متن کامل
بسمه تعالی معانی حرمت بناء قبور پیامبر و اولیاءاللَّه نگارنده: محمد حسین آل ایوب اداره کل پشتیبانی فرهنگی معاونت بین الملل بعثه بسماللهالرحمنالرحیم الحمدللَّه رب العالمین و الصلاة و ا
بسمه تعالي
معاني حرمت بناء قبور پيامبر و اولياءاللَّه نگارنده: محمد حسين آل ايوب اداره كل پشتيباني فرهنگي معاونت بين الملل بعثه بسماللهالرحمنالرحيم الحمدللَّه رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف الانبياء والمرسلين محمدو آله الطاهرين اين رسالهاي است در رابطه با مباني وهابيّت درباره حرمت ساختن بناء بر قبور پيامبران و اولياء و حرمت عبادت و نماز گذاردن كنار قبور صلحاء و توسل به اولياء خدا و جواب رد علماء بر اين حرمت و چون موارد خلاف بسيار امت براي رعايت اختصار فقط اين موارد را بررسي قرار داديم. اينك براي تبرك جستن از خاندان عصمت و طهارت و ولايت حديثي را كه مستدرك حاكم ج3 ص128 معجم الكبرني طبراني 5/220، كنزالعمال ج 12/103، تاريخ ابن عساكير ج2 ص95،؟؟؟الاولياء ج1 ص 86 مناقب خوارزمي ص 34 نقل كردهاند نقل ميكنيم: از پيامبر اكرم(ص) نقل ميكنند كه حضرت فرمودند هر كه ميخواهد مانند من زندگي كند و مانند من از دنيا برود و در همان بهشت جاوداني كه پروردگار براي من مهيا ساخته ساكن شود بايد ولايت علي(ع) را پس از من برگزيند و دوستداران علي را دوست بدارد و پس از من به اهل يتيم بپيوندد و از آنها پيروي و تبعيت كند؟؟؟ كه آنان عترت من ميباشند از طينت من آفريده شدهاند. فهم و دانش من به آنها داده شده است پس واي بركساني از امتم كه فضيلت آنانرا ناديده گرفتن و رحم مرا بجاي وصل قطع كنند خداوند آنان را هرگز از شفاعتم بهرهمند نخواهد ساخت. بنا ساختن بر قبور - دلايل مخالفين - به رواياتي استناد كردند كه مهمترين آنها روايتي است كه در مسند احمد (1/87) و مسند طياليسي و بعضي كتب ديگر آمده است و علماء مدينه در جو خوف و ارعاب در جواب سؤال شيخنجدي درباره ساختن بنا روي قبور بر آن استناد ميكنند و مينويسند: «امَا النباء علي القبور مخعو ممنوع اجماعاً لصحة الاحاديث الواردة في منعلي و لهذا افتي كثيراً من العلماء بوجوب؟؟؟ متندين بحديث علي رضي اللَّه عنه انهُ قال لابي الهياج الا ابتك علي ما بعثني عليه رسول اللَّه(ص) ان لاتدع تمثالاً الا طمسته و لاقبراً مشرفاً الاّ سَوَّيته» يعني بنا برقبور به اتفاق علما ممنوع است زيرا احاديثي كه درباره اين منع داريم صحيح هستند به همين خاطر بسياري از علما فتوا به وجوب مفهوم كردن آن دادهاند و به روايت حضرت علي(ع) استناد كردهاند كه حضرت به ابي الهياج فرمودند تو را به كاري ميفرستم كه پيامبر آن را به من محول كردند و آن اينكه هيچ تصويري را نميبيني مگر اينكه آن را محو كني و قبري را مشاهده نميكني مگر اينكه آن را مساوي و برابر نمايي. قاضي القضات نجد سليمان ابن؟؟؟ رواج يافتن ساختن قبور را چنانكه در روزنامه ام القوي در 1345 آمده است از قرن پنجم هجري ميداند و دو دليل بر حرمت آن ميآورد: 1- اتفاق علماي اسلام 2- روايت ابي الهياج از حضرت علي(ع) از اسعوديها در 8 شوال 1344 هجري قبور ائمه بقيع و ساير قبور را مفهوم كردند. حال براي روشن شدن بحث در جهات متعدد بحث ميكنيم. اوّل اينكه نظر قرآن در اين باره چيست؟ دوّم آيا واقعاً مسلمين برتحريم تعمير و ساخت بنابر قبور اتفاق نظر دارند سوّم مقصود از حديث ابي الهياج و جابر و امّسلمه و؟؟؟ كه مورد استناد قرار گرفتهاند چيست؟ جوابهايي كه ميدهيم اين است كه ساختن اين قبور تعظيم شعائر است كه در قرآن زياد به آن سفارش شده است. «وَمن يعظِم شعائراللَّه فانها من تقوي القلوب». وقتي اين مشاهده مشرفه باشند مردم هيچ وقت الگوهاي خود را فراموش نميكنند و در اثر ديدن آثار آنها به ياد پندها و اندرزهاي آنها ميافتند تاريخ صالحان را بررسي ميكنند و از آنها درس ميگيرند و اينها همه در اثر شاعه و تعظيم شعائر بدون بودن يادگاري از آنها مشكل خواهد بود و چون شعائر به معني علامت و نشانه ميباشد. منظور از شعائر وجود خدا نيست چون بعد از اثبات وجود خدا نوبت به تعظيم شعائر ميرسد. همانطور كه در قرآن ميفرمايد: «انَّ الضعاء المروةَ شعائراللَّه» پس وقتي شعار و نشانه دين الهي باشد بزرگدشات آن مايه تقرب به درگاه الهي است. انبياء و صلحا از بزرگترين نشانههاي دين الهي هستند چون وسيله گسترش دين ميباشند پس چون دليل و نشانه دين خدا و شعائر الهي هستند بايد از آنان تعظيم شود و آثار و قبور آنها را حفظ كرد و در اذهان زنده نگاه داشت. لذا ما ميبينيم حتي در خارج از مكتب اسلام قبور بزرگان و افتخار آفرينان خود را در مقابل خرابي و ويراني را حفظ ميكنند و محل دفن آنها را يك محل تميز و سياحتي قرار ميدهند، تا افراد با مشاهده آنها طور تفكر، هنرمندي، ابتكار و اختراع او را در اذهان زنده كنند تا هميشه نام و ياد او زنده بماند و از؟؟؟؟ و فرسودگي محفوظ بماند چون آن شخص مايه افتخار آن قوم و ملت است. ما ميبينيم حيواني را كه حجاج به عنوان سوق هدي براي ذبح با خود ميآوردند چون وابسته به خدا است بايد آنرا احترام كرد بر آن سوار نشد و به موقع آب و علف آن را بدهند كه خدا ميفرمايند «و من يعظم شعائراللَّه فانها من تقوي القلوب». پس چطور ممكن است كه بتوان به اولياء خدا بياحترامي كرد در حاليكه حيواني كه متعلق به خداست واجب الاحترام است؟ چطور ديوارهاي كعبه و مسجدالحرام چون از آن خدا و خانه خداست احترام دارند و بايد هميشه آنها را تميز نگاه داشت با اينكه مشتي سنگ و خاك بيشتر نيستند ولي قبور اولياء خدا كه مروّج و گسترش دهنده دين خدا هستند و اجساد پاك آنها را در برگرفته است ارزش ندارند و بايد آنها را خواب كرد و بصورت دلخراشي آنها را به خرابهيي تبديل نمود. در حاليكه خدا به پيامبر ميفرمايند «قل لااسئلكم عليه اجرأ الا المودةَ في القربي» بگو من بر رسالت خود مزد و اجري جز ا براز علاقه و دوستي به خويشاوندانم از شما چيز ديگري نميخواهم (شوري 23). باز ميبينيم درباره مدفن اصحاب كهف يك عده گفتند «ابنوا عليهم بنيانا». يعني روي قبر آنان بنايي سازيد و قرآن اين معنا را تقرير كرده است پس معلوم ميشود بنا ساختن روي قبور حرام نبوده و نيست و اگر نه قرآن بنحوي با آن مخالفت ميكرد و آن را نفي مينمود. در آيه «في بيوت اذناللَّه ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغرو و الاصال رجال لاتلهيهم تجارةُ و لابيع أن ذكراللَّه». (نور آيه 36) خانههايي است كه خدا اذن داده كه رفعت يابند و نام خدا در آنجا برده شود مرداني كه بازرگاني و دادو ستد آنها را از ياد خدا باز نميدارد و صبح و شام او را در آن بيوت تسبيح ميگويند. اين رفعت چه به معني رفعت ظاهري ديوار و قبله و بارگاه باشد چه رفعت معنوي درجات اين افراد باشند. سيوطي در الدُر المنشور جلد 5 ص 50 در تفسير آيه ميگويد انسابن مالك ميگويد وقتي پيامبر(ص) اين آيه را خواندند مردي برخاست و گفت مقصود كدام خانههاست؟ حضرت فرمودند خانه پيامبران. ابوبكر برخاست و سؤال كرد آيا اين خانه (اشاره به خانه حضرت علي و فاطمه(س از آن خانههاست؟ حضرت فرمودند نعم من افاضلها بلي از مهمترين و با فضيلتترين آنهاست اين يك بحث كلي بود در رابطه با روايت ابي الهياج درباره ساختن بنا روي قبور. امّا سند روايت ابيالهياج كه نه ميخواهيم در اين زمينه بحث مفصلي داشته باشيم اولاً سنداً ضعيف است ثانياً به اتفاق همه علما كه روايت را تفسير كردهاند سوتيه را به معني مساوي كردن روي قبر گرفتهاند در عرب رسم بود روي قبر را به صورت كوهان شتر يا؟؟؟ ماهي به صورت منحني ميساختند در صورت صحت سند حديث حضرت فرمودهاند روي قبر را از اين حالت به صورت صاف و يكدست قرار بده. باز بر فرض صحت كلام علماي وهابي كه ميگويند منظور تخريب قبور بوده است كه خلاف صريح روايت است چون روايت ميگويد و لاقبراً الا سوتيه؟؟؟ ندارد كه بناهاي روي قبور را هم خراب كن چون در خود زمان حضرت علي(ع) كه فتوحات اسلامي در ايران و عراق و سوريه و فلسطين و مصر و يمن صورت گرفت قبر و بارگاههاي زيادي در اين ممالك بود حضرت هيچ وقت اين اماكن را خراب نكردند و دستور به خرابي آنها هم ندادند. شايد منظور دستور حضرت به ابيالهياج اين بود كه قبور مشركين را خراب كند آن هم مشركيني كه احتمالاً قبور اولياي خود را ميپرستيدند و آنها را قبله خود قرار ميدادند حضرت اين حكم را درباره قبور آنها دادند نه درباره ساختمان قبور آنها و معلوم نيست وهابيها به چه استنادي از اين روايت تعدي كردند و ساختمانهاي روي قبور را خراب نمودند. فتواي علما: اينكه شيخ نجدي ادعاي اجماع بر انهدام ساختمان روي قبور ميكند اين امر درستي نيست چون تقريباً مخالف رأي تمام علما غير از وهابيت است و همه بناء برقبور را مكره ميدانند نه حرام و امر به هرم آن نكردهاند اينك فتواي مذاهب اربعه «ويكره ان ينبي علي القبر بيت او قبة او مورسة او مسجد» كراهت دارد روي قبر، خانه، قبه، مدرسه يا مسجدي ساخته شود. (كتاب الفقه علي المذاهب الاربعه) پس چگونه قاضي نجد اصرار برتحريم بنا روي قبور و هرم آنها را داد. باز از شيخ نجد سؤال ميكنيم با اين همه اختلاف نظر بين علما چگونه برحرمت ساختن بنا بر قبور ادعاي اجماع ميكند. حديث جابر: حديث ديگري كه وهابيها براي تخريب قبور به آن استناد ميكنند حديث جابر است كه به هفت صورت و چندين متن آن را ذكر كردهاند و در همه آنها جريح و ابي الزبير از جمله راويان حديث هستند. حديث اين است «حدثنا ابوبكربن ابييثبه، حدثنا حفصبن غياث عن ابيجريح، عن ابيالزبير، عن جابر قال نهي رسولاللَّه(ص) ان يجصص القبرو ان يتعد عليه و ان ينبي عليه.» پيامبر از گچكاري قبور و نشستن و ساختمان سازي روي آن نهي فرمودند (صحيح مسلم كتاب الجنائز ج3 ص62) اولاً سند حديث: همانطور كه گفتيم در همه احاديثي كه از جابر نقل كردهاند ابن جريح و ابي الزبير وجود دارند - بر فرض صحت بقيه افراد سند - بسياري از علما براين دو نفر ضعف و جرح وارد كردند كه به يك مورد آن اشاره ميكنيم. مالك ميگويد ابن جريح در جمع حديث مثل كسي است كه در تاريكي شب هيزم جمع كند كه احتمال دارد عقرب و مار دست او را نيش بزند. امّا درباره ابي الزبير دانشمند رجالي سني مذهب ابن حجر او را تضعيف كرده است. ثانياً دلالت حديث: حديث دال برتحريم نيست بلكه دال بر كراهت است همانطور كه در بسياري از موارد منظور از نهي، نهي كراهتي است نه تحريمي چون ميبينيم در تمامي بلاد اسلامي غير از بلاد وهابيها اين امر رايجي است كه قبور را بنا كنند و بر آنها ساختمانهايي بسازند مثلاً ترمذي در صحيح خود عنوان حديث را «كراهية بخصيص القبور و...» قرار داده است. سندي شارح صحيح ابن ماجه ميگويد اين نهي كراهتي است زيرا احدي از مسلمانان به اين نهي عمل نكرده است. علاوه بر اينها تمام مذاهب هم بر نهي كراهتي رأي دادهاند. شارح صحيح مسلم در شرح حديث ميگويد: «ما البناء فان كان في ملك؟؟؟ فمكروهٌ و ان كان في مقبرة مَسَبَّلَةْ؟؟؟ نص عليه الشافعي و الاصحاب (صحيح مسلم ج3 ص0262» امّا حديث دوّم و سوّم كه احمدبن حنبل آنها را نقل ميكند وجود عبداللَّه «ابن لهيعه» در حديث است كه ذهبي درباره او مينويسد ابن معين گفته است او ضعيف است و نميتوان بروايت او استدلال كرد. گذشته از سند حديث اشكالاتي كه در احاديث قبل بود اينجا نيز جاري ميشوند از جمله اينكه نهي دلالت بر كراهت دارد نه حرمت و در حالت خاص كراهت نيز از بين ميرود. مطلب ديگر اينكه طبق روايتي كه ابوبكر بعد از فوت پيامبر(ص) از آن حضرت نقل كرد حضرت فرمودند هر پيامبري در هر نقطهيي كه فوق ميكند بايد در همان جا به خاك سپرده شود لذا حضرت را در همان مجره خودشان دفن كردند. اگر حضرت از دفن زير سقف نهي كردهاند پس چگونه خود حضرت را زير سقف دفن كردند. اينجا مطلب از دو جهت مورد بررسي قرار ميگيرد يكي اينكه آيا بنا روي قبر ايجاد اَحرام است؟ دوّم اينكه آيا بناء روي قبور ايجاد أو بناءً حرام است؟ اگر بگويند ايجاد احرام است ميگوييم پس چرا بعد از اينكه افرادي مخالف اين اصل عمل كردند و بنايي بر قبور ائمه ساختند چرا سعوديها اين بناها را خراب كردند؟ در حاليكه فقط ايجاد آن حرام است و اگر ساخته شد بناء آن اشكالي ندارد. اگر بگويند بنا ايجاد او بناء حرام است پس چرا جسد پيامبر را زير سقف دفن كردند؟ و چرا سعوديها اين بناها را خراب نميكنند در حاليكه نخستين كسي كه حرمت تعمير و ساخت بنا بر قبور پيامبران و صالحان و لزوم هرم قبور را مطرح كرد ابن تيميه و شاگردش ابن القيم بود كه افكار اين دو از مباني فقه وهابيت است. ابن القيم در كتاب زادالمعاد في هدي خير العباد ص661 ميگويد «يجيب هرم المشاهد التي نبيت علي القبور و لايجوزُ ابقائها بعد القدرةِ علي هرمها و ابطالها يوماً و احداً» شارح ميگويد بناء بر قبر در ملك خود صاحب قبر مكروه است و در ملك و قضي حرام است. او هم حديث را تحت عنوان «كراهية بتخصيص القبر و البناءِ عليه» نقل ميكند. علاوه بر اينها يك عمل مكروه گاهي بخاطر بعضي امور رجحان پيدا ميكند و كراهت آن از بين ميرود مثل اينكه تعمير قبور مايه حفظ اصالت اسلامي و اظهار مودت به صاحب قبر باشد كه خداوند محبت آنها را فرض كردهاند و باعث حفظ شعائر ديني ميشوند پس اينجا اين عمل نه اينكه كراهت ندارد بلكه مستحب هم هست. ثالثاً حديث مضطرب است چون يك حديث است و بصورتهاي مختلف نقل شده است و اين نشان ميدهد حديث نقل به معني شده است و متن حديث به كلمات در دست نيست. احاديث ديگر: سه حديث ديگر هم وجود دارد كه وهابيها به آنها نيز استناد كردهاند و هر سه از نظر مضمون يكي هستند و فقط طرق نقل حديث فوق ميكند. ابن ماجه در صحيح خود نقل ميكند «حدثنا محمدبن يحيي، حدثنا محمدبن عبداللَّه الرقاشي، حدثنا وهب، حدثنا عبدالرحمن بن يزيدبن جابر عن القاسمبن مخيمره عن ابي سعير: ان النبي نهي ان ينبي علي القبر». و دو حديث ديگر را احمدبن حنبل به همين مضمون نقل ميكند. بررسي احاديث: - سند حديث - در سند حديث ابن ماجه شخصي بنام وهب وجود دارد كه مؤلف كتاب ميزان الاعتدال از هفده وهب نام ميبرد و معلوم نيست كه اين وهبي كه در روايت آمده كداميك از آنهاست چون بسياري از آنها از وضاعان حديث و كذابان روزگار بودهاند. اين روايت مطلق است و توضيحي درباره ابقاء و ايجاد ندارد پس ميفهميم كه تخريب قبور ائمه اطهار فقط بخاطر بغض اين قوم با آل رسول اللَّه(ص) است. از طرفي اين عمل وهابيها مخالف سيره علماي سلف بوده است و طي حدود 1300 سال در هيچ يك از بلاد اسلامي چنين عملي صورت نگرفته است مانند كشورهاي مصر، عراق، سوريه و فلسطين و حتي در بلاد شرك چنين عملي را مرتكب نشدهاند. آيا سرزمين بقيع وقفي بوده است؟ دليل ديگر وهابيها بر تخريب قبور؟؟؟ اين است كه زمين بقيع وقفي است و بايد از اين زمين بنحو احسن استفاده كرد تا منويات واقف حاصل شود در حاليكه وقتي بنايي بر قبور ساخته شود پيهاي ساختمان كه ديوارها روي آن قرار دارند مانع از رسيدن به منويات واقف ميشوند چون در چنين جايي ديگر نميشود كسي را دفن كرد پس بايد بناها را برداشت تا از تمام زمين بقيع طبق وقف واقف استفاده كرد. ما ميبينيم بعد از آنكه منويات وهابيها از احاديث مختلف بدست نيامد و بودن بنابر قبور بقاءً و حدوثاً خالي از اشكال شد دست به مكر و حيله وقف زدند كه باز هم براي آنها دردي را دوا نكرد بلكه هر چه بيشتر رسواي خلق و خدا شدند لذا با توسل به زور و تيشه دست به چنين اقدام جنايتكارانهيي زدند. امّا بررسي موضوع وقف: اولاً در هيچ حديث و كتاب تاريخي از سرزمين بقيع بعنوان يك زمين وقفي نام برده نشده است بلكه بقيع زمين مواتي بوده است كه همچون ساير شهرها و روستاها كه محلي را براي دفن اموات معين ميكنند اهالي مدينه مردگان خود را آنجا دفن ميكردند. بويژه در آن زمان كه زمين ارزش امروزي را نداشت و زمينهاي باير و موات زياد بوده است. سمهودي در كتاب وفاء الوفاء في اخبار دار المصطفي مينويسد نخستين كسي كه در بقيع دفن شد عثمانبن مظعون سحابي پيامبر(ص) بود سپس ابراهيم فرزند پيامبر(ص) در آنجا دفن شد از آن وقت زمين بقيع بعنوان قبرستان مدينه شناخته شد. از طرف ديگر سمهودي مينويسد كه عباسبن عبدالمطلب نزد قبر فاطمه بنت اسد در مقابر بني هاشم كه در خانه عقيل بود بخاك سپرده شوند پس ميفهميم كه ائمه در ملك شخصي بني هاشم يعني عقيل دفن گرديدند. و باز از سعيدبن جبير نقل ميكند كه او قبر ابراهيم فرزند پيامبر(ص) را در خانهيي كه ملك محمدبن زيدبن علي رود ديده است. پس ميبينيم كه ائمه در منزل شخصي دفن شدهاند. بر فرض اينكه زمين بقيع وقف بوده است شايد واقف اجازه داده است كه بر روي قبور خاندان پيامبر بناهايي ساخته شود با توّجه به اينكه شما دليلي برخلاف اين كار نداريد و از طرفي بايد كار مؤمن را حمل بر صحت كرد بايد بگوييم اين ساختمان سازي درست بوده است. پس بايد گفت هدف وهابيها فقط محو آثار اهل بيت عصمت و طهارت بوده است و هدف ديگري جز محو آثار اسلامي و ديني ندارند. والسلام. برگزاري نماز و دعا و نيايش در كنار قبور اولياء الهي: از جمله مسائلي كه وهابيها مورد بحث قرار دادهاند مسئله نماز گزاردن و خواندن دعا و توسل تو قبور اولياء الهي است پايه گزار اين مكتب در رساله زيارة القبور ص160 مينويسد: «لم يذكر احرٌ من ائمة السلف ان الصلاة عند القبور و في مشاهدها مستحبه و لا ان الصلاة و الرعاء هناك افضل بل اتفقوا كلهم علي ان الصلاة في المساجد و البيوت افضل منها عند قبور الاولياء و الصالحين.» هيچ كسي از پيشوايان گذشته نگفته است كه نماز نزد قبور و مشاهد اولياء مستحب است و نه نماز و دعا آنجا افضل از جاهاي ديگر است بلكه همگي اتفاق دارند كه نماز در مسجد و خانه افضل از برگزاري آن نزد قبور اولياء و صالحان ميباشد. باز در مقابل فشار وهابيها علماي مدينه ميگويند «اولي منع توجه به سوي قبر پيامبر(ص) در موقع دعا كردن است همانطور كه معروف از كتب معتبر مذاهب همين است چون بهترين جهات طرف قبله است». وهابيها در مقابل نص صريح قرآن از خود اجتهاد ميكنند و احكام الهي را بدون هيچ گونه دليلي حتي عنوان ثانويه؟؟؟ عوض ميكنند. در روايت منع آمده است و حال آنكه هم اكنون سعوديها اين عمل را شرك ميدارند تو آن ميگويد: «و لاتقولوا بما تصف النتكم الذب هذا حلالٌ و هذا حرام لتفتروا علي اللَّه الكذب ان الذين يفترون علي اللَّه الكذب لاينحلون» (نحل آيه116). ما ميگوييم هرگاه كسي كه نزد قبري نماز ميخواند براي صاحب قبر نماز بخواند و او يا قبر او را بغير؟؟؟ اين شرك است در حاليكه نه فقط شيعيان بلكه هر مسلماني وقتي در جاي مقدسي مثل حرم پيامبران يا محل دفن اولياي الهي نماز ميخواند هدف او سجده براي آن پيامبر يا هر؟؟؟ او يا قبله قرار دادن قبر او نيست. بلكه هدف از نماز گزاردن در چنين مكانهاي مقدسي تبرك به مكاني است كه يكي از اولياء خدا در آنجا مدفون است و بخاطر آن ولي آن مكان مقدس است در نتيجه آن عمل ثواب بيشتري خواهد داشت. حال بايد ديد آيا وجود اين اولياء در چنين مكانهايي به آن مكان شرافت ميدهد يا نه؟ 1- درباره مدفن اصحاب كهف گروه موحد گفتند لنتخدَنَّ عليهم مسجدا (كهف 21) ما مدفن آنها را مسجد قرار ميدهيم. و خدا بدون انتقادي نظر آنها را در قرآن ذكر ميكند و روشن است كه مقصود از مسجد جايي است كه مراسم مذهبي از قبيل نماز و نيايش را آنجا انجام ميدهند. زمخشري در كتاب كشّاف و نيشابوري در تفسير خود درباره اين آيه مينويسد «يصلي فيه المُسلمون و يتبوكون بمكانهم». ما ميبينيم قبل از دفن شدن اصحاب كهف در اين مكان احدي نظري براين منطقه نداشت ولي همين كه اولياء صالح خدا آنجا مدفون شدند در نظر گرفتند آنجا را محل عبادت خود قرار دهند. 2- خدا به زائران دستور ميدهد كه نماز خود را در مقام ابراهيم يعني جايي كه ابراهيم آنجا ايستاده بود برگزار كنند «واتخذوا من مقام ابراهيم مصلي». يعني مقام ابراهيم را براي خود محل نماز قرار دهيد. چرا خدا دستور داد در اين مكان نماز برگزار شود؟ جز بخاطر اين بود كه حضرت ابراهيم(ع) آنجا دعوت به يگانگي خدا كرد و در آنجا خدا را عبادت نمود لذا به آن نقطه شرافتي خاص داد و گرنه جاهاي زيادي در مسجدالحرام وجود دارد و خدا فقط به اين نقطه با ذكر شخص اشاره كرده است. هرگاه وقوف ابراهيم در نقطه پي به آن نقطه شرافتي ميدهد كه خدا دستور بدهد آنجا نماز برگزار شود آيا روانيست كه محل دفن پيامبران و اولياء و صلحاء محل عبادت بندگان خدا باشد. نقض كلام وهابيها: سمهودي در وفاءالوفاء ج2 ص1376 مينويسد دوانيقي با امام مالك در مسجد رسول خدا(ص) در حال مذاكره بودند دوانيقي پرسيد موقع دعا كردن بطرف قبله بايستم و دعا كنم يا رو به مدفن رسول اللَّه قرار بگيرم و دعا كنم؟ مالك گفت چرا از پيامبر روي برگرداني در حاليكه او وسيله تو و پدرت آدم است. رو به قبر پيامبر كن و او را شفيع خود قرار ده و از او بخواه تا تو را شفاعت كند. معلوم ميشود توجه رو به قبر دسته كمي از توجه به قبله ندارد. 3- در كتاب الخائص الكبرني از عبدالرحمان سيوطي آمده است كه وقتي پيامبر(ص) به معراج تشريف بردند حضرت در طيبه و طور سينا و بيت لحم نماز گزاردند بعد جبرئيل به حضرت عرض كرد يا رسول اللَّه آنجا كه نماز خواندي زادگاه حضرت عيسي(ع) بود اين نشان ميدهد كه آن محل بخاطر ولادت حضرت عيسي(ع) شرافت خاصي پيدا كرده است. 4- وهابيها براي عدم مشروعيت نماز كنار قبور اولياء به حديثي كه سنن نسائي از عايشه نقل ميكند تمسك ميكنند كه حضرت فرمودهاند: «لعن اللَّه اليهود و النصاري اتخذوا قبوراً انبيائهم مساجد». خدا يهود و نصاري را لعنت كرد چون قبور پيامبران خود را مسجد قرار دادند. اين حديث براي غير مسلمين است چون يهود و نصاري بر قبور اولياء خود سجده ميكردند و آنها را عبادت مينمودند يا اينكه آن قبور را قبله خود قرار ميدادند. اگر اين حديث براي مسلمانان نيز بود چطور عايشه حدود پنجاه سال در حجرهيي كه پيامير در آن مدفون بودند زندگي كرد و در آن حجره نماز ميخواند. 5- سنن بيهقي در جلد4 ص78 و مستدرك حاكم ج1 ص377 مينويسد «كانت فاطمة رضي اللَّه عنها تزور قبر عمها حمزه كل جمعه فتصلي و تبكي عنده» فاطمهيي كه طبق احاديث صحيح خشنودي او خشنودي خدا و رسول خداست و خشم او خشم خدا و رسول خداست: اولاً در عين حالي كه زن است به زيارت اهل قبور ميرود. ثانياً در كنار قبر و در قبرستان نماز ميخواند ثالثاً در كنار قبر گريه ميكند كه وهابيها با هر سه اين موضوعات برخورد با؟؟؟ حرام ميكنند از اينها گذشته سيره مسلمين اين بوده است كه در كنار قبور صالحان و اولياء الهي نماز ميگزاردند. گذشته از تمام اينها مگر چه اشكالي دارد كه قبرستانها را همچون ساير جاها فرض كرد تا در آنجا هم نماز خواند با توجه به آيه «جُعلت؟؟؟الارضَ مسجداً و طهورا». توسل به اولياء الهي: موضوع توسلّ به اولياء و صلحاء در جوامع اسلامي رواج داشت و هيچ كسي با آن مقابله نكرد تا در قرن هشتم اين موضوع مورد انتقاد شديد و تحريم ابن تيميه قرار گرفتن و پس از دو قرن محمد بن عبدالوهاب دوباره حرمت اين موضوع را دامن زد و اين مطلب را نامشروع و بدعت دانست و آن را عبادت اولياء خدا اعلام كرد و ميگويند توسلّ بغير خدا در حد شرك است. بن باز مفتي عربستان سعودي در فتواي خود درباره نواقص اسلام در كتاب «عقيدة الموحدين» ميگويد: «من النواقص التي تحل دمه و ماله و يكون بها خارجاً من الاسلام و من اخطرها و اكثرها و قوعاً عشرةَ نواقضي. 1- الشرك في عبادةاللَّه 2- من جعل بنيه و بيناللَّه و سائط يدعوهم و يسالهم الشفاعة و يتوكل عليهم فقد كفر اجماعاً». دلايل ديگر وهابيها بر حرمت توسلّ آيات قرآن است كه ميفرمايد: «اناللَّه لايغفر ان يشرك به و يغفر مادون ذلك لمن يشاء». و همچنين «من يشرك باللَّه فقط حرماللَّه عليه الجنه و مأواهُ النار و ما للظالمين من انصار». مطلب مهم اين است كه وهابيت بين واسطه قرار دادن و عبادت طرف مقابل خلط كردهاند همانطور كه در مسايل روزمره ما براي انجام بعضي كارها وسائطي را قرار ميدهيم و به افرادي كه بيشتر با آن مسائل آشنا هستند و اطلاعاتي در آن باره دارند به آنها مراجعه ميكنيم و از آنها ميخواهيم كه ما را در انجام آن كار كمك و ياري كنند. مثلاً شخصي براي رسيدن به مدارج عليه مثلاً دكتر شدن احتياج به معلّم و مدّرس دارد كه اين معلّم وسيله است براي رسيدن به آن هدف چون معلّم آن مراحل را گذرانده است و آن علوم را ميداند و هدف اصلي رسيدن به آن مقام است. معلّم فقط وسيله است. چون اولياء آن مراحل را گذراندهاند و به مقام قرب الهي رسيدهاند ما به آنها متوسلّ ميشويم تا شفيع و واسطه ما در درگاه الهي قرار گيرند. گذشته از اين ما به ادله عقلي و نقلي متمسك ميشويم. حديثي است از عثمابن حنيف كه حتي پيشوايان وهابي مثل ابن تيميه ميگويند سند آن صحيح است و رفاعي نويسنده معاصر وهابي كه سعي در بياعتبار كردن احاديث توسلّ را دارد در كتاب التوسلّ الي حقيقة التوسلّ ص158 درباره اين حديث ميگويد شكي نيست كه اين حديث صحيح و مشهور است. باز رفاعي ميگويد نسائي و بيهقي و طبراين و ترمذي و حاكم در مستدرك؟؟؟ اين حديث را نقل كردهاند. بسياري ديگر از علماء اهل سنت نيز بطور صحيح اين حديث را نقل ميكند. حديث چنين است: عثمابن عنيف ميگويد مرد نابينايي به حضور پيامبر اكرم(ص) رسيد و گفت از خدا بخواه مرا شفا دهد حضرت فرمود اگر ميخواهي دعا كنم و اگر بخواهي صبر كن صبر براي تو بهتر است. مرد گفت دعا بفرماييد حضرت فرمودند وضوي نيكو بگير و دو ركعت نماز بخوان و اين دعا را بخوان «اللهم اني اسئلك و اتوجه اليك بنبيك محمد بنبي الرحمه يا محمد اني اتوجه بك الي ربي في حاجتي لتفضي اللهم شفعه في». خدايا از تو ميخواهم و به تو روي ميآورم بحق پيامبرت محمد(ص) كه پيامبر رحمت است اي محمد من درباره حاجتم بوسيله تو به خدايم متوجه ميشوم تا حاجتم را برآورده فرمايي پروردگارا شفاعت او را درباره من بپذير». ابن حنيف ميگويد بخدا سوگند در حاليكه هنوز متفوق نشده بوديم و سخن ميگفتيم كه ديديم آن مرد بر ما داخل شد مثل اينكه اصلاً كور نبوده است. ميبينيم در اين حديث پيامبر او را تعليم ميدهند كه پيامبر رحمت را وسيله خود قرار دهد و به او توسلّ جويد و از خدا بخواهد كه خداوند حاجت او را برآورده سازد. «اللهم اني اسئلك و اتوجه اليك». در تفسير آيه «فتلقي آدم من ربه كلمات فتاب عليه انه هو التواب الرحيم» (بقره آيه 37) طبراني در المعجم الضعير و حاكم نيشابوري در مستدرك صحاح و ابونعيم اصفهاني و بيهقي در دلائل النبوه و سيوطي و ديگران با سندي از عمربن خطاب نقل كردهاند كه پيامبر گرامي فرمودند وقتي آدم مرتكب گناه شد سر به آسمان بلند كرد و گفت خدايا تو را به حقّ محمد ميخوانم كه مرا ببخشي. خداوند وحي كردند محمد كيست؟ گفت وقتي مرا آفريدي به عرش نگاه كردم ديدم نوشتهيي در آن است كه بر آن نوشته بود معبودي جز خدا نيست و محمد پيامبر خداست وحي رسيد محمد آخرين پيامبران است و از ذريه توست و اگر او نبود تو را خلق نميكردم. - شاهد ديگر - امام مالك در حرم پيامبر به منصور دوانيقي ميگويد: هو (حضرت محمد(ص و سيلتك دوسيلةٌ ابيك آدم پيامبر وسيله تو و وسيله پدرت آدم است اين موضوع را بسياري از علماي عامه از جمله امام سبكي و سيد سمهودي در خلاصة الوفاء و ابن حجر در الجوهر المنظم و علامه قمطلاني در المواهب و ديگران نقل كردهاند. ابن اثير در اسدالغابه مينويسد «والستسقي عمربن خطاب بالعباس عام الرمادة لما اشتد القحط فسقاهماللَّه تعالي به و اخصبت الارض فقال عمر هذا واللَّه الوسيلة الياللَّه و المكان منه» در سال رماده قحطي به اوج خود رسيد عمر بوسيله عباس طلب باران نمود خداوند به وسيله او آنان را سيراب كرد و زمينها سرسبز شد عمر رو به مردم كرد و گفت بخدا قسم عباس وسيله ماست نزد خدا و مقام و منزلتي نزد خدا دارد. اين خود بزرگترين دليل بر جواز توسلّ جستن به اولياء خداست. قسمتي از اين حديث را صحيح بخاري نيز نقل كرده است. ابن اثير در اسد الغابه مينويسد «و استسقي عمربن خطاب بالعباس عام الرمادة لما اشتر القحط فسقاهماللَّه تعالي به و اخصبت الارض فقال عمر هذا واللَّه الوسيلة الي اللَّه و المكان منه» در سال رماده قحطي به اوج خود رسيد عمر بوسيله عباس طلب باران نمود خداوند بوسيله او آنان را سيراب كرد و زمينها سرسبز شد عمر رو به مردم كرد و گفت بخدا قسم عباس وسيله ماست نزد خدا و مقام و منزلتي نزد خدا دارد. اين خود بزرگترين دليل بر جواز توسلّ جستن به اولياء خداست. قسمتي از اين حديث را صحيح بخاري نيز نقل كرده است. سيوطي در كتاب الواهب اللرينه بالمنح المحمديه في سيرة النبوية مينويسد «اتخذه وسيلة الي اللَّه تعالي ففيه التصريح بالتوسلّ و بهذا يبطُلُ قول من منع التوسلّ مطلقا بالاحياء و الاموات و قول من منع ذلك بغير النبي». سيوطي ميگويد اين كار كه عمر پيامبر را وسيله قرار داده است انديشه كساني را كه توسلّ را مطلقا و يا بغير پيامبر تحريم كردهاند باطل ميگرداند. با اين همه ادله و مخالفتهاي تمامي علماي شيعه و بسياري از علماي اهل سنت با وهابيها درباره توسلّ معلوم نيست علماي وهابيت چگونه به خود جرأت ميدهند بر تحريم توسلّ ادعاي اجماع كنند و اين نظرات خلاف را خرق اجماع ندانند؟ چطور بن باز فتوا ميدهد كه توسلّ بغير خدا در حد شرك است و اين عمل بدعت و حرام است و كسي كه متوسلّ شود تحمل دمه و ماله و يكون بها خار جأعن الاسلام. سمهودي در وفاءالوفاء؟؟؟ نقل ميكند وقتي منصور دوانيقي نحوه زيارت پيامبر را از مفتي معروف مدينه يعني امام مالك ميپرسد براي دعا كردن رو به قبله باشم و دعا كنم يا رو به قبر پيامبر مالك جواب ميدهد چرا روي خود را از قبر حضرت برگرداني درحاليكه او وسيله تو و پدرت آدم(ع) است. تا روز قيامت رو به قبر بايست و از او طلب شفاعت كن خدا شفاعت او را ميپذيرد. خداوند ميفرمايند ولو انهم ان ظلموا انفسهم جاؤك فاستغفواللَّه اگر آنان به تسلي خويش ستم كنند و نزد تو آمدند از خدا و پيامبر طلب بخشش نمودند ميبينند كه خدا بخشنده و مهربان است. در سوره مائده آيه 34 ميفرمايد: «ياايها الذين آمنوا اتقواللَّه و ابتغواليه الوسيله و جاهدوا في سبيله لعلكم تفحلون» اين وسيله چيست؟ آيا همان پيامبران و اوليا و صلحاي الهي نيستند؟ مگر امام مالك به منصور دوانيقي نگفت كه پيامبر وسيله تو و پدرت آدم نزد خداست؟ مگر عمر عموي پيامبر عباس را براي طلب باران نزد خدا وسيله قرار نداد؟ آيا اين همه احاديث و جريانات تاريخي دلالت بر جواز توسلّ ندارند؟ آيا واسطه قرار دادن مقربين به درگاه الهي شرك است؟
بعضي از جوابهاي كليدي درباره بنا قبور 1- روايت ميفرمايد و لاقبراً الا سوتيه و نفرمود و لابناءَ علي قبر الاهرمته. 2- قاضي القضات نجد بروجوب هرم قبور ادعاي اجماع كرده است و حال آنكه بسياري از علماء از جمله تيميه قائل به اين مطلب نيستند. 3- ساختمان بر قبور تعظيم شعائراللَّه و من يعظم شعائراللَّه فانها من تقوي القلوب. 5- در خارج از مكتب اسلام نيز قبور بزرگان خود به عنوان افتخار آفرينان آن ملت از خرابي و ويراني حفظ ميكنند. 6- احترام به قبور خويشان پيامبر يك نوع مودة في القبري ميباشد. 7- درباره قبور اصحاب كهف يك عده ميگويند ابنوا عليهم بنيانا و قرآن با ذكر اين مطلب و عدم انتقاد از آنان آن را تقرير ميكند. 8- طبق روايت سيوطي در الدار المنشور جلد5 ص50 در تفسير آيه«في بيوت اذناللَّه ان ترفع» ميگويد. ابوبكر از پيامبر(ص) پرسيد آيا خانه حضرت علي(ع) و فاطمه از آنهاست؟ حضرت فرمودند نعم من افاضلها. 9- در هيچ بلاد اسلامي از عراق، مصر، سوريه، اردن و ايران و...تاكنون هيچ قبري را خراب نكردهاند و در حالي كه خود خضرت علي(ع) به بعضي از اين كشورها حكومت ميكردند. 10- شايد منظور حضرت علي(ع) قبور مشركين بوده است. 11- علماء اسلام اتفاق بر كراهت ساختمان سازي روي قبور دارند. اينك فتواي مذاهب اربعه «و يكزه ان ينبي علي القبر بيت او قية او مدرسه او مسجد» 12- در حديث جابر آمده است نهي رسول اللَّه(ص) كه اين نهي، نهي كراهتي است نه تحريمي زيرا احدي از مسلمين به آن عمل نكرده است و شارح صحيح ابن ماجه (سندي) نيز همين نظر را دارد. 13- بعد از فوت پيامبر ابوبكر حديثي را از پيامبر(ص) نقل كرد كه حضرت فرمودهاند هر پيامبري در هر نقطهاي كه فوت كند در همان جا بايد به خاك سپرده شود اگر حضرت از دفن زير سقف نهي كردهاند چگونه ابوبكر دستور داد حضرت را زير سقف دفن كنند. 14- وقتي پيامبر به مكّه مراجعت كردند بعد از حدود 40 سال به زيارت قبر مادرشان رفتند و در كنار قبر گريه كردند اين نشان ميدهد كه قبر ما در حضرت دلالت و نشانهاي داشته است و منهدم نشده است و اگر نه حضرت نميتوانستند آنرا پيدا كنند. 15- هيچ دليل و مدرك تاريخي بر وقفي بودن زمين بقيع در دست نيست. جوابهاي كليدي برگزاري دعا و نيايش در كنار قبور اولياء الهي: 1- وهابيها بين عبادت وليَّ خدا و نماز خواندن در آن مكان مقدس خلط كردهاند. 2- درباره اصحاب كهف گروه موحد گفتند «لنتحدن عليهم مسجدا. (كهف 21) و خداوند با ذكر اين مطلب و عدم مخالفت با؟؟؟ اين مطلب را تقرير فرمودند. زمخري در كتاب كشّاف و نيشابوري در تفسير خود درباره اين آيه ميگويند «يصلي فيه المسلمون و تيركون بمكانهم». 3- خدا به حجاج دستور ميدهند در جايي كه ابراهيم مردم را به خداپرستي دعوت كرده است نماز بگذاريد «واتخذوا من مقام ابراهيم مصلي» بواسطه ابراهيم اين مكان مقدس شده و براي نماز گذاردن جاي مناسب قرار گرفت. 4- سمهودي در وفاءالوفاء ج2 ص1376 ميگويد امام مالك به دوانيقي گفت (هو حضرت محمد(ص وسيلتك وسيلة ابيك آدم الي يوم القيامه) 5- مگر خود عايشه سالها از وفات پيامبر در همان حجرهاي كه پيامبر در آن مدفون بودند عبادت نكرد؟ 6- سنن بيهقي در جلد4 ص78 و ديگران ميگويند كانت رضياللَّه عنها تزور قبرعمها حمزه كل جمله فتصلي و تبكي عنده. كه اين روايت از چهار نظر مخالف مذهب وهابي است 1- زن به قبرستان رفت 2- زيارت اهل قبور براي زنها جايز است 3- گريه به اموات جايز است 4- نماز در قبرستان جايز است. والسلام سيد محمد حسين آل ايوب
|