متن کامل
بسه تعالی شفاعت از دیدگاه عقل و نقل نگارنده: محسن غرویان اداره کل پشتیبانی فرهنگی معاونت بین الملل بعثه بسم الله الرحمن الرحیم انسان شناسی معاد شفاعت مقدمه: لزوم ابتغاء وسیله برای تقر
بسه تعالي شفاعت از ديدگاه عقل و نقل نگارنده: محسن غرويان اداره كل پشتيباني فرهنگي معاونت بين الملل بعثه بسم الله الرحمن الرحيم انسان شناسي معاد شفاعت مقدمه: لزوم ابتغاء وسيله براي تقرب الي الله: مائده: 35. 1- نفي شفاعت الف - آيات موهم نفي شفاعت: بقره: 48، 123، 254. انعام: 51، 70. سجده: 4. فتح: 11. ب - اختصاص دادن شفاعت براي خداوند: زمر: 44. سجده: 4. احزاب: 17. انفطار: 20. ج - قطع اسباب و وسائط در آخرت: بقره: 166. انعام: 94. مؤمنون: 101. دخان: 40. سباء: 43. انفطار: 19. انعام: 24، 94. اعراف: 53. يونس:30. هود:21. نمل: 86، 87. قصص: 75. احقاف: 28. د - نفي نصرت، ناصر و ولي براي گروههاي: بقره: 48، 123. انبياء: 309. قصص: 40. هود: 113. صافات: 25. زمر: 54. فصلت: 16. دخان: 40- 41. آل عمران: 22، 56، 91، 192. نساء: 52، 123، 173. توبه: 74، 116. هود: 113. حجر: 37. حج: 71. عنكبوت: 25. روم: 29. احزاب: 17، 65. فاطر: 37. شوري: 8، 31، 46، 47. جاثيه: 34. طارق: 10. هود: 62، 123. 2- اثبات شفاعت الف - اثبات شفاعت با اذن الهي: بقره: 255. سباء: 23. يونس: 3. نجم: 26. نباء: 38. هود: 105. ب - نفي شفاعت شفعاء باطل: انعام: 94. يونس: 18. شعراء: 91، 93. روم: 12، 13. يس: 23، 75. زمر: 43. جاثيه: 10. احقاف: 28. زخرف: 86. اسراء: 56، 57. فرقان: 19. 3- شافعين الف - شافعين چه كساني هستند: تحريم: 8. نساء: 64. محمد: 19. توبه: 102، 103. غافر: 7. شوري: 50. انبياء: 28. نجم: 26. نباء: 38. ضحي: 5. اسراء: 77. ب - شرائط شافعين چيست: مريم: 87. طه: 109. زخرف: 86. نباء: 38. تحريم: 8. 4- كسانيكه از شفاعت بهرهمند ميشوند و مشمول شفاعت ميكردند: انبياء: 28. نساء: 64. غافر: 7، 51. محمد: 19. توبه: 102، 103. نجم: 26. سبأ: 23. 5 - محرومين از شفاعت: توبه: 80. يونس: 27. هود: 19، 21، 113. رعد: 34. فرقان: 19. شعراء: 100. غافر: 18، 21، 32، 33، 49، 50. فتح: 11. مدثر: 38، 48. معراج: 1، 2. نساء: 48. وهابيت و تحريف مفهوم شفاعت «دار الخاني» در رياض و «المكتب الاسلامي» در بيروت رسالهاي كوچك از محمد بن عبد الوهاب بنام «كشف الشُبُهات» را منتشر كردهاند. اين جزوه 56 صفحه است و نخست به تفسير معناي «توحيد» پرداخته است. و بدنبال آن بحث شرك را تبين ميكند. در مبحث شرك چنين ادعا شده است كه «شفاعت» و «توسل» از اقسام و گونههاي شرك به خدا محسوب ميشوند. محمد بن عبد الوهاب اعتقاد به شفاعت، توسل، دعا، نذر، ذبح و استغاثه از اولياء و انبياء را منافي با توحيد در عبادت دانسته، معتقد به اين امور را مشرك ميشمارد و خون و مال او را حلال ميداند و با استناد به آيات قرآن وي را از عِداد مسلمين خارج ميكند. در ص 6 مينويسد: «عرفت ان التوحيد الذّي جحدوه هو توحيد العبادة الّذي يسميه المشركون في زماننا الاعتقاد، كما كانوا يدعون اللّه سبحانه ليلاً و نهاراً. ثم منهم من يدعو الملائكه لاجل صلاحهم و قربهم من اللّه ليشفعو اله، أويد عور جلاً صالحاً مثل اللات، أو نبياً مثل عيسي و عرفت انّ رسول اللّه (ص) قاتلهم علي هذا الشرك و دعا هم الي اخلاص العبادة للّه وحده.... و تحققت أن رسول اللّه (ص) قاتلهم ليكون الدعا، كله للّه و الذبح كلّه للّه و النذر كلّه للّه و الاستغاثه كلها للّه و جميع انواع العبادة كلّها للّه و عرفت أن اقرارهم بتوحيد الربوبيّه لم يدخلهم في الاسلام و أنّ قصدهم الملائكة أو الأنبياء أو الأولياء يريدون شفاعتهم و التقرب الي اللّه بذلك، هو الّذي أحلّ دماء هم و أموالهم». محمد بن عبد الوهاب مدعي است كه كساني همچون شيعيان كه معتقد به شفاعت هستند، محكمات قرآن را رها كرده و به مشابهات متمسك شدهاند (ص 16) و سپس در ص 35 نتيجه ميگيرد كسي كه به بعضي آيات قرآن عقيده داشته باشد و بعضي را رها كند، به مصداق ايمان به بعض و كفر به بعض ديگر از آيات قرآن، كافر است و بعضي از مردم اهل «إحساء» را مصداق چنين افرادي ميداند. محمد بن عبد الوهاب در اين كتاب، بين استغاثه از زنده و استغاثه از مرده بر سر قبور و.... فرق گذاشته مينويسد: «فان الاستغاثه بالمخلوق علي مايقدر عليه لا ننكرها، كما قال تعالي في قصة موسي: «فاستغاثه الّذي من شيعته علي الذي من وعدوه» (15، قصص) و كما يستغيث الانسان بأصحابه في الحرب و غيرها من الاشياء الّتي يقدر عليها المخلوق. و نحن انكرنا استغاثه العبادة الّتي يفعلونها عند قبور الأولياء، أو في غيبتهم، في الاشياء الّتي لا يقدر عليها الّا اللّه. اذا ثبت ذلك فالاستغاثه بالانبياء يوم القيامة يريدون منهم أن يدعو اللّه أن يحاسب الناس حتي يستريح اهل الجنّه من كرب الموقف، و هذا جائز في الدنيا و الآخرة أن تأتي عند رحل صالح حيّ، يجالسك و يسمع كلامك و تقول له: ادع اللّه لي، كما كان اصحاب رسول اللّه (ص) يسألونه في حياته. و امّا بعد موته فحاشا و كلّا أنهم سألوه ذلك عند قبره، بل أنكر السلف علي من قصد دعاء اللّه عند قبره، فكيف دعاؤه نفسه؟!» (ص 48 و 49) نقد: بنظر ميرسد محمد بن عبد الوهاب در اين رساله، معناي شفاعت و استغاثه و توسل در نظريه شيعه را تحريف نموده تا به غرض خود نائل شود و اشكلات خود را منطقي و بجا جلوه دهد. ما براي روشن شدن معناي درستِ «شفاعت و توسل» در دو مقاله به تحقيق و تبين اين دو مبحث پرداختهايم كه ذيلاً تقديم ميشود. شفاعت از ديدگاه عقل و نقل معناي لغوي و اصطلاحي شفاعت از ماده شَفَعَ و در لغت به معناي «جفت شدن» با چيزي است و اصطلاحاً به معناي واسطه شدن براي دفع ضرر از كسي و يا رساندن منفعتي به اوست كه در اين واسطه شدن، سه طرف، بايستي وجود داشته باشد: أ: شفاعت كننده، ب: شفاعت شونده، ج: پذيرنده شفاعت، در اصطلاح شرعي، شفاعت در آنجا مطرح ميشود كه شخصي در نزد خداوند براي ديگري طلب مغفرت و آمرزش نمايد و بخواهد عقابي كه در اثر گناه متوجه شخص گنهكار شده از او برداشته شود و يا تخفيف يابد. در اين حال شخص گنهكار، شفاعت شونده و ذات مقدس پروردگار پذيرنده شفاعت خواهد بود. شفاعت به معناي مذكور از مسلّمات دين اسلام به شمار ميرود و در اين زمينه علاوه بر آيات متعدد، روايات فراواني نيز از طريق شيعه و سني از رسول اكرم صلّي اللّه عليه و آله نقل شده است. شايد بتوان گفت كه از همه امامان شيعه در اين زمينه روايت وارد شده است و اينها همه، هر گونه شك و ترديد - در زمينه شفاعت - را از بين ميبرند و موجبات يقين را براي حقيقت جويان با انصاف فراهم ميسازند.(1) اينك به ذكر و ترجمه برخي از آيات و روايات كوتاهي كه در اين زمينه وجود دارد ميپردازيم: آيات 1- مَنْ ذَالَّذي يَشْفَعُ اِلّا بِاِذْنِهِ. (2) كيست كه در نزد خداوند براي ديگري شفاعت كند مگر به اذن او (خدا)؟ 2- ما مِنْ شَفيعٍ اِلّا مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ .(3) (در روز قيامت) هيچ شفيعي - جز بعد از اذن او (خدا) - شفاعت نميكند. 3- يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ شَفاعَةُ اِلّا مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمنِ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً .(4) در آن روز (قيامت) شفاعت هيچ كس سودي نبخشد جز آن كس كه خداي رحمان به او رخصت شفاعت داده و سخنش را بپسندد. 4- لا يَمْلِكوُنَ الشَّفاعةَ اِلّا مَنِ اتَّخَذَ عِندْ الرَّحْمنِ عَهْداً .(5) (در قيامت) هيچ كس مالك شفاعت نيست مگر كسي كه (به پرستش حق) از خداي مهربان، عهد (نامه توحيد كامل) دريافته باشد. 5 - وَ لا يَشْفَعوُنَ اِلا مَنِ ارْتَضي وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِه مُشْفِقوُنَ .(6) آنان (مقربان درگاه الهي) از احدي جز آن كس كه خدا از او راضي است شفاعت نميكنند و دائماً از خوف قهر خدا هراسانند. روايات گفتيم كه در باره شفاعت، هم از طريق اهل سنت احاديثي وارد شده و هم از طريق شيعه اخبار فراواني به دست ما رسيده است. اخبار شيعه(7) 1- قالَ رَسوُلُ (ص): ثَلاثَةٌ يَشْفَعوُنَ اِلَي اللّهِ فَيُشَفَّعوُنَ.(8) اَلْأنْبياءُ، ثُمَّ الْعُلَماءُ، ثُمَّ الشُّهَداءُ.(9) سه گروهند كه در نزد خداوند براي گنهكاران شفاعت ميكنند و شفاعتشان مورد قبول واقع ميشود: انبياء، علماي دين و شهدا 2- قالَ رَسوُلُ اللّهِ (ص): اِنَّما شَفاعَتي لِأهْلِ الْكَبائِرِ مِنْ اُمَّتي.(10) شفاعت من فقط براي كساني از امتم ميباشد كه مرتكب گناهان كبيره شدهاند. 3- قال اَميرُ الْمُؤْمِنينَ (ع): لَنا شَفاعَةٌ وَ لِأهْلِ مَوَدَّتِنا شَفاعَةٌ.(11) امير المؤمنين (ع) (در ضمن حديثي) فرمودند: براي ما و دوستانمان حق شفاعت است. 4- قالَ الصّادِقُ (ع): مَنْ اَنْكَرَ ثَلاثَةَ اَشْياء فَلَيْسَ مِنْ شيعَتِنا: اَلْمِعْراجَ وَ الْمَسْألَةَ فِي الْقَبر وَ الشَّفاعَةَ.(12) امام صادق (ع) فرمودند: هر كس سه چيز را انكار كند از شيعيان ما نيست: معراج پيامبر، سؤال در قبر و مسئله شفاعت. 5 - قال الصادق (ع): نُمَجِّدُ رَبَّنا وَ نُصَلي عَلي نَبيِّنا وَ نَشْفَعُ لِشيعَتِنا فَلا يَرُدُّنا رَبُّنا.(13) امام صادق (ع) فرمود: ما پروردگار را تمجيد ميكنيم و بر پيامبرمان درود و سلام ميفرستيم، و براي شيعيانمان شفاعت ميكنيم، و خداوند نيز در خواست ما را رد نميكند. 6- قال الكاظم (ع): شيعَتُنَا الَّذينَ يُقيموُنَ الصَّلوةَ وَ يُؤْتوُنَ الزَّكوةَ وَ يَخرجُّونَ الْبَيْتَ الْحَرامَ، وَ يَصوُموُنَ شَهْرَ رَمَضانَ، وَ يوُالُونَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يَتَبَرَّؤنَ مِنْ اَعْدائِهِمْ.... وَ اِنَّ اَحَدَهُمْ لَيَشْفَعُ في مِثْلِ رَبيعَةٍ وَ مُضَرٍ فَيُشَفَّعَهُ اللّهُ فيهِمْ لِكِرامَتِهِ عَلَي اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.(14) امام كاظم عليه الاسلام فرمود: شيعيان ما كساني هستند كه نماز را به پاي ميدارند، زكات ميدهند، به زيارت كعبه ميروند، در ماه رمضان روزه ميگيرند، دوستدار اهل بيت عصمتند و از دشمنان اهل بيت بيزاري ميجويند.... و يك فرد از شيعيان ما ميتواند در حق طوايفي همچون ربيعه و مضر شفاعت كند و خداوند شفاعت او را در حق آنها به خاطر كرامت و بزرگواري خود - ميپذيرد. 7 - قالَ الرِّضا (ع): مَنْ كَذَّبَ بِشَفاعَةِ رَسوُلُ اللّهِ (ص) لَمْ تَنَلْهُ.(15) هر كه شفاعت رسول خدا (ص) را تكذيب نمايد مشمول آن نخواهد شد. در زيارت جامعه نيز كه از امام دهم عليه السلام روايت شده است، زائر، خطاب به امامان معصوم (ع) گويد: وَ لَكُمُ الْمَوَدَّةُ وَ الدَّرَجاتُ الرَّفيهَةُ وَ الْمَقامُ الْمَحْموُدُ، وَ الْمَكانُ الْمَعْلوُمُ عنْدَ اللّهِ وَ جَلَّ وَ الْجاهُ الْعَظيمُ، وَ الشَّأنُ الْكَبيرُ وَ الشَّفاعَةُ الْمَقْبوُلَةُ... . (اي پيشوايان پاك و معصوم) شماييد كه محبت و دوستي تان بر ما واجب است، و شماييد صاحبان مراتب بلند و درجات رفيع و مقامهاي شايسته و منصبهاي ستوده، شماييد كه در بارگاه خداوندي جايگاه خاص و مقام عظيم و شخصيتي بس والا داريد و شفاعت در حق گنهكاران از آن شماست.(16) اخبار اهل سنت 1- قالَ رسول اللّهِ (ص): شَفاعَتي نائِلَةٌ اِنْ شاءَ اللّهُ مَنْ ماتَ [و] لا يَشْرِكُ بِاللّهِ شَيْئاً.(17) از شفاعت من - اگر خداوند بخواهد - آن كس برخوردار خواهد شد كه به هنگام مرگ هيچ گونه شائبه شركي نسبت به خداوند در دلش نباشد. 2- قالَ رَسوُلُ اللّهِ (ص): قَوْلهُ تَعالي: عَسي اَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْموُداً.(18) هُوَ الْمَقامُ الّذي اَشْفَعُ لِأمَّتي فيهِ.(19) منظور از «مقام محمود» در آنجا كه خداوند ميفرمايد: «اميد است خداوند تو را براي مقام محمود بر گزيند» مقامي است كه من در آن براي امتم شفاعت ميكنم. 3- قالَ رَسوُلُ اللّهِ (ص): اِنَّ شَفاعَتي يَوْمَ الْقِيامَةِ لِأهْلِ الْكَبائِرِ مِنْ اُمَّتي.(20) همانا شفاعت من در روز قيامت براي مرتكبين به گناهان كبيره است از امتم. 4- قالَ رَسوُلُ اللّهِ (ص): اِنّي لَأرْجوُ اَنْ اَشْفَعَ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَدَدَ ما عَلَي الْأرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ وَ مَدَرَةٍ.(21) من اميد دارم در روز قيامت (از گناهكاران و دوزخيان) به عدد آنچه از درخت و كلوخ در روي زمين است، شفاعت كنم. 5 - قالَ رَسوُلُ اللّهِ (ص): يَشْفَعُ يَوْمَ الْقِيامَةِ الْأنْبياءُ ثُّمَ الْعُلَماءُ ثُّمَ الشُّهَداءُ.(22) در روز قيامت نخست انبيا، پس از آن علما و سپس شهدا گنهكاران را شفاعت ميكنند. با توجه به آيات متعدد قرآني و روايات فراواني كه از شيعه و اهل سنت در زمينه شفاعت وجود دارد، انكار و تشكيك در آن هرگز براي اهل تحقيق و انصاف ممكن نيست. جمع بندي روايات رواياتي كه در اينجا آورديم تعداد كمي از روايات متعددي است كه در باره شفاعت به معناي گسترده آن به ما رسيده است. در اينجا براي رعايت اختصار از نقل بقيه آنها كه در كتب روايي آمده است - خود داري ميكنيم و با يك جمع بندي جامع از مجموع روايات، معاني گوناگون و اصطلاحي شفاعت در لسان شرع را بيان ميكنيم. به طور كلي ميتوان اين روايات را به سه دسته تقسيم نمود: دسته اول: رواياتي است كه شفاعت را به پيامبر اسلام (ص)، اهل بيت ايشان، مؤمنين و يا گروههاي خاصّ ديگر مثل انبيا، علما و شهدا اختصاص ميدهند و در بعضي روايات آمده است كه همسايه نيز در باره همسايه خود ميتواند شفاعت كند.(23) دسته دوم: رواياتي است كه شفاعت را به بعضي اعمال نسبت ميدهند. به عنوان مثال در روايتي شفاعتت به «امانت داري» نسبت داده شده است.(24) دسته سوم: رواياتي است كه مفادشان اين است كه همه مردم (ظاهراً بدون استثنا) در قيامت نيازمند شفاعت پيامبر اكرم (ص) ميباشند.(25) اگر بخواهيم معناي عام و جامعي براي شفاعت با توجه به گونههاي مختلف آن ارائه دهيم، بهتر اين است كه بگوييم: شفاعت همان واسطه شدن در درگاه الهي است. و اين گروهها اشخاص و يا افعالي كه در روايات به عنوان شفيع مطرح شدهاند - هر يك به نوبه خود مجرايي از مجاري فيض باريتعالي هستند و وسائط لطف و رحمت خداوندي به شمار ميروند. يعني همانگونه كه هر يك از فيوضات الهي سبب و مجراي خاصي دارد، فيض شفاعت نيز سبب و كانال خاصي دارد. توضيح مطلب اگر چه ما سراسر وجود و هستي مان از آن خداست و در هر لحظه غرق در درياي فيض خداوندي هستيم، اما برخي فيوضات خاص الهي نيز وجود دارد كه شامل حال همه افراد نميشود؛ بلكه متوقف بر يك سري افعال اختياري است كه هر كس موفق به انجام اين افعال گردد از آن فيوضات بهرهمند خواهد شد. خود اين فيضها نيز با توجه تفاوت و اختلافي كه بين اين افعال - به عنوان اسباب تحصيل آن فيضها وجود دارد مختلف ميشوند، به گونهاي كه فيض خاصي كه از راه انجام يك فعل معين عايد انسان ميشود با فيض خاص عمل ديگر، تفاوت داشته و اين دو قابل جانشيني و تبديل نيستند. به عنوان مثال، فيض و ثوابي كه از راه صدقه به انسان ميرسد ممكن نيست از راه ديگر تحصيل شود و در كنار آن هر يك از اعمال نيك و صالح ديگر نيز سبب براي فيض خاصي هستند كه اين فيضهاي خاص جز از راه انجام فعل اختياري خاص خودشان، حاصل نميشوند. بر اين اساس ميتوان گفت حتي ملائكه الهي نيز كه موجوداتي تام التجرد بوده و جميع كمالات ممكنه نوع خود را بالفعل دارا هستند، از آنجا كه در كارهاي خود، مختار نيستند نميتوانند لذت خاصي را كه از راه انجام يك فعل اختياري براي ما قابل درك است، ادراك نمايند. هدف از اين توضيحات اين است كه بگوييم: شفاعت نيز همچون ساير فيوضات حق تعالي، سبب و مجراي خاصي دارد، و اگر اين سبب فراهم نباشد هرگز اين فيض به كسي نخواهد رسيد، و اين اسباب نيز جز از راه افعال اختياري، قابل تحصيل نيست. پاسخ دو سؤال حال با توجه به مطالب مذكور پاسخ دو شبهه از شبهاتي كه در زمينه شفاعت مطرح شده است روشن ميشود. از آنجا كه پاسخ اين دو شبهه ارتباط مستقيم با مطالب مذكور دارد، لذا اين دو شبهه را در همين جا طرح كرده پاسخ ميدهيم، و پاسخ شبهات ديگر را به جاي خود بيان خواهيم كرد: * سؤال اول: آيا شفاعت به معناي تحت تأثير قرار گرفتن خداوند در برابر ديگري (شفيع) نيست؟ چرا كه اگر بگوييم در مسئله در شفاعت مؤثر حقيقي تنها و تنها خداست، بنا بر اين در خواست شفيع هيچ اثري نداشته به طور كلي شفاعت بي معناست. و اگر بگوييم ديگري نيز در اضافه اين فيض الهي از ناحيه خداوند مؤثر است مستلزم تأثر و انفعال خداوند است! * سؤال دوم: آيا شفاعتِ شفيع براي رفع عقاب از كسي كه مستحق عقاب است و پذيرش اين شفاعت از جانب خداوند، به اين معنا نيست كه رحمت و لطف و مهرباني شفيع، بيشتر و بالاتر از رحمت و لطف خداوند است؟ پاسخ سؤال اول با توجه به اينكه شفاعت نير فيضي از فيوضات خداوندي است، بنا بر اين روشن است كه منشأ اصلي و حقيقي اين فيض، شفيع نيست؛ گر چه او منحصراً به عنوان گذرگاه و مجراي رسيدن اين فيض خاص الهي به انسان مدخليت دارد. يعني فيض شفاعت فقط از آن خداست، اما خود آن نيز مجاري خاصي مانند پيامبران، ائمه، شهدا، علما و.... را براي رسيدن اين فيض به بندگان تعيين نموده است كه جز از اين مجاري، اين فيض قابل تحصيل نيست. بنا بر اين در عين حالي كه اين وسائط در شفاعت مؤثرند، هرگز اين مطلب به معناي متأثر شدن و انفعال پذيري خداوند نيست. پاسخ سؤال دوم از پاسخ سؤال قبلي جواب اين پرسش نيز روشن ميشود. يعني وقتي معلوم شد كه فيض و رحمت، تنها از ناحيه خداست و اين شفعا و وسائط فقط نقش مجرا و واسطه دارند، بنا بر اين هرگز چنين نيست كه رحمت و مهرباني شفيع بيشتر از خداوند باشد، بلكه اين رحمت بي منتهاي اوست كه باعث شده بابي به نام شفاعت به عنوان آخرين مرحله بهره مندي از فيض الهي گشوده شود تا از اين طريق نيز افرادي مشمول فيض و رحمت او واقع گردند. شرايط شفاعت گر چه مسئله شفاعت - چنانكه گفته شد - از اصول مسلم و قطعي اسلام است، اما تابع شرايط و مقتضيات ويژهاي است. از لابلاي مباحث گذشته تا حدودي ميتوان اين شرط را به دست آورد، اما اينك بجاست كه اين شرايط را به صورت زير خلاصه كنيم: *1- اذن الهي: چنانكه در بسياري از آيات قرآن كريم مشاهده نموديم يكي از شرايط اصلي و اساسي شفاعت اين است كه با اذن الهي باشد. بنا بر اين چنين نيست كه هر كس بتواند در مورد هر كس كه ميخواهد شفاعت كند. *2- رضايت خدا نسبت به شفيع: گذشته از اينكه اصل شفاعت بايستي با اذن الهي باشد، شخص شفيع نيز بايستي از كساني باشد كه خداوند نسبت به شفاعت از سوي آنان رضايت دارد.(26) با توجه به اين شرط نميتوان از هر كس توقع شفاعت داشت و نيز هر كس نميتواند مدعي حق شفاعت شود. *3- رضايت خدا نسبت به فرد مورد شفاعت: در مسئله شفاعت، رضايت خداوند نسبت به شفاعت شوندگان نيز شرط است. يعني چنين نيست كه فيض شفاعت بدون استثنا شامل حال همه بشود، بلكه چنانكه اشاره شد - اسباب و ملاك خاصي دارد كه هر كس اين ملاك را تحصيل كرده باشد مشمول شفاعت شفاعت كنندگان قرار ميگيرد و در غير اين صورت از اين فيض محروم خواهد ماند. با توجه به آيات و روايات اين باب ميتوان بعضي از شرايطي را كه بايستي شفاعت شوندگان داشته باشند تا خداوند نسبت به شفاعت در حق آنان راضي باشد، به دست آورد، مانند: ايمان، اقامه نماز، پرداخت زكات و اعتقاد به معاد كه از آيات زير به دست ميآيد: في جَنّاتٍ يَتَسائَلوُنَ * عَنِ الْمُجْرِمينَ* ما سَلَكَكُمْ في سَقَرَ * قالوُا لَمْ نَكُ مِنَ الْمَصَلّينَ* وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكينَ * وَ كُنا نَخوُضُ مَعَ الْخائِضينَ* وَ كُنا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدّينِ* حَتّي اَتانَا الْيَقينَ* فَما تَنْفَعُهُمْ شَفا عَةُ الشّافِعينَ .(27) بهشتيان از مجرمين سؤال ميكنند: چه كرديد كه اينك گرفتار عذاب دوزخ شديد؟ دوزخيان پاسخ ميدهند: ما از نماز گزاران نبوديم، و با پرداخت زكات دستگيري از مسكينان نميكرديم. و همواره عمر خويش را با اهل باطل به بطالت ميگذرانيم، و روز جزا و قيامت را دروغ ميپنداشتيم، تا اينكه ناگاه مرگ گريبان ما را گرفت و برايمان يقين حاصل شد. (اما اينان بايد بدانند كه) با اين وضع، شفاعت شافعان در روز رستاخيز هرگز شامل حال آنها نميشود. به طور كلي بايستي سنخّيتي بين شفاعت كنندگان و شفاعت شوندگان وجود داشته باشد تا شفاعت مؤثر افتد. اما اگر زنگارهاي سياهي و پليدي و گناه آنقدر زياد باشد كه به طور كلي سنخّيت بين دو گروه از بين رفته باشد، شفاعت هيچ اثري نخواهد داشت. مدعيان دروغين شفاعت قرآن كريم از دو گروه نام ميبرد كه اينان در شفاعت، اذن و رضايت خداوند را شرط نميدانستند و لذا به دلخواه خويش شفيعاني براي خود برگزيده بودند كه سر انجام يك گروه سر از بت پرستي در آوردند و گروه ديگر به نژاد پرستي كشيده شدند. گروه اول مشركيني بودند كه ميگفتند: چون ما به خدا دسترسي نداريم لذا بتهايي را ساخته، ميپرستيم تا نزد خداوند براي ما شفاعت كنند و اسباب تقرب و نزديكي ما در آستان او باشند. اين مطلب از آيات زير استفاده ميشوند: 1- وَ يَعْبُدوُنَ مِنْ دوُنِ اللّهِ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقوُلوُنَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ.... . (28) بت پرستان و مشركان جاهل به جاي خداوند، بت هاي (سنگي و چوبي و...) را كه هيچ نفع و ضرري به حال آنها ندارند به عبادت و پرستش ميگيرند و ميگويند: اينها شفيعان ما در نزد خدايند. 2- وَ الَّذينَ اتَّخذوُا مِنْ دوُنِه أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُ هُمْ اِلّا لِيُقِّربوُنا اِلَي اللّهِ زُلْفي.... (29) و آنها كه غير خدا را (همچون بتها) به دوستي و پرستش گرفتند (ميگويند:) ما اين بتها را نميپرستيم جز براي آنكه اسباب قرب و منزلت ما را در نزد خداوند فراهم سازند. قرآن كريم در برابر گروه با قاطعيت هر چه تمامتر ايستاده ميفرمايد: 1- وَ ما نَري مَعَكُمْ شُفَعاكُمُ الَّذينَ زَعَمْتُمْ اَنَّهُمْ فيكُمْ شُرَكاءُ، لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُموُنَ .(30) (خداوند در روز قيامت به اينان ميفرمايد:) اينك (چگونه است كه) همراه با شما، آنها را كه شفيع خويش ميپنداشتيد نميبينيم؟ (بدانيد كه) همه نابود شدند و ميان آنها شما با آنها جدايي افتاد و آنچه كه به گمان خويش ميپنداشتيد گم شد و از دستتان رفت. 2 - قُلْ اَتُنَبِّئوُنر اللّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّمواتِ وَ لا فِي الْأرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالي عَمّا يُشْرِكوُنَ .(31) (اي رسول ما به اين مدعيان دروغين شفاعت) بگو: آيا شما با اين ادعاي خويش ميخواهيد خدا را به چيزي خبر دهيد كه هرگز - نه در آسمانها و نه در زمين - بدان علم ندارد؟ خداوند منزّه و فراتر است از آنچه اينان شريك او قرار ميدهند. گروه دوم يهودياني بودند كه خود را فرزندان انبياي بني اسرائيل دانسته، از اين جهت يك نوع برتري نژادي براي خود قائل بودند و ميگفتند: خداوند به خاطر اين برتري نژادي، ما را دوست دارد و لذا ما جز ايام معدود و اندكي، عذاب نخواهيم شد: وَ قالوُا لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ اِلّا اَيّاماً مَعْدوُدَةً.... .(32) و يهود گفتند كه هرگز خداوند ما را در آتش عذاب نخواهد كرد مگر چند روزي اندك و معدود (كه به پندار آنها هفت يا چهل روز بود). به خاطر همين پندار غلط و توهم نابجاي يهود - كه قائل به برتري نژادي خويش و بهره مندي از شفاعت شفيعان ساختگي خويش بودند - خداوند خطاب به آنان ميفرمايد: يا بَني اِسْرائيلَ.... وَ اتَّقوُا يَوْماً لا تجْزي تَفْسٌ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ يُنْصَروُنَ .(33) اي قوم بني اسرائيل.... بترسيد از روزي كه هر كس جزاي عمل خويش را بيند و احدي را به جاي ديگري مجازات نكنند و از هيچ كس فِدْيه پذيرفته نشود و شفاعت كسي (كه شما ميپنداريد) سودمند نباشد و كسي را ياوري نيست. با توجه به آيات متعدد ديگري كه در زمينه شفاعت وجود دارد - و ما قبلاً متذكر بعضي از آنها شديم - روشن است كه مراد از نفي شفاعت در آيه فوق به طور مطلق نيست، بلكه منظور رد كردن شفاعت شفيعان دروغيني است كه قوم يهود به دروغ براي خود در نظر گرفته بودند. قرآن كريم علاوه بر اين آيه در آيات متعدد ديگري با بيانات گوناگون اين ادعاي كاذب يهوديان را مردود دانسته است: قُلْ اَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْداً اَمْ تَقوُلوُنَ عَلَي اللّهِ ما لا تَعْلَموُنَ .(34) (اي پيامبر) به اينان بگو: آيا شما بر اين ادعاهاي دروغين خويش عهد و پيماني از خدا گرفتهايد كه در آن عهد، هرگز خداوند تخلف نكند؟ يا چيزهايي را كه (به خيال خويش درست كردهايد و) هرگز بدان علم نداريد به خداوند نسبت ميدهيد؟ قُلْ يا اَيُّهَا الَّذينَ هادوُا اِنْ زَعَمْتُمْ اَنَّكُمْ اَوْلياءُ لِلّهِ مِنْ دوُنِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ* وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ اَبَداً بِما قَدَّمَتْ اَيْديهِمْ وَ اللّهُ عَليمٌ بِالظّالِمينَ .(35) بگو: اي يهوديان، اگر ميپنداريد كه تنها شما دوستدار و محبوب خداييد و نه ديگر مردم، پس اگر راستگوييد آرزوي مرگ كنيد و (ما ميدانيم كه) اينان به سبب كردارهاي زشتي كه به دست خويش مرتكب شده و پيش فرستادهاند هرگز چنين آرزويي نخواهند كرد و خداوند به كرده ستمكاران آگاه است. تحليل معاني سه گانه شفاعت در بحثهاي گذشته گفتيم با توجه به روايات و آيات متعددي كه در باره شفاعت وجود دارد، مسئله شفاعت به سه شكل مطرح شده است: 1- شفاعت گروهها و افراد خاص؛ 2- شفاعت بعضي اعمال؛ 3- شفاعت پيامبر كه همه بدان محتاجند. اينك بجاست كه پس از توضيح هر يك از معاني، ببينيم كدام يك از اين معاني سه گانه، مورد بحث ماست تا از اين طريق زمينه براي پاسخگويي به بعضي از شبهات ديگري كه در زمينه شفاعت مطرح گرديده فراهم شود. معناي اول: گفتيم كه بر اساس آيات و روايات، گروههاي خاصي، كه خداوند به شفاعت از سوي آنان رضايت ميدهد، در قيامت - براي آنها كه به قدر كافي از اعمال نيك و شايسته برخوردار نيستند تا بتوانند از عذاب الهي رها گردند ولي تا حدودي سنخّيت و تناسب با سعادتمندان را دارا هستند - در نزد خداوند شفاعت كرده و آنها را از عذاب دوزخ ميرهانند. روشن است كه شفاعت به اين معنا، عام و همگاني نيست و شامل دو دسته نميشود: يكي آنها كه خود به قدر كافي بر خوردار از اعمال نيك و شايستهاند و راه، براي ورود در بهشت و نجات از آتش، خود به خود بر ايشان گشوده است؛ و دسته ديگر آنها كه گنهكاراند اما داراي شرايط و ويژگيهايي كه براي شفاعت شوندگان ذكر كرديم نيستند و سنخّيتي بين آنها و شفاعت كنندگان و سعادتمندان وجود ندارد.(36) معناي دوم: در بعضي از روايات، شفاعت به اعمال خاصي نسبت داده شده است، مانند «رحم و امانت داري»، «طاعة اللَّه»، «توبه» و... يا به چيزهايي مثل «قرآن».(37) با توجه به معناي عام شفاعت - يعني واسطه و سبب براي بهرهگيري از فيض الهي - شايد بتوان گفت: از آنجا كه كليه اعمال نيك كه تحت عنوان «طاعة اللّْه» قرار دارند، اسباب تحصيل و بهره مندي از فيوضات الهي هستند لذا در بعضي روايات در مورد آنها نيز صفت شفيع به كار رفته و شفاعت به آنها نسبت داده شده است، و يا از آن جهت كه اين گونه اعمال نيك از شرايط تحصيل سنخيت و تناسب با شفيعان واقعي در روز رستاخيز است، در مورد آنها نيز صفت شفيع به كار رفته و شفاعت به آنها نيز نسبت داده شده است.(38) معناي سوم: در بعضي روايات يك نوع شفاعت عام و همگاني به پيامبر اسلام صلّي اللّه عليه و آله نسبت داده شده است و مفاد اينگونه روايات اين است كه هيچ كس در قيامت از آن بي نياز نيست. امام صادق (ع) ميفرمايد: وَ ما مِنْ اَحَدٍ اِلّا يَحْتاجُ اِلي شَفاعَةِ مُحمّدٍ (ص) يَوْمَئِذٍ... .(39) در روز رستاخيز كسي نيست جز اينكه به شفاعت حضرت محمد (ص) نيازمند است. در توجيه و تحليل اين معنا به دو بيان ميتوان سخن گفت: بيان اول: ممكن است بگوييم منظور از اين روايات اين است كه شفاعت هر شفيعي در روز قيامت اگر بخواهد مقبول در گاه خداوند قرار گيرد بايستي در طول شفاعت پيامبر اسلام (ص) باشد و با اذن و اجازه حضرتش پذيرد. مؤيد اين بيان روايات متعددي است كه ميگويند در روز محشر همه انبياي اولوالعزم الهي (ع) رسول اكرم (ص) را به عنوان شفيع به اهل محشر معرفي ميكنند.(40) با توجه به بيان مذكور: اولاً - دو گروهي كه مشمول شفاعت به معناي اول نبودند مشمول شفاعت به اين معنا نيز نخواهند بود؛ يعني گروهي كه خود به قدر كافي داراي عمل شايسته اند و همچنين افرادي كه گنهكارند و با اهل سعادت و اهل شفاعت سنخّيت و تناسب لازم را ندارند. ثانياً اين روايات هرگز شفاعت از سوي ديگران را نفي نميكند. چرا كه در روايات فراوان ديگري به گروهها و اشخاص ديگر نيز شفاعت نسبت داده شده است، بلكه مفاد اين روايات اين خواهد بود كه ديگران نميتوانند بدون در خواست رسول اكرم (ص) مستقلاً شفاعت كنند.(41) نه اينكه به هيچ وجه حق شفاعت نداشته باشند. بيان دوم: ممكن است گفته شود كه منظور از اين نوع شفاعت يك معناي خاص و يك فيض عام و همگاني ويژه است كه شامل حال همه اهل محشر خواهد شد و البته خود خداوند، نبّي اكرم (ص) را كه عظيمترين مظهر صفات الهي و كاملترين مجلاي تجلي نور خداوندي در عالم هستي است به عنوان مجراي اين فيض عظماي خويش برگزيده است تا از اين طريق همگان (اعم از گنهكار و بي گناه) از آن بهرهمند گردند و در نتيجه، درجات عاليه اهل سعادت عاليتر گردد، و عذاب و سختي و رنج گنهكاران و دوزخيان، تخفيف يابد.(42) اكنون پس از توضيح معاني سه گانه شفاعت ياد آور ميشويم كه شفاعت مورد بحث ما شفاعت به معناي اول بوده و همين است كه كم و بيش مورد اتفاق واقع شده است. لذا در پاسخ شبهاتي كه ذيلاً طرح ميشود به اين نكته توجه شده است. شبهات با آنكه مسئله شفاعت بر اساس آيات و روايات متعدد از اصول مسلم و قطعي اسلام به شمار ميرود، مع الوصف عدهاي - حتي بعضي از مفسر نمايان در ميان خود مسلمين نيز از پذيرش آن سر باز زده، اين اصل را انكار ميكنند. عدهاي مسئله شفاعت را بخوبي درك نكرده و يا واژگونه فهميدهاند، و لذا آن را رمز عقب افتادگي و انحطاط مسلمين در جهان امروز دانستهاند. توجه به اشكالاتي كه از ناحيه منكرين مسئله شفاعت طرح شده، گواه بر اين است كه اينان بخوبي نتوانستهاند مسئله شفاعت را درك نمايند و با برداشت غلط و توهمات بيجا، اين اشكالات را طرح نمودهاند. اينك ما تعدادي از اين شبهات را در اينجا طرح كرده و با توجه به مباحث گذشته پاسخ آنها را خواهيم داد.(43) * سؤال سوم: با توجه به اينكه شفاعت در قيامت شامل حال همه مجرمين نميشود، آيا اين به معناي تبعيض و بي عدالتي و به اصطلاح «پارتي بازي» نيست؟ پاسخ: بي عدالتي و تبعيض در آنجا صدق ميكند كه چيزي بنا حق به كسي داده و يا از او گرفته شود يعني تنها چند فرد خاص و معدود از ميان يك گروه كه همگي داراي شرايط و امتيازات مساوي هستند بر گزيده شده و از نعمتي بر خوردار گردند و ديگران از آن محروم شوند. با توجه به توضيحات گذشته در مورد شفاعت، روشن است كه شفاعت نيز همچون ديگر امتيازات الهي سبب و راه تحصيل خاصي دارد و جز به كساني كه اين اسباب را فراهم كرده باشند تعلق نخواهد گرفت. بايستي شرايطي كه براي بهره مندي از شفاعت بيان شد در كسي وجود داشته باشد تا مشمول اين لطف الهي قرار گيرد، و هرگز چنين نيست كه روابط خويشاوندي و نسبتهاي فاميلي و... ملاك استفاده از اين امتيازات باشد تا در اين صورت تبعيض و بي عدالتي واقع شود. قرآن كريم داستان حضرت نوح (ع) و پسر ناصالح او را منتقل كرده است كه در آن، در خواست حضرت نوح (ع) از خداوند در مورد نجات فرزندش پذيرفته نميشود و پاسخ ميرسد كه: يا نوُحُ اِنَّهُ لَيْسَ مِنْ اَهْلِكَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالحٍ .(44) اي نوح او (فرزندت) از خاندان تو نيست، چرا كه او داراي اعمالي ناشايسته است. در آيه دهم سوره تحريم در باره همسران دو تن از پيامبران الهي يعني حضرت نوح و حضرت لوط (ع) نيز ميخوانيم كه هرگز اين نسبت و نزديكي با پيامبران الهي، نفعي به حال آنان نداشته و اهل دوزخ خواهند بود.(45) در اخبار آمده است كه در مجلسي برادر امام هشتم (ع) به نام زيد بيش از حد از خاندان رسالت و انتساب خود به آنان دم ميزد و از اين جهت افتخار مينمود. امام رضا (ع) كه در مجلس حاضر بود بر او اعتراض كرده فرمودند: اگر چنين است كه صرفاً به خاطر اين نسبتهاي خويشاوندي با خاندان رسالت، معذور باشيم، بنا بر اين، مقام و مرتبه تو از پدر (حضرت موسي بن جعفر ع) بيشتر و بالاتر است! چرا كه ايشان با زحمتها و عبادتهاي زياد بود كه به مقام قرب الهي نائل گشت و توبه گمان خويش بدون تحمل هيچ گونه رنج و مشقت و صرفاً به خاطر روابط خانوادگي بدان مقام خواهي رسيد! در تاريخ نقل شده است كه پس از فتح مكه، پيامبر اسلام (ص) خاندان بني هاشم را مخاطب قرار داده فرمودند: به خدا سوگند كه از ميان شما تنها پرهيز كاران، دوستان منند و بس. سرنوشت هر يك از ما تنها در گرو عمل ماست.(46) در هنگام وفات نيز بار ديگر تأكيد كرده ميفرمايد: كسي هرگز ادعا نكند و آرزو نداشته باشد كه غير از عمل صالح چيزي به حالش نفع ميبخشد. قسم به آنكه مرا به پيامبري بر گزيد، نجات نميبخشد مگر عمل توأم با رحمت الهي. من نيز اگر عصيان كرده بودم، سقوط ميكردم! آيات و روايات مذكور همگي حاكي از اين است كه در درگاه الهي نسبتها و روابط، هرگز كار سازي ندارد و آنچه ملاك اصلي سعادت و قرب است عمل شايسته ميباشد. شرايط بهرهگيري از شفاعت از ديدگاه روايات در مباحث گذشته به شرايط كلي استفاده از فيض شفاعت از ديدگاه قرآن اشاره كرديم و مسائلي مثل ايمان به مبدأ و معاد، بر پا داشتن نماز، پرداختن زكات و...(47) را متذكر شديم، همچنانكه قرآن كريم در مورد ظلم و ستم نيز ميفرمايد: ما لِلظّالمينَ مِنْ حَميمٍ وَ لا شَفيعٍ يُطاعُ .(48) ستمگران را هيچ خويش و دوستي كه حمايت كند و شفيعي كه شفاعتش پذيرفته شود نخواهد بود. گذشته از اين آيات، در روايات نيز به شرايط اشاره شده است كه بجاست در توضيح پاسخ سؤال مذكور آورده شود: امام صادق (ع) ميفرمايد: لا يَنالُ شَفاعَتُنا مِنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلوةِ.(49) آن كس كه نماز را سبك بشمارد به شفاعت ما نخواهد رسيد. و امام رضا (ع) فرمودند: مَنْ كَذَّبَ بِشَفاعَةِ رَسوُلِ اللّهِ لَمْ تَنَلْهُ.(50) هر كس شفاعت پيامبر اسلام (ص) را تكذيب نمايد به آن نائل نخواهد شد. از رسول اكرم (ص) نقل شده است: مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِشَفاعَتي فَلا اَنالُهُ شَفاعَتي.(51) هر كس به شفاعت من ايمان نداشته باشد او را بدان نائل نكنم. در مورد بعضي گناهان بزرگ مثل زنا نيز رواياتي داريم كه سبب تأخير شفاعت ميشوند: * 1- امام صادق (ع): فو الله ما يَنالُ شَفاعَتَنا اِذا رَكِبَ هذا [يعني الزنا] حَتّي يُصيبَهُ اَلَمُ الْعَذابِ وَ يَري هَوْلَ جَهَنَّمَ.(52) سوگند به خدا هر كه مرتكب اين عمل زشت (زنا) گردد هرگز به شفاعت ما نائل نخواهد شد تا اينكه درد و رنج عذاب را بچشد و هولناكي آتش دوزخ را درك كند. *2- امام صادق (ع): لَوْ اَنَّ الْملائِكَةَ الْمُقَرَّبينَ وَ الْأنْبياءَ الْمُرْسَلينَ شَفَعوُا في ناصِبٍ ما شُفِّعوُا.(53) اگر ملائكه مقرب الهي و انبيا و رسولان آسماني در حق ناصبي (54) شفاعت كنند باز هم قابل شفاعت نخواهد بود. * 3- رسول اكرم (ص): اِذا قُمْتُ الْمَقامَ الْمَحْموُدَ(55) تَشَفَّعْتُ في اَصْحابِ الكبائر مِنْ اُمَّتي فَيُشَفِّعُنِيَ اللّهُ وَ اللّهِ لا تَشَفَّعْتُ فيمَنْ اذي ذُرِّيَتي.(56) وقتي در مقام محمود (يعني جايگاه شفاعت) قرار گيرم براي كساني از امت خود كه مرتكب گناهان كبيره شدهاند شفاعت خواهم كرد و خداوند نيز شفاعت مرا در حق آنان قبول خواهد كرد، و قسم به خداي بزرگ كه در حق آنان كه فرزندان و خاندان مرا آزار دهند هرگز شفاعت نخواهم كرد. غرض از تطويل كلام در پاسخ سؤال سوم اين است كه بار ديگر بر اين نكته تأكيد ورزيم كه شفاعت هرگز يك امر گزاف و بي حساب نيست و لذا به هيچ وجه نميتوان آن را تبعيض و بي عدالتي به حساب آورد. * سؤال چهارم: با توجه به اصل مهم توحيد، بخصوص با توجه به معاني چهار گانه آن (57) كه مؤثر حقيقي در هر امري تنها ذات پاك حق تعالي است، آيا شفاعت نمودن شفيع و مؤثر بودن او در نجات گنهكاران چگونه ميتواند با توحيد سازگاري داشته باشد؟ پاسخ: در مباحث گذشته گفتيم كه شرط نخست در شفاعت، اذن الهي است و از اين رو شفاعت هرگز به معناي دخالت استقلالي شفيع و مؤثر بودن او در سرنوشت فرد گنهكار نيست، بلكه شفيع تنها نقش واسطهاي را دارد كه مجراي رسيدن فيض الهي به افراد گنهكار است و اين معنا هرگز با هيچ يك از ابعاد اصل توحيد منافات ندارد. البته شفاعتي كه مشركين به بتها نسبت ميدادند و يا شفاعتي كه يهود به دلخواه خويش بدان معتقد شده بودند هرگز با روح توحيد سازگار نيست.(58) * سؤال پنجم: آيا پذيرش شفاعت موجبات تجّري مردم در ارتكاب گناه و جسارت ورزيدن در انجام معاصي را فراهم نميسازد، چرا كه وقتي مردم، اميدوار به شفاعت شافعانِ روز قيامت شدند خيالشان از جهت عذاب آسوده گشته از انجام گناهان چندان باكي نخواهند داشت؟ پاسخ: جواب اين شبهه معروف را با دو راه حل نقضي و استدلالي ميتوان بيان كرد: جواب نقضي: اگر اين اشكال در مورد شفاعت وارد باشد، در مورد مسائلي همانند «قبول توبه»، «اميد به رحمت الهي» و «تكفير گناهان» و يا ساير اعمال صالحهاي كه ثوابهاي فراوان دارند نيز به صورت شديدتر وارد خواهد بود چرا كه آنها جسور و بي باك نمايند. خداوند در قرآن كريم فرموده است: قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفوُا عَلي اَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطوُا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ، اِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنوُبَ جَميعاً، اِنَّهُ هُوَ الْغَفوُرُ الرَّحيمُ .(59) (اي پيامبر از جانب من) به آن بندگانم كه در ارتكاب گناه و معصيت نسبت به نفس خويش ظلم و اسراف كردهاند، بگو: هرگز از رحمت بي منتهاي الهي نا اميد نباشيد. البته خداوند همه گناهان را ميآمرزد. براستي او آمرزنده و مهربان است. در اين آيه با صراحت هر چه تمامتر، وعده مغفرت و آمرزش به گنهكاران داده شده است و ميتواند سبب جرأت بر انجام گناهان شود. و يا در آيه ديگر ميفرمايد: اِنْ تَجْتَنِبوُا كَبائِرَ ما تَنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ .(60) اگر از گناهان بزرگي كه از آنها نهي شدهايد اجتناب كنيد از گناهان ديگرتان گذشت خواهيم كرد. وعده عفوي كه در اين آيه نيز بدان اشاره شده ميتوان مورد سوء استفاده واقع شده، انسان را بر ارتكاب جميع گناهان صغيره جسور نمايد. اما بايد توجه داشت كه هرگز يك آيه را نميتوان بدون در نظر گرفتن آيات ديگر و يا رواياتي كه پيرامون آن آيه وارد شده است، تفسير و معني كرد، و اگر در تفسير اين آيات، روايات و آيات ديگر نيز مورد ملاحظه قرار گيرند مجالي براي سوء استفاده باقي نخواهد ماند. جواب حلّي و استدلالي: بايد دانست و عده عفو و گذشت و آمرزش گناهان وقتي انسان را بر انجام گناه جسور و بي باك ميسازد كه به صورت مطلق و قطعي و بدون هيچ قيد و شرطي داده شود. اما اگر مشروط به شرايط و مقيد به قيودي گردد كه ممكن است همه كس آنها را نداشته باشد، و از طرفي تحصيل آن شرايط نيز چندان آسان و ممكن نباشد، در اين صورت چنين وعدهاي هرگز سبب جرأت بر گناه نخواهد شد. به عنوان مثال درست است كه در بعضي آيات، وعده مغفرت و آمرزش به توبه كنندگان داده شده است (61)، اما در اكثر قريب به اتفاق همين آيات، شرايطي براي پذيرش توبه ذكر گرديده است كه هيچ گنهكاري نميتواند با قاطعيت ادعا كند كه آن شرايط را داراست و يا تا پايان عمر آنها را تحصيل خواهد كرد و با شرايط كامل، قبل از مرگ توبه خواهد نمود! چرا كه: اولاً: تحصيل آنها چه بسا كار بسيار مشكلي باشد مانند ادا كردن تمام حقوقي كه ممكن است از ناحيه مردم به گردن داشته باشد. ثانياً: وقوع مرگ هرگز وقت و زمان خاصي ندارد تا انسان خاطرش آسوده باشد كه قطعاً قبل از فرا رسيدن مرگ قادر بر تحصيل شرايط و انجام توبه خواهد بود. ثالثاً: يكي از شرايط پذيرش توبه، پشيماني و ندامتِ واقعي از گناه است. كسي كه به اميد توبه در آينده نسبت به ارتكاب گناهان و معاصي اقدام ميكند، چگونه ممكن است قطع داشته باشد كه در آينده نسبت به اعمال گذشتهاش ندامت و پشيماني حقيقي خواهد داشت؟ و چه بسا به خاطر همين سختي تحصيل شرايط توبه است كه در بعضي آيات قرآن كريم نيز مفيد بودن توبه و مؤثر واقع شدن آن در سرنوشت انسان گنهكار با بياني ترديد آميز ذكر شده است.(62) با توجه به آنچه گفتيم وعده پذيرش توبه حقيقي هرگز نميتواند سبب جرأت بر گناه هشدار شود، بلكه توجه به اين شرايط سخت و دشوار چه بسا انسان را در لحظه ارتكاب گناه هشدار دهد و متوجه نمايد كه توبه كردن پس از ارتكاب گناه، چه بسا ممكن نشود. و لذا بهتر اين است كه اصلاً گناهي واقع نشود تا بعداً نياز به توبه نباشد. در مورد تكفير سيئات نيز همين مطلب بايستي مورد ملاحظه قرار گيرد. يعني گذشت و پوشاندن گناهان نيز مشروط به شرايط خاصي است كه بدون تحصيل آن شرايط هرگز نبايستي به اين عفو و گذشت الهي اميد بست و ملاحظه اين شرايط هرگز نميتواند راه را براي جرأت پيدا كردن انسان بر گناه باز گذارد. بايد دانست كه اين بيانات اميد بخش و وعدههاي اميدوار كننده، از بهترين شيوههاي تربيتي اسلام و قرآن است. چرا كه اگر انسان گنهكار پس از ارتكاب خطا، خود به زشتي عمل خويش پي ببرد و در اندرون خويش نادم و پشيمان گردد، اما همه درهاي اميد و روزنههاي نجات در پيشگاه الهي را به روي خود بسته ببيند، نتيجه سوء آن بسيار بيشتر و بالاتر از اين است كه راه توبه و باز گشت را باز ببيند و فرضاً در مواردي بخواهد از آن سوء استفاده نمايد. و اين به خاطر آن است كه اگر يأس و نااميدي از رحمت الهي بر انسان گنهكار چيره گردد، دست به هر كار زشت خواهد زد و در صدد بر ميآيد كه تا زنده است از لذتهاي مادي و دنيوي استفاده كند و غرائز شهواني خويش را اشباع نمايد و تا آنجا كه در توان دارد از فرصت استفاده كند و كام خويش، از جهان برگيرد. از اين روست كه در روايات اسلامي آمده است كه انسان مؤمن همواره در حالتي بين خوف و رجاء قرار دارد. يعني نه آنچنان است كه با ارتكاب خطا و گناه كاملاً قطع اميد نمايد و مأيوس از رحمت بي منتهاي خداوندي شود، بلكه در صدد توبه و جبران بر ميآيد تا بدين وسيله رضايت خداوند را جلب كند، و نه آنچنان به رحمت به رحمت و لطف او دل ميبندد كه او را عمل صالح باز دارد و بر ارتكاب گناه جسور و بي باك سازد. و از اين روست كه از طرفي يأس از رحمت خداوندي، و از طرفي ايمني از مكر الهي، هر دو از گناهان كبيره شمرده شدهاند. حال پس از توضيحات بالا بايد توجه داشته باشيم كه شفاعت نيز يكي از رحمتهاي الهي است كه خداوند بدين وسيله ميخواهد بندگان گنهكار خويش را حتي در قيامت و در آخرين لحظات تعيين سرنوشت نيز مأيوس و نااميد نسازد، با اين حال چنين نيست كه بهره مندي از اين فيض و رحمت هيچ قيد و شرطي نداشته باشد، بلكه همانند ديگر فيوضات، مشروط به شرايط خاصي در همين دنياست كه نه تنها سبب جرأت بر گناه و عصيان نميشوند، بلكه موجب مراقبت و دقت بيشتر انسان در زندگي دنيا ميشوند. به عنوان مثال يكي از شرايط بهره مندي از شفاعت اخروي، ايمان در زندگي دنيوي و حفظ آن تا لحظه مرگ است. بديهي است كه تحصيل ايمان حقيقي و بخصوص حفظ و نگهداري آن تا آخرين دم حيات، نيازمند مراقبتها و دقتهاي فراوان است. حال كسي كه به اميد شفاعت ميخواهد مرتكب معاصي صغيره شود آيا قطعاً ميداند كه از ارتكاب اين گناهان صغيره و كوچك به گناهان كبيره و بزرگ و در نتيجه به كفر و بي ايماني و يا حداقل شك و ترديد در عقايد كشيده نخواهد شد؟ و در لحظه مرگ، بي ايمان و يا با حالت شك و ترديد از دنيا نخواهد رفت؟ گذشته از اين، كسي كه ميداند شفاعت فيض و رحمتي است مخصوصِ آخرت، و در آنجاست كه شامل حال بعضي از بندگان الهي ميشود، و از طرفي قطع و يقين دارد كه براي گنهكاران و مجرمين، قبل از قيامت يعني در لحظه مرگ و در عالم برزخ نيز عذابهايي مثل سختي سكرات موت و جان كندن، فشار قبر و... در نظر گرفته شده است، چگونه ممكن است صرفاً به خاطر شفاعت احتمالي اخروي، خود را گرفتار اين عذابها و سختيهاي قبل از قيامت نمايد؟ با توجه به مطالب فوق، شفاعت سبب جرأت بر گناه نخواهد شد، بلكه چه بسا اميد بهره مندي از شفاعت اخروي و توجه به شرايط آن، خود سبب دوري از گناهان بسيار گردد. * سؤال ششم: آيا شفاعت با بعضي آيات قرآن مثل آيه وَ اَنْ لَيْسَ لِلْأنْسانِ اِلّا ما سَعي .(63) منافات ندارد؟ چرا كه مفاد آيه اين است كه سرنوشت انسان تنها در گرو اعمال اوست و مورد شفاعت قرار گرفتن بعضي افراد و نجات يافتن آنها در قيامت، با اين منافات خواهد داشت. پاسخ: اگر در حقيقتِ معناي شفاعت دقت شود پاسخ اين شبهه نيز همانند شبهات ديگر، واضح است؛ چرا كه گفتيم شفاعت يك امر گزاف و بدون حساب و كتاب نيست، بلكه متوقف بر امور و شرايطي است كه انسان بايستي در همين جهان آنها را كسب نمايد و محتاج مراقبتها و اعمال خاصي است كه قبلاً متذكر شديم. از اين رو در واقع بايد بگوييم: اگر اين شرايط و ويژگيها در كسي وجود داشته باشد، اما باز هم مشمول شفاعت الهي نشود و از عذاب رهايي نيابد، اينجاست كه قانون لَيْسَ لِلْأنْسانِ اِلّا ما سَعي مورد ندارد (دقت شود). * سؤال هفتم: اصولاً آيات چندي در قرآن كريم داريم كه در آنها مسئله شفاعت انكار شده است (64) بنا بر اين، مسئله شفاعت با نص صريح اين آيات منافات دارد. پاسخ: چنانكه سابقاً اشاره كرديم هرگز نميتوان آيات قرآن را بدون در نظر گرفتن آيات قبل و بعد و يا بدون ملاحظه آيات ديگر و رواياتي كه در رابطه با مفاد آن آيه است تفسير كرد، و توضيح داد. و هم از اين روست كه رسول اكرم (ص) ميفرمايند: نَزَل (القرآن) يُصَدِّقُ بَعضُهُ بَعْضاً.(65) بعضي از آيات قرآن بعضي ديگر را (تفسير و) تصديق ميكند. امير المؤمنين (ع) نيز در نهج البلاغه ميفرمايند:... وَ يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلي بَعْضٍ.(66) بعضي از آيات بعضي ديگر را بيان ميكند و برخي بر برخي ديگر گواهي ميدهد. با توجه به اين امر نميتوان گفت كه بعضي آيات قرآن به طور كلي مسئله شفاعت را رد ميكنند، چرا كه آيات فراوان ديگري كه قبلاً بعضي از آنها را ذكر كرديم اصل مسئله شفاعت را في الجمله - اثبات ميكنند، و علاوه بر اين ديديم كه از سوي پيشوايان معصوم (ع) نيز كه مفسران حقيقي كلام خدايند، روايات فراواني در مورد شفاعت وارد شده است، تا آنجا كه شايد بتوان گفت اين روايات به حد تواتر رسيده است. بنا بر اين نبايستي اين آيات را به طور مطلق تفسير و معنا كرد، چرا كه: اولاً: آيات متعدد ديگري دال بر شفاعت داريم كه ميتوانند به عنوان مخصص و مقيد براي اين عمومات و اطلاقات قرار گيرند. ثانياً: آياتي كه ظاهراً نفي شفاعت ميكنند در مقام نفي شفاعت استقلالي و بدون اذن الهي هستند كه امثال قوم يهود و بني اسرائيل بدان معتقد بودند.(67) شفيعان كيانند؟ در مباحث گذشته با توجه به آيات قرآن تا حدودي ويژگيهاي كلي كساني را كه در قيامت حق شفاعت دارند به دست آورديم كه كلي ترين و اصلي ترين اين ويژگيها مأذون بودن از ناحيه خداوند و رضايت الهي بر شفاعت آنهاست: ما مِنْ شَفيعٍ اِلّا مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ .(68) شفاعت هيچ شفيعي تحقق نيابد مگر بعد از اذن الهي. يُوْمَئِذٍ لا الشَّفاعَةُ اِلّا مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً .(69) در روز رستاخيز هيچ كس سودي نبخشد، جز آنكه خداي رحمان به او اجازه شفاعت داده و سخنش مورد پسند او گرديده است. در آيه زير يكي از صفات كلي شفيع شاهد بالحق (70) بودن ذكر شده است: وَ لا يَمْلِكُ الَّذينَ يَدْعوُنَ مِنْ دوُنِهِ الشَّفاعَةَ اِلّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقّ وَ هُمْ يَعْلَموُنَ.(71) آنان كه غير خداي يكتا را به خدايي ميخوانند، قادر بر شفاعت كسي نيستند مگر كساني كه از روي علم به حق شهادت دهند. براي اينكه مصاديق واقعي مفاد اين آيات الهي يعني شفعاي حقيقي را بشناسيم ناچار بايستي به روايات مراجعه كرده ببينيم مفسران واقعي آيات قرآن در اين زمينه چه ميفرمايند. در يك بررسي سطحي از روايات، بخوبي روشن ميشود ميباشند. در برخي از روايات گذشته كه در آنها امام معصوم (ع) شفاعت را به صورت جمع به خودشان نسبت ميدهند و با تعابير لَنا شَفاعَةٌ و نَشْفَعُ به اين مطالب اشاره دارند و نيز در زيارت جامعه به اين مسئله اشاره شده بود. در باره شفاعت نمودن رسول اكرم (ص) نيز رواياتي ذكر گرديد. علاوه بر اينكه گفته شده است بعضي آيات قرآن كريم نيز مانند آيه 79 سوره اسراء (72)- كه قبلاً بدان اشاره شد - و آيه 5 سوره ضحي (73) ناظر به مقام شفاعت پيامبر اسلام (ص) هستند. و مورد شفاعت كردن اهل بيت پيامبر (ص) از خود آن حضرت روايت شده است كه فرمودهاند: .... وَ يَشْفَعُ اَهْلُ بَيْتي فَيُشَفَّعوُنَ... (74) (در قيامت) اهل بيت من شفاعت خواهند كرد و شفاعتشان هم مقبول درگاه خداوند خواهد بود. به طور كلي با توجه به آيات و روايات ميتوان گفت غير از انسانها، فرشتگان، و از ميان انسانها، افرادي همچون انبياء الهي، علما، شهدا و مؤمنين در قيامت حق شفاعت دارند.(75) در مورد شفاعت قرآن كريم نيز رواياتي نقل شده است.(76) اما گفتيم كه ظاهراً اين شفاعت غير از شفاعت اصطلاحي است كه مورد بحث ماست، و به معناي هدايتگري و سببيّت براي نجات و فلاح است و به همين معناست كه شفاعت به اموري مثل توبه، طاعة اللَّه و.... نيز نسبت داده شده است. فلسفه توسل مقدمه يكي از معارف مسلم و مشهور مكتب تشيع مسئله توسل به اولياء الهي و معصومين (ع) و بزرگان دين، براي رفع مشكلات و بر آورده شدن حاجات مشروع است. از سويي معاندين و مخالفين فرهنگ تشيع همواره در طول تاريخ، مسئله توسل را مشوّه جلوه داده و عقيده به آن را به منزله شرك به خداوند قلمداد كردهاند و از اين طريق تشيع را به نسبتهاي ناروايي متهم ساختهاند. در عصر ما وهابيون - كه بحق آلت دست استعمار و استكبار جهاني هستند - بيش از ديگران به اين نسبتهاي ناروا و تهمتهاي بيجا دامن ميزنند. ابن تيميه (متوفاي 728 ق) كه پايه گذار وهابيت است، توسل به پيامبر و طلب حاجت از حضرتش را، شرك نسبت به خداوند و آزار و اذيت خود پيامبر (ص) ميپندارد و زيارت قبر معصومين (ع) و نضرع و استغاثه در بارگاه آنان را بت پرستي ميشمارد (77) وي توسل را به معني ندا كردن شخص معدوم دانسته و آن را عملي حرام ميداند. محمد بي عبد الوهاب (1115 - 1206 ق) نيز كه از رهبران فرقه وهابيت است، ميگويد: خطاب كردن شخص معدوم قبيح است؛ چرا كه مرده هرگز توانايي پاسخگويي ندارد.(78) ما معتقديم كه همه اين ناروا گوييها ناشي از عدم درك صحيح آنان از مسئله توسل در مكتب تشيع است. و البته اين مطلب را نيز نفي نميكنيم كه وهابيت معاصر به خاطر اغراض پليد استعماري عالماً و عامداً سعي در تحريف معارف شيعي دارد، گر چه رهبران وهابيت خود ميدانند كه حقيقت اين معارف، خلاف پندارهاي باطل آنان است. ما در اين مقاله بر آنيم كه به اختصار اشارتي به فلسفه توسل داشته باشيم و اين مسئله را از ديدگاه عقل و نقل بررسي كنيم: معناي لغوي توسل توسل در لغت به معناي تقرب به غير، از طريق ابزار، عمل يا شخص ديگر ميباشد. «وَسّلَ» نيز به همين معنا به كار ميرود. در المنجد آمده است: وسَّل و توسَّلَ الي اللَّه بعملٍ او وسيلةٍ: عَمِلَ عملاً تقرّبَ بِه اليه تعالي. و وسيله به معناي چيزي است كه با آن، اين تقرب حاصل ميشود: الوَسيلَة: ما يُتقرَّبُ به الي الغير. توسل به معناي تضرع، استجداء [استعطاء]، التماس، استرحام، استدعا، و نذرع، نيز آمده است.(79) معناي اصطلاحي توسل توسل به معناي مصطلح در فرهنگ شيعي را ميتوانيم به صورت زير تعريف كنيم: توسل عبارت است از خواستن حقيقي از حقيقت وجودي انسانهايي برگزيده و كامل براي وساطت در امر خيري مربوط به دنيا يا آخرت. از اين تعريف چندين مطلب به دست ميآيد: أ: بديهي است كه توسل صرفاً لقلقه زبان نيست، بلكه خواستني حقيقي ميباشد. ب: روشن است كه در توسل، ما هرگز از قبر يا بدن فيزيكي و جسم پيامبر يا امام و... چيزي طلب نميكنيم، بلكه از حقيقت وجودي آنان كه به عقيده ما نفس نبوي و يا وَلَوي آنان است، استمداد ميكنيم. ج: متوسَّلٌ به ميبايست نسبت به متوسل از كمال و مرتبت وجودي بيشتر و بالاتري برخوردار باشد؛ چرا كه وساطت جز در اين صورت كه واسطه، فوق متوسل و دون متوسل اليه باشد، معنا ندارد. د: توسل ميبايست در امر خير يعني امري كه منافاتي با نظام احسن الهي ندارد، باشد. ه: موضوع توسل ميتواند امر خير دنيوي و يا اخروي باشد. و: ظرفيت توسل دنياست، به خلاف شفاعتِ مصطلح كه ظرف آن، جهان آخرت است. برخي شفاعت به معناي عام و لغوي آن را در تعريف توسل آورده و چنين گفتهاند: الاستغاثَةُ بالنبيّ (ص) و بإِخوانه النبيّين و المرسلين و بالأولياء و الصالحين، هي عبارةٌ عن سؤال الشفاعة منهم لقضاء الحوائج و دفع النوائب و تفريج الكروب.(80) روشن است كه شفاعت در تعريف فوق به معناي وساطت است و نه به معناي شفاعتِ مصطلح كه ظرف تحقق آن قيامت ميباشد. توسل، نوعي شفاعت در دنياست معناي اصطلاحي شفاعت، واسطه شدن شخص در قيامت براي بهره مندي ديگران از فيض و رحمت الهي است.(81) با توجه به اين معنا ميتوان گفت كه اگر اين گونه وساطت در همين جهان نيز واقع شود، نوعي شفاعت محسوب ميشود، و طلب كردن اين گونه وساطت نيز، نوعي شفاعت خواهي است كه در فرهنگ اسلامي ما از اين مسئله تحت عنوان توسل ياد شده است. بنا بر اين ميتوان گفت توسل عبارت است از خواستن و تقاضا كردن از شخصي در دنيا براي وساطت در حصول نعمت و سعادت و يا رفع نقمت و شقاوت دنيوي يا اخروي كه جامع اين دو، همان معناي خير است و خير امريست كه هماهنگ با نظام احسن الهي باشد. از همين رو است كه شرور نميتواند متعلّق نذر و امثال آن و نيز موضوع توسل باشند؛ چون در قلمرو اراده الهي و خواست وسائط قرار نميگيرند. آنچه در اينجا قابل تذكر و توجه است اين است كه توسل هرگز به معناي طلب وساطت تكويني نيست. يعني، در توسل در خواست اين مسئله نيست كه شخص واسطه، خود در سلسله علل تكويني مطلوب واقع شود و آن را به وجود آورد، بلكه تنها به اين معناست كه او نيز دعا كند و از خدا بخواهد كه حاجت و نياز شخص متوسل برآورده شود، و به بيان ديگر از خداوند بخواهد كه دعاهاي شخص متوسل، مستجاب گردد.(82) حاجت ميبايست حاجتِ مشروع يعني موافق با نظام اسباب و مسببّات باشد تا در راستاي اراده متوسل به مثل نفوس انبياء و اولياء الهي و متوسَّلٌ اليه يعني خداوند قرار گيرد. سرّ اينكه برخي توسلات و دعاهاي ما اجابت نميشود همين است كه با نظام كلي هستي كه نظام احسن است سازگار نيست. شكي نيست كه شرط مؤثر بودن متوسلات اين است كه افرادي كه براي وساطت مورد توسل قرار ميگيرند، افرادي شايسته و برگزيدگاني وارسته باشند كه در خواستشان در پيشگاه الهي مقبول افتد و به اصطلاح «مُسْتَجابُ الدَّعْوَه» باشند، اينان كساني هستند كه اراده و مشيت آنها فاني و مندَكّ در اراده الهي و مطابق نظام الهي است. هر موجودي كه در مقايسه با شخص متوسل، قرب بيشتري به خداوند داشته باشد، ثبوتاً ميتواند مورد توسل قرار گيرد،(83) اما اثباتاً مصداق روشن و متقين متوسَّلٌ بهِ، معصومين عليهم السلام هستند كه از طريق روايات به ما معرفي شدهاند. آيات قرآن در زمينه دعا و توسل چنانكه گفتيم توسل به معني طلب دعا ميباشد و جوهر توسلات همان دعاست. اينك بايد ديد آيا از ديدگاه قرآن اصل دعا و در خواست از مسبِّب الاسباب يعني خداوند تعالي امري مقبول و منطقي است؟ قرآن كريم نمونههاي متعدد از اين گونه توسلات و در خواستها را نقل كرده است كه اينك به بعضي از آنها اشاره ميكنيم: برخي از آيات در باره حضرت ابراهيم (ع) است كه براي اهل مكه از خداوند در خواست نعمت ميكند. روشن است كه وقتي دعاي حضرت ابراهيم (ع) در حق اهل مكه است و نه در حق خود، مفهوم توسل و وساطت در دعا و طلب، بخوبي صادق است، گر چه دعا براي خود، مصداق توسل مصطلح نيست، دعاي حضرت ابراهيم ابراهيم (ع) چنين است: 1- وَ إِذْا قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً امِناً وَ ارْزُقْ أهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ امَنَ مِنْهُمْ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاخِرِ... (84) و آن هنگام كه ابراهيم به درگاه الهي عرضه داشت: اي پروردگار من، تو خود اين سرزمين را در امنيت و آسايش گير، و اهل آن را از ثمرات و نعمتهاي خويش بهرهمند ساز، آنها كه به خدا و روز رستاخيز ايمان آوردهاند... 2- رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسوُلاً مِنْهُمْ يَتْلوُا عَلَيْهِمْ اياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكّيهِمْ .(85) پروردگارا در بين اين قوم فرستادهاي از ميان خودشان برگزين كه آيات تو را بر آنها تلاوت نمايد و آنان را كتاب و حكمت آموزد و از پليديها پاكشان سازد.(86) در بعضي آيات، حضرت ابراهيم (ع) براي خود، پدر و مادر خويش و ديگر مؤمنين از خداوند طلب آمرزش و مغفرت مينمايد: رَبَّنَا اغْفِرْلي وَ لِوالِدَيِّ وَ لِلْمُؤْمِنينَ يَوْمَ الحِسابُ .(87) پروردگارا، رحمت و مغفرت خويش را در روز حسابرسي اعمال، نصيب من و والدينم و ديگر اهل ايمان بفرما. حضرت موسي (ع) نيز به پيشگاه خدا عرضه ميدارد: رَبِّ اغْفِرْلي وَ لِأخي وَ أَدْخِلْنا في رَحْمَتِكَ وَ اَنْتَ اَرْحمُ الرّاحِمينَ .(88) اي پروردگار من، من و برادرم (هارون) را مورد مغفرت و آمرزش خويش قرار ده و ما را در رحمت خويش داخل گردان، و همانا تو مهربانترين مهرباناني. بنا بر اين دعاي حضرت ابراهيم و حضرت موسي عليهما السلام براي ديگران - چنانكه گفتيم - مصداق توسل است. فرشتگان وسيله تقرب هستند ملائكه الهي از آن حيث كه از سعه و مرتبت وجودي بالا و والايي برخوردارند ميتوان به عنوان متوسَّلٌ به براي ديگران - اسباب تقرب و وسيله مغفرت باشند و لذا بر اساس آيات قرآن كريم ملائكه الهي در حق مؤمنين دعا ميكنند و از پيشگاه خداوند براي آنان طلب آمرزش ميكنند: .... رَبَّنا وَسِعت كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ علْماً، فَاغْفِرْ لِلَّذينَ تابوُا وَ اتَّبَعُوا سَبيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الجَحيمِ * رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنّاتِ عَدْنٍ الَّتي وَعَدْتَّهُمْ وَ مِنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرّياتِهِمْ إِنَّكَ أنْتَ العَزيزُ الحَكيم * وَ قِهِمُ السَّيِئاتِ، وَ مَنْ تَقِ السّيئاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحمتَهُ، وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ العَظيمُ .(89) (ملائكه الهي عرضه ميدارند:) پروردگارا، علم و رحمت تو همه چيز را فرا گرفته است، پس آنان را كه توبه كردهاند و راه تو را در پيش گرفتهاند بيامرز و از عذاب دوزخ رهايشان ساز، بار الها آنها را در بهشت عدن (و برين) كه وعده شان دادهاي همراه با پدران و مادران و همسران و فرزندانشان كه صالحند داخل گردان كه براستي تويي خداوند مقتدرِ حكيم، و مؤمنان را (به لطف و عنايت خود) از ارتكاب اعمال زشت مصون دار كه هر كس را از زشتكاري محفوظ داري او را مورد عنايت و رحمت خود قرار دادهاي و اين است كه براستي رستگاري و فيروزي به شمار ميرود. در مواردي خداوند به پيامبر (ص) خطاب ميكند كه در مورد زنان و مردان با ايمان و پيروان خويش، عفو و گذشت داشته باشد و براي آنان طلب آمرزش نمايد. مدلول التزامي اين امر اين است كه ديگران نيز از پيامبر (ص) طلب وساطت نمايند و به ايشان متوسل شوند تا تقرب بيشتري به خداوند پيدا كنند: 1 -.... فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ... (90) (اي پيامبر ما) از خطاهاي مردم در گذر و براي آنها طلب آمرزش كن. 2-. ... وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ، اِنَّ اللَّهَ غَفوُرٌ رَحيمٌ .(91) براي مؤمنان از خداوند طلب مغفرت كن، كه براستي خداوند بخشنده و مهربان است. 3- وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ اِنَّ اللَّهَ غَفوُرٌ رَحيمٌ .(92) براي زنان مؤمن از درگاه الهي طلب آمرزش نما كه براستي خداوند بخشنده و مهربان است. آنچه در تمامي آيات گذشته به آن اشاره شده است، واسطه شدن انساني شايسته و برگزيده، در بارگاهِ خداوند و در خواست و تقاضاي او در حق خود و ديگران در همين دنياست كه اگر در حق خود و به طور مستقيم باشد مصداق توسل مصطلح نيست و اگر در حق ديگران باشد مصداق توسل است. نكته قابل توجه اين است كه اگر انسان از طريق حقيقت يك عمل شايسته مثل نماز، توسل به خداوند پيدا كند در اين صورت گر چه توسل مصطلح اطلاق نميشود اما ميتوان اين عمل را وسيله متوسل به و شخص مصلِّي را متوسِّل و خداوند را متوسِّلٌ اليه ناميد. سؤالات و شبهات در باب توسل سؤال اول: با توجه باينكه خداوند نسبت به همه بندگان خويش با بياني عام و همگاني فرموده است كه همه ميتوانند دست نياز به درگاه او دراز نموده و خود مستقيماً از او چيزي بخواهند (93) آيا توسل پيدا كردن به شخص ديگر براي واسطه شدن در درگاه الهي توحيد در استعانت و با توحيد در دعا به اين معنا كه تنها از خدا چيزي بخواهيم - منافات ندارد؟ پاسخ: به طور كلي ميگوييم: توسل به هيچ وجه اشكالي ندارد و با توجه در دعا نيز هيچ گونه منافاتي نخواهد داشت؛ چرا كه: * اولاً: اين يك امر عرفي است كه وقتي كسي بخواهد از شخص ديگري تقاضاي امر مهم و با ارزشي را بنمايد در پي آن بر ميآيد كه شخص سومي را كه رابطه نزديكتري با فرد مورد نظر دارد، بيابد و او را واسطه قرار دهد، شايد كه مطلوب حاصل شود. لذا با توجه به اينكه افراد انسانها از نظر درجات و مراتب قرب الهي با يكديگر اختلاف دارند، افراد معمولي ميتوانند انسانهاي والاتر و شايستهتر را در پيشگاه خداوند واسطه قرار داده، از طريق آنان حاجت خود را از خداوند طلب نمايند. منظور از عرفيت اين امر، اين است كه اتخاذ وسيله و واسطه، ريشه در فطرت انسان دارد و لذا توسل به بزرگان و برگزيدگان الهي هماهنگ با فطرت و ارتكاز اوليه انسان نيز هست. * ثانياً: در خود قرآن كريم آياتي وجود دارد كه در آنها به گروهي امر شده است كه بايستي نزد پيغمبر (ص) آمده از ايشان بخواهند كه بر ايشان طلب آمرزش و مغفرت نمايند و چون چنين نكرده و نميكنند مورد توبيخ قرار گرفتهاند و اين توبيخ حاكي از مقبوليت، مشروعيت و مطلوبيت توسل در نزد خداوند است: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَموُا أَنْفُسَهُمْ جاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسوُلُ لَوَجَدوُا اللَّهَ تَوَاباً رَحِيماً .(94) و اگر آن هنگام كه گروه منافقان با نفاق و گناه بر خويش ستم كردند، از كردار خود توبه نموده به نزد تو (پيامبر ص -) ميآمدند كه تو نيز براي آنها استغفار كني و از خدا طلب آمرزش نمايي، البته خداوند را توبه پذير و مهربان مييافتند. چنانكه در مورد برادران حضرت يوسف (ع) در قرآن كريم آمده است كه پس از انجام خطاها و اشتباه كاريها در حق حضرت يوسف (ع) به نزد پدر خويش حضرت يعقوب (ع) آمده از او خواستند كه براي آنان از درگاه خداوند طلب مغفرت نمايد و آن حضرت نيز در خواست آنان را رد نكرد و اين خود دليلِ تأثير توسل از سوي آن حضرت است: قالوُا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا كُنّا خاطِئينَ * قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفوُرُ الرَّحيمُ .(95) گفتند: اي پدر، براي ما از خداوند آمرزش بخواه؛ زيرا ما خطا كردهايم. گفت: بزودي از پيشگاه پروردگارم برايتان طلب مغفرت خواهم نمود؛ خدايي كه آمرزنده و مهربان است. ابتغاء وسيله در دو آيه از آيات قرآن مسئله ابتغاء وسيله يعني جستجو و گزينش راه و وسيله براي قرب به پروردگار، مطرح شده است. در آيه 57 سوره اسراء ميخوانيم: أولئِكَ الَّذينَ يَدْعوُنَ يَبْتَغوُنَ الي رَبِّهِمُ الْوَسيلَةَ . معبود هايي غير از خداوند (مثل مسيح و فرشتگان)، خود، خدا را ميخواهند و براي تقرب به او وسيلهاي ميجويند. در آيه ديگر به مؤمنين دستور داده شده است كه براي تقرّب به خداوند، وسيله اتخاذ كنند و تقواي حقيقي جز از راه اتخاذ وسيله (توسل) نخواهد بود: يا اَيُّهَاالَّذينَ امَنوُا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغوُا اِلَيْهِ الْوَسيلَةَ .(96) اي كساني كه ايمان آوردهايد، تقواي خدا پيشه كنيد و براي خويش در نزد او وسيله و راه جستجو كنيد. ممكن است منظور از كلمه وسيله در آيه مذكور، مطلقِ اعمال صالح باشد كه وسيله تقرّب الي اللَّه ميباشند، بر اساس آنچه از بعضي روايات به دست ميآيد مراد از آن، مقام خاصي است كه پيامبر اسلام (ص) از طرف خداوند عطا شده است و بنا بر تعدادي ديگر از روايات، ائمه معصومين (ع) خود تصريح فرمودهاند كه: به خدا سوگند مراد از وسيله در اين آيه، ما چهارده معصوم هستيم.(97) در اين آيه ديگر خداوند، عدم توسل به انسانهاي بر گزيدهاي چون پيامبر (ص) را نشانه استكبار و خود بزرگ بيني ميداند و در مورد منافقين ميفرمايد: وَ إذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسوُلُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِروُنَ .(98) و آن هنگام كه به آنها (منافقين) گفته شود به نزد رسول خدا آييد تا از در گاه خداوند برايتان طلب مغفرت نمايد، سر ميپيچيدند و ميبيني كه از روي تكّبر و نخوت روي بر ميتابند. بنا بر اين در خود آيات قرآن كريم نيز به توسل و واسطه طلبي در پيشگاه خداوند امر شده است. * ثالثاً: بايد دانست كه توسل جستن و واسطه قرار دادن انسانهاي برگزيده و شايستهاي همچون انبيا و ائمه و... وقتي با توحيد در دعا منافات پيدا ميكند كه بخواهيم آنان را در عرضِ خداوند قرار داده و مستقلاً از آنان چيزي بخواهيم، كه در اين صورت توسل به معناي شرك ورزيدن به خدا و رقيب تراشيدن براي او ميشود، اما توسل جستن به ائمه عليهم السلام هرگز به اين معنا نيست كه آنها نيز در كنار خداوند ربوبيت و تدابير امور و اجابت حوايج مردم را مستقلاً به عهده داشته باشند بلكه - چنانكه اشاره كرديم - توسل يافتن تنها به معناي واسطه قرار دادن انسانهاي والاتري است كه در پيشگاه خداوند، مقام و منزلت بالاتري داشته و از قرب بيشتري برخوردارند. در عين حال ميدانيم كه اينان خود از مصاديق بارز و كامل بنده و عبد الهي هستند و بالاترين افتخارشان نيز رسيدن به مقام عبوديت خالص و محض براي ذات پروردگار است و ما نيز از همين حيثِ عبوديت و بندگي است كه براي آنان مقام و مرتبتي والا قائليم. از اين روست كه در مقام ياري جستن از پيشگاه حضرت بقية اللَّه الاعظم امام عصر (عج) خطاب به آن بزرگوار ميگوييم: لَقَدْ تَوَجُهْتُ اِلَيْكَ بِحاجَتي لِعِلْمي اَنَّ لَكَ عِنْدَ اللَّهِ شَفاعَةً مَقْبوُلَةً وَ مَقاماً مَحْموُداً. (اي پيشوا و سرور من) تنها به تو چشم اميد دوخته و تنها از تو طلب حاجت نمودم: زيرا ميدانم شفاعت تو در نزد پروردگار مقبول است و در بارگاه كبريايي او از مقام و ارجي عظيم و شايسته برخورداري. در پايان زيارت جامعه نيز بر اين نكته تأكيد ميشود كه اگر ائمه و پيشوايان دين، واسطه قرار داده شده و به آنان توسل جسته ميشود صرفاً به اين خاطر است كه بندگاني شايسته و مقرب درگاه الهي ميباشند و لذا ميتوانند در رفع گرفتاريها و برآوردن نيازها، شفيع باشند. در زيارت جامعه ميخوانيم: اَلّلهُمَ اِني لو وَجَدْتُ شُفَعاءَ اَقْرَبَ اِلَيْكَ مِنْ مُحَمَّدٍ (ص) وَ اَهْلِ بَيْتِهِ الْاَخْيارِ الْاَئِمَّةِ الْاَبْرارِ لَجَلَعْتَهُمُ شُفَعائي.(99) خدايا براستي اگر شفيعاني نزديكتر به تو از محمد (ص) و خاندان نيك او - كه پيشوايان راستين و وارسته اند - مييافتيم، هر آينه آنها را به عنوان شفيع در آستان تو انتخاب مينموديم. اراده معصومين (ع) فاني و مندكّ در اراده و خواست خداوند است و به همين جهت، به مقام والاي عبوديت نائل شدهاند و ميتوانند واسطه و وسيله قرب ديگران باشند. بنا بر اين توسل نه از نظر عرف و فطرت مورد خدشه است و نه از جهت قرآن و عقل؛ چرا كه در خود آيات قرآن بر ضرورت توسل به بزرگان و شايستگاني چون پيامبر (ص) تأكيد شده و از نظر عقلي نيز واسطه قرار دادن آنان هيچ گونه منافاتي با توحيد و ابعاد مختلف آن ندارد. توسل مجازي و حقيقي حقيقت توسل همان خواست قلبي و كشش دروني متوسِّل نسبت به متوسَّلٌ به براي قرب به متوسِّلٌ اليه يعني خداوند است و اين همه در محور حقيقت است، نه مجاز. خواست و ميل قلبي حقيقي، امري جداي از حقيقتِ وجودي شخص متوسل نيست. و لذا توسل به معناي هماهنگ ساختن حقيقتِ وجودي انسان و تحوّل جوهر و ذات فرد در راستاي حقيقت وجودي ذوات مقدسه اولياء الهي است كه حقيقت اين ذوات نيز به نوبه خود جلوهاي از مقام حق محض و كمال مطلق ميباشد. وقتي روح شخص متوسِّل، از ارواح انبياء معصوم (ع) رنگ ميگيرد، در حقيقت مصطبغ به صبغة اللَّه ميشود و اين، يك امر حقيقي است كه آثار حقيقي به دنبال دارد. توسل حقيقتاً از مقوله تلّفظ نيست گر چه از ناحيه اولياء دين، الفاظ توسل و دعا نيز مأثور است. آنان، هم حقيقت توسل و هم الفاظ حاكي از حقيقت آن را تعليم دادهاند. اگر ما تنها به تلّفظ بسنده كنيم هرگز نمي بايست توقع آثار توسل را داشته باشيم و علت اينكه بسياري از دعاها و توسلات ما مستجاب نيست همين است، سّر عدم استجابت دعا و توسل اين است كه مقصود و مطلوب ما در منظومه نظام احسن هستي نميگنجد و خير نيست و يا مقتضي آن - كه همان انقلاب و تحول جوهري در اندرون ماست - موجود نميباشد. توسل و تقويت روح بندگي از آثار با ارزش و اخلاقيِ توسل، ايجاد و تقويت روح بندگي و خضوع در انسان است. تأثير توسل در اين جهت از خود دعا نيز بيشتر است؛ چرا كه دعا كردن و دست نياز به سوي بي نياز بي انباز كشيدن، گر چه از جلوههاي بارز و نمودهاي روشن خضوع و بندگي در برابر پروردگار است و همين است كه انسان را از اوج غرور و نخوت و خود بزرگ بيني به زير ميكشد و خاضع و فروتن ميسازد با اين حال در دعا و راز و نيازِ مستقيم با خدا، گويي انسان خود را لايق و شايسته چنين مكالمه رو در روي و مستقيم ديده و آنگاه لب به سخن گشوده است، اما هنگامي كه انسان براي تشّرف به بارگاه كبريايي و ملكوتي پروردگار، بر گزيدهاي را به وساطت ميخواند و او را از آن جهت كه مقام و منزلت والاتري در نزد خداوند دارد - شفيع خويش ميگيرد، گويي خود را كمتر از آن ميبيند كه مستقيماً در برابر ذات پاك ربوبي بايستد و با او راز گويد و حاجت خويش را از وي طلب كند. و اين اوج خضوع و خشوع و عبوديت عبد در برابر معبود است. ما اگر در توسل، سر بر آستان پيامبر و معصومين (ع) ميسائيم از آن جهت است كه آنان را بنده صالح در بارگاه كبريايي حق (جلّ و علا) يافتهايم و خود نيز از آن جهت كه لياقت و شايستگي لازم براي حضور در محضر ربوبي را در خويش نمييابيم، در برابر ذوات مطهر و مقدس اين بندگان صالح، سر تسليم و تعظيم فرود ميآوريم؛ چرا كه باور داريم - بر اساس قياس مساوات - عبد العبِد عبدٌ. اگر كسي بندگي بنده خدا را گردن نهد، در حقيقت و نهايتاً بندگي خداي را پذيرفته است. استكبار، مانع توسل است چنانكه اشاره نموديم، جوهر توسل، عبوديت و خضوع است. شخص متوسِّل كسي است كه براي خضوع و خشوع در برابر خداوند، حاضر است در برابر بندهاي از بندگان الهي تضرع و زاري نمايد و از طلب دعا كند و بدينوسيله خود را در آستان حق، حقير و ذليل و خاضع سازد تا شايد همين تحوّل و انقلاب دروني، سبب پيدايش سنخيت با كمال مطلق شود و اسباب تقّرب را فراهم آورد. پيداست كه اگر شخصي داراي روحيه استكباري باشد و عُجب و غرور و خود بزرگ بيني در جان او رسوخ كرده باشد حاضر به توسل نميشود. كساني كه در برابر خداوند گردن فرازي دارند به طريق اولي در برابر انبياء و معصومين (ع) نيز سر تعظيم فرود نخواهند آورد و اهل توسل نميباشند. كسي كه در برابر معصومين و انسانهاي كامل كه عبد خدايند حاضر به خضوع نيست دير يا زود در برابر خداوند نيز گردن فرازي خواهد كرد. قرآن كريم در آيه پنجم سوره منافقون به وضوح بدين لطيفه اشاره فرموده است: وَ اِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَْستَغْفِرْ لَكُمْ رَسوُلُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَاَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِروُنَ. آن هنگام كه به آنان (منافقان) گفته ميشود به نزد رسول خدا آييد تا ايشان از درگاه الهي براي شما آمرزش طلب نمايد سر ميپيچيدند و تو خود (اي رسول) ميبيني كه از روي استكبار و نخوت روي بر ميتابند. از اين آيه به دست ميآيد كه نقش و تأثير توسل در اخلاق آدمي چگونه است. فرد و جامعه اهل توسل، هرگز اهل نفاق و استكبار نيستند و در تجربههاي عيني نيز بخوبي ميبينيم افرادي كه اهل دعا و توسل اند بيش از سايرين از روحيه تواضع و فروتني بر خور دارند و به عكس كساني كه در برابر خالق هستي زانو نزدهاند هرگز نيستند در برابر مخلوقات و بندگان صالح خداوندي تواضع و فروتني به خرج دهند. تهاجم فرهنگي و چگونگي مقابله با آن فرهنگ مقولهاي است حساس و خزنده. فرهنگِ فرد يا جامعه را نميتوان حس كرد، اما آثار فرهنگ را ميتوان در كنشها، رفتار و سلوك فرد و جامعه ديد. «تهاجم» مفهومي است كه بارِ نظامي و جنگي دارد و در جبهه نبرد فيزيكي، اين تهاجم امري محسوس و پيداست، نيروهاي سواره و پياده دشمن، ادوات و ابزار جنگي دشمن را ديد و متناسب با هر ترفند، عكس العمل نمود. اما تهاجم در ساخت فرهنگ و انديشه، بسي پيچيده و بغرنج است. فكر و انديشه، پا ندارد كه باسيم خار دار راه را بر وي ببنديم و با مين پايش را قطع كنيم. تهاجم در قلمرو فرهنگ، بسان توپي است كه قدرت تخريب آن بسيار بالاست اما صدا ندارد. و فرهنگ همچون اشعهاي نافذ است كه بي هيچ سر صدا، از ديوارهها و موانع فيزيكي ميگذرد و در ذهنيت جامعه مينشيند و باورها، اعتقادات و ارزشهاي حاكم بر فرد يا جامعه را متأثر ميسازد. برخي از اموري كه ما آنها را بعنوان مانع در برابر تهاجم فرهنگي تلقي ميكنيم، مانعيت شان همچون شيشه در برابر آفتاب است! در برابر هجوم فرهنگي، مقابله به مثل با سيستم است و فرهنگ را با فرهنگ ميتوان بي رنگ ساخت. در مقابله با تهاجم فرهنگي، تقابل و برخورد فيزيكي چونان مسكني است كه موقتاً درد را تسكين ميدهد و احساس آرامش نا پايدار و زود گذر پديد ميآورد اما ويروس كُش نيست و ريشه درد را نميسوزاند. نفوذ فرهنگي در ذهنيت فرد و جامعه همچون تأثير گفتگوي اعضاي يك خانواده در فرايند ياد گيري زبانِ كودكان است. كودك بي آنكه خود اراده و معرفي بر ياد گيري لغات و واژههاي زبان مادري داشته باشد، آرام و بتدريج آنها را فرا ميگيرد و اين فراگيري براي او امري است اجتنابناپذير فكر و فرهنگ نيز همين گونه جاي خود را باز ميكنند و فرد يا جامعه بي آنكه خود فرم و تصميمي بر پذيرش ارزشها، بينشها و نگرشهاي يك نظام فرهنگي داشته باشند، منفعلانه از قبول آن گريز و گريزي ندارند. اصولاً فرهنگها مرز نميشناسند و براي گذر از مغزها و انديشهها، جواز عبور نميگيرند و براي ورود در اذهان آدميان به كوبهاي را نميكوبند كه اگر صاحبخانه اجازه دهد وارد شوند والا باز گردند! سؤال و مسئله فرهنگي بي اجازه وارد ميشود و تا پاسخي مُقنع دريافت بكند، همچنان دغدغه ميآفريند و مدام خانه ذهن را آشفته ميسازد آرامش و سكون را از اهالي سلب ميكند. انديشمندان و متفكران ما همچون نگاهباناني هستند كه پشت دستگاه رادار نشستهاند و دائماً و بدقت صفحه رادار را رصد ميكنند و به محض مشاهده پرتاب موشك و گلوله از پايگاه دشمن، بايد آژير خطر را به صدا در آورند، هر چند اين صدا پارهاي گوشها را بخراشد و برخي خوابها را آشفته سازد. رسالت روشنفكران مسلمان و عالمان ديني و همه آنها كه دستي در مقوله فرهنگ دارند و فضاي فرهنگي جامعه را شكل ميبخشند اين است كه: اولاً: دشمن شناسي كنند: بدون شناخت دشمن نميتوان عالمانه و آگاهانه در برابر او ايستاد. و اين دشمن شناسي ميبايست همه جانبه و ؟ ابعاد باشد. شناخت استراتژي تهاجمي دشمن، تاكتيكهاي تهاجم، ابزار و ادوات، سلاحهاي مرئي و نامرئيِ مهاجمان از ضروريترين اقدامات براي مقابله است. اگر طبيب كه عهده دار معالجه جسم بيمار است، نخست ويروس بيماري زا را بدرستي نشناسد چگونه ميتواند در او پاد زهر مناسب را براي بيمار تجويز نمايد؟! و اگر عالمان ديني و پرچمداران فرهنگ اسلامي و مرزبانان اقليم دينداري، ندانند كه امروز شبهه فكري و فلسفياي كه همچون ويروس خطرناك در مغز و فكر جوانان ما لانه و خانه ميكند و همچون خُوره، بنيانهاي فكري و اعتقادي آنان را ميخورد چيست و چه خصوصيات و ويژگيها و چه مقدار قدرت تخريب دارد، چگونه ميتوانند در مقابل تهاجم فرهنگي ايستادگي كنند و جامعه را نيز از خطر تهاجم برهانند؟! مگر ميشود شبهه را نشناخت و بدان پاسخ داد؟ و مادام كه سؤال و شكل همچنان در ذهن آدمي باقي است، مگر ميتوان آسوده و بي دغدغه آرام گرفت؟! شبهه شناسي در عرصه فرهنگ و معرفت، بايستهترين كار است كه بايد در حوزههاي علميه و دانشگاههاي ما صورت پذيرد و متخصصاني اين مهم را بر دوش گيرند. ثانياً: ميبايست با هر ابزار و هر شيوه دشمن، مقابله به مثل كرد و دارو و پادزهر لازم را فراهم ساخت. همانگونه كه تهاجم فرهنگي را با مقابله نظامي پاسخ گفتن، اقدامي است نابجا و نابخردانه، در ميدان مقولات فرهنگي نيز، مثلاً فقه را با فلسفه پاسخ دادن و يا بالعكس، كاري است ناروا و بي اثر و بي ثمر. هر رشته از دانش و معرفت، متد ويژه خود را ميطلبد و شبهه و پاسخ آن نيز در هر يك از رشتههاي معرفتي، شيوهاي مخصوص دارد. در ميدان جنگ فيزيكي، مگر ميتوان اثر گاز سمي را با تفنگ خنثي كرد؟! و مگر با تير و كمان و شمشير ميتوان به مقابله با تانگ و زره پوش بر خاست؟! امروز سلاح دشمن در عرصه فرهنگ ديني ما، طرح سؤال فلسفي و شبهه عقيدتي است. و اين شبهات و سؤالات با آنچه در كتب كلامي و فلسفي پارهاي از قدما آمده بسيار تفاوت دارد. گمان باطل ميزنند آنانكه ميپندارند نيازي به شناخت و مطالعه فلسفههاي جديد ندارند و با آنچه از پيش اندوختهاند، قدرتِ پاسخگويي به همه شبهات و سؤالات را الي يوم القيامه دارند! اگر با طب قديم ميتوان همه بيماريهاي حال و آينده را علاج كرد، با كلام و فلسفه قديم هم ميتوان به مقابله با همه شبهات و سؤالات كلامي و فلسفي جديد برخاست. البته علم و دانش قديم و جديد بر نميدارد و چنين نيست كه قدمت، علمت را نابود سازد، اما سخن بر سر فرمولها، شيوهها و نكتههاي تازه در مفاهيم و مقولات علمي جديد است. تهاجم فرهنگي را جز فرهيختگان جامعه نميتوانند و نمي بايست دفع و رفع كنند و الا كار گره ميخورد و اين پديده بغرنجتر ميشود. همانگونه كه حاكم كردن تحقق يك فرهنگ، آهنگي دراز دارد و صبر و حوصلهاي بايسته و شايسته ميطلبد، مقابله با فرهنگها نيز امري است دراز مدت و بَطئ. اقدامات دفعي و سطحي و مقطعي، چندان ثمر نميدهند و اثر نميبخشند. همانطور كه براي سازندگي اقتصادي و عمراني كشور بايد نشست و برنامه 5 ساله و 10 ساله تنظيم كرد، براي اصلاحات و اقدامات فرهنگي نيز بايد از متخصصان و كار شناسان فرهنگ اسلامي دعوت نمود تا بنشينند و با همفكري و شور و بحث، براي 20 سال آينده اقدامات، سمت گيريها و كيفيت حركتهاي فرهنگي جامعه را بصورت مدون و برنامه ريزي شده تنظيم نمايند. والسلام. آبعلي تهران 1) علاقهمندان ميتوانند به كتاب شفاعت در قرآن و حديث تأليف استاد عاليقدر آقاي رضا استادي مراجعه فرمايند. 2) سوره بقره (2): 255. 3) سوره سونس (10): 3. 4) سوره طه (20): 109. 5) سوره مريم (19): 87. 6) سوره انبياء (21): 28. 7) رك: بحار الأنوار، ج 8، ص 29 - 63. 8) يُشفَّعون» صيغه مجهول از باب تفعيل (تشفيع) است و به معناي قبول شدن و پذيرفته شدن شفاعت ميباشد. (بحارالأنوار، ج 8، ص 36؛ مجمع البحرين، ج 4. باب شفع). 9) بحارالأنوار، ج 8، ص 34. 10) همان. 11) خصال صدوق، ص 624. 12) بحارالأنوار، ج 8، ص 37. 13) بحارالأنوار، ج 8، ص 41؛ فضائل الشيعه، صدوق، ص 159، حديث 45. 14) بحاالأنوار، ج 8، ص 59. 15) عيون الخبار ارضا، ج 2، ص 66. 16) مأخذ غالب رواياتي كه در اين بخش ذكر شده كتاب «شفاعت در قرآن و حديث» نوشته استاد محترم آقاي رضا استادي است. 17) مسند احمد، ج 2، ص 426. 18) از آيه 79 سوره اسراء. 19) مسند احمد، ج 2، ص 528. 20) سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1443. 21) مسند احمد، ج 5، ص 347. 22) سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1443. 23) به كتاب بحارالأنوار، ج 8، ص 34- 40 (حديث -1 21) و ص 42 (حديث 35) مراجعه شود.
24) بحارالأنوار، ج 8، ص 43 (حديث 39). 25) همان، ص 48، (حديث 51)، ص 42 (حديث 31) و ص 38 (حديث 10). 26) آيات شفاعت كه سابقاً ذكر شد ملاحظه شود. 27) سوره مدّثّر (74): 40 - 48. 28) سوره يونس (10): 18. 29) سوره زمر (39): 3. 30) سوره انعام (6): 94. 31) سوره سونس (10): 18. 32) سوره بقره (2): 80. 33) سوره بقره (2): 122 - 123. 34) سوره بقره (2): 80. 35) سوره جمعه (62): 6- 7. 36) اين معناي شفاعت مورد قبول همه - حتي وهابيها است، بجز معتزله كه بدان معتقد نيستند. و اين معنا همان مفاد حديث شريف پيامبر(ص) است كه ميفرمايد «إِدَّخَرْتُ شَفاعَتي لِأهْلِ الْكَبائِرِ مِنْ أُمَّتي» (مجمع البيان، ج 1، ص 104). 37) وَ اعْلَموُا اَنَّهُ شافعٌ وَ مُشَفَّعٌ... وَ اَنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرْآنُ يَوْمَ القِيامَةِ شُفِّعَ فيهِ. (نهج البلاغه، فيض السلام، خطبه 175، ص 567). 38) شايد مراد از شفاعت علما در حق شاگردان خويش نيز همين معنا باشد؛ چون علما واسطه فيضاند لذا شفاعت به همين معنا به آنها نسبت داده شده است. 39) بحارالأنوار، ج 8، ص 48 (حديث 51). 40) بحارالأنوار، ج 8، ص 35 (حديث 7)، ص 45 (حديث 46) و ص 47 (حديث 48). 41) خواست پيامبر (ص) در واقع خواست خداوند است. 42) اين تذكر لازم است كه ما هرگز مدعي صراحت اين روايات در معاني ياد شده نيستيم و صرفاً ميگوييم ممكن است كه اين معاني از اين روايات استظهار شود. 43) قبلاً دو شبهه از اين شبهات را طرح كرده و پاسخ گفتيم. 44) سوره هود (11): 46. 45) ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَروُا امْرَأَةَ لوُطٍ.... در مباحث گذشته اين آيات به مناسب ذكر گرديد. 46) الحياة ج 2، ص 293 (حديث اول) به نقل از بحار الأنوار، ج 96، ص 233 از كتاب صفات الشيعه، صدوق (ره). 47) رك: سورههاي مدثر (74): 40- 48؛ شعراء (26): 91- 101؛ اعراف (7): 50 - 53. 48) سوره مؤمن (40): 18. 49) كافي، ج 6، صد 401 و ج 3، ص 270 و تهذيب ج 9، ص 107. 50) عيون الاخبار الرضا، ج 2، ص 66، از اين روايت براي اثبات شفاعت نيز استفاده شد. 51) امالي صدوق، ص 5. 52) اصول كافي، ج 5، ص 469، (بخشي از حديث). 53) محاسن برقي، ص 184. 54) كسي كه دشمن خاندان رسالت و اهل بيت اوست. 55) اشاره دارد به آيه: وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةٍ لَكَ عَسي أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْموُداً (اسراء، 79) 56) امالي صدوق، ص 177. 57) توحيد در ذات، صفات، افعال و عبادت. 58) بنگريد به سورههاي بقره (2): 80؛ يونس (10): 18؛ زمر (39): 3؛ انعام (6): 94. 59) سوره زمر (39): 53. 60) سوره نساء (4): 31. 61) مثل اين آيه: وَ إنّي لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَ اهْتَدي. (سوره طه (20): 82). 62) نظير اين آيه: فَأَمَا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسي أَنْ يَكوُنَ مِنَ الْمُفْلحينَ (سوره قصص (28): 67). كسي كه توبه نمايد و ايمان آورد و عمل صالح پيشه كند، اميد است كه از جمله رستگاران محسوب گردد. 63) سوره نجم (53): 39. 64) مثل آيات 48، 123 و 254 سوره بقره كه در آيه نخست ميخوانيم: وَ اتَّقوُا يَوْماً لا تجْزي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصُروُنَ.: بترسيد از روزي كه در آن هر كسي به جاي ديگري مجازات نشود و هيچ شفاعتي از كسي پذيرفته نگردد و از كسي عوض نستانند و كسي ياري و كمك نشود. 65) قرآن در اسلام، علامه طباطبايي (ره) ص 45، به نقل از در المنثور، ج 2،ص 8. 66) نهج البلاغه صبحي صالح، خطبه 133. 67) به تفسير الميزان ج 1، ص 167 مراجعه شود. 68) سوره يونس (10): 3. 69) سوره طه (20): 109. 70) مرحوم علامه طباطبايي (قده) ميفرمايند كه مراد از «شهادت به حق» اعتراف به توحيد خداوند است (الميزان، ج 18، ص 127). 71) سوره زخرف (43): 86. 72) وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ به نافِلَةً لَكَ عَسي أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْموُداً. 73) وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضي. 74) مجمع البيان، ج 1، ص 104. 75) در بحثهاي گذشته به برخي آيات و روايات - در اين باره - اشاره شد. 76) پيامبر اكرم (ص): تَعَلَّمُوا الْقُرْآنْ فَاِنَّهُ شافعٌ لِأصْحابِهِ يَوْمَ الْقيامَةِ. مسند احمد، ج 5، ص 249 و 251 (قرآن را فرا گيريد كه براستي در روز رستاخيز براي اصحاب و پيروان خويش شافع است) امير المؤمنين (ع): إِعْلَموُا أَنَّهُ (اي القرآن) شافعٌ وَ مُشَفَّعٌ.... وَ إِنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرآنُ الْقيامَةِ شُفِّعَ فيه. نهج البلاغه، طبه 171. 77) نگاه كنيد به: وهابيگري، همايون همتي، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1367، ص 72. 78) نگاه كنيد به نقدي بر انديشه وهابيان، تأليف سيد حسن موسوي قزويني، ترجمه حسن طارمي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1366، ص 67. 79) المورد، قاموس عربي - انگليزي، الدكتور روحي البعلبكي، بيروت، طبعة جديدة، 1990. 80) الاسلام السعودي الممسوخ، الاستاذ السيد طالب الخراسان، مؤسسه النشر الاسلامي، قم، 1409 ق، ص 35. 81) نگاه كنيد به: مقاله شفاعت، از اين قلم در نور علم، شماره 46. 82) البته اين نكته معقول و مقبول است كه بگوييم خود متوسل و دعا ميتواند در سلسله علل تكويني يك پديده قرار گيرد ولي اين سبب غير از اسباب عادي آن پديده خواهد بود. 83) مؤلف «نقدي بر انديشه وهابيان» در ص 77 به نقل از صحيح بخاري مينويسند كه خليفه دوم در هنگام قحطي خشكسالي به عباس عموي پيامبر متوسل شد و حاجتش روا شد. 84) سوره بقره (2): 126. 85) سوره بقره (2): 129. 86) از پيامبران اسلام (ص) نقل شده است كه فرمودند: اَنَادَعْوَةُ اِبْراهَيمَ. (من همان دعوت حضرت ابراهيم هستم). 87) سوره ابراهيم (14): 41. 88) سوره اعراف (7): 151. 89) سوره مؤمن (40): 7-9. 90) سوره آل عمران (3): 159. 91) سوره نور (24): 62. 92) سوره ممتحنه (60): 12. 93) چنانكه در سوره بقره (2): 186 آمده: وَ اِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنّي فَإِنّي قَريبٌ اُجيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ، فَلْيَسْتَجيبوُا لي وَ لْيُؤْمِنوُا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدوُنَ. 94) سوره نساء (4): 64. 95) سوره يوسف (12): 97- 98. 96) سوره مائده (5): 35. 97) به تفسير الميزان، ج 5، ص 333 مراجعه شود. 98) سوره منافقون (63): 5. 99) مفاتيح الجنان، حاج شيخ عباس قمي (ره)، زيارت جامعه.
|