متن کامل
هویت تشیع تشیع مصدر باب تفعل از ماده شاع یشیع میباشد که به معنی منتشر شدن و گسترش یافتن است (تشیعه الشیب) پیری در او پخش و گسترش یافت همچنانکه «تشیع الرجل» یعنی اعتقادات شیعی در او گسترده شد. (1) کلمه شیعه به معنی فرقه و گروهی که گروه و
هويت تشيع تشيع مصدر باب تفعل از ماده شاع يشيع ميباشد كه به معني منتشر شدن و گسترش يافتن است (تشيعه الشيب) پيري در او پخش و گسترش يافت همچنانكه «تشيع الرجل» يعني اعتقادات شيعي در او گسترده شد. (1) كلمه شيعه به معني فرقه و گروهي كه گروه و يا شخصي متابعت كند ميباشد. و جمع آن شيع و جمع الجمع آن اشياع است. واژه شيعه در قرآن واژه شيعه بصورت مفرد در قرآن چهار بار آمده است كه در آيههاي: و ان من شيعته لابراهيم اذ جاء ربه بقلب سليم (4)، فوجد فيها رجلين بقتتلان هذا من شيعته و هذا من عدوه فاستغاثه الذي من شيعته علي الذي من عدوه (5) به معني پيرو و در آيه 69 سوره مريم «ثم لننزعن من كل شيعه ايهم اشد علي الرحمن» به معني گروه آمده است. واژه شيعه به معناي پيرو و هوادار بارها در اشعار شعراي اسلامي در صدر اسلام آمده است. 1- قول حسان بن ثابت اكرم بقوم رسول اللَّه شيعتهم اذا تفرقت الاهواء و الشيع (6) 2- از جمله شعر عامر بن وائله يا اخوتي يا شيعتي لاتعبدوا و وازرو كيما تهتدوا محمد خيرات يا محمد انت الامام الطاهر المسدد 3- قول كميت بن زيد الاسدي در مدح اهل بيت عليهم السلام ومالي الا آل احمد شيعه ومالي الامشيعب الحق مشعب ومن غيرهم ارضي لنفسي شيعه ومن بعدهم ؟ امامن اجل وارحب؟ (7) معناي اصطلاحي شيعه شيعه در اصطلاح به پيروان حضرت علي (ع) و خاندانش و كساني كه معتقد به جانشيني بلافصل آن حضرت بعد از پيامبر اسلام (ص) و نص ولايت او در غدير خم از طرف پيغمبر ميباشند. اطلاق ميگردد لسان العرب گويد: الشيعه: اتباع الرجل و انصاره و قدغلب هذاالاسم علي من يتولي عليا و اهل بيته حتي صارلهم اسماء خاصا فاذا قيل فلان من الشيعه عرف انه منهم (8) با مطالعه كتب و روايت اسلامي اين امر واضح و روشن ميشود كه شيعه به معناي اصطلاحي آن با ظهور اسلام شكل گرفته است. مرحوم كاشف الغطاء گويد: بدرستيكه اول كسي كه بذر تشيع را نهاد و آن را آبياري و رشد داد خود صاحب شريعت يعني پيامبر بزرگ اسلام بود. (9) جناب آقاي سبحاني گويد: تاريخ شيعه و تشيع از تاريخ اسلام جدا نبوده بلكه با ظهور اسلام شيعه و تشيع هم متولد شده است (10) روايات وارده از طرق شيعه و سني اين ادعا را كه اولين كسي كه لفظ شيعه را به علي (ع) و اصحاب او اطلاق كرد ثابت ميكند روايت اول: سيوطي نقل ميكند كه عايشه از پيامبر (ص) پرسيد: رسول اللَّه چه كسي بهترين خلق خدا كيست؟ (من اكرم الخلق علي اللَّه؟) فرمود: اي عايشه مگر اين آيه (ان الذين آمنوا و عملواصالحات اولئك هم خير البريه) را قرائت نكردهاي؟ آنها علي و شيعيان او هستند (10) در تفسير اين آيه از طرق مختلف نقل شده است كه خير البريه علي و شيعيان او هستند.(11) روايت دوم: ام سلمه نقل ميكند كه پيامبر فرمود: ياعلي انت و اصحابك في الجنه انت و شيعتك في الجنه (12) روايت سوم: روايت كرد كه پيامبر فرمود: يا علي اول اربعه يدخلون الجنه اناوانت و الحسن و الحسين و ذريتنا خلف ظهورنا و ازواجنا خلف ذرياتنا و شيعنا عن ايماننا و شمائلنا(13) روايت چهارم: پيامبر فرمود: يا علي ان اللَّه قد غفرلك ولذريتك ولولدك ولاهلك ولشيعتك عن ايماننا وشمائلنا(14) روايت پنجم: عن انس بن مالك قال: قال رسول اللَّه: يدخلون من امتي الجنه سبعون الفا لاحساب عليهم ثم التفت الي علي فقال هم شيعتك و انت امامهم (15) گفتني اخبار و احاديث وارده در اين باب فراوان كه در اين مقاله مجال ذكر آنان نيست آقاي سبحاني در كتاب خود هفده روايت از منافع مختلف نقل كرده كه در آن به صراحت لفظ شيعه ذكر شده كه دلالت بر شكلگيري شيعه در زمان پيامبر (ص) ميباشد. مفهوم اصطلاحي شيعه شيعه در اصطلاح به پيروان حضرت علي (ع) و خاندانش و كساني كه معتقد به جانشيني بلافصل آن حضرت بعد از پيامبر اسلام (ص) ونص ولايت او در غدير خم از طرف پيغمبر ميباشند گفته ميشود. (16) تعريف اصطلاحي در فرهنگ عقايد و معارف اسلامي و در تاريخ اسلام، «شيعه» و «تشيع» اختصاص به پيروان اميرالمومنين علي بن ابيطالب (ع) دارد. يعني شيعيان كساني هستند كه معتقدند علي بن ابيطالب (ع) شايستهترين فرد براي جانشيني پيامبر اكرم (ص) بوده و امامت و خلافت آن حضرت، حق لافصل علي (ع) ميباشد. علاوه بر اين شيعيان معتقدند كه پيامبر اسلام (ص) موضوع جانشيني خود و امامت و رهبري امت سالم را به عنايت به اهميت بسيار زيادي كه داشته وادارد. بدون تعيين تكليف رها نكرده و آن را به نظر مردم وانگذاشته است، بلكه جانشينان واقعي خود را معرفي كرده است. البته در ميان فرقههاي شيعي در اين خصوص اختلاف نظر است. برخي از فرقهها مانند اماميه معتقدند پيامبر اكرم تمامي جانشينان خود را با ذكر نام به مردم معرفي نموده است. (يعني با نص جلي و آشكار) و برخي چون زيديه معتقدند پيامبر (ص) نام فردي يا افرادي را نبرده است اما خصوصيات و صفات و ويژگيهاي جانشيني خود را بيان نموده و هر زمان كه اين ويژگيها بر هر كس تطبيق داشته باشد وي امام و خليفه خواهد بود.(يعني با نص خفي) البته زيديه شايستگي فرزندان فاطمه زهرا تصريح دارند. تعريف اصطلاحي «شيعه» در ميان علماي اسلامي (شيعه و سني) داراي تفاوتهايي است. در اينجا به چند نمونه اشاره ميكنيم: شهرستاني در كتاب ملل و نحل خود ميگويد: «شيعه كساني هستند كه اختصاصاً از علي (رضي اللَّه عنه) پيروي ميكنند. (يعني پيروي از سه خليفه اول را نميپذيرند) و قائل ب امامت و خلافت او هستند به اعتبار نص و وصيت (پيامبر اكرم (ص يا بانص جلي و يا نص خفي؛ و معتقدند كه امامت از بين فرزندان او (علي بن ابي طالب (ع خارج نميشود و اگر خارج شود از روي ظلم به ديگران يا به خاطر تقيه از جانب او (كسي كه از فرزندان علي در هر زمان شايسته امامت است) ميباشد و معتقدند كه امامت موضوعي مصلحتي نيست كه با اختيار و انتخاب عمومي تعيين شود و بانصب مردم كسي به امامت منصوب شود؛ بلكه موضوعي است اصولي و ركن دين به شمار ميرود لذا جائز نيست كه پيامبران (ع) در آن مورد غفلت و اهمال كنند و آن را به نظر عمومي واگذار نمايند.» نوبختي در كتاب فرق الشيعه ميگويد: «شيعه به پيروان علي بن ابيطالب (ع) اطلاق ميشود از زمان پيامبر (ص) به شيعه علي (ع) ملقب بودهاند. همچنين «شيعه» كسي است كه مودتش با مودت علي (ع) موافق باشد.» محمد فريد در كتاب «دايره المعارف القرن العشرين» شيعه را اينگونه تعريف ميكند: «شيعه كساني هستند كه از علي (ع) در امامتش پيروي ميكنند و اعتقاد دارند كه امامت از بين فرزندان او خارج نميشود. آنان به عصمت امامان از گناهان كبيره و صغيره عقيده دارند ونيز به تولي و تبري به قول و فعل اعتقاد دارند مگر آنكه به خاطر ترس از ظالمان از روي تقيه به تولي و تبري نپردازند.» شيخ مفيد از علماي برجسته و سرشناس شيعي شيعه را اينگونه تعريف ميكنند: «شيعه كساني هستند كه از علي (ع) پيروي ميكنند و او را از ساير اصحاب رسول اللَّه (ص) برتر ميدانند و معتقدند كه امامت با وصيت رسول خدا يا با اراده خداي تعالي يا با«نص» آنگونه كه «اماميه» معتقدند و يا با «وصف» آنگونه كه جاروديه نظر دارند محقق ميشوند.» زين الدين علي بن احمد جبعي معروف به شهيد ثاني از علماي مشهور شيعه ميگويد: «شيعه كسي است كه از علي پيروي كند؛ يعني از او تبعيت كند و او را در امامت بر ديگران برتر بداند هر چند با امامت ساير امامان موافق نباشد. بنابراين اماميه و جاروديه (از فرقههاي زيديه) و اسماعيله و واقفيه و فطحيه در شمار شيعيان خواهند بود. تاريخ پيدايش شيعه پيرامون چگونگي شكلگيري مذهب شيعه ميان مورخين و محققين غير شيعي نظريات متعددي ارائه شده است. هر يك از اين نظرات زمان و عامل خاصي را در پيدايش اين مذهب موثر ميداند. اما محققان شيعي اين نظريات را رد نموده و در برابر آنها ديدگاه ديگري را مطرح كردهاند. در اين درس و دوروس آينده به توضيح و بررسي ديدگاههاي مطرح شده پرداخته و نظر علماي شيعه را در مورد هريك از اين ديدگاهها بيان ميكنيم. در پايان نظريه علماي شيعه را توضيح خواهيم داد. 1- شكلگيري شيعه پس از وفات پيامبر (ص) گروهي از مورخين و محققين بر آنند كه مذهب شيعه پس از وفات پيامبر اكرم (ص) و در جريان طرح مباحث مربوط به جانشيني و خلافت آن به حضرت به وجود آمد. يعني آن زمان كه مهاجرين و انصار در سقيفه بني ساعده اجتماع كردند تا تكليف جانشيني پيامبر (ص) را معين كنند گروهي از اصحاب به عنوان اعتراض در خانه علي اجتماع كرده و از بيعت با ابوبكر سرباز زدند لذا اين گروه به عنوان شيعه علي شهرت يافتند. از جمله كساني كه چنين نظري ارائه كردهاند ابن خلدون است. وي ميگويد: «شيعه زماني به شكل گرفت كه پيامبر رحلت كرد. زيرا در اين زمان اهل بيت پيامبر خود را نسبت به ديگران سزاوارتر به امامت و خلافت ميدانستند لذا از پيروي از خليفه سرباز زدند و به علي (ع) روي آوردند.» (ر.ك:ابن خلدون:تاريخ ج 3). طبري هم در اين مورد چنين ميگويد: «انصار در سقيفه بني ساعده جمع شدند تا با «سعد بن عباده» بيعت كنند خبر به ابوبكر رسيد. به همراه عمر و ابوعبيده جراح به سقيفه آمد و گفت: چه خبر است؟ انصار گفتند: اميري از ما باشد و اميري از شما. ابوبكر گفت: اميران از ما باشند و وزيران از بين شما... تا اينكه عمر با ابوبكر بيعت كرد و بقيه مردم هم بيعت كردند. اما انصار يا بعضي از انصار گفتند: جز با علي بيعت نميكنيم.» طبري سپس ميگويد: «عمربن خطاب به خانه علي آمد در حاليكه طلحه و زبير و گروهي از مهاجرين در آنجا بودند و گفت: به خدا قسمت خانه را بر روي شما آتش ميزنم مگر اينكه بيرون آييد و بيعت كنيد...»(ر.ك:طبري؛تاريخ ج 2). يعقوبي هم در تاريخ خود مينويسد: «گروهي از مهاجرين و انصار از بيعت با ابوبكر تخلف كردند و به علي بن ابيطالب تمايل نشان دادند. از جمله عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبير بن عوام، خالد بن سعيد، مقداد بن عمر، سلمان فارسي، ابوذر غفاري، عمار بن ياسر، براءبن عازب و ابي بن كعب.»(ر.ك:يعقوبي؛تاريخ ج 2). دكتر احمد امين مينويسد: «اولين بذر شيعه، گروهي هستند كه پس از وفات پيامبر اهل بيت او را سزاوارترين افراد براي خلافت آن حضرت ميدانستند.» دكتر حسن ابراهيم حسن نيز مينويسد: «پس از وفات پيامبر (ص) مسلمين با بحث در مورد كساني كه شايسته خلافت باشند كه نهايتا به خلافت ابوبكر منتهي شد اختلاف كردند و اين اختلاف به تقسيم امت عربي به «جماعت» و «شيعه» منجر شد.»(ر.ك: حسن ابراهيم حسن؛ تاريخ الاسلام ج 1). نقد و بررسي علماي شيعه با استفاده از همين نظرات مطرح شده بر نظريه فوق استدلال ميكنند و معتقدند نظراتي كه از مورخين و محققين نامبرده مطرح شده گوياي اين است كه مذهب شيعه پس از رحلت پيامبر(ص) و در جريان سقيفه شكل نگرفته است بلكه از زمان حيات رسول خدا (ص) مطرح بوده است. زيرا چگونه ممكن است در يك روز پر التهابي مثل روز سقيفه بين گروهي از انصار و مهاجرين چه آنها كه در خانه علي بن ابيطالب اجتماع كرده بودند و چه آنها كه در سقيفه بودهاند به سرعت هماهنگي به وجود آيد و موضوع شايستگي علي بن ابيطالب را براي خلافت مطرح نموده از بيعت با ابوبكر سرياز زنند. همانگونه كه ملاحظه شد طبري ميگويد: انطار يا بعضي از انصار (حاضر در سقيفه) گفتند: «جز با علي بيعت نميكنيم «و عمر بن خطاب وقتي پس از برگزاري مراسم بيعت با ابوبكر به خانه علي رفت طلحه و زبير و گروهي از مهاجرين را كه حاضر به بيعت با ابوبكر نبودند در آنجا يافت و با تهديد آنان را به بيعت دعوت كرد. بنابراين چگونه ممكن است بدون سابقه قبلي ميان اين دو گروه يعني گروه اجتماع كننده در خانه علي و بعضي انصار حاضر در سقيفه به شكل كاملاً اتفاقي و بدون هماهنگي و استحقاق علي بن ابيطالب براي جانشيني وحدت نظر حاصل شود و نهايتاً اين جمع به شكل يك گروه و فرقه و مذهب به نام شيعه در آيند مضاعف بر اينكه «ابن فتيبه» نقل ميكند كه ابوذر هنگام گرفتن بيعت براي ابوبكر غايب بود وقتي آمد گفت: «به كم قناعت كرديد و نزديكان پيامبر را رها كرديد در حاليكه اگر امر را در اهل بيت پيامبر قرار ميداديد هيچ گاه بين دو نفر از شما اختلاف پيش نميآمد.»(ر.ك:ابتن قتيه؛الامامه و السياسه). كلام ابوذر بيانگر اين است كه موضوع برتري دادن علي بن ابيطالب (ع) بر ديگران براي خلافت و جانشيني موضوعي نبوده كه در روز سقيفه حادث شده باشد بلكه بين اصحاب از سابقه ذهني برخوردار بوده است. لذا ابوذر هم كه در جريان واقعه سقيفه حضور نداشته پس از مراجعت بلافاصله در آن مورد اظهار نظر كرده است. (ر.ك:جعفر سبحاني بحوث في الملل و النحل ج 6). 2- شكلگيري شيعه در جنگ جمل يا جنگ صفين ابن نديم معتقد است كه شيعه در جريان جنگ جمل شكل گرفته است. وي ميگويد: «هنگامي كه علي بن ابيطالب به قصد جنگ با طلحه و زبير خارج شد تا اين دو را به امر خداي متعال برگرداند كساني را كه با او همراهي كرده و آماده جنگ شدهاند شيعه ميناميد و ميفرمود: «شيعه من» و آنگاه آنان را به صفت «اصفياء» و «اوليا» و... موصوف ميكرد.» (ر.ك: ابن النديم؛الفهرست.) بعضي از محققين معتقدند «شيعه» در جريان جنگ صفين و در برابر طرفداران معاويه از يكسو و خوارج از سوي ديگر شكل گرفت. عبدالعزيز دهلوي ميگويد: «لقب شيعه در سال 37 هجري عنوان شده و در اين سال واقعه صفين اتفاق افتاد.» (ر.ك:ترمانيني؛ ااحداث التاريخ اسلامي ج 1 چاپ دمشق). يكي ديگر از محققين اضافه ميكند كه آن زمان سپاه علي (ع) پس از جريان حكميت دچار تفرقه شد ياران علي هنگام بازگشت به كوفه بيعت دوبارهاي با آن حضرت كردند و گفتند: ما دوستداران كسي هستيم كه با تو دوست باشد و دشمنان كسي هستيم كه با تو دشمين بورزد. از اينجا «شيعه» شكل گرفت.(ر.ك: عبداللَّه فياض؛ تاريخ الاماميه). بر اساس اين ديدگاه مستشرق غربي «ولهاوزن » ميگويد: «پس از كشته شدن عثمان مسلمين به دو حزب تقسيم شدند: حزب علي و حزب معاويه. حزب در عربي به عنوان «شيعه» اطلاق ميشود. لذا «شيعه علي» در برابر «شيعه معاويه» مطرح بود اما پس از آنكه معاويه حكومت خود را بر جهان اسلام گسترش داد لفظ «شيعه» تنها بر پيروان علي اطلاق ميشد.»(ر.ك:ولهاوزن الخوارج و الشيعه ترجمه عبدالرحمن بدوي). نقد و بررسي مجموع نظرات فوق را ميتوان چنين جمع بندي كرد كه نحوه شكلگيري «شيعه» به بعد از كشته شدن خليفه سوم عثمان بن عفان عفان و قضاياي بعد از آن تا جريان جنگ صفين و حكميت مربوط ميشود. يعني شيعه علي (ع) كساني هستند كه از وي در برابر اتهامات معاويه و پيروانش مبني بر دست داشتن علي (ع) در قتل عثمان جانبداري و حمايت ميكردهاند و در برابر شيعه علي (ع) شيعه معاويه قرار داشته است كه علي (ع) را عامل قتل عثمان قلمداد ميكردهاند. اما علماي شيعه ميگويند: اولاً: درست است كه پيروان علي (ع) از وي در برابر معاويه و اتهام وي مبني بر دست داشتن آن حضرت در قتل عثمان دفاع كردهاند اما اين به اين معنا نيست كه از همين جا «مذهب شيعه» شكل گرفته باشد. چرا كه صف آرايي دو حزب (به تعبير ولهاوزن) در برابر يكديگر نشان از سابقه اعتقادي و مبنايي هر دو طرف ديدگاه آنان را دارد. به عبارت ديگر روشن است كه اين دو جريان قبلاً شكل گرفته و اكنون به واسطه موضوع اتهام قتل خليفه در برابر يكديگر صف آرايي كردهاند. همانگونه كه آقاي سبحاني در كتاب عبرمشافي الملل و النحل ميگويد در آن گروهي از اصفياء اصحاب اميرالمومنين معرفي شدهاند كه از جمله آنها «سلمان فارسي» مقداد، ابوذر، عمار، ابوليلي، شبير، ابوسنان، ابوسعيد خدري، ابوبرزه، جابربن عبداللَّه انصاري براء بن عازب، عرفه ازدي، ابوعمره ميباشند. (ر.ك: برفي؛الرجال) با توجه به اينكه در ميان اصفياء اصحاب علي (ع) كساني چون سلمان و ابوذر و مقداد وجود دارند كه قبل از جنگ جمل از دنيا رفتند چگونه ممكن است «شيعه» در زمان جنگ جمل به وجود آمده باشد؟ (ر.ك: جعفر سبحاني؛بحوث في الملل و النحل ج 6). 3- عبداللَّه بن سبا پايه گذار شيعه نظريه ديگري كه در مورد پيدايش شيعه ارائه شده اين است كه: «مذهب شيعه را فردي به نام «عبداللَّه بن سبا» در زمان خلافت عثمان به وجود آورده است.» در اين درست ابتدا به نقل اقوالي ميپردازيم كه پيرامون شخصيت «عبداللَّه بن سبا» چگونگي اسلام آوردن وي عقايد و روش تبليغ و چگونگي پايه گذاري مذهب شيعه توسط اوبيان شده است سپس به بررسي سند تاريخي اين نظريه و نيز بيان آراي علماي سني و شيعه در مورد اين نظريه خواهيم پرداخت. اول: بيان اقوال پيرامون «عبداللَّه بن سبا» «عبداللَّه بن سبا» معروف به «ابن امه السوداء» (پسر كنيز سياه) فردي يهودي الاصل و از اهالي شهر صنعاء در يمن يا حيره يا حمير (بنابر اختلاف قول نويسندگان) بوده است. وي در زمان خليفه سوم اسلام آورد و از همان ابتدا عقايد خاص خود را در ميان امت اسلامي تبليغ كرد. او به قصد گمراه كردن مسلمين به شهرهاي مختلف اسلامي از شام و كوفه و بصره گرفته تا آسياي صغير و ايران سفر نمود با توجه به آگاهي زياد و تسلط و تبحري كه در فن خطابه داشت به زودي بسياري از مردم رابه دور خود جمع كرد كه در ميان آنان برخي از صحابه و تابعين چون ابوذر عمار محمد بن حذيفه مالك اشتر محمد بن ابي بكر صعصعه بن صوحان و عبدالرحمن بن عديس بودند. (ر.ك: احمد امين؛ پرتو اسلام محمد رشيد رضا؛ السنه و الشيعه گابريل پل انكيري؛ شهسوار اسلام ترجمه كاظم عمادي؛ ابوالحسن اشعري مقالات الاسلاميين علي الوردي و عاظ السلاطين). عبداللَّه بن سبا در ميان مسلمين سه موضوع را منتشر كرد كه قبل از او كسي به آنها معتقد نبود. اول اينكه: او اولين كسي بود كه گفت: پيامبر اكرم (ص) علي را وصي و امام قرار داده است. دوم اينكه: اولين كسي بود كه معتقد به رجعت محمد (ص) و علي (ع) شد. و سوم اينكه: ميگفت: «علي كشته نشده و هميشه زنده است و در درون ابرها سكونت دارد و رعد صداي او برق تازيانه اوست و يك جزء الهي در وجود او قرار دارد. روزگاري بر ميگردد و زمين را پر از عدل و داد ميكند.» ابن سبا به هر جا ميرفت تعاليم غلط خود را نشر ميداد و ميگفت: «من از كسي كه رجعت مسيح وصيي داشت و رجعت محمد (ص) را قبول ندارد تعجب ميكنم. خدا هزار پيامبر داشت و هر پيغمبري وصيي داشت و علي هم وصي محمد است.» او عقايدي را كه درباره علي ابراز ميداشت قبل از آنكه اسلام بياورد (زمانيكه يهودي بود) نسبت به «موسي» و «يوشيع بن نون» بيان ميكرد. (ر.ك: ابوالحسن اشعري مقالات الاسلامين احمد امين پرتو اسلام سعد محمد حسن المهدويه في الاسلام شيخ محمد خضري بك؛ محاضرات تاريخ الامم الاسلاميه حسن ابراهيم حسن تاريخ سياسي اسلام). شيعه گري به نام خليفه چهارم علي بن ابيطالب (رضي اللَّه عنه) آغاز تفرقه ديني و سياسي در ميان امت محمدي گرديد و اولين كسي كه اصول تشيع را از خود ساخت يك يهودي به نام «عبداللَّه بن سبا» بود كه از راه خدعه و نيرنگ اظهار اسلام نمود. وي مردم را به غلق درباره علي (كرم اللَّه وجهه) دعوت ميكرد تا ميان امت تفرقه ايجاد نموده دين و دنياي آنان را تباه گرداند. (ر.ك: محمد رشيد رضا السنه و الشيعه). - يهوديها با اشاعه و ترويج بدعتها و ايجاد تفرقه ميان مسلمين به وسيله آنچه كه «عبداللَّه بن سبا» در پي ريزي تشيع نسبت به علي و علق در حق او و الغاء مسئله خلافت ميگفت خواستند كه نور اسلام را خاموش كنند. (ر.ك: محمد رشيد رضا؛ تفسير المنار ج 10). - انقلاب بر ضد عثمان به تحريك «ابن سبا«بوده و او ميگفت: «عثمان غاصب است و مردم بايد قيام كنند و عليه فرمانرواي غاصب مبارزه نمايند.» وي همچنين مانع صلح بين علي و عايشه شد و در نتيجه جمل روي داد. (ر.ك: صابر عبده ابراهيم «عثمان بن عفان» و عمار ياسر» و «زبير بن عوام»). دوم: بررسي سند تاريخي خبر «عبداللَّه بن سبا» همه نويسندگان و مورخين اين قضيه را از قول طبري نقل ميكنند. از جمله ابن كثير، ابن خلدون، ابن اثير، فريد وجدي، بستاني، احمد امين و حسن ابراهيم حسن. البته محمد رشيد رضا آن را از ابن اثير نقل ميكند در حاليكه خود ابن اثير در مقدمه تاريخش (يعني الكامل) تصريح ميكند كه مطالب اين كتاب را از ابتدا از تاريخ طبري گرفته زيرا تنها كتابي است كه نزد عامه مردم مورد اعتماد بوده است. (ر.ك: ابن اثير؛ الكامل في التاريخ). بنابر اين نتيجه ميگيريم كه همه محققين و نويسندگان خبر مربوط به «عبداللَّه بن سبا» و عملكرد او از تاريخ طبري گرفته و نقل كردهاند حال بايد ديد كه طبري اين خبر را چگونه و از چه كسي روايت كرده است. راوي اين خبر فردي به نام «سيف بن عمر» است اما وي در بين علما و اصحاب رجال به ضعف جعل حديث و دروغ متهم است. برخي از نظرات اين چنين است: يحيي بن معين (متوفي سال 233) گفته: «حديث او ضعف و سست است.» نسايي صاحب سنن (متوفي سال 303) گفته: «بي ارزش است بسيار دروغگو» ابن ابي حاتم (متوفي سال 377)ميگويد: «حديثش را ترك ردهاند.» ابن السكن (متوفي سال 353) ميگويد: «وي ضعيف است.» ابن حبان (متوفي سال 354) گفته است: حديثهايي را كه خود جعل ميكرده از زبان شخص موثقي نقل مينموده است. وي متهم به زندقه است و گفتهاند حديث جعل ميكرده است.» دارقطني (متوفي سال 385) ميگويد: ضعيف است. حديثش را ترك كردهاند.» حاكم (متوفي سال 405) گفته: حديث او را ترك كردهاند. متهم به زندقه است» فيروز آبادي (متوفي سال 817) و ابن حجر (متوفي سال 852) او را ضعيف و سيوطي (متوفي سال 911) وي را بسيار ضعيف دانستهاند. (ر.ك: مرتضي عسكري؛ عبداللَّه بن سبا). به علاوه بسياري از مورخين و اصحاب سير از «عبداللَّه بن سبا» در كتاب خود نامي نبردهاند. از جمله «ابن سعد» در طبقات و «بلاذري» در انساب الاشراف در بيان ماجراي شورش عليه عثمان اساساً نامي از وي نبردهاند. حتي كساني كه اخبار مربوط به «عبداللَّه بن سبا» را آوردهاند در نقل قولهايش اضطراب زيادي ديده ميشود. از جمله آنكه معلوم نيست بالاخره «ابن سبا» اهل صنعاء بوده يا حيره يا حمير يا اينكه در ماجراي شورش عليه عثمان حضور داشته ولي در جريان جمل و صفين اساسا نامي از او نميبرند. ديگر اينكه چرا عثمان در حاليكه با كساني چون محمد ابن ابي حذيفه و ابوذر و ديگران با سختي وحدت برخورد كرده به ابن سبا اجازه داده با آزادي تمام در همه بلاد اسلامي گردش كند و عقايد خرافي و كفرآميز خود را تبليغ نمايد؟ با توجه به آنچه گذشت بسياري از محققين و نويسندگان معاصر معتقدند كه خبر «عبداللَّه بن سبا» از جمله خبرهاي جعلي «سيف بن عمر» است و آن را به عنوان يك واقعيت تاريخي نميشناسند. سوم: آراي علماء در مورد خبر «عبداللَّه بن سبا» اكنون نوبت آن است كه نظرات برخي از علماي معاصر را در مورد خبر «عبداللَّه بن سبا» و اينكه آيا وي پايه گذار شيعه است يا نه بيان كنيم: «دكتر طه حسين» نويسنده شهير مصري در اين باره ميگويد: «به نظر من كساني كه داستان «ابن سبا» را تا اين اندازه بزرگ جلوه دادهاند هم به خود و هم به تاريخ ستم كردهاند. نخستين چيزي كه به نظر ميرسد اين است كه ما در كتب مهم و مصادر اصلي كه داستان شورش عليه عثمان در آنها ضبط شده است نامي از ابن سبا نميبينيم. «ابن سعد» آنجا كه از خلافت عثمان و انقلاب مردم سخن ميگويد نامي از ابن سبا نميبرد. در «انساب الاشراف» بلاذري كه به عقيده من مهمترين و مفصلترين كتابي است كه اين داستان در آن آمده است به هيچوجه سخني از ابن سبا نيست و تنها «طبري» است كه اين حكايت را از سيف بن عمر نقل كرده و مورخين پس از وي همه از او روايت ميكنند. من نميدانم ابن سبا در خلافت عثمان اهميتي داشته يا نه؟ ولي يقين دارم كه اگر همه مورد توجه بوده ارزش چنداني نداشته است زيرا ممكن نيست يك يهودي كه تازه در آن روزها مسلمان شده بود به آن درجه از اهميت برسد كه عقل تدبير و نيروي مسلمانان را بازيچه خود سازد و هنوز مسلمان نشده در شهرهاي اسلامي دست به توطئه و تحريك بزند. اگر «عبداللَّه بن عامر» يا معاويه اين نومسلمان يهودي را كه از روي حيله مسلمان شده است دستگير كرده بودند يكي از آنها يا هردوي آنها در اين باره به عثمان گزارش ميدادند و «ابن سبا» را مورد مؤاخذه قرار ميدادند. كسي كه براي عثمان نامه ميفرستد و دستور تنبيه «پسر ابوبكر» و «پسر حذيفه» و «عمار ياسر» را طلب ميكند. نبايد از كيفر مردي يهودي كه مسلماني را وسيله تفرقه مسلمانان كرده و آنان را درباره امام خود و بالاتر از آن درباره دين خود شك انداخته بگذرد... . شگفت اين است كه نويسندگان وقتي اخبار شورش دوره عثمان را مينوشتند. از ابن السوداء يعني «عبداللَّه بن سبا» و پيروانش خيلي نام بردهاند و باز پس از كشته شدن عثمان و قبل از آنكه علي (ع) براي مواجهه با طلحه و زبير و عايشه خارج شود از آنها زياد نام بردهاند و يا در آن هنگام كه علي براي صلح و آرامش كساني را نزد طلحه و زبير و ام المومنين ميفرستد نام آنها ديده ميشود. اين نويسندگان سپس ميگويند كه آنها بدون دستور علي براي فروختن آتش جنگ توطئه ميكردند. اما اين نويسندگان وقتني به جنگ صفين ميرسند پيروان ابن سبا را به كلي از ياد ميبرند و نامي از آنها به ميان نميآورند. اگر موضوع ابن السوداء بنيان صحيحي از نظر حقيقت و تاريخ ميداشت. بسيار طبيعي بود كه اثر و مكر و نيرنگ او در اين جنگ دشوار و درهم ظاهر گردد. اين اهمال را به چه چيزي بايد تعبير كرد؟ يا عدم حضور او در جنگ صفين را چگونه ميتوان توجيه نمود؟ من فقط يك علت براي آن ميدانم و آن عبارت است از اين است كه ابن السوداء يك شخصيت موهوم بوده و دشمنان شيعه او را فقط براي كوبيدن شيعه ذخيره نمودهاند و وجود خارجي نداشته است. (ر.ك: طه حسين؛ الفتنه الكبري فصل ابن سبا). دكتر علي الوردي استاد دانشگاه بغداد چنين مينويسد: «يك روز از يكي از كشيشها شنيدم كه اسلام را مسخره ميكرد و ميگفت: اين دين را ملاحظه كنيد كه در حال پيروزي و پيشرفت خود به آساني شكار مرد غريبي ميشود كه تاريخ چندان اطلاعي از او ندارد و در همان وقت كه ياران محمد (ص) بر سرزمين اسلامي تسلط داشته و تعاليم پيغمبر خود را در آن منتشر ميساختند ملاحظه ميكنيم كه يك نفر يهودي ناخوانده وارد آن اجتماع ميشود و بدون آن كه كسي براي راندن و يا نابود كردنش دستي بردارد آن را از هم متلاشي ميسازد.» دكتر الوردي سپس ميگويد: «اين شخصيت عجيب را عمداً ساختهاند... كارهاي بزرگي كه به عبداللَّه بن سبا نسبت داده ميشود جز از يك مرد نابغه و فوق العاده يا جادوگر يا كسي كه بتواند با هيپنوتيزم مردم را از خواب كند ساخته نيست. پس لابد «ابن سبا» داري چشماني پر از نيروي مغناطيسي بوده كه سنگها را درهم ميشكسته يا در او نيروي روحي فوق العاده وجود داشته كه مردم در برابر آن قوه مانند گوسفند مطيع ميشدند و بدون آنكه حس كنند گفتهاش در آنان تاثير ميگذاشت. اگر در زمان عثمان چنين شخص فوق العادهاي ظاهر شده بود وصف و علائمش به ما ميرسيد. ولي شگفت آور اين است كه در مدارك و مصادر كه موضوع مخالفت با عثمان را نقل ميكنند ذكري از ابن سبا به ميان نيامده است.» (ر.ك: دكتر علي الوردي؛ وعاظ السلاطين). - عبدالحسين احمد اميني از علماي سرشناس شيعه نيز ميگويد: «لازم است در اين مورد موضع احتياط در پيش بگيريم و مسلمين صدرالاسلام را بزرگتر و بالاتر از آن بدانيم كه مردي يهودي زاده كه خود نيز يهودي است و اسلام را فقط به خاطر مكر و فريب مسلمين اختيار كرده با دين و سياست و عقل و دولت آنان بازي كند و همگان فريب او را خورده و به قتل خليفه خود اقدام نمايند و آنگاه مسلمين را به احزاب و دستجاتي تقسيم نمايد.» (ر.ك: اميني؛ الغدير ج 9) - همچنين محمد حسين كاشف الغطاء كه او نيز از علماي سرشناس شيعه ميباشد در اين زمينه ميگويد: «كشف شيعه به اتفاق عبداللَّه بن سبا را لعن كرده و از او تبري جستهاند و عاديترين تعبيري كه درباره او بكار بردهاند اين است كه وي پليدتر از آن است كه از او ياد شود. شيعه در سخنان مورخين لفظ شيعه و اطلاق آن بر پيروانش و دوستداران علي (ع) كه اعتقاد به امامت و وصايت دارند در جملات مورخين بخوبي نمايان است كه به عنوان نمونه چند مورد اشاره ميشود. 1- مسعودي: بدرستيكه امام علي (ع) و شيعيانش بعد از پايان بيعت مردم با ابوبكر قيام نمودند. 2- ابومخفف: شيعيان در منزل سليمان بن صرد اجتماع كرده و بخاطر هلاك معاويه خداوند را سپاس گفتند. 3- ابوالحسن الاشعري: به آنان شيعه گفته ميشود زيرا آنان علي را پيروي كرده و بر ديگر اصحاب مقدم ميدارند. نتيجه: شواهد تاريخي و متون روايي بخوبي بيانگر اين واقعيت است كه لفظ شيعه هم به معناي لغوي آن و هم به مفهوم اصطلاحي آن در زمان خود پيامبر بوجود آمده و نظريات بعضي از مخالفان و مغرضان درباره پيدايش شيعه و حركتهاي شيعي خلاف واقعيت تاريخي ميباشد به اميد آشنايي بيشتر مسلمانان با تعاليم حيات بخش مكتب اهل البيت عليهم السلام. فهرست آدرسها: 1- دائره المعارف تشيع ج 4 ص 271 2- مجمع البيان في تفسير القرآن ج 4 ص 388 3- لسان العرب ج 9 ص 54 4- صافات ص 83 5- قمصص 15 6- دائره المعارف اسلامي الشيعه ج 7 ص 513 7- دائره المعارف الاسلامي الشيعيه ج 7 ص 514 8- شيعه و تشيع ص 23 9- اصل الشيعه و اصولها قطع جيبي ص 109 10- الشيعه في مركب التاريخ ص 14 11- الشيعه في مركب التاريخ ص 15 12- دائه المعارف تشيع ج 4 ص 272 13- الشيعه في مركب التاريخ ص 14 14- الشيعه في مركب التاريخ ص 15 15- همان مدرك 16- همان مدرك 17- دائره المعارف تشيع ج 4 ص 271 منابع: 1- دائره المعارف تشيع 2- مجمع البيان في تفيسير القرآن 3- لسان العرب 4- دائره المعارف الاسلامي الشيعه 5- شيعه و تشيع 6- اصل الشيعه و اصولها 7- الشيعه في مركب التاريخ 8- شيعه پاسخ ميدهد 9- يكصد صحابه ساختگي
|