متن کامل
معاونت امور روحانیون - مدیریت آموزش سیره پیامبر ( صلّی الله علیه وآله ) در حج اکبر شاه نظری 1 بسمه تعالی سیره پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله ) در حج ـ سیره تبلیغی ـ سیره عبادی ـ سیره اخلاقی سیره از ماده سارَ ( 1 ) ، سَیْر
معاونت امور روحانيون - مديريت آموزش
سيره پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در حج
اكبر شاه نظري
1 |
بسمه تعالي
سيره پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در حج
ـ سيره تبليغي
ـ سيره عبادي
ـ سيره اخلاقي
سيره از ماده سارَ ( 1 ) ، سَيْرَاً و سِيَرةً ـ به معناي رفتن است كه سيره بر نوع رفتن دلالت دارد مثل جلس ، يجلس و جِلْسَةً كه جِلْسَة به معناي نوع نشستن است ، لذا سيره هم به معناي نوع رفتن است ، اين معناي لغوي سيره .
اما معناي اصطلاحي سيره عبارت است : سنت و راه و روش و منش .
با توجه به اين مقدمه اين سؤال مطرح مي شود كه : روش پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در حج چگونه بوده است ؟
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) همانگونه كه در تمام مراحل زندگي پرخير و بركت خويش ، چه قبل از بعثت و چه بعد از آن در تمام كارها داراي روش و منش بوده اند ، در حج نيز آن حضرت داراي روش بوده و از چه از لحاظ تشريع و تبليغ و چه از لحاظ انجام مناسك حج اين فريضه مهم الهي كه از اركان دين مبين اسلام است ـ و حضرت ابوجعفر محمد الباقر ( عليه السلام ) فرمودند : بني الاسلام علي خمس : علي الصلاة ، والزكاة ، والحج ، والصوم ، والولاية . . . ( 2 ) ـ با روش خاص كه قطعاً سرچشمه گرفته از تعليمات وحياني است براي مسلمانان تشريع و تبليغ نموده و خود حضرت مناسك را در مقابل چشم مسلمانان انجام دادند تا براي كسي اعمال حج مبهم باقي نماند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . معجم الوسيط ، ح س .
2 . وسائل الشيعة ، ج 1 ، ح 1 .
2 |
سيره تبليغي پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در حج
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) كه از آغاز بعثت مأمور به تبليغ دين مبين اسلام گرديد از همان ابتداء و صدر تبليغ رسالت به گزينش افراد مستعد پرداختند زيرا در ابتداء مأمور به تبليغ علني و عمومي نبودند و در مدت سه سال رسالت الهي خويش را مخفيانه تبليغ مي فرمودند و افراد نخبه را نظير اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) با تعليمات دين اسلام آشنا و با اخلاق اسلامي تربيت مي نمودند تا اينكه مأمور به انذار عيشره خود گريدند : ( وانذر عشيرتك الأقربين ) .
روش پيامبر براي انجام اين مأموريت مهم بسيار زيبا و قابل توجه است زيرا پيامبر به اميرالمؤمنين ( عليهما السلام ) فرمود امروز براي ظهر غذايي تهيه كن كه مهمان داريم ، اميرالمؤمنين غذايي تهيه فرمودند و اقوام پيامبر به منزل حضرت آمدند غذا را خوردند و بعد از غذا به خاطر صحبتهاي ابوجهل زمينه براي تبليغ پيامبر فراهم نبود و پيامبر اين كار را به روز آينده موكول فرمودند و در روز آينده نيز به همين منوال عمل شد و پيامبر عشيره خود را به دين اسلام دعوت فرمود و اين اولين جايي بود كه وصي و خليفه بعد از خود را معرفي فرمودند .
از اين زمان به بعد دين اسلام به صورت علني توسط پيامبر و ياران ايشان كه در ظرف مدت سه سال به تدريج به دين اسلام گرويده بودند تبليغ مي شد و مسلمانها با تماسهاي خود با افراد ديگر عقايد اسلامي را به ديگران عرضه و آنها را به اين رسالت و دين جديد دعوت مي كردند البته در اين ميان خود پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) بيشترين تلاش و كوشش را انجام دادند و با اخلاق خويش و سابقه درخشان خويش در ميان قوم خودش موفقيت هاي چشم گيري بدست آوردند .
بگذريم ؛ زيرا توضيح بيش از اين مي شود كتاب تاريخ اسلام !
3 |
اما سيره تبليغي پيامبر در حج ، بر اساس صحيحه معاوية بن عمار از امام صادق ( عليه السلام ) چنين آمده است كه حضرت فرمودند : خداوند عزوجل بر پيامبر اكرم نازل فرمودند اين آيه شريفه را : ( وَأَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتَوكَ رِجالا وَعَلَي كُلِّ ضَامِر يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجِّ عَميق ) ( 1 )
پس از انزال اين آيه شريفه پيامبر امر فرمودند به مؤذنين كه اعلام كنند با صداي بلند اين مطلب را كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در اين سال حج به جاي مي آورند و اراده فرموده اند به حج بروند پس تمام اهل مدينه از اين مطلب آگاه شدند و مسلمانان اطراف مدينه و اعراب از اين مطلب آگاه شدند و همگي جمع شدند براي اينكه در ركاب رسول الله حج به جا بياورند .
به گواهي تاريخ و روايات اين حج پيامبر بعد از هجرت از مكه به مدينه اولين و آخرين حج آن حضرت بود و تنها حجي بود كه حضرت بعد از هجرت انجام دادند با توجه به اين نكته روشن و واضح است كه حضرت از ميل و علاقه شديد مسلمانا از يك طرف و از جنبه مهمتر و اساسي تر اينكه پيامبر مي خواهند مناسب حج را به صورت كامل به مسلمانها آموزش دهند و رسالت خويش را با معرفي وصي و خليفه بعد از خود ابلاغ و دين حق را كامل گردانند لذا اين اعلام عمومي با اين وسعت خالي از حكمت نيست چه اينكه آن حضرت حكيم علي الاطلاق هستند .
موعد فرا رسيد و پيامبر و مسلمانها همگي آماده شدند ، پيامبر براي مدينه سرپرستي معين فرمودند و به قصد حج حركت كردند ، بنابر نقل امام صادق ( عليه السلام ) 4 شب از ماه ذي القعده باقي مانده بود كه پيامبر از مدينه خارج شدند تا به ذوالحليفه رسيدند ، در روايت صحيح ابن سنان ( 2 ) چنين آمده است كه پيامبر رو به مردم كردند زماني كه رسيدند به شجره و امر فرمودند به مردم كه موهاي زائد زير بغل و عانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . الحج ، 77 .
2 . كافي ، ( فروع ) ج 4 ، ص 249 و 250 .
4 |
خود را حلق كنند و غسل كنند و دو تكه لباس احرام يعني ازار و رداء در بركنند .
زماني كه پيامبر به ذوالحليفه رسيدند وقت زوال شمس بود لذا پيامبر غسل كردند و نماز ظهر را اقامه كردند و به قصد حج حركت كردند .
اين اعمال و رفتار و گفتار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) همگي در منظر مسلمانان بود مسلماناني كه سراپا ، چشم و گوش بودند تا هر آنچه پيامبر مي گويند و هرگونه كه عمل مي كنند آنها هم تبعيت كنند .
اين نكات در روش و سيره پيامبر الگويي است براي روحانيون محترم كاروانها كه بدانند براي تعليم و تبليغ مناسك حج و آموزش آن بر زائران بيت الله الحرام از چه شيوه اي بهره بگيرند تا موفقيت كامل را هم نصيبت خود و هم نصيب زائران گردانند .
همانگونه كه مسلمانان صدر اسلام تمام اعمال و رفتار و گفتار پيامبر را زير ذرّه بين داشتند تا به صورت صحيح اعمال را فرا گرفته و انجام دهند ، اكنون هم مسلمانان و زائران حرم شريف نبوي و خانه خدا رفتار و گفتار روحاني كاروان را مدّ نظر قرار مي دهند زير ذرّه بين قرار مي دهند و هماهنگي گفتار و رفتار را انتظار دارند لذا بايد به سيره نبوي تمسك جست تا موفقيت حاصل گردد .
پيامبر در ابلاغ وحي هميشه با تمام جديت و اهتمام اين كار را انجام مي دادند و هر دستوري كه از جانب خداوند بر حضرتش وحي مي شد در موقعيت ( زمان و مكان ) مناسب يعني در موقعيتي كه بهترين بازده و اثر بخشي و دريافت آن دستور توسط مسلمانان انجام شود اين كار را انجام مي دادند .
در حج و خصوصاً حجة الوداع كه اخبار بيشتري نسبت به حجهاي ديگر پيامبر به دست ما رسيده پيامبر طبق اين سيره و منش عمل مي نمودند .
چنانكه در روايات صحيحي كه از امام صادق ( عليه السلام ) به ما رسيده ، حضرت هنگامي كه
5 |
به مكه معظمه رسيدند ، وارد مسجد الحرام شدند و پس از استلام حجر الاسود هفت دور طواف انجام دادند و سپس پشت مقام ابراهيم ( عليه السلام ) دو ركعت نماز طواف به جاي آوردند و سپس از آب زمزم نوشيده و دعا فرمودند .
در اين هنگام وقت سعي بين صفا و مروه بود و بايد پيامبر و مسلمانان به اين دستور ديني عمل مي كردند .
اما مسلمانان معتقد بودند و گمانشان بر اين بود كه سعي بين صفا و مروه عملي است كه مشركان انجام مي داده اند و از اعتقادات آنها بوده است ، لذا طبيعتاً از اين كار اكراه داشتند اما امين وحي الهي بر پيامبر اكرم نازل شد و اين آيه را قرائت فرمود : ( اِنَّ الصَّفا وَالمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيِتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ اَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما ) ( 1 )
پيامبر اين آيه را براي مسلمانا قرائت فرمود و به سمت كوه صفا حركت فرمود ، و از كوه صفابالا رفت و به سمت ركن يماني ايستاد و حمد و ثناي الهي را بر زبان جاري ساخت و مدتي به دعا مشغول شد و سپس به سمت مروه حركت كرده بر بالاي آن رفت و همان طور كه به كوه صفا حمد و ثنا و دعا فرموده بودند بر مروه نيز چنين كرد سپس از مروه پايين آمده به سمت صفا رفت و سعي خود را به اتمام رسانيد .
سپس مردم را امر كرد كه حلق كنند و از احرام خارج شوند ولي خود حضرت در احرام باقي ماندند زيرا پيامبر قرباني خويش را همراه آورده بودند و اين دستور الهي است كه هر كسي كه قرباني به همراه آورده نبايد حلق كند تا اينكه قرباني اش به محل يعني به مني برسد و در مني حلق كند : ( وَلا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ يَبْلُغَ الْهَدْيُ مُحَّهُ ) ( 2 )
در اين موقف نيز پيامبر امر الهي را ابلاغ و رسالت خويش را به انجام رسانيدند اما اين امر بر برخي از اصحاب گران آمد همانهايي كه اسلام آورده بودند اما لم يدخل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . البقره ، 158 .
2 . بقره ، 196 .
6 |
الايمان في قلوبهم ، لذا بر پيامبر اعتراض كردند كه چطور ، محل شويم و رسول خدا در احرام باقي بماند ؟
پيامبر در جواب فرمود اگر من هم قرباني به همراه نياورده بودم همين طور عمل مي كردم كه به شما دستور دادم اما چون كه قرباني به همراه دارم نمي توانم از احرام خارج شوم .
يكي از اصحاب سئوال كرد آيا دينمان را و دستورات ديني را به ما مي آموزي و اينكه ما را به آن امر مي كني براي امسال است يا براي آينده هم اينگونه بايد حج به جا بياوريم ؟
پيامبر در جواب او فرمودند : بلكه اين دستوري است براي هميشه تا روز قيامت .
سپس حضرت انگشتان دستهاي خودش را در يكديگر فرو برده ، فرمودند : داخل كردم عمره را در حج تا روز قيامت اين هم يكي ديگر از دستورات و مناسك حج بود كه پيامبر آن را براي مسلمانها تشريع و تبيين فرمودند و يكي از سنتهاي جاهلي را كه اسلام آن را روا نمي دانست باطل اعلام كردند .
چرا كه در جاهليت انجام عمره را در ماههاي حج حرام مي دانستند اما با نزول وحي و ابلاغ آن توسط پيامبر به مردم اين سنت جاهلي شكسته شد و عمره داخل در حج گرديد .
پيامبر در مدت اقامه در مكه داخل خانه هاي مكه نشد و در بطحاء پيامبر و اصحاب حضرت خيمه زده و در خيمه ها اقامه كردند ، شايد علت اين كار پيامبر اين بود كه حضرت زير بار منّت هيچ كس نبوده است از ابتداء تا انتهاء عمرش و لذا حضرت در خانه هاي مكه اقامت نفرمودند تا منّت كسي بر حضرت نباشد .
مسلمانها و پيامبر در مكه بودند تا روز ترويه هشتم ذي الحجه فرا رسيد و عند
7 |
الزوال پيامبر امر فرمود به مسلمانها كه غسل كنند و براي حج محرم شوند ، و پيامبر و اصحاب در حالي كه لبيك گو بودند حركت كردند تا اينكه رسيدند به مني و در مني نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء و نماز صبح روز نهم را خوانده و به سمت عرفات كوچ كردند .
در قضيه كوچه كردن به عرفات هم پيامبر يكي ديگر از سنّتهاي جاهلي را ابطال فرمودند و آن اين بود كه قريش از مشعر الحرام خارج نمي شدند و به عرفات نمي رفتند ، معتقد بودند چون كه عرفات خارج از حد حرم است نبايد از حد حرم خارج شوند اما باز هم با نزول آيه اي ديگر از آيات قرآن كريم اين سنت ابطال شد :
( ثُمَّ اَفيضُوا مِنْ حَيْثُ اَفاضَ النّاسُ ) ( 1 )
پيامبر به مسلمانها ابلاغ فرمودند كه بايد كوچ كردن به همان نحوي باشد كه ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و پيامبران بعد از آنها كوچ مي كرده اند .
در اين جايگاه نيز پيامبر اكرم بار ديگر با تبليغ يكي ديگر از مناسك حج رسالت تبليغي خويش را عمل نموده به احس وجه در رساندن پيام خداوند تلاش و كوشش نمودند .
اينها همه زحمات و تلاشهاي طاقت فرسايي است كه پيامبر براي ارشاد و هدايت امت اسلامي به جان خريده و متحمل سختيهاي فراواني شدند تا اينكه امروز اسلام و دستورات آن ، حج و مناسك آن به صورت كامل و دقيق در اختيار مسلمانها قرار دارد و بدان عمل مي كنند و كمترين اختلاف در ميان مسلمانان در مورد مسائل ديني شايد در همين مناسك حج باشد ، اما پيامبر در عرفات و مني براي مسلمانان ايراد خطبه فرمودند ، و در هر دو موقف مردم را به رعايت تقوي و رعايت دستورات ديني امر فرمودند و براي ابلاغ مهمترين ركن دين زمينه سازي كردند و به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . آل عمران ، 95 .
8 |
دنبال فرصت بودند تا امري عظيم و خطير را براي مسلمانان بيان كنند ، اما در هيچ يك از دو موقف يعني عرفات و مني اين زمينه فراهم نشد و پيامبر نتوانست اين رسالت را به انجام رساند بنابر مصالح امت اسلامي و مسائلي كه پيامبر اكرم با آن احاطه و تسلطي كه بر اصحاب و مسلمانها داشتند و از آن آگاه بودند و لذا پيامبر بعد از انجام مناسك در روز سيزدهم بلافاصله به سمت مدينه حركت كردند و لحظه اي درنگ نكردند و اين كار حضرت از روي حكمت بود ، زيرا حضرت مي خواستند از فرصت مناسب بهره جسته و در موقعيتي كه مسلمانها با خيال آسوده و فراغت از اعمال حج به سوي خانه و كاشانه خويش در حركت هستند در آن محل مخصوص به رسالت خويش خاتمه داده و دين حق را كامل گردانند .
اين مأموريت خطير الهي در حجة الوداع متوجه حضرت گرديد پس از انزال اين آيه شريفه : ( يا اَيُّها الرَّسوُلُ بُلِّغْ ما اُنْرِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ اِنَّ اللهَ لايَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ ) ( 1 )
اين آيه شريفه نازل گرديد براي اين كه تأكيد كند بر لزوم تبليغ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر آنچه كه به آن مأمور گشته است از امر امامت و ولايت اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) بر مردم و اين تبليغ پيامبر باعث اكمال دين و اتمام نعمت گرديد چه اينكه بعد از معرفي اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب ( عليهما السلام ) آيه اكمال دين و اتمام نعمت نازل گرديد .
البته به اعتقاد شيعه اين امر خطير و عظيم چيزي نبود كه پيامبر اكرم با آن همه زحمات و مشقتهاي طلاقت فرسا كه براي تبليغ دين اسلام و ترويج آن متحمل شده بودند از آن غفلت بورزند ، زيرا اين مسأله را هر انسان عادي درك مي كند چر رسد به پيامبر اكرم كه سرور كائنات و اشرف مخلوقات است كه ؛ جامعه ي اسلامي را نمي شود بدون سرپرست و والي و امام رها كرد ، چنانكه از عائشه بعد از مرگ ابوبكر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مائده ، 67 .
9 |
نقل شده كه به عبدالله بن عمر گفت : اي پسر ! سلام مرا به عمر برسان و به او بگو امت محمد را بدون نگهبان و سرپرست رها مكن . و همچنين معاويه عليه اللعنة والعذاب به اين ارتكاز عقلائي تمسك جست زماني كه از مردم براي فرزند ملعونش يزيد بيعت گرفت حيث قال : اني كرهت ان ادع امة محمد بعدي كالضأن لا راعي لها ، كه من ناخوشنودم از اينكه امت محمد را بعد از خود رها كنم همچون گله گوسفندي كه چوپاني نداشته باشد .
لذا اين مسأله يعني تعيين امام و خليفه و جانشين بعد از پيامبر يك امر عقلائي و اساسي در دين است كه پيامبر اكرم از همان ابتداء بعثت آن را در موقعيت هاي مختلف به انحاء گوناگون مطرح مي نمودند و جامعه ي اسلامي هم با آن بيگانه نبودند ـ از جمله موارد مي توان حديث منزلت را بيان كرد كه حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) زماني كه براي جنگ تبوك آماده حركت گرديدند علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) را به عنوان جانشين خود رد شهر مدينه قرار دادند و به سمت تبوك حركت كردند ، منافقين كوردل زبان به سرزنش اميرالمؤمنين گشودند و كار را به جايي رسانيدند كه سينه حضرت تنگ شد و تحمل زخم زبان منافقان را نداشتند لذا سلاح در بر كرده و خود را به پيامبر رسانيد و سخن منافقين را به پيامبر عرضه داشتند .
حضرت فرمودند دروغ مي گويند ولكن من شما را خليفه خود قرار دادم در آنچه كه در مدينه ترك كرده ام ( از حكومت اسلامي ) پس باز گرد و خليفه و جانشين باش در ميان اهل من و اهل بيت خودت ، پس آيا راضي نمي شوي يا علي به اينكه باشضي تو نسبت به من ؛ هماننند هارون نسبت به موسي ، مگر اين كه بعد از من پيامبر نخواهد بود .
و به اين ترتيب اميرالمؤمنين به مدينه بازگشت و نقشه منافقين براي اينكه ازج اي
10 |
خالي رهبر اسلامي استفاده كنند و بر عليه اسلام و مسلمين كودتا كنند نقش بر آب شد . با همين توضيح مختصر روشن گرديد كه تبليغ و تعيين والي و امام و رهبر براي جامعه اسلامي بلكه در هر جامعه بشري چه اسلامي و چه غير اسلامي نياز به سرپرست و مسئول و حاكم امري ضروري و غير قابل اغماض است .
و امامت كه منصبي الهي و به تعيين خداوند متعال است صرف يك حاكم بر جامعه اسلامي نيست چنانكه اهل سنت پنداشتند و آن را انتخابي مي دانند بلكه امامت دنباله رسالت است و امام جانشين پيامبر است در تمام شئون پيامبر به غير از پيامبري لذا برخورداري از علم و اخلاق و شجاعت و تمام صفات پيامبر در امام لازم و ضروري است و همچنين عصمت اين اعتقاد شيعه است كه با برهان و دليل آن را اثبات نموده است . پس انتخاب وصي و خليفه و امام و والي بر مسلمين توسط خداوند انجام مي گيرد و پيامبر فقط مأمور ابلاغ آن به مسلمين است .
در غدير خم كه محل افتراق كاروانها بود يعني اهل مدينه از يك مسير و اهل مصر و عراق هر يك از مسير جداگانه به سوي وطن خويش حركت مي كردند پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) توقف نمودند و آنهايي كه پيشتر رفته بودند بازگرداند . و آنهايي كه نيامده بودند رسيدند و پيامبر در آن اجتماع عظيم مسلمانها كه جمعيت آنها بر ده ها هزار نفر مي رسيد پس از اقامه نماز ظهر به ايراد سخن پرداختند و پس از حمد و ثناي الهي و اقرار گرفتن از مردم به اينكه آيا من رسالت خويش را به انجام رسانيده ام و آيا من ولي و سرپرست شما هستم يا نه و اينكه آيا پيامبر اولي نيست بر مؤمنين از خودشان و همه در جواب آري گفتند پيامبر حديث شريف ثقلين را مطرح فرمودند و اين دو ثقل را براي مردم بيان فرمودند ، سپس دست اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب ( عليهما السلام ) را گرفته و آن را بالا بردند تا اينكه سفيدي زير بغل هر دو ديده شد و همه
11 |
مردم علي ( عليه السلام ) را شناختند ، سپس حضرت فرمود : اي مردم ! چه شخصي از مردم اولي است بر مؤمنين از نفس خودشان ؟ در جواب گفتند : خدا و رسول خدا آگاه ترند .
پيامبر فرمودند : خداوند مولاي من است ، و من مولاي مؤمنين هستم ، و من اولي هستم به مؤمنين از خودشان ، پس هر كسي را كه من مولاي او هستم اين علي مولاي اوست ، سه مرتبه حضرت اين را فرمودند سپس فرمودند : خداوندا ! دوست بدار هر آنكه او را دوست دارد و دشمن باش هر آن كس كه با او دشمني مي كند و محبت كن به هر آن كس كه محبت به او ورزد و غضب كن بر هر كس كه نسبت به علي ( عليه السلام ) غضب مي كند و ياري كن هر كس را كه او را ياري مي كند و ذليل كن هر آن كس كه او را ذليل مي كند ، و حق را با او بگردان مادامي كه او گرد حق مي گردد ، آگاه باشيد پس بايد برساند هر كس كه شاهد است به آنهايي كه غائب هستند .
و هنوز اين اجتماع متفرق نشده بود كه امين وحي الهي نازل شد و اين آيه شريفه را قرائت فرمودند : ( اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وأَتْمَمْتُ عَلَيْكُم نِعْمَتي ) ( 1 )
پس پيامبر اكرم فرمود : الله اكبر بر اكمال دين و اتمام نعمت و رضايت پروردگار به رسالت من و ولايت براي علي بعد از من .
و مردم گروه گروه براي عرض تبريك و تهنيت خدمت اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) رسيدند و اين منصب الهي را به حضرت تبريك گفتند و از جمله كساني كه پيشاپيش اصحاب به اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) تبريك گفتند شيخان بودند يعني ابوبكر و عمر كه هر دو گفتند : « بخ بخ لك يابن ابي طالب اصبحت وامسيت مولاي و مولا كل مؤمن ومؤمنة » .
تا اينجا مطالبي كه به رشته تحرير درآمده قطره اي از سيره تبليغي پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) بود كه با دقت و تأمل در آنها ، افراد نكته سنج و اساتيد ما به نكاتي بسيار ارزنده و راه گشا در امر تبليغ دست يافته اند و در اين باره كتابهايي نيز به رشته تحرير درآمده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مانده ، 3 .
12 |
است از جمله اين نكات مي توان به مواردي اشاره نمود :
1 ـ اهميت تبليغ در امور ديني . 2 ـ اهداف تبليغ . 3 ـ ابزارهاي تبليغ . 4 ـ روشهاي تبليغ . 5 ـ مخاطبان تبليغ . 6 ـ ويژگي هاي مبلغ و . . .
البته به معنا و مفهوم تبليغ نيز بايد بپردازيم و از آن غافل نشويم ، چنان كه تبليغ در لغت عبارت است از : رساندن پيام ، خبر و يا مطلبي به مردم و الغاء و انداختن موضوعي به وسيله اي در اذهان مخاطبان .
و مفهوم رسانندگي اين است كه رساننده ، خود بايد پيام را برساند يعني به سراغ پيام گيرندگان برود و پيام را ابلاغ نمايد و اين همان كار انبياء ( عليهم السلام ) است ، چه اينكه انبياء هم چنين مي كردند يعني خود ، مخاطب را يافته ، پيام را به او منتقل مي كردند .
و اما در مورد معناي اصطلاحي تبليغ در فرهنگ عمومي جوامع مختلف بشري نيز اهل فن گفته اند : وسيله اي است بسيار مهم براي جذب انسانها به سوي افكار و عقايد گوناگون . صاحبان اين افكار سعي مي كنند با استفاده از اين وسيله ، مردم را پيرو خود ساخته ، و با افكار و انديشه هاي خود بر آنان تحميل نمايند .
در برخي از جوامع امروزي و عرف عمومي ، متأسفانه اين لفظ به سرنوشتي شوم گرفتار شده ، معناي منفوري پيدا كرده است . يعني راست و دروغ به هم بافتن ، اغفال و فريبكاري براي فروش كالا و يا تحميل فكر و انديشه اي خاص ؛ لذا برداشتي منفي از اين كلمه دارند و اثري بر آن مترتب نمي كنند در حالي كه نبايد چنين باشد و لفظ را نمي توان فداي نابخردي هاي عده اي كوته فكر و تنگ نظر قرار دارد ، كه به چيزي جز منافع شخصي و مادي خويش نمي انديشند و از انسانيت و معنويت بويي نبرده اند .
تبليغ در شرق و غرب ، به معناي ايجاد تغيير و تحول مطلوب در افكار عمومي به منظور رسيدن به اهداف مشخص و معين به هر وسيله ممكن مي باشد ؛ لذا تحريك
13 |
حساسيت هاي جنسي ، تحريف وقايع اجتماعي و حقايق تاريخي و انحراف افكار عمومي از مسائل حياتي جامعه بشري ، اگر منجر به تحقق اين چنين اهدافي گردد ، يك اقدام موفق تبليغي به شمار مي آيد .
اما تبليغ در فرهنگ اسلامي ، معنايي كاملا متفاوت با شرق و غرب دارد و صرف رساندن پيام نيست بلكه اسلوب و روش خاص خود را دارد و با بررسي آيات و روايات درمي يابيم كه در تبليغ يك پيام ، هدف ، رسائي ، گويايي ، تناسب با زمان و مكان مورد توجه قرار گرفته است تا در دلها و انديشه ها نفوذ كرده جانها را زنده كند .
در هر دين و شريعت الهي و آسماني ، شخص پيامبر و رسول است كه به عنوان اولين مبلغ نسبت به آن دين و آئين بايد به تبليغ عقايد ، افكار و آموزه هاي آن اقدام نمايد .
لذا بر اساس نص صريح آيه قرآن وظيفه رسول و پيامبر فقط رساندن پيام است به صورت گويا و رسا و كامل تا اينكه بدين وسيله اتمام حجتي باشد از جانب خداوند بر بندگانش .
خداوند در قرآن كريم خطاب به پيامبر بزرگوار اسلام چنين مي فرمايد :
( وَما عَلَي الرَّسوُلِ اِلاّ الْبَلاغ الْمُبيِنُ ) ( 1 )
وقتي كه پيام به صورت كامل ، گويا و رسا به مكلفين برسد ، مكلفين با وظيفه خويش آشنا شده و بدان عمل مي كنند و راه فرار از تكليف و تنبلي و عذر و بهانه آوردن بر آنها بسته خواهد شد و اگر كسي از زير بار تكليف شانه خالي كرد ، رد پيشگاه خداوند عذر بهانه اي نخواهد داشت .
اين آيه وظيفه و تكليف پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) را بيان مي كند ، به اين معنا كه آنچه بر پيامبر به عنوان رسول و مبلغ از جانب خداوند واجب است و بايد انجام وظيفه كند رساندن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . نور ، 54 .
14 |
پيام است به طور كامل ، گويا و روشن و چيزي غير از اين بر پيامبر واجب و لازم نيست ، اما پيامبر خاتم حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) كه درود خداوند و ملائكه بر او و خاندان پاكش باد ، از اين جهت كه اشرف كائنات و رحمة للعالمين هستند به اين اندازه اكتفا نمي فرمودند و سيره تبليغي آن حضرت چنانكه در تاريخ حيات پر بركت آن حضرت ثبت و ضبط شده و در اختيار بشريت قرار دارد ، و آيات قرآن نيز بر آن دلالت دارد ، براي هدايت انسانها از تاريكي جهل و گمراهي ، خود را به سختي و مشقت مي انداختند تا حدي كه خداوند او را از اين كار نهي فرمود كه خودت را به خاطر هدايت آنها در معرض هلاكت قرار مده .
در آغاز سوره شريفه طه مي فرمايد ( طه * ما اَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرآنَ لِتَشْقي * اِلاّتَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشي ) ( 1 )
و باز در شأن حضرت مي فرمايد :
( لَقَدْ جائَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلْيهِ ما عَنِتُّمْ حَريصُ عَلَيْكُمْ بِالْمُومِنينَ رَؤُفٌ رَحيم ) ( 2 )
پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نمي توانست مشاهد كند انسانهايي را كه به خاطر دور بودن از آموزه هاي ديني و خالي بودن دستشان از معارف بلند اسلام در مشكلات و سختي ها غوطه ور هستند لذا خودشان را به هر سختي و مشقتي مي انداختند تا اينكه شايد بتوانند يك نفر را به سوي نور و هدايت رهنمون شوند ، اينگونه بود پيامبر بزرگوار در راه تبليغ دين كه قسمتي از اين آموزه هاي ديني مربوط به حج و مقطع آن نيز آموزشهاي پيامبر در مورد ديگر دستورات ديني است كه ما در آغاز در مورد سيره تبليغي پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در حج كلماتي نگاشتيم و بحث در مورد سيره پيامبر در ديگر آموزه هاي دين را به مقاله اي ديگر موكول مي شود چرا كه از موضوع اين مقاله
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . طه ، آيه اول تا سوم .
2 . توبه ، 128 .
15 |
خارج است ، اما كليات سيره تبليغي پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) در حج و در غير حج يكسان است و حضرت با تمام وجود در اين راه مايه گذاشتند .
با توجه به آنچه در صفحه . . . عرض كرديم كه در بحث تبليغ عناصر مختلفي مطرح است و از جمله آنها مبلغ ، پيام ، مخاطب يا گيرنده پيام و ابزار پيام يعني ابزار انتقال پيام ، در بحث سيره تبليغي پيامبر در حج اين سئوال مطرح مي شود كه در زمان پيامبر وسايل امروزي از قبيل بلندگو وجود نداشته است ، پس پيامبر در آن زمان با وجود جمعيت كثيري كه در حجة الوداع حضور داشتند ؛ وقتي خطبه اي ايراد مي فرمودند چگونه مسلمانها از آن مطلع مي شدند ؟
بر اساس روايات و نقلهاي تاريخي پيامبر اكرم در حجة الوداع خطبه هاي متعددي ايراد فرمودند و در اين خطبه ها مسلمانان را نسبت به وظايف ديني خويش آگاه و متذكر مي ساختند ، در اين مجال ما به آن خطبه ها مي پردازيم و فقط اشاره اي گذرا بر آنها خواهيم داشت .
يكي از اين خطبه هاي ، خطبه پيامبر در عرفات است كه بر اساس روايات قبل از ظهر روز نهم ذي حجة يعني روز عرفه در حالي كه بر مركب خويش سوار بودند خطبه اي ايراد فرمودند كه نص خطبه حضرت در كتب تاريخي و روايي موجود است .
در اين خطبه حضرت مسائلي مهمي را متذكر شده و زمينه را براي ابلاغ امر امامت و ولايت مولا اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) فراهم نمودند اما همين كه بحث به اينجا رسيد قريش كه تحمل اين مطلب را نداشتند شروع به سياه بازي كردند ، يعني شيون و ناله سردادند ، و برخي نشسته و برمي خواستند و . . . تا اينكه نگذارند صداي مبارك پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به گوش مسلمانان برسد ، و به اين ترتيب پيامبر كه زمينه را نامساعد ديدند
16 |
خطبه خويش را خاتهم دادند .
اما به جواب سئوال بپردازيم و آن اينكه چگونه مسلمانان از سخنان پيامبر مطلع مي شدند ؟ خود پيامبر افرادي را از جمله اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب ( عليهما السلام ) را قرار داده بود و مأمور ساخته بود كه سخنان پيامبر را به افرادي كه از پيامبر دور هستند برسانند و اين افراد هم سخن پيامبر را با صداي بلند براي مسلمانان تكرار مي فرمودند تا اينكه همه از بيانات پيامبر فيض بگيرند .
پس ابزار رساندن پيام در عرفات به اين نحو بود كه پيامبر اشخاص مورد اعتماد خويش را كه مي دانست سخن حضرت را كم يا زياد نمي كنند مأمور ساخت تا پيام حضرت به گوش همگان برسد اما وقتي كه قريش با آن اقدام زشت و ناپسند خويش به پيامبر اكرم توهين و اذيت و آزار روا داشتند حضرت را از ابلاغ امر امامت و ولايت و معرفي وصي وجانشين معذور ساخته و به گمان خويش خواستند ، به اهداف شوم خويش دست يابند ، خداوند متعال نقشه آنان را تباه و باطل ساخت چه اينكه در قرآن كريم مي فرمايد :
( وَيَمْكُروُنَ وَيَمْكُرُ اللهُ وَاللهُ خَيْرُ الْماكِرينَ ) ( 1 )
بدين ترتيب خداوند مكر آنان را تباه ساخت و آنان را از مقابله با خواست خداوند و پيامبر عاجز و ناتوان قرار داد كه وقتي پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) براي بار ديگر در سرزمين مني و در روز عيد قربان به ايراد خطبه پرداخت در اين موعد ، پيامبر با اعجاز الهي كه آن اعجاز چنين بود كه خداوند گوش همه مسلمانان را باز كرد تا اينكه صداي حضرت با بشنوند ، يعني همه اهل مني در منازل خويش ( خيمه ها ) صداي پيامبر را مي شنيدند ، و نيازي به اين نبود كه همچون عرفات صداي پيامبر را و كلمات حضرت را براي افرادي كه از پيامبر دور هستند تكرار شود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . انفال ، 30 .
17 |
هر چند در اين مكان هم قريش دست از حماقت خويش برنداشتند و بار ديگر زماني كه پيامبر براي تبينن امر امامت و جانشيني بعد از خويش لب به سخن گشودند ، شروع به شيون و ناله كردند و سر و صداي خويش را بلند كردند تا مبادا صداي حضرت به گوش مردم برسد و آنها از اهداف شوم خويش باز مانند ، اما به اعجازي كه از جانب پيامبر اعمال شد تمام كلمات و حروفي كه پيامبر اكرم تلفظ فرمودند ، همه شنيدند .
و اينكه پيامبر اكرم در مقابل اين رفتار آنها سكوت فرمودند نه اينكه ـ نعوذ بالله ـ از عجز پيامبر بوده بلكه اين از حلم و بزرگواري پيامبر اكرم نشان دارد و اينكه حضرت با اين برخورد خويش به منافقين مهلت داده و آنها را كمك كرده تا اينكه حقد و حسد و كينه خويش را نسبت به اهل بيت كه در دل داشتند ظهور و بروز دهند و همه مسلمانان آنها را بشناسند كه به صرف صحابي پيامبر بودن نمي شود فضيلت و كرامت براي كسي تراشيد و درست كرد .
با اين كلمات روشن شد كه ابزار تبليغ پيامبر در آن زمان يا كمك گرفتن از اصحاب خالص و مورد اعتماد حضرت بوده و يا به وسيله اعجاز چنانكه در سرزمين مني در حجة الوداع به اعجاز سخن حضرت را شنيدند و در عرفات معتمدين حضرت خطابه پيامبر را به گوش مسلمانان رسانيدند .
اين پشت كار و تلاش پيامبر اكرم در امر تبليغ دين واقعاً كم نظير است چه اينكه در سرگذشت انبياء گذشته وقتي انسان مطالعه مي كند مي بيند كه چه زود انبياء گذشته برخي از دست قوم خويش خسته و ملول مي شدند و آنها را نفرين كرده و آنها را ترك مي كردند .
اما پيامبر اكرم با آن همه سختي ها و مشكلاتي كه در راه تبليغ دين متحمل شدند
18 |
هيچ گاه زبان به نفرين امت خويش نگشودند بلهك هميشه از خداوند براي امت خويش طلب هدايت و آمرزش مي كردند و از جهالت امت خويش نگران بودند .
هيچ گاه در مقابل زحمات و تلاش خويش در راه هدايت جامعه خويش مزدي از كسي درخواست نكردند و تنها چيزي كه از امت خواستند ، مودت ذي القربي بود كه اين هم باز در راستاي همان اهداف هدايتي بشر بوده و هست چه اينكه ، امت اهل بيت حضرت را دوست بدارند و به آنها محبت بكنند يا نه ؟ براي آن حضرت هيچ منفعتي ندارد و از اجر آنها هم چيزي كاسته نمي شود و هر آن چه هست براي ارشاد و هدايت جامعه بشري است زيرا اين اهل بيت پيامبر هستند كه در تمام لحظات با حضرت همراه بوده در خلوت و جلوت كنار اويند و رفتار و گفتار پيامبر را همگي تعليم الهي و وحي است را از نزديك شاهد و به اعتقاد ما از تمام اسرار آن آگاهند چه اينكه اهل بيت پيامبر ادامه دهنده راه رسالت هستند و ودايع الهي و علم پيامبر در نزد آنان است و آنانند كه عالم به محكم و متشابه قرآن هستند و عالم به تأويلات و تفسير قرآن هستند و آنانند كه بايد حافظ شريعت بوده دين حق را از تحريف و تأويلات ناروا موصون بدارند .
و سيره تبليغي پيامبر اينگونه بود كه اين مطلب را به مسلمانان تفهيم و الغاء فرمودند كه اگر كسي مي خواهد به علم نبي راه يابد بايد از در آن وارد شود و باب علم خويش را نيز معرفي فرمودند كه : ( اَنَا مَدينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بابُها فَمَنْ اَرادَ الْمَدينَةَ وَالْحِكْمَةَ فَلْيأْتِها مِنْ بابِها ) پيامبر شهر علم است و علي بن ابي طالب دروازه علم پيامبر است ، پس هر كس كه مي خواهد به شهر علم پيامبر راه يابد بايد از دروازه آن وارد شود يعني از اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) بايد سئوال كند .
اما هميشه در مقابل تبليغات سالم و انساني ، تبليغات شيطاني و ضدّ انساني نيز
19 |
وجود دارد و آنهايي كه منافع خويش را در جهل و ناداني مردم و تبعيت از هوي و هوس مي دانند مسلماً هميشه با تبليغات صحيح و سازنده به مقابله برخواسته و در جهت نيل به اهداف خويش تبليغ مي كنند در اين ميان ، انسان سرگشته و حيران است كه بايد ، صحيح رااز فاسد و رشد و كمال را از تباهي و افول تشخيص داده و خود را سعادتمند يا خداي ناكرده بد عاقبت و بدفرجام سازد .
سيره عبادي پيامبر
ابتداء در مورد عبادة كلماتي را بنگارم و آن اينكه اولا عبادت به چه معناست .
عبادة از ريشه : ( عَبَدَ يَعْبُدُ وعِبدَةً وَعُبُودَةً وَمَعْبَداً وَمَعْبَدَةً الله ) ( 1 ) : يعني خدا را به يگانگي ستود و پرستيد . پس عبادت به معناي پرستش و خضوع و خشوع است ، كه يا براي خداوند انجام مي شود يا براي غير خدا كه مصداق شرك است .
سيره عبادي پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نيز بر دو قسم است يا در حج است اين سيره عبادي و يا در غير حج است كه ما هر دو را به تناسب و به قدر نياز مقاله مطرح و مورد بحث قرار مي دهيم . قبل از اينكه به سيره عبادي پيامبر بپردازيم سزاوار است نخست معني عبادت و اقسام آن را اشاره اي داشته باشيم كه اين كار تقسيم بندي توسط مولاي متقيان اميرمؤمنان علي ( عليه السلام ) انجام شده : قال ( عليه السلام ) :
( اِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ التُجّارِ ، وَاِنَّ قَوْماً عَبَدُوا الله اَهْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ الْعَبيدِ ، وَاِنَّ قَوْمَاً عَبَدُوا الله شُكْرَاً فَتِلْكَ عَبادَةُ الاَحْرارِ ) . ( 2 )
اما در مورد حقيقت عبادت كه به چه معناست از كلام استاد آيت الله سبحاني كمك مي گيريم ، ( 3 ) كه مي فرمايند : تعريف كرده اند عبادت را به « خضوع و تذلل » يا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . المعجم الوسيط باب العين .
2 . معجم نهج البلاغه ، كلمات قصار 237 .
3 . محاضرات في الالهيات ، ص 68 و 69 .
20 |
« نهايت خضوع » ولكن اين دو تعريف ناقص هستند و قرآن كريم اين دو معنا را تأييد نمي كند .
توضيح مطلب اينكه : قرآن كريم امر فرموده انسان را به تذلل و خضوع در برابر والدينش و مي فرمايد : ( وَاْخفِضْ لَهُما جَناحَ الْذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبْ ارْحَمهُما كَما رَبَّياني صَغيراً ) . ( 1 )
پس اگر خضوع و تذلل عبادت شخصي باشد كه براي او خضوع و خشوع شده ، پس هر آينه امر خداوند به خضوع و تذلل در برابر غير خودش ، امر به شريك قرار دادن براي خداوند است در عبادت !
و مثل اينكه خداوند امر فرمود ملائكه را به سجود بر آدم و فرمود :
( وَاِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْليس ) . ( 2 )
با اينكه سجده كردن نهايت خضوع و تذلل است براي آن كسي كه در مقابلش سجده مي شود ، پس آيا خداوند تعالي امر مي كند ملائكه را به شرك در عبادت ؟ !
همانا برادران يوسف و پدر و مادرش همگي سجده كردند براي يوسف بعد از اينكه يوسف به سلطنت رسيد چنانكه خداوند مي فرمايد : ( وَخَرّروا له سُجَّداً ) . ( 3 )
پس آن عبادتي كه مخصوص خداوند متعال است و براي غير خداوند جايز نيست ، مجرد خضوع و تذلل و يا نهايت خضوع نيست ، پس حقيقت عبادت چيست ؟
حقيقت عبادت بر اساس آنچه كه از قرآن كريم استفاده مي شود عبارت است از : خضوع و تذلل ، لفظاً يا عملا يعني در گفتار يا كردار با اعتقاد به الوهيت آن كسي كه برايش خضوع و تذلل مي شود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اسراء ، 24 .
2 . بقره ، 34 .
3 . يوسف ، 100 .
21 |
پس اگر خضوع با اين اعتقاد ، اعتقاد به الوهيت نباشد ، ديگر عبادت نيست .
و آياتي كه بر اين تعريف دلالت مي كنند ، آياتي هستند كه امر مي كنند به عبادت خداوند و نهي مي كنند از عبادت غير خدا و تعليل اين آيات هم اين است كه خدايي و معبودي جز خداوند يكتا وجود ندارد ، همانند اين آيه شريفه كه مي فرمايد :
( وَيا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَكُمْ مِنْ اِله غَيْرُهُ ) . ( 1 )
و اين معنا و تعليل در ده آيه يا بيشتر از آيات قرآن كريم وارد شده است ، و معناي اين علت آوردن كه عبادت فقط مخصوص كسي است كه اله باشد و فقط اله است هك استحقاق عبادت دارد و اين اله كسي نيست جز خداوند يكتا .
و زماني كه وصف الوهيت در شيء تحقق پيدا كند ، جايز است بلكه واجب است عبادت آن شيء و اينكه او را مورد پرستش قرار دهند و به عنوان خداي خويش بدانند ، و چون كه اين وصف در كسي غير از خداوند متعال يافت نمي شود ، پس واجب است عبادت خداوند متعال و عبادت غير از او جايز نيست .
و منظور از الوهيت هم اين است كه ، هر آنچه كه از شئون اله است ؛ يعني استقلال در ذات و صفا و افعال ، پس هر كسي كه معتقد باشد براي چيزي نوعي استقلال داشتن را يا در وجودش ، يا در صفات ، يا در افعال و آثارش پس چنين شخصي آن شيء را به عنوان اله خود قرار داده است ، با توجه به اين توضيحات ، هر نوع خضوعي كه سرچشمه بگيرد از اعتقاد به اينكه آن شخصي كه در مقابلش خضوع شده خالق اين عالم است ، يا پروردگار و رب اين عالم است ، و يا اينكه تدبير كل اين عالم با قسمتي از عالم به او واگذار شده ، چنين خضوعي در پائين ترين مراتبش عبادت محسوب مي شود ، و شخص عبادت كننده مشرك در عبادت است زماني كه خضوعش براي غير خدا باشد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اعراف ، 59 .
22 |
و اما در مقابل اين نوع خضوع ، خضوعي است كه از اين نوع اعتقاد سرچشمه نگيرد و با اين اعتقاد انجام نشود ، پس اگر شخصي در مقابل موجودي خضوع كرد و او را تكريم كرد بدون اينكه اعتقاد به الوهيت او داشته باشد اين خضوع ، نه شرك است و نه عبادت اين موجود است ، اگر چه ممكن است اين خضوع حرام باشد مثل سجده كردن عاشق براي معشوق يا زن براي شوهرش ، كه اين كار اگر چه در دين اسلام حرام است اما عبادت نيست و حرمت آن به خاطر دليل ديگري است ، و آن اينكه شايد علت حرمت سجده براي غير خداوند اين باشد كه : چون سجده كردن يك وسيله عام است در نزد تمام اقوام و ملتها ، لذا به گونه اي شده كه از سجده كردن جز عبادت اراده نمي شود ، به همين جهت دين اسلام جايز ندانسته به اينكه از سجده استفاده شود ، حتي در مواردي كه اين سجده عبادت هم نباشد ، و اين حرام بودن سجده حتي در غير اعتقاد به عبادت از خصوصيات دين اسلام است و در اديان سابق حرام نبوده و اگر اين گونه بود ، هرگز يعقوب و فرزندانش براي يوسف سجده نمي كردند .
و بر اساس اين استدلالات و توضيحات روشن است كه ، بوسيدن دست پيامبر يا امام ، يا معلم يا پدر و مادر ، يا بوسيدن قرآن يا كتابهاي ديني ، يا ضريح اولياء الهي و آنچه كه متعلق به آنها است از آثار اولياء ، اين كارها صورت نمي گيرد مگر از باب تعظيم و تكريم ايشان ، و اين كار عبادت نيست . به اين خاطر كه با استدلال ثابت گرديد كه در عبادت اركاني وجود دارد :
1 ـ خضوع و تذلل .
2 ـ اعتقاد به الوهيت آن شخص يا آن چيزي كه در مقابل آن خضوع مي شود و اگر هر يك از اين دو نباشد عبادت نيست .
23 |
اين مبحث مقدس مطرح شد تا اينكه با دقت و توجه به معناي حقيقي عبادت به سراغ سيره عبادي پيامبر اكرم برويم و خوشه اي از خرمن با بركت آن حضرت در زمينه عبادت برچينيم .
خاندان حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) خاندان توحيد بود ، بنا به اعتقاد عموم علماي اماميه ، پدر و اجداد پيامبر اسلامخ از عبدالله تا آدم ، همه يكتا پرست بودند و در ميان آنها مشرك وجود نداشت و باز علماي اماميه معتقدند كه ، ابوطالب و آمنه بنت وهب يكتا پرست بودند .
علي ( عليه السلام ) مي فرمود : به خدا سوگند پدرم و اجدادم عبدالمطلب و هاشم و عبد مناف هيچ كدام بتي را نپرستيدند ؛ آنها پيرو دين ابراهيم بودند و به سوي كعبه نماز مي خواندند .
پيامبر اكرم نيز يكتا پرست بوده و از هرگونه شرك و بت پرستي مبرّاء بوده و بيزاري مي جستند . و از قبل از بعثت به عبادت خداوند و راز و نياز با خالق يكتا و دوري از اجتماع و هياهوي آن اقدام مي نمودند ، و مؤيد اين مطلب فرمايش مولي الموحدين اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) است كه در مورد پيامبر گرامي چنين مي فرمايند :
« من همچون سايه اي به دنبال آن حضرت حركت مي كردم واو هر روز نكته ي تازه اي از اخلاق نيك را براي من آشكار مي كرد و مرا فرمان مي داد كه به او اقتداء كنم ، وي مدّتي از سال مجاور كوه حراء مي شد تنها من او را مشاهده مي كردم كه كسي جز من او را نمي ديد » . ( 1 )
و اما بعد از بعثت پيامبر اكرم به همراه نخستين افرادي كه به نبوت آن حضرت و دين اسلام ايمان آورده بودند به نماز مي ايستادند و به عبادت خداوند مشغول
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . معجم نهج البلاغه ، خ 192 .
24 |
مي شدند .
اما در مورد نماز پيامبر اكرم روايت هاي فراواني از ائمه اطهار ( عليهم السلام ) وارد شده كه از باب تيمن و تبرك تعدادي از آنها را از كتاب ارزشمند سنن النبي در اين جزوه نقل مي كنم .
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود : پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) دو برابر نمازهاي واجب ، نماز مستحبي مي خواند و دو برابر روزه هاي واجب روزه مستحبي مي گرفت . ( 1 )
و در حديث ديگر حنان گفت كه : عمرو بن حريث از امام صادق ( عليه السلام ) سئوال كرد در حالي كه من هم حاضر بودم : جانم به فدايت ! مرا از نماز پبامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خبر بده ، ايشان فرمود : كه پيامبر هشت ركعت نماز نافله ظهر ، و چهار ركعت نماز واجب ظهر ، هشت ركعت نافله عصر و چهار ركعت نماز عصر ، سه ركعت نماز مغرب و چهار ركعت نافله آن و چهار ركعت نماز عشا و هشت ركعت نافله شب و سه ركعت نماز وتر و دو ركعت نافله صبح و دو ركعت نماز صبح مي خواند . ( 2 )
و نيز در مورد نماز خواندن پيامبر آمده است كه هر موقع ايشان به نماز مي ايستاد ، رنگ صورتش مي پريد و از ايشان صداي سوزناكي همچون صداي جوشش ديگ از سينه يا درونش شنيده مي شد . ( 3 )
و نيز اين حديث مانند حديث قبل از كتاب زهد النبي آمده است كه : هر گاه پيامبر نماز مي خواندند ، مانند لباس بود كه بر زمين افتاده باشد . ( 4 )
و در احياء العلوم آمده است كه : هرگاه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نماز مي خواند و كسي نزد ايشان مي نشست ، ايشان نماز خود را كوتاه مي كردو به او رو مي نمود و مي فرمود : خواسته اي داري ؟ و بعد از آنكه حاجت او را برآورده مي كرد ، به نماز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن النبي ، ح 262 .
2 . همان ، ح 263 .
3 . همان ، 281 .
4 . همان ، ح 282 .
25 |
برمي گشت . ( 1 )
اما در مورد روزه پيامبر امام صادق ( عليهما السلام ) فرمودند : پيامبر در اوائل بعثت آن قدر روزه مي گرفت تا اينكه مي گفتند : ديگر افطار نمي كرد ، و آن قدر افطار مي كرد تا اينكه مي گفتند ديگر رزوه نمي گيرد ، سپس يك روز روزه مي گرفت و روز ديگر افطار مي كرد كه روزه حضرت داوود است ، سپس آن را ترك كرد و سه روز ايام البيض را روزه مي گرفت و سپس آن را نيز ترك كرد و سه روز را به دهه هاي ماه تقسيم كرد ، پنج شنبه اول و آخر ماه و چهارشنبه وسط ماه را روزه مي گرفت و تا زماني كه زنده بود چنين عمل مي كرد . ( 2 )
و در مورد اعتكاف پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) امام صادق ( عليه السلام ) فرموده اند : پيامبر در ده اول ماه رمضان در مسجد معتكف مي شد و در سال بعد در ده دوم معتكف مي شد ولي در سالهاي بعد هميشه در ده سوم معتكف مي شد . ( 3 )
و نيز ايشان فرمود : جنگ بدر در ماه رمضان واقع شد ، پس پيامبر در آن سال معتكف نشد ، ولي در سال بعد دو دهه ، معتكف شد ، يك دهه براي آن سال و دهه ديگر قضاي سال پيش . ( 4 )
از اين احاديث شريف و نوراني كه در مورد عبادت پيامبر اكرم از اهل بيت آن حضرت به ما رسيده چنين برداشت مي شود كه پيامبر بزرگوار اسلام در تمام امور در حد اعتدال بوده اند و در هيچ چيز مخصوصاً در عبادت اهل افراط و تفريط نبوده اند به اين معنا كه اگر حضرت در سفر بوده و يا براي امري عجله داشتند طبق احاديثي كه نقل شده حضرت نمازشان را جمع مي خواندند ، ظهر و عصر و مغرب و عشاء را ، و همين طور اگر شخصي حاجتي از حضرت داشت ايشان نماز را مختصر به جا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . همان ، ح 280 .
2 . سنن النبي ، ح 323 .
3 . همان ، ح 339 .
4 . همان ، ح 340 .
26 |
مي آوردند و به حوائج مردم رسيدگي مي كردند ، و در وقت خلوت با خدا چنان بودند كه در پيشگاه خداوند رنگ از رخساره حضرت مي پريد و در تواضع و تذلل آن حضرت نيز در پيشگاه خداوند روايت آمده كه حضرت چنان بر روي زمين خود را متواضعانه قرار مي دادند مثل اينكه اين يك لباس است كه بر روي زمين قرار گرفته است .
در روزه داري و رياضت حضرت هم آمده كه چگونه در طول سال در هر ماه سه روز روزه مي گرفتند و ماه شعبان را نيز روزه مي گرفتند و در هر سال دهه آخر ماه رمضان را در مسجد معتكف مي شدند و بستر خواب را جمع مي كردند و كمر همّت به عبادت حضرت حق مي بستند .
و بر اثر همين عبادتها و اظهار تواضع و فروتني به درگاه ايزد متعال و معرفت و شناخت حق پروردگار بر خويش است كه به مقام والاي بندگي خداوند راه يافت و اين مدال افتخار را از جانب پروردگار دريافت فرمود و مسلمانان در نمازهاي خويش بر اين مقام پيامبر شهادت مي دهند كه : اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ .
و نيز در سفر معراج حضرت كه خداوند متعال آن را در سوره اسراء بيان مي فرمايد ، از اين واقعه مهم چنين خبر مي دهد : ( سُبْحانَ الّذي أَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلا مِنَ المَسْجِدِ الْحَرامِ اِلَي الْمَسْجِدِ الاَقْصَي . . . ) ( 1 )
پاك و منزه است خداوند كه شبانه بنده خويش را سير داد و از مسجد الحرام به مسجد الأقصي برد و مقام بندگي خداوند مقامي است كه هر كسي به آن دست نمي يابد و آرزو و افتخار بندگان برگزيده خداوند اين است كه خود را بنده خدا و منسوب به خدا بدانند و عزتي بالاتر از اين وجود ندارد .
اما در مورد سيره عبادي پيامبر اكرم در حج و اينكه اساساً پيامبر اكرم چند مرتبه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اسراء ، 1 .
27 |
حج به جاي آورده اند چند مرتبه عمره به جاي آورده اند باز هم از احاديث اهل بيت ( عليهم السلام ) كمك مي گيريم .
عمر بن يزيد از حضرت صادق ( عليه السلام ) پرسيد ، آيا پيامبر به جز حجة الوداع ، جج ديگري انجام داد ؟
حضرت فرمود : آري ، بيست حج گذارد . ( 1 )
اما در مورد اينكه اين بيست حج پيامبر چه تعداد قبل از بعثت بوده و چه تعداد بعد از بعثت ، يك روايت در دست است : زراره از امام صادق و امام باقر ( عليهما السلام ) نقل كرده كه آن دو بزرگوار فرمودند : پيامبر بيت بار پنهاني حج گذارد كه ده يا فت ، يا نُه بار آن پيش از پيامبري بود . ( 2 )
در اين حديث ترديد ديده مي شود و اين ترديد در راويان پديد آمده است و روايت ديگري هم در دست نيست ، تا به ياري آن بتوان ترديد اين روايت را برطرف كرد و سخني قاطع ارائه داد ، در عين حال بنا به اين روايت ، پيامبر پيش از دوران رسالتش در مكه بين هفت تا ده بار حج به جا آورده و بين ده تا سيزده حج ديگر را در دوره پيامبر پيش از هجرت انجام داده است . ( 3 )
بر اساس اين روايات ، اهتمام پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) نسبت به حج روشن و مشخص مي شود كه آن حضرت نسبت به اين سنّت شريف كه از جد بزرگوارش ابراهيم خليل ( عليه السلام ) به يادگار مانده چقدر جديّت به خرج داده و آن سنت شريف را به جاي آورده است .
اما در مورد حج پيامبر بعد از هجرت اختلافي وجود ندارد و همه بالاتفاق قائل هستند كه پيامبر اكرم تنها يك مرتبه و آن هم در سال دهم هجري حج به جا آوردند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج 4 ، ص 251 .
2 . وسائل ، ج 8 ، ص 93 ، ح 33 .
3 . نقل از كتاب همگام با پيامبر در حجة الوداع .
28 |
و و چون كه در اين حج پيامبر با مردم وداع فرمودند ، اين حج پيامبر به حجة الوداع معروف گشت .
اما عمره هايي كه پيامبر اكرم پس از هجرت به جاي آوردند عبارتند از :
1 ـ عمره ناتمام حديبيه . 2 ـ عمرة القضاء . 3 ـ عمره جعرانه .
حج ، آداب و دستورهاي ويژه اي دارد كه فراهم آورنده زمينه هاي روحي و معنوي براي حاجي است ، تا به هنگام حضور در حرم معبود ، به واقع خود را نزد وي حاضر ببيند و پروردگار و مهربان را بر خود و اعمال و نيت ها و آنچه بر خاطر مي گذرد شاهد و ناظر آگاه بداند .
اين اعمال و آداب همگي عبادت است و بر اساس قانون عبادت بايد انسان در حين انجام اين اعمال قصد قربت داشته باشد و اگر اين اعمال را بدون قصد قربت انجام دهد و ديگري را در آن شريك كند عملش باطل است .
به ترتيب اعمال حج سيره عبادي پيامبر بزرگوار اسلام در حج را دنبال مي كنيم ، اولين عمل از اعمال حج احرام است كه خود احرام آداب و شرايطي دارد از جمله : غسل احرام است كه پيامبر اكرم خود منادي توحيد و دعوت كننده انسانها به سوي يكتاپرستي و انسانها را به اعمال نيك سوق مي دهند ، خود حضرت در انجام اين اعمال پيشگام هستند ، لذا در حجة الوداع وقتي حضرت به ميقات رسيدند كه زوال شمس شده بود به روايت امام صادق ( عليه السلام ) و حضرت غسل كردند .
عمل بعدي در احرام ، پوشيدن لباس احرام است .
لباس احرام كه دو تكه پارچه ساده ، دوخته نشده است و حاجي يكي را به عنوان لنگ به كمر بسته و يكي را به عنوان رداء بر دوش مي افكند و تمام لباسهاي ديگر را از تن بيرون مي كند ، هر آنچه را كه رنگ تشخص دارد بايد از خود دور سازد و همه
29 |
حاجيان اين نكته لباس ساده را بايد در بركنند پيامبر اكرم نيز بعد از غسل جامه احرام پوشيد و به گفته ي امام صادق ( عليه السلام ) : دو تكه لباس احرام پيامبر از پنبه و بافت يمن بود و پس از وفات ، همان كفن او شد .
در اين عمل پيامبر كه خود جامه احرام پوشيد و بدون هيچ تشخصي همانند ساير مسلمانان براي حج آماده شد ، اهميت اين كار عبادي مشخص مي شود ، چه اينكه اعمال حج از ابتداء تا انتهايش براي اين است كه دلهاي غافل انسانها را بيدار كند و تذكري باشد براي روز رستاخيز و روز حساب و اينكه در صحراي محشر چه وضعيتي است .
پوشيدن لباس احرام ، انسان را به ياد مرگ مي اندازد و اينكه همه افراد فقط با يك كفن به خانه قبر مي روند چه پادشاه باشد و چه گدا ، و اين تنبّه و تذكر بسيار ارزشمندي است كه هر كس با توجه به اين اسرار و معارفي كه در اعمال و مناسك حج نهفته است آنها را انجام دهد و به آنها بنگرد واقعاً متحول گشته و از خواب غفلت بيدار مي شود .
عمل عبادي بعدي ، لبيك گفتن است ، لبيك ، پاسخ آري به دعوت خداوند رحمن و رحيم است دعوتي كه توسط ابراهيم خليل ( عليه السلام ) و فرزندش حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله ) در ميان مردم سرداده شد و آنها را به سوي حج فرا خواندند ، تا بندگان خدا با روي آوردن به كعبه و زيارت خانه خدا و حضور در مكانهاي مقدس اطراف آن جانهاي خوش را در زلال معرفت الهي شستشو داده و دل خويش را از زنگار گناه و كبر و غرور و نخوت و جهالت مبرّاء سازند خالق خويش را بهتر بشناسند و از چيزهايي كه آنها را به خدا نزديك مي كند تبعيت و از هر آنچه كه آنها را از او دور مي كند بيزاري جويند .
30 |
پيامبر خدا بعد از پوشيدن لباس احرام لبيك گفت : لبيك ، اللهم لبيك ، لبيك لا شريك لك لبيك ، ان الحمد والنعمة لك والملك لا شريك لك ، لبيك ذالمعارج لبيك .
رسول خدا ، خودشان محرم شدند و در ضمن به مسلمانان نيز نحوه احرام را آموختند و پس از اينكه همگي محرم شدند ، لبيك گويان به سمت مكه به راه افتادند .
در طول اين مسير ناهموار كه از سنگلاخها و كويرهاي تف ديده برخوردار بو و در روز آفتار عمود استوايي بدنهاي نيمه عريان مسلمانان را از تابش خود مي سوزاند و بادهاي گرم آنها را اذيت مي كرد و همگي يا پياده و يا مانند رسول خدا سوار بر مركب اين مسير طولاني را با عشق و علاقه زيارت خانه كعبه و انجام حج در ركاب رسول خدا مي پيمودند ، پيامبر نمازها را جمع مي خواندند يعني ظهر و عصر را با هم و مغرب و عشاء را با هم مي خواندند و مسلمانان نيز نمازها را به امامت حضرت به جماعت اقامه مي كردند و حضرت براي مراعات حال مسلمانان كه از افراد كهن سال و رنجور تا زنان و مردان ميان سال و جوان متشكل بودند نمازها را جمع و مختصر مي خواندند و از زمان بيشترين بهره برداري را مي كردند يعني براي خواب و استراحت خيلي كم وقت مي گذاشتند و بيشتر راه مي پيمودند تا بلكه اين سفر كوتاه تر شود و سريعتر به سر منزل مقصود واصل شوند .
بالاخره بامداد روز چهارم ذي الحجه به مكه رسيدند و پس از طلوع آفتاب رسول خدا براي رفتن به مسجد الحرام آماده شد ، يعني غسل كرد و به طرف مسجد حركت كرد ، هنگامي كه به در بني شيبه رسيد حمد و ثناي الهي گفت و بر بناي بزرگش ابراهيم درود فرستاد ، هنگامي كه نگاهش به كعبه افتاد ، دست ها را بالا برد و الله اكبر سرداد و گفت : بار خدايا بر شرافت و عظمت و بزرگواري و هيبت و نيكي اين خانه
31 |
بيفزا ، و هر كسي به حج و عمره آن آمد ، كرامت و شرافت و عظمت و نيكي اش افزون كن . آنگاه به سوي كعبه رفت و حجر الاسود را دست ماليد و سپس به طواف كعبه پرداخت و چون به ركن يمان رسيد ، سرش را بالا گرفت و رو به كعبه گفت : حمد خدايي كه تو را عظمت و شرافت بخشيد ، سپاس خدايي را كه مرا به پيامبري برانگيخت و علي را امامت داد ، خداوندا خوبان خلقت را به سوي اين خانه راهنمايي فرما و اشرار را از آن دور فرما .
و چون از ركن يماني به ركن حجر الاسود مي آمد ، دعا مي كرد : ( رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنةً وَقِنا عَذابَ النّارِ ) .
و پيامبر طواف خويش را ادامه دادند تا اينكه طواف حضرت تمام شد ، خود طواف اسرار و معارف بلندي دارد كه توجه به آنها طواف حاجي را از روي معرفت و عشق مالامال مي سازد و جسم و جان حاجي را صاف مي بخشد .
1 ـ ذكر و ياد خداوند يكي از اهداف طواف است ؛ پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : وامر بالحج والطواف لاقامة ذكر الله ( 1 ) چون انسان با تكرار طواف و گردش به دور خانه او ، ياد او را هميشه به پا مي دارد .
2 ـ اعلام اطاعت و بندگي : سربازان به منظور اعلام آمادگي ، در برابر فرمانده كل رژه رفته و اطاعت از او را اعلام مي كنند . طواف كنندگان نيز با طواف خود ، بندگي و اطاعت از خداوند بزرگ را در خانه دوست ، به وي و جهانيان اعلام مي دارند .
عمل عبادي بعد از طواف كه رسول خدا به آن پرداخته نماز طواف است كه پشت مقام ابراهيم ( عليه السلام ) بايد خوانده شود .
وجوب نماز پس از طواف واجب ، پشت مقام ابراهيم ( عليه السلام ) ، نكات مهمي را گوشزد مي كند ؛ از جمله :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كتاب اسرار و معارف حج ، در بخش اسرار طواف .
32 |
1 ـ جايگاه و اهميت نماز در بين عبادات را مي رساند . تا زماني كه حج گذارد در قرب خانه خدا است ، طواف مي كند ؛ ولي زماني كه ازخ انه دور شد ، بايد به نماز بايستد . پس با فاصله گرفتن از كعبه ، ارتباط مي تواند به وسيله نماز برقرار باشد .
بر اين اساس خداوند كعبه را موجب برپايي مردم قرار داده است : ( جَعَلَ الله الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرام قياماً لِلنّاسِ ) و امام صادق ( عليه السلام ) نيز فرمود : ( لايزال قائماً ما قامَتِ الْكَعْبَة ) .
2 ـ از سوي ديگر نماز هم ستون دين و موجب برپايي آن دانسته شده است : ( ان عمود الدين الصلاة ) و قبله اين نماز نيز كعبه است .
و نماز پشت مقام بيانگر اين نكته است كه : رسيدن به قرب حق و وصال او ، نيازمند راهنما و ارائه كننده « صراط مستقيم » است و بدون آن ، آدمي به بيراهه مي رود و سعيش تباه مي شود .
اينها شمّه اي از اعمال و مناسك حج كه رسول خدا به عنوان رهبر جامعه اسلامي و پيامبر خدا اين عبادت را انجام داده و به مسلمانان آموزش داد كه بدين نحو خداوند را عبادت كنند و خانه خدا براي هميشه تا قيامت محور عبادات و قبله گاه تمام موحدان و خدا پرستان است كه عبادات خويش را به سوي آن خانه به جاي مي آورند ، و اين يعني محوريت كعبه براي تمامي انسانهاي خدا جو و مصلح و باز اين خدا برگشت به احد و واحد بودن خداوند دارد كه فرمود ( قل هو الله احد ) اين مكان كه نقطه اجتماع و توجه تمام مسلمانان است انسانها را به شعار يكتا پرستي و دوري از شرك و پليدي رهنمون مي شود .
سيره اخلاقي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )
در تهذيب : با سند از اسحاق بن جعفر ، از برادرش موسي بن جعفر ، و از پدرانش ،
33 |
از علي ( عليهم السلام ) نقل كرده كه حضرت فرمود : شنيدم كه پيامبر اكرم فرمود : من براي اخلاق نيك و پسنديده مبعوث شده ام . ( 1 )
و نيز در حديث ديگري كه امام رضا ( عليه السلام ) از پدران بزرگوارش نقل فرموده : كه پيامبر بزرگوار اسلام فرمود : بر شما لازم است كه اخلاق نيك را به دست آوريد ، چرا كه من براي آن مبعوث شده ام ؛ و از اخلاق نيك آن است كه اگر كسي ستمي كرد ، او را ببخشي و اگر محرومت نمود ، به او عطا كني ، و اگر قطع رابطه كرد ، صله رحم نمائي ، و اگر عيادت نكرد ، او را عيادت نمايي . ( 2 )
اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) هرگاه مي خواست پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را وصف كند ، اين مي فرمود : بخشنده ترين ، با جرئت ترين ، راستگوترين ، با وفاترين ، خوش اخلاق ترين و خوش معاشرت ترين مردم بود و هر كه ايشان را مي ديد ، هيبتش او را مي گرفت و اگر با او همنشين مي نمود ، به ايشان محبت پيدا مي كرد ؛ من مانند ايشان را قبلا نديده ام و بعداً هم نخواهم ديد . ( 3 )
و نيز اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) فرمودند : از همان زمان كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را از شير باز گرفتند ، خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگان خويش را مأمور ساخت تا شب و روز وي را به راه هاي بزرگواري و درستي و اخلاق نيك سوق دهد . ( 4 )
اخلاق نيك و درستي و بزرگواري پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) بر همگان روشن است و از هيچ كس مخفي نيست ، شخصيتي كه در زمان جاهليت و در ميان آن اعراب بيابانگرد كه در آن سرزمين گرم و سوزان و خشك و بي آب و علف كاري جز تجارت ، يا غارت و جنگ و خونريزي و زنده به گور كردن دختران و اشتغال به لهو و لعب و سرگرمي هاي باطل نداشتند اين نوجوان و جوان ، به هيچ يك از اين اخلاق ناپسند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سنن النبي ، ح 23 .
2 . همان ، ح 41 .
3 . سنن النبي ، ح 4 .
4 . معجم نهج البلاغه ، خ 192 ، بند 118 .
34 |
آلوده نگرديد و به قدري از اخلاق نيك و ستوده برخوردار بود كه در پيماني كه افراد سرشناس و مُسن معمولا شركت مي كردند ايشان در سن نوجواني و جواني شركت كرد در حلف الفضول كه بعدها نيز پيامبر از آن پيمان به نيكي ياد مي فرمود ، و نيز به قدري در پاكي و امانت داري و صدق و راستگوئي شهره بود كه به محمد امين ( صلّي الله عليه وآله ) معروف و مشهور گرديد ، به قدري از صبر ، حلم ، عفو و گذشت و كرامت برخوردار بود كه با آن همه آزار و شكنجه ، تهمت و افتراء تحريم اقتصادي و اجتماعي ، تصميم به قتل ، وقتي كهبه قدرت و شكوت رسيد و با اقتدار تمام براي فتح زادگاهش مكه بازگشت ، اعلام عفو عمومي كرد ، و از تمام آزارها و شكنجه هايي كه به حضرت روا داشته بودند و حضرت را مجبور به ترك زادگاه و خانه و كاشانه اش كرده بودند ، اغماض فرموده با كرامت و منش بزرگوارانه خويش همه را مورد لطف و مرحمت خويش قرار داده آنها را به دين حق دعوت نمودند و چه بسيار افراد لجوج و كينه توز كه تحت تأثير اين خلق خوش پيامبر متأثر شده و به آن حضرت ايمان آوردند .
پيامبر در تمام طول عمر شيرف خويش متخلق به اين اخلاق ستوده بودند و همواره مسلمانان و غير مسلمانان از اين اخلاق پيامبر استفاده و متأسفانه بعضاً سوء استفاده مي كردند . تبلور اين اخلاق نيك پيامبر در حج نيز مشهود است ، چنانكه در احاديث اهل بيت كه گزارش سفر رسول خدا را تشريح فرموده اند ، نمونه هاي فراواني وجود دارد ، كه از باب نمونه تعدادي را ذكر مي كنيم :
امام جعفر صادق ( عليه السلام ) فرمود : در اين سفر ( حجة الوداع ) معمر بن عبدالله نگهداري مركب رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) را به عهده داشت . شبي از شبها كه بين راه استراحت كرده بودند ، پيامبر مركبش را ديد كه رها است و آن را نسبته اند . صبحگاهان حضرت به وي گفت : اي معمر چرا امشب مركب رها بود ؟ وي در پاسخ گفت : پدر و مادرم به فدايت من آن
35 |
را بسته بودم ، ليكن بعضي كساني كه به خدمت گزاري من براي شما حسد ميورزند چنين كرده اند تا بلكه شما كسي ديگر را به جاي من به خدمت بگيريد .
پيامبر فرمود : من چنين كاري نمي كنم . ( 1 )
اين برخورد پيامبر از اخلاق كريمانه حضرت نشان دارد كه چنين نيكو با اين صحابي خويش برخورد نموده و سخنش را پذيرفتند و الا اگر غير از اين مي بود و كس ديگري جاي حضرت بود مي گفت اين حرفها توجيه است و سخن او را قبول نمي كرد .
و از سخاوت و بخشندگي حضرت نيز همين بس كه در حجة الوداع براي قرباني شصت و چهار شتر يا شصت و سه شتر آورده بود و علي ( عليه السلام ) سي و چهار تا يا اينكه سي و شش شتر به همراه آورده بود ، و پيامبر در روز عيد قربان به دست خويش شصت و شش شتر را قربان كرد و اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) سي و چهار شتر را نحر فرمودند و از گوشت اين قرباني ها خود حضرت خوردند و به همه مسلمانها از گوشت قرباني ها خوراندند و پيامبر تمام اجزاء قرباني ها را از پوست و مؤاخذه و قلاده هايشان را به فقراء و مساكين صدقه دادند . ( 2 )
و اين رفتار پيامبر اين سيره اخلاقي حضرت را به مسلمانها آموزش مي دهد كه در حج هر چه مي توانند براي عرضه به پيشگاه پروردگار خويش مهيا كنند ، زيرا در اين سفر خداوند به وسيله اين حركت عظيمي كه ايجاد مي شود ، زمينه بهره مندي معنوي و مادي را براي افراد زيادي فراهم مي كند و خداوند اراده فرموده كه به اين طريق سرمايه ها در بين مسلمانها دست به دست ، گردش كند .
آري اين رسول الله است كه متخلق به اخلاق الهي است و خداوندي كه ايشان را توسط بزرگترين ملائك خويش به اخلاق و آداب نيك تربيت فرموده و آراسته است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . كافي ، ج 4 ، ص 250 ، ح 9 .
2 . كافي ، فروع ، ج 4 ، ص 249 .
36 |
در شأن او در قرآن كريم چنين مي فرمايد : ( وَاِنَّكَ لَعَلي خُلُق عَظيم ) ( 1 )
و مفسر بزرگوار قرآن كريم مرحوم علامه طباطبايي در تفسير متين و كم نظير خويش ، الميزان في تفسير القرآن ، اينگونه تفسير نموده اند : خلق يك ملكه نفساني است كه افعال به راحتي و آساني از آن صادر مي شود ، و تقسيم مي شود به فضيلت كه پسنديده است مانند عفت و شجاعت و رذيله كه ناپسند است مثل ترسود بودن يا بي باك بودن ، ولي زماني كه به صورت مطلق بيايد از آن اخلاق نيكو فهميده مي شود .
و اين آيه هر چند به خودي خود ستايش مي كند ، خوش خلقي و بزرگواري اخلاق آن حضرت را ، اما با توجه به سياق آيات ، اين آيه انسان را توجه مي دهد به اخلاق زيباي اجتماعي پيامبر كه در واقع مربوط به معاشرت آن حضرت با مردم است ، مثل ثابت قدم بودن در راه حق و صبر و تحمل داشتن بر اذيت و آزار مردم ، و ظلم و ستم بسيار آنها ، و همچنين بر عفو ، چشم پوشي ، سخاوت و افق و مدارا و تواضع و غير اينها از اخلاق نيكوي حضرت .
و در شأن نزول اين آيات مرحوم علامه از مجمع البيان نقل فرموده كه : چون قريش ديدند كه پيامبر اكرم مقدم داشت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب ( عليهما السلام ) را و مورد احترام و تعظيم قرار داد به شكوه درآمدند و گفتند : قد افتتن به محمد فانزل الله تعالي : آيات اول تا هفتم را ذكر فرموده و بعد از : ( وانك لعلي خلق عظيم ) فرموده يعني القرآن ـ تا اين آيه كه ( بِمَنْ ضلَّ عَنْ سَبيلِهِ ) فرموده ( وهم النفر الذين قالوا ما قالوا ) وبعد اين آيه كه ( وَهُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ ) يعني علي بن ابي طالب .
با توجه به اين مطلب كه در شأن نزول اين آيات آمده است ، روشن مي شود كه پيامبر در مواجهه با قريش در مورد مسأله امامت و ولايت بسيار بزرگوارانه و با صبر و شكيبايي برخورد فرمودند ، اما مطلب را به صورت واضح و آشكار و در اجتماع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . قلم ، 4 .
37 |
عمومي مردم در بهترين فرصت ابلاغ فرمودند و راه عذر و بهانه جويي براي هيچ يك از معاندين و منافقين باقي نگذاشتند .
در بحث سيره تبليغي پيامبر در صفحات قبل گذشت كه در روز هجدم ذي الحجة سال دهم هجرت يعني در روز عيد غدير كه پيامبر براي ابلاغ امر الهي مهيا شده بود ، اين بعد از تحمل كردن توهينها و برخوردهاي زشت و قابل سرزش قريش بود كه در دو موقف قبل يعني در خطبه عرفات و خطبه مني كه پيامبر اكرم خواستند اين مسأله را مطرح كنند با ايجاد سر و صدا و شيون ناله سردادن و ايجاد تشنج نگذاشتند كه پيامبر مسأله امامت و ولايت را مطرح فرمايند و حضرت نيز بر اساس خلق كريم خويش با آنها با كرامت و بزرگواري گذشت كرده و هيج نفرمودند زيرا حضرت از نفاق ، اهل نفاق و كيد و نقشه آنها مطلع بودند و از تهمت ها و افتراءهايي كه به پيامبر بسته بودند از اول بعثت و اين كه افراد پرهيزكار بسيار اندك هستند و هر آينه ممكن است كه توطئه قريش منجر بشود به اينكه مسلمانان بازگشت به جاهليت كرده و تبليغ اين امر عظيم الهي را به سان سنّت هاي باطل جاهلي كه حمايت از قوم و قبيله و عشيره خويش مي نمودند بپندارند ، اما زماني كه از جانب الهي ، مصون بودن ين خدا و پيامبر و اميرالمؤمنين از جانب خداوند بر رسول خدا نازل شد ، پيامبر در غدير خم اين رسالت نيز به اتمام رسانيدند ، و شاهد بر اين كه پيامبر از تفرقه در ميان مسلمانان و ايجاد هرج و مرج و تشتط مسلمين بيم داشتند كه اين مقدار صبر و شكيبايي به خرج دادند كلامي است كه از خود آن بزرگوار نقل شده كه حضرت اين گونه فرموده اند :
« و اگر مي خواستم كه آنها را به اسم نام ببرم ، هر آينه آنها را به اسم معرفي مي كردم ، و اگر اراده مي فرمودم و مي خواستم كه اشاره كنم به آنها و تك تك را به عينه مشخص كنم ، هر آينه اين كار را مي نمودم ، و اين كه اگر مي خواستم
38 |
مردم را بر نفاق آنها آگاه و مطلع سازم هر آينه اين كار را انجام مي دادم ، ولكن سوگند به خدا كه من در مورد آنها و كارهايشان بزرگواري به خرج دادم » .
اين است سيره پيامبري كه رحمةٌ للعالمين هستند و دين و آئين را براي بشر آورده اند كه تا قيام قيامت هر آنچه نياز بشريت است در آن وجود دارد .
و اين اول مظلوم عالم اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب است كه درس آموخته ي سيره پيامبر است و از كودكي در دامان بر پيامبر بوده و بر اساس كلام خود حضرت سايه به سايه دنبال پيامبر حركت مي كرد و فقط در سفري كه پيامبر براي حضرت خديجه ( عليها السلام ) به شام رفته بود اميرالمؤمنين از او جدا بود و الا در تمام لحظات محمد و علي ( عليهما السلام ) دمي از يكديگر جدا نبوده اند ، و اميرالمؤمنين در جواب اين سئوال كه چطور شما نسبت به بقيه صحابه پيامبر از همه عالم تر هستي و بيشتر از علم پيامبر بهره برده اي ؟ حضرت فرمود زيرا هر زمان كه من از پيامبر سئوال مي كردم ، حضرت به من جواب مي دادند و هر زمان كه من سكوت مي كردم خود حضرت مطلبي را به من مي آموختند و هر روز خلق نيكوئي را به من آموخته و امر به تبعيت از خود مي فرمودند .
براي همين است كه در مقابل چشم او ميراث گرانبهاي پيامبر به سرقت مي رود اما او همچون شخص پيامبر براي حفظ اساس و اصل دين سكوت اختيار كرده و بيست و بيست و پنج سال خانه نشيني را تحمل مي كند اما از اينكه صداي اذان از بالاي مأذنه ها قطع شود ، جلوگيري مي كند ، اين انحرافاتي كه در دين وارد شد و سنّت و سيره صحيح پيامبر را بازيچه و دستخوش آمال و آرزوها قرار گرفت ، همه و همه به خاطر اين است كه انسانها ، تبعيت هواي نفس مي كنند ، تبعيت از هواي نفس يعني سيلي زدن به صورت دختر پيامبر همو كه پيامبر تمام قد جلوي پاي او برمي خواست
39 |
و دست او را مي بوسيد و سينه او را مي بوئيد و مي فرمود : فاطمه پاره تن من است ، فاطمه نورديدگان من است فاطمه ريحانه من است و هر كس كه او را آزار دهد مرا آزار داده است ، هو و هوس و تبيعت از آن ، چيزي است كه براي به دست آمدن آن حاضر مي شوند ريسمان به گردن شخصي ببندند كه بارها و بارها جان همه آنها را از مرگ حتمي نجات داده بود در جنگ احزاب ، زماني كه عمرو بن عبدوَدّ در ميدان رجز مي خواند و هل من مبارز سرمي داد و چشمهاي تمام مسلمانان از وحشت گرد شده بود و جانها در گلوهايشان آمده بود ، اين علي بن ابي طالب بود كه جان خويش را بر روي دست گرفت و در مقابل تمام كفر قد علم كرد ، اگر او نرفته بود و اراده حق بر اين قرار نرگفته بود هر آينه فاتحه اسلام و مسلمين خوانده شده بود ، اين رفتار و كردار اصحاب پيامبره مه از حقد و كينه و حسد سرچشمه گرفته بود ، از اين كه علي بن ابي طالب داراي آن همه سوابق درخسان بود ، سابقه شرك در پرونده اش نبود ، سابقه عداوت با پيامبر نداشت ، اما آنها گمان مي كردند كه چون علي ، پسر عمو و داماد حضرت رسول است ، پيامب مي خواهد داماد خويش را به عنوان جانشين قرار دهد ، اما غافل از اين بودند كه ، هر پيامبري وصي و جانشين در ميان قوم خويش مي گذارد ، و وصي و جانشين پيامبر كسي است كه نسبت به شريعت آن پيامبر بهترين نوع عملكرد را داشته باشد ، سابقه جان فشاني براي ترويج و احياي آن دين و شريعت داشته باشد ، نه اينكه ، خود را هم عرضِ پيامبر خدا بدانند و بگويند محمد اين نظر را داد و من هم اين نظر را دادم به اصطلاح اجتهاد در مقابل نص بكنند ، و اين گونه ما في الضمير خويش را بروز دهند ، اما چه مي شود كرد ! به هر حال اين گونه عمل شد . و اما اين مشكل مردم زمان پيامبر نبود ، بلكه اين مشكل هميشه وجود دارد ، زيرا ، انساني كه خدا خلق فرموده و او را از روحيات و خصائص مختلفي
40 |
سرشته است ، هميشه زمان نياز به تربيت خويش و تزكيه نفس داشته و دارد و اگر تزكيه نفس نباشد و جامعه بشري چنانكه امروز از اخلاق و اخلاقيات فاصله گرفته اند ، هيچ چيز نمي تواند جلوي اين انسان را بگيرد و او را مهار كند و كارش به جايي مي رسد كه مصداق آيه ( اولئك كالأنعام بل هو اضل اولئك هم الغافلون ) مي شود ، چه اينكه انسان غافل ، انساني كه توجه به هيچ قيد و بند اخلاقي ندارد و در بدترين پرتگاه هاي نابودي و هلاكت قرار مي گيرد و ديگران را نيز به دنبال خويش در اين پرتگاه مي برد و هميشه در طول تاريخ بشر هر زمان كه فاجعه و حادثه ناگواري به دست بشر رخ مي دهد با كنكاش در زمينه هاي آن همين مطلب روشن مي شود كه آن شخص يا اشخاص از سجاياي اخلاقي و ملكات نفساني بي بهره ، بوده اند و به خاطر به دست آوردن منافعي هر چند اندك و ناچيز ، همه كس و همه چيز را به تباهي مي كشانند ، چنان كه امروز دنياي غرب خود اين گونه در منجلاب فساد و تباهي گرفتار شده به دست خويش و راه نجات خود را هم در اين مي بيند كه جوامع ديگر ، خصوصاً جوامع اسلامي را به اين بلا گرفتار سازند ، انشاء الله كه خداوند توفيق كسب فضائل اخلاقي را به همه ما عنايت فرمايد و به لطف خويش رذائل نفساني را از درون ما بزدايد .
« وآخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمين »
اكبر شاه نظري
6/5/87 برابر با 24 رجب 1429