متن کامل
معاونت امور روحانیون - مدیریت آموزش آثار و ابعاد اخلاقی ، تربیتی حج به ضمیمه آثار و ابعاد تربیتی و معنوی اسرار و معارف حج از منظر امام راحل (قدس سره) ناصر دربندی 1 مقدمه حج چیست؟وحاجی کیست؟ «حج»، در مقایسه با برنامه های تربیتیِ
معاونت امور روحانيون - مديريت آموزش
آثار و ابعاد اخلاقي ، تربيتي حج
به ضميمه آثار و ابعاد تربيتي و معنوي اسرار و معارف حج از منظر امام راحل (قدس سره)
ناصر دربندي
مقدمه
حج چيست؟وحاجي كيست؟
«حج»، در مقايسه با برنامه هاي تربيتيِ ديگر; چون «نماز» و «روزه»، دو قيد زمان و مكان به همراه دارد; به بيان ديگر، در هر روز و هر ماه و در هر مكان و سرزميني نمي توان اعمال حج را به جاي آورد و حاجي شد.
در برنامه تربيتي و تهذيبي «حج»، پيوند تاريخ و جغرافيايِ هستي را شاهديم. به همين دليل، «حج»، همانند روزه، به جاي يك ماه، بايد در چند روز خاص و زمان هاي تعيين شده انجام پذيرد.
«حج»، متفاوت از نماز و روزه، فقط در مناطقي مشخص، در سرزميني مقدس، در ميعادگاه توحيد، در حريم امن و آرامشگه تاريخ انجام مي گيرد.
«حج»، تطهير وجود در اقيانوس هستي است، شرك ستيزي و وحدت جويي است، پالايش وجود و شست و شوي جان و روان در باران رحمت خداوندي است.
«حج»، گسستن همه زنجيرهاي وابستگي، رها شدن از انانيت ها و تشخيص ها و تمرين و تجربه زندگي توحيدي است.
«نماز» و «روزه» براي همه ايمان آورندگان خداجو و رهروان طريق حق،امري است لازم، اما انجام «حج»، بيش از همه بر افراد متمكّن واجب است. در نظام الهي، هركس كه امكان حضور در همايش عظيم حج را داشته باشد و بتواند از عهده انجام برنامه ها و هزينه هاي آن در نهايت سادگي برآيد، مكلف به عزيمت به خانه امن و هجرت از خويشتن خويش به سوي خالق منّان است.
واقع امر اين است كه همواره كساني كه از تموّل و تمكّن بيشتري در زندگي شخصي و اجتماعي
برخوردارند، بيش از ديگران در معرض آسيب پذيري هاي رفتاري و كژ روي هاي اجتماعي قرار مي گيرند.
به كلامي ديگر، اگر تموّل و تمكّن با تزكيه و تهذيب همراه نباشد، مي تواند زمينه اي براي تمرّد و طغيان شود. انسان متمكّن بيش از ديگران تكليف دارد. آن كس كه از نعمت هاي الهي نصيب بيشتري دارد، از قدرت بدني، ظرفيت فكري و امكانات اقتصادي فوق العاده اي برخوردار است، بدون ترديد مي بايست احساس مسؤوليت بيشتري كند و همواره با تهذيب نفس و صفاي درون، در ايفاي رسالت هاي فردي و اجتماعي توفيقات افزون تري كسب نمايد.(1)
از اين رو «حج» امري واجب بر انسان هاي متمكن است تا مبادا اين تمكّن و برخورداري، در زندگي اجتماعي براي آنان مايه تشخّص و تفاخر، خودنمايي و برتري طلبي، تمرّد و طغيان گري باشد. و «حج» برنامه جامعي است براي زدودن همه آفات شخصيتي و ايمن شدن در برابر محرك هاي شيطاني. اگر به ديده تأمل بر سير مناسك و اعمال «حج» و احكام آن، از آغاز تا پايان بنگريم، به نيكي در مي يابيم كه «حج»، پالايش نفس از همه آسيب هاي رواني و كژ روي هاي اجتماعي و پردازش و پديدآوريِ شخصيتي است قابل اعتماد، مصون از هر فساد، متواضع و آرام، غالب و حاكم بر كشش هاي نفساني و محرّك هاي اجتماعي، بي نياز از آزمندي ها، فزون خواهي ها و به دور از نشانه هاي خودنمايي و برتري جويي و عبدي است صالح و آزاده، حليم و امين در خانه و اجتماع، و «حاجي» چنين است.
ازاين رو، كسي كه به سفر عرشيِ «حج» مي انديشد، احساس مي كند كه به دنياي ديگري عزيمت مي كند و مي بايد از وابستگي هاي دنيوي رها شود، از دغدغه هاي خاطر، نگراني ها و اضطرابات حاصل از پيوندهاي اجتماعي و تعامل و دادوستدهاي بين فردي آزاد گردد تا با دلي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بقره : 285 ، { لاَ يُكَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا...} ; "خداوند بر كسي، بدون توجه به توانايي ها و وسعت وجودش تكليف نمي كند.
آرام و قلبي مطمئن راحلِ ديار توحيد شود. لذا نزد اين و آن مي رود و از خويشان و ياران، همسايگان و همشهريان و همكاران و همقطاران، حلاليت مي طلبد و از رفتار ناخوشايندي كه احتمالاً با برخي از آنان در شرايط و موقعيت خاصي داشته و از غيبتي كه نموده است، عذرخواهي مي كند و با اين كار، كدورت ها و غبارها را مي شويد.
اگر تموّل و تمكّن با تزكيه و تهذيب همراه نباشد، مي تواند زمينه اي براي تمرّد و طغيان شود.
همچنين تلاش مي كند قبل از سفر، همه ديون شرعي و قانوني خود را بپردازد و تصوير روشني از وضع مالي و تسويه حساب ها و تعهّدات اخلاقي و اجتماعي خود ترسيم نمايد و به خانواده و وصيّ خود ارائه كند; چراكه «حج» سفري نيست كه بي توجه به وضعيت گذشته و حال و غافل از حلال ها و حرام ها، رضامندي ها و نارضايتي هاي اين و آن بتواند عبادتي مقبول باشد و «حاجي» صفتي نيست كه به آساني زينت بخش شخصيت هر مسافر سرزمين وحي گردد. «حاجي» شدن; يعني متّصف شدن به همه فضيلت هاي اخلاقي و ارزش هاي انساني و مصون بودن از همه رذيلت هاي اخلاقي و رها شدن از اسارت هاي نفساني.
براي اتصاف به صفت «حاجي» و دست يابي به چنين مقام والايي، بايد زحمت ها كشيد و رنج ها متحمّل شد. از خود به درآمد و با خدا يكي شد. ناخالصي هاي وجود را در آتش عشق سوزاند و مصفّا شد. دل را از هرآنچه غير حق است، خالي كرد و بذرهاي محبت محبوب را در آن نشاند. جسم و جان را در درياي رحمت پروردگار، تغسيل و تطهير كرد. لباس نشان را از تن به در آورد و با تن پوشي از «سفيدي» بي نشان شد. در برابر همه وسوسه ها و تمايلات دروني و كشش هاي نفساني، عافيت جويي ها و راحت طلبي ها ايستادگي كرد و با ايمان استوار و توكّل راسخ، نيتي خالص و انگيزه اي مقدس، لحظه اي از تلاش( 1 ) در عرصه هاي صدق و صفا و مروّت و ايثار غافل نماند.(2)
خداونددرقرآن ميفرمايد:{ بَلِ الاِْنسَانُ عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ}«همانا انسان بر كشش هاي نفساني خود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. النجم : 39 ، {وَأَنْ لَيْسَ لِلاِْنْسَانِ إِلاَّ مَا سَعَي} .
2. سعي ميان صفا و مروه.
آگاه است.»1
و همه روان شناسان و روان درمانگران نيز بيان مي دارند كه اساسي ترين آسيب هاي شخصي و مهم ترين آفات اخلاقي و مستعدترين زمينه هاي كژ روي و انحرافات رفتاري انسان در همه زمان ها و مكان ها، ريشه در برخي ويژگي ها و عقده هاي رواني و عدم مهار بعضي از تمايلات نفساني دارد.
و خداوند منّان، صورت گر شاكله آدمي و عليم بر همه قوانين حاكم بر نفسانيات و ويژگي ها و نيازهاي فطريِ انسان، مي خواهد كه انسان متمكّن در فرايند «حاجي شدن» در يك ابتلا و امتحان عظيم، خانه دل را زير و بم كند و بر همه كشش هاي درون و محرك هاي بيرون و آسيب هاي رشد و تعالي شخصيت چيره و حاكم شود.
از همين روست كه در طريق «حاجي شدن» ومصونيت يافتن از آسيب پذيري هاي رواني و اجتماعي، انسان بايد آنگاه كه لباس بي نشان احرام بر تن مي كند و تيرگي ها را زدوده، با سپيدي همراه مي شود، مقابله و مبارزه با آفت هاي شخصيت متعادل و متعالي را تمرين و تجربه كند، آنكه مي خواهد «حاجي» شود، بايد:
ـ از خودبيني و خودآرايي پرهيز كند.(2)
ـ از راحت طلبي و عافيت جويي به دور باشد.(3)
ـ از خود آزاري و ديگرآزاري اجتناب ورزد.(4)
ـ از انديشه تخريب و تهاجم و پرخاشگري آزاد باشد.(5)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .قيامت : 14
2. در حال احرام، نگاه كردن در آيينه، عطر زدن و استفاده از انگشتري زينتي و... ممنوع است.
3. در حال احرام، پوشاندن سر و سايبان بر سر قرار دادن ممنوع است.
4. در حال احرام خون انداختن بدن، كشتن حشراتي كه در بدن سكني گزيده اند و... ممنوع است.
5. در حال احرام، كندن درخت و هر روييدني، كشتن حيوانات و جدال و مسلح شدن به سلاح هاي گرم و سرد ممنوع است.
ـ از خود ارضايي و غليان هوس ها و كشش هاي جنسي رها باشد.(1)
ـ از تفاخر و برتري طلبي و خودبزرگ بيني مبرّا باشد.(2)
ـ از زبان و رفتار تظاهر و تزوير و تحقير و توهين جدا باشد.(3)
چرا كه غالب بودن اين ويژگي ها در زندگي فردي و اجتماعي، اصلي ترين آفات رشد و اساسي ترين آسيب هاي شخصيت انسان است.
و «حاجي» كسي است كه با تمرين وافي در وادي زدودن آفات رشد و استيلا بر كشش هاي نفساني و محرك هاي اجتماعي و تجربه برادري و برابري، صفا و پاكي، مروت و ايثار، زندگي هدفمند و خدا محور، ستيز با شياطين سركش نفس و دشمن معنويت، انزجار و تبرّي جستن از مشركان و ظالمان و طاغيان عصر، آماده قرباني كردن عزيزترين هستي خويش مي گردد.
و «حاجي»; يعني مظهر مقاومت در برابر طوفان سركش نفس، تفسير درستي و صداقت، تجسم گذشت و ايثار، تبلور محبت و منطق و تجلّي صفا و مروت.
پيامبر اكرم مي فرمايد:
«مَنْ حَجّ البَيْتَ فَلَم يرفث ولم يفسق، خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَيَوْم وَلَدَتْهُ اُمُّه»
«كسي كه حج كند و مرتكب زشتي و فسق نگردد، از گناهانش پاك شود چنانكه گويي از مادر متولد گرديده است»
خلاصه اينكه: حج نقطه تحول روحي و اخلاقي حاجيان است و بدون شك بايد آثار اين تحول در اعمال و اخلاق حج گزاران مشهود باشد، چنانكه براي تشرف به حج، اين ضيافت بزرگ الهي نيز بايد آمادگي لازم را از نظر روحي و اخلاقي فراهم آورند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. در حال احرام، خود ارضايي، معاشقه و ارتباط با همسر ممنوع است.
2. در حال احرام، تفاخر و مباهات و... حرام است.
3. در حال احرام، دروغ گفتن، تهمت زدن و فحاشي حرام است.
ضعف هاي اخلاقي و عملي
با اينكه به گواهي ناظران و اعتراف ديگران، زائران ما از نظر آراستگي اخلاقي بهترينند و حج گزاري كشورما الگويي آبرومند براي حج است، اما در ميان انبوه زائران پاكدل و وارسته و مهذّب، افرادي بوده و هستند كه به هر دليل، از بعد اعتقادي و اخلاقي، علمي و عملي و مقررات شناسي، ضعف و كاستي هايي داشته و دارند كه حل آن، راه كارهاي عملي خاصي را مي طلبد. اين مشكلي است كه هميشه وجود داشته و در روايات به طور مكرر از آن سخن به ميان آمده است.
از جمله روايتي است از حضرت امام باقر و امام صادق)عليهما السلام(نقل شده كه درباره حج گزاران زمانشان (كه بسياري از عمال ظلمه و مخالفان اهلبيت بودند) فرمودند: «ما أكثر الضجيج واَقَلّ الحجيج»؛«هياهو و سر و صدا زياد است اما حج گزار كم»
اين گونه روايات درس عبرتي است براي حج گزار كه مغرور نباشد و به صرف اينكه به خانه خدا يا حرم نبوي و بقيع و ساير اماكن مشرفه مي رود، تصور نكند به حريم كبريايي و قرب خداوندي راه يافته بلكه قبل از هر چيز به شرايط و آداب، اخلاق و معنويات و تحول روحي و عملي بينديشد، باشد كه در زمره زائران واقعيِ خانه خدا در آيد و مصداق اين شعر نباشد:
به طواف كعبه رفتم به حرم رهم ندادند *** كه تو در برون چه كردي كه درون خانه آيي؟!
مسؤوليت سنگين اخلاقي ما
با توجه به آنچه به اختصار از نظر گذشت، ضرورت اخلاق و آداب در اين هجرت روحاني و سفر الهي، واضح تر از آن است كه آن را به شرح و بيان نياز باشد. اين سفر براي بيشتر زائران، در طول عمر تنها يكبار پيش مي آيد و از دست دادن فرصت كوتاه و زود گذر حج و غفلت از وظايف و مقرّرات و تذكرات، خسارتي است جبران ناپذير كه افزون بر زيانهاي فردي و تيرگي صفاي عبوديت، آثار نامطلوب اجتماعي و مكتبي فراواني به بارمي آورد. حج مجمع جهاني وجوه مسلمين از همه اقطار عالَم است. در اين كنگره عظيم جهاني و بين المللي، ضعف هاي اخلاقي،
بويژه از ما پيروان اهلبيت)عليهم السلام( كه زير ذرّه بينِ دوست و دشمن قرار داريم، به سرعت نمايان مي شود و تا كرانه هاي جهان پيش مي رود و چهره اي زشت و نامطلوب از شيعه نشان مي دهد و سمعه ملّت بزرگ و ميهن اسلامي را مخدوش مي سازد و اگر خداي ناخواسته يك زائري عملي نامناسب و رفتاري نامطلوب از خود نشان دهد، علاوه بر گناه فردي و ضايع كردن زحمات خود، به حيثيت نظام و تشيع و مكتب والاي اهلبيت لطمه زده و ديگران آن را به حساب مذهب و ملت و نظام ما خواهند گذاشت. در حالي كه توصيه امام صادق)عليه السلام( است: «شما شيعيان مايه آبرو و سربلندي ماباشيد و نه موجب سرشكستگي و بدنامي ما»; )كُونُوا لَنا زَيْناً وَلاتَكُونُوا عَلَيْنا شَيْنا)
مع الأسف، در ميان زائران در گذشته، مواردي از تخلّفات و ضعف هاي اخلاقي و ندانم كاري هايي ديده شده كه با روح حج و شؤون زائر بيت الله سازگار نبوده است.
و اين شگفت نيست; چرا كه در ميان ده ها هزار مرد و زن با تيپ ها و طبقه ها و فرهنگ هاي مختلف، دانسته و ندانسته اشتباهات و تخلفاتي وجود دارد كه بايد از پيش در صدد پيشگري و چاره انديشي بر آمد و به حداقل رسانيد و اين كار مستلزم ريشه يابي، تعليم و تربيت و هدايت و توجيه و حتّي گزينش زائر و نظارت دقيق و حساب شده و برنامه ريزي هاي لازم ديگر از سوي مسئوولان حج، طي ماه هاي قبل از عزيمت زائر و طول سفر حج و زيارت است، كه امر آموزش و توجيه مرحله نخستين آن مي باشد.
بدين ترتيب يكي از ضرورت هاي آموزشي و عملي زائران و راهنمايان و دست اندركاران اين سفر مبارك، آشنايي با اخلاق و آداب اسلامي و حُسن معاشرت با همسفران و برخورد صحيح با ديگر مسلمانان كشورها و مراقبت هاي دقيق اخلاقي و نظارت و هدايت زائران است كه بدون آن اين سير و سلوك معنوي ناقص و كم بهره و بي روح خواهد بود و در بعد اجتماعي نيز عواقب و ضايعات غير قابل جبراني ببار خواهد آورد و اين كار حساس، مشاركت دست اندركاران حج و عمره، بويژه روحانيان و مديران گروه ها و نيز همكاري جدي زائران گرامي را طلب مي كند.
آثارتربيتي واخلاقي حج
قرآن مهم ترين هدف انبياي الهي را ، تزكيه و اصلاح نفوس بشري دانسته است ) يزكّيهم ( پيامبر گرامي اسلام ، هدف از بعثت خود را به اتمام رساندن كرامت هاي اخلاقي معرفي مي كند ) انّما بعثت لأتمّ مكارم الاخلاق ( و خود نيز داراي برترين اخلاق ها بوده است . حج يك برنامه تربيتي است كه مي تواند با آموزه هاي جامع و سازنده خود ، انسان هاي نمونه و كاملي بپروراند و درس ها و پيام هاي اخلاقي فراواني براي حج گزاران داشته باشد .
اگر حج به صورت صحيح و با محتواي دقيق ، كامل و واقعي انجام شود ، روح انسان را لطيف اراده او را قوي، نفس وي را پاك و منزّه و غرايز طغيانگر او را تعديل و كنترل ميكند .
به عنوان نمونه : پرهيز از محرّمات احرام و دقت فراوان درعمل به وظايف شخص محرم ، تمرين عملي در راستاي رياضت و طهارت نفس است و باعث مي شود شخص در برابر وسوسه هاي شيطاني و خواستههاي نفساني مقاومت كند و اين را ذخيره اي براي روزهاي آتي قرار دهد .
مهم ترين سفارش امام صادق (عليه السلام) به حج گزاران پاكسازي درون و طهارت قلب است ؛ چنان كه مي فرمايند: « اذا اردت الحجّ فَجَرّد قلبك لله تعالي من كل شاغلٍ و حجابِ كُلّ حجاب1 ... هرگاه تصميم به حج گرفتي ، دلت را از هر باز دارنده اي تنها براي خدا خالي ساز و از هر مانعي بپرداز ... » .
از ديدگاه عالم رباني بهاري همداني، شناخت خدا و رسيدن به درجه دوستي و انس با او ، جز با تصفيه و پاك نمودن قلب ممكن نيست .از اينجا بود كه شارع مقدّس ، عبادات را يك نسق نگردانيده ؛ بلكه مختلف جعل كرده است ؛ زيرا با هر يك از آنها رذيله اي از رذايل ، از مكلف زايل مي گردد تا با اشتغال به آنها ، تصفيه تمام عيار گردد و چون عمل حج مجمع العناوين بود با
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مصباح الشريعه ، ص142
زيادتي - چه اينكه مشتمل است بر جمله اي از مشاقّ اعمال - كه هريك بنفسه صلاحيت تصفيه نفس را دارد ... و مورث صفاي قلب است .(1)
در اينجا به بخشي از آثار تربيتي و اخلاقي حج اشاره مي شود :
آراستن به فضايل و مكارم اخلاقي
برخورداري ازاخلاق سالم و زيباسازي درون ، امري است كه در سفر روحاني حج قابل دستيابي است . در اين سفر ، حج گزاران به كسب و تمرين اخلاق خوش در برخورد با ديگران وصبر و پايداري در برابر سختي ها و دشواري ها مي پردازند . نفوس خود را به زينت ايثار و خود گذشتگي ، عطوفت و مهرورزي ، ادب و احترام به ديگران، صداقت و درستي ، احسان و انفاق و ... مي آرايند .
خصايص زيبايي نظير خير خواهي، سخاوت ، گشاده دستي ، تواضع، رأفت ، زهد و آزادگي از همه تعلّقات و ... را از خود به ظهور مي رسانند.
همه اينها منافع و بركات معنوي است كه در سايه اين سير دروني و حضور در مكان هاي مقدس به دست مي آيد ؛ چنان كه قرآن مي فرمايد : « ليشهدوا منافع لهم و يذكروا اسم الله ... »2 مردم رابراي حج فرا خوان تا از هر جا گرد آمده ، منافع خويش را شاهد باشند و در روزهاي معين، نام خدا را ياد كنند.
عن الفضل بن شاذان عن الرضا (عليه السلام) قال: انما امروا بالحج لعل الوفاد الي الله عزوجل و طلب الزياد و الخروج من كل ما اقترف العبد تائبا مما مضي مستانفا لما يستقبل مع ما فيه من اخراج الاموال و تعب الابدان و الاشتغال عن الاهل و الولد و حظرالنفس عن اللذات شاخصا في
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. تذكرة المتقين ، ص81.
2. حج آيه(22)( 28)
الحر و البرد ثابتا علي ذلك دائما مع الخضوع و الاستكان و التذلل مع ما في ذلك لجميع الخلق من المنافع لجميع من في شرق الارض و غربها و من في البر و البحر ممن يحج و ممن لم يحج من بين تاجر و جالب و بائع و مشتري و كاسب و مسكين و مكار و فقير و قضاء حوائج اهل الاطراف في المواضع الممكن لهم الاجتماع فيه مع ما فيه من التفقه و نقل اخبار الائمه الي كل صقع و ناحي كما قال الله عزوجل:« فلولانفر من كل فرق منهم طائف ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون»1و ليشهدوا منافع لهم.(2)
در حديث فوق به جنبه هاي مختلفي از اسرار حج اشاره شده است كه مادراينجامتناسب با موضوع به بيان آثار اخلاقي و تربيتي آن بسنده ميكنيم.
1- الوفاد الي الله عزوجل: يعني حج وارد شدن بر خداوند و به مهماني رفتن او است و مسلم است براي ورود به حريم خداوند بايد آماده شد و خود را از آلودگي ها پاك كرد و تمام دلبستگي ها و وابستگي هاي دنيوي را كنار گذاشت.
2- وطلب الزياد: يعني از خداوند طلب افزوني كنند، به اين معنا كه يكي از ابعاد حج رشد و افزايش هرچه بيشتر اخلاق و ارزش هاي انساني و بالا بردن سطح فهم و آگاهي است.
3- والخروج من كل ما اقترف العبد...: يعني خارج شدن از گناهاني كه بنده بدان آلوده شده، در حالي كه از گناهان گذشته توبه كرده اند.
از ديدگاه امام رضا (عليه السلام) حج پالايشگاه روح از آلودگي هاي گناه است اين است كه اسلام برخلاف دنياي مدرن امروز، به انسان به عنوان يك وسيله و ابزار مادي نگاه نمي كند، بلكه به ساختار روحي و معنوي او عنايت دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. (توبه آيه 122)
2. وسائل الشيعه ج 11 ص 12 و ر.ك: عيون اخبار الرضا (عليه السلام) ج 2 ص 119
4- مع ما فيه من استخراج الاموال و تعب الابدان: در حج انسان به بذل مال موفق مي شود و بدنش به زحمت مي افتد.زيرا يكي از خصلت هاي زشتي كه انسان را از مسير فطري و الهي به انحراف مي كشاند «دنيامحوري» است، انساني كه تمام تلاش و آسايش خود را در راه كسب ماديات به هدر مي دهد و در راه لذت هاي زودگذر زندگي به مصرف مي رساند، بايد برنامه و مقرراتي داشته باشد كه هر چند به طور موقت محور كار او را از دنياگرايي به خداگرايي تغيير دهد. بنابر اين خستگي و فرسودگي جسمي كه به حاجي دست مي دهد، جزئي از اسرار حج است و مانند همان دست اندازهايي است كه در مسير صاف جاده زندگي انسان قرار گرفته تا انسان را از خواب غفلت بيدار كند.
5- حظر النفس عن اللذات: رفتن به خانه خدا و انجام اعمال حج در روح و جان افراد تاثير مي گذارد و هواي نفساني را در وجود انسان كنترل مي كند. در حقيقت حج گزار در عرصه حساس جهاد اكبر قرار مي گيرد و خود را براي مبارزه اي آشكار با نفس اماره مهيا مي كند.
6- ثابتا في ذلك دائما: در اين عبارت كوتاه، امام (عليه السلام) مهم ترين دستاوردهاي مراسم حج را بيان كرده است، اين كه حاجيان آن ارزش هاي اخلاقي و تربيتي كه در حج به دست آورده اند را به دست فراموشي نسپارند و آن اعمال و ارزش ها را استمرار و تداوم بخشند.
7- مع الخضوع والاستكانه والتذلل: يكي از اسرار مهم حج تواضع و فروتني است. امام علي (عليه السلام) مي فرمايد: «فرض عليكم حج بيته الحرام... و جعله سبحانه علام لتواضعهم لعظمته واذعانهم لعزته»خداوند حج بيت خود را بر شما واجب كرد و آن را علامت تواضع و تذلل حاجيان در مقابل عظمت خود و نشانه خضوع و اعتراف آنان به بزرگي خويش قرار داد.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهج البلاغه خطبه اول
يعني كسي كه براي اطاعت امر الهي به سفر حج مي رود، آماده آن فريضه سنگين مي شود و كليه وظايف شرعي را بي كم و كاست بين خود و خداوند رعايت مي كند نشانه آن است كه اين انسان باايمان تسليم اوامر الهي است و در مقابل حضرت باري تعالي متواضع و خاشع است و به بزرگي او اعتراف دارد.
نمودهايي از توصيه هاي اخلاقي پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) در حج
اخلاص (پرهيز از ريا)
از برترين مصاديق فضايل اخلاقي، خصلت والاي «اخلاص» است. در اهميت اخلاص همين بس كه معيار و ملاك عبادي بودن افعال بندگان قلمداد گرديده است.
علي(عليه السلام) فرمود: «الإخلاص ملاك العبادة»;1«اخلاص، معيار و ملاك عبادت است».
به سخن ديگر; قبولي هر عمل قربي بندگان الهي، مشروط به برخورداري آن، از خصلت زيباي «اخلاص» است.
پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) مي فرمايد: «إذا عملت عملاً فاعمل لله خالصاً لأنّه لا يقبل من عباده الأعمال إلاّ ما كان خالصاً»;2 «هرگاه كاري كردي، آن را تنها براي خدا انجام ده; زيرا او، تنها اعمال خالص بندگانش را مي پذيرد.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مديرشانه چي، كاظم، الحِكم من كلام أميرالمؤمنين(عليه السلام) ، ج1، ص71، ش608، چاپ اول، 1417ق. بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد.
2. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج74، ص103.
بي ترديد، فريضه ارزشمندِ حج، از اين قاعده مستثني نيست; بلكه مي توان گفت: وابستگي آن به اخلاص، امري اجتناب ناپذير است; زيرا هدف غايي در اين سفر، راه يافتن به محضر پروردگار و مشاهده جمال محبوب است.
امام سجّاد(عليه السلام)، به وقت ملاقات با «شبلي» از وي پرسيد: «فَحِينَ وَصَلْتَ مَكَّةَ نَوَيْتَ بِقَلْبِكَ أَنَّكَ قَصَدْتَ اللَّهَ؟ قَالَ: لاَ، قَالَ(عليه السلام) : فَمَا دَخَلْتَ الْحَرَمَ وَلاَ رَأَيْتَ الْكَعْبَةَ وَلاَ صَلَّيْتَ.
ثُمَّ قَالَ: طُفْتَ بِالْبَيْتِ وَمَسِسْتَ الاَْرْكَانَ وَسَعَيْتَ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ(عليه السلام) : فَحِينَ سَعَيْتَ، نَوَيْتَ أَنَّكَ هَرَبْتَ إِلَي اللَّهِ»1
«آن گاه كه به مكه رسيدي با قلب خود نيّت خدا را داشتي؟... آيا وقتي به سعي پرداختي، بر آن بودي كه به سوي خدا بگريزي؟»
امام خميني(قدس سره) نيز ـ با الهام از اين گونه گفتار ائمّه(عليهم السلام) ـ فرمود:
«لبيك هاي مكرر از كساني حقيقت دارد كه نداي حق را به گوش جان شنيده و به دعوت الله تعالي به اسم جامع2 جواب مي دهند. مسأله، مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب. گويي گوينده از خود در اين محضر بي خود شده و جواب دعوت را تكرار مي كند. و دنباله آن سلب شريك به معناي مطلق آن مي نمايد، كه اهل الله مي دانند، نه شريك در الوهيت فقط ...»3
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. محمدي ري شهري، محمد، الحج والعمرة في الكتاب والسنة، ص237.
2. اسم جامع الهي، "الله" است كه در تلبيه (لبيك گفتن حاجيان) مكرر بر زبان جاري مي شود.
3 .موسوي خميني، سيد روح الله، صحيفه نور، ج19، ص42
در گفتار ديگري فرمود:
«مهم آن است كه حاج بداند كه كجا مي رود و دعوت كي را اجابت مي كند و ميهمان كيست، و آداب اين ميهماني چيست; و بداند هر خودخواهي و خودبيني با خداخواهي مخالف است و با هجرت الي الله مباين و موجب نقص معنويت حج است.»1
به يقين، دست يابي و حضور در چنين جايگاهي، بدون اخلاص ممكن نخواهد بود. مرحوم آيت الله ميرزا مهدي الهي قمشه ايدر اين راستا اين گونه سروده است:
اي دل اگر عزم ديار يار داري *** قصد حجاز و كعبه و ديدار داري
شوق شهود حضرت دلدار داري *** اوّل ز دل نفس سوي الله پاك گردان2
استاد فرزانه، آية الله جوادي آملي نيز فرمود:
«تجلّي اين خلوص در برخي از عبادات نمايان تر و طرد شرك در برخي ديگر قوي تر و آشكارتر است. از جمله اين عبادات، حج مي باشد; زيرا توحيد در آن تجسّم مي يابد و از آغاز تا انجام نمونه اي است براي توحيد و طرد شرك... از مولاي ما امام صادق(عليه السلام) در دعاي سفر حج، روايت شده است، پس از اداي كلمات فرج فرمود: بِسْمِ اللَّهِ خَرَجْتُ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ... فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُكَ وَبِكَ وَلَكَ.»3
سپس فرمود:
«كسي كه آگاه است و به زبان دعا احاطه دارد، تفاوت ميان فرمايش آن حضرت كه فرمود: «فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُكَ وَبِكَ وَلَكَ» را با ديگر ادعيه و اوراد، به خوبي درمي يابد. چون مهم در اين جا ذات خداي تعالي است و لقاي اوست، نه اسمي از اسماي حُسناي حضرتش.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. همان، ص199
2. رهبر، محمدتقي، اخلاق و آداب در حج و زيارت، ص29.
3. حرّ عاملي، محمد بن حسن، وسايل الشيعه، ج8 ، ص279.
حج، سير به سوي خدا و رفتن براي ديدار او و تعالي است براي نزديكي به آن، كه در علوّ و والايي نزديك و در نزديكي اش بس والا و بالا است و تكامل به جوار كسي است كه از رگ گردن به ما نزديك تر است و بنده جز با توحيد دايم و ناب و طرد شرك جلي و خفي به مولايش تقرّب نمي جويد.»1
ناگفته نماند: كسب «اخلاص» به وقت انجام اعمال عبادي ـ به خصوص فريضه حج ـ و حفظ آن از آلوده شدن به ريا و خودنمايي، كاري بس سخت و دشوار است. اميرمؤمنان(عليه السلام)مي فرمايد: «تَصْفِيَةُ الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ وَتَخْلِيصُ النِّيَّةِ عَنِ الْفَسَادِ أَشَدُّ عَلَي الْعَامِلِينَ مِنْ طُولِ الْجِهَادِ»;2 «خالص ساختن عمل سخت تر از خود عمل است و پاك كردن نيت از فساد و ناخالصي براي عمل كنندگان از جهادِ طولاني دشوارتر است.»
البته دشواري كسب اخلاص در سفر حج و ديگر اعمال عبادي موجب نمي شود كه ما در پي تحصيل آن نباشيم، بلكه مي بايست با تلاشي مضاعف در اين راستا حركت كنيم و پس از شناسايي آفت ها به مقابله جدّي با آن ها برخيزيم; زيرا همان گونه كه پيشتر اشاره شد، اعمال غير مخلصانه مورد قبول درگاه خداوند قرار نخواهد گرفت.
امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «قَالَ اللَّهُ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ أَنَا خَيْرُ شَرِيك، مَنْ أَشْرَكَ مَعِي غَيْرِي فِي عَمَل عَمِلَهُ لَمْ أَقْبَلْهُ»;3«خداوند متعال فرموده است: من بهترين شريك هستم، هركس در عمل خود براي من شريك بياورد، هرگز آن را نمي پذيرم... .»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. جوادي آملي، عبدالله، جرعه اي از بيكران زمزم (ترجمه و تحقيق علي حجتي كرماني)، ص98 و ص99، چاپ اول، 1371ش)
2. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج74، ص284.
3. محمدي ري شهري، محمد، منتخب ميزان الحكمة، ج1، ص320.
انس بن مالك مي گويد: «پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) ، پس از تهيه ابزار و وسايل مورد نياز و تهيه حوله اي كه قيمت آن چهار درهم يا كمتر از آن بوده، آماده حركت براي سفر حج شد; در آن هنگام روبه درگاه خداوند نموده، چنين گفت:
«اللّهُمّ حَجَّةً لاَ رِيَاءَ فِيهَا وَلاَ سُمْعَةَ»...»;1 «خدايا! حجّي را انجام مي دهم كه از خودنمايي و كسب عنوان و اعتبار دور است.» متأسفانه، هرچه بر عمر حج و تاريخ اسلام مي گذرد، شاهد دور شدن و فاصله گرفتن جمع زيادي از حج گزاران از اين سيره نبوي مي شويم; اين است كه مي بينيم پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) با علم و آگاهي دقيق از نيت و باطن اين گروه از راهيان به ديار كعبه و حرم، فرمود:
«يَأْتِي عَلَي النّاسِ زَمانٌ يُحِجّ أَغْنِيَاءِ أُمَّتِي لِلنُّزْهَةِ، أَوْسَاطُهَا لِلتِّجَارَةِ، فُقَرَاؤُهُمْ لِلرِّيَاءِ وَالسُّمْعَةِ».(2)
«زماني مي رسد كه ثروتمندان امّت من براي تفريح به حج مي روند، و مردم عادي براي تجارت، و قاريان آن ها براي خودنمايي و كسب عنوان و اعتبار، و فقراي امت من براي تكدّي و گدايي به حج مشرف مي شوند».
سلمان فارسي از شنيدن اين جملات تعجب مي كرد، ولي هر جمله اي كه سبب تعجّب وي مي شد، پيامبر(صلي الله عليه وآله) مي فرمود: «سوگند به خدايي كه جان من در دست اوست، اين حوادث در آينده واقع خواهد شد.»3
در هر حال، اگر با انجام حج، دنبال ثواب و پاداش الهي و طالب غفران و آمرزش پروردگار كريم هستيم، بايد اخلاص را سرلوحه كار خويش قرار دهيم. امام سجّاد(عليه السلام) در اين باره مي فرمايد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ري شهري، محمد، الحجّ والعمرة في الكتاب والسنّة، ص220.
2. همان.
3. قرائتي، محسن، حج، صص37 و 38، چاپ 1365.
«مَنْ حَجَّ يُرِيدُ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ لاَيُرِيدُ بِهِ رِيَاءً وَلاَ سُمْعَةً غَفَرَ اللَّهُ لَهُ الْبَتَّةَ».(1)
«كسي كه در حج، هدفي جز خدا نداشته باشد و در فكر ديدن و شنيدن و ستايش مردم نباشد، حتماً خداوند او را مي بخشد.»
شايسته است براي دستيابي به خوي شايسته اخلاص، رو به درگاه خدا آوريم و بگوييم:
«اللَّهُمَّ طَهِّرْ قَلْبِي مِنَ الشِّرْكِ، وَعَمَلِي مِنَ الرِّيَاءِ وَلِسَانِي مِنَ الْكَذِبِ وَوَ عَيْنِي مِنَ الْخِيَانَةِ».
«خدايا! قلبم را از توجه و تكيه بر غير خودت، و عملم را از ريا، و زبانم را از دروغ و چشمم را از نگاه هاي ناپاك و خيانت بار حفظ فرما!»2
توبه وبازگشت از گناه
از جمله اعمال صالحي كه در آيات و رواياتِ فراوان، توصيه و ترغيب به انجام آن شده، «توبه» و بازگشت از گناه است.
پروردگار كريم، در قرآن كريمش وعده داد كه توبه كنندگان را مي پذيرد و از گناهانشان مي گذرد،(3) و آنان را دوست دارد و به آنان مهرميورزد.(4) پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) نيز از خشنودي خداوند از توبه كنندگان خبر داد و فرمود:«وَ لَيْسَ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَي اللَّهِ مِنْ مُؤْمِن تَائِب أَوْ مُؤْمِنَة تَائِبَة».(5)
«نزد خداوند چيزي محبوب تر از مرد يا زن مؤمن توبه گر نيست.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. قرائتي، محسن، حج، ص38.
2. قمي، شيخ عباس، مفاتيح الجنان، ص404، دعاء پس از دعاء ابوحمزه ثمالي.
3. شوري : 25 و فاطر : 82
4. بقره : 222
5. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج6.
امام صادق(عليه السلام) نيز فرموده است: «خداوند به داوود پيامبر ـ كه بر پيامبر ما و خاندانش و بر او درود باد! ـ وحي فرستاد: اي داوود، هرگاه بنده مؤمن من گناهي كند و سپس از آن گناه برگشته، توبه نمايد و به هنگام ياد كردن از آن گناه از من شرم كند. او را بيامرزم و آن گناه را از ياد فرشتگان نگهبان اعمال ببرم و آن را به نيكي بدل كنم و از اين كار مرا باكي نيست كه من مهربان ترين مهربانانم.»( 1 )
زماني مي رسد كه ثروتمندان امّت من براي تفريح به حج مي روند، و مردم عادي براي تجارت، و قاريان آن ها براي خودنمايي و كسب عنوان و اعتبار، و فقراي امت من براي تكدّي و گدايي به حج مشرف مي شوند.
نكته قابل توجه اين كه، حسن روي آوردن به توبه، محدود به زمان و مكان خاصّي نيست; توصيه پيشوايان معصوم(عليهم السلام)به گناهكاران اين است كه در انجام توبه شتاب كنند و از هرگونه تأخير در جهت تحقّق آن بپرهيزند.
علي(عليه السلام) فرمود: «إِنْ قَارَفْتَ سَيِّئَةً فَعَجِّلْ مَحْوَهَا بِالتَّوْبَةِ»;2 «هرگاه گناهي مرتكب شدي، با توبه در محو آن شتاب كن.»
امام جواد(عليه السلام) نيز مي فرمايد: «تَأْخِيرُ التَّوْبَةِ اغْتِرَارٌ وَطُولُ التَّسْوِيفِ حَيْرَةٌ»;3«به تأخير افكندن توبه فريب و غفلت است و امروز و فردا كردن مايه حيرت و سرگشتگي.»
البته از بررسي برخي آيات و روايات چنين برمي آيد كه: پاره اي از اين زمان ها و مكان ها، بستر مناسبي براي عملي ساختن «توبه» است و نقش ارزنده اي در پذيرفته شدن آن دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. همان، ص28
2. همان، ج74، ص208
3. محمدي ري شهري، محمد، منتخب ميزان الحكمة، ج1، ص172.
بي شك، درك موسم حج و حضور در ميقات و ديگر مشاهد مشرّفه، همچنين حالت ارزشمند محرم شدن و انجام طواف و غيره; از بهترين فرصت ها براي روي آوردن مجرمان و گناهكاران به «توبه» است; زيرا طبق فرموده امير مؤمنان(عليه السلام) : «وَ أَدْنَي مَا يَرْجِعُ بِهِ مَنْ أَمَّهُ أَنْ يُغْفَرَ لَهُ مَا سَلَفَ»;1 «كمترين دستاوردي كه زائر از حج مي آورد اين است كه گناهانش آمرزيده شود.»
به طور يقين، دست يابي به اين ارمغان ارزشمند، مشروط به انجام توبه حقيقي از سوي حج گزاران است; بنابراين، ضروري است زائران از اين فرصت استثنايي و مناسب، كه در اختيارشان نهاده شده، بهره گيرند و از معاصي و گناهان پيشين خود پشيمان شوند و در صورت امكان، در صدد جبران آن ها برآيند و در ادامه زندگي شان، عزمشان را بر پرهيز از نافرماني پروردگار كريم قطعي كنند; يعني تنها به رفتن به مكه و مدينه و پوشيدن لباس احرام و انجام ظاهري مناسك و حضور فيزيكي در مشاهد مشرّفه دل خوش نكنند. اين جا است كه مي بينيم پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) در فرازي از خطبه غدير2ـ كه آن را پس از بازگشت از حجة الوداع، درسرزمين غديرخم ايراد نمودند ـ خطاب به مردم اين گونه فرمودند:«مَعَاشِرَ النَّاسِ حُجُّوا الْبَيْتَ بِكَمَالِ الدِّينِ وَالتَّفَقُّهِ وَلاَ تَنْصَرِفُوا عَنِ الْمَشَاهِدِ إِلاَّ بِتَوْبَة وَإِقْلاَع».(3)
«اي مردم، با دين و فقه كامل حج بگزاريد و از مشاهد اين سفر برنگرديد مگر با توبه و كنده شدن از گناه.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. رهبر، محمدتقي، همراه با زائران خانه خدا، صص38 و 39 (مستدرك الوسايل، ج8 ، ص15).
2 متن اين خطبه در كتاب "حج الأنبياء والأئمّة(عليهم السلام)، حيدر خزرجي، صص229 ـ 221 (چاپ اول، محرم 1416ق. نشر مشعر، تهران) ; از منابع مختلف حديثي شيعي و سنّي نقل گرديده است.
3 همان، ص223
امام صادق(عليه السلام) نيز مي فرمايد:«إِذَا أَرَدْتَ الْحَجَّ... ثُمَّ اغْسِلْ بِمَاءِ التَّوْبَةِ الْخَالِصَةِ مِنَ الذُنُوبِ وَالْبَسْ كِسْوَةَ الصِّدْقِ وَالصَّفَا وَالْخُضُوعِ».(1)
«هنگامي كه قصد حج كردي، با آب توبه خالص، گناهانت را بشوي و لباس راستي و پاكي و خضوع و خشوع را بر تن كن.»
«حسن خلق» ) خوش خويي(
خصلت زيباي «حسن خلق»، از خصلت هاي نيك اجتماعي است كه تحسين همگان را به همراه دارد. هيچ فرد يا گروهي را نمي توان يافت كه از صاحب اين خوي شايسته ستايش نكند.
در كتب اخلاقي و غير آن، آيات و روايات فراواني در جهت تمجيد از آن نقل گرديده است;2 براي نمونه، برخي از آن ها را مرور مي كنيم:
* پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) فرمود: «الإسْلامُ حُسْنُ الْخُلْقِ»;3«اسلام، خوشخويي است.»
* در خبر ديگري، از اميرمؤمنان(عليه السلام)چنين مي خوانيم:
«حُسْنُ الْخُلْقِ رَأْسُ كُلِّ بِرٍّ»;4«نيك خويي، سرآمد همه نيكي هاست.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 محمدي ري شهري، محمد، الحجّ والعمرة في الكتاب والسنّة، صص234 و 235.
2. حرّ عاملي، محمّد بن الحسن، وسايل الشيعه، ج8 (دوره 20 جلدي)، صص510 ـ 503 (چاپ دوم، 1386ق.
3. محمدي ري شهري، محمد، منتخب ميزان الحكمة ج1، ص330، ش1932 .
4. همان، ش1935
* در روايتي آمده است: «مردي به حضور پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) آمد و گفت: مرا توصيه اي فرماييد كه از آن بهره گيرم»; از جمله سفارش هاي حضرت به آن شخص اين بود:
«أَلْقِ أَخاكَ بِوَجْه مُنْبَسِط»;( 1 ) «با چهره گشاده با برادرت برخورد كن.»
از بررسي آيات و روايات وارده در باب «حُسن خُلق»، چنين برمي آيد كه ضرورت پاي بندي به اين خصلت شايسته، امري فراگير است و شامل تمام حوزه هاي حيات اجتماعي (مانند: وطن، سفر، منزل، بازار، اداره و...) مي شود; منتها رعايت آن در سفر، از اهميت بيشتري برخوردار است; اين است كه در احوالات پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله)آورده اند:
در يكي از سفرهايشان فرمودند: «مَنْ كانَ يسيء الْجوار فَلا يُصاحبنا»;( 2 ) «كسي كه در مصاحبت و مجاورت، بد عمل مي كند با ما همراه و همسفر نشود.»
به طور طبيعي، در كنگره عظيم حج (كه ملل مختلفي از جهان اسلام در آن حضور دارند و سالك اين سفر با مليت هاي گوناگوني مواجه و همراه مي شود)، پايبندي به «حسن خلق» ضروري تر خواهد بود. به خصوص كه قرآن كريم به طور صريح مي فرمايد:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .حرّ عاملي، محمد بن الحسن، وسايل الشيعه، ج8 ، ص512.
2. رهبر، محمدتقي، همراه با زائران خانه خدا، ص29.
{ ...فَلا رَفَثَ وَلا فُسُوقَ وَلا جِدالَ فِي الْحَجِّ...{1
در كتب روايي، در مورد تفسير حسن خلق و تعيين حد و مرز آن، اخبار گوناگوني آمده است; براي نمونه، به نقل چند روايت بسنده مي كنيم:
آنگاه كه از امام صادق(عليه السلام) پرسيده شد: حدّ و معناي حسن خلق چيست؟ آن بزرگوار در پاسخ فرمود:
«تُلِينُ جَانِبَكَ وَتُطِيبُ كَلاَمَكَ وَتَلْقَي أَخَاكَ بِبِشْر حَسَن».(2)
«حسن خلق اين است كه نرم خو و مهربان باشي، گفتارت پاكيزه و مؤدّبانه باشد و با برادرت با خوشرويي برخورد كني.»
بي ترديد، از مصاديق و مواردِ حسن خلق، تحمّل كردن ناسازگاري همسفر است. در خبري از پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) چنين مي خوانيم:
«مَا اصْطَحَبَ اثْنَانِ إِلاَّ كَانَ أَعْظَمُهُمَا أَجْراً وَأَحَبُّهُمَا إِلَي اللَّهِ أَرْفَقَهُمَا بِصَاحِبِهِ».(3)
«هرگاه دو نفر با يكديگر همسفر شدند، آن كس كه با ديگري رفق و مدارا پيش گيرد، نزد خدا محبوب تر و پاداشش عظيم تر است.»
سخاوت و بخشندگي
در آموزه هاي وحياني، خوي «سخاوت» و «بخشندگي»، خصلتي شايسته و مهم شناخته شده است. در اهميت آن همين بس كه در پاره اي از روايات برجاي مانده از معصومين(عليهم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بقره : 197
2. محمدي ري شهري، محمد، منتخب ميزان الحكمة، ج1، ص330، ش1944.
3. حرّ عاملي، محمد بن الحسن، وسايل الشيعه، ج8 ، ص302.
السلام(از او به عنوان «خوي خداوند» و «خلق انبياي الهي» ياد شده است. پيامبر اعظم(صلي الله عليه وآله) فرمود:
«السَّخاءُ خُلْقُ اللهِ اْلأَعْظَم»;( 1 )«بخشندگي، خوي بزرگ خداوند است.»
امام صادق(عليه السلام) نيز فرمود:
«السَّخاءُ مِنْ أَخْلاقِ اْلأَنْبِياءِ...»;( 2 ) «بخشندگي، از اخلاق پيامبران است... .»
در كاوش هاي اجتماعي به اين نتيجه دست خواهيم يافت كه پاي بندي افراد به صفت نيك «سخاوت»، موجب محبوبيت آنان در نزد ديگران و سبب آراستگي خُلق و خوي آنان خواهد شد; امير مؤمنان(عليه السلام) در اين راستا مي فرمايد:
«السَّخاءُ يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ وَيُزَيِّنُ اْلأَخْلاقَ».(3)
«بخشندگي، درستي مي آورد و خلق خوي را مي آرايد.»
لازم به يادآوري است، اگرچه سخيّ بودن در وطن همچون سخاوت در سفر، عملي پسنديده به شمار مي آيد، ليكن بي ترديد بروز اين خصلت در سفر (كه غالباً با مشكلات همراه است) امري پسنديده خواهد بود. اين جا است كه مي بينيم پيشوايان معصوم(عليهم السلام) سخاوت در سفر را از نشانه هاي مروت و جوانمردي دانسته اند. امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد:
«إِنَّ مِنَ الْمُرُوءَةِ فِي السَّفَرِ كَثْرَةَ الزَّادِ وَطِيبَهُ وَبَذْلَهُ لِمَنْ كَانَ مَعَكَ».(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 محمدي ري شهري، محمد، منتخب ميزان الحكمة، ج1، ص484، ش2941.
2. همان، ش2948
3. همان، ش2947
4. حرّ عاملي، محمد بن الحسن، وسايل الشيعه، ج8 ، ص310.
«از نشانه هاي جوانمردي در سفر، توشه فراوان و مطبوع برداشتن و بذل و بخشش آن به همسفران است.»
از پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) نيز اين گونه نقل شده است كه:
«مِنْ شَرَفِ الرَّجُلِ أَنْ يُطَيِّبَ زَادَهُ إِذَا خَرَجَ فِي سَفَر».(1)
«از شرافت مرد آن است كه چون به سفر رود، توشه خوب و پاكيزه بردارد.»
در بخشي از سروده بلند «ابن اعثم (= ابن اعسم) كوفي» آمده است:
مِن شَرِفِ الإِنسانِ فِي الأَسفار *** تَطيبه الزّاد مَعَ الأكثار
وَلْيَدعُ عِنْدَ الْوَضْعِ لِلخوان *** مَْن كانَ حاضِراً مِنَ الإخوان
«از شرافت مرد در سفر اين است كه توشه مطبوع و فراوان بردارد، چون آن را بر سفر مي نهد، برادراني را كه حضور دارند دعوت كند.»
اگرچه سخيّ بودن در وطن همچون سخاوت در سفر، عملي پسنديده به شمار مي آيد، ليكن بي ترديد بروز اين خصلت در سفر (كه غالباً با مشكلات همراه است) امري پسنديده خواهد بود. اين جا است كه مي بينيم پيشوايان معصوم(عليهم السلام)سخاوت در سفر را از نشانه هاي مروت و جوانمردي دانسته اند.
سخاوت و بخشندگي، از توصيه هاي مهمّ اخلاقي پيامبر(صلي الله عليه وآله) و امامانمعصوم(عليهم السلام)به سالكان سفر عظيم حج و عمره است، به طوري كه عمل ناپسند «اسراف» و ريخت و پاش ـ كه در ساير موارد زندگي امري نامشروع و از گناهان كبيره شمرده شده ـ در سفر الهي «حج» و «عمره» مورد ترغيب قرار گرفته و عملي شايسته دانسته شده است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. همان.
(البته در حدّ معقول و مشروع و امكانات. گو اين كه افراد در طول اين سفر مهمّ مي بايست داراي طبعي بلند بوده و از خصلت زشت امساك و گدامنشي دوري جويند.
پيامبر اعظم(صلي الله عليه وآله) مي فرمايد:
«مَا مِنْ نَفَقَة أَحَبَّ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ نَفَقَةِ قَصْد وَيُبْغِضُ الْإِسْرَافَ إِلَّا فِي الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ فَرَحِمَ اللَّهُ مُؤْمِناً اكْتَسَبَ طَيِّباً وَأَنْفَقَ مِنْ قَصْد أَوْ قَدَّمَ فَضْلاً».(1)
«پسنديده ترين نوع خرج كردن نزد خداوند، اقتصاد و ميانه روي است و خدا از اسرافكاري بيزار است، مگر در حج و عمره. خدا بيامرزد بنده اي را كه مال حلال و پاكيزه كسب كند و با رعايت اعتدال خرج كند و يا به ديگران بذل نمايد.»
در اوصاف امام چهارم(صلي الله عليه وآله) آورده اند:
«وَ كَانَ يَقُولُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ لِقَهْرَمَانِهِ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَشْتَرِيَ لِي حَوَائِجَ الْحَجِّ، اِشْتَرِ وَلاَ تُمَاكِسْ».(2)
«سيد الساجدين(عليه السلام) به مسؤول تداركات خود توصيه مي فرمود كه هرگاه مي خواهد لوازم و مايحتاج حج را خريداري كند، در خريدن خشكي نكند.»
و نيز در احوالات آن حضرت آورده اند:
«هرگاه به قصد حجّ و عمره عازم مكه مي شدند، از بهترين خوردني ها چون بادام، شيريني، قاووت ترش و شيرين همراه مي بردند.»3
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. حرّ عاملي، محمد بن الحسن، وسايل الشيعه، ج8 ، ص305.
2. رهبر، محمدتقي، اخلاق و آداب در حج و زيارت، صص106 و 107.
3. وسايل الشيعه، ج8 ، ص310،.
ابعاد تربيتي فريضه حج
فريضه حج از آموزههاي جامع، زيبا، متنوع، عميق و پرجاذبه مكتب نوراني اسلام است كه ميتوان آن را اردوي انسان سازي ناميد.
توجه ويژه اولياء دين به اين فريضه، موقعيتهاي معنوي استثنايي و منحصر به فرد موجود در آن، پيوند اين فريضه در ادعيه با ماه مبارك رمضان و ليلة القدر كه «خَيرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْر»1ميباشد، اهتمام همه مسلمين در طول تاريخ به اين مانور بزرگ اسلامي و ابعاد معنوي، سياسي و فرهنگي آن، بر اهميت و ميزان تأثيرگذاري آن ميافزايد. رهبر معظم انقلاب نيز ميفرمايند: «حج فرصتي استثنايي از نظر زماني و مكاني است براي بازگشت انسان به حقيقت خويش».(2)
هجرت
اكثر قريب به اتفاق مسافران حج، به عنوان مقدمه انجام اين فريضه الهي، بايد هجرتي از وطن داشته باشند. و هر سالكي در سير الي الله نيازمند هجرت است؛ هجرت از خود، از خلق، از ما سوي الله، كه لازمه اينها دور شدن از تعلّقات و وابستگيها ميباشد و در اين پادگان سازندگي درون (حج)، اين امر در قالب سفري چند روزه تمرين ميشود.
احرام
اولين عمل در عمره تمتع يا عمره مفرده و حج تمتع يا حج افراد، احرام در ميقات است.
محرم شدن واجبات و مستحباتي دارد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .قدر/ 3.
2 .سخنراني با كارگزاران حج، 30/9/1383.
يكي از مستحبات احرام غسل است و براي انجام غسل بايد لباس دوخته را بيرون آورد به اين معنا كه يك وقت انسان لباس چركين و كهنه را از بدن بيرون ميآورد و لباس نو و پاكيزه ميپوشد اما در اعمال حج، علاوه بر اين كار، بدن را شستشو ميدهد.
وقتي لباس كهنه و دوخته را از تن در ميآورد يعني لباس معصيت را از خود دور ميكند و معناي غسل آن است كه گناهان گذشته را با آب توبه شستشو ميدهم يعني خدايا من ديگر گناه نمي كنم و حتي گناهان گذشته را ميخواهم شستشو دهم.
پس سر غسل آن است كه خدايا من همه آن معاصي و گناهان را در پاي توبه تو ريختم و اينك با بدن پاك، قلب پاك و جامه پاك جامه طاعت در بر ميكنم.
لذا امام سجاد عليه السلام به گوشهاي از اين اسرار اشاره نموده و فرمودند:شما وقتي در ميقات تنظيف ميكنيد، در حقيقت خود را از ريا و نفاق تطهير مينماييد.
طاهر نمودن بدن، الگو و نمونهاي از تطهير دل و قلب از ريا و نفاق است.
آنگاه كه احرام ميبنديد، هر آنچه را كه خداوند متعال بر شما حرام كرده است، شما هم بر خود حرام ميكنيد و متعهد ميشويد كه در مرز حرام راه نرويد.
اينكه احرام مردان در لباس مخيط و دوخته صحيح نميباشد چون ميخواهد به انسان تفهيم كند او روزي را در پيش دارد كه بايد با لباس ندوخته وارد آن شود و آن روز مرگ است كه كفن در بر ميكند و قيامت با همان كفن ظهور و حضور پيدا ميكند.
چون ميخواهند اسرار قيامت را در مناسك و مراسم حج تجلي دهند، از اين رو فرمودند: لباس ساده در بر كنيد كه هرگونه فخر برطرف شود.
پس لباس احرام بپوشيد تا سفر مرگ در نظرتان مجسم شود و مسئله مردن و قيامت در حضورتان حاضر باشد.
الف. تربيت، لباس خاص ميخواهد؛ چنان كه در هر باشگاه ورزشي به محض ورود، بايد به جاي لباسهاي بيرون، لباس مخصوص پوشيده شود.
ب. تربيت، واجب و حرام ميخواهد. در هر تمرين علمي، ورزشي، هنري و فني، استادان به شاگردان ميآموزند كه در اين محيط چه كارهايي بر آنها لازم (واجب) و چه كارهايي براي آنها ممنوع (حرام) ميباشد و اگر متعلّم و متربّي نپذيرد، تعليم و تربيتي براي او نخواهد بود.
ج. تربيت، نيت و ذكر خاص دارد. براي برخي نرمشها در ورزش، شعار و يا سرود خاص ميخوانند.
در حوزه احساس، احرام داراي دو مظهر و شعار است:
ـ شعاري كه چشم نواز است و حسّ بينايي را برمي انگيزد.
ـ شعار ديگري كه سامعه را نوازش كرده و نيروي شنوايي را هشدار مي دهد.
شعارهاي چشم نواز و سامعه برانگيز دست به دست هم داده و اين دو نيرو را كه كارسازترين و فراگيرترين قواي حسي است و عوائدي سرشارتر و گسترده تر نصيب آدمي مي سازد به خود جلب مي كند; و صحنه اي را مي پردازد كه هم ديدگان و هم سامعه را به خود مشغول ساخته و انعكاسهاي نوراني و درخشان در دلها پديد مي آورد.
شعاري كه نيروي بينايي را به تحركي نو وامي دارد، عبارت از خلع و لُبسي است كه سزا است نه تنها در برون وجود زائر انجام گيرد; بلكه شايان آن است كه اين تحول در درون و دل و جان آدمي صورت پذيرد، پس از خلع و بركندن جامه اي كه بر تن داشت دو تكه پوشاكي كه برش و دوخت را بدان آشنايي نيست دربر كند; و پيش از آن كه دو جامه ساده و عاري از هر زيور دربر
كند، پليديهاي ظاهر و خَبَثِ باطني را با غسل و شستشو از خود دور سازد; و با چنان جامه اي كه با هيچ آميزه و آويزه اي زينت آفرين، درنياميخته است و خلوص و پاكيزگي را خاطرنشان مي سازد خويشتن را يكپارچه در اختيار خداوند متعال قرار داده و جامه تمايلات مادي و خواهشهاي نفساني را از پيكر دل خود خلع كرده و آنها را از اندام دل بركَنَد و از جهان ماديت بگسلد و به پروردگار خويش بپيوندد.
چرا بايد خواهندگان مَحرم شدن با حرم الهي چنان باشند و چنان كنند و اگرنه بيگانه اند كه درخور آن نيستند به حريم حرم نزديك گردند؟
پيدا است رها ساختن اندام و بدن از ملبوسات عادي ـ كه احياناً مايه مباهات و فخرفروشي به ديگران است و نيز تخليه و تصفيه دل و جان از نيات فرومايه دنياوي ـ زمينه را براي پاسخ دادن به ندا و آواي الهي فراهم مي سازد، و زائر كعبه بايد نخست حس خويشتن داري و كفّ نفس از اجراي تمايلات نفساني را در خود زنده و شاداب سازد و با بَركندن جامه دلخواه و رها ساختن جان و دل از غير خدا، به اين حقيقت دست يابد كه او برتر و والاتر از آن آفريده شده است كه در برابر انگيزه هاي مادي و گذرا و شهوات و تمايلات پست تسليم گردد; و چون حيواني دست آموز در برابر زخارف دنيوي رام شود، آنچنان كه شياطين جن و انس براي خود مركبي راهوار و مطيع را در وجود او سراغ كنند، و او را چون مركوبي توسن و بي زمام و افسار، بر پرتگاه سقوط سوق داده و نابودي ابدي را براي او به ارمغان آورند.
آري مُحرمي كه آرزوي مَحرميّت حرم را در سر مي پروراند به خلع و لبسي دگرگونه و دگرگون ساز در اندام و تن و روح و درون نياز دارد كه بدون آن نامَحرمي است كه سزا نيست در عرصه اي كه سرشار از اسرار و رازها است قدم نهد و بدون پرده جمال زيباي سمبل توحيد را ديدار نمايد و حتي گوشه اي از رخسار كعبه را شهود كند.
ـ واجب اوّل در احرام با كندن لباس پَست دنيا و پوشيدن لباس احرام مرضي حق محقق ميشود؛ همان لباسي كه در آن خودخواهي و فخرفروشي راه ندارد، و همه را در يك شكل در محضر معبود قرار ميدهد تا تنها تفاوت به تقوا باشد كه «اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ اَتْقكُمْ»1؛«به راستي كه گراميترين شما نزد خداوند، پرهيزكارترين شماست.»
ـ واجب ديگر احرام، نيت كردن و پذيرفتن انجام اعمال واجب پس از احرام و ترك محرماتي است كه شايد به اقتضاي اوليه هيچ حرمتي نداشته باشند، ولي اقتضاي تربيت، آنها را حرام كرده است، مثل: بوييدن بوي خوش و... .
قصد و نيت در هر عملي، روح و ملاك ارزش و اعتبار آن را تشكيل مي دهد; و از رهگذر كيفيّت نيت است كه اعمال آدمي سنجش و ارزيابي مي شود، و معيار پاداش و كيفر انسانها در روز قيامت (چنانكه در دنيا) صرفاً هرگونه عمل و كرداري نيست كه قصد و نيتي با آن همراه نباشد; بلكه پاداش نيك و جزاي حُسْني در تمام كردارها و نيز در اداي مراسم حج از آن كساني است كه اعمال آنها با نيتي خالص و آهنگي ناب و راستين رنگ يافته و در تمام زواياي گوناگونِ كردارشان نفوذ كرده و جوهره آن را به هم رسانَد.
اسلام به نفس عمل ـ منهاي نيت ـ هيچ ارزشي اعطا نمي كند; زيرا از كوزه همان برون تراود كه در اوست . نيت است كه پرده از روي اسرار دروني انسان بر مي دارد و آدمي خود را از عينك نيت خويش مي تواند شناسايي كند; و حتي شخصيتِ روحي خود را به ارزيابي گيرد. او نمي تواند فقط با محكِ اعمال خود ـ كه ممكن است احياناً با تكلّف و تصنع و صحنه سازي انجام گيرد ـ خود را بيابد و به سنجش خويش، دل خوش كند; به عبارت ديگر: عملي مزورانه انجام گيرد و كرداري به ظاهر خوب و مشمول رضاي خدا و رسول به نظر رسد; امّا نيتِ انجام آن برخلاف ظاهرش موجب خشم خدا و رسول باشد. اين ناهمساني ميان قصد و عمل و نيت و كردار، ارزش و اعتبار آن عمل را خنثي مي سازد، و اين صورت ظاهر زيبا و نيكو سمومي از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1حجرات/ 13.
افكار و نيات پليدي را با خود دارد كه سرانجام از بدبختي و هلاكِ فرد سربرمي آورد; چنانكه في المثل رياكارانه به عملي كه ظاهراً محبوب و مورد پسند است دست يازد، نه تنها به پاداش نيك بارور نخواهد شد; بلكه اين عمل، كيفرآفرين نيز مي باشد.
از رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ روايت شده كه فرمود:
اِنّما الأعمالُ بالنّيات، ولكلّ امرئ ما نوي ...
ارزش اعمال آدمي صرفاً به نيات و اهدافي كه در مدّ نظر دارد منوط است، و عوايد اعمال وي به نيت او مربوط مي باشد.
اگر اعمال آدمي با نيات فرومايه بياميزد، منجر به فرومايگي ارزش آن مي گردد; هرچند عمل او سترگ تلقي گردد. حتي نيت از چنان ارزش و اعتباري برخوردار است كه بهتر و پرارزشتر و يا بدتر و شرآفرين تر از عمل معرفي شده است، آنجا كه رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله ـ فرموده است:
نيّة المؤمن خيرٌ من عمله، ونيّة الكافر شرٌّ من عمله، وكلُّ عامل يعمل علي نيّته
نيت فرد با ايمان از عمل او نيكوتر و كارسازتر و نيت كافر از عمل او بدتر و آسيب آفرين تر است و هر فردي كه دست اندركار عملي مي گردد بر اساس نيت خود آن را پي ريزي مي كند.
روايات فرواني در كتبِ حديث فريقين درباره سازندگي و يا ويرانگري نيّتِ خوب يا بد و نقش آن در تعالي و يا انحطاط و صعود و يا سقوط اعمال به چشم مي خورد، مبني بر اين كه تعاليم و فرهنگ اسلامي به عمل آدمي (چنانكه به گفتار) نمي نگرد; بلكه نيت او را ملاك ارزش آن معرفي كرده كه چنان عملي را با چه هدفي برگزار مي كند.
مُحرمي كه مي خواهد با حرم مَحرم گردد و در حريم آن درآيد، در ميقاتِ مشخصي، پلشتي و پليدي و حتي جامه هاي عادي را بايد از خود بسترد و خود را از وابستگي به لباس دلخواه
خويش برهاند و هرچه بيشتر بكوشد كه نيت خود را از هرگونه شوائب، جز تقرب به حضرت باري تعالي بپالايد و ناچيزترين خاطره اي كه به ريا و تظاهر آميخته است به دل خود راه ندهد، و اين نيتِ ناب و خالص را تا پايان مناسك حج، و حتي پس از آن در زندگانيِ عادي استمرار بخشد.
تلبيه
ميدانيم كه زبان، قليل الجرم و كثير الجرم است.
گناهان فراواني به وسيله زبان انجام ميگيرد مانند غيبت، تهمت، دروغ، افترا، مسخره كردن و...
راز لبيك گفتن اين است كه خدايا! از اين لحظه متعهد ميشوم هرچه را كه طاعت توست بر زبان جاري كنم و از هرچه معصيت است زبانم را ببندم، پس سر لبيك گفتن، زبان به اطاعت گشودن و براي هميشه از معصيت بستن است، لذا متعهد ميشوم كه تا آخر عمر زبانم را براي معصيت باز نكنم.
شعاري كه از دل برمي خيزد و زبان را به كار مي اندازد كه به اين ندا پاسخ مثبت دهد و پس از تنزيه خود، به تنزيه حضرت باري تعالي زبان گشايد. حاجيان پس از پالايش تن و دامن و جان و درون با زبان به نداي توحيدي ـ كه فقط گوش جان آن را مي شنود ـ مي گويند: آري به فرمانيم. بار خدا! از تو فرمان مي بريم و تو را مطيعيم، تو را انبازي نيست، ستايش و نعمت و مُلك و حكومت از آنِ تو است، آري تأكيد مي كنيم كه تو شريك و ياوري در گردش چرخ و پرِ جهانِ وجود و كارسازي و تدبير آن نداري.
ـ واجب ديگر، همان سرود زيباي احرام است كه حاجي بايد خود را در معرض دعوت حق قرار دهد و با تمام آمادگي ظاهري، نگران پذيرش از جانب محبوب باشد: «لَبَّيكَ اللّهُمَّ لَبَّيكَ لَبَّيكَ لا شَريكَ لَكَ لَبَّيكَ... ».
امام صادق(عليه السلام) در مورد تلبيه مي فرمايد:
«لَبِّ بِمَعْنَي إِجَابَة صَادِقَة صَافِيَة خَالِصَة زَاكِيَة للهِ سُبْحَانَهُ فِي دَعْوَتِكَ مُتَمَسِّكاًبِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَي»( 1 )
«تلبيه بگو اما تلبيه صاف و پاك، آنهم خالص و بي شائبه براي خدا، در حالي كه با تمام وجودت به عروة الوثقاي حق (كه قرآن مجيد و اهل بيت رسول با كرامت اسلام است) متمسك و متصل باشي.»
آري خداوند مهربان از ميان ميليونها انسان، كه آرزوي زيارت كعبه و انجام اعمال حج را دارند، تو را برگزيده و به دعوتش از تو، براي مناسك، به تو افتخار داده، و خلاصه به شخص تو گفته است بيا، بيا براي عبادتي بسيار مهم. بيا براي تحصيل حريّت و آزادي. بيا براي تصفيه باطن از رذائل. بيا براي انجام اوامر و دوري از نواهي. بيا براي هماهنگ شدن با ملكوتيان و انبيا و امامان معصوم.
بيا براي تحصيل مقام قرب و لقاء. بيا براي به دست آوردن رضا و خوشنودي من و تأمين خير دنيا و آخرت و برائت از شرك و مشرك و منوّر شدن قلب به انوار الهي و فيوضات ربّاني. بيا براي آراسته شدن به حقايق و پيراسته شدن از مهالك. بيا براي توبه و آشتي و جبران سيئات و كبائر. بيا براي به دست آوردن بصيرت و كرامت و انسانيت و صدق و ورع و عفت و تقوا. و تو با دلي صاف و نفسي پاك و نيّتي بي شائبه در حال احرام، در عرصه گاه ميقات، با چشمي اشكبار و قولي جدي و صادقانه و خلاصه با تمام وجود در برابر اين دعوت، بگو آمدم و به حقيقت به سوي آنچه تو را دعوت كرده، حركت كن و اين حركت را تا پايان عمر و لحظه خروج از دنيا ادامه بده كه تلبيه را سرّي و رازي و فلسفه و حكمتي جز اين نيست.
پس از آن كه شرايط و آداب حضور را در خود آماده كردي، مي تواني با گفتن:
«لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ...»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحار، ج96، ص124
اين شعار بلند عرشي و حقيقت ملكوتي، آمدنت را با تمام پاكي و اخلاص و عشق و محبت به پيشگاه مقدس او اعلام نمايي.
ولي توجه داشته باش كه آمدنت را جدّي و به نحو حقيقت اعلام كني، كه به تلبيه ات توجه كنند و آمدنت را بپذيرند.
آنجا جاي پرهيزكاران و پاكان است. آنجا جاي پذيرش هر كسي نيست. آنجا ايمان و اخلاص و توبه و انابه و عهد و پيمان به حقيقت، وسيله قبولاندن انسان به درگاه حضرت يار است.
لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، آمدنت را در لباس آشنايي و آشتي خبر مي دهد. هجرتت را از تمام مفاسد و معايب و آلودگيها و زشتي ها اشعار مي دارد. آيا همين است؟
لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ...; يعني نهادم را از تنگناي ظلم و ستم و سركشي به جهان نور و عدالت و خيرخواهي انتقال مي دهم.
در حال گفتن اين جملات، انسان بايد در درون خود به معاني متعددي از: پاكي، قدس، خضوع، خلوص، خوف و خشيت و اجابت دعوت مولاي خود توجه پيدا كند.
برخويش مسلم بدارد كه به يكتايي او معترف است و او را در مالكيت و ربوبيّت و قدرت و فضل و بخشايش و تدبير يگانه مي داند.
لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، آري اي محبوب من، اي مالك و خالق من، اي معشوق من، ندايت را قبول كردم. من در آستان مقدّست ايستاده ام، به فرمانت گوش مي دهم. به فرمانبرداري از دستوراتت شتابانم. پيمان تو را بدون ترديد و تغييري نگاه مي دارم; أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ....(1)
لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ: اي مولاي من، تو يكتا و بي همتايي. كسي هستي كه همگان بايد ندايت را اجابت كنند و دعوتت را بپذيرند. نهاد همه متوجه حضرت تو است. صاحب و مُعطي نعمت هاي بي شماري. مالك آنچنان عزّتي هستي كه خواري به حريمش راه ندارد. نيرويي هستي كه نقصان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. يس: 60
نمي پذيري. نفوذت به همه جا رسيده. خدايي جز تو وجود ندارد.
آري اي مولاي من، ندايت را مي پذيرم. دعوتت را با جان و دل قبول مي كنم. ستايش و نعمت براي تو است و آقايي و بي همتايي در خور شأن تو است.
اين است رمز تلبيه و سرّ لبيك كه با اين شعار الهي، وحدت و يگانگي پرستندگان خداي يگانه اعلام مي شود.
تلبيه گويان در عرصه گاه ميقات، خود را به آسمان نوراني تجرّد، كه در آنجا از ظلمت هاي مادي، سركشي هاي نفس و امتيازهاي واهي، كه موجب كبر و نفاق و دورويي ابداً خبري نيست، بالا مي برند، چون تلبيه شعار ايمان است و مقصود از آن اين است كه آدمي مصداق واقعي آن شود و معنايش پاسخگويي به اوامر الهي است و از طرفي تحت عنوان ويژه اي در مسأله حج قرار گرفته; چه، حج مزاياي منحصر به فردي دارد. بنابراين چقدر از ايمان دورند و چه اندازه زشت است چهره كساني كه خود را از مفهوم و معناي اين شعار ايماني دورنگاه داشته اند و راز خويش و جامعه شان را به شياطين و طاغوتيان واگذاشته، در بست در اختيار دشمنان دين و ملت مسلمانند! و در شؤون حيات و زندگي، از فرهنگ بيگانگان از حق پيروي مي نمايند.
اين دون همّتان و پست فطرتان، در هر مقامي كه هستند به هنگام تلبيه، جز به لفظ بي معنا، به چيز ديگري اتصال ندارند.
اينان چقدر از حقيقت تلبيه بيگانه اند. اينان لياقت ايستادن در صف پاكان را ندارند.
شما اي زائران حرم دوست، با تمام وجود مراقب اين شعار باشيد. به نداي مولاي خود پاسخ مثبت دهيد و وجود خود را در سايه اين شعار الهي از دستبرد هوا و هوس، شيطان و شيطنت طاغوت و طاغوت زده و فرهنگ آلوده غرب و شرق دورنگاه داريد.
به حقيقت تلبيه بگوييد. براستي نداي حق را اجابت كنيد. بدرستي و پاكي در اين عرصه گاه قرار بگيريد كه در اين حريم اگر قبول شويد هماي سعادت به دام افكنده ايد، و رنه از بدبخت ترن مردم روي زمين خواهيد بود.
انسان با گفتن لبيك مي تواند عقده هاي حقارتي را كه يك عمر روان او را مختل ساخته، در يابد و مرتفع نمايد. و ارزش و عظمت موجوديت خود را لمس كند; زيرا او با اين لبيك پاسخي به دعوت الهي به سوي خود مي دهد.
با اين ذكر روحاني سازنده، وابستگي خود را به خداوند تعالي، كه او را به سوي خود خوانده است، درك مي كند.
پس اين بي نهايت كوچك، شايستگي تماس با آن بي نهايت بزرگ را داراست كه اين ندا را در گوش او طنين انداز كرده است كه:
«بازآ بازآ، هر آنچه هستي بازآ»
اين همان مقام خوف و رجاء است كه در تربيت سهم به سزايي دارد و مانع از عجب و نااميدي ميشود. همه تلاش بندگان خدا و احرام بستگان اين است كه آيا با اين احرام و تلاش و مجاهدت، مَحرم اسرار الهي شدهاند و به خلوتگه بندگي راه يافتهاند يا نه؟ چنان كه گفتهاند: «مُحرم كه شدي، بكوش مَحرم باشي.»
لباس احرام
هوا و هوس انسان اقتضا مي كند كه بدن را به انواع لباسهاي رنگارنگ و گران قيمت و گاهي خارج از حدود شأن، بپوشاند.
انسان به طور طبيعي علاقه مند است با لباسش خود را در برابر ديگران جلوه دهد و نظرها را به سوي خويش جلب كند و گاهي در مدار فخر و مباهات و كبر و غرور قرار گيرد. به خصوص اگر لباس وي نمايشگر مقام، درجه، قدرت و قوّتي باشد.
چه جنايات و ظلم ها كه از طريق لباس بر مردم مظلوم در طول تاريخ نرفته و چه هواها و هوسهايي كه از طريق لباس در مردان و زنان جوان تحريك نشده است. چه كانونهاي گرمي از خانواده ها به خاطر عشق و عاشقي، كه لباس در آن مدخليت مهمي داشته، برباد نرفته است. وخلاصه چه معاصي و گناهاني كه پايه اش به وسيله لباس ريخته نشده است. اين همه، باعث دوري انسان از انسانيت و جدايي او از حريم قدس حضرت محبوب است.
چه بسا مردمي كه به نوع و رنگ و پوشش و شكل و دوخت لباس بسيار حسّاسند، گويي لباس براي آنان به منزله بت است; چون لباس به تن كنند، هر جا نمي نشينند، كنار هر كس قرارنمي گيرند. با هركسي معاشرت نمي نمايند، و خلاصه برده و بنده لباسند.
احرام كه مجموعاً عبارت است از خلع بدن، از تن پوشهاي آنچناني و جداشدن از رنگ ها، شكل ها، دوخت ها، و مُدها و نيز پوشيدن دو لباس سپيد به صورت
لنگ و شانه انداز، آن هم بدون دوخت و يكرنگ شدن همه، و يكدست شدن و يك شكل شدن كلّ انسانها در آن جايگاه رفيع، براي اين است كه دوش جان، از هواها و هوسها و تعلّقات موهوم و من و منيّت سبك شود، و اين احساس حقيقي به انسان دست دهد كه چيزي نبودي و چيزي نيستي و وجودت و هويّت ذاتت پرتوي بسيار ضعيف از نور هستي است كه عنايت و رحمت و ربوبيت او باعث جلوه آن شده است.
تابداني كه آن لباسها با آنهمه رنگها و دوخت ها و شكلها و مدهايش، همه و همه عاريت و از بين رفتني و از دست دادني است و روزي خواهد آمد كه با اوّلين سطل آب غسّالخانه، از بدن شسته مي شود و جز كفني كه آنهم پس از چند روز غذاي مار و مور مي شود، چيزي برايت نمي ماند.
آري به هنگام بيرون آمدن از لباس دوخته و رنگارنگ، از لباس فخر و كبر و ريا و تظاهر و خودنمايي بيرون بيا و بياد روز مرگ باش كه به اجبار همه لباسهايت را از بدنت بيرون كنند و با پارچه اي سپيد جسم نحيف و بي روحت را كفن كنند، و به خاك گور بسپارند!
دو لباس احرام، علاوه بر آن كه بايد بي رنگ باشد،
لازم است به طهارت و پاكيزگي آراسته گردد، و از هر نوع آلودگي دور باشد; زيرا در آن حريم، طهارت ظاهر و پاكي باطن، عامل قبولاندن عبد به پيشگاه مولاست و آلوده لباسوآلوده جان و آلوده دل، در آن حريم پاك راه ندارد.
چون مُحرم شدي، بيست و چند چيز كه پاره اي از آنها در غير احرام برتو حلال بوده، حرام مي شود و اين حرمست تا زمان تقصير بر عهده ات باقي مي ماند تا هوا و هوس با اين تمرين و رياضت و شركت در اين كلاس معنوي تعديل شود و هوسي جز هوس مشروع و عادلانه و طبيعي
در درون نماند.
محرّمات احرام، انسان را به درجاتي از بندگي و تسليم و اطاعت و اخلاص و كرامت مي رساند و تاحدي در چهارچوب وقار و ادب و مقيد شدن به آداب الهي قرار مي دهد.
اسرار و حكمتهاي فراواني براي اينگونه تحريمها وجود دارد به عنوان نمونه:
براي ايجاد روح همزيستي مسالمت آميز با كلّ پديده هاي هستي، ستيز و جدال (با قيودي كه در فقه مقرر است) درخور حال و مقام فردي كه مُحرم مي باشد نيست. اساساً بايد محرم از ستيز و كينه و حسد و برتري جويي و انحصارطلبي و ساير رذائل اخلاقي دست نهد، و حتي سخني بيهوده بر زبان نراند، و دل را از هرگونه عداوت و دشمني و فكر و انديشه را از هر نوع تجاوز به حريم ديگران پاكيزه سازد و روحيه اي توأم با سِلْم و مدارات و رفق و نرمش درخور به هم رسانَد و محبت و دوستي را به هم نوعان و نيز به تمام پديده هستي تعميم بخشد، جانوري را نيازارد و به حريم گياهان و رستنيها تجاوز نكند تا آنجا كه به پديده هاي فاقد حيات حيواني و نباتي آزار نرساند و حرمت آنها را نگاه دارد و سنگ و خاك حرم را به بيرون حرم جا به جا نسازد و بايد در خويشتن، جهاني از صلح و صفا و محبت به همه پديده هاي هستي به هم رساند.
و مادامي كه محرم است صيد و شكار بر او حرام است:
يا أيّها الّذين آمنوا لا تقتلوا الصّيد وأنتم حُرُم ...
اي مؤمنان! حيوانات شكاري را، در حالي كه محرم هستيد نكشيد.
و يا آن كه فرمود:
... و حُرِّم عليكم صيد البرّ ما دمتُم حُرُماً ...
و شكار دشت و بيابان تا گاهي كه محرم هستيد بر شما تحريم شده است.
حرمت و قداست قطعاتي از زمان و مكان:
محرم احساس مي كند فرصتهاي خاصي از زمان و قطعه هاي ويژه اي از مكان داراي نوعي قداست و حرمت و احترام است كه بايد آن را به تمام فرصتهاي زمان و همه مكانها تعميم دهد; و بايد همه مردم در همه جا عواطف و محبت انساني را در تمام اوقات به كار گيرند تا جهاني آكنده از صلح و صفا و مسالمت را تحقق بخشند.
مطاف
اراده وجود مقدس حق بر اين قرار گرفت كه مطاف در يك نقطه از زمين و در مركزي معين; يعني در مدار خانه كعبه قرار گيرد تا عباد حق به آثار و فوايدي كه براي حج مقرر شده و در سطور قبل به قسمتي از آن اشاره رفت، برسند.
اين كه مطاف در يك مركز است و جاي ديگري، جز آن جايگاه رفيع، انتخاب نشده، عين حكمت حق و به مصلحت بندگان و علّت ظهور روح تسليم در آناني است كه مناسك را به حقيقت انجام مي دهند و شرايط معنوي آن را با عشق و علاقه دنبال مي كنند. مطاف آن محل مبارك و نقطه نور، همراه با اعمالي است كه بايستي در آن مقدس ترين معبد الهي انجام بگيرد، به قدري در سازندگي فرد و اجتماع مؤثر است كه قابل توصيف با قضاياي معمولي نيست، به طوري كه مي توان گفت:
اگر انساني به آن عمل سازنده توفيق يابد و با اين حال، دگرگوني در وضع او به وجود نيايد و به مسير تكامل وارد نگردد، حتماً يا به حكمت آنچه كه ديده و عمل كرده است آگاهي نداشته و يا نيروي غرايز حيواني و خودخواهي او بقدري مقاومت داشته است كه اگر خود حق و حقيقت را
هم مي ديد و در جاذبه آن قرار مي گرفت، پا به فرار مي گذاشت و كمترين نتيجه اي را از آن مشاهده و قرار گرفتن در جاذبه حق و حقيقت به دست نمي آورد.
مسلم است كه در همه جوامع و همه دورانها، به خصوص در آن جمعيت هايي كه پيامبران و خداشناسان وجود داشته اند، جايگاه مخصوصي براي عبادت و تفكرات معنوي ساخته شده است.
اين معابد در حقيقت رصدگاه هايي براي نظاره به بي نهايت و ايجاد رابطه ميان بي نهايت بزرگ
(الله) و بي نهايت كوچك (انسان) مي باشند.
در اين رصدگاههاست كه آدميان بدون واسطه با خويشتن روبرو مي شوند و با امواج مقدس وجدان خويش با خدا به راز و نياز مي پردازند.
در هيچ يك از جايگاهها و مسكن هايي كه بشر با دست خود مي سازد، مصالح ساختماني از آنچه كه هستند تغييري پيدا نمي كنند، مگر مصالح ساختمان معابد كه با آجر بالا مي رود و مبدّل به روح و جان شفاف مي شود و انوار الهي را در دلها منعكس مي سازد.
اين معابد مانند چشمه سارهايي زلال در ميان سنگلاخ ها و دشت هاي سوزان زندگي حيواني آدميان قرارگرفته است انسان ها با شستشو در اين چشمه سارها طراوت و شادابي روح را در مي يابند.
بيت الله الحرام كه مطاف عباد الهي در آن قرار دارد، اولين معبد جهاني است كه براي همه مردم برپاست و با دست نوراني ابراهيم و اسماعيل، پس از طوفان نوح، به امر خداوند مهربان ساخته شده است، ورنه تاريخ برقرار شدن مطاف مساوي با تاريخ به وجود آمدن انسان است.
امّا چرا كعبه، كه مطاف برمحور آن است، در چنين جايگاه ويژه اي ساخته شده است؟
كعبه در جايگاهي بنا شده است كه هيچگونه وسيله تفريح و مناظر طبيعي خوشايندي ندارد. سنگلاخي در ميان اقيانوسي از ريگزارها و ديدگاههاي خشن كه مجالي به انديشه هاي گسترده و عميق و فوق ضرورتهاي زندگي معمولي نمي دهد.
حكمت بالغه اي است كه كعبه را در اين جايگاه خسته كننده قرار داده است، كه انسانها از محيط هاي زيبا و خوش آب و هواي بهشتي روي به آن بياورند و هدفي جز چشيدن طعم تكليف نداشته باشند.
در آن سرزمين هيچ يك از عوامل طبيعي و نفساني و اجتماعي دخالتي در انجام تكليف نمي كند، بلكه در آن تكاپو، انسان است و خداوند مهربانش، كه رويارويش قرار گرفته است. همين نكته را اگر انسان در اين سفر ملكوتي بفهمد، به جايي مي رسد كه چشمي نديده و گوشي نشنيده است.
سالك در آن حريم مقدّس به درك اين مسأله مي رسد كه هيچ چيز در اين عالم و در اين
عرصه گاه هستي استقلال ندارد، و قابل اعتماد نيست و به اين حقيقت واقف مي گردد كه خلأ روح جز با عشق و محبت و اطاعت از جانب او پر نمي شود و به اين واقعيت آگاه مي گردد كه هرچه هست اوست و ما سواي حضرت محبوب، سايه اي بيش نيست و تنها نقطه پرواز و مايه ارزش براي انسان اتصال به جناب اوست.
درهر صورت مطاف رصدگاه است; رصدگاهي براي نظاره به بي نهايت، جهت ايجاد ارتباط بين بي نهايت كوچك (انسان) با بي نهايت بزرگ (الله).
طواف
يكي از اركان مهم حج، طواف است و طواف يعني هفت مرتبه دور خانه كعبه گرديدن و هر دوري را شوط گويند پس طواف عبارت از هفت شوط است.
كعبه تمثل عرش است.
كعبه در محاذات بيت معمور و عرض خدا واقع است.
خداي سبحان براي اينكه انسان فرشتهخو شود و آثار فرشتگان در او ظاهر شود همانطور كه با دستور روزه گرفتن از انسانها ميخواهد از كارهاي حيواني حذر كنند، همينطور با قرار دادن كعبه در زمين كه محاذي بيت معمور و تمثل عرش خداوند است، به انسانها امر كرده تا برگرد آن طواف كنند و نام خداوند تعالي را زمزمه كنند و براي خود و ديگران از خدا آمرزش بخواهند و اينگونه به ملائكه عرش الهي اقتدا كنند و به آنها شباهت پيدا كنند چون فرشتگان بر گرد عرش طواف ميكنند و خداوند متعال را تسبيح و براي مومنان طلب آمرزش الهي ميكنند.
گشتن به دور خانه خدا در معيار مشخص مكاني و عددي و جهتي، پيام آور اين معناست كه:
اولاً: انسان موجودي است كه داراي حركت است.
ثانيا: اين حركت بايد در مسير تقويت توحيد و روح عبوديت و خداپرستي باشد.
ثالثا: محوريت ولايت در اين حركت و همراهي انسان با امام حق يك ضرورت است.
(شايد عدد 7 كنايه از اسامي 14 نور پاك باشد كه بدون تكرار هفت اسم بيشتر نيست و بيانگر اين حقيقت باشد كه امام رضا عليهالسلام فرمودند: «... يقُولُ اللّهُ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ حِصْني فَمَنْ دَخَلَ حِصْني اَمِنَ مِنْ عَذابي، قالَ الرِّضا بِشُرُوطِها وَاَنَا مِنْ شُرُوطِها؛( 1 )خداوند ميفرمايد كه لا اله الا اللّه قلعه من است. پس كسي كه در قلعه من داخل شود، از عذاب من در امان است. امام رضا عليهالسلام فرمود: [اين امنيت از عذاب وابسته] به شروط آن است و من از شروط آن هستم.»
كعبه يك سنگ نشاني است كه ره گم نشود
حاجي احرام دگر بند ببين يار كجاست
بدون ترديد تمام مردم، غير از انبيا و امامان معصوم، دچار يك سلسله گرفتاريهاي باطني وظاهري هستند، كه آن گرفتاريها محصول هواها و هوسها و دچار شدن به وساوس شيطاني و شهوات نفساني است.
اگر از آن برنامه ها به زنجيرها و غل هاي افتاده بردوش جان و دست و پاي روح، و هويت نفس تعبير كنيم، تعبير بيجايي نيست.
زائر به هنگام طواف بايد علاوه بر ذكر خدا و خواندن دعاهاي وارده از عمق قلب، به آن غل و زنجيرهايي كه در طول زندگي به دست و پاي حيات بسته توجه نمايد و با هر دوري كه به عنوان طواف به گرد خانه دوست مي زند و در حقيقت براي تسليم خود به حضرت محبوب دور محبوب مي گردد، غلي از آن غل ها، و زنجيري از آن زنجيرها را با كمك دوست از دست و پاي جان باز مي كند تا با اتمام طواف بتواند به حريم مقام ابراهيم وارد شود، وپيشاني در پيشگاه دوست به خاك مذلّت بگذارد.
1 ـ با طواف اول، هستي خود را از حجاب كفر، كه سايه اي خطرناك بر چهره ظاهر و باطن و مانعي سنگين در مقابل تابش نور توحيد بر عمق قلب است برهاند.
2 ـ با طواف دوم، وجود خود را از شرك خفي و جلي كه ظلمي عظيم بر پيكره انسان و انسانيت است، رها سازد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. روضة الواعظين، ج1، ص42.
3 ـ باطواف سوم، دست و پاي جان را از زنجير نفاق و دورويي آزاد كند.
4 ـ با طواف چهارم، از آلودگي هوا و هوس و اسارت زرق و برق و زنجير ماديّت و گرفتاري به دام طبيعت خود را نجات دهد.
5 ـ با طواف پنجم، از زنجير طمع و حرص و بخل و آز بيرون آيد.
6 ـ با طواف ششم، از چاه خطرناك عُجب و خودبيني و ريا و سمعه بدر آيد.
7 ـ با طواف هفتم، از حالت خطرزاي كبر و استعلا و استغنا در آيد.
چون بعد از اين هفت طواف، از محل مطاف خارج شود،به حقيقت حس كند كه از زير بار اين برنامه هاي شيطاني رسته و با لطف و عنايت دوست، اين زنجيرهاي اسارت و غل هاي سنگين را از دست و پاي حيات باز نموده، و آنچنان سبك حال و سبكبال شده كه هر لحظه مرغ جانش مي خواهد قفس تن را بشكند و به سوي جانان، با كمال شوق و رغبت و عشق و محبت به پرواز درآيد.
چون از طواف عمره تمتع فارغ شد و بهره هاي لازم را نصيب جسم و جان كرد و اعمال بعد از طواف را انجام داد، پس از چند روز استراحت، نوبت به طواف حج تمتع مي رسد; طوافي كه عرفات و مشعر و منا و رمي و قرباني و تقصير آن را بدرقه كرده اند در اين هفت دور نيز بايد به هر دوري از بقاياي آن، تاريكي هاي مانده در جان خود را نجات دهد.
1 ـ در طواف اول، سر خود را و آن چه در اوست از چشم و زبان و گوش و فهم و درك و عقل و خرد، از گناهان مربوط به آنها خلاص كند و سر و آنچه در اوست بر سر پيمان دوست و عهد حضرت او كه قرآن است بگذارد و با جنابش عهد كند كه جز خيال او تا آخر عمر نداشته باشد، و جز به او فكر نكند و آنچه را در عرصه گاه هستي مي بيند از آثار او ببيند و جز سخن او نگويد و جز به اوامر و نواهي او و انبيا و امامان گوش ندهد.
و خلاصه اين عضو بسيار مهم را كه خود داراي اعضايي است، تسليم حضرت يار كند و تصميمش بر اين قرار بگيرد كه تا زنده است سر در راه او داشته باشد، كه هركس بدين حقيقت آراسته شود، بنده اي وارسته شود و در معرض لطف خاص حضرت جانان قرار گيرد.
2 ـ در طواف دوم حج تمتع، دو دست خود را از جميع گناهان و معاصي; از قبيل گرفتن رشوه، غصب مال، كوفتن بر سر مظلوم، امضاي نا حق، غش در معامله و لمس نامحرم آزاد نمايد، كه وصي رسول حق فرمود:
«الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَيَدِهِ»( 1 )
«مسلمان واقعي كسي است كه تمام مسلمانان از زبان و دست او سالم و راحت و در امان باشند.»
3 ـ در طواف سوم حج تمتع، خويشتن را از تجاوزات شكم آزاد نموده، براي هميشه خود را گرسنه طعام معنوي كند و از دنيا و خوراك و پوشاك آن به اندازه لازم قناعت ورزد.
4 ـ در طواف چهارم، به آزادي در شهوات، به خصوص غريزه جنسي كه هيجان و حرصش انسان را به افراط در عمل و برنامه هاي حرام دعوت مي كند، خاتمه دهد و آن را به قيد عفت مقيد نمايد، كه شهوت ديو خطرناكي است كه در صورت حاكم شدن به انسان، عاقبتي جز سخط و غضب حق و در قيامت جز عذاب سنگين جهنم بجا نخواهد گذاشت.
5 ـ در طواف پنجم، زنجير گناه از دو پاي خويش باز كند و از برداشتن قدم عصيان، خود را در مصونيت حق ببرد و تصميم قطعي بگيرد با قدمهايي كه به طواف خانه محبوب موفق شده، تا آخر عمر به مراكزي كه رضاي حق درآن نيست نرود.
6 ـ در طواف ششم حج تمتع، قلب خود را از محبت ها و كينه هاي غلط و جاذبه هاي ضد حق و حقيقت آزاد نمايد و اين حريم ملكوتي را كه خانه واقعي حق است، از بت هاي زنده و بي جان خالي نمايد و آن را تبديل به آيينه منعكس كننده اسماء و صفات دوست كند. كه اگر دل اسير بت هاي جاندار و بي جان و شياطين انسي و جنّي و جواذب باطل باشد، طواف در آن حريم مقدس تحقق پيدا نخواهد كرد.
در آداب ظاهر طواف، در مناسك فقهاي عظام آمده: كم و زياد كردن طواف موجب بطلان طواف است. در آداب معنوي هم بايد به اين حقيقت توجه داشت كه اگر دل با حالت خلوص واخلاصش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهج البلاغه صبحي: 242
و با توجه كاملش به صاحب بيت همراه طواف كننده نباشد، از طواف كم شده، و اگر دل همراه با شياطين و بت ها در طواف آيد، به طواف اضافه شده و در هردو صورت به معنويت طواف ضربه شديدي وارد خواهد آمد!
7 ـ در طواف هفتم حج تمتع، لازم و بلكه واجب است كه طواف كننده از نقطه دوري از دوست، با تمام قدرت و قوت و در كمال خلوص و اخلاص و عشق و محبت، به سوي مرحله قرب و نزديكي به حريم ملكوتي محبوب حركت كند و در محور لقاء و وصال قرار گيرد و آماده تماشاي جمال معشوق گردد تا از شور و شوق اين تماشا در مقام ابراهيم قرار گيرد و با تمام هستي در آن مقام رفيع سر به سجده آورده و از تمام دنيا و مافيها براي ابد چشم پوشي نمايد و به طور دائم غرق تماشاي جمال يار شود.
آخرين طواف در آن محل رفيع و مكان عرشي طواف نساء است كه پس از آن و دو ركعت نمازش، كاري جز برگشت به وطن باقي نمي ماند.
نماز طواف (پشت مقام ابراهيم عليهالسلام)
نماز بالاترين ذكر و يادآوري، بهترين مظهر رابطه نگه دارنده و تقويت كننده بين خالق و مخلوق، و زيباترين صحنه عشق بازي با حضرت حق تعالي است. بنابراين، بايد با انجام اين فريضه، تعظيم در برابر معبود را تكرار كرد و شايد نماز در پنج نوبت در شبانه روز به همين دليل باشد.
نماز طواف بايد پشت مقام ابراهيم خوانده شود اما ظاهر نماز طواف اين است؛ انسان در مكاني كه ابراهيم عليهالسلام ايستاده، به نماز ايستد ولكن باطن نماز آن است كه مكانت حضرت ابراهيم خليل را دريابد و نمازي چون نماز حضرت ابراهيم عليهالسلام به جا آورد لذا ابراهيم گونه نماز بخواند و بيني شيطان را به خاك بمالد و كسي كه در حال نماز، خلوص، خضوع و حضور قلب
ندارد و گرفتار وساوس است در جاي حضرت ابراهيم عليهالسلام نايستاده و او طعمه شيطان است و شيطان، بيني او را به خاك ماليده است.
تبرك به آب زمزم
مستحب است بعد از نماز طواف مقداري از آب زمزم بنوشد و مقداري بر سر و روي خود بريزد و به پيروي از رسول اعظم صليالله عليه و آله اين دعا را بخواند: اللهم اجعله علما نافعا و رزقا واسعا و شفاء من كل داء و سقم.
از خداوند تعالي علم سودمند، روزي فراوان و شفاي از هر بيماري را طلب كند.
امام سجاد عليهالسلام از شبلي پرسيدند: آيا هنگامي كه بالاي زمزم آمدي در اين قصد بودي كه خدايا، هرچه طاعت توست پذيرفتم و هرچه معصيت است ترك كردم.
لذا زائر عارف به اسرار حج، وقتي كه آب زمزم را بر سر و سينه يا در كام و دهان خود ميريزد، قصد او اين است كه خدايا، من جام طاعت نوشيدم و جام معصيت را ترك كردم.
سعي بين صفا و مروه
سعي آن است كه از كوه صفا برود به مروه و از مروه برگردد به صفا.
به اين معني كه از صفا به مروه رفتن يك شوط است و از موره به صفا برگشتن نيز يك شوط ميباشد به طوري كه واجب است سعي بين صفا و مروه هفت مرتبه باشد كه به هر مرتبه يك شوط گويند.
سر سعي، نيل به صفا و بار يافتن به مروت است به اين معنا وقتي به سوي مروه ميرود، سعي ميكند تا مروت به دست آورد و آنگاه كه رو به جانب صفا دارد ميخواهد خود را تصفيه كند و از صفاي الهي برخوردار شود.
انسان در مسير تربيت و رشد و كمال بايد سعي و تلاش داشته باشد؛ چرا كه: «لَيسَ لِلاِْنْسانِ اِلاّ ما سَعي»1.البته دو صفت بايد در هر مبدأ و مقصد تلاش انسان بروز و ظهور داشته باشد:
1. تلاش انسان بايد بر مبناي صفا، پاكي، صداقت و طهارت باشد؛
2. نتيجه و هدف اين تلاش نيز بايد رسيدن به فضائل اخلاقي و كمالات انساني همانند: مروّت، مردانگي، جوانمردي، آزادگي و حريت باشد.
بنابراين، تلاش مبتني بر نفاق، دروغ، مكر، حيله و نيرنگ و به مقصد ناجوانمردي و ظلم و خيانت، نه تنها مفيد فايدهاي نيست، بلكه شديدا مضرّ ميباشد.
تقصير
تقصير يعني قدري از موها يا ناخنها را بزند اگرچه احتياط آن است كه قدري از موها و ناخنها را بزند.
تقصير به مانند سلام در نماز است همانطور كه سلام در اثناي نماز حرام است ولي در پايان نماز واجب ميباشد و با سلام، نمازگزار از حالت نماز خارج ميشود و اموري كه در نماز بر او حرام بود با تسليم و سلام بر نمازگزار حلال ميشود، همانطور تقصير چنين است كه با انجام آن در اثناي اعمال حرام است اما در پايان اعمال واجب است و شخص از حالت احرام خارج شده و انجام آن اموري كه بر محرم، حرام بود، حلال ميشود.
وظيفه زنان در تمامي اعمال اعم از عمره مفرده يا عمره تمتع يا حج تمتع تقصير است حتي زنان مخير بين تقصير و حلق نيستند و فقط تقصير در پايان اعمال بر آنان واجب است اما مردم در عمره مفرده مخير بين تقصير و حلق هستند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نجم/ 39.
ولي حلق رجحان بر تقصير دارد چون رسول خدا صليالله عليه و آله و سلم دو مرتبه براي "محلقين" كساني كه سر خود را ميتراشيدند طلب مغفرت ميكند اما براي تقصيركنندگان يكبار طلب مغفرت ميشود.
از معيارهاي عمده بندگي براي هر سالك در مسير تربيت الهي با تمام تلاشها، عبادتها، مجاهدتها، تحمل سختيها، اعلام قصور در محضر معبود ميباشد؛ لذا امام باقر عليهالسلام به جابر سفارش ميكنند: اي جابر! از خدا بخواه، تو را از نقص و تقصير خارج نكند؛ «لا اَخْرَجَكَ اللّهُ مِنَ النَّقْصِ وَالتَّقْصيرِ»
يعني هميشه بايد انسان خود را بدهكار حضرت معبود بداند و همه عبادتهاي خود را مديون توفيقات او بداند: «وَ ما تَوْفيقي اِلاّ بِاللّهِ»1 و تلاش خود را در مقايسه با الطاف حضرت دوست، هيچ بداند و حتي نسبت به توفيق همين عبادات نيز شاكر باشد.
احرام مجدد حج تمتع
ظاهرا ورود به هر ميهماني ميتواند دو مرحله داشته باشد كه هر مرحلهاي شرائط و آداب خاص خود را دارد؛ براي ورود به مرحله پذيرايي عمومي، احرام اوّل لازم است و بعد از نشان دادن قابليت، نسبت به ورود به مرحله پذيرايي خصوصي، احرام دوم ضروري ميباشد، با تمام آنچه در نكات تربيتي احرام گفته شد.
از امام صادق عليهالسلام نيز سؤال شد كه چرا خداوند بعد از اعمال عمره، به ميهمانان خود امر به خروج از حرم ميكند و بعد از طي مراحل عرفات و مشعر و مني، آنها را به حضور در خانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحار الانوار، ج40، ص175، از رسول اكرم صلياللهعليهوآله
ميپذيرد؟ حضرت سرّ آن را خارج شدن ميهمان، تقاضاي عفو و بخشش و التماس براي پذيرش و عزيز شدن او براي ميزبان ذكر فرمود، تا حدّي كه وقتي اين همه عزيز شد و قابليت پيدا كرد، ميزبان ندا ميدهد: تو را بخشيدم، تو را پذيرفتم، وارد شو كه قابليت پيدا كردي.... در مسير تربيت نيز طي مراحل و سلوك منازل اين چنين خواهد بود و هر مرحلهاي، احرام خاص (لباس خاص، ذكر خاص، واجب و حرام خاص) ميخواهد.
وقوف در عرفات
اولين مرحله از مناسك حج تمتع بعد از احرام حج تمتع، وقوف از سرزمين عرفات ميباشد و اين عمل از بعد از زوال روز نهم ذيحجه تا غروب شرعي ميباشد.
هر حركتي نيازمند معرفت است و معرفت نيز زمينههائي ميخواهد؛ تا انسان زانو نزند، خاكنشين نشود، متواضع نباشد، سائل نباشد، وقوف نكند و زمان نگذارد (آنچه كه در اين عمل سفارش شده است)، چيزي به دست نخواهد آورد؛ لذا معروف اين است كه در وادي معرفت، اگر همه وجود خود را وقف كردي، دريافت خوبي خواهي داشت.
اميرالمومنين امام علي عليهالسلام درباره راز وقوف در عرفات فرمودند: عرفات خارج از مرز حرم است و ميهمان خدا بايد بيرون دروازه، آنقدر تضرع كند تا لايق ورود به حرم شود.
البته اسرار وقوف در عرفات فراوان است از جمله:
1- حجگزار بداند كه خداوند متعال به همه نيازهاي او واقف و بر رفع همه آنها تواناست لذا امام سجاد عليهالسلام به سائلي كه در روز عرفه گدايي ميكرد، فرمود: واي بر تو! آيا در چنين روزي، دست نياز به سوي غيرخدا دراز ميكني، در چنين روزي براي كودكان در رحم، اميد سعادت ميرود.
2- حاجي بايد بداند كه خداوند متعال به نهان و آشكار او و حتي آنچه براي خود او روشن نيست، خداوند آگاه است.
امام سجاد عليهالسلام فرمود: عصر روز عرفه و ظهر روز دهم، خداي سبحان بر ملائكه افتخار ميكند و ميفرمايد؛ اينان بندگان من هستند كه از راههاي دور و نزديك با مشكلات بسيار به اينجا آمده و بسياري از لذتها را بر خود حرام كرده و بر شنهاي بيابانهاي عرفات و منا خوابيده و اينچنين با چهرههاي غبارآلود در پيشگاه من اظهار عجز و ذلت ميكنند.
آنگاه خداوند به ملائكه اجازه ميدهد تا بر دلها و اسرار حاجيان آگاه شوند.
فرشتگان، گروهي را ميبينند كه دلهايشان بسيار نوراني است.
خداوند سبحان ميفرمايد: اين گروه، مطيع خدا و پيامبر او هستند.
پيامبر را امين وحي ميدانند و معتقدند كه او از نزد خود هيچ نگفته و در همه مسائل و احكام الهي و از آن جمله در امامت و رهبري، سخنان و اقدامهاي او طبق وحي بوده است.
يكي از بهترين اعمال در روز عرفه، خواندن دعاي امام حسين عليهالسلام در اين روز ميباشد.
در اين دعا، امام حسين عليهالسلام همانطور كه روش حكومت اسلامي و دولت مكتبي و ظهور ولايت الهي را نشان ميدهد، رسم سلحشوري و سنت سركوبي جنايتكاران را هم ارائه ميكند.
در اين روز، از حضور امام زمان عليهالسلام غافل نشويم كه هر سال در مراسم حج و به ويژه در عرفات و منا حضور دارند.
اميد آن كه حاجيان هر چند اندك بتوانند آن وجود مبارك را بشناسند.
وقوف در مشعر الحرام
پس از غروب آفتاب روز نهم ذيحجه از سرزمين عرفات به سوي مشعرالحرام حركت ميكنند.
اما مشعرالحرام جزو محدوده حرم و اولين در ورودي حرم است، لذا كسي كه در عرفات و در روز
عرفه به علوم و معارف الهي عارف شده، لايق است كه وارد حرم شده و در راهرو و دالان ورودي آن شبي را بيتوته كند و از همانجا سنگريزههايي را جمعآوري نمايد تا در روز دهم در منا جمرات و شيطان را رمي كند.
راز وقوف در مشعرالحرام آن است كه قلب خود را با شعار تقوا آگاه كند تا قلب او با تقوا شناخته شود و با جمعآوري سنگريزهها نيرو ميگيرد و خود را مسلح ميكند تا با شيطان به نبرد برخاسته و با طاغوت بجنگد.
انسان چه بخواهد چه نخواهد، سائر الي الله است كه: «يا اَيهَا الاِْنْسانُ اِنَّكَ كادِحٌ اِلي رَبِّكَ كَدْحا فَمُلاقيهِ»1؛«اي انسان! تو با تلاش و رنج به سوي پروردگارت ميروي و او را ملاقات خواهي كرد.» و در اين سير، هم شور لازم دارد و هم شعور؛ و اگر شور تبديل به شعور نشود، مقطعي، سطحي و بيمحتوا خواهد بود. مهمترين معيار شعوري كه از معرفت صحيح حاصل ميشود، مسلح شدن براي مبارزه با دشمن دائمي درون (نفس اماره) و برون (ابليس) ميباشد و اين پيام جمع كردن سنگ ريزهها در وادي مشعرالحرام ميباشد و شايد عدد هفت نيز بيانگر اين اصل تربيتي باشد كه در مبارزه با دشمن هم تنها راه تضمين شده، راه ولايت است. (چنانكه در مورد طواف گذشت.)
وقوف در مني
حاجيان پس از طلوع آفتاب روز دهم ذيحجه به منا ميآيند تا اعمال خاص آن سرزمين را بجا آورند.
منا، سرزمين نيل به تمنيات صادق است.
منا، سرزمين برآوردن آرزوهاست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 انشقاق/ 6.
منا، سرزمين مطلوبها و خواستههاست.
امام سجاد عليهالسلام از شبلي پرسيدند، آيا آرزوهاي ديگران را هم برآوردي، آيا به آن پايه از كمال رسيدي كه مردم از زبان و دل و دست تو آسيب نبينند؟
مردم بايد از دست و زبان حاجي در آسودگي باشند و حاجي نبايد با زبانش كسي را نه به صورت جدي و نه به صورت شوخي و به بهانه طنزگويي اذيت كند و بالاتر از آن، قلب او نيز به كسي آسيب نرساند و صدمه و آسيب قلبي آن است كه انسان كينه كسي را در دل داشته باشد و يا نسبت به كسي حسادت ورزيده و بدخواه او باشد.
رمي جمرات :اولين عمل در سرزمين منا رمي جمره عقبه ميباشد.
معناي سنگ زدن به جمره آن است كه من هر شيطان و شيطنتي را رمي كردم، پس اگر انساني خود جزو شياطين انساني باشد هرگز قدرت و لياقت رمي را ندارد.
پس حاجي متوجه باشد كه آن جمره، شيطان نميباشد و اين سنگ زدن رمي شيطان و راندن شيطان نيست و شيطان هرگز با هفت سنگ طرد نميشود، تنها راه در امان ماندن از آسيبهاي شيطان پناه بردن به خداوند متعال ميباشد اما كسي كه غافل باشد از ياد خداوند متعال، شيطان قرين او ميشود و كسي كه شيطان قرين او شد هرگز نميتواند شيطان را رد كند و چنين كسي حقيقتا اعمال منا را انجام نداده اگرچه ظاهرا انجام داده است و اين شخص به سر رمي جمرات نرسيده است.
در مني براي تربيت بايد شياطين درون و بيرون (جنّ و انس) را رمي كرد كه هم متعددند (جمره اولي، وسطي، عقبي) و هم متنوع هستند (كوچك، متوسط، بزرگ). هيچ انساني از زمان حضرت آدم ابوالبشر عليهالسلام تا قيامت از برخورد با شيطان مستثنا نشده است و تفاوت انسانها به نوع برخورد و مبارزه با شيطان است.
دومين عمل در سرزمين منا، قرباني كردن است.
سر قرباني كردن آن است كه قرباني كننده، گلوي ديو طمع را بريده و او را بكشد.
پس قرباني نمودن يعني، طمع را سر بريدن.
در اين مسير، يكي ديگر از ضرورتهاي تربيتي، قرباني كردن آرزوهاست؛ آرزوهايي كه به بيان امام علي عليهالسلام ميتواند آخرتي را به فراموشي بكشاند: «وَ اَمّا طُولُ الاَْمَلِ فَينْسِي الاْخِرَةَ»؛1و اما آرزوهاي طولاني، آخرت را از ياد( انسان) ميبرد.»
اولاد، اموال و همه هستي انسان مظهر آرزوهاست؛ اگر توانستيم كه از فرزند خود در راه خدا دل ببُريم؛ همچنان كه ابراهيم عليهالسلام در قرباني اسماعيل عليهالسلام اين چنين كرد و اگر توانستيم از مال خود با اداي واجبات (خمس و زكات) و انفاق بگذريم، نيل به مقصود ممكن خواهد بود.
سومين عمل در سرزمين منا، حلق است.
موي سر انسان به حسب ظاهر، جمال و زيبايي انسان است.
اگر كسي موي سر شخصي را به اجبار بتراشد بايد ديه بپردازد چون زيبايي را از او گرفته است.
اما در منا، بايد سر خود را بتراشد و راز تراشيدن اين است كه انسان هرگونه غرور و كبر ومنيت را از سرش به در كند و خود را از هر معصيتي تطهير و تنظيف نمايد.
ضرورت سوم اين مسير، اعلام تقصير و حضور مجدد است كه بايد شديدتر از اعلام تقصير اوّل باشد (سر تراشيدن نسبت به ناخن گرفتن). هر چه تلاش همراه با توفيق بيشتر و سختتر باشد، بايد اعلام شرمندگي انسان بيشتر باشد؛ چون به كنه عنايات حضرت حق توجه بيشتري پيدا ميكند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نهج البلاغه، خ42.
طواف حج
طواف بر محور توحيد با هدايت ولايت، گاهي به دنبال معرفت و شعور اجمالي است كه تأثير خاص خود را دارد؛ ولي هنگامي كه بعد از كسب معرفت، پيدا كردن شعور لازم، رمي هوسها، قرباني كردن آرزوها و اعلام خضوع و خشوع باشد، تأثير ديگري دارد.
نماز طواف
نياز واقعي، اتصال واقعي را ميطلبد و اين اتصال است كه به انسان نيرو ميدهد و مصونيت ايجاد ميكند كه «اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهي عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ»1؛«همانا نماز [انسان را] از زشتيها و گناه باز ميدارد.»
سعي بين صفا و مروه
تكرار از اصول تربيتي است و سالك دائما بايد توجه داشته باشد كه تلاش ضروري است و بايد هر تلاشي مبتني بر صفا و صداقت باشد و مقصد آن نيز بايد مروّت، جوانمردي و فتوّت باشد.
طواف نساء
حضور همراه كه كفو انسان هم بايد باشد، از ضروريات مسير است؛ لذا خيلي از سالكان توفيقات خود را مديون همراه هوشيار خود بودهاند.
نماز طواف نساء
براي درس استفاده كردن از لذائذ دنيا، يادآوري لذائذ معنوي، كنترل كننده خوب و زيبايي است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. عنكبوت/ 45.
عيد قربان
هر تربيتي، مقصدي دارد. مقصد انسان در مسير رشد و كمال، كشف حقيقت انسانيت اوست و حقيقت انسان چيزي جز تحقق روح بندگي و عبوديت نيست و اگر اين مقصد حاصل شود، در نظام تربيتي، اعمال حق به زيبايي تحقق مييابد؛ يعني كشف حقيقت انسان و كشف روح عبوديت و بندگي. تحقق اين معنا، عيد بزرگي است و عيد تقرب به خالق هستي است.
آثار و ابعاد تربيتي و معنوي اسرار و معارف حج از منظر امام راحل (قدس سره)
وَللّهِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيهِ سَبِيلاً...(1)
«و بر مردم است حج خانه خدا، هر آنكس كه توان رفتن به آنجا را داشته باشد.»
مقدمه
حج، از باشكوهترين شعائر اسلامي و نمايش شكوهمند انسانهايي است كه از اقصينقاط عالم در يك نقطه، ـ مكه ـ وادي امن، گِرد ميآيند؛ وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدا آمِنا...(2) ؛ «و ابراهيم گفت: اي پروردگار من، اين شهر را جاي امني گردان.»
و حاجي آنگاه كه با قافله عرفان راهي اين خانه ميشود و جامههاي رنگين دنيا از تن خويش برميكند و با پارچهاي سفيد و يكدست، ميان دريايي از انسانها به سوي خدا ميشتابد، اين عمل او لبيك به فرمان الهي است كه فرمود:
وَللّهِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيهِ سَبِيلاً...(3)
«و بر مردم است حج خانه خدا، هر آنكس كه توان رسيدن بدانجا را داشته باشد.»
حج، محل دفن آرزوها و آمال انسانهاست.
حج، برنامه و دستوري است براي سازندگي انسانها.
متاعي كه در حج ميفروشند جز به زحمت تن و تصفيه روح به دست نميآيد.
در هريك از اعمال و مناسك حج، اسراري است كه مقصود آنها تربيت آدم است؛ از پوشيدن حوله احرام گرفته تا لبّيك گفتن، سپس دم فروبستن ولبّيك نگفتن به هنگام ديدن ديوارهاي مكّه، ورود به مسجدالحرام، ديدن كعبه و طواف خانه خدا، نماز پشت مقام ابراهيم، سعي در صفا و مروه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . آل عمران : 97
2 . بقره : 126
3. آل عمران : 97
و تقصير و در روزهاي بعد رفتن به مواقف ثلاث، حضور در عرفات و مشعر و منا و از احرام در آمدن و بازگشت بهسوي مكه و انجام اعمال مخصوص و... همه، جز آداب و برنامههايي براي تربيت و تصفيه روح بشر، چيز ديگري نيست. و اينك پرداختي به بعضي از آداب، كه از ظاهري با اهميتتر برخوردار است و تفسير حضرت امام خميني قدسسره درباره اسرارو ابعاد معنوي اعمال حج:
1- حضور در ميقات
اوّلين منزلي كه حاجي بدان وارد ميشود و آغازين عمل اوست، حضور در ميقات است.
حاجي وقتي به ميقات وارد ميشود، هرآنچه از دنيا و بهرههاي آن بههمراه دارد؛ مانند لباسهاي فاخر، زينتهاي مرسوم و متداول، وابستگيها و علقههاي مادّي همه را از خود دور ميسازد و به لباس احرام مزين ميشود.
2- جامه احرام
حاجي آنگاه كه لباس احرام به تن ميكند، ميتواند مراتب و درجات بالايي از حضور را درك كند؛ زيرا از دنيا بهجز به يك جامه، آن هم جامهاي كه آراسته و پيراسته نيست و ظاهري ساده دارد، و چيز ديگري همراهش نيست.
جامه سپيد احرام نشانه پاكي و صفا و علامت طهارت است.
عمل حاجي به قلب و جوارح اوست؛ بديهي است قلبي كه به طهارت و پاكي ميانديشدنميتواندظاهريناآراسته داشته باشد. او بايد جوارح خود را نيز پاك سازد؛ از همينرو به غسل و شستوشو قبل از به تن كردن جامه احرام سفارش شده است.
آنگاه كه لباس احرام به تن ميكند، طبق دستور اسلام حتي از بعضي از حلالها هم بايد بپرهيزد تا بندگي آموزد. از نگاه در آينه و زينت دربدن، حتّي از پوشاندن سر و روي پا و... ممنوع ميشود. جامه احرام جامه بندگي و اطاعت است.
«اين كه لباس دوخته را از تن بيرون ميآوري؛ يعني آن لباس گناه و عصيان را كه تاكنون تاروپود آن را بافتيد و دوختيد و در بر كرديد بيرون آوريد وگرنه چه فرقي است بين لباس دوخته و نادوخته؟! البته چنين نيست كه عبادت در لباس دوخته قبول نباشد، چون انسان در طول سال در لباس دوخته نماز ميخواند و عبادت ميكند؛ اما در حج قبول نيست، و اين براي آن است كه ميخواهند اسرار حج را به انسان تفهيم كنند كه او روزي را هم در پيش دارد كه بايد با لباس ندوخته وارد آن روز شود و آن روز مرگ است كه كفن در بر ميكند و در قيامت با همان كفن ظهور و حضور پيدا ميكند... امام سجاد عليهالسلام به شبلي فرمود: معناي كندن لباس دوخته شده؛ يعني خدايا! من ديگر لباس گناه در بر نميكنم و از هر گناهي توبه كردم.»( 1 )
آري، حاجي تا وقتي جامه رنگين دنيا بر تن دارد، پس هنوز مشغول است و هنگامي كه جامه رنگين از تن كند و جامه احرام پوشيد، ديگر هيچ ندارد و از تمام تعلقات ميرهد و چون خسي در ميقات در انبوه زائران گم ميشود؛ چون قطرهاي در اقيانوس.
3- در معناي لبيك
«لبّيك أللّهمّ لبّيك، لبّيك لا شريك لك لبّيك، إنّ الحمد والنعمة لك والملك لا شريك لك لبيك»
حاجي از ميقات خارج ميشود در حالي كه لبّيكگو است، به عشق ديدار كعبه سر از پا نميشناسد و به عشق ديدار پروردگار اشك شوق ميريزد. حضرت امام خميني قدسسره ميفرمايند: «در لبّيك لبّيك «نه» بر همه بتها گوييد و فرياد «لا» بر همه طاغوتها و طاغوتچهها كشيد.»2 يعني با هرچه ظلم و جور است ستيز كنيد و از هواي نفس و شيطان درون گرفته تا شياطين برون و بتهاي زمان.
راز گفتن لبيك در اين است كه اي خدا، از اين لحظه ملتزم ميشوم كه تنها در مسير طاعت تو گام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. عرفان حجّ ، ص48
2. صحيفه نور، ج19، ص197
بردارم و چيزي جز حق بر زبانم جاري نكنم و زبانم را بر معاصي حرام گردانم. زائر خدا در حج با خداي خويش پيمان و ميثاق ميبندد؛ و در اصل تمامي اعمال حج پيماني است كه بين معبود و عبد بسته ميشود.
به فرموده امام خميني قدسسره :
«لبيكهاي مكرّر از كساني حقيقت دارد كه نداي حق را به گوش جان شنيده و به دعوت اللّهتعالي بهاسمجامع، جواب ميدهند. مسأله مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب. گويي گوينده از خود در اين محضر بيخود شده است. وجواب دعوت را تكرار ميكند و دنباله آن سلب شريك به معناي مطلق آن مينمايد كه اهلاللّه ميدانند نه شريك در الوهيت فقط. گرچه سلب شريك در آن نيز شامل همه مراتب تا فناي عالم در نظر اهل معرفت است و حاوي جميع فقرات احتياطي و استحبابي است مثل، «... الحمد لك والنعمة لك...» و حمد را اختصاص ميدهد به ذات مقدس، همچنين نعمت را و نفي شريك ميكند و اين نزد اهل معرفت غايت توحيد است و به اين معناست كه هر حمدي و هر نعمتي كه در جهان هستي تحقق يابد حمد خدا و نعمت خداست، بدون شريك و در هر موقف و مشعري وقوف و حركتي و سكون و عملي اين مطلب و مقصد اعلي جاري است و خلاف آن شرك به معناي اعم است كه همه ما كوردلان به آن مبتلا هستيم.»( 1 )
آري، زائر به هنگام گفتن لبّيك بايد از هرچه به معناي تعلّق و تملّق است پرهيز كند تا شرط حضور در محضر باري تعالي را به دست آورد و در اين آزمون سرفراز شود.
او به دعوت خداي سبحان پاي در ميقات گذارده و لباس احرام بر تن كرده و از منزل و مأواي خويش براي ديدار كعبه و زيارت بيت عتيق دور شده و تمام زخارف دنيا را يكجا رها كرده و دنيا را به اهل خود واگذارده و اينك در محضر خداست. البته انسان هميشه در محضر خداست؛ چرا كه به فرمايش امام راحل قدسسره «عالم محضر خداست و...» ولي در همين محضر گسترده الهي، محضرهاي خاصي نيز وجود دارد كه انسان فقط در حالتها و موقعيتهاي خاص ميتواند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيفه نور، ج19، ص42
وارد آن شود و اگر صاحب خانه دعوتي نكند شرط حضور در اين محضر عرفاني به دست نميآيد. پس معناي محضر الهي و كشف جمال ربوي در سخن امام اين است كه انسان بايد به مرتبت كشف و شهود برسد و براي رسيدن به اين مرتبه، زماني بهتر از موسم حج و مكاني بهتر از ديار وحي نيست؛ جايي كه انسان به دعوت خداي متعال آنجا حضور يافته و به نداي خداوند سبحان لبيك ميگويد. حاجي در اصل ميهمان خداست و ميهمان اگر بخواهد از ميزبان كمال استفاده را ببرد، بايد در محضر او باشد.
حاجي با لبّيك خود اعتراف ميكند كه: تو بيشريكي و خداي واحد واحدي.
اين اعتراف زباني بايد در عمل انسان نيز پياده شود. بسيارند انسانهايي كه زبان به سلب و نفي شريك براي خداي متعال ميگشايند امّا قلب و دلشان جايگاه شيطان است و اينجاست كه بايد زائر در مقام معامله با خدا درآيد و تمام تعلّقات را رها سازد و رضايت او را كسب كند و خطاب به پروردگار بگويد: الهي، حمد براي تو است، چون تو محمودي. نعمت از آنِ تو است، چون تو منعمي. همه فقيراند و ملك و حكومت براي تو است.
ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكي و خدايي نروم جز به همان ره كه توام راهنمايي
حضرت امام قدسسره در اين باره ميگويد: «مراتب معنوي حج كه سرمايه حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه نزديك مينمايد؛ حاصل نخواهد شد مگر آنكه دستورات عبادي حج به طور شايسته و مو به مو عمل شود... و لبّيكهاي شما جواب دعوت حق تعالي باشد و خود را محرم براي وصول به آستانه محضر حق تعالي نماييد و لبيك گويان براي حق، نفي شريك به همه مراتب كنيد و از خود كه منشأ بزرگ شرك است به سوي جلّ و علا هجرت نماييد.»1
حضرت امام رحمهالله «خود» و «خوديت» را منشأ بزرگ شرك ميداند. خود چيست؟
«خود» همان غرور، كبر، نخوت و منيت است؛ همان صفاتي كه فرعون را واداشت تا ادعاي ربوبيت كند! پس منشأ همه آفات خودپرستي است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيفه نور، ج19، ص42
4- ورود به حرم و مكّه
حاجي آنگاه كه ديوارهاي مكّه را ميبيند، از گفتن لبيك باز ميايستد و با آمادگي تمام، براي انجام شعائر الهي، پا به بلداللّه الحرام ميگذارد.
مكّه معظمه و مشاهد مشرفه، موطن حوادث و نهضتهاي انبيا و پيامبر اسلام است. آنجا محل نزول جبرئيل امين و خاستگاه پيامبران بزرگ الهي است.
نور نبوّت پيامبر خاتم در اين سرزمين متجلّي شد و اسلام، اين دين كامل، از اين ديار به جهانيان عرضه گرديد. پيامبر بزرگ اسلام چه سختيها و بلايايي را در سرزمين مكه به دست ابوسفيانها و ابوجهلها كشيد، ليكن از پاي نايستاد و اسلام، آن نهال نوپا را به درختي تنومند و پرثمر تبديل كرد. امام خميني قدسسره درباره عظمت مكه و كعبه ميگويد: «مكّه جايي است كه همه انبيا خدمتگزار او بودند.»1
5- در بيان فلسفه طواف
...وَلْيطَّوَّفُوا بِالْبَيتِ الْعَتِيقِ2؛ «خانه آزاد را طواف كنيد.» خانهاي كه كسي نميتواند مالك آن شود. آري، زائران عاشق با طواف پيرامون كعبه كه آزاد از هر قيدي است، درس بندگي و آزادگي ميآموزند.
حضرت امام راحل گردش به دور خانه را رهايي از قيود دنيا شمرده ميگويند:
«در طوافِ حرمِ خدا، كه نشانه عشق به حق است، دل را از ديگران تهي كنيد و جان را از خوف غير حق پاك سازيد و به موازات عشق به حق از بتهاي بزرگ و كوچك و طاغوتها و وابستگانشان برائت جوييد كه خداي تعالي و دوستان او از آنان برائت جستند و همه آزادگان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيفه نور، ج20، ص145
2 . حج : 29
جهان از آنان بريء هستند.»( 1 )
پس انسان به هنگام طواف، در مدار توحيد قرار ميگيرد و از هرچه شرك و پليدي است، دور ميشود.
6- حجرالأسود دست راست خداست
طواف از ركني كه حجرالأسود در آن است آغاز ميشود و حاجي از مكان حجرالأسود، آموزش بندگي ميبيند. حجرالأسود يمين خدا در زمين است. سنگي كه گويند در آغاز سياه نبود بلكه سفيد و درخشان بود همراه با مقام ابراهيم به زمين نازل شد و پيامبر فرمود: حجرالأسود ياقوتي سفيد از ياقوتهاي بهشت بوده و خداوند آن را به سبب لمس دست گناهكاران، دگرگون ساخت.
امام خميني قدسسره درباره استحباب استلام حَجَر ميگويد:
«در لمس حجرالأسود بيعت با خدا بنديد كه با دشمنان او و رسولانش و صالحان و آزادگان دشمن باشيد و به اطاعت و بندگي آنان هركه باشد و هرجا باشيد سر ننهيد و خوف و زبوني را از دل بزداييد كه دشمنان خدا و در رأس آنان شيطان بزرگ زبونند، هرچند در ابزار آدم كشي و سركوبي و جنايتشان برتري داشته باشند.»( 2 )
همچنين درباره فلسفه عمل طواف به دور كعبه، در جملهاي كوتاه ميفرمايند:
«گردش به دور خانه خدا نشان دهنده اين است كه به غير از خدا، گرد ديگري نگرديد.»( 3 )
كعبه برترين نشانه خدا در روي زمين است و زائر خانه خدا همچون فرشتگان كه حول عرش خداوند هميشه در گردشند، ميچرخد. قرآن ميفرمايد:
وَتَرَي الْمَلاَئِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ...(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيفه نور، ج20، ص18
2. همان
3. صحيفه نور، ج9، ص224
4. زمر: 72
«فرشتگان را ميبيني كه به تسبيح و ستايش خداوند به طواف عرش مشغولند.»
همانطور كه طواف فرشتگان در عرش خدا نشانه عشق آنان به خداست، بنده نيز بايد همانند ملائك به مقام تسليم و رضا برسد و كعبه را طواف كند.
طواف يكي از بهترين حالات بنده در مقام تعظيم و تكريم خدا است.
انسان ميتواند در مطاف معرفتهاي بسياري بياموزد؛ زيرا كه در دايره توحيد، معرفت هسته مركزي است و آنكس كه به دور معرفت ميچرخد نور خدا در دلش جلوهگر ميشود.
7- صفا و مروه
إِنَالصَّفَـاوَالْمَـرْوَةَ مِـنْ شَعَـائِرِ اللّهِ.(1)
«صفا و مروه از شعائر الهي است.»
به فرموده امام سجاد عليهالسلام اسرار بسياري در سعي ميان صفا و مروه وجود دارد. انسان در مسعي ميآموزد كه بايد از گناه به سوي خدا فرار كند و سعي كند كه با سرعت به طرف خدا برود.
حاجي در هنگام سعي بين صفا و مروه در حالت ترديد بين خوف و رجا است.
هروله و دويدن بين صفا و مروه، از گناه به سوي اطاعت و از غير به حق دويدن است. معناي تردد بين دو كوه صفا و مروه؛ يعني خدايا! من بين خوف و رجاء به سر ميبرم، نه خوف محض دارم و نه رجاء محض. نه آنچنان است كه فقط بترسم و هيچ اميد نداشته باشم و نه آنچنان است كه همه اميد باشد و هيچ ترس نباشد.(2)
معناي خوف آن است كه نسبت به كارهايي كه در اين دنيا انجام ميدهيم، هميشه خائف باشيم و گرنه حسّ غرور در وجود ما جوانه ميزند و درخت كبر و نخوت ريشه ميگيرد. و معناي رجاء و اميد اين است كه به لطف حف اميدوار باشيم كه اين اميدواري مايه نشاط او و راهنما به سوي تكامل باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بقره: 158
2. عرفان حج، جوادي آملي، ص70
ايناست كهامام خميني قدسسره ميفرمايند:
«و در سعي بين صفا و مروه با صدق و صفا سعي در يافتن محبوب كنيد كه با يافتن او، همه بافتهاي دنيوي گسسته شود و همه شكها و ترديدها فرو ريزد و همه خوف و رجاهاي حيواني زايل شود...»1
8- اسرار عرفات
حاجي از مكّه هجرت ميكند و به عرفات، بيابان عرفان ميرسد؛ بياباني كه محلّ شناخت است، شناخت حق و دريافت نور.
جايي كه كسي ديگري را جز به مسلماني نميشناسد. حاكم و زيردست و وزير و رعيت امتيازي بر يكديگر ندارند. در عرفات آنچه با عنوان يك اصل پذيرفتني است بينشان بودن از تمام نشانهاست.
حاجي در عرفات بدنبال گمشدهاي ميگردد كه از ديدها و نظرها پنهان است.
چشمهاي ناسوتي است كه پرده ناسوت را كناري ميزند و حجاب را برطرف ميكند تا به نور جمال بقيةاللّه(عج) روشن شود.
قلبهاي رقيق و عاطفهمند است كه در عرفات و در محضر حق حضور مييابد و اشگ ميبارد و سرانجام ثمر ميگيرد.
عرفات آيتي از آيات الهي است. نشانهاي از رحمت حق است. در عرفات ميزبان قائم آل محمد است.
امام خميني قدسسره ميفرمايد:
«با حال شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفات برويد و در هر موقف، به اطمينان قلب بر وعدههاي حق و حكومت مستضعفان از چنگال استكبار جهاني باشيد و راههاي نجات را از حق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . صحيفه نور، ج20، ص18
در آن مواقف كريمه طلب كنيد.»( 1 )
در جاي ديگر ميگويد:
«با حال شعور و عرفان به مواقف ثلاث (عرفات و مشعر و منا) برويد»
عرفات و مشعر و منا كامل كننده حجّ است آدمي در اين مكانها، باديدن دريايي موّاج از انسانها به ياد صحراي محشر ميافتد كه همه انسانها براي حسابرسي اعمال در آنجا گرد ميآيند. اين درياي موّاج انساني از چه روي بدينجا آمدهاند. آيا اينان براي طلب دنيا در اينجا جمع گرديدهاند؟! آيا در اينجا جز از نشاط روح و معناي تعالي و جستجوي حق طلبانه چيزي هم از دنيا و تجمّلات آن وجود دارد؟!
امير مؤمنان حضرت علي عليهالسلام علت حضور زائر در عرفات اينگونه ميفرمايد: «ميدانيد وقتي زائر و انسان حجگزار احرام بست چرا بايد به عرفات رود و بعد بيايد كعبه را طواف كند؟ براي آنكه عرفات خارج از مرز حرم است و اگر كسي ميهمان خداست ابتدا بايد به بيرون دروازه رود و آن قدر دعا و ناله كند تا لايق ورود به حرم شود.»( 2 )
حاجي در سرزمين عرفات از جبلالرحمه، كوه رحمت بالا ميرود تا دعاي عرفه را آنجا بخواند، دعايي كه سرتاسرش عرفان و معناست، در قسمت چپ آن كوه بود كه سيد شهيدان حسينبن علي عليهماالسلام رو به كعبه آن دعاي معروف را قرائت كرد.
9- بيتوته در مشعر
امام خميني فرمودند با حال شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفات رويد.
فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ...(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. صحيفه نور، ج19، ص197
2. اصول كافي، ج4، ص244؛ وسايل الشيعه، چاپ جديد، ج11، ص225
3. بقره: 197
ثُمَّ أَفِيضُوامِنْ حَيثُ أَفَاضَالنَّاسُ1
مشعرالحرام محدوده حرم است، اينجا محدوده حرم امن و ورودي حرم الهي است. اينجا محلي است كه بايد شب را در آن بتوته كرد.
در اين مكان است كه بايد به جمعآوري سنگ ريزه و به تعبير تهيه سلاح پرداخت و به جنگ شيطان رفت.
10- فلسفه اعمال منا
مني بر وزن رضا يعني اميد و آرزو
از عرفات و مشعر كه ميگذري به منا سرزمين عشق و آرزوها قدم ميگذاري. پس آرزويت را از خدا بخواه، اما آنچه بر تو حلال نيست و استحقاق آن را نداري، آرزو نكن و به فرموده امام صادق عليهالسلام «لا تمنّ مالا يحلّ لك ولا تستحقّه».(2) سزاوار نيست كه زائر خدا در چنين مكاني، به دنبال حوائج دنيوي باشد بلكه بايد به قصد قربت خواستههاي مشروع و معنوي و مادي خويش را طرح نمايد.
امام صادق عليهالسلام در علّت نامگذاري اين سرزمين به «منا» فرمودند: هنگامي كه جبرئيل در اين محلّ به حضرت ابراهيم عليهالسلام گفت: «تمنّ ابراهيم»؛ يعني ابراهيم! آرزوي خود را بيان كن، اين مكان «منا» نام گرفت. و آرزو در منا به معناي آرزوي دنيوي نيست بلكه آرزويي است همراه با اصرار و عاطفه ورزي.
انسانها با آروزهايي كه دارند، زندگي ميكنند و اصولاً بندگي بسياري از انسانها در گرو آرزوهايي است كه در دل و نهان خود دارند و چه آرزويي بهتر كه در سرزمين آرزو انسان از خدا آرزوي خير و عاقبت نيكو كند.
وقوف در منا براي حاجي به سبب اعمالي كه دارد از ديگر مواقف طولانيتر است پس رمز و راز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بقره: 198
2 . عرفان حج، جوادي آملي، ص86.
منا نيز از ديگر مكانهاي بيرون از مكّه ميتواند بيشتر باشد.
امام خميني قدسسره در باره سرّ رفتن به منا ميفرمايد:
«پس به منا برويد و آرزوهاي حقّ را در آنجا دريابيد كه آن قرباني نمودن محبوبترين چيز خويش در راه محبوب مطلق است و بدانيد تا از اين محبوبها كه بالاترينش حبّ نفس است و حبّ دنيا تابع آن است نگذريد، به محبوب مطلق نرسيد و در اين حال است كه شيطان را رجم كنيد و شيطان از شما بگريزد و رجم شيطان را در موارد مختلف با دستورهاي الهي تكرار كنيد كه شيطان و شيطان زادگان همه گريزان شوند.»( 1 )
رمي جمرات در منا از مهمترين اركان اعمال ايام تشريق است و در روايات آمده است كه ابليس براي بار اول در جمره عقبه خود را بر حضرت ابراهيم عليهالسلام نماياند و آن حضرت با سنگريزههايي او را از خود دور ساخت و ابليس ديگر بار در جمره وسطي و اولي راه را بر او بست و ابراهيم عليهالسلام بار ديگر او را با پرتاب سنگ گريزان كرد. و ابليس به هنگام فرار به سرعت گريخت. و جمره و اجمار به معناي شتاب كردن و گريختن است؛ زيرا كه شيطان در اين مكان از برابر ابراهيم گريخت و اينك تو با رمي جمره و انداختن سنگ بر شيطان ظاهر، شيطان درون را نيز سركوب كن تا از شيطان پيروي نكند.
از ديگر وظايف زائر در منا ذبح قرباني است؛ در همان مكاني كه ابراهيم اسماعيل خويش را به قربانگاه برد تا به فرمان ايزدي امتحان سختي را پس دهد؛ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْي قَالَ يا بُنَي إِنِّي أَرَي فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَي قَالَ يا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللّهُ مِنْ الصَّابِرِين( 2 )
«ابراهيم به اسماعيل ميگويد: خداوند مرا در خواب مأمور كرد كه تو را ذبح كنم! آيا حاضري؟ اسماعيل رو به پدر كرد و گفت: آنچه به تو امر شده انجام ده، به خواست خدا مرا از صابران خواهي يافت.»
آيا امتحاني بالاتر و سختتر از اين وجود دارد كه پدري سر فرزند خود را از تن جدا كند؟! البته
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مصباح الشريعه، ج2، ص435
2. صافات: 102
خداوند رحيمتر از آن است كه چنين مقدّري را براي ابراهيم فراهم كند.
امام صادق عليهالسلام فرمود: «إذْبَح حَنْجرة الْهَوي وَالطَّمَع عِنْدَ الذَّبِيحَة».(1)
«با قرباني كردن، حلقوم هوا و طمع را ذبح كن و از خود دور گردان.»
امام عليهالسلام در بيان روشنشان، بزرگترين شيطانها را شيطان درون و هواي نفس ميدانند. انسان همراه با وظيفه قرباني به ظاهر گوسفند در راه خدا، بايد نفس خود را بكشد و هواي خويش را سرببرد تا چشمش به دنيا و جمال آن نيفتد، پس تمام اعمال حج، جلوه معنوي و ملكوتي مخصوص به خود را همراه دارد. قرباني در ظاهر، قرباني باطن ميطلبد. اگر زائري در منا سرخود را ميتراشد و به زيبايياش لطمه ميزند. در اصل، غرور و تكبرش را منكوب ميكند.
موي سر، جمال و زيبايي انسان است و همانطور كه ميدانيد، در احكام فقهي آمده است كه اگر شخصي موي سر كسي را به زور و اجبار بتراشد، به زيبايي و جمال او لطمه زده و غرورش را شكسته است و بايد ديه بدهد، ولي حاجي به هنگامي كه از قربانگاه منا برميگردد، بايد سر به زير تيغ بگذارد و زيبايي ظاهري خود را در راه خدا فدا كند.
اذن ورود به حرم
پس از انجام اعمال مواقف سهگانه، زائر از پروردگار خويش اذن ورود به حرم و بازگشت به مكّه را ميطلبد تا براي انجام اعمال حجّ تمتع آماده شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نشريه زائر، ويژه ايام حجّ، شماره 17، سال 1377.
فهرست منابع
1. قرآن
2. مصباح الشريعه ، ص142
3. تذكرة المتقين ، ص81.
4. وسائل الشيعه ج 11 ص 12 و ر.ك: عيون اخبار الرضا (عليه السلام) ج 2 ص 119
5. نهج البلاغه خطبه اول
6. مديرشانه چي، كاظم، الحِكم من كلام أميرالمؤمنين(عليه السلام) ، ج1، ص71، ش608، چاپ اول، 1417ق. بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد.
7. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج74، ص103، چاپ دوم، 1403ق. مؤسسة الوفاء، بيروت، لبنان
8. محمدي ري شهري، محمد، الحج والعمرة في الكتاب والسنة، ص237، چاپ چهارم، 1384، دارالحديث للطباعة والنشر، قم.
9. موسوي خميني، سيد روح الله، صحيفه نور، ج19، ص42
10. رهبر، محمدتقي، اخلاق و آداب در حج و زيارت، ص29، چاپ اول، پاييز 1377، نشر مشعر، تهران.
11. حرّ عاملي، محمد بن حسن، وسايل الشيعه، ج8 ، ص279، چاپ دوم، 1386ق. مكتبة الإسلامية، تهران
12. جوادي آملي، عبدالله، جرعه اي از بيكران زمزم (ترجمه و تحقيق علي حجتي كرماني)، ص98 و ص99، چاپ اول، 1371ش
13. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج74، ص284، چاپ دوم، 1403ق. مؤسسة الوفاء، بيروت، لبنان.
14. محمدي ري شهري، محمد، منتخب ميزان الحكمة، ج1، ص320، ش1883، ترجمه حميدرضا شيخي، چاپ سوم، 1383، سازمان چاپ و نشر دارالحديث، قم.
15. ري شهري، محمد، الحجّ والعمرة في الكتاب والسنّة، ص220، چاپ چهارم، 1384ق. دارالحديث للطّباعة والنشر، قم.
16. قرائتي، محسن، حج، صص37 و 38، چاپ 1365، دفتر انتشارات اسلامي قم (به نقل از تفسير الميزان، ج5 ، ص434)
17. قرائتي، محسن، حج، ص38، (وافي، ج2، ص47)، چاپ 1365، دفتر انتشارات اسلامي قم
18. قمي، شيخ عباس، مفاتيح الجنان، ص404، دعاء پس از دعاء ابوحمزه ثمالي.
19. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج6، ص21، چاپ دوم، 1403ق. مؤسسة الوفاء، بيروت، لبنان.
20. محمدي ري شهري، محمد، منتخب ميزان الحكمة، ج1، ص172، ش999 (ترجمه حميدرضا شيخي)، چاپ سوم، 1383، سازمان چاپ و نشر دارالحديث، قم.
21. رهبر، محمدتقي، همراه با زائران خانه خدا، صص38 و 39 (مستدرك الوسايل، ج8 ، ص15)، چاپ دوم، بهار 1375، نشر مشعر، تهران.
22.محمدي ري شهري، محمد، الحجّ والعمرة في الكتاب والسنّة، صص234 و 235، چاپ چهارم، 1384ق. دارالحديث للطّباعة والنشر، قم.
23. حرّ عاملي، محمّد بن الحسن، وسايل الشيعه، ج8 (دوره 20 جلدي)، صص510 ـ 503 (چاپ دوم، 1386ق.
24. محمدي ري شهري، محمد، منتخب ميزان الحكمة ج1، ص330، ش1932 (ترجمه حميدرضا شيخي)، چاپ سوم، 1383، سازمان چاپ و نشر دارالحديث، قم.
25. حرّ عاملي، محمد بن الحسن، وسايل الشيعه، ج8 ، ص512، چاپ دوم، 1386ق. مكتبة الإسلامية، تهران.
26. رهبر، محمدتقي، همراه با زائران خانه خدا، ص29 (مستدرك سفينة البحار، ماده «سفر»، ص58)، چاپ دوم، بهار 1375، نشر مشعر، تهران.
27. محمدي ري شهري، محمد، منتخب ميزان الحكمة، ج1، ص330، ش1944، ترجمه حميدرضا شيخي، چاپ سوم، 1383، سازمان چاپ و نشر دارالحديث، قم.
28. حرّ عاملي، محمد بن الحسن، وسايل الشيعه، ج8 ، ص302، چاپ دوم، 1386ق. مكتبة الإسلامية، تهران
29. رهبر، محمدتقي، اخلاق و آداب در حج و زيارت، صص106 و 107 (مكارم الأخلاق. ص305)، چاپ اول، پاييز 1377، نشر مشعر، تهران.
30. بحار، ج96، ص124
31. نهج البلاغه، خ42.
32. "جرعهاي از صهباي حج" و "عرفان حج" آيتالله جوادي آملي
33. عرفان حجّ ، ص48
34. صحيفه نور، ج19، ص197
35. صحيفه نور، ج19، ص42
36. صحيفه نور، ج20، ص145
37. صحيفه نور، ج20، ص18
38. صحيفه نور، ج9، ص224
39. عرفان حج، جوادي آملي، ص70
40. صحيفه نور، ج20، ص18
41. صحيفه نور، ج19، ص197
42. اصول كافي، ج4، ص244؛ وسايل الشيعه، چاپ جديد، ج11، ص225
43. عرفان حج، جوادي آملي، ص86.
44. مصباح الشريعه، ج2، ص435
45. نشريه زائر، ويژه ايام حجّ، شماره 17، سال 1377.