متن کامل
بسمالرحمنالرحیم غلات و مواضع امامان شیعه در برابر آنان تقدیم به پیشگاه دوازده وصی پیامبر خاتم صلی الله علیه و اله و سلمآنان که در لحظه لحظه حیاتشان حقیقت اسلام را معنا کرد و مجاهدتها و رنجهایشان تشیع را از دسته
بسمالرحمنالرحيم
غلات و مواضع امامان شيعه در برابر آنان تقديم به پيشگاه دوازده وصي پيامبر خاتم صلي الله عليه و اله و سلمآنان كه در لحظه لحظه حياتشان حقيقت اسلام را معنا كرد و مجاهدتها و رنجهايشان تشيع را از دستهاي آلودهاي كه قصد تعرض به دين خدا را داشتند پاك كرد... مجوالاتكم علمنا الله معالم ديننا و اصلح ماكان فسرمن دينانا...
مقدمه: السلام عليكم يا اهل بيت النبويه و موضغ الرساله مختلف الملائكه و مهبط الواحي و معدن الرحمه و خزان العلم و منتهي الحلم و اصول الكرم و قادة الامم و اوليا النعم و عناصر و الابرار و دعائم الاخيار.... پيامبر اسلام (ص) نوري بود كه در دل ظلمت جهل و بتپرستي انسانها درخشيد و جامعه شرك و بتپرستي آن؟ را با انسانيت آشنا ساخت و جامعهاي را پي نهاد كه به تصديق همگان تاكنون دنيا همانند آن را به خود نديده است و البته اگر مسلمانان در مسيري كه حضرتش براي آنان ترسيم نمود گام برمي داشتند و از انسانيت و تعصبهاي جاهلي دست ميكشيدند به يقين از خسران نجات مييافتند و اما افوس كه پس از رحلت پيامبر(ص) هواپرستي و جاهطلبي بر بخشي از مسلمانان چيره گشت و فرامني پيامبر(ص) را بدست فراموشي سپرده و در نتيجه انحرافي بزرگ و خطرناك از راه هدايت الهي براي خود بوجود اوردند، و بقاياي اين رفتارها بدانجا انجاميد كه در سالهاي پس از رحلت پيامبر(ص) دشمنان اسلام فرصت يافتند تا به نام دين به جنگ دين خدا بروند. بوجود آمدن آرا و عقايد انحرافي صوفيه - مرحبه و غلاني و ماته اينها از حبله توطئههاي دشمنان اسلام بر عليه اسلام بوده است هرچند مردم انوار الهي و اوصيا الهي را نشناختند و اطاعت نكردند و چون اطاعت نكردند سودي نبردند اما پروردگار عالم به حكم ربوبيتش مسير هدايت را بدست همين شخصيتهاي عظيم روشن و واضح گردانيد تا آنجا كه امروز بعد از هزار و چهارصد سال بوضوح ميبينيم كه اگر ائمه هادي عليهمالسلام نبودند. و اگر مجاهدتهاي اين بزرگواران در مسير به يقين عقائد صحيح اسلامي شيعي و روشن كردن مسيرهاي انحرافي نبود، دين خدا همانند اديان پيشين دستخوش دگرگوني و تحريف گشته و تجديد شرايع الهي يكبار ديگر ضرورت مييافت. يكي از اين حركتهاي انحرافي در طول تاريخ «غلاة» بودهاند كه بنام دين در جهت تخريب چهره دين برآمدند و مخفي كشتند براي جميع شده هواپرستان و شهوترانان تا دين خدا را به استهزا و مسخره ميگيرند. و تلاشهاي پيگير اوصيا و پيامبر خاتم(ص) از روشن كردن جهات انحرافي آنان براي مردم تا تصحيح و تبيين عقايد تشيع و اعلام برائت و انزجار نسبت به انان، خط بطلاني بود كه بر همه عقائد انحرافي آن كشيده شد هرچند كه بنام محبت اهلبيت و اعتقاد به ائمه(ع) مطرح ميگشت. در اين مختصر براينم كه ضمن شرح مختصري از عقائد غلات و تاثيرات منفي آن در جامعههاي مسلمين نقش ائمه عليهمالسلام در روشن كردن انحراف آنان را ترسيم كنيم، و با نقل برخوردهاي بعض از امامان شيعه با اين گروه منحرف نشان دهيم كه چگونه ائمه با اعمال خود مرز تشيع را از همه عقائد و اندشههاي ضدديني (هرچند كه بنام دين باشند) جدا كردند. از خداوند متعال خواهانيم كه توفيق شناخت ائمه اهل بيت عليهمالسلام بهره دنياي ما قرار دهد. آمين.
تعريف غلو: غلو برفون فعول مصدر فعل غلي يغلو است كه به معناي افراط و ارتفاع و بالارفتن و تجاوز از حد و حدود هر چيز ميباشد لذا وقتي كه قيمت اجناي از حد معمول خود بالاتر ميرود به آن ميگويند: غال يعني گران. و نيز در باره مايعات هرگاه به جوش آيند و در حد خود نگنجد ميگويند غليان كرده است.(1) و به تير چوون از كمان تجاوز ميكند ميگويند غلو. و از همينجاست كه به مقدار مسافتي كه معمولا هر تير در هنگام خروج از كمان طي ميكند «غلوة» گفته ميشود چون از حد خود تجاوز نموده است. گرچه كلمه تعدي نيز به معناي افراط تجاوز از حد ميباشد اما كلمه غلو جايي بكار برده ميشود كه تجاوز از حد زياد باشد.(2) بنابراين هرگاه اين كلمه در مورد معتقدات ديني و مذهبي بكار رود به اين معني است كه انسان چيزي را به آن اعتقاد دارد از حد خود بسيار فراتر بود. اما اين كلمه دو اصطلاح ملل و نحل سرنوشت ديگري پيدا كرده است كه در بخش تعريف غلات به آن خواهيم پرداخت.
غلو در قرآن: مشتقات اين كلمه تنها چهاربار در قران به كار رفته است كه دو مورد آن درباره غلو ديني و دو مورد ديگر آن به معناي جوشش ميباشد و ما به آن مورد كه در خصوص غلو ديني ميباشد اشاره خواهيم كرد: *يالهل الكتاب التغوا في دينكم و لاتقولوا عليالله الا الحق، انما المسيع عيسي ابن مريم رسولالله و كلمته القيها الي مريم و روح منه قامنوا بالله و رسله ولاتقولوا ثلثه انتهوا اخيرا لم... اي اهل كتاب در دين خود غلو و زياده روي نكنيد و دوباره خدا غير از حق نگوئيد مسيح عيسي بن مريم فقط فرستاده خدا و كلمه (مخلوق) اوست، كه او را به مريم القا نمود و روحي (شايسته) از طرف او بود، بنابراين به خدا و پيامبران او ايمان بياوريد و نگوئيد خداوند سهگانه است (از اين سخن) خودداري كنيد كه براي شما برتر است(3).... *قل يا ايها الكتاب لاتغوا في دينكم غير الحق و لاتتعبوا اهواء قوم قد ضلوا و اضلوا كثيراً و ضلوا عن سوا سبيل. اي اهل كتاب در دين خود غلو و زياده روي نكنيد و غير از حق نگوئيد و از هوسهاي جمعيتي كه پيشتر گمراه شدند و ديگران را گمراه كردند و از راه راست منحرف گشتند پيروي ننماييد.(4)
غلو روايات: كلمه غلو و مشتقات آن در روايات شيعه و اهل سنت بسيار بكار رفته است كه بيشتر آنها مربوط به بحث ما نيست از باب استخدام اين كلمه در معناي غليان و جوشش لكن رواياتي كه به غلو ديني اشاره ميكند عمل بحث ما ميباشد، البته آن دسته از رواياتي كه از غلاوة بعنوان فرقه ياد شده است بعداً ذكر خواهيم كرد. * رسول الله صلي عليه و اله و سلم فرمود: اياكم و الغلوفي الدين فانما هلك من كان قبلكم بالغلوفي الدين.(5) از غلو و زيادهروي در دين خود بپرهيزيد زيرا كه آناني كه قبل از شما بودند به اين علت نابود شدند. * حضرت علي(ع) در نهجالبلاغه ميفرمايد: هم اساس الدين عماد اليقين يفيي الغالي و بهوم يلحق القالي.(6) آل محمد(ص) اساس و پايه دين و ستون هستند دور افتادگان از راه حق به آنان وجوع كرده و واماندگان به ايشان ملحق ميشوند. * و نيز حضرت درباره خود اهلبيت(ص) چنين ميفرمايد: نحن الفمرقه الوسطي بنا يلحق القالي و الينا يرجع الغالي(7) ما اهل بيت چون پشتي هستيم در ميانه (كه از ورود جانب به آن تكيه ميدهند) آنكه وامانده خود را به آن رسانده و آنكه تجاوز كرده به جانب آن بازگشت نمايد. * درباره خود حضرت چنين ميفرمايد: هلك في رجال غال و مبغض قال. دو مرد درباره من هلاك شدهاند. دوستي كه زيادهروي كند و دشمني كه مقام و منزلت مرا منگر گردد.(8) * حضرت علي(ع) درباره خود و خاندانش ميفرمود: اياكم و الغلو فينا... برحذر باشيد از غلو و زيادهروي روي درباره ما خاندان.(9) * رسولالله(ص) فرمود: صفنان من امتي لانصيب لهم في الاسلام الناصب الاهل بيتي حرباً و غال في الدين مارق منه. دو گروه از امت من نصيب از اسلام ندارد يكي كسانيكه با اهل بيت من علم جنگ به افزارند و ديگري گروهي كه در دين از حد تجاوز نكند و بيرون روند.(10) * امام باقر(ع) در سفارش به ياران خود فرمود:...كونوا الفرمقه الوسطي يرجع اليكم الغالي و يلحق بكم التالي چون پشتي در ميانه باشيد كه از حد در گذرنده به شما بازگشت نمايد و وامانده به شما ملحق شود.(11)
غلو در اديان پيشين: الف) غلو در اديان پيشين از نظر تاريخ اديان: در اديان پيشين چه آسماني مواد بسياري از غلو اتفاق افتاده است منظور از غلو در اينجا آن است كه مردم موجودي از انسان يا فرشته يا... را از حد خود فراتر بوده و آن را در حد خدايي يا پايينتر از آن مقدس شمردند. ابتداي ظهور چنين غلوي بطور دقيق مشخص نيست (ما با توجه به علل رواني عاطفي غلو، كه انسان دوست ندارد آنچه را كه به آن عقيده دارد از حد خود فراتر برد و با عنايت به جهل انسان در دوران پيشين كه با ديدن عظمت موجودات يا خواص آنها در حد پرستش آنها را به حساب ميآورند، تاريخچه دور و دراز بايد داشته باشد كه در اينجا مجال آن نيست و ميتوان به كسب تاريخ اديان و مذاهب جهان مراجعه كرد. ب) غلو در اديان در قران كريم: قران كريم به مواردي از غلو انسانها درباره موجودات طبيعي از انسانها و ملائكه اشاره ميكند كه در اينجا به ذكر مواردي از آن اشاره ميكنيم: 1- با توجه به آيات 76 تا 78 سوره انعام كه در آن احتجاج حضرت ابراهيم با گروههايي از مردم مطرح شده است در مييابيم كه در آن زمان گروههاي مختلفي از مردم درباره ستارگان و ماه و خورشيد غلو كرده و آنان را خدا ميپنداشتند. 2- قرآن از غلو يهوديان درباره عزير سخن ميگويد: و قالت اليهود عزير ابن الله (12)... 3- قرآن از غلو مسيحيان درباره عيسي ميدهد: لقد كفدالذين قالوا ان الله هو المسيح ابن مريم (13)... 4- آياتي از قرآن دلالت دارد كه بعضي از مردم ملائكه را دختران خدا ميپنداشتند و آنها را ميپرستيدند. * افاصفيكم ربكم بالنبين و اتخذ الملائكه انثا انكم لتقولون قولا غظيما .(14) آيا پروردگارتان فرزندان پسر را مخصوص شما ساخته و خودش دختراني از فرشتگان برگزيده است البته شما سخن بزرگ (و بسيار زشتي) ميگوييد. آيات 19 سوره زخرف و 27 سوره بم به همين امر اختصاص دارد. * من يستنكف المسيح ان يكون عبداالله و لاالملائكه المقربون (15).... هرگز مسيح از اين ابا نداشت كه بنده خدا باشد و نه فرشتگان مقرب او (از اين ابا دارند).... با توجه به اينكه مردم مسيح را ميپرستيدند در مييابيم كه واقع شدن ملائكه در رديف مسيح نشانگر مورد پرستش بودن فرشتگان و يا بعضي از انها مانند جبرئيل (بعنوان روحالقدس) ميباشد. آيه 80 سوره آلعمران نيز در صدور نفي اين امر است. * قالوا بعانك انت و لفيا من دونهم بل كانوا يعبدون الجن اكثرهم بهم مومنون .(16) آنها ميگويند منزهي (از اينكه همتايي داشته باشي) تنها تو ولي مايي نه آنها (ملائكه روز قيامت ميگويند آنها ما را پرستش نميكردند) بلكه جن را پرستش مينمودند و اكثرشان به آنهاايمان داشتند. از اين آيه كه از قول فرشتگان در روز قيامت نقل شده است استنباط ميشود كه عدهاي از مردم درباره جن (از جمله مخلوقات الهي) غلو كرده و او را ميپرستيدند.
تعريف غلاة: غلاة جمع غالي به معناي كساني است كه از حد تجاوز كرده باشند. معناي لغوي اين لغت عام است شامل همه كساني كه درباره شخص يا چيزي به هر نوعي غلو كنند ميشود و اختصاص به گروه و فرقه خاصي ندارد. اما در اصطلاح ملل و نحل و فرقهشناسي اين لغت سرنوشت ديگري پيدا كرده است. اولا به گروهايي اطلاق شده است كه فقط درباره ائمه اهلبيت(ع) غلو ميكنند، ثانياً غلو و زيادهروي آنان به حدي است كه آنها را به جهت خدايي ميرساند يا قائل به حلول جوهر خدايي در روح آنان ميشوند.(17) به اين جهت است كه اين كلمه در عرف فرقه شناسان هرگاه مطلق و بدون قيد بكار رود و منظور غلات منتسب به شيعه ميباشد با آنكه در طول تاريخ اسلام گروههايي بودهاند كه تامل به خدايي بعض خلفاي عباسي ماندن منصور شدهاند كه به آنان غلات عباسيه ميگويند.(18) آنچه براي ما مسلم است و با بررسي مواضع ائمه در برابر غلات روش خواهيم كرد اينكه در مكتب اهلالبيت(ع) در واقع امر تنها يك گروه وجود داشته و دارد كه همان شيعه دوازده امامي است و ساير فرقي كه منسوب به اين مكتب هستند از سه حال خارج نسيتند: يا اساسا موهوم ميباشند -يا انتسابشان به مكتب اهلالبيت(ع) دروغ وافتر است و يا اينكه نهايتا پس از پيدايش چند صباحي پيش نپاييدهاند.(19) غلو شامل غلو در ذات (يعني ذات شخص را به خدايي رساندن) و غلو در صحفات(يعني صفات كمال شخصي قائل شدن و درحالكيه آن صفات را ندارد) ميگردد اما اصطلاح غلات فقط درباره كساني برده ميشود كه قائل به غلو در ذات نسبت به بعض اشخاص ميباشند.
غلو در اهل سنت: غلو چه در بعد ذات و چه در بعد صفات در ميان اهل سنت نيز واقع شده است. در واقع ريشههاي اوليه غلات در فرقههاي منتسب به اهل سنت پديد آمده است البته اعتقاد شيعه بر آن است كه غلات صرف قائل شدن الوهيت براي اشخاص و يا قائل شدن به نبوت براي كساني كه بحق برگزيده الهي نبودند. از فرقههاي اسلامي خارج ميشوند و اصولا نميتوان آنان را مسلمان ناميد تا چه رسد به اينكه آنها را شيعه دانست و از اين جهت است كه معمولا سعي داريم «قيد منتسب» را در هنگام ذكر غلات بكار بريم. بهرحال غلات منتسب به شيعه كساني هستند كه تحت نام شيعه قائل به الوهيت يانبوت براي ائمه اطهار شدند و غلات منتسب به اهل سنت كساني هستند كه تحت نام اهل سنت قائل به الوهيت يا نبوت براي بعض از خلفا يا اشخاص ديگر شدهاند مانند غلات «عباسيه» يا «رافنديه» كه رئيس آنان شخصي بود بنام عبدالله روندي كه در آغاز قائل به الوهيت منصور خليفه عباسي و نبوت ابومسلم خراساني شدند اما وقتي كه منصور مسلم را به قتل رساند در سال 141 ه.ق بر او شورش نمود منصور با اتهام زندقه آنان را در آتش سوزايند. در مساله غلو در صفات نيز درباره بسياري از شخصيتهاي اهل سنت در كتب آنان غلوهايي بصورت حديث و غير آن وارد شده است از جمله غلوهايي درباره ابوبكر و عمر و معاويه و حتي روساي مذاهب چهارگانه فقه اهل سنت. مثلا درباره ابوحنيفه از پيامبر(ص) روايت نقل كردند كه انبياء به من افتخار ميكنند و من به ابوحنيفه(20)
فرقههاي غلات در كتب ملل و نحل: كتب ملل و نحل كه در بيان فرقههاي مختلف و عقايد آنان نگاشته شده است معمولا براي تطبيق فرقههاي اسلامي با حديث منقول از پيامبر(ص) كه تعداد فرقههاي اسلام را 72 يا 73 فرقه ذكر كرده سعي در هرچه زياد كردن فرقههاي اسلامي كردند تا به اين عدد برسند اما در اين راه گاه چنان حساب را از دست ميدادهاند كه تنها تعداد فرقه هايي كه براي مذهبي همانند شيعه بيان ميكنند به 300 فرقه ميرسد اينجاست كه مجبور به عقبنشيني شده و براي توجيه حديث پيامبر(ص) ميگويند: مراد آن حضرت فرقههاي اصلي و بزرگ بوده است.(21)
ميزان اعتبار كتب ملل و نحل: موضوع اين كتب بحث درباره فرقهها و عقايد آنان است كه براي شناخت آن چند راه وجود دارد: 1- مستقيما و بدون واسطه از زبان موسين يا طرفداران فرقه اطلاعاتي درباره فرقه بدست آورد. 2- از زبان كسي كه مستقيما با آنان در تماس بوده است و انسان امين و راستگويي است كسب اطلاعات كرده باشد كه در انيصورت بايد نام واسطه يا واسطهها ذكر شود. 3- با مراجعه به كتب معتبر هر فرقه اطلاعات درباره آن فرقه را بدست آورد. صاحبان كتب ملل و نحل هيچكدام از اين راههاي سهگانه را نپيمودهاند و بهرحال غرضمندي نسبت به فرقه يا فرقه خاصي -آزاد بودن كتب ملل و نحل از قيد سند- تلاش اين كتب براي رساندن فرقهها به 73 فرقه جالب بودن موضوع ملل و نحل براي مردم ميتواند از علل راه يافتن دروغ به اين كتابها باشد. بنابراين صرف تعدد و كثرت فرقههاي غلات در كتب ملل و نحل نبايد به آنها عتماد كرد و حتي اگر صاحب كتاب افراد شيعه باشند. علامه سيد مرتضي عسكري در اين باره مينگارد: اگر به ما اجازه داده ميشد ما هم فرقهاي به فرقههاي مذكور در كتب ملل و نحل ميافزوديم و آن «فرقه متبكريه» نام ميگرفت و در توضيح آن چنين ميگفتيم كه اين فرقه صاحبان كتب ملل و نحل هستند كه فرقه هايي را براي مسلمانان اختراع كردهاند و عقايدي را به آنان نسبت دادهاند. در پايان اين بخش اين نكته را ذكر ميكنيم كه قابل توجه و تاسف فراوان ميباشد و آن اينكه اگر شيعه آن حساسيتي را كه نسبت به احاديثي كه مدرك احكام فقهي است نسبت به احاديث علوم مختلف ديگر اسلامي مانند تاريخ تفسير ملل و نحل و غيره ميداشت و خود را يكسره از جريان اين عدم خارج نميكرد ميتوانست مانع راهيابي بسياري از اكاذيب و دورغها بدون كتب مربوط به اين عدم شود و از همان ابتدا خود را از شر تهمتهاي بسياري كه به او زده ميشود برهاند. اما متاسفانه با اينكه شيعه خود پايهگذار بسياري از علوم اسلامي بود اما در ادامه توجه عميق خود را صرف فقه و اصول نمود و علوم ديگر واگذار به ديگران كرد و حال بايد خود تاوان اين سهلانگاري را بدهد و در آتشي كه ديگران با سواستفاده از خالي بودن معركه افروختهاند بسور و چنان شود كه سرنوشت او با گروهي از خدا بيخبر و داراي عقايد منحرف بنام غلات گره بخورد كه در راه باز كردن اين گره دندانهاي بسياري شكسته شده است. بهرحال عمده هدف ما اين است كه انس و الفتي كه بين دو كلمه غلات و شيعه پيدا شده بطوريكه هرگاه يكي از آنها به كار رود دومي به زودي تداعي ميشود را از بين ببريم و ثابت نماييم كه اولا غلات فرقه هايي بودند خارج از اسلام كه با توجه به اوضاع و شرايط روزگار خود مناسب ديدند كه فعاليتهاي خود را تحت نام شيعه بنام تمسك به اهلبيت به ثمر رسانند. ثانياً غلو در هر دو نوع آن در ميان فرقههاي مختلف اهلسنت نيز فراوان بوده است. ثالثاً ائمه اهلبيت عليهمالسلام با مجاهدتهاي پيگير خويش تشيع را از اين گروه منحرف جدا ساخته و جداً با اين گروه در كنار ساير فرقههاي منحرف مبارزه كردند بطوريكه هيچگونه شهداي در عصر ائمه(ع) باقي نماند.
علل پديد آمدن غلات منتسب به شيعه: اصل پديده غلو در ميان مردم از يك منشا رواني و عاطفي سرچشمه ميگيرد به اين ترتيب كه هركس براي توجيه عقيدهاي كه انتخاب كرده است سعي دارد آن را از حد خود فراتر وانمود نمايد تا در ميان مردم به كج سليقگي در انتخال سو متهم نشود. اين منشا عاطفي و رواني در بسياري از شيعيان ساده دل وجود داشته است و آنها را وادار به غلو درباره اسلام و اهلبيت مينمايد و گاهي معجزات و كراماتي را به آنها نسبت ميدهند كه واقعيت تارخي ندارد البته اين غلو به حدي نيست كه ائمه(ع) را خدا يا پيامبر بدانند و يا مقام يكي از آنها را از مقام پيامبر(ص) برتر شمارند وليكن بهنگام بررسي تاريخ غلات منتسب به شيعه بايد از اين اصل كلي فراتر رفت چراكه در آنان گروههاي منصجم و منتظمي بودند كه اهداف خاصي را دنبال ميكردند البته نبايد اين اصل رواني عاطفي را در گزينش بعضي شيعيان ساد دل به آنها بدون تاثير دانست. در توجيه پديده غلات علل مختلفي از سوي پژوهشگران شده است كه در اينجا به فكر آن علل و در صورت لزوم نقد و بررسي آنها ميپردازيم: 1- در بعضي روايات شيعه جهل ناآگاهي مردم بعنوان يكي از علل غلو ذكر شده است. امام رضا(ع) در اين خصوص فرمود(22) بعضي از مردم ساده دل معجزات و كرامات فراواني از ائمه(ع) مشاهده ميكردند و چون نمونه آنها را از مردم عادي نديده بودند تصور ميكردند كه حتما صاحب اين معجزات داراي مقامي برتر از مقام بشري است به اين ترتيب قائل به خدايي ائمه(ع) يا حلول روح خدايي در آنهامي شدند. البته اين علت فقط درباره مردم سادهدل كه پيروان بعضي از فرقههاي غلات را تشكيل ميدادند مصداق پيدا ميكند علاوه براينكه ممكن است بگوييم اين مردم بدون اينكه تحت فرقه خاصي قرار بگيرند به چنين اعتقادي ميرسيدند و بهرحال جهل خود آنها سههم فراواني در پيشرفت فرقههاي غلات داشته است. 2- در بعضي از روايات علت غلو دوست داشتن زياد و افراطي نسبت هب ائمه اهلبيت(ع) ذكر شده است امام سجاد(ع) فرمودند(23): «يهوديان از شدت علاقه به عزير او را پسر خدا ناميدهاند و مسيحيان از فراواني محبت به حضرت عيسي(ع) او را به عنوان پسر خدا مطرح كردند، در حاليكه مسيح و عزير از آنها برائت جستند و نيز آنها پيروان عزير مسيح نبودند، همچنين گروهي از شيعيان از شدت محبت به ماما را از حد خود فراتر بردند در حاليكه نه آنها از ما هستند و نه ما از آنها». اين دليل نيز درباره افراد سادهدل عامي مصداق پيدا ميكند. 3- با بررسي شخصيت و زندگاني غلات مانند «ابوالخطاب» «مغيرة بن سعد» «منصور بن عجلي» در مييابيم كه آنان افرادي زيرك و سياس بودند كه براي رسيدن به جاه و مقام براي خود دستهبنديهايي ايجاد نمودند و با بهانه قراردادن الوهيت ائمه(ع) خود را پيامبر و منصوب از طرف آنان دانستند و به اين ترتيب از احساسات مردم سادهدل سوء استفاده نموده آنها را به بيراهه كشاندند و چند روزي از بهرههاي اين حركت خود استفاده كردند تا اينكه بالاخره احساسات مردم را برانگيخت و به هلاكت رسيدند.(24) 4- با مراجعه به تعاليم و احكام فرقههاي غلات ميبينيم كه آنان ربا؟ را مطلق را تبليغ مينمودند به گونهاي كه حتي ازدواج با محارم را جايز دانستند و گوشت خوك را حلال به حساب مياورند و تعاليمي ديگر از اين قبيل با توجه به اين مطلب درمييابيم كه تبليغكنندگان اين گونه تعاليم افرادي بي دين و شهوتپرست بودند كه دين را مانع عمدهاي بر سر راه رسيدن به هدف خود ميديدند و براي گذر از اين مانع بنام دين بر دين حملهور شدند و با به راه انداختن جريان غلات سعي كردند خود را از هرگونه قيد و بيديني آزاد نمايند و همين اباحيگري ولائيك بودن مطلق را ميتوان دليل عمدهاي براي پيوستن گروهي مردم شهوتپرست به آنان دانست. 5- رهبران زيرك غلات ميدانستند كه بعضي از مردم دروغهاي بزرگتر را زودتر قبول ميكنندن و به اين نكته واقف بودند كه هر چه ادعا بزرگتر باشد پيروان بيشتري جذب خواهد كرد اين بود كه ادعاي الوهيت ائمه را مطرح ميكردند تا طرفداران بيشتري پيدا كنند.(25) بهرحال آنچه بر روي آن بايد تاكيد كرد اينكه غلات اگر واقعا شيعه بودن و معتقد به اصول تشيع بايد از نهيهاي فراواني كه از ائمه(ع) درباره غلو ميرسيد اطاعت كرده و دست از غلو برميداشتند. اعتقادات غلات: به گفته دانشمندان علم و كلام اصول اعتقادي غلات را در مورد زير ميتوان خلاصه كرد اين اصول تقريباً وجه مشترك تمام فرق اين جريان ميباشند: 1- الوهيت رهبر يا امام يا اعقتقاد جوهر نوراني الهي در امام يا رهبر. 2- قائل شدن به نبوت براي ائمه عليهماسلام. 3- علم غيب مطلق براي امام و توانايي ايشان در تقسيم و تعيين آجال بندگان. 4- بداء 5- رجعت 6- تناسخ. 7- تحريف قرآن (اين مساله مربوط به بعضي فرقههاي غلات است كه قران در ابدليل تحريف حجت نميدانستند)(26) دو جنبه اخلاق و رفتار غلات و التزام آنان به نثر عيات بايد گفت: غلات به حقيقت اديان اعتقادي نداشتند بلكه دين و اصول آن را واقعيتي جعلي و اعتباري ميشمردند كه صرفا جهت تنظيم امور زندگي بشر مانع وضع شده است. با توجه به اين مطلب آنان در انجام تطاليف ديني بجز در انظار مردم رغبتي از خودشان نميدادهاند. بعلاوه غلات تطاليف شرعي همچون نماز و روزه و حج و... را به صورت سمبليك تفسير نموده و براي آنها قائل نبودند و معتقد بودند كه معرفت يا حجت امام از آنجام تطاليف كفايت ميكند.(27)
چگونگي موضعگيري امامان شيعه در برابر غلات: در مقابل دسايس و مكايد غلات مبارزات وسيعي از ناحيه امامان شيعه صورت گرفت كه در مجموع موجب شناسايي و خنثي گرديدن كارهاي غلات گرديد. در واقع ائمه(ع) حساسيت فوق العادهاي نسبت به اين مساله از خود نشان دادهاند تا انجا كه خطر غلات را براي اسلام از خطر يهود و نصاري و بجوسيان و مشركان بيشتري دانستند و بالاخره با تلاشهاي پيگير خود توانستند اين فرقه را به نابودي بكشانند. بسياري از علما شيعه در كتب خود به نحوه و چگونگي برخورد ائمه عليهالسلام با غلات پرداختهاند كه از جمله ميتوان به كتب زير اشاره كرد: الف) كتب رجالي مانند رجالكشي -رجال نجاشي- معجم رجالالحديث و ديگر كتب رجالي شيعه تحت اسامي رهبران فرقههاي غلات مانند «ابوالخطاب» به اين مساله پرداختهاند. ب) بحارالنوار مجلسي در جلد 25 با باز كردن بابي تحت عنوان «باب نفي الغلو في النبي و الائمه صلوات الله عليهم» به اين مساله مهم پرداخته است و احاديث مربوط را از اهل بيت عليهمالسلام نقل كرده است. ج) كتاب اراء شيعه في الغلاوة توانسته است اكثر قريب به اتفاق برخوردهاي ائمه را با غلات را جمعآوري كند اين كتاب هب ترتيب زمان ائمه(ع) ميباشد. د) كتاب هويت تشيع نيز گوشته هايي از برخورد ائمه را ذكر كرده و اين برخوردها را به دو قسمت مثبت و منفي تقسيم كرده است مراد از برخورد منفي رد و انزجار از غلات و منظور از برخورد مثبت بيان عقايد صحيح از جانب ائه ميباشد. كيفيت برخورد ائمه با غلات را طبق يك تقسيم بندي به مراحل مختلف ميتوان تقسيم نمود البته اين مرحله بندي به اين معنا نيست كه در متن واقع همه ائمه طبق اين تقسيم بندي عمل ميكردند و بلكه در برخورد آنها مقامي اين مراحل ديده ميشود كه در هر زمان به مقتضاي حال از يك يا چند مرحله استفاده مينمودند. اهم اين مراحل عبارتند از: 1- معرفي سيماي غلات و پرهيز داده شيعيان از آنان. 2- تكذيب عقايد غلات و تصحيح عقائد شيعيان. 3- بيان علل و غلو و تنايج آنان. 4- نفرين صريح و اظهار برائت از غلات. 5- بيان توطئههاي غلات. 6- تفسيق و تفكير غلات. 7- صدور فرمان قتل غلات. از آنجايي كه انحراف غلو انحراف عميقي بود كه اساس دين ار تخطئه ميكرد زيرا از دورن سبب ايجاد آشفتگي در عقايد شيعه شده بود و از طرف ديگر شيعه را در نظر ديگران بيقيد و بند نسبت به فروعات دين نشان ميداد ائمه به شدت در برابر اين انحراف ايستادگي كرده و مرز تشيع را از افكار انحرافي غاليان جدا ساختهاند. كه در روايات ذيل به بغض از اين برخوردها اشاره خواهيم كرد: برخوردهاي صادقين(ع) در برابر غلات: از جلمه شيعه عليهمالسلام كه تلاشهاي فراواني در مبارزه با انحراف غلات داشتند. امام باقر و امام صادق عليهاالسلام بودهاند. حركتهاو تلاشهاي از زمان علي(ع) تا امام باقر(ع) محبوبيتي براي اهل بيت و گسترش حركت شيعي پديد آمده بود كه غاليان را بر آن داشت تا بكوشند كه با رخنه در دورن شيعه آن را از داخل متلاشي كرده و چهره بيروني آن را تخريب سازند. قيام علمي ايند و امام همام براي تعذيب شيعه و في غلو و هد كردن شيعيان از اين گره منحرف از مهمترين اقدامات دو امام در ترسيم فرهنگ صحيح اسلامي شيعي بوده است. خصوصا تلاشهاي امام صادق(ع) زيرا در زمان آن حضرت دامه تبليغات غلات توسعه يافته و گرده زيادي در كوفه تحت تاثير آنان قرار گرفت بودند. ضمنا وجود تقيه در اغلب برخوردهاي اجتماعي موجب شده است تا غلات شيعه ادعا كنند كه امام آنها را ظاهرا محكوم ساخته ولي باطنا به آنها خوشبين است و طبعا اين طرز تلقي مشكل امام در رابطه با جريان غلات دو چندان كرده بود.(28)اما در عين حال عبارت ائمه در محكوميت و تكذيب عقايد آنها چنان قاطع و رسا صادر گرديده است كه جاي ترديد براي كسي باقي نميگذارد. به بعضي از اين روايات اشاره ميكنيم: 1- ز راه از امام باقر(ع) رويات ميكند كه حضرت ميفرمود: «خداوند بنان را از رهبران غلات لعنت كند بنان ملعون بر پدرم دروغ ميبست. من شهادت ميدهم كه علي بن الحسين بدنده صالح خدا بود».(29) 2- ابوبصير گويند به امام صادق(ع) گفتم: غلات مطالبي درباره شما ميگويند، فرمود چه ميگويند؟ گفتم آنها ميگويند شما تعداد قطرات باران عدد ستارگان شمار اوراق درختان وزن موجودات دريا و تعداد سنگها را ميدانيد، حضرت دستها را آسمان برد و فرمود: سبحانالله... سبحانالله نه به خدا جز خدا كسي به اين امور آگاه نيست.(30) 3- هشام بن سلام ميگويد: در محضر ابوعبدالله(ع) از غلات سخن به ميان آمد حضرت فرمود: در ميان آنان كساني پيدا ميشوند كه شيطان در دروغگويي محتاج آنها ميشود.(31) 4- مفضل بن مزيد از قول امام صادق(ع) روايت ميكند كه آن حضرت فرمود: اي مفضل با غلات نشست و برخاست مكنيد. با آنان غذا نخوريد، با آنان دست دوستي ندهيد از انان حديثي نگيرديد و حديثي هم مدهيد.(32) 5- امام صادق(ع) فرمود: خدا ابوخطاب (از رهبران غلات) را لعنت كند كسي كه را كه با او كشته شد و لعنت كند كسي را كه از آنان باقي ماند و لعنت كند كسي را كه در قلبش محبتي نسبته به آنان داشته باشد.(33) غالي به نزد ما ميآيد او را نميپذيريم در صورتي كه مقصر و خطاكار به ما مراجعه ميكند و او را ميپذريم. سوال شد چرا اينگونه عمل ميكنيد؟ فرمود: براي آنكه غالي به ترك نماز و روزه و زكات و حج عادت كرده و قادر به ترك عادت خود و رجوع به طاعت الهي نيست در صوريتيكه مقصر چون به شناخت رسيد علم و اطاعت ميكند.(34) 7- اما صاديق(ع) خطاب به غلات فرمود: به سمت خدا توبه كنيد زيرا شما در رديف فسقا كفار و مشركان قرار داريد.(35) *تاكيدات مكرر امام باقر(ع) بر عمل صالح اقدامي بر نفي موضع غلات و انديشههاي فاسدان آنان بوده است.(36) به بعضي از اين احاديث اشاره ميكنيم: ان شيعنا من اطاع الله يا شتعينا اهل الورع و الاقبها و اهل الوفاء و الامامنه نو اهل الزهد و العبادة و اصحاب احدي و خمسين ركعة في اليوم و اليلة القائمون بالليل و الصالحمون بالنها زير كون اموالهم و يحجون البيت و بجتنبون كل محرم. و باز فرمودند: ان شتعينا من شيعنا و اتبع اثارنا و اقتدي باعمالنا. 8- روايت ذيل نشان برخورد قاطع امام باقر(ع) با توطئه برخي غاليان است. علي بن محمد نوفلي ميگويند: مغيرة بن عيد نزد امام باقر(ع) آمد و گفت: تو به مردم بگو من علم غيب دارم من هم مردم عراق را براي پذيرفتن آن آماده ميكنم. امام به شدت او را از خود راند و بعد مطلب را با ابوهاشم بن محمد بن حنيفه درميان گذاشت او نيز مغيره را چنان زد كه نزديك بود بميرد.(37) 9- راوي نزد جعفر بن محمدالصادق(ع) آمده پرسيد: آيا انچه را از اين قوم شنيديم باز گويم: امام فرمود بگو گفت... دستهاي از اينان تو را عبادت ميكنند و تو را الهي جز الله ميدانند و دستهاي ديگر تو را در حد نبوت بالا ميبرند... امام آنقدر گريه كرد كه محاسنش از قطرات اشك پر شد آنگاه فرمود: اگر خداوند مرا بر آنان مسلط كرد و خون آنان را نريختم خداوند خون فرزندم را بدستم بريزد.(38) 10- امام صادق(ع) فرمود: كسي كه بگويد يا بني هستيم لعنت خدا بر او باد كسي كه در اين امر ترديد كند بر او لعنت باد.(39) 11- امام صادق(ع) فرمود: لعنت خداوند بر كسيكه چيزي در حق ما بگويند كه ما خود نگفتهايم لعنت خداوند بر كسيكه ما را از عبوديت براي خدايي كه ما را خلق كرده و بازگشت ما به سوي او و سرنوشت ما در يد قدرت اوست جدا سازد.(40) 12- امام صادق(ع) ضمن نامهاي به ابوالخطاب نوشتند: شنيدهام كه گفتهاي زنا و خمر و نماز و روزه و فواحش مرداني به اين نامها هستند اينگونه نيست كه تو ميگويي ما اصل حق بوده و فروع حق طاعت خداست دشمنان ما اصل شر و فروع آنها همان فواحش و زشتيها است.(41) 13- از جمله زمينههايي كه سبب نشر افكار غاليان شد اين بود كه پيروان خود رابه سوي رهايي از بند عمل هب فروعات فقهي دعوت كردند آنهااز قول امام صادق(ع) نقل ميكردند كه هر كس امام را شناخت هركاري كه بخواهد ميتواند انجام دهد امام در پاسخ به اين شبهه فرمودند: من گفتم وقتي امام را شناختي انچه از اعمال نيك كم و زياد خواهي انجام ده اين معرفت است كه سبب قبولي اعمال تو ميشود.(42) 14- و بالاخره امام صادق(ع) براي انكه شيعيان بتوانند احاديث صحيح را از مجهول غاليان تشخيص دهند قرآن را بعنوان ملاك معرفي كردند از جمله اينكه فرمودند: «آنچه را كه از ما رواست ميكنند و جز آنكه موافق قول خدا و رسول بوده و يا شاهدي از سخنان پيشين ما بر آنها داشته باشيد نپذيريد. مغيرة بن سعيد كه خداوند او را لعنت كند در كتب پدرم احاديثي را وارد كرده كه هرگز از پدرم نبود از خداوند بترسيد و آنچه را كه از ما نقل كرده و مخالف قول خدا و پيامبر ماست نپذيريد و ما وقتي حديثي نقل ميكنيم ميگوييم خدايا رسول او فرموده است».(43) مقصود از كتابها كه در روايات بالا اشاره شد امام صادق(ع) بيان ميفرمايد كه: مغيره كتابهاي كه اصحاب امام باقر(ع) مينوشتند به بهانه خواندن آنها را به خانه خويش برده.... او احاديثي در كفر و زندقه به اين كتابها وارد ميكرد و به پدرم نسبت ميداد سپس ان كتابها را به اصحاب باز ميگرداند. امام ميفرمود: آنچه از غلو در كتابهاي اصحاب پدرم هست. مطالبي است كه مغيره وارد آن كتابها كرده است.(44) 15- سدير صيرفي نزد امام صادق(ع) آمد ميگويند: فدايت شوم شيعيان شما درباره شما اختلاف كردهاند بعضي اظهار ميكنند كه در گوش شما سخن گفته ميشود بعضي ميگويند به شما وحي ميشود و بعضي ميگويند به قلب شما الهام ميگردد عدهاي ميگويند در خواب ميبينيد.... كداميك را بايد اخذ نمود؟ امام فرمودند: آنچه را كه گفته شده رها كن؛ ما حجت خداوند و امين او بر خلق هستيم، حرام و حلال ما از كتاب خداوند است.(45) همچنان كه گذشته اشاره كرديم ميبينيم كه ايندو امام همان در ترسيم فرهنگ ناب اسلامي شيعي و دور كردن تشيع از افكار انحرافي غلات نقش بسزا و تاثير شگرفي داشتند و به گونهاي كه با اين حركات صحيح در جهت روشنفگري و رد عقايد و همرديف قرار داده آنان با كفار و مشركين شيعيان اصيل از انحراف غلو رهايي يافتند. برخوردهاي امام جوادعليهالسلام با غلات: 1- امام جواد(ع) درباره ابوالخطاب كه از سرآن غلات بودند فرمود: «لعنت خداوند بر ابوالخطاب و اصحاب او و كسانيكه درباره لعن او توقف كرده و يا ترددي ميكنند».(46) سپس امام جواد(ع) به ابوالنصر جعفر بن واقد هاشم بن ابي هاشم اشاره كرد و پس از تذكر درباره بهرهگيري آنهااز ائمه(ع) به منظور بهرهكشي از مردم انان را در رديف ابوالخطاب دانستند. حتي در روايتي به اسحاق انباري فرمودند: دو تن از غلات به نامهاي ابوالمهدي و ابن ابي الزرقاء كه خود را سخنگويان امامان(ع) قلمداد ميكردند. به هر طريقي هست بايد كشته شوند. اسحاق در صدد اجرا دستور امام بود ولي اندو از دستور امام مطلع شدند و خود را از ديد اسحاق مخفي كردند.(47) روشن است كه دليل اين تصميم امام نقش بسيار خطرناك غلات در منحرف ساختن شيعيان بوده است. برخوردهاي امام هادي عليهالسلام با غلات: غاليان كه بر اثر برخورد قاطع امامان قبل از امام هادي (ع) فعاليتشان ديگر علني نبود در زمان امام هادي(ع) دوباره پاگرفتند. و بنظر ميرسيد كه آنان محيطي را در دوره اين امام براي از سرگيري و علني ساختن فعاليتهاي خود مناسب ديدند و اين دعوت آنها در ميان دشمنان اسلام انهايي كه ميخواستند چهره اسلام را مشوش سازند با استقبال روبرو شد. دورآن علات و بدعتگرام در عصر امام هادي(ع) عبارت بودند از: علي بن حسكه قمي -محمد بن نصير فهري- حسن بن باباي قمي- قاسم بن يقطين- هاشم بن ابي هشام ابوالسهري- ابن ابي الزرقاء- جعفر بن واقد- ابوالغر- فارس بن حاتم- مشعوذ پسر فارس. به بعضي از برخوردهاي امام هادي(ع) با اين رهبرآن اشاره ميكنيم: 1- احمد بن محمد بن عيسي نقل ميكند كه طي نامهاي از امام هادي(ع) سوال شد احاديثي را به شما و پدرانتان نسبت ميدهند كه دلها از شنيدن ان مشمئز ميشود و بدان دليل كه اين احاديث از پدران بزرگوار شما نقل ميشود جرات رد ان را به خود نميدهيم. علي بن حسكه و قاسم يقطيني كه خود ار موالي و منسوبان شما معرفي ميكنند نقل ميكنند كه در آيه «ان الصلاة تنهي عن الفحشاء المنكر» فحشا و منكر اشاره به شخصي است كه اهل ركوع و سجود نبوده است. همينطور منظور از زكات مردي مشخص است نه پرداخت مبلغي درهم و درينار و اموري كه از فرائض و سنن معاصي را بر همين تاويلمي كنند. اگر مصلحت ميدانيد اين امر را براي ما روشن فرمايد و به پيروانتان منت گذاشته آنها را از اين منجلاب اين چنين تاويلات انحرافآميز نجات دهيد. امام در جواب نوشتند: «ليس هذا من ديننا فاعتزله» اينگونه تاويلات از دين ما نيست از ان بپرهيزيد.(48) مانند همين نامه از ابراهيم بن شبيه و سهل بن زياد نيز روايت شده است بطوريكه جواب امام را در پاسخ يكي از آنها بسيار مفصل بوده و در ان علاوه بر رد محمد بن حسكه و انكار ولايت و وابستگي او به خاندان رسالت سخنان وي را باطل شمرده و شيعيان خود را به اجتناب از آنهاامر فرموده است. حتي از آنها خواسته كه به هر كدام از ايندو نفر دسترسي پيدا كرديد بيدرنگ به قتلشان اقدام كنيد. 2- در روايت ديگري به نقل از محمد به عيسي آمده كه امام هادي(ع) براي من نوشتند: خداوند لعنت كند قاسم يقطيني و ابن حسكه قمي را اين شيطان است كه به جلد قاسم ميرود و مزخرفاتي را از روي غرور به او القا ميكند.(49) 3- در نامه ديگري به امام نوشتنه شد:... علي بن حسكه مدعي است كه از دوستان شماست و اينكه شما اول و قديم هستيد و او وكيل و فرستاده شما و مدعي است كه نماز و زكات و روزه و حج جملگي معرفت تو و معرفت وكيل توست و او مومني است با ايمان كه بندگي از طريق نماز و ساير عبادات از وي ساقط شده است!!! امام در پاسخ او چنين نگاشت: ابن حسكه كه لعنت خدا براوباد دروغ ميگويد و من هيچگونه دوستي نسبت به خود در او نميبينم او را چه ميشود خداوند لعنتش كند. به خدا سوگند كه خداوند محمد(ص) و پيامبران پيش از او را مبعوث نگرداند مگر با همين آيينهاي اسلامي نماز و زكات و روزه و حج و ولايت و محمد(ص) جز به خداي يگانه بيشريك دعوت نكرد و ما اوصيا او نيز از بندگان خدا هستيم و هرگز به خدا شرك نميورزيم. اگر خداي را اطاعت كرديم مورد رحمت قرار ميگيريم و اگر معصيتش كرديم عذاب در انتظار ماست و ما حجتي برخدا نداريم بلكه حجت خداوندي بر ما و بر مقام خلق خداست من از آنچه دربارهام ميگويند بيزاري ميجويم و از اين سخنان به خدا پناه ميبرم از اينان دوري گزينيد كه خدا لعنتشان كرده و آنان را در تنگنا قرار دهيد و اگر يكي از انان را ديديد با سنگ بر سرش كوبيد.(50) 4- حسن بن محمد بن باباي قمي و محمد بن موسي شريقي نيز از شاگردان علي بن حسكه بودهاند و از كساني كه مورد لعن امام هادي(ع) قرار گرفتهاند. امام طي نامهاي كه در ان از ابن باباي قمي بيزاري جستهاند فرمودند: او -ابن بابا- گمان برده كه من او را به نبوت برانگيختهام و او باب من است، اگر توانستيد او را بكشيد.(51) 5- فتح بن يزيد جرجاني ضمن روايت مفصلي از امام هادي(ع) اعتراف ميكند كه او بر اين باور بوده كه امام نيازي به خوردن و آشاميدن ندارد زيرا با مقام امامت سازگار نيست. امام هادي(ع) خطاب به وي فرمودند: اي فتح بن يزيد حتي پيامبران كه اسوه ما هستند ميخوردند و ميآشاميدن و دربازاراها ميروند و هر جسمي اين چني است جز خداوند كه جسم را جسميت بخشيده است.(52) 6- محمد بن نصير مدعي شد كه وي فرستاده امام هادي است و قائل به تناسخ و غلو درباره ان حضرت گرديد و خود به عنوان فرستاده او حرامها را حلال دانست (از جمله همجنس بازي مردان). امام هادي(ع) طي نوشتهاي ياران خود را از او برحذر داشت: «خداوند انان را لعنت كند كه بنام ما مردان را چپاول ميكنند و به فتنه و آزار ميپردازند. خداوند آنها را بيازارد و به لعنت خود گرفتار سازد كه شيطان آنها را اغوا كرده است.(53) 7- در رجالكشي به نقل از سعد بن عبدالله بن ابي خلف آمده است كه محمد بن عيسي بن عبيد حديثم گفته كه امام هادي(ع) دستور قتل فارس بن حاتم را صادر فرمود و براي كسي كه اينكار را بكند بهشت را وعده داد.(54) اين فارس بن حاتم كه خدا لعنتش كند از سوي من به فتنهانگيزي ميان مردم ميپردازد و آنان را به بدعت فراميخواند خون او حلال است و قاتل اوست كسي كه مرا از دست او برهاند و بكشد او را من نزد خدا ضامن بهشت اويم. در روايتي ديگر آمده است كه امام فردي بنام جنيد را پيش خود خواند مقداري درهم به او داد با ان سلاحي خريداري كند و به او دستور داد كه پس از خريد سلاح را نزد او آورد و سرانجام هم فارس را در ميان نماز كه از مسجد خارج شد كشت.(55) از ديگر غالياني كه خود را از اصحاب امام هادي(ع) قلمداد ميكردند احمد بن محمد سياري است كه بيشتر علماي رجال او را غالي و فاسد المذهب دانستهاند.(56) بهر روي تكذيبها و طردهاي مكرر ائمه(ع) سبب شد كه آنهارو به زوال گذارده و مهمترين سلاحشان كه انتساب و تمسك واهي به ائمه طاهرين(ع) بود از دست بدهند. برخوردهاي امام مهدي(عج) و نواب اربعه با غلات: در اواخر دورآن حيات امام حسن عسكري(ع) غلات با همراهي بعضي از فرزندآن امامان نظير جعفر بن علي الهادي كارشان رونق گرفت. از جمله غلاتي كه در اين باره به صحفه آمدند محمد بن نصير بود كه در زمان امام هادي(ع) پس از ادعاهاي غلو آميزش نامش بر سرزبانها افتاد و در زمان غيبت صغري در عصر نايب دوم عقائد غلوآميز ديگري از قبيل اعتقاد به ربوبيت ائمه و از نكاح با محارم را مطرح كرد.(57) از ديگر كساني كه ابتدا از و كلامي كه ائمه(ع) محسوب ميشد محمد بن علي شلمغاني بود وي با وجود سمتي كه داشت به دلايل جاهطلبانهاي به سوي غلو كشيده شد و تاكيد فراواني بر نظريه حلول داشت. بنابه نقل شيخ طوسي او ميپنداشت كه روح رسول خدا در كالبد نايب دوم و روح اميرمومنان در بدن نايب سوم و روح فاطمه زهرا(ع) در امكلثوم دختر ابوجعفر نايب دوم حلول كرده است. حسين بن روخ اين عقيده را كفر و الحاد آشكار دانست و او را فردي نيريگ باز ناميد و عقايد او را مانند و عقايد نصاري درباره مسيح دانست. وي براي بياعتبار كردن شلمغاني تلاش فراوآن كرد و در نهايت توضيح امام عصر(عج) بر مجاهدت او در اين زمينه بهر تاييد نهاد.(58) جماعتي از شيعيان بر سر اينكه آيا خدا توانايي خلق كردن و روزي دادن را به ائمه هدي اعطاكرده يا نه؟ با هم اختلاف كردند. گروهي آن را مجاز دانسته و گروه بر بطلان آن حكم كردند به ابوجعفر دوم امام رجوع كردند. و از او خواستند تا توضيحي در اين مورد از حضرت وليعصر(عج) براي آنهابياورد. جواب امام چنين بود: «همه چيزها را خدا آفريده و روزي او را تقسيم ميكند زيرا او نه جسم است و نه در جسمي حلول ميكند او را شريكي نيست و همه شنوا و بينا است. اما ائمه هدي(ع) از خدا ميخواهد و او به درخواست آنها و براي احترام آنها خلق ميكند و روزي ميدهد.(59) بنابراين روشن ميگردد كه بحث و جدل درباره عقايد غلوآميز تا زمان نواب اربعه و غيبت صغري كم و بيش بوده است و يكي از وظايف خطير نواب حل اين مشكلات و مبارزه بيامان با انديشههاي اغرافي غاليان بوده است.
تاثير غلات بر تاريخ شيعه: از مباحث گذشته روشن گرديد كه ائمه(ع) تمام توآن و تلاش خود را در راه نابودي غلات مصروف داشتند و نهايت سعي خود را در جهت مختلط نشدن شيعيان با آنان و نيز عدم سرايت و رواج افكار و عقايد آنان در ميان شيعيان مبذول داشتند. اين سعي و تلاش بخوبي آثار خود را نمايان كرد چنانكه هنوز قرن چهارم هجري به پايان نرسيده بود كه در تمام آثار فيزيكي كه در قرن سوم و دوم و اوايل چهارم جامعه اسلامي را عرصه تاخت و تاز خود و رواج افكار التقاطي باطلشان قرار دادهاند از بين رفت. بطوريكه در كتب ملل و نحل كه در اوايل قرن چهارم نوشته شده است كمتر مورد برميخوريم كه از وجود فرقههاي غلات در ان عصر خبر داده باشند. اما در اين ميان نميتوان آثار غيرمستقيم معنيو غلات در تاريخ و افكار و عقائد در علام ناديده گرفت. در اين مختصر برآييم كه در حد امكان بعضي از اين اثار تخريبي را مورد بررسي قرار دهيم. بطوريكه كلي آثار غلات را طي محورهاي زير ميتوان مورد بررسي قرار داد: - تاثيرات غلات در تخريب چهره ائمه(ع) . - تاثير غلات در تخريب وجهه اصحاب ائمه(ع). - غلات در جريان حديث سازي. - تاثير غلات در آلوده كردن قيامها و شورشهاي طرفداران اهلالبيت. - غلات دستاويزي براي مخالفان و دشمنان شيعه در جهت وارد كردن انواع اتهامات به آن. - غلات و علم رجال. - غلات و علم عقائد شيعه. - غلات و علم فقه شيعه. در اينجا تنها به چند مورد نمونه از اين مراحل جهت نشان دادن آثار تخريبي غلات اشاره خواهيم كرد:
* تاثير غلات در تخريب چهره ائمه(ع): گرچه امامان شيعه با استفاده از هر فرصتي انتساب غلات به خود و شيعه را رد ميكردند اما بهرحال مردم ناآگاه آن زمان بخصوص با توجه به كم بودن وسايل ارتباطي وقتي كه ميديدند گروههاي غلات با انتساب خود به ائمه(ع) عقائد و افكار خود را مطرح ميكنند طبعا به ائمه بدبين شده كدورتي در آنان ايجاد ميشود حال چه زمان و چگونه رد افكار آنان توسط ائمه به آنان برسد مشخص نبود. علاوه بر مردم نادان دشمنان آگاه نيز از اين فرصت بخوبي بهره برداري كرده و با مطرح كردن عقائد غلات و انتساب آن عقائد به ائمه شيعه سعي در اجراي نقشه خود براي بد جلوهدادن چهره ائمه(ع) داشتند. در اينجا براي روشن شدن مطلب به نمونهاي اشاره ميكنيم: يحي بن عبدالحميدي حماني در كتاب خود مينويسيد، روزي به شريك گفتم: چگونه است كه بعضي از مردم ميگويند احاديث جعفر بن محمد (امام صادق(ع ضعيف است؟ شريك در جواب گفت: او انسان صالح و مسلمان و پرهيزكاري بود اما عدهاي از مردم جاهل و نادان دور او را گرفته و در رفت و آمد ميكردن و احاديث ساختگي از قول او نقل ميكردند تا بدين وسيله و با استفاده از محبوبيت ائمه(ع) در ميان مردم شيعيان جيب مردم را خالي كنند و درهمهاي آنان را بدست آورند و در اين راه از نسبت داده هرگونه منكري به جعفر بن محمد ابا و امتناع نداشتند و من خود از مردم عوام بعضي از اين احاديث را شنيدم كه بعضي از مردم بواسطه اين احاديث در روطه هلاكت افتادند و بعضي ديگر اين احاديث را رد نمودند. مثلا ميگفتند: جعفر در حديثي كه از جدش بواسطه پدرش نقل كرده به آنان گفته است: «معرفت و شناخت امام از روزه و نماز كفايت ميكند». و يا علي در ابرها است و همراه با باد پرواز ميكند و بعد از مرگ نيز سخن ميگويد و در هنگامي كه او را در مغتل غسل ميدادند حركت ميكرده است و اينكه امام خداوند آسمان و زمين است، پس بدين ترتيب جاهلان گمراه براي خدا شريك قرار دادند. آنگاه شريك ميگويد: به خدا سوگند جعفر هيچيك از اين سخنان را نگفته است جعفر با تقواتر از ان بود كه لب به چنين سخناني بگشايد و مردم سخنان او را بشنوند و او را در حديث ضعيف شمرند، اگر من جعفر را ميديدم به يقين ميدانستم كه او در ميان يگانه است.(60) در اين نقل اگر شريك همان قاضي شريك عبدالله نخعي كوفه متوفاي 177 باشد(61)، اين گفتار بخوبي ميتواند اوضاع و احوال ايجاد شده و عليه امام صادق(ع) را در نيمه دوم قرن دوم هجري نشان دهد و مقدار تاثير غلات در آلوده كردن چهره ائمه(ع) را بيان كند.
* تخريب غلات در وجهه اصحاب ائمه(ع): دشمني و مخالفت با شيعه سبب شد كه صاحبان كتب ملل و نحل و فرقه شناس جهت تكثير فرقههاي غلات و نيز كوبيدن ائمه(ع) فرقههايي با عنوان اصحاب پاك ائمه(ع) جعل كنند و عقايد مسخره و باطلي را به آنان نسبت دهند و به اين ترتيب با يك تير دو نشان بزنند، هم چهره اصحاب بزرگ ائمه كه از معتقدين زبردست بودند آلوده نشان دهند و هم با توجه به انتساب آن اصحاب به ائمه بطور غير مستقيم چهره ائمه را غبارآلود نمايند. در اين راستا از فرقه هايي با عنوانهاي «جواليقيه» منسوب به هشام بن سالم جواليقي «زراريه» منسوب به زراة بن امين، «مشاميه» منسوب به هشام بن حكم و «يونسيه» منسوب به يونس بن عبدالرحمن ميتوان نام برد. كوشتهاي از اتهامات وارده بر صحابي چون سدير صير و ميثم تمار و ابوبصير اشاره ميكنيم: تبصره العوام كه مولف آن يكي از فرقه شناسان شيعه است در اين كتاب به ذكر افتراها بر عليه شيعه پرداخته و رد كرده است از جمله اينكه ميگويند: ميثم تمار و ابوبصير و هشام بن الحكم گفتند: امام ما را خبر داد كه در قيامت خداي را ببيند به چشم سر، آنگاه خود ميگويد جمله اهل امامت بر اين هستند كه خدا را نه در قيامت و نه در دنيا نميتوان ديد.(62) و نيز ميگويند: بدان كه خصم دعوي ميكند كه سدير صير في و موضل جعفي زراره بن امين و مومن الطاق كه او را شيطان الطاق ميخوانند اهل تناسخ بودند و هشام بن سالم و هشام من الحكم و ابوبصير گفتند كه: ايلام (زجر رساندن) در اطفال بي استحقاق ممكن باشد و شايد ايشان را الم و رنج رسانند و مستحق عوض نباشند. سپس گويند اين دروغ و باطل است، اين اعتقاد بينان و مغيره و ابوالخطاب است و ما بيان كرديم كه ايشان كافر بودند و امام صادق(ع) ايشان را لعنت كرد و اين دروغ در كتب اماميه نيامده است.(63) از آنجايي كه بسياري از اين بزرگان اصحاب به تبيعت از ائمه به شدت با افكار و عقايد غلات مبارزه مينمودند و تاثير فراواني در روشنگري مردم داشتند. غلات با جعل روايات و نسبت دادن عقايد غلوآميزي به ان اصحاب سعي نمودند تا هم از وجهه آن اصحاب به نفع خود استفاده كنند و هم چهره پاك آنان را در نظر مردم آلوده جلوه دهند. چنانكه براي تفرقه انداختن بين اصحاب ائمه(ع) بنام بعضي از آنان كتابهاي را عليه ديگر اصحاب جعل نمودند. مثلا به هشام بن الحكم نسبت دادهاند كه او كتابي در رد شيطان الطاث نگاشته است.(64) در حاليكه هشام و مومن اطاق هر دو از اصحاب بزرگوار ائمه بودند و همين نام كتاب خود دليل دروغ بودن اين نسبت است. جابر بن يزيد جعفي از بزرگان اصحاب ائمه(ع) است كه به شدت مورد سو استفاده غلات قرار گرفته بود. او از اصحاب بزرگ امام باقر و امام صادق(ع) بود كه روايات بسياري از اندو و امام نقل كرد و مورد تاييد آنان بود بطوريكه امام صادق(ع) در چند حديث بر او رحمت فرستاد فرمود: «او در نقل سخنان و احاديث صادق بود»(65) اما غلات ادعا نمود كه جابر خليفه و جانشين مغيره بن سعيد است وقتي كه خالد بن عبدالله قسري را سوزانيد جابر رييس فرقه مغيره گشت!!!(66) و نيز پيروان «عبدالله بن حرب كندي» ادعا نمود كه جابر بن عبدالله انصاري و جابر بن يزيد جعفي قائل به غلو و تناسخ بودند.(67) از جهت ديگر غلات باعث شدند كه تا عدهاي از اصحاب ائمه(ع) در علم رجال متهم به غلو شوند و بدين ترتيب موجبات زحمت و جاليون شيعه را فراهم آوردند.
* نقش غلات در مسير جعل حديث: به عقيده بعضي از محققان و غالي در شيعه عبارت از همان زنديق اهل سنت است گرچه به نظر ميرسد كه زنادقه در بعد اعتقادي به فلسفه مادي نزديكتر بودهاند تا غلات در صورتيكه غلات از رهگذر غلو در شوونات امامان و رهبران خود و عقايدي چون شبيه و تناسخ به تخريب عقايد پرداخته و با اصل دين بازي ميكردند.(68) اما در عين حال دورغ بستن به خدا و رسول و امامان و جعل حديث حربه مشترك هر دو گروه بوده است در اين مورد قرائن متعددي وجود دارد كه به پارهاي از آنها اشاره ميكنيم: 1- هشام بن حكم ميگويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه فرمود: مغيره بن سعيد بطور عمد بر پدرم دروغ ميبست او كتب شاگردان خود را ميگرفت و شاگردان او با شاگردان پدرم در اختلاط داشتند. ان دفاتر شاگردان پدرم را ميگرفتند و به غيره تحويل ميدادند و او نيز مطالبي از كفر و زنديقه در لابلاي آن درج نموده و به پدرم نسبت ميداد. آگاه اين كتب را به شاگردان خود مسترد كرده و سفارش ميكرد تا در بين شيعيان منتشر سازند. بنابراين آنچه از غلو در كتب و اثار شاگردان پدرم راه يافته است همه از مجهولات مغيره بن سعيد است.(69) 2- سيد مرتضي در كتاب امالي خود مينويسيد: جعفر بن سليمان از قول مهدي عبامي گفت كه: هيچ كتابي در كفر و زندقه نديدم مگر آنكه اصل ان به ابن مقفع مربوط ميشود. اين دانشمند در همين كتبا به ذكر ماجراي دستگيري يكي ديگر از زنادقه يعني ابن ابي العوجا پرداختند و اقرار وي را نسبت به جعل چهارهزار حديث نقل ميكند. 3- توجه به اصطلاحاتي كه رجاليون در كتب خود آوردهاند همانند: «فلان غلا» يا «متهم يالغو» و... نشان ميدهد كه در حد زيادي از رجال ضعيف و بدنام از غلات بودند، اين گونه افراد دهها كتاب در رشتههاي فقه و حديث تاليف نمودند كه بياعتباري آنها در دوران امامان به اثبات رسيد. 4- مراجعات ياران ائمه به آن بزرگواران و شكايت آنان از مرويات جعلي غلات گواه ديگري بر فعاليت اين جريان در جعل حديث ميباشد.(70) بسياري از آثار غلات توسط كارشناسان حديثشناسي و دو ريخته شده اما هنوز غلات كم و بيش در لابلاي كبت حديث وجود دارد. با ملاحظه اين كتب روشن ميگردد كه غلات بيشتر در رشتههاي زير بر جعل حديث اقدام كردهاند: الف) فضائل ائمه: بخصوص طرح علم غيب كارگزاري دخالت در خلقت و انتساب برخي از معجزات و كرامات به آن بزرگواران كه صحت تارخي ندارد. ب) مسائل قرآني بخصوص ادعاي تحريق و اسقاط ايات مربوط به ائمه، عدم حجيت قرآن موجود، تطبيق آيات با امامان و فضائل مبالغهآميز در قرائت سور. ج) مسائل طبي شامل شناخت امراض و بيان خواص خوراكيها و داروها و مسائل بهداشتي. د) مسائل اخلاقي عبادي و ذكر ثوابها مبالغهآميز جهت كارهاي كوچك. ه) مسائل كلامي و فلسفي از جمله: مساله تشبيه، حلول و اتحاد روخ، تناسخ و.... در انتها به دو نمونه از روايات غلات اشاره ميكنيم: 1- جعفر بن محمد صوفي ميگويد: از امام جواد (ع) سوال كردم چرا پيامبر(ص) امي ناميده شده است؟ حضرت فرمود: مردم در اينباره چه ميگويند؟ گفتم: معتقدند كه او نمينوشت. حضرت گفت: دروغ ميگويند خدا آنها را لعنت كند چگونه ممكن است او ننويسد حال آنكه خدا ميفرمايد: «هو الذي بعث في الاميين رسولاً منهم تيلوا عليهم اياته و يعلهم الكتاب و الحكمه» (جمعه /2) آري چگونه ممكن است كه رسول خدا به تعليم چيزي اقدام كند كه خود آگاهي نداشته باشد. به خدا سوگند رسول خدا(ص) به هفتاد و دو يا هفتاد و سه زبان ميخواند و مينوشت(71) 2- احمد بن محمد بن ابي نصري روايت ميكند: كه ابوالحسن موسي(ع) مصحفي به من داد و گفت: در ان نگاه مكن اما من ان را باز كردم و سوره «لميكن الذين كفروا» را در آن مطالعه كردم من در مطبوي ان هفتاد نفر از افراد قريش را با نام و نشان يافتم و آنگاه امام پيام فرستاد كه مصحف را بازفرست.(72) آقاي بهبودي در مورد اوج فعاليتهاي غلات در مسير جعل حديث مينگارد: اين واقعه به دوراني مربوط ميشود ك ه حديث شيعه از حالت استتار و تقيه خارج شد و در قالب اصول و مولفات حديثي دست بدست گرديد. راويان غالي مذهب در پارهاي موارد اصل معروف يا كتبا مشهوري را گرفته و در خلال ان رواياتي از خود وارد كرده يا انكه عبارات احاديث را مطابق با ميل خود تحريف مينمودند سپس در پشت نسخه متذكر ميشدند كه اين نسخه در فلان ماه بر فلان شخص در محضر فلان شاگرد قرائت شده و در مواردي نيز دفاتري كاملا جعلي از احاديث دروغ و غلوآميز تهيه نموده و در پشت آن مينوشتند. كتاب فلان يا اصل فلان سپس اين كتب و دفاتر از در بين كتب و اوراقها نهاده و يا از طريق اطفال و سالمندان بيسواد بفروش ميرساندند. بگونهاي كه انگار اين اوراق از بزرگان محدثان به ايشان به ارث رسيده است.(73) منابع و مآخذ: * القرآن الكريم 1- نهجالبلاغه، ترجمه آيهالله ناصر مكارم شيرازي. 2- مفردات الفاظ القرآن، ترجمه و جمعاوري فيض الاسلام. 3- لسان العرب، راغب اصفهاني. 4- المسند، احمد بن مكرم ابن منظور. 5- اصول كافي، احمد بن حنبل. 6- وسائل الشيعه الي عقيل مسائل الشريعه، شيخ كليني 7- الغدير، محمد بن حسن الحر العاميل. 8- بحارالانوار، علامه عبدالحسين اميني. 9- الغبيه، علامه مجلسي. 10- رجال النجاشي، شيخ طوسي. 11- رجال الكشي (اخيتار معرفة الرجال)، احمد بن علي نب احمد نجاشي الاسوي. 12- كشف الغمه، محمد بن حسن شيخ طوسي. 13- الذريعه الي تصانيف الشيعه، الارملي 14- بصار الدرجات، شيخ آغابزرگ تهراني. 15- امالي، ابوجعفر محمد بن حسن فروغ صفارقعي. 16- الخطط المقريزيه، شيخ طوسي. 17- تاريخ جرجان، ابوالعباس احمد بن علي مقريزي. 18- معجم رجال الحديث، السهمي. 19- المقالات و الفرق، آيةالله سيدابوالقاسم خويي. 20- تاريخ شيعه و فرق اسلامي تا قرن چهارم، ابن عبدالله بن خلف اشعري. 21- تاريخ خلفا، دكتر محمدجواد مشكور. 22- تاريخ عمومي حديث، رسول جعفريان. 23- ائمه اثنيعشر، دكتر مجيد معارف. 24- هوية التشيع، هاشم معروف الحسني. 25- حيات فكري سياسي امامان شيعه، شيخ احمد الوائلي. 26- پژوهشي در تاريخ حديث شيعه، رسول جعفريان. 27- تصوف و تشيع، دكتر مجيد عارف. 28- نقش ائمه در احياء دين، ترجمه سيدمحمدصادق عارف - هاشم معروف الحسني(مولف). 29- سيري در زندگاني امام هادي(ع)، علامه سيدمرتضي العسكري. 30- غررالحكم و دور الكلم، سيدمحسن امين العاملي. 1) مفردات راغب، ص 356. 2) لسان العرب، ماده غلو. 3) سوره نساء، 171. 4) سوره مائده، 77. 5) مسند احمد، ج 1، ص 215 و 347. 6) نهجالبلاغه، خطبه 2، فقره 16 (فيض الاسلام) 7) غررالحكم، ج 6، ص 194. 8) نهجالبلاغه، قصاالحكم، 112. 9) غررالحكم، ج 2، ص 324. 10) وسائل الشيعه، ج 14، ح 14. 11) اصول كافي، ج 2، ص 75. 12) سوره توبه، آيه 30. 13) سوره مائده، آيات 17 و 72. 14) سوره اسراء، آيه 40. 15) سوره نساء، آيه 172. 16) سوره سبا آيه 41. 17) تاريخ شيعه فرقههاي اسلامي تا قرن چهارم، دكتر محمدجواد مشكور، ص 151. 18) الامقالات و الفرق، سعد بن عبدالله بن خلف اشعري، ص 69. 19) نقش ائمه و احيا و؟، علامه مرتضي العسگري، ج 10، ص 6. 20) الغدير، علامه اميني، ج 11، ص 128. 21) خطط مقريزي7 ج 3، ص 30. 22) بحارالنوار، علامه مجلسي، ج 25، ص 271، ح 19. 23) بحارالنوار، علامه مجلسي، ج 25، ص 288، ح 44. 24) الغلو و الفرق الغاليه في الخصارة الاسلاميه، ص 15. 25) تاريخ غلم كلام و مذاهب اسلامي، ج 1، ص 122. 26) تاريخ شيعه و فرقههاي اسلامي تا قرن چهارم، ص 152. 27) رجال نجاشي، رقم 891. 28) حيات فكري و سياسي امامان شيعه، ص 262. 29) اختيار الرجال، رقم 541. 30) اختيار الرجال، رقم 547. 31) همان ماخذ، رقم 547. 32) همان ماخذ، رقم 525. 33) همان ماخذ، رقم 521. 34) بحارالنوار، ج 25، ص 265؛ امالي شيخ طوسي، ج 2، ص 264. 35) اختيارالرجال7 رقم 527. 36) اختيارالرجال، رقم 527. 37) شرح نهجالبلاغه، ابن الي الحديد، ج 8، ص 121. 38) تاريخ جرجان، ص 322. 39) رجالكشي، ص 301. 40) بحارالانوار، ج 44، ص 302. 41) بحارالانوار، ج 44، ص 279. 42) اصول كافي، ج 4، ص 464. 43) حيات فكري و سياسي امامان شيعه به نقل از مناحت الامام اميرالمومنين، محمد بن سليمان كوفي، ص 224. 44) همان ماخذ، ص 225. 45) حيات فكري سياسي امامان شيعه به نقل از مجله تراثنا شماره 12، ص 17. 46) رجال كشي، ص 444. 47) همان ماخذ، ص 444. 48) رجالكشي، ص 517. 49) رجالكشي، ص 519. 50) رجالكشي، ص 519 - 520 - 521. 51) رجالكشي، ص 519 - 520 - 521. 52) كشف الغمه، ج 2، ص 338. 53) رجالكشي، 521. 54) رجالكشي، 528. 55) ائمه اثنيعشر، هاشم معرف الحسيني، ص 486، به نقل از رجالكشي. 56) رجال نجاشي، ص 58؛ معجم رجال الحديث، ج 2، ص 290. 57) الغيبه طوسي، ص 243. 58) الغيبه، ص 249. 59) الغيبه، شيخ طوسي، ص 178. 60) بحارالانوار، ج 61) همچنانكه مصحح بحارالانوار در پاورقي احتمال ذكر كرده است. 62) تبصرة العوام، ج 1، ص 174. 63) تبصره العوام، ص 176. 64) الذريعه الي نيف الشيعه، ج 10، ص 203. 65) معجم رجال الحديث، ج 4، ص 29 - 30. 66) مقالات اسلامبين، ص 8. 67) المقالات الفرق، سعد بن عبدالله اشعري، ص 43. 68) تاريخ عمومي حديث، ص 295. 69) اختيار الرجال، رقم 402. 70) تاريخ عمومي حديث، ص 295 - 296. 71) بصائر الارجات، ص 265. 72) الكافي، ج 2، ص 631. 73) تاريخ عمومي حديث به نقل از معرفه الحديث، ص 40-44. |