متن کامل

معاونت امور روحانیون - مدیریت آموزش اسرار معارف حج از دیدگاه امام سجاد (علیه السلام) عقیل فضلی 1 چکیده شناخت اسرار و عرفان حج و کیفیت حج کامل در درک حقیقت این عمل عبادی اهمیت بسزایی دارد. هر عمل ظاهری در مناسک حج یک حقیقت باطنی در درون خود دا

معاونت امور روحانيون - مديريت آموزش

اسرار معارف حج از ديدگاه امام سجاد (عليه السلام)

عقيل فضلي


1


چكيده

شناخت اسرار و عرفان حج و كيفيت حج كامل در درك حقيقت اين عمل عبادي اهميت بسزايي دارد. هر عمل ظاهري در مناسك حج يك حقيقت باطني در درون خود دارد كه از ديدگاه آيات و روايات شرط كمال آن است. در احاديث مختلف از جمله حديث شبلي در كتاب مستدرك الوسائل و مصباح الشريعه به لزوم شناخت اين اسرار اشاره شده كه اين مقاله توضيحات و مطالب خود را بر ميناي حديث شبلي از امام زين العابدين عليه السلام تشريح كرده و با توجه به آيات و احاديث ذكر شده در خصوص اين موضوع به وجود اسرار و حقايقي در اعمال و مناسك اشاره مي كند كه دستيابي به ثمرات شيرين و ارزشمند آنها، جز با فهم و درك صحيح آن رموز ميسّر نيست.

واژه هاي كليدي: 1-حج 2-اسرار 3-عرفان 4-حديث شبلي

مقدمه

هر عبادتي زماني به حقيقت عبوديت نزديك شده و مقدمه اي براي رسيدن به معبود مي شود كه عابد رمز و راز اجزاي آن را بفهمد و نسبت به حقيقت هر يك از اعمال و چگونگي انجام آنها آشنا باشد. در حج نيز مانند هر عبادتي ترتيب ويژه اي براي اعمال و مناسك آن مشخص شده است و زماني به حقيقت عبوديت نزديك مي شود كه اين اعمال و مناسك را با فهميدن فلسفه و اسرار آنها به همان ترتيب كه در شرع مقدس اسلام ذكر شده انجام داد.


2


هر كس بدون توجه به اسرار و معارف اين عبادت بزرگ، به اعمال و رفتار حاجيان بنگرد شايد ابتدا چنين تصوّري در ذهنش جلوه كند كه: اين همه زحمت و رنج و تلاش و صرف هزينه براي چه؟ و اين كارها و رفتارها چه معنا و مفهومي دارد؟ آيا حج كه عبادت عمر است و گاهي در طول زندگي انسان، تنها يكبار توفيق تشرف حاصل مي گردد همين اعمال ظاهري است؟! آيا خداوند چنين اراده كرده است تا مسلمانان گرداگرد سنگهايي بگردند و بدون هيچگونه تغييري به موطن خود بازگردند؟! نه، هرگز چنين نيست، تمامي اين رفتارها و اعمال، جنبه سمبليك داشته، راز و رمزهاي فراواني را در خود نهفته دارد.

براي اينكه ما به اسرار حج پي ببريم كساني كه حج راستين انجام داده اند بايد سيرت آنها و سنت آنها را ياد بگيريم وآن معصومين (عليهم الصلاة و السلام) ، عالمان به اسرار و معارف حج اند. ائمه (عليهم السلام) هم به آداب حج آشنا بودند، هم سنن ومستحبات حج را رعايت مي‌كردند و هم فرايض و واجبات حج را انجام مي‌دادند و در كنار اين حكمهاي ظاهري چون به تكيه گاه تكويني اين احكام آشنا بودند آنها را در نظر داشتند. در بسياري از روايات، ائمه اطهار (عليهم السلام) انجام حج را بدون توجه به اسرار و معارف نهفته آن،(همچون كسي كه به ميهماني رفته و از سفره ميهماني استفاده نكند) تنها انجام ظاهري اعمال و مناسك حج مي دانند. و براي پيشگيري از تصوّرها و انديشه هاي ناصحيح، مطالب مهم و ارزشمندي بيان داشته، معارف و اسرار درياوار هر يك را بر شمرده اند.

از جمله اين احاديث و روايات،حديثي است كه در كتاب مستدرك الوسائل، نقل و به آن اشاره شده است. در اين حديث مي خوانيم كه امام زين العابدين (عليه السلام) شخصي به نام شبلي را پس از بازگشت از سفر حج مي بيند. امام در طي اين ديدار از شبلي در مورد


3


حج و حقيقت اعمال حج سوال مي كند.و در طي صحبت خود با شبلي از وجود اسراري دروني در دل اعمال ظاهري اين فريضه الهي خبر مي دهد و شرط درك حقيقي اين عمل عبادي را در نظر گرفتن اين رازها و اسرار پنهان و بسنده نكردن به انجام اعمال بيروني و ظاهري مي داند و اين اسرار را همچون روح در كالبد اعمال حج بيان مي فرمايند.

در حقيقت در اين حديث گذاردن حج و حضور در اين شعائر الهي را حتّي از عارفي چون شبلي بدون در نظر گرفتن اين رمز و رازها ناقص دانسته؛ و اين سؤال مطرح مي شود كه سرّ چنين اعمالي چيست؟ كيفيت حج كامل از ديدگاه امام سجاد(عليه السلام) طبق اين حديث چيست؟ جزئيات سفر حج و اعمال آن و رازهاي آن به چه گونه است؟

در اين مقاله بخشهاي اصلي اعمال و مناسك حج يعني احرام، تلبيه،طواف،سعي،عرفات،مشعر و مني و اعمال آن ذكر، و به فلسفه تشريع و رازهاي آنها اشاره خواهيم كرد.


4


در شرق و غرب عالم، اماكن و آثار تاريخي و مقدس بسياري هستند كه به خاطر قدمت و عظمتشان، از ويژگي هايي برخوردارند و هر سال ميليون ها نفر را، از سراسر جهان، با هر آيين و مسلك و هر موقعيت و منصبِ اجتماعي، براي ديدن خود جذب مي كنند; اما براي ورود به محدوده آنها و ديدنشان، آداب و احكام خاصي وضع نشده و براي هيچ كس منعي وجود ندارد.

از ميان همه اين آثار تاريخي، خانه «كعبه» و شهر تاريخي «مكه» و «مدينه» امتيازي ويژه دارند; به طوري كه همه ساله در ايامي خاص و محدود، از جاي جايِ جهان، براي انجام مراسمِ با شكوه حج و زيارت خانه خدا، در يك مراسم پرشكوه و ديدني، تصويري مجسم از صحراي محشر را در بيابان هاي خشك و سوزان مكه و در ساده ترين شكل ممكن، به تماشا مي گذارند. اين سفر و اين اماكن با همه سفرها و اماكن ديگر فرق دارد.

حج تمتع از دو عمل تشكيل مي شود; يكي عمره تمتّع و ديگري حج تمتّع كه اولي مقدم بر دومي است. هر كدام از اين دو عمل اجزايي دارد. عمره تمتع از پنج جزء تركيب يافته است


5


كه عبارتند از: احرام، طواف كعبه، نماز طواف، سعي ميان كوه صفا و مروه و تقصير; يعني گرفتن مقداري از مو يا ناخن. هر گاه مُحرم از اين اعمال فارغ شد آنچه بر او احرام بستن حرام شده بود، حلال مي شود.

حج تمتّع از سيزده عمل تشكيل شده است كه عبارتند از: احرام بستن در مكه، وقوف به عرفات، وقوف به مشعرالحرام، انداختن سنگريزه به جمره عقبه در منا، قرباني در مني، طواف زيارت در مكه، دو ركعت نماز طواف، سعي بين صفا و مروه، طواف نساء، دو ركعت نماز طواف نساء، ماندن در منا شب يازدهم و شب دوازدهم و شب سيزدهم براي بعضي از اشخاص و در روز يازدهم و دوازدهم رمي جمرات و اشخاصي كه شب سيزدهم در منا ماندند، روز سيزدهم بايد رمي جمرات كنند. مجموع اين هجده عمل صورت اكمالي حج واجب را در موسم تشكيل مي دهد. اولين عملي كه در هر دو بخش حج واجب، اعم از عمره تمتع و حج تمتع قرار دارد، احرام است.

إحرام

يكي از ويژگيهايي كه مختص مكه معظمه است و روي زمين هيچ منطقه ديگري اين خصيصه را ندارد، وجوب احرام است.هر كس هر زمان بخواهد وارد مكه شود، بايد نخست به ميقات وارد شده، در آنجا احرام بندد و سپس به مكه وارد شود. او در اين صورت محرم است و مادام كه اعمال مخصوص را انجام ندهد، از احرام خارج نمي شود. اين حكم اختصاصي و انحصاري مكه، علتي دارد. علت آن حرمت انحصاري كعبه است و به همين خاطر خداوند قانون احرام را مقرر نمود. امام صادق (عليه السلام) در حديثي با صراحت


6


به سر وجوب احرام اشاره دارد: » وَجَبَ الاِْحْرَامُ لِعِلَّةِ الْحَرَم ِ«( 1 ) »احرام به خاطر حرم واجب شد.«لذا كسي كه حكم واقعي احرام را بداند و بدان عمل كند، واقعاً مكّي است.

احرام سه جزء دارد سه عمل در احرام معتبر است: يكي پوشيدن آن دو لباس (پارچه ندوخته)؛ يكي قصد حج يا عمره كردن و سوم هم لبيك گفتن؛ يعني عقد احرام با اين سه عمل حاصل مي‌شود. وقتي حاجي قصد حج يا عمره مي‌كند، آن دو پارچه ندوخته را مي‌پوشد و لبيك مي‌گويد عقد احرام را بسته است. امام سجاد (سلام الله عليه) طبق اين حديث( 2 ) فرمود: مي‌دانيد احرام بستن يعني چه؟ عقد احرام يعني چه؟ سر اين كار عبارت از آن است كه حاجي مي‌گويد «خدايا! من هر چه كه غير توست ارتباطم را از او گسستم، فقط به تو پيوستم». اين عقد، پيمان بستن با خداو گسستن از غير خدا را به همراه دارد. اول گسستن از غير خدا بعد پيوستن به لطف حق. نيت احرام، عقد با خدا و بريدن از غير خداست. به اين نكته نوراني امام سجاد (عليه السلام) اشاره مي كند » :فَحِينَ عَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَيْتَ أَنَّكَ قَدْ حَلَلْتَ كُلَّ عَقْد لِغَيْرِ اللَّهِ؟ قَالَ: لا.» ( 3 )«پرسيد: وقتي نيت حج كردي آيا نيت كردي كه هر پيوندي با غير خدا را رها كني؟ گفت: نه.« انسان در عالم اَلست عهد و پيمان عبوديت با خدا بسته است و خدا با انسان پيمان محبت، خدا بر پيمانش ثابت است، اما اكثر انسان ها عهد خود با خداي خويش شكسته اند و اگر به عهد خود بازگردند، باز عهد خود مي شكنند. عهدي كه انسان با او بسته است، بندگي، انقياد، توكل و حرمت نگه داشتن اوست. روا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.علل الشرايع،ج2،ص339.و من لا يحضره الفقيه،ج2ص195.

2. مستدرك الوسائل، ج10، ص166.

1.همان.


7


نيست انسان عهد الست بشكند و مخالفت او كند. لطيفه احرام نفي معصيت و بازگشت به پيمان عالم الست است.

جامه احرام

حاجي آنگاه كه لباس احرام به تن مي كند، مي تواند مراتب و درجات بالايي از حضور را درك كند; زيرا از دنيا به جز به يك جامه، آن هم جامه اي كه آراسته و پيراسته نيست و ظاهري ساده دارد، و چيز ديگري همراهش نيست.عمل حاجي به قلب و جوارح اوست; بديهي است قلبي كه به طهارت و پاكي مي انديشد نمي تواند ظاهري ناآراسته داشته باشد. او بايد جوارح خود را نيز پاك سازد; لذا به غسل و شستوشو قبل از به تن كردن جامه احرام سفارش شده است.

آنگاه كه لباس احرام به تن مي كند، طبق دستور اسلام حتي از بعضي از حلال ها هم بايد بپرهيزد تا بندگي آموزد. از نگاه در آينه و زينت دربدن، حتّي از پوشاندن سر و روي پا و... ممنوع مي شود. جامه احرام جامه بندگي و اطاعت است.

احرام در ظاهر پوشيدن دو تكّه لباس غيردوخته (پارچه ) پس از بيرون آوردن لباسهاي دوخته است ، ولي هر ظاهري را باطني است و ممكن نيست مقصود از تشريع احرام ، فقط بيرون آوردن لباسها و پوشيدن دو تكّه لباس غيردوخته باشد؛ زيرا خداوند، حكيم است و تمام دستورات او داراي حكمت و فلسفه مي باشد، بنابرين حقيقت و ماهيت اين عمل و هدف از تشريع آن چيست ؟


8


امام سجاد (عليه السلام) به شبلي فرمود: آيا تو به حج رفته اي ؟شبلي عرض كرد: بلي .امام سجّاد (عليه السلام) به او فرمود: آيا در سفر حج ، به ميقات رفتي و لباسهاي دوخته را از بدون بيرون آوردي و غسل كردي ؟ عرض كرد: بلي .

امام عليه السلام فرمود: آيا وقتي به ميقات براي احرام رفتي ، نيت كردي كه لباس معصيت را از بدن بيرون آورده و لباس اطاعت از خدا را بپوشي ؟عرض كرد: خير.امام عليه السلام فرمود: آيا وقتي لباسهاي دوخته را از بدن بيرون آوردي ، نيت كردي كه نفس خويش را از ريا و نفاق و مرتكب شدن شبهات ، خالي كني ؟عرض كرد: خير.امام عليه السلام فرمود: آيا وقتي غسل كردي ، نيت نمودي كه خود را از خطاها و گناهان پاك كني؟عرض كرد: خير.امام عليه السلام فرمود: در اين صورت تو در واقع به ميقات نرفته و لباسهاي دوخته را از بدن بيرون ننموده و غسل نكرده اي و احرام نبسته اي. احرام سرّي دارد؛ يعني يك دستور ظاهري دارد كه آن را همه انجام مي‌دهند و يك دستور باطني كه كساني كه به اسرار حج آگاهند انجام مي‌دهند.معناي اينكه لباس دوخته را از تن درآوريد؛ يعني جامه گناه را از تن بيرون بياوريد. اين چنين نيست كه عباداتي مثل نمازكه در تمام ايام سال انجام مي شود در لباس دوخته قبول باشد ولي در حج قبول نيست؛ براي اينكه مي‌خواهند اسرار حج را به انسان تفهيم كنند كه انسان يك روزي هم دارد كه با لباس ندوخته وارد آن روز مي‌شود و آن روز مرگ است. بهترين پارچه براي احرام ، پارچه سفيد است ؛ زيرا پارچه سفيد يادآور مرگ ، قبر و كفن است و اين امر موجب مي شود انسان در آن حال ، بيشتر به ياد آخرت باشد. علاوه بر اينكه انسان هرچه در ميهماني خداوند، پاكيزه تر باشد


9


بهتر است و بهترين لباس براي پاكيزه ماندن ، لباس سفيد است ؛ زيرا زود متوجه كثيفي آن مي شود سرّ كراهت احرام بستن در جامه چركين اين است حضور در درگاه حضرت احديت و رفتن به ميهماني خداوند با جامه كثيف و چركين ، شايسته نيست. بي رنگ ترين رنگها رنگ سفيد است بي رنگي نماد پاكي، طهارت، سادگي و صداقت است. لباس احرام ، دو تكّه پارچه ساده است و انسان با پوشيدن لباس احرام ، خود را با ظاهري ساده و بدون آلايش در برابر عظمت پروردگار احساس مي كند پوشيدن لباس احرام يادآور پوشيدن كفن پس از مرگ مي باشد. و يادآوري مرگ و قبر و معاد بهترين وسيله براي اخلاص در عمل است و در ميهماني خداوند اخلاص در عمل و عشق رسيدن به قرب الهي لازم است.

امام سجاد(سلام الله عليه) طبق اين نقل به شبلي فرمود: معناي كندن لباس خياطي شده و دوخته شده؛ يعني خدايا من ديگر لباس گناه در بر نمي‌كنم و از هر گناهي توبه كردم. يعني آن لباس گناه و عصيان را بيرون آورم وگرنه چه فرقي است بين لباس دوخته و نادوخته؟! البته تنها گناه نكردن مهم نيست اطاعت كردن هم مهم است لذا انسان لباس احرام بر تن مي‌كند؛ لباس ندوخته، لباس رنگ نگرفته، لباس حلال و پاك در برمي‌كند؛ يعني جامه طاعت در تن مي‌كند. در واقع هر يك از اعمال و مناسك را به قصد تقرب الهي انجام دهد بايد به اسرار اين فريضه الهي واقف شده تا از آثار و بركات آن بي نصيب نماند. حاجي تا وقتي جامه رنگين دنيا بر تن دارد، هنوز مشغول است سرّ كراهت احرام بستن در جامه رنگين و راه راه اين است كه با مظاهر دنيوي سازش دارد، در حج ، انسان به ميهماني خداوند مي رود و بايد تا ممكن هست از مظاهر دنيوي و متعلّقات فريبنده آن پرهيز نمايد. و هنگامي كه


10


جامه رنگين از تن كند و جامه احرام پوشيد، ديگر هيچ ندارد و از تمام تعلقات رها مي شود.

محرمات احرام

سرّ حرمت محرمات در حال احرام (نگاه در آينه و زينت دربدن، پوشاندن سر و روي پا و...) اين است كه تمام آن امور به گونه اي با مظاهر دنيوي مربوط مي شود و اشتغال به آنها انسان را از ذكر خداوند و اخلاص در عمل ، غافل مي كند

سرّ ديگر آن، دوري از جميع معاصي و حتي مشتبهات است. امام سجاد (عليه السلام) در حديث شبلي به اين حقيقت اشاره مي فرمايد: « فَحِينَ أَحْرَمْتَ نَوَيْتَ أَنَّكَ حَرَّمْتَ عَلَي نَفْسِكَ كُلَّ مُحَرَّم حَرَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ قَالَ لا«1 پرسيد وقتي احرام بستي نيت كردي كه همه محرمات خدا را بر خود حرام سازي؟ گفت: نه. وقتي احرام مي‌بنديد معنايش آن است كه هر چه را خدا بر شما حرام كرد شما هم بر خود تحريم مي‌كنيد؛ متعهديد كه در مرز حرام راه نرويد. امام صادق (عليه السلام) فرمود:« احرم من كلّ شي‏ء يمنعك عن ذكر اللَّه، و يحجبك عن طاعته » ( 2 ) «هر چه تو را از ياد خدا و اطاعت او باز مي دارد، بر خود حرام كن»

درحال احرام بعضي از امور براي انسان حرمت موقت دارد يعني بعد از احرام حلال مي‌شود؛ نظير كندن مو، نگاه كردن به آينه، كشتن حيوان (صيد كردن ) و ...كه تحريم اين امور در حال احرام نمونه اي هستند از تحريم جميع معاصي و محرمات خداوند بر انسان. راز احرام بستن اين است كه هر چه را خدا بر شما حرام كرده است (همه معاصي را) بر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مستدرك الوسائل، ج10، ص166.

2. مصباح الشريعة،ص165.


11


خود تحريم بكنيد. كسي كه مي‌خواهد در ميقات احرام ببندد؛ يعني خدايا! همه محرماتت را من تعهد كردم بر خودم تحريم بكنم و براي هميشه آنها را ترك، و هرگز دست به سوي آنها دراز نكنم.اين همان اموري است كه مطلقاً حرام است و اختصاص به محرمات حال احرام ندارد.

نماز احرام

بعد فرمود: نماز احرام (نمازي را كه در ميقات خوانده مي‌شود) به اين معنا است خدايا! من به وسيله بهترين عبادت به تو متقرب شدم چون نماز خوب است نماز در حال احرام مستحب است؛ گرچه بعضي از مشايخ ما احتياط وجوبي مي‌كردند ولي نوعاً فتوا به استحباب مي‌دهند. نماز درميقات (نماز قبل از احرام) مستحب است. شايسته است كه احرام بعد از نماز باشد. معناي اين نماز در ميقات هنگام احرام بستن اين است: خدايا! من با ستون دين تو به تو نزديك شده‌ام

غسل احرام

سرّ غسل كردن اين است: خدايا! من همه آن معاصي را، در پاي توبه تو ريختم و اين غسل غسل توبه است و در آن پاك مي‌شوم. آن‌گاه با بدن پاك، با قلب پاك جامه طاعت در بر مي‌كند. امام سجاد (عليه السلام) در باب نظافت غسل احرام در حديث شبلي فرمود: »فَحِينَ تَنَظَّفْتَ وَأَحْرَمْتَ وَعَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَيْتَ أَنَّكَ تَنَظَّفْتَ بِنُورَةِ التَّوْبَةِ الْخَالِصَةِ لِلَّهِ تَعَالَي؟ قَالَ: لاَ «;پرسيد: وقتي نظافت كردي و احرام بستي و نيت حج كردي آيا نيت كردي كه با نور توبه خالص خود را پاك كني؟ گفت: نه. معناي غسل كردن اين است كه خدايا! من آن گناهان


12


كرده را مي‌خواهم شست‌ و شو كنم. مهم اين نيست كه انسان از اين به بعد گناه نكند، مهم آن است كه آن گناه كرده را هم ترميم بكند. البته طبق اين حديث امام سجاد(صلوات الله و سلامه عليه) فرمود: وقتي شما در ميقات تنظيف مي‌كنيد يعني از ريا ونفاق خود را تطهير مي‌كنيد. تنها طاهر كردن بدن مقصود نيست نيت غسل كننده طهارت باطني است; براي احرام بستن بايد طاهر بود. اعمالي كه حاجي مي خواهد انجام دهد، بايد همراه با پاكي و صفاي دروني باشد ،زائر در هنگام ميقات،قلب را نيز از ريا و نفاق پاك مي‌كند. بنابرين سرّ غسل احرام دو چيز است; يكي تائب شدن و ديگري پاك شدن.

تلبيه

معناي لبيك گفتن در حال احرام اين است كه خدايا! من هر چه حق است مي گويم و زبانم را به گفتن هر چه باطل است مي‌بندم يعني راز اين لبيك گفتن انسان تطهير زبان از معصيت لساني است چون اين زبان جرمش كوچك ولي جُرمش زياد است؛ گناهان فراواني با اين زبان كوچك انجام مي‌گيرد. ازانكار لساني تا مسئله غيبت و تهمت و دروغ و افترا و مسخره كردن و... در حديث ذكر شده امام سجاد (ع ) رازتلبيه را سخن گفتن به هر چه فرمانبرداري محض خداوند و سكوت از هر نافرماني و معصيتي است مي داند1. حقيقت لبيك اين است كه خدايا! من هرچه اطاعت توست تعهد كردم بر زبانم جاري كنم و هر چه معصيت توست تعهد كردم كه زبانم را ببندم. شهادت دروغ معصيت است، حاجي هرگزشهادت دروغ نمي‌دهد، غيبت نمي‌كند، دروغ نمي‌گويد، تهمت نمي‌زند، كسي را با زبان مسخره نمي‌كند، درهنگام داد وستد نمي‌گويد آن مقدار خريدم اين مقدار سود بردم. اگر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مستدرك الوسائل، ج10، ص166.


13


خلاف باشد، اينها را بر زبان جاري نمي‌كند. زبان زائر بيت الله زبان طاهر است. سرّ لبيك گفتن يعني زبان به اطاعت گشودن و از معصيت بستن براي هميشه نه تنها در محور و محدوده حج وعمره.

معناي لبيك

«لبّيك أللّهمّ لبّيك، لبّيك لا شريك لك لبّيك، إنّ الحمد والنعمة لك والملك لا شريك لك لبيك»

حاجي از ميقات خارج مي شود در حالي كه لبّيك گو است، به عشق ديدار كعبه سر از پا نمي شناسد و به عشق ديدار پروردگار اشك شوق مي ريزد. حضرت امام خميني(قدس سره)مي فرمايند: «در لبّيك لبّيك «نه» بر همه بت ها گوييد و فرياد «لا» بر همه طاغوت ها و طاغوتچه ها كشيد.»( 1 ) زائر خدا در حج با خداي خويش پيمان و ميثاق مي بندد; و در اصل تمامي اعمال حج پيماني است كه بين معبود و عبد بسته مي شود.

«لبيك هاي مكرّر از كساني حقيقت دارد كه نداي حق را به گوش جان شنيده و به دعوت خداي تعالي جواب مي دهند. زائر به هنگام گفتن لبّيك بايد از هرچه به معناي تعلّق و تملّق است پرهيز كند تا شرط حضور در محضر باري تعالي را به دست آورد و در اين آزمون سرفراز شود.

او به دعوت خداي سبحان پاي در ميقات گذارده و لباس احرام بر تن كرده و از منزل خويش براي ديدار كعبه و زيارت بيت عتيق دور شده و تمام نقش و نگار دنيا را يكجا رها كرده و دنيا را به اهل خود واگذارده و اينك در محضر خداست.حاجي با لبّيك خود اعتراف مي كند كه: تو بي شريكي و خداي واحد واحدي.اين اعتراف زباني بايد در عمل انسان نيز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيفه نور، ج19، ص197


14


پياده شود. بسيارند انسان هايي كه زبان به سلب و نفي شريك براي خداي متعال مي گشايند امّا قلب و دلشان جايگاه شيطان است و اينجاست كه بايد زائر در مقام معامله با خدا درآيد و تمام تعلّقات را رها سازد و رضايت او را كسب كند و خطاب به پروردگار بگويد: الهي، حمد براي تو است، چون تو محمودي. نعمت از آنِ تو است، چون تو منعمي. همه فقيراند و ملك و حكومت براي تو است.

آنگاه كه مردان الهي لباس احرام مي پوشند و قصد حضور در درگاه باريتعالي دارند، خداوند آنها را صدا مي زند، آنها را مي خواند و براي آنها دعوت نامه اي ارسال مي كند. لبيك زائر، پاسخ به دعوت خداست. سليمان بن جعفر از امام رضا (عليه السلام) درباره علت و حكمت تلبيه پرسيد، حضرت فرمود: «إِنَّ النَّاسَ إِذَا أَحْرَمُوا نَادَاهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ، فَقَالَ: عِبَادِي وَإِمَائِي، لاَُحَرِّمَنَّكُمْ عَلَي النَّارِ كَمَا أَحْرَمْتُمْ لِي، فَقَوْلُهُمْ: «لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ» إِجَابَةٌ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عَلَي نِدَائِهِ لَهُمْ»( 1 ) «وقتي مردم احرام ببندند، خداوند متعال ندايشان مي دهد و مي گويد: اي بندگان و كنيزان من! بدن شما را بر آتش حرام خواهم كرد، آنگونه كه شما به خاطر من احرام بستيد. آنگاه مردم به عنوان اجابت خداوند متعال كه آنان را ندا داد، مي گويند: «لبيك، خدايا لبيك.»

زائر هنگامي مي تواند به دعوت خدا پاسخي شايسته دهد كه كاملا خود را آماده كند. پس بايد ميان خوف و رجا باشد; زيرا احتمال دارد پروردگار عالم به او بگويد: «لاَ لَبَّيكَ وَلاَ سَعْدَيْكَ». حاجي بايد با اعتقاد به خدا فضل او را در نظر گيرد، اعتماد و توكل به او ورزد،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . علل الشرائع،ج2، ص416، روايت 2 و فقيه، ج2، ص196، روايت2124


15


به قدر توان خشوع و خضوع به درگاه باريتعالي آورد، حالتش به گونه اي باشد كه در برابر سلطان عالم قرار گرفته و بداند او به اندازه اي كه سخط دارد،

كريم ورحيم است وبا اين حالت به درگاه پروردگار راز و نياز كند واز خدا بخواهد كه او را از درگاهش نراند. در حديثي از امام سجاد (عليه السلام) آمده است كه آن حضرت بعد از احرام رنگ از رخسارش پريد، اصحاب علت آن را جويا شدند. امام (عليه السلام) اظهار داشت خوف دارم كه خداوند در پاسخ من بگويد: «لا لبيك».«فَلَمَّا أَحْرَمَ وَاسْتَوت بِه رَاحلته اصفر لَونه و وقعت عليه الرعدة و لم يستطع أن يلبّي فقيل: أ لا تلبّي؟ فقال: أخشي أن يقول لي لاَ لَبَّيك وَلاَ سَعْدَيك فلمّا لبّي خر مغشيا عليه...»( 1 )

تلبيه پاسخ مثبتي است كه زائر به دعوت خدا مي دهد. زائر به ميهماني خانه خدا آمده است و در ميقات خود را براي ميهماني آماده و مهيا مي سازد. ميزبان او را فراخوانده است و حاجي در پاسخ به دعوت حق لبيك گويان آماده ديدار مي شود.

تلبيه در لغت به معناي اجابت است. در حديثي از امام صادق (عليه السلام) هم به اين نكته اشاره شده است.از امام (عليه السلام) درباره وجه تسميه تلبيه سؤال شد. امام (عليه السلام) فرمود: «إجابة، إجاب موسي ربّه» ( 2 ) اين اجابت است، موسي هم پروردگارش را چنين جواب داد بنابراين لبيك شعار حج شد و اجابت دعوت خدا رمزي براي حج ابراهيمي قرار گرفت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عوالي اللئالي، ج4،ص35 و محجة البيضاء، ج2، ص201

2. علل الشرايع، ص418، روايت4


16


امام صادق عليه السلام در حديث مصباح الشريعه مي فرمايد: «و لبّ بمعني اجابة صافية خالصة زاكية للَّه عزوجل في دعوتك له متمسّكاً بالعروة الوثقي.»( 1 ) «لبيك بگو، بدين معنا كه خداوند بزرگ را در دعوتي كه فرموده است اجابت نموده و با صفا و اخلاص و بدون غل و غش پاسخ دهي و به رشته استوار او چنگ زني.» كسي كه خدا را نه تنها به زبان، بلكه با تمام وجود پاسخ داده، در همه چيز و همه حال تسليم حق تعالي خواهد بود و حلال خدا راحلال و حرام خدا را حرام دانسته و رشته استوار ايمان را از دست نخواهد داد نداي حق را به گوش جان خواهد شنيد و به گفته حافظ:

تا نگردي آشنا زين پرده رازي نشنوي، گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش.

پس تلبيه، اجابت است اما اجابتي كه سزاوار دعوت الهي باشد، پاسخي همراه با صفا و پاسخي پاك براي خداوند عظيم و كريم. پاسخ دهنده هم بايد خود را براي اجابت دعوت حق مهيا كند و با استعداد لازم به حضور او باريابد، قلبي صاف فراهم كند، تزكيه نفس داشته باشد، صدق، ادب، صبر، شكر، ايثار و سخا، توشه راه داشته باشد تا بتواند پاسخي شايسته به فراخوان الهي بدهد.

زائر بايد با لبيك خويش در برابر خدا از مخالفت او اجتناب ورزد، او بايد روزه معصيت گيرد و شعله معصيت را در درون خود خاموش كند، ريشه هاي آن را بخشكاند و پاسخ به هواي نفساني ندهد امام سجاد (عليه السلام) در حديث شبلي فرمود: «فَحِينَ لَبَّيْتَ، نَوَيْتَ أَنَّكَ نَطَقْتَ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ بِكُلِّ طَاعَة، وَصُمْتَ عَنْ كُلِّ مَعْصِيَة؟ قَالَ: لاَ»; «پرسيد: وقتي لبيك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالأنوار، ج96، ص124


17


گفتي آيا نيت كردي كه در طاعت محض او سخن بگويي و از هر معصيت او لب فرو بندي؟ گفت: نه.»

زائر با لبيك گفتن مصمم مي شود كه گناه نكند و شهادت مي دهد كه از معصيت دوري ورزد، سزا نيست كه اين تصميم و شهادت كذب و دروغ باشد. گناه و معصيت طيف گسترده اي دارد; گناهان زبان، گناهان دست، گناهان پا، گناهان چشم، و بسياري معاصي ديگر. كسي كه لبيك خدا مي گويد بايد تمامي معاصي، جرمها و اشتباهات را مدّ نظر قرار دهد و قصد دوري از آنها كند. او بايد تصميمي سرنوشت ساز بگيرد، از گذشته زشت خود پشيمان شود و لبيك خود را نقطه عطف حيات خويش قرار دهد تا آينده اي روشن و نوراني در پيش داشته باشد. ، لباس تلبيه، لباس توبه، ورع، زهد، عشق و توجه است و زائر با لبيك خويش گامي به سوي بهشت بر مي دارد.

روايات ، بيانگر اين واقعيت است كه وقتي خداوند به حضرت ابراهيم عليه السلام دستور داد كه همه مردم را براي انجام مناسك حج دعوت كند، حضرت ابراهيم عليه السلام تمام انسانها را براي حج فراخواند، تمام كساني كه در روي زمين زندگي مي كردند و نيز تمام كساني كه در آينده زاده مي شوند و در صلب مردان و رحم زنان بودند، نداي ابراهيم عليه السلام ا شنيدند و لبيك گفتند. اكنون كه به حج مي روند، دوباره لبّيك گفته و عملاً دعوت خداوند را اجابت مي كنند. از رسول خداصلّي اللّه عليه و آله نقل شده است كه آن حضرت فرمود:« لَمّا نادي اِبْراهِيمُ عليه السلام بِالحَجِّ لَبّي الخَلْقُ فَمَنْ لَبّي تَلْبِيَةً واحِدَةً حَجَّ واحِدَةً وَمَن



18


لَبّي مَرَّتَيْنِ حَجَّ حَجَّتَينِ وَمَنْ زادَ فَبِحَسابِ ذلِكَ»( 1 ) يعني : وقتي ابراهيم عليه السلام مردم را به حج فراخواند، تمام آنان اجابت كردند، هر كسي كه يك مرتبه اجابت كرد، اكنون يك مرتبه به حج مي رود و كساني كه دو مرتبه اجابت كردند، اكنون دو مرتبه به حج مي روند و كساني كه بيشتر اجابت كردند، بيشتر به حج مي روند.

راز و رمز لبيك هماهنگي با ابراهيم است لبيك زائر را شبيه ابراهيم مي كند. حج گزار و زائر بيت الله الحرام بايد شباهتي به ابراهيم (عليه السلام) پيدا كند. او بايد حلم ورزد، صبر پيشه كند، سرشك اشك بر گونه ها داشته باشد، اهل صدق و صفا باشد، دعا و تضرع پيشه كند و اگر در شدائد و مصائب قرار گرفت، اعتمادش را سلب نكند، بلكه بر توكلش افزوده شود. روزي مشركان و معاندان ابراهيم (عليه السلام) را در منجنيق گذاردند و او را به سمت آتش پرتاب كردند، جبرئيل بر او نازل شد و از او پرسيد:«آيا حاجتي داري؟ ابراهيم (عليه السلام) پاسخ داد: نسبت به تو حاجتي ندارم سپس جبرئيل به آسمان عروج كرد، بازگشت و از او پرسيد: از خدا هم حاجتي نداري؟ خليل الله پاسخ داد: «همين كه او حال مرا مي بيند كافي است.»

آن يكي الله مي گفتي شبي * تا كه شيرين گردد از ذكرش لبي

گفت شيطانش خموش اي سخت روي * چند گويي آخر اي بسيار گوي

اين همه الله گفتي از عتو * خود يكي الله را لبيك كو؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏9، ص176


19


او شكسته دل شد و بنهاد سر ديد * در خواب او خضر را در حضر

گفت همين از ذكر چون وامانده * اي چون پشيماني از آن كش خوانده اي؟

گفت لبيكم نمي آيد جواب * زان همي ترسم كه باشم ردّ باب

گفت خضرش كه خدا اين گفت به من * كه برو با او بگو اي ممتحن

ني كه آن الله تو لبيك ماست * آن نياز و سوز و دردت پيك ماست

ترس و عشق تو كمند لطف ماست * زير هر يارب تو لبيك ماست.

ورود به حرم و مكّه

حج گزار بعد از آنكه در ميقات حضور، احرام عشق بست، نماز بندگي به جاي آورد، پاي در حريم حرم مي گذارد. حرم يعني جايي كه هر كسي در آن در امان است. (وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنا)1. انسان، حيوان و حتي درخت و گل و علف از هرگونه تعرضي مصون هستند همه چيز در اينجا در حفظ و امان الهي است، آنجا سرزمين امنيت، صلح و آرامش است.

داستان امنيت و آسايش حرم به روزگاران قديم باز مي گردد، آنگاه كه حجرالأسود بعد از هبوط آدم به زمين تنزل كرد و جاده نزول را به سوي خاكدان طبيعت پيمود، در همين مكان موجود استقرار يافت، در اين لحظه نوري از آن تا شعاع كوههاي اطرافش پراكنده شد و اين قطعه زمين را روشن نمود و اينجا رنگ آسمان به خود گرفت، محدوده نور

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.آل عمران،97.


20


محدوده حرم شد، همانجايي كه آدم در هبوط خويش به آنجا گريخت و در آنجا سر به آسمان بلند كرد و به استمداد از «كلمات» خدا را خواند و خدا او را پذيرفت

مكّه معظمه و مشاهد مشرفه، جايگاه حوادث و نهضت هاي انبيا و پيامبر اسلام است. آنجا محل نزول جبرئيل امين و خاستگاه پيامبران بزرگ الهي است.

نور نبوّت پيامبر خاتم در اين سرزمين متجلّي شد و اسلام، اين دين كامل، از اين ديار به جهانيان عرضه گرديد. پيامبر بزرگ اسلام چه سختي ها و بلايايي را در سرزمين مكه به دست ابوسفيان ها و ابوجهل ها كشيد، ليكن از پاي نايستاد و اسلام، آن نهال نوپا را به درختي تنومند و پرثمر تبديل كرد. امام خميني(قدس سره) درباره عظمت مكه و كعبه مي گويد: «مكّه جايي است كه همه انبيا خدمتگزار او بودند.»( 1 )

در ادامه بحث در رابطه اسرار اعمال و مناسك حج از منظر اين حديث2 به اين بخش از مباحثه و مناظره امام زين العابدين با شبلي ميرسيم.امام فرمود: آيا وارد مرز حرم شدي، وارد مكه شدي كعبه را زيارت كردي؟ عرض كرد: آري. چون حرم يك محدوده اي دارد، مكه يك محدوده اي دارد (مسجدالحرام مشخص است و كعبه هم مشخص) مرز حرم در بخشي از قسمتها بيشتر از مرز مكه است. ورود غير مسلمان در آنجا جايز نيست ورود انساني كه احرام نبسته در آنجا جايز نيست مگر كسي اهل مكه باشد و روزانه مكرراً بخواهد رفت وآمد بكند يا كسي كه كمتر از يك ماه احرامي بسته است و هنوز ماه نگذشته بخواهد دوباره از مرز حرم خارج و وارد بشود لازم نيست احرام ببندد. موارد استثنايي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيفه نور، ج20، ص145.

2. مستدرك الوسائل، ج10، ص166.


21


دارد و گرنه اگر كسي بخواهد وارد محدوده مرز حرم بشود، حق ندارد بدون احرام وارد بشود. طبق اين حديث امام سجاد(سلام الله عليه) فرمود: سر ورود در حرم اين است خدايا! من غيبت احدي از ملت اسلام را نمي كنم و بر خودم تحريم كردم، بد كسي را، عيب جويي كسي را بر خودم از ملت اسلام تحريم كردم. در آن حديث سخن از ملت اسلام دارد. انسان كه وارد مرز حرم شد يعني غيبت احد از مسلمين را نمي‌كند. فرمود: وقتي وارد مكه شدي مي‌داني سرّ ورود اين سرزمين چيست؟ سرّش آن است كه خدايا! به قصد تو آمدم؛ نه به قصد تجارت؛ نه به قصد شهرت؛ نه به قصد اسم عوض كردن؛ نه به قصد سياحت و تفريح بلكه، به قصد تو آمدم. حاجي آنگاه كه ديوارهاي مكّه را مي بيند، از گفتن لبيك باز مي ايستد و با آمادگي تمام، براي انجام شعائر الهي، پا به بلدالله الحرام مي گذارد.

طواف

...وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ1 «خانه آزاد را طواف كنيد.» خانه اي كه كسي نمي تواند مالك آن شود. آري، زائران عاشق با طواف پيرامون كعبه كه آزاد از هر قيدي است، درس بندگي و آزادگي مي آموزند.

«در طوافِ حرمِ خدا، كه نشانه عشق به حق است، دل را از ديگران تهي كنيد و جان را از خوف غير حق پاك سازيد و به موازات عشق به حق از بت هاي بزرگ و كوچك و طاغوت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . حج: 29


22


ها و وابستگانشان برائت جوييد كه خداي تعالي و دوستان او از آنان برائت جستند و همه آزادگان جهان از آنان بريء هستند.»( 1 )

طواف يكي از بهترين حالات بنده در مقام تعظيم و تكريم خدا است انسان مي تواند در مطاف معرفت هاي بسياري بياموزد; زيرا كه در دايره توحيد، معرفت هسته مركزي است و آنكس كه به دور معرفت مي چرخد نور خدا در دلش جلوه گر مي شود

پس انسان به هنگام طواف، در مدار توحيد قرار مي گيرد و از هرچه شرك و پليدي است، دور مي شود حضرت زهرا(سلام الله عليها) نيز در خطبه معروف خويش به فلسفه تشريع و برخي از احكام الهي اشاره كرده است (فَجَعَلَ الاْيمانَ تَطْهِيراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ...)

پس از احرام در ميقات، به همراه فوج فوج مسلمانان، با ملّيت هاي گونه گون كه زبانِ هم را نمي فهمند اما در دل يك قصد و بر زبان يك پيام دارند، لبيك گويان براي طواف خانه كعبه به سوي شهر مكه و مسجدالحرام روان مي شود.

براي رسيدن به حرم، دل ها در آرزوي ديدن بزرگ ترين كانون توحيد لحظه شماري مي كند. چشم ها پر از اشك است و دل ها پر از آه. هر كسي شوري در سر و نوايي بر لب دارد.

پس از طي كردن مسير راه، از ميقات تا حرم كه بيابان هايي خشك و پر رمل و سنگ است، كم كم به شهر مكه وارد مي شود، به نزديكي هاي مسجدالحرام كه مي رسد، با ديدن شكوه و جلال مسجد، حالش دگرگون مي شود و هنگامي كه با پاي برهنه قدم به داخل مسجد مي گذارد تازه متوجه مي شود كه به كجا آمده است! همين كه نگاهش به خانه كعبه مي افتد،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيفه نور، ج20، ص،18


23


بي اختيار عنان از كف مي دهد، زانوهايش سست مي شود، قدرت ايستادن از او سلب مي گردد، روبه روي خانه كعبه دو زانو به زمين مي نشيند. اين جا ديگر او نيست كه حرف مي زند، هِق هِق گريه است و چشمان چون حلقه به خونش. به هر كه نگاه مي كند حالي چون او دارد. شايد در طول عمرش جايي را با اين امنيت و راحتي پيدا نكرده باشد كه سر به سجده بگذارد و از صميم دل زار بزند. اين جا به آرزوي ديرينه اش دست يافته است.

شكوه و جلال خانه كعبه، رواق هاي اطراف مسجدالحرام، مقام ابراهيم، حِجر اسماعيل، ناودان طلا، چاه زمزم و... هركدام گذشته ازتداعي خاطره هاي مهم تاريخي، به قدري جالب وچشم نوازند كه نگاه هر بيننده اي را خيره كرده، مدتي به خود مشغول مي دارند.واز همه ديدني تر، حالت ها و راز و نيازهاي مردمي است كه از اقصي نقاط عالم، بدون هيچ ارتباطي با يكديگر، خانه كعبه را چون نگيني دربر گرفته و در اطراف آن پروانه وار هريك به نوعي مشغول طوافند.

زيباترين سرود، صداي لبيك هايي است كه از زبان آنها، در اجابت دعوت ابراهيم خليل شنيده مي شود و ديدني ترين تابلو، حركت آرام و موج گونه آنان است كه باهمه اختلافِ در رنگ و زبان و مليّت، در كمال صميميت و مهرباني برگرد خانه يار مي چرخند و چون شروع به طواف مي كنند دل خود را از محبت و خوف و رجا پر مي سازند و گويي در حال طواف شبيه به فرشتگان مقربي هستند كه پيوسته دور عرش اعظم طواف مي نمايند اما مقصود كلي طواف دليست كه به ياد پروردگار اين خانه مي تپد پس طواف را به ياد او


24


آغاز و تمام مي كنند. امام صادق (عليه السلام) در حديث مصباح الشريعه فرمود: « وَطُفْ بِقَلْبِكَ مَعَ الْمَلاَئِكَةِ حَوْلَ الْعَرْشِ كَطَوَافِكَ مَعَ الْمُسْلِمِينَ بِنَفْسِكَ حَوْلَ الْبَيْتِ1«

»همانگونه كه با بدنت همراه مسلمانان بر گِرد كعبه طواف مي كني، با قلبت همراه فرشتگان بر گِرد عرش طواف كن«

خانه كعبه خانه دلهاست * ساحت قدس و جايگاه خداست

خرم آنكس كه گرد آن خانه * در طواف است همچو پروانه

گر نصيب تو نيست فيض حضور * گرم ديدار خانه باش از دور

هدف اصلي از طواف جسم به گرد كعبه اين است كه قلبت به طواف ذكر خدا برخيزد. و همان طور كه طواف را از كعبه شروع كرده در كعبه به پايان برساني. روح طواف و حقيقت آن طواف دل در حضرت ربوبيت است و خانه مثال ظاهري در عالم جسماني است. به عبارت ديگر، طواف بر دو قسم است :

طواف صوري :

و آن عبارت است از طواف بدن و حركت صوري در اطراف ظاهر خانه كعبه . پس در اطراف صوري ، طواف كننده جسم و بدن است و طواف شده ، ظاهر خانه كعبه است .

طواف معنوي :

عبارت است از طواف قلب در اطراف حقيقت كعبه . در اينجا انسان به ظاهر خانه كعبه توجه ندارد بلكه كعبه را نمودي و نشانه اي از او و موازي با بيت المعمور در عالم ملكوت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مصباح الشريعة-ترجمه عبد الرزاق گيلاني، ص،164.


25


دانسته و مقصودش پروردگار كعبه است نه خود كعبه . اين طواف ، طواف واقعي است ، و براي انجام آن بايد اراده و شوق تام و صفاي قلب و بريدن از خلق و طلبيدن حضرت حق در درون انسان جمع شود. امام خميني (قدس سره) درباره فلسفه عمل طواف به دور كعبه، مي فرمايند: «گردش به دور خانه خدا نشان دهنده اين است كه به غير از خدا، گرد ديگري نگرديد.»( 1 )

براساس برخي روايات، كعبه تنزّل عرش بوده و محاذي بيت المعمور و عرش خدا واقع است2؛ (محمد بن مروان ) مي گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مي فرمايد: با پدرم در حجر اسماعيل بوديم ، پدرم مشغول نماز بود كه مردي آمد و كنار او نشست ، آن مرد پس از اينكه پدرم نمازش را تمام كرد به او سلام كرد و گفت : من از تو سه سؤ ال دارم كه پاسخ آن را جز تو و يك مرد ديگر نمي داند. پدرم فرمود: آن سه سؤ ال چيست ؟ او گفت : به من بگو علّت طواف در اطراف اين خانه چيست ؟ پدرم فرمود: هنگامي كه خداوند به ملائكه دستور داد تا بر آدم سجده كنند، بعضي اعتراض نموده و گفتند:

(اءَتَجْعَلُ فيها مَنْ يَفْسِدُ فيها وَيَسْفِكُ الدِّماءَ وَنَحْنٍ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ...)

خداوند متعال فرمود: (... إ نّيِ اءعْلَمُ مالاتَعْلَمُونَ). سپس بر ملائكه خشم كرد و از آنان خواست نسبت به اين اعتراض توبه كنند و به آنان امر نمود كه براي توبه بايد به اطراف بيت المعمور طواف نمايند، ملائكه هفتاد سال به اطراف بيت المعمور طواف نموده و نسبت به آنچه گفته بودند استغفار و طلب بخشش مي كردند، پس از هفتاد سال طواف و استغفار،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيفه نور، ج9، ص224.

2. بحار،ج96،ص57


26


خداوند آنان را بخشيد خدا دوست داشت بندگان نيز اين گونه پرستش كنند لذا خداوند متعال در آسمان چهارم بيتي محاذي عرش به نام ضراح بناء نمود بعد در آسمان دنيا بيتي به نام بيت المعمور را محاذي ضراح قرار داد، پس از آن كعبه را محاذي بيت المعمور قرار داده و به آدم عليه السلام امر فرمود آن را طواف كند آدم به طواف آن پرداخت و بدين وسيله خداوند منّان توبه اش را پذيرفت و بعد اين عمل را در فرزندان آدم تا روز قيامت سنّت قرار داد1 پس اگر كسي آنگونه كه شايسته است، كعبه را طواف كند به بيت المعمور در عالم مثال صعود مي كند، آنگاه اگر وظايف آن مرحله را به خوبي انجام داد، به مقام عرش اله دست مي يابد، نظير حارثة بن مالك انصاري كه گفت: «كأنّي أنظُرُ إلي عرش ربّي و قد وضع للحساب» ( 2 ) بالاتر از اين، مقام عترت طاهرين (عليهم السلام) است كه حقيقت كعبه به آنها فخر مي كند؛ زيرا آنان بر محور «سبحان الله» و «الحمد لله» و « لا إله إلا الله» و «الله أكبر» طواف مي كنند. همان گونه كه ساير اعمال و مناسك آن ذوات نوراني نيز بر اساس همين كلمات چهارگانه است،كه روح اين كلمات هم در واقع يكي است.خداي سبحان براي اينكه انسان فرشته خو شده، آثار فرشتگان در او ظاهر شود، همانطور كه با دستور روزه گرفتن و پرهيز از لذايذ طبيعي از انسانها مي خواهد تا همانند فرشتگان،از خوردن و نوشيدن و ديگر كارهاي حيواني بر حذر باشند،همچنين با قرار دادن كعبه در زمين كه محاذي بيت المعمور و عرش خداوند است،به انسانها امر كرد تا بر گرد آن طواف كرده نام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. كافي،ج4،ص187-188، باب بداء البيت و الطواف. در اين باب دو روايت آمده است كه امام صادق عليه السلام پاسخ پدر بزرگوارشان امام باقر عليه السلام را به سؤال شخصي كه خواهان آگاهي از علت و منشأ تشريع طواف بود نقل مي كند.

2. كافي،ج2،ص54


27


حق را زمزمه كنند و براي خود و ديگران از خدا آمرزش بخواهند و اين گونه به فرشتگان عرش الهي شباهت پيدا كنند؛ همانطور كه طواف فرشتگان در عرش خدا نشانه عشق آنان به خداست، بنده نيز بايد همانند ملائك به مقام تسليم و رضا برسد و كعبه را طواف كند زيرا فرشتگان، بر گرد كعبه حق را تسبيح و براي مؤمنان طلب آمرزش مي كنند1. بنابراين سرّ طواف تشبّه به فرشتگان و همانندي با توبه ملائكه است، دريافت رحمت و مغفرت الهي است، تولدي دوباره است و آنگاه كه انسان از گناه پاك شود، خداوند به انسان هاي پاك مباهات مي كند. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود: »إِنَّ اللَّهَ يُبَاهِي بِالطَّائِفِينَ» ( 2 ) »خداوند به طواف كنندگان مباهات مي كند.«

خداوند طواف را وسيله آمرزش بندگان قرار داد و خواست تا بندگانش در عمر خويش يكبار پاك شوند و مزه ملكوتي طهارت را بچشند. هر كس هفت بار اين خانه را طواف كند و دو ركعت نماز، در هر جاي مسجد كه بخواهد بخواند، خداوند شش هزار حسنه برايش مي نويسد و شش هزار گناه از او مي زدايد و شش هزار درجه به او مي افزايد وشش هزار نياز از او بر مي آورد. هر كدام از اين نيازها زود بر آيد به خاطر رحمت خداست و هر كدام به تأخير افتد به خاطر اشتياق خداوند به دعاي اوست3.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحار،ج65،ص77. با اشاره به آيه شريفه (الذين يحملون العرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يؤمنون به و يستغفرون للذين امنوا( (سوره غافر،آيه 7).

2. عوالي اللئالي، ج1، ص96، روايت8 و مستدرك الوسائل،ج9،ص376.

1.كافي،ج4،ص411،روايت 2.


28


حمّاد بن عيسي مي گويد: روزي جهت پرسيدن سئوالي خدمت رسول خدا )صلي الله عليه وآله ( رسيدم. لحظه اي كه نگاهم به ايشان افتاد، نتوانستم سخن بگويم. رسول خدا )صلي الله عليه وآله ( دست به سينه من گذاشت و فرمود: سئوالت را بپرس. در اين لحظه اشك مهلتم نمي داد و باز نتوانستم سؤالم را بپرسم. وقتي پيامبر)صلي الله عليه وآله ( اشكها و سر برهنه مرا ديد، چنين فرمود: هر كسي طواف خانه خدا كند، در حالي كه سر و پايش برهنه باشد، گناهان خود را مدّ نظر گيرد، استلام حجر كند، بدون اينكه كسي را آزار دهد و دائماً ذكر خدا گويد، خداوند به ازاي هر گامي هفتاد هزار حسنه به او دهد، هفتاد هزار گناه او محو كند، هفتاد هزار درجه به او رفعت دهد، به جاي او هفتاد هزار بنده آزاد مي كند، شفاعت او را در باب هفتاد نفر از اهل بيتش مي پذيرد و هفتاد هزار حاجت او را برآورده مي كند ; چه زود چه دير»( 1 )

سرّ هفت شوط

چرا طواف هفت شوط است ؟ ملائكه پس از اعتراضي كه به خلقت آدم عليه السلام ردند و بعد متوجه اشتباه خود شدند، هفت هزار سال به عرش خداوند پناهنده شده و استغفار كردند، آنگاه خداوند گناه و اشتباه آنان را بخشيد، ولي انسانها چون قدرت چنين عملي را ندارند، خداوند اجازه داده است براي توبه و استغفار، به موازات هر هزار سال يك مرتبه به اطراف خانه كعبه طواف كنند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.فروع كافي،ج،4،ص412-411


29


سرّ هفت دور طواف اين است كه آدمي داراي هفت اخلاق رذيله است كه گاهي از آن تعبير به «هفت شوط حجاب» مي شود. اخلاق رذيله عبارتند از: عجب، كبر، حسد، حرص، بخل، غضب و شهوت. سالك بايد اين ها را زايل و به جاي آن هفت اخلاق حميده را جايگزين كند كه عبارتند از: علم، حكمت، عفت، شجاعت، عدالت، كرم و تواضع.

هفت دور طواف شايد اشاره به هفت مرحله نماز داشته باشد. مراحل نماز عبارتند از: قيام اول، ركوع، قيام دوم، سجده اول، نشستن ميان دو سجده، سجده دوم و نشستن براي تشهد. اين حركات هفت گانه كه در نماز حضور، سالك به جاي مي آورد، آثار روحاني و معنوي دارد; انسان را به عالم ارواح و نشئه نماز واقعي وارد مي كند. شايد به همين دليل باشد كه در برخي از روايات طواف را نماز دانسته اند. رسول خدا ) صلي الله عليه وآله) فرمود: « الطَّوافُ بِالْبَيْتِ صَلاة 1 « »طواف خانه خدا همچون نماز است«.

خداوند اقليمهاي هفت گانه دارد كه گاهي از آن تعبير به افلاك سبعه مي شود. اين آيه كه فرمود: (خَلَقَكُمْ أَطْواراً)2 ناظر به طورهاي هفت گانه افلاك و اقاليم است. احتمال دارد كه هفت شوط طواف، اشاره به سير در اطوار خلقت و افلاك سبعه داشته باشد.

حاجي در طواف، خودش را براي فدا شدن در راه محبوب خود حاضر مي كند و طواف كه مي كند، اشاره به سير به سوي خداوند است كه نهايت ندارد. بايد هفت مرتبه دور خانه خدا طواف كرد، اشاره به اينكه سموات سبع را داري مي كني، يعني هر چند پايت روي سنگ خانه خدا است وليكن روحت در سموات سبع دارد حركت مي كند.خودش را شبيه ملائك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.مستدرك،ج9،ص410 و عوالي اللئالي،ج1،ص214.

2. نوح : 14


30


مقرّبي كه اطراف عرش را احاطه دارند و طواف مي كنند كرده. چون مردم نمي توانند ابتداءً به پاي ملائك برسند،امر كردند كه در خانه پايين شما بگرديد تا تدريجاً شبيه ملائك شويد.

طواف جاهلي

اين تنها مسجدي است كه خاطره طواف و نماز قريب هزار پيامبر را دردل خود جاي داده و تنها جايي است كه ملاك هاي ظاهري در آن به هم خورده، شاه وگدا، سياه وسفيد، خرد و كلان و... همه و همه دركنار هم و در يك صف با زبان آه و اشك و ناله، پيام عبوديت و بندگي را در اوج خضوع وعجز ترسيم مي كنند.

كساني كه به اسرار حج آشنا نيستند معلوم نيست با چه مالي به مكه مي‌روند، با چه قالي در مكه سخن مي‌گويند، اينها اطراف كعبه اي مي‌گردند كه مشركين هم اطراف آن زياد طواف كردند (وَمَا كَان صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلاّ مُكَاءً وَتَصْدِيَةً)1 افراد تبهكار هم دور كعبه زياد گشتند، وقتي كه اين كعبه بتكده بود بت‌پرستان هم زياد دور اين كعبه مي‌گشتند، در جاهليت دور اين كعبه عده زيادي گشتند. اگر كسي با اسرار حج و زيارت آشنا بود، مي‌بيند به جاي انبيا و ائمه (عليهم السلام) پا مي‌نهد. كسي كه به اسرار حج و زيارت آشنا نبود، نمي‌داند جا پاي چه كسي مي‌گذارد.

استلام حجرالاسود

علت استلام و بوسيدن حجرالاسود اين است كه خداوند در عالم ذرّ از بني‏آدم ميثاق و عهد بندگي گرفت و آن را حجرالاسود كه ملكي از ملائكه بود بلعيد و خداوند او را در كنار كعبه به صورت سنگي قرار داد كه شاهد اعمال مردم باشد و مردم را مكلّف نمود كه گرد كعبه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.بحار،ج76،ص264،باب 102 الصفق و الصفير.


31


آن عهد و ميثاق خود را تجديد كنند و به حجرالاسود بگويند: امانت خود را ادا نمودم و به عهد و پيمان خود وفا كردم پس تو شاهد آن باش. و از همين رو حضرت سلمان عليه‏السلام فرمود:

روز قيامت حجرالأسود مانند كوه ابي‏قيس حاضر مي‏شود و براي او زباني خواهد بود و او براي هر كس كه او را استلام نموده و حج آورده شهادت خواهد داد1.

حاجي بعد ازاينكه انسان طواف مي‌كند با اركان چهار گانه يعني ركن حجرالأسود ، ركن شامي ، ركن مستجارو ركن يماني تماس مي‌گيرد اينها جزء سنن و آداب طواف است. بعد مي‌آيد كنارمقام ابراهيم دوركعت نمازمي‌خواند. شايسته است كساني كه طواف واجب را انجام مي‌دهند آنها حق تقدم داشته باشند. كساني كه حج واجبشان انجام شد، طواف واجب را انجام دادند ودارند طواف مستحب مي‌كنند، آنها در هنگام استلام حجرالأسود مزاحم كساني كه طواف واجب انجام مي‌دهند نمي‌شوند. آنها كه مشغول طواف واجبند، حق تقدم با آنها است كه حجرالأسود را استلام كنند (دست بزنند ببوسند). اين جزء سنن طواف است كه انسان دستش به حجرالأسود برسد. درباره حجرالأسود فضيلتهاي فراواني رسيده است. در حديث شبلي وقتي امام سجاد(سلام الله عليه) به موضوع حجرالأسود و استلام حجرالأسود رسيد، صيحه اي زد و نزديك بود مدهوش بشود، فرمود: مي‌داني اين حجرالأسود چيست؟ اين دست خداست اين يمين الله است گرچه دست چپ و راستي براي خدا نيست؛ او منزه از جسم و دست است ولي اين يك تشبيه معقولي است. انسان با دست خدا تماس گرفته است ذات اقدس الهي جسم نيست، ديدني نيست ولي براي اينكه در زمين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. علل الشرائع،ج‏2،ص 424.


32


يك الگويي داشته باشد كعبه اي ساخت و در ركن مخصوص، سنگ خاصي به دستورش به عنوان «يمين الله» قرار گرفت. رسول خدا( صلي اللَّه عليه و آله) فرمودند: دور بيت اللَّه طواف كنيد و ركن را استلام و مسّ نماييد زيرا ركن (حجر الاسود) بركت خدا است در زمين، خلق خدا با آن مصافحه مي‏كنند همچون مصافحه بنده يا مرد و در عرض ركن (حجر الاسود) در باره هر كسي كه او را مسّ نموده شهادت مي‏دهد كه وي به عهدش وفاء نموده است.مرحوم شيخ صدوق مصنف كتاب علل الشرايع مي فرمايد:

معناي يمين الله در در اين روايت عبارت است از طريق خدا كه مؤمنين از آن راه به بهشت مي روند و لهذا امام صادق (عليه السلام) فرمودند: حجر الاسود باب ما است، باب و دربي كه ما از آن داخل بهشت مي شويم و بر اساس همين معنا آن حضرت فرمودند: در بيت الله دربي از دربهاي بهشت بوده و از آن روزي كه باز گرديده بسته نشده است و در آن نهري از بهشت جاري است كه اعمال و بندگان در آن ريخته مي شوند و آن ركن يماني است نه ركن حجر الاسود1.

فرمود: معناي دست زدن به حجرالأسود اين است كه خدايا! من تعهد كردم كه ديگر به گناه دست دراز نكنم، امضاي باطل نكنم، ربا ندهم و نگيرم، رشوه ندهم ونگيرم، كسي را بيجا نزنم و مانند آن؛ دستم به گناه دراز نشود. معناي دست زدن به حجرالأسود اين است. سرّ اصراري كه حجاج دارند كه دستشان به حجرالأسود برسد براي آن است كه مي‌خواهند اين تعهد را امضا كنند كه خدايا! من ديگر به گناه دست نمي‌زنم. اين همه كه ائمه (عليهم السلام) اصرار داشتند كه اين سنگ سياه را ببوسند و دست بزنند چون رازي در اين استلام و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. علل الشرائع،ج‏2،ص 424.


33


تقبيل نهفته است و آن راز اين است خدايا! دستم به دست تو رسيد، ديگر به بيگانه دست نمي‌دهم..

امام خميني(قدس سره) درباره استحباب استلام حَجَر مي گويد:«در لمس حجرالأسود بيعت با خدا بنديد كه با دشمنان او و رسولانش و صالحان و آزادگان دشمن باشيد و به اطاعت و بندگي آنان هركه باشد و هرجا باشيد سر ننهيد و خوف و زبوني را از دل بزداييد كه دشمنان خدا و در رأس آنان شيطان بزرگ زبونند، هرچند در ابزار آدم كشي و سركوبي و جنايتشان برتري داشته باشند.»( 1 )

چرا اين سنگ در خانه خدا كعبه قرار گرفته؟

هنگامي كه عمر بن خطّاب پس از حج به حجر الأسود نزديك شد و آن را لمس نمود گفت: « هان! به خدا سوگند مي دانم كه تو سنگ هستي نه سودي تواني رسانيد و نه زياني. اگر پيامبر (صلّي الله عليه وآله) تو را لمس نكرده بود، من نيز چنين نمي كردم«

امير المؤمنين علي عليه السلام به او فرمود: « هان! اي أبا حفص ! اين سخن را مگو. چرا كه پيامبر اين سنگ را تنها به خاطر حقيقتي كه مي دانست لمس مي نمود. اگر تو قرآن را نيك مي خواندي و تفسير و تأويل آن را خوب مي دانستي، در ميافتي كه اين سنگ هم سود رسان است و هم زيان زننده و داراي دو چشم و دو لب و زباني گويا و روان مي باشد كه براي هر كسي بر پيمانش با او وفا كند، گواهي خواهد داد. سپس امير مؤمنان اين آيه را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صحيفه نور، ج20، ص18


34


تلاوت كرد: « و إذ أخذ ربّك من بني آدم من ظهورهم ذرّيتهم ... »( 1 ) و فرمود: زماني كه فرزندان آدم با آزادي و شوق به پروردگاري خداي خويش زبان به اقرار گشودند، خداوند در مورد زيارت » كعبه » نيز از آنان پيمان گرفت. سپس كاغذي رقيق تر از آب آفريد و به قلم فرمان داد كه: هان! آمدن بندگانم به زيارت كعبه را بنويس !و قلم نوشت. آنگاه به سنگ فرمان داده شد كه دهانت را بگشا و سنگ چنين كرد و به دستور آفريدگار هستي نامه را بلعيد و دستور يافت كه آن را حفظ نما، و بر آن بندگان شايسته كرداري كه به زيارت كعبه خواهند آمد گواه باش و شهادت ده.و « حجر الأسود » در كمال فرمان برداري فرود آمد و در اينجا استقرار يافت» ( 2 )

حجرالأسود از بهشت آمده و رنگ و بوي اين جهان را ندارد. رسول خدا )صلي الله عليه وآله( در حديثي فرمود: »الْحَجَرُ الاَْسْوَدُ مِنَ الْجَنَّةِ« ;( 3 ) «حجرالأسود از سنگهاي بهشت است«.

منذر ثوري از امام باقر (عليه السلام) درباره حجرالأسود سئوال كرد كه چه سنگي است و از كجا آمده است؟ امام در پاسخ چنين فرمود: «نَزَلَتْ ثَلاَثَةُ أَحْجَار مِنَ الْجَنَّةِ; الْحَجَرُ الاَْسْوَدُ اسْتَوْدَعَهُ إِبْرَاهِيمَ ) عليه السلام ( وَمَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَ(حَجَرُ بَنِي إِسْرَائِيلَ) قَالَ أَبُو جعفر)عليه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. اعراف: 172.

2.علل الشرايع،ج2،ص426-425 و رسائل الشهيد الثاني،ج1،ص399 و وسائل الشيعه،ج13ص320 .

3. عوالي اللئالي، ج1،ص174 و بحار،ج96،ص64.


35


السلام ( إِنَّ اللَّهَ اسْتَوْدَعَ إِبْرَاهِيمَ الْحَجَرَ الاَْبْيَضَ وَكَانَ أَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ الْقَرَاطِيسِ فَاسْوَدَّ مِنْ خَطَايَا بَنِي آدَم» ;( 1 )

«سه سنگ از بهشت فرود آمده است: حجرالأسود كه به وديعت به ابراهيم سپرده شد، مقام ابراهيم و سنگ بني اسرائيل. خداوند سنگ سفيد را به حضرت ابراهيم سپرد كه سفيدتر از كاغذ بود، و در نتيجه گناهان بني آدم سياه شد.«

قطعه سنگي كه از بهشت آمده، بي ترديد با خود رحمت و رضوان الهي را آورده است و هر كس او را لمس كند، مكرم و بهشتي است.

حجرالاسود، ابتدا و انتهاي طواف

واجب است طواف از (حجرالاسود) شروع و به آن ختم شود. و سرّش اين است كه (حجرالاسود) در روز قيامت حضور يافته و براي كساني كه در آن مكان رفته و طواف كرده اند شهادت مي دهد. پس (حجرالاسود) تمام اعمال و كيفيّت و كميّت طواف را مشاهده مي كند و در قيامت نيز شهادت مي دهد و در واقع شروع طواف و پايان آن را ضبط نموده و روز قيامت گواهي مي دهد.

نماز طواف

ابراهيم خليل(عليه السلام) در مهم ترين و خاطره انگيزترين هجرتش به سرزمين خشك و سوزان حجاز، كه آن زمان هيچ نشاني از سكونت و زيست نداشت اما بعدها مبدأ پيدايش مهم ترين و بزرگ ترين كانون توحيد و خداپرستي در جهان گرديد، پس از اين كه تنها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.بحار،ج96،ص227.


36


فرزند دلبندش اسماعيل را كه كمتر از دو سال سن داشت به همراه همسر مؤمن، با وفا و بردبارش هاجر در ميان سنگ هاي داغِ آن وادي و در ته درّه اي سكني داد، هنگام جدايي و وداع با آنها، با دلي مالامال از اميد دست به سوي آسمان برداشت و در كمال رضا و تسليم زبان به دعا گشود كه:

«خداوندا ! اينها را در اين سرزمين بي آب و علف سكونت دادم تا نماز و ياد تو را زنده نگه دارند، پس دل ها را به سويشان متوجّه و از نعمت هاي خود برخوردارشان گردان.»( 1 )

مدتي پس از اين ماجرا، زماني كه فرزندش اسماعيل جواني برومند شده بود، در سفري ديگر به كمك او خانه كعبه را بنا نمود. با ساختن خانه كعبه، خود و فرزندش اسماعيل، اعمال و مناسك حج را به جاي آوردند. ابراهيم اين بار از سوي خداوند دستور يافت كه نسل هاي بعد را هم به اين كار مقدس فرا خواند.

امروزه كه قرن ها از آن حادثه عظيم و تاريخي مي گذرد، دعاي ابراهيم به اجابت رسيده و آن سرزمين خشك و سوزان، گذشته از آباداني و توسعه، توجه يك ميليارد مسلمان، از سراسر جهان را به خود جلب كرده است، تا جايي كه امروزه شهر مكه كه روزي فقط درّه اي بود، ميزبانِ نزديك به دو ميليون زن و مرد مسلمان است كه لبيك گويان در اجابت دعوت ابراهيم به سويش مي شتابند، تا همچون ابراهيم خليل، اعمال و مناسك حج را به جاي آورند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَاد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ . ابراهيم: 37


37


واجب است بعد از تمام شدن طواف عمره، دو ركعت نماز همانند نماز صبح خواند. همچنين ضروري است اين نماز نزد مقام ابراهيم (عليه السلام) واقع شود يعني بايد آن نماز را پشت مقام به جاي آورد. البته هر چه نماز طواف به مقام نزديك تر باشد بهتر است. مستحب است در ركعت اول بعد از حمد سوره اخلاص و در ركعت دوم بعد از حمد سوره كافرون خوانده شود. حمد و ثناي الهي، صلوات بر محمد(صلي الله عليه وآله)، طلب قبولي اعمال، سجده هاي طولاني، گريستن و خواندن دعاهاي مختلف از مستحبات نماز طواف است

در روايتي از معصوم نقل شده است: حاجي، آنگاه كه طواف را به پايان مي برد و در مقام ابراهيم به نماز مي ايستد، پس از اقامه نماز فرشته اي دست به شانه او زده، خطاب به وي مي گويد:«آنچه تاكنون انجام داده اي بر تو بخشيده شد، مواظب باش كه از حال به بعد با خود چه خواهي كرد!»( 1 )

نماز طواف در پشت مقام

نماز طواف در برابر كعبه، و نزديك مقام ابراهيم(عليه السلام) اسرار باطني دارد:

امام زين العابدين(عليه السلام) در حديث شبلي، نماز در مقام ابراهيم(عليه السلام ( را به معناي بندگي، طاعت و مبارزه با شيطان دانست.

»قَالَ (عليه السلام) نَوَيْتَ حِينَ وَقَفْتَ عِنْدَ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ)عليه السلام ( أَنَّكَ وَقَفْتَ عَلَي كُلِّ طَاعَة وَتَخَلَّفْتَ عَنْ كُلِّ مَعْصِيَة؟ قَالَ: لاَ. قَالَ: فَحِينَ صَلَّيْتَ فِيهِ رَكْعَتَيْنِ، نَوَيْتَ أَنَّكَ صَلَّيْتَ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . اصول كافي، ج 4، ص 23


38


بِصَلاَةِ إِبْرَاهِيمَ (عليه السلام) وَأَرْغَمْتَ بِصَلاَتِكَ أَنْفَ الشَّيْطَانِ؟ قَالَ: لاَ. قَالَ لَهُ: فَمَا صَافَحْتَ الْحَجَرَ الاَْسْوَدَ وَلاَ وَقَفْتَ عِنْدَ الْمَقَامِ وَلاَ صَلَّيْتَ فِيهِ رَكْعَتَيْنِ« ;1

«پرسيد: پس وقتي كه آنجا دو ركعت نماز خواندي، نيت كردي كه ابراهيم گونه نماز بگزاري و با نمازت، بيني شيطان را به خاك بمالي؟ گفت: نه. فرمود: پس. نه در كنار مقام ابراهيم ايستاده اي و نه در آنجا دو ركعت نماز خوانده اي.«

دماغ شيطان را چه گروهي به خاك مي‌مالند؟ مخلَصين كساني اند كه دماغ شيطان را به خاك مي‌مالند؛ يعني وساوس شيطان در آنها اثر نمي‌كند؛ خاطرات شيطاني درصحنه نفسشان راه پيدا نمي‌كند و دسيسه‌هاي بيگانه‌ها هم درمرزهاي فكري اينها رخنه و نفوذ ندارد؛ اينها دماغ شيطان را به خاك ماليدند و اما كسي كه گرفتار دسايس و وساوس است، او طعمه شيطان است و شيطان دماغ او را به خاك ماليده؛ نه اينكه او ابراهيم گونه دماغ شيطان را به خاك ماليده باشد. چون ابراهيم پدر همه ما مسلمانان است و ما فرزندان ابراهيم خليليم؛ در قرآن كريم در پايان سوره «حج» نسب ما و شجره ما مسلمانها را خداي كريم به ابراهيم خليل منتهي مي‌كند مي‌فرمايد: (مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ)2 ؛ به مسلمانان جهان مي ‌فرمايد: اي مسلمين عالم! شما فرزندان خليل من هستيد، و ابراهيم پدر شماست، هر پسري بايد وارث ارث پدر باشد.

در نماز طواف بايد خدا را به چيزي بندگي كرد كه در او نيست. خدا خواسته است كه بنده اش او را به چيزي بندگي كند كه در او وجود ندارد. امتياز بنده از خدا به فقر اوست و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.مستدرك،ج10،ص166.

2.حج: 78.


39


امتياز خدا از بنده به غناي اوست. فقر، جامه اي زيبا براي بنده و غنا، ديباي دل انگيزي براي خداست. خدا مي خواهد كه انسان او را با فقر، ضعف، ذلت و انقطاع بندگي كند و اينها اموري است كه در ذات حق يافت نمي شوند. به بيان ديگر بندگي با تكبر، عبوديت و غرور و نماز با بي نيازي سازگار نيست; نماز عين نياز است; از اين رو در دعايي كه در نماز طواف آمده است، سرّ بندگي موج مي زند.ا مام حسين (عليه السلام) را در حال طواف خانه خدا ديدند. سپس نزد مقام ابراهيم (عليه السلام) آمد و نماز گزارد. آنگاه صورت بر مقام نهاد و شروع به گريه كرد و گفت: «بنده كوچك تو در آستان توست، خواهنده تو و بينواي تو در پيشگاه توست» اين را پيوسته تكرار مي كرد. در قرآن كريم آمده است كه بعد از طواف كنار مقام ابراهيم برويد: (وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّي)( 1 ) آنجا را به جاي مصلّي براي نماز انتخاب بكنيد و در كنار مقام ابراهيم نماز بخوانيد. امام سجاد(سلام الله عليه) طبق اين نقل فرمود: اين يك سرّي دارد يعني خدايا! جايي را كه ابراهيم ايستاده است، من ايستادم. اين،دو مطلب دارد يك حكم ظاهري دارد و يك حكم باطني. ظاهر اين است كه انسان آن مكاني را كه حضرت ابراهيم ايستاد واقف بشود و بايستد و دو ركعت نماز بخواند. باطن اين است كه آن مقام را در يابد، در آن مقام مستقر بشود و نمازي چون نماز ابراهيم بخواند. هر دو مطلب آمده است؛ يكي مربوط به مناسك حج است و يكي مربوط به اسرار حج. حضرت در اين حديث فرمود: وقتي انسان به مقام ابراهيم مي‌رسد يعني خدايا! من به جايگاه ابراهيم خليل پا گذاشته ام . ازهر معصيتي هم انزجار دارم؛ همان طوري كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.بقره: 125.


40


خليل تو گفت (وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالأرْضَ)1 من هم خليل گونه و ابراهيم گونه(سلام الله عليه) به هر طاعتي روي مي‌آورم و از هر معصيتي روي برميگردانم. آن‌كه در حال نماز حواسش جمع نيست، آن‌كه در حال نماز حضور و خضوع و خشوعي ندارد او به جاي ابراهيم نايستاده است. آن محدوده عده زيادي ايستادند، عده اي كه مكه مي‌روند و اطراف كعبه طواف مي‌كنند لحظه به لحظه، ذره به ذره، قدم به قدم آن مراسم را وآن مواقف را گرامي مي‌دارند، آنجا انبيا پا گذاشتند، اوليا پا گذاشتند، ائمه پا گذاشتند كساني كه به اسرار حج آگاهند مي‌گويند من جايي پا گذاشتم كه انبيا و اوليا و ائمه (عليهم السلام) پا گذاشتند. من چيزي را دست مي‌زنم كه انبيا و ائمه (عليهم السلام) دست زدند.

حكمت نماز طواف

در اين كه پس از طواف، بايد نماز طواف را در پشت «مقام ابراهيم» خواند، نكته هاي مهمي است:

يكي از اشاره هاي نماز، عبوديت، افتقار و ذلت است. نماز بنده را در مقابل رب كريم قرار مي دهد، نماز احساس فقر و ذلت است; ذلتي كه سزاي نياز انسان است، احساس ذلتي كه در انسان رغبت سلوك را بيدار مي كند، ذلتي كه به انسان قصد حقيقت مي دهد، ذلتي كه انسان را كم سخن و پر تفكر مي كند، ذلت و فقري كه خواب را از انسان مي ستاند و آدمي را غرقه عيش و مستي مي كند، ذلتي كه حلاوت بندگي را به كام انسان مي نشاند و انسان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.انعام: 79.


41


را از خويشتن خويش فارغ كرده، خدا را به جاي آن مي نشاند و به معناي اين آيه واقف مي شود: (وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ(1 ; »و چهره ها در برابر خداي زنده پاينده خاضع مي شوند.«

نماز به طور كلّي بارزترين نمود عبوديت و خضوع در پيشگاه خداست و پس از طواف، آن عمل عبادي را به كمال مي رساند. ديگر آن كه پيوند اين نماز به مقام ابراهيم (واتّخذوا مِن مَقامِ إبراهيمَ مُصلّي) توجه دادن نسل هاي آينده اي كه به اين جايگاه مي رسند به نقشي است كه حضرت ابراهيم به همراهي پسرش اسماعيل نسبت به حج داشتند كه تجديد كننده بناي كعبه و برافرازنده پايه هاي آن بودند. چون پس از طوفان نوح و وزش بادهاي طوفان، پوشيده و پنهان شده بود و با وزش باد به امر خدا، ديگربار پايه هاي اساسي آن آشكار شد. نيز آگاهي از سيره اين پيامبر بزرگ و عبادت خالصانه وي، شخصيت معنوي و برجسته و نمونه او را كه به قلّه اخلاص و توحيد رسيده بود آشكارمي سازد و اين شناخت، الهام بخش روح عبوديت وقلب عبادت حقيقي است.

آن پيامبر بزرگ، با ايمان و اراده اي بزرگ، سخت ترين آزمون ها را پشت سر گذاشت، تا اسوه ديگران گشت. اقتدا به اين شخصيت نيز، تنها نسبت به مواردي نيست كه قرآن ياد كرده است (مثل ذبح اسماعيل و طرد شيطان و واگذاشتن همسر و فرزند در بياباني خشك و...) بلكه همه زمينه هاي تعبّد و عبادت خالص را فرا مي گيرد.

ابراهيم، با ايمان خالص خويش، آن امتحانات را با موفقيت پشت سر گذاشت، تا به خواست الهي اسوه مؤمنان قرار گيرد و همسرش هم سرمشق زنان باايماني شود كه در معرض اين

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.طه: 111.


42


گونه آزمايش ها قرار مي گيرند و بايد باتحمّل مشقت هاي جسمي و روحي، اراده و فرمان حق را اجرا كنند. مي بايست اين درس ها سرمشق مؤمنان به خدا قرار گيرند.

نماز طواف نزد مقام ابراهيم (عليه السلام) انجام مي شود; مكاني كه ابراهيم و اسماعيل مأموريت يافتند آن را براي حج گزاران و طواف كنندگان طاهر كنند. لذا نماز طواف، نمازي است پشت مقام ابراهيم(عليه السلام) و در مكاني پاك.

« وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّي وَعَهِدْنا إِلي إِبْراهِيمَ وَإِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَالْعاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ» ( 1 )

» و (بخاطر بياوريد) هنگامي كه خانه كعبه را محل بازگشت و مركز امن و امان براي مردم قرار داديم او از مقام ابراهيم، عبادتگاهي براي خود انتخاب مي كند و ما از ابراهيم و فرزندش اسماعيل پيمان گرفتيم كه: خانه مرا براي طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان پاك و پاكيزه كنيد.«

نماز پشت مقام ابراهيم (عليه السلام) نماز در جايگاه ولايت است، نماز پشت سر ابراهيم (عليه السلام) است. مقام ابراهيم(عليه السلام) ، جاي پاي مردي است كه در تاريخ بشريت حماسه هاي جاويد آفريد، او كه خانه توحيد بنا كرد و در اين هنگام پاي خود را بر روي اين سنگ تاريخي گذارد، اين ابراهيم) عليه السلام ( بود كه با قلبي سرشار از ايمان، خدايان دروغين را شكست، بتها را فرو ريخت و از آزمون هاي سخت سربلند بيرون آمد. او براي توحيد جان خويش تقديم نمود و به درون كوه آتش فرو رفت; آتشي كه به امر خدا سرد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.بقره: 125.


43


آرام گشت. ابراهيم (عليه السلام) در كنار مقام نبوت به درجه رفيع ولايت نايل آمد. نماز را بايد پشت سنگي به جا آورد كه جاي پاي توحيد و شهود است، تكه سنگي كه از روزگاران كار و تلاش، از صحراي بي آب و علف، از ناله هاي هاجر و اسماعيل و از جوشش آب زمزم خاطره ها دارد.

نماز پشت مقام ابراهيم(عليه السلام) به معناي قرباني كردن اسماعيل (عليه السلام) است. بايد نزديك ترين افراد را به مسلخ عشق برد و به پاي او فدا كرد. در اين نماز بايد شهوت، مقام، منصب، نام، نشان، شهرت و دنيا را داد و به جاي آن عرفان و معرفت گرفت. اين نماز با ديگر نمازها متفاوت است در اين مكان پاك، انبيا نماز گزارده اند، اين مكان، محل نماز پيامبر )صلي الله عليه وآله (و اولياي خداست. در اين نماز انسان با روحي جديد كلماتي تازه مي گويد، فريضه اي متفاوت به جاي مي آورد، در اينجا بايد يادي از قيام ها، ركوع ها و سجده هاي خورشيد كرد; خورشيدي كه ما از نگاه به او محروميم و از ديدار او غائب.

زمزم

مستحب است انسان بعد از طواف و نماز طواف به كنار چاه زمزم برود مقداري از آب زمزم بنوشد و مقداري بر سر و روي خود بريزد و به او تبرك بكند و بگويد:

« اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نَافِعاً وَرِزْقاً وَاسِعاً وَشِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاء وَسُقْم1«. » خداوندا! اين را عملي سودمند و رزقي گسترده و درماني براي هر درد و بيماري قرار بده .«

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.كافي،ج4،ص430.


44


به اين علت به اين آب زمزم مي گويند كه هاجر بعد از آنكه آب زير پاي اسماعيل آشكار شد با ريگ ها دور آن را گرفت تا آب در آنجا جمع شود. زمّ يعني جلو چيزي را گرفتن يا جمع كردن .امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَمَّا خَلَّفَ إِسْمَاعِيلَ بِمَكَّةَ عَطِشَ الصَّبِي...؛»( 1 )

چون ابراهيم (عليه السلام) اسماعيل را در مكه جا گذاشت، كودك تشنه شد. ميان صفا و مروه درختي بود. مادرش بيرون شد تا آنكه بر صفا ايستاد و گفت: آيا در اين دشت كوهي هست؟ كسي پاسخش نداد. رفت تا به مروه رسيد و گفت: آيا در اين وادي همدمي هست؟ پاسخي نشنيد. دوباره به صفا بازگشت و همان را گفت و اين كار را هفت بار انجام داد. از اين رو خداوند آن را سنت قرار داد. جبرئيل نزد هاجر آمد و پرسيد: كيستي؟ گفت: كنيز ابراهيم. گفت: به اميد چه كسي شما را اينجا واگذاشته است؟ گفت: اگر چنين مي گويي هنگامي كه خواست برود به او گفتم: اي ابراهيم! ما را به كه سپردي؟ گفت: به خداي متعال. جبرئيل گفت: شما را به كسي سپرده است كه شما را بس است.

مردم از مكه عبور نمي كردند، چون آب نبود. كودك با پاي خود به زمين زد و زمزم جوشيد. (حضرت) فرمود: هاجر از مروه به سوي كودك بازگشت در حالي كه آب جوشيده بود. شروع كرد به جمع كردن خاك در اطراف آب تا جاري نشود و اگر آن را واگذاشته بود، آب جاري مي شد. فرمود: چون پرندگان آب را ديدند بر گرد آن جمع شدند. كارواني از يمن به قصد سفر گذشت چون كاروانيان، پرندگان را ديدند گفتند: پرندگان جز اطراف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.كافي،ج4،ص202.


45


آب جمع نمي شوند. نزد آنان آمدند به آنان آب و غذا دادند و خداوند به اين وسيله روزي ايشان را جاري ساخت. مردم از مكه عبور مي كردند و از طعام به آنان مي خوراندند و از آب سيرابشان مي كردند..

وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه در مكه بودند شخصاً از آب زمزم استفاده مي‌كردند، وقتي مدينه تشريف بردند، استهدا مي‌كردند يعني زائراني را كه از مكه برميگشتند براي او آب زمزم را هديه مي‌آوردند و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آب زمزم را به عنوان هديه قبول مي‌كرد.آن قدر پربركت است كه پيامبر به عنوان هديه قبول مي‌كند. آبي است كه به بركت دودمان خليل حق جوشيد و هنوز هم بعد از چند هزار سال مي‌جوشد با آنكه مكّه سرزمين آب و برف و يخ فراوان نيست، چشمه بخواهد بجوشد طي هزاران سال كار دشواري است. گرچه چاههاي ديگري و قناتهاي ديگري افزوده شد ولي آن آب زمزم همچنان در حال جوشش است چند هزار سال است كه اين چشمه دارد مي‌جوشد. امام سجاد(سلام الله عليه) طبق اين حديث فرمود: آيا اشراف برچاه زمزم پيدا كرده و مقداري از آب زمزم را نوشيده‌اي؟ آيا در هنگام اشراف و نوشيدن هنگامي كه بالاي چاه آمدي به اين قصد بودي كه خدايا! هرچه طاعت توست پذيرفتم، هرچه معصيت توست ترك كردم. عرض كرد: نه. فرمود: پس تو اشراف پيدا نكرده اي. زائر بيت لله وقتي آب زمزم را بر سر مي‌ريزد يا بر سينه مي‌ريزد يا در كامش فرو مي‌ريزد قصد مي‌كند خدايا! آنچه طاعت توست نوشيدم من جام طاعت را نوشيدم و جام معصيت را طرد كردم.


46


نوشيدن آب زمزم گناهان را مي برد، آن ها را مي شويد و درون انسان را پاك مي گرداند. رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود:

« َطَافَ بِالْبَيْتِ سَبْعاً وَصَلَّي خَلْفَ الْمَقَامِ رَكْعَتَيْنِ شَرِب مِنْ مَاءِ زَمْزَم غُفِرَتْ ذُنُوبُهُ كُلُّهَا بَالِغَةً مَا بَلَغَت ;»

« كسي كه هفت بار طواف كعبه كند و دو ركعت نماز پشت مقام بخواند و از آب زمزم بنوشد، تمام گناهان او هر مقدار كه باشد آمرزيده مي شود.»

نهر زمزم از نهرهاي بهشتي است كه در روي زمين جاري است، پيداست كه هر گاه آبي از بهشت به درون و بيرون آدمي ريخته شود او را از هر جهت پاك خواهد كرد. لذا اميرالمومنين علي(عليه السلام) مي فرمايد:« ماء زمزم خير ماء علي وجه الأرض»( 1 ) « آب زمزم بهترين آبهاي روي زمين است.»

همچنين آب زمزم هر دردي را شفا مي دهد و از هر بيم و اندوهي ايمن مي دارد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود: « مَاءُ زَمْزَمَ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاء وَسُقْم وَأَمَانٌ مِنْ كُلِّ خَوْف وَحَزَن.» ( 2 ) لذا آب زمزم مي تواند آلام روحي را هم درمان كند، بيم ها، اندوهها و افسردگي ها را از بين ببرد.

سعي

يكي ديگر از واجبات حج ، (سعي بين صفا و مروه ) است . حج گزار بايد پس از انجام نماز طواف، ميان صفا و مروه سعي كند; يعني از كوه صفا به مروه برود و از مروه به صفا باز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. المحاسن، ج2، ص399.

1.مستدرك،ج9،ص347.


47


گردد. سعي ميان صفا و مروه هفت مرتبه (شوط) است. همچنين واجب است كه سعي از صفا شروع شده، به مروه ختم گردد. طهارت و خلوص نيت از واجبات سعي است و خداي سبحان در قرآن صفا و مروه را از شعائر دانسته:

«إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيهِ أَن يطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَن تَطَوَّعَ خَيراً فَإِنَّ اللّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ» ( 1 )

براستي كه دو كوه «صفا» و «مَروه» از نشانه‏هاي خداست؛ پس كسي كه خانه خدا را، حج كند يا عمره به جا آورد، پس هيچ گناهي بر او نيست، كه به ميان آن دو، سعي كند؛ و كسي كه فرمان خدا را نيك بپذيرد، پس در حقيقت خدا، سپاسگزاري داناست. صفا و مروه علامت‌هايي است كه انسان را به ياد خدا مي‌اندازد و خاطره‌اي از خاطرات مقدس را در نظرها تجديد مي‌كند.

صفا و مروه دو كوه كوچك در كنار مسجد الحرام است كه در جنوب شرقي و شمال مسجد واقع شده و از ارتفاعات كوه ابوقُبيس به شمار مي‌آيد. فاصله اين دو كوه 420 مترو ارتفاع كوه صفا پانزده متر و ارتفاع كوه مروه هشت متر است كه حاجيان و عمره گزاران بعد از طواف و نماز آن، به سوي اين دو كوه مي‌آيند و هفت بار بين آن دو رفت و آمد مي‌كنند.

صفا در اصل به معناي چيز خالص است كه كدر نباشد و به سنگ محكم نيز گفته مي‌شود.و مروة در اصل به معناي سنگ سفيد است و به معناي سنگ محكم و خشن نيز آمده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بقره: 158.


48


در احاديث آمده است كه نام صفا از نام «مصطفي آدم» (خالص برگزيده) گرفته شده چرا كه محل هبوط او بوده است (إِنَّ اللهَ اصْطَفي آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْراهِيمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ1 ). و مروة از نام «مرأة» است چرا كه محل هبوط حوّا در آنجا بوده است. اصل سعي شيوه ابراهيمي بوده است و از مناسبت تلاش مكرر هاجر نيز ياد شده است.(2)

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

«سُمِّيَ الصَّفَا صَفًا لاَِنَّ الْمُصْطَفَي آدَمَ (عليه السلام) هَبَطَ عَلَيْهِ فَقُطِعَ لِلْجَبَلِ اسْمٌ مِنِ اسْمِ آدَمَ (عليه السلام) يَقُولُ اللَّهِ تَعَالَي: (إِنَّ اللّهَ اصْطَفي آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْراهِيمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ) وَهَبَطَتْ حَوَّاءُ عَلَي الْمَرْوَةِ وَإِنَّمَا سُمِّيَتِ الْمَرْوَةَ لاَِنَّ الْمَرْأَةَ هَبَطَتْ عَلَيْهَا، فَقُطِعَ لِلْجَبَلِ اسْمٌ مِنِ اسْمِ الْمَرْأَةِ» ( 3 ).

«صفا، صفا ناميده شد چون آدم ـ كه برگزيده خدا بود ـ بر آن هبوط كرد. پس بر اين كوه اسمي از اسماء آدم گذارده شد خداوند فرمود: «همانا خدا برگزيد آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان» و حوا بر كوه مروه هبوط كرد و مروه را مروه ناميدند، چون مرأة بر آن هبوط كرد. پس اين كوه نامي از نامهاي مرأة به خود گرفت.»

بنابراين آدم و حوا كه از بهشت بيرون آمدند و به زمين هبوط كردند، هر دو در كنار محل خانه خدا به زمين آمدند، اما يكي بر كوه صفا و ديگري بر كوه مروه قرار گرفت. اين دو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.آل عمران: 33.

2. بحارالانوار، ج 96، ص 233 حديث 2.

3. من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص: 195


49


كوه به نام پدر و مادر انسان ها نامگذاري شده است; اولين انسان هاي روي زمين و نخستين كساني كه از بهشت بيرون رفتند.

حركت و سعي بين صفا و مروة نوعي «طواف» است چرا كه به رفت و آمد مكرر طواف گويند، چه به صورت دايره‌اي باشد يا به صورت طولي بين دو نقطه باشد (الطواف حركة حول الشئ سواء كان علي سبيل دوران و الاحاطة الظاهرية او حركة اليه متداوماً علي سبيل التكرار1) مانند صفا و مروه، كه حركتي مداوم و مكرر به سوي دوست است.و از شعائر الهي به شمار مي‌آيد

شعائر در اصل به چيزهاي لطيف و دقيق گفته مي‌شود كه با دقت درك مي‌شوند. در روايات تاريخي آمده است كه در سال هفتم هجري مشركان در عصر جاهليت، در بالاي كوه صفا، بتي به نام «اساف» و بر بالاي مروه بتي به نام «نائله» نصب كرده بودند و مسلمانان به خاطر اين موضوع از سعي ميان صفا و مروه ناخشنود بودند و فكر مي‌كردند در اين شرايط نبايد سعي كنند. آيه 158سوره بقره بدين مناسبت نازل شد2 و اعلام كرد كه صفا و مروه از علامت‌هاي الهي است و سعي بين آنها مانعي ندارد.

«سرّ اينكه خداوند فرمود «فمن حجّ البيت او اعتمر» شايد اين باشد كه سعي بين صفا و مروه، بر خلاف طواف، استحباب نفسي ندارد. انسان مي‌تواند بعد از انجام اعمال واجب و نيز در هر بار كه تشرّف به مسجد الحرام بهره او شود بارها كعبه را طواف كند، زيرا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. التحقيق، ج، 11، ص 80 ـ 81.

2. بحارالانوار، ج 96، ص235.


50


طواف به تنهايي نيز همچون نافله مستحب است1. اما دليلي بر چنين استحبابي در سعي بين صفا و مروه وجود ندارد. از اين رو در قرآن كريم سعي بين صفا و مروه، به حج و عمره مقيد شد. يعني سعي بين صفا و مروه جزئي از حج يا عمره است و به تنهايي مستحب و نافله نيست.» ( 2 ) امام سجاد (عليه السلام) در بيان نوراني خويش در حديث شبلي به اين مضمون اشاره فرمود: «أَ سَعَيْتَ بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ وَمَشَيْتَ وَتَرَدَّدْتَ بَيْنَهُمَا؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ لَهُ: نَوَيْتَ أَنَّكَ بَيْنَ الرَّجَاءِ وَالْخَوْفِ؟ قَالَ: لاَ. قَالَ: فَمَا سَعَيْتَ وَلاَ مَشَيْتَ وَلاَ تَرَدَّدْتَ بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ» ( 3 ) ;

«پرسيد: آيا ميان صفا و مروه سعي كردي و بين آن دو گام برداشتي؟ گفت آري. پرسيد: آيا نيت كردي كه ميان بيم و اميد هستي؟ گفت: نه. فرمود: پس نه سعي كرده اي نه راه رفته اي و نه ميان صفا و مروه رفت و آمد كرده اي!» معناي خوف آن است كه نسبت به كارهايي كه در اين دنيا انجام مي دهيم، هميشه خائف باشيم و گرنه حسّ غرور در وجود ما جوانه مي زند و درخت كبر و نخوت ريشه مي گيرد. و معناي رجاء و اميد اين است كه به لطف حق اميدوار باشيم كه اين اميدواري مايه نشاط او و راهنما به سوي تكامل باشد

حضرت در اين حديث فرمود: معناي سعي اين است كه انسان از معصيت به اطاعت فرار مي‌كند. پس (فَفِرُّوْا إِلَي اللَّهِ)4 در سعي بين صفا و مروه به خوبي جلوه كرده است. اين تلاش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مسند ابن حنبل،ج5،ص256.

2. صهباي حج، ص 400.

3. مستدرك،ج10،ص166.

4. ذاريات: 50


51


و كوشش و دويدن يعني از گناه به اطاعت دويدن، از مخالفت به موافقت دويدن، از غير به حق دويدن، معناي سعي است

حضرت فرمود: سر تردد(هفت بار رفت و آمد) بين دو كوه «صفا» و «مَروه») اين است كه خدايا! من بين خوف و رجا به سر مي‌برم (يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً)1 نه آن‌ چنان كه خوف محض داشته باشم يعني فقط بترسم و هيچ اميدي نداشته باشم ، نه آنچنان كه اميد محض داشته و هيچ ترسي نباشد. خوف از كارهاي خود دارم و اميد به لطف حق.انسان از پايان كار خود مي‌ترسد. در اواسط عمر مي‌كوشد كه خوفش مقداري بيشتر باشد و در اواخر عمر مي‌جوشد كه اميدش بيشتر باشد؛ در هر حال بين خوف و رجا به سر مي‌برد..

سعي موجب مي شود درون آدمي پاك گردد، گناهان زائل شود، سياهي از قلب انسان زدوده گردد و انوار الهي باطن زائر را فرا گيرد. يكي از ابعاد عرفاني سعي اين است كه گناه را از بين مي برد و معاصي را مي شويد.رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود: «الْحَاجَّ إِذَا سَعَي بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ» ( 2 ); «حج گزار وقتي بين صفا و مروه سعي مي كند، از گناهانش بيرون مي رود.»

مروه، «مروّت» است و مروّت جامع مكارم اخلاق، حقيقت مروّت آن است كه انسان براي ديگري نپسندد آنچه را كه براي خود نمي‌پسندد، صفا نيز صفاي قلب است و وقتي صفا و مروه را با هم جمع كرده، ميان آن دو سعي مي‌كند، در حقيقت همه كمالات را در خود جمع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سجده: 16.

2 . التهذيب، ج5، ص19، روايت56 ; فقيه، ج2، ص208.


52


كرده است.امام صادق (عليه السلام) در حديث مصباح الشريعه به لطيفه اي عرفاني اشاره فرمود:

«صفّ روحك و سرك للقاء الله تعالي يوم تلقاه بوقوفك علي الصفا و كن ذا مروّة من الله بفناء أوصافك عند المروّة و استقم علي شروط حجّك و وفاء عهدك الذي عاهدت ربك و أوجبته له يوم القيامة»( 1 ) ; «با ايستادن بر كوه صفا، روح و درون خود را براي روز ديدار با خداوند تصفيه كن و جلا ده و نزد مروه، صاحب مروت و اوصافي وارسته باش و بر اين شرطهاي حج خود و به عهدي كه با پروردگارت بسته اي و بر خود واجب ساخته اي، تا روز قيامت وفادار باش و پايدار بمان.»

هروله

در بخشي از مسير بين صفا و مروه، كه امروزه به وسيله ستون‌هاي سبز رنگ مشخص شده است مستحب است كه مردان به صورت آرام بدوند، كه به اين عمل «هروله» گويند. سعي در اصل به معناي تلاش و راه رفتن سريع (هرولة) آمده است. در بخشي از عمل، مستحب است كه مردان با حالت هَرْوَله حركت كنند. هروله تند رفتني است شبيه تند رفتن شتران، كه در آن، وقار و سكينه راه رفتن معمولي نيست در احاديث آمده است كه شيطان خود را به ابراهيم (عليه السلام) نماياند و ابراهيم از دست او گريخت تا با وي هم سخن نشود و يا ابراهيم به دستور جبرئيل بر او حمله‌ور شد و شيطان گريخت. (البته جمع بين دو روايت ممكن است چرا كه شايد ابراهيم يك بار از دست شيطان گريخته سپس به دستور جبرئيل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مصباح الشريعة-ترجمه عبد الرزاق گيلاني، ص، 164.


53


بر او حمله‌ور شده است و اين بار شيطان گريخته است.) از امام صادق (عليه السلام) در اين باره حديثي نقل شده است:

«صَارَ السَّعْيُ بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ لاَِنَّ إِبْرَاهِيمَ (عليه السلام) عَرَضَ لَهُ إِبْلِيسُ فَأَمَرَهُ جَبْرَئِيلُ (عليه السلام) فَشَدَّ عَلَيْهِ فَهَرَبَ مِنْهُ فَجَرَتْ بِهِ السُّنَّةُ يَعْنِي بِهِ الْهَرْوَلَةَ» ( 1 ).

«سعي ميان صفا و مروه از آن جهت واجب شد كه شيطان، خود را به حضرت ابراهيم نشان داد. جبرئيل به آن حضرت دستور داد كه به او حمله كند، شيطان هم گريخت. از اين رو سنت هروله قرار داده شد.» از اين رو دويدن (هرولة) در بين صفا و مروه مرسوم وسنت شد پس هروله سعي به معناي حمله به ابليس و اعوان و انصار اوست و اين در واقع شتاب گرفتن به سوي خداست.

هَرْوَلهِ بين صفا و مروه، فرار از هواي نفس و زير پا نهادن غرور و قدرت آدمي است. «وَ هَرْوِلْ هَرَباً مِنْ هَوَاكَ وَتَبَرِّياً مِنْ جَمِيعِ حَوْلِكَ وَقُوَّتِك»( 2 ) در نتيجه موجب خواري متكبّران است.

مسعي محبوب ترين محدوده اي است كه در حج وجود دارد و از ميان مناسك حج هيچ كدام به اندازه سعي پيش خدا محبوب و عزيز نيست. اين محبوبيت رمز و رازي دارد، خداوند مي خواهد بنده اش نزد او ذليل باشد و اين ذلت بيش از همه جا در مسعي نمود دارد، چنانكه گردنكشان و جباران تاريخ در اين مكان احساس ذلت مي كردند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحارالانوار‍ ج 96 ص237-234 .

2. رسائل الشهيد الثاني، ج‏1، ص، 363 و بحارالانوار، ج 96، ص 124.


54


امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: مكاني شريف تر از مَسعي در روي زمين وجود ندارد; زيرا در آن جا هر جبار و ستمگري در نهايت ذلت و خواري بايد بدون هيچ پوششي چون ديگران و با حال خشوع و تذلل هَرْوَله وار حركت كند.

«اين هروله‌اي مخصوص، من الله و الي الله است. همچنين فرار از خدا به سوي خدا، و هجرت از او به سوي اوست و پناه گرفتن از او به سوي او و پناهندگي به او از اوست. چنانكه امام باقر(عليه السلام) در مورد آيه شريفه «فَفِرُّوْا إِلَي اللَّهِ إِنِّي لَكُم مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ»( 1 ) فرمود: «مراد اين است كه به سوي خداي عزوجل حج كنيد: «حجّوا الي الله عزوجل»( 2 ) و اين همان توحيد نابي است كه جز خدايي كه اول و آخر است آن را همراهي نمي‌كند.»( 3 )

بنابرين سرهروله و دويدن بين صفا و مروه ، از گناه به سوي اطاعت و از غير به حق دويدن است يعني زائر با هروله كردن از گناهاني كه كرده فرار مي كند يا براي انجام خيرات تلاش كرده و اوامر الهي را امتثال مي‌كند.

عرفات

پس از احرام در مكه ، حجاج بايد به صحراي عرفات رفته و از ظهر روز نهم تا مغرب آن روز در آنجا بمانند يعني در زمان خاصي در محل عرفات حاضر باشند. اين وقوف از اركان حج بوده، قصد قربت نياز دارد

علت نامگذاري عرفات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. ذاريات: 50

2. وسائل الشيعه، ج 11، ص، 105 و كافي،ج4،ص256.

3. صهباي حج، ص 399.


55


معاوية بن عمار مي گويد از امام صادق عليه السلام پرسيدم چرا صحرا عرفات را عرفات ناميده اند؟ امام صادق عليه السلام فرمود: (جبرائيل عليه السلام در اين روز بر ابراهيم عليه السلام نازل شد و هنگام غروب خورشيد به او فرمود: اي ابراهيم ! «... اِعْتَرِفْ بِذَنْبِك»; «به گناهانت اعتراف كن»،.و مناسك حج را بياموز. پس به خاطر قول جبرائيل (عليه السّلام) به ابراهيم (عليه السّلام) كه فرمود: اِعْتَرِف ؛ اعتراف كن ، اين صحرا، صحراي عرفات ناميده شد.(1)

حجاج پس از اعمال عمره تمتع ، در فاصله زماني كه با اعمال حج دارند، ممكن است مرتكب گناه و معصيت شده باشند. و نيز كساني كه حج قران و افراد انجام مي دهند ممكن است در گذشته آلوده به گناه شده باشند، لذا خداوند به آنان فرصتي داده است تا پس از احرام حج ، به صحراي عرفات آمده و استغفار نمايند تا آنان را ببخشد. پس روز عرفه ، روز استغفار و تضرّع به درگاه خداوند است .

فلسفه و سر وقوف عرفات در عصر:

شيخ صدوق در كتاب (امالي )، روايتي را از امام حسن (عليه السّلام) نقل مي كند كه آن حضرت فرموده است شخصي يهودي خدمت رسول خداصلّي اللّه عليه و آله آمد. اين يهودي كه داناترين افراد يهود بود، به رسول خداصلّي اللّه عليه و آله عرض كرد: اي محمد! من پيرامون ده كلمه از تو مي پرسم ...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مستدرك الوسائل، ج 10، ص 26.


56


رسول خداصلّي اللّه عليه و آله فرمود: (بپرس ) او چند سؤ ال را مطرح مي كند و درباره سؤ ال نهم مي گويد: چرا خداوند به بندگانش امر نمود تا بعد از ظهر(عصر) در صحراي عرفات وقوف نمايند؟

پيامبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله فرمود: «إِنَّ الْعَصْرَ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي عَصَي آدَمُ فِيهَا رَبَّهُ فَفَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَي أُمَّتِيَ الْوُقُوفَ وَالتَّضَرُّعَ وَالدُّعَاءَ فِي أَحَبِّ الْمَوَاضِعِ إِلَيْهِ وَتَكَفَّلَ لَهُمْ بِالْجَنَّةِ وَالسَّاعَةُ الَّتِي يَنْصَرِفُ بِهَا النَّاسُ هِيَ السَّاعَةُ الَّتِي تَلَقَّي فِيهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَات فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم»( 1 ).

«عصر، ساعتي است كه حضرت آدم (عليه السّلام) در آن ساعت، مرتكب معصيت (ترك اولي ) شد. و خداوند بر امّت من واجب گردانيد تا در بهترين مكانها وقوف نموده و نزد او تضرّع و دعا نمايند تا بهشت را در اختيار آنان قرار دهد. و آن ساعتي كه مردم از عرفه مي روند (يعني مغرب ) ساعتي است كه حضرت آدم عليه السلام در آن ساعت از خداوند خويش سخناني را فراگرفت و خداوند با رحمت خود بر او بازگشت و توبه او را پذيرفت ؛ زيرا او توبه پذير و مهربان است»

بنابراين رفتن به سوي عرفات از زمان حضرت آدم سنت شد. آدم ابوالبشر با همراهي جبرئيل اعمال حج و از جمله وقوف در عرفات را به عنوان سنت حج بناگذارد. امام صادق)عليه السلام ( در اين باره فرمود:«ان آدم (عليه السلام) لمّا أمر بالتوبة قال جبرئيل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. امالي صدوق، ص،171.


57


له...»( 1 ) « چون آدم مأمور به توبه شد، جبرئيل به او گفت: اي آدم! برخيز. پس او را روز ترويه بيرون آورد، دستور داد غسل كند و محرم شود... پس چون روز هشتم ذي حجه شد، جبرئيل او را به سوي منا بيرون آورد. شب آنجا ماند. چون صبح شد او را به سوي عرفات بيرون آورد. آنگاه كه او را از مكه بيرون آورده بود، احرام و لبيك گويي را به او ياد داده بود. روز عرفه، هنگام زوال خورشيد (ظهر) لبيك را قطع كرد.» سرّ عصر عرفات، عصيان آدم و توبه اوست. انسان هاي گنهكار هم بايد در همين زمان در بهترين مكانهاي روي زمين بايستند و از خدا غفران و بخشش طلب كنند.

سپس پيامبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله فرمود: (سوگند به پروردگاري كه مرا به پيامبري برگزيد، خداوند براي آسمان دنيا دربي قرار داده است و نام آن ، درب رحمت ، توبه ، حاجات ، تفضّل ، احسان ، بخشش ، كرم و عفو است ، و تمام كساني كه در عرفات اجتماع مي كنند، شايسته اين صفات هستند. خداوند در آنجا صد هزار فرشته دارد كه هر يك از آنان 120 هزار فرشته در خدمت دارند. و نيز خداوند براي كساني كه در عرفات هستند، رحمت ويژه اي اختصاص داده است كه بر آنان نازل مي كند و هنگامي كه مي خواهند از صحراي عرفه خارج شوند، خداوند ملائكه اش را گواه مي گيرد كه همه آنان را از آتش جهنم نجات داديم و بهشت را براي آنان واجب گردانيدم و در اين هنگام ، فرشته اي بانگ مي زند: از عرفه برويد در حالي كه بخشيده شديد و شما مرا راضي كرديد و من نيز از شما راضي شدم )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وسائل الشيعة، ج‏11، ص236.


58


صحراي عرفات و روز عرفه ، مهلتي ديگر براي گناهكاران است؛ سرزميني كه خيال بخشيده نشدن در آن، خود گناه بزرگي است. حتي كساني كه هنوز متولد نشده اند، اميد است مورد لطف قرار گيرند.

در اين روز نبايد از رحمت خداوند غافل شد. و اگر كسي در اين روز، گمان كند خداوند او را نمي بخشد، گناه كرده است . رسول خداصلّي اللّه عليه و آله مي فرمايد:

«أَعْظَمُ أَهْلِ عَرَفَاتٍ جُرْماً مَنِ انْصَرَفَ وَهُوَ يَظُنُّ أَنَّهُ لَنْ يُغْفَرَ لَه»( 1 )

‏«در ميان كساني كه به عرفات رفته اند، بزرگترين گناه را كسي مرتكب شده است كه از عرفات برود و گمان كند خداوند او را نبخشيده است». در عظمت اين روز و اين سرزمين همين بس كه رسول خدا از آن به تمام حج تعبير نموده و فرموده اند: «الحج عرفة»، در جاي ديگري معصوم مي فرمايد: اگر در ماه رمضان مورد رحمت و مغفرت الهي قرار نگيري بايد صحراي عرفات را درك كني.

عرفات سرزميني است كه به عرصات قيامت ماند كه خلايق همه جمعند و هر كس به دعا مشغول، و در انتظار رد و قبول، بيرون دروازه اند كه ابتدا بايد پشت در بايستند تا اجازه ورود بگيرند خانه خدا پاك است و مهمان پاك مي پذيرد

امام سجاد(سلام الله عليه) به شبلي در فرمود: مي‌دانيد وقتي حاجي احرام بسته است چرا بايد برود عرفات و بعداً بيايد طواف كند؟ براي آن است كه عرفات خارج از مرز حرم هست و اگر كسي مهمان خدا بود اول بايد بيرون دروازه برود اين‌قدر دعا كند، اين‌قدر ناله كند تا لايق ورود حرم بشود بعد وارد بشود لذا در عرفات چه شب عرفه، چه روز عرفه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحار الأنوار، ج‏96، ص248 و مستدرك ، ج‏10، ص29.


59


(مخصوصاً روز عرفه) دعاي مخصوص دارد كه دعا جزء فضايل برجسته و وظايف مهم روز عرفه در سرزمين عرفات است؛ چه اينكه اگر كسي در عرفات نبود در اماكن ديگر بود باز يكي از فضايل برجسته آن روز همان مسئله دعاست مخصوصاً دعاي عرفه سالار شهيدان حسين‌بن‌علي‌بن‌ابي‌طالب(صلوات الله و سلامه عليهما). عرفات با اشك هاي مقدس سيدالشهدا اباعبدالله الحسين عليه السلام در روز عرفه به هنگامه خواندن دعاي عرفه كه سراسر آن مضاميني از توبه، استغفار، اعتراف به گناه و طلب مغفرت و آمرزش است، متبرك تر شد.

از اين رو شب و روز عرفه دعاهاي مخصوص دارد كه جزو فضايل برجسته و وظايف مهم روز عرفه است. بنابراين، خداوند اين گونه مهمانان خود را براي ورود در خانه اي كه انبيا (عليهم السلام) به طهارت آن قيام و اقدام كرده اند: « و عهدنا إلي إبراهيم و إسمـعيل أن طهّرا بيتي»( 1 ) تطهير و پاك مي كند؛ زيرا خداوند در خانه پاك، تنها مهمانان پاك را مي پذيرد

وقوف در عرفات به اين معنا است كه انسان به معارف الهي واقف، عارف و آگاه شود . بداند كه خداوند به همه نيازهاي او واقف است و براي رفع همه نيازمنديهاي او توانا است .خود را به خدا بسپارد و احساس كند كه بنده او و محتاج به او است تا تنها او را اطاعت كند كه طاعت او سرمايه و وسيله هر بي نيازي است (و طاعتهُ غِنًي)2 اگر بنده اي مطيع و پيرو خدا شد ، از همه چيز و همه كس بي نياز است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بقره : 125

2. دعاي كميل.


60


از اين رو امام سجاد (عليه السلام) به سائلي كه در روز عرفه گدايي مي كرد، فرمود: واي بر تو! آيا در چنين روزي، دست نياز به سوي غير خدا دراز مي كني؛ در چنين روزي براي كودكان در رحمْ اميد سعادت ميرود:« وَيْحَكَ أَ غَيْرَ اللَّهِ تَسْأَلُ فِي هَذَا الْيَوْمِ إِنَّهُ لَيُرْجَي لِمَا فِي بُطُونِ الْحَبَالَي فِي هَذَا الْيَوْمِ أَنْ يَكُونَ سَعِيدا!»( 1 ) كسي كه در اين جا از خدا غير خدا را طلب كند زيان كرده است. امام سجاد (عليه السلام) كساني را كه در چنين زمان و مكاني دست نياز به سوي ديگران دراز مي كند، بدترينِ انسانها معرفي فرمود: «هؤلاء شِرَارُ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ النَّاسُ مُقْبِلُونَ عَلَي اللَّهِ وَهُمْ مُقْبِلُونَ عَلَي النَّاس‏.» ( 2 )

همچنين حج گزار بايد در عرفات بر اين نكته عارف شود كه خداي سبحان به نهان و آشكار و رازهاي آن و حتي آنچه براي خود او روشن نيست و به طور ناخودآگاه در روح او مي گذرد آگاه است؛ يعني سرزمين عرفات محل ادراك آيه كريمه « و إن تجهر بالقول فإنّه يعلم السرّ و أخفي» ( 3 ) است.

خداوند متعال مي فرمايد : پروردگار شما ، از هر كاري كه انجام مي دهيد ، از هر حرخي كه مي زنيد و از هر سرّي كه در درون خود داريد ، آگاه است . حرف آشكار و راز نهاني شما و آنچه را كه پوشيده است مي داند .

خلاصه آن كه انسان اگر بداند كه قلبش در محضر خداوند متعال است و به او احاطه كامل دارد همانطوري كه گناه با زبان ، دست و پا (گناهان جوارحي) مرتكب نمي شود، گناه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص211.

2. بحار الأنوار، ج‏96، ص261.

3. طه :7


61


خيالي و فكري (گناه جوانحي) نيز نمي كند همانگونه كه حرف باطل بر لب ندارد و به كسي بد نمي گويد ، بديِ كسي را در دل نيز نمي طلبد . و بالاخره همانگونه كه بدن خود را تطهير مي كند ، قلبش را نيز از خاطرات آلوده پاك مي سازد .

خداي سبحان به زائران راستين خانه خود مباهات مي كند، با اين كه عزت و فخر انسان در بندگي براي خدا و بودنِ تحت ربوبيت اوست؛ همانگونه كه در مناجات اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) آمده است: « إِلَهِي كَفَي بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً- وَكَفَي بِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً- أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِب‏.»( 1 )

گرچه فرشتگان تا حدودي از غيبْ با خبر و نسبت به بسياري از مسائل ماوراي طبيعت آگاهند، امّا پرده پوشي و رحمت و لطف حق اجازه نمي دهد كه حتي آنان نيز بسياري از اسرار ما را بفهمند با اين كه آنها مأمور ثبت اعمال و خاطرات ما هستند. چنان كه اميرالمؤمنين امام علي (عليه السلام) به خداوند عرض مي كند:

خدايا! بعضي از اعمال و افكارم را تنها تو شاهد بودي و اجازه ندادي حتي فرشتگان بر آنها آگاهي يابند: "والشّاهد لما خفي عنهم و برحمتك أخفيتَه و بفضلك سترتَه.» ( 2 ). امّا برابر حديث مزبور، در روز عرفه و عيد قربان ملائكه به اذن خداوند به نهان دل هاي زائران نظر كرده، مي بينند كه قلب عدّه اي بسيار سياه است و دودهاي سياه از آنها بر مي خيزد كه از «نار الله الموقدة * الّتي تطّلع علي الأفئدة» ( 3 ) است. خداوند به ملائكه مي فرمايد: اينان كساني

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحار،ج74،ص402.

2. دعاي كميل.

3. همزه، آيات 6 ـ 7


62


هستند كه پيامبر را راستگو نمي دانند (معاذ الله) و در اموري مانند جانشيني اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) مي گويند: رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از نزد خود اين كار را كرده است! آنها بين قرآن و عترت جدايي انداخته و بعضي از امور را نمي پذيرند.

فرشتگان گروه ديگري را مي بينند كه دل هايشان بسيار نوراني است. خداوند در معرفي اين گروه مي فرمايد: اينان مطيع خداوند و پيامبر او هستند. پيامبر را امين وحي مي دانند و معتقدند كه او از نزد خود هيچ نگفته و در همه مسايل و احكام الهي و از آن جمله در امامت و رهبري، سخنان و اقدام هاي او برابر وحي خداوند بوده است.

راز اين نكته، اين است كه ولايت، سرّ همه اعمال است؛ مؤمنان راستين كه هم به سرّ ولايت مي رسند و هم به اسرار حج، به صورت انسان واقعي در سرزمين عرفات و منا ظهور مي كنند و خداي سبحان در مقام فعل، به آنان فخر مي كند. چنين انسان هايي فرشته مَنِش و حتي برخي از آنها از فرشتگان بالاترند.

دعا در اين زمان و اين سرزمين قطعاً مستجاب است و گناهان آدمي به حتم مغفور. شايد يكي از اسرار اين مسأله حضور امام زمان (عليه السلام) در عرفات باشد. صاحب الامر (عليه السلام) در حج، در عرفات و در مني قطعاً حاضر است و براي امتش دعا مي كند، آن ها را مي بيند و به آن ها نظر عنايت دارد، خداوند هم به بركت حضور حجة بن الحسن )عليه السلام( به حجاج نظر لطف كرده، آن ها را مورد مرحمت خويش قرار مي دهد. محمد بن عثمان عمري، از نواب خاص امام زمان درباره حضور صاحب الامر )عليه السلام( در عرفات مي گويد:« والله ان صاحب هذاالامر ليحضر الموسم كل سنة يري الناس و يعرفهم و


63


يرونه و لا يعرفونه» ;«سوگند به خدا كه صاحب الامر هر سال در موسم حاضر است، مردم را مي بيند و مي شناسد. مردم نيز او را مي بينند ولي نمي شناسند»

در سرزمين عرفات ، منطقه اي است بنام « نَمِره كه با علامت هايي مشخص شده است . به فرموده امام سجّاد (عليه السلام) وقتي به اين منطقه از عرفات رسيديد ، راز و رمزش اين است كه بگوييد :

« خدايا ! به چيزي امر نمي كنم مگر آن كه قبلا خودم به آن عمل كنم و مؤتمر باشم و از چيزي نهي نمي كنم مگر آن كه قبلا خودم از آن منزجر باشم. »

وادي «نَمِرة» كه در حديث شبلي از آن به عنوان «نَمِرات» نيز ياد شده نام منطقه اي وسيع در سرزمين عرفات است كه تقريباً در سَمْتِ مماسِ عرفات با حرم است. امام سجاد عليه السلام فرمود: هنگام ورود به اين منطقه بايد آگاه باشيد كه اين سرزمين، سرزمين شهادت، معرفت و عرفان است. يعني همان گونه كه خدا و ملائكه شاهدند، اين سرزمين وسيع نيز شاهد اعمال زائران خانه خداست و كاملا ً آگاه است كه حاجي با چه نيّتي آمده و با چه انگيزه اي بر مي گردد و به آن شهادت مي دهد .

مشعر

«مشعر» سرزميني است در حدود دوازده كيلومتري عرفات، كه در مسير عرفات به سوي مكه قرار دارد. اين سرمين بين تنگه دو كوه (مأزمين) و وادي مُحسَّر واقع شده است كه توقف در آن از اركان حج است و حاجيان شب دهم ذي الحجه بعد از غروب آفتاب از عرفات حركت مي‌كنند و به مشعر مي‌آيند و در آنجا با قصد قربت شب را به صبح


64


مي‌رسانند. امام خميني فرمودند با حال شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفات رويد. مشعر را به نام «مزدلفه»، «جمع» و «مشعر الحرام» نيز مي‌خوانند.

علت نامگذاري اين منطقه به مشعر، براساس فرموده امام سجاد (عليه السلام) اين است كه اين سرزمين اشاره (اشعار) به تقوا و خوف خدا دارد

«مشعر» به مكاني گويند كه شعار خدا و نشان خداجويي و خداخواهي در آن كاملاً پيداست.(1) مشعر؛ يعني محل درك و شعور. و وقوف در مشعر، به معناي وقوف و دقت در محل شعور است ..

همچنين مشعر به معناي نشان راه است و اين سرزمين نشان و مكان عبادت خداست.

«مُزدلفه» از ماده «ازدلاف» به معناي نزديك شدن يا اجتماع است.

از آن جهت به سرزمين مشعر، «مزدلفه» گويند كه مردم با كوچ از عرفات به سوي مشعر، به مكه و يا به خدا نزديك مي‌شوند و يا بخاطر آنكه مردم در مشعر اجتماع مي‌كنند.

در حديثي از امام صادق (عليه السلام) حكايت شده كه جبرئيل (عليه السلام) به هنگام آموزش مناسك حج به ابراهيم (عليه السلام) بعد از غروب روز عرفه و هنگام حركت به مشعر به ابراهيم (عليه السلام) فرمود: «ازدلف الي المشعر الحرام» «به سوي مشعر الحرام حركت كن و به آنجا نزديك شو.» ( 2 ) از اين رو اين سرزمين را مزدلفه ناميدند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج 6، ص 77

2. بحارالانوار، ج 96، ص 266.


65


و در حديث ديگري از امام صادق (عليه السلام) حكايت شده كه علت نامگذاري مزدلفه آن است كه حاجيان بعد از توقف در عرفات بدان سو حركت كرده و به آنجا نزديك مي‌شوند.(1) « «مزدلفه» از اين رهگذر جايگاه تقرب به خدا و چنانكه اشارت رفت نقطه صعود و پرواز به سوي ملأ اعلا مي‌باشد و سرانجام به شعوري بارور مي‌شود كه دوست و دشمن خود را شناسائي كرده و آماده شود. تا دشمن را از سر راه قرب به پروردگارش طرد كند

«جمع» به معناي اجتماع و ضد جدايي و تفرقه است و شايد به مشعر از آن جهت ِ«جمع» گويند كه مردم در اين سرزمين اجتماع مي‌كنند و يا بخاطر آنكه در اين سرزمين بين نماز مغرب و عشاء جمع مي‌كنند، يعني با يك اذان و دو اقامه آنها را به جا مي‌آورند.(2) امام صادق(عليه السلام) فرمود: «سُمِّيَتِ الْمُزْدَلِفَةُ جَمْعاً لاَِنَّهُ يُجْمَعُ فِيهَا الْمَغْرِبُ وَالْعِشَاءُ» ( 3 ).

«لَيسَ عَلَيكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُوا فَضْلاً مِن رَبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِن كُنْتُمْ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ» ( 4 )

هيچ گناهي بر شما نيست كه (در موسم حج روزي و) بخششي از پروردگارتان بجوييد، و هنگامي كه از «عرفات» روانه شديد، پس خدا را در «مشعر الحرام» ياد كنيد، و او را ياد كنيد همان گونه كه شما را راهنمايي نمود و شما پيش از آن، قطعاً از گمراهان بوديد.

در قرآن كريم فقط يك بار در آيه 198 / بقره از مشعر الحرام ياد شده است، در اين آيه به جواز استفاده‌هاي اقتصادي در حج و عرفات و مشعر و ذكر الهي اشاره شده است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وسائل الشيعه، ج 14، ص 11.

2. علل الشرايع، ص 437 و وسائل، ج 11، ص 238،

3. وسائل الشيعة، ج‏14، ص: 15

4. بقره : 198.


66


در اين آيه براي بيان حركت حاجيان از عرفات به مشعر، از واژه «اَفضتم» استفاده شده كه به معناي «بيرون آمدن گروهي» است. يعني حاجيان همچون رودي سپيد از عرفات به سوي مشعر سرازير شوند. افاضه، حركتِ تند، سريع، با شتاب و زياد آب را مي گويند.

وظيفه حاجيان در مشعر ياد الهي است. البته ياد خدا گاهي در دل خانه مي‌كند و گاهي بر زبان جاري مي‌گردد و گاهي در عمل ظاهر مي‌شود. در اين آيه يادآوري شده كه ذكر الهي را طبق دستور و برنامه او انجام دهيد. حاجيان از عادات جاهلي و مراسم بدعت آميز مي‌پرهيزند و طبق راهنمايي الهي حركت مي‌كنند، و هدايت او را سپاس مي‌گزارند و سرمشق خود قرار مي‌دهند.

تعبير «الحرام» كه به عنوان صفت «مشعر» در آيه آمده است شايد اشاره به آن است كه اين سرزمين بخشي از حرم امن الهي است كه محرمات خاص خويش را دارد. يعني برخي كارها در سرزمين مكه (حرم) ممنوع است و اين ممنوعيت‌ها در عرفات نبود اما در مشعر وجود دارد. «پس از عرفه، بايد يك شب را در مشعر بماني تا در آنجا، خود را براي مبارزه‌اي كه فردا با دشمنان خدا در پيش داري آماده كني، اينجا جزء حرم خداست و عرفه خارج حرم بود، پس مانند كسي باش كه اكنون مولايش به او روي آورده و پس از اينكه او را طرد كرده بود، اكنون اجازه ورودش داده و اكنون به باب رحمت رسيده و نسيم رأفت مولا، بر او دميده و با دخول در حرم خلعت قبول دريافته است.»

در مشعر درهاي آسمان باز و شب زنده‌داري رمز عروج است:

در حديثي از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) حكايت شده: «هر كس در شبهاي چهارگانه شب زنده‌داري (احياء) كند، بهشت بر او واجب مي‌شود، شب هشتم، شب نهم، شب دهم ذي الحجه و شب عيد


67


فطر.» كه شب دهم ذي الحجه همان شبي است كه حاجيان كوي دوست در سرزمين مشعر به سر مي‌برند و ياد دوست را تا صبح زنده نگاه مي‌دارند.

در حديث ديگري از امام صادق (عليه السلام) حكايت شده كه: «اگر مي‌تواني اين شب (مشعر) را احياء كني، انجام بده، (و تا بامداد بيدار باش) كه به ما رسيده است كه در اين شب درهاي آسمان به روي صداي مومنان بسته نمي‌شود. و خدا دعاها را اجابت و گناهان را مي‌آمرزد براي كسي كه بخواهد.»( 1 ) در حديثي حكايت شده كه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) در بامداد مشعر، به بلال گفت: مردم را ساكت كن، سپس فرمود: «خدا در اين مشعر به شما نعمت بخشيد و گناهكارانتان را به خاطر نيكوكارانتان بخشود و به نيكوكارانتان هر چه طلبيدند، بخشيد، به نام خدا حركت كنيد.» ( 2 )

حكايت شده كه از امير المومنين (عليه السلام) پرسيدند، چرا مشعر الحرام در حرم قرار گرفت؟ حضرت فرمود: «زيرا هنگامي كه به حاجيان رخصت ورود به مكه داده شد، آنها را در حجاب دوم متوقف كرد، پس هنگامي كه زاري آنان در مشعر زياد شد، به آنان رخصت داده شد تا قرباني كنند...» ( 3 ) همچنين سعد بن عبدالله، از محمّد بن الحسن الهمداني نقل كرده كه وي مي‌گويد: از ذالنون مصري پرسيدم: اي ابا الفيض، چرا مشعر موقف قرار داده شد و حرم نشد؟او گفت: كسي كه همين مطلب را از حضرت امام صادق (عليه السلام) پرسيد و پاسخ شنيد، به من اين گونه گفت:امام صادق (عليه السلام) فرمودند: زيرا كعبه بيت الله و حرم حجاب آن و مشعر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. كافي،ج4،ص468.

1. سنن ابن ماجه: 2/1006/3024

2. كافي،ج 4،ص224ح1 و التهذيب،ج،5ص448ح17؛


68


درِ آن است. پس، هرگاه زائران قصد بيت مي‌كنند، مقابلِ درِ آن، توقّف مي‌كنند تا به ايشان اذن داده شود و به داخل فرا خوانده شوند. سپس آن‌ها را در حجاب دوّم؛ يعني مزدلفه متوقّف مي‌كنند و وقتي به طولاني شدن تضرّع ايشان توجّه شد، فرمان مي‌رسد قرباني‌هاي خويش را نزديك بياورند. پس از آن‌كه قرباني‌ها را نزديك آوردند و اعمالي كه موجب مي‌شود از احرام بيرون ‌آيند را انجام دادند و از گناهاني كه بين ايشان و خالقشان حجاب شده بود پاك گرديدند، به آن‌ها امر مي‌شود كه با طهارت بيت را زيارت كنند.

گاهي دعاها اشاراتي لطيف به اسرار مناسك حج دارد. از اين رو توجه به دعاهاي پيامبر و ائمه (عليه السلام) در مشعر مي‌تواند آموزشي براي ما و اشاراتي لطيف به اسرار آن باشد. پيام اين دعاها براي ما آن است كه مشعر محلي براي طلب آمرزش و سلامتي دين و قبولي مناسك و بركت اعمال و ارزاق و جايزه‌گيري است. يعني در رحمت الهي باز است.

حاجيان در روز دهم و يازدهم و دوازدهم در مني، بارها به شيطان حمله‌ور مي‌شوند و ابراهيم وار او را سنگسار مي‌كنند، تا مانع انجام وظايف آنان نشود. ولي اين حمله نياز به اسلحه و مهمات دارد كه حاجيان در مشعر سنگ‌ها را بر مي‌چينند و مسلح مي‌شوند، تا در مني به دشمن حمله كنند.

آيت الله جوادي آملي در مورد اسرار مشعر مي‌نويسند: «راز وقوف و بيتوته در مشعر الحرام، آنگونه كه از مواعظ امام سجاد (عليه السلام) به شبلي استفاده مي‌شود اين است كه حج‌گزار قلب خود را با شعار تقوا آگاه كرده، تقوا و خوف از خداوند را شعار دل خود قرار دهد. تا قلب او با تقوا شناخته شود، كه شعار هر قومي معرف آن قوم است. بنابراين اگر چه تقوا


69


در همه مناسك حج مطرح است، ليكن تجلي ويژه آن هنگام وقوف در مشعر الحرام، مشهود واقفان بر اسرار است.»( 1 )

مشعر ممكن است اشاره به مشاعر و قواهاي نفس و ترتيب مراتب كمال باشد؛ زيرا مراتب كمال عبارتند از: تجليه ، تخليه ، تحليه و فناء.

(تجليه )؛ يعني جلا بخشيدن نفس با پذيرش دين مبين اسلام و رعايت حلال و حرام .

(تخليه )؛ يعني زدودن هرگونه گناه و صفت رذيله از نفس .

(تحليه)؛ يعني جايگزيني صفات نيك و پسنديده در نفس .

(وقوف در عرفات ) اشاره به مرتبه تخليه دارد؛ زيرا انسان در آنجا بايد با دعا و استغفار، نفس خويش را از هر گونه آلودگي پاكسازي نمايد. و (وقوف در مشعر) اشاره دارد به مرتبه تحليه ؛ زيرا در اين مكان ، انسان تمام مشاعر و قواهاي نفس را بايد در خدمت خدا گرفته و آنها را با فضيلتهاي نفساني و رحمتهاي خداوند آشنا نمايد. حاجي براي ورود به سرزمين مشعر، از عرفات گذر كرده است. در آنجا پاك شده، تمام هستي خويش را در زلال بخشش الهي شست و شو داده است. او اينك از آلودگي ها رسته و به وصال حق پيوسته است. قلب حج گزار گواهي مي دهد خداوند به او اقبال كرده بعد از آنكه شايد در گذشته به او ادبار كرده بود. او با ورود به مشعر اذن دخول به حرم مي خواهد او هم اينك در برابر درهاي رحمت الهي ايستاده است و شميم رحمت و عطوفت الهي را بر گونه خويش احساس مي كند، خلعت قبول به تن كرده از حريم فرشتگان خدا درآمده است. زائر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صهباي حج، ص 435 ـ 436.


70


بايد تمامي گناهان خويش را چه كوچك و چه بزرگ ـ در سرزمين عرفان بر زمين گذارد و قلب آلوده خويش را پاك كند، او در مشعر به قصد تقرب آمده است، او آمده تا خود را در اقيانوس بيكران الهي غرق كند.

آن شب، شبي خاطره انگيز و فراموش نشدني است. به صبحگاهان كه نزديك مي شوي، گويي برفي سنگين باريده و همه دشت را تا دامنه تپه ها سفيدي پوشانده است. جز برق و بوق ماشين ها كه گاهي تمركز تو را به هم مي زند چيزي نمي بيني و نمي شنوي. با طلوع آفتاب، دوباره جمعيت از جاكنده مي شود تا به سوي منا، سرزمين آرزوها كوچ كند.

در روايت آمده است: حشرات و جانوران مشعرالحرام از همه بيابان ها بيشتر است، اما از شب نهم منادي الهي فرياد مي زند: اي گروه حشرات و جانوران! ميهمانان و زائران الهي در راهند، از آنها دور شويد. با شنيدن اين ندا همه جانوران و حشرات در زواياي كوه ها پنهان مي شوند و زماني كه حجاج از آن جا كوچ مي كنند دوباره به جاي خود باز مي گردند.

مني

حجاج بيت الله الحرام پس از طلوع آفتاب روز دهم ذي حجه از مشعر به سمت مني افاضه (كوچ) مي كنند تا در اين سرزمين اعمال خاصي را به جاي آورند. واجبات مني سه چيز است كه عبارتند از: رمي جمرات، قرباني و تقصير يا حلق.


71


علت نامگذاري اين مكان به نام (مني ) اين بوده است كه در اين مكان ، جبرائيل (عليه السّلام) حضرت ابراهيم عليه السلام نازل شد و به او فرمود: (تَمَنِّ يا اِبْراهِيم )؛ يعني : اي ابراهيم ! هر آرزويي داري از خداوند درخواست كن. اين مكان «منا» نام گرفت. و آرزو در منا به معناي آرزوي دنيوي نيست بلكه آرزويي است همراه با اصرار و عاطفه ورزي.

از امام رضا (عليه السلام) نقل شده است كه آن حضرت درباره علت نامگذاري اين مكان به نام (مني ) فرموده است :

« أن جبرائيل عليه السلام قال هناك يا إبراهيم عليه السلام: تمنّ علي ربك ما شئت، فتمني إبراهيم في نفسه أن يجعل اللّه مكان ابنه إسماعيل كبشا يأمره بذبحه فداءا له، فأعطي مناه »( 1 )

يعني : «جبرئيل عليه السلام در آن مكان به ابراهيم عليه السلام فرمود: اي ابراهيم ! هر آرزويي كه داري از خداوند خويش درخواست كن . ابراهيم در قلب خويش آرزو كرد كه اي كاش ! خداوند دستور مي داد يك گوسفندي (قوچي ) را به جاي اسماعيل ذبح كند. خداوند آرزويش را برآورده ساخت».

(مني ) سرزمين آرزوهاست و بايد در آنجا فقط برآورده شدن آرزوها را از خداوند خواست ؛ زيرا در آنجا همه مهمان خداوند هستند.

از عرفات و مشعر كه مي گذري به منا سرزمين عشق و آرزوها قدم مي گذاري. پس آرزويت را از خدا بخواه، اما آنچه بر تو حلال نيست و استحقاق آن را نداري، آرزو نكن و به فرموده امام صادق(عليه السلام) «لا تمنّ مالا يحلّ لك ولا تستحقّه» ( 2 ).سزاوار نيست كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. علل الشرايع،ج2،ص435.

1. عرفان حج، جوادي آملي، ص86.


72


زائر خدا در چنين مكاني، به دنبال حوائج دنيوي باشد بلكه بايد به قصد قربت خواسته هاي مشروع و معنوي و مادي خويش را طرح نمايد.

خداوند كوچ كردن از عرفات و وقوف در مشعر را همراه با ذكر خود بيان داشته است:

« فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَات فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ»( 1 ) ;«چون از عرفات بازگشتيد، خدا را در مشعرالحرام ياد كنيد.»

سپس افاضه از مشعر به سمت مني را قرين استغفار كرده است: « ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» ( 2 ) ;

«سپس از آنجا كه ديگر مردم باز مي گردند شما نيز باز گرديد و از خدا آمرزش بخواهيد كه آمرزنده و مهربان است.» خداي سبحان در پايان مناسك مني هم بر ذكر خود تأكيد مجدد مي فرمايد:« فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً» ( 3 ) ;

«چون مناسكتان را به جاي آورديد، همچنان كه پدران خويش را ياد مي كرديد ـ حتي بيشتر از آن ـ خداي را ياد كنيد.»

آنچه ميان آيات مزبور مشترك است، ياد خداست. مني در عصر جاهليت محل مناسبي به حساب مي آمد; زيرا مشركان در آنجا بتكده اي براي خويش احداث كرده و بتهاي خويش را مي پرستيدند. از سوي ديگر رسم جاهليت اين بود كه پس از انجام مناسك در مني گرد هم مي آمدند و به ذكر نياكان و تبار خويش چه با نظم و چه با نثر مي پرداختند، ارزشهاي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بقره : 198.

2. بقره: 199.

3. بقره: 200.


73


قبيله اي خود را مي ستودند و از قدرت آنها در جنگاوري ياد مي كردند. به بيان ديگر، اعراب جاهلي در اين سرزمين فخرفروشي كرده، به ياد آن به خود مي باليدند قرآن كريم اين رسم جاهلي را سرزنش كرد و بر اين نكته سرانگشت تأكيد گزارد كه اين سرزمين محلي براي ياد نياكان نيست، بلكه جايگاه خداست و در اين بيابان بايد ذكر او گفت، از او غفران و رحمت خواست، به درگاه او پناه برد و دنيا و آخرت را از او درخواست نمود از امام صادق(عليه السلام) درباره آيه «فَاذْكُرُوا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ» سئوال شد. امام در پاسخ فرمود:«كَانَ الْمُشْرِكُونَ يَفْتَخِرُونَ بِمِنًي إِذَا كَانَ أَيَّامُ التَّشْرِيقِ فَيَقُولُونَ كَانَ أَبُونَا كَذَا وَكَانَ أَبُونَا كَذَا فَيَذْكُرُونَ فَضْلَهُم»( 1 ).

«مشركان در روزهاي تشريق در مني به نياكان خود افتخار مي كردند و مي گفتند: پدران ما چنين و چنان بودند و فضايل آنها را ياد مي كردند.» بنابراين سرزمين مني محل ياد خدا، توجه به معارف توحيدي و ارج گزاردن نعمت ها و بركات است. حج

سرشار از نام خداست، اما در اين سرزمين محبت او، ياد او و مباهات به او تأكيد دو چندان دارد

درباره كسي كه به مني كوچ كرده است، از امام) عليه السلام ( چنين نقل شده كه» از گناهانش پاك مي شود همچون روزي كه مادر او را زاده است». چنين كسي مي تواند عمل را از سر گيرد و روزي را كه شروع مي كند، روز اول تكليف خويش بداند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحار الأنوار، ج‏96، ص311.


74


امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: «إذا أَفَاضَ الرَّجُلُ مِنْ مِنًي وَضَعَ يَدَهُ مَلَكٌ فِي كَتِفَيْهِ ثُمَّ قَالَ اسْتَأْنِفْ»( 1 ).«وقتي كسي از مني كوچ كرد، فرشته اي دست خود را بر شانه هاي او مي گذارد و مي گويد: عمل از سر گير»

امام خميني(قدس سره) در باره سرّ رفتن به منا مي فرمايد: «پس به منا برويد و آرزوهاي حقّ را در آن جا دريابيد كه آن قرباني نمودن محبوب ترين چيز خويش در راه محبوب مطلق است و بدانيد تا از اين محبوب ها كه بالاترينش حبّ نفس است و حبّ دنيا تابع آن است نگذريد، به محبوب مطلق نرسيد و در اين حال است كه شيطان را رجم كنيد و شيطان از شما بگريزد و رجم شيطان را در موارد مختلف با دستورهاي الهي تكرار كنيد كه شيطان و شيطان زادگان همه گريزان شوند.»

رمي

رمي جمرات در منا از مهم ترين اركان اعمال ايام تشريق است و در روايات آمده است كه ابليس براي بار اول در جمره عقبه خود را بر حضرت ابراهيم(عليه السلام) نماياند و آن حضرت با سنگريزه هايي او را از خود دور ساخت و ابليس ديگر بار در جمره وسطي و اولي راه را بر او بست و ابراهيم(عليه السلام) بار ديگر او را با پرتاب سنگ گريزان كرد. و ابليس به هنگام فرار به سرعت گريخت. و جمره و اجمار به معناي شتاب كردن و گريختن است; زيرا كه شيطان در اين مكان از برابر ابراهيم گريخت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وسائل الشيعة، ج‏11، ص106.


75


در مني سه ستون سنگي وجود دارد كه وقتي انسان از مشعر به مني مي رود، آنها را در آخر مني مي بيند. ستون اوّل از طرف مشعر، (جمره اولي ) و ستون دوم (جمره وسطي) و ستون سوّم (جمره عقبه ) نام دارد.

در روز دهم ذيحجه بايد حجاج هفت عدد سنگ به (جمره عقبه ) بزنند. و در روز يازدهم و دوازدهم بايد ابتدا (جمره اولي ) سپس (جمره وسطي ) و بعد (جمره عقبه ) را سنگ (ريگ ) بزنند.

معنا و حقيقت رمي جمره

فلسفه و سرّ اين عمل و در واقع معنا و حقيقت رمي جمرات اين است كه هر يك از اين ستونها به منزله شيطان مي باشند و انسان با زدن سنگ به هر يك از اين ستونها شيطان را از نفس خويش دور و منكوب مي سازد. نفس انساني سه قسم است :

نفس امّاره :

نفس امّاره از نظر خداوند مذموم است ؛ زيرا هميشه انسان را به انجام كارهاي زشت و ارتكاب گناه ، وسوسه مي كند و لذا بايد براي رسيدن به كمال ، با نفس امّاره ستيز نموده و با اطاعت خداوند و ترك معاصي ، آن را كشت و نابود كرد. در قرآن مي فرمايد: « وَما أُبَرِّئُ نَفْسي‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيم‏».(1)

رمي جمره اولي اشاره به ستيز و مقابله با شيطان و غلبه بر نفس امّاره دارد؛ زيرا اولين دشمن انسان در رسيدن به كمال و قرب به خداوند، نفس امّاره است ولذا بايد از رمي جمره اولي شروع نموده و گام به گام با نيت خالص به سوي خداوند رفت .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. يوسف: 53.


76


نفس لوّامه :

نفس لوّامه انسان را به هنگام اعمال خلاف در اين دنيا ملامت و سرزنش مي كند و به تجديد نظر وادار مي سازد. در قرآن كريم خداوند فرموده است : «وَلا اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ» ( 1 ) يعني : «و سوگند به نفس ملامتگر».

در واقع ، نفس لوّامه انسان را هنگامي كه مردّد بين انجام عمل خلاف و انجام ندادن آن هست ، بر انجام آن سرزنش مي كند. و در رمي جمره وسطي ، انسان دوباره به شيطان سنگ مي زند تا به او نزديك نشده و در هنگام ترديد بين ارتكاب عمل خلاف و عدم ارتكاب آن ، او را گول نزند و نفس لوّامه را بي اثر نسازد. پس با رمي جمره وسطي شيطان را از نفس لوامه دور كرده تا نفس لوّامه به سرزنش خود بر انجام عمل خلاف ، ادامه دهد.

نفس مطمئنه :

وقتي انسان نفس اماره را بكشد و نفس لوّامه او را از ارتكاب اعمال خلاف باز دارد و نسبت به انجام گناهان از او مراقبت نمايد، به نفس مطمئنه كه در پرتو ايمان به خداوند و انس با اخلاق حميده و صفات نيك حاصل شده ، مي رسد. و رمي جمره عقبه اشاره به دور كردن شيطان از نفس مطمئنه دارد؛ زيرا دو بار به شيطان سنگ زد تا چنين مرحله اي را كسب كند و اكنون كه آن را كسب نموده ، ممكن است شيطان براي از ميان بردن آن تلاش نمايد و لذا جمره عقبه را سنگ مي زند. پس از تحصيل نفس مطمئنه ، خداوند مي فرمايد: «يا اءَيَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعِي إِلي رَبِّكَ راضِيَةً مَرْضِيَّةً» ( 2 ).

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. قيامت: 2.

2. فجر: 27-28.


77


فلسفه رمي جمره عقبه پس از مشعر و رمي جمرات ، پس از اعمال مكه اين باشد كه انسان با حضور در عرفات و دعا و مناجات به درگاه خداوند، در مشعرالحرام نفس امّاره را كشته و شيطان را از نفس لوامه دور كرده و نفس مطمئنه را كسب نموده و اكنون آماده براي رفتن به درگاه ربوبي است و براي حفاظت از نفس مطمئنه لازم است جمره عقبه را سنگ بزند. و پس از اعمال مكه تمام اين ستونها را سنگ مي زند تا براي هميشه پس از اعمال حج ، شيطان را از خود دور كرده باشد.

امام زين العابدين (عليه السلام) در حديث شبلي فرمود: «فَعِنْدَ مَا رَمَيْتَ الْجِمَارَ، نَوَيْتَ أَنَّكَ رَمَيْتَ عَدُوَّكَ إِبْلِيسَ وَغَضِبْتَهُ بِتَمَامِ حَجِّكَ النَّفِيسِ؟ قَالَ: لاَ»( 1 ). «وقتي سنگريزه به جمرات زدي، نيت كردي كه دشمنت ابليس را سنگ باران كرده، با تمامي حج گرانبهايت او را به خشم آورده اي؟ گفت: نه.»

امام صادق (عليه السلام) هم حكمت تشريع رمي را مبارزه با شهوت، خساست و دنائت معرفي مي فرمايد. ايشان در حديث مصباح الشريعه فرمود: «وَ ارْمِ الشَّهَوَاتِ وَالخَسَاسَةَ وَالدَّنَاءَةَ وَالاَْفْعَالَ الذَّمِيمَةَ عِنْدَ رَمْيِ الْجَمَرَاتِ» ( 2 ). «و با رمي جمرات، شهوتها، فرومايگي و پستي و ناپسندي را به دور افكن.»

هر گاه حج گزار به جمرات سنگ زند، براي خود نوري در قيامت ذخيره نموده است. پس با هر سنگي توشه اي برداشته و با هر رمي روشنايي بيشتري براي قيامت خود از پيش فرستاده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مستدرك،ج10،ص166.

2. بحار الأنوار، ج‏96، ص125.


78


رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود: «رَمْيُ الْجِمَارِ ذُخْرٌ يَوْمَ الْقِيَامَة» ; «سنگ زدن به جمرات، ذخيره روز قيامت است.»در روايت ديگري از پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله( بيان شده است. «فَإِذَا رَمَيْتَ الْجِمَارَ كَانَ لَكَ نُوراً يَوْمَ الْقِيَامَةِ». «هر گاه رمي جمرات كردي براي تو نوري در قيامت خواهد بود.»و از اين طريق از تمامي گناهان خارج شده پاك گرديده است، حتي اگر گناهانش كبيره باشد.

زدن هفت ريگ در روايتي وارد شده است كه شيطان ، سه بار (يك بار در محل جمره اولي و بار دوم در محل جمره وسطي و بار سوم در محل جمره عقبه ) بر ابراهيم عليه السلام ظاهر شد و در هر بار جبرائيل عليه السلام به ابراهيم عليه السلام دستور داد تا به شيطان سنگ بزند. حضرت ابراهيم در هر مرتبه ، هفت ريگ به شيطان زد.

رمي جمرات به معناي مبارزه با شيطان است، رمي جمرات اعلان جنگ با ابليس است. سنگ زدن به جمرات نابود كردن هواهاي نفساني و خواهشهاي حيواني است. رمي جمرات، ميراندن شهوات و اخلاق رذيله است. حضرت اميرالمومنين علي (عليه السلام) در كلامي نوراني به حكمت اين عمل اشاره فرمود: «إِنَّ الْجِمَارَ إِنَّمَا رُمِيَتْ لاَِنَّ جَبْرَئِيلَ حِينَ أَرَي إِبْرَاهِيمَ الْمَشَاعِرَ بَرَزَ لَهُ إِبْلِيسُ فَأَمَرَهُ جَبْرَئِيلُ أَنْ يَرْمِيَه...»( 1 ) ;

«جمره ها بدين سبب با سنگ زده مي شوند چون جبرئيل محل هاي عبادت را به حضرت ابراهيم )عليه السلام( نشان داد، ابليس بر او نمايان شد. جبرئيل آن حضرت را فرمان داد كه او را براند. او هم شيطان را با هفت سنگ راند. كنار جمره اولي زير زمين پنهان شد و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. وسائل الشيعة، ج‏14، ص264.


79


كنار جمره دوم سر برآورد. با هفت سنگ ديگر او را راند، در جاي دوم به زير زمين رفت و از محل جمره سوم آشكار شد. باهفت سنگ او را زد، او در همانجا به زير زمين رفت.»

قرباني

دومين عملي كه واجب است حجاج در روز دهم ذي حجه در سرزمين منا انجام دهند، قرباني كردن است. اين عمل را چون ساير مناسك حج، زن و مرد بايد با قصد قربت و با شرايطي كه در مناسك مراجع عظام تقليد بيان شده انجام دهند لذا انسان پس از رمي جمره عقبه به قربانگاه رفته و شتر يا گاو و يا گوسفندي را قرباني مي كند.همان مكاني كه ابراهيم اسماعيل خويش را به قربانگاه برد تا به فرمان ايزدي امتحان سختي را پس دهد; فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّيأَرَي فِيالْمَنَامِ أَنِّيأَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَي قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِيإِنْ شَاءَ اللهُ مِنْ الصَّابِرِينَ 1 «ابراهيم به اسماعيل مي گويد: خداوند مرا در خواب مأمور كرد كه تو را ذبح كنم! آيا حاضري؟ اسماعيل رو به پدر كرد و گفت: آنچه به تو امر شده انجام ده، به خواست خدا مرا از صابران خواهي يافت.» آيا امتحاني بالاتر و سخت تر از اين وجود دارد كه پدري سر فرزند خود را از تن جدا كند؟! البته خداوند رحيم تر از آن است كه چنين مقدّري را براي ابراهيم فراهم كند. امام صادق(عليه السلام) فرمود: «إذْبَح حَنْجرة الْهَوي وَالطَّمَع عِنْدَ الذَّبِيحَة».(2) «با قرباني كردن، حلقوم هوا و طمع را ذبح كن و از خود دور گردان.»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. صافات: 102

2. مصباح الشريعة-ترجمه عبد الرزاق گيلاني، ص169.


80


امام(عليه السلام) در بيان روشنشان، بزرگ ترين شيطان ها را شيطان درون و هواي نفس مي دانند. انسان همراه با وظيفه قرباني به ظاهر گوسفند در راه خدا، بايد نفس خود را بكشد و هواي خويش را سرببرد تا چشمش به دنيا و جمال آن نيفتد، پس تمام اعمال حج، جلوه معنوي و ملكوتي مخصوص به خود را همراه دارد. قرباني در ظاهر، قربانيِ باطن مي طلبد. اگر زائري در منا سرخود را مي تراشد و به زيبايي اش لطمه مي زند. در اصل، غرور و تكبرش را منكوب مي كند.

اسرار قرباني

قرباني در ظاهر، كشتن و ذبح يك حيوان در مني است ، ولي در واقع و حقيقت قرباني حيوان اشاره به قرباني و ذبح حيوانيت انسان دارد؛ يعني به انسان مي آموزد كه بايد براي رسيدن به كمال انساني ، نفس حيواني خويش را در همينجا بكشد و قصد كند كه دنبال هوا و هوس نفس نرود و در قيامت خود را از آتش جهنم نجات بدهد. امام سجّاد عليه السّلام فرموده است : «اِذا ذَبَحَ الحاجُّ كانَ فِداهُ مِنَ النّارِ»( 1 ) يعني : «هرگاه حاجي حيواني را ذبح كند از آتش نجات مي يابد».

در واقع ، قرباني درسي است كه حضرت ابراهيم عليه السلام به امر خداوند براي انسانها به يادگار گذاشت . ابراهيم عليه السلام وقتي به ذبح اسماعيل ماءمور شد بدون هيچ ترديدي به جانب خداوند رفت و از پيروي هوا و هوس پرهيز نمود و جگر گوشه خودش را براي تقديم به خداوند، آماده قرباني كرد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحار الأنوار، ج‏96، ص288.


81


امام سجّاد (عليه السلام) به شبلي مي فرمايد: «آيا هنگام قرباني ، نيت كردي كه حنجره طمع را ذبح مي كني ؟ و آيا نيت كردي كه با اين عمل از سنّت ابراهيم عليه السلام پيروي مي كني كه پسرش و ميوه قلبش و گُل سرسبدش را براي خداوند قرباني نمود؟»او گفت : نه

امام سجّاد (عليه السلام) فرمود: «پس تو قرباني نكرده اي »( 1 )

قرباني ، نموداري از انفاق و دستگيري مساكين است . رسول خداصلّي اللّه عليه و آله مي فرمايد: «إِنّما جَعَلَ اللّه هذَا الا ضْحي لِتَتَّسِعَ مَساكِينَكُمْ مِنَ اللَحْمِ فَاطْعِمُوهُمْ» ( 2 ) يعني : «خداوند قرباني را تشريع نموده است تا تهيدستان مسلمان دسترسي به گوشت داشته باشند، لذا شما قرباني خود را به نيازمندان بدهيد».

قرباني ، فديه اي براي رهايي از گناهان است . از امام صادق عليه السلام سؤ ال شد: فلسفه تشريع قرباني چيست ؟ آن حضرت فرمود: « إِنَّهُ يُغْفَرُ لِصَاحِبِهَا عِنْدَ أَوَّلِ قَطْرَةٍ تَقْطُرُ مِنْ دَمِهَا عَلَي الْأَرْض‏» ( 3 ) يعني : «كسي كه قرباني مي كند، هنگامي كه اولين قطره از خون قرباني به زمين برسد، گناهانش بخشيده مي شود».

يكي از شعائر الهي مسأله قرباني و هدي اعلام شده است «وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللهِ...» ( 4 ) ; «شتران قرباني را براي شما از شعائر خدا قرار داديم.»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مستدرك،ج10،ص166.

2. وسائل الشيعة، ج‏14، ص206 و الفقيه، ج‏2، ص200.

3. وسائل الشيعة، ج‏14، ص207.

4. حج: 36.


82


مهمترين آيه اي كه درباره قرباني در قرآن وجود دارد، آيه اي از سوره حج است كه اشاره اي روشن به تقوا و اخلاص در هدي دارد: « لَنْ يَنَالَ اللهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلَكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَي مِنْكُمْ»( 1 ) ;

«گوشت و خون اين شتران به خدا نمي رسد، آنچه به او مي رسد تقواي شماست.» اين آيه پاسخي به دو پندارغلط و نا صحيح است (1- خدا از اين قرباني سود مي برد و به آن حاجتمند است، 2- خداوند محتاج گوشت و خون قرباني است پس اين كار چه فايده اي دارد؟)؛ نه خداوند محتاج قرباني است: «گوشت و خون اين شتران به خدا نمي رسد». و نه اين كار بي فايده: «آنچه به او مي رسد پرهيزكاري شماست»; نفع و حكمت مهمي در اين عمل وجود دارد كه فقط به حج گزار مي رسد و اين نفع چيزي نيست جز تقوا و پرهيزكاري.

حلق يا تقصير

پس از قرباني ، بايد سر را تراشيد و يا مقداري از ناخن يا موي خود را گرفت . و با انجام اين عمل ، تمام محرمات احرام بر محرم حلال مي شود، بجز بوي خوش و زن.

مويِ سر، جمال و زيبايي انسان است و همانطور كه مي دانيد، در احكام فقهي آمده است كه اگر شخصي موي سر كسي را به زور و اجبار بتراشد، به زيبايي و جمال او لطمه زده و غرورش را شكسته است و بايد ديه بدهد، ولي حاجي به هنگامي كه از قربانگاه منا برمي گردد، بايد سر به زير تيغ بگذارد و زيبايي ظاهري خود را در راه خدا فدا كند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. حج: 37.


83


سرّ عمل حلق و يا تقصير اين است كه وقتي انسان موفق به انجام حج مي شود و براي توّلدي دوباره و كسب روحي خالي از هر گناه به نزد خداوند پناه مي آورد، ابتدا با وجودي ظلماني بر خداوند وارد مي شود و خداوند در اين مدت ، او را از استفاده بعضي نعمات محروم مي كند. پس از انجام اعمال حج ، آن وجود ظلماني ، تبديل به وجود نوراني مي شود و به تعبير ديگر، قبل از اعمال حج ، نفس انساني در خدمت شيطان و مهمان او بود، ولي پس از انجام اعمال حج نفس او مهمان خداوند شده و تبديل به وجودي نوراني مي شود. حلق و يا تقصير، علامت آن تبديل و ميهماني خداوند است .

امام صادق (عليه السلام) فرمود:«إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِن...فَإِذَا حَلَقَ شَعْرَهُ لَمْ يَسْقُطْ شَعْرَةٌ إِلاَّ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ بِهَا نُوراً يَوْمَ الْقِيَامَةِ»( 1 ) ;«همانا بنده مومن چون سر بتراشد، موي او نمي ريزد مگر آنكه خداوند در عوض آن نوري در قيامت براي او قرار دهد.»

امام باقر(عليه السلام) در دعاي خويش فرمود: «اللَّهُمَّ أَعْطِنِي بِكُلِّ شَعْرَة نُوراً يَوْمَ الْقِيَامَة» ( 2 ) .«خدايا! در عوض هر تار مو، در روز قيامت نوري به من عطا كن.»

اگر مومن در مني سر خويش بتراشد و موي خود را همانجا دفن كند روز قيامت كه به محشر آمد هرتار موي او زباني گويا پيدا كرده به نام صاحبش لبيك مي گويد.بنابراين سر تراشيدن و موي خويش را در سرزمين مني دفن كردن به معناي جذب رحمت الهي است.سرّ آن نوري است كه دربهشت به انسان عطا مي شود تا با آن نور قلب خويش را در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏10، ص136.

2. تهذيب الأحكام، ج‏5، ص244.


84


بهشت روشن كند. لبيك حاجي به تمام اجزاي بدنش انتقال يافته، حتي موي او اجابت حق مي كند.

بيتوته در مني

در شب يازدهم و دوازدهم بايد در مني بيتوته كرد؛ يعني در مني مانده و به تضرّع و شب زنده داري پرداخت؛ زيرا در اين حال ، انسان از گناه پاك شده و نفس او آماده بندگي تام خداوند را دارد. در روز يازدهم و دوازدهم ذيحجه بايد به هر يك از سه ستون : جمره اولي ، جمره وسطي ، جمره عقبه

جمره اولي ، جمره وسطي ، جمره عقبه
هفت عدد سنگ زده شود.

پس از انجام سعي و طواف ، در واقع انسان از مسافرت به ديار معشوق برگشته و بدن او كه قبل از احرام و تلبيه بدني ظلماني و غرق در معصيت بود، به بدني نوراني و خالي از هر گناه تبديل شده است . پس اين بدن كنوني غير از بدن قبلي است ؛ زيرا او به ميهماني خداوند رفته است ، با كوله باري از گناه رفته وبا كوله باري از حسنات برگشته است . خداوند علامت و نشانهغ اين تغيير و تبديل در بدن و تحصيل نورانيت را تقصير قرار داده است .

پس از انجام عمل تقصير، تمام آنچه با احرام بر مُحرم حرام شده بود، حلال مي شود، جز عمل حلق يعني سرتراشيدن . و سرّش اين است كه انسان وقتي موفق به انجام عمره و حج مي شود و براي تولّدي دوباره به نزد خداوند پناه مي برد، پس از احرام و تلبيه با وجودي ظلماني وارد درگاه ربوبي مي شود و خداوند او را از تصرّف در ملك خويش و استفاده از نعمات خود محروم مي كند و پس از انجام طواف و نماز طواف و سعي بين صفا و مروه ،


85


دوباره به وجودي نوراني تبديل شده و با كسب علامت و نشانهغ نورانيت يعني تقصير، مجوّز استفاده از نعمات خويش را براي او صادر مي كند.

نتيحه

با توجّه به آنچه آمد و نيز رازها و رمزهاي فراوان نهفته در آيات و روايات، مي توان اينگونه جمع بندي نمود كه:

1-حج پذيرش دعوت خداوند، و پيمودن صراط مستقيم او است و حاجي با در آوردن لباس مخيط خود در واقع لباس معصيت و گناه رت از تن بيرون آورده و لباس طاعت و بندگي به تن كرده و اظهار لبيك، پذيرش دعوت خدا را اعلان نموده، خود را به اجراي فرموده هاي الهي مكلّف مي سازد.

2-حج تمرين بريدن از شهوات و گناهان و هواهاي نفساني است. احرام به حاجي مي آموزد تا از پاره اي گناهان دوري كند و فرمانبري و دوري از معصيت را تمرين نمايد. خداي در قرآن فرمود: «الحجّ أشهرٌ معلومات فمن فرض فيهنّ الحج، فلا رفث ولا فسوق ولا جدال في الحج» «حج ماههايي معين است، پس هر كس در اين ماه ها حج بجاي آورد اين را بداند كه آميزش، زشتكاري و مجادله در حج نيست.»

3-حج جايگاه تربيت انسانها،ترك محرمات الهي و دوري از مظاهر دنيويست. همچنين حج آماده شدن براي پذيرش سختي ها در مسير تحقق آرمانهاي الهي است


86


4-حج مُطَهّر روح آدميان است. انسانهاي آلوده به عصيان و گناه با حضور در سرزمين وحي، بخصوص عرفات، از گذشته سياه خود اظهار پشيماني نموده، خود را از گناه شستشو مي دهند و تربيت شده به موطن خويش بازمي گردند.

5-حج يادآور صحنه هاي حضور انسانها در قيامت و صحراي محشر است. لباسي چون كفن مردگان بر تن كرده، در صحرايي به دور از امكانات شهري وقوف مي نمايد و كسي جز خدا فريادرس انسان نيست. در نتيجه مي تواند گوشه اي از هيجان و ترس و اضطراب آنچه را كه انسان در آينده با آن روبروست به نمايش بگذارد.

6-حج پايگاه اعلان مخالفت مسلمانان با جهل و آثار بجاي مانده از دوران جاهليت است. همان كاري كه رسول خدا - ص - انجام داد و آن را در خطبه حجةالوداع بيان فرمود.

7-حج گردهمايي همه نيكان و پاكان و عظيمترين مراسم براي حلّ مشكلات مسلمانان است كه قرآن فرمود: «وأذّن في الناس بالحجّ يأتوك رجالاً وعلي كلّ ضامرٍ يأتين من كلّ فجٍّ عميق ليشهدوا منافع لهم»؛(18) «و در ميان مردم بانگ حج بردار تا پياده يا سواره از هر راه دوري بسوي تو آيند [و] در آنجا منابع بسيار براي خود فراهم بينند.»


87


منابع

1- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، مجلسي دوم، مولي محمد باقر بن مولي محمد تقي‏، ( 1037- 1110هجري)،نشر اسلاميه،چاپ تهران

2-التحقيق في كلمات القرآن الكريم‏،مصطفوي، حسن‏، وفات: 1426 ه ق.، مركز الكتاب للترجمة و النشر،تاريخ نشر: 1402 ه ق‏

3-صهباي حج،عبد الله جوادي آملي،چاپ ُاسوه، نشر اسرا، (1377ه-ش )

4-صحيفه نور،مجموعه رهنمود هاي امام خميني(قدس سره)،نشر سروش،1369 ه ق

5- علل الشرائع- ترجمه ذهني تهراني‏، شيخ صدوق، ابو جعفر، محمد بن علي بن حسين بن بابويه‏، ( 305- 381 هجري)،نشر مؤمنين،چاپ قم1380ش

6-‏ عرفان حج، عبد الله جوادي آملي

7- غوالي( عوالي) اللئالي العزيزية، احسائي، ابن ابي جمهور، محمد بن علي بن ابراهيم‏،

نشر دار سيد الشهداء للنشر،قم چاپ اول، 1405 ه ق‏،

8-الكافي،محمد بن يعقوب كليني رازي (م328/329 ه ق)/نشر اسلاميه،چاپ چهارم تهران

9-مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ميرزا حسين نوري‏،( 1254- 1320 ه ق)،نشر مؤسسه آل البيت (عليهم السلام) ‏،چاپ: بيروت- لبنان‏

10- من لا يحضره الفقيه‏، شيخ صدوق، ابو جعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه

( 305- 381 هجري)، قمي‏،نشر جامعه مدرسين،چاپ قم 1404 ق‏

11- مصباح الشريعة- ترجمه عبد الرزاق گيلاني‏،نشر پيام حق،تهران 1377ش.

12- وسائل الشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعة، حرّ عاملي، محمد بن حسن بن علي‏

( 1033- 1104 هجري). نشر مؤسسه آل البيت (عليهم السلام) ‏،1409 ه ق‏،قم

13-اينترنت/سايت تبيان/سازمان حج و زيارت /دانشنامه حج


| شناسه مطلب: 80182