ميقات حج
سال هفتم شماره بيست و پنجم پاييز 1377
مسجد نبوي در گذر تاريخ
سيدمحمّد باقر حجّتي
يكي از روزهاي اقامت در مدينه منوّره در معيت اخلاء و اصدقايي چند، رهسپار «نادي المدينة المنورة الأدبي = انجمن ادبي مدينه منوره» شديم. پس از نشستي كه قدري به طول انجاميد و مذاكراتي كه انجام گرفت، آماده خداحافظي با مسؤولان آن شديم، در اين هنگام شماري از نشريه خود را به ما اهدا كردند كه يكي از آنها با عنوان «دراسات حول المدينة المنوره» به چاپ رسيده بود. مقالات اين مجله را اجمالا از نظر گذراندم و مقاله اي تحت عنوان «المسجد النبوي الشريف» از محمد سالم را گزين كرده، به ترجمه و نيز تهذيب و تنقيح و حذف و اضافاتي در آن دست يازيدم و آن را با عنوان «مسجد نبوي در گذر تاريخ» به سامان آوردم. اميدوارم مقبول درگاه الهي قرار گيرد و برايم رهتوشه اي در آخرت باشد.
بسم الله الرحمن الرحيم
هرچند عنوان ياد شده در خور مطالبي نيست كه از اين پس آن را مطالعه مي كنيد; چرا كه گذشته را از زمان معاصر دور مي سازد و نمي توان به طور كامل و فراگير، چنان مسير طولاني را براي مسجد نبوي درنورديد; ليكن عرصه هاي سخن را مي توان در جوانب و ابعاد اين مسجد فشرده ساخت:
در ابعادي بدين شرح: عمراني، عبادي، علمي، و جوانب ديگر اجتماعي.
هر جنبه و بعدي از اين جوانب و ابعاد، خود نياز به بحث و بررسي ويژه اي دارد و از اهميت خاصي برخوردار است.
بُعد عمراني مسجد نبوي:
بحث خود را ابتدا در بُعد عمراني اين مسجد آغاز مي كنيم; زيرا اين مسأله، اصل و اساس ايجاد و پديد آوردن اين مسجد را مي پردازد; ليكن سزا است قبل از ورود در بحث، مقدمه اي را به منظور زمينه پردازي بحث و كاوش، تمهيد كنيم; و آن اين است كه مسجد، نخستين بازده محصول جنبش و خيزش عمراني در روي كره زمين است و نيز اولين حركت عمراني اسلامي در صدر اسلام به شمار مي رود. از آن جمله مسجد الحرام را بايد ياد كرد; چنانكه خداوند متعال فرمود:
} إنّ أوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلّذي بِبَكَّةَ مُبارَكاً...{
«نخستين خانه اي كه براي مردم بنياد نهاده شد تحقيقاً همان خانه اي است كه در بكّه (يعني همان جايي كه كعبه در آن قرار دارد) به سامان آمده است.»
در كتب تاريخ، راجع به نخستين كسي كه كعبه را بنا كرد ـ در اينكه آيا آدم(عليه السلام)، فرشتگان، شيث و يا ديگران بوده اند؟ ـ مطالبي ديده مي شود; اما نزول قرآن كريم در آيات مربوط به بناي كعبه، مبدئي علمي را به ما ارائه مي كند مبني بر اينكه ابراهيم خليل(عليه السلام) پايه هاي خانه خدا (يعني كعبه) را برافراشت; ولي آن را به سامان نرساند; چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
} وإذْ يَرْفَعُ إبراهيمُ القَواعِدَ مِنَ البَيْتِ وَ إسماعيلُ...{
«و به ياد آور، آنگاه كه ابراهيم و اسماعيل، پايه هاي خانه خدا را برافراشتند...»
بنابراين پايه هاي خانه خدا پيش از ابراهيم وجود داشت، و فقط ابراهيم آنها را برافراشت، به اين دليل كه ابراهيم، هاجر و اسماعيل را به سرزمين مكه آورد:
} رَبّنا إنّي أسْكَنْتُ مِنْ ذرِّيَّتي بِواد غَيْرِ ذي ذَرْع عَنْدَ بَيْتِكَ الْمُحرَّمِ...{
«خداوندگارا! فرزند و خانواده ام را در وادي و درّه اي كه فاقد آب و گياه است، در كنار خانه سرشار از حرمت
واحترام تو سكني دادم وآنان رادرآن، به جاي گذاردم...»
پيدا است كه دراين سرزمين ـ همزمان با اسكان هاجر و اسماعيل ـ خانه اي وجود نداشت و ابراهيم زماني بناي اين خانه را آغاز كرد كه اسماعيل پا به سن جواني گذارد و با ابراهيم در بناي خانه خدا همياري مي كرد.
از اينجا به سرعت به سوي مسجدالنبي(صلي الله عليه وآله) جا به جا مي شويم كه چگونه بناي آن آغاز گشت:
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) با مهاجرت از مكه، وارد مدينه شد و همه ما مي دانيم كه در محله «قبا» فرود آمد، اين جريان در روز دو شنبه اتفاق افتاد.
آن حضرت از اين محله، در روز جمعه بيرون رفت، حال آيا اين جمعه، جمعه پس از روز دوشنبه بود و يا اينكه جمعه هفته بعد از محله «قُبا» به راه افتاد؟ در اين باره نمي توان نظر قاطعي را اظهار كرد، ليكن آنچه از نظر ما مهم مي نمايد اين است كه جريان ياد شده آغاز كار مربوط به ورود آن حضرت در مدينه بود كه به صورت موقت و موسمي در محله «قبا» فرود آمد و مسجدي را در آنجا بنياد نهاد.
وقتي پيامبر در سوي مدينه از مكه خارج شد و به «طَيْبه طيّبه»; يعني مدينه آمد، بناي مسجد را آغاز كرد. بنا بر اين بناي مسجد «قبا» نخستين حركت عمراني بعد از ورود رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در مدينه به شمار است كه از پي آن، «مسجدالنبي» در مدينه بنا شد; البته آنگاه كه اقامت آن حضرت در مدينه منوره استقرار يافت.
مي دانيم مسجد نبوي به عنوان «مسجد مادر» و امّ المساجد در مدينه است و مسجد اصل و اساس به شمار مي رود.
بايد ديد رسول خدا(صلي الله عليه وآله) محل اين مسجد را چگونه برگزيد. آياتي كه جامعه اهل مدينه را براي ما به تصوير مي كشد در قرآن كريم مي بينيم...
مكان مسجدنبوي چگونه انتخاب شد؟
پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله) با پيماني كه با اوس و خزرج در بيعت عقبه بسته بود، از مكه به مدينه كوچيد، پيماني كه در آن متذكر شد به سوي آنها آمده و بر ديار آنها در مي آيد و آنها او را از هرگزندي حفظ كرده و از ياري او دريغ نورزند و همانگونه كه از خانواده خود صيانت مي كنند در مقام حمايت و نگاهباني از سلامت آن حضرت برآيند. مآلاً
به سوي مدينه راه سپرد و اولين پايگاه فرود آن حضرت در محله اي به نام «قبا» بوده است.
در اينجا رويدادهاي مربوط به هجرت و حوادثي كه در مسير اين كوچش رخ داده است را پشت سر مي گذاريم.
مسجد قبا و كيفيت فرود آمدن در اين محل:
آري رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به محله «قبا» رسيد و به بناي مسجد در اين محله پرداخت; اما چگونه و به چه كيفيتي؟
علماي سيره، جرياني را در اين باره ياد كرده اند ـ اگرچه سند آن مجهول و ناشناخته است ـ ليكن به اتفاق آن را ياد كرده و در آثار خود آورده اند; مبني بر اينكه آن حضرت به كسي كه ناقه او را هدايت مي كرد و زمامش را در اختيار داشت، فرمود:
افسارش را رها كن. ناقه از جاي برخاست و به چرخش و گردش در آمد و نشست و دوباره دور زد. پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)فرمود: خطي را در مسير گامهاي ناقه روي زمين رسم كنيد; يعني آن حضرت در مسير خود از قبا به مدينه تا محل همين مسجد كنوني آمد، و بر قبائل اوس و خزرج گذر كرد. امتداد بناي مسجد مدينه از شمال به جنوب، (بيش از شرق تا غرب بود) بر هيچ قبيله و بر هيچ جايگاهي عبور نكرد مگر آنكه با شمار زيادي از مردم و آمادگيهايي درخور مواجه شد كه از آن حضرت استقبال به عمل آوردند و مي گفتند:
«يارسول الله! به سوي ماآي،به سوي اين جمعيت كه آماده پذيرايي هستند فرود آي!»
در پاسخ آنها مي فرمود: «راه ناقه را آزاد گذاريد; زيرا او مأمور است در كجا زانو به زمين نهد» سرانجام بر بني النجار گذر كرد كه آن حضرت را فراوان مورد ملاطفت قرار دادند، آنان درخواست كردند نزد دايي زاده هاي خود (يعني همين بني النجار) فرود آيد. حضرت مي فرمود: راه اين شتر را باز گذاريد; چرا كه اين ناقه من، مأمور است. سرانجام ناقه به همانجا رسيد كه بايد برسد و در آنجا زانو بر زمين نهاد; ولي در آغاز امر متوقف نماند بلكه از جاي برخاست و به گردش در آمد و مانند فردي نگران به اين سو و آنسو مي نگريست و دوباره به همان جايگاه نخست بازگشت و زانو بر زمين زد و گردن خود را بركشيد و با حركت گردن خود اطراف را مي نگريست. رسول خدا(صلي الله عليه وآله)فرمود: «إن شاء الله منزل و محل فرود ما همين جا است.» لذا از روي ناقه به زيرآمد.
دراينجااندكي درنگ مي كنيم وپاره اي
از حوادث مربوط به اين جريان را مي كاويم; چرا كه بررسي سيره، صرفا عبارت و الفاظ ورويدادهاي خشك و بي جان نيست; بلكه اين سيره، گويا و عبرت آموز و پندگو و اندرز دهنده است. پيامبري كه به او وحي مي شد و به سائقه هجرت، از موطن ومولد خود كوچيد و به «قبا» رسيد و در آنجا فرود آمد، آنگاه در مسيرش تا مقرّ نهايي او، اين كوچش ادامه يافت و قبايلي براي هدفي، به خاطر خود آن حضرت با شمار زياد و تشريفاتي در خور امكان و صيانت از او، با آغوش باز از او استقبال به عمل آوردند; مي بايد آن حضرت و مركب او را به وحي آسماني حوالت مي دادند. لذا در باره ناقه فرمود: او را آزاد گذاريد; چرا كه تحت فرمان الهي، سير و حركت خود را برگزار مي كند; و چنين مركبي مأمور در سير خود، مانند امير و فرمانده خويش به راه مي افتد تا سرانجام به همانجا رسيد كه مأمور بود، و در همانجا كه به او فرمان داده شد، فرودآمد، چرا؟
مي دانيم كه صد سال قبل از آمدن رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به مدينه، تاريخ اين شهر گويا است كه جنگ و ستيز ميان دو قبيله اوس و خزرج داير بود، و فقط مدت پنج سال قبل، ورود آن حضرت آتش اين جنگ رو به خاموشي نهاده بود. وقتي پيامبر بر مدينه وارد شد و گروههاي اوس و خزرج با او بيعت كردند و اين دو قبيله ـ به سان دو اسب مسابقه و سواركاري ـ در تفاخر با يكديگر به سر مي بردند و ... اگر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در ميان قبيله اوس فرود مي آمد براي خزرجيها گران تمام مي شد; و چنانچه در ميان قبيله خزرج، اقامت خود را انتخاب مي كرد براي قبيله اوس ناگوار مي نمود; ولي چون آن حضرت كار را به ناقه مأمور واگذار كرد ـ و خداوند سبحان اين ناقه را عملا تحت فرمان خويش داشت ـ سير او به همانجا منتهي شد كه سرانجام در آنجا فرود آمد و هيچ كس و هيچ قبيله آزرده خاطر نشدند. و سرانجام اين مرحله ـ با زانو نهادن ناقه در جاي خود و محلي كه قبائل متعددي در آن به سر مي بردند ـ به پايان رسيد.
ناقه مأمور و انتخاب محل فرود:
اگر پيامبر(صلي الله عليه وآله) از پيش خود جايي را انتخاب مي كرد، مشكل و جرياني درخور خرده گيري پديد مي آمد; ولي بايد دانست كه مردم با درخواستهاي خود كه همگي خواهان نزول حضرت در كنار خود بودند و تقاضاي خود را با او در ميان مي گذاشتند و با آن حضرت مواجه مي شدند و ... اگر به
اين تقاضاها وقعي مي نهاد با هم به تفاخر و درگيرهايي نه چندان خوش آيند روياروي مي گشتند; از اين رو آن حضرت به احدي پاسخ مثبت نداد و فقط نگران ناقه خود بود كه كجا مي رود و در چه نقطه اي رحل اقامت مي افكند. فرمود: ناقه من كجا رحل افكند؟ عرض كردند بار و بنه آن حضرت را ابوايوب انصاري به خانه خويش برد. فرمود: انسان بايد همراه مركب وبار و بنه خودباشد.
پيشينه خانه ابو ايوب انصاري:
گام دوم به فرجام آمد; ولي ما تاريخ را به عقب نشيني تا سالهايي بسي دوردست همراه با خانه ابو ايوب انصاري مي كشانيم، و بيت و خانه او را چون معجزه اي مي يابيم و مي بينيم تاريخ براي ما چنين بازگو مي كند كه:
يكي از پادشاهان «تبّع» يمن وقتي بر مدينه درآمد ـ و اين جريان در گذر و سفر او به آفريقا اتفاق افتاده بود ـ فرزندش را در مدينه به عنوان پادشاه و حاكم مدينه واگذارد و خود در سوي آفريقا به راه افتاد، فرزند اين پادشاه بر خرما بتي را برفرازيد تا خرما بچيند. صاحب درخت خرما سر رسيد و بانگ بر او برآورد: ميوه اين درخت از آن كسي است كه آن را بارور ساخته و كاشته است. با بيل و كلنگ به جان فرزند ملك افتاد و او را كشت.
پادشاه يمن از آفريقا به مدينه بازگشت و دريافت كه فرزند او را كشته اند; لذا مدينه را به محاصره گرفت و با اهل مدينه نبرد آغاز كرد و محاصره مدينه مدتها به طول انجاميد تا آنجا كه آذوقه محاصره كنندگان به اتمام رسيد. شبي اهل مدينه باهم به گفتگو نشسته بودند كه چگونه با گروهي كه زاد و توشه آنها تمام شده جنگ و پيكار را ادامه دهند. ما با آنها در روز مي جنگيم در حالي كه شبها را با شكمهايي گرسنه به روز مي آورند، و ما به خانه هاي خود مي رويم و با خانواده خود غذا را در دسترس خود يافته و پس از تناول آن مي آساييم. اين كار به دور از انصاف است! لذا تصميم گرفتند براي دشمنان خود، شبانه غذايي را گسيل دارند و اين كار را در باره آنها معمول داشتند. پادشاه مي گفت: سوگند به خداوند، كار اهل اين آبادي شگفت انگيز است: ما با آنها روزانه مي جنگيم، ليكن آنها شبانه از ما با غذا پذيرايي به عمل مي آورند.
دو تن از احبار مدينه به سوي پادشاه يمن آمدند و گفتند: اي ملك! هدف تو از محاصره مدينه چيست؟ پاسخ داد:
مي خواهم مردم اين آبادي را از پاي در آورم و انتقام خون فرزندم را بگيرم. اين دو حَبْر و دانشمند يهودي به او خاطرنشان شدند كه: هرگز در اين آبادي مسلط نخواهي شد. ملك گفت: چرا؟ گفتند: اين آبادي پايگاه هجرت آخرين پيامبري است كه از حرم مي آيد. و در اين باره با پادشاه گفتگوهاي دور و درازي داشتند كه مآلاً از محاصر مدينه دست نهاده و با سپاهيانش قانع شدند آن محيط را ترك گويند.
آنگاه ملك گفت: نظر شما دو نفر چيست؟ گفتند: بايد محاصره اين آبادي را بشكني و راه خويش را در پيش گيري و خانه اي در اينجا بنا كني. وقتي آن پيامبر موعود به اين آبادي آمد در آنجا فرود مي آيد. آري اين همان خانه اي بود كه ابو ايوب انصاري در آن به سر مي برد!
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به مدينه آمد و جامعه ساكنان در آن متشكل از مشركان، يهوديان، منافقان و مسلمانان بوده اند.
آن حضرت ازمكه بيرون آمد در حاليكه آنجا با يك موج مواجه بود، فقط با موج شرك،خود را رويا روي مي ديد; اما در مدينه با موجها و تنشهاي متعدد و متفاوتي روياروي گشت.
فرزانگي اقتضا مي كند فردي كه دست اندركار تاريخ اجتماعي آن روزگاران مي گردد ـ پاره اي از حكومتها را ـ در مسأله مربوط به مهاجرين و هجرت در سالهاي گذشته نزديك، مورد مطالعه قرار دهد.
مدينه از فرزندان اسلام استقبال به عمل آورد و مهاجران را با آغوش باز پذيرا گشت; اما نه به سائقه ترس و بيم، بلكه به انگيزه ايثار، هرچند كه در تنگنايي از لحاظ معيشت به سر مي بردند.
ورود رسول خدا(صلي الله عليه وآله)آغاز كار بود و به بناي مسجد روي آورد. بايد اين كار را سر آغاز تحرك و جنبش و خيزشي جديد بر شمرد; چنانكه در سامان دادن امّت اسلامي به ايجاد بناي اخوت و همبستگي ميان مهاجرين و انصار همّت گمارد.
پيشينه و سابقه محل مسجد:
مسجدي در كار نبود و وقتي در مدينه نزول فرمود، در برابر خانه اي كه در آن سكني گرفت عرصه و باغ و نخلستاني مشاهده نمود. فرمود: اين منطقه و محوطه از آن كيست؟ عرض كردند از آن ايتامي از «بني النجار» مي باشد كه سهل و سُهيل نام دارند و فرزندان رافع بن عمر هستند، و تحت سرپرستي اسعد بن زراره به سر مي برند. فرمود: اسعد را نزد من فراخوانيد.
اسعد نزد آن حضرت آمد; فرمود: اين باغ و نخلستان را براي من نرخ گذاري كن. عرض كرد: يا رسول الله! از آن شما است و آن را حضور شما پيشكش مي كنم. فرمود: از آن ايتام است؟ عرض كرد: من شخصا پرداخت قيمت آن را به سهل و سهيل به عهده مي گيرم و باغ و نخلستاني ديگر را در ازاي آن در اختيارشان قرار مي دهم و يا قيمت آن را با پول مي پردازم، فرمود: نه، بايد آن را قيمت گذاري كني. اسعد بيست دينار طلا، نرخ گذارد. و سرانجام اين محوطه به كمك مسلمين خريداري شد و خرما بن ها و تنه هاي درخت را بريدند و اين محل را تسطيح كردند و مسجد را با چنين پيشينه واوضاع وشرايط در آن، برپاساختند.
ناگزير مي بايد باري دگر ـ در تصويري كه راجع به آغاز بناي اين مسجد ارائه كرديم ـ راجع به انتخاب اين منطقه براي بناي مسجد ـ بازگشتي داشته باشيم; مبني بر اينكه از رهگذر انتخاب شخصي آن حضرت و اختيار اهل مدينه، اين انتخاب صورت نپذيرفت; بلكه ناقه را بدانجا سوق دادند، ناقه اي كه خود تحت فرمان الهي در خط سيري مشخص گام بر مي داشت.
اين جريان و روندي است مشترك كه مسجد نبوي را به مسجدالحرام و بيت المقدس مي پيوندد:
ابراهيم و بناي كعبه:
همه ما مي دانيم وقتي ابراهيم طبق فرمان الهي به كوچيدن مأمور گشت و با خانواده خود به راه افتاد، «بيت» را نمي شناخت و با توجه به مفاد آيه: }وَ إذّ بَوّأنا لإبْراهيمَ مَكانَ الْبَيتِ...{ به بناي خانه مأمور گشت. خدا به او فرمود: به اين پاره ابر بالاي سر خود بنگر كه در چه سويي حركت مي كند و سايه مي افكند و در مسير اين سايه گام بردار و خانه اي را براي من بنا كن «اين پاره ابر ـ به هنگام ظهر ـ پديد آمد و ابراهيم در طول خط سير سايه اين ابر گام برمي داشت و در وادي و دره ميان كوهها فرود آمد. ابراهيم پايه هاي خانه را بر پا داشت و بيت را بنياد كرد.
بنا بر اين تشخيص و تعيين حدود و مرزهاي جايگاه بيت براي ابراهيم از ناحيه خداوند متعال و به دستور او انجام گرفت.
داود و بناي بيت المقدس:
* به بيت المقدس مي رويم آنگاه كه خداوند خواست بنايي در آنجا بر سرپا گردد، به داود وحي كرد براي من خانه اي بنا كن. عرض كرد: خداوندگارا! در كجا اين خانه را
برپا نمايم؟ فرمود: آنجا كه سواركار نشاندار و شمشير از نيام كشيده را مشاهده كني. داود اين سواركار را يافت ولي در محوطه مردي از بني اسرائيل را ديد، داود مرد بني اسرائيلي را به سوي خويش فرا خواند و به او گفت: اين محوطه، را براي من قيمت گذاري كن كه آن را خريدار هستم. عرض كرد: به صد هزار فروشنده ام. آنگاه عرض كرد: اي پيامبر خدا! با تو مشورت مي كنم: آيا قيمت اين زمين نكوتر است يا خود زمين؟ فرمود: زمين. عرض كرد مرا رخصت ده تا معامله منتفي گردد; فرمود اختيار با تو است و امضا و يا ردّ اين خريد و فروش را به تو واگذاردم. داود گفت: به دويست هزار خريدارم: عرض كرد: با اين نرخ آن را به تو فروختم. عرض كرد رأي شما چيست: اين نرخ و قيمت بهتر و مهم تر است يا زمين؟ فرمود: زمين. عرض كرد اختيار فروش آن را به من واگذار. داود پنج بار گفت اين زمين را خريدارم و قيمت آن را خودت تعيين كن، نظر تو چيست؟ گفت: سراسر آن را از چهارپاياني متشكل از شتر و گاو و گوسفند آكنده ساز. داود گفت: چنين بها و قيمتي را براي تو فراهم مي آورم.
داود به بني اسرائيل دستور داد چنان بهاي گراني را براي او فراهم آورند; ليكن بني اسرائيل، شبانه نزد اين مرد رفتند و او را مورد تهديد قرار دادند. فروشنده زمين بامدادان نزد داود آمد و عرض كرد.
اي پيامبر خدا! خريد و فروش توأم با رضا يا با زور و غصْب؟ فرمود: فروشي توأم با رضاي خاطر. عرض كرد: بني اسرائيل مي خواهند اين زمين را غاصبانه تصرف كنند. فرمود: نه، بدينسان اين معامله انجام نمي گيرد; لذا قيمت و بهاي مورد نظر را براي او فراهم آورد، و بيت المقدس را در همانجا بنا نهاد.
فرمان بناي اين مساجد سه گانه و انتخاب جايگاههاي آنها از سوي خداوند متعال بوده و هريك از آنها را يكي از پيامبران برپا ساخت و ما مسجد چهارمي را با چنين ويژگيها دركره زمين سراغ نداريم.
مصالح ساختماني مسجد النبي:
پيامبر(صلي الله عليه وآله) مسجد خود را نخست از تنه درخت خرما و شاخ و برگ آن بنا نهاد. بايد توضيحا يادآور شويم: آن بخش از مسجد كه امروزه با رنگ سرخ مشخص است، اولين عرصه و محدوده بناي مسجد نبوي از تنه درخت خرما، و شاخه هاي آن در نخستين مرحله اش مي باشد; حدود آن را هفتاد در هفتاد يا صد درصد ذراع از لحاظ
عرض و طول تشكيل مي داد. تفصيل سخن در اين باره را به كتب تاريخ حوالت مي دهيم.
آنچه در اين بحث داراي اهميت است اين است: مسجدي كه سقف و ستون آن را تنه و شاخه درخت مي پرداخت كانون تجمّع مسلمين در صدر اسلام بوده و وقتي از آن حضرت راجع به گزارش مربوط به اين مسجد پرسيدند، فرمود:
«عريش كعريشِ أخي موسي»; «سايه بان و خانه چوبيني مانند سايه بان برادرم موسي است».
مسجدالنبي تا مدتها به همين صورت و با همان مساحت باقي ماند. در بخش داخلي محدوده سرخ فام ـ در كنار محلّ تكبير و اذان، ستونهايي است كه، خطوط دايره اي زرد رنگ در پيرامون آن ستونها مشهود است و به سان گل در درون اين خطوط زرد ديده مي شود.
اين، همان حد و مرز مسجد نبوي در مرحله نخست بناي آن مي باشد; مسجدي كه مصالح ساختماني آن تنه درختان خرما و شاخه هاي آن بوده است.
بخش دوم تا اين حد و مرز ـ قبل از رنگ سرخ ـ اضافاتي است بر مسجد نبوي كه بعد از خطوط زردرنگي كه بدان اشارت رفت، در پايان ستون بعد از پنج يا شش ستون با رنگ سبز نگاره شده است. اين هم حد مسجد نبوي است و همان اضافاتي است كه در آن، همزمان با حيات رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) ـ پس از بازگشت از خيبر ـ پديد آمد; چرا كه مسجد كوچك و تنگ بود و گنجايش نماز گزاران را نداشت; لذا آن حضرت آن را توسعه داد و با سنگ و گل، بناي آن را بازسازي كرد، و اين قسمت بر بخش نخست كه هفتاد در هفتاد ذراع بود افزوده شد. حدود آن در طول و عرض، به صد در صد يا در صد و پنجاه در صدوپنجاه و يا جز اين طول و عرض ها مي رسيد.
توسعه مسجدالنبي در دوران گسترش اسلام در دوران حكومت عمر:
پس از اين دو مرحله، مسجد نبوي در پذيرايي از مسلمين ـ آنگاه كه سرزمينهاي اسلامي رو به گسترش نهاد و شمار مسلمين در مدينه رو به ازدياد گذارد ـ تنگ مي نمود. عمر صلاح ديد مسجد را توسعه دهد.
جريان مربوط به توسعه مسجدالنبي توسط عمر، داستان جالبي دارد. او وقتي تصميم گرفت محيط مسجد را گسترش دهد، عباس عموي پيامبر(صلي الله عليه وآله) را خانه
و سرايي در جنب مسجد بود. عمر به عباس گفت: خانه ات را در اختيار من قرار ده تا بر مسجد اضافه كنم; چرا كه اين مسجد با وضعيت موجود، براي مردم تنگ است. عباس پاسخ منفي داد و از اعطاي آن به عمر امتناع ورزيد. عمر گفت: قيمت و بهايي براي خانه ات تعيين كن كه من دو چندان آن قيمت را به تو مي پردازم؟ باز هم عباس پذيراي درخواست عمر نشد. عمر گفت: هرخانه و سرايي را كه دلخواه تو است اختيار كن، عباس به اين درخواست نيز وقعي ننهاد. عمر گفت: زميني را براي تو در هرجايي كه مي خواهي اقطاع مي كنم; عباس گفت: به اين درخواست تو نيز تن در نمي دهم. عمر گفت: مسجد رسول الله(صلي الله عليه وآله)است و مي خواهم بر مساحت آن بيفزايم. و اين توسعه در سمت شرق مسجد روا نيست; زيرا در اين سمت حجره هاي زنان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) قرار دارد، و در برابر ما براي توسعه مسجد، جايي ديگر جز خانه تو وجود ندارد. عباس به اين سخنان نيز اعتنايي نكرد و عمر با پاسخ منفي او مواجه گشت، عمر گفت: هركسي را كه دلخواه تو است انتخاب كن تا من و تو با هم او را به عنوان داور در اين درخواست انتخاب كنيم. عباس گفت: داوري اين كار را به أبيّ بن كعب وامي گذاريم.
عمر و عباس نزد ابيّ بن كعب رفتند و از او در اين باره داوري خواستند. اُبيّ گفت: از روي غصب و اجبار و يا از سر رضا و پسند خاطر؟ عمر گفت: من در برابر پرداخت قيمت، خواهان خانه عباس هستم. ابي گفت: من جرياني را براي تو ياد مي كنم. براي او داستان داود را با آن مرد بني اسرائيلي گزارش كرد كه چگونه زميني را ـ كه در آن خانه اي بنا كرده بود ـ از او گرفت و آن مرد بني اسرائيلي گفت: آيا به زور و غصب زمينم را از دست من مي ستاني يا با رضاي دل؟ داود گفت: از روي رضا و پسند خاطر خواهان زمين تو هستم. عمر گفت: من سراي عباس را ـ نه براي خويش ـ بلكه براي مسلمين از او مي خواهم; و اگر به گوش خود از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مطالبي را در توسعه مسجد نشنيده بودم در صدد گسترش آن بر نمي آمدم; اما مي بينم شما از اين تصميم امتناع ودريغ ميورزيد، عمر و عباس ـ بدون اينكه از اين مذاكرات نتيجه اي بگيرند ابي بن كعب را ترك گفته، بيرون رفتند. وقتي عباس به در خانه خود رسيد درنگ كرد و بر سراي خويش در نيامد و گفت: عمر! آيا تا كنون چيزي دستگيرت شد؟ پاسخ داد: نه،
چيزي عايدم نگشت. عباس گفت: عمر! هم اكنون تبرعا و رايگان خانه وسراي خويش را به مسلمين ارمغان مي دارم. عمر دست به كار شد و مسجد را در سمتهاي شمال و غرب و جنوب توسعه داد.
حجره هاي همسران آن حضرت در سمت شرق، دست نخورده و به عنوان بيرون مسجد باقي ماند.
توسعه مسجد النبي در زمان عثمان:
بعد از چنان طرح و توسعه، نوبت به عثمان رسيد و با همان روش به توسعه مسجد از سمت جنوب و شمال و غرب دست يازيد. عثمان در طرح توسعه مسجد با مشكلي مواجه نگشت و محراب را به همان محراب عثماني معاصر در قسمت سنگ چين باب السلام جابه جا كرد.
وليد بن عبدالملك و توسعه مسجدالنبي:
پس از آن وليد آمد و او همانطور كه مي دانيم از امويان به شمار است و همزمان با خلافت او، عمر بن عبدالعزيز فرمانرواي مدينه بود. او بر مساحت قبلي در غرب و شمال مسجد افزود و براي اولين بار در امر توسعه، سمت شرق را در مد نظر قرار داد و حجره هاي همسران پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) يا حجره عايشه وحجره فاطمه زهرا(عليها السلام) همراه با حجره رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) را وارد حيطه مسجد نمود.
بازتاب مردم در برابر بازسازي مسجدالنبي توسط عمر بن عبد العزيز:
در اين باره مطالبي را در تاريخ مي بينيم كه نشان مي دهد بسياري از اهل مدينه از اين كار خرده گيري و انتقاد كردند: سعد بن مسيب مي گفت «دوست مي داشتم كه حجره هاي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) به همان صورت و بدون افزودن و پيوستن آن به مسجد، همواره باقي مي ماند تا مردم مي ديدند رسول خدا(صلي الله عليه وآله) چگونه زندگاني مي كرد. و مي گفت: وقتي من داخل حجره آن حضرت مي شدم و دستم را بالا مي بردم با سقف آن ـ چون كوتاه بود ـ تماس برقرار مي كرد».
ليكن براي وارد كردن حجره ها در مسجد و پيوستن آنها به آن، علّت و انگيزه در كار بود كه در اين باره از بعد سياسي و يا شخصي و يا ابعاد ديگر، آراء گوناگوني را خاطرنشان ساختند. تعليل و توجيه اين جريان بر اساس محور بحث ما، چندان
مهم نيست; آنچه براي ما داراي اهميت است، حركت و عنايتي است كه مربوط به بعد عمراني و اضافات و توسعه هايي بوده كه در مسجد نبوي پديد آمد:
حجره هاي همسران رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در زمان وليدبن عبدالملك و مباشرت عمربن عبدالعزيز به مسجدالنبي پيوست و در درون مسجد به عنوان بخشي از آن در آمد.
عمر بن عبدالعزيز(رضي الله عنه) وقتي در صدد توسعه و بناي مسجد برآمد، ساختمان آن را بازسازي كرد و ديوار آن را فرو ريخت; ليكن آن را به همان صورتي كه عثمان بنا نهاد سامان داد; و بر اهل مدينه بانگ برآورد: بياييد و شاهد و ناظر وضع و نهاد قبله باشيد تا نگوييد عمر بن عبدالعزيز، قبله مسجد ما را منحرف نمود. عمر بن عبدالعزيز قبله را به اجماع مسلمين در مسجد نبوي مشخص و داراي نشان ساخت بدانسان كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) آن را مشخص فرموده بود.
چنانكه با اتفاق نظر و قاطعيت مي گويند: هرگاه كسي سوگند ياد كند و خدا را شاهد گيرد كه محراب و مصلاي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در مسجد نبوي در سوي قبله قرار دارد به هيچ حَنْث و گناهي دچار نمي آيد. البته در اين نوشتار خواهيم ديد كه مسجدالنبي را همزمان با حيات آن حضرت، محرابي نبود.
محراب مسجدالنبي:
نخستين كسي كه در طراحي محرابهاي مسجدالنبي پيشتاز بود، عمربن عبدالعزيز است كه براي اولين بار محراب را در اين مسجد همراه با بازسازي و تجديد بناي آن ايجاد كرد. وقتي عمر بن عبدالعزيز دست اندركار بازسازي مسجد و وارد كردن حجره هاي همسران رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در مسجد شد، علما با او رويا روي گشتند و به وي گفتند از اين كار دست بردار. در پاسخ آنها گفت: اين كار به فرمان خليفه است كه ناگزير از اجراي آن هستيم; ليكن مآلاً در اين امر به توافق رسيدند.
بازسازيهاي ديگر در مسجدالنبي:
پس از بازسازي مسجدالنبي توسط عمر بن عبدالعزيز اقدامان ديگري در آن صورت گرفت و يا خواستند در آن دگرگونيهايي به هم رسانند:
* گروهي برآن شدند كه جسد مطهر رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را جا به جا سازند و اين انديشه، جرياني در طول تاريخ بود كه بسياري از مردم مدينه از آن آگاهي داشته
و دارند، و مورخان نيز آن را ثبت و ضبط كرده اند و هر مورخي كه تاريخ مسجد نبوي را بررسي كرده و نگاشته، اين موضوع را نيز طي آن ياد كرده است.
* پيرامون حجره نبوي را حفاري كردند و تا عمق آب رسيدند، و با روي و سرب آن را كندند.
مهدي عباسي و توسعه مسجدالنبي:
وقتي نوبتِ خلافت به مهدي عباسي رسيد، به كارگزار خود در مدينه دستور داد: مسجدالنبي را توسعه دهد. در اين توسعه خانه هايي را كه در شمال مسجد قرار داشت بدان پيوست و به صورت محوطه مسجد در آمد و جزو مسجد شد.
ايجاد مرافق و پيوستها توسط قايتباي در مسجدالنبي:
در آغاز دوره حكومت اشرف قايتباي احساس شد كه مسجدالنبي به نگاهباني و بازسازي نياز دارد، لذا در اين زمينه فعاليتهايي صورت گرفت كه از سال 789 تا 881 هـ . ق. به طول انجاميد.
حريق در مسجدالنبي:
در 886 ـ 889 هـ ق. مسجد نبوي به عارضه حريق دچار آمد; حريقي كه عامل آن صاعقه اي بود كه روي داد. و اين صاعقه به يك آتش سوزي انجاميد كه تمام سقفهاي مسجد و جز آن را دچار حريق ساخت. وليّ عهد قايتباي دستور داد دست به كار ترميم و بازسازي ويرانيها گردند و مسجد را در سمت شرقي آن نيز توسعه دادند.
در زمان سلطان عبدالمجيد:
در زمان سلطان عبدالمجيد (1265 ـ 1277 هـ . ق.) شكافهايي در قسمتهايي از بناي مسجد پديد آمد و تعمير و بازسازي همه جانبه اي در مسجد النبي انجام گرفت كه نزديك سيزده سال به طول انجاميد.
سعوديها و توسعه مسجد:
توسعه حكومت سعوديها در دو مرحله صورت پذيرفت:
مرحله نخست: همان بنايي است كه هم اكنون مشهود است و در كنار مرحله دوم ـ كه در اين تاريخ (1418 هـ ق) انجام گرفته ـ ديده مي شود.
مرحله دوم: توسعه اي است از باب السلام كه در سمتهاي شرق و شمال و غرب امتداديافتهودرسمت شرق تا باب النساء
گسترش دارد; و فعلا مي تواند حدود يك مليون نمازگزار را در گنجور درون و بام و بيرون (اما پيوسته به آن) پذيرا باشد.
حجره و محتواي آن:
همه مي دانند كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و ابوبكر و عمر در حجره عايشه مدفون هستند و تاريخ و جايگاه آنها را مي شناسند. پيشتر ياد كرديم كه عمر بن عبدالعزيز با رعايت احتياط، اين حجره را به گونه اي در داخل مسجد طراحي و وارد ساخت. وي حجره عايشه را همانند مكعب و مربع بدون پنجره و يا در، سامان داد كه در پس آن ديوار دومي كشيد و اين ديوار دوم در درون خود، حجره عايشه و حجره فاطمه زهرا(عليها السلام)را در بر مي گيرد و سمت شمالي را كه رو در روي مصلي است در طرف مثلث قرار داد; به گونه اي كه ديواري حائل در آنجا وجود نداشته باشد كه مانع از مواجهه مصلي با قبله گردد و مسافت و فاصله از محل خالي از مصلي، ميان كرانه مثلث ـ كه در كنار ديوار دوّم است ـ و ميان قبور قرار گرفته و از هم دور گشته است.
آنگاه پس از اين قسمت موجود پنجره آهن كه با رنگ سبز در آميخته و جايگزين مربع چوبين شده است و اين جايگزيني به خاطر آن بود كه اولين حريق در مسجد نبوي اتفاق افتاد، چون شخصي كه شعله در دست داشت وارد منبع روغن چراغ شد و تصادفا اصطكاك آن با مخزن روغن، مسجد را به آتش كشيد و آن جعبه مكعب چوبين سوخت كه سرانجام جاي خود را به آهن و مس ـ كه هم اكنون مشهود است ـ سپرد.
ستونهاي مسجد النبي:
يكي از پيوستهاي درون مسجد، «روضه» است كه بعدا توضيحي راجع به آن در پيش داريم، و نيز ستونها و استوانه ها كه داراي تاريخ مي باشد، و سخن از ستونها كه احيانا گروهي از مردم از ذكر آن آزرده مي شوند و معتقدند نيازي به تتبّع و بررسي ستونهاي كهن و باستاني نيست; چنانكه نيازي نداريم درباره اماكني كه پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله)در آن نماز اقامه مي كرد به بحث و كاوش بپردازيم.
ليكن در اينجا سخني سزاي اظهار است، و آن اينكه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نزد «ام انس» آمد و به مردم گفت: مي خواهيد در كدام جايگاه از مسجد براي شما نماز گزارم، حصيري را آوردند كه مندرس مي نمود، گفتند: اي رسول خدا! در همين
جايگاه براي ما نماز گزار. آن حضرت در همان جا نماز را برگزار كرد و آب را در موضعي از خانه بيرون كشيد ومردم چنان جايگاهي را به عنوان مسجد براي خود انتخاب كردند. وقتي جريان كار بدينسان به انجام رسيد.(و آدمي پاره اي از آثار و نشانه ها را شناسايي كرد و همانگونه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در آن نماز گزارد، نماز خود را برگزار كرد) بايد آن را جرياني بر شمرد كرد روي داده و نمي توان در باره آن مناقشه كرد.
پيشينيان ـ چون ميان عروة بن زبير و يكي از صحابه اختلاف پديد آمد ـ به كاوش و تتبع در اين باره روي آوردند و مي گفتند: استوانه يعني ستون «مخلفه»، كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در كنار آن جلوس مي كرد، كجا است. يا استوانه «وفود» در اين باره به اختلاف پرداختند، عروة بن زبير بر خاله خود وارد شد; گفتند: در انتظار باشيد كه به زودي شما را آگاه خواهد ساخت. ليكن ديدند عروه آهنگ ستون خاصي كرده و در سوي آن نماز گزارده است. گفتند: اين همان است كه خاله وي او را بدان آگاه ساخته است. مردم برخاستند و در كنار آن ستون نماز گزاردند.
ستونهاي: «سرير» و «معتكف» و ستون «ابي لبابه» (كه همان ستون «توبه» است)، ستوني كه از ابي لبابه در جريان محاصره بني قريظه كاري سر زد و به مسجد در آمد و خويشتن را بدان بست، اينها استوانه هاي نامداري در مسجد بود.
محراب در مسجدالنبي:
از آثاري كه از مسجد قديم نبوي باقي ماند، محرابها است. قبلاً اشارت رفت كه در زمان رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و نيز از زمان ابي بكر و عمر، محرابي در مسجد وجود نداشت. در آغاز امر ستوني از نخل و درخت خرما به عنوان نشانه قبله، نصب شده بود. اولين كسي كه در كنار محل نماز رسول خدا(صلي الله عليه وآله)محراب نهاد، عمر بن عبدالعزيز بود كه همزمان با بازسازي مسجد، محراب را بنياد نهاد.
در اينجا گاهي اين بحث و گفتگو پيش مي آيد كه وضع محراب و ايجاد ديواري فرو رفته و مجوّف در درازاي ديوار مسجد چه حكمي دارد؟!
گروهي از علما پذيراي چنين كار تازه از راه رسيده نبودند و مي گفتند: رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و اصحاب او به اين كار دست نيازيدند. اما در عمل مي بينيم كه مسلمين
در جواز آن به توافق رسيده اند. مسجد در جهان، فراوان وجود دارد. اگر من وتو، به هر سرزميني برويم و بر مسجد آن درآييم، اگر نشانه هايي كه ما را به سمت قبله رهنمون است در آن مسجد وجود نداشته باشد، قبله را تشخيص نخواهيم داد و ناگزير از پرسش مي شويم. اگر نابينايي بر مسجدي در آيد و كسي را در دسترس نداشته باشد تا از او سمت قبله را بپرسد و يا اگر انساني شبانه وارد مسجد شود (كه چراغي ندارد و يا خاموش است) هرگاه ديوارهاي مسجد را در چهار سو به تجسّس گيرد، به محراب يا منبر مي رسد و به شناخت سمت قبله توفيق مي يابد.
توسط خليفه راشد اموي يعني عمربن عبدالعزيز، محراب در مسجد به صورت نهادي مرسوم در آمد كه مي توان گفت وي از علماي برجسته جهان اسلام نيز بوده است.
آنگاه محراب تهجد و نماز شب، در درون محوطه بخش محصور آهني فراهم آمد كه در داخل حجره بود و از آن رو به محراب «تهجد» نامبردار شد; چون نبي گرامي(صلي الله عليه وآله) به خانه علي و فاطمه(عليهما السلام) براي اقامه نماز شب آمد و در پس پنجره آهني نماز شب را با آندو بزرگوار برگزار كرد، كه هم اكنون محل نهادن مصاحف مي باشد. درآنجا نيز محرابي براي زنان بنياد شده بود.
پيوستهاي ديگر مسجد:
پس از آن، پيوستهايي در توسعه سلطان عبدالمجيد به مسجد نبوي افزوده شد كه از آن جمله منبع هايي براي روغن چراغ و انبار فرش ها بوده است. و در همين توسعه، مكتب (خانه)هايي براي تعلم كودكان تأسيس شد كه تا زمان توسعه نخست سعوديها داير و بر سر پا بود. و از همين مكتب خانه ها كه براي اهل مدينه به وجود آمد، مكتب خانه ابن سالم، بزرگترين اديبان كه معاصر ما بوده اند ـ از اين مكتب خانه ها به ثمر رسيده اند. آنگاه حلقات مسجد نبوي به وجود آمد (چنانكه همزمان با رسول الله(صلي الله عليه وآله) نيز كمابيش تعليم كودكان در مسجد داير بود).
اين مطالب مربوط به بعد عمراني و ساختماني و پيوست ها و مضافاتي بود كه به مرور زمان پديد آمد و هم اكنون در بناي جديد، مراكز پخش تصوير و صوت و ايستگاههايي راديويي و تلويزيوني براي همين امور در طبقه فوقاني تأسيس شد، و دروس و مطالب ديگر از همانجا پخش مي شود.
|