متن کامل
موضوع پژوهش تحریف قرآن سید محّمد صادق هاشمی شاهرودی دیدگاه شیعه درباره تحریف قرآن: اشاره در این مقاله میکوشیم تا نشان دهیم که در آغاز، بحث تحریف قرآن تنها در منازعات اهل سنّت و شیعه به عنوان امری
موضوع پژوهش تحريف قرآن سيد محّمد صادق هاشمي شاهرودي ديدگاه شيعه درباره تحريف قرآن:
اشاره در اين مقاله ميكوشيم تا نشان دهيم كه در آغاز، بحث تحريف قرآن تنها در منازعات اهل سنّت و شيعه به عنوان امري جدلي مطرح بوده كه براي زير سؤال بودن مشروعيت خلفاي نخستين از آن استفاده ميشد. لكن بعدها مؤلفان امامي بدون توّجه به ماهيت جدلي و به علت خطا در قسم روايات، اين نظريه را عقيدهاي شيعي تلقي و آن را وارد كتب اماميه كردند. از اين جهت مقاله حاضر نگاه جديدي به اين مسئله دارد. شواهدي در خود قرآن و حديث وجود دارد كه نشان ميدهد كه پيامبر متن مكتوبي را در دروه حياتشان و به احتمال بيشتر در نخستين سالهاي حضورشان در مدينه تدوين كرده بودند.(1) براساس برخي شواهد قرآني برخي از وحي منسوخ گرديده و يا به فراموشي سپرده شده است.(2) در جايي از قرآن برخي آيات جايگزين برخي ديگر ميشوند.(3) روايات اهل سنت در زمينه تدوين متفاوت هستند و تدوين قرآن را به پس از سال يازدهم هجري بر ميگردانند.(4) و از آنجايي كه تا قبل از وفات پيامبر انتظار ميرفت كه برخي از آيات نسخ شوند، اهل سنت و حاميان اين روايت آن را منطقي ميدانند.(5) داستان مربوط به اين روايت از اين قرار است كه پس از كشته شدن بسياري از حافظان قرآن در جنگ يمامه، ابو بكر از بيم از بين رفتن بخش عمدهاي از قرآن، دستور تدوين آن را صادر كرد و زيد بن تابت آن را تدوين نمود. وي دستور داد تا آيات را از حافظان بشنوند و اگر دو شاهد وجود داشت آن را بنويسند.(6) اوراق نوشته شده نزد ابو بكر و سپس عمر باقي ماند و در نهايت به عثمان رسيد. عثمان اين اوراق را به صورت؟؟؟ در آورد و نسخههاي چندي از آن را به مناطق مختلف فرستاد و دستور داد اگر مجموعه ديگري از آن يافته شد آن را بسوزانند.(7) اين نظريه اهل سنت باعث شد كه از همان ابتدا در روايات اهل سنت از دست رفتن بخشي از وحي قبل از آنكه ابو بكر آن را جمعآوري كند به رسميت شناخته شود. نمونههاي فراوان آن را در روايات آنها ميتوان مشاهده كرد. به عنوان مثال عمر در مورد يكي از آيات كه آن را به شكل مبهمي به ياد داشت براساس روايات اهل سنت گفته بود كه تنها حافظ اين آيه در جنگ يمامه كشته شده لذا اين آيه از بين رفته است.(8) اخبار مشابهي نيز در مورد مصحف عثماني وجود دارد. اين اخبار حكايت از آن دارند كه بسياري از صحابه برجسته بخشهايي از وحي را كه خودشان از پيامبر شنيده بودند در مصحف عثماني نمييافتند. مثلاً ابي بن كعب سوره بيّنه را به شكلي كه ادعا ميكرد از پيامبر شنيده ميخواند و لكن اين سوره با آنچه در مصحف عثمان بود متفاوت بود.(9) اين مطالب كه در روايات خود اهل سنت آمده است موجب آن شد كه متكلمان شيعي براي ردّ نظرات اهل سنت از اين روايات استفاده جدلي بكنند. دو تن از مشهورترين متكلمان شيعه يعني هشام بن حكم و هشام بن سالم در منازعات فرقه ايشان از اين ديدگاه اهل سنت استفاده كردهاند.(10)ابو عيسي ورّاق متكلم شيعي كتاب با عنوان «الحكم علي سوره لميكن» نوشته است.(11) عنوان اين كتاب دلالت بر آن دارد كه مؤلف بر ضد سنّيان(12) درباره حذفهايي از سوره بينه از روايات خودشان استفاده كرده كه برخي معتقد بودند شامل اخباري بر ضد برخي از اشراف قريش بوده است. فضل بن شاذان نيشابوري بخش مفصلي از كتاب الايضاح را به؟؟ از اهل سنت به سبب نقل اين نوع روايات كه وثاقت و اعتبار قرآن را زير سؤال ميبرد اختصاص ميدهد.(13) بايد اشاره كرد كه تا نيمه نخست قرن سوم نظريات و اخباري چون رواياتي كه محدثان اهل سنت نقل و تأييد ميكردند، هيچ جايي در جريان عمده تشيع نيافته بود. محاسبي در قرن سوم ميگويد: شيعيان بر عثمان به دليل سوزاندن مصاحف و بخشهايي از قرآن جزء مصحفي كه خود تدوين كرده بود، ايراد ميگرفتند.(14) بر اساس نقل محاسبي شيعيان براساس مباني فقهي از عثمان خرده ميگرفتند كه سوزاندن قرآن بدعتي ناروا و مستلزم بياحترامي به وحي مكتوب است. اين نظريه با اين عقيده فقهي شيعه تأييد ميشود كه اجزايي از قرآن كه ديگر نميتوان از آن استفاده كرد، بايد دفن گردد يا با آب شسته شوند اما سوزانده نشوند. نظريه پنهان شدهاي است اين عقيده آشكارا مبتني بر ارتباط بين آتش و گناه است و اشاره به اين است كه به آتش انداختن قرآن گناه است و بر ناروايي سوزاندن كتاب با آتش دلالت دارد و اين كه قرآن را بايد از سوزاندن دور دانست.(15) محاسبي اشارهاي به حمايت شيعيان از نظريه حذف و تبديل قرآن ندارد و اين نشانگر آن است كه در آثار قرن سوم هنوز مسأله تحريف قرآن علي رغم اين كه موضوعي جدلي و مورد اشاره متكلمان؟؟ بوده ولي عقيده تمام جامعه شيعه نبوده است. ائمه و فقهاي شيعه در قرن دوّم عقيدهاي را كه متضمن تبديل و تحريف متن قرآن باشد، رد كردند. اين نكته با اين واقعيت؟؟ ميشود كه در فهرست طويل شِكوههايشان بر ضد سه خليفه، به هيچ وجه اتهام دست بردن به متن قرآن بيان نشده است.(16) شكوه آنان بيشتر اين بود كه خلفا و پيروانشان متن قرآن را حفظ ولي معناي آن را تحريف كردند.(17) تلاش ائمه براي جلوگيري از مشكلاتي بود كه ممكن بود به وسيله روايات سنّي كه پيش تو به آن اشاره شد، به وجود آيد. به عنوان مثال آنان در برخي از موارد روايات را به گونهاي تأويل ميكردند كه وثاقت مصحف عثماني را تأييد ميكرد. به عنوان مثال، نقلي از امام علي(ع) گوياي اين مسأله است كه بخشي از قرآن درباره اهل بيت پيامبر سخن ميگويد و بخشي ديگر در مورد دشمنانشان.(18) اين دو دسته بندي در مورد مصحف عثماني ممكن بود اين ترديد را پديد آورد كه بخشهايي از قرآن محتملاً به دلايل سياسي از متن حذف شده است. لكن ائمه آن را به گونهاي ديگر تفسير كردند. براساس اين تفسير، هر آيهاي از قرآن كه درباره خوبيهاست ، به اهل بيت پيامبر و هر آيهاي كه راجع به شر است به دشمنان اهل بيت اشاره دارد.(19) در احاديث ديگري از ائمه اين مدعا كه در روايات قديمي سنّيان مطرح شده كه نام علي(ع) و اهل بيت پيامبر در آيات گوناگون وجود داشته است، رد ميشود. براساس اين روايات علي(ع) و اهل بيت نزول برخي از آيات بودهاند.(20) ائمه به پيروانشان تعليم ميدادند كه قرآن را به عنوان كلمه قطعي خداوند و والاترين مرجع دين و معياري براي بررسي كذب روايات پيگيري كنند.(21) خطايي در قرآن وجود ندارد. ائمه بيان داشتهاند: «قرآن حبل متين الهي است و به دوره خاصي اختصاص ندارد. بلكه برهان ابدي و حقيقت جامعي براي همه افراد بشر است.(22) تنها جائي كه نظر ائمه با مصحف عثماني تفاوت داشت، در سورههاي ضحي و؟؟ و قريش و فيل بود. ائمه و به دنبال آنها فقهاي شيعي تا امروز مدعياند كه سورههاي فيل و قريش، آنگونه كه از مصحف ابي بن كعب بر ميآيد سوره واحدي هستند.(23) به همين گونه آنها دو سوره ضحي و؟؟ را دو بخش از يك سوره واحد ميدانند. اين نظر را برخي از علماي سنّي نظير عمر بن عبدالعزيز و طاووس بن؟؟ نيز تأييد كردهاند.(24) با وجود اين بسياري از قرائتها، روايات و نظرات سنّيان، به احاديث شيعه راه يافت و به خطا به ائمه نسبت داده شدند. روشن است كه بسياري از اين روايات شيعي دقيقاً رونويسي از مطالب ذكر شده در ادبيات حديثي اهل سنّت است كه در كتاب كتابهايشان يافت ميشوند.(25) تنها تفاوت در اين بود كه در اين زمان در كتب شيعي با استناد به برخي از رجال شيعه گاهي با سلسله سند رجال غير شيعي اما متمايل به شيعه نظراتي كه دو سده در بين اهل سنت رواج داشت، ارائه ميشد. عامل ديگر كه ظاهراً در ورود اين نوع احاديث به ادبيات شيعي سهم داشته، علاقه خاص پيروان برخي جريانهاي الحادي غلو در ميان فرقههاي شيعه بوده است.(26) اساساً به واسطه تلاشهاي مقاوم گروههاي غلات در ميان جامعه شيعه تمام مطالب مربوط به اين موضوع به شكل شگفت انگيزي در نيمه نخست قرن سوم بر مبناي روايات مورد پذيرش اهل سنّت - كه الگويي همانند با احاديث اهل سنّت را دنبال ميكرد، شكل گرفت. غلات تلاشهاي بيشتري در ديگر موارد مشابه، كه نام علي(ع) با اشارهاي به اهل بيت پيامبر ميتوانست در آيه اضافه گردد، انجام دادند. به منظور طرح اين مدعا كه مورد يا مواردي عمداً از قرآن حذف شدهاند، نفوذ جامعي از اين تلاشها در كتاب القراءات سيادي كه به كتاب التنزيل و التحريف نيز مشهور است، در دسترس است. در آغاز ميانه قرن سوم هجري بسياري از محدثان شيعي تمايل داشتند تا وثاقت اين احاديث را بپذيرند. آنان همانند همتايان سنّيشان مدعي بودند كه در قرآن حذف و تبديلهايي صورت گرفته است. محدثاني چون علي بن ابراهيم قمي و سعد بن عبد الله اشعري آشكارا در زمره اين گروهند. ديگر فقها به نقل رواياتي كه درباره اين موضوع بسنده كردهاند، بدون اينكه توضيح دهند كه وثاقت آن را قبول كردهاند يا خير. اين فقها عبارتند: از محمد بن مسعود عياشي، محّمد بن يعقوب كليني، محّمد بن عمر، محّمد بن ابراهيم نعماني. با اين حال، اتفاق نظري درباره اين مسأله ميان محدثان شيعه نبود. به عنوان مثال، ابن بابويه كه نماينده شاخه عالم تو مكتب محدثان است و نظراتش غالباً بيانگر ديدگاه آنان است، اين نظر را قوياً رد ميكند، جايگاه ابن بابويه همچنين موجب روشن شدن عقيده غالب ميان شيعيان معاصرش ميگردد. او مينويسد: عقيده ما اين است قرآني كه خداوند به پيامبرش محّمد(ص) وحي كرده است، همان قرآن ما بين؟؟ است، و همان است كه در دست مردم است و غير از آن نيست... هر كسي كه ميگويد قرآن بيشتر از متن كنوني است، دروغگو است.(27) همچنين در كتب ملل و نحل اهل سنّت نيز به عدم اتفاق نظر فقهاي شيعه در آن زمان اشارهاي وجود دارد. اشعري در مقالات الاسلاميين در خبري، نظر شيعيان زمانش را در مورد اين مسأله به دو گروه تقسيم ميكند: گروهي معتقدند بخشهايي از اصل قرآن حذف شده است، گرچه امكان نداشته كه به متن چيزي اضافه و يا در متن دست كاري شده باشد، و گروه ديگر هر تغييري را انكار ميكنند.(28) شريف مرتضي در مورد اختلاف شيعيان در اين زمينه، شيعياني را معرفي ميكند كه از نظر همتايان سنّي خود در اين مسأله حمايت كردهاند. اين افراد گروهي از محدثانند كه نميدانستند كه چه ميگويند و به كجا ميروند. آنان هميشه پيرو و دنبالهرو روايات هستند و بدون تعقل آنچه را كه نقل شده چه خوب و چه بد ميپذيرند. ديدگاه اينان ارزش ندارد.(29) سيّد مرتضي ادامه ميدهد: «در نظريات فقها، متكلمان و مناظره گران عقل گراي مذهب، چون ابو جعفر ابن قبه، ابوالاحوص،؟؟، اعقاب و اسلامشان هيچ گاه به تأييد عقيدهاي در مورد نقصان قرآن بر نميخوريم».(30) نظر محدثان در مقابل فقهاي شيعه قرن چهارم رو به انحطاط نهاد و نهايتاً در دهههاي نخستين قرن بعدي از صحنه حذف گرديد.(31) شايد فرقههاي غالي در قرون بعدي به اين نظر اعتقاد داشتهاند، گرچه هيچ مدركي وجود ندارد كه اين حدس را تأييد كند. امروز از برخي آثار شيعيان طرفدار غلو در هند و پاكستان بر ميآيد كه مؤلفانشان بخششهايي از قرآن فعلي را از دست رفته ميدانند.(32) از پايان قرن چهارم تا كنون، كلاً هفت تن از فقهاي شيعه شناخته شدهاند كه از عقيده حذف و تغيير در مصحف عثماني - اساساً با اتكا به روايات سنّي درباره اين مسأله - حمايت كردهاند.(33) اين افراد تا حد بسيار زيادي وارثان فكري محدثانند و فقهشان نيز شبيه به محدثان است. با اين حال نظر تحريف قرآن در ادبيات شيعه نكتهاي حاشيهاي ماند و تنها برخي از محدثان قرن سوّم و چهارم از آن حمايت كردند. علي رغم اين واقعيت مخالفان تشييع همه شيعيان سراسر تاريخ را متهم كردهاند كه متن قرآن را تحريف شده ميدانند. قديميترين اظهارنظر از اين دست در آثار جا خط معتزلي ظاهر ميشود كه همه شيعيان معاصرش را به چنين ديدگاهي متهم ميكند.(34) اين نظر را ديگر متفكر معتزلي ابوالحسين خياط نيز تأييد كرده است. با اين همه سبك و شيوه نگارش اين دو مؤلف در وصف نظريات همه جامعه شيعه مبتني بر نظرات برخي از افراد شيعي است و غالباً مقصود از متكلم و مجادله گراي؟؟ هشام بن حكم است كه اين منابع مدعياند نظري نادرست در مورد قرآن داشته است. اين نكته در مورد كتاب خياط صادق است. كتاب وي اثري است خشم آلود، مملو از كلمات تند در حمايت از مجادلات فرقهاي و اين امر فرد را وا ميدارد تا به دليل تمايلات معتزلي و ضد شيعي خياط در ره يافت او شك كند. و اما سومين معتزلي اين قرن ابو علي جبّايي نيز چنين نظري را به همه شيعيان بدون تمايز نسبت داده است.(35) اين گفته ابو الحسن اشعري كه شيعيان در زمان وي دو گروه بودهاند از روايات سه فرد معتزلي دقيقتر است. باقلاني، دنبالهرو اشعري، از غلات شيعه نيز سخن ميگويد، كه اخباري دال بر موضوع تحريف جعل كرده بودند.(36) قاضي عبدالجّبار معتزلي ادعاي شيعيان را كه نسل نخست مسلمانان متن قرآن را تغيير دادهاند، ذكر ميكند،(37) گرچه در اثري ديگر گفته است كه بسياري از مناظره گران عقل گراي كلامي شيعه و شيعيان پيرو ديدگاههاي عقلي از اين اتهام مبرا هستند.(38) معتزليان بعدي و نيز برخي از اشعريان اقوال مشابهي را بدون هيچ گونه توضيح بيشتري ذكر كردهاند. چند دهه بعد ابن خرم اندلسي همه اماميه گذشته و حال را به اعتقاد به تحريف متن قرآن به واسطه افزودنها، حذفها و تبديلهايي متهم كرده است. تنها استثناهايي كه او ذكر ميكند، شريف مرتضي و دو تن از شاگردان وي هستند كه نظر تحريف را رد كرده و هر كسي را كه قرآن را تحريف شده بداند، كافر دانستهاند(39) اگر اين اتهام درست باشد، چگونه شريف مرتضي و همچنين ابن بابويه نيم قرن قبل از وي و طوسي نيم قرن بعد از او به صراحت گفتهاند كه فقط گروهي از محدثان شيعي از نظر تحريف متن قرآن حمايت ميكنند. ابو مظفر اسفرايني فراتر رفته و گفته است كه اماميه همگي توافق دارند كه قرآن با افزودنها و كاستنهاي صحابه تغيير يافته است.(40) بيشتر مجادلهگران سنّي مخالف شيعه تا زمان حال اين نظر را غالباً بدون پذيرش هيچ استثنايي بيان كردهاند. بسياري از محققان جديد مسايل اسلامي از جمله ايگناس؟؟(41) اين روايات و گفتهها را صحيح دانسته و سخنان مشابهي گفتهاند. جالبتر، سنّيان متأخر هستند كه حتي شيعيان را به دليل مخالفت با اجماع ديگر مسلمانان - يعني سنّيان - آغازگر اين نظر دانستهاند. مؤلفاني چون زمخشري و مؤلف؟؟ مجهول التأليف بعض فضائح الرّوافض داستان حيوان اهلي را كه وارد خانه عايشه شد و كاغذي را خورد كه بر روي آن دو آيه ثبت شده بود به شيعيان نسبت ميدهند. با اين كه اين داستان را منحصراً سنّيان نقل كردهاند و حتي رجال اين حديث را موثق دانستهاند.(42) محّمد عبدالعظيم زرقاني غلات شيعه را سرزنش ميكند؛ چرا كه به زعم وي آنها مدعي اند كه آيات قرآن در متن اصلي از لحاظ تعداد بيشتر بودهاند و سوره احزاب بزرگتر از متن كنوني بوده است و آيه 23 سوره احزاب اساساً اين گونه خوانده ميشده است. «وكفي اللّه المؤمنين القتال بعلي بن البيطالب»(43) آن گونه كه قبل از اين اشاره كرديم، همه اين مدعيات از مدعيات اهل سنّت بوده است.(44)
1) زركشي، البرهان في علوم القرآن، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم (قاهره، 1957) ص 235، 237، 238، السيوطي، الاتقان في علوم القرآن، تصحيح همانقاهره، 1967) 2) سوره بقره، آيه 106 3) سوره نحل آيه 101 4) ابن سعد، الطبقات الكبري،؟؟، 1904، ج 3 ص 211؛ ابن ابي داوود، كتاب المصاحف،؟؟، 1937، ص 10 5) بيهقي، دلايل النبوه، ج 7 ص 154؛ زركشي، الرهان في علوم القرآن،ج 1، ص 235و ص 262 6) يعقوبي كتاب؟؟، بيروت 1960، ج 2، ص 15؛ طبري، تاريخ، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره 1981، ج 3، ص 296 7) بخاري، صحيح، ج 3، ص 393 و ص 394؛؟؟، سنن، ج 4، ص 347 و ص 348 8) ابن ابي داوود، كتاب المصاحف، ص 10، نمونههاي ديگري نيز وجود دارند كه در منابع زير يافت ميشوند: مالك بن انس،؟؟، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقي، (قاهره، 1951م) ج 2، ص 824؛ سيوطي اتقان، ج 1، ص 206؛ احمد بن حنبل، مسند، ج 5، ص 183؛ السيوطي، اتقان، ج 3، ص 82 و ص 86؛ السيوطي، الدار المنثور، ج 5، ص 180؛ احمد بن حنبل همان، ج 6، ص 269؛ سيوطي، اتقان، ج 3، ص 84، عبدالرزاق، المصنف، ج 7، ص 379 و 380 و 50 و 50 و... 9) احمد بن حنبل، مسند، ج 5، ص 132؛ ترمذي، همان، ج 5، ص 132 10) خياط، الانتصار، ص 41؛ سياري، الجامع في القرآن، ص 420 11) نجاشي، كتاب الرجال، ص 372 12) نجاشي، همان، ص 48 13) فضل بن شاذان، كتاب الايضاح، ص 209 و 229 14) محاسبي، فهم السند، ص 240 15) محاسبي، فهم القرآن، ص 399 و 411 16) كليني، كافي، ج 8، ص 62-59 17) همان، ص 54 و 53 18) يعقوبي، تاريخ، ج 2، ص 136 19) العياشي، كتاب التفسير، ص 10-9، شرف الدين استر آبادي، تأويل الآيات الظاهره، ج 1، ص 20-18 20) كتاب التفسير، (نجف 1354/1935)، ص 38-36؛؟؟، همان، ج 1، ص 168 21) كليني، همان، ج 1، ص 7-69؛ ابن بابويه، عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 21 22) ابن بابويه، همان، ج 2، ص 130 23) سيوطي، اتقان، ج 1، ص 328 24) فخر رازي، تفسير كبير، ج 32، ص 2؛ سيوطي، اتقان، ج 1، ص 228 25) براي يافتن نمونههاي اين مورد رجوع كنيد به: عياشي، كتاب التفسير، ج 1، ص 170-169، كليني، اصول كافي، ج 1، ص 345 و 344؛ كليني، همان، ج 2، ص 634؛ ابن بابويه، ثواب الاعمال، ص 100 26) باقلاني، الانتصار، ص 310 27) ابن بابويه، رسالة في الاعتقاد، (تهران، 1370)، ص 63 28) اشعري، مقالات، ج 1، ص 115-114 29) شريف مرتضي، جوابات المايل الطرابليات الاولي، منقول در طبرسي، مجمع البيان، ج 1، ص 31 30) اسداللّه التستري، كشف اليقين، ص 205 به نقل از شريف مرتضي 31) مجمع البيان، ج 1، ص 30 32) جعفريان، افسانه تحريف قرآن، ص 66 33) به عنوان مثال رجوع كنيد به حسين نوري، فصل الخطاب، ص 328-325 34) جاخط، حجج النبوة، در مجموعه مايل الجاخط، ج 3، ص 281-221 35) ابن طاووس، سعد السعود، ص 144، به نقل از تفسير القرآن جبايي. 36) باقلاني، الانتصار، ص 310 37) عبدالجّبار، تثبيت دلايل النبوة، ص 131 38) عبدالجّبار، المغني، ج 20، بخش اوّل، ص 38 39) ابن خرم، الفصل في؟؟ و؟؟ و النحل، ج 5، ص 4 40) اسفرايني، التبصير في الدين، ص 41 41) See dic richtungen der islam is chen , koranaslcgung 42) زمخشري، كشاف، ج 3، ص 518 43) زرقاني، متاهل العرفان، قاهره، چاپ سوم، ج 1، ص 280 44) سيوطي، اتقان، ج 1، ص 242؛ كليني، كافي، ج 2، ص 634
|