متن کامل
مبدأ پیدایش شیعه تشیع در لغت به معنای متابعت،مشایعت، مناصرت و موالات آمده است. () و شیعه یعنی تابع و ناصر.کلمه شیعه در قرآن نیز به معنای لغوی آن، به کار رفته است چنان که در سوره صافات آیه83 (وان من شیعته لابراهیم) به معنای لغوی استعمال گردیده است.
مبدأ پيدايش شيعه تشيع در لغت به معناي متابعت،مشايعت، مناصرت و موالات آمده است. () و شيعه يعني تابع و ناصر.كلمه شيعه در قرآن نيز به معناي لغوي آن، به كار رفته است چنان كه در سوره صافات آيه83 (وان من شيعته لابراهيم) به معناي لغوي استعمال گرديده است. اما در اصطلاح، شيعه به كسي گفته ميشود كه از حضرت علي(ع) پيروي كرده و او را بر ساير اصحاب پيامبر مقدم بداند و معتقد شود كه او به وصيت رسول خدا و يا به اراده الهي، امام مي باشد. در ابن باره كه تشيع از چه زماني تكوين يافته است؟ حقيقت آن است كه بر اساس نصوص قرآني و احاديث نبوي كه در جوامع حديث اهل سنت نيز آمده است،تشيع در زمان پيامبر تكوين يافته بلكه همزاد اسلام است. چنان كه نوبختي از دانشمندتن اهل سنت در كتاب «الفرِ والمقالات» مي گويد: «شيعه، گروه علي بن ابي طالب است كه در زمان پيامبر به اين نام، ناميده شدند. 1.نصوص قرآني. آياتي همچون آيه ولايت و آيه تبليغ و آيه اولوا الامرو.... به ضميمه احاديث فراواني از پيامبر همچون حديث يوم الانذار و حديث منزلت و ماجراي غدير خم به خوبي دلالت ميكند كه مبدأ پيدايش تشيع،در زمان رسول الله بوده است و آن بزرگوار مأمور غرس نهال اين شجره طيبه بوده اند. 2.احاديث نبوي. در برجي جوامع حديثي اهل سنت، احاديثي وجود دارد كه پيامبر ع حضرت علي و شيعيان او را به عنوان رستگاري در روز قيامت توصيف مي كند. در كتاب «الدر المنثور» چنين آمده: جابر مي گويد: «كنا عند النبي فأقبل علي فقال النبي: و الذي نفسي بيده ان هذا و شيعته اهم الفائزون يوم القيامه و نزلت (ان الذين آمنو و عملوا الصالحات أولئك هم خير البريه) () «ما نزد پيامبر بوديم كه علي پيش آمد پيامبر فرمود: سوگند به آنكه جانم در دست اوست اين فرد و شيعيان رستگاري روز قيامتند در اين هنگام اين نازل گشت، آناني كه ايمان آوردند و عمل نيكو پيشه كنند همانا بهترين مردمند» ابن عباس مي گويد: «لما نزلت (ان الذين آمنو و عملوا الصالحات أوائك هم خير البريه) قال رسول الله(ع) لعلي: هو انت و شيعتك يوم القيامه راضين مرضيين» وقتي آيه خير البريه نازل گشت،پيامبر به علي فرمود: مقصود ايه تو و شيعه تو است كه در روز قيامت خشنود و پسنديده خواهيد بود. () همچنين در كتاب «اصواعق المحرقه» () از ام سلمه چنين روايت مي كند كه پيامبر خطاب به عاي فرمودند: «يا علي أنت و أصحابك في الجنه أنت و شيعتك في الجنه» «اي علي همانا تو و اصحابت در بهشت هستيد-تو و شيعيانت در بهشت هستيد» ابن اثير در نهايه خود،اين حديث را چنين ذكر كرده كه پيامبر فرمود: «يا علي: أنك ستقدم علي الله أنت و شيعتك راضين و يقدم عليه عدوك غضابأ مقمحين» «اي علي هر آينه تو و شيعيانت خشنود و پسنديده بر خدا وارد خواهيد شد و دشمنت بر خدا وارد شود خشمگين و سرافكنده» ()
حقيقت تشيع قال رسول الله: اني تارك فيكم الثقلين كتاب و عترتي أهل بيتي فأنهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض () براي تبيين هويت تشيع ،تنها به برسي حديث ثقلين مي پردازيم: سند حديث ثقلين حديث شريف ثقلين، از جمله احاديث متواتر () بوده است و از نظر سند از بالاترين درجه اعتبار برخوردار است .از نظر دلالت نيز روشن و بي ابهام است. بسياري از دانشمندان شيعه و سني، اسناد اين حديث شريف را برسي كرده اند و آثار و مؤلفاتي را از خود بر جاي گذاشته اند. از جمله آنان، جناب علامه سيد حامد حسين كهنوي هندي (متوفي 1306 هجري قمري) است كه در كتاب ارزشمند خود، «عبقات الانوار» فهرست بيش از 300 تن از و مخرجين حديث اهل سنت را گرد هم آورده است كه اين حديث شريف را سندهاي گوناگون در كتب خويش درج كرده اند. كتابهايي همچون صحيح مسلم، سنن ترمذي، سنن دارمي، خصايص نسائي، مسند احمد بن حنبل، سنن بيهقي، مستدرك حاكم نيشابوري، ذخائر العقباي محب الدين طبري، حليه الاولياء ابونعيم اصفهاني، كنز العمال متقي هندي، معجم الكبير طبراني وتفاسير رازي، ثعلبي، نيسابوري، ابن كثير، سيوطي، و خازن و.... از جمله منابع اين حديث شريف ميباشد. علامه مجاهد جناب مير حامد حسين هندي در كتاب گرانسنگ خود «عبقات الانوار»چهل كتاب براي حديث ثقلين از منابع مهم اهل تسنن معرفي كرده است. نيز آورده است كه ناقلين اين حديث شريف به ترتيب زماني در اهل تسنن،در قرن دوم 16 نفر در قرن سوم 33 نفر در قرن چهارم 21 نفر در قرن پنجم و ششم هريك 13 نفر، در قرن هفتم 16 نفر، در قرن هشتم 17 نفر، در قرن نهم 5نفر، در قرن دهم 18 نفر، در قرن يازدهم نفر، در قرن دوازدهم 13نفر،در قرن سيزدهم 11 نفر، بوده آمد كه نمام ناقلين از بزرگان و كباراهل سنت مي باشد. علامه سيد هاشم بحراني در كتاب «غايه المرام» در باب 28 پيرامون حديث ثقلين، از طريق راويان و محدثين شيعه 82 طريق براي اين حديث ذكر كرده است. بدين سان، اين حديث شريف با 268 سند از معاريف شيعه نقل شده و در تواتر آن ترديدي نيست.
حديث ثقلين در منابع اهل سنت در اينجا به چند روايت از منابع اهل سنت در مورد حديث شريف ثقلين،با الفاظ گوناگون اشاره مي كنيم: 1.در صحيح مسلم از زيد بن ارقم چنين روايت شده است: قام رسول الله يومأفيناخطيبأبماء يدعي خمأبين مكه و مدينه فحمد الله و أثني عليه وعظ و ذكر ثم قال:«أيهاالناس فانما أنا بشر يوشك أن يأتي رسول الله ربي فأجيب و أنا تارك فيكم ثقلين أولهما كتاب الله فيه الهدي و النور فخذوابكتاب الله و استمسكوا به فحث عليث كتاب الله و رغبت فيه ثم قال و أهل بيتي،أذكركم الله في أهل أذكركم أهل بيت () روزي پيامبر در بين راه مكه و مدينه در آبگاهي كه خم ناميده مي شد به سخن ايستاد و آنگاه خدا را حمد و ثنا فرمود، مردمان را پند و اندرز داد و پس از آن چنين فرمود: «اي مردم من هم بشري هستم كه به زودي سروش پروردگار مرا برسد و من دعوت او را پاسخ گويم. اينكه من در ميان شما دو گوهر گرانبها به يادگار مي نهم. نخستين آنها كتاب خداست كه در آن هدايت و نور است. پس كتاب خدا را بر گرفته و بدان چنگ زنيد. بدينسان به كتاب خدا فرا خواند و ترغيب نمود. آنگاه فرمود و اهل بيتم را. يادآورتان مي شوم خداي را در مورد اهل بيتم. يادآوري مي شوم خداي را در مورد اهل بيتم. يادآورتان مي شود خداي را در مورد اهل بيتم. 2. در صحيح ترمذي از زيدبن ارقم و ابوسعيد و حذيفه و ابوذر چنين روايت شده است كه پيامبر(ع)فرمود: «اني تارك فيكم ما أن تمسكتم به لن تضلوا بعدي أحدهماأعظم الاخركتاب الله حبل ممدود من السماءالي الارض وعترتي أهل بيتي ولن يفترقاحتي يرداعلي الحوض فانظرواكيف تخلفوني فيهما () من در ميان شما چيزي را به يادگار مينهم كه اگر بدان چنگ زنيد ديگر پس از من گمراه نشويد يكي از آن دو بزرگتر از آن ديگري است كتاب خدا كه ريسمان پيوسته اي است از آسمان به زمين و عترتم يعني اهل بيتم و اين دو از هم جدا نشوند تا در حوض بر من وارد شوند اكنون بنگريد كه چگونه جانشيناني براي در مورد آن دو هستند» 3. در خصايص نسائي از زيد بن ارقم چنين روايت شده است: لما رجع رسول الله من حجه الوداع و نزل غدير خم أمر بدوحات فقممن ثم قال: «كاني دعيت فأجبت و اني قد تركت فيكم الثقلين احدهما أكبر من الاخر كتاب الله و عترتي اهل بيتي فانظرواكيف تخلفوني فيهما فأنهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض....» فقلت لزيد هل سمعته من رسول الله؟ قال «وانه ما كان أحد في الدوحات الارأه بعينه و سصمعه بأذنيه» () زماني كه پيامبر خدا از حجه الوداع باز مي گشت در غدير خم فرود آمد و فرمان داد تا سايه بان ها بر افراشتند. آنگاه چنين فرمود: «گويي كه سروش پروردگار مرا خوانده است و من نيز پاسخ گفته ام و البته من در ميان شما دو گوهر گرانبها به يادگار نهادم كه يكي از آن دو از ديگري بزرگتراست: كتاب خداوعترتم يعني اهل بيتم. اينك بنگريد چگونه جانشيناني براي من در مورد آن دو مي باشند. و به درستي كه آن دو هرگز از يكديگر جدانشوند تا اينكه در حوض بر من وارد شوند...» راوي (ابوطفيل) مي گويد: از زيد پرسيدم آيا تو خود اين سخن رااز پيامبر شنيدي؟» پاسخ داد«به درستي كه هيچ كس در آن سايبانها نبود مگر آنكه به چشم خود ديد و با دو گوش خود شنيد.»
راويان حديث ثقلين برخي از صحابه و تابعان كه حديث ثقلين را روايت كرده اند از اين قرارند: الف :راويان صحابه 1.علي بن ابي طالب در كنزالعمال () و حليه الاولياء () 2.ابوذر غفاري در تاريخ ابن كثير () 3.جابربن عبدالله در نوادر الاصول حكيم ترمذي/68و صحيح ترمذي 5/ 328 و استيعاب2/473. 4.ابو هريره در احياءالميت بفضائل اهل البيت سيوطي () 5.زيد بن ارقم در صحيح ترمذي 5/329، مسند احمد4/371،صحيح مسلم 7/122، خصائص نسائي: 21الدرالمثور 6/7و مستدرك3/190 6.زيدبن ثابت در مسند احمد 5/189و اسان العرب ابن منظور4/538 7.خذيفه بن اسيد غفاري در نوادر الاصول/68و 69،و معجم كبير طبراني 3052 8.ابو سعيد خدري ور مسند احمد3/26، الدرالمنثور 2/60، تفسير مفاتيح الغيب 7/173و المعجم الكبير3ح 2678
ب: راويان تابعين 1.عطيبه بن سعيد عوفي در مسند احمد 3/14و 17و 26و59،م معجم صغير1/135و طبقات ابن سعد 2/194. 2.يزيدبن حيان در صحيح مسلم 7/122و 123و سنن دارمي130 ح 1/3319 3.حبيب بن ابي ثابت در ترمذي 5/329، و سنن 2/148 و07 و10/113 4.ابوالفضل ،عامربن وائله در نوادر الاصول 68و69 و مستدرك حاكم 4/109و خصائص نسائي /21
دلالت حديث ثقلين حديث شريف ثقلين بر چند مطلب اساسي دلالت مي كند كه ذيلأ به آن اشاره مي كنيم: الف: عصمت اهل بيت به سه دليل مي توان گفت كه حديث ثقلين بر عصمت اهل بيت دلالت مي كند: 1.رسول الله عترت خويش را با كتاب خدا همراه قرار داده و تأكيد فرموده است كه آن دو تا قيامت از هم جدا نشود. واضح است كه اگر مخالفتي با كتاب از عترت پيامبر سه زند مايه افتراِ و جدايي ميان آن دو شود.و با اين صريح حديث كه مي فرمايد: «فانمالن يفترقا» نمي سازد. 2.آن كس كه به قرآن و عترت چنگ زند، هرگز گمراه نخواهد شد. و اگر قرار بود عترت مصون از خطا نباشد و مرتبه عصمت را نداشته باشد چگونه مي توان به ديگري مصونيت بخشيد؟ به حكم اين قاعه مسلم عقلي كه «معطي شيء نمي تواند فاقد آن باشد» بايد عترت پيامبر كه مصونيت مي بخشد خود مصون باشد. 3.اگر لغزش و خطا و مخالفت با كتاب و جدايي از آن براي عترت پيامبر روا بدانيم پيامبر را متهم به كذب كرده ايم.در حالي كه عصمت پيامبر در مقام تبليغ و تبيين امري اجتماعي است ب. مقام علمي اهل بيت ابن حجر در كتاب الصواعق المحرقه () چنين مي گويد: پيامبر، قرآن و عترت را ثقلين ناميد.زيرا هر چه چيز گرانسنگ و مصوني را ثقل مي گويند و هر يك از آن دو، معدن علوم لدني و اسرار و حكم عاليه و احكام شرعيه مي باشد.از همين رو كه پيامبر امر به اقتدا و تمسك به ايشان و فرا گرفتن از ايشان مي كند. ج.وجوب پيروي از اهل بيت تفتازاني در كتاب «شرح المقاصد» () چنين آورده است: «بنگريد كه پيامبر عترت خويش را قرين كتاب خدا ساخته و تمسك به آنها را مايه نجات از گمراهي دانسته است. معناي تمسك به كتاب چيزي جزء گرفتن علم و هدايت از آن نيست و همين طور است درباره عترت د.لزوم تمسك و پيروي همزمان از كتاب و عترت زيرا در متن حديث آمده كه اگر به هر دو تمسك كنيد هرگز گمراه نشويد. ف .تقارن كتاب و عترت تا قيامت ابن حجر در كتاب «الصواعق المحرقه» () مي گويد: «دراين احاديث به اين مطلب اشاره شده است كه هيچ زماني تا روز قيامت از افراد شايسته عترت خالي نيست. از اين رو،آنان مايه امان اهل زمين هستند. () شاهد بر اين امر روايت ديگري است كه مي گويد: «في كل خلف عدول من اهل بيتي»
عصمت و علم امام اختلاف شيعه و سني پيرامون موضوع امامت،در سه مسئله است:1.امام بايد از طرف خداي متعال نصب شود،2.بايد داراي ملكه عصمت باشد ،3.بايد داراي علم خدادادي باشد.در اين مجال به بيان عصمت و علم خدادادي ايشان مي پردازيم.
عصمت امام دلالت آيات بر عصمت 1.آيه (لا ينال عهدي الظالمين» () اين آيه، مناصب الهي را به كسانيكه آلوده به گناه باشند نفي مي كند. 2.آيه «اولواالامر» از اين آيه، كه اطلاعات مطلق را از «اولوالامر» لازم شمرده و آن را قرين اطاعت رسول خدا قرار داده است استفاده مي شود كه اطلاعات ايشان منافاتي با اطلاعات خداي متعال نخواهد داشت 3.آيه تطهير «انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرأ» تطهير مطلق و نفي هر گونه رجس و پليدي ،همان عصمت است كه با اراده تكويني خداوند در مورد اهل بيت تحقق يافته است و گرنه ،اراده تشريعي درباره تطهير،اختصاص به كسي ندارد و همه بندگان را شامل ميشود. تذكر: بيش از هفتاد روايت - كه اغلب آنها را علما ،اهل سنت نقل كرده اند - دلالت دارد بر اينكه اين آيه شريفه، در شأن «خمسه طيبه» نازل شده است. () در حديث ثقلين پيامبر اكرم و اهل بيت و عترت خود را همسنگ قرآن قرار دادند و تأكيد كردند كه هيچگاه از آن،جدا نمي شوند، و اين خود، دليل روشني بر عصمت ايشان مي باشد. زيرا، ارتكاب كوچكترين گناه، مفارقت عملي از قرآن است.
علم امام سخناني از پيامبر(ع)درباره علم امامان: 1.«لا تعلموا هم فأنهم اعلم منكم» شما آنها را تعليم ندهيد آنها از شما آگاهترند. 2.«انأمدينه العلم و علي بابها» () من شهر علم هستم و علي راه ورود به آن است از امير المومنان نقل شده كه فرمود «ان رسول الله علمني الف باب ،و كل باب يفتح الف باب فذالك الف الف باب حتي علمت ما كان و ما يكون الي يوم القيامه و عملت علم المنايا و البلاياو فصل الخطاب () رسول الله هزار باب علم به من آموخت كه هر بابي هزار باب ديگر مي گشايد و مجموعأ مي شود هزار باب تا آنجا كه از هر چه بوده و تا روز قيامت خواهد آگاه شدم و علم منايا و بلايا (مرگها و مصيبتها) و فصل الخطاب (داوري بحق ) را فراگرفتم. ائمه اهل بيت علاوه بر آنچه از پيامبر فراگرفتند، از نوعي علوم غير عادي نيز بهره مند بوده اند كه به صورت «الهام» و «تحديث» () به ايشان اضافه ميشود و با چنين علمي بوده كه بعضي از اعمه اطهار كه در سنين طفوليت به مقام امامت رسيدند از همه چيز آگاه بودند و نيازي به تعلم و فراگيري از ديگران نداشتند. اما،آيات 1.«قل كفي باالله شهيدا بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب» () بگو براي شهادت ميان من و شما و كسي كه علم كتاب دارد كفايت مي كند. چنين كسي كه شهادت او قرين شهادت خداي متعال قرار داده است و داشتن علم الكتاب او را شايسته چنان شهادتي كرده، داراي مقامي بس ارجمند بوده است. اهميت داشتن علم الكتاب هنگامي روشن است كه در لين آيه كريمه در مورد داستان حضرت سليمان دقت كنيم «و قال الذي عنده علم من الكتاب آتيك به قبل أن يريد اليك طرفك » كسي كه بهره اي از علم كتاب داشت گفت :من تخت بلقيس را حاضر مي كنم پيش از آن كه چشم به هم زني اگر آگاه بودن از برخي از علم كتاب چنان اثر شگفت انگيزي داشته است، داشتن همه علم كتاب آثار عظيم تري را در بر خواهد داشت. 2.«أفمن كان علي بينه من ربه و يتلوه شاهد منه» () كلمه «منه» دلالت دارد بر اينكه اين شاهد از خاندان رسول خدا و اهل بيت اوست و روايات متعددي از طريق شيعه و اهل سنت، نقل شده كه منظور از اين شاهد علي بن ابي طالب است روايات وارده درباره علوم اهل بيت: 1.حضرت رضا(ع)در ضمن حديث مفصلي درباره امامت فرمود: هنگامي كه خداي متعال كسي را(بعنوان امام)براي مردم بر مي گزيدند به او سعه صدر،عطا مي كند و چشمه هاي حكمت را در دلش قرار مي دهد و علم را به وي الهام ميكند تا براي جواب ازهيچ سؤالي در نماند و در تشخيص حق سرگردان نشود و توفيق و تسديد الهي بوده از خطاها و لغزشها در امان خواهد بود. و خداي متعال اين خصلت را به او مي دهد تا حجت خدا بر بندگان و شاهد برآفريند گانش باشد () 2. امام صادِ(ع)فرمود: امامي كه نداند چه مصيبتي به او مي رسد و كار او به كجا مي انجامد حجت خدا بر بندگانش نخواهد بود ()
اهل بيت شناسي آشنايان حقايق قرآن از سماعه بن مهران و او از ابو عبدالله امام جعفر صادِ نقل مي كند كه فرمود «خدا به رسول خدا خود حلال حرام و تأويل را آموخته و رسول خدا نيز همه علوم خود را به علي آموخته است» () و از يعقوب بن شعيب به دو واسطه از ابو عبدالله نقل شده است كه فرمود: «خداي تعالي قرآن را به رسول خدا آموخت و به جزء قرآن چيزهايي هم به او آموخت و رسول خدا همه آنچه را از خدا آموخت به امير المومنين علي(ع) آموخت» () و از سليم بن قيس و از امير المومنين روايت كرده كه فرمود:هر گاه كه از رسول خدا چيزي پرسيدم،آن را به من آموخت و هر گاه پرسشهايم تمام شد، او آموزشم را آغاز مي نمود و هيچ آيه اي در مورد شبي يا روزي و آسمان و زمين و دنيا و آخرت و بهشت و دوزخ و بيابان و كوه و نور و ظلمت نيست مگر آنكه آن را برايم خوانده و املا مي فرمود. و من با دست خود مي نوشتم و آن را مي خواندم. وهمچنين در «زمينه علوم قرآني» تأويل و تفسير و محكم و متشابه و خاص و عام و چگونگي و محل نزول آيات را و اين كه كجا نازل گرديد و درباره چه كسي نازل گشته تا روز قيامت آنها را به من آموخت. و از خدا خواست كه به من فهم و حافظه اي عطا كند كه هيچ آيه اي از كتاب خدا را و اين كه به چه كسي نازل گرديده فراموش نكنم. و همه اين دانشها را به من آموخت. () در جوامع حديثي اهل سنت، احاديثي با مضمون حديث فوِ وجود دارد: الف: از محمد بن علي بن ابي طالب روايت شده كه به علي گفتند: به چه علت شما بيش از ديگر اصحاب رسول خدا حديث داريد؟ فرمود: زيرا هر جا از رسول خدا پرسيدم، به من آموخت و هر گاه خاموش شدم، خود آموزشم را آغاز نمود. ب: از سليمان احمسي و او از پدرش نقل كرده كه گفت: علي(ع) فرمود: به خدا هيچ آيه اي نازل نگشت مگر آنكه به من تعليم داده شد كه درباره چه چيزي و چه كسي و بر چه كسي نازل شده است پروردگارم به من دلي بسيار فهيم و خردمند بخشيده و زباني ناطق داده است. () ج .از ابوالطفيل نقل است كه حضرت علي فرمود: از من درباره كتاب خدا بپرسيد، زيرا، هيچ آيه اي نيست مگر آنكه من مي دانم شب نازل شده يا روز،در بيابان و خشكي نازل شو يا در كوه. () آنچه در اين جا شايان ذكر است كه بسياري از دانايان صحابه،خود را ريزه خوار خان علوم بي كران علوي مي ديدند. از ابن عباس نقل است كه مي گفت: «و ما علمي و علم أصحاب محمد(ع)في علم علي الا كقطره في سبعه أبحر» () «دانش من و اصحاب من در برابر دانش علي همچون قطره اي است در برابر هفت دريا» همچنين گفته است : و الله اعطي علي بن ابي طالب تسعه أعشار العلم و لقد شاركهم مي العشرالعاشر» «به خدا سوگند نه درصد علوم به علي بن ابي طالب داده شده و در آن يك دهم باقيمانده نيز ايشان با ديگران شريك است» و از عبدالله بن مسعود چنين نقل شده كه گفته است: «ان القرآن علي سبعه أحرف ،ما منها حرف الا وله طهر و بطن و ان علي بن ابي طالب عنده منه الظاهر و الباطن» «حقيقتاً قرآن بر 7 حرف نازل شده و هر حرفي را ظاهر و باطن است و دانش ظاهر و باطن قرآن نزد علي است». و نيز گفته است : «كان علي خير الناس و أعلمهم بعد رسول الله و لقد رأيته كان بحرأيسيل سيلأ» «علي بهترين و داناترين مردم پس از پيامبر بود و من او را بسان دريايي يافتم كه همواره جاري است » ابو طفيل مي گويد: «شهيدت عليأو هو يخطب و يقول سلوني فو الله لا تسألوني عن شيءيكون الي يوم الا حد ثتكم به و سلوني عن كتاب الله فوالله ما من آيه الا و أنأأعلم أبليل نزلت أم بنهار أم في سهل أم في جبل» «خود شاهد بودم و علي را در حال خطابه ديدم كه مي گفت: از من بپرسيد، زيرا به به خدا سوگند از هيچ چيز تا روز قيامت نمي پرسيد مگر آنكه با شما از آن سخن مي گويم درباره كتاب خدا از من بپرسيد كه به خدا سوگند هيچ آيه اي نيست مگر آن كه من ميدانم شب هنگام نازل شده يا روز در دشت نازل شده يا در كوهستان»
تبيين كنندگان قرآن به دنبال آنچه گفته شد وجوب پيروي از پيشوايان معصوم نيز روشن مي شود. زيرا فقط رهبر معصوم است كه «ما ينطق الهوي ان هو الا و حي يوحي» يعني: «از روي هوي و هوس سخن نمي گويد. بلكه سخنش جزء وحي چيز ديگر نيست وحي دو گونه است: 1.وحي نص، 2.وحي معنا اما «وحي نص» عبارت از قرآن كريم است كه معجزه جاويدان رسول خدامي باشد و «وحي معنا»همان «سنت»است كه از وحي تلقي فرموده و در كلام و الفاذ مناسب براي مردم بيان كرده اند.و اين همانند «وحي نص»متابعتش واجب است.چنان كه خداوند متعال فرموده است: اطيعوا الله و أطيعواالرسول» آيات كريمه قرآن درباره وجوب پيروي از سنت، فراوان است همچنين روايات صحيحه اي وجود دارد كه براي نمونه روايتي را كه اصول كافي از فضيل بن يسار نقل مي كند در اينجا مي آوريم كه گفت «سمعت أبا عبدالله يقول لبعض أصحاب قيس الماصر () : «ان الله عزوجل ،أدب نبيه، فأحسن أدبه ،فلما أكمل له الأدب قال:«انك لعلي خلق عظيم »ثم فوض اليه أمر الين و الامه ليسوس عباده» شنيدم امام صادِ به بعضي از اصحاب قيس معاصر فرمود: خداوند عزوجل ،پيمبرش را تأديب فرمود و محاسن آداب رابه وي آموخت، و چون آداب نبكو را جهت وي تكميل نمود ،به وي خطاب كرد: «تو خلقي عظيم داري»سپس امر دين و امت را به او تفويض فرمود كه بدين وسيله بندگانش را سياست و رهبري نمايد». مقصود از «تفيض امر دين» كه در روايت فوِق ذكر شده اين است كه احكام الهي را براي مردم تبيين كند. چنان كه در آيه 44از سوره نحل چنين امده است: «و أنزلنا أليك الذكر لتبين للناس مكا أليهم» چنان كه از توصيفات گذشته بدست مي آيد عبارت «ما نزل اليهم»اشاره به «وحي معنا» است. و خطيب بغدادي در كتاب «الكفايه في علم الروايه» از رسول الله(ع) نقل مي كند. انه قال: الا اني أوتيك الكتاب و مثله معه، الا، ني قد أوتيك القرآن و مثله الا يوشيك رجل شبعان علي أريكه،يقول:عليكم بهذاالقرآن:فما وجدتم فيه من حلال فأحلوه،و ما وجدتم فيه من حرام فحرموه كه آن حضرت فرمودند: آگاه باشيد يقينأ من به قرآن و مثل قرآني «يعني سنت» داده شده است. آگاه باشيد نزديك مي بينم مردمي با شكم سير چون نو عروسي در حجله مي گوييد: «فقط به قرآن تمسك كنيد: آنچه در قرآن حلال كرده حلال بشماريد و آنچه را حرام كرده حرام بشماريد» و معناي سخنش اين است كه سنت قابل تمسك نيست. البته سعادت ابدي، در پرتو تربيت صحيح در دامن كتاب و سنت ممكن است. ولي بعد از رحلت رسول الله بر اثر فتنه كوري كه پديد آمد دستيابي به سنت بسيار مشكل شد خصوصأ مكتبهاي مختلف كه به ظهور رسيد و دشمنان اسلام براي خاموش كردن نور اسلام به هر وسيله اي چنگ زدند. تا جايي كه ائمه اطهار كه مستودع و امانتدار كتاب و سنت بودند، در تبيين شنت بسياري از اوقات از بيان صريح خودداري مي گردند و بيانهاي توريه و چند پهلو را ادا مي كردند. در رواياتي چنين آمده: «كلام ما گاهي قابل حمل بر هفتاد وجه و محل است فقيه آن كسي است كه از ميان آنها مقصد ما را در يابد» و الزامأ معرفت به وجوه مطابق با واقع به وسيله تعليم يافتگان مكتب آنها،يعني اصحابشان و فقهاي شيعه است. لذا، امام راحل در حفظ «فقه سنتي» اسرار فوِ العاده داشتند و بارها بدان توصيه مي فرمودند.
ديدگاه شيعه درباره مصونيت قرآن از تحريف شبهه تحريف با توجه به اين كه امروز اثري از كتاب حضرت نوح و حضرت ابراهيم در دست نيست و كتاب حضرت موسي به صورت اصلي،يافت نمي شود. از كجا بدانيم كه آنچه امروز به نام آخرين كتاب آسماني در دست ماست هيچگونه تغير و تبديلي در آن راه نيافته و نه چيزي بر آن افزوده و نه چيزي از آن كاسته شده است؟ شواهد تاريخي بر مصونيت قرآن 1. اهتمام رسول خدا و جانشينان معصومش به كتاب و ضبط آيات . 2. اهتمام مسلمانان به حفظ قرآن، «به طوري كه تنها در يك جنگ، عدد شهدايي كه قرآن حفظ بودند به هفتاد نفر رسيد. 3. نقل متواتر قرآن در طول چهارده قرن. صرف نظر از قرائن يقين آور تاريخي در مورد عدم تحريف قرآن كريم، متوان مصونيت آن را با بياني مركب از يك دليل عقلي و يك دليل نيز ثابت كرد. زياد نشدن چيزي بر قرآن (دليل عقلي) زياد نشدن چيزي بر قرآن كريم، مورد اجماع همه مسلمانان، بلكه مورد اتفاِ همه آگاهان جهان است.علاوه بر اين اگر فرض شود كه مطلب تامي بر قرآن افزوده شده. معنايش اين است كه آوردن مثل قرآن، امكان داشته است و چنين فرضي با اعجاز قرآن و عدم توانايي بشر برآوردن مثل آن، سازگار نيست. و اگر فرض شود كه تنها يك كلمه يا آيه كوتاهي افزوده شده، لازمه اين است كه نظم سخن به هم خورده باشد و از صورت اصلي اعجازآميز خارج شده باشد و در صورت قابل تقليد و آوردن مثل آن خواهد بود. پس به همان دليلي كه معجزه بودن قرآن كريم، ثابت شد محفوظ بودن ان از اضافات نيز ثابت است . كم نشدن چيزي از قرآن (دليل نقلي) بعد از آن كه ثابت شد كه همه قرآن موجود، كلام خداست و چيزي بر آن افزوده نشده،مفاد آيات آن به عنوان محكم ترين دلايل نقلي و تعبدي حجت مي شود. و يكي از مطالب كه از آيات كريمه قرآن بدست مي آيد همين است كه خداي متعال، مصونيت اين كتاب را از هر گونه تحريفي ضمانت كرده است. اين مطلب از آيه «9» از سوره حجر،استفاده مي شود كه مي فرمايد: «أنانحن نزلناالذكرو أناله لحافظون» و بدين ترتيت، مصونيت قرآن كريم از تحريف به زيادي و حذف، با بياني مركب از يك دليل عقلي و يك دليل نقلي ثابت م ي شود. شايان ذكر است كه منظور از مصونيت قرآن شريف از تحريف، آن نيست كه هر جا كتابي به نام قرآن يافت شود قرآن كامل و محفوظ از اشتباهات كتابي يا قرائتي باشد بلكه منظور آن است كه قرآن كريم آن چنان در ميان بشر،باقي بماند كه طالبان حقيقت، امكان دسترسي به همه آيات آن بدان گونه كه نازل شده است داشته باشد.
|