متن کامل

میقات حج سال چهارم شماره شانزدهم تابستان 1375 حج در ادب فارسی خلیل الله یزدانی در شعر و ادب فارسی، حج و کعبه و دیگر اماکن مقدّسه، جایگاهی ویژه و بس والا دارد و سخنوران و ادیبان، هر یک از زاویه خاص به آنها توجّه کرده اند. برخی از دید عرفانی بدا

ميقات حج
سال چهارم شماره شانزدهم تابستان 1375


حج در ادب فارسي

خليل الله يزداني

در شعر و ادب فارسي، حج و كعبه و ديگر اماكن مقدّسه، جايگاهي ويژه و بس والا دارد و سخنوران و اديبان، هر يك از زاويه خاص به آنها توجّه كرده اند. برخي از ديد عرفاني بدانها نگريسته اند و در اين بعد آثار ارزنده اي از خود به جاي نهاده اند. بعضي از ديد اجتماعي با آن سخن گفته و يادگارهاي ذي قيمتي براي نسلهاي بعد از خود باقي گذاشته اند.

شهرت حج و كعبه و ديگر اماكن مقدّس و ارزش معنوي آنها در نظر شعرا و ادباي ايران، آن چنان بوده و هست كه از آنها به عنوان معيار برتري و ارزشمندي در مدايح خود استفاده كرده و به صور گوناگون در مخيّله پوياي خود از آنها تصويرهايي بديع آفريده اند و آن همه را با تشبيه و استعاره و كنايه و ديگر صور خيال بيان كرده اند.

ما خواهيم كوشيد دريافت و تعبيرات بعضي از شعرا را در هر قرن، در اين رساله به اجمال بررسي كنيم. بديهي است تحقيق درباره همه شعرا و نويسندگان مقدور فرصت كم و بضاعت مزجات اين بنده نخواهد بود، به ناچار از هر چمن گلي انتخاب خواهد شد. و سعي خواهيم كرد ترتيب تقدّم و تأخّر زماني را رعايت كنيم.

1 ـ رودكي، از قديمي ترين شعراي پارسي گوي ايران است، اين شاعر تيره چشمِ



125


روشن بين ـ كه او را پدر شعر فارسي دري خوانده اند ـ در سال 329; يعني نيمه اوّل قرن چهارم چشم از جهان فروبسته و متأسّفانه از آن همه اشعار نغز و پر مغز او جز معدودي، آن هم اغلب به صورت پراكنده در تذكره ها و كتب لغت، باقي نمانده است.

در بين معدود اشعار باقي مانده اين شاعر شهير، گاهي كعبه به عنوان آنچه كه مايه افتخار و مباهات است مطرح مي شود. و همانگونه كه گفتيم در مدايح و يا غزليّات خود از آن سود جسته است.

رودكي در غزلي، چشمان سياه محبوبش را مايه افتخار خود مي داند، همانگونه كه مكّيان به كعبه و... افتخار مي كنند او به چشمان معشوق مي بالد.

عيد قربان يكي از مراسم پرشور اساسي و معنوي حج است، هم از آن جهت كه با قرباني، اعمال حج به انتها مي رسد و هم از نظر اهميّت كه پايان آزمايش الهي از ابراهيم ـ ع ـ است.

رودكي به مناسبت عيد قربان قصيده اي سروده و اين عيد را به ممدوح خود تبريك گفته است.

2 ـ دقيقي طوسي، ديگر استاد قرن چهارم كه در سرودن شاهنامه از پيش كسوتان فردوسي است و هزار بيت از شاهنامه را سروده است، وقتي در مورد لهراسب سخن گفته به ارزش و احترام كعبه در نزد عرب كه حتّي پيش از اسلام هم از اهميّت و ارزش خاص برخوردار بوده، اشاره كرده است.(1)

شعراي قرن چهارم و پنجم اغلب به همين صورت در خلال اشعار توصيفي و مدحي خود به وصف مكّه و كعبه و متعلّقات آنها توجه كرده و در تشبيهات خود از آنها استفاده كرده اند.

3 ـ ابومحمّد منصور بن علي منطقي رازي، شاعر قرن چهارم، زيبارويان خانه خود را به بتهاي درون كعبه در دوران جاهليّت عرب تشبيه كرده است.(2)

4 ـ عنصري، كه ديگدان از نقره دارد و آلات خوان از زر، و در قرن چهارم و پنجم مي زيسته در مدح سلطان محمود ولي نعمت خود قصيده مدحيّه اي ساخته و هنر شاعري خود را نمايان ساخته از كعبه و متعلّقات آن در تشبيه سود جسته و در يك بيت قصر او را در بزرگي مقام به كعبه ـ كه پادشاهان به زيارت آن مي آيند ـ و قلمش را به حجرالاسود و كف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مزديسنا و ادب پارسي، جلد دوم، تأليف دكتر محمد معين، به كوشش مهدخت معين 1363، انتشارات دانشگاه تهران، ج2، ص25. و ديوان دقيقي طوسي، به اهتمام دكتر محمد جواد شريعت، چاپ اول 1368، انتشارات اساطير، ص49

2 ـ ركـ : شرح احوال و اشعار شاعران بي ديوان در قرنهاي 3 و4 و5، تصحيح محمد مدبّري، چاپ اول، بهار 1370 نشر پانو، ص590



126


بخشنده اش را به زمزم مانند كرده است.(1)

5 ـ حكيم ناصر خسرو قبادياني، در سفرنامه اش تنها به توصيف اماكن و راهها و... و ظواهر حج پرداخته است. علاوه بر اين كه همچون ديگران كعبه و متعلّقات آن را نمونه اعلاي ارزش مي داند. در توصيف و حمد و ستايش خود ممدوح را نسبت به آنها سنجيده است. در قصيده معروف خود به مطلع:

حاجيان آمدند با تعظيم *** شاكر از رحمت خداي كريم

فلسفه حج و اعمال و مناسك آن را بيان كرده است، ناصر خسرو نيز همانند ديگر شاعران در مدايح خود از كعبه و متعلّقات آن به عنوان الگو و معيار ارزشيابي سود جسته است.

ركن كعبه كه اغلب ركن حجرالاسود منظور است و زمزم از ارزش و احترام فوق العاده و ديرينه اي برخوردار است. ناصر خسرو در قصيده اي در ستايش حضرت محمد ـ ص ـ مي گويد ارزش ركن و زمزم به خاطر وجود حضرت محمد ـ ص ـ است.

اگر فضل رسول از ركن و زمزم جمله برخي زد *** يكي سنگي بود ركن و يكي شوراب چه زمزم(2)

در قصيده اي بر ياد خراسان سروده به مطلع:

سلام كن زمن اي باد مر خراسان را *** مر اهل فضل و خرد را نه عام نادان را

و در مدح و ستايش زابلستان گفته است:

پرير قبله احرار زاولستان بود *** چنانكه كعبه است امروز اهل ايمان را(3)

ناصر خسرو مردم واقعي را دانشمندان و آنان كه از علم و ايمان برخوردارند، مي داند و ديگران را انسان نمي شمارد و در قصيده اي كه در مدح و معرّفي اين گونه مردم سروده آن ها را به حجّ اكبر و كعبه و ركن و صفا مانند كرده است:

مردم نبود صورت مردم حكمااند *** ديگر خس و خارند و قماشات و دغااند...

حجّ كبرااند و حكيمان جهانند *** زيرا ز ره حكمت قبله حكمااند

كعبه شرف و علم حسينات كتابيست *** ويشان به مثل كعبه و ركنند و صفااند(4)

و بالاخره در قصيده اي كه بهترينهاي عالم هستي را برشمرده در برتري كعبه گفته است:

چون فرقان از كتب و چو كعبه ز بناها *** چون دل ز تن مردم و خورشيد زاختر(5)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ركـ : ديوان عنصري بلخي، تصحيح دكتر سيد محمّد دبير سياقي چاپ دوم بهار 1363، انتشارات كتابخانه سنايي، صص205-194

2 ـ ديوان ناصر خسرو به تصحيح، مجتبي مينوي ـ مهدي محقّق چاپ سوم 1368، انتشارات دانشگاه تهران، ص81

3 ـ ديوان اشعار حكيم ابومعين حميدالدين ناصر بن خسرو قبادياني، با تصحيح حاجي سيد نصرالله تقوي، چاپ چهارم 1355 به كوشش مهدي سهيلي، انتشارات امير كبير، ص9

4 ـ همان، ص96

5 ـ همان، ص173



127


ناصر خسرو در قصيده اي به مناسبت استقبال از دوستش كه از حج برگشته، فلسفه حج و مناسك و اعمال آن را بيان كرده و گفتنيها را گفته است.

او فلسفه احرام بستن را حرام كردن همه چيز جز خدا، بر خود مي داند. مي گويد با چنان قلب پاكي بايد لبيك زد كه گويي دعوت خدا را با گوش جان خود مي شنويم و به دعوت او پاسخ مي دهيم. او پيشينه عرفات را مدّ نظر دارد كه به قولي خداوند مناسك و اعمال حج را به توسط جبرئيل در عرفات به ابراهيم ـ ع ـ آموخت و ابراهيم نسبت به آن معرفت پيدا كرده لذا معتقد است كه بايد در عرفات حق را بشناسد و بويي از معرفت پروردگار به مشام او برسد.

انسان هميشه مغلوب و اسير نفس امّاره خويش است. آواره همگان مي گويد: وقتي حاجي پا در حريم حرم مي گذارد بايد از نفس و هواهاي نفساني خويش مصون باشد، وقتي رمي جمره مي كند، همزمان با انداختن سنگ ريزه بايد افعال و عادات مذموم را از خود دور كند.

قرباني در نظر شاعر تنها سر بريدن گاو و گوسفند و... نيست، بايد در آن مرحله حاجي خود را به خدا نزديك ببيند و نفس شيطاني خود را قرباني كند وي فلسفه ايستادن در مقام ابراهيم را تسليم محض و صادقانه در برابر خداوند مي داند. طواف حاجي حول خانه كعبه يادآور طواف فرشتگان و ملائكه حول عرش عظيم الهي و بيت المعمور است. فلسفه سعي بين صفا و مروه را به صفاي درون رسيدن و دو جهان را در پرتو صفاي درون ديدن و دل را از آتش دوزخ در امان داشتن مي داند و بالاخره ناصر خسرو مي گويد كه حاجي در بازگشت بايد انساني ديگر باشد، تمام منيّتهاي خود را دفن كرده باشد و انساني الهي شده باشد و بازگردد. اين چنين حجّي حجّ مقبول است، اين فلسفه ها و اهداف را در قصيده معروف خود آورده است كه با مطلع زير، آغاز مي شود:

حاجيان آمدند با تعظيم *** شاكر از رحمت خداي رحيم...

ناصر خسرو در قصيده ديگري به مطلع:

اي شسته سر و روي باب زمزم *** حج كرده چو مردان و گشته بي غم

ضمن اندرز گويي، گفته است تو عمر چهل ساله خود را به بهاي اندك از دست داده اي و با مردم با حيله و نيرنگ معامله كرده اي و... امّا با اين عمل حج، پاك شده اي. از اين پس متوجه اعمال و رفتار خودت باش. من بعد دست از كم فروشي و نيرنگ بازي بردار، ثروت اندوزي، بخصوص از وجه حرام، پايدار نيست و خدا از آن آگاه است.



128


او مي گويد تاكنون شيطان تو را مي فريفت و خوب و بدها را در نظر تو معكوس جلوه مي داد ولي اكنون كه تو او را رمي كرده و از خود رانده اي ممكن است با لطايف الحيل برگردد و بيش از پيش به تو صدمه بزند، پس مراقب باش ديگر اجازه بازگشت به او مده و از اين پس در حرفه خودت با صداقت رفتار كن.

از سيم طراري مشو به مكّه *** ماميز چنين زهر و شهد بر هم(1)

6 ـ عطاي رازي، شاعر قرن پنجم متوفي به سال 491 كه مثنويهاي برزونامه و بيژن نامه منسوب به اوست، سلطان ابراهيم را مدح كرده و قصر او را به كعبه ابراهيم خليل ـ ع ـ تشبيه كرده است.

همو در شريطه تأبيديه قصيده اي كعبه را از بناهاي جاويدان مي داند و مي گويد:

تا بود كعبه و منا و صفا *** تا بود مشعر و مقام و حطيم

دشمنت باد همچو بنده اسير *** مانده در دست روزگار لئيم(2)

هرچند رازي مدّاح است و از اين كلمات مقدّس مكّه و كعبه و... براي ستايش ممدوح استفاده كرده ولي براي آنها ارزش بيش از حد قائل شده است.

7 ـ مسعود سعد سلمان لاهوري، متوفي 515 از قصيده سرايان بزرگ قرن پنجم، معاصر غزنويان و سلجوقيان است، مدّتها در زندان بسر برده و در حبسيّه سرايي مشهور است. مسعود سعد در ضمن اشعار و مديحه هاي خودش از عظمت و ارزشهاي معنويِ كعبه، صفا، مروه، زمزم و... در تشبيهات خود سود جسته و باور ديني و اعتقادي خودش را از اين طريق نشان داده است ولي جاي بسي تأسّف است كه لفظ درّ دري را در پاي خوكان ريخته است.

8 ـ فيلسوف حكيم رياضي دان حجّة الحق خيّام نيشابوري، در قصيده اي كه در آخر نسخه اي از رباب نامه سلطان ولد پسر مولوي آمده و در موزه قونيه محفوظ است و به نظر مجتبي مينوي قصيده از آن خيّام است و قبل از 704 كتابت شده، گفته است:

نخست حاجي، بايد صاحب خانه را طلب كند. سپس خانه را، ابتدا به معرفت نفس برسد، سپس به عرفات رود. در اين ابيات از صنعت اشتقاق و شبه اشتقاق نيز سود جسته است.

رهي نمود مرا راست سوي آب حيات *** شبي به شهر ري اندر مفلسفي ز قضات...

و گر ز حكمت كار صلات بي خبري *** تو گر صلات پرستي بود صلات تو لات


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان، ص287

2 ـ شرح احوال و اشعار شعراي بي ديوان در قرنهاي 3 و4 و5، ص602



129


به راه حج بشتابي و مال صرف كني *** ز راه دور همي تا برآوري حاجات

نخست قاضي حاجات را طلب پس حج *** نخست معرفت نفس جوي پس عرفات(1)

9 ـ ابونصر عليّ بن احمد اسدي طوسي، متوفّي 456 شاعر حماسه سراي قرن پنجم است او در گرشاسپ نامه به مناسبت، به كعبه، اهميّت و ارزش معنوي و اجتماعي آن و حتّي به ساختن كعبه اشاراتي دارد. او مي خواهد امنيّت كعبه را كه ابراهيم از خداوند درخواسته است و خداوند نيز در سوره آل عمران آيه 97 درخواست او را پذيرفته و فرموده است: ومن دخله كان آمنا ... گوشزد كند.

شاعر حماسه سرا ماجراي هبوط آدم و فرود آمدن كعبه و اين كه به خاطر شكوه و عظمت پيامبر بزرگ اسلام بر شكوه و عظمت كعبه افزوده خواهد شد، ملاقاتي بين گرشاسب و برهمن كه بر بالاي كوهي سبز و پر از گل است ترتيب داده و گفته است.

از آن آن كُه ايدون خوش و خرّم است *** كه با فرّ فرّخ پس آدمست...

ز مينو چو آدم برين كه فتاد *** همي بود با درد و با سرد باد

ز دل دود و غم رفته بر آفتاب *** دو ديده چو دريا دو رخ جوي آب

به صد سال گريان بد از روزگار *** همي خواست آمرزش از كردگار

چنين تا به مژده بيامد سروش *** كه كام دلت يافتي كم خروش...

غمي ماند جفتش تهي زو كنار *** بر جدّه نزديك درياكنار...

وزاندوه آدم از ايدر بدرد *** شب و روز گرينده و روي زرد...

فرستاد پس كردگار از بهشت *** به دست سروش خجسته سرشت

ز ياقوت يكپاره لعل فام *** درفشان يكي خانه آباد نام

مران را ميان جهان جاي كرد *** پرستشگهي زو دل آراي كرد

بفرمود تا آدم آنجا شتافت *** چو شد نزد او جفت را بازيافت...

همان جايگه ساخت خواهد خداي *** يكي خانه كزوي بود دين به پاي...

به فرّ پسين تر ز پيغمبران *** بسي خوبي افزود خواهد بر آن

چو رخ زو بتابي شود دين تباه *** چو سنگش ببوسي بريزد گناه(2)

10 ـ حكيم ابومنصور قطران عضدي تبريزي، متوفّاي 465 شاعر قرن پنجم معاصر سلجوقيان و نخستين شاعر آذربايجان كه شعر فارسي سروده است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تاريخ ادبيات در ايران، ج2، ص530 (نقل از مجله دانشكده ادبيات تهران سال چهارم شماره 2)

2 ـ گرشاسب نامه حكيم احمد اسدي طوسي، به اهتمام حبيب يغمايي چاپ دوم 1354، كتابخانه طهوري، ص18



130


قطران در قصيده اي كوتاه بيست و پنج بيتي، ابوالحسن لشكري را ستوده و در ضمن به جنگ او و پيروزيش بر كفّار اشاره كرده و چون در اين عيد به جاي گاو و گوسفند كفّار را كشته خداوند را از او راضي و خشنود شمرده است.

... گوسفند و گاو كشتن فرض هست اين عيد را *** كاندرين آمد رضاي ايزد بيچون و چند

ايزد از هر عيد هست اين عيد راضي تر ز تو *** زانكه كافر كشته اي بر جاي گاو و گوسفند...(1)

قطران در چند قصيده كه به همين مناسبت عيد اضحي سروده، امرايي چون اميرجستان، ابوالحسن علي لشكري، ابونصر مملان و... را مدح كرده و گفته است: همانگونه كه در روز عيد اضحي، مكّه (منا) غرق در خون است، دشمنان شما غرق در خون باشند. و يا همانگونه كه ديگران گاو و گوسفند مي كشند تو به جاي آن كفّار را كشته اي و به ممدوح خود مي گويد:

خجسته باد تو را عيد گوسپندكشان *** كه تو هميشه درخت خجسته مي كاري

كنون كهان و مهان گاو و گوسفند كشند *** رضاي ايزد جويند از آن نه خونخواري

تو گاو بي گنه و گوسفند بي بزه را *** مكش، بكش عدوي خصم يا گنه كاري(2)

11 ـ ابواسماعيل عبدالله بن محمّد الانصاري الهروي كه از صوفيان و عرفاي مشهور قرن پنجم است و معاصر خواجه نظام الملك طوسي و الب ارسلان سلجوقي بود و نسبش به ابوايوب انصاري مي رسيد و در علوم ديني بنام و در حفظ اشعار عرب و فقه و حديث توانا و حتّي در تغيير سبك نثر فارسي مؤثّر بوده است.

چند بار به زيارت بيت الله نائل و در يكي از همين سفرها با ابوالحسن خرقاني آشنا شده است و تحت تأثير سخن خرقاني قرار گرفته و گفته است: اگر خرقاني را نمي ديدم حقيقت را نمي شناختم.

انصاري در شرافت و بزرگي و اهميّت كعبه، سخنها گفته بسي دل انگيز و شور برانگيز، در كنزالسالكين وقتي هرات را توصيف كرده گفته است:

جامعي دارد كه چشم اهل معني در صفاش *** كعبه صورت توان بستن از او هر منظري(3)

خواجه عبدالله انصاري روز و شب را به مفاخره بر يكديگر وا مي دارد، روز مي گويد: اي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان قطران تبريزي، تصحيح حسين آهي، مهرماه 1362 مطبوعاتي خزر، ص64

2 ـ همان، ص398

3 ـ رسائل جامع خواجه عبدالله انصاري (كنزالسالكين ص44) تصحيح استاد وحيد دستگردي ـ مقدّمه از سلطان حسين تابنده گنابادي، چاپ چهارم 1365 انتشارات فروغي.



131


شب جهاد و حج در من است و تكبيرات عيدين بر من است، اي شب من معدن كرامتم، دمدمه قيامتم و شب در پاسخ مي گويد اي روز اگر من سياهم باكي نيست، جامه كعبه سياه است و بيت الله است، حجرالاسود سياه است و يمين الله است.

مي دانيم انصاري عارف است، عرفا بيشترين توجه را به دل دارند زيرا دل را مهبط خدا مي دانند، دل به دست آوردن و كمك به همنوع را حتّي از حج و نماز برتر مي شمارند. خواجه مي گويد: نماز نافله گزاردن كار پير زنان است، روزه تطوّع صرفه نان است، حج گزاردن گشت جهان است. دلي به دست آر كه كار آن است.(1)

خواجه در ادامه بحث مذكور مي گويد: كار نه روزه و نماز دارد بلكه شكستگي و نياز دارد، عنايت دوست عزيز است، نشان او دو چيز است، عصمت در اوّل توبه در آخر، ابوجهل از كعبه مي آيد ابراهيم از بتخانه كار عنايت دوست دارد و باقي همه بهانه، حج گزاردن تماشاي جهان است نان دادن كار مردان است.(2)

در رساله محبّت نامه مي گويد هدف زائر بايد خداي خانه باشد نه تنها خانه:

مست توام از جرعه و جام آزادم *** مرغ توام از دانه و دام آزادم

مقصود من از كعبه و بتخانه تواي *** ورنه من از اين هر دو مقام آزادم(3)

* * *

در راه خدا دو كعبه آمد حاصل *** يك كعبه صورت است و يك كعبه دل

تا بتواني زيارت دلها كن *** كافزون ز هزار كعبه آمد يك دل(4)

* * *

12 ـ حكيم ابوالمجد مجدود بن آدم سنايي متوفّي 545 از شاعران بزرگ قرن ششم است كه پس از تغيير حالتي كه در او به وجود آمد به جرگه عرفا پيوست و از پيشوايان بزرگ عرفان و تصوّف ايران شد، بطوري كه مولوي او را دو چشم عرفان و تصوّف ناميده است.(5)

سنايي خود به سفر حج رفته و پس از سفر مكّه به غزنين برگشته و تا پايان عمر در آن شهر مانده است.(6) او همانند ديگر عرفا بيشتر به ابعاد معنوي حج متوجّه است. در اشعار وي هم مدح هست هم حكايت، هم به صورت تشبيه و استعاره از كعبه و حج و متعلّقات آن سخن گفته و عشق را برتر از زيارت كعبه و زهد و طامات و... شمرده است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان (رساله واردات)، ص234

2 ـ همان، ص38

3 ـ همان (محبّت نامه)، ص129

4 ـ همان (مقولات)، ص159

5 و20 ـ ديوان حكيم ابوالمجد مجدود بن آدم سنايي غزنوي ـ با مقدّمه و حواشي، مدرّس رضوي چاپ سوم ـ 1362 انتشارات كتابخانه سنايي صص سي و شش تا پنجاه و هشت مقدّمه.



132


خانه طامات عمارت مكن *** كعبه آفاق زيارت مكن

نامه تلبيس نهفته مخوان *** جامه ناموس قصارت مكن(1)

سنايي آنگاه كه در سياست مدن سخن مي گويد خطاب به يكي از اخلاف سلطان محمود غزنوي اينگونه نصيحتش مي كند و كعبه واقعي را دل مي داند.

دل مؤمن چو كعبه دان به درست *** زمزم و ركن او مبارك و چست...

كعبه را از بتان مطهّر كن *** شمع توحيد را منوّر كن(2)

او در حديقه گفته است:

از در چشم تا به كعبه دل *** عاشقان را هزار و يك منزل(3)

سنايي انسان را به ترك تعلّقات مادّي و تجريد دعوت مي كند و مي گويد: تا وقتي با خود هستي و خود را در نظر داري، در كعبه نيستي كه در خراباتي:

نيست كن هر چه راه وراي بود *** تات دل خانه خدا بود

تا تو را بود با تو در ذات است *** كعبه با طاعتت خرابات است

ورز ذات تو بود تو دور است *** بتكده از تو بيت معمور است(4)

شاعر در حمد و ثناي پروردگار از جمله مي گويد كه خداوند انسان را به كعبه دل (جان و روح) دعوت كرده ولي انسانها بيشتر به جنبه هاي ظاهري آن; يعني كعبه گِل توجّه دارند.

كعبه دل زحق شده منظور *** همّت سگ بر استخوان مقصور(5)

گفتيم سنايي توفيق زيارت كعبه را يافته است. اين توفيق در سنين جواني نصيب او شده است و قصيده اي با مطلع:

گاه آن آمد كه با مردان سوي ميدان شويم *** يك ره از ايوان برون آييم و بر كيوان شويم

سروده و در آن اشتياق شديد خود را به كعبه و حجّ بيت الله نشان داده است. قصيده طولاني است و نقل تمام آن به درازا خواهد كشيد. چند بيت آن را نقل مي كنيم و علاقه مندان را به ديوان سنايي ارجاع مي دهيم. در اين قصيده شور و شوق سنايي و در عين حال مسير حركت و تحمّل مشقّات و مشكلات راه او را مي توان ديد.

شاعر در ادامه قصيده گفته است:

راه بگذاريم و قصد حضرت عالي كنيم *** خانه پردازيم و سوي خانه يزدان شويم

طبل جانبازي فرو كوبيم در ميدان دل *** بي زن و فرزند و بي خان و سر وسامان شويم...


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان، ص506

2 ـ حديقة الحقيقة وشريعة الطريقة ـ اثر ابوالمجد مجدود بن آدم سنايي غزنوي تصحيح مدرّس رضوي ـ سيّد محمدتقي ـ چاپ سوم، انتشارات دانشگاه تهران 1368 ص588

3 ـ همان، ص340

4 ـ همان، ص112

5 ـ همان، ص146



133


همرهان حج كرده بازآيند با طبل و علم *** ما به زير خاك در، با خاك ره يكسان شويم

همرهان با سرخ رويي چون به پيش ماه سيب *** ما به زير خاك چون در پيش مَه كتّان شويم

دوستان گويند حج كرديم و مي آييم باز *** ما به هر ساعت همي طعمه دگر كرمان شويم..

گر نباشد حجّ و عمره، رمي و قربان گو مباش *** اين شرف مارنه بس كز تيغ او قربان شويم

اين سفر بستان عيّاران راه ايزد است *** ما ز روي استقامت سرو آن بستان شويم

حاجيان خاص مستان شراب دولتند *** ما به بوي جرعه اي مولاي اين مستان شويم

نام و ننگ و لاف و اصل و فضل در باقي كنيم *** تا سزاوار قبول حضرت قرآن شويم

باديه بوته است ما چون زرّ مغشوشيم راست *** چون بپالوديم از او خالص چو زرّ كان شويم

باديه ميدان مردان است و ما نيز از نياز *** خوي اين مردان گِريم و گوي اين ميدان شويم

گرچه در ريگ روان عاجز شويم از بيدلي *** چون پديد آيد جمال كعبه جان افشان شويم

يا به دست آريم سرّي يا برافشانيم سر *** يا به كام حاسدان گرديم يا سلطان شويم

يا پديد آييم در ميدان مردان همچو كوه *** يا به زير پشته ريگ اجل پنهان شويم(1)

از اين قصيده سنايي استنباط مي شود كه سفر حج در عصر او دشواريها و سختيهاي فراواني داشته و احتمال عدم توفيق زيارت و به هلاكت افتادن مي رفته است. و حتّي چه بسا افرادي به قصد حج عزيمت مي كرده و راه دور و درازي را طي مي كرده اند ولي توفيق نمي يافته و مأيوسانه برمي گشته اند. قصيده ديگري از شاعر، مبيّن اين اتّفاقات است. سنايي در اين قصيده ضمن مدح احمد عارف از اين كه با وجود حركت و طيّ طريق موفّق به زيارت بيت الله و اداي فريضه حج نشده، او را تسلّي مي دهد و مي گويد:

اي ز عشق دين سوي بيت الحرام آورده راي *** كرده در دل رنجهاي تن گداز جانگزاي

تن سپر كرده به پيش تيغهاي جان سپر *** سر فدا كرده به نزد نيزه هاي سرگراي...

از بدن يزدان پرستي وز روان يزدان طلب *** از خِرَد يزدان شناسي وز زبان يزدان ستاي...

چون به حج رفتي مخور غم گر نبودت حج از آنك *** كار رفتن از تو بود و كار توفيق از خداي

مصلحت آن بود كايزد كرد خرّم باش از آنك *** آن نداند رهرو از حكمت كه داند رهنماي

سخت خامي باشد و تر دامني در راه عشق *** گر مريدي با مراد خود شود زورآزماي

سوي خانه دوست نايد چون قوي باشد محب *** وز ستانه در نجنبد چون وَقح باشد گداي

احمد مرسل بيامد سال اوّل حج نيافت *** گر نيابد احمد عارف شگفتي كم نماي


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان سنايي، صص419-414



134


دل به بلخ و تن به كعبه راست نايد بهر آنك *** سخت بي رونق بود آنجا كلاه اينجا قباي

در غم حج بودن اكنون از اداي حج به است *** من بگفتم اين سخن گو خواه شايي خواه مشاي

از دل و جان رفت بايد سوي خانه ايزدي *** چون به صورت رفت خواهي خواه به سرشو خواه به پاي

نام و بانگ حاجيان از لاف بي معنا بود *** ور نداري استوارم بنگر اندر طبل و ناي

حج به فرياد و به رفتن نيست كاندر راه حج *** رفتن از اشتر همي بينيم و فرياد از دراي

صد هزار آوازه يابي در هواي حجّ وليك *** عالم السرّ نيك داند هاي هوي از هاي هاي...

جان فرستادي به حج، حج كرد و آمد نزد تو *** دل مجاور گشت آنجا گر نيايد گو مياي

اين شرف بس با شدت كاواز خيزد روز حشر *** كاحمد عارف به جان حج كرد و ديگر كس به پاي

تا بگردد چرخ بر گيتي تو بر گيتي بگرد *** تا بپايد كعبه در عالم تو در عالم بپاي(1)

سنايي در اين قصيده حجّ واقعي را حجّ قلبي مي داند و مي گويد حج بايد با جان و دل و روح باشد نه با پاي و تن. او معتقد است كه اگر كسي در واقع خداشناس باشد حتّي اگر به ظاهر به جوار كعبه نيايد، هيچ اشكالي ندارد.

شاعر گاهي به حوادث تاريخي كعبه توجّه كرده است و اشاراتي به آن مسائل دارد. با توجّه به اين كه در دوره جاهليت عرب، بهترين اشعار و خطابه هاي هر قبيله را به ديوار كعبه مي آويختند و به آن افتخار مي كردند و به عنوان نمونه اي روشن از آنها مي توان معلّقات سبع را نام برد. سنايي در تعريف از شعر خود گفته است:

چون ز قرآن گذشتي و اخبار *** نيست كس را بر اين نمط گفتار...

با روان خرد بياميزش *** بر در كعبه دل آويزش(2)

همو در مثنوي طريق التحقيق از ترك دنيا و متعلّقات آن سخن گفته و كعبه را كعبه دل دانسته است.

اي سنايي ز جسم و جان بگسل *** هر چه آن غير اوست زان بگسل...

چند گردي به گرد كعبه گِل؟ *** يك نفس كن طواف كعبه دل(3)

سنايي داستانهاي جالب و شنيدني را در ارتباط با سفر حج و كعبه سروده است، از جمله داستان برخورد حامد لفّاف با حاتم اصم را شرح داده و در خلال آن خير و صلاح انسان را وقتي دانسته است كه به سلامت و خوبي و خوشي از اين جهان برود، از صراط عبور كند و به بهشت جاويد برسد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان، صص611-608

2 ـ حديقة، ص715

3 ـ مثنويهاي حكيم سنايي ـ تصحيح سيّد محمّدتقي مدرّس رضوي، چاپ دوم، انتشارات بابك سال 1360، ص140



135


آن شنيدي كه حامد لفّاف *** در حريم حرم چو كرد طواف...

تا اين كه حاتم اصم به او مي گويد:

يك زمان شرع را متابع شو *** پس مرفّه به دشت در، بغنو(1)

نام سنايي با عنوان حكيم همراه است و به عنوان حكيمي عارف نفس و عقل را شريف مي داند و در ضمن مي گويد حجّي كه با شرف نفس ناطقه و عقل همراه باشد، ارزشمند است و الاّ سعيي بيهوده است و زحمت باديه به سيم خريدن. نفس انساني و عقل موجب رسيدن انسان به خدا مي شود.

پدر و مادر جهان لطيف *** نفس گويا شناس و عقل شريف...

حقّ آن دو شريف را بگذار *** حقّ اين هر دو هم فرو مگذار

زان كه در راه كعبه از سر داد *** اشتر اين داد اگرت زاد آن داد(2)

سنايي وقتي در نعت حضرت رسول ـ ص ـ سخن مي گويد جود و بخشش و سعه صدر پيامبر را مي ستايد و مي گويد:

او چو موسي، علي ورا هارون *** هر دو يك رنگ از درون و برون...

از پي جود نز براي سجود *** صدر او آب كعبه برده ز جود(3)

در اخبار و روايات آمده است كه وقتي پيامبر مكّه را فتح كرد، به داخل كعبه رفت و به شكستن بتها مشغول شد، به دست خود و علي ـ ع ـ تمام بتها را درهم شكست و كعبه را از لوث وجود بتها پاك كرد، سنايي به اين جريان اشاره مي كند و ضمن ترجيح پيامبر اسلام بر ديگر پيامبران الهي مي گويد:

شرك پادار شد هلاكش كن *** كعبه بتخانه گشت پاكش كن

مر علي را تو اين عمل فرماي *** تا نهد بر عزيز كتف تو پاي

كعبه از بت به جمله پاك كند *** مشركين را همه هلاك كند(4)

سنايي بن علي عشق ميورزد او را مُحرِم كعبه جان و مَحرم اسرار نهان مي داند قلم و نامه او را به زمزم و كعبه تشبيه كرده گفته است:

مُحرم او بود كعبه جان را *** مَحرم اوبوده سرّ يزدان را

زمزم لطف آب خامه اوست *** كعبه اهل فضل نامه اوست(5)

ارزش حجّ مقبول و واقعي، غير قابل احصا است. سنايي مي گويد نبايد ارزش واقعي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حديقة الحقيقه، صص469-468

2 ـ همان، ص306

3 ـ همان، ص198

4 ـ همان، ص213

5 ـ همان، ص251



136


حج را به خاطر بعضي چيزهاي بي ارزش از بين برد، با توجّه به آنچه در گذشته براي نابود كردن حشره هاي موذي لباسها را در تنور پر آتش مي تكاندند تا حشرات بسوزند، سنايي حج را به لباس تشبيه كرده و گفته است نبايد به خاطر مسائل زايد و بي ارزش آن را تباه كرد. او مي گويد: حج بر پايه معتقدات قلبي استوار است نه فقط با زبان و بيان بعضي الفاظ. وي اين تمثيل را براي شخصي مي آورد كه به خاطر عائله زياد آنها را ترك مي كند و به شهري ديگر مي رود. پروردگار به او درسي مي دهد و مي گويد:

حج مپندار گفت لبّيكي *** جامه مفكن بر آتش از كيكي(1)

خداوند جسميّت ندارد كه نياز به جا و مكان و خانه داشته باشد و اين كه كعبه را بيت الله مي گويند براي تعريف خانه است كه از ديگر خانه ها ممتاز باشد و گرنه خداوند به خانه اي نياز ندارد. سنايي خطاب به مردم، قشري كه توجّه به صورت دارند و از معنويّت بي خبرند، گفته است:

اي كه در بند صورت و نقشي *** بسته استوي علي العرشي

رقم عرش بهر تشريف است *** نسبت كعبه بهر تعريف است(2)

از اخبار و روايات چنين مستفاد مي گردد كه اوّل نقطه زمين محلّ كعبه بوده است و بقيّه قسمتهاي كره ارض از گسترش همان مكان پديدار شده است.

و چون كعبه پيش از آفرينش زمين بر روي آب بوده بيت عتيق نامگذاري شده، سنايي با توجّه به همين باور است كه در مدح پيامبر اكرم كه فرمود: كنتُ نبيّاً وآدم بين الماء والطّين ، خلقت او را پيش از ديگر انسانها مي داند مي گويد:

كعبه باديه عدم او بود *** عالم علم را علم او بود(3)

سنايي به هيچ كس اجازه تحرّي با كعبه را نمي دهد و مي گويد:

خرد اينجا تهي كند جعبه *** كه تحرّي بد است با كعبه

پيش كعبه مگر كه بوالهوسي *** بشنود علم سمت قبله بسي

هر كه در كعبه با تحرّي مرد *** زيره تر به سوي كرمان برد(4)

بر كعبه حوادث فراواني گذشته ولي هر روز بيش از پيش بر استحكام كعبه افزوده شده است. سنايي به بسياري از آنها اشاره كرده و به صورت تلميح به آن حوادث و داستانها پرداخته است; از جمله به جريان حمله ابرهه و به مناسبت از غرور كيكاووس نيز ياد كرده است:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان، ص465

2 ـ همان، ص66

3 ـ همان، ص216

4 ـ همان، ص136



137


يكي اعدات پيل آورد زي كعبه فراوان را *** يكي از كركسان آورد بر گردونت پيمايي

* * *

در مكّه دين ابرهه نفس علم زد *** توطير ابابيل ورا زخم حجر باش...

گر خلق جهان ابرهه دين تو باشند *** تو بر فلك سيرت ايشان چو قمر باش(1)

با اشاره به فتح مكّه و درهم شكستن بتها توسّط پيامبر، در مدح ابويعقوب يوسف بن احمد الحدّادي گفته است:

بود بتخانه گروهي ساحت بيت الحرام *** بود بدعت جاي قومي بقعه سالنكيان

اين دو موضع چون زديدار دو احمد نور يافت *** قبله سُنّت شد اين و كعبه خدمت شد آن(2)

در هر حال كعبه در نظر سنايي از ارزش زيادي برخوردار است و او بهترين ها را با كعبه سنجيده و كعبه را مقياس ارزشهاي والا قرار داده است. در مدح سلطان مسعود گفته است:

در او كعبه دگر شد و بس *** كه تقرّب كند بدو هر كس(3)

ديدِ سنايي نسبت به حج و كعبه ديد عرفاني است. او كعبه را همچون قطبي مي داند كه درون سينه عالم قرار گرفته و قلب را همچون كوه احد استوار و پابرجا و خاطره انگيز مي داند، آن جا كه سرداران رشيدي همچون حمزه سيدالشهدا در آن و در راه اعتلاي اسلام فدا شده اند. و بدين طريق مي خواهد بگويد كه در راه معبود ازلي و محبوب ابدي بايد همه خواستها و آنچه سوي الله است را فدا كرد و نماز عشق خواند.

قبله جان ستانه صمد است *** احد سينه كعبه احد است

در احد، حمزهوار جان درباز *** تا بيابي مزه ز بانگ نماز(4)

سنايي پيامبر اسلام را مي ستايد و مكّه و مدينه و حرم و حري و همه و همه را در برابر او به تعظيم وامي دارد.

آن زمان آمدند بهر ثنات *** جمعه و بيض و قدر و عيد و برات

وز مكان آمدند قدها خم *** مكّه و يثرب و حري و حرم

سنايي در تمام اشعار خود اعم از قصيده، غزل، مثنوي و... به حج و كعبه و مسائل مربوط به آن توجّه خاص كرده است; از جمله در غزلي به مناسبت، بحث استطاعت را مدّ نظر مي گيرد و مي گويد: همانگونه كه وقتي كسي استطاعت نداشته باشد به كعبه نمي رسد، نرسيدن عشّاق به وصال معشوق را هم به خاطر همان عدم استطاعت و افلاس مي داند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان، ص313

2 ـ ديوان سنايي، ص426

3 ـ مثنويهاي سنايي ـ كارنامه بلخ، ص176

4 ـ حديقة الحقيقه، ص138



138


چون كعبه آمال پديد آمد از دور *** گفتند رسيديم سر راه بر آن بود

بر درگه تو خوار ز ديدار تو نوميد *** بر خاك نشستند كه افلاس بيان بود(1)

سنايي امام هشتم شيعيان حضرت امام رضا ـ ع ـ را مدح كرده و در تعريف از حرم مقدّس، آن را به كعبه و عرش تشبيه كرده و گفته است:

چون كعبه بر آدمي زهر جاي *** چون عرش پر از فرشته هزمان(2)

وساوس شيطاني هميشه انسان را در معرض خطر قرار مي دهد، انسان نبايد لحظه اي از اين وسوسه ها غافل باشد. سنايي پند مي دهد و مي گويد:

دل گرفت احرام در بيت الحرام آب و نان *** هم دل اندر محرم خلوت سراي شهريار...(3)

گرچه اندر كعبه اي بيدار باش و تيزرو *** ورچه در بتخانه اي هشيار باش و پي فشار

حج سفري است كه انسان مشتاقانه تمام سختيها و مشكلات آن را تحمّل مي كند مگر آنان كه در بند تجمّلاتند و راحت طلب.

همرهان با كوه كوهانان به حج رفتند و كرد *** رسته از ميقات و حرم و جسته از سعي و جمار

تو هنوز ار راه رعنايي زبهر لاشه اي *** گاه در نقش هويدي گاه در رنگ مهار(4)

حج عملي است صد در صد دروني و قلبي و فقط و فقط براي خدا كه: ولله علي النّاس حِجّ البيت ... سنايي مي گويد بعضي به كعبه مي آيند ولي فقط با جسم، روح آنها جاي ديگر است و به چيزي ديگر مشغول و اين چنين حجّي، زحمت باديه خريدن به سيم است.

حسن در بصره پُر بينند ليكن در بصر افزون *** بدن در كعبه پر آيند ليكن در نظر نقصان

صهيب از روم مي پويد به عشق مصطفايش ساق *** هشام از مكّه مي جويد صليب و آلت رهبان

دلا آن جا كه انصاف است خود از روم دل خيزد *** تنا آن جا كه اعلام است از كعبه بود خذلان

نه در كعبه مجاور بود چندين سالها بلعم؟! *** نه در كوي ضلالت بود چندين سالها عثمان(5)

سنايي مي گويد كعبه جاي مردان خدا است نه مردان ريا:

در كعبه مردان بوده اند، كز دل وفا افزوده اند *** در كوي صدق آسوده اند محرم تويي اندر حرم(6)

او اظهار تأسّف مي كند از اين كه مردم خلوص نيّت ندارند و مي گويد: حاجي واقعي بسيار كم است.

همه دزدان گنج و دين تواند *** اين سلف خوارگان لحيه دراز

همه را رو به سوي كعبه وليك *** دل سوي دلبران چين و طراز(7)

* * *


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان سنايي، ص869

2 ـ همان، ص451

3 ـ همان، ص226

4 ـ همان، ص186

5 ـ ديوان سنايي، ص434-ص433

6 ـ ديوان سنايي، ص391

7 ـ ديوان سنايي، ص300



139


به شرع اندرز بهر طوف كعبه *** ز چيني وز زنگي محرمي كو؟

به عالم در فراوان سنگ و چاه است *** ولي چون صخره و چون زمزمي كو؟(1)

سنايي در باب حج و كعبه بسيار سخن گفته به همين جهت است كه شاعري به نام عارف زرگر در مدح سنايي گفته است، كعبه مقصدِ تو نيست، بلكه مقصد و مقصود تو خداي كعبه است.

تا حريم كعبه باشد قبله اهل سخن *** تا نعيم سدره باشد طعمه اهل بقا

سدره بادت دستگاه بخشش دارالبقا *** كعبه بادت پايگاه كوشش دارالفنا

كعبه و سدره مبادت مقصد همّت كه نيست *** جز ويبقي وَجْه ربّك مر تو را كام و هوا(2)

13 ـ عثمان مختاري متوفّاي 549 شاعر قرن پنجم و ششم كه متعلّق به دوره دوم غزنويان است، همانند ديگر معاصران خود، شاعري مدّاح بوده و با توجّه به شهرت و آوازه كعبه، عيد قربان، صفا، مروه و... در مدايح خود از آن كلمات سود جسته و هر يك را به مناسبت به پادشاهان امراي منظور نظر خويش نسبت داده است.

14 ـ سيد حسن غزنوي متوفّاي 557 ملقّب به اشرف، به پاكي و عزّت نفس و علوّ همّت و تقوا و عفاف و زهد و دينداري شهرت دارد ولي در عين حال زمان شاعري او مصلحت ايجاب مي كرده كه در ظاهر مدّاح سلاطين و امرا باشد.

سيّد حدّاقل دو سفر حج داشته و به زيارت خانه خدا نائل شده است.

سيّد وقتي در سفر حجّ خود به زيارت روضه حضرت رسول توفيق يافته قصيده اي در چهل و پنج بيت سروده و در آن جمال الدين محمّد وزير را، كه مرقد پاك حضرت ختمي مرتبت را عمارت كرده، ستوده است.(3)

امير فخرالدّين كه از امراي نيكوكار روزگاران بوده و به حُجّاج خدمت مي كرده و به نيازمندان بخشش فراوان داشته. شاعر از خيرانديشيها و خدمات او در راه مكّه ستايش بسيار كرده و اعمال خير او را در حدّ اعجاز شمرده است. قصيده اي را كه در اين مورد سروده، مي توان به عنوان سفرنامه منظوم شمرد.

من به راه مكّه آن ديدم ز فخر روزگار *** كز پيمبر ديد در راه مدينه يار غار...

اين كرامت حق تعالي داند و خلقان كه بود *** از حوالينا الهي لا علينا يادگار(4)

عيد اضحي كه يكي از آخرين مراسم حج است و قرباني در آن روز انجام مي گيرد،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان سنايي، ص581

2 ـ همان، ص40

3 ـ ديوان سيد حسن غزنوي ملقّب به اشرف، تصحيح محمّدتقي مدرّس رضوي، چاپ دوم 1362 انتشارات اساطير، ص7

4 ـ همان، ص90



140


يادآور از فرزندگذشتگي ابراهيم خليل ـ ع ـ است و در واقع يكي از بزرگترين تراژديهاي تاريخ بشريّت. الهام بخش شعرا شده است و چون يكي از دو عيد مهمّ جهان اسلام است مراسمي در تمام كشورهاي اسلامي برپا مي شده و مي شود، شاعران نيز اين فرصت را مغتنم شمرده به سرودن قصايدي به اين مناسبت مي پرداخته اند. سيّد حسن غزنوي نيز به همين مناسبت قصيده اي سروده و در آن سلطان سعيد خوارزمشاه را ستوده است و به بيان استعاري، او را به حضرت سليمان نبي مانند كرده است.

قصيده در بيست بيت به مطلع زير سروده شده است:

اندرين عيد مبارك پي فرخنده اثر *** بار داده است سليمان نبي باز مگر(1)

شاعر آنگاه كه توفيق يافته و تربت حضرت رسول ـ ص ـ را در آغوش گرفته، با شور و هيجان، ترجيع بندي در هفت بند و پنجاه و شش بيت سروده و گفته است:

يا رب اين ماييم و اين صدر رفيع مصطفي است *** يا رب اين ماييم و اين فرق عزيز مجتبي است...

خوابگاه مصطفي و كعبه مان از پيش و پس *** بارگاه و منبر حنّانه مان از چپ و راست...

سلّموا يا قوم بل صلّوا علي الصّدر الأمين *** مصطفي ما جاءَ الاّ رحمةً للعالمين

منّت ايزد را بدين گردون اعلا آمديم *** منّت ايزد را بدين درگاه والا آمديم...

سلّموا يا قوم بل صلّوا علي الصّدر الأمين *** مصطفي ما جاءَ الاّ رحمةً للعالمين

15 ـ رشيد وطواط سعدالملك محمد بن عبدالجليل عمري كاتب، متوفّاي 573 از شعرا و دانشمندان معروف قرن ششم است او در مدرسه نظاميّه بلخ تحصيل كرده و به خدمت دربار خوارزمشاهيان رفته و عدّه زيادي از امرا و بزرگان را مدح كرده است.

رشيد در مدايح خود ممدوحين خويش را ستوده و از كعبه و صفا و مروه و... در ستايش آنان استفاده كرده است.

رشيد وطواط كه خود در علوم بلاغي كتاب حدائق السّحر في دقائق الشّعر را نوشته با به كار گرفتن صنعت اعنات قصيده اي در بيست و هفت بيت بدون حرف الف سروده و ضمن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان، ص93



141


مدح اتسز خوارزمشاه گفته است:

خدمتش عهده وضيع و شريف *** حضرتش كعبه صغير و كبير(1)

در ابيات فراواني از اشعار رشيد، كعبه بيش از همه مكانهاي مقدّس مورد توجّه بوده است.(2)

16 ـ اوحدالدّين محمّد بن محمّد انوري متوفّاي 583 ملقّب به حجّة الحق كه در يكي از قراي ابيورد متولّد شده، در زمينه هاي مختلف مانند ادبيّات، حكمت، فلسفه، رياضي، نجوم و... مهارت داشته است.

انوري از شعراي معروف قرن ششم است كه مدّتها در طوس به تحصيل پرداخته. او در اشعار خود به حجّ و كعبه و مكّه به ديده احترام فراوان مي نگريسته است و در ضمن مدايح خود به آنها اشاره كرده و گاهي به حوادث تاريخي حجّ و مكّه و كعبه توجّه كرده و حتّي داستانهايي در ارتباط با حج سروده است.

معمول بر اين بوده و هست كه در سوگندها به مقدّس ترين چيزها و كسان سوگند ياد مي كنند، انوري خطاب به سعدالدّين اسعد او را مدح مي كند و مي گويد:

به صلات و زكات و حجّ و جهاد *** كاصل اسلام از اين چهار درست

حرمت كعبه و صفا و منا *** حق آن ركن كش لقب حجر است...(3)

آب زمزم با توجّه به سابقه تاريخي و آنچه درباره كيفيّت پيدايش آن گفته شده در نظر انوري بسيار عزيز و ارزشمند است كه ضمن مدح صدر اجل خواجه مهذّب الدّين ابوالمحاسن نصر در ارزش آن گفته است:

ور نسيم لطف تو بر آتش دوزخ وزد *** دلو چرخ از دوزخ آب زمزم و كوثر كشد

 

* پي نوشتها:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان رشيد وطواط، تصحيح سعيد نفيسي 1339، كتابخانه باراني، تهران، ص277

2 ـ ركـ : همان صفحات: 102، 104، 148، 174، 201، 218، 232، 257، 262، 266، 280، 289، 342، 408، 446، 469، 568، 576، 593، 601 و...

3 ـ ديوان انوري، جلد اوّل قصايد، به اهتمام محمّدتقي مدرّس رضوي چاپ چهارم 1372، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، ص65




| شناسه مطلب: 80223