متن کامل
42 معاونت امور روحانیون - مدیریت آموزش بسم الله الرحمن الرحیم اسرار و حکمت های عرفانی حج سید موسی عسکری 1 مقدمه « حج» یکی از ارکان اساسی اسلام است و روح و جوهره بنیادین آن، شناخت و معرفت خداوند است. هدف از حج این است که هر یک از بند
معاونت امور روحانيون - مديريت آموزش
بسم الله الرحمن الرحيم
اسرار و حكمت هاي عرفاني حج
سيد موسي عسكري
مقدمه
« حج» يكي از اركان اساسي اسلام است و روح و جوهره بنيادين آن، شناخت و معرفت خداوند است.
هدف از حج اين است كه هر يك از بندگان خدا، در صورت داشتن استطاعت يك بار در طول زندگي به انجام آن توفيق يابند و با اعمال و مناسك و شعائر گوناگون، عبوديت و بندگي خود را به اثبات رسانند و بكوشند تا ظاهر و باطن خود را با صبغه ابراهيم (عليه السلام) آراسته و با آيين حنيف وي پيوند دهند.
حج، راهي است كه بندگان به سوي خدا مي پويند، آخرين منزل قرب است كه مي تواند در اين زندگي دنيوي بدان راه يابند، حج، تنها اين نيست كه ما به ديار حرم برويم و باز گرديم، بلكه حقيقت حج، برخورداري از آثار و دستاوردهايي است كه حج به خاطر آن واجب گرديده است.
حج، ترك ديار و هجرت به سوي ديار است، مقام وصل است كه با تصفيه جان و رنج تن و بذل مال مي توان بدان رسيد. قرآن از اين رو مناسك حج را
« شعائر» ناميده و حج گزار اين شعائر را به صورت رمز از آن طلايه داران توحيد، تقليد مي كند.
حج، وسيله تقرب به خدا و پناهگاه معنوي براي انسانهاست، زيرا آدمي با فرياد « لبيك، اللهم لبيك» زمزمه عاشقانه و شورانگيزي از عمق روح و روان خود، سر مي دهد و دردهاي درون خود را با خداي مهربان، در ميان مي گذارد.
حج گزار بايد علاوه بر انجام آداب ظاهري حج، به حقيقت حج نيز واقف گردد، از همين رو بايد سير روحاني داشته باشد، نه سير جسماني تنها، حج بايد جان و روح را حركت دهد و از خاكدان طبيعت به كعبه حقيقت برسد.
حج گزار بايد شهوات را از خود دور سازد تا متخلق به اخلاق ملكوتي گردد، از همه علقه ها رها شود و چون قصد و آهنگ خانه خدا مي كند بايد از خانه خويش و از جسم خاكي مادي به ملكوت اعلا برود.
شايان يادآوري است كه هيچ عبادتي خشك و بي روح نيست، بلكه در هر عملي از اعمال حج نكته ها و معارف فراواني وجود دارد كه هدف اصلي حج را تشكيل مي دهند.
در مناسك حج، اسرار دقيقي نهفته است كه حجاج محترم بايد به اسرار اين فريضه مهم الهي توجه كنند و روايات ما به اين اسرار و فلسفه آن اشارات بسياري دارد.
اميرالمومنين علي بن ابي طالب (عليه السلام) درباره اسرار و معارف اين واجب
مي فرمايد:
« فرض عليكم حج بيته الحرام، الذي جعله قبله للانام، يردونه ورود الانعام و يالهون اليه و لوه الحمام، جعله سبحانه علامه لتواضعهم لعظمته، و اذعانهم لعزته ، واختار من خلقه سماعاً اجابوا اليه دعوته، و صدقوا كلمته، ووقفوا مواقف انبيائه، و تشبهوا بملائكته المطيفين بعرشه، يحرزون الارياح في متجر عبادته، و يتبادرون عنده موعد مغفرته. جعله سبحانه و تعالي للاسلام علماً، و للعائذين حرماً . فرض
حجه، و اوجب حقه، و كتب عليكم وفادته، فقال سبحانه، ولله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلاً و من كفر فان الله غني عن العالمين.»
خداوند، حح خانه مقدس خويش را- كه قبله گاه مردم قرار داده است- بر شما واجب نمود. تا حج گزاران، بدانجا، همچون چارپايان بدرون آن درآيند، و هم چو كبوتران بدانجا- همانند آشيانه خويش- پناه آورند، خداوند سبحان، حج را نشانه كرنش و فروتني دربرابر بزرگي و عظمت خويش و همچنين، اعتراف به عزت و شكوهش قرار داده است، و از ميان بندگان خود، گوش به فرماناني را برگزيد كه دعوتش را پذيرفته و گفتارش را گوش فراداده اند و فرمايش را به جان و دل پذيرفته اند و در جايگاه پيامبران ايستاده اند و همانند فرشتگان كه در عرش الهي طواف مي كنند، تشبيه نموده اند و در بازار بندگي و عبادت حق تعالي سودهاي فراواني را به چنگ آورند، شما براي حضور در ميعادگاه آمرزش از همديگر پيشي بگيرند. خداوند سبحان، كعبه را براي آئين اسلام، نشان، و براي پناه آورندگان به آن خانه، امان قرارداد. حج گزاردن را واجب نمود و حق او را شناساند و استطاعت دارد كه بر اين خانه راه يابد، حج واجب است و آنكه كفر ورزد، همانا خداوند از همه جهانيان بي نياز است».
هشام بن الحكم از امام صادق (عليه السلام) درباره فلسفه حج سوال مي كند، آن حضرت مي فرمايد:
خداوند در تشريع فريضه حج، مردم را به چيزي مامور ساخت كه علاوه بر تعبد و اطاعت ديني، مشتمل بر مصالح و منافع دنيوي نيز مي باشد. پس اجتماع و گردهمايي مسلمانان را- مليتهاي مختلف از شرق و غرب عالم- در مراسم حج
واجب كرد تا مسلمانان يكديگر را بشناسند، و هر يك از داد و ستد با ديگري بهره مند گردد، و طبقات مردم درسايه اين رفت و آمد از شهرهاي مختلف از يكديگر استفاده كنند. همچنين آثار و اخبار پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و دستورات اسلامي شناخته شود و فراموش نگردد، و اگر اين زمينه شناخت ملتها و تبادل فكري و انتقال منافع و دستاوردها فراهم نمي شد و هر ملتي تنها روي منافع و مصالح و درآمد و تنها به داد و ستد شهر و ديار خويش تكيه مي كرد و از ساير ملتها غفلت مي ورزيد، مسلماً ملتها و كشورهاي اسلامي هلاك مي شدند و شهرها و كشورها از هم
مي گستند و داد و ستد نابود و سود و منفعت از دست مي رفت و اخبار و آثار پيامبراكرم (صلّي الله عليه وآله) گمگشته و نابود مي گشت، و شما امروز از آنها اثري نمي ديديد، اين است علت تشريع حج.
با توجه به قسمتي از اهداف و اسرار حج كه بيان شد حج يكي از اركان دين مقدس اسلام و از ضروريات آن به شمار مي آيد، لذا حجاج محترم با پذيرفتن اين سفر روحاني و چشم پوشي از لدتهاي جسماني، خود را در برابر امتحان الهي قرار دهند، و توجه داشته باشند كه اين سفر، سفر معنوي است، نه سير و سياحت، همچنين اين سفر علاوه بر آثار معنوي و جاذبه هاي روحي، داراي منافع اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي نيز براي مسلمانان جهان مي باشد.
اميد آنكه از اين كنگره بزرگ اسلامي كه هر سال در كانون وحي و رسالت تشكيل مي شود كمال بهره را برده باشيم، و زائران محترم فرصت را غنيمت شمرده و درجهت تكذيب نفس و اعتلاي اسلام عزيز بكوشند و در آن مكانهاي
مقدس از خداوند منان، عزت مسلمين را طلب نموده و ما را از دعاي خير فراموش ننمايد.
از اميرالمومنين (عليه السلام) روايت شده است كه فرمودند: « اولين رحمتي كه از آسمان به زمين نازل شد، در بيست و پنجم ذي القعده بود. كسي كه اين روز را روزه داشته و شبش را به عبادت بايستد، عبادت صد سال را كه روزش را روزه و شبش را در عبادت باشد، خواهد داشت. هر گروهي كه در اين روز براي ذكر پروردگار بزرگشان گرد هم آيند، پراكنده نمي گردند مگر اين كه خواسته آنان داده مي شود. در اين روز يك ميليون رحمت نازل مي شود كه نود و نه هزار تاي آن براي روزه داران اين روز و عبادت كنندگان اين شب خواهد بود.»
[ نعمت نصب كعبه و گسترش زمين]
نعمت نصب كعبه و گسترش زمين شكلي دارد و ماهيتي. شكل ظاهري آن همانگونه كه در « اقبال» به آن اشاره شده اين است كه خداي متعال در اين روز زمين را براي سكونت و زندگي انسانها آفريد و از رحمتي كه در اين روز نازل گرديد، زمين و نعمتهاي آن حتي بدن و روزي ما بوجود آمد. بنابراين تمام نعمتها از هر جنس، نوع و صفت، كه كسي قادر به شمارش آن نيست، در اين روز فرود آمده و پخش شده است.
بنابراين لازم است بنده اي كه مراقب مولايش بوده و در پي شكر نعمتهاي اوست، درباره نعمتهايي كه از آن آگاهي داشته و با آفرينش زمين و آنچه در آن است از آن بهره مند گرديده، بينديشد. مثلاً از نعمتهاي خداوند متعال در بدن خود
شروع نمايد كه با فراواني و لطافت آن قطعاً نمي تواند تمام آن نعمتها را درك كند. كه براي توضيح بيشتر مي توان به علم تشريح پزشكي مراجعه نمود. در كتاب جديدي از يكي از نويسندگان اروپايي عكسهايي ديدم كه پوشش عضوي را با عضو ديگر و رگها و مويرگها را با رنگهاي مختلف و مدارها، رگها و اجزاي ديگر بدن را نشان مي داد بگونه اي كه انسان و حتي پزشك به شگفت مي آيد كه چگونه تمام اينها بطورمستقيم يا غيرمستقيم در سلامتي آن عضو و بطور غير مستقيم در سلامتي مزاج انسان موثرند. و بالاخره نعمتهايي كه با حس درك مي شوند بالغ بر چند ميليون هستند. و از اينجا مي توان بفهميم نعمتهاي غيرمحسوس بيش از نعمتهاي محسوس است.
اين گونه اي از نعمتهاي بدني است كه انواع ديگري نيز دارد كه شايد تعداد آن بيشتر و عجيب تر از اين باشد. از جمله نعمتها نيروهايي نامرئي است كه در اين اجزاء با تكثير، تحريك، شكل دادن، تغذيه، رشد، هضم، دفع و .... فعاليت مي كنند. و هر كدام علامت و آثار خاص خود را دارند. يكي ديگر از نعمتها وجود ملكوتي اين نيروها، قوايي كه از آنها تبعيت نموده، كاركرد و تاثير آن بر كار نيروهاي نامرئي كه به شرايط زماني، مكاني، وضعيت جسمي و روحي و ساير شرايط خارجي بستگي دارد، مي باشد، كه هيچكس قادر به شمارش عناوين اين گونه نعمتها نمي باشد، مگر خدا يا كسي كه ازجانب او از آن مطلع شده باشد، چه رسد به شمارش تك تك آن، و اگر انسان شكل ارتباط عوالم با يكديگر را بفهمد، بروشني مي يابد كه تمام اين عوالم در سلامتي كامل هر كدام از اعضاي بدن و حتي هر جزء ازاجزاي
آن عضو، نقش دارند، و مي فهمد كه خداوند متعال براي اعطاي يك نعمت بظاهر جزئي به او اين همه مقدمات را ايجاد نموده است.
آنگاه اگر درباره نعمتهاي خارجي از قبيل خوردني، نوشيدني، لباس، چيزهايي كه در آن دخل و تصرف مي كند و حواس ظاهري و باطني كه در عوالم مختلف هستند انديشه نمايد، فرموده خداوند: « قادر به شمارش كامل نعمتهاي خدا نيستيد»1 و « لشكريان پروردگارت را بجز خود او كسي نمي داند.»2 را بهتر درك مي كند.
يكي از عالمهايي كه انسان با نيروي خيال در آن دخل و تصرفات جزيي دارد عالم مثال است كه بشر توانايي فهم و گستردگي آن را ندارد. چه رسد به دخل و تصرفاتي كه با عقل محيط خود در تمام اين عالمها، مي نمايد. اي مسكين! تو كجا و فهم تفصيلي يكي از امور يكي از عالمهايي كه عقل تو در آن دخل و تصرف
مي كند كجا. به اين نعمتها بنگر و خود فضاوت كن كه چگونه بايد شكر اين نعمتها را بجا آوري.
تازه اينها ظاهر نعمتهايي است كه آفريننده زمين با گسترش زمين بتو عنايت نموده است و اگر درباره عطاياي مالك دنيا و آخرت كه با آفريدن زمين به تو عنايت نموده، انديشه كرده و آن را كاملاً درك كني، شگفتيت افزون خواهد شد.
دراين مورد باختصار مي توان گفت: آنچه اهل حق و مكاشفه دريافته و روايات اهل بيت وحي (عليه السلام) به آن اشاره دارد اين است كه خداي متعال آدم را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - ابراهيم، آيه 34.
2 - مدثر. آيه 31.
آفريده و او را در عالم مثال قرار داد - عالمي كه در بعضي از روايات از آن به بهشت و در بعضي ديگر به شهر « جابلقا» تعبير شده است. و اين همان بهشت آدم است كه از آن به زمين فرود آمده، تا با عبور از اين دنيا از نعمتهاي مثالي، كه در عالم برزخ براي او آماده شده بهره برداري كند، كه اين عالم در برابر بهشت آدم بوده و « جابلسا» ناميده مي شود، و نيز به اين جهت فرود آمد كه در عالم آخرت و در بهشتهاي جاويد از نعمتهايي كه براي او مهيا شده، استفاده نمايد. و اگر آدم به اين دنيا نمي آمد، هيچگاه به نعمتهاي سراي آخرت نمي رسيد، و تمام نعمتهايي كه خداوند به پيامبران، جانشينان آنان، اوليا و مومنين وعده داده است از فوايد سفر به اين عالم بوده و اين عالم ايستگاهي از ايستگاههاي سفر آخرت مي باشد. حتي از يك جهت منشا و سرچشمه نعمتهاي آن است. بهمين جهت نيز در روايات « مزرعه آخرت» ناميده شده است. و شايد اين آيه قرآن نيز به همين مطلب اشاره داشته باشد : « اين همان چيزي است كه قبلاً روزي ما بوده و اكنون مانند آن روزي ما شده است».
بنابراين تمام نعمتهاي جاويد و فناناپذير كه قابل مقايسه با نعمتهاي اين دنياي پست نمي باشد - و خالق آن از هنگام آفرينش دنيا هيچگاه به آن نظر نكرده و آن را براي بندگانش انتخاب ننموده و سراي پاداش نيست- منشا و سرچشمه آن همين عالم دنيا است. بنابراين عارف مراقب در روز « دحوالارض، گسترش زمين» برخود لازم مي بيند كه درمقابل تمام اين نعمتها شكرگزاري نمايد.
و در اين هنگام بخوبي مي يابد كه نمي تواند حق مقدار كمي از اجزاي گوشه كوچكي از آن را ادا نمايد، گرچه تمام عبادين شاكر را به كمك طلبيده و تا ابد مشغول شكرگزاري كردند. نه به اين جهت كه شكر اين نعمتها نيز از نعمتهاي خدا بوده و بر آن نيز شكري واجب است، بلكه بخاطر بزرگي، فراواني، ظرافت و ديده نشدن آن نعمتهاست. و آنگاه كه بنده به اين شناخت رسيده و نعمتهاي الهي را قدر شناخت، نشانه كساني را كه بخوبي ناتواني و كوتاهي خود را در شكرگزاري خداي متعال فهميده اند پيدا كرده و خجالت مي كشد كوشش خود را - هر مقدار كه باشد- شكرگزاري بداند. و مي فهمد كه خداوند با قبول اين شكرگزاري كم و ناچيز اين نعمتها چه منتي بر او دارد. و خداوند متعال را براي اين انجام دادن اين شكرگزاري، سپاس مي گويد. و معني شكور (بسيار شكرگزار( را كه از نامهاي خداوند است، تا اندازه اي مي فهمد. گرچه شناخت كنه نامهاي خداوند متعال محال است.
از بزرگترين نعمتهاي اين روز اين است كه كعبه را خانه خود قرار داد و اجازه داده است كه مردم آن را زيارت نموده و با پاداش و رضايت فراوان اين عمل را از آنان مي پذيرد. و اين نهايت لطف، مهرباني و كرم است. آنگاه كه انسان با چشم باز درمعاني اعمال حج تامل نمايد به لطف بزرگ خدا پي مي برد. و بالاتر از اين،
مي يابد كه او تا چه اندازه دوست دارد كه دست عنايت خود را روي سر مومنين نگهدارد. و نيز نهايت عنايت او در جذب آنان به در خود و دعوت آنان به نزديكي و پناه خود را درك كرده و قدر نعمت وجود اين پيامبر بزرگوار را كه بواسطه آن ما را به اين عالمهاي گرانقدر هدايت نموده و ما را از اسرار آن آگاه نموده، و اين دلهاي
مرده را با نور ايمان حيات بخشيده و گمراهي آن را با نور يقين تبديل به هدايت نموده، خواهد دانست.
بطوراختصار درباره نعمت نصب كعبه مي توان گفت: خداوند متعال انسان را از خاك آفريده و او را به ديدار و پناه خود دعوت نمود. نزديكي و پناه او نيز مخصوص بلند مرتبگان و افراد با معنويت است. و بجهت اين كه انسان دراوايل كار، بجهت فرو رفتن درتاريكيهاي عالم طبيعت و اسارت در كره خاكي و ميان آب و گل، به اين عالمهاي عالي دسترسي ندارد، خداند، عالم او را با ايجاد مكاني آباد كرده و آن را خانه خود ناميد. و آن را زيارتگاه زائرانش و طالبين حضرتش قرار داد تا برگرد آن چرخيده، زيارتش كرده، به مقتضاي حال خود با پروردگارشان مانوس شده و با اين امور آماده عالمهاي قدس و نزديك شدن به خدا به خدا گردند. براي اين زيارت نيز عبادتهايي مقرر فرموده كه تمامي آنها باعث پرواز از عالم خاكي به عالم ملكوت، جبروت و لاهوت است. بعبارت ديگر اين عبادتها عبادت كننده را آماده زيارت كعبه حقيقي مي نمايد كه درباره آن در روايت آمده است: « زمين و آسمانم گنجايش من را ندارد بلكه قلب بنده مومنم گنجايش مرا دارد». بعبارت ديگر اين عبادات باعث شناخت نفس مي شود كه شناخت پروردگار را در بردارد. همانگونه كه در مناجات شعبانيه به آن اشاره شده است: « چشم قلبهاي ما را با نگاه آن به خودت روشن فرما تا ديدگان قلبها حجابهاي نوري را پاره كرده و آنگاه به معدن بزرگي رسيده و روحهاي ما به پاكي گرانقدرت آويزان گردد.»
انسان بخاطر حجابهاي تاريكي و نوري نمي تواند به معدن بزرگي برسد. حجابهاي تاريكي همان عالم طبيعت است كه آن را ديده و حس مي كنيم البته
بعضي از عالمهاي مثال نيز به حجابهاي تاريكي ملحق مي شوند. حجابهاي نوري نيز ازآنجا شروع مي شود كه انسان با واگذاشتن ماده و شكل از عالم طبيعت ترقي، نفس خود را مجرد از اين دو ديده، نفس و حقيقت او بدون پيوسته ماده وشكل براي او آشكار شده و نفس خود را امر بزرگي ببيند. و با بقاي حجابهاي نوري در معارف كشفي بر او گشوده مي شود و آنگاه باندازه اي كه اين حجابها كناررفته و در عوالم نوري انديشه نمايد، علم به مبدا، معاد و حقايق مقامات ديني كه در اين آيه آمده است: « و كسي كه به خداوند، فرشتگان، كتابها و پيامبران او و روز قيامت ايمان آورد..» براي او منكشف مي شود. تا جايي كه ديدگان دلها حجابهاي نوري را پاره كرده و به معدن بزرگي برسد، و در اين هنگام به مقام قرب رسيده، و با مشاهده جلوه هاي نامها و صفات خداوند رستگار شده و از زائرين و پناه داده شده هاي او محسوب مي گردد. و خلاصه خداوند با لطف خود براي اهل اين عالم خانه اي همجنس عالم خودشان قرار داده تا از فيض زيارتش محروم نمانده و براي اين خانه نيز عباداتي را مقرر داشته كه باعث آماده نمودن ديدار كننده و شايسته گرداندن او براي ديدار خانه حقيقي اش مي گردد.
[بعضي از اسرار عبادات حج]
در اينجا بد نيست به بعضي از اسرار عبادات حج كه باعث رسيدن به زيارت حقيقي و باطني شده و درروايات آل محمد - درود خدا بر همه آنان باد - آمده است، اشاره نماييم: درابتدا روايتي را كه از امام زين العابدين (عليه السلام) درباره اسرار عبادت حج رسيده و در آن هدف اصلي از هر كدام از اعمال حج را براي شبلي
(راوي حديث كه به حج رفته و اعمال آن را انجام داده بود) بيان نموده اند ذكر
مي كنيم: آن حضرت (عليه السلام) فرمودند: « اگر اين اعمال را به اين نيتها انجام نداده باشي گويا اصلاً آن را انجام نداده اي: فرود آمدن به ميقات بنيت بيرون آمدن از گناهان و پوشيدن لباس طاعت، كندن لباس را بنيت درآمدن ازريا و نفاق، غسل را بنيت پاك شدن از خطاها و گناهان، پاكيزه شدن باداروي نظافت را بنيت توبه خالصانه براي خدا، محرم شدن را بنيت حرام دانستن آنچه خدا حرام كرده، پيمان بستن بر حج را بنيت شكستن تمام پيمانها بجز پيمان خدا، ورود به ميقات بعد ازمحرم شدن بنيت زيارت خدا، نماز در اين زمان را به نزديك شدن به خدا، لبيك گفتن را بنيت سخن گفتن در راه طاعت خدا و نگهداري آن ازهر گناهي، وارد شدن به حرم بنيت تحريم غيبت هر مسلماني، ديدن خانه بنيت ديدن خانه بنيت ديدن خانه خدا، قصد خداي سبحان، بريدن از غير خدا و تلاش براي فرار بسوي خدا، لمس كردن حجرالاسود بنيت مصافحه با خدا، توقف در مقام ابراهيم بنيت توقف در هرطاعت و انجام ندادن هيچ نافرمانيي، و نماز در اين مقام بنيت نماز ابراهيم خليل (عليه السلام) - شايد اين مطلب اشاره باشد به اين كه به نيت دوستي و رفاقت رسيده است- رفتن به چاه زمزم و نوشيدن از آن بنيت رفتن بر سر طاعت و چشم پوشي از نافرماني، راه رفتن بين صفا و مروه بنيت در ميان ترس و اميد بودن، رفتن به مني بقصد در امان گذاشتن مردم اززبان، قلب و دست، توقف در عرفه بنيت شناخت خدا و اطلاع او از باطن و دل، بالا رفتن از كوه رحمت بنيت اعتقاد اين كه خدا با هر مرد و زن مومني مهربان است، رفتن به مزدلفه و جمع كردن سنگريزه بنيت از بين بردن هر نافرماني و ناداني و بدست آوردن علم و عمل، رفتن به مشعر
بنيت بوجود آوردن احسان و شعور اهل تقوي و ترس در دل، رسيدن يه مني و سنگسار كردن جمره ها بنيت رسيدن به هدف و برآورده شدن نيازها، تراشيدن سر بنيت پاك شدن از چركها، خارج شدن از گناهان و جبران كارهاي بدي كه در حق ديگران انجام داده اي، ورود به مسجد خيف بنيت نترسيدن مگر از خدا و اميدوار نبودن جز به او، ذبح قرباني بنيت سربريدن طمع و پيروي كردن ازخليل الرحمن در سر بريدن فرزندش، و بازگشت به مكه و طواف بنيت بازگشت به رحمت و فرمانبرداري خدا و نزديك شدن به خداي متعال.
هدف اصلي از تشريع حج و ساير عبادات تقويت بعد روحاني است تا انسان با معنويت شده و از عالم جسم به عالم معني ترقي نموده و شناخت خدا، دوستي و انس او را بدست آورد و در سراي كرامت او با اوليايش بسر برد. و بجهت اينكه تمام انسانها بجز عده نادري قبل از بلوغ، بخاطر نداشتن عقل، علم و عمل بعد حيواني آنان كامل شده و درندگي، حيوانيت و شيطنت درآنان نيرومند وقواي عقلاني و معنوي آنان ضعيف مي شود، بگونه اي كه موجودي است كه بجز حيوانيت چيزي نداشته و گويا سگ، خوك وشيطان بالفعل و انسان ضعيفي است بالقوه، لطف خداي متعال اقتضا نمود كه آنان را بحال خود رها نكرده و پيامبراني براي آنان فرستاده و براي آنان شريعتها، عبادات و اعمالي تشريع نمايد تا آنان را از بعد جسماني به بعد روحي، از گمراهي به هدايت، از حيوانيت به انسانيت، ازتاريكي به نور و از دوري به نزديكي بكشاند. در اين راستا تكاليف و عباداتي براي آنان مقرر فرمود كه بعضي از آنها در از بين بردن تاريكيها و بعضي ديگر در جلب نور و بدست آوردن آن موثراست.
بعبارت ديگر بعضي ازآنها باعث دور شدن صفات بد بوده و بعضي ديگر در متصف شدن به صفات نيك موثرند و بعضي از آنها هر دو جنبه را دارا هستند كه حج اينگونه است. حج دارويي الهي و مركب از اجزاء بسيار نافعي براي بيماريهاي دل مي باشد. بيماريهايي كه قلب را از عالم نور باز مي دارد. مثلاً خرج كردن در حج بيماري بخل را معالجه نموده و تواضع و خواري در اعمال حج و طواف و نماز مرض تكبر را معالجه مي كنند، بخصوص اعمالي كه فلسفه آن را نمي دانيم، مانند هروله يا تحمل سختيهاي اعمال آن كه تنبلي را معالجه مي كند. و ساير اعمال آن ....
بنابراين حج و ساير عبادات بايد آنطور انجام شود كه خدا مي خواهد. و تنها زماني به اين امر رسيده و از نتيجه عبادت برخوردار مي شويم كه هدف از آن عبادت را بدانيم. و اگر كسي حج را همانگونه كه در اين روايت آمده بود انجام داده و به تك تك اعمال و نيتهايي كه در آن آمده بود عمل كند، مي توان گفت: آنگونه حج را بجا آورده است كه خدا مي خواهد.
لازم به توضيح است مراد حضرت (عليه السلام) از اين كه فرمود: نيت تو از فلان عمل فلان چيز باشد، اين است كه بايد آن نيت و قصد را در خارج از دل نيز بوجود آورد نه اين كه فقط نيت را از دل بگذراند ولي خلاف آن عمل كند مثلاً آنجا كه فرمود: آيا قصد تو از درآوردن لباس اين بود كه لباس نافرماني را درآورده اي؟ مراد اين است كه واقعاً در حال حاضر گناهان را ترك نموده و تصميم جدي بگيرد كه درآينده مرتكب گناهان نشود. و باقي نيتها و قصدهايي كه در اين روايت آمده نيز همينطور است. زيرا به كسي كه كاري برخلاف قصد خود انجام بدهد، نمي گويند
قصد فلان عمل را نموده است. و از دل گذراندن نيت و انجام كاري برخلاف آن همزمان با هم استهزاء و غفلت است نه نيت.
در يك كلام، مراد از نيت، ايجاد آنچه قصد كرده در خارج است، نه از دل گذراندن آن، گرچه در اين حال مشغول انجام كاري كه مخالف آن است باشد. مثلاً آنجا كه مي فرمايد: « منظور تو از سعي بين صفا و مروه اين بود كه بين ترس و اميد هستي» منظورش اين است كه در حالي بين صفا و مروه رفت و آمد كن كه واقعاً در حالت ترس و اميد باشي، مانند كسي كه درآستانه سراي سلطان قدم زده و بزودي او را مي بيند، كه چگونه هم اميد دارد كه با كرم و جود با او برخورد نموده و او را بپذيرد و هم مي ترسد كه او را رد نموده و مجازات نمايد، و در حالي كه فكرش مشغول اين دو است، قدم مي زند و حتي رغبت و ترس دو محرك براي اين قدم زدن هستند.
[ سعي در جهت اخلاص]
علاوه بر رعايت موارد فوق بايد به اصلاح نيت نيز بپردازيم زيرا اولين چيزي كه بر هر مكلفي و در هر عبادتي واجب مي باشد، اصلاح نيت و خالص كردن صادقانه آن است و آنچه در اين بحث بطور اجمال دراين باره مي توان گفت اين است كه بايد انگيزه او براي بجا آوردن حج، اين باشد كه حج عاملي در جهت از بين رفتن پرده ها بين او و پروردگار بوده و او را به زيارت خدا برساند و از همراه ساختن هر چيزي با اين نيت بايد خودداري نمايد.
براي كشف نيت و انگيزه اي كه دارد مي تواند خود را امتحان كند. مثلاً اگر بعد از اين كه براي سفر حج آماده شد و مردم از اين مطلب مطلع شدند، بفهمد كه هدف او با صرف هزينه سفر، در جاي ديگر برآورده شده ومردم نيزازآن مطلع نخواهند شد و صرف هزينه در آن مورد، نزد خدا مطلوبتر از صرف آن در حج است كه اگر دراين صورت نرفتن به حج براي او سخت نبوده و از مردم خجالت نكشد و وجود مردم وآگاهي آنان در اين مورد براي او يكسان باشد و براي او فرقي نداشته باشد كه مردم او را مطيع يا گناهكار بدانند و براي او سخت نباشد كه مردم با او مانند ساير كساني كه به حج نرفته اند، رفتار كنند، معلوم مي شود كه نيت او از حج فقط نزديك شدن به خدا بوده و نيت خود را براي خدا خالص نموده است.
و اگر علاوه بر اين رفتن به حج اشتياق كاملي نشان داده و در راه رسيدن به حج و زيارت او از هيچ كوششي و تلاشي فروگذار نكرده، سختيها را راحت ديده و با كمال جديت تمام موانع را از سر راه بردارد، معلوم مي شود نيت او چيزي جز نزديكي به خدا و زيارت او نيست.
درباره تفسير اين فرمايش خداوند متعال كه از كليم نقل قول نموده است: « پروردگارم! بسويت شتافتم تا خوشنود شوي» روايت شده: « موسي چهل روز از خوردن غذا و نوشيدني خودداري نموده و نخوابيد» آنگاه به لوازم اين نيت عمل كند. كه اگر اين قصد بوجود آمد لوازمش خوبخود بوجود مي آيد و احتياج به ياد دادن و يادآوري ندارد، و ياد دادن لوازم اين قصد مثل ياد دادن گريه و شيون به مادر بچه مرده است. و پر واضح است كه هر چيزي كه او را از ياد خدا باز دارد خواه
حرام، مكروه يا مباح باشد مانع رسيدن او به آرزويش مي شود. بنابراين بايد به هيچ شهوت و خواسته اي جز رسيدن به خدا علاقه نداشته باشد.
كسي كه در اين ميدان وارد ميگردد، بايد با تمام جديت و توان و كمك گرفتن از عنايات خداي مهربان و كشش هاي او براي حضور در پيشگاه پروردگار جهانيان آماده شود و بهترين كاري كه در اين جهت مي تواند انجام دهد، علاقمند شدن و اشتياق به آن است.
در كتاب مصباح الشريعه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه درباره صفات مشتاق فرمودند: « ميلي به خواب و آب و خوارك نداشته و با دوستي انس نمي گيرد، در خانه اي منزل نكرده در هيچ منطقه اي ساكن نمي شود، لباس نپوشيده آرام وقرار نداشته و شب و روز خداوند را عبادت مي كند با اين اميد كه به مشتاق خود برسد، با زبان شوق با او مناجات نموده و آنچه در دل دارد را بر زبان مي آورد، چنانچه خداوند از حضرت موسي در وعده گاه پروردگارش نقل نمود: « پروردگار من! شتافتم بسويت تا خوشنود گردي» و پيامبر (صلّي الله عليه وآله) درباره او فرمود : نخورد، نياشاميد و نخوابيد و بخاطر شوقي كه به پروردگارش داشته در چهل روز رفت وآمد ميلي هم به هيچكدام از اينها نداشت. بنابراين آنگاه كه وارد ميدان شوق شدي، دست از هواهاي نفساني و خواسته هاي دنيايي بشوي، تمام چيزهايي را كه با آن انس گرفته اي فرو گذار، ازهر چيزي بجز آنچه به آن اشتياق داري، روي گردان، و در بين زندگي و مرگ خود با جمله « لبيك اللهم لبيك» لبيك بگو.
گمان مي كنم اغلب مردم مثل من بوده و همت اين كارها را ندارند. بنابراين بهتر است بيش از اين، دراين باره سخن نگوييم. اگر اهل محبت و شوق نيستي،
لااقل از يكي از دو افراد معمولي اهل يمين باش كه از رسوايي در مجلس اهل معني مي ترسند. توبه كن، با راستي، توبه اي كه بر هر مكلفي واجب است. نمي گويم توبه اولياء، برگزيدگان و خواص، بلكه توبه اي كه بر هر كدام ازافراد معمولي واجب مي باشد و با آن از گناهان فقهي توبه مي نمايند و تا آنجا كه مي تواند گذشته خود را جبران و واجبات را ادا نموده، كفاره ها را پرداخته و به رد حقوق و مظالم مي پردازد همانگونه كه در جاي خود آمده است. بهتر است عملي را كه براي كساني كه مي خواهند توبه كنند و در ماه ذي القعده وارد شده و مشتمل بر غسل، نماز و دعا مي باشد انجام داده و به اندازه تكليفش امور خود، خانواده و امانتهاي پروردگار را سر و سامان ببخشد، بطوري كه از اين جهت خيالش راحت شود و نيز وصيت كرده و فرض كند كه از سفر حج برنمي گردد.
چيزي كه بايد توجه داشته باشد، اين است كه اين كار بايد فقط بخاطر خدا و باندازه اي باشد كه او مي خواهد.
[آمادگي براي سفر]
و در باطن و قلبش در رابطه با تمام متعلقات خود در شهر و ديار، و خانواده و پروردگارش توكل نمايد. امور آنان و امور خود و آنچه در سفر بهمراه دارد را به صاحب خانه اي كه مي خواهد آن را زيارت كند، واگذار كرده و اميدوار باشد كه خداوند بخوبي اموري را كه به او سپرده سرپرستي نموده و در راه زيارت و خود مقصد، تو و همراهان را بخوبي همراهي و از شما حمايت مي نمايد. زيرا او بهترين جانشين، همراه و ديدار شونده است.
نيز سزاوار است در سفر حج علائقي را با خود به همراه نياورد كه موجب پراكندگي فكر و خيال او شود، مثل زن، فرزند و رفيقي كه با انسان موافق نباشد يا وسايلي كه لازم نيست البته وسايل ضروري را بايد همراه داشته باشد. و نيز بايد وضع اقتصادي رفيقش مانند او باشد تا مبادا مومني را ذليل يا خود را خوار كند يا سربار ديگران باشد. شايسته است رفيق او داناتر و با تقواتر از خودش باشد، تا از همراهيش استفاده و با پيروي از او خود را كامل كرده و با يادآوري او متذكر شود.
خلاصه اين كه خانواده، اموال و تمام دارائيش را كه در محل زندگيش باقي مي گذارد، فراموش نموده و فقط به هدفش فكر كند. و چيزي بهمراه خود نياورد كه او را از ياد پروردگار و زيارت و نزديكي جستن به او و بدست آوردن رضايتبخش بازدارد. تا بدين ترتيب جز زيارت دوست و بندگي كامل در حضور مولي چيزي در انديشه او نباشد. طبيعي است كه دراين صورت با رفقايش مهربان شده، بخوبي با آنان رفتار كرده، از احسان و نيكي به آنان خوشش آمده، اذيت آنان را تحمل و با آنان انس مي گيرد و از همراهي آنان لذت مي برد حتي از كساني كه وسايل نقليه را در اين سفر عهده دار بوده و حتي از خود وسايل نقليه و استراحتگاههايي كه درآن فرود مي آيد نيز خوشش مي آيد.
« آنگاه كه از شهر ليلي مي گذشتم ديوارها را مي بوسيدم. دلم از محبت او لبريز بود نه از دوستي شهر او».
جمال كعبه چنان مي دواندم بنشاط
كه خارهاي مغيلان حرير مي آمد
به همين جهت بود كه طبق نقلي كه از سرور سجده كنندگان و امام زاهدين شده ، بادام، شكر و ساير شيرينيجات به حاجيها مي داد. و در راه خدا و براي ديدار كنندگان خدا و درمقابل چشم او خيلي خرج مي كرد.
و در اين صورت نمي توان گفت، او براي چيزهايي كه از دست مي دهد، يا با اختيار خود از مال و مقام و غذاي خود مايه مي گذارد، ناراحت مي شود. و نيز از جفاي خدمتكار و رفيق بدش نيامده و حتي تلخي آزار آنان براي او شيرين است، بدرفتاري و آزار آنان را با مهرباني و نيكي پاسخ داده و آزار آنان را منتي بر خود
مي داند، زيرا رضايت خالق در جفاي مخلوق است چنانچه در حديث قدسي به اين مطلب اشاره شده است.
[ مراعات توشه، رفيق، راهنما و سرپرست حاجيها]
مطلب ديگري كه سالك بايد توجه داشته باشد اين است كه سير خود را سير بسوي خدا و نزديكي جستن به او قرارداده و هر اندازه كه بدنش به آن خانه نزديك مي شود بايد قلبش نيز به صاحب خانه نزديك شده و در اين سير معنوي بايد توشه اش را تقوي و مركب خود را كه بدنش مي باشد و رفيقش را كه مومن و از اهل تقوي و راهنمايش را كه از اهل علم و يقين مي باشد و فرمانده حاجيها را كه امامش است رعايت كند.
رعايت تقوي عبارتست از جهاد با نفس براي بدست آوردن درجات تقوي، كه پايينترين درجه آن پرهيز از محرمات، درجه متوسط آن پرهيز از شبهات و
بالاترين درجه آن پرهيز از هر چه او را از خدا باز مي دارد مي باشد گرچه مباح باشد.
رعايت بدين اين است كه مواظب آن باشد تا او را در اين سفر به سوي خداوند حمل نموده، توشه اش را برداشته و او را در راه نگذارد، انتظاراتي را كه از بدنش دارد برآورده نموده و بجز بخاطر ناتواني از دستورات او مخالفت نكند.
رعايت رفيق عبارتست از انتخاب رفيق باصفا و پرهيز از دوستان دو رنگ و عياش. و نيز تلاش كند كه دل و عمل او با دوستان در بدست آوردن معرفت خدا و دوستي او و در همكاري در تمام اين موارد يكي باشد. زيرا اجتماع و همدلي تاثير زيادي در رسيدن به هدف دارد.
مراعات راهنما- كه همان مرجع تقليد در مسائل فقهي، معلم اخلاق و عارف كامل كه درجات عرفان را سپري كرده است مي باشد- پيروي از راهنماييهاي او و استفاده از نور او و نوراني شدن با نور او مي باشد.
مراعات سرپرست حاجيان- كه همان جانشين پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و امام زمان او (عليه السلام) مي باشد- عبارت است از شناخت، ولايت و فرمانبرداري از او. اين مهمترين و واجبترين امور است كه بدون آن نمي توان به سوي خدا سير نمود. اين مطلب از ضروريات بوده و در اين راه به هيچ چيزي مانند اين مطلب سفارش نشده است. كسي كه از فرمانده كاروان عقب افتد راه به جايي نبرده، هلاك شده و وارد حزب شيطان مي شود.
بطور كلي معرفت امام و لايت او از شرايط صحت و قبول عمل است. بنابراين اگر بنده اي تمام عمر را روزه گرفته و در اين مدت مشغول نماز، عبادت و حج بوده
و تمام دارائيش را صدقه بدهد، ولي امام زمانش را نشناخته يا ولايت او را نداشته و اين اعمال به راهنمايي او نباشد، از او قبول نخواهد شد.
بهرحال بايد همت او بر اين باشد كه خود را اصلاح و از عالمهاي طبيعت نجات يافته و به عوالم نور برسد. بطوري كه دل و روحش آماده مشاهده نورهاي جمال خدا و پرده برداري از عظمت هاي او شود. خداوند چنين حجي را نصيب ما و تمام دوستانش گرداند.
[اشكال]
اين مطالب فقط براي پيامبران و اولياي مخصوص خدا با مجاهدات بسيار و تحمل سختي هاي زياد در طول سالها، امكان پذير است و امثال ما نمي توانيم به آن برسيم و بر فرض امكان براي رسيدن به آن عمر طولاني لازم است. و در مدت سفر حج كه دو يا سه ماه طول مي كشد، كسي نمي تواند به اين مطلب بزرگ كه كمتر كسي به آن مي رسد، دست يابد.
[ جواب]
اين، وسوسه اي شيطاني است كه در صورت پيروي از آن در اعمال خير بر روي انسان بسته مي شود. بنابراين بايد در جواب اين وسوسه بگويد: خداوند اين عمل را از مومنين خواسته است و اگر اين عمل محال بود خداوند او را از كسي طلب نمي كرد. و نيز اين حرف زماني درست است كه اين اعمال را ناشي از توان و قدرت خود بدانيم. ولي در اين صورت اشكال ديگري بوجود مي آيد و آن اين است كه ما توان و قدرت در انجام هيچيك از اعمال خير نداريم زيرا هر چه قدرت،
توانايي و خير هست از اوست. و اگر بگوييم اين اعمال با توان و قدرت و از فضل و رحمت او سرچشمه مي گيرد، در اين صورت قادر به هر عمل خيري خواهيم بود. زيرا واسطه هاي فضل او و پناهان بندگان، امامان ما (عليه السلام) به ما گفته اند: « كسي كه بسوي او حركت كند بزودي به او مي رسد. و حجابي بين او و بندگانش نيست مگر اين كه اعمال بندگان حجابي بين خدا و آنان گردد.»
[ قصد حج واقعي در مناسك حج ظاهري]
پس از درك معني واقعي حج و آماده نمودن ظاهر و باطن براي انجام آن بايد تمام عبادات و كارهايي كه جهت بجا آوردن آن انجام مي دهد مناسب با حج واقعي و حقيقي باشد. و البته بايد مراقب باشد كارهايي كه جهت انجام حج ظاهري خود انجام مي دهد نيز صحيح باشد. مثلاً هنگام ترك وطن و خانواده بايد شهوا، گناهان و تمام چيزهايي را كه او را از خدا باز مي دارد ترك نمايد. و يگونه اي با ديگران وداع كند كه مورد رضايت خدا باشد. و در نظر بياورد كه خداوند بزودي از او درباره آنها سوال مي كند. و نيز تصور كند كه ازاين سفر بازنگشته و بهمين جهت از تمام كساني كه مي شناسد حلاليت طلبيده و آنان را از خود راضي كند. از اين سفر به ياد سفر آخرت افتاده و توشه سفر آخرت- كه تقواست- و اين سفر را پربار نمايد. و در مورد حلال بودن توشه اين سفر دقت نمايد. هنگام گرفتن وسيله نقليه براي اين سفر، مركب آخرت كه همان بدن او مي باشد را در نظر آورده و بخوبي مواظب آن باشد. و به مقدار اعتدال براي تقويت آن اقدام نمايد. هنگام پيمودن راه مكه بياد پيمودن راه سفر آخرت از هنگام مرگ تا ورود به سراي پاداش باشد. زيرا گردنه
هاي سختي در اين سفر وجود دارد كه بجز كساني كه از ترس خدا بسيار گريه كرده باشند نمي توانند براحتي از آن بگذرند و ساده ترين آنها مرگ مي باشد كه گردنه هاي بعد از آن بزرگتر و عبور از آن سخت تر است.
انسان بايد بنيت خارج شدن از هرچه خلاف رضايت پروردگار است لباسها را از تن بدرآورده و لباس حرام را بنيت پوشيدن بهترين لباسها كه لباس تقواست به تن كند. و هنگام ديدن لباس احرام كفن خود را كه بزودي در ميان آنها قرار
مي گيرد بياد آورد.
احرام و لبيك گفتن بمنزله پاسخ به خداوند است. زيرا او با زبان دوست خود حضرت ابراهيم (عليه السلام) ما را به اين عمل دعوت نموده است. بهمين جهت بايد در اين هنگام از رد شدن ترسيده و به قبول اميدوار باشيم. و به ياد داشته باشيم كه از امام سجاد (عليه السلام) نقل شده است كه هنگام احرام و لبيك گفتن غش كردند. و هنگامي كه از علت آن پرسيدند، فرمود: ترسيدم كه بگويند: « لالبيك و لا سعديك» جوابي نداري و با تو كاري نداريم» روايت شده است: « كسي كه بدون حلاليت طلبيدن حج كرده و لبيك بگويد، خداي عزوجل مي فرمايد: جوابي نداري و با تو كاري نداريم» و نيز روز قيامت و محاسبه اعمال را در نظر بياورد.
هنگام ورود به حرم بايد بيش از ترس از مكر خدا و غضب او به كرم و فضل او اميدوار باشد. زيرا صاحب اين خانه شريف، مهربان و كريم بوده، حقوق ديداركنندگان را رعايت و حرمت پناهندگان را از بين نمي برد. و بر ديداركنندگان سهل تر از ديگران مي گيرد. همچنين بايد با جسم و جان متواضع بوده و همانگونه كه در روايات آمده است، يكي از كفشهايش را بدستش بگيرد.
خلاصه هر قدر مي تواند بايد در اظهار خشوع و خواري جديت بخرج داده و حال او بگونه اي باشد كه درباره كافران در روز قيامت، هنگام آشكار شدن حكومت خدا روايت شده و در قرآن نيز به آن اشاره شده است « و با گوشه چشم نگاه
مي كنند» همراه با مستي محبت و هيجان شوق. نيز بايد با نگاه هيبت و محبت به راههاي مكه و خانه هاي آن بخصوص خانه كعبه نگريسته و در عين حال جهت محبت را تقويت نمايد. و بسيار بگويد: « سبحان الله و الحمد الله و لا اله الله و الله اكبر» و اگر هنگام تسبيح، عظمتهاي جلال او و هنگام ثنا گفتن، نورهاي جمال او و هنگام « لا اله الاالله گفتن» چگونگي يكتايي او برايش آشكار شده و هنگام تكبير كوه منيت را فرو گذاشته و دست از غير خدا بشويد. رستگار شده و به آرزوي خود مي رسد.
رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) طواف را به نماز تشبيه نموده اند. اميرالمومنين نيز نماز را به زيارت تفسير نموده و نماز را زيارت دانسته اند، آنجا كه مي فرمايند: « قد قامت الصلاه، نماز برپا شد، يعني زمان زيارت رسيد» و باين ترتيب مي توان نتيجه گرفت كه طواف از وظايف خود زيارت و از اجزاي زيارت بعد از رسيدن به خانه كعبه
مي باشد.
و حجرالاسود را بنيت پيمان بستن با خدا جهت فرمانبرداري كامل از او و سلب اختيار از خود لمس نموده و پرده را بنيت پناه گرفتن، حفظ شدن و تبرك جستن بگيرد.
هنگام سعي بايد مانند كسي باشد كه به ديدار سلطان رفته و بر آستان خانه اش با بيم و اميد در انتظار است كه ببيند آيا پذيرفته شده يا رد مي شود.
هنگام توقف در عرفه، با جديت خود را آماده نيل به كمال شناخت بنما.
مي توان گفت: اجتماع حجاج در اين مكان تقريباً علت تامه اي براي اجابت باشد. بخصوص از اين جهت كه افراد صالح و بزرگان اهل باطن نيز حتماً در ميان آنان وجود داشته و همدلي و اتحاد هدفي نيز در ميان آنان براي بارانيدن ابرهاي وجود و كرم وجود دارد. بهمين جهت گفته اند: از بزرگترين گناهان اين است كه كسي در عرفات حضور يافته و گمان كند خداوند او را نمي آمرزد.
و بايد بنيت يكرنگي و مهرباني با بندگان خدا در « مني» توقف نمايد. و بنيت مخالفت نكردن، با خدا، عدم ارتكاب گناهان و تحصيل علم و كارهاي نيك به جمع كردن سنگريزه ها پرداخته و بنيت رسيدن به مقصود و برآورده شدن حاجات سنگريزه ها را به جمره ها پرتاب نمايد. و بنيت قطع طمع از غير خدا و پيروي از حضرت ابراهيم (عليه السلام) قرباني را ذبح كند. و بنيت بازگشت به رحمت و قرب خدا به مكه بازگشته و « طواف بازگشت» را انجام دهد.
حج، با شكوهترين، معنويترين و اثر بخشترين عبادات است و از منظر عرفاني ميتوان اسرار و حكمتهاي گهر باري براي آن در نظر گرفت. در اين چشمانداز قدسي، «حج» تبلور و تجلّي فضايل و مكارم اخلاقيِ بهترين معبر و گذرگاه به سوي معبود ازلي و نيكوترين منزل تزكيه و تهذيب نفس است. عارفان، سير و سلوك عرفانيِ خود را در حج به كمال ميرسانند و عابدان، عرشيترين عبادتها و طاعتها را در آن انجام ميدهند. سالكان الي اللّه به فيض لقاي الهي نائل ميآيند و عالمان، بر معرفت و حكمت قدسيِ خود ميافزايند... حج به راستي ديار معرفت و دلدادگي، كوي محبّت و شيدايي، وادي سير و سلوك و تقرّب، سراي عبوديت و فروتني و رستاخيز دلها و جانهاي مشتاق است.
اين عبادت بي بديل و ناب، فلسفهاي به گستره اقيانوسها، مفهومي به عظمت كوهها، ثمرهاي به پهناي آسمانها، حكمتي به حلاوت گلها و معنويتي به اوج كهكشانها دارد و چه نيكو است كه اين همه زيبايي و حلاوت را در دانشگاه عارفان فرزانه و عالمان وارسته به نظاره بنشينيم و غوّاص اقيانوس حكمت و دانش گهربار آنان باشيم.
حج، داراي اسرار و حكمتهاي شگرف و فلسفه و اهداف والايي است كه با دانستن آنها، حجگزار ميتواند حجّي عارفانه، عاشقانه و حكيمانه بهجاي آورد و با راز و رمز قدسي آن، بيشتر و بهتر آشنا شود.
حج، اسرار و ابعاد مختلف عرفاني، سياسي، اجتماعي، فرهنگي و... دارد كه در اين مقال، تنها به گوشهاي از حكمتهاي عرفاني آن اشاره ميشود:
يك ـ شناخت خدا
«توحيد» و «شناخت خدا»، مهمترين و بايستهترين و ظيفه انسانها است و هيچ تكليف و امري، به بايستگي و اهميت آن نيست. توحيد، اساس و ركن تمامي اعتقادات و اعمال است و انسان در همه مواقع، بهخصوص در حج، بايد بر معرفت و شناخت خود نسبت به آفريدگار فزوني بخشد و يقين و ايمان خود را به يگانگي، قدرت، علم، سلطنت، تقدّس و ربوبيت او مستحكم سازد.
به راستي حكمت و فلسفه اصليِ «حج»، توحيد و معرفةاللّه است؛ يعني حجگزاران بايد در حج شناخت و علم خود را درباره صفات و اسماي الهي زياد كنند، با دقت و انديشه در اعمال و اركان حج، هر چه بيشتر با آيات و نشانههاي او آشنا شوند.
امام خميني، اين عارف كبير، حكمت اصلي حج را توحيد و تنزيه ميداند كه با عمل دقيق به دستورات عباديِ حج حاصل ميشود:
«در مراتب معنوي حج، كه سرمايه حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه نزديك مينمايد؛ حاصل نخواهد شد، مگر آنكه دستورات عبادي حج، بهطور شايسته و مو به مو عمل شود... لبّيكهاي شما جواب دعوت حقّ تعالي باشد و خود را محرم براي وصول به آستانه محضر حق تعالي نماييد.»
دو ـ انس و تقرّب (لقاي الهي)
حج، موقعيتي شكوهمند و فرصتي كمنظير براي انس و دلدادگي به محبوب حقيقي و تقرّب و نزديكي به ساحت قدسي او است. وارستن از غير و رسيدن به دوست و لقاي فرحناك او، حكمت حكيمانه حج است و رستگار و سعادتمند كسي است كه غير را بگذارد و بگذرد و به يار بپيوندد.
اعمال و مناسك نوراني حج، بر صفاي درون و نورانيت دل ميافزايد و پردههاي حجاب دل را به كناري مينهد و او را آماده معرفت و لقاي الهي ميسازد. قلوب عاشقان و عارفان، در حج آمادگي بيشتري براي معرفت، محبّت و وصال الهي پيدا ميكند و آنان را به معبود ازلي نزديكتر ميسازد.
پيشواي هشتم در باره اين فلسفه قدسيِ حج ميفرمايند:
«انّ علّة الحجّ الوفادة الي اللّه تعالي... و التقرّب في العبادة الي اللّه عزّوجل».
«علّت حج، ورود به (ميهماني) خداي متعال است...(و در آن) نزديك شدن به خداوند بلند مرتبه است.»
اين عبادت بي بديل و ناب، فلسفه اي به گستره اقيانوس ها، مفهومي به عظمت كوه ها، ثمره اي به پهناي آسمان ها، حكمتي به حلاوت گل ها و معنويتي به اوج كهكشان دارد.
مولي محسن فيض كاشاني دراين باره مي نويسد:
«كسي كه به قصد خانه خدا حركت ميكند، چنان است كه به قصد خدا و زيارت او ميرود. بنابراين، مناسب است كاري كند كه در ميعاد معيّن، بهفيض لقاي خدا فائز شود و ثابت است كه كاميابي از لقاي رحمت او، منوط به اخلاص در عمل است كه بهترين راه ملاقات حضرت كردگار ميباشد.»
عارف شهير، امام خميني قدسسره در اين باره ميگويد:
«توجّه داشته باشيد كه سفر حج، سفر كسب نيست، سفر تحصيل دنيا نيست، سفر الياللّه است. شما داريد به طرف خانه خدا ميرويد. تمام اموري كه داريد و انجام ميدهيد، به طور الوهيت بايد انجام بدهيد. سفرتان از اينجا كه شروع ميشود وفد الياللّه» است. سفر به سوي خداي تبارك و تعالي است.»
و نيز ميفرمايد:
«گردش به دور خانه خدا، نشان دهنده اين است كه به غير از خدا، گرد ديگري نگرديد.» و «در سعي بين صفا و مروه، با صدق و صفا سعي در يافتن محبوب كنيد كه با يافتن او (توحيد ناب)، همه بافتهاي دنيوي گسسته شود...»
سه ـ فروتني و تواضع
خاكساري و خشوع و خضوع در محضر خداي بلند مرتبه و تواضع و فروتني واقعي و خالصانه، يكي از حكمتها و اهداف نوارني حج است و حتّي ميتوان گفت كه جوهره حج و حكمت مهمّ آن، افتادگي و فرودستي و اظهار نداري و بيچارگي است. حجگزار در حريم وارستگي، سر مينهد و دل ميبازد و خاضعانه بر درگاه دوست پيشاني ميسايد و خاشعانه شيوه شيدايي پيش ميگيرد.
امام علي عليهالسلام در باره اين فلسفه نوراني ميفرمايد:
«و فرض عليكم حجّ بيته الحرام. و جعله سبحانه علامةً لتواضعهم لعظمته و اذعانهم لعزّته».
«و بر شما واجب كرد حج خانه خود را... و آن را نشانه فروتني مردم در (پيشگاه) عظمتش و تسليم وپذيرش آنان نسبت به عزّت و بزرگياش قرار داد.»
امام رضا عليهالسلام نيز ميفرمايد:
«انّ علّة الحجّ الوفادة الي اللّه... و ما فيه من الخضوع و الاستكانة والذّل».
«...حج (باعث به وجود آمدن) خضوع، استكانت و ذلّت ميشود.»
عالم ربّاني، ملاّ مهدي نراقي در اين باره مينويسد:
«خداي تعالي آن (بيت عتيق) را با نسبت دادن به خود شرف بخشيد و براي عبادت بندگان خود بر پا داشت و اطراف آن را حرم خود ساخت و با تحريم شكار و كندن درخت آن، بر حرمت خانه خود تأكيد فرمود و آن را بمانند پايتخت پادشاهان مقرّر داشت تا زيارت كنندگان از راههاي دور، ژوليده مو و غبار آلود، قصد آن كنند و براي صاحب خانه تواضع و فروتني كنند و به درگاه جلال و عزّت و عظمت او تضرّع و زاري نمايند؛ با اعترافشان به اينكه او منزّه است از اينكه خانهاي وي را در برگيرد يا در شهري جاي گيرد.»
امام راحل قدسسره نيز در بحثهاي خود، به اين مطلب اشاره فرموده كه خودخواهي، تكبّر و خودبيني، با روح حج (خدا خواهي و توحيد) در تضاد است و شخص بايد اين صفات رذيله را كنار بگذارد:
«حجاج مواظب باشند كه رضاي غير خداوند را در اعمال خود، شركت ندهند و جهات معنوي حج بسيار است و مهم آن است كه حاجي بداند كه كجا ميرود...
چهار ـ عبوديت و بندگي
يكي از حكمتهاي فاخر حج، تعيين عيار بندگي و تسليم بودن و تثبيت رقّيت و عبوديت است. بايد عبد بود تا به حريم محبوب بار يافت و نشان «اطعني» را دريافت كرد. بنده مطيع، با دل و جان، سر به سوداي دوست مينهد و در فراخناي زندگي، ميپسندد آنچه كه جانانش ميپسندد. سر به فرمان او دارد تا چه بفرمايد و چه بخواهد؛ بيابانها و خشكيها را پشت سر مينهد، فشار گرما و سرما، باد وبوران، خستگي و گرسنگي و... را تحمّل ميكند؛ لباس دنيوي بر ميكند؛ همچون عاشقان ميچرخد و چون گدايان ميدود؛ سنگ ميچيند و سنگ مياندازد؛ قربانياش را در بيابان رها ميكند و چون غلامان سر ميتراشد و... تا اثبات كند كه او «بنده» است و «عبد».
پيامبرخدا صلياللهعليهوآله مخصوصاً هنگام مناسك حج ميفرمود: «لبيك بحجّة حقّا تعبّداً و رقّاً»؛« در كمال عبوديت و بندگي حجّ خانه تو را اجابت كردم».
صاحبِ «الاربعين» مينويسد:
«مسلمانان مكلّفاند، از اقصي نقاط زمين با نهايت فروتني و تواضع، در برابر پروردگار و خواري و تضرّع در مقابل عظمت و بزرگي صاحب آن، به زيارتش بروند... اين خود نشانهاي از كمال اطاعت و اظهار بندگي و عبوديت است و زائران را
به كارهاي غير طبيعي و غريب مكلّف كرده، به اعمالي به ظاهر دور از طريق عقل وا داشته تا ثابت شود كه اعمال ايشان فقط به قصد امتثال امر و محض عبوديت است و سبب ديگري ندارد. اين يكي از رازهاي بزرگ است كه در اين عبادت نهفته است...»
صاحب جامع السعادات نيز ميگويد:
«...بعضي از عبادات انفاق و بذل مال است كه موجب گسستن از مال و متاع دنياست (مانند زكات و خمس و صدقات) و بعضي ديگر متضمّن خودداري از شهوات و لذّات است (مثل روزه) و بعضي مشتمل بر ياد خدا و متوجّه ساختن دل به او و به كار بردن اعضا در عبادات است؛ (مانند نماز) و در ميان آنها حج مشتمل بر همه اين امور است، با زيادتي (در آن)؛ زيرا در آن است: جدايي و ترك وطن و مشقّت سن و انفاق اموال و قطع آرزوها و تحمّل سختيها و تجديد عهد و پيمان الهي و حضور در مشعرها و ديدار شعائر و تحقّق مداومت ياد خدا در اعمال آن و رو آوردن به او و به انواع طاعات و عبادات؛ با وجود اينكه اعمال آن اموري است كه مردم به آنها انس نگرفتهاند و عقول به معاني و اسرار آنها راه نمييابند... چه به وسيله اينگونه اعمال كمال بندگي و عبوديّت ظاهر ميشود.»
پنج ـ صفاي درون و تزكيه نفس
پاكي درون و طهارت نفس، يكي ديگر از حكمتها و اسرار عرفاني حج است و دست يافتن به آن، نياز به مجاهدت و تلاشهاي زيادي دارد. حج، فرصت گرانبهايي براي تزكيه و پالايش نفس از آلودگيها و آراستن درون به وسيله اعمال خدايي است. در اين موقعيت فرحناك كه ممكن است تنها يك بار در طول عمرِ آدمي، اتفاق بيفتد، حجگزار بايد اين حكمت ناب را آويزه گوش و قرين قلب خود كند و عارفانه مناسك و اعمال حج را بهجاي آورد تا در پرتو آن، به تزكيه و تهذيب نفس بپردازد و با انجام آنها از فيضهاي رحماني برخوردار شود.
امام رضا عليهالسلام در شمارش فلسفه و حكمتهاي حج، به رفع قساوت دل و پليدي درون اشاره فرمودهاند: «و منه ترك قساوة القلب و خساسة الأنفس» «(در حج) رهايي از سنگدلي و خسّت نفس است.»
امام خميني قدسسره اشاره ميكند كه:
«پس به منا رويد... بدانيد كه از اين محبوبها ـ كه بالاترينش حبّ نفس و حبّ دنيا تابع آن است ـ نگذريد، به محبوب مطلق نرسيد.»
شش ـ رهبانيت و رياضت
حج، يك دوره كامل رياضت شرعي و سير و سلوك عرفاني است و با مشقّتها، سختيها و مناسك و دلايلي كه دارد، يكي از نمودهاي عيني جهاد اصغر است. وصول به فيوضات الهي و كمالات انساني، در صورتي ممكن است كه شخص دست از شهوات ولذّتهاي زودگذر بردارد و به قدر ضرورت به آنها اكتفا كند. از اين رو، درگذشته رهبانان و زاهدان، از مردم كناره ميگرفتند و در غارها و شكاف كوهها به سر ميبردند. آنان براي انس و نزديكي بيشتر به خدا، از مردم دوري ميجستند و از لذّتهاي فاني دست ميشستند و به اعمال طاقت فرسا و رياضتهاي سخت ميپرداختند و بدينوسيله ميكوشيدند راه آخرتشان را هموار نمايند. قرآن در باره آنان ميفرمايد:
...وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللّهِ... .
«اينها از پيش انزوا و رهبانيت را اختراع و ابداع كردند و ما بر آنها چنين راه و رسمي را امر نكرديم مگر طلب رضاي خشنودي خدا...»
اما پس از مدّتي مردم از شهوات نفساني پيروي كردند و دست از تجرّد و عبادت برداشتند تا اينكه خداوند به فضل و عنايت خود، پيامبرخدا صلياللهعليهوآله را بر انگيخت. آن حضرت مردم را به راه حق و نيكيها دعوت كرد و به جاي
رهبانيت و انزوا، از جهاد در راه خدا و حج سخن گفت و بدين وسيله آنها را جايگزين اعمال مشقّتبار فردي كرد. خود آن حضرت ميفرمايد: «أبدلنا بالرهبانية الجهاد و التكبير علي كلّ شرفٍ؛ يعني الحج ـ و ابدلنا بالسياحة الصوم» «جهاد و تكبير گفتن بر هر بلندي ـ يعني حج ـ بدل رهبانيت است و روزه بدل سياحت.»
و حتّي آن حضرت حج را، جهاد خوبي معرفي كرده است: «نعم الجهاد، الحجّ».
علامه فيض كاشاني در اين باره ميفرمايد:
«حق تعالي بر اين امّت، اكرام فرمود و حج خانه خدا را به عوض رهبانيت و انزوا براي آنان قرار داد و خانه كهنسال خود را به شرافت برگزيد و آن را خانه خود ناميد و مقصد بندگان ساخت و اطراف آن را حرم خانه خود قرار داد...»
صاحب «الأربعين» نيز گويد:
«حج، جانشين رهبانيتي است كه در ملتها و اديان سابق وجود داشته است و اخبار وارده نيز به اين معنا اشاره ميكند و خدا در اين رهبانيتي كه براي امت و پيروان حضرت محمد صلياللهعليهوآله قرار دادهاست...»
از ديدگاه علاّمه نراقي، چون حج بزرگترين تكليفهاي الهي براي اين امّت است، آن را به منزله رهبانيّت در آيينهاي پيشين قرار داد؛ زيرا امّتهاي گذشته وقتي قصد عملي ميكردند كه دشوارترين تكليف برنفس است؛ از خلق كناره ميكردند و از
خانمان خود جدا ميشدند و به سركوهها ميرفتند و دور شدن از مردم را به طلب انس به خدا و صافي و خالص شدن براي او در جميع حركات و سكنات بر ميگزيدند؛ سپس لذّات حاضر را ترك ميكردند و رياضتهاي سخت و دشوار را به طمع آخرت بر خود لازم ميگردانيدند و خداوند در كتاب خود ايشان را ستوده، ميفرمايد: ...ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْباناً وَأَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ «اين بدان سبب است كه در ميان آنان دانايان و راهبان (دير نشينان و تاركان دنيا) هستند و ايشان گردن كشي نكنند» و چون اين روش كهنه شد و بر افتاد و مردم به پيروي از شهوات رو آوردند و از مداومت عبادت خداي تعالي رو گرداندند و از آن گريختند؛ خداي تعالي از بطن بطحا محمد صلياللهعليهوآله را بر انگيخت تا طريق آخرت را زنده كند و شيوه و سنّت رسولان را در سلوك آن تجديد فرمايد و چون اهل اديان از او در باره رهبانيت و سياحت در دين او پرسيدند، فرمود:
«أبدلنا بالرهبانيّة الجهاد و التكبير علي كلّ شرفٍ ـ يعني الحج و أبدلنا با لسياحة الصوم».(37) «پس خداوند بر اين امّت انعام فرمود به اينكه حج را رهبانيّت ايشان گردانيد و آن به ازاي بزرگترين تكاليف و طاعات در اديان سابق است.»
هفت ـ ياد آوري آخرت
حج با اعمال و مناسك گوناگون و تأثيرات شگرف خود، يك پيوند و ارتباط دروني بين دنيا و آخرت است و انسان را آماده پذيرش و فهم رستاخيز و حشر و نشر در قيامت ميكند، حجگزاري كه با وداع از خانواده و گذر از شهرها و كشورها و بيابانها شروع به اين سفر معنوي ميكند؛ گويا در حال رفتن به جهان آخرت است. با پوشيدن لباس سپيد احرام و پيوستن به جمع سپيد پوشان يكتاپرست و انجام اعمال و مناسك گوناگون، گويا در صحنه محشر حاضر شده و در حال گذر از مواقف حساب و كتاب و نزديكي به ساحت ربوبي است. با ياد آوري اين انگاره، حجگزار ارتباط و آشنايي مفيد با روز قيامت و نحوه رستاخيز انسانها پيدا ميكند.
پيشواي عارفان امام صادق عليهالسلام در پايان سفارشهاي عرفاني خود به حجگزاران ميفرمايد:
«و لا شرع نبيّه صلياللهعليهوآله في خلال المناسك علي ترتيب ما شرعه للاستعداد و الإشارة إلي الموت و القبر و البعث و القيامة و فصل بيان السبق من دخول الجنّة أهلها و دخول النار أهلها بمشاهدة مناسك الحجّ من أوّلها إلي آخرها لأولي الألباب و أولي النهي».
«هر عملي را كه خداي بزرگ واجب گردانيد و هر سنتي كه پيامبر صلياللهعليهوآله وضع كرد؛ چه حلال، چه حرام و چه مناسك ـ به منظور آمادگي براي مرگ، عالم برزخ و قيامت است؛ بدين ترتيب و با وضع اين مراسم، عرصه قيامت را پيش از به بهشت رفتن بهشتيان و به آتش در آمدن دوزخيان، فراهم آورد.»
ابو حامد غزّالي نيز نوشته است:
«از اسرار حج اين است كه اين سفر، مانند سفرِ آخرت پايهگذاري شده و مشابه آن است و كسي كه به اين مسافرت ميرود، بايد در هريك از اعمال آن، يكي از امور آخرت را به ياد آورد و به وسيله آن، عبرتي بگيرد و بر بينش قلبي خويش بيفزايد. بايد در آغاز سفر و هنگامي كه با كسان و نزديكان توديع ميكند، حالت سكرات مرگ را به خاطر بياورد و در وقت جدايي و دور شدن از زادگاه، خارج شدن از دنيا و در وقت سوار شدن بر مركب، سوار شدن بر تابوت را در نظر خود مجسّم كند و هنگاميكه پوشش احرام را بر تن خود ميپيچد، به ياد وقتي باشد كه كفن بر تنش
مي پيچند و چون بيابان ميپيمايد تا به ميقات برسد، به فكر وقتي باشد كه از دنيا خارج ميشود و در انتظار ميقات خواهد بود و ترسي كه در راه از راهزنان دارد، بايد او را وادار كند كه به فكر ترس از منكر و نكير باشد... وقتي كه لبّيك ميگويد، روز رستاخيز را به خاطر بياورد كه دعوت مأموران خدا را اجابت ميكند.»
منابع:
المراقبات، ملكي تبريزي، جواد، قم ، نشر اخلاق 1375.
علل الشرايع، شيخ صدوق، نشر مومنين، چاپ 1385.
اربعين، غزالي، محمد بن محمد، نشر موسسه اطلاعات چاپ ششم- 1375
نهج البلاغه خطبه 1
فتح الباري- صحيح بخاري- احمد بن علي بن حجرالعسقلاني- نشر محب الدين خطيب (773)- 852
جامع السعادات -نراقي، مهدي- چاپ سوم 1372- نشر حكمت
مستدرك الوسائل- نوري طبرسي- ميرزا حسين - نشر موسسه اهل بيت عليهم السلام - چاپ 1408 هجري.
صحيفه نور - خميني - سيد روح اله - نشر فرهنگ اسلامي - چاپ 1368.