متن کامل
بسمه تعالی جناب حجة الاسلام والمسلمین فلاح زاده با سلام و عرض ادب: احتراماً با توجه به فرصت کمی که در آغاز ترم تحصیلی وجود داشت متنی راجع به امامت تقدیم میشود. سید صادق حقیقت بسمِ اللَّه الرحمن الرَّحیم ام
بسمه تعالي جناب حجة الاسلام والمسلمين فلاح زاده با سلام و عرض ادب: احتراماً با توجه به فرصت كمي كه در آغاز ترم تحصيلي وجود داشت متني راجع به امامت تقديم ميشود. سيد صادق حقيقت بسمِ اللَّه الرحمن الرَّحيم امامت از ديدگاه تشيع محقق: سيد صادق حقيقت
مقدمه: امامت از نظر شيعه جز اصول دين است چون نياز امّت اسلامي پس از ختم نبوّت باز باقي است. مقام امامت يك منصب الهي است و از جانب خدا نصب و معين ميگردد. در مكتب شيعه فلسفه بعثت پيامبران با فلسفه ي نصب و تعيين امام يكي است. مقام امامت نزد اهل سنت يك مقام اجتماعي است كه به وسيله ي مردم انتخاب ميگردد.شيعه ميگويد: تصريح بر امامت حضرت علي (ع) از جانب خدا و پيامبر (ص) شده است و در اينجا شورا معني ندارد. همانگونه كه ممكن است بر اساس دموكراسي مردم به؟ كذاب رأي دهند. ما در اين تحقيق كوتاه ابتدا به معناي امامت سپس به ادله ي آن از ديدگاه شيعه و در نهايت به مروري تاريخي به ماجراي سقيفه خواهيم پرداخت در بحث ادلّه ي امامت نگاه ما به شكل تطبيقي به دلايل اهل سنت نيز خواهد بود و در اين داستان به نقد ادلّه ي ايشان مبني بر عدم ضرورت نصب امام از جانب خدا و پيغمبر خواهيم پرداخت. مفهوم امامت: امامت در لغت يعني رياست و هر كسي كه رياستي را تقبّل ميكند امام ناميده ميشود. مساوي است كه در طريق حق يا باطل باشد و امامت در اصطلاح علم كلام عبارت است از رياست عمومي كه شامل امت اسلامي و رهبري آن در همه ي ابعاد و در صحنههاي دين و دنيا است و روشن است كه اختلاف شيعه و اهل سنت در موضوع امامت در حول سه مسئله حول ميزند: 1- تعيين امام از جانب خداوند. 2- علم امام از جانب خداوند است و امام معصون از خطا است. 3- امام معصوم از معصيّت است. مفردات راغب ميگويد: امّت هر جماعتي است كه در آنها امري خاص مشترك باشد اين امر ميتواند دين واحد، زمان واحد، يا مكان واحد چه به شكل اختياري يا غير اختياري باشد. خداوند تعالي كه ميفرمايد: «كان الناس امة واحدة»يعني صنفي واحد بر راهي واحد بودهاند آنجا كه خداوند ميفرمايد: «و لوشإَ و ربّك لَجَعَلَ الناسَ امةً واحدة» يعني در امر ايمان وحدت دارند. همچنين قول خداوند كه ميفرمايد: «يومَ ندعو كلَّ اُناس بإمامهم» يعني هر امتي در روز قيامت با رهبر خود محشور ميشود خواه اين امام بر حق يا نا حق باشد.
ادله ي امامت: دانشمندان اسلامي معتقدند پس از پيامبر بايد امام و رهبري در ميان مردم باشد تا امور دنيوي و ديني آنها را رهبري كند ولي در مورد اينكه اين امر انتصاب الهي يا انتخاب به وسيله ي مردم، به دو گروه شيعه و سني تقسيم شدند. اهل تسنن امامت را مقامي اجتماعي همچون رياست جمهوري و تعيين آن را به وسيله ي انتخاب و شوراهي دانند اما تشيع امامت را منصبي الهي كه همچون نبوّت بايد به وسيله ي خدا تعيين گردد نه به وسيله ي مردم. امام بايد آشنايي كامل به اصول و فروع داشته باشد و علمش نيز اكتسابي نباشد و از خطا و گناه معصوم باشد كه در اين صورت ميتواند الگو و اسوه در گفتار و عمل براي مردم باشد. امام حافظ اصول و فروع اسلام و نگهبان دين از تحريف است. سوءال ميشود: آيا رشد عقلي و فكري و ديني مردم به حدّي رسيده بود كه حافظ اصول و مباني عقيدتي اسلام باشند؟ آيا فروع و احكام اسلام به قدري روشن بود كه مردم تشخيص حق از باطل و حلال از حرام را بدهند؟ آيا احاديث پيامبر يكجا در دست آنها بود تا بتوانند صحيح را از كاذب تشخيص دهند؟ با توجّه به وضوح منفي بودن پاسخ سوءالات فوق حافظ بودن امام روشن ميشود. و پايه ي آگاهي امت از احكام و فروع و مسائل و معارف اسلام چه اندازه است با توجه به اين كه اسلام شريعت جهاني است و در هر زمان محتاج فردي است كه داراي گستردگي علمي و عملي باشد كه به مشكلات و مسائل جديد جامعه پاسخ گويد و بعثت را تكميل نمايد. و آيا برداشت پيامبر از مسئله ي امامت انتصابي است يا انتخابي؟ دلايل نقلي گواهي ميدهد كه پيامبر(ص) بارها تعيين و تشخيص اين مسئله را منصوب به خدا ميكردند. و نيز خداوند هر موجودي را در اين جهان براي هدفي آفريد كه نسبت به آن كمال شمرده مس شود. خدايي كه از ايجاد خطوط انگشتان دست براي تكامل بشر دوري نكرده آيا وجود امام معصوم ضروريتر و لازمتر براي تكامل روحي و معنوي انسان نيست؟ كه امام صادق(ص) در اين باره ميفرمايند:«خدايي كه عقل را براي رفع اشتباه و ترديد حواس در بدن قرار داده آيا امام را براي ردّ شك و اشتباه در جامعه قرار نداده است؟»
دلايل امامت را در قرآن و در احاديث بررسي ميكنيم: انتصاب امام در قرآن: 1- آيه ي انذار: «و انذر عشيرتك الاقربين و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين »(1) كه در آن جريان كسي به جز علي(ع) به ياري پيامبر بر نميخيزد. 2- آيه ي ولايت: «انّما وليكم اللَّه و رسوله له والذين آمنوا الذين يقيمونَ الصلوة و يؤتونَ الزكوة و هم راكعون»(2) و اين نيز طبق اظهار بسياري از علمإ سني و شيعه كسي جز علي(ع) نبوده است. انتصاب امام در احاديث: 1- حديث منزلت: پيامبر اكرم(ص) با سي هزار نفر لشكر براي جنگ با روم عازم شده و حضرت علي را در مدينه قرار دادند. منافقين شايعه كردند روابط ايشان با پيامبر(ص) رو به تيرگي نهاده است. حضرت علي(ع) خدا به پيامبر رساند و پيامبر به علي فرمودند: «اما ترضي ان تكون مني بمنزلة هارون من موسي الّا انه لانبي بعدي، انه لا ينبقي أن اذهبَ الّا و أنتَ خليفتي» 2- حديث ثقلين: «اني تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتي اهل بيتي، ان تمسّكتم بهما لن تضلّو ابداً و انّهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض.» كه با توجه به تواتر و اسناد معتبر آن پي به اهميّت آن ميبريم و نيز عصمت در اينجا مشخص ميشود، چه اينكه چيزي كه خود پاك نباشد چه طور هم رديف قرآن قرار گرفته و قابل نجات شده. 3- حديث سفينه ي نوح: «ان مثل اهل بيتي في امتي كمثل سفينه نوح من ركبها نجي و من تخلفَ عنها غرق» كه طبق اين حديث فقط ولايت اهل بيت موجب نجات است. 4- حديث غدير: در سال دهم هجرت رسول اكرم(ص) به هنگام بازگشت از حجةالوداع در سرزميني به نام غدير خم علي را در ميان يك جمعيت انبوهي به عنوان ولي مسلمانان و مؤمنان معرفي كرد و فرمود: «من كنت مولاهُ فهذا علي مولاه.» «هركس من سرپرست و صاحب اختيار او هستم پس اين علي مولي و سرپرست او ميباشد.» از آنجا كه پيامبر در آغاز سخن فرمود: «الست أولي لكم من انفسكم؟» «آيا من داراي اولويت بر شما بيش از خود شما نيستم؟» و همه ي مسلمين به تصديق او برخواستند، روشن ميگردد كه مراد آن حضرت از واژه ي مولي در اين حديث مهان مقام اولويت بر مؤمنان و سرپرستي و صاحب اختياري تام آنان است. حديث غدير از احاديث متواتر اسلامي است كه علاوه بر علمإ شيعه حدود سيصدوشصت دانشمند سني نيز آن را نقل كردهاند. حال اينجا سوءالي مطرح مي شود كه اگر حكومت، حق حضرت علي(ع) بوده پس چرا براي خود بيست و پنج سال سكوت كرد و قيام ننمود؟ شايد پاسخي كه مي توان در برابر اين سوءال داد از اين قرار باشد: 1- از دست دادن بسياري از عزيزان خود كه پس از آن شايد قادر به حكومت نبود. 2- بسياري از اصحاب پيامبر كشته شدند و با اين كار اسلام در مقابل كفّار و منافقين ضعيف ميشد. 3- قبايل دور دست كه به تازگي اسلام را انتخاب كرده بودند از عقايد خود برگشته در صف كفر داخل ميشدند. 4- عقدههاي سران عرب كه به دست حضرت علي(ع)، خويشان بسياري از آنها در جنگها گشته شده بودند و به تازگي اسلام آورده بودند زنده شده و شايد در صدد انتقام و تضعيف حكومت بر ميآمدند. 5- مهمترين علّت، اتحاد و وحدت مسلمين و حفظ نهال تازه رس اسلام از خطر بزرگ شكاف و تفرقه در ميان مسلمانان بود كه همين اتحاد رعب و وحشتي عجيب در دل دو ابر قدرت زمان ايجاد كرده بود. ماجراي سقيفه: خلافت پس از پيامبر(ص): در حاليكه علي بن ابي طالب و بني هاشم سرگرم مراسم غسل پيغمبر بودند، بعضي سران قوم بي توجه بدانكه دو ماه پيش پيغمبر چه گفته است به فكر افتادند كه باند تكليف رئيس امت را تعيين كنند. گروهي از مردم مكه (مهاجران) و مدينه (انصار) در جايي كه سقيفه ي بني ساعده معروف بود گرد آمدند. آنان ميخواستند هر چه زودتر زمامداري براي مسلمانان معلوم شود. اما چه كسي را براي اين كار برگزيدند؟ گفتگو و جدال در گرفت. پيغمبر هنگامي كه زنده بود، در كارهاي بزرگ با آنان كه در روزهاي نخستين دعوت اسلام مسلمان شده و سپس با او به مدينه آمدند و نيز با مردمي كه او را از مكه به مدينه خواندند (مهاجر و انصار) مشورت ميكرد. پس اين دو دسته از مسلمانان ميتوانند سرنوشت حكومت را تعيين كنند و خليفه بايد از اين دو گروه انتخاب شود. اين پندار حاضران در سقيفه بود. هر يك از دو دسته ي مهاجر و انصار خود را لايقتر از ديگري ميپنداشتند. مردم مكه ميگفتند: اسلام در شهر ما و ميان ما آشكار شد؛ پيغمبر از مردم ماست؛ ما خويشاوندان او هستيم؛ما پيش از شما اين دين را پذيرفتهايم، پس زمامدار مسلمانان بايد از مهاجران باشد. انصار ميگفتند مكه دعوت محمد(ص) را نپذيرفت. با او به مقابله و دشمني برخواست؛ چنانكه توانست آن را آزار داد تا وي ناگزير مكه را ترك گفت و نزد ما به يثرب آمد؛ اين ما بوديم كه او را ياري كرديم و اسلام را رونق داديم. پس زمامدار مسلمانان بايد از انصار برگزيده شود. بعضي از انصار به اين راضي شدند كه كار حكومت با شركت هر دو دسته ي مهاجر و انصار انجام شود و گفتند: از ما اميري و از مهاجران اميري. ليكن ابوبكر اين رأي را نپذيرفت و گفت: چنين اقدامي وحدت مسلمانان را به هم خواهد زد. امير از ما و وزيران از انصار انتخاب شوند و بدون مشورت آنان كاري صورت نگيرد و روايتي از پيغمبر نقل كرد كه فرموده است: «الائمةُ مِنْ قريش.» اين روايت از حديثهايي است كه هر چند از متن و سند آن (با چنين عبارت) جاي مناقشه ي فراوان است، اما سخني بود كه در چنان مجمع اثري بزرگ به جا گذاشت و به دعوي انصار پايان داد. گذشته از روايت ابوبكر به نظر ميرسد دشمني ديرينه ي دو قبيله ي انصار، اوس و خزرج نيز در پيشبرد نظر مهاجران بي تاءثير نبوده است، چه بر فرض كه امارت به انصار مي رسيد هيچ يك از اين دو قبيله راضي به رياست قبيله ي ديگر نبود. سخن شبيربن سعد از قبيله ي خزرج در تأييد گفتار ابوبكر و رضايت به امارت مهاجران نشان دهنده ي اين ناخرسندي است. چون زمامداري مهاجران و قريش مسلم شد، گفتگو بر سر شخص به ميان آمد. دو سه تن كه در آن مجلس كار را در دست داشتند هر يك به ديگري حوالت ميكرد. سرانجام عمر و ابوعبيده جراح ابوبكر را به رياست پذيرفتند و با او بيعت كردند، بيشتر حاضران نيز از او پيروي نمودند. فرداي آن روز ابوبكر به مسجد پيغمبر آمد. عمر خطبهاي در فضيلت ابوبكر و سبقت او در اسلام و ياري وي از دين و همراهي اش از پيغمبر از مكه به مدينه خواند و از مردم خواست با او بيعت كنند. مردم نيز، جز عدهاي از انصار و خويشاوندان پيغمبر در آن مجلس، بيعت با او را پذيرفتند و ابوبكر رسماً به خلافت رسيد. و چون در خلافت ابوبكر عدهاي از مهاجر و انصار در سقيفه گرد آمده بودند و خليفه را تعيين كردند، و ديگران نيز به قبول تن در دادند، اين كار براي آينده سنتي شد. ابوبكر در آن مجلس خطبهاي خواند و در ضمن آن گفت: مرا كه براي زمامداري برگزيدهايد بهترين شما نيستم، و حاضرم اين مسئوليت را از گردن خود بردارم. من در كار خود و اداره ي امور مسلمانان به كتاب خدا و سنت پيغمبر كار خواهم كرد. با بيعت مردم با ابوبكر كار تعيين زمامدار هم به ظاهر به پايان يافت. امّا اين طرز انتخاب عواقبي را به دنبال داشت كه در سالهاي نخستين پس از مرگ پيغمبر چندان آشكار نبود، ولي هر چه مردم از آن سالها دورتر شدند آثار نامطلوب آن بيشتر پديدار شد. سخن شهرستاني در اَلْمِلَلُ والنَّحَل كه گويند: در اسلام، در هيچ زمان، هيچ شمشيري چون شمشيري كه به خاطر امامت كشيده شد بر بنياد دين آهيخته نگرديد، درست است. به ظاهر اختلاف مهاجر و انصار بر سه مسئله ي زمامداري پايان يافت، اما بارقهاي از اين خلاف در دل دستهاي (به ظاهر اندك) باقي ماند و بعد از گذشت يك قرن به شعلهاي مبدل گشت و سراسر شرق اسلام بلكه جهان اسلام را فراگرفت. والسلام 1) شعرا215 2) مائده 55
|