متن کامل
معاونت امور روحانیون - مدیریت آموزش ابعاد عبادی، عرفانی حج علی اصغر توتونچی 1 کانون توحید هنگامی که خانه کعبه آماده شد ، به ابراهیم (علیه السلام) خطاب کردیم : این خانه را کانون توحید کن : و « چیزی را شریک من قرار مده، و خانه ام را برای
معاونت امور روحانيون - مديريت آموزش
ابعاد عبادي، عرفاني حج
علي اصغر توتونچي
كانون توحيد
هنگامي كه خانه كعبه آماده شد ، به ابراهيم (عليه السلام) خطاب كرديم : اين خانه را كانون توحيد كن : و « چيزي را شريك من قرار مده، و خانه ام را براي طواف كنندگان ، ركوع كنندگان و سجود كنندگان پاك كن. »
( اَن لا تشركت بي شيئاً و طهرّ بيتي للطائفين و القائمين و الرّكع السجود )
در حقيقت ابراهيم (عليه السلام) مامور بود خانه « كعبه » و اطراف آن را از هر گونه آلودگي ظاهري ، معنوي و هر گونه بت و مظاهر مشرك پاك و پاكيزه دارد، تا بندگان خدا در اين مكان پاك، جز به خدا نينديشند، و مهمترين عبادت اين است سرزمين را كه طواف و نماز است در محيطي پيراسته از هر گونه آلودگي انجام دهند.
دعوت به حج
بعد از آماده شدن خانه خدا ، براي عبادت كنندگان ، خدا به ابراهيم (عليه السلام) دستور مي دهد : « أر ميان مردم براي حج اعلام كن ، تا پياده و سوار بر مركب هاي لاغر ، از هر راه دور ، قصد خانه خدا كنند.»
( و اذن في الناس بالحج يا توك رجالاً و علي كل *ياتين من كل *عميق )
دو روايت در تفسير علي بن ابراهيم آمده :« هنگامي كه ابراهيم (عليه السلام) چنين دستوري را دريافت داشت عرض كرد : خداوندا صداي من به گوش مردم نمي رسد، اما خدا به او فرمود: عليك الاذتن و علي البلاغ! « تو اعلام كن و من به گوش آنها مي رسانم » !
ابراهيم (عليه السلام) بر محل مقام برآمد و انگشت در گوش گذارد و رو به سوي شرق و غرب كرده، صدا زد و گفت :
ايها الناس كتب عليكم الحج الي البيت العتيق فاجيبوا ربكم » اي مردم حج خانه كعبه بر شما نوشته شده دعوت پروردگارتان را اجابت كنيد » و خداوند صداي او را به گوش همگان - حتي كساني كه در پشت پدران و رحم مادران - رسانيد و آنها در پاسخ گفتند : « لبيك اللهم لبيك ... » و تمام كساني كه از آن روز تا روز قيامت در مراسم شركت مي كنند از كساني هستند كه در آن روز دعوت ابراهيم (عليه السلام) را اجابت كردند.(1)
حج پياده افضل از حج سواره است .
و اگر حج پياده را مقدم بر سوراه ذكر كرده ، به خاطر اين است كه: مقام آنها در پيشگاه خدا افضل است، چرا كه رنج اين سفر را بيشتر تحمل مي كنند و به همين دليل در روايتي از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) مي خوانيم : « كسي كه پياده حج مي كند در هر گام هفتصد حسنه دارد در حالي كه سواره ها در هر گام هفتاد حسنه دارند.» 2
مفسر معروف « ابوالفتح رازي» سرگذشت جالبي را از مردي به نام « ابوالقاسم ، بشرين محمد» نقل كند :
« در حال طواف ، پيرمردي را ديدم در نهايت ضعف كه آثار رنج سفر در چهره او نمايان بود، عصا به دست گرفته طواف مي كرد ، نزديك او رفتم و پرسيدم : از كجا مي آيي؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - نقل از تفسير " علي بن ابراهيم " طبق نقل " نورالثقلين " ،ج 3، ص 488.
2 - تفسير" روح المعاني " و " مجمع البيان " و " فخر رازي" .
گفت : از راهي بسيار دور، پنج سال است كه راه سپرده ام تا به اين جا رسيده ام ! از رنج سفر پير و ناتوان شده ام ، گفتم : به خدا سوگند اين مشقتي بزرگ و در عين حال اطاعتي نيكو و محبتي صادقانه در پيشگاه حق است .
از شنيدن اين سخن شاد شد ، لبخند زد و اين دو بيت شعر را قرائت كرد :
زر من هويت و ان شطت بك الدار و حال من دونه حجب و استار
لا يمنعنك بعد من زيارته ان المحب لمن يهواه زوار
« آن كس كه دل به او بسته اي زيارت كن ؛ هر چند خانه تو دور افتاده باشد و حجاب ها و پرده هاي ميان تو و او جدايي بيفكند دوري راه هرگز نبايد مانع تو از زيارتش گردد ، چرا كه دوست و عاشق به هر حال بايد به زيارت محبوبش رود نه »1
آري جاذبه خانه خدا آنقدر زياد است كه دلهاي سرشار از ايمان را ازتمام نقاط دور و نزديك به سوي خود جلب و جذب مي كند پيرو و جوان ، كوچك و بزرگ ، از هر نژاد و قبيله ، راه دور و نزديك ، عاشقانه به سوي او مي آيند تا جلوه هاي ذات پاك خدا را در آن سرزمين مقدس با چشم باز تماشا كنند و رحمت بي دريغش را در روح خود لمس نمايند.
نماي كلي حج
مقصود از فلسفه كلي حج، نكاتي است كه به كليت حج مرتبط است، نه بخش و يا حكم خاصي از مجموعه حج .
«حج» جامع بسياري از عبادت ها است: از جمله نماز، انفاق،طهارت ، هجرت، تحمل سختي ها در راه خدا ، امساك (محرمات احرام و حرم) كوچ و حركت دسته جمعي ، قرباني ، اطعام ،، تولا و تبري و جهاد و ....
صاحب جواهر ( ره) در اين زمينه مي نويسد:
« فهو حينئذ رياضه نفسانيه و طاعه ماليه، و عباده بدنيه ، قوليه و فعليه وجوديه و عدميه و هذا الجمع من خواص الحج من العبادات التي ليس فيها اجمع من الصلاه و هي لم تجتمع فيها ما اجتمع في الحج من فنون الطاعات2»
بنابر اين حج مجموعه اي است كه عبادات ديگر را در خود دارد و معجوني از همه عبادت هاي ديگر است.. ولي علاوه بر خواص يكايك اجزاء ، اين تركيب يك سري خواص كلي نيز دارد .
بدون شك حج يك طرح قرآني است، پس در آغاز بايد چهره ترسيم شده حج را در قران بررسي كرد. آنچه در باره حج بيان مي شود. در مورد عمره نيز تا حدودي صادق است، گر چه حج اوج اين مقصود است
الف : خطوط اصلي طرح حج (كعبه محور اعمال)
اگر در نقشه چيزي دقت كنيم ، مي توانيم در يابيم كه اين نقشه، براي چه اهدافي ترسيم شده است ؛ آيا براي ساخت يك خانه مسكوني است؟ يا براي مدرسه، مسجد، كارخانه و ...؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير ابوالفتح رازي.
2- جواهر الكلام (آغاز كتاب حج )
بايد در نقشه و طرح اعمال حج مطالعه كرد تا كليت اين طراحي دريافت گردد. پس از دريافت كليات ، جزئيات نيز در پرتو آن مشخص خواهد شد. در حقيقت سيري است از كل به جزء و از مجموع به اجزاي ان.
حج و عمره داراي يك مركزيت است كه همه اعمال ، همچون شعاع هايي به آن ختم مي شوند ويا از آن آغاز مي گردند. خانه مقدس كعبه، محور و مركزيت اين اعمال است ؛ از اين رو بايستي اين مركزيت را مورد بررسي قرار داد تا در پرتو آن شعاع ها نيز تعريف شوند. مشخصه هاي كعبه در قرآن عبارت است از :
1- اولين خانه و معبد براي مردم: اِنَِّ اَوَّلَ بَيتٍ وُضِعَ لَلِنَّاس1؛ بنابراين هيچ معبدي بر كعبه تقدم ندارد.. اين خانه به همه مردم تعلق دارد و هيچ گروه، ملت، نژاد و يا طبقه ايي نسبت به ان اولويت ندارد
2- مبارك بودن ؛ يعني، داراي خير و بركت فراوان است؛ لِلَّذي بِبَكَّهََ مُبارَكاً2
3- منسوب به خدا بودن : طَهَّر بَيتي لِلطّائِفينَ وَالقائَمينَ وَالرُّكَّعِ السُّجودِ3؛ گرچه همه چيز اين عالم از آن خدا است لله ملك السموات و الارض ، ولي اين خانه تعلق و اختصاص ويژه به خداوند دارد. .
4- عتيق بودن : وَليطَّوَّفُو بِالبَيتِ العَتيقِ؛ اين خانه در ملك كسي نيست، از هر قيدي ازاد است.
5- موجب قيام و قوام بودن : جَعَلَ اللَّّه الكَعبَهَ البَيتَ الحَرامَ قِياماً لِلنّاَسِِ؛ يعني ، خداوند كعبه را موجب برپايي مردم قرار داده است.
6- هدايت گر بودن براي همه جهانيان : لَلَّذِي بِبَكَّهَ مُبارَكاً وَهُدي لِلعالَمينِ . مضمون آيه اين است كه كعبه موجب هدايت براي همه جهانيان است ؛ يعني ، پيام كعبه محدود به حاضران در مكه و يا مسلمانان نيست؛ بلكه پيام آن جهاني و گسترده است.
7- امنيت كعبه ومكه : و اِذ جَعَلنا البَيتَ مَثابَه لِلنَّّاسِ وَاَمَناً وَاتَّخِذوا مِن مَقامِ اِبراهيمَ مصليًّ و عَهِدنا الي ابراهيمَ وَاِسماعيل َ اَن طَهَّرا بَيتي لِلطائفين َ وَالعاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ؛ يعني ، ياد كن زماني را كه خانه كعبه را محل رجوع و امنيت قرار داديم.
در پي دعاي حضرت ابراهيم وَاِذ قالَ اِبراهِيمُ رَبِّ اجعَل هذا بَلَدا آمِنا4ً: خداوند اين سرزمين را محل امن براي گردهمايي مسلمانان و نمايندگان طبيعي آنان قرار داده است وَمَن دَخَلَه كانَ آمَناً5.
در بين ويژگي ها و اوصاف كعبه ، آنچه بيش از همه بر آن تاكيد شده موضوع امنيت است. اوصافي همانند عتيق ، مثابه، مبارك و قيام يك بار مطرح شده ؛ ولي امنيت حداقل هفت بار مطرح شده است و اين نشانگر برجستگي و نقش اين ويژگي در بين ديگر خصوصيات است:
ومَن دَخَلَهُ كانَ آمِناً
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- آل عمران آيه 96
2- همان
3- حج (22) آيه 26
4- بقره آيه 126
5 -آل عمران 97
-
وَ اِذ جَعَلنا البَيتَ مَثابَهً لِلنّاسِ وَأمناً1
- اَولَم يرَوا اَنَّا جَعَلنا حَرَمَاً أمِناً 2
- اَو لَم نُمَكِّن لَهُم حَرَماً آمِناً يجبي اليه ثَمَراتُ كُلِّ شَي ءٍ3
- وَهذَا البَلَد الاَمينِ4
1- حرمت و احتررام ويژه كعبه و مسجدالحرام : از ديدگاه قران كعبه داراي احترام ويژه است عِندَ بَيتِكَ المُحَرِّمِ5 ؛ چنان كه مسجد الحرام نيز چنين حرمتي دارد « وَالمَسجِدِ الحَرامِ الَّذي جَعَلناهُ لِلناسِ6» منطقه حرم نيز به همين صورت از حرمت ويژه اي برخوردار است. حَرَماً آمَناً يجبي الَيهِ ثَمَرات كُلِّ شَيءٍ7.
كسي هم كه وارد اين سرزمين مي شود از اين حرمت بهره مي برد. ( يا اَيها الَّذينَ آمَنوُا لا تُحِلّوا شَعائِر اللهِ و لا الشَّهرَ الحَرامَ و لا الهَدي وَلا القَلائِدَ وَلَا آمِّينَ البَيتَ الحَرامَ8)
همان گونه كه شعائر الهي ، ماه حرام و نشانه هاي حج گذار از احترام ويژه برخوردار است؛ اجابت كنندگان دعوت حج ( آمِّينَ البَيتَ الحرامَ) نيز داراي چنين حرمتي هستند.
2- مثابه و محل رجوع بودن : وَاِذ جَعَلنا البَيتَ مثابَهًً لِلناسِ و أَمناً9
«مثابه » جايي است كه محل رفت و آمد و مراجعه پيوسته مردم است. اين همان چيزي است كه در گذشته ، اتفاق افتاده و در آينده نيز ادامه خواهد داشت واين يكي ازنكات مهم اجتماعي ، سياسي و فرهنگي حج است.
آمد و شد حج گزاران در طول تاريخ به سرزمين مكه ، آثار فراواني را از خود به جاي گذاشته است كه بايستي جداگانه مورد بررسي قرار گيرد.
10- تساوي حقوق ساكنين و واردين به مكه: ( سَواءً العاكِفُ فِيهِ وَالباد)10 تنها شهر جهان كه ساكنان آن از نظر قرآن حقوقي مساوي با وارد شوندگان به آن دارند مكه معظمه است، متاسفانه اين اصل قرآني مورد عمل قرار نمي گيرد؛ ولي اصلي فوق العاده مترقي است كه پياده شدن آن ضامن تحقق اهداف حج است.
11- طهارت و پاكيزگي : خداوند به حضرت ابراهيم و اسماعيل فرمان مي دهد : طَهِّرا بَيتي لِلطائفينَ وَالرُّكََّعِ السُّجود11) يعني ، خانه مرا براي عبادت كنندگان پاكيزه كنيد. طهارت از مشخصه هاي مهم اين خانه است كه هم شامل طهارت ظاهري است و هم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 -بقره 126
2 -عنكبوت (29) آيه 67
3 -قصص (27) آيه 57
-4 تين (95) آيه 3
5 -ابراهيم (14) ايه 37
6 -حج (22) ايه 37
7 -قصص (28) ايه 67
8 -مائده (5) ايه 2
9 -بقره (2) ايه 126
10 -حج(22) ايه 25
11 -بقره 125
باطني ( پاك بودن از هر گونه شرك ورزي) اين دستور در مجموعه مناسك حج مشاهده مي شود، مانند استحباب غسل در مواقف مختلف از جمله ميقات ، ورود به حرم، ورود به مسجد الحرام و ...
ب: مشخصه هاي ديگر مناسك حج:
1. شعائر بودن مناسك حج
قران مجيد پس از ذكر برخي از مناسك حج ، مجموع آنها را شعائر الهي دانسته است: يا اَيهَا الذِينَ آمنوا لا تُحلّوا شَعائِرَالله ولاَ الشَّهرَ الحَرام و لا الهدي و َ لاَ القَلائدَ و َ لاَ آمّينَ البَيتَ الَحرام1: شعائر پرچم اسلام و نمايانگر محتوا و اهداف آن است
2. حضور افرادتوانمند از نظر مالي و بدني
چون حج بر مستطيع واجب است ؛ وَلله عَلي النَّاس حِجُّ البيتِ مَنِ استَطاعَ اليهِ سَبيلاً2. هر ساله عده اي از متن جوامع اسلامي در مكه حضور به هم مي رسانند و اين ويژگي نمايانگر بي نيازي و قدرت اقتصادي و مالي جامعه اسلامي است.
3. حضور نيازمندان و فقيران در حج
گرچه حج بر افراد مستطيع واجب است ؛ ولي هر جا كه ثروت وجود داشته باشد نيازمندان به جهت كار و تامين معيشت به آنجا روي مي آورند . از همين رو در احكام حج به آنها توجه شده است و وجود آنان در نظر گرفته شده است . وَاَطعِمُوا البائِسَ الَفقير3 و فَكُلُوا مِنها وَاطعموا القانعَ و َالمعترُّ4 براين اساس و به طور مكرر بر تامين نياز آنان تاكيد شده است.
4.ذكرالله بودن حج
از جمله اهداف مقدس مناسك حج ياد خداوند است. البته اين صرفاًً ياد كرد ذهني نيست بلكه يادي عملي است كه در انجام مناسك حج تحقق مي يابد.: وَيذَكروا اسمَ اللهَ فِي اَيامٍ مَعلُوماتٍ5 و لِتُكَبِرُوا اللهَ علي ما هَداكُم و بَشِِّرِالمُحسِنينَ6
5. پيوند با نبوت و امامت
مناسك حج در پيوند نبوت و امامت است. از همين رو پس از طواف - كه محور مهمي در مناسك حج است - نماز طواف واجب است و اَتَّخِذوا مِن مَقام ابراهيمَ مُصلَّي7 يعني نماز طواف بايد پشت مقام حضرت ابراهيم باشد . اينكه مقام ابراهيم بايد در نماز طواف بين نماز گزار و كعبه قرار گيرد حاوي نكته بسيار مهمي است و آن توجه به مقام نبوت و امامت در كنار كعبه و در حال نماز طواف است. حضرت ابراهيم شيخ الانبيا است. و اديان مهم ( اسلام ، مسيحيت و يهوديت) آن حضرت را قبول دارند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 -مائده 2
-2ال عمران 97
-3 همان آيه 28
-4 ال عمران 36
-5 حج 28
-6 همان 36
-7 همان 28
مهمترين جايگاهي كه خداوند آن را در كنار كعبه مطرح فرموده مقام ابراهيم است. (فيه آيات بينات مقام ابراهيم1) البته آيت هاي متعددي در اطراف كعبه وجود دارد ولي در بين آنها مقام ابراهيم اختصاص به ذكر يافته كه گواه اهميت آن است . اين جايگاه به عنوان « امام نماز » براي طواف كنندگان معين شده است.
6. حركت، جابه جايي و كوچ و اقامت
از جمله ويژگي هاي حج - كه در كمتر عبادتي ( جز در جهاد) مشاهده مي شود-تحرك و ايستا نبودن است.حركت به سوي ميقات ، ميقات تا حرم ، طواف تا سعي احرام براي حج، عرفات ، مشعر ، مني و اعمال پس از آن، جملگي متضمن حركت وانتقال است. اين خصوصيت موجب تلاقي و تركيب فزون تر حجاج و نزديك تر شدن آنان به اهداف متعالي و مقدس حج است. كه از جمله آنها بر طرف كردن كسالت ، بي تحركي و خمودي و آماده سازي مسلمانان براي حركت هاي بزرگ است.
7. دوري از آسيب هاي اخلاقي و كشمكش ها
« فلا رفث» يعني در حج نبايستي نزديكي به زنان و فسوق و جدال صورت گيرد: الحَجُّ اشهُرٌ مَعلوماتٌ فَمَن فَرَضَ فِيهِنِّ الحج فلا رفثَ و لاَ فُسُوقَ و لاَ جدالَ في الحجِّ وَما تَفعلُوا مِن خَيرٍ يعلَمه الله وَتََزودُوا فاِنَّ خَيرَ الزَّاد التَّقوي وَاتَّقون يا اولي الالباب2
حج جايگاه كساني است كه بر نفس خود تسلط يافته و اسير شهوت و خصلت هاي ناپسند اخلاقي نشده و از در گيري هاي لفظي و جدلي - كه در آن صرفاً غلبه بر ديگران مطرح است نه كشف حقيقت- به دور هستند..
8. جايگاه كار خير
قران مي فرمايد: « انَّ الصَّفا وَالمَروَهَ مِن شعائرِ اللهِ فَمَن حَجَّ البَيتَ اَوِ اعتَمَرَ فلا جُناح عَلَيه اَن يطَوَّفَ بِهِما و من تَطوَّعَ خَيراً فاِنَّ الله شاكر ٌ عَليم3) در آيات حج به طور مكرر به انجام امور خير در حج توصيه شده است ؛اين ويژگي جلوه اي متعالي از همزيستي در حج است كه همگان در صدد انجام خير هستند.
حج محل بدست آوردن تقوا است: فَمَن فَرَضَ فيهنَّ الحَجَّ فَلا رَفَثَ وَلافُسُُوقَ وَلاَ جِدالَ فِي الحج وَما تَفعلوا مِن خير يعلَمهُ اللهُ وَتَزَوَّدوا فَاِنَّ خَيرَ الزَّادِ التَّقوي ) يعني از حج توشه برگيريد كه همانا بهترين توشه ها تقوي است.
فرمان به برگرفتن توشه تقوا از حج نشان از آمادگي بستر حج براي برداشتن چنين توشه مباركي است. ويژگي هاي ذكر شده مي تواند تصويري از كليت حج و اهداف آن را گزارش دهد، چون اين تركيب فرايندي دارد كه روح حج و سر آن را آشكار مي كند؛ عارف و عالم كامل ، مرحوم ميرزا جواد ملكي تبريزي مي نويسد:
« و بعباره اخري بعضها ( عبادات) توثر في التخليه و بعضها في التحليه و بعضها جامع لكلا الامرين و الحج من القسم الاخير لانه معجون الهي مركب من اجزاء فاقعه جدا لجميع امراض القلوب العائقه لها من عالم النور4»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- همان 37
2 بقره 197
3 -همان 158
4 -المراقبات ( مراقبات ماه ذي القعده ) ص 196
فرايند مجموعه ويژگي هاي قراني حج ( در قران)
- حج مجموعه اي توحيد محور است.
- در كنار آن امامت و نبوت مطرح شده است.
- امنيت در اين مجموعه هدف بسيار مهمي است.كه در ابعاد مختلف مطرح شده است .
- بركت و پر فايده بودن چهره ديگر آن است
- هدايت گري در اين مناسك مورد نظر است ؛ يعني اين حج است كه بايد به عموم مردم جهان خط بدهد و همانند قلبي پر تپش، هدايت را در رگ هاي مردم جهان به جريان اندازد . نه اين كه فقط حاضران در مناسك و در كنار كعبه از هدايت هاي آن بهره گيرند؛ بلكه عموم جهانيان در اين طرح مورد نظر هستند .
- همه مردم در اين سرزمين از قيود سياسي و مرز هاي دست ساز بشر آزادند و تنها بنده خدايند ؛ چون كعبه ملك كسي نيست و خانه عتيق است..
- قوام بخشي به عموم مردم ( كه مرحله اي فراتر از هدايت است ) جلوه ديگر اين مجموعه است.
- حضورر تواندمندان ، نمايشگر ثروت وامكانات و حضور ديگران موجب انتقال ثروت و اطلاع از وضعيت بخش هاي مختلف جامعه است.
- حج ذكر خداست ؛ولي تنها يك خلسه معنوي و فرورفتن در حصار آن نيست ، بلكه دنياي مردم نيز در آنجا مطرح است. اقتصاد در كنار سياست ، سياست در كنار عبادت و... حضور دارند.
در نقاط مختلف ،اجتماعات مهمي وجود دارد ( مثل اجتماع هندو ها در كنار رود گنگ و...) ولي اينها عموماً يك بعدي است. گذشته از اين كه برخي نيز اثار مخربي دارد . ماهر طرحي كه در اندازيم باز طرحي انساني است كه اگر به چند جهت هم توجه داشته باشيم. از جهات ديگر غافل خواهيم بود ؛ ولي خداوند همه چيز را با هم ديده و طراحي كرده است« هو العليم الحكيم»
با توجه به اين سيماي كلي در بخش بعدي به توضيح اسرار كلي و گوناگون حج مي پردازيم.
اسرار كلي حج و عمره
يك : بازگشت به اصل و ريشه
كعبه نشانه هايي از بهشت دارد ؛ از روايات چنين بر مي آيد كه حجرالاسود از بهشت نازل شده و كعبه نيز مكاني بوده كه در آنجا خيمه اي بهشتي بر پا شده و منطقه حرم درخشش عمود آن خيمه بوده است.
حج و زيارت كعبه ، يادآور بازگشت انسان به بهشت موعود است ؛ همان گونه كه در صحنه قيامت مردم گروه گروه در موقف حساب و محضر خداوند حاضر مي شوند: وَلَقَد جِئتمونا فُرادي كما خَلَقناكم اَوَّلَ مرهٍ( 1 )؛ در حالي كه فارغ از عناوين و تشخصات ، خاشع و فروتن و در انتظار رحمت پروردگار هستند: وُجُوه يومئذٍ ناضرهٌ اِلي رَبَّها ناظِرهٌ( 2 ) در زيارت كعبه حاجيان از هر سو گروه گروه لبيك گويان به مقصد نزديك تر شده و با وصول به آن پروانه وار به گرد آن مي چرخند.
دو : ايجاد دارالسلام و شهر امن
همان گونه كه بهشت دارالسلام است و وارد شوندگان به آن در امنيت كامل هستند : ادخُلُوها بِسلامٍ آمِنين( 3 ) كعبه نيز خانه امن و وارد شوندگان به ان در امنيت هستند)وَ مَن دَخَلَه كانَ آمِناً( 4 ) ) حضور حاجي و معتمر در كنار كعبه جلوه اي از حضور موحدان در دارالسلام الهي است.
سه: تقويت روح عبادي
معرفت و توجه به خداوند و پرستش او بستر همه كمالات و غايت خلقت است ( وَما خَلَقتُ الجِنَّ و الاِنس اِلّا لِيعبدون( 5 ) و نيز : اعبُدُوا رَبَّكُم الذي خَلَقَكم ( 6 ) و اتَّقوا اللهَ لَعَلَكم تُرحَمونَ.(7)
بنابر اين عبادت زمينه ساز تقوا ( پرهيزگاري) و آن هم موجب جلب رحمت الهي و تقرب به خداوند است . هر عبادتي داراي خصوصياتي است كه به انسان در مسير كمال و قرب الهي مدد مي رساند. حج بدان جهت كه جامع ترين عبادت ها است خواص ديگر عبادت ها را نيز در خود دارد .
از همين رو رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) به شخصي كه با انفاق كردن خواهان رسيدن به فضيلت حج بود فرمود: فَلَوْ اَبا قُبَيس لك ذهبه حمراء انفقته في سبيل الله ما بلغت ما يبلغ الحاج و در جمله ديگري فرمود : اني لك ان تبلغ ما يبلغ الحاج
صاحب جواهر در آغاز كتاب الحج مي نويسد :
الذي هو من اعظم شعائر الاسلام و افضل ما يتقرب به الانام الي الملك العلام لما فيه من اذلال النفس و اتعاب البدن و هجران الاهل و التغرب عن الوطن و رفض العادات و ترك اللذات و الشهوات و المنافرات و المكروهات و انفاق المال و شد الرحال و تحمل مشاق الحل و ارتحال و مقاساه الاهوال و الابتلاء بمعاشره السلفه و الانزال»
پس هر آنچه كه در عبادات بدني و اخلاقي و رياضت هاي نفساني وجود دارد در حج حاصل است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 -انعام 96
2 -قيامت 22
3 -حجر 46
4 -ذاريات 56
5 -آل عمران 97
6 -بقره 21
7 -حجرات 10
چهار: حج و غفلت زدايي
خود شناسي مقدمه خداشناسي است « من عرف نفسه فقد عرف ربه » از جمله ويژگي هاي حج فراهم ساختن زمينه براي خودشناسي است . انسان در زندگي خود نوعا اسير روزمرگي شده و به آنچه در اطراف او مي گذرد و عادت مي كنند از همين رو از حقايق و واقعيات ديگر حيات خود غافل مي شود. گسستن او از شرايط عادي و روزمره زندگي اين موقعيت را براي انسان فراهم مي سازد تا در خود و پيرامون خود ملاحظه اي داشته باشد و از غفلت خارج شود.
مگر نه اين است كه : وَمِن النَّاس مَن يتَّخذُ مِن دون اللهِ اَنداداً1 و مگر اين است كه : اَلهاكُمُ الله حَتَّي زُرتُم المَقابرَ 2
«حج» دل كندن از وابستگي هاي معمول و وارد شدن به فضاي ديگر است تا در آن شرايط آدمي خود را بيابد و آن گاه به خدا برسد.
مناسك حج از احرام تا تقصير و ا ز عرفات تا جمرات ، مرحله به مرحله بت هاي درون و بيرون را فرو مي ريزد و قيد تعلقات را مي شكند تا او به زيارت نايل آيد .
پنج: تقويت روح تعبد و تسليم
انسان ممكن است در برابر فرمان و خواست خداوند ، يكي از حالات زير را داشته باشد:
1. از فرمان او سر بتابد و به خواست او راضي نباشد
2. فرمان خداوند را گردن نهد ولي دل او تسليم باشد
3. فرمان او را كاملاً اطاعت كند و در برابر او كاملاً تسليم شود
آنچه مورد توصيه خداوند و انبياي الهي است حالت سوم است
وَلَكُل اُمَّهٍ جَعَلنا مَنسَكا ليذكروا اسمَ اللهِ علي ما رَزقَهم مِن بَهيمَهِ الانعامِ فَالهُكم اِلهٌ واحدٌ فَلَه اَسلَموا وَبَشِّر المُخبتين 3
وَمَن اَحسنُ دِينا مِمَّن اَسلَمَ وَجهه لِله وَهو مُحسِنُ وَاتّبع مِلَه َ ابراهيم حَنيفا و اَتّخذ الله اِبراهيم خَليلاً4
خداوند حضرت ابراهيم را به همين ويژگي معرفي مي كند: ما كان ابراهيم يهوديا و لا نصرانيا و لكن كان حنيفا مسلما ً و ما كان من المشركين5
و آن حضرت فرزندانش را به همين خصلت وصيت مي كند:و وصي بها ابراهيمُ بنيه .و يعقوب يا بني ان الله اصطفي لكم الدين فلا تموتن الا و انتم مسلمون 6
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - بقره 165
2 - تكاثر12
3 - حج 34
4 - نساء 125
5 - آل عمران 67
6 - بقره 132
مناسك حج از آغاز تا انجام برنامه هاي كارساز براي ارتقاي مومن حج گذار به درجه تسليم است . وادار كردن نفس به انجام اموري كه بر خلاف عادت انسان است ( مانند كندن لباس ها و پوشيدن دو جامه احرام و دوري از محرمات احرام ) و به جا آوردن كارهايي كه نفس انسان را از آن لذت نمي برد بلكه چه بسا معناي آن را نمي داند ( مانند: سعي و هروله ، رمي و جمرات و .. ) روح تسليم را درحاجيان تقويت مي كند. به گونه اي كه معمولا قبل از حج و پس از آن تغييراتي را در رفتار و روحيات آنان مي توان مشاهده كرد.
تسليم - كه سكوي مهمي براي نيل به تكامل و طي مراحل آن است - برايند مجموعه اعمال حج است كه در يكايك مناسك مي توان آن را ملاحظه كرد. از ميقات تا احرام از محرمات احرام تا واجبات آن از شرايط طواف تا مبطلات آن از آداب طواف تا مكروهات آن از سعي تا تقصير ، از عرفات تا مشعر، از مشعر تا منا و قرباني و .. جملگي اين فلسفه مهم را در خود دارند
اسرار عرفاني حج
يكي از ابعاد مهم و توجه بر انگيز حج بعد عرفاني و معنوي آن است . سراسر حج نور و معنويت و معرفت است و سالكان و عارفان بهره هاي فراواني از اين سير روحي برده اند و شگفتي ها وزيبايي هاي دلنوازي در آن ديده اند . « عرفان» در لغت به معناي شناخت و شناسايي است و در اصطلاح روش و طريقه ويژه اي است كه براي شناسايي حقايق هستي و پيوند و ارتباط انسان با حقيقت ؛ بر شهود اشراق وصول و. اتحا د با حقيقت تكيه مي كند ونيل به اين مرتبت را نه از طريق استدلال و برهان و فكر كه از راه تهذيب نفس و قطع علايق از دنيا و امور دنيوي و توجه تام به امور روحاني و معنوي - و در راس همه مبدا و حقيقت هستي - مي داند.(1)
حال اگر از اين منظر به سيماي نوراني حج نگاه مي شود . مي توان به اسرار و معارف والايي دست يافت كه هم بر اعتقاد و نگرش حج گذار تاثير مثبتي دارد و هم در سير و سلوك عملي او راهنمايي مي كند. در اين جا به بخشي از اين اسرار اشاره
مي شود.
يك : توحيد و شناخت خدا ( سير اعتقادي )
يكي از حكمت ها و فلسفه هاي مهم «حج» توحيد و معرفت الله است ؛يعني حج گذاران در اين سفر مهم شناخت و علم خود را درباره صفات و اسماء الهي فزوني مي بخشند و با دقت و انديشه در اعمال و اركان حج و آيات بينات بي شمار هر چه بيشتر با او آشنا مي شوند و بر علم و يقين خود نسبت به آفريدگارشان مي افزايند.
توحيد در حج تجسم يافته و آغاز تا انجامش نمونه اي از يكتا پرستي و طرد شرك است . يكايك مناسك حج و تعبد و فروتني محض در برابر معبود نشاني از يگانگي خدا و علامتي بر قدرت و عظمت بي كران او ودريچه اي به شناخت آن وجود بي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - عرفان و تصوف ، محمد رضا كاشاني ، ص 17
همتا ا ست ؛ چنان كه صاحبان المراقبات مي گويد: اين عبادات و اعمال مناسك حج باعث شناخت نفس مي شود كه شناخت پروردگار را در بر دارد .
«كعبه معظمه» خانه خدا كانون توحيد و آيتي براي شناخت خداوند است . مقام ابراهيم صفا و مروه عرفات، و منا و... هر كدام نشانه و علامتي براي شناخت معبود واقعي و اعلام ومناسك حج ، اعمال نداي بندگي و توحيد است . حكيم متاّله رفيعي قزويني گفته است : بدان كه حاج در اعمال گذشته در عرفات و مشعر طلب منفعت مي كند و آن نهايت مرتبه توحيد و خداشناسي و نزديك شدن به خدا و گذشتن از ما سوي الله و فناء في الله است و توجه كامل به درگاه ربوبي و ارتباط و انقطاء تام به مقام احديت كبري است ( 1 )
امام صادق (عليه السلام) ، اقرار به وحدانيت خدا و تقرب به سوي او را ، يكي از بايسته هاي حضور در عرفات مي داند :« و اعترف بالخطايا بالعرفات وجدّد عهدك عند الله تعالي بوحدانيته و تقرب الي الله .. »( 2 ) و زيارت خانه الهي را براي تعظيم ياد الهي و شناخت جلال و سلطنت او معرفي مي كند « و زر البيت متحققاً لتعظيم صاحبه و معرفه جلاله و سلطانه » ( 3 )
دو: سير الي الله و تقرب به او ( سير عملي )
حج گذار پس از سر دادن نداي توحيد و معرفت حضرت حق سفر به سوي خدا و سير و سلوك عرفاني را شروع مي كند. حج در مجموع سير انسان به سوي خداوند است كه با هجرت از خلق آغاز مي شود و او مي بايست اين آمادگي را در خود ايجاد كند كه تعلقات را بگسلد و خانه و كاشانه و كار ها را رها كرده و يك باره به سوي دوست هجرت كند .
البته اين سير به سوي خدا يك سير مكاني و زماني نيست ، بلكه سيري است دروني كه انسان هر چه را كه غير خدا هست ، ترك كرده و تنها او را طلب و جست و جو مي كند.
امام باقر (عليه السلام) در تفسي ر آيه شريفه ففرّوا الي الله انّي لكم . . . فرمود « و حجوا الي الله »( 4 ) يعني منظور از فرار به سوي خدا آن است كه آهنگ حج كنيد . فرار به سوي خدا به معناي اين است كه انسان ما سوي الله را ترك كرده و خدا را مي طلبد. در اين راستا از تمام زشتي ها غفلت ها ، بي ايماني ها و خلاصه تمام مظاهر دنيوي و شيطاني مي گريزد و در آغوش رحمت و سعادت جا مي گيرد. پس نه تنها اسطاعت مالي و نظاير آن براي سفر به خانه خدا و انجام مناسك آن لازم است ، بلكه اگر بخواهد به عمق اين هجرت دست يابد لزوماً بايد استطاعت براي سفر به سوي الله را نيز داشته باشد : و لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا ً.(5)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- اسرار و معارف حج ص 20
2- مصابح الشريعه ،ص 76
3 - همان
4 - علل الشرايع ، ص44، جلد 5
5- ر.ك: مناسب حج يا سير تكاملي انسان
نتيجه اين سير انس و دلدادگي به محبوب حقيقي و تقرب و نزديكي به ساحت قدس او است و رستگار و سعادتمند كسي است كه غير را بگذارد و بگذرد و به يار بپيوندد . اعمال و مناسك نوراني حج ، بر صفاي درون و نورانيت دل ، مي افزايد و پرده هاي حجاب دل را به كناري مي نهد و او را آماده لقاي الهي مي سازد . پيشواي هشتم مي فرمايد « ان عله الحج .. . التقرب في العباده الي الله عز و جل » « علت حج ورود به مهماني خداي متعال است و در آن تقرب و نزديك شدن به خداوند بلند مرتبه است».
در نقل است كه امام صادق (عليه السلام) در دعاي سفر حج فرمود« ... بسم الله دخلت بسم الله خرجت و في سبيل الله . . » تا آنكه فرمود« انا عبدك و بك و لك » .(1)
از ديدگاه عارفان ودانشمنداني چون مولا احمد نراقي و فيض كاشاني ، حج اعظم اركان دين و عمده چيزهايي است كه آدمي را به حضرت رب العالمين نزديك مي سازد ... كسي كه قصد خانه كعبه كند ، قصد خدا كرده و زائر او است و آن كه در دنيا قصد زيارت خانه او را كرده سزاوار است زيارتش ضايع نشود و در ميعادگاهي معين مقصودش رسيدن به سوي او باشد.(2)
سه : ميهماني و ضيافت ماندگار
حج ، ضيافت با شكوه و ميهماني رسمي و ورود به محضر الهي است . حضور در اين ميهماني ؛ يعني ، ورود به يك برنامه رسمي و از پيش تعيين شده « ان عله الحّج الوفاده الي الله تعالي .. »3 خود او از بندگانهش دعوت كرده و خواسته در اين ميهماني معنوي شركت كنند و از تحفه هاي فراوان و الطاف سرشارش بهره مند شوند: اذن في الناس بالحج ياتوك رجالا و علي كل ضامر . حضور مردم در اين عبادت بزرگ پاسخ به اين دعوت و راه يافتن به پيشگاه قدس او و زيارت خانه مكرم الهي است.
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايند ( ان ضيف الله عزوجل رجل حج و اعتمر فهو ضيف الله حتي يرجع الي منزله »4« ميهمان خداوند كسي است كه به حج و عمره مي رود ؛ پس او تا زماني كه به خانه اش بر مي گردد ميهمان خداوند است»
امام علي (عليه السلام) نيز مي فرمايد« الحاج و المعتمر و فدالله و حق الله ان يكرم وفده و يحبوه بالمغفره »5 « حج گذار و عمره گزار ميهمان خدا است و براي او است كه ميهمان خويش را گرامي بدارد و با آمرزش خويش او را پاداش دهد»
در اين ضيافت عقل و قلب و روح و باطن انسان با رزق معنوي پذيرايي مي شود و حيات عمومي او تبديل به حيات طيب مي گردد و اين مزد دنيايي انسان در مقابل فرمانبرداري و اطاعت او از حضرت حق تعالي است در روايتي آمده « خداوند سبحان به حضرت آدم وحي كرد : منم خداي صاحب بكر ، اهل آن همسايه گان منند و زائرانش ميهمانان من ( زوارها وفدي و اضيافي ) آنجا را با آسمانيان و زمينيان آماده مي كنم گروه گروه ژوليده و غبار آلود به زيارت آن مي آيند و با تكبير و لبيك گويي به درگاه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - وسائل الشريعه ،ج8،ص5
2- حقايق ،ص53، المحجه البيضا ،ج2، ص273
3- علل الشرايع ،ص404
4 - بحار الانوار ،ج99، ص8، خصال، ص127
5 - تحف العقول ،ص 123
خداوند مي نالند. پس هر كه به قصد زيارت آيده و جز آن نيتي نداشته باشد مرا ديدار كرده و او ميهمان من است و براي من نازل شده و سزاوار است كه با كرامت هاي خود به او هديه دهم»1
چهار: تقويت معنويت و بعد روحاني انسان
يكي از ابعاد عرفاني حج روحانيت و معنويت ويژه آن است اعمال و مناسك حج ( مانند طواف ، سعي ، نماز، بيتوته، رمي و قرباني ) داراي معنويت و صفاي ويژه اي است و اين بر روح و روان انسان تاثيرات مثبت و شگرفي دارد، چنان كه اماكن مقدس و پاك سرزمين وحي نيز اثرات زيادي دارد و خانه مطهر خدا ، منا وو عرفات و مشعر و . . . هر يك در پاكسازي درون و تقويت روحانيت انسان نقش مهمي ايفا مي كند. حضور در حج و آشنايي عميق با فلسفه آن باعث مي شود كه دين و ايمان انسان به رشد و بالندگي برسد و باطن و درون او صفا و نورانيت كسب كند. مولاي عارفان حضرت علي (عليه السلام) فرمود:« و الحج تقويه للدين»2 « خداوند حج را وسيله تقويت دين قرار داده است» امام رضا (عليه السلام) در روايت زيبايي به حكمت هاي متعدد حج اشاره كرده است كه يكي از آنها بازداشتن جان ها از فساد قلب است( و حظر الانفس عن الفساد)3 و اين بازداشتن از پليدي ها مايه نزديكي به فضايل و مكارم اخلاقي و كسب نورانيت و معنويت است.
از ديدگاه علامه طباطبايي در داستان حضرت ابراهيم و حركت او به سوي حرم الهي و بردن فرزند وهمسر به صحراي مكه وسپس ذبح اسماعيل و آمدن نداي آسماني و بناي كعبه و ... دوره كاملي از سير عبادي و سلوك روحاني و معنوي انسان را از تنگناي خودو خودپرستي تا اوج قرب به خدا و رستن از تعلقات و وابستگي هاي مادي و پيوستن به مقام رب و ركون به دار كبريا مي يابيم 4. از ديدگاه عالم رباني آيت الله ملكي تبريزي ، نيز هدف اصلي از تشريع حج و ساير عبادات ، تقويت بعد روحاني ( معنوي ) است تا انسان با معنويت شده و از عالم جسم به عالم معني ترقي كند و شناخت خدا ، دوستي و انس او را به دست آورد و در سراي كرامت او با اوليايش به سر برد... حج دارويي الهي و مركب از اجزاي بسيار نافعي براي بيماري هاي دل است .
پنج: تجلي عبوديت و معيار طاعت
يكي از حكمت هاي حج ، تعيين معيار بندگي و تسليم بودن و تثبيت بندگي عبوديت است. بايد عبد بود تا به حريم محبوب راه يافت و نشان «اطعني» دريافت كرد. بنده مطيع با دل و جان سر به سوداي دوست مي نهد و در فراخناي زندگي مي پسندد آنچه كه جانانش مي پسندد. سر به فرمان او دارد تا چه بفرمايد و چه بخواهد . بيابان ها و خشكي ها را پشت سر مي نهد ، فشار گرما و سرما ، باد و بوران ، خستگي و گرسنگي و... را تحمل مي كند ، لباس دنيوي را بر مي كند، همچون عاشقان مي چرخد و چون گدايان مي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- الخرائج . الجرائح ،ج1،ص8
2 - نهج البلاغه ، خطبه 1
3 - علل الشرايع ، ص404
4- الميزان ، ج1، ص301
دود ، سنگ بر مي دارد و مي اندازد قرباني اش را تقديم مي كند و چون غلامان سر مي تراشد و ... تا اثبات كند كه او بنده است و «عبد» . پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) هنگام مناسك حج فرمود «لبيك بحجه حقّا تعبدا و رقّاً »1
از ديدگاه فيض كاشاني ، اعمال حج براي اين است كه رقيت و بندگي حج گذاران تمام تر و اذعان وانقياد آن نسبت به پروردگار خويش كامل تر شود...(2)
از نظر صاحب الاربعين نيز حضور متواضعانه و فروتنانه حج گذاران در برابر پروردگار و خواري و تضرع آنان در مقابل عظمت و بزرگي صاحب آن نشانه اي از كمال اطاعت و اظهار بندگي و عبوديت است . تكليف آنان بر كارهاي غير طبيعي و غريب و اعمالي ظاهراً به دور از عقل ... براي اين است كه اعمال ايشان ، فقط به قصد امتثال امر و محض عبوديت است و سبب ديگري ندارد . اين يكي از رازهاي بزرگ است كه در اين عبادت نهفته است.
شش: رياضت امت اسلام
حج يك دوره كامل رياضت شرعي و سير و سلوك عرفاني است و با مشقت ها، سختي ها و مناسك و دلايلي كه دارد ، يكي از نمونه هاي عيني جهاد اصغر است. وصول به فيوضات الهي و كمالات انساني در صورتي ممكن است كه شخص، دست از شهوت و لذت هاي زودگذر بردارد و به قدر ضرورت به آنها اكتفا كند. از اين رو در گذشته راهبان و زاهدان از مردم كناره مي گرفتندودر غار ها و شكاف كوه ها به سر مي بردند ! آنان براي انس و نزديكي بيشتر به خدا، از مردم دوري مي جستند و از لذت هاي فاني دست مي شستند و به اعمال طاقت فرسا و رياصت هاي سخت مي پرداختند و بدين وسيله مي كوشيدند راه آخرت را هموار سازند.
قرآن درباره آنان مي فرمايد: « و رهبانيه ابتدعوه ما كتبناها عليه الا ابتغاء رضوان الله »3 « اين ها از جانب خود انزوا و رهبانيت را اختراع و ابداع كردند و ما بر آنها چنين راه ور سمي را امر نكرديم مگر طلب رضا و خشنودي خدا ... » اما پس از مدتي مردم از شهوات نفساني پيروي كرده دست از تبحر و عبادت برداشتند تا اين كه خداوند با فضل و عنايت خود پيامبر را برانگيخت .آن حضرت مردم را به حق و نيكي ها دعوت كرد و به جاي رهبانيت و انزوا از جهاد در راه خدا و حج صحبت فرمود و بدين وسيله آنها را جايگزين اعمال مشقت بار فردي كرد. خود آن حضرت مي فرمود:« ابدلنا بالرهبانيه الجهاد و التكبير علي كل شرف - يعني الحج- و ابدلنا بالسياحه الصوم»4
« جهاد و تكبير گفتن بر هر بلندي «حج» بدل رهبانيت و روزه بدل سياحت است» و حتي آن حضرت ، حج را جهاد خوبي معرفي كرده « نعم الجهاد الحج»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - حقايق ،ص3، مجمع الزوايد ،ج3،ص233
2 -المحجه البيضا ،ج2،ص272
3 -حديد ،آيه 27
4 -جامع السعادات ، ج 3، ص68
از نظر فيض كاشاني نيز حق تعالي بر اين امت اكرام فرمود و حج خانه خدا را به عوض رهبانيت و انزوا برا ي آنان قرار داد و خانه كهن سال خود را به شرافت برگزيد و آن را خانه خود ناميد ومقصد بندگان ساخت و اطراف آن را حرم خانه خدا قرارداد .و...(1)
هفت: ياد آوري مرگ و رستاخير
حج با اعمال و مناسك گوناگون و تاثيرات شگرف خود يك پيوند و ارتباط دروني بين دنيا و آخرت است و انسان را آماده پذيرش و فهم رستاخيز و حشر ونشر در قيامت مي كند. حج گذاري كه با وداع از خانواده و گذر از شهر ها و كشور ها و بيابان ها ، شروع به اين سفر معني مي كند، گويا در حال رفتن به جهان آخرت است . با پوشيدن لبا س سفيد احرام و پيوستن به جمع سپيدپوشان يكتا پرست و انجام اعمال و مناسك گوناگون گويا در صحنه محشر حاظر شده و در حال گذر از مواقف حساب و كتاب و نزديكي به ساحت ربوبي است . با يادآوري اين انگاره حج گذار ارتباط آشنايي مفيد با روز قيامت و نحوه رستاخيز انسانها پيدا مي كند.
امام صادق (عليه السلام) در پايان سفارش هاي عرفاني خود به حج گذاران مي فرمايد:« و لا شرع نبيه في حلال و حرام و مناسك علي ترتيب ما شرعه الاستعداد و الاشاره الي الموت و القبر و البعث و القيامه و فصل بيان السبق من الدخول الجنه اهلها و دخول النار اهلها بمشاهده مناسك الحج من اولها الي آخرها لاولي الالباب و اولي النهي »« هر عملي را كه خداي بزرگ واجب گرداند و هر سنتي كه پيامبر وضع فرموده - چه حلال و چه حرام چه مناسك - به منظور آمادگي براي مرگ ، عالم برزخ و قيامت است، بدين ترتيب و با وضع اين مراسم عرصه قيامت را پيش از به بهشت رفتن بهشتيان و به آتش در آمدن دوزخيان فراهم آورد» از نظر صاحب كتاب ادب الدنيا والدين در واجب ساختن حج ، يادآوري از روز رستاخيز است؛ چون در آن از مال و خاندان مطرح است و افراد عزيز و ذليل در برابر ذات حق به خضوع مي ايستند و فرمانبردار و گنه كار ، در ترسيدن از خدا و ميل و رغبت بدو مجتمع و يكسانند و باز ايستادن گنه كاران از ارتكاب گناه و پشيماني اهل گناه بر كارهاي گذشته خود از آثار وجوب حج است.(2)
از ديدگاه غزالي نيز از اسرار حج اين است كه اين سفر، مانند سفر آخرت و مشابه آن است و حج گذار بايد در تك تك اعمال خود - به خصوص در آغاز سفر و وقت جدايي و سوار شدن بر وسيله و پوشيدن لباس احرام و.. - مرگ و معاد و رستاخيز را به ياد آورد.(3)
هشت: انقطاع از غير
قطع علايق و انقطاع الي الله و فاني شدن در او يكي از بايسته هاي سير و سلوك و مهمترين مرحله در عرفان است . حج عرصه اين انقطاع و رهايي از وابستگي ها و دلبستگي ها و جدايي از اين عادت ها و تعلقات دنيوي است . بنابر سفارش اما صادق (عليه السلام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - حقايق ،ص531
2- ادب الدنيا و الدين ، ص172
3 -كتاب الاربعين ،ص56،57
قلب حج گذار بايد از هر حجاب و مانعي كه او را از عبادت واقعي باز مي دارد پاك باشد « اذا اردت الحج فجرد قلبك لله عزوجل من قبل عزمك من كل شاغل و حجاب كل حاجب» 1
در كلام برخي از بزرگان نيز گشودن قيد و بندهاي غير خدايي ( انقطاع از غير خدا) و دل نهادن در پيمان الهي يكي از بايسته هاي عمل احرام دانسته شده است. « فحين عقدت الحج نويت انك قد حللت كل عقد بغير الله »2 حضرت ابراهيم و اسماعيل و هاجر نماد اين وارستگي و قطع تعلقات مادي و دنيوي براي همه سالكان الي الله هستند . به سفارش مولا احمد نراقي حج گذار با قطع علايق و ترك خلايق ، به خانه رفيع القدر مي آيد تا دل خود را في الجمله به ملاقات خانه تسلي دهد و آن را وسيله وصول به غايت آمال ( لقاي جمال جميل ايزد متعال ) سازد .(3) از نظر مرحوم ملكي تبريزي (رحمه الله) نيز حج گذار با قطع علاقه و شهوات و تمام مرادات موانع رسيدن به مقصد را از بين مي برد و تنها اراده وصول و رسيدن به خدا را در سر دارد .(4)
از بزرگي نقل شده است : شخصي كه محرم مي شود بايد بداند كه اينجا آمده است تا غير خدا را بر خود حرام كند و از لحظه اي كه تلبيه گفت دعوت خدا را پذيرفت و غير خدا را بر خود حرام كرد . آنچه علاقه غير خدايي است بر او حرام است و تا آخرين لحظات عمر نبايد به غير خدا توجه كند.(5)
نه: رسيدن به كمال
سعادت و رستگاري انسان در رسيدن به كمال و تعالي است و تكامل او در تقرب و نزديكي به خدا و تحقق فلسفه خلقت ( عبوديت و عبادت حق ) است. قرب انسان به خدا به اين است كه او مورد عنايت خاص الهي قرارگيرد و در خواست هايش به اجابت برسد و بنده واقعي آ فريدگارش باشد . اين سير صعودي انسان به سوي خدا و طي مراحل بالا ي عرفاني در سايه سار حج و زيارت خانه حق سريع تر و بهتر تحقق يافته و انسان به كمال نهايي خود نزديك تر مي شود. اين سعادت و رستگاري بزرگي است كه نصيب بندگان خاص و ميهمانان درگاه الهي مي گردد. امام رضا (عليه السلام) مي فرمايند« عله الحج الوفاده الي الله و طلب الزياده » « علت حج وارد شدن بر خدا و طلب كردن زيادت كمال است»6
شخصي از امام باقر (عليه السلام) پرسيد چرا به حج «حج» گفته مي شود . فرمود « حج فلان اي افلح فلان » 7« فلاني حج كرد يعني رستگار شد» امام صادق (عليه السلام) فرموده است« فهو شعبه من رضوانه و طريق اليودي الي غفرانه منصوب علي استواء الكمال و مجتمع العظمه و الجلال» « حج شعبه اي از رضاي الهي و راهي به سوي آمرزش خدايي است كه بر راستاي كمال و كانون عظمت و جلال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- مصباح الشريعه،ص74
2 - مستدرك الوسايل،جلد 10،ص167
3 - معراج السعاده ،ص696
4 - المراقبات ،ج2، ص207و211
5 - كيمياي محبت ،فصل نهم
6- علل الشرايع ،ص404
7 -همان ،ص 144،ج 2
استوار شده است »( 1 ) حكيم متاله رفيعي قزويني قرباني را ذبح نفس مي داند و شخص از ذبح نفس به مقام كمال و انسانيت مي رسد و اهليت قرب پيدا مي كند.(2) از ديدگاه عارف كامل ميرزا جواد ملكي تبريزي انسان با تدبر وتامل در مناسك حج به عظمت لطف خداي تعالي بلكه به محبت او بر اي عنايتي كه به مومنان دارد پي خواهد برد و منتهاي عنايت براي كشانيدن بندگان به درگاه خويش و دعوت آنان به قرب و جوار خدا را خواهد فهميد .. { تمامي مناسك و اعمال حج} پله هايي براي ترقي و بالا رفتن از عالم ملك به عوالم ملكوت جبروت و لاهوت است ( 3 )
سّر توجه به مقدمات حج
انجام هر كاري نياز به تحصيل مقدماتي دارد ولي در حج علاوه بر ضرورت آماده ساختن وسايل و ابزار ، بر يك سري مقدمات ديگر تاكيد شده است. حج قله اي است كه براي رسيدن به ان بايستي از تپه ها و كوه هاي مرتفع عبور كرد تا بدان رسيد
امام صادق (عليه السلام) به عيسي بن منصور فرمود: « يا عيسي اني احب ان يراك الله عز و جل فيما بين الي الحج و انت تتهيا للحج» 4« اي عيسي ! من دوست دارم خداوند تو را بدين گونه ببيند كه در فاصله بين دو حج مشغول تهيه مقدمات براي حج ديگر هستي»
يك : پس انداز براي حج
آمادگي براي حج و مطرح بودن آن در زندگي به قدري مهم است كه پس انداز براي آن مورد ترغيب قرار گرفته است . امام صادق (عليه السلام) فرمود:« لو ان احدكم اذا ربح الربح اخذ منه الشي فعزله فقال هذا للحج و اذا ربح اخذ منه و قال هذا للحج جاء ابان الحج و قد اجتمعت له نفقه عزم الله فخرج و لكن احدكم يربح الربح فينفقه فاذا جاء ابان الحج اراد ان يخرج ذلك من راس ماله فيشق عليه »5
« هر يك از شما وقتي سودي حاصل كرد اگر قدري ازآن را كنار بگذارد و بگويد : اين براي حج است ... زماني كه ايام حج فرا رسد هزينه حج او آماده است و به راحتي عازم سفر مي شود . اما اگر هر سودي كه به دست آورد هزينه كرد ( و پس انداز نكرد) وقتي زمان حج فرا مي رسد، بايستي از سرمايه هزينه كند و اين كار براي او گران است»
ياد حج و مطرح بودن آن در طول سال آثار ارزنده و مثبتي در فرد و جامعه دارد .از يك سو موجب تلاش اقتصادي بيشتر ، براي تحصيل درآمد و تامين هزينه حج مي شود و از سوي ديگر در زندگي سالانه شخص ، هدفي معنوي و بعدي ارزشمند را مطرح مي كند كه داراي نقش سازنده اي از نظر اخلاقي و اجتماعي است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 -كافي،ج4،ص197
2 -اسرار و معارف حج ،ص40
3 -المراقبات ،ج2، ص196
4- كافي ،ج4،ص281
5 -همان،ص281
امروزه اين نقش جنبه حياتي تر و مهمتري نسبت به گذشته دارد ، چون با گسترش ارتباطات و سهولت حمل ونقل و مسافرت انگيزه هاي ديگري به ميان مي آيد ؛ بدون اينكه فايده اي معنوي و حتي در مواردي مادي در بر داشته باشد؛ بلكه گاه خسارت هاي فراواني را نيز در پي دارد
دو: حج با مال حلال
از جمله مقدمات ضروري حج ، استفاده از توشه حلال در اين مسير است . اين موضوع گرچه از مقدمات و گاه آداب حج دانسته شده ؛ ولي آن را بايد از واجبات و ضروريات حج دانست ؛ چون حج با مال حرام و شبهه ناك حج نيست رسول گرامي اسلام فرمود: اذا اكتسب الرجل مالا من غير حله ثم حج و لبي نودي لا لبيك و لا سعديك و ان كان من حله فلبي نودي لبيك و سعديك »1
« اگر حاجي با مال حرام حج به جا آورد و بگويد: « لبيك اللهم لبيك » خداوند در پاسخ او مي گوييد :« لا لبيك و لا سعديك » اين لبيك به تو برگشت داده مي شود.(2)
در روايات « حج مبرور» مقابل « حج مازور» آورده شده است . « حج مازور» حجي است كه با مال زور انجام مي گيرد . روشن است كه حج صافي مسلماني است و حج گذار با ورود به اين عمل همه جوانب عملي و نظري دين خود را كمال مي بخشد. اگر كسي با مال ناپاك حج به جا آورد ، در تضاد مقتضاي حج - كه عبوديت خداوند است- گام برداشته است .
تقوا شرط قبولي هر عمل است : انما يتقبل الله من المتقين و عبادتي كه مقدمات ان از حلال تهيه نشده باشد از تقوا تهي است و با چنين عملي تقرب حاصل نمي شود.
در حقيقت عبادت بدون تقوا دچار تضاد دروني است ؛ چون از يك سو كار انجام شده مخالف فرمان خداوند و دور كننده انسان از اوست و از جهت ديگر او مي خواهد. يا چنين تركيبي از عمل به خداوند تقرب پيدا كند. در اين صورت آنچه مقرب است با آنچه مبعد است در يك نقطه تلاقي مي كند در حالي كه دو ضد در يك نقطه جمع نمي شود.
سه : تهيه بهترين و پاكيزه ترين توشه براي حج
حج بايستي با مال حلال باشد ولي علاوه بر آن تاكيد شده است كه زاد و توشه حج يا عمره از بهترين ها باشد.
« و كان علي بن الحسين اذا سافر الي مكه للحج العمره تزود من اطيب الزاد من اللوز و السكر و السويق المحمض و المحلي »( 3 )
« امام سجاد (عليه السلام) زماني كه به مكه براي حج يا عمره سفر مي كرد از پاكيزه ترين چيز ها براي آن توشه تهيه مي كرد حج و عمره مظهر غناي جامعه اسلامي است از همين رو به برگرفتن بهترين توشه ، توصيه شده است و از طرفي ريخت و پاش در حج ممنوع شمرده نشده است رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) فرمود:
« ما من نفقه اَحَبَّ الي الله عزوجل من نفقه قصد و يبغض الاسراف الا في اللحج و العمره » 4
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- تهذيب الاحكام ،ج6،ص368
2 -من لا يحضره الفقيه ،ج2،ص317
3- همان ،ج2،صص282
4 - همان،ج3؛ص167
خداوند زياده روي را دوست نمي دارد مگر در حج و عمره
اين نكته تأكيدي بر الگوي استغنا در حيات جامعه اسلامي است و اين كه در راه خدا همه سرمايه ها و بهترين آنها را بايد به كار گرفت.
فلسفه و اسرار عميق حج
مراسم پر شكوه حج داراي بركات و آثار فراواني در فرد و جامعه ي اسلامي است كه اگر صحيح انجام شود مي تواند هر سال منشأ تحول تازه اي در جوامع اسلامي گردد.
1- بعد اخلاقي حج
مهمترين فلسفه حج همان دگرگوني اخلاقي است كه درانسانها به وجود مي آورد ، مراسم « احرام » انسان را به كلي از تعنيات مادي و اميتازات ظاهري و لباس هاي رنگارنگ و زر و زيور بيرون مي برد و با تحريم لذائذ و پرداختن به خود سازي كه از وظايف محرم است او را از جهان ماده جدا كرده و در عالمي از نور، روحانيت و صفا مي برد ، و آنها را كه در حال عادي بار سنگين امتيازات موهوم درجه ها و مدال ها را بر دوستي خود احساس مي كنند، يك مرتبه ، سبك بار ، راحت و آسوده مي كند.
مخصوصاً توجه به اين حقيقت كه مراسم حج در هر قدم يادآور خاطرات ابراهيم بت شكن ، اسماعيل ذبيح الله ، و مادرش هاجر است و مجاهدتها، گذشتها و ايثارگري آنها را از لحظه به لحظه در برابر چشمان انسان مجسم مي كند.
و نيز توجه به اينكه سرزمين مكه عموماً ، مسجد الحرام و خانه كعبه و محل طواف و خصوصاً يادآور خاطرات پيامبر اسلام ( ص) و پيشوايان بزرگ و مجاهدتهاي مسلمانان صدر اسلام است ، اين انقلاب اخلاقي عميق تر مي گردد به گونه اي كه در هر گوشه اي از مسجد الحرام و سرزمين مكه ، انسان چهره، پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و علي (عليه السلام) و ساير پيشوايان بزرگ را مي بيند و صداي آواي حماسه هاي آنها را مي شنود.
بي جهت نيست كه در روايات اسلامي مي خوانيم كه : « كسي كه حج را به طور كامل انجام دهد از گناهان خود بيرون مي آيد ، همانند روزي كه از مادر متولد شده .» ( 1 )
اين بركات و آثار نه براي كساني است كه از حج تنها به پوسته اي از آن قناعت كرده و مغز آن را به دور افكنده اند ، نه براي آنها كه حج را وسيله تفريح و مسير و سياحت و يا تظاهر و ربا و تهيه وسائل مادي شخصي قرار داده و هر گونه به روح آن واقف نشده اند مهم آنان همان است كه به آن رسيده اند. !
2- بعد سياسي حج
مراسم حج در عين اين كه خالص ترين و عميق ترين عبادات را عرضه مي كند، مؤثرترين وسيله براي پيشبرد اهداف سياسي اسلام است. روح عبادت ، توجه به خدا و روح سياست ، توجه به خلق خداست . اين دو در حج نياز به هم آميخته اند كه تار و پود يك پارچه !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - " بحار الانوار" ج99، ص26 .
حج عامل موثري براي وحدت صفوف مسلمانان است .
حج عامل مبارزه با تعصبات ملي ونژاد پرستي و محدود شدن در حصار مرزهاي جغرافيايي است.
حج وسيله اي است براي شكستن سانسورها و از بين بردن خفقان هاي نظام هاي ظالمانه اي كه در كشورهاي اسلامي حكم فرما مي شود.
حج وسيله اي است براي انتقال اخبار سياسي كشورهاي اسلامي از هر نقطه و به نقطه ديگر
و بالاخره حج، عامل موثرياست براي شكستن زنجيرهاي اسارت و استعمار و آزاد ساختن مسلمين . و به همين دليل ، در آن ايام كه حاكمان جبار همچنين بني اميه و بني عباس بر سرزمين هاي مقدس اسلامي حكومت مي كردند ، و هر گونه تماس ميان قشرهاي مسلمانان را زير نظر مي گرفتند، تا هر حركت آزادي بخش را سركوب كنند، فرا رسيدن موسم حج دريچه اي بود، به سوي ازادي وتماس قشرهاي جامعه بزرگ اسلامي با يكديگر و طرح مسائل مختلف سياسي .
روي همين جهت ، اميرمومنان علي (عليه السلام) به هنگامي كه فلسفه قائض و عبادات را مي شمردند ، درباره حج مي گويند:
« الحج تقويه للدين ، ( خداوند مراسم حج را براي تقويت آئين اسلام تشريح كرد.» ( 1 )
بي جهت نيست كه يكي از سياستمداران معروف بيگانه در گفتار پر معني خود مي گويد: « واي به حال مسلمانان ! اگر معني حج را نفهمند ، و واي به حال دشمنانشان اگر معني حج را درك كنند.»
و حتي در روايات اسلامي ، حج به عنوان جهاد افراد ضعيف شمرده شده ،
جهادي كه حتي پيرمردان و پيرزنان ناتوان با حضور در صحنه آن مي توانندشكوه و عظمت است اسلامي را منعكس سازند.
3- بعد فرهنگي
ارتباط قشرهاي مسلمانان در ايام حج، مي تواند به عنوان مؤثرترين عامل مبادله فرهنگي و انتقال فكرها در آيد . مخصوصاً با توجه به اين نكته كه در اجتماع شكوهمند حج ، نماينده طبيعي و واقعي همه قشرهاي مسلمانان جهان است . لذا در روايات اسلامي مي خوانيم : يكي از قوائد حج نشر اخبار و آثار رسول الله (صلّي الله عليه وآله) به تمام جهان اسلامي است.
هشام بن حكم از دوستان دانشمند امام صادق (عليه السلام) است مي گويد: از آن حضرت درباره فلسفه حج و طواف كعبه سوال كردم فرمود: « ان الله خلق الخلق .... و امرهم بما يكون من امر الطاعه في الدين و مصلحتهم من امر دنياهم فجعل فيه الاجتماعي من الشرق و الغرب ليتعارفوا لينزع كل قوم من التجارات من بله الي بله .... و لتعرف اثار رسول الله (صلّي الله عليه وآله) وتعرف اخباره و يذكر و لا ينسي: خداوند اين بندگان را آفريد... و فرمانهايي در طريق مصلحت دين و دنيا به آنها داد از جمله اجتماعي مردم شرق و غرب را (در آئين غرب) مقرر داشت تا مسلمانان به خوبي يكديگر را بشناسند، از حال هم آگاه شوند و هر گروهي سر مايه هاي تجاري را از شهري به شهر ديگر منتقل كنند .... و براي اين كه آثار پيامبر (صلّي الله عليه وآله) واخبار او شناخته شود مردم آنها را به خاطر آورند وهرگز فراموش نكنند.»2
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - نهج البلاغه - كلمات قصار- شماره 252*.
2 - وسائل الشيعه ، ج 8،ص 9
به همين دليل در دوران خفقان باري كه خلفا و سلاطين جور، اجازه نشر اين احكام را به مسلمانان نمي دادند آنها با استفاده از اين فرصت، مشكلات خود را حل مي كردند و با تماس گرفتن با ائمه هدي( ع) و علماي بزرگ دين ، پرده از چهره قوانين اسلام و سنت پيامبر برميداشتند . از سوي ديگر ، حج مي تواند مبدل به يك كنگره عظيم فرهنگي شود ، و انديشمندان جهان اسلام در ايامي كه در مكه هستند گرد هم آيند و افكار و ابتكارات خويش را به ديگران عرضه كنند.
و چه جالب مي فرمايد : امام صادق (عليه السلام) اگر هر قوم و ملتي تنها از كشور و بلاد خويش سخن بگويند و تنها به مسائلي كه در آن است *همگي نابود مي گردند و كشورهايشان ويران مي شود ، منافع آنها ساقط مي گردد و اخبار واقعي در پشت پرده قرار مي گيرد .» 1
4- بعد اقتصادي حج
بر خلاف آنچه بعضي فكر مي كنند ، استفاده از كنگره عظيم حج، براي تقويت پايه هاي اقتصادي كشورهاي اسلامي نه تنها با روح حج منافات ندارد كه طبق روايات اسلامي يكي از فلسفه آن را تشكيل مي دهد .
مسلمانان بايد در آن اجتماع بزرگ پايه يك بازار مشترك بزرگ را بگذارند و زمينه هاي مبادلاتي و تجاري را در ميان خود به گونه اي فراهم سازند كه نه منافعشان به جيب دشمنانشان بريزد و نه اقتصادشان وابسته به اجانب باشد ؟! كه اين دنيا پرستي نيست عين عبادت است و جهاد .
لذا درهمان روايت هشام بن حكم از امام صادق( ع) صريحاً به اين موضوع اشاره كرده كه يكي از اهداف حج، تقويت تجارت مسلمانان و تسهيل روابط اقتصادي است .
و در حديث ديگري از همان امام در تفسير آيه « ليس عليكم جناح ان تبتغوا فضلا من ربكم» مي خوانيد كه فرمودند : منظور از اين آيه كسب روزي است « هنگامي كه انسان از احرام بيرون آمد و مناسك حج را به جا آورد در همان موسم حج خريد و فروش كند .»2 همين معنا در ذيل حديثي از امام علي بن موسي الرضا ( ع) به طور مشروع در بيان فلسفه هاي حج وارد شده است آمده ، و در پايان آن مي فرمايد : « ليشهد وا منافع لهم » 3
كوتاه سخن اين كه « اين عبادت بزرگ اگر به طور حج و كامل مورد بهره برداري قرار گيرد، و زوّار خانه خدا در آن ايام كه در آن سرزمين مقدس حضور فعال دارند، و دل هايشان آماده است از اين فرصت بزرگ براي حل مشكلات كل گوناگون جامعه اسلامي با تشكيل كنگره هاي تخلف سياسي ، فرهنگي ، اقتصادي استفاده كند ، اين عبادت مي تواند از هر نظر مشكل گشا باشد و شايد به همين دليل است كه اماام صادق (عليه السلام) مي فرمايند: « مادام كه خانه كعبه بر پاست اسالم هم بر پا است .» 4
و نيز علي (عليه السلام) فرمودند : خانه خدا را فراموش نكنيد كه اگر فراموش كنيد هلاك خواهيد شد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - همان .
2 - تفسير عياش* ، طبق نقل تفسير الميزان ، ج 2، ص 86
3 - " بحار الانوار" ج 99،ص32 .
4 - وسائل الشيعه " ج 8، ص14.
« خدا را خدا را : در مورد خانه پروردگان تان ، هرگز آن را خالي نگذاريد كه اگر آن را ترك گوييد ، مهلت الهي از شما برداشته مي شود. »( 1 )
اسرار ميقات
ميقات محل احرام حج گزاران و آمادگي براي ورود به حرم مطهر است . مواقيت حج و عمره از سوي شخص پيامبر (صلّي الله عليه وآله) تعيين گرديده است . امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد : «الاحرام من مواقيت خمسه وقتها رسول الله (صلّي الله عليه وآله) لاينبغي لحاج ولا لمعتمران يحرم قبلها و لا بعدها و وقّت لاهل المدينه ذا الحليفه و هو مسجد الشجره يصلي فيه و يفرض الحج و وقّت لاهل الشام الجحفه و وقّت لاهل النجد العتيق و وقّت لاهل الطائف قرن المنازل و وقّت لاهل اليمن يلملم» ( 2 )ژ
علاوه بر ميقات هاي پنج گانه براي اهالي مكه و يا كساني كه در مكه حضور دارند مواقيتي نيزبراي محرم شدن به احرام عمره تعيين شده است. امام صادق مي فرمايد « من اراد ان يخرج من مكه ليعتمر احرم من الجعرانه او الحديبيه او ما اشبهها»( 3 ) در تبيين ميقات براي احرام به حج تمتع آمده است.قلت لابي عبدالله مِن اَين اهل بالحج فقال : ان شئت من رحلك و ان شئت من الكعبه و ان شئت من الطريق»4
در تمامي اقسام حج و عمره محرم شدن از ميقات واجب است و عبور از آن بدون احرام و در حال اختيار حرام مي باشد و احرام قبل از ميقات نيز باطل است مگر با نذر درباره اسرار ميقات مي توان به گزينه هاي زير اشاره كرد :
يك : محل آمادگي براي اجابت دعوت خداوند
حضور در ميقات جهت كسب آمادگي حج گزار ، براي دو امر مهم « اجابت دعوت الهي » و « دريافت رحمت خاص » است كه او براي مهمانان خود منظور نموده است . ميزان بهره مندي از اين دو امر مهم وابسته به ميزان آمادگي در ميقات است . مستحبات ميقات و آداب تلبيه و ادعيه ماثوره در آن درجهت همين كسب آمادگي براي ورود به حرم الهي است.
هنگامي كه خداوند اراده نمود به موسي (عليه السلام) شريعت و رسالت عطا كند وي را به ميقات فرا خواند و به او خطاب فرمود : يا موسي اني اصطفيتك برسالاتي و بكلامي5 . همانگونه كه ميقات براي موسي دوران آمادگي دريافت شريعت بود اقدام به هر كاري مهم و يا دريافت هر امر داراي اهميتي هم نياز به آمادگي قبلي دارد.
دو: مدخل ورود به حج و حرم الهي
قرآن كريم آنجا كه هلال ماه را نشانه آغاز ماههاي حج بيان مي كند مي فرمايد: يسئلونك عن الاهله قل هي مواقيت للناس و الحج6. به دنبال آن يكي از آداب ميهماني رفتن را تذكر مي دهد و ليس البربان تاتو البيوت من ظهورها و لكن البر من اتقي و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - "نهج البلاغه "، بخش نامه ها - وصيت 47.
2-وسائل الشيعه ،ج8( ابواب الميقات) ،بابب 1،ج2
3 -همان،باب 22،ح1
4 - وسايل الشيعه ،ج8،( ابواب المييقات ) باب 21، ح2
5- اعراف ،144
6- بقره ،189
اتوا البيوت من ابوابها ( 1 ). به فرموده امام صادق (عليه السلام) حج ميهماني خداوند است و حاجي ميهمان او « رجل حج او اعتمر فهو ضيف الله»( 2 ) پس ادب اين ميهماني نيز اين است كه از درب ورودي بر اهل خانه و بر ميزبان وارد شويم و ميقات مدخل و درب ورودي براي وارد شدن به مناسك حج و حرم الهي است يعني خداوند مكان هاي خاصي را معين فرموده كه حاجي بايد آن اماكن را مرز ورودي به حج و حرم الهي قرار دهد و بدون گذر از آنها ورود به حرم حرام است.
سه: حفظ حرمت حرم و حريم الهي
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد « وجب الاحرام لعله الحرم »( 3 ) سپس مي فرمايد حق اين حرمت داري آنگاه ادا مي شود كه حرمت را قبل از ورود به حرم و از زمان و مكاني كه تعيين شده پاس بداريم» « من تمام الحج والعمره ان تحرم من المواقيت ( 4 )» پس ميقات مكاني است براي پاس داشتن حرمت حرم و كعبه و شايد يكي از اسرار فضيلت مسجد شجره (ذوالحليفه) برساير مواقيت اين باشد كه زائر را زودتر از ديگر مواقيت به پاسداري از حرمت حرم و كعبه دعوت مي كند.
چهار: قرارگاه گفت و گو با خداوند
براي حاجي و زائر بيت االله «ميقات» قرارگاهي براي گفت و گو با خداست . قرآن درباره گفت وگوي موسي (عليه السلام) باخدا در ميقات مي فرمايد « و لما جاء موسي لميقاتنا و كلمه ربه5» قاصد حرم خدا نيز همچون موسي براي گفت و گو به ميقات دعوت مي شود و خداوند شهد شيرين لبيك را به كام ميهمان خانه اش مي نشاند . از يك طرف حج گذار در ميقات به دعوت خدا پاسخ مي دهد و در مقابل نيز خداوند با « لبيك و سعديك» خود اذن ورود به حرم را به او مي بخشد .پس هر چه زبان و گوش جان آدمي پاك تر باشد بهره بيشتري از اين گفت و گو خواهد برد. و اما آن كسي كه ميان زبان سر و زبان جانش فاصله است خطاب « لا لبيك و لا سعديك» به او خواهد شد . امام رضا (عليه السلام) در تبيين اين گفت و گو ميان حاجيان و خداوند مي فرمايد :« ان الناس اذا احرموا ناداهم الله عزوجل فقال عبادي و امايي ، لا حرمنكم علي النار كما احرمتم لي فقولهم لبيك اللهم لبيك اجابه لله عزوجل علي ندائه لهم » ( 6 )
پنج: ميقات جلوه گاه چهار سفر عرفاني
يقظه7 ، تخليه ، تحليه و تجليه چهار سفر روحاني و عرفاني است كه در ميقات شكل مي گيرد. يقظه يعني بيدار شدن به اين كه كجا هستم؟ چرا آمده ام ؟به كجا مي روم؟ براي چه مي روم ؟ و سرانجام من چه خواهد شد؟ حج گزار در گام نخست در ميقات - كه وعده گاه او و خداوند است- بايد پاسخ تمام اين پرسش ها را بيابد و در صورت رسيدن به پاسخ است كه براي او ممكن مي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 -همان
2 -الحج و العمره في كتاب السنه ،ص137،ح379
3- همان ،ص150،ح436
4 - وسايل الشيعه ،ج8،باب 16،ح1
5 - اعراف 143
6- علل الشرايع ،صص416،ح2
2- يقظه ، هم مي تواند مقدمه سفر هاي عرفاني باشد و هم به عنوان سفر اول
شود با هر سطحي از معرفت و شناختي كه دست يافته قدم به مرحله دوم از سفر عرفاني بگذارد. گام دوم تخليه است يعني دوري از تعلقات و جدا شدن از خود و ديگران و سرانجام رهايي از همه وابستگي ها و آنچه رنگ دنيايي و غير خدايي دارد: ( فاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوي )1 اين گام در كندن لباس دوخته از تن ظهور مي يابد .
گام سوم « تحليه» است يعني آراسته شدن به رنگ و صبغه الهي ، لباس احرام ، نشانگر حضور در بارگاه الهي است و آن گاه كه حاجي در خود جلوه هايي الهي را احيا كرد و لباس طاعت و عبوديت خود را بر خود پوشاند براي گام چهارم « تجليه» آماده شده است تا وجودش محل تجلي رحماني شود و نور لقا با رمز تلبيه در سراسر وجودش پرتو افكند.
اگر كوه در ميقات موسي (عليه السلام) تجلي گاه خداوند شد ؛ قلب حاجي در آنجا محل تجلي رحماني مي شود و حاجي با هويتي جديد سفر خود را آغاز مي كند.
حقيقت اين مراحل چهارگانه در بعضي كلمات چنين آمده است. :« فحين نزلت الميقات نويت انك خلعت ثوب المعصيه و لبست ثوب الطاعه ... فحين تجردت عن مخيط ثيابك نوبت انك تجردت من الريا و النفاق و الدخول في الشبهات ... فحين اغتسلت نويت انك اغتسلت من الخطايا و الذنوب»2 در كلام منسوب به امام صادق (عليه السلام) نيز آمده است :« اذا اردت الحج فجرد قلبك لله تعالي من كل شاغل ... و فوض امورك كلها الي خالقك ... ثم اغسل بماء التوبه الخالصه ذنوبك و ألبس كسوه الصدق و الصفا الخضوع و الخشوع و احرم من كل شي يمنعك عن ذكر الله ... و لب.. متمسكاً بعروته الوثقي »3
شش: پيوند معراج و ميقات
حاجي بايد ميقات را نقطه شروع ليله الاسراء بداند و تمام هستي مادي و ظرفيت هاي دنيوي اش را فرش براي عرش بسازد. حاجي در ميقات ، به ميزان هزينه كردن سرمايه دنيوي و قطع علقه هاي حيواني ، اوج مي گيرد و به خدا نزديك مي شود. ميقات مكاني است براي سبك بال شدن و عروج به سوي خداوند و سر معراج بودن آن ؛ در ليله الاسراء پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نهفته است. در شب معراج پس از اعتراف آن حضرت بر اينكه تمام حمد و ستايش و نعمت و مالكيت از آن خداوند است و پس از نفي هر گونه شريك از خداوند ، راههاي آسمان براي عروج وي گشوده شد.
« و لما اسري به الي السّماء و صار بحذاء الشجره .. فلما كان في الموضع ا لذي بحذاء الشجره نودي يا محمد قال لبيك قال الم اجدك يتيماً فاويت و وجدتك ضالا فهديت؟ قال النبي (صلّي الله عليه وآله) : ان الحمد و النعمه و الملك لك لا شريك لك لبيك »4 حج چهره زميني آن عروج آسماني است و ميقات نقطه آغاز اين عروج است كه بايد از خود قالب تهي كرد تا به خدا رسيد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- طه،12
2 - الحج و العمره في كتاب السنه ،ص236،ح725
3 - همان،ص234،ح724
4 -علل الشرايع ،ص433،باب ،169،ح1
هفت : وعده گاه ملائكه براي طواف بيت المعمور
ميقات هاي پنج گانه تنها ميقات حج و عمره براي وادي ملك نيست بلكه ميقات ملك و ملكوت است. همچنان كه محاذي مكه بيت المعمور است ؛ محاذي ميقات هاي زمين ، در آسمان ميقات هايي وجود دارد و ملائكه آن گاه كه قصد طواف بيت المعمور را دارند ، در ميقات هاي آسماني حضور مي يابند و سپس عازم بيت المعمور مي شوند وبرگرد آن طواف مي كنند . امام صادق (عليه السلام) در ضمن حديثي به حضور ملائكه در محاذي ميقات هاي زمين چنين اشاره مي فرمايد: « لما اسري به الي السماء و صار بحذاء الشجره و كانت الملائكه تاتي الي البيت المعمور بحذاء الموضع التي هي مواقيت سوي الشجره . . . فلذلك احرم من الشجره دون المواضع كلها»1 يعني ملائكه از ميان مواقيت فقط ميقات ذوالحليفه را درك نكرده بودند كه اين ميقات هم زمان با معراج پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به .وسيله خود آن حضرت افتتاح شد.
هشت: امكان ورود به مدار حق از همه جا
ميقات اهل حرم ، در خارج حرم تعيين شد و ميقات ساير بلاد در اطراف شهر مكه قرار گرفت ؛ يعني ، ورود به حرم و مدار حق ، از هر طرف و در هر موقعيتي ، براي همه ممكن است. در حج تمتع نيز شهر مكه و مسجد الحرام ، ميقات قرار گرفت ؛ يعني در حقيقت حرم، خود ميقاتي براي سفر از حرم به حرم است تا در اين سفر ، با اشتراك نقطه آغاز و پايان ، حاجيان از فيض مراحل عرفاني در عرفه و شعور در مشعر و رسيدن به قله آرزو ها در منا برخوردار شوند و در پايان مجددا به دامن امن حرم الله بازگردند.
نه: يادآوري قيامت
اعمال و مناسك حج ، در موقعيت هاي مختلف ، شباهت هايي با صحنه هاي قيامت دارد از جمله آنها حضور حاجيان با لباس احرام در ميقات است. همانگونه كه در قيامت مردم با كفن هاي سفيد در پيشگاه خداوند مي ايستند( يوم يقوم الناس لرب العالمين) در ميقات الهي نيز حجگزاران لبيك گويان و با لباس سفيد احرام ، در ميقات حضور مي يابند. مسلم است كه حاجي در چنين شرايطي بيش از هر چيز ، اين موضوع را در مي يابد كه درقيامت نيز ، مشابه همين صحنه اتاق خواهد افتاد و بايستي براي آن روز آماده شود.
حج، از اركان اسلام
اسلام داراي مباني و اركاني است كه بر آنها بنا شده و بدانها قوام گرفته و بدون وجود آنها فرو مي ريزد و از آن جز اسمي بي مسمّا بر جاي نمي ماند. يكي از اين اركان حج است، آنسان كه امام باقر (عليه السلام) فرمود: اسلام بر پنج پايه بنيان نهاده شده است: نماز، روزه، زكات، حج و ولايت: «بني الإسلام علي خمسه أشياء: علي الصلاه و الزكاه و الصوم و الحّج و الولايه»2. بنابراين، ان كس كه عمداً حج نگزارد، ركني از اركان دين الهي خويش را نابود كرده و در نتيجه اسلام كامل را از بين برده است. از همين رو خداوند درباره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 -همان
2 ـ كافي، ج 2، ص 18.
ترك عمدي حج فرمود: «وَمَن كَفَرَ فَإنَّ الله غَني عَنِ العالمين»1. در اين آيه از ترك عمدي حج، به كفر تعبير شده است. پس كسي كه عمداً به حج نرود عملاً كافر است، گرچه در ايمان و اعتقاد كافر نباشد.
از آنجا كه حج جزو مباني اسلام قلمداد شده، ناگزير بايد آنچه درباره اسلام وارد شده در حج متبلور گشته و حج نمايشگر اين احكام و تجلّي گاه ظهور آنها گردد.
حج، تجليگاه كليت و دوام اسلام
اسلام از آن جهت كه دين جهان شمول و برنامه آموزنده جهاني است و همواره دو اصل زوال ناپذيرِ «همگاني» و «هميشگي» بودن، يعني «كليت» و «دوام» را گوشزد مي كند، بايد برنامه هاي آن هم جهاني بوده و نمودار زنده اي از كليت و دوام باشد. بر همين اساس، مي توان حج را به عنوان يكي از شاخص ترين برنامه هاي جهاني اسلام يادآور شد و همگاني و هميشگي بودن آن را سند گوياي كليت و دوام دين الهي دانست؛ زيرا حج وظيفه اي ديني است كه بر بسياري از مبادي و اصول استوار است و تحقّق حج بدون تحقّق آن مبادي، ممكن نيست و اگر حج، همگاني و هميشگي بود همه آن اصول اعتقادي و مبادي فكري، داراي كليت و دوام است، چون حج دستوري جداي از آن اصول اعتقادي نيست و بدون آنها مقبول نخواهد بود.
اولين مركز جهاني براي عبادت
حج، همان آهنگ زيارت كعبه و انجام مناسكي است كه در طي قرون و اعصار به شكلهاي گوناگون ظهور مي كند و كعبه اولين خانه اي است كه براي عبادت توده مردم بنا نهاده شده و اولين مركزي است كه عبادت كنندگان را به سوي خود جذب كرده است: «إنَّ أوَّل بيتٍ للنَّاس للَّذي ببكَّه مُباركاً و هُدي للعالَمين* فيه اياتٌ بينات مقامُ إبراهيم و مَن دخله كان امِناً وللهِ علي النّاس حِجُّ البَيتِ مَن استطاع إليه سبيلاً و مَن كَفَرَ فإنَّ اللهَ غَني عن العالَمين»2.
سيماي حج در روايات
حج چنانكه گذشت، به خاطر برخورداري از سنن و اسرار فراوان يكي از مهمترين مظاهر اسلام است. از اين رو احاديث فراواني درباره اهميت، جايگاه و ابعاد گوناگون آن از پيشوايان معصوم دين (عليهم السلام) وارد شده كه در اينجا برخي از آنها نقل مي شود:
عظمت حج و پاداش حج گزار
1ـ شخصي به رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) عرض كرد: من به قصد حج از شهر خارج شدم، ولي به آن موفق نشدم، ليكن من مردي ثروتمندم. اكنون بفرماييد با ثروتم چه كنم تا به پاداشي مانند پاداش حج گزاران نايل آيم؟
رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) فرمود: به كوه ابوقبيس بنگر. اگر به اندازه اين كوه طلاي سرخ داشته باشي و آن را در راه خدا انفاق كني هرگز به پاداش حج گزاران، دست نخواهي يافت. سپس آن حضرت فرمود: حج گزار چون مقدمات سفر خود را آماده كند چيزي بر نمي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره آل عمران، آيه، 97.
2 ـ سوره ال عمران، آيات 96-97.
دارد و چيزي نمي نهد مگر آنكه خداوند ده حسنه براي او ثبت و ده سئيه از او محو مي كند و ده درجه او را بالا مي برد. پس چون بر مركب خود سوار شود، مركبش گامي بر نمي دارد و گامي نمي نهد مگر آنكه خداوند باز براي او چنان مي كند. پس چون به گرد كعبه طواف كند از گناهانش بيرون مي آيد و چون بين صفا و مروه سعي كند از گناهانش به در مي آيد و چون در عرفات توقف كند از گناهانش خارج مي شود و چون در مشعرالحرام توقف كند از گناهانش برون مي آيد و چون رمي جمره كند از گناهانش خارج مي شود: «أنظر إلي أبي قبيس فلؤ أن أبا قبيس لك ذهبه حمراء أنفقته في سبيل الله ما بلغت به ما يبلغ الحاج». ثم قال: «إن الحاج إذا أخذ في جهازه لم يرفع شيئا و لم يضعه إلا كتب الله له عشر حسنات و محي عنه عشر سيات و رفع له عشر درجات فإذا ركب بعيره لم يرفع خفّا و لم يضعه إلا كتب الله له مثل ذلك فإذا طاف بالبيت خرج من ذنوبه فإذا سعي بين الصفا و المروه خرج من ذوبه فإذا وقف بعرفاتٍ خرج من ذنوبه فإذا وقف بالمشعر الحرام خرج من ذنوبه فإذا رمي الجمار خرج من ذنوبه». و اينچنين رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) يكايك مواقف را برشمرد و فرمود كه اگر حج گزار در هر يك از اين مواقف درنگ كند از گناهانش بيرون مي آيد و آنگاه فرمود: تو كجا مي تواني به پاداش حج گزار، دست يابي؟! : «أنّي لك أن تبلغ ما يبلغ الحجاج»1.
شايد مراد پيامبر گرامي (صلّي الله عليه وآله) از اين كه «چون حج گزار طواف كرد از گناهانش خارج مي شود و چون ميان صفا و مروه سعي كند از گناهانش بيرون مي آيد و ...» بيان اين نكته باشد كه هر يك از اين اعمال گوناگون در آمرزش گناهي خاص مؤثر است؛ زيرا هر يك از اين اعمال براي آمرزش گناهي خاص واجب شده است. يا آنكه گناهان چون انباشته شود و زنگار و پرده اي بر گنهكار شود، هر يك از اين مناسك موجب كاستن ضخامت اين پرده ها و كنار رفتن اين پوششها از دلها مي گردد، تا آنجا كه حج گزار با دلي پاك كه نه بر آن زنگاري نشسته و نه حجابي بر آن كشيده اند به ديدار پروردگارش نايل مي شود. خداوند چنين حجي را روزي ما فرمايد.
2ـ در وصاياي نبي اكرم (صلّي الله عليه وآله) به اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) آمده است: مستطيعي كه حج نگزارد كافر است: «يا علي! كفَرَ بالله العظيم من هذه الأمه عشره ... و من وجد سِعَه فمات و لم يحُجّ. يا علي! تارك الحج و هو مستطيع كافر»؛ زيرا خداوند فرمود: «ولله علي النّاس حج البيت من استطاع إليه سبيلاً و من كفر فإنَّ الله غني عن العالمين»2.
كعبه و مناسك حج در سخنان امام علي (عليه السلام)
1ـ اميرالمؤمنين امام علي (عليه السلام) فريضه حج را چنين ترسيم كرده است: خداوند حج خانه خود را بر شما واجب كرد، خانه اي كه آن را قبله مردم قرار داد. مردم چونان تشنه كامان ـ كه وارد آبگاه مي شوند ـ وارد آن مي شوند و همانند كبوتران به آن پناه مي برند.
خداوند سبحان كعبه را نشانه فروتني آدمي در برابر بزرگي خود و اعتراف به عزت خويش قرار داد. و از ميان آفريدگان خود شنوايان و اطاعت كنندگاني را برگزيد كه دعوت او را اجابت و سخن او را تصديق كرده و در جاهايي كه انبيا ايستاده اند قرار گرفتند،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسائل الشيعهف ج 8، ص 79.
2 ـ وسائل الشيعه، ج 8، ص 20 (سوره آل عمران، آيه 97)/
و خود را به فرشتگاني كه به دور عرش مي گردند شبيه ساخته اند. اينان سودهاي فراواني در اين تجارتخانه عبادي مي برند و براي رسيدن به وعده آمرزش نزد خداوند مي شتابند.
خداوند، كعبه را پرچمي براي اسلام و حرم امني براي پناهندگان به آن قرار داد و رفتن به سوي آن و حج گزاردن و شناخت و آداي حق آن را واجب گرداند و بندگان را به زيات آن فرا خواند: « و فرض عليكم حجّ بيته الحرام الذي جعله قبله لِلانام، يرِدونه ورود الانعام و يألهون إليه وُلُوه الحَمام و جعله سبحانه علامه لتواضعهم لعظمته و إذعانم لعزّته و اختار من خَلقه سُمّاعاً أجابوا إليه دعوته و صدّقوا كلمته و وقفوا مواقف أنبيائه و تشبّهوا بملائكته المطيفين بعرشه. يحرزون الارباح في متجر عبادته و يتبادرون عنده موعد مغفرته. جعله سبحانه تعالي للإسلام عَلَماً و للعائذين حَرَماً، فرض حقَّه وأوجب حَجَّه و كتب عليكم وِفادته، فقال سبحانه: «ولله علي الناس حج البيت من استطاع إليه سبيلاً و من كفر فإنَّ الله غني عن العالمين»1.
2ـ همچنين آن حضرت درباره فضيلت حج و عمره مي فرمايد: بهترين وسيله اي كه سالكان براي رسيدن به خدا، بدان چنگ مي زنند، ايمان به او و پيامبرش و جهاد در راه او... و زيارت خانه او در حج و عمره است؛ همانا حج و عمره فقر را از ميان برمي دارد و گناه را مي ريزد: «إنّ أفضل ما توسّل به المتوسّلون إلي الله سبحانه و تعالي الإيمان به وبرسوله و الجهاد في سبيله ... و حج البيت واعتماره فإنّهما ينفيان الفقر و يرحَضان الذنب...»2.
3ـ آن حضرت در خطبه ديگري كه بخش از آن ناظر به نقش حج در ايجاد تواضع و فروتني و در هم شكستن تكبر و استكبار است مي فرمايد: مگر نمي بينيد خداوند از دوران حضرت آدم (عليه السلام) همواره بشر را سنگهايي آزموده كه نه زيان مي رسانند و نه سود مي بخشند و نه مي بينند و نه مي شنوند. اين سنگها را خانه محترم خود قرار داد و آن را ميانه استواري مردم ساخت. سپس آن را در سنگلاخ ترين مكانها و بي گياه ترين منطقه زمين و تنگترين درّه ها قرار داد. در ميان كوههاي خشن، شنهاي فراوان، چشمه هاي كم آب، آباديهاي از هم گسسته، كه هيچ حيواني در آن فربه نشود: «ألا ترون أنّ الله سبحانه اختبر الأوّلين من لدن آدم (صلوات الله عليه) إلي الاخرين من هذا العالم بأحجارِ لاتضرّ و لا تنفع و لاتُبصِر و لاتَسمع، فجعلها بيته الحرام الذي جعله للنّاس قياماً. ثمّ وضعه بأوعَر بِقاع الأرض حَجراً وأقلّ نتائق الدّنيا مَدَراً و أضيق بطون الأوديه قُطراً. بين جبال خَشِنَه ورمال دَمِثه و عيونٍ وَشِله وقرًي منقطعه، لا يزكوبها خُفّ ولا حافر و لاظِلف».
سپس به آدم (عليه السلام) و فرزندانش دستور داد تا به آن سمت رو كنند. از آن پس خانه خدا مركز تجمع و مقصود پاياني سفرهاي آنان شد. دلهاي انسانها با اشتياق، شيفته آن شد، با گذر از بيابانهاي دوره و درّه هاي عميق و جزيره هاي درياهاي پراكنده و گسسته به آن روي مي آورند، تا به هنگام سعي شانه هاي خود را حركت دهند و لا إلا إلا الله گويان اطراف خانه خدا طواف كنند و با موهاي آشفته و بدنهاي پر گرد و غبار با پاهاي خود به سرعت حركت كنند. لباسهايي كه نشانه شخصيت است دور انداخته و با اصلاح نكردن موها چهره هاي خود را نازيبا كنند. اين آزموني بزرگ، امتحاني شديد و آزمايشي روشن و پاكسازي و ناخالص زدايي رسايي است كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نهج البلاغه، خطبه 1، بند 51ـ54 (سوره آل عمران، آيه 97).
2 ـ همان، خطبه 110، بند 1ـ3.
خداوند آن را سبب رحمت و رسيدن به بهشت قرار داد: «ثمّ أمر آدم (عليه السلام) و ولده أن يثنوا أعطانهم نحوه، فصار مثابه لمنتجع أسفارهم و غايه لملقي رحالهم. تهوي إليه ثمار الأفئده من مفاوز قفارٍ سحيقه و مهاوِي فجاجٍ عميقه، و جزائر بحارٍ منقطعه، حتي يهُزّوا مناكبهم ذللّا يهلّلون لله حوله و يرمُلون علي أقدامهم شُعثناً غُبراً له. قد نبذوا السرابيل وراء ظهورهم و شوّهوا بإعفاء الشعور محاسن خلقهم. ابتلاء عظيماً و امتحاناً شديداً و اختباراً مبيناً و تمحيصاً بليغاً. جعله الله سبباً لرحمته و وصله إلي جنّته».
اگر خداوند خانه خود و محل مناسك حج را بين بوستانها و نهرها و سرزمينهاي پردرخت و پرميوه، در مناطقي آباد و داراي خانه ها و كاخهاي بسيار و آباديهاي به هم پيوسته، در ميان گندمزارها و باغهاي خرم و پرگل و گياه، در ميان بستانهاي زيبا و پرطراوت و پرآب، در وسط باغستاني بهجت زا و جاده هاي آباد قرار مي داد به همان نسبت كه آزمايش ساده تر بود پاداش نيز كمتر بود: «ولو أراد سبحانه أن يضع بيته الحرام و مشاعره العظام بين جنّات و أنهار و سهل و قرار، جمّ الأشجار داني الثمار، ملتفّ البُني، متصل القري، بين بُرّه سمراء و روضه خضراء وارياف مُحدقه و عِراصٍ مغذقه و رياض ناضره و طرق عامره، لكان قد صغر قدرُ الجزاء علي حسب ضعف البلاء».
اگر پي و بنيان كعبه و سنگهايي كه در بناي آن به كار رفته، از زمرد سبز و ياقوت سرخ و نور و روشنايي بود، شك و ترديد ديرتر در دلها رخنه مي كرد و كوشش ابليس بر قلبها كمتر اثر مي گذاشت و وسوسه و شكهاي پنهاني از مردم منتفي مي گشت. اما خداوند بندگانش را با سختيهاي گوناگون مي آزمايد و با پيش آوردن دشواريهاي مختلف آنان را متعبد مي سازد و آنها را به اقسام گرفتاريها مبتلا مي كند تا تكبر را از قلبهايشان خارج ساخته، خضوع و آرامش را در دلهاي آنان مستقر كند. درهاي فضل و رحمتش را به رويشان گشوده و وسايل عفو خويش را به آساني در اختيارشان قرار دهد: «و لو كان الإساس المحمول عليها و الأحجار المرفوع بها، بين زمرّده خضراء و ياقوته حمراء و نور و ضياء، لخفف ذلك مصارعه الشك في الصدور و لَوَضَع مجاهده إبليس عن القلوب و لنفي معتلج الريب من النّاس و لكن الله يختبر عباده بأنواع الشدائد و يتعبد هم بأنواع المَجاهِدِ ويبتليهم بضروب المكاره، إخراجاً للتكبّر من قلوبهم و إسكاناً للتذلّل في نفوسهم و ليجعل ذلك أبواباً فُتُحاً إلي فضله و أسباباً ذُلُلاً لعفوه»1.
4ـ در بخشي از وصيت آن حضرت به حسنين (عليهما السلام) و به عموم مردم نيز چنين آمده است: خدا را درباره خانه پروردگارتان در نظر بگيريد، تا زنده هستيد آن را خالي نگذاريد؛ زيرا اگر كعبه ترك شود، مهلت داده نمي شويد: «والله الله في بيت ربّكم، لا تُخلّوه ما بقيتم فإنّه إن ترك لم تناظروا»2.
جايگاه حج، در بيان ديگر امامان معصوم (عليه السلام)
1ـ همان گونه كه پيش از اين نيز بيان شد، امام باقر (سلام الله عليه) فرمود: اسلام بر پنج بنيان نهاده شده است: نماز، روزه، زكات، حج و ولايت: «بني الإسلام علي خمسه أشياء: علي الصلاه و الزّكاه و الحج و الصوم و الولايه». آنگاه فضايل هر يك را ذكر كرده،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه)، بند 53ـ65.
2 ـ نهج البلاغه، نامه 47، بند 6.
درباره حج به آيه «ولله علي النّاس حجّ البيت ...»1 استشهاد كرده، مي فرمايد: رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) فرمود: يك حج پذيرفته شده، برتر از بيست نماز مستحبي است: «لحجّه مقبوله خير من عشرين صلاه نافله»2؛ با اينكه نماز، ستون دين و معراج مؤمن است و اقامه چنين نماز مقبولي آسان نيست.
2ـ امام باقر (عليه السلام) درباره جامعيت و سابقه كهن حج، فرمود: آدم هزار بار پياده به سوي كعبه آمد كه هفتصد بار آن براي گزاردن حج و سيصد بار آن براي گزاردن عمره بود: «أتي آدم هذا البيت ألف آتيه علي قدميه، مها سبعمأه حجّه و ثلاثمأه عمره»3. اين نكته را از روايات ديگري نيز مي توان استفاده كرد كه در آنها آمده است: امام زمان (عليه السلام) هر سال در حج حاضر مي شود و مردم را مي بيند و مي شناسد و مردم نيز او را مي بينند، اما نمي شناسند: «والله إن صاحب هذا الأمر يحضر الموسم كلّ سنه فيري الناس و يعرِفهم ويرونه و لا يعفرفونه»4.
3ـ همچنين روايتي كه زراره از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده است به جامعيت حج اشاره دارد؛ زراه بن أعين به امام صادق (عليه السلام) عرض كرد: من چهل سال درباره حج، از شما مي پرسم و شما فتوا مي دهيد؟! آن حضرت در پاسخ فرمودند: حج گزاردن دو هزار سال قبل از آفرينش آدم هم مطرح بود و تو مي خواهي مسائل آن در ظرف چهل سال به پايان برسد؟!: «يا زراره! بيتٌ حجّ إليه قبل آدم بالفي عام تريد أن تفتي مسائله في أربعين عاماً»5.
4ـ امام صادق (عليه السلام) در پاسخ شخصي كه از مردم نقل كرد: كسي كه حج واجب خود را به جا آورده، اگر در سالهاي بعد به جاي حج، صدق و صله دهد براي او بتر است، فرمود: دروغ گفتند، اگر مردم چنين كنند اين خانه تعطيل مي شود، حال آنكه خداي سبحان كعبه را براي قيام و قوام مردم قرار داد: «كذبوا. لو فعل هذا النّاس لعطل هذا البيت. إنّ الله عزّوجل جعل هذا البيت قياماً للنّاس»6.
5ـ امام علي بن موسي الرضا (عليه السلام) درباره آثار و بركات حج فرمود: مردم به گزاردن حج فرمان يافتند تا به مهماني خداي عزّوجلّ وارد شدند و از او طلب افزوني كنند و از گناهاني كه بدان آلوده شده اند خارج شوند، تا در حالي كه از گناهان گذشته توبه كرده اند آغازگر آينده باشند: «إنما أمروا بالحج لعله الوفاده إلي الله عزّوجلّ و طلب الزياده و الخروج من كل مااقترف العبد، تائباً مما مضي مستأنفا لما يستقبل ...». تا آنكه فرمود: و نيازمنديهاي ساكنان اطارف كعبه در جاهايي كه امكان اجتماع براي ايشان وجود دارد، تأمين گردد. افزون بر اين ثمرات، در آنجا تفقّه صورت مي پذيرد و اخبار ائمّه (عليهم السلام) به هر منطقه و ناحيه اي مي رسد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره آل عمران، آيه 97.
2 ـ كافي، ج 2، ص 18-19.
3ـ وسائل الشيعه، ج 8، ص 94.
4 ـ همان، ص 96.
5 ـ وسائل الشيعه، ج 8، ص 7.
6 ـ وسائل الشيعه، ج 8، ص 14.
چنانكه خداي سبحان فرمود: «فَلَولا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرقَه مِنهُم طائِفَه لِيتَفَقَّهوا في الدّين وَلِينذِروا قَومَهُم إذا رَجَعوا إلَيهِم لَعَلَّهُم يحذَرون»1 و نيز فرمود: «لِيشهَدُوا مَنافِع لَهُم»2.
رحمت فراگير حق در حج
آنچه در حق در مورد روشني حق و وسعت رحمت وارد شده، در عبادات ديگر نه اين روشني به چشم مي خورد و نه اين وسعت؛ زيرا خداي تعالي درباره آشكار بودن حق در حج فرمود: «فيه اياتٌ بينات». چون هر آنچه جز خداست آيتي براي اوست اما اسرار حج «آيات بينات»3 خداست و مهمان در آنجا ميزبان خود را مي بيند و ميزبان نيز خودش به مهمانان نظر رحمت مي كند آنسان كه آيات او در آنجا روشن و بين است. اما در مورد وسعت رحمت حج:
1ـ امام باقر (عليه السلام) درباره كسي كه به قصد حج واجب بيرون آمده و در بين راه جان سپرده است، فرمود: اگر در حرم بميرد، براي حج واجب او كفايت مي كند و تكليفي بر وي نيست: «إن مات في الحرم فقد إجزأت عنه حجه الإسلام»4. و اين جلوه اي است از سعه رحمت و ادب مهمانداري خداوند.
2ـ نيز رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) در حجه الوداع، هنگام وقوف در عرفات، نزديك غروب خورشيد، فرمود: اي بلال! به مردم بگو خاموش شوند. چون مردم سكوت كردند، فرمود: پروردگارتان در اين روز بر شما منّت نهاد و نيكوكارتان را بيامرزيد و او را شفيع بدكردارتان قرار داد، پس در حالي كه آمرزيده شده ايد به سوي مشعرالحرام روانه شويد: «إن ربكم تطوّل عليكم في هذا اليوم و غفر لمُحسنكم و شفّع محسنكم في مسيئكم فأفيضوا مغفوراً لكم»5.
پايان بخش ضيافت الهي
درخواست توفيق ادراك حج در دعاهاي ماه مبارك رمضان چنان چشمگير است كه شايد بتوان گفت: خداوند سبحان مي خواهد با زميه سازي مناسب، ضيافت خود را طي اين چند ماه و به ويژه در دهل نخست ذيحجه تتميم كند. بنابراين، آغاز ضيافت الهي، ماه مبارك رمضان و پايانش ذيحجه و موسم انجام مناسك حج است.
حج، ضيافت خداوند است و حاجيان، همانند روزه داران، مهمانان خداي رحمانند. چنانكه امام صادق (عليه السلام) فرمود: حج گزار و معتمر تا آنگاه كه به ديار خود بازگردند مهمان خدايند: «إن ضعيف الله عزّوجلّ رجل حجّ و اعتمر فهو ضعيف الله حتي يرجع إلي منزله»6.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره توبه، آيه 122.
2 ـ وسائل الشيعه، ج 8، ص 7-8. (سوره حج، ايه 28).
3 ـ سوره ال عمران، آيه 97.
4 ـ وسائل الشيعه، ج 8، ص 47.
5 ـ همان، ص 65.
6 ـ وسائل الشيعه، ج 10، ص 458.
در ماه رمضان، مهماندار كه خداست به بندگان روزه دارش پيام مي دهد كه: «از من حج طلب كنيد». مراسم و مناسك حج نيز گرچه ضيافت است، اما اينجا سخن از عطاست، نه طلب. در حج، نمي گويد: «از من بخواه» بلكه «خواسته ها را عطا مي كند». نكته شايان ذكر اينكه، همان طور كه هر خواسته اي با عطايي به هم آميخته است، هر مرتبه اي از «عطا» هم، «خواسته«اي را به همراه دارد، زيرا انسان هر چه از خدا دريافت كند، تشنه تر مي شود. ابتدا نمي داند چه بخواهد؛ چون از وجود نعمتهاي بي شمار الهي ناآگاه است؛ ولي آنگاه كه به خود آمده و تول روحي پيدا كرده به اموري اگاه يافت در او سؤال ايجاد مي شود و «درخواست» ظهور مي كند. پس هر مرحله اي از «عطا و بخشش»، مرتبه اي از «درخواست و خواهش» را در انسان زنده مي كند و آدمي با درخواست و خواهش، مرحله برتري را از خدا مي خواهد.
طمع، به همان اندازه كه در ماديات نكوهيده است، در معارف و علوم الهي نيكو وپسنديده است. همچنين قناعت در علوم حق، به همان اندازه بد است كه طمع در دنيا. انسان نبايد در معارف قانع باشد؛ زيرا خداي سبحان خود طلب بيشتر را تشويق كرده است، كه: «يدعون ربَّهم خوفاً و طمعا»1. اين از آن روست كه هر چه خوف، طمع، دعا و درخواست بيشتر باشد، خلوص و تقرب برتر خواهد بود.
در دعاهاي ماه مبارك رمضان آمده است: «الحمدلله ... الذي لا تنفص خزائنه و لا تزيده كثره العطاء إلا جوداً و كرماً»2 كه بخشي از آن، ناظر به همين معناست؛ زيرا جمله «خدا هر چه ببخشد از خزائنش كم نمي شود» معناي روشني دارد. اما راز اين نكته كه «هر چه ببخشد جودش بيشتر مي شود» آن است كه هر چه ببخشد، ظرفيت، شرح صدر و درخواست سائل افزونتر مي شود. آنگاه در برابر درخواست بهتر و بيشتر، عطاي افزونتري نصيب صالح سالك مي گردد و همچنان اين سير تصاعدي ادامه مي يابد. بنابراين،نه تنها با بخشش، از مخازن خدا كم نمي شود، بلكه بر آن افزوده مي گردد؛ چون خزائن الهي با اراده حق تأمين مي شود و اراده الهي پايان ناپذير است.
شرافت زماني حج
درباره عظمت و شرافت دهه نخست ذيحجه دو روايت از نبي اكرم (صلّي الله عليه وآله) رسيده است كه در يكي از آن دو فرمود: هيچ زماني نزد خداي سبحان بهتر و به لحاظ پاداش دهي بر عمل خير، برتر از دهه اول ذيحجه نيست: «ما من أيامٍ أزكي عندالله تعالي و لا أعظم أجراً من خير في عشر الأضحي»3. در روايت ديگر، آن حضرت فرمود: هيچ زماني، انجام كارهاي نيك در آن نزد خداوند محبوبتر از ده روز نخست ذيحجه نيست: «ما من أيام، العمل الصالح فيها أحبّ إلي الله عزّوجلّ من أيام العشر، يعني عشر ذي الحجّه»4.
راز اهميت آن اين است كه در حديث دوم سخن از «محبت» است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره سجده، آي، 16.
2 ـ مفاتيح الجنان، دعاي افتتاح
3 ـ وسال الشيعه، ج 10، ص 221.
4 ـ همان.
در هر دو روايت از رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) سؤال شد: آيا حتي عملي همچون جهاد در راه خدا نيز به عظمت و محبوبيت اعمال دهه اول نيست؟ آن حضرت براي اينكه شنونده بين «جهاد» و «شهادت» فرق بگذارد، فرمود: هر مجاهدت و حضور در صحن، نبردي، فضيلت اعمال دهه ذيحجه را ندارد، مگر آن مجاهدي كه با ايثار مال برود و جان نثاري كرده و برنگردد، كه او مقامي ويژه و پاداشي برتر دارد: «ولا الجهاد في سبيل الله إلا رجل خرج بنفسه و ماله فلم يرجع بشيء من ذلك».
ماه ذيقعده و دهه اول ذيحجه، بهترين فرصت براي اربعين گيري است. نيل به مقامات معنوي، حداقل چهل شبانه روز پياپي جهاد و تلاش خالصانه مي طلبد، و آنان نيز كه به كمالي دست يافته اند چنين كرده اند: «ما أخلص عبدالله عزّوجلّ أربعين صباحاً إلا جرت ينابيع الحكمه من قلبه علي لسانه»1؛ هر كس چهل روز در همه شئون خالصانه براي خدا قدم بردارد، چشمه هاي حكمت از قلبش بر زبانش جاري مي شود. گرچه اين اقدام منحصر به ايام و ماههاي خاصي از سال نيست، ليكن ماه ذيقعده و ده روز نخست ذيحجه ميعاد الهي است: «وواعدنا موسي ثلثين ليله وأتممناها بعشر فتمّ ميقات ربّه أربعين ليله»، و يكي از مصاديق بارز «والفجر*وليالٍ عشر»2 نيز دهه نخست ذيحجه است. البته گرچه برخي، عزلت را نيز از شرايط اربعين گيري دانسته اند، ليكن بايد توجه داشت انزواي از دنيا كه ممدوح است و بدان ترغيب شده، غير از انزواي از خلق دنيا و جامعه و مسئوليتهاي اجتماعي است.
توحيد مجسّم
هر عبادتي، خلوص در آن اعتبار شده و مدّ نظر قرار مي گيرد: «ألا لله الدّينُ الخالص»3. اما تجلي اين خلوص در برخي از عبادات نمايانتر و طرد شرك در آن قويتر و آشكارتر است. از جمله اين عبادات حج است كه توحيد در آن تجسم يافته و از آغاز تا انجامش نمونه اي از توحيد و طرد شرك است، و از همين رو ترك حج، كفر قلمداد شده است: «ولله علي الناس حجُّ البيت من استطاع إليه سبيلاً و من كفر فإنَّ الله غني عن العالمين»4. پس حج ايمان و توحيد، و ترك آن كفر عملي است.
معناي تجلّي توحيد در حج اين است كه توحيد چون در درجات خود تنزل كند و در چشم اندازها و مظاهر خويش جلوه گر شود، به حج مبدل مي گردد و اگر حج به سوي خداي سبحان صعود كرده، در معارج راه ترقي طي كند، به خداوند عرش مي رسد، يا به توحيد مبدل مي شود؛ يعني تبديل به عقيده اي مي شود كه چيزي آن را آلوده نمي كند و يقيني مي شود كه شك و گمان بر آن دست نمي سايد، چنانكه امام صادق (عليه السلام) فرمود: به عرش مي پيوست چنان كه ميان او و خدا حجابي نمي بود : «... حتي يلصق بالعرش، ما بينه و بين الله حجاب»5.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحار، ج 67، ص 242.
2 ـ سوره فجر، آيات 1ـ2.
3 ـ سوره زمر، آيه3.
4 ـ سوره آل عمران، آيه 97.
5 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 422.
حج سير به سوي خدا و رفتن براي ديدار او و تلاش براي نزديكي به خدايي است كه در عين علوّ و والايي، نزديك و در عين نزديكي بس والا و بالاست: «في علوه دان و في دنوه عال»1 و نيل به جوار كسي است كه از رگ گردن به آدمي نزديك تر است: «أقرب إليه من حبل الوريد»2 و روشن است كه بنده جز با توحيد دايم و ناب و طرد شك جلي و خفي به مولايش تقرب نمي جويد.
حج نمونه اي از توحيد جامع است و در اين فرموده الهي متجلي است: «تعالوا إلي كلمه سواءٍ بيننا و بينكم أن لانعبد إلا الله و لانشرك به شيئاً و لا يتَّخذ بعضنا أرباباً من دون الله»3.
حاصل آنكه، حجتوحيد ممثل است و توحيد همان فطرتي است كه خداوند انسانها را بر آن سرشته است و دگرگوني براي آن نيست.
وحي مجسّم
حج، وحي ممثل است؛ زيرا مناسك آن با وحي تجلّي يافته و رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) اين مناسك را از جبرئيل، فرشته امين وحي كه به ابراهيم (عليه السلام) نيز مناسك حج آموخت، فرا گرفت.
مناسك ويژه حج به مجرّد تعليم لفظيي، مانند اين قول خداي تعالي كه فرمود: «يا أيها الَّذين امنوا كتب عليكم الصّيام»4 بر مردم واجب نشد، بلكه با تمثيل خارجي و به صورت علمي متحقق گرديده، به صورت عيني نازل شد. گواه اين سخن، جمله «وأرِنا مناسكنا»5 است؛ زيرا اين «ارائه» به معناي تعليم مفهومي حصولي نيست تا ذهن را از راه تصور و تصديق آن را دريابد، بلكه به معناي اِشهاد و ارائه خارجي است؛ چنانكه در آيه شريفه «و كذلك نري إبراهيم ملكوت السّموات و الأرض وليكون من الموقنين»6 آمده است.
همچنين امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: با پدرم طواف مي كردم. چون به حَجَر رسيد با دستش آن را مسح كرد و بوسيد و چون به ركن يماني رسيد، آن را دربر گرفت. پرسيدم: فدايت شوم! حجرالأسود را به دست خويش مسح مي كني و ركن يماني را دربر مي گيري؟ پاسخم داد: رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) فرمود: هر گاه نزد ركن يماني مي آمدم جبرئيل (عليه السلام) را مي ديدم كه در آمدن به سوي آن از من پيشي جسته و آن را در برگرفته است: «ما أتيت الركن اليماني إلا وجدت جبرئيل قد سبقتني إليه يلتزمه»7.
نظر به ظاهر كعبه، كه بدان امر شده، مقدمه اي براي رؤيت ملكوت كعبه است. در اين صورت راز اين سخن خداي تعالي معلوم مي شود كه فرمود: «وأذّن في النّاس بالحج يأتوك رجالاً و علي كلِّ ضامرٍ يأتين من كلِّ فجَ عميق». چون از «يأتوك» در اين آيه، فهميده مي شود كه مقصود، آمدن مردم به نزد ابراهيم (عليه السلام) و ديدار او و رسيدن بدان نكاتي است كه آن حضرت به آنها رسيده و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحار، ج 87، ص 189.
2 ـ سوره ق، آيه 16.
3 ـ سوره آل عمران، آيه 64.
4 ـ سوره بقره، آيه 183.
5 ـ سوره بقره، آيه 128.
6 ـ سوره انعام، آيه 75.
7 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 419.
ديدن اموري است كه ابراهيم خليل آنها را مشاهده كرده است، نه آنكه فقط به مكه سفر كرده و به زيارت كعبه بيايند؛ زيرا اين تعبير فقط به معناي عمل به مناسك نيست.
ولايت، روح حجّ
حج بدون «ولايت» و آهنگ كعبه بدون «امامت» و حضور در عرفات بدون «معرفت امام» و قرباني در منا بدون «فداكاري در راه امامت» و رمي جمره بدون «طرد شيطان استكبار دروني و بيروني» و سعي بين صفا و مروه بدون «كوشش در شناخت و اطاعت امام» بي حاصل بوده، سودي نخواهد داشت؛ زيرا گرچه يكي از مباني اسلام حج است: «بني الإسلام علي خمسٍ: علي الصَّلاه و الزَّكاه و الصَّوم و الحجِّ و الولايه»، ليكن هيچ يك از نماز و روزه و زكات و حج همانند ولايت، ركن استوار اسلام نيست، از اين رو در ادامه روايت مزبور آمده است: هيچ دعوتي از طرف خداوند به اندازه دعوت به ولايت و امامت نيست: «ولم يناد بشيءٍ كما نوي بالولايه»1؛ زيرا انسان كامل كه خود اسلام ممثل است مي تواند به همه ابعاد اسلامي آشنا باشد و آشنايي دهد و مردم را به روح توحيد كه همان فرياد و قيام عليه طاغوت است جهت بخشد.
از اميرالمؤمنين امام علي (عليه السلام) درباره وقوف در عرفات پرسش شد كه چرا وقوف در حرم واجب نشد؟ آن حضرت فرمود: چون كعبه، خانه خدا و حرم، درِ آن خانه است. پس چون آهنگ آن را كنند خداوند آنها را در كنار آن در نگه دارد تا به درگاهش تضرّع كنند: «لأن الكعبه بيته والحرم بابه فلما قصدوه وافدين وقفهم بالباب يتضرّعون». پرسش شد: چرا مشعرالحرام در حرم قرار داده شد؟ فرمود: چون وقتي خداوند به زوّار اذن دخول داد آنها را در حجاب دوم نگاه داشت و هنگامي كه تضرع آنان در آنجا به درازا انجاميد، بدانها رخصت داد تا قربانيهاي خود را نزديك كنند تا چون پليدي و چرك خود را گذاردند و به قربانيها از گناهاني كه ميان آنها وخدا حجاب شده بود پاك شدند، اجازه دهد با طهارت زيارت كنند: «لأنه لما أذن لهم بالدخول وقفهم بالحجاب الثاني فلما طال تضرّعهم بها أذن لهم بتقريب قربانهم فلما قضؤا تَفَثَهم تطهّروا بها من الذنوب التي كانت حجاباً بينهم و بينه أذن لهم بالزياره علي الطهاره».
در ادامه اين حديث شريف، اميرالمؤمنين (عليه السلام) در پاسخ اين پرسش كه چرا روزه داري در ايام تشريق حرام شد؟ فرمود: چون كساني كه به حج مي آيند، زائران خدا و در ضيافت اويند و براي ميزبان نيكو نيست كه مهمانانش روزه دشته باشند: «لأن القوم زوار الله فهم في ضيافته و لايجمل بمضيف أن يصوم أضيافه». پرسش شد: آويختن و چنگ زدن به پرده هاي كعبه چه معنايي دارد؟ فرمود: اين امر مثل اين است كه شخصي كه در حق ديگري مرتكب جنايت و گناهي شده به جامه او مي آويزد و زاري مي كند و در برابرش به كرنش مي افتد تا مگر آن شخص از گناهش درگذرد: «هو مثل رجل له عند آخر جنايه و ذنب فهو يتعقل بثوبه يتضرّع إليه و يخضع له أن يتجافي له عن ذنبه»2.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كافي ، ج 2، ص 18.
2 ـ وسائل الشيعه، ج 8، ص 159-160.
رهبريهاي مُلكي و ملكوتي معصومين
رهبريهاي ملكوتي اعمال و نيات و ادعيه ومشاهده آيات بينات و پي بردن به اسرار معنوي حج و مانند آن در پرتو ولايت تكويني امام معصوم (عليه السلام) است كه حج او امام حجّها بوده، پيشاپيش اعمال امت به سوي بارگاه قبول الهاي صعود مي كند و آنگاه اعمال ديگران به دنبال آن صاعد مي شود: «إليه يصعد الكلم الطّيب و العمل الصّالح يرفعه»1 و هم رهبريهاي سياسي حج و مواقف آن و جهت دادن به اجتماع انبوه جهانيان بر محور بنايي پاك و ازاد و بهره برداري از افكار اقطار عالم و سيراب كردن تشنگان استقلال و نجات از استعباد و استكبار جهاني، بالإصاله در پرتو امامت امام معصوم (عليه السلام) ، و بالنّيابه در غيبت او در شعاع نايبان آن حضرت است.
زائران محروم از شناخت امامت و ولايت هرگز «وَفد» و مهمانان الهي نبودهف از ضيافت معنوي خدا برخوردار نيستند، از اين رو نه براي زيارتشان ارج و حرمتي است و نه بر ديگران لازم است هر چه زودتر پس از بازگشت آنان از حج به زيارتشان بروند و از وفد و مهماناني اين چنين بهره بگيرند، زيرا آن دستوري كه مي گويد: هنوز گرد و غبار سفر حج از زائران كعبه زدوده نشده به زيارتشن برويد و تا به گناهي آلوده نشده اند آنها را ملاقات كنيد2 و مي گويد: ثواب مُعانقه و ملاقات با زائري كه گرد و غبار سفر حج را به همراه دارد، همانند استلام و بوسيدن حجرالأسود است، شامل همه زائران نمي شود.
راز عدم استحباب تكريم اين گونه زائران اين است كه زائري كه امام معصوم (عليه السلام) را نمي شناسد و امامت را كنار مي گذارد و سرپرستي امور مسلمانان جهان را به ياوه مي گيرد و رهبري توده مردم را از حج و زيارت و ديگر فرازهاي عبادي جدا مي داند و آن را امري عادي و در اختيار هر فرد قرار مي دهد و كرامتي براي هدايت خلق خدا و تدبير امور آنان قائل نيست، در حقيقت انسان را نشناخته و خود نيز به حريم ارزشمند انسانيت قدم نگذاشته است، از اين رو امام محمد باقر (عليه السلام) فرمود: «أتري هؤلاء الّذين يلبُّون، والله لأصواتهم أبغض إلي الله من أصوات الحمير»3. چنين زائري كه با اين ديد به زيارت كعبه رفته و با همان ديد بازگشته چگونه در مدار توحيد طواف كرده و هر گونه شركت و طغيان را زدوده است، در حالي كه مجراي فيض خدا را نشناخته و مهمترين عامل تكامل انساني را ناديده گرفته و بهترين سرچشمه زلال و حيات بخش را از دست داده و تشنه كام مانده است.
مصونيت كعبه و پناهجوي به آن در پرتو ولايت
كسي كه در كعبه متحصن شود و بدان پناه برد و به پرده هاي آن بياويزد در حالي كه حق را ياري نكرده و باطل را بي ياور نگذاشته و به فرياد حق خواهي نرسيده و به نداي منادي آزادي پاسخ نگفته و خروش استقامت را جواب نداده و به دوت دادجويي گوش نسپرده و او را گوشهايي نبوده تا حق آشكار را در خود جاي دهد و دستاني توانا نداشته كه با باطل از در ستيزه درآيد و پايي استوار نداشته تا زمين را درنوردد و سري نداشته كه با باطل از در ستيزه درآيد و پايي استوار نداشته تا زمين را درنوردد و سري نداشته تا جمجمه اش را به خداوند عاريت دهدو خلاصه اينكهف امام زمان خويش را نمي شناسد و زندگي اش چون مرگش جاهليت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره فاطر، آيه 10.
2 ـ وسائل الشيعه، ج 8، ص 327.
3 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 57.
گونه است، اگر چنين كسي كه به كعبه پناه برد، كعبه براي او نه پناه است و نه امان، بلكه خداوند كسي را بر او مي گمارد كه به وي رحم نمي كند، هر چند كه اين كار در گرو ويراني و تخريب كعبه باشد، چنانكه ابن زبير بدين مصيبت دچار آمد؛ زيرا او امام زمان خويش، يعني حضرت حسين بن علي وفرزند او (عليهما السلام) را نشناخت و حقي را كه امام حسين (عليه السلام) بدان قيام فرمود ياري نكرد و باطلي كه آن حضرت را ميان دو راه سلّه و زلّه (جهاد و گناه سكوت و بيعت با يزيد) متمركز ساخته بود خور و بي ياور نگذاشت و بانگ ملكوتي «هيهات منّي الذّله»1 آن حضرت را نشنيد و به نداي الهي او كه فرمود: «وعلي الإسلام السلام، إذ قد بُليت الأمه براعٍ مثل يزي»2، پاسخ نگفت و به دعوت ربّاني او كه فرمود: هر كس كه حاضر است جان خويش را در راه ماه فدا كند و خود را آماده ديدار خداوند سازد با ما در حركت شود: «من كان فينا باذلاً مهجته، موطّناً علي لقاء الله نفسه، فليرحل معنا»،(3) جواب نداد. او (ابن زبير) سيد الساجدين (عليه السلام) را نيز كه مي فرمود: «منم فرزند مكه و منا، منم فرزند زمزم و صفا»4، ياري نكرد و آنگاه به كعبه پناه برد و پرده هاي آن را گرفت! امّا خداوند او را با امداد غيبي ياري نفرمود، بلكه ظالم را وانهاد تا كعبه را ويران سازد و بر آن چيره شود و او (ابن زبير) را به دار آويزد: «وكذلك نولّي بعضي الظّالمين بعضاً»؛ زيرا چنانكه بيان شد، در اينجا مقصود ويراني كعبه به عنوان قبله و مطاف مسلمانان و مهبط وحي و معدن آگاهي نبود، بلكه هدف حاكم اموي سيطره بر ابن زبير بود كه در كعبه متحصن شده و بدان پناه برده بود.
امام باقر (عليه السلام) كه مظهر علم خداوند و شارح و شكافنده علوم اولين و آخرين است، با مشاهده طواف كنندگان كعبه فرمود: در جاهليت هم اين چنين هفت دور برگرد اين كعبه مي گشتند: «هكذا كانوا يطوفون في الجاهليه» و اسلام نيامده است تا همان سنّت جاهلي را ادامه دهد. آنگاه فرمود: مردم مكلفند اطراف اين سنگها بگردند و پس از آن نزد ما آمده، مودّت و نصرت و آمادگيشان را بر ما عرضه كنند؛ يعني زمينه «حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود النّاصر» را فراهم كنند. آنگاه به اين سخن ابراهيم خليل (عليه السلام) كه در قرآن آمده استشهاد فرمود: پروردگارا! دلهاي گروهي از مردم را به فرزندان من مشتاق كن: «إنّما أُمروا أن يطوفوا ثمّ ينفروا إالينا فيعلمونا ولايتهم و يعرضون علينا نصرهم». ثمّ قرء هذا الآيه (فاجعل أفئده من النّاس تهوي إليهم».(5)
اين تعبير كه «سنگهاي كعبه سود و زياني نمي رساند» و يا اينكه «امر به طواف برگرد اين سنگها، مقدمه حضور در نزد امام (عليه السلام) است»، به طور مكرّر در بيانات اهل بيت (عليه السلام) آمده است،(6) تا زائران بيت الحرام بدانند كه در كنار آن «كعبه گِل»، «كعبه دِل» كه اصل ولايت و رهبري است محفوظ است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحار، ج 45، ص 83.
2 ـ بحار، ج 44، ص 326.
3 ـ همان، ص 367.
4 ـ همان، ج 45، ص 138.
5 ـ بحار، ج 65، ص 87 (سوره ابراهيم، آيه 37).
6 ـ نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه)، بند 53؛ بحار، ج 23، ص 224 و ج 47، ص 364 و ج 96، ص 374.
احترام مكه به پاس انسان كامل
گرچه بيت الله الحرام در حرمت بخشيدن به سرزمين مكه جايگاهي ويژه دارد، ليكن بر اساس برخي آيات ارزش و احترام اين سرزمين به وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه وآله) است: «لاأُقسم بهذا البلد * وأنت حلٌّ بهذا البلد»1. مؤيد اين سخن آن كه، بعد از هجرت رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) و گرفتاري محرومان در مكه، آنان از خداوند خواستند تا آنها را از سرزميني كه اهل آن ستمكارند، نجات دهد: «ربّنا أخرجنا من هذه القريه الظالم أهلها».(2)
چنانكه امام صادق (سلام الله عليه) در پاسخ از معناي آيه شريفه «فيه ايات بينات مقام إبراهيم و من دخله كان امناً» فرمود: اطلاق آن مراد نيست؛ زيرا ملحدان و صاحبان عقايد باطل نيز به درون آن مي روند، در حالي كه اينان در امان نيستند: «يدخله المرجيء و القدري و الحروري و الزنديق الذي لايؤمن بالله» بلكه مراد كساني هستند كه هم عارف به حق ما باشند و هم جايگاه والاي كعبه را بشناسند.
تعالي روح حج گزار ژرف نگر به مقام عرش
كعبه كه كهن ترين پايگاه عبادي مردم در زمين است، محاذي بيت معمور و نيز برابر عرش پروردگار كه مطاف فرشتگان است، واقع شده تا زائران وارسته انساني، چون فرشتگان معصوم آسماني، اطراف خانه خدا به طواف بپردازند؛ يعني تنزل عرش و همچنين تجلّي بيت معمور در زمين به صورت كعبه است و روح پارساي زائران كعبه با تعالِي و صعود، به مقام شامخ بيت معمور و سپس به مقام عرش خواهد رسيد: «إليه يصعد الكلم الطّيب والعمل الصالح يرفعه»3 و همانطور كه تنزل عرش الهي و همچنين بيت معمور به گونه «تجلي» است نه «تَجاي»، ترقي انسان و تعالي او به مقام بالا نيز به صورت «صعود روحاني» است نه «ترقي مكاني و تجافي زميني». پس اگر زائري اين معناي بلند را درك نكند و هدفش از طواف كعبه، تعالي روح نباشد و اين خانه را معادل بيت معمور نبيند و اين بيت را همانند عرش در زمين نيابد به موقعيت والاي كعبه راه نيافته است.
عدم توفيق ناپاكان از ادراك كعبه
همچنان كه قرآن كريم آئينه بي زنگاري است كه بيننده، سيماي زيبا يا زشت خود را در آن مي بيند و از همين رو خداوند با آن هر كس را كه در پي خشنودي اوست به راههاي امن رهنمون مي شود4 و فاسقان را بدان گمراه مي كند،(5) كعبه نيز آئينه بي غباري است كه بيننده چهره زيبا يا زشت خود را در آن مي نگرد و بدان هر كه را خواهد هدايت و هر كه را خواهد گمراه مي كند و اين گمراهان همان كساني هستند كه آيه «وما كان صلوتهم عند البيت إلا مكاءً و تصديه»6 درباره آنها نازل شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره بلد، آيات 1ـ2.
2 ـ سوره نساء ، آيه 75.
3 ـ سوره فاطر، آيه 10.
4 ـ سوره مائده، آيه 26.
5 ـ سوره مائده، آيه 16.
6 ـ سوره بقره، آيه 26.
ناپاكاني كه به رجس شرك آلوده شده و به لوث طغيان و تمرّد تن داده بودند، هرگز نمي توانستند كعبه را ادراك كنند و در حريم آن به نماز، توفيق يابند، از اين رو عبادتشان در مدار پاكترين پايگاههاي عبادي به صورت سوت كشيدن و كف زدن ظهور مي كرد: «و ما كان صلوتهم عندالبيت إلا مُكاءً وتصديه». اينان توفيق طواف بر گرد كعبه و گزاردن نماز به طرف آن و ديگر امور عبادي نظير آنها را ندارند؛ زيرا كعبه به عنوان بيت خدايي كه منزه از حلول در مكان و مبرّاي از حصر در زمان و مقدَّس از نياز و مشبح از حاجت به چيزي يا كسي است معرفي شده و نيز به عنوان مهمانسراي ضيوف الرحمان به دست خليل الله و ذبيح الله (عليهما السلام) از لوث هر شركي تطهير شد: «وعهدنا إلي ابراهيم و إسمعيل أن طهّرا بيتي للطائفين والعاكفين و الُّركَّع السجود».(1)
آيه شريفه مزبور، صغراي قياسي است كه كبراي كلي آن در سوره توبه آمده است: «لمسجد أُسس علي التقوي من أوّل يومٍ أحقّ أن تقوم فيه».(2) گرچه اين آيه درباره مسجد قباست، اما يك اصل كلي است؛ زيرا همه مساجد فروعات كعبه است؛ چون هر مسجدي يك محراب دارد كه به منزله چشم اوست و اين چشم به سمت كعبه متوجه است. پس همه مساجد به پاس احترام كعبه محترم است. خداي سبحان با صراحت درباره كعبه فرمود: اين كعبه بر طهارت بنا نهاده شد: «أن طهّرا بيتي للطائفين و العاكفين و الرُّكَّع السجود». بنابراين، بارزترين مصداق «لمسجد أُسس علي التقوي من أوّل يومٍ أحقّ أن تقوم فيه» كعبه و مسجدالحرام است.
طواف بر گرد كعبه، به عنوان خانه اي كه از هر گونه آلودگي پاك است درس طهارت و دستور پاكيزگي مي دهد و كساني كه به زيارت واقعي آن نائل مي گردند كه از هر شرك و عيب و هر رجس و رجزي، رهايي يافته و هجرت كرده باشند.
كعبه، خانه اي است پاك و به دست بهترين پاكان ساخته شده است و جز پاكان را نمي پذيرد و دستوري جز فرمان طهارت روح نمي دهد و سنتي جز سنت پاك توحيد را روا نمي دارد، از اين رو به تشريف ديگري نائل آمد و آن اضافه شدن به خداوند است: «وطهرّبيتي»3؛ يعني «پاك بدار خانه مرا».
با توجه به اين نكته كه تعليق حكم بر وصف، مشعر به عليت آن وصف است، از اينكه فرمود: اين خانه را براي نمازگزاران و طواف كنندگان پاك كنيد: «أن طهّرا بيتي للطائفين والعاكفين و الرُّكَّع السجود»4 استفاده مي شود كه نمازگزار ناپاك به كعبه رو نكرده است و اگر طواف كننده اي ناپاك برگردد معلوم مي شود به دور كعبه طواف نكرده است. پس اين خانه براي آن است كه طواف كنندگان و نمازگزاران را تطهير كنند.
زراه مي گويد: من در كنار امام باقر (عليه السلام) در برابر كعبه نشسته بودم، آن حضرت فرمود: «نگاه به كعبه عبادت است». عاصم بن عمر به آن حضرت عرض كرد: كعب الأحبار مي گفت: كعبه هر بامداد براي بيت المقدس سجده مي كند. امام باقر (عليه السلام) به او فرمود: «تو درباره گفته كعب چه مي گويي؟». عاصم گفت: كعب درست گفت. امام باقر (عليه السلام) به او فرمود: «تو دروغ گفتي و كعب الأحبار هم با تو دروغ گفت». زراه مي گويد: آن حضرت غضبناك شد و من هرگز نديده بودم كه امام باقر (عليه السلام) غير از عاصم بن عمر ديگري را چنين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره بقره، آيه 125.
2 ـ سوره توبه، آيه 108.
3 ـ سوره حج، آيه 26.
4 ـ سوره بقره، آيه 125.
تكذيب كرده باشد. آنگاه آن حضرت فرمود: خداوند هيچ سرزميني را محبوبتر از كعبه نيافريد: «ما خلق الله عزّوجلّ بقعه في الارض أحبّ إليه منها». پس با دست اشاره به كعبه كرد و فرمود: هيچ سرزميني نزد خداوند گرامي تر از كعبه نيست: «ولا أكرم علي الله منها ...»1.
بر اساس آيه شريفه «فيه ايات بينات» همه آياتي كه درباره مكه (و اين آيه ناظر به آنهاست) بايد معجزه و خلاف عادت و طبيعت باشد؛ بلكه هر چيزي كه انسان را به ياد حق متذكر كند، به آن آيت اطلاق مي شود. همان گونه كه بعضي از مفسران گفته اند: جمله «و من دخله كان امناً» از باب تفصيل بعد از اجمال بوده و مصداق آيات بينات است و بدون آنكه خارق عادتي در ميان باشد يادآور حق بوده، از نشانه هاي الهي است. به تعبير لطيف تر، آن گونه كه استاد علامه طباطبايي (قدّس سرّه) فرموده اند، گرچه برخي مفسران، (مقام إبراهيم ومن دخله كان امناً ولله علي الناسِ حجّ البيت من استطاع إليه سبيلاً) را بدل از «ايات بينات» دانسته اند، ليكن حتي در صورت پذيرش اين سخن تنها «مقام إبراهيم» بدل بوده و دو جمله ديگر مستقل بوده و در حقيقت استدلال بر بدل است، و نتيجه آن دو چنين است: «... وأمن الداخل و حجّ المستطيع لبيت».
چنانچه «مقام ابراهيم» بيان «ايات بينات» باشد، چنانكه استاد علامه طباطبايي (قدس سرّه) بدان قائلند، نكته مستفاد از آن اين است: همانطور كه خود ابراهيم (سلام الله عليه) به تنهايي يك امت بود: «إن إبراهيم كان أُمّه قانتاً لله حنيفاً»، اثر پا و مقام او نيز در بحث اعجاز به تنهايي آيات بينات و «امت واحده» است.
صفا و مروه
صفا و مروه نام دو كوه در نزديكي كعبه است كه قرآن كريم آن دو را از شعائر الهي برشمرده است: «إنّ الصفا والمروه من شعائر الله»2. و آنچه را خداي سبحان علامت عبادت قرار داد بايد گرامي داشت: «يا أيها الذين امنوا لا تُحلّوا شعائر الله»3؛ زيرا چنين تكريمي نشانه تقواي قلب است: «و من يعظّم شعائر الله فإنّها من تقوي القلوب»4.
راز نامگذاري آن دو به صفا و مروه چنين بيان شد كه صفا را بدين جهت صفا گفته اند كه از وصف انبيا، به ويژه آدم (عليه السلام) بهره برد، و آنان مصطفاي پروردگارند: «إنّ الله اصطفي ادم ونوحاً وال إبراهيم و ال عمران علي العالمين»5.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: چون حضرت آدم (عليه السلام) روي كوه صفا فرود آمد، از مصطفي بودن آدم، اين كوه صفا شد.(6) پس اگر كسي از اين كوه صفا بگيرد مصطفاي خداي متعال است: «الله يصطفي من الملائكه رُسُلاً ومن النّاس إنّ الله سميعٌ بصير»7.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 363.
2 ـ سوره بقره، آيه 158.
3 ـ سوره مائده، آيه 2.
4 ـ سوره حج، آيه 32.
5 ـ سوره آل عمران، آيه 33.
6 ـ كافي، ج 4، ص 190.
7 ـ سوره حج، آيه 75.
همچنين آن حضرت درباره مروه فرمود: چون حوّا (عليها السلام) كه مرأه بود، در كوه مروه قرار گرفت، آن را «مروه»
خوانده اند( 1 ).
در جاهليت، بر فراز صفا و مروه دو بت به نامهاي «اساف» (اثاف) و «نائله»2 نصب شده بود كه هنگام سعي، آن دو بت را هم تبركاً مسح مي كردند.(3) به همين دليل برخي مسلمانان از سعي بين صفا ومروه پرهيز مي كردند. از اين رو خداي سبحان فرمود: صفا ومروه از شعائر الهي است و وجود آن دو بت در صفا و مروه نبايد مانع سعي پنداشته شود: «إن الصفا والمروه من شعائ الله فمن حجّ البيت أو اعتمر فلا جناح عليه أن يطّوّف بهما»4. پس صفا و مروه ا از اين جهت همچون كعبه است كه ديگران غاصبانه آن را بتكده كردند و اين را نبايد مانع طواف بر گرد خانه خدا دانست.
عرفات
عرفات، منطقه اي خارج از محدوده حرم و نزديك مشعرالحرام است كه «جبل الرحمه»و «مسجد نَمره» در آن واقع است. وقوف در اين سرزمين از ظهر روز نهم ذيحجه تا غروب آن براي كساني كه احرام حجّ تمتع بسته اند واجب است و اين عمل، از اركان حج به شمار مي آيد.
در بيان راز نامگذاري اين سرزمين به عرفات وجوهي گفته شده است:
1ـ حضرت آدم و حوا (عليهما السلام) بعد از هبوط، يكديگر را در آن سرزمين شناختند.(5)
2ـ آن دو ر اين سرزمين به گناهشان اعتراف كردند6 و نيز جبرئيل (عليه السلام) هنگام تعليم مناسك حج به حضرت ابراهيم، به او گفت: در اين سرزمين در پيشگاه خداند به گناهانت اعتراف كن.(7)
3ـ آنگاه كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) از خداي سبحان خواست تا مناسك حج را به وي ارائه كرده و بياموزد: «ربّنا ... وأرنا مناسكنا وتب علينا»8، جبرئيل (عليه السلام) كه مأمور تعليم مناسك به ابراهيم خليل (عليه السلام) بود، به هنگام حضور در سرزمين عرفات، به آن حضرت گفت: «هذه عرفات فاعرف بها مناسكك واعترف بذنبك»9.
4ـ حضرت ابراهيم (عليه السلام) قبل از روزنهم ذيحجه خواب ديد كه فرزندش را ذبح مي كند. وقتي از خواب بيدار شد به حالت تروي و فكر فرو رفت كه آيا اين رؤِيا الهي و به منزله دستور آسماني است يا نه. از اين رو روز هشتم را «يوم الترويه» مي نامند. گرچه ممكن است راز تسميه آن به يوم الترويه اين باشد كه در آن روز براي سقايت حاج، آب گيري مي كردند تا زائران را در عرفات و مشعر و منا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كافي، ج 4، ص 190.
2 ـ كافي، ج 4، ص 546؛ و بحار، ج 15، ص 355.
3 ـ بحار، ج 96، ص 235.
4 ـ سوره بقره، آيه 158.
5 ـ بحار، ج 44، ص 242 و ج 57، ص 245.
6 ـ همان، ج 11، ص 168.
7 ـ كافي، ج 4، ص 207.
8 ـ سوره بقره، آيه 128.
9 ـ كافي، ج 4، ص 207.
آب دهند. چنانكه امام صادق (عليه السلام) فرمود: «إن إبراهيم أتاه جبرئيل عند زوال الشمس من يوم الترويه فقال: يا إبراهيم ارتو من الماء لك ولأهلك. و لم يكن بين مكه و عرفات يومئذ ماء فسميت الترويه لذلك».(1)
رؤياي مزبور، در شب نهم ذيحجه نيز براي حضرت ابراهيم (عليه السلام) تكرار شد، از اين رو بر آن حضرت مسلّم است كه بايد فرزندش اسماعيل را ذبح كند، و چون اين معرفت در روز نهم و در سرزمين عرفات حاصل شد آن روز را «عرفه» و آن سرزمين را «عرفات» ناميدند.(2)
مشعر و منا
مشعر را «مزدلفه» و «جَمع» نيز گفته اند. امام صادق (عليه السلام) درباره راز نامگذاري آن به «مزدلفه» فرمود: اين بدان جهت است كه جبرئيل (عليه السلام) در ادامه تعليم مناسك به ابراهيم (عليه السلام) به وي گفت: اي ابراهيم! به مشعر الحرام نزديك شو: «يا إبراهيم! ازدَلِف إلي المشعر الحرام»3. همچنين آن حضرت فرمود: از آن رو اين سرزمين را «جمع» ناميدند كه آدم (عليه السلام) در آنجا بين نماز مغرب و عشا جمع كرد و هر دو را در يك زمان خواند: «سمّيت المزدلفه جمعاً لأنّ آدم جمع فيها بين الصلاتين المغرب و العشاء».(4)
نمايي از باطن حج در پرتو بيان اسرار
امام صادق (عليه السلام) در بيان برخي اسرار حج كه ترسيم كننده چهره باطني حج است فرمود: «چون اراده حج كردي، پيش از عزم بر سفر، دل خود را از هر كار و از هر حجابي خالي كن و همه كارهايت را به آفريننده ات واگذار و در همه حركات و سكونهايت بر او توكّل كن و تسليم قضا و فرمان و تقدير او شو و دنيا و رفاه و آسايش و نيز مردم را وداع گو و حقوقي كه از مردم بر گردن داري ادا كن و بر زاد و راحله و ياران و قوّت و جواني و مال خود تكيه مكن. چه بسا همين ها دشمن و وبال تو گردد؛ زيرا هر كه به گمان خويش خواهان خشنودي خداوند باشد اما بر چيزي جز او اعتماد ورزد دشمن و وبال او گردد، تا بداند كه او را نيرويي نيست. پس تو را و نيز هر كس ديگر را چاره و گريزي جز در پرتو عصمت و نگهباني خداوند و توفيق او نيست.
نزول حج از خزاين غيب
عبادات و از آن جمله حجّ، مانند ديگر موجودات عالم، از خزاين غيب الهي نازل شده است: «وإن من شيءٍ إلا عندنا خزائنه و ما ننزّله إلا بقَدَر معلوم»5 و همانند ساير موجودها به واقعيتهاي تنزّل يافته از مخازن غيب متكي است. پس كسي كه اين امور عبادي را بشناسد و بدانها عمل كند، به ريشه آنها كه همان مخزن غيب است مي رسد. روايتي كه پيش از اين درباره صورتهاي باطني اعمال عبادي، گذشت ناظر به همين معناست و انسان در برزخ نزولي يا برزخ صعودي با آن واقعيتها آشنا مي شود. البته واحدي از انسانها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ همان.
2 ـ درّالمنثور، ج 7، ص 111.
3 ـ بحار، ج 96، ص 266.
4 ـ همان.
5 ـ سوره حجر، آيه 21.
قبل از تنزل حقايق آن اعمال به اين عالم، به آنها (در برزخ نزولي) آگاهي دارند؛ چنانكه ساير مردم بعد از مرك (در برزخ) صعودي به حقيقت نماز و حج و زكات پي مي برند و آنها را در صورتهاي ملكوتيشان مي بينند.
آنچه در مخزن غيب است، مجرّد بوده، مصون و منزه از نقص و عيب است. با توجه به اين نكته، اگر كسي بداند كه حقيقت و سرّ نماز و حج و ساير عبادات، اموري ملكوتي است و نمازگزار و حج گزار واقعي، با اين امور ملكوتي هم پرواز و همسفر است و فرشتگان قرين و همراه اويند، هنگام اقامه نماز و انجام آن، با نيت برتري در آن وارد شده، به آن مي پردازد.
افرادي در سفر حج بدون زاد و توشه حركت مي كردند و بر اين باور بودند كه در راه حق نيازي به نان و آب نيست و توكل، زاد و توشه زائر سالك است، از اين رو خداي سبحان فرمود: «تزوّدوا» ولي از ذيل آيه كه مي فرمايد: «فإنّ خيرالزّاد التّقوي» استفاده مي شود كه مراد، تشويق به اعمال صالح است؛ زيرا گاه امر بر خود چنان زائري نيز مشتبه مي شود و در حقيقت كَلّ بر مردم بودن كه عملي ناپسند است را توكل مي پندارد.
آيه شريفه مذكور، در پايان يكي از مصاديق تقوا را كه تقواي الهي است بيان مي كند: «واتقونِ»، زيرا گاهي منشأ پرهيز و تقوا، ترش از آتش جهنم است، چنانكه خداي سبحان فرمود: «واتّقوا النّار أُعدّت للكافرين» و «قُوا أنفسكم وأهليكم ناراً»، و گاهي تقوا به خاطر شوق به بهشت است. چنين ره توشه هايي در بين راه تمام مي شود و مسافر إلي الله را در سفر آخرت به لقاي خدا نمي رساند؛ زيرا هدف وي رهيدن از جهنم و يا ريسدن به بهشت بود و پس از آن چون زادي ندارد مي ماند، ولي تقواي اَحرار كه نه ناشي از خوف جهنم بوده و نه به خاطر شوق بهشت است، بلكه بر اثر محبت خداست، آنان را تا لقاي پروردگار مي برد.
خلاصه اينكه، چون زاد آنان تا لقاء الله است خود نيز به لقاي او مي رسند؛ چنانكه خداوند درباره قرباني در حج فرمود: «لن ينال الله لحومها ولا دماؤها و لكن ينااله التّقوي منكم»1. قرباني آن است كه وسيله تقرّب انسان به خداوند شود. گوشت و خون به خدا نمي رسد تا قرباني باشد، نه تنها مقرّب است، بلكه خود به خداوند مي رسد و چون تقوايي كه به خدا نايل مي شود وصف جداي از جان متقي نيست صاحب آن هم كه شخص متقي است به لقاء الله نائل مي گردد؛ زيرا بنده صالحي كه مطيع خداست توانگر است: «...وطاعته غني ...»2، از اين رو ابن السبيل نخواهد بود تا در بين راه سلوك به مقصد لقاي حقّ بماند.
سفر حج براي زائري كه به مقصد رسيده، مقصود را در مقصد يافته و بازگشته است، سير «من الحق إلي الخلق بالحق» است و او به همراه سير اَُفُقي و آفاقي، سير انفسي نيز دارد و مي يابد كه: «و معكم أين ماكنتم»3. چنين زائري به همراه مهماندار4 به ديار خود باز مي گردد، با نورانيتي كه گويي تازه از مادر متولد شده است: «من أمّ هذا البيت حاجّاً او معتمرا مبرءا من الكبر رجع من ذنوبه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره حج، آيه 37.
2 ـ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
3 ـ براي سلوك إلي الله چهار مرحله ترسيم شده است كه از آنها به اسفار اربعه تعبير مي شود: 1ـ سير "من الخلق إلي الحق". 2ـ سير "من الحق إلي الحق". 3ـ سير "من الحق إلي الخلق بالحق". 4ـ سير "من خلق إلي الحق بالحق". براي آگاهي بيشتر به مقدمه اسفار اربعه و مقدمه فصوص الحكم قيصري مراجعه شود.
4 ـ سوره حديد، آيه 4.
كهيئه يوم ولدته أمه»1. و مردم موظفند پيش از آنكه آن نور الهي حجّ به سبب آلوده شدن حاجي به گناه از وي زايل شود به زيارت او بروند.(2)
تهذيب نفس در حج
حج، همانند ديگر عبادتها، آداب، سنن و فرايضي دارد كه براي تحصيل صفات ثبوتيه و پرهيز از صفات سلبيه است. انسان از آن جهت كه خليفه حقّ و مظهر جمال و جلال اوست، داراي صفات ثبوتي وسلبي است. از اين رو موظف است كه به «تخليه» و «تحليه» بپردازد؛ بدين صورت كه ابتدا خود را از رذايل اخلاقي خالي كند و سپس به فضايل اخلاقي مزين سازد و جلوه جمال و جلال حق شود. حج بهترين فرصت براي تأمين اين هدف است؛ زيرا حج براي تهذيب نفس است.
محرمات حج براي تطهير قوايي است كه احياناً گرفتار عصيان و تباهي مي شود؛ چنانكه آيه شريفه «فلا رفث ولافسوق ولاجدال في الحج» به سه مورد از محرمات حج كه هر يك در تطهير يكي از آن قواي نفساني نقش دارد اشاره مي كند؛ يعني «لارَفََث» به پاك كردن قوه شهويه مربوط است و «لافسوق» به تطهير قوه غضب برمي گردد و «لاجدال» ناظر به تهذيب قواي فكري است، و با طهارت اين قواي سه گانه همه كارهاي انساني پاك مي شود؛ زيرا هر كاري كه از انسان صادر مي شود با تحليل دقيق به يكي از سه قوه بر مي گردد و تفصيل آن بر عهده علم اخلاق است.
نكته ديگر درباره آشنايي با اسرار عبادات اينكه، زائر بيت الله به هر ميزان كه به اسرار حج آگاه باشد، حج او خالصانه و خلوص او مشروحتر است؛ زيرا خلوص كه معيار بهره مندي از ثواب و شأني از شئون عقلي عملي است، مسبوق به معرفت است و معرفت از شئون عقل نظري است. شخص سالك بايد ابتدا مراحل عبادي را بفهمد، تا برابر فهم ومعرفتش، اقدام خالصانه داشته باشد. پس بدون آشنايي به اسرار اعمال، پيمودن مراحل كامل اخلاص، ميسر نيست.
راز دشواري فهم اسرار حجّ
راز بسياري از عبادات بر انجام دهندگان آنها پوشيده نيست: نماز ذكرهايي دارد كه معناي آن روشن است، و ركوع و سج ودي كه تعظم را تفهيم مي كند و تشهدي كه همراه با اعتراف به وحدانيت حق و رسالت رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) است.
روزه پرهيز از مشتهيات است. تأثير آن در همدلي و همدردي و هماهنگي با مستمندان و يادآوري فشار گرسنگي و تشنگي بعد از مرگ، مشهود است. هم منافع طبّي و دنيايي آن و هم منافع معنوي آن در جهت تهذيب روح معلوم است. همچنين آگاهي از منافع زكات، كه انفاق و تعديل ثروت و رسيدگي به حال مستمندان و ضعيفان است و نيز ثمرات جهاد و مرزداري و دفاع در برابر تهاجم بيگانگان دشوار نيست، ليكن پي بردن به راز مناسك حج دشوار است و اسرار بسياري از آنها با عقل بشري قابل تبيين نيست. از اين
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسائل الشيعه، ج 8، ص 64.
2 ـ همان، ص327.
رو تعبّد در حجّ بيش از ساير دستورات ديني است. چنانكه از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) نقل شده است كه به هنگام لبيك گفتن، به خدا عرض كرد: خدايا! من با رقيت و عبوديت محض لبيك مي گويم و مناسك حج را انجام مي دهم: «لبّيك بحجَّهٍ حقّاً تعبُّدواً ورقّاً»1.
بنابراين، مراسم و مناسك حج با بندگي محض و رقيت صرف و عبوديت تامّ هماهنگ تر است.
عبادت اگرچه به معنايي كه پيش از اين گفته شد، غايت آفرينش است، اما خود بنفسه مقدمه يقين، و يقين غايت آن است، چنانكه خداي سبحان مي فرمايد: «واعبد ربّك حتي يأتيك اليقين».(2)
مقصود از غايت در اينجا همان هدف والا و منفعت مطلوب است، نه حد و نهايت؛ زيرا حد و نهايت غايت حركت است، نه غايت آنچه (عبادتي) كه برتر و بزرگتر از حركت است و يقين مستفاد از عبادت، بي هيچ عطلت و غفلتي، خود مبدأ عبادت است.
فرق بسياري است ميان عبادتي كه به سمت يقين صعود مي كند و عبادت صادر از يقيني كه در آن غايت عقل نظري و غايت عقل عملي متحد شده، شهود بعينه تبديل به قدرت، و علم بنفسه تبديل به عمل، و معرفت بذاته سرچشمه اعمال صالح مي گردد، آنسان كه چيزي از عمل صالح و ادب حَسَن از يقين باز نمي ماند و از دايره آن بيرون قرار نمي گيرد. در چنين صورتي يقين بنفسه خُلقي عظيم مي گردد؛ چون در اين حالت هيچ تفاوتي بين شهود و عمل وجود ندارد؛ زيرا خُلق عظيم بدون شهود تحقق نمي يابد، چنانكه عمل صالح و ادب پاك، از شهود جدا نيست، بلكه شاهد، خود از كساني است كه از عبادت سر نمي تابند و به ستوه نمي آيند.
پس شاهد متقين همان عابد است و او متخلّق به خُلقي عظيم است. او خدا را از ترس دوزخش و از شوق بهشتش نمي پرستد، بلكه تنها به خاطر عشقي كه به خدا مي ورزد، او را عبادت مي كند و اين همان مكنوني است كه جز پاكان بر آن دست نسايند3.
نيل به هدف والاي حجّ
با توجه به مطالب فوق، حج نيز نشانه و فراهم آورنده هدف والاي عبادت، يعني يقين است؛ زيرا حج، نور و بصيرت است و از همين رو در روايات آمده است كه تارك حج، كور محشور است و او در دنيا كور است و در آخرت كورتر و گمراهتر. چنانكه امام صادق (عليه السلام) درباره آيه شريفه «ومن كان في هذه أعمي فهو في الاخره أعمي وأضل سبيلاً»4 فرمود: اين درباره كسي است كه حج واجب خود را تأخير مي اندازد و بر اين حال مي ميرد: «ذلك الذي يسوّف نفسه الحج، يعني حجه الاسلام حتي يأتيه الموت»5 و از آنجا كه حج، نور و شهود است، نمايشگر خُلق عظيم مي باشد.
شايان ذكر اينكه، انسان، متخلّق به خُلق عظيم نمي گردد مگر آنكه در روح و جان وي جز خالق هستي، هر چيزي كوچك و حقير شمرده شود. پس آنكه به خُلق عظيم متخلّق شد و خود نيز عظيم گشت اصلاً چيزي نزد او جز خداي سبحان بزرگي و عظمت نمي گيرد؛ چون او مظهر اسم عظيم است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ محجّه البيضاء، ج 2، ص 197.
2 ـ سوره حجر، آيه 99.
3 ـ سوره واقعه، آيات 78-79.
4 ـ سوره إسراء، آيه 72.
5 ـ وسائل الشيعه، ج 8، ص 17-19.
چنانكه كسي پيش از معرفت به اسرار حج، راهي بيت الله شود، گرچه ممكن است بر حسب ظاهر حج او صحيح باشد، ليكن حج كامل و مقبول انجام نداده و ضيافت الله نصيب او نشده است؛ زيرا روح چنين حج گزاري به خاطر عدم آگاهي به اسرار حج، تعالي پيدا نكرده است.
اوصاف زائران بيت الله
زائراني دعوت شدگان حقّ و شايسته آن تكريم الهي هستند كه واجد شرايط و اوصاف خاصي باشند. قرآن كريم آن اوصاف را هم به نحو عموم بيان كرد و هم مصاديق آن را ذكر فرود. آن شرايط عام در تعهد الهي معمار و دستيار كعبه، يعني حضرت ابراهيم و اسماعيل (عليهما السلام) اين گونه بيان شد: «وعَهِدنا إلي إبراهيم وإسمعيل أن طهّرا بيتي للطائفين والعاكفين و الرُّكَّع السّجود». و بر اساس آيه شريفه «محمّد رسول الله والذين معه أشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم تراهم رُكّعاً سجّداً يبتغون فضلاً من الله ورضواناً...»، مصداق «راكعان و ساجداني» كه حضرت خليل و ذبيح (عليهما السلام) مأمور تطهير بيت الله براي ضيافت آنان شدند، امت راستين سول اكرم (صلّي الله عليه وآله) هستند كه در كنار نماز و ركوع و سجود، صلابت ابراهيمي را عليه نمروديان و سران كفر و نفاق و طغيان دارند و رأفت خليل الرحمان را نسبت به مسلمانان محروم سراسر جهان اسلام دارا هستند.
بنابراين، آنكه آلوده «فكر باطل» يا آلوده «عمل طالح» است مهمان بيت طاهر نيست، و آنكه امتياز طلب و برتري خواه است مهمان بيت مساوات و مواسات نيست، و آنكه بنده هوا و برده هوس يا بنده غرب مستكبر يا نوكر شرق مُلحد است مهمان بيت عتيق و خانه آزاد و آزادگي نخواهد بود، و آنكه صدها بت در آستين دارد مهمان بيت توحيد نيست، و آنكه رو در خلق دارد و پشت بر قبله، نماز مي گذارد مهمان قبله مسلمانان نيست، و آنكه به جاي تبرّي از شرك ونفاق و كفر، از متوليان سران اِلحاد است مهمان مطاف عاكفان نيست، و آنكه در قبال استعمارگر كرنش مي كند مهمانِ خانه راكعان و ساجدان نخواهد بود.
چنين نيست كه هر مستطيعي كه به مكه مي رود به اسرار حجّ آشنا باشد و حج كامل به جا آورد، تنها حافظان سرّ الهي و گنجينه هاي علوم رباني كه خداوند آنان را بر حفظ اسرار خويش آگاه كرد، از سرّ حكم آگاهند و به آن سرّ مي رسند. البته اينكه امام سجّاد (سلام الله عليه) به شبلي فرمود: «...بنابراين، تو نه به ميقات رفته اي، نه احرام بسته اي و ...»، لسانِ نفي «كمال» است، نه نفي «صحّت»؛ يعني ممكن است حج او صحيح بوده، قضا نداشته و در ظاهر، ذمّه اش بري شده باشد، ليكن چون به اسرار آن آگاه نبوده و در هنگام عمل، اسرار را قصد نكرده، روحش تعالي پيدا نكرده است، زيرا سرّ حج و «صورت» واقعي آن، «سيرت» حاجي و زائر مي شود و حقيقت او را مي سازد.
سيرت حيواني برخي حج گزاران
حقيقت هر كسي را عقايد، اخلاق، اعمال ونيات او مي سازد. از اين رو حج، همچون ساير عبادات انسان ساز است. پس اگر كسي به سرّ و حقيقت نماز و روزه و حجّ راه نيافت صورتش صورت آدمي است ولي حقيقت و سيرتش سيرت حيوان: «فالصّورهُ صورهُ إنسانٍ والقَلبُ قَلبُ حَيوان»1.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نهج البلاغه، خطبه 87، بند 12.
سريره انسان با سرّ حج هماهنگ است و بر اساس آن ساخته مي شود. ابوبصير مي گويد: در يكي از سالها كه به حج مشرف بودم در محضر امام باقر (عليه السلام)، با تعجب گفتم: چه بسيارند زائران و چه ناله ها دارند: «ما أكثر الحَجيح وأعظم الضجيج!».
امام باقر (سلام الله عليه) فرمود: حاجيان اندكند ولي ناله و فرياد بسيار است: «ما أَكثر الضجيج و أقلَّ الحجيج». ابوبصير مي گويد: آنگاه آن حضرت دست مبارك خويش را بر چشمانم كشيد؛ در اين حال آن جمع را حيوانات گوناگون ديدم كه تنها انسانهاي معدودي در ميان آنان بودند: «فنظرتُ فإذا أكثر الناس قرده وخنازير و المؤمن بينهم مثل الكوكب اللامع في الظلماء»1.
همچنين در حديث ديگر است كه امام سجاد (عليه السلام) به زُهري فرمود: به نظر شما امسال تعداد زائران چقدر است؟ زهري عرض كرد: چهارصد يا پانصد هزار نفر حج گزار كه همگي خدا را قصد كرده اند. امام سجاد (عليه السلام) فرمود: گرچه ضجّه وناله زياد است، ليكن حاجيان راستين بسيار كمند: «ما أكثر الضجيج وأقلَّ الحجيج». آنگاه آن حضرت گوشه هايي از اسرار ملكوت را به زهري نماياندند، آنسان كه او سيرت حيواني بسياري از افراد را ديد.
آنگاه امام سجاد (عليه السلام) فرمود: «افرادي كه ملكوتشان را به شكل انسان مي بيني، متمسكان به قرآن و عترت و معتقدان به وحي و رسالت و ولايتند». ظاهر و باطن اينان را دين احاطه و تأمين كرده است، از اين رو ظاهر و باطنشان انساني است. اما آنان كه قائل به جدايي قرآن و عترت از يكديگرند و مي گويند: رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) در تعيين رهبري اجتهاد كرد، مصداق «نؤمن ببعضٍ ونكفر ببعض»2 هستند، زيرا قرآن و عترت جدايي ناپذيرند و قرآن منهاي عترت، قرآن حقيقي نيست. پس كسي كه عترت را نمي پذيرد، در حقيقت قرآن را نپذيرفته است. آنها كه خواستند راه نزديكتري انتخاب كنند، به بيراهه رفتند: «يريدون أن يتّخذوا بين ذلك سبيلا* أولئك هم الكافرون حقّاً»3. باطن اينها در حقيقت جحود و انكار حق است و انكار حق به صورت حيوانيت ظهور مي كند. البته آنچه مذموم است تحول از انسانيت به حيوانيت است، وگرنه حيواني كه از آغاز در حد حيات حيواني خود خلق شده، مذموم نيست.
در ادامه اين روايت، امام سجاد (سلام الله عليه) پس از بيان برخي اسرار حج، فرمودند: افرادي كه در باطن و ظاهر، دين را به همه شئون و ابعاد آن مي پذيرند، نوراني هستند. البته همان گونه كه ايمان داراي درجاتي است، مؤمنان نيز درجاتي دارند: «لهم درجات»4 و «هم درجاتً»5.
گروهي كه ايمانشان ضعيف است، نور باطنشان مسير كوتاهي را روشن مي كند. آنان كه در كمال شدّت و قوّت ايماني اند، نورشان مسافت و مسير سيصد هزار سال را ـ كه معلوم نيست مراد، سال دنيايي است يا آخرتي ـ روشن مي كند كه اين، همه محدوده مسافت آن صحنه است. گروه سوم كه متوسطان از اهل ايمانند درجاتشان متفاوت و قلمرو نورشان بين آن حدّ اقلّ و «سيصد هزار سال» مختلف است. خداي سبحان به آنان تا آنجا كه شعاع نورشان بتابد، اجازه شفاعت مي دهد.6
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحار، ج 46، ص 261.
2 ـ سوره نساء، آيه 150.
3 ـ سورهنساء ، آيات 150 ـ 151.
4 ـ سوره انفال، آيه 4.
5 ـ سوره آل عمران، آيه 163.
6 ـ بحار، ج 96، ص 258.
حقيقت احرام
«احرام بستن» سه جزء دارد كه با انجام آنها احرام محقّق مي شود: 1ـ پوشيدن دو قطعه لباس ندوخته (براي مردم) ، 2ـ قصد حج يا عمره، 3ـ لبيك گفتن.
مستفاد از بيان نوراني امام سجّاد (سلام الله عليه) اين است كه، احرام بستن بدين معناست كه: «خدايا ارتباطم را از غير تو گسستم». پس اين «عقد» و پيمان بستن، «حلّي» نيز به همراه دارد و آن گسستن از غير خداست؛ يعني ابتدا گسستن از غير خدا و آنگاه پيوستن به لطف حق است.
ظهور توحيد و تجلّي بالغ آن در احرام كه همراه با برهنه شدن از زينت زندگي دنياست، امري آشكار است؛ همان گونه كه تمثل حشر ومعاد ـ كه همان بازگشت به مبدأ است ـ با احرام، واضح است. از اين رو بر اساس مستفاد از سخن امام سجاد (سلام الله عليه)، آنكه هنگام احرام بستن، از قلب نگذراند كه : «خدايا! از هرچه غير توست دست شستم و فقط به ولاي تو دل بستم» او در حقيقت به ميقات نرفته و احرام نبسته است!
غسل احرام
راز استحباب غسل در ميقات، برابر بيان امام سجاد (عليه السلام)، اين است كه حج گزار با انجام اين غسل، قصد كند كه خود را از گناه و لغزش تطهير كند. پس نظافت در ميقات، فقط پاك كردن بدن نيست، بلكه نشانه اي است از تطهير دل و اين اولين سرّ از اسرار حج است.
نماز احرام
آنكه عازم بيت الله الحرام است با توجه به سرّ اين نماز مي گويد: «خدايا! من با ستون دين تو، به تو نزديك شدم».
پوشيدن جامه احرام
همان طور كه بيان شد كندن لباس دوخته، به هنگام احرام، به معناي بيرون آمدن از «جامه گناه» است، چنانكه پوشيدن لباس احرام كه لباسي ندوخته، رنگ نگرفته، حلال و پاك است به معناي دربر كردن «لباس طاعت» است.
پس مفاد امر به برهنه شدن از لباس دوخته اين است كه لباس گناهي كه خود تار و پودش را بافتيد، دوختيد ودربر كرديد، بايد از خود دور كنيد وگرنه در واقع فرقي بين لباس دوخته وندوخته نيست؛ زيرا انسان در همه عمر در لباس دوخته نماز مي گزارد و عبادت مي كند، و دوخته يا ندخته بودن لباس در صحت يا كمال عبادات دخيل نيست.
سرّ ديگر دربر كردن آن جامه مخصوص در حال احرام اين است كه انسان روزي در پيش دارد كه با لباس ندوخته وارد آن مي شود و آن روز مرگ است كه كفن دربر مي كند. برخي اسرار قيامت اين گونه در مناسك و مراسم حج متجلّي شده، سفر مرگ و حضور در صحنه قيامت در نظر افراد مجسم مي شود.
راز تفاوت مراتب عبادت كنندگان
درجه وجودي هر امتثال كننده اي علت تعيين كننده مقدار معرفت و اندازه همّت اوست؛ چنانكه مرتبه معرفت و درجه همّت هر كسي علامت دلالت كننده اي نسبت به درجه وجودي اوست. وجود چيزي اگر تامّ يا مكتفي يا ناقص بود معرفت او نسبت به خداوندي كه فوق همه است و همت او براي نيل به لقاي آن فوق همه، تامّ يا مكتفي يا ناقص خواهد بود؛ چنانكه اگر خداوند بخواهد عارف خود بوده و عاشق و مشتاق خويش باشد، چنانكه هست، عرفان و عشق او نسبت به خود فوق همه است.
حاجيان و معتمران گرچه طبق حديث تثليث معروف1، از سه گروه بيرون نيستند، زيرا عبادت آنها در چهره حج و عمره يا از سنخ پرستش بردگان، يا از قبيل تعبّد سوداگران و يا از نوع عبادت آزادگان است، ليكن براي هر يك از اين سه وصف، يعني خوف و شوق و حريت، مراتبي است؛ با آنكه عاليترين پرستش اَحراري، تعبّدي است كه انسان كامل با طي مراحل قرب نوافل و قرب فرايض2، به كَونِ جامع حَضَراتِ خَمس بار يافته، مظهر اسم اعظم در تدبير ماسوي الله به اذن الله گردد.
آنچه در هاضمه اين رساله مي گنجد اشارتي از دور به برخي از انگيزه هاي امتثال عبادي است تا حاجي يا معتمر خود را ارزيابي كرده، با تدرّج در اين مراحل سعي كند تا از تقصير برهد و به صفاي مقام برين باريابد و در سَفح جَبَل مروه نماند و به اوج مروت نائل آيد. به هر تقدير، برخي، ا نگيزه عبادي آنها راجع به خصوص گذشته است؛ يعني براي دفع يا رفع خطر، يا جذب منفعت و شكر نعمت در سابق است. بعضي هدف پرستش آنان راجع به خصوص آينده و در جهت دفع خطر يا جلب نفع نسبت به آتي است؛ حتي به لحاظ قيامت كه مي كوشد از دوزخ خداي بازِخِ شامخ برهد يا به بهشت برين او واصل گردد. عده اي انگيزه امتثال آنان برتر از دفع خطر يا جلب نفع نسبت به خصوص گذشته يا آينده و نيز برتر از جمع حالتهاي ماضي و مستقبل است، بلكه چون خدا را شايسته پرستش مي دانند او را عبادت مي كنند. گروهي مي كوشند كه اولاً خليفه خدا شوند وثانياً خداوند خليفه آنها باشد.
توضيح اينكه، هر انساني خليفه خدا نيست، زيرا تبهكاران شهوت و بزهكاران غَضَب با تازيانه تحقيرآميز «إن هم إلا كالأنعام بل هم أضَلّ»3. فاقد صلاحيت خلعت خلافت و كسوت نيابت از خداوند خواهند بود، چنانكه طاغيان دسيسه و باغيانِ خديعت و ياغيان خَتِيلَت مكر و سياستبازي با تير توهين آميزِ «شياطين الإنس»4 رجم شده و لايق خلافت الهي نيستند؛ زيرا محور خلافت خداوند علم وعقل است. كسي كه بر اثر ابتلاي به شهوت يا غضب، يا بر اثر اعتياد به نيرنگ و حيله از قلّه علم پايين آمد و از قَلعه عقل به در رفت هرگز براي خلافت خدا صالح نيست؛ زيرا مدار خلافت الهي، علم اسماء و عقل مسمّيات است و جاهلِ خامِل، ذاهل غافل و آفِل نائل را لاف علم و عقل نرسد.
كسي كه خواهان مقام والاي خلافت خداست، بايد در ظلّ تربيت عبادي از آسيب تباهي حيواني و شيطاني رهايي يابد تا به برج علم و اوج عقل نائل آيد و قابل نشان خلافت از خداي بي نشان شود. از اين رو انگيزه سالكِ صالح در عبادتهاي واجب و مستحب، به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كافي، ج 2، ص 84.
2 ـ كافي، ج 2، ص 84.
3 ـ سوره فرقان، آيه 44.
4 ـ سوره انعام، آيه 112.
ويژه در حج و عمره، اين است كه خليفه خدا گردد. شايان ذكر اينكه، چون خلافت درجاتي دارد ـ زيرا برخي از عابدان خليفند و برخي خليفه، براي اينكه حرف «تاء» براي مبالغه است نه تأنيث، چون نه انسان مؤنث است و نه آدم بلكه كلمه «خليفه» مانند كلمه «علامه» براي تفهيم مبالغه است ـ بنابراين، بايد در خلافت به مقام برتر نائل آمد.
غرض آنكه، انسانِ صوري از قلمرو خلافت الهي مطرود است و انسان واقعي در مسير خلافت خدا گام برمي دارد، وقتي كه وارد محدوده خلافت خداوند شد، بر اثر بطلان طفره، همه مراتب آن را با انگيزه هاي عبادي مي پيمايد تا كاملاً خليفه خدا شده باشد و همه كارهاي صحيح و نافع را به اذن خدا و براي قرب به او انجام مي دهد و پيام او در همه اين شئون و مظاهر اين است كه من فلان كار را به اذن خدا انجام مي دهم؛ مانند آنچه قرآن كريم از زبان حضرت مسيح (عليه السلام) نقل مي كند كه همه كارهاي مربوط به آوردن معجزه، آفريدن پرنده از گِل و درمان كور و بَرَص و زنده كردن مرده ها از من به اذن خدا صادر مي شود: «أنِّي أخلق لكم من الطين كهيئه الطير فأنفخ فيه فيكون طيراً بإذن الله و أُبري الأكلمه والأبرص و أُحي الموتي بإذن الله ...»1. خداوند نيز براي حفظ همين مرتبه از خلافت، كارهاي مزبور را به اذن خدا به حضرت مسيح (عليه السلام) نسبت مي دهد: «تُكَلِّم الناس في المهد و كهلاً ... و إذ تَخلق من الطين كهئيه الطير بإدني فتنفخ فيها فتكون طيراً بإذني و تبري الأكمه والأبرص بإذني وإذ تُخرج الموتي بإدني ...»2.
پس از اينكه مقام برين خليفه خدا شدن پيموده شد، آنگاه نوبت به سفر برتر مي رسد و آن اينكه خداوند خليفه خليفه خود شود؛ يعني تاكنون عبد جانشين مولا بود و هم اكنون عبد همه شئون را به مالك اصلي و مليك اصيل واگذار مي كند تامولايش خليفه او گردد، از اين رو هيچ كاري در اين مقام رفيع به بنده اسناد پيدا نمي كند و اگر به حسب صورت به او منتسب شد، به حسب معنا از او مسلوب است. تعبير قرآن كريم در اين باره چنين است: «وما رَمَيتَ إذ رَمَيت ولكنّ الله رمي»3، كه در اينجا خداوند نمي فرمايد: تو به اذن خدا رمي كردي، بلكه مي گويد: اين رمي ظاهري تو، رمي واقعي خدا بود.
البته خليفه خداوند واقع شدن به معناي آيت و مظهر او بودن است؛ چنانكه خدا را خليفه خود قرار دادن به معناي قيم و ولي دانستن اوست و چنين مقامي در سايه قرب نوافل پديد مي آيد كه طبق نقل شيعه و سنّي، حديث قدسي رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) دلالت دارد بر اينكه متعبد و سالك ناسك و بنده محبوب خدا به جايي مي رسد كه خداوند در مقام فعل (نه در مقام ذات) همه مجاري ادراكي و تحريكي او را بر عهده مي گيرد و چشم و گوش و زبان او مي شود. چنين بنده اي كه تحت ولايت الهي قرار گرفته با زبان الهي سخن مي گويد، نه با زبان خود، و با چشم خدايي مي بيند، نه با چشم خود و با گوش الهي مي شنود، نه با گوش خود. غرض آنكه، خلافت بنده نسبت به خدا جز مظهر و آيت بودن براي خدا نيست؛ چنانكه خلافت خداوند نسبت به بنده جز ولايت ويژه و قيم خاص بودن نيست؛ يعني غير از ولايت عامّ و قيوميت همگاني، يك سنخ ولايت خاص و قيوميت ويژه اي خداوند نسبت به متقربان، متعبدان و عارفان مشتاق دارد كه بهره مندي از آن ولا نصيب ديگران نخواهد شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره آل عمران، آيه 49.
2 ـ سوره مائده، آيه 110.
3 ـ سوره انفال، آيه 17.
رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) مظهر بزرگترين اسماي الهي است؛ چون مراد از اسم اعظم نه همان لفظي است كه بدان تكلم مي شود و نه همان مفهوم ذهني اي است كه نفس آن را تصور مي كند، بلكه مقامي خارجي و واقعي است كه نفس متكامل بدان نايل مي شود و حقيقتي واقعي است كه نفس متعالي آن را متحقق مي سازد.
شايد راز اينكه حضرت رسول (صلّي الله عليه وآله) مظهر عظيم ترين اسماء است اين باشد كه او بهترين كسي است كه حج گزارده و به همه اسرار حج و به ويژه تلبيه پاسخ داد. اساس اين مطلب، در توجه به اين نكته است كه اولاً آن حضرت فرمود: خداوند امور والا و بزرگ را دوست مي دارد و امور پست نزد او مكروه است: «إنّ الله تعالي جواد يحب الجواد و معالي الأُمور و يكره سفسافها ...»1، وثانياً از آنجا كه اعتماد به خدا بهاي هر چيز ارزشمند و نردبان تعالي به هر بلندي است: «الثقه بالله ثمن لكن غال و سُلّم إلي كل عال»2، و آن حضرت (صلّي الله عليه وآله) به پروردگارش اعتماد و بر او اتكال داشت، و خداوند تعالي نيز او را به سمت آساني سوق مي داد، بدين ترتيب او متخلق به خُلق عظيم گشت. در نتيجه بهايي را كه با آن بتواند اين چيز گرانبها را خريداري كند و براي رسيدن به آن اوج و بلندي از آن صعود كند دارا بود.
بنابراين، حج رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) موازي با معراج او بود؛ چنانكه امام صادق (عليه السلام) در بين علت احرام رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) از مسجد شجره فرمود: «چون آن حضرت به آسمان برده شد و به موازات شجره رسيد ندا داده شد: «يا محمّد!» و آن حضرت گفت: «لبيك». آنگاه ندا رسيد كه آيا تو را يتيمي نيافته كه در پناه خود جاي داديم؟ آيا تو را در كودكي در بيابان مكه ره گم كرده و حيران نيافته و رهنمايي نكرديم؟3. آن حضرت (عليه السلام) گفت: «إنّ الحمد والنعمه والملك لك لاشريك لك».(4)
اما لبيك در اسلام، زاري و لابه درگاه واحد محض و بانگي خيره كننده عليه هر نوع شرك جلي يا خفي است. بنابراين، براي غير خداي سبحان ظهوري نمي ماند تا كسي بدو پناه برد و قدرتي براي غير خداي سبحان نيست تا كسي به آن چنگ زند، بلكه در آنجا ولايت مطلقه از آن خداق حق است: «هُنالك الوَلايه لله الحقّ». اين نكته براي كسي كه شاهد بلند شدن فرياد و بانگ لبيك در دشت و بيابان بوده و به هنگام برآمدن بر روي هر تپه و پُشته اي و فرود آمدن در هر دشت و صحرايي برگرفتن آن مداومت ورزيده، به خوبي روشن و نمايان است.
آنچه از نصوص اهل بيت (عليهم السلام) فهميده مي شود نيز بر اين نكته گواه است؛ از جمله اينكه: هر كسي كه سنّتي جاهلي را به كار بندد يا به پليدي مال حرام آلوده شود و لبيك گويد، هنگام لبيك گفتن به او گفته مي شود: «لا لبّيك عبدي ولا سعديك!»5.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحار، ج 89، ص184.
2 همان، ج 75، ص 363.
3 ـ سوره ضحي، ايات 6ـ7.
4 ـ وسائل الشيعه، ج 8، ص 224-225.
5 ـ وسائل الشيعه، ج 8، ص 102-103.
اسرار طواف
يك: درس توحيد و خداپرستي
حج گزاراني كه از دور ونزديك به مكه مشرف مي شوند در هر شرايطي برگرد كعبه طواف كرده و آن را محور گردش خود قرار مي دهند . اين گردش مستمر -كه در قالب طواف واجب و برترين عمل مستحب در مسجدالحرام انجام مي شود- نماد نظام واحد جهان و احديت پروردگار است: قل هو الله احد
گردش پروانه وار بر گرد كعبه نفي همه ابعاد شرك و اقرار و اعتراف به اهديت ذات اقدس پروردگار است .
منظره طواف -كه انسان هايي از نژادهاي مختلف ، فرهنگ هاي گوناگون و شكل هاي مختلف همه بر گرد يك نشانه مي گردند- حقيقت توحيد را تداعي مي كند. اگر بنا باشد عينيت توحيد در تصويري نشان داده شود آن نقش طواف است. در روايات آمده است: « كعبه چهار گوش است چون بيت المعمور چنين است و كعبه برابر با بيت المعمور در آسمان ها است و آن چهار ضلعي است . چون عرش داراي چهار ضلع است و بيت المعمور برابر عرش الهي است . عرش الهي نيز چهارگوش است ؛ چون كلمات بنيادين دين چهار جمله است : سبحان الله ، الحمد لله ، لا اله الا الله و الله اكبر » 1
اين كه حقيقت اين برابري چيست، آيا مكاني است يا رتبي ؛ بسيار سخن دارد ؛ ولي ارتباط كعبه و چهار ضلع بودن آن با اين چهار جمله بسيار قابل توجه است .
« سبحان الله» نفي هر گونه نقص و كاستي از ذات اقدس الهي است .
«الحمد لله» انتساب همه ستايش ها به خداوند و روا بودن آن براي پروردگار يگانه است.
او صفات جمال را در خود دارد و برا ي هر گونه ستايش سزاوار است.
« لاااله الا الله » نفي هر معبود در مرحله توحيد نظري است ؛ چرا كه ذات داراي همه صفات كمال و مبرا از هر گونه نقص و كاستي ، تنها معبود شايسته هستي است و دومي ندارد .
« الله اكبر» بيان توحيد عملي است كه گوينده هيچ چيز را از او بزرگتر نمي داند. از اين رو مراعات حق او را از همه حقوق بالاتر دانسته و در مقام عمل نيز اين حق را مراعات مي كند.
دو: نمونه تشكيل امت واحد
قران و آموزه هاي آن مسلمانان را يك امت و يك پيكر واحده مي داند: و ان هذه امتكم امه واحده و اَنا رَبُكمَ فَاعبُدوُن2 ؛ از اين رو هر گونه تفرقه را نا پسند دانسته و مسلمانان را به ترك جدال هاي بي مورد فرا خوانده است و با تكيه بر محور وحدت - كه قرآن و سنت و رهنمود هاي آن است- آنان را در تشكيل يك امت و يك مجموعه واحد دعوت كرده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- علل الشرايع ،ج2،ص288
2 - انبياء،97
طواف- كه از مهمترين اركان حج است و علاوه بر مقدار واجب تكرارآن نيز مستحب است- الگويي از ههمزيستي و در كنار يكديگر قرار گرفتن است . نژادها، قبيله، مليت، فرهنگ، و با هر سطح از برخورداري و .. مي توانند بر محور توحيد و عبوديت خداي يگانه ، در كنار هم قرار گيرند و به صورت يكپارچه خود را در جهان مطرح سازند و آنچه را كه مانع اين همدلي و همراهي است به كناري نهند. و در عين تفاوتها در حركتي هماهنگ و منظم در كنار هم قرار گيرند.
سه: ذكر و ياد الهي
ياد خدا ، يكي از اهداف طواف است، پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرمود: « و أمر بالحج و الطواف لاقامه ذكر الله » آن حضرت يكي از اسرار وجوب طواف را به پاداشتن ياد خدا دانسته است، چون انسان با تكرار طواف و گردش به دور خانه خدا ، ياد او را هميشه به پا
مي دارد.(1)
چهار: اعلام اطاعت و بندگي
سربازان به منظور اعلام آمادگي كامل ، در برابر فرمانده كل رژه رفته و اطاعت از او را اعلام مي كنند . طواف كنندگان نيز با طواف خود ، بندگي و اطاعت از خداوند بزرگ را در رخانه دوست به وي و جهانيان اعلام مي كنند .
پنج : همساني با عرشيان
آن كه بر گرد كعبه طواف مي كند ، بايد بداند كه پيرامون عرش الهي مي گردد و با طواف كنندگان اطراف عرش هم نوا مي شود: و تَرَي المَلائِكهَ حَافِين مِن حَول العَرش يسبحون بِحَمد ربهم)(2)
محي الدين عربي مي گويد : كعبه نيز زبان حالش تقاضاي طواف از حج گذار است ، يعني اگر حاجي علاقه مند طواف است كعبه نيز همانند او به وي علاقه مند است .(3)
شش: آزادي از قيد و بندها و طاغوت ها
قران كريم در دو آيه ، از كعبه به عنوان بيت عتيق نام برده است : ثُم ليقضوا تَفَثَهم وَاليوفوا نذورهم و اليطوفوا بالبيت العتيق4 و لكم فيها منافع الي اجل مسمي ثم محلها الي البيت العتيق5
با توجه به معناي عتيق ( آزاد) طواف كننده بايد خود را از هرچه غير خدايي است آزاد و تمام بندهاي مادي را پاره كند و تسليم خداوند بزرگ شود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - محجهه البيضا ،ج2، ص350
2 - زمر،75
3 - محي الدين عربي ، فتوحاتت مكي ، بابب 72
4 - حج،29
5 - همان ،33
هفت: آمرزش خواهي از خدا
يكي از اسرار باطني طواف بازگشت به خدا و پاك شدن از گناهان است1. از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است « با پدرم امام باقر (عليه السلام) در حجر اسماعيل بوديم و ايشان مشغل به نماز بودند كه مردي آمد و سلام كرد آنگاه گفت : سه سوال دارم : نخست اين كه فلسفه طواف اين خانه چيست ؟ پدرم فرمود : خداوند متعال وقتي به ملائكه امر فرمود آدم را سجده كنند و ملائكه در آغاز نپذيرفتند خداوند بر آنان غضب كرد ! سپس ملائكه از خداوند طلب آموزش و توبه نمودند. خداوند امر كرد تا به طواف بيت المعمور مشغول شوند. براي فرزندان آدم نيز كعبه قرار داد تا سبب آمرزش گناهان شود .(2)
هشت: پيوند نماز و طواف
طواف همانند نماز است يك عبادت است كه در دو شكل ( يكي متحرك و ديگري ساكن) انجام مي شود . عشق در رفتار عاشق به دو گونه تجلي مي يابد : يا با آرامش و گوشه نشيني و زمزه عشق سرودن (نماز) و يا برخاستن و به جنبش درآمدن و از خود بي خود شدن ( طواف) . البته طواف رمزي فراتر از نماز دارد. چون درنماز استقبال و روي آوردن به كعبه شرط است ؛ ولي در طواف سالك خدا را در يك جهت نمي بيند بلكه خدا راهميشه و در همه جا حاضر و ناظر مي بيند از اين رو در طواف به طرف قبله بودن شرط نيست و طواف كننده با تمام وجود درك مي كند كه و لله المشرق و المغرب فاينما تولوا فثم وجه الله ان الله واسع عليم3
بنابراين طواف نماد درك حضور خداوند در همه جهات و ابعاد است.
نه: درس اعتقاد وايمان
طواف يك سير كامل اعتقادي است ؛ از توحيد گرته تا معاد . حج گزار با شروع طواف از گوشه كعبه به آغاز حيات خود و آفريننده اش است متوجه مي شود و توحيد را سر لوحه اعمال و رفتار هاي خود قرار مي دهد . آن گاه در مسير خود ما بين مقام ابراهيم و خانه خدا اعتقاد خود را به پيامبران و اطاعت و تبعيت از آنان نشان مي دهد. در ادامه .قتي حجر اسماعيل و مستجار را دور مي زند. ياد و نام پيشوايان معصوم را گرامي مي دارد و ولايت و امامت آنان را اعتقاد و شعار خود قرار مي دهند . پس در پايان به مكان نخستين باز مي گردند و اين همان توجه به معاد و بازگشت به مقصد اصلي 0 انا لله و انا اليه الراجعون ) است . علاوه بر اين منظره طواف ( ورود مداوم عده اي به مطاف و خروج جمعي ديگر از آنان مي تواند اشاره اي به حضور انسان ها در اين جهان ( مبدا) و خروج از آن داشته باشد(معاد) يادآوري اين نكته علاوه بر ياداوري كردن رستاخيز و رشد انسان ها ، درس ديگري از توحيد و پايبندي به مسائل اعتقادي مي دهد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - علل الشرايع ،ج2،ص310
2 - كافي ،ج4،ص188
3 - بقره،115
ده: پناهندگي به دامان رحمت الهي
طواف پناهندگي به درگاه الهي و التجا به پيشگاه رحمت و لطف او است در اين مدار او خواسته ها ، دعاها و نيازهايش را صميمانه و عاجزانه مطرح مي سازد . تنها از او ياري مي خواهد و دامان لطف و عنايت او را بهترين پناهگاه مي داند . ملتزم به حريم عنايت او و پناهنده باب مرحمت او مي شود . تنها به او التجا مي كند و از مدار لطف و بخشندگي او خارج نمي شود.
امام سجاد (عليه السلام) مي فرمايد: هر بار كه به در كعبه رسيدي بر پيامبر او درود فرست و در طواف بگو : خدايا به تو نياز دارم و بيمناك و پناهنده ام نامم را عوض نكن و جسمم را تغيير مده (اللهم اني اليك فقير و اني خائف مستجير ... » 1
علاوه بر اين طواف مبارزه اي مداوم و خستگي ناپذير با شيطان وشكستن زنجير هاي اسارت و درماندگي است . طواف يعني پناهندگي به درگاه حضرت حق و استمداد از او براي رهايي از وسوسه ها و توطئه هاي شوم شيطاين . امام سجاد (عليه السلام) هر گاه به حجر مي رسيد سرش را بلند كرده مي گفت : « خدايا به رحمت خود مرا وارد بهشت كن ...شر فاسقان جن وانس و شر فاسقان عرب و عجم را از من دور ساز ( و ادرا عني شر فسقه الجن و الانس ..)(2)
سير معنوي و روحي در طواف و توجه وافر به مسائل عبادي و اخلاقي نشانه مبارزه بي امان با شيطان و دوري از گناهان و پليدي ها است به طوري كه شياطين كمترين نفوذ را در طواف كنندگان دارد .
يازده: حضور در جمع مسلمانان
طواف در عين حال كه عبادتي فردي است ؛ ولي با حضور در جمع گسترده مسلمانان صورت مي گيرد و اين نشان مي دهد كه حضور همه جانبه و با شكوه در جمع عموما مطلوب بوده و گوشه گيري و انزوا و فرد گرايي مورد توجه دين نيست
در واقع شكوه و زيبايي اين عبادت با حضور همگاني و گسترده مسلمانان صد چندان مي گردد و تسبيح و تنزيه الهي با شور و اشتياق هر چه بيشتر به جاي آورده مي شود. به همين جهت مطاف هيچ وقت خالي از جمعيت نيست و عده اي همواره در حال طواف خانه خدا هستند باشد كه مورد لطف و عنايت حق تعالي قرار گيرند ( ان الله يباهي بالطائفين ) و به يقين نظر رحمت الهي به جمع مسلمانان بيشتر و يقيني تر است .
دوازده : دلسپردگي و عشق به محبوب :
طواف تجلي كامل عشق و محبت انسان به آفريدگار خود است . حج گذار با طواف و چرخيدن گرد خانه دوست اشتياق و علاقه وافر خود را به محبوب واقعي اعلام مي دارد و تنها او را شايسته دوستي و عشق ورزي مي داند . در نزد اهل فرهنگ و ادب نيز گرد كسي چرخيدن نشانه عشق شديد به وي و بيانگر پيوند و ارتباط وثيق با وي است
اي تير غمت را دل عشاق نشانه
خلقي به تو مشغول و تو غايب ز ميانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 -الحج و العمره في كتاب السنه ،ص404،ح536
2 -همان ، ص302،ح536
مقصود من از كعبه و بتخانه تويي تو
مقصود تويي كعبه و بتخانه بهانه
يكي از نويسندگان گفته است « طواف و به گرد چيزي چرخيدن علامت كمال علاقه و نشانه محبت است آن چنان كه پروانه عاشق شمع آن قدر بر گرد شمع مي چرخد كه عاقبت خود را با بال و پري سوخته به پي شمع مي افكند . حاجي واقعي نيز كه آتش اشتياق لقاي پروردگار در دلش شعله ور است و بار سفر بسته و از وطن مالوف و خانه و كاشانه و فرزند و زن بريده و لبيك گويان خود را به پاي ديوار خانه محبوب رسانيده است پروانه وار گرد شمع فروزان خانه توحيد مي چرخد و با حركت دايره اي بر گرد خانه حق نشان مي دهد كه جز حق چيزي نمي خواهد و جز حق چيزي نمي جويد و مجذوب هيچ عاملي جز حق نيست.(1)
سيزده : نشانه خوف و رجا
طواف مي تواند رمزي از حيرت و سرگرداني و بيان خوف و رجاي انسان باشد . وي از طرفي اعمال و گفتار هاي ناپسند خود را به ياد مي آورد و از عاقبت بد فرجام خود به هراس مي افتد . پس به درگاه معبود مي شتابد و حيران و خائف به گرد خانه مي چرخد تا لطف او ررا به خود جلب كند و از اين سرگرداني به در آيد .
از طرفي رحمت و كرامت محبوب را به ياد مي آورد و ضيافت قدسي او را نشانه اي از آمرزش خود مي داند و در طواف چشم اميد به آن دارد . اين خوف و رجا يكي از پسنديده ترين حالتهاي انساني است كه مي توان به خوبي در طواف بيت العتيق آن را مشاهده كرد و تلاش حج گزاران را براي رسيدن به آرامش و رستگاري ستود .
چهارده : در فكر و ذكر محبوب
طواف با هم بودن و در عين حال بي همه بودن است ، يعني هرچند حج گزار در جمع با شكوه و عظيم طائفان قرار مي گيرد و در كنار سياه و سفيد ، زن و مرد ، جوان و پير به طواف خانه خدا مي پردازد با اين حال با بي توجهي نسبت به ديگران و حضور قلب فراوان به عبادت و تسبيح آفريدگار خود مي پردازد ، و دل در سوداي او مي بازد . وجود ديگران به خصوص نامحرمان او را از توجه به حق باز نمي دارد و مانع عشق ورزي اش نمي شود .
او بجد مشغول ذكر و دعا مي شود و به مناجات و راز و نياز با معبود مي پردازد و در حالي كه با خيل عظيم مسلمانان در حركت است دل و فكر خود را معطوف حضرت حق تعالي مي دارد و اين سر ماندگاري و زيبايي طواف است .
پانزده : كانون پيوند يكتا پرستان و صالحان
طواف نقطه اتصال موحدان و صالحان در طول تاريخ زندگي بشريت است . از زمان حضور حضرت آدم بر روي زمين و ساخت بناي كعبه يكتا پرستان و مومنان به خدا همواره در اين خانه مقدس به عبادت پرداخته اند . بيت الله الحرام شاهد حضور خالصانه و عابدانه بسياري از پيامبران و اوصياي نان بوده است ( چنان كه عده اي هم در انجا مدفون شده اند)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 -حج مقبول ،ص114
اين ياد آور پيشينه طولاني خداپرستي و حق خواهي و مبارزه با بت پرستي و كفر است و هر حج گذار بايد اين خاطرات را زنده نگه دارد و پيوندو پيمان خود را با همه صالحان و مومنان اعلام نمايد.
امام صادق ( ع) در اين باره مي فرمايد « . . جعله محل انبيائه و قبله للمصلين اليه فهو شعبه من رضوانه »1« آنجا را جايگاه پيامبران و قبله گاه نماز گزاران قرار داده است پس آن شعبه اي از رضاي خدا است »
شانزده : آزمون و ابتلاي انسان ها
طواف خانه سنگي و تحمل بعضي از سختي ها و شدت هاي آن ( از جمله فشار و ازدحام جمعيت ) نوعي آزمون و ابتلاي مردم است تا ميزان تعبد و تسليم بودن آنان اشكار شود . امام علي (عليه السلام) در خطبه قاصعه فرموده ( آيا نمي بينيد كه خداوند پيشينيان را از زمان حضرت آدم (عليه السلام) تا آخرين انسان اين عالم به وسيله سنگ هايي آزمود كه نه زيان مي رساند و نه سود و نمي بيند و نه مي شنود)( الا ترون ان الله جل ثنائه اختبر الاولين من ... )(2)
امام صادق (عليه السلام) نيز در پاسخ اعتراض ابي العوجاي ملحد كه مي گفت تا كي اين خرمن را با پاها مي كوبيد و به اين سنگ پناه مي بريد و همچون شتران فراري در اين خانه هروله ( طواف ) مي كنيد ... فرمود :
« اين خانه اي است كه خداوند به وسيله آن بندگانش را به پرستش خود فرا خوانده است تا در انجام آن ميزان طاعتشان را بسنجد... پس آن شعبه اي از رضاي الهي و راهي به سوي آمرزش خدايي است ...» ( هذا بيت استعبد الله به خلقه ليختبر طاعتهم في اتيانه ..)(3)
هفده : كانون وحدت و عظمت مسلمين
طواف اوج شكوه و عظمت مسلمانان و كانون وحدت و همدلي و يك رنگي آنان است . وحدت و پيوند مسلمانان از هر نژاد و كشوري در طواف تجلي مي كند و دشمني ها خود خواهي ها ، و كينه توزي ها در آن به فراموشي سپرده مي شود . انسان در طواف،احساس تنهايي و بيگانگي نمي كند ؛ بلكه خود را جزئي از امت اسلامي مي داند؛ امتي كه در يك مسير و هماهنگ و هم شكل در حركت مداوم است و بر گرد يك كانون محوري مي گردند و يك هدف و مقصد دارند. اين عظمت و همدلي لرزه بر پشت دشمنان مي اندازد و نور اميد بر دل دوستان مي افكند و برتري و فضيلت امت اسلام را نشان مي دهد .
هجده: پاسداشت حدود الهي
يكي از وظايف مسلمانان بزرگداشت حدود و مقررات الهي و كوچك نشمردن آنها و پرهيز از تجاوز به حريم آنها است . اين امر در طواف مورد توجه قرار گرفته است. درحقيقت طواف به جهت مسائل مختلف آن تمريني است تا مسلمانان بتوانند حدود و مقررات الهي را پاس بدارند:« و ليحفظوا بالبيت العتيق ذلك و من يعظم حرمات الله فهو خير له »4
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 -الحج و العمره في كتاب السنه ،ص196، ح283
2 - همان ،ص190،ح283
3 - همان ،ص194،ح283
-4 حج ،29 و 30
راز تلبيه
احرام و لبيك گفتن به معناي پاسخ دادن به نداي وحي و اجابت دعوت الهي است. از اين رو حج گزاران راستين و زائران حقيقي كعبه هنگام تلبيه آنچنان به هراس عقلي بيمناك مي شدند كه رنگ آنان زرد شده، صدايشان مي گرفت، چنانكه گاه مدهوش مي شدند و مي گفتند: مي ترسيم به ما گفته شود: به درستي به نداي حج پاسخ ندادي: «لالبيك ولا سَعدَيك»1.
راز لبّيك گفتن، طبق بيان امام سجاد (عليه السلام) اين است: «خدايا پيمان مي بندم كه از اين پس جز به طاعت تو زبان نگشايم و زبانم را بر همه گناهان ببندم»؛ يعني تلبيه، تطهير زبان از همه گناهان مربوط به آن است. زبان زائر بيت الله، زبن طاهر است؛ يعني هرگز شهادت دروغ نمي دهد، غيبت نمي كند، دروغ نمي گويد، تهمت نمي زند و كسي را با زبان مسخره نمي كند.
پس سرّ تلبيه، زبان به حق و طاعت گشود و از گفتار باطل و معصيت رستن است، آن هم نه تنها در محدوده زماني حج و عمره، بلكه براي هميشه. زبان، جِرمش اندك ولي جُرمش زياد است. گناهان فراواني همچون: انكار حقّ، ادعاي باطل، غيبت، تهمت، دروغ، سخن چيني، ناسزاگويي، افترا، مسخره كردن و مانند آن با زبان انجام مي گيرد.
دوره سازندگي معنوي
اين دوره سازندگي آنچنان در جامعه اسلامي مؤثر واقع شد كه آنان كه از خوردن سوسمار در دوران توحّش جاهلي نمي گذشتند وبراي شكار آن بر يكديگر پيش مي گرفتند، اكنون به فرمان الهي از آهوان صحرايي مي گذرند و در دوران تمدن اسلامي بر اثر فرمان وحي، بر همه اميال و خواسته هاي خود پيروز مي شوند. دوره پربار احرام در ساختن انسان چنان تأثير بنيادين دارد كه ثمره گواراي آن در عينيت جامعه معتقد و متعهد به محتواي حج و زيارت، به خوبي مشهود است.
خلاصه اينكه، همه اموري كه موجب تيرگي روح و آلودگي جان مي شود در حال احرام تحريم مي گردد تا جان خالص و روح پاك، شايسته طواف خانه خدا گردد، خانه اي كه از هر آلودگي پاك و از هر آغشتگي منزه است.
خانه خدا محور حريت و مدار آزادي است، از اين رو مُحرمي كه آهنگ زيارت آن را دارد، حق ندارد صيد حرم را اسير كند يا در اسير شدنش كمك كند يا آن را برماند يا صياد را به آن راهنمايي كند؛ زيرا همه اين كارها با روحيه آزاديخواهي مخالف است و تا انسان آزاد نشود صلاحيت طواف كوي آزادي را ندارد.
احرام و رعايت حدود آن، روح را از هر بندي رها و از قيد هر شهوت و غضبي آزاد و مغز را از هر فكر باطلي پاك و دل را از هر خيال خامي نجات مي بخشد.
ادب ورود به مسجد الحرام
از آنجا كه حج، توحيد ناب است و در آن شركي نيست و بلكه هر گونه بت را طرد مي كند، استحباب دخول به مسجد الحرام از باب «بني شيبه» نيز راي در همين راستا دارد. سرّ آن طبق بيان امام صادق (عليه السلام) اين است: هنگامي كه امام علي (عليه السلام) بر دوش رسول
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحار، ج 47، ص 16 و چ 64، ص 337.
اكرم (صلّي الله عليه وآله) رفت و بت «هبل» را از بالاي كعبه به زير انداخت، آن بت در باب بني شيبه به خاك سپرده شد، از آن پس ورود به مسجدالحرام، از باب بني شيبه سنّت شد.(1)
اين شيوه، يعني گذاردن «هبل» در زير گامها ولگدمال كردن آن، نمونه اي والا براي به فراموشي سپردن شرك و ميراندن آن به بدترين شكل است؛ زيرا هنگامي كه حق جلوه كند، مجالي براي باطل سابق يا لاحق باقي نمي ماند: «قل جاء الحقّ و ما يبدي الباطل و ما يعيد»2. به عبارت ديگر حق با باطل الفت و سازگاري نداشته جمع نمي شود و باطل جايگاهي ندارد، چه بخواهد باطل سابق دوباره اعاده گردد، يا آنكه باطلي نو به ظهور آيد. پس با وجود حق، باطل را اعاده و ابتدايي نيست.
امام سجاد (عليه السلام) از شبلي پرسيدند: آيا در مقام ابراهيم (عليه السلام) ابراهيم گونه نماز خواندي و بيني شيطان را به خاك ماليدي؟
كسي كه با معرفت به اسرار عبادت، به حج و زيارت مي رود قدم جاي قدم انبياء و ائمه (عليه السلام) مي گذارد. در نتيجه آنگاه كه به مقام ابراهيم مي رسد در مكانت ابراهيم (عليه السلام) مي گذارد. در نتيجه آنگاه كه به مقام ابراهيم مي رسد در مكانت ابراهيم (عليه السلام) ايستاده و ابراهيم گونه نماز مي خواند و بيني شيطان را به خاك مي مالد. اما كسي كه در حال نماز، خلوص و خضوع و حضور قلب ندارد، او به جاي ابراهيم نايستاده است؛ زيرا تنها مخلصان كه وسوسه هاي شيطان در آنها اثر نكرده، خاطرات شيطاني در صحنه نفسشان راه پيدا نمي كند و دسيسه هاي بيگانگان هم در مرزهاي فكري آنان رخنه و نفوذ ندارد، بني شيطان را به خاك مي مالد. اما كسي كه در حال نماز، خلوص و خضوع و حضور قلب ندارد، او به جاي ابراهيم نايستاده است؛ زيرا تنها مخلصان كه وسوسه هاي شيطان در آنها اثر نكرده، خاطرات شيطاني در صحنه نفسشان راه پيدا نمي كند و دسيسه هاي بيگانگان هم در مرزهاي فكري آنان رخنه و نفوذ ندارد، بيني شيطان را به خاك مي مالند. اما كسي كه گرفتاردسائس و وساوس و سياست بازيها و مانند آن است، او طعمه شيطان است و شيطان بيني او را به خاك ماليده است.
سعي
يكي ديگر از مناسك حج و عمره، سعي بين صفا و مروه است و اين هروله اي مخصوص، مِنَ الله وإلي الله است. همچنين فرار از خدا به سوي خدا، و هجرت از او به سوي اوست و پناه گرفتن از او به سوي او و پناهندگي به او از اوست. چنانكه امام باقر (عليه السلام) درباره آيه شريفه «فقرُّوا إلي الله إنّي لكم منه نذيرٌ مبين»3، فرمود: مراد اين است كه به سوي خداي عزّوجلّ حج كنيد: «حجّوا إلي الله عزّوجلّ»4 و اين همان توحيد نابي است كه جز خدايي كه اوّل و آخر است آن را همراهي نمي كند.
خداي سبحان درباره صفا ومروه و سعي بين آن دو كوه فرمود: «إنّ الصفا والمروه من شعائر الله فمن حجّ البيت أو اعتمر فلا جناح عليه أن يطّوّف بهما و من تطوّع خيراً فإنّ الله شاكر عليم».(5)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسائل الشيعه، ج 9، ص 323.
2 ـ سوره سبأ، آيه 49.
3 ـ سوره ذاريات، آيه 50.
4 ـ وسائل الشيعه، ج 8، ص 5.
5 ـ سوره بقره، آيه 158.
ترديد بين خوف و رجاء
سعي بين صفا و مروه، برابر بيان نوراني امام سجاد (عليه السلام) به سوي حق دويدن است؛ چنانكه تردّد بين آن دو كوه به معناي بودن در حالت ممدوح بين خوف و رجاست. مؤمن نه آنچنان است كه هيچ اميدي نداشته و فقط بترسد و نه آنچنان كه بدون هيچ واهمه اي همه هستي اش اميد باشد.
خداي سبحان، عالِمان با عملي را كه از پايان كار خود هراسان و به لطف حق اميدوارند، اين چنين مي ستايد: «أمن هو قانت اناء الّيل ساجداً وقائماً يحذر الاخره ويرجوا رحمه ربه قل هل يستوي الذين يعلمون والذين لايعلمون»1. مردان الهي از خداوند كه جمال محض و أرحم الراحمين است، ترسي ندارند، بلكه آنان از پايان كار خود بيمناكند.
مؤمن همواره بين خوف و رجا به سر مي برد گرچه شدت و ضعف آن دو در مقاطع مختلف زندگي او، متفاوت است و اين سرّ در سعي بين صفا و مروه جلوه گر است.
نيل به صفاي الهي و مروّت
سعي زائر آنگاه كه رو به جانب صفا دارد اين است كه خود را تصفيه كرده، از صفاي الهي برخوردار شود و وقتي به سوي مروه مي رود، سعي مي كند تا مروّت و مردانگي به دست آورد؛ زيرا «مروه» رمز مروّت و مردانگي، و «صفا» نشان تصفيه و تهذيب روح است.
اسرار وقوف
اميرالمؤمنين امام علي (عليه السلام) درباره راز وقوف درعرفات فرمود: عرفات خارج از مرز حرم است و مهمان خدا بايد بيرون دروازه، آنقدر تضرّع كند تا لايق ورود حرم شود.(2) از اين رو شب و روز عرفه دعاهاي مخصوص دارد كه جزو فضايل برجسته و وظايف مهم روز عرفه است. بنابراين، خداوند اين گونه مهمانان خود را براي ورود در خانه اي كه انبيا (عليهم السلام) به طهارت آن قيام و اقدام كرده اند: «وعهدنا إلي إبراهيم و إسمعيل أن طهّرا بيتي»3 تطهير و پاك مي كند؛ زيرا خداوند در خانه پاك، تنها مهمانان پاك را مي پذيرد.
عرفات، سرزمين دعا
روز عرفه روز دعا و نيايش است و اگرچه روزه آن روز مستحب است، ليكن اگر روزه گرفتن آن روز موجب ضعف شود، آن گونه كه انسان نتواند دعاهاي اين روز را بخواند، خواندن دعا بر روزه گرفتن مقدم است.
نقش نيايش در وصول به رحمت بيكران الهي، با بيان امام صادق (عليه السلام) كه فرمود: «الدُّعاء كهف الأجابه كما أنّ السّحاب كهف المطر»4 به خوبي روشن است طبق اين بيان نوراني همان طور كه ابر، قرارگاه باران است، دعا نيز قرارگاه اجابت است. به بيان ديگر،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره زمر، آيه 9.
2 ـ كافي، ج 4، ص 224.
3 ـ سوره بقره، آيه 125.
4 ـ كافي، ج 2 ص 471.
اجابت در درون دعاست، همان طور كه باران در نهاد ابر تعبيه شده است. بنابراين، چنانكه كسي با حسن ظن و خالصانه و عارفانه و به نحو عام دعا كند، خدا هم اجابت خواهد كرد. بخش مهمي از پيروزي انبياي بزرگ (عليهم السلام) نيز به بركت دعا بوده است، زيرا تظاهرات و عمليات، بخش «جسماني» پيروزي را تشكيل مي دهد ولي دعا ونيايش «روح» ظفر است، چنانكه امام علي بن موسي الرضا (عليه السلام) همواره به اطرافيان خويش مي فرمود: بر شما باد به سلاح پيامبران: «عليكم بسلاح الأنبياء». آنگاه در پاسخ اينكه سلاح آنان چه بود؟ مي فرمود: دعا1.
دعا تنها چيزي است كه خدا آن را به انسان تمليك كرده است. انسان جز دعا و تضرع در پيشگاه خداوند مالك چيزي نيست: «يا سريع الرضا اغفر لمن لا يملك إلا الدّعاء»2. از اين رو در برابر دشمن درون، سلاحي جز ناله ندارد: «و سلاحه البكاء»3. دشمن بيرون را مي توان با سلاح سبك و سنگين از پا درآورد ولي شيطان و دشمن سرسخت درون را تنها با اشك در برابر خدا مي توان رام كرد. بنابراين، كسي كه اهل ناله نيست، مسلح نيست و اگر كسي مسلح نباشد پيروز نخواهد شد، زيرا انسان تا زماني كه خود را مي بيند، خدا را نمي بيند و به درگاه او تضرّع و اظهار عجز نمي كند، وقتي ننالد در نبرد با اهريمن درون و بيرون شكست مي خورد.
گرچه همه حالات زندگي براي نيايش مناسب است ولي دوران پربار حج و حضور در مواقف آن، شكوه بيشتري براي دعا و تأثير فراوانتر براي نيايش به درگاه پروردگار جهان دارد و چون دعا از ضمير صاف، مورد قبول است و احرام و آهنگ كعبه آزاد و پاك، در تصفيه ضمير تأثير به سزايي دارد، نيايش در حج و دعا در مواقف آن بهترين اثرها را به همراه خواهد داشت. از اين رو براي هر برنامه از مناسك حج، دستور ويژه اي در مورد نيايش داده شده است و عمده آن دعاي عرفه در صحراي عرفات و همراه توده مردم گرد آمده از سراسر جهان وعشاق مشعر و مشتاقان كوي مناست.
بر اساس آيه شريفه «وإذا سألك عبادي عنّي فإنّي قريبٌ أُجيب دعوه الدّاع إذا دعان فليستجيبوا لي وليؤمنوا بي لعلَّهم يرشدون»4 آنچنان قرب الهي محقق است كه در پاسخ سؤال از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) خداوند خود مستقيماً جواب سؤال را بر عهده گرفته، به پيامبرش نفرموده «تو در جواب سائل چنين بگو» بلكه خود سبقت جسته و مبادرت به پاسخ فرموده، نزديكي خود را به بندگان متذكر شده است.
استاد علامه طباطبايي (قدس سره) در تفسير ارزشمند خود، الميزان مي گويد:
اين آيه موضوع دعا را با شيواترين بيان و دقيق ترين اسلوب و زيباترين شكلي مطرح كرده است. در اين آيه، اولاً اساس سخن بر گويندگي ذات اقدس الهي، به صورت متكلم وحده، گذارده شده است، نه غيبت و مانند آن، واين امر خود نشان دهنده كمال عنايت به اين موضوع است. ثانياً به جاي اينكه مثلاً گفته شود: «إذا سألك النّاس»، عبارت «عبادي» را به كار برده كه اين خود از عنايت بيشتري حكايت دارد. ثالثاً واسطه در جواب حذف شده، و بدون واسطه، چنين آمده است: «إني قريب» و نفرموده: «فقل إني»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ همان، ص 468.
2 ـ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
3 ـ همان.
4 ـ سوره بقره، آيه 186.
يا «إنّه قريب». رابعاً اين جمله با حرف «إنَّ» مورد تأكيد قرار گرفته است. خامساً مسئله قرب خدا با صفت «قريب» وصف شده نه با فعلي كه بر قرب دلالت داشته باشد و در حقيقت بدين ترتيب بر ثبوت و دوام قرب تأكيد شده است. سادساً اجابت با فعل مضارع «اُجيب» ذكر شده تا بر تجدّد و استمرار اجابت دلالت كند. سابعاً اجابت دعا با جمله (شرطي) «إذا دعان» مقيد شده است، يعني چنانچه مرا بخواند، و اين قيد مطلب زايدي بر عبارت «دعوه الداع» ندارد، بلكه عين همان است و فايده چنين قيدي اين است كه اجابت دعا، مقيد و مشروط به هيچ قيد و شرطي نيست، چنانكه در آيه شريفه «اُدعوني أستجب لكم»1 آمده است.
بين خالق و مخلوق حجابي نيست
بين عبد و مولا جز همان بنده حجابي نيست: «وأنّك لا تحتجب عن خلقك إلا ن تحجبهم الأعمالُ (الآمال) دونك».(2) گرچه در اشياي مادي بين «محجوب» و «محجوب عنه»، «حاجبي» قرار مي گيرد، ليكن در معنويات، حاجب يعني محجوب است. از اين رو بين خلق و خالق، حجابي جز خود خلق نيست: «ليس بينه و بين خلقه غيرخلقه»3.
همان گونه كه در طليعه پيام الهام بخش امام خميني (قدس سره الشريف) به حجاج بين الله الحرام آمده است، انسان براي رهيدن از اين حجاب، بايد از خويشتن سفر كرده، از خواسته هاي خود هجرت كند، تا مصداق (و من يخرج من بيته مهاجراً إلي الله)4 شود. اگر كسي از خود سفر نكرد مرگش ممكن است او را از جهنم برهاند و به بهشت برساند، اما به جنّه اللقاء راه پيدا نمي كند و اگر كسي از خودبيني نجات پيدا كرده راه مشاهده اسرار الهي برايش باز است.
ايام حج و مناسك آن و به ويژه سرزمين عرفات بهترين فرصت براي رهايي از خودبيني و هجرت از بيت نفس است. قرآن كريم در تبيين اين هجرت مكانتي چنين فرمود: از پليدي و زشتي مهاجرت كن: «والرُّجز فَاهجُر»5. اگر كسي از پليدي هجرت كند و از تنگناي طبيعت به درآيد، هر گونه مرگي كه به سراغ او بيايد، خداوند خودش عهده دار اجر اوست: «فقد وقع أجره علي الله»6.
وقوف در مشعر الحرام
راز وقوف و بيتوته در مشعر الحرام، آن گونه كه از مواعظ امام سجاد (عليه السلام) به شبلي استفاده مي شود، اين است كه، حج گزار قلب خود را با شعار تقوا آگاه كرده، تقوا وخوف از خداوند را شعار دل خود قرار دهد تا قلب او با تقوا شناخته شود، كه شعار هر قومي معرّف آن قوم است. بنابراين، اگرچه تقوا در همه مناسك حج مطرح است، ليكن تجلّي ويژه آن هنگام وقوف در مشعر الحرام، مشهود واقفان بر اسرار است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره غافر، آيه 60.
2 ـ مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي.
3 ـ بحار، ج 3، ص 327.
4 ـ سوره نساء، آيه 100.
5 ـ سوره مدّثّر، آيه 5.
6 ـ سوره نساء ، آيه 100.
حج گزار هنگام وقوف در آنجا با جمع كردن سنگريزه ها نيرو مي گيرد و خود را مسلح مي كند تا با شيطان به نبرد برخاسته و با هر عصياني بستيزد و در پيشگاه هر طاعتي سر بسايد.
افاضه به منا و بيتوته در آن
انسان، جاودانگي را دوست دارد، از اين رو آرزوي او نيز فراهم كردن چيزي است كه هميشه با او باشد، آن كس كه به فكر جمع مال است در اشتباه بوده و براي خود بلا تهيه كرده، وزر و وبال جمع مي كند؛ زيرا: اولاً او به مال علاقه مند است و محبتش را در دل جاي داده است. ثانياً مرگ، حتمي و يقيني است: «و ما جعلنا لبشرٍ من قبلك الخُلد أفإن مِتَّ فهم الخالدون* كلّ نفسٍ ذائقهُ الموت»1، «إنّك ميت و إنّهم ميتون»2. ثالثاً انسان به هنگام مرگ، مال را رها مي كند و تنها مي رود. رابعاً «مال» را رها مي كند، نه «علاقه به مال» را. پس انساني كه به مال علاقه دارد، هنگامي كه آن را از دست مي دهد، از آنجا كه علاقه به مال او را رها نكرده است، يعني علاقه هست و مورد علاقه نيست، عذاب او شروع مي شود.
كسي كه در توليد تلاشگر، در مصرف قانع و در فراهم آوردن دارايي حلال موفق بوده، يعني پر توليد و كم مصرف است، نه تن پرور و كم كار، او كه مشكل ديگران را براي رضاي خدا حلّ مي كند، سرمايه اش را قبلاً به ديار ابدي، يعني قيامت فرستاده است و با مرگ به حضور اموال خودمي رود. چنين انسان عاقلي، انباردار نسل بعد نيست. البته حفظ فرزندان و تأمين آنان جزء دستورهاي دين است، ليكن هر فردي بايد عمده تلاش خود را براي آينده خود مصروف كرده و فرزندان خود را صالح بپروراند.
بحث درباره معارف در شبهاي منا
شخصي به امام سجّاد (عليه السلام) عرض كرد: ما پس از انجام اعمال عرفات و مشعر و منا، هنگام فراغت و بيتوته در سرزمين منا، هم به ياد خدا و پيامبر هستيم و هم از خوبيها و فضايل پدران و نياكان خود ياد مي كنيم و هدفمان فخرفروشي و مانند آن نيست، بلكه مي خواهيم حقوق آنها را ادا كنيم. آيا اين كار، شايسته ورواست؟
امام سجاد (عليه السلام) فرمود: راه بهتر براي كسب ثواب بيشتر واداي شايسته تر حقوق گذشتگانتان، مسئله شهادت به وحدانيت حقّ و رسالت رسول خدا و ولايت و خلافت و امامان معصوم (عليهم السلام) است. بنابراين، شايسته است زائران بيت الله الحرام هنگام بيتوته در منا درباره اين اصول و معارف بحث كنند؛ زيرا شبهاي منا شب درس است، نه هنگام تشكيل محفل انس.
آنكه درباره توحيد و رسالت وولايت و مانند آن سخن بگويد، هم به فضيلتي علمي و معنوي نايل شده و هم حق نياكان خود را بهتر ادا كرده است؛ زيرا پيام نياكان او نيز اين است كه هر كار خيري كه از ما سرزده به توفيق و امداد الهي بوده است. او خيرحامد است و خير محمود. پس به جاي ذكر فضيلت ما، او را حمد كنيد و نيز كساني (انبيا و اوليا (عليهم السلام را ثنا بگوييد كه آنان واسطه فيض بين ما و او بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره انبياء، آيات 34ـ35.
2 ـ سوره زمر، آيه 30.
حج، سرشار از نام و ياد خدا
حج به خاطر تذكر خاص خود كه در عبادات ديگر كمتر يافت مي شود، موجب مي گردد كه حج گزار به شهود اموري نايل شود كه جز او كس ديگري آنها را مشاهده نكند؛ زيرا حج اگرچه بنفسه يادآور خداي سبحان است اما آنكه به حج مي رود در برخي اوقات چنان حالت ذكري به او دست مي دهد كه غير خدا را به فراموشي سپرده، بدان مباهات نمي كند.
ذكر خدا، داخل در حج و مناسك آن است اما نه به ممازجت و خارج از آن است اما نه به مباينت. ذكر خدا مغز و جان حج است، آنسان كه فراموش كردن خدا و آيات او باعث كوري از شهود اسرار مناسبك حج مي گردد و اين كوري در روز قيامت آشكار خواهد شد؛ چنانكه خداي سبحان فرمو: «و من أعرض عن ذكري فإنّ له معيشه ضنكا و نحشره يوم القيمه أعمي* قال ربِّ لم حشرتني أعمي و قد كنتُ بصيراً * كذلك أتتك اياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تُنسي».(1)
اين آيات دلالت دارد بر اينكه فراموش كردن خداوند، كوري به بار مي آورد؛ همان گونه كه ياد خدا و ذكر او موجب بصيرت و بينايي مي شود. بنابراين، حج گزاري كه خداي سبحان را به ياد مي آورد به چيزي بينا مي شود كه ديگران از ديدن و شهود آن عاجز و محرومند. و شايد به همين دليل خداوند شخص حج گزار را حرم قرار داده و اِحلال (روا شمردن) او را جايز نمي داند؛ او خود شعاري از شعائر الله است و تا مرتكب گناهي نشده، نور است.
به اين نكته لطيف و شگفت در آغاز حج و انجام آن اشاره شده است: خداي سبحان درباره آغاز حج فرمود: «يا أيها الّذين امنوا لا تُحِلُّوا شعائر الله ولا الشَّهر الحرام و لا الهَدي ولا القائد و لا امّين البيت الحرام يبتغون فضلاً من ربّهم ورضواناً»2. بنابراين، حج گزاري كه آهنگ بيت الحرام كرده خود حرمي است كه نبايد اِحلال آن را جايز شمرد. اما درباره پايان حج امام صادق (عليه السلام) فرمود: حج گزار تا زماني كه گناه نكرده همواره نور حج بر اوست: «الحاج لايزال عليه نور الحج ما لم يلمّ بذنب»3.
انسان همواره در معرض هجوم وسوسه شياطين دروني وبيروني و جنّي و انسي است؛ از اين رو در هنگام حمله آنها بايد به خداي سبحان پناه برد: «وإمّا ينزغَنّك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله»4. البته صرف گفتن: «أعوذ بالله من الشيطان الرّجيم» كافي نيست. استعاذه لفظي اگرچه عبادت است، ليكن اثري جز در محدوده لفظ ندارد؛ مانند اينكه هنگام حمله دشمن بيروني، كسي كه آژير خطر را شنيده، اگر در فضاي باز ايستاده و بگويد: «من به پناهگاه پناهنده مي شوم!»، اين پناهنده شدن و پناه بردن به حِصن نيست، بلكه در اين هنگام بايد به پناهگاه برود.
ميل و هوس گناه، آژير خطر است وبراي فرار از آفات آن بايد به كسي جز او ـ جلّ جلاله ـ پناهگاهي نيست پناهنده شد: «و لن تجد من دونه ملتحدا»5.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره طه، آيات 124ـ 126.
2 ـ سوره مائده، آيه 2.
3 ـ وسائل الشيعه، ج 8، ص 68 و 328.
4 ـ سوره اعراف، آيه 200.
5 ـ سوره كهف، آيه 27.
قرباني
هيچ فرق وجودي ميان تقوا و نفس متقي متحد با تقوا نيست. بنابراين، اگر تقوا به غايت و اوج كمال خود برسد و به خداوند متعالي به معناي ممكن و معقول آن برسد، نفس مجرد متقي نيز به آن غايت خواهد رسيد و به معناي معقول آن به خداوند مي رسد. ممكن نيست تقوا به خدا برسد اما متقي به او نرسد؛ زيرا تقوا حقيقتي وجودي و خارجي است كه متحد با نفس كامله است و هيچ گونه جدايي و انفكاك ميان آنها نيست. پس حج گزاري كه قرباني اش خالص براي خداست و از آن جز خدا را نمي خواهد، همان گونه كه تقوايش به خداوند مي رسد، خودش نيز به خداوند مي رسد؛ زيرا تقواي او بيرون از وجود خود او نيست. طوبي له و حسن مآب.
تراشيدن موي سر (حَلق)
موي سر تأثير به سزايي در زيبايي ظاهري انسان و به ويژه جوانان دارد. از اين رو به ندرت كسي حاضر است موي سر خود را بتراشد. همچنين بر كسي كه موي ديگري را به اجبار تراشيده و اين زيبايي را از اوگرفته، پرداخت ديه واجب است. با اين همه، حج گزار از اين جمال ظاهري و صوري كه در نظر او ارزشمند نيز هست دل بريده و با فرمان وحي در پاي جميل محض و رضاي او نثار مي كند.
اهميت و دشواري اين مسئله در ميان عرب چنان بود كه «ابن ابي العوجا» پس از شكست در مناظره با امام صادق (عليه السلام) ، در بخشي از پاسخ بدين سؤال كه آن حضرت را در اين مناظره چگونه يافتي؟ گفت: مرا نزد شخصيتي فرستاديد كه فرزند كسي است كه سر اين مردم را تراشيد (با اشاره به حج گزاران): «...هو أبن من حلق رؤوس من ترون»1.
تراشيدن موي سر در منا، نشاني از پاك شدن از آلودگيهاي اخلاقي و زدودن زنگارهاي روح و بيرون آمدن از سنگيني و تاريكي گناهان است.
حجّ مقبول
رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) در بيان معيار حج مقبول فرمود: كسي كه به حج و زيارت خانه خدا موفق شده نشانه قبولي حج او اين است كه از آن پس، مرتكب گناه نشود، اما اگر همچنان تن به تباهي و گناه داد، اين نشان از مردود بودن حجّ اوست: «من علامه قبول الحجّ إذا رجع الرجل عما كان عليه من المعاصي هذا علامه قبول الحجّ وإن رجع من الحجّ ثمّ انهمك فيما كان عليه من زنا أو خيانه أو معصيه فقد رُدّ عليه حجُّه»2، همچنين فرمود: «آيه قبول الحجّ ترك ما كان عليه العبد مقيماً من الذنوب»3.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحار، ج 10، ص 210.
2 ـ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 166.
3 ـ همان، ص 165.
حجة الوداع
در ميان عبادت هاي دسته جمعي اسلام، مراسم حج بزرگترين و با شكوه ترين عبادتي است كه مسلمانان به جاي مي آورند ، زير اين مراسم آن هم سالي يك بار، براي ملت مسلمان بزرگترين مظهر وحدت و يگانگي، نشانه كامل وارستگي از مال و مقام، نمونه بارز مساوات و برابري تمام انسان ها و وسيله تحكيم روابط در بين مسلمانان و... است . حال اگر ما مسلمانان از اين خوان گسترده كمتر استفاده مي كنيم و اين كنگره سالانه اسلامي را ( حقاً كه مي تواند پاسخ گوي بسياري از مشكلات اجتماعي ما و مبدا تحولاتي عميق در زندگاني ما باشد . ) بدون بهره برداري كامل برگزار مي كنيم ، نشانه قصور قانون نيست؛ بلك گواه بر قصور و يا تقصير رهبران اسلامي است كه در صد استفاده از اين مراسم بر نمي آيد .
از روزي كه « خليل الرحمن» از تجديد بناي كعبه فراغت يافت و خدا پرستان را به زيارت اين خانه دعوت نمود ، پيوسته اين نقطه كعبه قلوب و مطاف ملت هاي خداشناس بوده است . همه ساله گروهي از اكناف جهان و نقاط مختلف عربستان ، به زيارت اين خانه شتافته و مراسمي را كه از حضرت ابراهيم (عليه السلام) آموخته بودند، انجام مي دادند.
اماگذشت زمان، انقطاع ملت حجاز از رهبري پيامبران، خودخواهي قريش، حكومت بت بر افكار جهان عرب ، موجب شده بود كه مراسم حج از نظر زمان و مكان ، دست خوش تحريف و تغيير گردد و قيافه واقعي خود را از دست بدهد.
روي اين جهات، پيامبر خدا در سال دهم هجرت ، از طرف خدا مأموريت يافت كه در آن سال شخصاً در مراسم حج شركت جويد و عملاً مردم را به تكاليف خود آشنا سازد و هر گونه شاخه هاي كج و معوجي را كه روي علل ياد شده ، بر پيكر اين عبادت روييده بود، ببرد و حدود « عرفات» و « مني» و موقع كوچ از آنها را به مردم تعليم كند. اين سفر ، بيش از آن كه جنبه سياسي و اجتماعي داشته باشد ، جنبه تعليمي داشت .
پيامبر در يازدهمين ماه اسلامي ( ذوالقعده ) دستور داد كه در هر مدينه و ميان قبال اعلان كنند كه پيامبر امسال، عازم زيارت خانه خدا است . اين اطلاعيه، شوق و علاقه فراواني را در دل گره عظيمي از مسلمانان برانگيخت و به دنبال آن ، هزاران نفر در اطراف مدينه خيمه زدند و همگي در انتظار حركت پيامبر بودند.(1)
پيامبر در 26 ذوالقعده ، « ابودجانه» را جانشين خود در مدينه قرار داد و در حالي كه بيش از شصت قرباني همراه داشت، به سوي مكه حركت كرد . وقتي به « ذي الحليفه »2 رسيد، با پوشيدن دو پارچه ساده از مسجد« شجره » احرام بست و هنگام بستن احرام، دعاي3 معروف آن را كه « لبيك» و پاسخ به نداي ابراهيم است ، قرائت نمود. و نيز هر موقع سواري را مي ديد و يا در بلندي و سرازيري قرار مي گرفت، « لبيك » مي گفت. وقتي به نزديك مكه رسيد، «لبيك» را قطع كرد، روز چهارم ماه وارد مكه شد و يك
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - سيره حلبي، ج 3، ص 289.
2 -محلي كه مسجد شجره نيز آن جا قرار دارد .
3 - لبّيك اللهم لبّيك ، لبِّيك لا شريك لك لبّيك ، إن الحمد و النّعمه لك و الملك ، لا شريك لك لبّيك .
سره راه مسجده را پيش گرفت و از باب « بني شيبه» وارد مسجد الحرام شد؛ در حالي كه خدا را حمد و ثنا مي گفت و به ابراهيم درود مي فرستاد.
وقتي - هنگام طواف- برابر« حجرالاسود» قرار گرفت، نخست آن را « استلام »1 كرد و هفت بار اطراف كعبه دور زد . سپس براي اداي نماز طواف ، پشت مقام ابراهيم قرار گرفت و دو ركعت نماز خواند . وقتي از نماز فارغ شد ، شروع به سعي ميان صفا و مروه( 2 ) كرد . سپس رو به زائران كرد وگفت :
كساني كه همراه خود قرباني نياورده اند ، از احرام خارج شوند و تمام محرمات احرام براي آنان با « تقصير» ( كوتاه كردن مو و يا گرفتن ناخن) حلال مي شود. اما من و افرادي كه همراه خود قرباني آورده اند، بايد به حالت احرام باقي بمانند ، تا لحظه اي كه قرباني خود را سر ببرند.
اين كار بر گروهي سخت و گران آمد. عذر آنان اين بود كه هرگز براي ما گوارا نيست كه پيامبر در احرام باشد و ما از احرام خارج شويم و چيزهايي كه بر او حرام است ، براي ما جايز و حلال گردد . گاهي مي گفتند: صحيح نيست، ما جزء زائران خانه خدا باشيم ، ولي قطره هاي آب غسل ازسر و گردن ما بريزد.(3)
ديدگان پيامبر به « عمر» افتاد كه در حالت احرام باقي بود. به او گفت: آيا قرباني همراه خود آورده اي ؟ گفت نه. فرمود: چرا از احرام خارج نشدي؟ گفت : براي من گوارا نيست كه از احرام خارج شوم، ولي شما به همان حالت باقي بمانيد . پيامبر فرمود: شما نه حالا، بلكه پيوسته بر اين عقيده باقي خواهد ماند.
پيامبر ازترديد مردم ناراحت شد و گفت :
لو كنت استقبلت من امري ما استدبرت لفعلت كما أمرتكم؛ اگر آينده براي من مانند گذشته روشن بودو از دودلي وو ترديد بي جاي شما اطلاع مي داشتم ، من هم مانند شما بدون اين كه قرباني همراه داشته باشم ، به زيارت خانه خدا مي آمدم. اما چه كنم، من قرباني همراه خود آورده ام و به فرمان خدا« حَتّي يبلُغَّّ الهَدي مَحِلَّهُ» بايد در حال احرام بماند تا روز مني قرباني خود را در قربانگاه سر ببرم ، ولي هر كس كه قرباني همراه نياورده، بايد از احرام خارج شود و آن چه را كه انجام داده است « عمره» محسوب كند و بعداً براي حج احرام ببندد.4
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - منظور از " استلام" اين است ه پيش از طواف دست هاي خود را به آن بمالند. و نكته آن اين است كه اين سنگ هنگام ساختن كعبه ، زير پاي ابراهيم قرار داشت ، و به وسيله آن ديوارهاي كعبه را بالا برده است . و دست گذاردن بر آن يك نوع بستن پيمان با ابراهيم است و اين كه ابراهيم وار تا پاي جان در راه آيين توحيد كوشا باشيم . پيامبر در مدت توقف ده ساله خود [ در مدينه ] ، دو بار عمل عمره را انجام داده بود : يكي در سال هفتم [ هجرت] و ديگري در سال هشتم [هجرت ]كه پس از فتح مكه بوده است . و اين سومين عمره اي بود كه پيامبر همراه اعمال حج انجام داد. " الطبقات الكبري " ، ج 2، ص 174.
2 - صفا و مروه ، نام دو كوهي است كه در نزديكي مسجد الحرام قرار دارند . و سعي ، همان پيمودن فاصله ميان دو كوه است ، كه از صفا آغاز مي شود ، و در مروه پايان مي پذيرد .
3 - اين جمله كنايه از نزديكي با زن و غسل جنابت است . چون يكي از محرمات احرام نزديكي با زن است ، و با "تقصير" تحريم آن برطرف مي شود.
4 -بحار الانوار ، ج 1،ص 319، اين سرگذشت ما را به سرسختي گروهي از صحابه در مقابل دستورهاي اكيد پيامبر، رهبري مي كند . در تاريخ اسلام، گواههاي زيادي بر اين مطلب هست و مرحوم شرف الدين عاملي كتاب ويژه اي ، به نام النص و الاجتهاد در اين مورد دارند .
علي از يمن باز مي گردد
اميرالمؤمنان (عليه السلام) از حركت پيامبر براي شركت در مراسم حج ، آگاه گرديد . وي با سربازان خود در حالي كه 34 قرباني همراه داشت ، براي شركت در مراسم حج حركت كرد و پارچه هايي كه از مردم «نجران» به عنوان ماليات اسلامي گرفته بود، همراه خود آورد. علي در نيمه راه ، فرماندهي سربازان را به يكي از افسران خود خود سپرد و به سرعت به جانب مكه حركت كرد و در نزديكي آن جا خدمت پيامبر رسيد. پيامبر از ديدار علي و موفقيت او خوشحال گرديد و از علي پرسيد، چگونه نيت كردي؟ او گفت : من موقع احرام، به نيت شما احرام بستم و گفتم «اللهمّ إهلالاً كإهلال نبيك؛ بارالها ! به همان نيتي كه پيامبر تو احرام بسته من نيز احرا م مي بندم.»1 سپس پيامبر را از قرباني هايي كه همراه خود آورده بود آگاه ساخت. پيامبر فرمود: تكليف من و شما در اين يكي است و ما بايد تا لحظه كشتن قرباني ها در حالت احرام باقي بمانيم . سپس دستور داد كه علي به طرف سربازان خود بازگردد و آن ها را به مكه برساند.
وقتي علي به جانب سربازان خود بازگشت ، ديد تمام پارچه هايي كه از ملت «نجران» طبق قرارداد روز «مباهله» گرفته بود، ميان سربازان تقسيم شده و همگي آن ها را به عنوان لباس احرام بر تن كرده اند. علي از اين كار كه جانشين وي در غياب او انجام داده بود، سخت ناراحت شد و به او گفت : چرا پارچه ها را پيش از آن كه به پيامبر خدا تحويل دهيم در ميان سربازان تقسيم كردي؟ وي گفت : آنان اصرار كردند كه من پارچه ها را به طور امانت به آن ها بدهم و پس از انجام مراسم حج، از آنان پس بگيرم. حضرت به وي گفت: تو چنين اختياري نداشتي . سپس همه پارچه ها را از آنان گرفت و بسته بندي كرد و در مكه تحويل پيامبر داد.
گروهي كه هميشه از عدل و دادگري و نظم و انضباط رنج مي بردند و پيوسته مي خواستند كه امور طبق خواست هاي آنان بگردد، خدمت پيامبر رسيده و از علي درباره پس گرفتن پارچه ها ابراز ناراحتي كردند.
پيامبر از يكي از ياران خود خواست كه در ميان افراد شاكي برخيزد و پيام زير را از طرف او به آنان برساند و بگويد: از بدگويي درباره علي (عليه السلام) دست برداري . او در اجراي دستور خدا بي پروا است و اهل تملق و مداهنه نيست.(2)
مراسم حج آغاز گردد
اعمال عمره به پايان رسيد. پيامبر راضي نبود كه در فاصله عمره و اعمال حج، در خانه كسي به سر ببرد. از اين رو، دستور داد كه خيمه او را در بيرون مكه بزنند.
روز هشتم ذي الحجه فرا رسيد- زائران خانه خدا، همان روز از مكه به جانب عرفات حركت كنند تادر عرفه، از ظهر روز نهم تا غروب آن روز توقف كنند. - پيامبر- روز هشتم ذي الحجه كه روز« ترويه» نيز مي گويند- از طريق « مني » عازم عرفات شد و تا طلوع آفتاب روز نهم در « مني » ماند. سپس بر شتر خود سوار شد و راه عرفات را در پيش گرفت و در محلي به نام «نمره» كه خيمه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - مفيد الارشاد، ص 92 . كردار علي و امضاي رسول گرامي ، حاكي است كه نيّت اجماعلي كافي است و هرگز لازم نيست كه نيّت كننده بر خصوصيات عمل خود آشنا باشد .
2 - إرفَعُوا ألسِنَتَكُم عن عَلي ؛ فَإنُّهُ خَشِنٌ في ذاتِ الله ، غيرٌ مداهنٍ في دينهِ ." بحارالانوار، ج 21، ص 385"
آن حضرت را در آنجا زده بودند، فرود آمد. در آن اجتماع با شكوه ،در حالي كه روي شتر قرار گرفته بود، سخنان تاريخي خود را ايراد فرمود.
سخنان تاريخي پيامبر در حجه الوداع
... در آن روز ، سرزمين عرفه شاهد اجتماعي عظيم و با شكوه بود و ملت حجازتا به آن روز ، چنين اجتماعي را به ياد نداشت . نداي توحيد و شعار يگانه پرستي در آن سرزمين طنين انداز بود. محلي كه تا چندي پيش، اقامت گاه مشركان و بت پرستان بود، براي ابد پايگاه رجالتوحيد و خداپرستان گرديد . پيامبر، نماز ظهر و عصر را در سرزمين عرفات با صد هزار تن به جا آورد. سپس خطبه تاريخي خود را در آن روز، در حالي كه روي شتر قرار گرفته بود، ايراد فرمود و يكي از ياران او - كه صداي بلند و رسايي داشت - سخنان او را تكرار كرده و به گوش افراد دور دست مي رسانيد.
اور در آن روز سخنان خود را چنين آغاز كرد و گفت:
اي مردم! سخنان مرا بشنويد ، شايد پس از اين ،شما را در اين نقطه ملاقات نكنم .
اي مردم! خون ها واموال1 شما بر يك ديگر تا روزي كه خدا را ملاقات كنيد، مانند امروز و ا ين ماه، محترم و هر نوع تجاوز به آن ها حرام است .
پيامبر براي اين كه از رسوخ و تأثير خود درباره احترام جان و مال مسلمانان مطمئن شود به « ربيعه بن اميه» فرمود:
از آنان چند مطلب زير را بپرس و بگو: اين ماه چه ماهي است ؟ همگي گفتند: ماه حرام است و جنگ و خون ريزي در اين ماه ممنوع و قدغن است . پيامبر به ربيعه گفت ، به آنان بگو: خداوند خون ها و مال هاي شما را بر يك ديگر تا روزي كه رخت از اين جهان بربنديد؛ مانند اين ماه ، حرام كرده و محترم شمرده است .
باز فرمود از آنان بپرس: اين سرزمين ، چه سرزميني است ؟ همگي گفتند : سرزمين محترم و خون ريزي و تجاوز در آن ، شديداً ممنوع است . فرمود: به آنان برسان كه خود و مال شما ، بسان اين سرزمين محترم و هر نوع تجاوز به آنها ممنوع است .
حضرت باز فرمود از آنان سؤال كن: امروز چه روزي است ؟ گفتند : حج اكبر است . فرمود: به ايشان ابلاغ كن خود و مال شما بسان امروز محترم است.(2)
هان اي مردم ! بدانيد خون هايي كه در دوران جاهليت ريخته شده ، همگي بايد به دست فراموشي سپرده شود و وقابل تعقيب نيست . حتي خون « ابن ربيعه » ( يكي از نزديكان پيامبر) نيز بايد فراموش گردد.
شما به زودي به جانب خدا باز مي گرديد. در آن جهان به اعمال نيك و بد شما رسيدگي مي شود. من به شما ابلاغ مي كنم: هر كس امانتي نزد او باشد بايد آن را به صاحبش باز گرداند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - و نواميس و اعراض ." ر.ك : صدوق ، الخصال، ج 2 ،ص 84"
2 - سيره ابن هشام ، ج 2،ص 605.
هان اي مردم! بدانيد ربا در آيين اسلام شديداً حرام است . كساني كه سرمايه هاي خود را در راه اخذ ربا به كار انداخته اند، فقط مي توانند سرمايه هاي خود را باز ستانند. نه ستم كنند و نه ستم بكشند و ربحي كه عباس قبل از اسلام از بدهكاران خود مي خواست ، اكنون ساقط است و حق مطالبه ندارد.
اي مردم! شيطان از اين كه در سرزمين شما پرستش شود نوميد گشته، ولي اگر درامور كوچك از او پيروي كنيد، از شما راضي و خرسند مي گردد. از پيروي شيطان بپرهيزيد . تغيير و تبديل1 ماه هاي حرام ناشي از افراط در كفر است و افراد كافري كه با ماه هاي حرام آشنايي ندارند، بر اثر اين تبديل گمراه مي شوند و اين تغيير باعث مي شود كه ماه حرام، يك سال ماه حلال گردد و سال ديگر ماه حرام شود. آنان بدانند كه با اين عمل ، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام مي كنند.
بايد ترتيب ماه هاي حلال و حرام در سال ، بسان روزي باشد كه خداوند در آن روز آسمان و زمين و ماه و خورشيد را آفريد . شماره ماه ها نزد خدا دوازده تااست كه خداوند چهار ماه از آن را حرام قرار داده است. اين چهار ماه عبارتند از : ذي القعده ، ذي الحجه و محرم كه پشت سر هم قرار دارند و ماه رجب .
هان اي مردم!زنان شما بر شما حق دارند . شما نيز به گردن آنان حق داريد. حق شما اين است كه بدون رضايت شما، كسي را به خانه نپذيرند و مرتكب خلافي نشوند. در غير اين صورت ، خدا به شما اذن داده كه بستر آن ها را ترك كنيدو آنان را تأديب كنيدو اگر به راه حق بازگشتند ، سايه لطف و محبت خود را بر بستر آن ها بيفكنيد و وسايل زندگي آن ها را به طور مرفه فراهم سازيد .
من در اين سرزمين به شما سفارش مي كنم كه به زنان نيكي كنيد، زيرا آنان امانت هاي الهي در ست شما هستند و با قوانين الهي بر شما حلال شده اند.
هان اي مردم! در سخنان من دقت كنيد و بينديشيد . من در ميان شما دوچيز به يادگار مي گذارم كه اگر به آن ها چنگ بزنيد گمراه نمي شويد: يك كتاب خدا و ديگري سنت و گفتار من است.(2)
هان اي مردم! سخنان مرا بشنويد و درباره آن ها فكر كنيد. هر مسلماني با مسلمان ديگر برادر است و همه مسلمان جهان با يكديگر برادرند و چيزي از اموال مسلمانان براي مسلماني حلال نيست، مگر اين كه آن را به طيب خاطر به دست آورده باشد.(3)
هان اي مردم! حاضران به غايبان برسانند، بعد از من پيامبري نيست و پس از شما مسلمانان امتي نيست.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - متوليان كعبه با گرفتن پول از قبايلي كه انديشه جنگ و خونريزي درماه هاي حرام را در مغز داشتند، ماه هاي حرام را تغيير داده؛ به جاي آن ها ، ماه هاي ديگري را ماه حرام اعلام مي كردند.
2 - پيامبر در اين خطبه تاريخي ، قرآن و سنت را به مردم توصيه نموده و در خطبه غدير ، و روزهاي رحلت خود كتاب خدا و عترت خويش را سفارش كرده ،و اين دو حديث از آنجا كه در دو واقعه وارد شده اند ، با يك ديگر منافاتي ندارند، زيرا هيرچ مانعي ندارد كه پيامبر در يك واقعه ، سنت را معادل قرآن قرار داده و به يادگار بگذارد و در مورد ديگر، خاندان و جانشينان خود را توصيه نمايد و پيروي از آنان را كه در حقيقت پيروي از خود او و سنت نيز هست ، تأكيد كند . برخي از علماي اهل تسنن مانند شيخ شلتوت، در تفسير خود تصور كرده كه پيامبر فقط در يك واقعه سخن گفته ؛ و در پاورقي ، لفظ " عترت " را به عنوان نسخه بدل ذكر كرده است . در صورتي كه ما نيازي به چنين تصحيحي نداريم ، زيرا اصولاً تعارضي ميان دو نقل نيست تا از اين طريق مطلب را حل كنيم .
3 - سيره ابن هشام ، ج2، ص 605.
4 - صدوق ، الخصال ، ج 2، ص 84.
اي مردم ! بدانيد من امروز اعلام مي كنم كه كليه مراسم و عقايد دوران جاهلي را زير پاي خود نهاده ، بطلان آن را به اطلاع شما مي رسانم.(1)
در اين موقع پيامبر سخنان خود را قطع كرد و در حالي كه با انگشت سبابه ( انگشت شهادت) به آسمان اشاره مي كرد، گفت : بار الها پيام هاي تو را رسانيدم . سپس پيامبر با گفتن سه بار « اللهم اشهد» گفتار خود را به پايان رسانيد.
پيامبر، تا غروب روز نهم در عرفه توقف كرد. وقتي خورشيد درافق مغرب پنهان گشت و هوا كمي تاريك شد بر شتر خودسوار شد و قسمتي از شب را در « مزدلفه» و فاصله طلوع فجر و آفتاب را در مشعر به سر برد. روز دهم، رهسپار« مني » گرديد و مراسم « رمي جمره» قرباني و « تقصير» را انجام داده ، براي انجام مراسم ديگر حج عازم مكه گرديد و بدين وسيله مناسك حج را به مردم آموخت . گاهي در لسان حديث و تاريخ ، اين سفر تاريخي را « حج وداع » و گاهي « حج بلاغ » و « حج اسلام » مي نامند و هر كدام از اين نام ها روي مناسبتي است كه وجه آن براي افراد بصير پنهان نيست.
در پايان ، اين نكته را متذكر مي شويم كه مشهور ميان محدثان اين است كه پيامبر اين خطبه را در روز عرفه ايراد فرموده است ، ولي برخي2 معتقدند كه اين خطبه روز دهم « ذي الحجه » ايراد شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - بحار الانوار ، ج 21،ص 405.
2 - الطبقات الكبري ، ج 2، ص 184.
منابع :
قرآن كريم
«صهباي حج»
«فروغ ابديت»
«حج عارفان»
«تفسير نمونه»
«اسرار و معارف حج»
مستدرك الوسايل
معراج السعاده
كيمياي محبت
اصول كافي
تهذيب الاحكام
من لايحضر الفقيه
تفسير عياشي
الحج و العمره في كتاب السنه
مفاتيح الجنان
درالمنثور
فتوحات مكيه
سيره حلبي
مفيد الارشاد
خصال شيخ صدوق
سيره ابن هشام
الطبقات الكبري
تفسير (علي ابن ابراهيم) طبق نقل (نورالثقلين)
تفسير روح المعاني
تفسير مجمع البيان
تفسير فخر رازي
تفسير ابوالفتح رازي
جواهرالكلام
المراقبات
عرفان و تصوف محمدرضا كاشاني
اسرار و معارف حج
مصباح الشريعه
علل الشرايع
وسائل الشيعه
حقايق
المحجه البيضاء
بحارالانوار
تحف العقول
الخرائج، الجرائح
نهج البلاغه
تفسيرالميزان
جامع السعادات
ادب الدنيا و الدين
كتاب الاربعين