمد مضي محمد فابنه علي فاذا مضي‏ علي فابنه الحسن فاذا الحسن فابنه الحجة محمد المهدي فهؤلاء اثنا عشر

پس از ذكر اسامي امامان نه گانه و توضيح دادن آنكه هر پدري درگذشت پسرش بجاي پدر امام است تا امام دوازدهم كه بنام مهدي معرفي فرموده ذيل خير مفصل است كه طريقه شهادت هر يك را سئوال نموده و حضرت جواب داده آنگاه؟؟؟ثل گفت: اشهد ان لاله الا الله و انّك رسول الله و اشهد انّهم الاوصياء بعدك يعني شهادت ميدهم بوخدانيت خدا و رسالت شما و شهادت مي‏دهم كه آن دوازده نفر اوصياء بعد از شما ميباشند هر آينه بتحقيق آنچه فرمودي در كتب انبياء پيشين ديده‏ام و در وصيت نامه حضرت موسي كاملاً ثبت است.

آنگاه حضرت فرمودند طوبي لمن اجهم و اتّبهم و ويل لمن لمن ايفصهم و خالفهم يعني بهشت براي كسي استكه آنها را دوست بدارد؟؟؟كند و جهنم براي انكس كه آنها را دشمن بدارد و مخالفت كند آنگاه؟؟؟در حضور

 

اسامي اعداد ائمه اثنا عشر

1- شيخ سليمان بلخي حنفي در باب 76 ينابيع الموده از فرا؟؟؟المسلمين شيخ الاسلام حمديني از مجاهد از ابن عباس نقل مي‏كند كه مردي يهودي بنام نعثل نام خدمت رسول اكرم صلي الله عليه و آله مسائل چندي از توحيد سئوال كرد حضرت هم جوابهائي دادند آنگاه نعثل به شرف اسلام مشرف گرديد بعد عرض كرد يا رسول الله هر پيغمبري وصي داشته و پيغمبر موسي بن عمران(ع) به يوشع بن نون وصيت نموده ما را خبرده كه وصيّ شما كيست؟ حضرت فرمود:اِنّ وصي علي ابن ابي‏طالب و بعده سبطاي الحسن و الحسين تتلوه تسعة ائمة من صلب الحسين يعني وصي من علي بن ابي‏طالب است و بعد از او دو دختر زاده‏اش حسن و حسين و بعد از ايشان نه نفر امامان از صلب حسين(ع) ميباشند نعثل عرض كرد تمنا دارم اسامي شريفه ايشان را برايم بيان فرمائي حضرت فرمود:

اذا مضي الحسين فابنه علي فاذا مضي علّي فابنه محمد فاذا مضي‏ محمد فابنه جعفر فاذا مضي جعفر فانبه موسي فاذا مضي‏ موسي فابنه علي‏

در حضور آن حضرت اشعاري انشاء نمود و گفت:

صلي الله ذو العلي عليك يا خير البشر

انت النبي المصطفي و الهاشمي المفتخر

بكم هو انا بنا و فيك نرجوا ما امر

و معشر سميتهم ائمة اثني عشر

حباهم رب العلي ثم اصطفاهم من كدر

قد فاز من والاهم و خاب من عادي الزهر

آخر هم يسقي الظمأ و هو الامام المنتظر

و عترتك الاخيار لي و تابعين ما امر

من كان عنهم معرضاً مسنوف تصلاه سقر(30)

2- و نيز خواجه كلان در باب 76 ينابيع المودة از مناقب خوارزمي از واثلة بن اسقع ابن قرخاب از جابر بن عبدالله انصاري و ابوالمفضل شيباني از محمد بن عبدالله بن ابراهيم شافعي و او بسند خود از جابر انصاري كه از صحابه خاص رسول الله بوده است نقل مينمايد كه گفت مردي از يهود بنام جندل بن جنادة بن جبير خدمت خاتم الانبياء صلي الله عليه و اله مشرف شد بعد از بعد از سئوال مسائل توحيد و شنيدن جوابهاي كافي شهادتين بر زبان جاري و مسلمان شد آنگاه عرض كرد شب گذشته در عالم رؤيا خدمت موسي بن عمران رسيدم بمن فرمود كه: اسلم علي يد محمد خاتم الانبياء(ص) و تمسك شو به اوصياء بعد از حمد خدا را كه مرا مشرف بدين اسلام فرمود اينك بفرما اوصياء من دوازده نفرند عرض كرد چنين است: من هم همين قسم در توارة يافته‏ام ممكن است اسامي آنها را براي من بيان فرمائي حضرت فرمودند: اولهم الاوصياء ابو الائمة عليّ ثم ابناه الحسن و الحسين اول آنها سيد و آقاي اوصياء و پدر امامان علي(ع) و پس از آن دو فرزندش حسن و حسين اند. تو اين سه نفر را ملاقات ميكني آنگاه عمرت باخر مي‏رسد در وقتيكه زين العابدين متولد گردد و آخرين زاد و توشه تو از دنيا يك شربت شير خواهد بود پس متمسك باش بايشان مبادا جهل جهال ترا مفرور سازد. عرض كرد من درتوارة و كتب انبياء اسم علي و حسن و حسين را بنام ايليا و شبر و شبير ديده‏ام تمنا دارم اسامي بعد از حسين را بيان فرمائي حضرت فرمودند:

اذا انقضت مدة الحسين فالامام ابنه علي يلقّب يزين العابدين فبعده ابنه محمد يلقّب بالباقر فبعده ابنه جعفر يدّعي بالصادق فبعده ابنه موسي يدّعي بالكاظم فبعده ابنه علي يدّعي بالرضا فبعده ابنه الحسن يدعي بالعسكري فبعده ابنه محمد يدعي بالمهدي و القائم و الحجة فيغيب ثم يخرج فاذا خرج يملاء الارض قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً طوبي‏ للصابرين في غيبته طوبي لمتقين علي محبتهم اولئك الذين و صفهم الله في كتابه و قال هدعاً للمتقين الذين يؤمنون بالغيب ثم قال تعالي‏ تعالي‏ اولئك حزب الله الا اِنّ حزب الله هم الغالبون.

3- ابوالمؤيد موفق بن احمد خطب الخطباء خوارزمي در مناقب بسند خود نقل مي‏نمايد از ابوسليمان راعي رسول خدا(ص) كه گفت شنيدم از آنحضرت كه مي‏فرمود در شب معراج خداي متعال بمن وحي فرمود كه يا محمد نظر كردم بسوي اهل زمين و تو را از ميان ايشان برگزيدم و نامي از نامهاي خود براي تو جدا كردم، ياد نشوم در جائي مگر آنكه تو با من ياد شوي من محمودم و تو محمد(ص) بعد از تو علي را از ميان اهل زمين برگزيدم و نامي از نامهاي خود براي او جدا كردم منم اعلي و اوست علي(ع) يا محمد تو و علي و فاطمه و حسن و حسين و امامان از اولاد حسين را آفريدم از نور خود و ولايت شما را بر آسمانها و زمينها عرض كردم پس هر كس قبول كرد از مؤمنان است و هر كس انكار كرد از كافران است يا محمد ميخواهي ايشانرا ببيني؟ عرض كردم بلي خطاب فرمود:

انظر الي يمين العرش فنظرتُ فاذا علي و الحسن و الحسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و الحسن بن علي و محمد بن المهدي ابن الحسن كانّه كوكب دريّ بينهم يا محمد هؤلاء حججي علي عبادي و هم اوصياؤك(31)

همين سه خبر از باب نمونه از طرف روات معتبره اكابر علماي اهل سنت كافي است در باب اعداد و اسامي ائمه اثنا عشر و براي اطلاع بيشتر (اگر كسي طالب باشد) مي‏توان به كتب ذيل كه همگي از علماي بزرگ اهل سنت مي‏باشد مراجعه كند(32) البته اين غير از كتاب شريف الغدير و المراجعات و اجتهاد در مقابل نص مي‏باشد كه هر يك از اين سه كتاب بتنهائي براي اثبات مدعاي ما كافي است.

 

خاتمه

نتيجه اينكه اولاً ايرادهائي كه از طرف مؤلف كتاب وارد شده بود بي‏مورد و بي‏اساس بود و ثانياً ادلّه‏اي كه دلالت بر اثبات مدعاي ما دارد از طرف اكابر اهل سنت بمراتب بيشتر از آن است كه ذكر شود و اگر كسي طالب باشد مي‏تواند بايد جداگانه مراجعه كند

و ثالثاً با توهين و بدگوئي به مقدسات ديگران هيچ مشكلي حل نخواهد شد ءامثال الهي زهيرها با اين توهين‏ها هيچ شيعه‏اي را وهابي نكرده و حتي سني نكرده و جاي اين دارد كه راهي را بغير از اتهام و اهانت در پيش گيرند يعني بحث آزاد بدون تكفير و تفسيق و... نه اينكه مثل آلوسي(33) و امثال او اهانت كنيم گر چه اين بحث جاي گفتگوي زيادي را دارد ولي به همين مختصر اكتفا مي‏شود اميد اينكه مرضي رضاي حق قرار گيرد.

 

1) الشيعه و التشيع ص 269

2) الشيعه في التاريخ ص 60-45 بنقل از الشيعهُ و التشيع ص 269

3) الشيعه و التشيع ص 269 بنقل از اعيان الشيعه جزء اوّل قسم اوّل ص 20

4) اعيان الشيعه ج 1 ص 20

5) در اين باب كافي است كه به كتاب ارزشمند الغدير مراجعه شود.

6) اعيان الشيعه ج 1 ص 17

7) الشيعه و التشيع ص 272

8) اصول كافي مترجم ج 2 ص 5-433

9) نزد شيعه 17 ربيع و نزد اهل سنت دوازدهم.

10) الفصل لابن حزم الاندلسي ج 4 ص 181 نقل از كتاب الشيعة و التشيع ص 273

11) الشعة و التشيع ص 288

12) از استبعادها و ادعاهاي بدون دليل اينكه: 1- و كذلك موسي بن جعفر فانّ ابن علي الرضا يفسله لفيا به عند عندئذ 2- و كذلك الحسين بن علي لم يثبت انّه غسله ابن علي زين العابدين لملازمته الفراش و لحيلولة عساكر ابن زياد دون ذلك. 3- و منهم من لم يكن اعلم الناس فكيف يكون الصبي اعلمهم و قد نقل عن القوم انفسهم بانّ من يظنونّه اماماً من الصبيان قد وكل امرهم الي الاخرين الي ان يتانس منهم الرشد و العلم‏

و در مورد دوم بايد گفت كه با تفاق شيعه و سني شهيد غسل ندارد

و در مورد سوم همچنانكه خواهد آمد هيچ مانع عقلي وجود ندارد و ثانياً قران كريم در مورد حضرت يحيي مي‏فرمايد و آيتناه الحكم صبياً يا در مورد حضرت عيسي ميفرمايد... اتاني الكتاب و جعلني نبياً...

13) بقره 252

14) كشف الاسرار خواجه عبدالله انصاري ج‏1 ص‏70-669 ذيل آيه‏

15) اصول كافي ح‏1 ص‏284

16) تفسير المنار محمد عبد، ج‏2 ص‏482 ذيل آيه‏

17) سورة مريم 32-30

18) الشيعه و التشيع ص‏27

19) مريم 12

20) نور الثقلين ج‏3 ص‏325

21) صحيح مسلم جزء ششم ص‏34

22) صحيح مسلم جزء ششم ص‏4-3

23) شبهاي پيش آور ص‏991

24) شبهاي پيش آور ص‏991

25) شبهاي پيش آور ص‏985 (از شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد)

26) شبهاي پيش آور ص‏996

27) تجلي ولايت محخمد هادي فخر المحققين 275

28) شبهاي پيش آمد ص‏997

29) تتمة المنتهي ج؟؟؟شيخ عباس قميّ‏

30) شبهاي پيش آور ص‏993-991

31) شبهاي پيش آور ص‏995-991

32) 1- مناقب خوارزمي‏

2- ينابيع المودة سليمان بلخي حنفي‏

3- فرائد السمطين حمويني‏

4- مناقب ابن مفازلي شافعي‏

5- مودة القربي مير سيد علي همداني شافعي‏

6- فصول المهمة مالكي‏

7- مطالب السئوال محمد بن طلحه شافعي‏

8- تذكرة سبط ابن جوزي‏

33) ما آن للسرداب ان يلد الذي صير تموه بزعمكم انساناً م؟؟؟عقولكم التراب فانكم ثلثتم الفنقاء و الفيلان‏


| شناسه مطلب: 79853