متن کامل

میقات حج سال پنجم شماره نوزدهم بهار 1376 طواف بیت عتیق سید محمدباقر حجّتی حاجی راست که در هر یک از طوافهای نساء و زیارت ، هفت شوط پیرامون کعبه، گردش را از نقطه محاذی حجر الأسود آغاز کرده و ادامه دهد و باید شرایط اقامه نماز; از قبیل طهارت

ميقات حج
سال پنجم شماره نوزدهم بهار 1376

طواف بيت عتيق

سيد محمدباقر حجّتي

حاجي راست كه در هر يك از طوافهاي نساء و زيارت ، هفت شوط پيرامون كعبه، گردش را از نقطه محاذي حجر الأسود آغاز كرده و ادامه دهد و بايد شرايط اقامه نماز; از قبيل طهارت از حدث و خبث و پليديهاي ظاهري و باطني در جامه و تن و بدن و مطاف و نيز ستر عورت را در خود احراز كند; هر چند كه طهارتِ ياد شده در طوافِ واجب شرط است و در طوافِ استحبابي ضرورتي ندارد. بايد نيت كند و از حجر الأسود آغاز كرده و طواف را بدان پايان بَرَد. بايد خانه خدا در محاذي سمتِ چپِ بدن خود، به هنگام طواف قرار دهد، و طواف خود را ميان كعبه و مقام ابراهيم برگزار نمايد.

مستحب است طواف را با سكينه و وقار انجام دهد، و گامهاي كوتاه بردارد، و خود را تا مي تواند به كعبه نزديك سازد، و بر روي شاذروان هنگامِ طواف گام ننهد; چرا كه شاذروان يعني برآمدگي پايين ديواره هاي كعبه، جزئي از كعبه به شمار است. اگر ميسور بود در هر شوطي حجر الاسود را با نثار بوسه و دست كشيدن استلام كند. و همه اركانِ كعبه: (ركن اسود، ركن شامي، ركن غربي، و ركن يماني) به ويژه ركن اخير را در آغوش گرفته و بدانها چنگ آورد.

* با شروع طواف، وقتي به باب كعبه مي رسد، خويشتن را در كنار مظهري از درگاه الهي احساس مي كند، در كنار چنين درگاهي است كه سزا است فقر و بينوايي و نيازمنديِ خود را در اين جايگاه به خداوند متعال عرضه دارد و همت خويش را در عرضِ حاجت بر فرازد و نيازي بس بزرگ و حاجتي سترگ را با حضرت باري تعالي در ميان گذارد و به خدا عرض كند:

سائلك، فقيرك، مِسكينك ببابك، فتصدَّق عَليه بالجنَّة. أللّهمَّ البيت بيتك، والحَرَمُ حَرَمُك، والعبدُ عبدُكَ. وَهذا مقامُ العائذ المستجير بكَ من النّار فأعتقني و



11


والديَّ وأهلي وَوُلدي وإخواني المؤمنين مِنَ النّار، يا جوادُ يا كريم

خدايا! خواهنده و گداي تو، فقير و تهي دستِ تو، مسكين و بي نواي تو در كنار درگاهِ تو براي درخواستِ حاجت آمده، پس بوستان بهشتي را به عنوان صدقه و موهبتي حاكي از صداقت، بدو ارزاني دار; و با اين عطا و بخشش بر او منت گذار. بار خدايا! خانه، خانه تواست. حَرَم، حرم تواست. وبنده، بنده تواست. اينجا پايگاه پناهنده و خواهان امان و زينهار از آتش دوزخ، آنهم به مدد تو است. پس من و پدر و مادر و خاندان و فرزندان و برادران با ايمانم را از اين آتش رهايي بخش، اي خدايي كه با جود و كرامتي

* آنگاه كه برابر ميزاب و ناودان مي رسد; يعني به جايي مي رسد كه باران رحمت الهي با تجمع در بام كعبه از اين نقطه فرو مي ريزد، باراني كه ارزاق و نعمتهاي زمين مديون ريزش آن است، و وسيله شست و شو از پليديهااست و دور ساختن ناپاكيها و ناپاكهااست، چنين بخواند:

ألّلهمَّ أعتِق رَقَبَتي من النّار، وَوَسِّع عَليَّ مِنَ الرِّزق الحَلال، وادرأ عنّي شرَّ فسَقه العَرب والعَجم وَشرَّ فَسَقةِ الجِنَّ والإنسِ :

بار خدايا! وجودم را از آتش دوزخ رهايي بخش، و از روزيِ حلال برمن گسترده و فراوان گردان، و شرِّ گناه پيشگانِ عرب و عجم و جن و انس را از من دور نگاهدار، و از آسيبِ آنها مرا در حمايت خويش قرار ده.

* و در همانحال كه براي طواف، گامها را به جلو مي راند بگويد:

ألّلهم إني إليك فقير، وإنّي منك خائف مُستَجير، فلا تُبدِّلِ اسمي ولا تُغيّرَ جسمي

بار خدايا! تحقيقاً مرا به تو نياز است و مسلماً از تو بيمناك و به تو پناهنده ام; پس اسم و رسمم را جا به جا نفرما و جسم و تنم را دگرگون مساز.

* و به هنگام رسيدن به ركنِ يماني كه در خويشتن آمادگي بيشتري احساس مي كند، خداي را به اسمِ اعظمِ او ياد كند; چرا كه اسمِ اعظمِ او براي همه امور مهم، كار ساز و نيز گشاينده هرگونه مشكل و معضلي است، سزا است اين چنين خداي را بخواند:

ألّلهم إنّي أسألك باسمك الذي يَمشي علي طَلَل الماء; كما يُمشي به علي جُدَدِ الأرض، وأسألُك باسمك المَخزون المَكنون عندَكَ، وَ أسألك باسمِكَ الأعظم الأعظم الأعظم، إذا دُعيتَ به أجَبتَ، وإذا سُئلتَ بِهِ أعطيتَ أن تُصلّي علي محمّد وآل محمّد

خداوندگارا! از تو درخواست مي كنم به آن نامي از تو كه بر امواجِ بلند آب چنان مي توان راه در نورديد كه در جاده هاي هامون و هموار. و از تو مي خواهم به آن نامي كه از تو كه نزد تو براي بشر نهان مانده و در خواستِ خود را با نامي از تو در ميان مي گذارم كه بسي بزرگ و بسي بزرگ و بسي بزرگ از بزرگتر است، نامي كه اگر بدان تو را بخوانند به در خواست كننده پاسخ مثبت مي دهي و اگر از رهگذر آن به درگاه تو روي آورند خواسته هايشان را بدانان اعطا فرمايي. با اين نامها تو را مي خوانم كه بر محمد و خاندان او درود فرستي . و پس از آن



12


هرگونه حاجتي كه دارد به خداوند متعال عرضه كند.

* وقتي خود را نزديك ركنِ يماني يافت در هر شوطي آن را در آغوشش گرفته ببوسدش و بر پيامبر و خاندانش درود فرستد. و ميان اين ركن و ركنِ اسود ـ كه حجر الأسود بر آن نصب شده است و در آن جاي دارد خير دنيا و آخرت هر دو را از حضرت باري تعالي درخواست كند و بگويد:

ربّنا آتِنا في الدُّنيا حَسَنة وفي الاخرة حسنة وقنا عذاب النّار

* در شوط هفتم در مستجار ـ كه نزديك ركن يماني و محاذي باب كعبه است ـ درنگ كند، دستهايش را بر ديوار كعبه بگشايد و بگسترد، گونه ها و شكمش را بر كعبه نهد و براي اين كه خاكساري و تواضع خويش را به خداوند اظهار دارد و زبان به ناتواني خويش بگشايد، با اين مقال با حضرت خداوندگار خويش گفتگو كند كه:

ألّلهم البيت بيتُك، والعبد عبدك، وهذا مقامُ العائذ بك من النار، ألّلهم انّي حَللتُ بِفنائكَ فاجعل قِرايَ مغفرتك، وهَب لي ما بيني و بينك واستوهبني من خلقك

بار خدايا! اين خانه، خانه تو است و اين بنده بنده تو است، و اينجا پايگاهي است كه به تو از آتش دوزخ از رهگذر آن بايد پناه بريم. پروردگارا! من بر حريمِ تو فرود آمدم و پذيرايي تو از من، آمرزشِ تو باشد، و آنچه ميان من و تو است براي من ببخشاي.

به دنبال اين دعا، هر چه از خدا مي خواهد با او در ميان نهاده و بر گناهانِ خود در برابر خداوندگارش اعتراف كند. و به دنبال دعا و درخواست و نيازِ خود همه عواملِ خوشبختي خود را از آن حضرت باري تعالي دانسته و رهايي از آتش دوزخ را به عنوان آخرين درخواست و مهمترين حاجات به خدا عرضه دارد و با خدا كه برآورنده همه نيازها است اين حوائج را بدينسان در ميان گذارد:

ألّلهم مِن قَبلكَ الروح والرّاحة والفَرجُ والعافية. أللّهم إنّ عمَلي ضعيف فضاعِفْهُ لي واغفر لي ما اطَّلعت عليه منّي وخَفي علي خلقك، أستجير بِكَ مِنَ النّار

بار خدايا! رفاه و آسايش و گشايش و سلامت از ناحيه تواست، با خدايا! تحقيقاً عمل نيكم كم رمق و ضعيف و ناچيز است آن را به نفع من دو چندان ساز و از اعمالِ بدي كه بدانها دست يازيديم و فقط تو بر آنها آگاهي و برخلقِ تو پنهان است در گذر، و به تو از آتش دوزخ پناه مي خواهم.

* و هر چه بيشتر دعا كند، فراوان از خدا در خواست نمايد. آنگاه به استلام ركن يماني و ركني كه حجر الاسود در آن قرار دارد روي آوَرد و بر آنها بوسه زند، و طواف را با اين دعا به پايان بَرَد كه:

ألّلهم قنِّعني بما رَزَقتني وبارِك لي فيما آتيتني

بار خدايا! مرا بدانچه ارزاني داشتي قانع و راضي گردان، و در آنچه به من عطا فرمودي بركت و فزوني به هم رسان.

* وقتي از طواف فارغ گشت، مقامِ ابراهيم را آهنگ نمايد و در آنجا دو ركعت نماز گزارد البته مقامِ ابراهيم را به هنگام



13


نماز پيش رويِ خود قرار دهد و در ركعتِ اول بعد از حمد، سوره توحيد و در ركعت دوم سوره جحد (الكافرون) را قرائت كند و پس از تشهد و تسليم، خداي را سپاس گويد، و بر محمد و آل او درود فرستد، و از خداوند متعال درخواست كند طوافِ او را به شرف قبول نائل سازد و آن را آخرين كار او قرار ندهد، بلكه بارها وي را به توفيقِ زيارتِ خانه اش و طواف برگردِ آن مفتخر گرداند و در مقامِ حمد و ستايش الهي و درود بر پيامبر و آلِ او و درخواستهايش، دعايي را اين چنين بخواند:

الحَمد لله بمحامده كلَّها علي نعمائه كُلّها حتّي يَنتهي الحَمد إلي ما يُحبُّ و يَرضي. ألّلهم صلِّ علي محمّد وآلِ محمّد، وتَقبّل منّي وطَهّر قلبي وزكِّ عملي

سپاس از آن خدا با تمام انواع آن سپاس بر تمام نعمتهايش (سپاسي كه به آنچه محبوب و مَرضيّ خدااست به فرجام رسد). بار خدايا! بر محمّد وآل او درود و نثار فرما، و از من بپذير، و قلبم را از هر آلايشي پاكيزه گردان، و علمم را به بركات خود از هر پليدي و پلشتي، به رشد و نموّي رهيده از آفتي سترده ساز.

بايد همه توان خود را در دعا به كار گير، آنگاه به سوي حجر الاسود به راه افتد و آن را استلام كرده و ببوسد و يا با دستِ خود در سوي آن نشان و اشارت رود، و آنچه قبلا به خدا عرضه داشته تكرار كند.

* بايد توجه داشت كه طواف يكي از اركانِ حج و عمره است كه اگر عمداً ترك شود حج و عمره شخص باطل و فاقد اعتبار و ارزش مي گردد; چنانچه از روي نسيان و فراموشي انجام نگرفته باشد مي تواند بعد از مناسك حج با قضا،آن را جبران نمايد. و اگر بازگشتِ به مكه و قضاي طواف، دشوار و مستلزم تحملِ مشكلاتي گردد، مي تواند ديگري را به عنوان نايب خود در اين وظيفه انتخاب كرده تا به جاي او طواف كند.

* چنانكه اشارت رفت طواف به منزله نماز است; لذا بايد حج گزار، قلب خود را از تعظيم و خوف و رجاء و محبت سرشار سازد و بايدب بداند كه اين طواف به سان تحيت و تهنيت به نخستين خانه اي است كه به منظور پرستش خداي يكتا بنا شده و تكريمي است به يكي از مظاهر توحيد و يكتا پرستي.

و چون حاجي، كعبه و جلوه گاهِ معشوق و معبودِ خود را مي بيند، عاشقانه همچون پروانه گرد شمعِ مظهر حقيقي پاك كه خداي متعال است به گردش در مي آيد و آنقدر بر پيرامون اين شمع به گردش و پرواز روحي ادامه مي دهد تا بال و پر تمايلات عصبي به دنيا واِخْلاد و دلبستگي به آن بسوزد، و چون خاكستر در تند باد جماعت انبوهِ طائفين از پيرامون دل و جانش بپراكند و هر چه ناخالصي در وجودش راه يافته زدوده و سترده شود، و وجودش سراپا عشق به خدا گردد.

حجر الاسود نقطه آغاز و مبدأ اين طواف است; استلام و تقبيل آن عبارت از كاري است كه از عشق و علاقه به مبدأ حقيقيِ عالم، يعني آفريدگارِ جهان بازگو مي كند. امتي كه شبانه روز به صورتِ تكليفِ



14


واجب و الزامي بايد پنج بار به سوي اين خانه كه عاليترين مظهر توحيد است نماز را اقامه كند شايسته مي نمايد با طواف پيرامون بنائي كه ابراهيم براي شرك زدايي و ترويج توحيد پي ريزي كرده است اظهار ادب نمايد.

مرحوم فيض كاشاني مي گويد: بايد حاجي بداند در طواف، خود را به فرشتگان مقربي كه پيرامون عرش را احاطه كرده و برگردِ آن طواف مي كنند همانند ساخته است. نبايد تصور كند كه هدف از اين طواف آن است كه كالبد و بدن خود را پيرامون كعبه به گردش درآوَرَد; بلكه مقصود اين است قبلش از رهگذر ذكر و يادِ صاحبِ خانه به گردش و چرخش افتد تا ذكر جز به او ابتداء نشود و جز به او خاتمه نيابد; چنانكه طواف كننده طواف را از خانه و حجر الاسود آغاز و بدان ختم مي كند.

آري طواف، نشانگر اوج محبت و مُنتهاي عشق الهي در عبادت و پرستش است، و پيدا است كه اين طواف در تنگناي حركت فيزيكي و گردش صوري و ظاهري و مادي محدود نيست، و بايد قلب و دل آدمي در پويش و گردش و در جستجوي خدا باشد خانه خدا و طواف تن و اندام نمودارِ خدا و چرخش روح و دل مي باشد، و چنانكه اشاره خواهيم كرد. طواف تن و اندام در عالمِ شهود نردباني است به عالم غيب و ملكوت.

نكته قابل توجه در انجامِ اين فريضه پرشور كه جلوه اي نمايانگرِ كمالِ عبوديت و بندگي و محو شدن در جمال ربوبي است اين است كه در ميانِ جمع و انبوه انسانها برگزار مي شود. طوافِ جمعي جلوه اي است از تجمع و همبستگي مردم با يكديگر تا به مددِ قلبهاي پاكي كه با اصحاب و خداوندگارانِ آن با او همراهي مي كنند بتوان در پيشگاه پروردگار قربي به هم رسانده و خواسته هاي او در كنارِ جمع با استجابت و پاسخ مثبت بارور شود; و با سپردن خود به انبوه طائفان در گردابِ انسانيت محو شده و با از خود گذشتن و به جمع پيوستن، خداي را باز يابد.

طواف نمايشي است از عبادتِ جمعي كه بايد طائف، خويشتن را ناگزير از هماهنگي با برادران ايماني خود ساخته و از تك روي بپرهيزد، تن را از تنهايي و استقلال برهاند; چنانكه بايد دل را از استبداد و انزوا از ديگران رها سازد. او نمي تواند در جهتِ مخالفِ با ديگران بچرخد چنانكه نمي تواند راهي براي خود در جهتِ مخالفِ ايده آنان بپويد. اين حركت موزون و زيبا و دل انگيز و سامان يافته، هشداري به مسلمين است كه تجمع و همبستگي و همرهي را در هيچ امري از امور زندگاني مورد غفلت قرار ندهند كه تفرقه وتكروي، آنان را طعمه گرگان خونخوار قرار داده و دشمنانِ سوگند خورده قرآن و اسلام چون لاشخوران و كفتاراني بر سر اين طعمه روي آورده و آنها را از هم دريده و كيانِ اسلام و مسلمين را در معرض ضعف و نابودي قرار مي دهند.

طواف پيرامون بيت عتيق ، خانه اي آزاد و آزاد كننده انسان از هر اسارتي انجام مي گيرد، خانه اي كه هيچ جباري نمي تواند آنرا مقهور و مغلوب سازد; خانه اي



15


كه خدا براي ابد آنرا از ويراني و فرسودگي نگاهبان است، و همواره معمور و آبادان ـ از زمان ابراهيم و تا هميشه ـ و رهيده و آزاد از هر گزند و آسيبي است. مردمي كه گرد چنين خانه اي دوش به دوش يكديگر هر ساله به طواف مي پردازند نبايد آسيب و گزندي بر آنها وارد شود و مغلوب و مقهور دشمنانشان واقع شوند. مگر اين شعارها و  مناسكِ ديني بدون هدف و آرمانهاي سازنده اي تشريع شده است. اين بيت از هر جهت عتيق است، خانه اي بس كهن كه هرگز ويراني بدان راه نيافت و براي هميشه بدان راه نمي يابد.

مرحوم طبرسي مي گويد: بيت عتيق، يعني كعبه; از آنرو به بيتِ عتيق نامبردار شده، چون:

ـ هيچ بنده اي مالك آن نمي گردد، و از اينكه به تملك احدي در آيد آزاد مي باشد.

ـ يا از آن جهت، از اينكه هر جباري توانمند بتواند آنرا ويران سازد آزاد و مصون است، و كسي را ياراي آن نيست كه بدان آسيبي وارد سازد، و هيچ جباري قبل از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ آهنگ 2تخريب و براندازي آن ننمود مگر آنكه خداوند آنرا هلاك و نابود ساخت. و اينكه حجاج آنرا ويران كرد و بار ديگر آنرا بنا نمود از بركت پيامبر ما ـ صلي الله عليه و آله و  سلم ـ دچار هلاك نگرديد; زيرا خداوند سبحان به بركت اين خانه، امت اسلامي را از استيصال و درماندگي ايمن فرموده است.

ـ گويند از آنجهت بيت عتيق نام دارد، چون از طوفان در زمان حضرت نوح  ـ  ع ـ مصون ماند، در حاليكه همه نقاط گيتي جز اين خانه دستخوش غرق گشت.

ـ و يا آنكه چون كهن و قديمي است بيت عتيق نام گرفت; زيرا نخستين خانه اي است كه خداوند متعال آنرا پي نهاد و آدم ابوالبشر ساختمان آنرا بنياد كرد، آنگاه حضرت ابراهيم ـ ع ـ بازسازي آنرا به عهده گرفت .

ابوالفتوح رازي ـ رضوان الله تعالي عليه ـ گويد: براي آن عتيق خواندند آنرا كه:

ـ آزاد است، و هرگز مملوك نشود، و  آنرا مالك نَبوَد از آدميان. و مجاهد همين گفت.

ـ ابن زيد گفت: براي آنكه قديم است; و قديم عتيق بُوَد و ديرينه در عتْق و قِدَم او آن است كه هُوَ أوّلُ بيت وُضِعَ للنّاس و يقال: سيفٌ عتيقٌ و دينارٌ عتيقٌ .

ـ بعضي دگر گفتند: براي آنكه بر خدايْ، كريم است لكرمِ أمّته علي الله، و العِتقُ، الكرم . عتق، كَرَم باشد. من قولِهِمْ: فَرَسٌ عتيقٌ أي كريمٌ .

ـ و امام باقر ـ ع ـ گفت: براي آنكه آزاد بود در ايام طوفان نوح; چون همه جهان غرق شد .

بنابراين بيت عتيق مظهر هر گونه آزاديها و رهايي ها و آسيب ناپذيريها و  داراي سابقه اي ديرينه و ريشه دار تا زمان حضرتِ آدم ـ ع ـ است; طواف بر گرد چنين بيتي بايد امتي آزاده و آسيب ناپذير را سازمان دهي كند، و بايد از حقيقت نهفته در



16


اين بيت براي رهايي از يوغ استعمار و  استدمار الهام گيرد; بايد اين امّت به گونه اي سامان يابد كه هيچ قدرت و نيرويي حتّي خيالِ تجاوز به حريمش را در سر نپروراند، و هرگز نتواند ضعف و زبوني او را موجب گردد. بايد اين طواف را با توجه به هدفي كه در آن وجود دارد و نكات و لطائفي كه بيت و كعبه حامِل آنها است برگزار كرد، صرفاً گردش و چرخش فيزيكي نباشد، بُعدهاي متنافر يكي را بايد در هر گامي كه به هنگام طواف نهاده مي شود در مدّ نظر گرفته و آنرا در محيط انديشه خود زنده كرد.

اسلام امتي را درخواست مي كند كه تسلط نا پذيراند لن يَجعَل الله للكافرين علي المؤمنين سبيل (1). چرا ما با داشتن چنين رموز و نكات و سمبلهاي گويا و  سازنده در جهانِ اسلام، شاهد بردگيِ حتي دولتمردانِ آن باشيم، دولتمرداني كه عبيد و بردگاني مزدرسان به اربابانِ خود هستند. واقعاً شرم آور است امتهاي اسلام با داشتن ثروتهاي سرشار رو و زير زميني بدينسان كه مي دانيم در فقر و ضعف وزبوني به سر مي برند، و با داشتن بيت عتيق و  آزاد و آزادي بخش، اين چنين در استيصالِ ساخته استعمارِ استدمارپيشه بازندگانيِ اسف آوري سر و كار داشته باشد.

باري، فيض كاشاني مي گويد:

ونيز بايد بداند طوافِ برخوردار از شرافت و كرامت، همان طوافِ قلب در پيشگاه حضرتِ ربوبي است، و خانه خدا يعني كعبه نمونه و مظهري است پديدار در عالم مُلك براي حضرت ربوبي كه چون در عالم ملكوت است با چشم سر رؤيت نمي شود. چنانكه بدن نمونه اي ظاهر در عالم شهادت براي قلبي است كه چون در عالم غيب است با ديدگان قابل رؤيت نيست، و عالم مُلك و شهادت به سوي عالم غيب و ملكوت ـ براي كساني كه در براي او گشوده شده است ـ راه دارد .

در اشاره به همين مقايسه آمده است: بيت المعمور در آسمان، در مقابلِ كعبه قرار دارد; و طوافِ فرشتگان در بيت المعمور مانند طوافِ انسان بر گرد كعبه است، و چون پايه و درجه اكثر مردم از انجام طوافي اين چنين، نارسا است مأمور شدند حتي الامكان طوافِ خود را همانند فرشتگان سامان دهند، و به آنها وعده دادند هر كسي خود را شبيه گروهي سازد كه با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ النساء / 141



17


آنان محشور خواهد شد .

اما استلام حجر الاسود بايد گفت كه حجر به منزله دست راست خدا است. رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: حجر را استلام كنيد، زيرا دستِ راست خدا در ميان خلق است كه با خلق به وسيله آن مصافحه مي كند همانگونه كه عبد و بندگان خدا با هم مصافحه مي كنند .

ذكر اين نكته در پايانِ بحثِ مربوط به طواف ضروري است كه مخالفانِ اسلام موضوعِ كعبه و حجر الاسود را بهانه اي براي حمله و انتقاد قرار داده اند; مي گويند: احترام به كعبه و حجر الاسود بازمانده افكار و انديشه بت پرستي است! در حالي كه آنان از حقايقِ مسلّمِ تاريخ در بي خبري به سر مي برند و يا تعمّداً اين حقايق را ناديده مي انگارند; با اين كه همين ياوه گويان درباره گورِ سرباز گمنام ـ كه مظهر وظيفه شناسي و فداكاري است ـ انواع و اقسام تشريفات و مراسم را به اجراء در مي آورند و احترام فراواني درباره آن معمول مي دارند. علاوه بر اين در اكثر شؤونِ زندگاني، به بسياري از موهومات پاي بند هستند.

ما مي دانيم كعبه و حجر الاسود، مظهر مبارزه با شرك و نبردِ با پس مانده هاي بت پرستي و جنگِ با موهومات به شمار مي رود. و به قاطعيت مي توان گفت كعبه و حجر الاسود بازمانده آثار توحيد و  يگانه پرستي است كه از زمانِ ابراهيمِ بت شكن و شرك ستيز تا كنون به عنوان نمودار توحيد مورد احترام يكتا پرستان بوده و  هست.

به تاريخ نيز بايد مراجعه كرد كه عربهاي قبل از اسلام از مواد و اشياء گوناگون بت و معبودي مي پرداختند; در حالي كه كعبه و حجر الاسود تنها چيزهايي بوده اند كه به دورِ از جنبه الوهيتِ شرك آميز قرار داشتند، و هيچ عربي قبل از اسلام آندو را به هيچوجه به عنوان معبود يا بت، موردِ پرستش قرار نداده اند. آيا اسلامي كه با بت پرستي نبرد را آغاز كرده و سخت مخالفتِ بت پرستي جاهلي بوده مي توان آنرا آيين برشمرد كه از شرك و بت پرستي تأييد به عمل آورده است؟! هيچ تاريخي اين سخن ياوه گويان را نه تنها تأييد نمي كند، بلكه با توجه به تعاليم قرآني ـ كه سراسر آن به سوي توحيد و نابودسازي شرك نشان رفته ـ آن را تكذيب مي نمايد. بايد گفتارِ اين معاندان يا نادانان را مانند ساير سخنانشان در باره اسلام كاملا تهي از واقعيت تلقي كرد.

* استلام حجر و بوسيدن و تماس با آن نبايد موجب آزار ديگران گردد:

عليرغم آنكه روي مسأله استلام از رهگذر تقبيل يا دست كشيدنِ روي آن مؤكداً توصيه شده است بايد در اداء اين وظيفه، مسأله مهم ديگري را كاملا در مد نظر قرارداد. اصولا طواف و همه مناسكِ ديگرِ حج بايد به گونه اي برگزار شود كه ايذاء و مشكلي را براي ديگران موجب نگردد. معمولا در موسمِ حجِ تمتع، تراكم جمعيت در دوره معاصر بسيار چشمگير و بي سابقه است. قهراً اصلِ طواف بادشواريهايي روبه رو است تا چه رسد به آنكه حجر را با



18


بوسه زدن و يا دست كشيدن، استلام كنيم. و بنابراين نبايد با اصرار بر اين كار، موجبِ فزوني رنجه و آزارِ ديگران شويم، و به كاري مطلوب دست يازيم كه به خاطر آن كاري مطلوب تر را ـ كه عبارت از آزار نرساندنِ به ديگران است ـ از دست نهيم. در چنين شرايطي بهتر آن است كه به اشاره در امر استلام بسنده كنيم، و حج ابراهيمي را با طرزي خوش آيندتر به جاي آوريم. احاديث وارده از اهل البيت ـ عليهم السلام ـ نيز ما را به همين امر رهنمون است كه حجاج خسته و فرسوده را كه اجراء مراسم عاديِ حج آنها را كم توان مي سازد با اصرار بر يك امر مستحب فرسوده تر سازيم. معمولا در حدود حجر الاسود فشار و تنشِ جمعيت به خاطر لمس و تقبيل حجر الاسود به اوج خود مي رسد كه احياناً به دشنام و ناسزاگويي پاره اي از آنها منجر مي گردد. عليهذا بايسته است تا مي توانيم در انجام مناسك حج از آزار و ايذاء ديگران بكاهيم، آزار و ايذائي كه بسيار نا ستوده و نامطبوع و حتي گاهي بهانه به دست دشمنان اسلام مي دهد كه امتش در مواردي جزئي از مراسمِ مستحبِ حج، مشكلاتي غير قابل جبران به ارمغان مي آورند.

مرحوم كليني ـ رضوان الله تعالي عليه ـ آورده است: مردي به نام ابن ابي عوانه ـ كه در لجاج و عناد نسبت به اهل البيت ـ عليهم السلام ـ شهره بود، و هر وقت امام صادق ـ عليه السلام ـ و يا يكي از بزرگان آل محمّد ـ عليهم السلام ـ بر مكه در مي آمد به استهزاء و ايذاء او روي مي آورد. آنگاه كه امام صادق ـ عليه السلام ـ سرگرم طواف بود خود را به آنحضرت رساند و گفت: ابا عبدالله! رأي تو در باره استلامِ حجر چيست؟ پاسخ داد: رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ حجر را استلام مي كرد. ابن ابي عوانه گفت: ترا به هنگام طواف نديدم كه حجر را استلام كني؟ حضرتشان فرمودند: أكره أن أوذي ضعيفاً أو أتأذّي : (براي من خوش آيند نيست فردي ضعيف و كم توان را بيازارم و يا خود نيز به خاطر ]چنين كارِ مستحبي[ آزار بينم). ابن ابي عوانه گفت: تو خود مي پذيري كه رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ حجر را استلام مي كرد; لكن خود از آن امتناع ميورزي؟ امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: نعم; ولكن كانَ رسولُ اللهِ ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ إذا رأوه عرفوا له حَقَّهُ، وأنا فَلا يَعرِفُون لي حقي : (آري; لكن وقتي مردم، رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را در حال طواف مي ديدند حق او را مي شناختند و رعايتِ حالِ او مي كردند، و حريمي براي آنحضرت براي تقبيل و استلام حجر به وجود مي آوردند، نه كسي را آزار مي رساند و نه خود آزار مي ديد. و من به گونه اي مراسم طواف را برگزار مي سازم كه مردم حق مرا نمي شناسند، لذا از تقبيل و بوسيدن حجر يا تماس نزديك با آن خودداري مي كنم تا مردم را نرنجانم و خو نيز رنجه نگردم).

محدث نوري ـ رحمة الله عليه ـ مي نويسد: امام صادق ـ عليه السلام ـ را مردم ديدند كه طواف را به طور عادي و



19


طبيعي برگزار مي كند، و براي نزديك شدن به حجر الاسود تلاش و كوششي از خود نشان نمي دهد. رفتار و شيوه عمل آن حضرت در امر طواف سؤال برانگيز شده بود، لذا از آنحضرت پرسيدند پيامبر اكرم ـ  صلي الله عليه وآله و سلم ـ از نزديك با دست كشيدن به حجر الاسود با آن تماس برقرار مي كرد و آنرا بدين شيوه استلام مي نمود؟ امام صادق ـ عليه السلام ـ پاسخ داد: يُفرّج له، وأنا لا يُفرّجُ لي ; (براي آن حضرت راه را براي چنين تماسِّ نزديكي مي گشودند; اما من در شرايطي طواف را برگزار مي كنم كه راهي را فراسويم به حجر الاسود باز نمي گزارند) لذا از استلامي اين چنين صرف نظر كرده و بر بارِ مشكلات و دشواريهاي مردم و خود اضافه نمي كنم، و مصلحتِ جمعي را بر مصلحتِ شخصي ترجيح مي دهم. و قاعده باب تزاحمِ مصالح مقتضي است كه مصلحت فرد، فداي مصلحت جمع گردد.


| شناسه مطلب: 80087