متن کامل

میقات حج سال اول شماره اول پاییز 1371 حـج در سیمای ادب فارسی محمود شاهرخی    اذ قالَ اِبْراهیمُ رَبّ ِ اَجْعَلْ هذَاالْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِی وَ بَنَّی اَنْ نَعْبُدَالأَصْنام. سوره ابراهیم، آیه 35 ص

ميقات حج
سال اول شماره اول پاييز 1371



حـج در سيماي ادب فارسي

محمود شاهرخي

   اذ قالَ اِبْراهيمُ رَبّ ِ اَجْعَلْ هذَاالْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَ بَنَّي اَنْ نَعْبُدَالأَصْنام.

سوره ابراهيم، آيه 35



صفحه 62


يارب اين كعبه مقصود تماشاگه كيست *** كه مغيلان طريقش گل و نسرين من است

   مكه مكرمه و كعبه معظمه را از دير باز نزد جميع طوايف و امم، حرمت و مرتبتي والا و ارجمند بوده و ملل مختلف،كعبه را مقدس و محترم مي شمرده اند و در روايات آمده: نخستين كس كه به زيارت كعبه آمد آدم ـ عليه السلام ـ بود و پس از او سلسله جليله انبيا، آن خانه را

ميعادگاه راز و نياز و پرستشگاه خالق يگانه بي انباز قرار داده اند.

   در قرآن كريم آمده است:

    اِنَّ اَوَّلَ بِيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُباركاً وُ هُديً لِلعالَمين، فيه آياتٌ بَيِّناتٌ مَقام ابراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ امِناً.

    نخستين خانه اي كه براي مردمان بنا نهاده شد خانه اي است در مكه كه مبارك و وسيله هدايت است براي جهانيان، در آن آيات و نشانه هاي روشن و مقام ابراهيم است هر كس بدان درآيد ايمن باشد .

   در كلام مجيد از مكه به بكّه ، امّ القري و بلدامين ياد شده و از حرمت و شرف آن همين بس كه خداوند بدان سرزمين مبارك قسم مي خورد، چنان كه در سوره مباركه تين آمده وهذاالبلدالأمين سوگند بدين شهر كه جايگاه امن و امان است و نيز در سوره بلد فرمايد لااقسم بهذاالبلد يعني سوگند مي خورم بدين شهر (مكّه). كعبه شريف را خداوند، بيت عتيق خواند و چنان كه ياد شد اولين پرستشگاه حضرت حق است بر روي زمين.

   قرآن خبر مي دهد كه خداي متعال به پيشواي يكتا پرستان، ابراهيم، فرمان داد تا خانه كعبه را بنا كند و مردمان را صلا دردهد و از اطراف و اكناف عالم بسوي حج فرا خواند تا در آن مكان مقدس، هم شاهد منافع و مصالح خويش باشند و هم خداي متعال را ياد كنند، چنان كه فرمايد: ليشهدوا منافع لهم و يذكر و اسم الله.

   ابراهيم، فرمان خدا را امتثال كرد و خانه را با معاونت اسماعيل، بنا نهاد و آن را معبد موحدان و پرستشگاه يكتا پرستان قرار داد و امت



صفحه 63


حنيف را از هر گونه شرك و اعمال شرك آميز بيم داد و برحذر داشت.

   اما چون ابراهيم به ملكوت اعلي پيوست، چندي نگذشت كه دين و شريعت پاك او متروك ماند و خانه خداوند، جايگاه بتهاي گوناگون

گشت و مشركان و بت پرستان متوليان خانه شدند چنان كه نقل است پس از ابراهيم و اسماعيل، چون عمرو بن لحي، بر مكه مسلط گشت و رياست خانه را به دست آورد، بت هايي را در خانه نصب كرد و خلق رابه پرستش و ستايش آنها فرا خواند و اولين بت موسوم به هُبل بود كه آن را از شام به مكه آورد و بت پرستي را در آن ديار مقدس مرسوم و رايج ساخت. شحنة بن خلف در مذمت و نكوهش عمرو بن لحي گويد:

يا عمرو انك قد احدثت آلهه *** شتي بمكة حول البيت انصابا

وكان للبيت ربّ واحد ابدا *** فقد جعلت له في الناس اربابا

لتعرفن بانّ الله في مهل *** سيصطفي دونكم للبيت حجّابا

   يعني اي عمرو همانا تو در مكه پيرامون خانه خدا، خدايان گوناگوني پديد آوردي، حال آنكه اين خانه را هميشه پروردگاري واحد و يگانه بوده است. تو در كعبه براي مردم خدايان و مالكان متفرق و متعددي قرار دادي، تو خود يقين مي داني كه خداوند، اكنون شما را مهلت داده، اما زود باشد پرده داراني جز شما را براي خانه خود برگزيند.

   بدينسان دين حنيفِ ابراهيم به شرك مبدل گشت و كعبه معظمه، جايگاه اصنام و محل بت هاي رنگارنگ و معبد مشركان شد. تا آنگاه كه به فضل و عنايت خداوند و مشيت بالغه او، مهر جهانتاب اسلام از افق جزيرة العرب برآمد و خداوند از بطن ام القري و ميان مشركان، اشرف انبياء و اعظم سفراي خود را برانگيخت تا نداي جانفزاي توحيد دردهد و با نيروي عزم و اراده خود، اساس بت و بت پرستي را از بنيان برافكند و رسم شرك را از ميان بردارد، آن برگزيده خداي سبحان با شعار قولوا لااله الاالله تفلحو خلق را به يگانه پرستي و تبري و بيزاري از شرك فراخواند و در راه تحقق و استقرار حكومت الهي انواع رنج و آزار را تحمل كرد و جميع مصائب و بلايا را به جان پذيرا گشت تا پس از بيست و سه سال



صفحه 64


تلاش سرانجام رسم بت و بت پرستي را برانداخت و خانه مقدس كعبه را از لوث بتان، پاك ساخت و مؤمنان و مسلمانان را از هرگونه كردار شرك آلود بيم داد، و فرمود: هيچ چيز نزد خداوند مبغوض تر از شرك نيست و قرآن كريم برائت خدا و رسولش را از مشركان اعلام داشت و آنان را كه براي خداوند شريك و انباز قرار مي دهند ناپاكاني خواند كه گناهشان درخور بخشايش نيست.

   نبي اكرم و رسول معظم، حق رسالت خويش را ادا كرد و راه رشد و فلاح و طريق سعادت و كمال را به مردمان آموخت. دين، اكمال يافت و نعمت اتمام پذيرفت و هدايت از ضلالت ممتاز گرديد، اما چون آن داعي الي الله و سراج منير، به رفيق اعلي پيوست، چندي نگذشت كه جاهليت زخم خورده نيرو گرفت و بر آن شد تا انتقام خويش را از اسلام بازستاند، ليكن نه بصورت آشكار و دشمني روياروي، بلكه در هيئت دين و كسوت شريعت. مشركان و منافقان و دنياداران كوشيدند تا حقيقت آيين را مسخ كنند و آن را از درون مايه خود تهي سازند وخصيصه مبارزه با شرك و منكر و فساد و پيكار با ستم و طغيان و بيداد را از آن سلب كنند تا خود زمام امور مسلمين را به دست گيرند و بر مردم فرمانروا گردند و چنين كردند. و چون بر اريكه قدرت برآمدند، همه نيرو و توان خود را به كار بستند تا دين را از حقيقت خود عاري كنند، عناصر فاسد و فاسق و بيدادگري چون امويان و عباسيان، زمامدار مسلمين گشتندو به نام خليفه اسلام بر مسند خلافت، تكيه زدند و بر قلمرو پهناور اسلام به جور و ستم فرمان راندند و از هيچ جرم و جنايتي فروگذار نكردند. اين مفسدان و نيرنگبازان با بهره گيري از عالمان سوء، چنان وانمود كردند كه دين و معنويت با دنيا سازگار نيست و مؤمنان حقيقي و راستين آن كسانند كه از دنيا اعراض كنند و زهد پيشه سازند و به امور عبادي بپردازند و كاري به

امر حكومت نداشته باشند. علماي دنيا پرست، كه روزي خور دستگاه حاكمه بودند، به كار برخاستند و هر طاغي ستمگر بي ديني را اولوالامرو واجب الاطاعه خواندند و سرپيچي از فرمان او را تخلف از حكم خداوند



صفحه 65


قلمداد كردند. اين حيلت درگرفت و جدايي دين از سياست به صورت اصلي مسلم در آمد و سبب شد كه دين داران، عرصه را براي خلفاي جور خالي گذارند و خود عزلت گزينند و به زواياي معابد و مساجد رو آورند و خود كامان و سركشان بكنند آنچه كردند.

   در قرون اخير دول استعماري كه مرادشان تاراج ذخاير و منابع سرزمين هاي اسلامي بود، بيشتر به القاي اين معني دامن زدند و در تحكيم و تثبيت اين امر كوشيدند كه دين از سياست جداست و علماي جاهل و ساده دل از روي عدم آگاهي و خائنان و دست نشاندگان استعمار از راه خيانت اين اصل را مسلم دانستند و از آنچه در جوامع اسلامي از جور و ستم و اشاعه فساد و غارت و يغماي ذخاير آنان ديدند، چشم پوشيدند و دول استعماري تنها بدين حد بسنده نكردند بلكه به كار مذهب سازي برخاستند و در جاي، جاي كشورهاي اسلامي هرجا به نوعي مذهبي جعل كردند تا بذر اختلاف و تفرقه را در ميان امت اسلام بيفشانند و آنان را رودر روي هم قرار دهند و چنين كردند و از آن حاصل فراوان گرفتند كه شرح و تاريخ آن خود حديثي است دردناك و واقعه اي جانگداز.

   اين رويه بر امت اسلام، جريان داشت تا به عنايت و نصرت خداوند، بزرگ مردي از تبار پاكان و از سلاله برگزيدگان درين دوران سياه به فرمان خداوند قيام كرد و از پي تجديد حيات اسلام و عظمت آيين و شريعت قد برافراشت و امتي فداكار و ايثارگر، نداي ايزدي وي را لبيك گفت و با نثار خون به پيكار با كفر و طغيان برخاست; نخست طاغي زمان را از سرزمين خويش بيرون راند و سپس با مشركان و يغماگران در آويخت و به

فرمان رهبر خويش فرياد برائت از مشركان در فضاي گيتي، طنين انداز ساخت و در مكه و قرب كعبه چونان عهد رسول معظم بانگ بيزاري و تنفر خود را به گوش جهانيان رسانيد، اين فرياد حيات بخش، كران تا كران گيتي را در نور ديد و ملت اسلام را از خواب سنگين قرون، بيدار ساخت فرياد برائت حجاج ايراني در موقف حج سبب بيم و خشم استعمارگران و مستكبران گرديد و آن طاغيان يغماگر اين نداي شكوهمند را بر نتافتند و



صفحه 66


براي خاموش ساختن آن كردند آنچه كردند.

   اما نور خداوند، خاموش شدني نيست و اين فرياد مستدام خواهد بود و حج پس از اين، چنان برگزار خواهد شد كه در عهد رسول خدا. گرد آمدن مسلمانان از اطراف و اكناف عالم در مجمع حج از پس منظوري عالي و مقصودي بزرگ بوده است، حج را جز جنبه عبادي، منافع و مصالحي اجتماعي و دنيوي است كه قرآن كريم در اين باره فرمود: تا شاهد منافع خويش باشند. اين حضور بزرگ، سبب تبادل نظر و تعاطي فكر، ميان مسلمانان مي گردد تا براي بهبود اوضاع عالم اسلام و ايجاد وحدت و يگانگي و تحكيم اساس دوستي و برادري بكوشند و درين كنگره جهاني بيزاري و برائت خويش را از مشركان و طواغيت اعلام دارند و درين موقف از پي پيكار باستمگران و دشمنان اسلام، روشي متين و استوار اتخاذ كنند، كه اگر اين امور تحقق يابد و مسلمين با يكديگر متحد و متفق شوند، جبهه كفر و استكبار، هرگز قادر نخواهد بود تا بر بلاد اسلامي فرمان راند و گستاخانه در كليه شئون آن دخالت كند و فرمانرواياني برده و دست نشانده خود بر مسلمانان حاكم سازد تا ذخاير و منابع آنان را به يغما برد، اگر مسلمانان چون عهد پيامبر، راه اتحاد و اتفاق و برادري را بپيمايند و گرد تفرقه و اختلاف نگردند، هيچ دشمن نيرومندي بر آنان چيره و غالب نخواهد شد، (انماالمؤمنون اخوة)

 

مؤمنان معدود ليك ايمان يكي *** جسمشان معدود ليكن جان يكي

همچو آن يك نور خورشيد سما *** صد بود نسبت به صحن خانه ها

جان گرگان و سگان ازهم جداست *** متحد جانهاي شيران خداست

   اينك به فضل و عنايت خداي متعال، روح برادري و برابري در كالبد مناسبات مسلمانان، حلول كرده و مهر جهانتاب اسلام، ديگر بار از زير



صفحه 67


ابرهاي متراكمِ غرض و خيانت سربركشيده و مي رود كه با فروغ هستي بخش خود، آفاق و اكناف عالم را روشن سازد و بشريت درمانده در منجلاب جور و ستم و فساد و تباهي را رهايي بخشد و انسان ستمديده و تازيانه خورده را از بردگي زرومندان و زرپرستان رها سازد و آنان را به سر منزل فلاح و سعادت و كمال موعود رهنمود آيد.

   اكنون وظيفه جميع مسلمانان آگاه عالم است كه با درايت تمام و سپردن راه اتحاد و برادري، زمينه جهانشمول شدن اسلام ـ اين دين حنيف رهايي بخش ـ را فراهم آورند و با اتحاد و اتفاق در برابر جبهه كفر و استكبار چون يد واحده قيام كنند و با طواغيت و بت هاي قرن به پيكار برخيزند و با فداكاري و ايثار از حريم آيين و ارزشهاي متعالي آن دفاع كنند و مطمئن باشند كه خداوند يار و مددكار آنان خواهد بود.

ما پنج برادريم و از يك پشتيم *** در پنجه روزگار پنج انگشتيم

چون باز شويم در نظرها عظيم *** چون جمع شويم بردهنها مشتيم

 

   به اميد آن روز كه ديگر بار، آفتاب حيات بخش دين حنيف اسلام، كران تا كران عالم را با انوار فروزان خويش روشن سازد و بشريت را از سلطه جباران و ستمگران و بتهاي قرن، رهايي بخشد و مجد و عظمت ديرين مسلمين تجديد شود.

   حج، اين فريضه الهي و سفر نادر و استثنايي، چنان ارجمند و عظيم است كه بابي وسيع و فصلي گسترده در ادبيات اسلامي گشوده است و آثاري بس زيبا و فاخر و مطالبي نافذ و مؤثر در اين باب به وجود آمده است. در شعر و ادب پارسي، حج جايگاهي خاص و مرتبتي عظيم و والا دارد و سخنوران و اديبان از زواياي مختلف بدان نگريسته و از جنبه هاي متفاوتي بدان پرداخته اند، برخي در وجهه معنوي و عرفاني آن، غور كرده و آثاري بديع و شورانگيز عرضه داشته اند و بعضي به مسائل اجتماعي و امور ظاهر آن پرداخته، يادگارهاي جاويدان و ارزشمندي بر جاي گذاشته اند. درين مقام و مقال به علت تنگي فرصت و مجال، به مختصري



صفحه 68


از آن به عنوان نمونه بسنده مي شود كه دانه اي است از خروار و قطره اي از بحار. نكته اي كه سخت جالب و درخور تأمل است اينكه گويا از دير باز پرده داران و متصديان حرم با زائران خانه خداي، روش و سلوك مطلوبي نداشته و با خشونت و بي مهري با آنان رفتار مي كرده اند. خواجه شيراز را بيتي است كه مضمون و مفهوم آن بر اين معني دلالت دارد:

چو پرده دار به شمشير مي زند همه را *** كسي مقيم حريم حرم نخواهد ماند

   همچنين خاقاني شرواني با صراحت تمام از اين خشونت و بدرفتاري ياد مي كند و از بي حرمتي متصديان حرم با حجاج بيت، در قصايد خود سخن مي گويد، قصيده اي دارد بدين مطلع:

*** شب روان درصبح صادق كعبه جان ديده اند

صبح را چون محرمان كعبه، عريان ديده اند *** سپس گويد:

كعبه در دست سياهان عرب ديده چنانك *** چشمه حيوان به تاريكي گروگان ديده اند

آنچه ديده دشمنان كعبه، از مرغان به سنگ *** دوستان كعبه در غوغا دو چندان ديده اند

بهترين جايي به دست بدترين قومي گرو *** مهره جاندار و اندر مغز ثعبان ديده اند

ني زايزد شرم و ني از كعبه آزرم اي دريغ *** جاي شيران را سگان سور، سكان ديده اند

نيز قصيده بدين مطلع دارد:

صبح خيزان بين به صدر كعبه مهمان آمده *** جان عالم ديده و در عالم جان آمده

سپس درين معني گويد:



صفحه 69


گر حرم خون گريد از غوغاي مكه حق اوست *** كز فلاخنشان فراز كعبه غضبان آمده

برخلاف عادت از اصحاب فيل است اي عجب *** بر سر مرغان كعبه سنگ باران آمده

مكيان چون ماكياني بر سر خود كرده خاك *** كز خروس فتنه شان آواز خذلان آمده

بو قبيس آرامگاه انبياء بوده مقيم *** باز غضبانگاه اهل بغي و طغيان آمده

*** من به چشم خويش ديدم كعبه را از زخم سنگ

اشكبار از دست مشتي نابسامان آمده *** كرده روح القدس پيش كعبه پرها را حجاب

تا بر او آسيب سنگ اهل طغيان آمده *** بوقبيس از شرم كعبه رفته در زلزال خوف

كعبه را از روي ضجرت عزم نقلان آمده ***    چنين مي پندارم كه اگر محقق و صاحبنظري در متون نظم و نثر استقصا كند، در آثار گذشتگان از اهل ادب مواردي ازين دست بسيار يافت شود، چنان كه اشارت رفت برخي از شاعران و عارفان حج را از وجهه معنوي و جنبه باطني آن مورد عنايت و نظر قرار داده و نكات و لطايفي زيبا و بديع درين معني آورده و حقايق و معارفي دلپذير از خود به يادگار گذاشته اند، ابتدا قصيده معروف ناصرخسروقبادياني را زيبوزيور اين مقال مي داريم:

حاجيان آمدند با تعظيم *** شاكر از رحمت خداي رحيم

آمده سوي مكه از عرفات *** زده لبيك عمره از تعظيم

خسته از محنت و بلاي حجاز *** رسته از دوزخ و عذاب اليم

يافته حج و عمره كرده تمام *** باز گشته بسوي خانه سليم

من شدم ساعتي به استقبال *** پاي كردم برون زحد گليم



صفحه 70


*** مرمرا در ميان قافله بود

دوستي مخلص و عزيز و حكيم *** گفتم او را به كوي چون رستي

زين سفر كردن به رنج و به بيم *** شاد گشتم بدانكه حج كردي

چون تو كس نيست اندرين اقليم *** باز گو تا چگونه داشته اي

حرمت آن بزرگوار حريم *** چون همي خواستي گرفت احرام

چه نيت كردي اندر آن تحريم؟ *** جمله بر خود حرام كرده بدي

هر چه مادون كردگار عظيم *** گفت ني، گفتمش زدي لبيك

از سر علم و از سر تعظيم *** مي شنيدي نداي حق و جواب

باز دادي چنان كه داد كليم؟ *** گفت ني، گفتمي چو در عرفات

ايستادي و يافتي تقديم *** عارف حق شدي و منكر خويش

به تو از معرفت رسيد نسيم؟ *** گفت ني، گفتمش چو مي رفتي

درحرم، همچو اهل كهف و رقيم *** ايمن از شر نفس خود بودي *** در غم حرقت و عذاب اليم؟

گفت ني،گفتمش چوسنگ جمار *** همي انداختي به ديو رجيم

از خود انداختي برون يكسو *** همه عادات و فعلهاي ذميم؟

گفت ني، گفتمش چو مي كشتي *** گوسفند از پي اسير و يتيم

قرب حق ديدي اول و كردي *** قتل و قربان نفس دون لئيم؟

گفت ني، گفتمش چو گشتي تو *** مطلع بر مقام ابراهيم

كردي از صدق و اعتقاد و يقين *** خويشي خويش را بحق تسليم؟

گفت ني، گفتمش به وقت طواف *** كه دويدي به هروله چو ظليم1

از طواف همه ملائكيان *** يادكردي به گرد عرش عظيم؟

گفت ني، گفتمش چو كردي سعي *** از صفا سوي مروه بر تقسيم

ديدي اندر صفاي خود كونين *** شد دلت فارغ از جحيم و نعيم؟

*** گفت ني، گفتمش چو گشتي باز

مانده از هجر كعبه بر دل ريم2 *** كردي آنجا به گور مر خود را

همچناني كنون كه گشته رميم؟ *** گفت ازين باب هر چه گفتي تو

من ندانسته ام صحيح و سقيم *** گفتم اي دوست پس نكردي حج



صفحه 71


نشدي در مقام محو مقيم *** رفته و مكه ديده آمده باز

محنت باديه خريده به سيم *** گرتوخواهي كه حج كني پس ازين

اين چنين كن كه كردمت تعليم *** مولانا گويد:

حج زيارت كردن خانه بود *** حج ربّ البيت مردانه بود

كعبه جبريل جانها سدره اي *** كعبه عبدالبطون شد سفره اي

كعبه مردان حق اعمال نيك *** قبله نا اهل جهل مرده ريگ

قبله زاهد بود فيض نظر *** قبله طامع بود هميان زر

   يكي از آثار جاويدان و ذخاير ارزشمند گنجينه ادب پارسي تفسير كشف الاسرار و عدة الابرار رشيدالدين ميبدي است كه الحق از نظر

زيبايي نثر كم نظير مي باشد، او در مواضع مختلف ازين تفسير مطالب دقيق و لطايف رقيق در مورد حج و اسرار آن دارد، از باب نمونه به نقل مختصري مبادرت مي شود.

او در ترجمه حديثي چنين گويد:

   خداوند بزرگوار كردگار نامبردار، به آدم صفي، وحي فرستاد كه اي آدم منم خداوند جهان و جهانيان آفريدگار همگان، پادشاه كامران، منم خداوند بكّه، نشينندگان در آن، همسايگان منند. و زوّار آن وفد من اند و مهمانان من اند و درپناه من اند، به اهل آسمان و زمين آن را آبادان دارم و بزرگ گردانم تا از هر سويي و هر قطري جوق، جوق مي آيند. مويهايشان از هم بركرده، رويها، گرد گرفته از رنج راه، تكبير گويان و لبيك زنان، روي بدان صحراي مبارك نهاده و به خون قربان زمين آن رنگين كرده، اي آدم هركه اين خانه را زيارت كند و در آن مخلص بود وي مهمان من است و از كسان من است و از نزديكان به من است، سزاي جلال من آن است كه وي را گرامي دارم و با تحفه رحمت و عطاء و مغفرت بازگردانم، اي آدم در فرزندان تو پيغامبري است نام وي ابراهيم، خليل من و گزيده من، به دست وي بنياد اين خانه بر آرم، و عمارت فرمايم و شرف آن آشكار كنم و سقايت آن پديد آورم و حرم آن را نشان كنم و پرستش خود را در آن



صفحه 72


بياموزم، پس از وي جهانيان را فراعمارت آن دارم و توقير و تعظيم آن دردلشان نهم، تا نوبت به محمد(ص) عربي رسد، خاتم پيغامبران و چراغ زمين و آسمان و مولد و منشأ وي گردانم. مهبط وحي، منزل كرامت وي كنم. سقايت و نقابت آن به دست وي مقرر كنم آنگه مؤمنان را از اطراف عالم، عشق آن در دل نهم تا سروپاي برهنه، ضياع و اسباب بگذاشته جان بر كف دست نهاده رويها گرد گرفته همي روند و گرد آن خانه طواف كنند و از ما آمرزش خواهند، اي آدم هر كه ترا پرسد از ما كه با ايشان چه كنم؟

گوي كه من با علم با ايشانم و حاضر دل ايشانم و درد ايشان را درمانم و از ديده هاشان نهانم اما جانهاي ايشان را عيانم.

اندر دل من بدين عياني كه تويي *** وزديده من بدين نهاني كه تويي

   و در جنبه باطني و معنويِ حج و مراتب افراد و اشخاص گويد:

    حجّ عوام ديگر است و حج خواص ديگر، حج عوام قصد كوي دوست و حج خواص قصد روي دوست، آن رفتن بسراي دوست و اين رفتن براي دوست.

دردم نه ز كعبه بود كز روي تو بود *** مستي نه زباده بود كز بوي تو بود

   عوام به نفس رفتند در و ديوار ديدند، خواص به جان رفتند گفتار و ديدار يافتند او كه به نفس رود رنج يابد و بار كشد تا گرد كعبه بر آيد و اين كه به جان رود بيار آمد و بياسايد و كعبه خود گرد سرايش برآيد.

خواجه عبدالله انصاري گويد:

   بدان كه خداي تعالي در ظاهر، كعبه اي بنا كرده كه از سنگ و گل است و در باطن، كعبه اي ساخته كه از جان و دل است; آن كعبه، ساخته ابراهيم خليل است و اين كعبه، بنا كرده رب جليل است، آن كعبه منظور نظر مؤمنان است و اين كعبه، نظرگاه خداوند رحمان است، آن كعبه، حجاز است و اين كعبه راز است، آن كعبه اصناف خلايق است و اين كعبه، عطاي حضرت خالق است، آنجا چاه زمزم است و اينجا آه دمادم است، حضرت محمد مصطفي آن كعبه را از اصنام پاك كرد تو اين كعبه را از بتان هوي و هوس پاك گردان.



صفحه 73


پاورقي ها:

ــــــــــــ

1 ـ شترمرغ.

2 ـ چرك، زخم.



| شناسه مطلب: 80220