متن کامل

میقات حج سال هفتم شماره بیست و پنجم پاییز 1377مبانی دینی برائت از مشرکان (1) سید جواد ورعی نوشتار حاضر، تحت عنوان مبانی دینی برائت از مشرکان ، سعی دارد با جستجو در قرآن و سنّت معصومان(علیهم السلام) نصوص و ادلّه ای را که می تواند به

ميقات حج
سال هفتم شماره بيست و پنجم پاييز 1377


مباني ديني برائت از مشركان (1)

سيد جواد ورعي

نوشتار حاضر، تحت عنوان مباني ديني برائت از مشركان ، سعي دارد با جستجو در قرآن و سنّت معصومان(عليهم السلام) نصوص و ادلّه اي را كه مي تواند به نحوي مبنا و يا دليل و پشتوانه اي بر اعلان انزجار و برائت از مشركان و مستكبران باشد، ارائه نمايد. گرچه همه آيات و احاديثِ يادشده در متن، دلالت يكساني بر مطلب ندارند، امّا همگي آنها و هريك به گونه اي (برخي به صورت صريح، برخي به صورت ظاهر و بعضي به عنوان مؤيد)، به ضرورتِ اين تكليف ديني و سياسي راه مي برند.

متأسّفانه مجال پرداخت تفصيلي و جداگانه به مباني سياسي اين بحث، پيش نيامد و تنها در لابلاي مباحث به اشاراتي بسنده شد (به مقداري كه آيات و احاديث، يا قطعه هاي تاريخي از صدر اسلام، يا اقداماتي از سوي فقها، به گونه گذرا بدان رهنمون بودند). شايسته است كه مباني و نيز ضرورت هاي سياسي و اجتماعي اعلان برائت از مشركان نيز در فرصتي ديگر و به طور مستقل مورد بحث قرار گيرند.

در شرح و تفسير آيات، افزون بر تفاسير شيعه، به پاره اي از تفاسير دانشمندان اهل سنّت نيز مراجعه گرديده تا ديدگاه هاي آنان نيز در اين زمينه ارائه شود. گرچه هيچ عالم اسلامي به قدر رهبر فقيد انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(قدس سره) به احياي نظري و عملي اين اصل توحيدي نپرداخته است، امّا



صفحه 30


بسياري از دانشمندان مذاهب گوناگون اسلامي، آن را جزء اصول اساسي دين مي دانند; هرچند از احياي آن در موسم حج و سرزمين وحي و پايگاه توحيد، غافل اند. به اميد احياي حجّ ابراهيمي و محمّدي صلوات الله عليهما، آنگونه كه آرزوي پرچمدار اسلام ناب در عصر حاضر بود. إن شاءالله.

 

فصل اوّل: قرآن و برائت از مشركان

1 ـ برائت از مشركان، سيره پيامبران

برائت از ملحدان و مشركان، يكي از دو ركن اساسي توحيد است. نظري به اصول بنيادين اديان توحيدي نشان مي دهد كه اعلان برائت از مشركان جزء لاينفك (و به تعبير حكما، جزء ذاتي) توحيد است. توحيد، به عنوان اولين اصل و پايه در مكتب انبياي الهي، مركّب از دو جزء، نفي غير خد و اثبات خداي سبحان مي باشد (مفاد كريمه: لااله الاّ الله).

وهمه پيام آوران الهي براي ابلاغ اين پيام برانگيخته شدند. قرآن كريم مأموريت آنان را اين گونه ترسيم مي كند:

} وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّة رَسُولا أَنْ اُعْبُدُوا اللهَ وَاجْتَنِبُواالطَّاغُوتَ{.(1)

در فرهنگ قرآن، هر معبودي جز خد (2) و هر مدّعي قدرت و اراده ـ جز خدا ـ طاغوت شمرده مي شود. طاغوت، سمبل هر سركشي و طغيانگري در برابر حق است و اجتناب از او به عنوان تكليف به همه ملت ها و اقوام، ابلاغ شده است. اساساً دعوت به دوري جستن از طاغوت ، نيمي از رسالت مبعوثان است. به عبارتي روشن تر و به قرينه مقابله در آيه شريفه (كه اجتنبو در برابر اعبدو به كار رفته)، نفي عبوديت طاغوت و سرسپردگي او و اطاعت از وي يكي از دو هدف اصلي بعثت انبياست.

از معناي طاغوت استفاده مي شود: تفاوتي نمي كند كه بت ساخته دست آدمي باشد يا انس و جنِّ طاغي و سركشي كه در
نظام هستي ادّعاي ربوبيّت دارد (چون فرعون كه ادّعا مي كرد: أنا رَبُّكُم الأعْلي (3)). بر همين اساس بود كه همه پيامبران الهي از طاغوت هاي عصر خويش برائت مي جستند و اين برائت را آشكارا ابراز مي نمودند.

حضرت نوح(عليه السلام) در اظهار برائت از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نحل : 36

2 ـ المفردات، راغب الاصفهاني، ص305

3 ـ نازعات : 24



صفحه 31


كافران و اعتقادات و اعمال و رفتار آنان، مي گويد: } اِنِّي بَرِيءٌ مِمّا تُجْرِمُون{(1) و حضرت هود(عليه السلام) از مشركان و آلهه آنان، اعلان برائت مي كند و مي گويد:

} قَالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللهَ وَاشْهَدُوا أَنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ * مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعاً ثُمَّ لاَ تُنْظِرُونِي{.(2)

من خدا را گواه مي گيرم، و شاهد باشيد كه من از آنچه جز او شريك وي مي گيريد، بيزارم; پس همه شما در كار من نيرنگ كنيد و مرا مهلت ندهيد.

 

حضرت هود، براي اعلان برائت از مشركان، هم خدا را گواه مي گيرد تا صدقي بر ادّعايش باشد و هم قومش را، تا از نفرت و برائت او از خدايانشان مطّلع باشند، و سكوت و عجز خود را در برابر تحدّي او لمس كنند. سخن هود(عليه السلام) در واقع دليلي عقلي بر بطلان الوهيت خدايان و معجزه اي بر صحّت رسالت اوست.(3)

چنانچه ابراهيم خليل الرحمن(عليه السلام)، پايه گذار و معمار خانه خدا (مركز توحيد و يكتاپرستي)، در مقاطع گوناگون رسالت خويش، برائت و انزجار خود را از مشركان و خدايان ايشان ابراز مي كند. او پس از اقامه برهان بر بطلان اعتقادات قومش، اظهار مي دارد:

} قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ مَالاَيَنفَعُكُمْ شَيْئاً وَلاَيَضُرُّكُمْ * أُفّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ أَفَلاَتَعْقِلُونَ{.(4)

آيا جز خدا چيزي را مي پرستيد كه هيچ سود و زياني به شما نمي رساند؟ اف بر شما باد و بر آنچه غير از خدا مي پرستيد! مگر نمي انديشيد؟

 

ابراهيم(عليه السلام)، پس از ابطال الوهيت خدايان، از مشركان و خدايانشان اعلان برائت مي كند; چنانچه پس از اثبات وحدانيت پروردگار، آشكارا بدان شهادت مي دهد و آنان را به تعقّل، فرا مي خواند.(5)

دقّت در آيات كريمه نشان مي دهد كه سخن از برائت قلبي نيست; بلكه سخن از شهادت و اعلان برائت است; چنانچه براي ورود به جرگه مسلمانان، شهادت بر وحدانيت پروردگار و نبوّت رسول خاتم(صلي الله عليه وآله) لازم است، تا همگان بدانند و بشنوند; هم موحّدان مطّلع شوند و هم ملحدان و مشركان آگاه گردند.

اگر پيامبران الهي تنها به اثبات خداي خويش اكتفا مي كردند و از اظهار نظر درباره

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ هود : 35

2 ـ هود : 54 و 55

3 ـ الميزان، علاّمه سيد حسين طباطبايي، ج10، ص301 و 302 (مؤسسّه مطبوعاتي اسماعيليان).

4 ـ انبيا : 66 و 67

5 ـ انبيا: 56



صفحه 32


خدايان آنان اجتناب ميورزيدند، مورد تعرّض و آزار و اذيّت مشركان قرار نمي گرفتند. اساس دشمني آنان با انبياي الهي، نفي موجوديت و الوهيّت خدايانشان بود; چراكه لازمه توحيد ـ كه پيام اصلي پيامبران است ـ نفي آنهاست.

پيامبران الهي حتّي مجاز به استغفار و طلب بخشش براي مشركان نيز نبودند; چرا كه طلب مغفرت از پروردگار در حقّ بنده اي سودمند است كه نسبت به خداي سبحان، عناد و لجاج و استكبار نورزد و با سخن حق، درنياويزد.(1) اين مطلب، البته دلايل عقلي و نقلي روشني دارد. ابراهيم خليل نيز پس از اطلاع از دشمني و عناد آزر با خداي سبحان، نه تنها براي او طلب مغفرت نكرد، بلكه از او برائت جست:

} فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ للهِِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لاََوَّاهٌ حَلِيمٌ{.(2)

و اين برائت را در حدّ اعلا و مبالغه آميز(3) ابراز نمود:

 

} وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لاَِبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَآءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ * إِلاَّ الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ{.(4)

 

حتي ابراهيم(عليه السلام) در اين زمينه، الگوي امت اسلامي معرّفي شده و خداوند، او و پيروانش را (كه از بت پرستان و خدايان آنان برائت جستند)، به عنوان اسوه حسنه معرفي مي كند و مي فرمايد:

} قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَداً حَتَّي تُؤْمِنُوا بِاللهِ وَحْدَهُ...{.(5)

قطعاً براي شما در ]پيروي از [ابراهيم و كساني كه با اويند، سرمشقي نيكوست، آنگاه كه به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه به جاي خدا مي پرستيد، بيزاريم. و به شما كفر ميورزيم و ميان ما و شما دشمني و كينه هميشگي پديدار شده است امّا وقتي كه فقط به خدا ايمان آوريد... .

 

براساس اين آيه شريفه، ابراهيم و پيروان او، به خاطر شرك قوم، هم با آنان عملا مخالفت ميورزند و هم قلباً دشمني و بغض; و چنان به بغض قلبي و مخالفت عملي خويش ـ تا وقتي كه شرك آنان استمرار دارد ـ ادامه مي دهند، تا به خداي يكتا ايمان آورند.(6) معرّفي ابراهيم و پيروانش به عنوان اسوه حسنه و ذكر سرّ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره توبه، آيه 13، مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُوْلِي قُرْبَي مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ.

2 ـ توبه : 114

3 ـ برَءاء را در آيه شريفه، برائت مبالغه آميز معنا كرده اند. نكـ : الميزان، ج18، ص95

4 ـ زخرف: 26

5 ـ ممتحنه: 4

6 ـ الميزان، ج19، ص230



صفحه 33


اسوه بودن، تكليف مسلمانان را در مصاف با مشركان و ملحدان، روشن مي كند: بغض و دشمني قلبي، مخالفت عملي و استمرار آن تا مرحله ايمان آوردن مشركان.

حضرت موسي(عليه السلام) نيز از فرعون و قومش برائت مي جويد و به مبارزه عملي با او برمي خيزد; بني اسرائيل را از تحت سلطه فرعون و ظلم و ستم او مي رهاند; چنانكه پيروان او راهش را ادامه مي دهند و مؤمن آل فرعون، مردم را به توحيد و برائت از ربوبيت فرعون فرا مي خواند.(1)

2 ـ اسلام و برائت از مشركان

اعلان برائت از مشركان و ملحدان، در دين اسلام و بعثت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) به اوج خود رسيد. آيات مُتعدّد قرآن، ابراز انزجار و برائت پيامبر از مشركان را ترسيم مي كند... پيامبر، مأموريت پيدا كرد به مشركان ابلاغ نمايد كه:

}أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللهِ آلِهَةً أُخْرَي قُلْ لاَ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ{.(2)

آيا شما واقعاً گواهي مي دهيد كه در كنار خدا، خدايان ديگري است؟ بگو: من گواهي نمي دهم. بگو: او تنها معبود يگانه است و بي ترديد، من از آنچه شريك ]او[ قرار مي دهيد، بيزارم.

 

فخر رازي مفسّر بنام اهل سنت، در تفسير اين آيه شريفه مي گويد:

به سه وجه بر برائت از شرك و اثبات توحيد دلالت دارد، و جمله سوم (انّني بريءٌ ممّا تشركون) صريح در اين معناست; لذا علماي اسلام بر كسي كه اسلام مي آورد، مستحب دانسته اند كه ابتدا شهادتين را بر زبان جاري كند، سپس از هر ديني غير از اسلام تبرّي جويد.(3)

 

حتي اگر اقوام و نزديكان پيامبر نيز دست از شرك و بت پرستي برنداشتند، باز هم پيغمبر موظف است آنان را انذار نمايد. و در صورت اصرار بر شرك و الحاد، از ايشان برائت جويد:

}وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الاَْقْرَبِينَ* وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنْ اتَّبَعَكَ مِنْ الْمُؤْمِنِينَ * فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ * وَتَوَكَّلْ عَلَي الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ{.(4)

و خويشان نزديكت را هشدار ده و براي آن مؤمناني كه تو را پيروي كرده اند، بال خود را فروگستر و اگر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحار الانوار، علامه محمّد باقر مجلسي، ج13، ص16، (طبع دار الاحياء التراث العربي).

2 ـ سوره انعام، آيه 19

3 ـ تفسير كبير، فخر رازي، ج12، ص179 (دار احياء التراث العربي).

4 ـ شعرا : 214 تا 217



صفحه 34


تو را نافرماني كردند، بگو: من از آنچه مي كنيد، بيزارم و بر ]خداي [عزيز مهربان توكّل كن.

 

علاوه بر آيات گذشته، كه بيانگر پيام توحيدي پيامبران است وبخش ديگري از آنها در مباحث آينده خواهد آمد، آيات ديگري از قرآن نيز مي تواند دليل يا لااقل مؤيّدي برضرورت اعلان برائت ازمشركان و ملحدان باشد (كه طي سه عنوان آتي همين فصل، به بخشي ازآنهااشاره مي كنيم).

3 ـ نهي از تولّي كفّار

آيات شريفه اي كه مسلمانان را از تولّي كفّار نهي مي كنند، نمونه اي از آيات مورد نظر است. در ميان آيات قرآن، دو موضوع تولّي كفّار و رباخواري شديدترين لحن از آيات را به خود اختصاص داده اند(1) كه در بين آنها، تولّي كفّار بيش از همه مورد نهي قرار گرفته است. خداوند، در اين دسته از آيات، رابطه ولايت بين مؤمنان و كافران را نهي فرموده است; خواه ولايت به معناي دوستي باشد يا قيموميّت و سرپرستي ; كه در مورد معناي دوم روشن تر است. به نمونه هايي از آيات توجه كنيد:

*} يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَي أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْض وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ...{.(2)

*} يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ...{.(3)

* } يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُواً وَلَعِباً مِنْ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ...{.(4)

*}يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنْ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَي الاِْيمَانِ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمْ الظَّالِمُونَ{.(5)

 

علامه طباطبايي در خصوص علت شدّت نهي خداوند ازتولّي كفّار، مي فرمايد:

لانّ تلك المعاصي لا تتعدّي الفرد أوالأفراد في بسط آثارهاالمشؤومة، و لا تسري الاّ الي بعض جهات النفوس و لا تحكم الاّ في الأعمال و الأفعال بخلاف هاتين المعصيتين ]الربا و تولّي اعداء الدين[ فانّ لهما من سوء التأثير ما ينهدم به بنيان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الميزان، ج2، ص409; ج5، ص395

2 ـ مائده : 51

3 ـ ممتحنه : 1

4 ـ مائده : 57

5 ـ توبه : 23



صفحه 35


الدين و يعفي اثره و يفسد به نظام حياة النوع و يضرب الستر علي الفطرة الانسانية و يسقط حكمها فيصير نسياً منسياً. و قد صدق جريان التاريخ كتاب الله فيما كان يشدّد في أمرهما حيث اهبطت المداهنة و التولّي و العقاب و التمائل الي أعداء الدين الأمم الاسلامية في مهبط من الهلكة صاروا فيها نهباً منهوباً لغيرهم لا يملكون مالاً و لا عرضاً و لا نفساً و لا يستحقون موتاً و لا حياة فلا يؤذن لهم فيموتوا و لا يغمض
عنهم فيستفيدوا من موهبة الحياة و هجرهم الدين و ارتحلت عنهم عامة الفضائل.
(1)

 

تولّي كفار از سوي مؤمنان، به قدري ناپسند است كه حتي اگر پدران و برادران مسلمان، كفر را بر ايمان ترجيح داده باشند، پذيرش تولّي آنان سبب اتّصاف مؤمنان به ظلم است. اين تعبير در آيه شريفه اي كه گذشت، مؤكّد به تأكيدات متعدّدي است. ذكر مطلب با جمله اسميّه و وجود ضمير، نشانگر تحقّق ظلم از ناحيه مؤمنان و استقرار در ايشان است.(2) نهي از تولّي كفّار، در بيش از ده آيه از آيات قرآن تكرار شده است.

4 ـ شدّت با كفّار، سنّت پيامبر(صلي الله عليه وآله)

دسته ديگر، آياتي است كه سيره و سنّت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را در برخورد با كفار و مشركان ترسيم مي كنند; شخصيتي كه الگوي همه مسلمانان است:

} مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَي اْلكُفّار رُحَماءُ بَينَهُم{.(3)

 

پيامبر و پيروانش، در حالي كه با مسلمانان با رحمت و رأفت رفتار مي كنند، با كفّار و مشركان شدت عمل به خرج مي دهند. برائت از مشركان، يكي از مصاديق شدت عمل با كفّار است. اين شيوه برخورد، سيره و سنّت رسول خداست كه بر
همگان حجّت و لازم الاتباع است و دليلي بر اينكه چنين رفتاري، مختصّ زمان و مكان معيّني باشد، نداريم; بلكه آيه شريفه، ظاهر در اين معناست كه سنّت ابدي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) چنين بوده است.

5 ـ نفي سلطه كفّار بر مسلمانان


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الميزان، ج2، ص409

2 ـ الميزان، ج9، ص207

3 ـ فتح: 29



صفحه 36


دسته ديگر، آياتي است كه هرگونه سلطه اي را بر مسلمانان از سوي كفّار و مشركان نفي مي كنند. آيه } لَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلا{(1)نمونه اي از اين دسته آيات است.

اساساً سرّ اعلان برائت از مشركان و مستكبران عالم، مقابله با زياده خواهي و سلطه طلبي آنها و مقابله آنان با موّحدان و مظلومان است. و مسلمانان با كافراني كه سر در لاك خود فرو برده اند و در گوشه اي به سر مي برند، نزاعي ندارند تا از آنان برائت جويند. تنها تلاش و وظيفه مسلمان در چنين موردي، ابلاغ پيام توحيد است و بس. با اين توضيح، ارتباط آيه شريفه با موضوع بحث، روشن تر مي شود.

كافران، همواره در صدد تسلّط بر موحّدان ومسلمانان اند; هميشه سدّ راه مبلّغانِ پيام الهي اند، تا سلطه خويش را بر مردم تداوم بخشند. قرآن كريم در اين آيه شريفه، هرگونه سلطه كفار را بر مؤمنان نفي مي كند. با استناد به همين آيه، فقهاي ما در مباحث مختلف فقه، هر عقد و معامله اي را كه مستلزم سلطه كافر بر مسلمان باشد، ممنوع شمرده اند (قاعده نفي سبيل).(2)

هيچ مسلماني نمي تواند سلطه مشركان و مستكبران را بر شؤون مسلمانان تحمّل نمايد. آيا امروز مسلمانان جهان از سلطه مستكبران و كافران و ملحدان رهايند تا تكليفي متوجّه آنان نباشد؟ آيا سلطه كافران و مشركان، تنها در بيع ، ارتهان ، وديعه ، عاريه ، اجاره عبد مسلم به كافر و يا نكاح كافر با زن مسلمان مصداق دارد تا با قاعده نفي سبيل ممنوع گردد؟ آيا سلطه فرهنگي، سياسي، اقتصادي و نظامي امروز كافران و مستكبران عالم بر شؤون مسلمانان و مظلومان عالم، مصداق سبيل كافران برمسلمانان ومؤمنان نيست؟....

مروري بر سيره قولي و عملي فقها در طول تاريخ نشان مي دهد كه آنان در مواقع لزوم، صريحاً انزجار و برائت خود را (از دشمنان خدا و دين خدا) ابراز نموده، در موارد متعدّدي، آيه شريفه يادشده را دليل اقدام خويش شمرده اند. مطالعه تاريخ اجتماعي و سياسي علما و روحانيت اسلام (بالأخص علما و روحانيت شيعه كه جايگاه و پايگاه ويژه اي در ميان مردم داشتند)، گواه اين واقعيّت است. تنها اشاره كوتاهي به تلاش علما در سده اخير (از جهت نفي سلطه كافران و مشركان و مستكبران و ستمگران) مي نماييم، تا صدق اين مدّعا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نساء : 141

2 ـ نكـ : مكاسب، شيخ مرتضي انصاري، ص158 تا 160; الخلاف، شيخ طوسي، ج3، ص188 تا 190 و ص454



صفحه 37


آشكارتر  شود.

حكم تحريم تنباكو توسط ميرزاي شيرازي; حكم انحلال سلسله قاجار از سوي سيد عبدالحسين لاري به خاطر استبداد و پذيرش سلطه اجانب; حكم جهاد در برابر تجاوز ايتاليا توسط آخوند خراساني و ملاّعبدالله مازندراني و شيخ الشريعه اصفهاني; تحريم استفاده از كالاهاي خارجي از سوي سيداسماعيل صدر و آخوند خراساني و شيخ الشريعه اصفهاني و سيدمحمدكاظم يزدي; حكم جهاد در برابر ايتاليا و روسيه و انگليس در تجاوز به ايران و ليبي، توسط سيدمحمدكاظم يزدي; حكم جهاد با استعمارگران انگليسي در جهت استقلال عراق، توسط ميرزامحمدتقي شيرازي; حكم به لزوم جلوگيري از تسلّط كفّار، توسط سيدابوالحسن اصفهاني; حكم جهاد در راه آزادي فلسطين، توسط شيخ محمدحسين كاشف الغطاء; حكم به ملّي شدن صنعت نفت، توسط ميرزا محمد تقي خوانساري; حكم به مخالفت با قراردادهاي رژيم پهلوي با آمريكا، فرمان هجوم به آمريكا و اسرائيل، تحريم شركت در حزب رستاخيز، تحريم به كارگرفتن تاريخ شاهنشاهي، حكم به لزوم برچيدن سلسله پهلوي، حكم به لزوم اعلان برائت از مشركان در موسم حج، تحريم كالاهاي آمريكايي و... توسط حضرت امام خميني(1)و ده ها نمونه ديگر، همگي با قواعدي از قبيل نفي سلطه كفار بر شؤون مسلمانان و حفظ عزت و شرافت مسلمين صادر گرديده است.

 

فصل دوم: حقيقت دين، ابراز محبّت و اعلان برائت

 

حقيقت آن است كه دين كه جوهره يكساني در مكتب همه پيامبران داشته، چيزي جز ابراز محبّت و ارادت به حق تعالي و جبهه حق و اعلان بغض و انزجار و برائت از باطل و دشمنان حق نيست. كلمات پيشوايان ديني ما مملوّ از اين واقعيت است.

امام هشتم(عليه السلام) در پاسخ مأمون عباسي، درمقام معرّفي اسلام مي فرمايد:

حبّ اولياء الله واجب و كذلك بغض أعداءالله و البرائة منهم و من ائمّتهم. (2)

 

چنانچه امام جعفر صادق(عليه السلام) ايمان به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : حماسه فتوا (ويژه نامه روزنامه جمهوري اسلامي به مناسبت يكصدمين سالگرد رحلت ميرزاي شيرازي)، ص50

2 ـ بحار الانوار، ج10، ص346



صفحه 38


خدا را جز با برائت از دشمان خدا نمي داند و مي فرمايد:

و لا ايمان بالله إلاّ بالبرائة من أعداء الله. (1)

و بالاتر از همه، هنگامي كه رسول خدا از يارانش درباره محكم ترين دستگيره ايمان سؤال مي كند، هركسي به فراخور معرفت خود پاسخ مي دهد: نماز، روزه، زكات، حج، جهاد... ولي حضرت مي فرمايد: گرچه همگي اينها مهمّ اند، اما محكم ترين دستگيره ايمان:

الحبّ في الله و البغض في الله و توالي أولياء الله. (2)

 

اساساً برخلاف تصوّر عده اي راحت طلب، دين منحصر به محبّت و دوستي و مسالمت نيست; بلكه محبت و خشم ، هردو در دين متبلور است. امام صادق(عليه السلام) هردو را واجب مي شمارد(3) و بر همين اساس، برائت از دشمنان خدا به عنوان تعقيبات نماز(4) و نيز هنگام خواب و بازخواندن برخي از سور قرآن، فضيلت شمرده شده است.(5) ادعيه و زيارات ما مملوّ از لعن و نفرين و ابراز انزجار نسبت به دشمنان خدا و رسول خدا و اهل بيت اوست.

اعتقاد ما به تولّي و تبرّي، به عنوان دو اصل از فروع دين، نشانگر اهمّيت و جايگاه حب و بغض در دين است.

بر همين اساس بود كه پيشوايان ديني ما، هم داراي بهترين دوستان و ارادتمندان بودند و هم داراي سرسخت ترين دشمنان. جاذبه و دافعه آنان، برهمين دو اصل استوار بود; دو ويژگي ظاهراً متضاد (امّا حقيقتاً قابل جمع) كه يك انسان موحّد و مسلمان بايد در خود ايجاد كند.

برائت ازمشركان، پيامي ازلي وابدي

سنّت اعلان برائت از مشركان، همچنان كه تاريخچه اي به درازاي عمر اديان توحيدي دارد و يكي از اركان توحيد و يكتاپرستي است، ابدي و هميشگي نيز هست. اينكه پيشوايان ديني ما برائت جستن از دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا و اهل بيت او را واجب دانسته و بيش از همه در ادعيه و زيارات به ما آموخته اند، به طور طبيعي آثار و بركاتي دارد. در غير اين صورت، بايد عملي لغو و بيهوده مي بود; چراكه لعن و نفرين و اعلان انزجار از مشركان حجاز (در عصر ظهور اسلام) يا از بني اميّه و بني عبّاس، چه سودي مي توانست براي مسلمانانِ ديگر عصرها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان، ص228

2 ـ بحار الانوار، ج66، ص243

3 ـ بحار الانوار، ج27، ص52

4 ـ بحار الانوار، ج83، ص150

5 ـ بحار الانوار، ج73، ص195



صفحه 39


و نسلها داشته باشد؟ پس بايد حكمت توصيه آنان را جستجو كرد.

آيا اين همه سفارش مبني بر لعن ونفرين ابوجهل ها وابولهب ها و ابوسفيان ها و معاويه ها و شمرها و يزيدها ـ درحالي كه همه آنان با كوله باري از گناه و جنايت، از دنيا رخت بربسته اند ـ مي تواند صرفاً براي تشفّي قلوب پيامبر و اهل بيت او باشد؟ چنين تصوّري تنزّل مقام آنان است. لعن و نفرين بر پيشوايان كفر و ستم و الحاد و شرك و نفاق، به دليل نماد و سمبُل بودن آنها در شرك و استكبار و عناد با اولياي الهي است و روشن است كه در هر عصر و دوره اي، فرد يا افرادي، پيشگام و پيشواي دشمني با دين خدا و اولياي الهي هستند. سمبُل شرك و عناد در عصر حاضر، غير از سمبل شرك و كفر و عناد در گذشته است. حضرت امام خميني(قدس سره) در اين باره مي فرمايند:

گمان نشود قصد ابراهيم و موسي و محمّد(عليهم السلام) مخصوص به زمان خاصّي است. فرياد برائت ازمشركان، مخصوص به زمان خاص نيست. اين، دستور است و جاويد; در صورتي كه مشركان حجاز منقرض شده اند; و قيام للناس مختص به زماني نيست و دستور هر زمان و مكان است و در هر سال، در اين مجمع عمومي بشري، از جمله عبادات مهم است الي الأبد و همين است نكته سفارش اكيد ائمّه مسلمين(عليهم السلام) بر اقامه عزاي سيد مظلومان تا آخر ابد. فرياد مظلوميّت آل بيت رسول الله(صلي الله عليه وآله) و ظالميّت بني اميّه ـ عليهم لعنة الله ـ با آنكه بني اميّه منقرض شده اند، فرياد مظلومان بر سر ظالم است.(1)

 

در بخش ديگري از پيام خويش مي فرمايند:

نبايد... تصور نمود كه مبارزه انبيا با بت و بت پرستها، منحصر به سنگ و چوب هاي بي جان بوده است و نعوذبالله! پيامبراني همچون ابراهيم، در شكستن بت ها پيشقدم ]بوده[ و اما در مصاف با ستمگران، صحنه مبارزه را ترك كرده اند! و حال آنكه تمام بت شكني ها و مبارزات و جنگ هاي حضرت ابراهيم با نمروديان و ماه و خورشيد و ستاره پرستان، مقدمه يك هجرت بزرگ و همه آن هجرت ها و تحمّل سختي ها و سكونت در وادي غيرذي زرع و ساختن بيت و فديه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صحيفه نور، ج20، ص21



صفحه 40


اسماعيل، مقدّمه بعثت و رسالتي است كه در آن، ختم پيام آوران، سخن اولين و آخرين بانيان و مؤسسان كعبه راتكرار مي كند و رسالت ابدي خود را با كلام ابدي اِنَّني بَرِيءٌ مِمّا تُشْرِكون ابلاغ مي نمايد كه اگر غير از اين تحليل و تفسيري ارائه دهيم، اصلا در زمان معاصر، بت و بت پرستي وجود ندارد.(1)

 

ادعيه و زيارات ما كه نسخه هاي انسان سازي هستند و سبب ارتقاي فكري و روحي و فردي و اجتماعي انسان اند، مملوّ از اعلان انزجار و برائت از دشمنان خدا و مظاهر شرك و بت پرستي و ظلم و بيدادند. دعاي برئنا من الجاحدين و الناكثين و المكذّبين بيوم الدين (2) از اعمال روز عيد غدير، نمونه اي از اين موارد است.

راستي از اين همه سفارش قولي و عملي ائمه معصومين(عليه السلام) مبني بر لعن و نفرين و برائت از دشمنان اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه وآله) بهويژه اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه براي
جلوگيري از به فراموشي سپرده شدن نام و ياد و مرام آن حضرت (در جوّ حاكم بر عصر بني اميّه و بالاخص معاويه) در ميان مسمانان انجام گرفت، نمي توان استفاده كرد كه از نظر آنان، در مقاطعي كه كيان اسلام در خطر باشد و كافران و مستكبران درصدد سوزاندن ريشه اسلام و مسلمين باشند، لعن و نفرين و اعلام انزجار و برائت از آنان، واجب و ضروري است؟ چه تفاوتي ميان دشمنان دين در آن روز و دشمنان دين در عصر حاضر وجود دارد، جز اينكه امروز آشكارتر و گستاخانه تر بر كيان دين هجوم آورده اند؟ آيا معناي كلام امام جعفر صادق(عليه السلام) كه فرمود: ... وَ البَرائَةُ مِنَ الأنصاب وَ الأزلام وَ ائمّة الضلال و قادة الجور كلّهم أوّلهم و آخرهم واجبة (3)غير از اين است؟ تا وقتي كه سخن از توحيد و يكتاپرستي هست، برائت از مشركان، جزء لا ينفكّ آن است و بدون انجام اين تكليف، نمي توان به حقيقت توحيد رسيد و موحّد به معناي واقعي  شد.

 

* پي نوشتها:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان، ص112

2 ـ بحار الانوار، ج95، ص305

3 ـ بحار الانوار، ج27، ص52



| شناسه مطلب: 80099