متن کامل

تعریف شیعه: شیعه در اصل لغت به معنی پیرو و تابع است. و قرآن کریم واژه لغوی شیعه را در چهار مورد بیان کرده است از جمله « و ان من شیعته لا براهیم» 83 صافات «هذا من شیعته و هذا من عدوّه» 15 القصص. و این واژه به کسانی اطلاق می‏شود که ج

تعريف شيعه:

شيعه در اصل لغت به معني پيرو و تابع است.

و قرآن كريم واژه لغوي شيعه را در چهار مورد بيان كرده است از جمله « و ان من شيعته لا براهيم» 83 صافات «هذا من شيعته و هذا من عدوّه» 15 القصص.

و اين واژه به كساني اطلاق مي‏شود كه جانشين پيغمبر اكرم (ص) را حق اختصاص خانواده رسالت دانسته و در معارف اسلام پيرو مكتب اهل بيت باشند. به عبارت ديگر شيعه به كساني گفته مي‏شود كه امامت را در علي (ع) و خاندان او مي‏دانند.

شيعه در اصطلاح عبارت است از: اعتقاد به آراء و افكار معيني از مذهب و پيروي كردن از آن .

غربيها اين اصطلاح را اينگونه تفسير كرده‏اند:

شيعه يك واژه عربي، به مفهوم فرقه يا حزب است كه در آغاز به جاي آن از واژه شيعه علي يا حزب فوقه علي و به اصطلاح امروزي، طرفداران نامزد يك منصب سياسي استفاده مي‏شد.

و چندي نگذشت كه حكم شيعه، به عنوان معروف يكي از انشعابات عمده جامعه مذهبي اسلامي شناخته شد.

علماي اسلام تعاريف گوناگوني را از شيعه بيان كردند از جمله:

1- شهيد الثاني در كتاب شرح اللمعه مي‏گويد:

شيعه كسي است كه از علي (ع) پيروي كند و دنبال او باشد و اعمت او را بر ديگران مقدم بدارد. گر چه به ائمه ديگر اعتقاد نداشته باشد. و شامل اماميه، جاروريه، زيديه، اسماعيليه (كه ملحد نباشند) واقفيها و العطحيه.

2- شيخ مفيد در كتاب الموسوعه مي‏گويد:

شيعه كسي است كه از علي (ع) را پيروي كند و او را بر ساير صحابه رسول ا... (صلوات ا... عليه و اله) مقدم بدارد و معتقد باشد كه علي (ع) امامي است كه از جانب رسول الله يا با اراده خداوند منصوب شده است. همانگونه كه پيروان ائمه اثني عشر به (نص) يعني به انتخاب صريح و آشكار معتقد هستند و نيز جاروريه كه معتقد به وصف هستند. يعني اوصاف امامت را تعيين كرده‏اند.

3- آقاي شهرستاني در كتاب الملل و النحل مي‏گويد.

شيعه كساني هستند كه علي (ع) را مشايعت و پيروي كنند و به امامت او نصاً و وصية معتقد باشند چه بصورت آشكار و يا نهان. و معتقد باشند كه امامت از اولاد او خارج نيست. اگر امامت در غير اولاد علي باشد يا غصبي است و يا از بابت تقيه نزد ديگري سپرده است.

4- آقاي نوبختي در كتاب الفرق مي‏گويد:

شيعه همان كساني هستند كه به گروه يا لشكر علي بن ابي طالب معروفند كه بنام شيعه علي از زمان پيامبر ناميده شدند و دوست مي‏دارند آنچه كه علي (ع) دوست مي‏دارد.

5- محمد فويد و جري در كتاب دائرة المعارف قرن بيستم مي‏فرمايد: شيعه همان كساني هستند كه علي (ع) را در امامتش مشايعت و پيروي كنند و معتقدند كه امامت از اولاد علي خارج نمي‏شود. و نيز معتقد به عصمت ائمه از گناهان كبيره و صغيره و نيز به تولي‏ و تبري قولاً و فعلاً معتقدند مگر در حالت تقيه اگر از دشمني ستمگران هراس داشته باشند.

پيدايش شيعه در لبنان:

اصولاً در مورد پيدايش شيعه ديدگاههاي متفاوتي وجود دارد. اين ديدگاهها بطور مختصر عبارتند از:

1- تشيع پديده‏اي است كه پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) و اجتماع سقيفه و نتايجي كه از آن به بار آمده، به وجود آمده است.

2- تشيع را عبدا... بن سبأ در خلال و خدادهايي كه منجر به كشته شدن عثمان شد ساخته و پرداخته است.

3- تشيع باز تاب حكميت در جنگ صفين و ظهور خوارج است.

4- تشيع در جنگ جمل پديد آمد. كساني كه در اين جنگ از حضرت علي (ع) پيروي كردند خود را شيعه ناميدند.

5- تشيع باز تاب شهادت حسين بن علي (ع) و پيدايش توابين است.

6- تشيع نتيجه مساعي اهل بيت و بويژه امام پنجم و ششم شيعه اماميه مي‏باشد كه به منظور اشغال مقام روحانيت عمومي، شيعه گري را بوجود آوردند.

7- تشيع ساخته ملوك آل بوبه بوده كه در قرآن چهارم هجري چندي حكمراني كرند.

8- تشيع آفريده سياست سلاطين صفويه مي‏باشد.

9- تشيع از زمان پيامبر (ص) وجود داشته و اين عقيده خود شيعه است. بنابراين طبيعي خواهد بود كه در امر پيدايش شيعه لبنان نيز ديدگاههاي متفاوتي وجود داشته باشد چرا كه لبنان سرزميني نسبتاً دور افتاده از زادگاه نخستين تشيع، يعني مجاز است.

چناچه عقيده خود شيعه را در مورد پيدايش شيعه بپذيريم باز هم در مورد آغاز پيدايش تشيع در لبنان بحث و اختلاف است.

علماي شيعه جبل عامل كه ناحيه‏اي كوهستاني است در جنوب لبنان و از صيدا ناصور گسترده است، مدعي‏اند كه جامعه شيعي ايشان از تمام جوامع شيعي ديگر دنيا بجز حجاز كهن‏تر است.

آنان تأسيس جامعه شيعه جبل عامل را به ابوذر، صحابي پيامبر اكرم (ص) كه از نخستين حاميان دعوي خلافت و جانشيني حضرت علي (ع) بعد از پيامبر (ص) بود.، نسبت مي‏دهند.

مشهور است كه ابوذر توسط عثمان، خليفه سوم، از مدينه به دمشق تبعيد شده و از آنجا توسط معاويه به نواحي حومه بلاد شام يا به مفهوم موسع جغرافيايي سوريه كنوني تبعيد گرديده بود.

دليل شيعه جبل عامل اين است كه در دو دهكده قديمي جبل عامل، ميس الجبل و صرفند، دو مسجد قديمي به نام ابوذر غفاري وجود دارد.

اما واقع امر اين است كه در باره سرآغاز بسط و انتشار تشيع در اين ناحيه اطلاع چنداني در دست نيست. از نظر تاريخ نمي‏شود ثابت كرد كه ابوذر غفاري در تشيع جبل مؤثر بوده است. مخصوصاً وقتي كه توجه كنيم در سوريه و لبنان و جبل عامل بعد از تبعيد ابوذر چه حوادث مهمي پيش آمد. آنچه مسلم است، اين است كه قرن سوم هجري (نهم ميلادي) مناطق عراق، ايران، شام، شمال آفريقا و مصر شاهد جرياني از تشيع بوده است. دوراني كه دول توانمند شيعي مذهب آل بوبه در عراق و ايران، فاطميها در مصر و مغرب و حمداني‏ها در موصل و حلب حكومت مي‏كردند.

احتمالاً آنگاه كه خاندان شيعي حمدانيان در حلب فرمانروايي مي‏كرده‏اند و متعاقب اين ايام كه بخش اعظم اين كشور در امپراطوري فاطميان ادغام شده بود اكثريت مسلمانان سوريه و لبنان شيعه بوده‏اند.

شواهدي كه از اقوال برخي سياحان آن عصر در دست است اين احتمال را تاييد مي‏كند از جمله:

ناصر خسرو كه در سال 439 ق / 1047 م از صور مي‏گذشته گفته است كه اكثريت مردم اين ناحيه شيعه بودند ولي قاضي آنان سني بوده است. اين جبير در سال 580 / 1184 م نوشته كه در آن ايام در مملكت دمشق شمار شيعيان كه شامل گروههاي مختلف (امامي، رافضي، زيدي، اسماعيلي و نصيري) مي‏شده بيش از اهل سنت بوده است.

ياقوت بن عبدا... در معجم اليلدان خود از ابي بطلان نقل كرده كه وي در حدود سال 440 ه ق. از حلب ديدن كرده و نوشته كه فقهاي آنجا فتاوي خود را بر اساس مذاهب امامي صادر مي‏كرده‏اند. در معاجم زندگي نامه رجال شيعه نيز نام برخي از علماي شيعه حلب در اين دوره مذكور است.

زمينه تاريخي شيعه:

از قرن نهم ميلادي / سوم هجري به بعد جوامع شيعه بين دود علوي در شمال و ناحيه جليله كه منطقه‏اي است معروف به جبل عامل 7 در جنوب سكونت داشتند. شيعيان ديگري نيز در بخش شمالي دره بقاع و همچنين در طوابلس و كسروان واقع در لبنان شمالي سكونت اختيار كردند. اهالي كسروان صد در صد شيعه بوده‏اند. شهر طوابلس يكي از پايگاههاي مهم شيعه و حكومتهاي اسلامي خصوصاً در عصر فاطميان و عماريان كه دولت اخير از دول شيعه اماميه در شام است، به شمار مي‏آمده است.

در مورد سلسله مقتدر عماريان (بني عمار) لازم اس كه اشاره شود، اصل و نسب ايشان از قبيله كتامه در مغرب است. كه به هنگام انتشار مذهب امانيه در مغرب به تشيع گرويدند و از فرماندهان نظامي دولت فاطمي در مصر و شام شدند.

بزرگ ايشان امين الدوله ابو محمد حسين بن عمار است كه در دوره حاكم يا مرالله، از متوليان دولت فاطمي بود. او همچنين باعث شد افراد قبيله كتامه در مصرو شام و مناصب ولايت در حكومت فاطمي را احراز نمايند.

ابوطالب عبدالله معروف به امين الدوله نبيره ابو محمد مذكوره قاضي شهر طوابس در زمان فاطمي‏ها بود كه در سال 461 ه ق - 1061/ م دولت مستقل بنو عمار را تشكيل داد. و پس از او برادر زاده‏اش به نامهاي جمال الدوله، جمال الملك و فخر الملك حكومت كردند. بنو عمار در تهاجم صليبي‏ها به شهر استراتژيك طوابلس سالها مقاومت كردند و بالاخره در اوايل قرن ششم هجري / دوازدهم ميلادي بعد از چندين لشكر كشي از سوي صليبي‏ها و مساعدت مادوني‏هاي شمال لبنان اين شهر سقوط كرد.

طوابلس در سال 688 ه ق / 1288 - م. و در عصر مملوكي آزاد گرديد.

ابوالفتح كراچكي شاگرد شيخ مفيد در زمان حكومت بنو عمار منصب قضاوت را به عهده داشت و دو كتاب نهج البيان وعدة البصير في دح يوم الغدير را براي ابو كاتب عماري و كتاب سوم خود را به نام البستان در فقه را براي ابوطالب عماري (قاضي شهر طوابس) تحرير كرده است.

كتابخانه طوابس كه از سوي عماريان تأسيس گرديد، بيش از يك ميليون جلد كتاب داشته و شمار كتابداران و كارمندان اين كتابخانه 180 نفر بوده و احمد بن محمد طليطلي، دانشمند بزرگ اندلس،سرپرستي آن را به عهده داشته است. اما فتح سوريه به دست صلاح الدين ايوبي فرمانروايي نخستين حكام ايوبي و بعد از ايشان سلطه ممالك اين اوضاع را دگرگون ساخت.

هدف لشكركشي‏هاي نظامي مماليك در ناحيه كسروان در شمال لبنان كه در سالهاي 692 / ق / 1292 م. و ق / 1300 م. كما بيش ناموفق ولي در سال 705 ق / 1305 م. كاملاً پيروزمندانه بود. بيشتر سركوب گروههاي افراطي‏تر و آشتي‏ناپذير شيعه يعني اسماعيليه و نصيريه بود تا انقياد شيعيان امامي اثني عشري، زيرا ناسازگاري اسماعيلي‏ها و نصيري‏ها كه در آن ايام نيز همچون امروز در مجاورت سواحل مديترانه زندگي مي‏كردند، سبب شده بود كه ممالك آنان را منشأ و منبع عمده تهديد سياسي و ديني تلقي كنند. اين تيميه فتواهايي عليه آنان صادر كرده و خود نيز شخصاً در لشكركشي سوم مماليك شركت جسته بود. در اين ميان نيز شيعيان امامي نيز هدف آماج فشارها و تضييفات گوناگون شدند.

مرزبندي ميان سني‏ها و شيعيان كه تا ايام آنچنان اكيد و استوار نبود تدريجاً بسيار شدت و قوت يافت، و بديهي است كه در چنين شرايطي بسياري از شيعيان براي همسازي با دين ملوك و مذهب مماليك پابر مذهب سابق گذاشتند و از اين مرز گذشتند.

بدين ترتيب در آستانه قرن هشتم ق. / چهاردهم م. احتمالاً ديگر اكثريت مسلمانان سوريه شمالي شيعه بوده‏اند. در اين ايام ديگر شيعيان بخش معتنابهي از شكنهُ مسلمانان سوريه شمالي را تشكيل نمي‏دادند. اما كماكان در دمشق كه يكي از مهمترين زيارتگاههاي شيعه يعني مرقد حضرت زينب (س) را در خود داشت، حضور داشتند.

از اين ايام به بعد شيعيان در همان مناطقي كه امروزه نيز همچنان در آنجا ساكن اند، تمركز و امكان يافتند يعني:

نصيريها در منطقه لازقيه. اسماعيلي‏ها در دو گروه كوچك،

در روزي‏ها نيمه جنوبي لبنان و امامي‏ها در جبل عامل و دره بقاع

به هر حال شيعيان بعنوان يك اقليت مذهبي در مناطق امن، در مناطق اطراف كه از دسترس حكمرانان مركزي به دور بوده سكني گزيدند.

آلبرت حوراني تاكيد شهيد اول 7 شمش الدين محمد بن مكي (734 ق / 1333 - 1334 م. تا 786 ق / 1384 م. بر اثر و نقش مهم علماي شيعه در جامعه را تا حدودي ناشس از دور افتادن شيعيان از تعرض و تعدي صاحبان قدرت مي‏داند.

اما در تاريخ شيعه لبنان يا به عبارت بهتر سيعه جبل عامل، استمرار يك سنت نيرومند علمي در هميم نواحي دور افتاده و فقير روستايي بدون حمايت حكام يا شهرهاي بزرگ مشاهده مي‏شود. دليل اين مطلب را در چند چيز مي توان ديد. قوت اعتقاد و ايماني كه همواره شيعيان علي (ع) تا حدودي بواسطه سلاله او، و نيز وجود شهرهاي مقدس شيعي عراق بدان ممتاز بوده‏اند، دورا دور در اين پديده مؤثر است.

علاوه بر آن دو دليل ديگر نيز در اين ميانه مي‏توان بر شمرد:

نخست دور افتادگي نسبي جبل عامل از مراكز قدرت، سطح معيشتي نازل و بالاخره فقر منابع اقتصادي آن همگي سبب مي‏شده‏اند حكام شهرهاي بزرگ مادامي كه مردم اين ناحيه مايه. منشأ تهديد سياسي اي نبوده‏اند خود را براي تصرف يا كنترل مستقيم آن به درد سر نيندازند. و مآلاً در ايامي كه كنترل مستقيمي از جانب حكام مزبور بر اين ناحيه اعمال نمي‏شده، اين ناحيه توسط اربابان محلي اداره مي‏شده است كه برخي از آنان شيعه بوده‏اند و لذا مي‏توانسته‏اند

از هم مذهبان خود حمايت و پشتيباني كنند.

در حوالي قرن هشتم ق/ چهاردهم م. دست كم يكي از مشهورترين اين خانه انهاي شيعي، فرمانرواي جبل عامل يعني خاندان علي الصغير - از اسلاف خاندان بر جسته اسعد فعلي - همچنان در اين ناحيه حضور داشته است.

دور افتادگي جغرافيايي اين ناحيه و حمايتهاي خانواه‏هاي بر جسته شيعي آن، نه تنها سبب تداوم و استمرار يك سنت شيعي در اين ناحيه گرديد كه هنوز هم پا برجاست، بلكه باعث جلب و جذب شيعيان اماميه از ساير بخشهاي سوريه به اين ناحيه شد، محسن الامين العاملي مورخ معاصر تاريخ جبل عامل و از علماي شيعه، خاطرنشان كرد كه احتمالاً در اين ايام علماي شيعه حلب و دمشق تيز در جبل عامل پناه مي‏جسته‏اند. وي بعنوان شاهدي براين مدعا ياد آور مي‏شود كه نخستني عالم شيعي بزرگ اين ناحيه يعني شمس الدين محمد بن مكي بر خلاف علماي بعدي جبل عامل اجازه خود را از مدرسان محلي نگرفته بود. بلكه در محضر علماي شيعه عراق و جاهاي ديگر تلمذ و تحصيل كرده است.

دليل ديگر تداوم علوم و تعليمات شيعي در جبل عامل را شايد بتوان در فقدان تمايز فاحش ميان سنتهاي علمي سني و شيعي جست.

رابطه ميان اين دو سنت بنحوي ظريف در مرز تساهل و تعذيب بر قرار بوده است. بدين معنا كه گر چه همواره احتمال تعقيب و آزار و گرفت و گير وجود داشته، اما در عين حال امكان استفاده و علم آموزي سني و شيعي از يكديگر نيز خواهم بوده است. مصاديقي از اين ارتباط ميان علماي سني و شيعه و نيز حضور مستمر سايه تهديد و تعقيب و تعذيب بر سر علماي شيعه را مي‏توان در سوانح زندگي و نحوه مرگ شهيد اول (شمس الدين محمد بن مكي) ديد.

شهيد اول ازاهالي جزين بود و نزد فخرالدين، فرزند علامه حلي، و ساير علماي عراق، كه پنج سال در آنجا اقامت داشت، تحصيل كرد و سپس براي ادامه تحصيل نزد علماي اهل سنت راهي مكه، مدينه، بغداد، دمشق، بيت المقدس و جهرون گرديد. شمار كساني را كهت وي نزد آنان تخثيلو تلمذ كرده تا چهل نفر ذكر كرده‏اند. وي بنا بر مشرب اصولي خويش مهترين اثرش را به توضيح و تبيين روشها و قواعد استنتاج احكام فقهي، بر پايه آنچه از اصول فقه در نزد شيعه و سني فرا گرفته بود، اختصاص داد. وي معتقد بود كه فتاوي فقهي را بايد علماي صالح صادر كنند. و مسلمانان مؤمن نيز بايد اين فتواها را از آنان بخواهند نه از فقهاي منصوب حكام جائز.

اين تاكيد وي بر نقش عالم در جامعه تا حدودي ناشي از وضع شيعيان در بالد الشام در عصر وي بود ه كه همانگونه كه گفته شد از تعدي و تعرض صاحبان قدرت دور افتاده بودند. وي بسيار به دمشق سفر مي‏كرد و در آنجا تدريس مي‏نمود ولي همين امر كه او ناگزير بوده از شدت تفيه كتب شيعي را شبانه به شاگردان خود تدريس مي‏نمود حاكي از محدوديت فعاليتهاي شيعي در آنجا بوده است .

سرانجام نيز به رغم همه احتياطها و مراقبتهايي كه مي‏كرد به واسطه اتهاماتي كه معاندان وبدخواهانش بر او وارد كردند و مفتي مالكي دمشق نيز بر آن صحه نهاد توسط حاكم دمشق زنداني شد و آخر الامر بشهادت رسيد.

در بحث از زمينه تاريخي شيعيان بدينجا رسيديم كه شيعيان در مناطقي كه از دستور حكمرانان مركزي به دور بود سكني گزيدند. و در مناطق دور افتاده جبل عامل گسترش يافتند.

فعاليتهاي علمي شيعيان:

گرچه در باره علما و مدارس شيعي جبل عامل پيش از قرن ششم ق / دوازدهم م. چندان اطلاعي در دست نيست. اما بعهد سنت نيرومند تحصيل معارف شيعي را با چهره‏اي روشي در اين ناحيه مي‏بينيم. اين سيت تحصيل معارف شيعي به رغم همه گرفتاري‏ها و گرفت و گيرهاي هر از چند گاهي همچنان در شهر - بازارهاي كوچك و روستاهاي اين نواحي ادامه يافت. در برخي از شهرهاو روستاهاي جبل عامل خانواده هايي از علماي شيعه بوده‏اند كه اين سنت را پشت به پشت و از پدر به فرزند منتقل كرده و تدريجاً طلاب معارف شيعي ازجاهاي ديگر نيز پيرامون ايشان گرد آمده‏اند. از جمله اين طلاب مهاجر به جبل عامل ناصربن ابراهيم بويهي، عبدا... نسوشتري. احمدبن فهدالحلي، ابو مسلم و ابراهيم دو فرزند محمد شبانه بن تمام و..... مي‏باشند.

شهرها و روستاهايي چون عيتاثا، ميس جزين، مشغره، جُبَع، كوك نوح و... داراي مدارس و طالبان علم بوده‏اند، كه از آنها هزاران عالم شيعي فارغ التحصيل مي‏شدند.

آنچه بيش از هر چه شايان توجه است همان موقعيت و نقش مؤثر علماي جبل عامل در ميان ساير علماي شيعه است.

مرحوم شيخ حُر عاملي 1033 ق / 4 - 1623 م. تا م 110 ق / 3 - 1962 م. در كتاب اصل؟؟؟؟ في علماء جبل عامل مي‏نويسد پنج يك از علماي شيعه از جبل عامل بوده‏اند.

جلد اول اين كتاب منحصراً در ترجمه دانشمندان شيعه جبل عامل است.

سيد حسن صدر و شيخ عبدالنبي قزويني بعداً هر يك ذيلي جداگانه به نام «اعلام اشيعه و تكنلة الآمل» و «تتمةأمل الآمل» بر كتاب امل الآمل نوشتند.

محسن الامين نيز در كتاب معروفش «اعيان الشيعه» آنچه را كه در اين رابطه در كتابهاي متفرق بوده است، جمع آوري كرده است.

رجال بر جسته‏اي امثال شهيد اول شمس الدين محمد بن مكي. شهيد ثاني زين الدين بن نور الدين علي، فرزند شهيد ثاني حسن بن زين الدين، محمد بن علي الموسوي، محمد بن حسن حر العاملي، عز الدين بن حسين بن عبدالصير حارثي الهمداني، نورالدين بن حسين الكوكي، و دهها نفر ديگر مانند اين بزرگان از جبل عامل برخاسته‏اند.

كتاب (المعه الدمشتيه) اثر شهيد اول هنوز يكي از كتب پر اهميت فقه امامي بوده و در حوزه‏هاي علميه تدريس مي‏گردد.

گرچه شهيد اول نتوانست نقش موثري در برقراري و تثبيت شيعه اثني عشري در خراسان پياده كند ولي نقش موثر و برجسته علماي جبل عامل در سلسله صفويه ديده مي‏شود. مكاتبه بين علي مؤيد آخرين حكمران سربداران (1368 - 1364 م / 788 -766 ق.) (مقتول در 786 ق / 1384 م) به وسيله حاكم سربداري شروع شد ، كه از وي دعوت كرد تا براي برقراري و تثبيت «شيعه اثني عشري» به خراسان برود. شهيد اول، محمد بن مكي، نتوانست اين دعوت را البيك گويد چرا كه وي قبلاً در گير مبارزه با گروهي در دمشق بود كه او را به داشتن عقايد به علت گرانه محكوم كرده بودند.

شهيد اول كه در زندان منتظر نتيجه محاكمه‏اش بود اللمعه الدمشفيه را (كه گفته شده در عرض هفت روز) نوشت و آن را همراه يك سلطان به سبزوار فرستاد شكي نيست كه درگيري او با قدرتهاي خارج از سوريه، دليل مقتضي براي قتل وي بوده است. با مرگ او پايان دولت سربداري، كمي پس از قتل وي، تجربه و برقراري يك دولت (شيعه اثني عشري) در شرق ايران با ناكامي روبه رو شد.

شاه اسماعيل، از بعضي لحاظ، جانشيني است كه در كمتر از يك قرن بعد تلاشهاي علي مؤيد را در آذربايجان جامه عمل پوشانيد.

علماي جبل عامل و صفويه:

با توسعه استيلاي صفويه از جانب شمال غربي ايران به طرف داخل و مركز اين كشور و حتي چند صباحي تا عراق، آراي اقواطي شيعه رايج در ميان افراد قبايل ترك كه سپاهيان آنان را تشكيل مي‏دادند به صورت منشأ تهديد و مخاطره بالقوه‏اي براي اين خاندان، كه ناگزير بود دست به دامان مردم شهرهاي ايران خصوصاً آناني كه سنت اسلامي شهري نيرومندي داشتند بشود، در آمد.

اعلام مذهب اماميه «اثني عشري» به عنوان مذهب رسمي امپراطوري صفوي توسط شاه اسماعيل، احياناً به قصد آن بود كه را ميانه‏اي در بين افراط و تفريط بگشايد، جلوي زياده روي‏هاي پيرواني خود را بگيرد و بالاخره پايه و اساسي براي مشروعيت بخشيده به سلطه و حكومت خود و خاندان خود تدارك ببيند.

اما اگر قرار بود كه تشيع، مذهب رسمي اين امپراطوري باشد، و بر منابر و در مساجد تبليغ گردد و در مدارس تدريس شود و در محاكم مبناي عمل قرار گيرد، بنا گزيد بايستي معلماني براي ابلاغ و تبليغ اين مذهب و فقهايي بندرت در ايران يافت مي‏شدند. البته گروههاي كوچك شيعي در خراسان، عراق، عجم، و جاهاي ديگر بودند ولي رجال و بزرگان شهرهاي بزرگي كه به خدمت صفويه در آمده بودند، به رغم رواج گسترده «اشكالي از تقواي دروني از نوع شيعي» در ميانشان، عمدتاً شيعي مذهب نبودند.

سير توسعه تشيع در ايران كند بود و دوران كار، شاه اسماعيل. جانشين او، شاه طهماسب، براي تجهيز و تقويت علماي شيعه ايران، علماي شيعه را از كشورهاي عربي زبان يعني عراق، بحرين و جبل عامل - به اين كشور آورد.

نخستين عالم شيعي بر جسته‏اي كه از جبل عامل به ايران آمد، و نيز از جهاتي پر نفوذترين ايشان، نور الدين علي بن حسين الكوكي (870 ق / 6- 145 م تا 940 ق / 1534 م) بود

وي در خانواده‏اي از علماي شيعه چشم به جهان گشود و در «كوك نوح» نزد زين الدين علي بن هلال الجزايري و علماي ديگري كه در راستاي خط فكري شهيد اول بودند تحصيل كرد. و در نتيجه جوهره سنت نهضت اصولي را به ميراث برد.

وي از كوك نوح به مصر، و از آنجا به شهرهاي مقدس عراق رفت و در همانجا شهرت او آنقدر فزوني يافت كه شاه اسماعيل از او دعوت كرد تا به دربار وي رود، او نيز اين دعوت را اجابت كرد.

اين تنها كمي شمار علماي شيعه خارجي در ايران نبود كه به خدمت گرفتند. كوكي و نظاير او را از خاندان جديد التاسيس صفوي ارزشمندي مي‏ساخت.

مسئله مهمتر اين بود كه به خدمت گرفتن علماي شيعه خارجي كه علقه و ريشه‏اي در جامعه شهري ايران آن ايام نداشتند، از نظر اين قدرت جديد التاسيس كه هنوز قوام چنداني نيافته بود، بسيار مطمئن‏تر از توسل و تكيه بر علماء شيعي بومي اي بود كه با طبقات ممتاز شهرهاي ايران منافع مشتركي داشتند.

حتي از اين مهمتر آن بود كه كوكي حامل سنتي از طريق استادان خود بود كه متضمن تاكيد بر نقش و وظيفه علما به عنوان نگهبانان شريعت و جانشينان امام معصوم (ع) بود. و به علماي صالح اجازه مي‏داد اجتهاد كنند و بنا بر روشهاي معتبر استنباط و استنتاج مطلوب و مورد نظر را از منافع فقهي استخراج نمايند.

كوكي مدعي بود كه مجتهد در بيان احكام فقهي نايب امام معصوم غايب است. او معتقد است كه مسلمانان مي‏توانند حتي در غيبت امم از طرف حاكم خراج جمع آوري كنند و سهمي را كه خود در آن دارند از وي بگيرند، و مناز جمعه را ولو آن كه امام معصوم نباشد تا آن را امامت كند، بر پا دارند، اين احكام و آموزه‏ها در جهت قبول و قبولاندن سلطه صفويه بود و به ايشان نوعي مشروعيت مي‏داد، ولذا شاه طهماسب نيز به توبه خود كوكي را به عنان نايب امام معصوم (ع) و خاتم المجتهدين كه مسئوليت حفظ شريعت را بر عهده دارد، پذيرفت.

راهي را كه كوكي كشوره بود ديگران در طول قرن دهم و نيمه اول قرن يازدهم قمري ادامه دادند. اگرچه علماي شيعه‏اي كه از خارج، چه از جبل عامل و چه از بحرين به ايران آمده بودند، هيچگاه نتوانستند همه مقامات عالي را در تشكيلات مذهبي كشور قبضه كنند، ولي با اين حال، علماي مهاجر به منصب شيخ الاسلامي در شهرهاي بزرگ، وعظ و تبليغ در مساجد و تدريس در مدارس برگزيده مي‏شدند و به هر حال مي‏توانستند نقش مهمي در اشاعه آموزه و آيين معتدل و مسئول شيعي در ميان مردم ايران ايفا كنند. ظاهراً شمار قابل ملاحظه‏اي از علماي كه از جبل عامل به ايران كوچيده بودند از اعضاء و وابستگان نسبي يا سببي چند خانواده معدود بودند و يا اين كه ميان آنها روابط و علايق استاد شاگردي برقرار بود. از همين رو اعقاب و وابستگاني كوكي تا سالها همچنان نقش و نفوذ بسيار در حيات مذهبي و سياسي ايران داشتند.

فرزند وي، عبدالعلي را نيز شاه صفوي به عنوان اعلي المجتهدين عصر خود پذيرفته بود. خانواده شهيد ثاني نيز بعدها به ايران آمدند. اما پسر وي، حسن، در جُبَع ماند.

فرزند حسن، محمد، به ايران آمد و در اصفهان اقامت گزيد.

دو خانواده ديگر از علماي جُبَع نيز در ايران اهميت و اعتبار يافتند.

عزالدين حسين بن عبدالصمد الحارثي (918 ق / 1512 م - 984 ق/ 1567 م) از شاگردان شهيد ثاني، بعد از شهادت استادش (966 ق 1558/ م) به ايران آمد و چندي شيخ الاسلام شهر قزوين كه اقامتگاه و مقر حكومت شاه طهماسب بود شد.

پس از فتح خراسان بدست صفويه وي را بدانجا فرستادند و شيخ الاسلام هرات شد. پسر معروف او، بهاء الدين محمد مشهور به شيخ بهايي (953 ق / 1547 م - 1031 ق / 1621 م) در همان دوران طفوليت همراه پدرش به ايران آمده، و در اين سرزمين، فارسي و عربي آموخت.

وي مقامات و مناصب گوناگوني يافت، اما از همه آنها چشم پوشيده و با اقتصاد به فقر وقناعت به قصد تحصيل علم و اخلاص كمر به سفر بست، و تا زماني كه دوباره به ايران بازگشت، سالها در خارج از ايران به سر برد.

تيره ديگري از علماي جُبَع از ذريه و اعقاب محمد بن علي الموسوي (964 ق / 40 - 1539 م تا 1009 ق / 10 - 1600 م) نوه دختري شهيد ثاني بود .

فرزند او حسين، نزد پدر محمد بن علي الموسوي، تحصيل كرد، و سپس به ايران آمد و در عصر شيخ بهايي به تحصيلات خود ادامه داد.

وي (بهايي) در خراسان اقامت گزيد و شيخ الاسلام مشهد شد. و در مقام شريف، زير گنبد شرقي مرقد امام رضا (ع) به تدريس پرداخت.

تيره ديگري از اين علماي مهاجر از اخلاف نورالدين علي الميس، استاد شهيد ثاني، بودند. حفيد وي، لطف الله بن عبدالكريم (متوفاي 1302 ق 1622/ م) در جبل عامل دنده به جهان گشود ولي در همان اوان طفوليت همراه خانواده‏اش به مشهد رفت و در آنجا به تحصيل مشغول شد. وي در آن شهر مناصبي يافت و بعداً به اصفهان رفت و در مسجد مشهوري كه شاه عباس اول به نام او ساخته بود - يعني در مسجد شيخ لطف الله - به تدريس مشغول شد اين علماء به طور كلي متعلق به مكتب اصولي بودند. ولي يكي از ايشان مشرب نكوي متفاوتي داشت.

محمد حسن الحر العاملي (1033 ق / 4 - 1623 م تا 1104 ق / 3 - 1692 م) در مشغوه ديده به جهان گشود. بعد از تحصيل به ايران آمد و در مشهد تحت قبّه امام رضا (ع) به تدريس مشغول شد. خانواده وي نيز، همچون وابستگان ساير علماي كوچيده از جبل عامل، به ايران آمدند و در زمره نخبگان مذهبي ايران در آمدند و بعنوان حاملان سنت علمي شيعي مناصب رسمي يافتند و

بنابر اين آنچه كه اشاره شد، نتيجه مي‏شود كه نقش علماي مهاجر جبل عامل، در دوره

صفويه و تأثير آنان را در نشر تشيع و علوم وابسته به آن در ايران نمي‏توان ناديده گرفت.

به عقيده مورخ معاصر و شيعه شناس لبناني، آقاي سيد حسن الامين، اگر علماي جبل عامل به داد پادشاهان صفويه نرسيده بودند گرايش اين سلسله به ملك علي اللهي و غلاة شيعه حتمي بود و در آن صورت سرنوشت ايران امروز از لحاظ مذهبي جز اين بود كه هست.

بطور كلي فعاليت و حيات علمي در جبل عامل به سه دوره تقسيم مي‏شود:

دوره اول آن از تاسيس مدرسه جزين توسط شهيد اول آغاز مي‏شود. و تا سال 1780 م.ادامه دارد. در اين سال جنگهايي كه توسط «جزّار پاشا» به وجود آمد، باعث شد كه آشوب و بلوا منطقه را فرا گرفته، مدارس ؟؟؟؟؟ و درس، بحث تعطيل گردد. اين وضع همچنان ادامه داشت تا آنكه بعد از جزّار پاشا، زعماي انقلابيون شيعه منطقه جبل عامل و با حضور نماينده باب عالي، راغب افندي، معاهده صلحي را امضاء كرد.

دوره دوم حيات علمي جبل عامل از سال 1805 م آغاز مي‏شود و تا پايان قرن سيزدهم هجري 1881 م. ادامه دارد. از علماي اين دوره مي‏توان شيخ حسن قبيسي، شيخ عبدالله بن نعمه الجبعي، سيد علي بن ابراهيم، شيخ محمد علي عزالدين، شيخ علي بن محمد سبيتي، شيخ علي ناصر بن زيدان و حمد البك بن محمد بن محمد و انصار الوائلي نام برد.

دوره سوم يا به عبارت ديگر دوره جديد نهضت علمي شيعه از 1882 م، شروع مي‏شود در اين دوره اولين مدرسه به سبك جديد در تبطيه تأسيس مي‏گردد.

در سال 1892 سيد حسن يوسف الحسيني بعد از مراجعت از عراق مدرسه «حميديه» را بنا نهاد. مدرسه‏اي كه ثمره آن دهها شاعر، اديب، نويسنده و خطيب بود.

بعنوان مثال مي‏توان اشخاصي را نظير شيخ احمد عارف الزين مؤسس روزنامه جبل عامل و نشريه «العرفان» استاد محمد علي حوماني، شيخ حسين مروه و... نام برد.

فعاليت سياسي شيعيان:

شيعيان در قرن چهاردهم ميلادي آن هنگام كه فرمانروايان ممالك به مبارزه بر عليه ناراضيان مذهبي پرداختند از مقرشان در دره بقاع و منطقه كسروان در قسمت شمالي لبنان بيرون رانده شدند، شيعيان به عنوان يك اقليت از آنجا كه احتياج به ملجأ و مأوايي داشتند در مناطق دوردست كه از دسترس حكمرانان مركزي به دور بود سكني گزيدند.

گهگاهي برخي از خانواده‏هاي شيعي نقشهاي سياسي كم اهميت و محدود به عهده مي‏گرفتند مانند خاندان «حماده» كه با حمايت پاشاي عثماني طرابلس براي مدتي در اواسط قرن هفدهم ميلادي/ يازدهم هجري كنترل نواحي ساكنان ماروني و ارتدكس يوناني را در قسمت شمالي لبنان بر عهده داشت، اما استيلاي شيعيان بر ساير گروهها يك امر استثنايي بود.

ساير جوامع در سراسر دوران خلافت عثماني بر آنان تسلط داشتند. حكمروايان عمده در عهد عثماني‏ها مسلمانان سني بودند.

شيعيان در واقع از صحنه سياسي به دور بودند. خصوصاً در قرن نوزدهم ميلادي كه لبنان يك تحول سياسي، اجتماعي و فكري را پشت سر گذاشت.

در اين زمان بود كه فاصله و شكاف ميان شيعيان و همسايگان زيادتر شد. در اين قرن ماروني‏ها با فرانسه، درروزيها با بريتانيا، ارتدوكس يوناني با روسيه و سيني‏ها با خلافت عثماني روابط نيكو داشتند.

تنها شيعيان بودند كه از حمايت بيگانگان بهره‏اي نداشتند و از هرگونه حمايت خارجي محروم بودند. گاه‏گاهي فقط از جانب حكام قاجاريه نسبت به رفاه حال آنان علاقه‏اي بروز مي‏شد. بويژه زماني كه بعضي از تجار شيعه در جبل عامل و بقاع سكني گزيدند. در نواحي شيعه نشين نوعي دگرگوني محدود اقتصادي - اجتماعي طي نيمه دوم قرن نوزدهم ميلادي پديد آمد. اصلاحات ارضي كه توسط حكومت اسلامي در سال 1858 آغاز شد، به رشد روز افزون گروه كوچكي به نام «اشرف» و يا به قول لبناني‏ها «الزعماء» كمك كرد. اين گروه توانستند مالكيت اراضي وسيعي را بدست آوردند.

در اواخر قرن نوزدهم طبقه زعما گسترش يافت بدين صورت كه سه يا چهار خاندان در صيدا، صور و نواحي ديگر با به دست آوردن مالكيت بر اراضي و با تبديل شدن به كشاورزان ماليات پرداز (ملتزمين) خود را وارد اين طبقه كردند .

مي‏توان ظهور آنان را ناشي از سياست ارضي عثماني دانست.

تمركز ثروت در دست زعما داراي آثار سياسي نيز شد زيرا اعضاي آنها نمايندگان مناطق شيعي در شوراهاي اداري عثماني كه طي اصلاحات خلافت عثماني به وجود آمده بود، محسوب مي‏شدند. ليكن بزودي در اثر رقابتهاي داخلي نفوذ خانواده‏هاي زعما كاهش بسيار يافت. پيدايش زعما در عين حال محدود به منطقه جنوب شيعه نشين بود و ساختار جامعه شيعه در بقاع همچنان به صورت عشيره‏اي باقي ماند.

به موازات خاندانهاي تحصيل كرده علما وجود داشتند. اينان كه از طبقات مختلف بودند به واسطه تحصيلاتشان از وجهه اجتماعي قابل ملاحظه‏اي برخوردار بودند.

در رأس اين طبقه دو يا سه مجتهد وجود داشت و در سلسله مراتب بعدي علما و شيخ با تحصيلات علمي متفاوت قرار داشتند. از آنجا كه علما و روحانيون پايگاه اقتصادي گسترده‏اي نداشتند. به همپيماني با طبقه اول (زعما) تكيه داشتند كه اين مسئله موجب شده بود آنان در تدوين يك خط سير مستقل سياسي محدود باشند.

طبقه سوّم، طبقه روستاييان و دهقانان بود كه بنحو وسيعي تابع زعما بودند. بنابر آنچه گفته شد مناطق شيعه نشين به سه دسته «زعما»، «علما» و «روستائيان و دهقانان» تقسيم شده بودند. اگر چه در اواخر قرن نوزدهم گروهي كه به تازگي وارد طبقه زعما شده بودند باني تجديد حيات ادبي و فزوني بيداري سياسي گرديدند، با اين حال اكثريت شيعيان از لحاظ جغرافيايي در انزوا، از لحاظ سياسي ضعيف و از نظر اقتصادي تابع حكومت خاندانهاي فئودال متخاصم باقي ماندند.

ظهور امام موسي‏ صدر:

شيعيان لبنان در نيمه‏هاي دهه شصت ميلادي، خود را بار ديگر نسبت به ساير طوايف لبناني بسيار عقب مانده يافتند، بويژه كه در اين دوره جوانان شيعه نقش «سياهي لشكر» را براي احزاب و سازمانهاي چپ گرا ايفا مي‏كردند.

رهبران سنتي شيعيان (طبقه زمين دار) تنها به مناطق سنتي شيعه نشين منحصر شده بود و اين رهبران نتوانستند خود را به عنوان رهبر شيعيان مهاجري كه درشهرهاي بزرگ بويژه بيروت سكني گزيده بودند، مطرح نمايند.

بدين ترتيب شيعيان لبنان بدليل نداشتن مركزيت به صورت طعمه‏هاي قابل دسترسي براي جريانهاي سياسي (كمونيست‏ها سوسياليست‏ها و؟؟؟؟؟؟) كه در شهرهاي بزرگ به وجود آمده بود، در آمدند.

در اين وضعيت «سيد موسي‏صدر» وارد صحنه شده و به همراه وي، مرحله‏اي جديد و پر اهميت در تاريخ شيعيان لبنان آغاز گرديد.

ريشه‏هاي خاندان صدر به جنوب لبنان باز مي‏گردد. جد پدري سيد موسي‏ صدر از لبنان به نجف اشرف مهاجرت كرد و در آنجا يكي از علماي بزرگ شيعه گرديد.

يكي از پسران وي كه خود يك روحاني برجسته بود از عراق به شهر قم مهاجرت نمود. سيد موسي‏ صدر در 14 خرداد 1307 در شهر قم متولد شد. تحصيلات حوزوي و غير حوزوي را در اين شهر به اتمام رساند و در رشته حقوق دانشگاه تهران نيز مشغول به تحصيل گرديد و مدرك ليسانس گرفت. از بهار 1334 براي ادامه تحصيل علوم حوزوي به نجف اشرف رفت و سپس به ايران بازگشت. مجدداً در مهر ماه 1335 به نجف اشرف بازگشت و تا مرداد 1337 در آن شهر و در كنار پسر عموي خود آية الله محمد باقر صدر به تحصيل مشغول بود. سپس بار ديگر به قم بازگشت و در ادامه فعاليت حوزوي در قم، مجله مكتب اسلام را به همراه عده ديگري از روحانيون منتشر كرد.

در آبان ماه 1338 (1959) به دنبال درگذشت آية الله العظمي‏ سيد عبدالحسين شرف الدين، رهبر شيعيان لبنان و بنا به وصيت ايشان به لبنان مهاجرت و در شهر صور اقامت نمود و بدين ترتيب رهبري شيعيان را به دست گرفت.

سيد موسي‏ صدر در نيمه‏هاي دهه شصت، پيوستن بسياري از جوانان شيعه به سازمانهاي چپ گراي لائيك را با نگراني شاهد بود. وي همچنين ناتواني و عدم تمايل رهبران سنتي شيعه را در رويارويي با مشكلات ناشي از اصلاحات در لبنان و نيز در زمينه ايجاد يك روش نوين رهبري مطابق با خواست جوانان شيعه كه به سمت بيروت سرازير مي‏شدند، مشاهده مي‏كرد. به همين خاطر، سيد موسي‏ صدر تصميم گرفت خود زمام امور را در دست گيرد و به عنوان نخستين گام، مجلس اعلاي شيعيان لبنان را تاسيس نمود.

اين مجلس از مجلس اهل سنت جدا بود. بدين ترتيب، سيد موسي‏ صدر جرياني را كه در سال 1926 با رسميت يافتن مذهب شيعه در لبنان از طرف فرانسويان شروع شده بود تكميل كرد.

البته اين اقدام به دلايل كاملاً مشخص مورد پذيرش كامل اهل سنت ونيز رهبران منتي شيعه واقع نگرديد. اين رهبران هراس داشتند كه تاسيس اين مجلس مقدمه‏اي گردد براي كوتاه كردن دست آنان از يك كانون قدرت جديد در طايفه شيعه كه تحت سيطره آنان واقع نخواهد شد و اين امر يك مبارزه‏طلبي جدي براي رهبري آنان تلقي مي‏گرديد.

از سوي ديگر، مسيحيان ماروني حداقل در گام اوليه «سيد موسي‏ صدر» را مورد تشويق قرار دادند زيرا معتقد بودند كه وي با اقدامات خويش، بلوك غير مسيحي را تضعيف خواهد نمود. ضمناً آنان، سيد موسي‏ صدر را به عنوان يك چهره ملي مي‏شناختند كه معتقد است براي شيعيان لبنان هيچ گزينه سياسي در خارج از چهار چوب لبنان وجود ندارد.

پارلمان لبنان در 19 دسامبر 1967، تاسيس مجلس اعلاي اسلامي شيعيان لبنان را تصويب نمود. سيد موسي‏ صدر در تاريخ 22 مي 1369 به رياست اين مجلس انتخاب و لقب «امام» به وي اعطا شد.

بدين ترتيب وي به عنوان رهبر طايفه شيعيان لبنان مطرح گرديد. بدين گونه، روحانيون لبنان پس از مطرح شدن امام موسي‏ صدر به عنوان رهبر شيعيان، براي نخستين بار داراي جايگاهي بلند مرتبه و ارزشمند در ميان اقشار مختلف طايفه شيعه شدند و ابزاري قانوني براي فعاليتهاي تشكيلاتي در اختيار آنان قرار گرفت.

خطوط اصلي سياست امام موسي‏ صدر و نيز شيوه‏هاي اجرايي وي خيلي زود تبلور پيدا كرد. وي علي رغم بي طرفي سياسي خويش در درون طايفه شيعه، شخصاً از دو طريق مدعيان رهبري را به مبارزه دعوت مي‏نمود:

1- صحنه فعاليت خود را چنان گسترش داد كه شامل جنوب لبنان و استان بقاع نيز گرديد. بدين ترتيب با رهبران سنتي شيعيان برخورد مستقيم پيدا كرد. زيرا اين امر براي آنان در آن هنگام قابل پذيرش نبود كه يك روحاني شيعه از منطقه‏اي به منطقه ديگر رفته و مردم را بسيج نمايد. مردمي كه سلطه بر آنان، هدف سنتي رهبران مذكور بود.

2- امام موسي صدر به موازات فعاليت بر ضد رهبران سنتي شيعه، بر ضد جريان چپ گرا در لبنان حركت نمود. مخالفت وي با كمونيسم و سوسياليسم و گرايش بعثي، ريشه در ديدگاه و نگرش ديني وي كه با همه جريانهاي لائيك مخالف بود، داشت.

امام موسي صدر معتقد بود كه جريان چپ گرايي يكي از عوامل انحراف عقيدتي در ميان شيعيان مهاجر به شهرهاي بزرگ مي‏باشد. در مقابل، چپ گرايان در خصوص مبارزه با يك روحاني مردمي كه در مورد محرومين شيعه و نياز به تغيير و تحول ريشه‏اي در اوضاع و زندگي آنان، شعارهايي مشابه شعارهاي چپ گرايان مطرح مي‏نمود يا دشواريهاي زيادي مواجه شدند.

امام موسي صدر، شيوه رهبري جديدي را در ميان شيعيان ابداع نمود و گسترش داد كه مي‏توان آن را «رهبري مردمي» نام نهاد. در حقيقت، او از لقب و موقعيت ديني خويش كاملاً استفاده كرد و بسياري از اعتصابها را تنظيم و اداره نمود و رهبري بسياري از تظاهراتها را بر عهده داشت و خواستار تجديد نظر در شيوه تقسيم قدرت سياسي در لبنان شد بگونه‏اي كه سهميه بندي قدرت با تغييرات جمعيتي كه رخ داده بود، سازگاري داشته باشد.

قدرت و توانايي امام موسي صدر طي 15 سال و تا قبل از شروع جنگ داخلي، همواره در حال افزايش بود. فعاليتهاي امام موسي صدر در جنوب لبنان، فقط در مسائل عمراني و رفاهي خلاصه نمي‏شد. مشكلات امنيتي و تعرضي به جان و مال شيعيان جنوب نيز از نگرانيهاي عمده وي بود. امام موسي صدر در عين حالي كه از لحاظ ايدئولوژيكي و سياسي، مبارزات فلسطيني‏ها را مورد تأييد قرار مي‏داد، با اين حال نسبت به ظلم و اجحافي كه از ناحيه فلسطيني‏ها نسبت به شيعيان جنوب لبنان روا داشته مي‏شد، بسيار نگران بود، اما ادامه اين وضعيت، امام موسي صدر را متوجه نيز اساسي شيعيان به يك تشكيلات سياسي - نظامي جهت حمايت از آنان نمود. لذا در سال 1972 تشكيلات سياسي‏اي به نام «حركت المحرومين» را به وجود آورد. در سال 1975 شاخه نظامي اين حركت تحت عنوان «افواج المقاومه اللبنانيه» (امل) تأسيس گرديد.

اين امر براي نخستين بار در تاريخ لبنان اتفاق افتاد كه طايفه شيعه در چارچوب يك تشكيلات نظامي مستقل و غير وابسته به ديگران، حضور خود را به اثبات مي‏رساند اين حضور تحت رهبري يك نهاد ديني با شيوه مبارزاتي خاص خود انجام مي‏پذيرفت و از حمايت كشور پر اهميتي همچون سوريه برخوردار بود.

جنبش امل‏

طي سالهاي برتري موسي صدر بر ساير علماي لبناني، سيد فضل الله از صحنه سياسي دوري گزيد هر چند كه عضو شوراي عالي اسلامي شيعه باقي ماند. علي رغم اينكه مقام يك مجتهد برجسته را داشت ولي از پشتيباني توده‏هاي مردمي همانند موسي صدر برخوردار نبود و از به مخاطره افكندن و به منازعه طلبيدن موقعيت وي در شوراي عالي حتي در جريان مبارزه قدرت مارس 1975 خودداري ورزيد. در نتيجه موسي‏ صدر در دو دوره رياست شورا را برد و شيخ شمس الدين رقيب فضل الله را به عنوان نايب رئيس، كه هنوز هم اين مقام را دارا است، منصوب كرد. از زمان ناپديد شدن موسي صدر در اوت 1978، كرسي رياست شورا خالي باقي مانده است، چون برخي از پيروان او وي را امام غايب در نظر مي‏گيرند.

جنبش امل پس از آشوب ناشي از ناپديدي رهبر شد، به عنوان جنبشي غير مذهبي كه خود را وقف پيشبرد منافع جامعه شيعه در لبنان كرده است ظهور كرد.

در نوامبر 1980، نبيه؟؟؟؟ مقام دبير كل امل را به دست گرفت و اداره حركت امل را بدست گرفت. از سال 1980 تا 1982، روابط امل با؟؟؟1010 رو به سردي گذاشت.

چون رهبران غير روحاني انقلاب (ملي گراها) كه با امل رابطه نزديك داشتند تصفيه شده و زمام امور بدست روحانيون در خط امام خميني افتاد كه در پي روي كار آمدن يك مدل راديكال حكومت اسلامي در لبنان بودند.

اوضاع روابط ايران و امل زماني وخيم‏تر شد كه ايران بر خلاف خواسته‏هاي امل از حملات فلسطينيها به اسرائيل حمايت كرد و نبيه بري علي‏رغم مخالفت ايران به درگير شدن در فزايند سياسي لبنان ادامه داد.

مشاركت نبيه بري در هيئت نجات ملي و توافق وي يا طرح حبيب (مبني بر اخراج فلسطينيان از لبنان در 13 مرحله (1982انعكاس وسيعي در ميان شيعيان و جنبش امل داشت و باعث نارضايتي شد به آنان گرديد. به گونه‏اي كه بعضي از كادرهاي رهبري امل به مخالفت با بري برخاستند و علي رغم ميل وي، مجموعه هايي از اعضاي جنبش امل به صورت خودجوش شروع به مبارزه مسلحانه با ارتش اسرائيل نمود.

مخالفان نبيه بري، مشاركت وي در هيئت نجات ملي و موافقت وي با طرح فيليپ حبيب را نه تنها مخالف با خط «امل» و تصميماتي كه در چهارمين كنگره امل اتخاذ شده بود، اتخاذ شده بود، تفسير مي‏كردند بلكه آن را مخالف با اسلام نيز به شمار آوردند. موسي فخر روحاني سفير وقت ايران در بيروت از نبيه بري خواست تا از اين هيئت خارج شود. بدين ترتيب مقدمات انشعاب در امل فراهم گرديد و ابو هشام «نايب رئيس امل» به همراه بسياري از كادرهاي اسلام گراي امل با صدور بيانيه هايي، مواضع سازشكارانه را محكوم كردند و از پستهاي خود در امل استعفا داده و بري را به «انحراف از هدف اصلي» يعني مبارزه با اسرائيل و تحريم همكاري با آن، آن گونه كه امام موسي صدر فتوي داده بود متهم كردند.

علي اكبر محتشمي سفير وقت ايران در دمشق، به داوري پرداخت و حكمي به نفع حسين موسوي صادر نمود. هنگامي كه نبيه بري، حكم ايرانيها؟؟؟نمود، حسين موسوي «ابوهشام» نيز از جنبش امل جدا شد.

ابو هشام با تعداد ديگري از اعضاي جنبش امل (كه اكثر مثل خود وي اهل بقاع بودند) اين جنبش را ترك كرده و در بعلبك مستقر شدند. هنگامي كه نبيه بري در اولين نشست «هيئت نجات ملي» در 21 ژوئن 1982 حضور يافت. ابوهشام در بعلبك تشكيل جنبش امل اسلامي را اعلام نمود و تاكيد كرد كه «جنبش امل اسلامي» رقيب جنبش امل نمي‏باشد بلكه امل اسلامي مي‏كوشد كه اصالت حقيقي امل را حفظ كند زيرا جنبش امل مخالف ايده اطاعت از امام خميني بود.

«سيد ابراهيم امين السيد» نماينده جنبش امل در تهران از ديگر مخافان مشاركت نبيه بري در هيئت نجات ملي بود لذا با مخالفت علني با مشاركت نبيه بري در اين هيئت پرداخت. وي همزمان با اعلان تاسيس امل اسلامي از طرف ابوهشام طي يك كنفرانس مطبوعاتي در تهران، جدايي خود را از جنبش امل اعلام نمود و از بقيه برادران خواست كه همين كار را انجام دهند.

جدايي ابوهشام و الامين از جنبش امل، انشعابهاي ديگري را نيز در داخل اين جنبش در پي داشت كه روي هم رفته بازگو كننده تفكيك ساختاري جنبش امل بود.

ابوهشام دلايل خود را براي ترك حركت امل و ايجاد امل اسلامي اين گونه بيان مي‏كند: «روشي كه بعضي از افرادي كه همراه ما در رهبري حركت امل بودند و به شكل خاص، روشي كه نبيه بري در پيش گرفت و مشاركت وي در هيئت نجات ملي كه تحت نظارت امريكا و اسرائيل شكل گرفته بود و مشاركت وي در هيئت به صف غير اسلامي دليل جدا شدن از حركت امل مي‏داند چرا كه چه چيزي اسلامي و چه چيزي غير اسلامي را انقلاب اسلامي ايران كه در كنگره چهارم امل 1982 به آن رسيد مي‏دانيم.

ورود ايران به صحنه لبنان:

در نيمه اول خرداد 1361، تهران ميزبان كنفرانس نهضتهاي آزادي بخش بود. اين كنفرانس به مناسبت نيمه شعبان و روز مستضعفان و پس از پيروزيهاي مهم نظامي ايران در جنگ با عراق و آزاد سازي خرمشهر برگزار شده بود.

از لبنان نيز نمايندگان نيروهاي اسلام گرا و شخصيتهاي روحاني از قبيل علامه سيد محمد حسين فضل الله، شيخ راغب حرب و شيخ صبحي طفيلي در اين كنفرانس شركت كرده بودند. در اين هنگام تجاوز نظامي اسرائيل به لبنان آغاز شد و دستور كار كنفرانس را تحت الشعاع خود قرار داد. شركت كنندگان لبناني خواستار كمك فوري ايران به مردم لبنان شدند. آقاي هاشمي رفسنجاني، رئيس وقت مجلس شوراي اسلامي، در يكي از جلسات كنفرانس اعلام نمود كه يك هيئت بلند پايه نظامي از ايران به سوريه اعزام شده تا نحوه كمك ايران و مقابله با تهاجم بررسي گردد.

هيئت نظامي ايران به رياست سرهنگ سليمي، وزير دفاع وقت ايران، محسن رضايي فرمانده وقت سپاه و سرهنگ صياد شيرازي فرمانده وقت نيروي زميني ارتش چ 1010 در سوريه با حافظ اسد ديدار كردند. نتيجه اين ديدار «امضاي توافقنامه ميان ايران و سوريه براي اعزام نيروهاي ايراني به لبنان و مقابله با هجوم اسرائيل بود با اعلام اين خبر در تهران شخصيتهاي لبناني شركت كننده در سمينار به سرعت به لبنان بازگشتند اولين گروه از نيروهاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي متشكل از تيپ محمد رسول ا... (ص) به فرماندهي حاج احمد متوسليان در غرب روز 21/3/61 (شش روز پس از آغاز تجاوز نظامي اسرائيل) وارد دمشق گرديدند. ورود اين نيروها به دمشق با بهت و ناباوري مقامات و مردم سوريه رو به رو گرديد. زيرا آنان فكر مي‏كردند كه ايران به علت درگير بودن در جنگ با عراق قادر به اعزام نيرو نمي‏باشد. و خبر اعزام نيرو صرفاً يك امر تبليغاتي براي حمايت از سوريه و لبنان و ايجاد جنگ رواني عليه اسرائيل مي‏باشد. اما هنگامي كه نيروهاي سپاه را با تجهيزات كامل در فرودگاه دمشق مشاهده كردند، دچار بهت و حيرت شدند.

لذا استقبال مردمي و خودجوشي در دمشق و؟؟؟؟در كنار حرم حضرت زينب (س) از نيروهاي اعزامي سپاه پاسداران به عمل آمد. خصوصاً اينكه فتح سريع خرمشهر باعث شهرت زيادي براي سپاه پاسداران در ميان كشورهاي عربي گرديده بود.

سوريه با نزديك شدن به ايران، عامل جديدي براي فشار و تهديد عليه تمامي دشمنان منطقه‏اي خود از قبيل اسرائيل و عراق كسب كرد و توازن نظامي را كه بعد از امضاي پيمان كمپ ديويد به ضرر سوريه بر هم خورده بود. بار ديگر برقرار ساخت.

طرحهاي سوريه در زمينه مبارزه عليه اسرائيل اجازه نمي‏داد كه ايران پايگاه كاملاً مستقلي در لبنان پيدا نمايد، زيرا اين امر مي‏توانست پايگاههاي نفوذ سوريه را تضعيف كند. بدين ترتيب موضوع مشاركت مستقيم سپاه در عمليات نظامي عليه ارتش اسرائيل لغو شد اما بعلت نياز شديد شيعيان لبنان به آموزشهاي نظامي و عقيدتي، سپاه مأموريت جديدي يافت تا بعنوان مستشاران نظامي و مربيان آموزش و عقيدتي وارد لبنان گرديده و مردم لبنان را براي دفاع از كشور خودشان آموزش دهد. بهمين منظور سوريه اجازه داد نيروهاي سپاه پاسداران به استعداد 800 نفر مقر خود را از شهرك مرزي زيداني در مرز سوريه و لبنان ترك كرده و در شهر بعلبك لبنان مستقر گردند.

چندي بعد يك واحد 700 نفري به اين واحد افزوده گشت. اين نيروها علاوه بر شهر بعلبك در شهر هرمل و بسياري از شهركها و روستاهاي دشت بقاع مستقر شدند.

با ورود سپاه پاسداران به لبنان جو روحي و رواني مردم بشدت تقويت يافت سپاه ماموريت خود را از مسجد امام علي (ع) در بعلبك با تاسيس مقر «عاشقان شهادت» آغاز نمود اقدام به ثبت نام و آموزش نيروهاي فداكار و داوطلب براي دفاع از اسلام پرداخت و اولين دوره به 180 نفر آغاز كرد.

شكل‏گيري مقاومت اسلامي:

پس از شكل‏گيري و راه‏اندازي دوره‏هاي آموزشي نظامي در بقاع توسط سپاه پاسداران، به تدريج هسته‏هاي مقاومت تشكيل شده و ابتدا به بيروت كه در محاصره بود، اعزام شدند. بدين ترتيب، تشكيلاتي براي هدايت عملياتي در بيروت تأسيس شد كه با رهبران مقاومت در بقاع ارتباط مخفيانه داشت. هسته‏هاي خودجوش مقاومت كه در جنوب لبنان و حومه جنوب بيروت شكل گرفته بود عمدتاً از افراد مذهبي كه تجربه فعاليت نظامي در جنبش امل و يا در گروههاي فلسطيني داشتند، برخوردار بود. هسته‏هاي اعزامي از بقاع به اين هسته‏هاي خودجوش وصل گرديدند.

با شكل‏گيري گروههاي مقاومت در مناطق اشغالي افراد مستقر در اين مناطق در كمال مخفي‏كاري و داشتن كارهاي پوششي در فرصتهاي مناسب به مواضع و كاروانهاي نظامي اسرائيل حمله كرده و ضربات سنگيني وارد نمودند. اين افراد در قالب معلم، كاسب، صنعتگر و در منطقه حضور داشتند و حتي بعضي از آنان در عضويت رسمي امل باقي ماندند. و از اين پوشش براي انجام عمليات نظامي استفاده مي‏كردند. در حالي كه امل، خط مشي مبارزاتي خود را عليه اسرائيل در آن مقطع زماني فقط «مبارزه منفي» اتخاذ كرده بود.

با توجه به گستردگي منطقه جنوب لبنان، براي ايجاد هماهنگي ميان نيروهاي رزمنده در جنوب لبنان، اين منطقه به هفت ناحيه تقسيم گرديد. هر ناحيه از يك مسئول نظامي، جانشين وي در مسئول امور امنيتي به همراه 80 نفر رزمنده تشكيل مي‏شد. اين هشتاد نفر در مجموعه‏هاي جدا از هم سازماندهي شده بودند به گونه‏اي كه هيچگونه اطلاعي و شناختي از يكديگر نداشتند تا بدين وسيله در صورت «لو رفتن» يك گروه از ضربه خوردن گروههاي ديگر جلوگيري شود. اين افراد هيچ نوع حقوقي بابت عمليات خود دريافت نمي‏كردند بلكه زندگي خود را از طريق شغل عادي كه داشتند، تامين مي‏كردند. مسئولين نظامي نواحي هفت گانه زير نظر يك نفر تحت عنوان «مسئول نظامي جنوب» قرار داشتند كه حلقه وصل آنان با رهبران مستقر در بيروت بود.

بدين ترتيب، حركت نظامي حزب اللّه در قالب «مقاومت اسلامي» شكل گرفت بدون اينكه هويت سياسي رزمندگان حزب الله مشخص گردد.

حزب انقلاب اسلامي در لبنان‏

همزمان با گسترش عمليات مقاومت عليه اشغالگران توسط شوراي لبنان، شعارهايي حاوي عبارت «حزب الله» در لبنان ظهور يافت. اما اين عبارت به صورت عنوان رسمي يك گروه سياسي بلكه به معناي عام آن به كار مي‏رفت تا اينكه شوراي لبنان در ماه مه 1984 (ارديبهشت 1363) تصميم گرفت نام ثبتي براي تشكيلات خود انتخاب و بيانيه‏هاي خود را با آن نام صادر كند.

لذا نام «حزب الله اسلامي در لبنان» را انتخاب و «دفتر سياسي» حزب را راه اندازي نمود و يك نشريه هفتگي به نام «العهد» را منتشر ساخت.

تعداد اعضاي شورا نيز به هفت افزايش يافت. با اين حال علي رغم انتخاب نام حزب الله و تشكيل دفتر سياسي اما اين تصميمات نيز به صورت مخفي اتخاذ و خبر آن اعلام نگرديد و انتشار نشريه العهد نيز تحت عنوان ارگان رسمي حزب الله صورت نگرفت. طي اين مدت، رزمندگان حزب الله زير پرچم «مقاومت ملي لبنان» مي‏جنگيدند و حزب‏الله عمليات رزمندگان خود به صورت مستقل اعلام نمي‏كرد.

شروع حركت نظامي حزب‏الله همزمان بود با فرصتي كه اسرائيل به ياسر عرفات و رزمندگان فلسطيني براي خروج از لبنان در اوت 1982 داده بود. حزب‏الله از عمليات محدود در داخل روستاهاي جنوب آغاز كرد و سپس به عمليات گسترده پرداخت. مهمترين عمليات نظامي حزب‏الله در اين مقطع، نابود كردن مقر فرماندهي نظامي ارتش اسرائيل در شهر صور لبنان بود.

جواني از جنوب لبنان بنام «احمد قصير» در تاريخ 11 نوامبر 1982 (20/8/1361) طي يك عمليات شهادت طلبانه، با اتومبيلي كه در آن صدها كيلوگرم مواد منفجره كار گذاشته بود، مقر فوق را با خاك يكسان ساخت و طي اين عمليات، 76 افسر و سرباز اسرائيلي را به هلاكت رساند.

حزب الله در بيروت و جنوب

با ضرباتي كه رزمندگان مقاومت به ارتش اسرائيل در بيروت و حومه آن وارد كردند، اين ارتش مجبور به عقب نشيني از بيروت به رودخانه «الدولي» در شمال شهر صيدا در سال 1983 گرديد. با حصول امنيت نسبي در بيروت، حزب‏الله دو تن از روحانيون خود را به؟؟؟؟ (حومه جنوبي بيروت) كه در آن هنگام پايگاه جنبش امل به شمار مي‏رفت اعزام نمود. سيد ابراهيم امين و سيد حسن نصرالله به صورت دو رهبر عمده و اصلي حزب الله در بيروت مستقر گشتند.

گسترش و توسعه حزب الله در جنوب لبنان با مانع سيطره و نفوذ جنبش امل در اين منطقه مواجه شد، ليكن ناتواني امل در رويارويي با چالش نظامي اسرائيل در جنوب لبنان، باعث گرديد تا گروههاي نظامي به رهبري روحانيون راديكال و انقلابي مرتبط با ايران پا به عرصه وجود گذارند و تمايلات جنگ عليه اسرائيل را گسترش دهند.

اين گروهها همراه با تعدادي از شبكه‏هاي كوچك مقاومت به رهبري «شيخ راغب حرب» تحت پرچم «تجمع علما جبل عامل» گرد هم آمدند. سپس اين گروهها و شبكه‏هاي كوچك مقاومت به حزب الله پيوستند و پايه‏هاي اوليه گسترش حزب الله در جنوب لبنان را پايه گذاري كردند. بدين ترتيب، عمليات مقاومت را كه حزب‏الله در جنوب به اجرا مي‏گذاشت، به تنها نفوذ جنبش امل را در منطقه تقليل داد بلكه خطر بزرگي براي نظاميان اسرائيل بوجود آورد.

بدين گونه، حزب‏الله بعد از بعلبك، در بيروت و سپس در جنوب حضور پيدا كرد اما علي رغم صدور بيانه‏اي يا امضاء حزب‏الله در سال 1984، كماكان اين حزب تا اوايل سال 1985 به صورت كاملاً مخفي فعاليت مي‏نمود و اقدام به اعلام موجوديت رسمي ننمود.

رويارويي حزب‏الله با دولت‏

اولين رويارويي حزب‏الله با دولت لبنان در مارس 1983 (اسفند 1361) در نزديكي شهر بعلبك روي داد. امين جميل، رئيس جمهور وقت لبنان براي سركوب مخالفان خود تصميم به اعزام ارتش به ضاحيه و بقاع نمود، در اين رويارويي، نبردهاي حزب‏الله در مقابل ازتش لبنان صف آرايي كرده و مانع تحرك اين نيروها گرديدند و خواستار بازگشت نظاميان به پادگانهايشان شدند. اما رويارويي مهمتر، شش ماه بعد روي داد.

در 22 نوامبر 1983 (1/9/1362) حزب الله از طريق برپايي يك راهپيمايي مردمي، پادگان اصلي ارتش لبنان مشرف بر شهر بعلبك معروف به پادگان شيخ عبدالله را تصرف كرد. در اين راهپيمايي، زنان لبناني زير چادرهاي خود، اسلحه حمل كرده و وارد پادگان نمودند اما عملاً درگيري نظامي رخ نداد و نظاميان مستقر در پادگان، بصورت مسالمت‏آميز پادگان شيخ عبدالله را تحويل مقامات حزب‏الله داده و پس از اقامه نماز پشت سر روحانيون حزب اين پادگان را ترك كردند. مقامات حزب‏الله دليل اين كار را اين گونه بيان كردند: «زيرا دولت لبنان ارتش را در خدمت آمريكاييها قرار داده بود». بعدها براي يك دهه اين پادگان به عنوان نمادي براي حضور سپاه پاسداران در لبنان و قدرت نظامي حزب‏الله جلوه‏گر شد.

در پاييز 1984 (1363) مواجهه بين حزب‏الله و حكومت جميل از سرگرفته شد ولي اين بار كابينه لبنان شامل نيروهايي مي‏شد كه قبلاً در كنار حزب‏الله عليه جميل جنگيده بودند و ارتش لبنان را از غرب بيروت اخراج كرده بودند. اين مواجهه به علت مخالفت حزب‏الله با مذاكرات ميان لبنان و اسرائيل كه در شهر «ناقوره» در جنوب لبنان تحت نظارت سازمان ملل انجام مي‏گرفت، بر پا شد.

در 8 نوامبر 1984 (17/8/1364) حزب‏الله تحصن بزرگي را در مسجد امام رضا(ع) بر ضاحيه براي محكوميت اين مذاكرات برگزار كرد. اين تحصن از طريق نظاهراتهاي گسترده مورد حساسيت قرار گرفت.

در اين تحصن شهيد سيد عباس موسوي چنين گفت: «ما به اين حكومت و نظام اعتماد نداريم و به خصوص به افرادي كه در اتاق مذاكرات نشسته‏اند».

حزب‏الله اين مذاكرات را مشابه توافقنامه 17 مي، خيانتي بزرگ به لبنان مي‏دانست سرانجام به علت مخالفت اسلام‏گرايان و همچنين دولت سوريه، اين مذاكرات به نتيجه‏اي نرسيد.

ساختار تشكيلاتي حزب‏الله

اگر چه پس از اعلام موجوديت «مقاومت اسلامي» رزمندگان حزب‏الله در اواخر سال 1984 (پاييز 1363) به طور آشكار در بيروت حضور يافتند ولي باز هم درباره رهبران و تشكيلات سياسي آنان، اطلاع چنداني منتشر نشده بود. سرانجام، همزمان با شروع عقب نشيني اسرائيل از شهر صيدا، حزب‏الله در يك گردهمايي رسمي در 16 فوريه 1985 (27/11/1363) يا صدور يك نامه سرگشاده، هويت؟؟؟؟ و برنامه ؟؟؟؟ يك خود را براي اولين بار اعلام شود. دراين گردهمايي كه به مناسبت اولين سالگرد شهادت «شيخ راغب حرب» در حسينيه «شيّاح» در بيروت برگزار شده بود، «سيد ابراهيم امين» به عنوان سخنگوي رسمي حزب‏الله، متن نامه سرگشاده را قرائت نمود.

اين نامه سر گشاده كه در واقع كتابچه‏اي 48 صفحه‏اي بود، ضمن بيان هويت حزب الله، ديدگاههاي مختلف اين حزب نسبت به مسائل گوناگون داخلي، منطقه‏اي و جهاني را توضيح مي‏داد.

اين نامه سر گشاده در واقع «مانيفست سياسي» حزب الله به شمار مي‏آمد. صدور اين نامه در حقيقت بيانگر دستاوردهاي بزرگ حزب الله در اخراج كامل نيروهاي چند مليتي از لبنان و مجبور ساختن اسرائيل به عقب نشيني يك جانبه و گسترده از بخشهاي عمده‏اي از جنوب لبنان بود.

تا قبل از صدور نامه سرگشاده حزب الله، اطللاع زيادي از اين گروه در صحنه داخلي لبنان وجود نداشت و تنها حركتي كه حزب الله تا قبل از صدور نامه سرگشاده خود به آن اقدام نمود همان اعلام ظهور و موجوديت «مقاومت اسلامي» بود. اما پس از اعلام موجوديت، رهبران حزب از بقاع به بيروت آمدند، و شوراي رهبري حزب در ضاحيه مستقر گرديد.

دليل اين جابجايي اين بود كه ضاحيه بيروت هم به مناطق جنگي جنوب نزديكتر بود و هم به مراكز تصميم‏گيري سياسي در پايتخت.

معرفي يك روحاني به عنوان سخنگوي رسمي حزب الله و استقرار شوراي رهبري حزب در ضاحيه، اين موضوع را به تدريج واضح و آشكار ساخت كه حزب الله تحت رهبري يك شوراي روحاني قرار دارد.

حضور يك شوراي متشكل از روحانيون در داخل ساختار حزب الله، جايگاه روحانيون شيعه‏اي كه در سال 1982 حزب الله را پايه گذاري كرده بودند، مشخص ساخت.

«در آن موقع، به استثناي حسين موسوي (ابوهشام) بقيه اعضاي شوراي رهبري حزب الله معمم و روحاني بودند.

شيخ نعيم، قائم مقام فعلي دبيركل حزب الله، در خصوص علل فعاليت غير علني حزب الله در مراحل اوليه خود مي‏گويد:

حزب الله تا سال 1985 تشكيلات واحد، منسجم و يكپارچه‏اي نبود كه بتواند ابراز وجود نمايد، ليكن ما بدون اينكه كسي از كار و فعاليت و يا ارتباط ما يا ديگران اطلاعي داشته باشد، به كار و فعاليت خود ادامه مي‏داديم. ما در آن مرحله نهال نوپا و ناتواني بوديم، به طوري كه اگر اعلام وجود مي‏كرديم، از پاي در مي‏آمديم. اين بود كه تصميم گرفتيم در لاك خود فرو رفته و از آن خارج نشويم .

ليكن در اين مرحله سعي داشتيم تا حركت خود را تداوم بخشيم، چنان كه اگر كسي از ما به قتل برسد، شخصيت ديگري وجود داشته باشد كه بتواند راه را ادامه دهد. علاوه بر اين طبيعت و كيفيت تشكيلات ما محرمانه بودن فعاليت ما را لازم و ضروري مي‏كرد.

اما در سال 1985 كه نامه سرگشاده خود را منتشر كرديم، تعدادي از شخصيتهاي خود را در سطح عمومي معرفي كرديم اما تعداد ديگري حالت محرمانه باقي ماندند. پس از علني شدن حزب الله، مقاومت اسلامي علاوه بر استمرار و ارتقاي كيفيت مبارزه مسلحانه خود عليه اسرائيل، جاي پاي سياسي مناسبي براي خود يافت تا بدينوسيله از دستاورد ايثار رزمندگان خود محروم نشود.

حزب الله از حالت صرفاً امنيتي و كاملاً محرمانه خارج شد و حالت «نيمه محرمانه» پيدا كرد اين تغيير وضعيت، باعث گرديد كه حزب الله و اسلام گرايان آماج حملات تروريستي امريكا و اسرائيل قرار گيرد.

اولين حمله از اين نوع، سه هفته بعد از صدور نامه سرگشاده حزب الله اتفاق افتاد. كه قوات اللبنانيه (ائتلاف شبه نظاميان مسيحي) فضل الله را عامل بمب گذاري مقر آمريكا و اسرائيل معرفي كردند.

با توجه به گستردگي منطقه جنوب لبنان، براي ايجاد هماهنگي ميان نيروهاي رزمنده در جنوب لبنان، اين منطقه به هفت ناحيه تقسيم گرديد.

هر ناحيه از يك مسئول نظامي، جانشين وي در مسئوليت امور امنيتي به همراه 80 نفر رزمنده تشكيل مي‏شد.

مجموعه‏هاي 80 نفره جدا از هم سازماندهي مي‏شدند به گونه‏اي كه هيچگونه اطلاعي و شناختي از يكديگر نداشتند تا بدين وسيله در صورت «لو رفتن» يك گروه، از ضربه خوردن گروههاي ديگر جلوگيري شود.

شكل‏گيري گروههاي مقاومت در مناطق اشغالي، افراد مستقر در اين مناطق در كمال مخفي كاري و داشتن كارهاي پوشش در فرصتهاي مناسب به مواضع و كاروانهاي نظامي اسرائيل حمله كرده و ضربات سنگيني وارد مي‏نمودند. اين افراد در قالب معلم، كاسب، صنعتگر و در منطقه حضور داشتند و حتي بعضي از آنان در عضويت رسمي امل باقي ماندند و از اين پوشش براي انجام عمليات نظامي استفاده مي‏كردند. در حالي كه امل، خط مشي مبارزاتي خود را عليه اسرائيل در آن مقطع زماني فقط «مبارزه منفي» اتخاذ كرده بود.

بسياري از اعضاي حزب الله هيچ نوع حقوقي بابت عمليات خود دريافت نمي‏كردند بلكه زندگي خود را از طريق شغل عادي كه داشتند، تامين مي‏كردند.

مسئولين نظامي نواحي هفت گانه زير نظر يك نفر تحت عنوان «مسئول نظامي جنوب» قرار داشتند كه حلقه وصل آنان با رهبران مستقر در بيروت بود.

با توجه به اينكه مبارزه در منطقه اشغالي فقط منحصر به مسائل نظامي نبود بلكه به صحنه كشاندن مردم و فعاليتهاي مردمي عليه اشغالگران (مانند اعتصابات، تحصنها، راهپيمائيها و ) را نيز در بر مي‏گرفت، حزب الله شورايي براي جنوب لبنان تشكيل داد كه اين بخش از كار بر عهده گيرد و با روحانيون منطقه هماهنگي كنند.

مسئول نظامي جنوب در ارتباط با شوراي جنوب عمل مي‏كرد.

پيشتر عمليات نظامي در شمال رودخانه اليطاني (حد فاصل جنوب بيروت تا جنوب صيدا) انجام مي‏شد و در جنوب اين رودخانه بيشتر فعاليتها در زمينه سازماندهي و انتقال مهمات بود. بعضي از روستاهاي اين منطقه، محل اجتماعي و مراكز رهبري جنوب بود لذا مي‏بايست آرامش آنها حفظ شده و دستگاههاي اطلاعاتي اسرائيل نسبت به آنها حساس نشوند.

تعدادي از شيعيان لبناني ساكن در كشورهاي مختلف خود را عضو نيروهاي حزب الله مي‏پنداشتند و بصورت خود جوش و بدون سازماندهي اقدام به برنامه‏هاي تبليغي و سياسي براي معرفي هر چه بهتر حزب ا... به ساير مسلمانان و كشورهاي اروپايي اقدام مي‏كردند. و تعدادي از آنان نيز براي اجراي عمليات شهادت طلبانه اعلام آمادگي خود را اعلام مي‏كردند. اين نيروها نيز بدون اخذ حقوق از حزب الله و حتي‏ بدون هيچگونه ارتباطي با سازمان حزب الله عمل مي‏كردند البته تنها ارتباط اين گروه با حزب الله از طريق خبرگزاريها و رسانه‏هاي گروهي اعلام مي‏شد. و زماني كه حزب الله در لبنان اقدام به عمليات نظامي مهم مي‏كردند اين نيروها در خارج روحيّه آنان تقويت مي‏يافت و دست به فعاليتهاي فرهنگي و سياسي و بعضاً نظامي اقدام مي‏كردند.

جنگ امل عليه حزب الله

موفقيت ايران و حزب الله در زمينه ايجاد مانع براي سوريه در اجراي سياست خود در لبنان، به عنوان يك پيام مهم مبني بر حاكميت نسبي هر يك از عوامل و فعال در صحنه لبنان به شمار مي‏آمد. بهمين خاطر، روابط ميان سوريه و ايران در سالهاي 1986 تا 1988 (1365 تا 1368 دچار تنش گرديد. اين تنشها در اثر سلسله‏اي از كشمكشهاي دروني و پنهاني رو به وخامت نهاد، از جمله:

1- هر دو نفر نسبت به نقشي كه هم پيمانان طرف ديگر در لبنان ايفا مي‏نمودند، نگران بودند. در اين خصوص، حزب الله لبنان به عنوان يك نيروي نظامي و سياسي در حال رشد بود و نفوذ اين حزب در ميان شيعيان، شتاب فزاينده‏اي پيدا كرده بود. در نتيجه، به مبارزه خواندن سلطه سوريه بر شيعيان لبنان از سوي حزب الله از اختلافات مربوط به فلسطيني‏ها و نيز در مورد جنگ در جنوب لبنان، فراتر رفته و عمق، نفوذ و هييت سوري‏ها را مورد هدف قرار مي‏داد.

2- رشد حركت اسلام‏گرايي سني نيز يكي از علل مخالفت سوريه با راديكاليسم ديني بود. اين حركت در شهر طرابلس در شمال لبنان به اوج خود رسيد.

حزب «توحيد اسلامي» به رهبري شيخ سعيد شعبان همان رسالت اسلامي را تبليغ مي‏كرد، كه حزب الله منادي آن بود. حزب توحيد اسلامي، ائتلاف مؤثر و فعالي را با حزب الله برقرار نموده بود. نزديك شدن شيعيان با حزب الله به يكديگر، زنگ خطري جدي براي سوريه بود زيرا نشان مي‏داد كه مي‏توان راديكالهاي سني و شيعه را تحت چتر حمايت انقلاب اسلامي، با يكديگر متحد ساخت.

3- قرار دادهاي نفتي ميان ايران و سوريه با مشكلات جدي رو به رو گرديده بود زيرا سوريه هزينه خريدهاي خود از ايران را كه با تخفيفهاي ويژه صورت گرفته بود پرداخت نمي‏كرد.

نارضايتي سوريه از عملكرد ايران و حزب الله در آن مقطع، نهايتاً منجر به جنگ بين امل و حزب الله در مارس 1988 (اسفند 1366) گرديد.

ربوده شدن سرهنگ آمريكايي «هيگينز» توسط سازمان جهاد اسلامي بهانه‏اي شد براي حمله جنبش امل به خانه اعضا و رهبران حزب الله و آغاز جنگ امل عليه اين حزب. اين جنگ كه بيش از دو سال به طول انجاميد از شهر نبطيه در جنوب لبنان آغاز و به ضاحيه بيروت، سپس شرق صيدا و منطقه اقليم التفاح كشيده شد و ترورهاي متعدد در بيروت را در پي داشت.

جنبش امل ضمن اينكه سعي مي‏كرد به كشورهاي غربي نشان دهد كه مخالف راديكاليسم و خواهان ايجاد يك دولت مقتدر در لبنان است از سوي ديگر با ارسال پيام و نماينده به كشورهاي راديكال منطقه ابراز مي‏داشت كه هر گونه اقدام انقلابي و راديكال بايد با هماهنگي امل صورت گيرد و بدون اطلاع اين جنبش اين اقدامات بدون نتيجه خواهد بود.

در ماه مي 1988 (ارديبهشت 1367) جنگ خونيني بين امل و حزب الله در ضاحيه بيروت در گرفت كه قريب به 500 كشتته بر جاي گذاشت. اين جنگ از يك محله به محله ديگر، از يك خيابان به خيابان ديگر و از يك خانه به خانه ديگر كشيده شد. جنگ بين امل و حزب الله حتي‏ ميان دو برادر در يك خانه كشيده شد و نهايتاً با پيروزي قاطع حزب الله به پايان رسيد و به اخراج امل از؟؟؟؟؟؟، المريجه، الغبيري و حاره حريك انجاميد. اين پيروزي، توانايي حزب الله را در جذب نيرو از ميان شيعياني كه بسياري از آنان عضو جنبش امل بودند، بصورت دائمي تقويت كرد.

بدنبال آن تعداد زيادي از اعضاي امل از اين سازمان كناره گرفتند و حزب الله توانست به داخل جنبش امل نفوذ كند. پس از شكست ضاحيه، جنبش امل در بهار 1988 (1367) تعدادي از روحانيون جنوب را به منطقه بقاع تبعيد نمود.و اين امر نشان داد كه جنبش امل با روحانيت شيعه و شيعيان اصولگرا اختلاف فكري و عقيدتي دارد و بيشتر افراد، ملي‏گرا و ليبراليسم در رهبري امل گرد آمدند.

دولت ايران به شدت جنگ اين دو گروه شيعه را محكوم نمود و خواهان توقف سريع آن شد. آية الله خامنه‏اي، رئيس جمهور وقت ايران، در خطبه‏هاي نماز عيد فطر 1367، اين جنگ را «به مصلحت بيگانگان دانست كه نفع آن تنها به اسرائيل مي‏رسد».

سوريه نيز در ژوئن 1988 (خرداد 1367) جهت كمك به جنبش امل و همچنين تاثيرگذاري بر انتخابات رياست جمهوري لبنان در ماه سپتامبر همان سال، به مداخله سياسي و نظامي پرداخت. با توجه به مواضع دو دولت سوريه و ايران، كميته‏اي چهار جانبه متشكل از اين دو دولت، حزب الله و امل براي حل مشكل تشكيل شد. اين اولين شناسايي رسمي حزب الله از سوي سوريه بود. در خرداد 1367، براي اولين بار رهبران حزب الله با حافظ اسد ديدار كرده و در مورد ورود نيروهاي سوريه به ضاحيه بيروت صحبت كردند. حافظ اسد اطمينان داد كه با ورود نيروهاي سوريه، هيچ چيز تغيير نخواهد كرد و عملاً هم اينطور شد.

در تابستان 1367 به تدريج جنگ بين اين دو گروه بار ديگر شدت يافت «داوود داوود» مسئول نظامي جنبش امل در جنوب لبنان، در سپتامبر 1988 (شهريور 1367) در منطقه اوزاعي بيروت كشته شد.

«عقيل حميه» مسئول نظامي جنبش امل در تابستان 1988 در اوج درگيريهاي نظامي با حزب الله، اتاق عمليات امل را منفجر كرده و آن را به آتش كشيد، سپس از صحنه سياست خارج شد.

«مصطفي الديراني» مسئول بخش امنيتي امل نيز از اين جنبش جدا شد و مقاومت مؤمنه را بنا نهاد. مقاومت مؤمنه، يك گروه كوچك نظامي بود كه رقيب امل گرديد.

در 29 نوامبر 1988 (8/9/1367) سيد حسن نصرالله، سيد ابراهيم الامين و چند نفر ديگر از رهبران حزب الله از انفجار بمبي در منطقه بقاع، جان سالم به در بردند.

سرانجام با فشار ايران و سوريه، توافقنامه «دمشق 1» در 30 ژانويه 1989 (10/11/1367) امضاء گرديد. بر طبق مفاد اين توافقنامه، قدرت و نفوذ امل در جنوب لبنان و بر اهميت آن به رسميت شناخته شد و در مقابل به حزب الله اجازه داده شد تا علاوه بر جنگ عليه اسرائيل، از طريق تعاونيهاي سياسي، فرهنگي و تبليغاتي در جنوب حضور داشته باشد. سيد ابراهيم الامين مدعي شد كه «حزب الله به استناد به ترتيبات حاصله بين ايران و سوريه مي‏تواند فعاليتش را در جنوب ادامه دهد.» اما سيد حسن نصرالله، مسئول وقت نظامي حزب الله در جنوب لبنان، با اين توافق به مخالفت شديد برخاست و لذا لبنان را ترك كرد و براي مدتي در ايران اقامت نمود.

با توافقنامه «دمشق 1»درگيري بدون حل ريشه‏اي مسائل تا حدودي فروكش كرد. اما در زمستان 1990 (1368) بعلت مخالفت امل با فعاليت نظامي حزب الله عليه اسرائيل در جنوب، موج تازه‏اي از درگيريها آغاز شد. اين بار امل معتقد بود كه حمله به مواضع ارتش اسرائيل، حمله متقابل اسرائيل از هوا و زمين را در پي خواهد داشت و حاكميت لبنان را متزلزل خواهد ساخت و ايجاد يك دولت مقتدر مركزي و بازگشت صلح و آرامش به لبنان را به تاخير خواهد انداخت. در اين دوره جديد از نيروها، جنگهاي خونين در منطقه «اقليم التفاح» در جنوب واقع شد. تلفات نيروهاي حزب الله در نبرد اقليم التفاح، 110 كشته و 200 مجروح برآورد شد.

دور دوم جنگ امل يا حزب الله، همزمان گرديد با تحولات مهم بين المللي، منطقه‏اي و داخلي لبنان، سوريه پس از تحولات بلوك شرق و تجديد نظر علني شوروي سابق در سياست خارجي خود، دريافته بود كه مي‏بايست به اهرمهاي ديگر همچون نيروهاي مبارز داخل لبنان، بيش از كمكها و تسليحات شوروي براي دستيابي به توازن قدرت با اسرائيل اتكا نمايد. البته تجاوز عراق به كويت، تبادل نامه بين ايران و عراق و پا درمياني عرفات در سال 1369، نيز بخشي از نگرانيهاي سوريه را تشكيل مي‏دهد. نزديكي نيروهاي فلسطيني و حزب الله و... در لبنان تا حدود زيادي مي‏توانست توازن قدرت را در لبنان عليه سوريه بر هم زند.

سياست سنتي سوريه در لبنان همواره اين بوده كه از اهرمهاي فشار در چارچوب توازن استراتژيك خود با اسرائيل يهود جويد. به همين خاطر، هنگامي كه حافظ اسد به مسكو سفر كرد و با گورباچف ديدار نمود، متوجه شد كه زمامداران وقت شوروي مايل به اعطاي كمكهاي جديد نظامي به سوريه نيستند، وي پس از بازگشت از اين سفر در مصاحبه‏اي گفت: «بايستي از طريق نيروي مقاومت و روحيه شهادت‏طلبي و عمليات عليه دشمن صهيونيستي به توازن با آن دست يافت». او همچنين در اجلاس حزب بعث سوريه اعلام كرد:

«براي مقابله با اسرائيل و اقدامات توسعه طلبانه آن، هيچ راهي جز اعتماد و اتكا به نيروهاي اسلامي در لبنان وجود ندارد».

از طرف ديگر، دور جديد جنگ امل با حزب الله همزمان گرديد با شورش «ميشل عوده» و جنگ آزادي‏بخش وي عليه سوريه و همچنين امضاي پيمان طائف. با توجه به اين وضعيت، سوريه مجبور بود كه راه حلي براي جنگ امل با حزب‏الله پيدا كند. زيرا همزمان نمي‏توانست در دو جبهه لبنان و اسرائيل بجنگد.

با سفر حافظ اسد به تهران در شهريور 1369، موضوع ميانجي گري بار ديگر فعال شد اجلاس چهار جانبه ايران، سوريه امل و حزب الله كه اين بار به اصرار و دعوت سوريه برگزار گرديد، بيانگر تغييراتي در سياستها و تاكتيكهاي سوريه در ارتباط با لبنان بود.

نهايتاً در اكتبر 1990 (مهر 1369) توافقنامه «دمشق 2» ميان حزب الله و امل امضاء شد. با توجه به اين توافقنامه، ارتش لبنان وارد جنوب شد تا ميان امل و حزب الله حايل گردد، بدون اينكه مانع موضوع «مقاومت عليه اسرائيل» شود. اين توافقنامه به صورت نهايي به جنگ ميان دو گروه شيعه پايان داد و باعث گرديد كه موضوع «مقاومت عليه اشغالگري» محور اصلي مبارزات حزب الله قرار گيرد و همچنين حزب الله بتواند تحولات داخلي لبنان و پيامدهاي پيمان طائف را دنبال نمايد.

جنگ امل با حزب الله باعث گرديد كه به مدت دو سال، موضوع مقاومت عليه اشغالگري اسرائيل متوقف شود. امري كه به ارتش اسرائيل فرصت داد تا با بهره‏گيري از توقف عمليات مقاومت، پايه‏هاي امنيتي مورد لزوم را پي‏ريزي كرده و آن را تثبيت و تقويت نمايد.

تلفات اين جنگ 2500 كشته و 5000 زخمي ارزيابي گرديده است كه اكثر آنان از جنبش امل بودند.

در واقع اين جنگ، نقطه پاياني بر قدرت نظامي امل بود و ساختار تشكيلاتي اين جنبش را از هم گسست. كنت كاتزمان، محقق و نويسنده امريكايي، معتقد است كه در امل طرف شروع كننده جنگ در سال 1988 بود تا بدينوسيله پايگاه اجتماعي خود را در ميان طايفه شيعه تا قبل از انتخابات پارلماني همان سال (كه انجام نشد) تقويت كند. بسياري از تحليلگران معتقدند كه سوريه، امل را تشويق به اين جنگ نمود تا بدينوسيله از تاثير روزافزون حزب الله بر صحنه لبنان جلوگيري نمايد.

بيوگرافي سيد حسن نصرالله‏

حجةالاسلام و المسلمين جناب آقاي سيد حسن نصرالله در سال 1960 در لبنان متولد شد. او پس از گذراندن دروس كلاسيك به حوزه علميه گرويد همزمان با گذراندن دروس حوزوي در مقاومت مؤمنه (حركت امل) فعاليت مي‏كرد. با توجه به فعاليت برادران سپاه در لبنان تحت تاثير افكار و انديشه‏ها و اخلاص برادران سپاه قرار گرفت و در اوايل تشكيل حزب الله در لبنان از حركت امل كناره‏گيري كرده و به عضويت حزب ا... گرويد.

در طول مدت 18 سال كه از عمر حزب ا... مي‏گذرد وي مسئوليتهاي مختلفي در حزب ا... داشته تا اينكه پس از شهادت سيد عباس موسوي دبيركل حزب ا... لبنان وي به دبير كلي اين حزب منصوب شد.

افكار و انديشه‏هاي او متاثر از افكار و انديشه‏هاي امام راحل (ره) و مقام معظم رهبري است. و اين افكار در جان و رگه‏هاي او

كنگره سوم حزب الله:

در سال 1995 (1374) حزب الله سومين كنگره خود را برگزار نمود. در اين كنگره افراد ذيل به عضويت شوراي رهبري حزب انتخاب گرديدند:

1- سيد حسن نصرالله 2- شيخ نعيم قاسم 3- شيخ محمد؟؟؟؟؟؟

4- سيد هاشم صفي الدين 5- حاج شيخ خليل 6- محمد رعد 7- عبدالله قصير

سيد هاشم صفي الدين، يك روحاني جوان از اهالي «دير قانون النهر» كه تحصيلات طلبگي خود را در حوزه علميه قم گذرانده و بعنوان مسئول شوراي اجرايي حزب منصوب شد.

در اين كنگره شوراي جديدي به نام شوراي برنامه ريزي به وجود آمد كه بسياري از شخصيتهاي قديمي حزب با توجه به تجارب و سوابقشان به عضويت آن در آمدند تا براي آينده حزب الله، برنامه ريزي كنند. رياست اين شوري‏ بر عهده ابو هشام قرار گرفت. دفتر سياسي حزب نيز به شوراي سياسي تغيير نام يافت و محمد رعد به عنوان رئيس اين شورا منصوب گرديد.

نمودار تشكيلاتي حزب الله به شكل زير در كنگره سوم تغيير گرديد

الف - شوراي سياسي از افرادي تشكيل مي‏شود كه هر يك مسئول يكي از امور زير است:

1- احزاب اسلامي؛ 2- احزاب ملي؛ 3- احزاب مسيحي؛ 4- سازمانهاي فلسطيني؛ 5- تبليغات ؛ 6- راديو و تلويزيون ؛ 7- اتحاديه‏هاي كارگري ؛ 8- اتحاديه‏هاي شغلهاي تخصصي؛ 9- كميته تحليل سياسي؛

ب - شوراي جهادي كه وظيفه آن سياستگذاري براي «مقاومت اسلامي» مي‏باشد، توسط دبيركل اداره مي‏شود و اشخاص ذيل در آن عضويت دارند.

1- رئيس شوراي اجرايي ؛ 2- مسئول شاخه نظامي ؛ 3- مسئول بخش امنيتي ؛ 4- نماينده خاص شوراي رهبري.

ج - شوراي اجرايي كه داراي يك رئيس، نايب رئيس و مسئول دفتر مي‏باشد از بخشهاي زير تشكيل شده است:

1- امور مالي؛ 2- امور اداري (پرسنلي)؛ 3- خدمات اجتماعي؛ 4- تبليغات ؛ 5- امور فرهنگي ؛ 6- امور تربيتي.

ضمناً مسئول شاخه نظامي، بخش امنيتي، امور سازماندهي و بازرسي و مسئولين مناطق سه گانه حزب نيز عضو شوراي اجرايي مي‏باشند.

اين شورا در واقع قلب تشكيلات حزب الله به شمار مي‏آيد و بيشترين قدرت و نفوذ را در ميان شوراهاي تشيكلاتي حزب دارا مي‏باشد رئيس اين شورا بعنوان دبيركل بعدي حزب الله شناخته مي‏شود. هم اكنون سيد هاشم صفي الدين رئيس شوراي اجرايي مي‏باشد.

د - شوراي قضايي: كوچكترين شوراي حزب الله مي‏باشد و رئيس اين شورا يك قاضي مي‏باشد كه همزمان مسئوليت دادگاه استيناف را نيز بر عهده دارد.

اين شورا داراي يك نايب رئيس و يك مسئول دفتر مي‏باشد. در سلسله مراتب قضائي، ابتدا باز پرسان سپس دادگاه بدوي و نهايتاً دادگاه استيناف قرار دارد. اين شورا به تخلفات حزبي و سازماندهي افراد رسيدگي مي‏كند.

ه- شوراي برنامه ريزي: از يك رئيس، نايب رئيس و مسئول دبير خانه تشكيل مي‏شود و افراد زير عضو اين شورا هستند:

1- مسئول مركز مطالعات و پژوهشهاي حزب الله؛ 2- مسئول امور سازماندهي؛ 3- پنج نفر به انتخاب شوراي رهبري.

و - شوراي پارلماني: متشكل از نمايندگان سابق و فعلي حزب الله در پارلمان لبنان مي‏باشد. وظيفه آن ايجاد هماهنگي ميان نمايندگان حزب الله در پارلمان در خصوص لوايح و طرحهاي قانوني و همچنين موضع‏گيري در خصوص كليه مسائل مطروحه در پارلمان مي‏باشد. رياست اين شورا بر عهده جانشين دبيركل حزب الله مي‏باشد.

 

منابع و مآخذ

1- سيد محمد حسين طباطبايي: شيعه قم: هجرت

2- ه عليزاده: فرهنگ سياسي لبنان تهران، ترجمه: محمد رضا گلسرخي

3- جمال الدين محمد بن منظور: لسان العرب جلد هشتم‏

4- محمد جواد مغنيه: شيعه و تشيع

5- مصطفي‏ معين آرائي: ساختار اجتماعي لبنان

6- محمد ابوزهره: تاريخ المذاهب الاسلاميه

7- سيد محسن الامين: خطط جبل عامل، تاريخ جبل عامل، اعيان الشيعه‏

8- حسن الامين: تشيع انقلابي زير شكنجه ارتجاع ترجمه: سيد جمال موسوي

9- دكتر مسعود اسداللهي: از مقاومت تا پيروزي

10- آلبرت حوراني: هجرت علماء شيعه از جبل عامل به ايران. ترجمه: مرتضي اسدي

11- زين الدين العاملي (شهيد ثاني) الروضه البهيه الدمشقيه.

 


| شناسه مطلب: 79877