متن کامل
میقات حج سال دوازدهم شماره چهل و هشتم بهار 1383 ساختار اجتماعی مدینه در دوران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) د. عبدالله عبدالعزیز بن ادریس / دکتر هادی انصاری بررسی های آغازین * جغرافیای تاریخی مدینه و نام های آن * موقعیت اقتصاد
ميقات حج
سال دوازدهم شماره چهل و هشتم بهار 1383
ساختار اجتماعي مدينه در دوران رسول خدا(صلي الله عليه وآله)
د. عبدالله عبدالعزيز بن ادريس / دكتر هادي انصاري
بررسي هاي آغازين
* جغرافياي تاريخي مدينه و نام هاي آن
* موقعيت اقتصادي مدينه و اهميت آن ميان شمال و جنوب
اول: جغرافياي تاريخي مدينه و نامهاي آن
آن هنگام كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) پس از افزايش آزار و اذيّت هاي قريش و ايستادگي و مقاومت آنان در برابر گسترش اسلام، تصميم به هجرت گرفت، در اين باره به ياران خود در مكه فرمود: جايگاه هجرت شما را ديدم; «اريت سبخة ذات نخل بين لابتين»(1)
و نيز فرمود: «در خواب ديدم از مكه به سرزميني كه در آن درختان خرما است، هجرت مي كنم. در آغاز، تصوّر كردم كه آن سرزمين، يمامه و يا هجر مي باشد، ليكن پس از آن، متوجه شدم كه آن، شهرِ يثرب است.»(2)
از آنچه گذشت، چنين برمي آيد كه مدينه با داشتن حرّه ها و نخلستان هاي فراوانش در ميان عرب كهن، مشهور بوده است.(3) اين شهر داراي ساكناني بوده و پس از هجرت پايگاهي براي اسلام شد و از اين رو بود كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) نام آن را در ميان برخي از شهرهاي كشاورزي عرب ياد كرد.(4)
در آن زمان، مدينه يكي از شهرهاي حجاز بود،(5) به طوري كه برخي از جغرافي دانان عرب، آن را يكي از بخش هاي اساسي جزيرة العرب به شمار آورده و گفته اند: جزيرة العرب شامل مدينه، مكه، يمامه و يمن مي باشد.(6) در شهر مدينه از ديرباز قبايل عرب; نظير عماليق(7) سكونت داشتند. سپس برخي از قبايل يهودي و عرب به آنجا آمده و ساكن شدند. هنگام ظهور اسلام، اين قبايل به صورت قبايل بزرگي چون بني قينقاع، بني قريظه و بني نضير از يهود و اوس و خزرج از عرب شناخته مي شدند.(8) نقشه موجود از مدينه در آن زمان، نشانگر آن است كه مدينه جزيرة العرب، بر حاشيه غربي امتداد يافته از بخش دشت رئيسي جزيرة العرب واقع مي باشد.(9) فاصله ميان مدينه و ينبع كه بر ساحل درياي سرخ واقع است، حدود 275 كيلومتر مي باشد.(10) و نيز فاصله آن با مكه از جنوب، حدود 500 كيلومتر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . «شوره زاري با نخل هاي فراوان، كه در ميان دو حرّه واقع گرديده بود». ابن كثير، السيرة النبويه، ج2، ص213
2 . ابن كثير، همان مصدر ; الديار بكري، تاريخ الخميس، ص320
يمامه ; منطقه اي گسترده در نجد، در ميانه جزيرة العرب، كه شامل مناطق حجر (رياض كنوني)، السهباء، السيح الكبير، الخرج، نساح، العارض، وادي هاي نعام و... مي باشد. يمامه داراي پناهگاه هاي پراكنده و درختان نخل و باغ ها و كشتزارها بوده است و مشهورترين قبايل آن بني حنيفه و بني تميم بودند. در سرزمين آنان نخلستانها، دهكده ها و كشتزارهاي فراوان به همراه چاه هاي آب وجود داشته است. نكـ : الهمداني، صفة جزيرة العرب (تحقيق الاكوع)، صص285 ـ 279
هجر ; شهري است در بحرين، در ساحل شرقي جزيرة العرب. اين منطقه بازار بني محارب از بني عبدالقيس بوده و سكونت گاه هاي پيرامون آن، از دهكده هاي بحرين به شمار مي آمده است.
قطيف كه منطقه اي ساحلي است، از دهكده هاي آن بوده كه دهكده اي مهم و داراي خرماي فراواني بوده است. و نيز العقير در جنوب آن، كه ساحلي بوده و نخل فراواني داشته است. و النباج كه سرزميني با دهكده هاي فراوان بوده و به آن نباج بني عامر نيز مي گفتند كه شامل چشمه هاي آب فراوان بوده و نخلستانها و كشتزارهايي نيز داشته است. (نكـ : الهمداني، صفة جزيرة العرب، صص280 ـ 279).
3 . العيني، عقد الجمان، ج1، ص32 (كتابخانه توپ قاپو در استانبول) ; حتي، تاريخ العرب، ج1، ص146
4 . و نيز از طلحة بن عبدالله تيمي روايت شده است هنگامي كه در بازار بصري حاضر شد، از راهبي كه در صومعه خويش بود، بشارت ظهور پيامبرخدا، محمد(صلي الله عليه وآله) را شنيد و هجرتگاه او را به سرزميني حاصل خيز، كه داراي نخل و حرّه است، توصيف نمود. (نكـ : ابن سعد، الطبقات، ج3، ص214 و 215).
5 . حتي، تاريخ العرب، ج1، ص143
حجاز ; (با كسر) بدين لحاظ حجاز ناميده شد كه ميان تهامه ـ كه دشت هاي پستي در ساحل درياي سرخ بوده ـ و بلندي هاي شرقي نجد واقع گرديده است. (نكـ : ياقوت، معجم البلدان، ج2، صص 220 ـ 218، ماده «حجاز» الهمداني، مختصرالبلدان، صص26 و 27 ; حِتّي، تاريخ العرب، ج1، صص142 و 143). جغرافي دانان عرب در تعريف حجاز و تعيين محدوده آن با يكديگر اختلاف دارند.ليكن با اين حال تقريباً همگي در اينكه حجاز، همان جبل السراة است ـ كه از حدود يمن تا بادية الشام امتداد مي يابد و تهامه و نجد را از يكديگر جدا مي سازد ـ هم نظر مي باشند. (نكـ : وهيبي، د. عبدالله، الحجاز كما حدّده الجغرافيون العرب، مقاله اي كه در مجله دانشكده ادبيات دانشگاه رياض، م1، سال اول، 1390 هـ . ق./1970م، صص70 ـ53 منتشر گرديد).
6 . بكري، معجم ما استعجم، ج1، ص5
7 . عماليق ; منسوب به عملاق بن ارفخشدبن سام بن نوح مي باشند. گفته شده است كه عماليق نخستين افرادي بودند كه در مدينه به كشاورزي مشغول شده و در آنجا نخل كاشتند و خانه ها، اُطُم و محلّه ها را بهوجود آوردند. (نكـ : سمهودي، وفاء الوفا، ج1، ص157).
و «أطام» جمع «أطمّ»، دژي از سنگ بوده است. (نكـ : العدوي، احوال مكه و المدينه، ج2، ص112). گفته مي شود كه «أُطمّ» از ائتطم، به معناي ارتفاع و بلندي است. در حالي كه ولفنسون، تاريخ نگار يهودي مي گويد: فعل أطم داراي معاني گوناگون در زبان عبري است ; به طوري كه گفته مي شود «أطم عينيه» ; يعني ديدگان خود را فرو بست و «أطم أذنيه»، به معناي گوش هاي خود را بست. و أطم در ديوار و ساختمان، همان منافذي است كه از خارج بسته و از درون باز است. (نكـ : تاريخ اليهود في بلاد العرب في الجاهلية و صدر الاسلام، ص117).
ضروري مي دانم بر آنچه گذشت اضافه كنم كه: در ميان مردمِ بومي نجد، استفاده از فعل «سقف»، به معناي بهوجود آوردن، سقف در ساختمان بوده، همچنانكه به معناي پوشانيدن چاه بهوسيله سنگ بزرگ مي باشد و فعل امر «يطم» در لفظ عاميانه آنان چنين به كار برده مي شود: أَنطم، كه به معناي خاموش باش ـ با تندي ـ و يا نظير «علي طمام المرحوم» كه به معناي «در دوران و ايام او» مي باشد، استفاده مي شود و در پايه بلاغت: «طم الوادي طموماً»، به معناي فزوني و غلبه يافتن و «طم البئر»، به معناي بستنِ درِ چاه و «طم شعره»، به معناي «كوتاه كردن موي او» مي باشد. (نكـ : زمخشري، اساس البلاغه، چاپ دار صادر بيروت، ص396).
ملاحظه مي گردد كه لفظ «أطم» در قرآن كريم استفاده نشده است. (نكـ : مدني، عبيد، أطوم مدينه، مقاله اي كه در مجله دانشكده ادبيات، دانشگاه الرياض، جلد سوم، سال سوم، 1393/1394 هـ . ق. به چاپ رسيد).
در اينجا به كلمه «الحصون» از گفته هاي باري تعالي درباره بني قريظه و بني نضير اشاره مي كنم: } ...وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللهِ...{ ; «و خودشان نيز گمان مي كردند كه دژهاي محكمشان آنها را از عذاب الهي مانع مي شود» (حشر : 2).
همچنين در اين باره به لفظ «الصياصي» از كلام الله اشاره مي كنم: } وَ أَنْزَلَ الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصِيهِمْ...{ ; «و خداوند گروهي از اهل كتاب (يهود) را كه از آنان (مشركان عرب) حمايت كردند، از قلعه هاي محكمشان پايين كشيد» (احزاب : 26).
گفته مي شود كه تنها مدينه داراي أُطام نبوده، بلكه در يمامه و خيبر و تيماء و طائف و نيز در صنعاء و نجران نيز اطام وجود داشته است. ليكن اين نوع ساختمان از نظر قدمت و نيز سير تكاملي آن، به مدينه بازمي گردد. (نكـ : منبع قبل، ص223). اما دژهاي يمامه، با نام «البتل» كه واحد آن بتيل بود، شناخته مي شد. اين دژهاي مربّع، همانند صومعه، سر بر آسمان كشيده بود و از گِل ساخته مي شد و گاه ارتفاع آنها به دويست ذراع مي رسيد و نيز گفته شده كه در دوران «طسم» و «جديس» كه ساكنان كهن آنجا بودند، اين بلندي به پانصد ذراع مي رسيده است. (نكـ : الهمداني، صفة جزيرة العرب، ص284).
از اين رو، تاريخ نگاران مسلمان آورده اند كه بني أنيف ـ كه خود از بازماندگان عماليق به شمار مي آمدند و پيش از يهوديان در مدينه مي زيستند و بيشتر ساكنان مدينه را تشكيل مي دادند و به همراه آنان مردماني از «بلي» و «يمن» نيز در آنجا زندگي مي كردند ـ پيش از يهوديان آطام و خانه ها را بنا كردند، كه اين خود انديشه عربي بودن ساختار آطام را براي ما آشكار مي سازد. (نكـ : العدوي، احوال مكه و المدينه، ج2، ص112 ; ياقوت، معجم البلدان، ج5، ص84 ; ابن خلدون، تاريخ، چاپ حبابي در مصر، 1355 هـ . ق . ج1، ص44).
8 . بلاذري، انساب الأشراف، ج1، ص6 ; سمهودي، وفاء الوفا، ج1، از ص156 به بعد; د. جواد علي، المفصل في تاريخ العرب، ج1، صص 137 ـ 128
. - brite: Ency. vol. is (London.1957) P. 206
10 . نام درياي سرخ در قديم، قلزم بوده است. (نكـ : اصطخري، المسالك و الممالك، تحقيق د. محمد صابر، ص20).
ينبع ; در سمت راست رَضْوي (كوهي در نزديكي ينبع و در فاصله يك روز از آن، كه از مدينه هفت منزل فاصله دارد) و شخصي كه از مدينه به سوي درياي سرخ حركت كند، با كوه رضوي يك شب فاصله دارد.
پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) ينبع را در اختيار عمربن خطاب قرار داد. (نكـ : ياقوت، معجم البلدان، ج3، ص51، ماده رضم و ج5، صص449 ـ 450، ماده ينبع). ينبع، يكصدوپنجاه مايل از غرب با مدينه فاصله دارد. در حال حاضر و پيش از آن، نام ينبع بر ينبع المنياء (ينبع ساحلي) اطلاق مي گرديد و در مقابل، به ينبع النخل همواره همان ينبع النخل گفته مي شد. ليكن منظور از نام ينبع در كتاب هاي پيشينيان، همان ـ ينبع النخل است ; زيرا ينبع المنياء يا «ينبع البحر» ـ كه بدين نام نيز خوانده است ـ در آن هنگام و پيش از اين، از معروفيت كمتري برخوردار بود. (نكـ : الجاسر، حمد، بلاد ينبع «لمحات تاريخيه جغرافيه و انطباعات خاصه»، صص12 ـ 10، منشورات داراليمامه للبحث و الترجمة و النشر، رياض).
161
مي باشد.
مدينه تقريباً بر درجه 40 طولي شرقي و 25 عرضي شمالي واقع گرديده است. ارتفاع اين شهر از سطح دريا 639 متر مي باشد.(1)
توپوگرافي مدينه نشان مي دهد اين شهر در سرزميني هموار، كه بخشي از آن را صحرا و بخش ديگر را كوهستان تشكيل مي دهد، قرار گرفته است.(2)زمين آن بيشتر از شوره زار تشكيل شده است.(3) از بخش جنوبي مدينه، كه ارتفاع بيشتري دارد، «عاليه»(4) و از قسمت شمالي آن «سافله» نام مي برند.(5)
دهكده قبا از مهم ترين دهكده هاي عاليه به شمار آمده و در فاصله دو مايلي از مدينه و پيوسته به آن مي باشد.(6)خانه هاي اوس و خزرج، پيش از اسلام در قبا قرار داشته است.(7) پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله)و مهاجرينِ نخستين، پيش از آنكه به مدينه در جايگاه مسجد پيامبر فرود آيند، در قُبا سكني گزيدند.
از مشهورترين كوه هاي مدينه «اُحُد» در شمال و «عير» در جنوب غربي است.(8) و «سَلْع» (به فتح اول و سكون دوم)، كوهي است كه در ميانه مدينه قرار داشته و هم اكنون پيرامون آن مسكوني بوده; به طوري كه اين كوه در ميانه خانه ها قرار گرفته است.(9) همچنين مدينه از سوي شرق و غرب بهوسيله گدازه هاي آتشفشاني ـ كه درنتيجه فعاليت هاي آتشفشاني در دوران هاي كهن صورت گرفته ـ پوشانيده شده است; زيرا مدينه در نزديكي يكي از بزرگ ترين مراكز آتشفشاني در جزيرة العرب واقع گرديده است. اين آتشفشان تا مدتها پيش از اين، حدود سال 1266م. فعاليت داشته است.(10)باقي مانده گدازه هاي آتشفشاني در مدينه، به نام «لابتين مدينه» و يا «دو حرّه» معروف مي باشد(11) كه عبارتند از: حَرّه «واقم» در شرق و حرّه «وَبْره» در غرب.(12) در ميان حرّه «وبره» سه تپه آتشفشاني وجود دارد كه به نام «الجَماوات»(13) معروف است. ازاين رو، گفته شده كه مدينه در ميانه كمربندي از كوه ها واقع گرديده است.(14) مدينه داراي تعدادي درّه است كه به هنگام باران و جريان سيل، بهوسيله آنها آب به بخش هايي از شرق و جنوب اين شهر منتقل مي گردد.(15)
از مشهورترين درّه هاي ياد شده عبارتند از:
وادي عقيق، در سمت غرب مدينه، كه به سمت جنوب آن سرازير مي گردد.
وادي بطحان، كه از وسط مدينه و خانه هاي آن عبور كرده و تا غرب و سپس شمال مدينه ـ پس از برخورد به دو وادي «مذينيب» و «رانوناء»(16) يا رانون(17) ـ امتداد مي يابد و سپس در اين مكان پس از شكافتن وادي «مهزور» ـ كه در شرق عوالي واقع شده و حرّه شرقي تا عُرَيض(18) را در برگرفته است ـ در راه خود به سوي غرب مدينه و به شمال، با بطحان برخورد مي نمايد.(19)
وادي «قناة»، در شمال مدينه قرار دارد كه آب آن از شرق سرازير شده، سپس با آبهاي وادي هاي ياد شده، در مكاني كه به «الغابه»(20) معروف است، جمع مي شوند.
فعاليت آتشفشاني در مدينه موجب شد كه آب هاي زيرزميني آن نگهداري شود و هدر نرود; به طوري كه با حفر چاه هاي عميق در هر نقطه، به آساني به آب مي رسيدند.(21) از اين رو، در مدينه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ. - crichton, A; History of Arebie, vol, 1. p. 86
اما مدينه به طور دقيق نسبت به خطوط طولي و عرضي بر درجه 39 و دقيقه 36 و ثانيه يك و 61% از خط طولي و بر درجه 34 و دقيقه 28 و ثانيه 5 و 35% از خط عرضي واقع گرديده است. (نكـ : حافظ، علي، فصول من تاريخ المدينه، ص13).
عمر كحاله در اين باره گفته است: مدينه بر درجه 39 و دقيقه 50 طولي شرقي و بر درجه 24 و دقيقه 32 عرضي شمالي قرار گرفته است. (نكـ : جغرافية شبه جزيرة العرب، ص174). 2 . يعقوبي، البلدان، ص72
3 . ياقوت، معجم البلدان، ج5، ص82، ماده «مدينه» ; العيني، عقدالجمان، ج1، ص32
4 . سمهودي، وفاء الوفا، ج1، ص161 ; مطري، التعريف، ص80
5 . مطري، همان مصدر.
6 . ياقوت، معجم البلدان، ج5، ص82، ماده «مدينه» ; فيروزآبادي، مغانم المطابه، صص323 و 324
قبا ; مطري گويد كه در سه مايلي از مدينه قرار داشته است. (نكـ : التعريف، ص50).
7 . يعقوبي، البلدان، ص73
8 . مطري، التعريف، صص68 و 69 ; كبريت، جواهرالثمينه، ص8 ; (خطي اوقاف در بغداد).
جبل عير ; عير الصخره و نيز گفته اند كه هر قدر به ميانه آن نزديك تر شويم، هموارتر مي گردد. (نكـ : ابن سيده، المحكم، ج2، صص169 ـ 167).
9 . ياقوت، معجم البلدان، ج3، ص236، ماده «سلع» ; عباسي، عمدة الأخبار، ص337 ; انصاري، عبدالقدوس، آثار المدينة المنوره، صص205 ـ 203
. - brite: Ency. vol. is p:206
تاريخ نگاران مسلمان درباره آخرين فعاليت آتشفشاني كه مدينه شاهد آن بوده، آورده اند كه آغاز آن با زلزله اي همراه بوده است كه در اول ماه جمادي الآخر و يا پايان جمادي الاولي سال 654 هـ . ق. اتفاق افتاد. سپس گدازه هاي آتشفشاني كه در آن زمان به آتش معروف بود، از مراكز آتشفشان سرازير گرديد و اين فعاليت تا روز يكشنبه بيست و هفتم رجب ادامه يافت و سپس خاموش گرديد. (نكـ : سمهودي، وفاء الوفا، ج1، صص145 ـ 142). 11 . مطري، التعريف، ص15 ; كبريت، همان مصدر، ص8 ; عجيمي، مكه و المدينه، ص37
12 . عباسي، همان مصدر، صص302 ـ 299
13 . جماوات، مفرد آن جماء، با فتح و تشديد ميم و مَدّ آن ; در سمت راست مسافري است كه از مدينه به سوي مكه رهسپار است و آن عبارت است از: جماء اول، «جماءتضارع» كه به سوي كاخ عاصم چاه عروه در عقيق امتداد مي يابد و جماء دوم، «جماء امّ خالد» و جماء سوم، «جماءالعاقر» است كه ميان آن و جماء امّ خالد فضاي بازي وجود دارد. (نكـ : عباسي، عمدة الاخبار، صص289 و 290).
. - Brite; Ency. vol, isp. 206
15 . مطري، التعريف، ص63 ; يعقوبي، البلدان، ص72
16 . مطري، همان مصدر، ص63
17 . ابن شبه، همان مصدر، ص54
18 . عريض; دهكده عريض در فاصله 5 تا 7 كيلومتري شمال مدينه واقع است كه اكنون در راه فرودگاه قديم مدينه قرار دارد. پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه وآله) خانواده آن حضرت به اين دهكده رفت و آمد داشتند تا اينكه در دوران حضرت صادق(عليه السلام) زمين هاي كشاورزي آن، از سوي ايشان احيا گرديد و خانواده حضرت در آنجا سكونت داشتند و خود امام نيز به آن محل رفت و آمد داشتند.
علي بن جعفر، فرزند امام صادق(عليه السلام) نيز در آنجا زندگي مي كرد. او در زمان حضرت جواد(عليه السلام)درگذشت و پيكرش را در اين دهكده دفن كردند. آرامگاه او در كنار مسجدي بزرگ به همين نام قرار داشت و همه ساله مردم مدينه و ديگر زائران براي زيارت مرقدش به آنجا مي رفتند. و اينجانب نيز تا سال 1422 هـ . ق . همه ساله به هنگام تشرّف به مدينه، به اين منطقه مشرّف مي شدم، ليكن در سال 1423 هـ . ق . اين مزار بهوسيله وهابيان ويران شد. پيكر حضرتش پس از هزار و اندي سال، سالم از قبر بيرون آورده شد و در بقيع، در پشت ديوار قبور ائمه(عليهم السلام) دفن گرديد. و بدين ترتيب آثار مسجد و مرقد حضرت علي بن جعفر در اين دهكده با خاك يكسان شد. «مترجم»
19 . مطري، همان مصدر، ص63 ; الأنصاري، عبدالقدوس، آثار المدينه، صص235 و 236
عُرَيْض ; تصغير عرض و درّه اي است كه در حرّه شرقي مدينه قرار دارد و داراي چاه هاي فراوان و كشتزارهايي است. اين منطقه حدود پنج كيلومتر از مدينه فاصله دارد. (نكـ : فيروز آبادي، مغانم المطابه، ص360 ; انصاري، عبدالقدوس، همان مصدر، ص138 ; عياشي، المدينه بين الماضي و الحاضر، ص525).
20 . يعقوبي، البلدان، ص72 ; انصاري، عبدالقدوس، آثار المدينه، صص180 تا 182 و نيز 237
وادي قناة ; درّه اي است كه در شمال مدينه، از شرق جريان پيدا كرده و تا قبور شهداي اُحُد امتداد مي يابد. (نكـ : عباسي، عمدالأخبار، ص399) ; ابن شبه آن را به نام وادي الاحمر معرفي كرده است. او در اين باره مي نويسد: هنگامي كه حمزه(رحمه الله) به شهادت رسيد، او را در همان مكان در پايين جبل رمات كه كوهي كوچك در ميانه وادي احمر است، دفن كردند. (نكــ : اخبار مدينه، ص41).
الغابه ; مكاني در نزديكي مدينه است كه از سمت شمال، هشت مايل با مدينه فاصله دارد. (نكـ : عباسي، همان مصدر، صص381 و 382).
. - brite; Ency, vol. isp. 206
162
چاه هايي كه بهوسيله آنها نخلستان ها و كشتزارها را آبياري مي كردند، فراوان بود.(1)
برخي از اين چاه ها عبارتند از:
چاه «أريس»، در غرب مسجد قبا.(2)
چاه «البُصّه»، (يا تَفْله) در جنوب بقيع.(3)
چاه «حاء»، در شمال مسجد پيامبر.(4)
چاه «بضاعه»، در شمال غربي مسجد نبوي.(5)
چاه «رومه»، در ميانه عقيق از پايين آن در شمال. چاه رومه از آنِ مردي يهودي بود كه آب آن را به مسلمانان مي فروخت. گفته مي شود عثمان بن عفان اين چاه را خريد و در اختيار مسلمانان قرار داد.(6)
عوامل طبيعي ياد شده; يعني فراواني آب و حاصل خيزي خاك آتشفشان در مدينه، موجب شد كه اين شهر از نظر كشاورزي در مقام نخست قرار گيرد و دربرابر آن، مكه شهري تجارتي به شمار مي آمد.(7)
مدينه داراي آب و هواي بياباني شديدي است و از اين رو است كه پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله)فرمان داد: هرگاه شبي سرد و همراه با ريزش باران بود، مؤذن ندا دهد:
«أَلا صَلُّوا فِي الرِّحالِ»; «اي مردم، در خانه هاي خويش نماز به پا داريد.»
و نيز همواره مي فرمود:
«مَنْ صَبَرَ عَلي اوار الْمَدِينَةِ وَ حَرّها كُنْتُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ شَفِيعاً شَهِيداً».
«هركس بر گرماي مدينه و شدت آن پايداري كند، در روز قيامت بر او شفيع و گواه مي باشم.»
همچنين در اين باره از حضرتش روايت شده كه فرمود:
«إِذَا اشْتَدَّ الْحَرُّ فَأَبْرِدُوا بِالصَّلاةِ».(8)
«در صورتي كه شدّت گرما فزوني يافت، مي توانيد از شركت در نماز جماعت خودداري كنيد.»
بارش باران در مدينه، داراي وقت معين و يا زمان هاي نزديك به هم نيست. ازاين رو، مدينه، گاه سالها در معرض خشكي و قحطي قرار مي گرفت(9) و گاه در معرض سيل هاي خروشان بود; به طوري كه سيل، چهارپايان، كشتزارها و راه ها را از ميان مي برد.(10)
نامهاي مدينه
نام اسلامي سرزمين هجرتِ مسلمانان، همان مدينه و يا مدينة الرسول(صلي الله عليه وآله) است كه اين نام جايگزين نام پيشين آن، يثرب مي باشد.(11)
نام مدينه از تمدّن، هموزن توطن ] جايگزيني و مسكن گزيدن [ گرفته شده و در اصل، اين نام به هر شهر بزرگي اطلاق مي گردد. اما اين نام به صورت «علم» بر مدينه منوره درآمد.(12) و نيز گفته شده است: مدينه به معناي تسليم و سر فرود آوردن است; زيرا پادشاه در شهرها زندگي كرده و مردم از او اطاعت و پيروي مي كنند و يا اينكه پروردگار متعال در آن اطاعت مي گردد و يا اينكه رسول الله(صلي الله عليه وآله) در آن سكونت گزيد و تمامي مليت ها از او اطاعت و پيروي كردند.(13) و نيز مي گويند: اين شهر با اين نام، در دوران كهن و پيش از اسلام نيز معروف بوده است و اين لفظ از كلمه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . يعقوبي، همان مصدر، ص72
2 . مطري، التعريف، ص56
3 . مطري، همان مصدر، ص58
بقيع: همان بقيع غرقد است. بقيع از نظر لغت در اصل به هر مكاني گفته مي شود كه در آن بوته هاي درختان از انواع مختلف روييده باشد. به همين مناسبت آن را «بقيع الغرقد» ناميدند و غرقد گياه خاردار ]خولان[ را نامند. بقيع در شرق مسجد پيامبر و در نزديكي آن قرار دارد و قبرستان مردم مدينه به شمار مي آيد. (نك: فيروزآبادي، مغانم المطابه، ص61 ; انصاري، عبدالقدوس، همان مصدر، صص175 ـ 176).
4 . مطري، همان مصدر، ص58
5 . مطري، همان مصدر، ص59
6 . ابن شبه، اخبارالمدينه، ص49 ; مطري، التعريف، صص59 و 60
. - Brite, Ency, vol, isp. 207
8 . مالك، همان مصدر، ج1، ص15
أبردوا: به معناي كاستن است. (نك: المعجم الوسيط، ج1، ص47، ماده برد).
9 . مسلم، صحيح، ج2، صص614 و 615
10 . روايت شده كه مردي به حضور پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) شرفياب شد و عرض كرد: اي پيامبر خدا، چهارپايان هلاك شده و حركت قطع گرديده است ; (زيرا شتران به علت نبودن غذا، ضعيف و از حركت مانده بودند) به درگاه خداوند براي ما دعا كن. پس پيامبر(صلي الله عليه وآله) دعا كرد و باران رحمت از جمعه تا جمعه ديگر سرازير گرديد.
گفت: مردي به حضور آن حضرت آمده، عرض كرد: اي پيامبر خدا، خانه ها ويران شده و حركت ها متوقف گرديده است (كه نشان از فراواني آب و عدم حركت چهارپايان به علت كمبود خوراك بود). پس پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: «اَلّلهُمَّ ظهور الْجِبال وَ الآكام، وَ بُطُون الأودية و منابت الشّجَرِ». گفت: پس به ناگاه، ابرها چونان خارج شدن پيراهن از بدن، از آسمان مدينه دور شدند. (نكـ : مالك: الموطأ، ج1، ص191).
11 . مطري، التعريف، ص16 ; ابن الحاج، رفع الخفاء، ص65، (خطي در كتابخانه موزه عراق ; ياقوت، معجم البلدان، ج5، ص8
12 . عجيمي، تاريخ مكه و المدينه، ص35 و نيز آورده است كه مدينه تقريباً داراي يكصد نام مي باشد ; از قبيل: طابه، طيبه، ارض الهجره، اكلة البلدان، اكلة القري و الايمان و... (نكـ : ابن الحاج، همان مصدر، پاورقي صفحه 65 ; سمهودي، وفاء الوفا، ج1، از ص1 به بعد).
13 . كبريت، جواهرالثمينه، ص7
163
مدينتا [Medinte]و يا مدينتو [Medinto] در زبان آرامي گرفته شده است كه خود به معناي مدينه در زبان عربي مي باشد.(1)
همچنين ممكن است مدينه پيش از هجرت به نام «مدينه يثرب» معروف بوده و سپس براي اختصار آن را مدينتا; يعني مدينه ناميده باشند.(2) بهويژه هنگامي كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله)به سرزمين هجرت مسلمانان آگاهي يافت، فرمود: «أنّها مدينة يثرب»;(3) «آن، شهر يثرب است.» و پس از هجرت، هيچ گاه از آن به نام يثرب ياد نكرده و تنها به مدينه(4) و يا مدينة الرسول(5) اكتفا نمودند. اما درباره نام يثرب; تاريخ نگاران مسلمان نام يثرب را به يثرب بن هذيل بن ارم كه براي نخستين بار پس از پراكنده شدن قوم عاد،(6) به همراه قوم خويش در جايگاه مدينه فرود آمدند، نسبت مي دهند و نيز گفته شده كه يثرب، به يثرب بن قانية بن مهلائيل بن ارم بن عبيل بن عوص بن ارم بن سام بن نوح، نسبت داده شده است.(7)نامبرده از عماليق(8) است و آنان همواره نام هاي خودشان را بر محل فرود آمدنشان مي گذاشتند.(9)
از آنچه كه گفته شد، چنين بر مي آيد كه نام اين شهر از ديربازيثرب بوده است. گفته مي شود: سنگ نبشته اي در وادي عقيق يافت شده كه ابن زباله متن آن را آورده است. بخشي از آن چنين است: «أنا عبدالله رسول الله سليمان بن داوود إلي أهل يثرب»;(10) «من عبدالله فرستادهپروردگار، سليمان بن داوود، به سوي مردم يثرب هستم.»
برخي از پژوهشگران تاريخ عقيده دارند كهن ترين نسخه اي كه در آن اشاره به يثرب گرديده، نوشته اي است كه از پادشاه نبونيد [Nebonoid](556 ـ 539 پيش از ميلاد) برجاي مانده است. او در اين نامه از ورود خود به اين شهر ياد كرده است.(11) بطليموس [Ptolemy] در كتاب جغرافياي خود و نيز استيفانوس بيزانسي [StephenusBysentinus] از اين شهر به نام يثربا [Jethrippe](12) ياد كرده اند.
همان طور كه اشاره شد، بخش جنوبيِ مدينه به عاليه و قبا معروف بوده و اين خود نشان دهنده آن است كه نام يثرب بر تمام قسمت هاي مدينه اطلاق نمي گرديده است. بيشتر تاريخ نگاران مدينه اين مطلب را مورد توجه خويش قرار داده و گفته اند كه يثرب نام بخشي از مدينة الرسول(صلي الله عليه وآله) بوده است و اينكه در بعضي از جاها اين نام بر تمامي شهر عنوان شده است، از باب عنوان نام برخي بر همه مي باشد.
يثرب، پيش از سكونت اوس و خزرج در آن، امّ القراي مدينه به شمار مي رفت و اغلب، يهودياني كه بر عماليق فرود آمده بودند، در آنجا زندگي مي كردند.(13) مطري اشاره مي كند كه ناحيه يثرب تا دوران او، به همين نام معروف بوده است و در آن نخلستان هاي فراواني ـ كه از آنِ مردم مدينه و نيز وقف فقرا و مستمندان و... بوده ـ قرار داشته است.(14) او موقعيت يثرب را چنين توصيف كرده است:
غرب جايگاه شهادت ابوعماره حمزة بن عبدالمطلب(عليه السلام) عموي پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) و شرق جايگاهي معروف به «البركه» ـ گذرگاه چشمه ازرق (عين الأزرق) ـ كه در آن كاروان شاميان به هنگام ورود و خروج خود به اين شهر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . جواد علي، المفصل، ج4، ص130
2 . همان.
3 . ابن كثير، السيره، ج2، ص213
4 . مطري: التعريف، صص16 و 17 و نيز گفته شده است كه علت تغيير نام يثرب، علاقه پيامبر(صلي الله عليه وآله)به نامهاي خوب بوده است ; زيرا يثرب برگرفته از «ثرب»، به معناي فساد است و يا «التثريب» كه به معناي كسي است كه به علت انجام گناه از او بازخواست مي شود، مي باشد. (نكـ : مطري، همان مصدر، ص19).
5 . ياقوت، معجم البلدان، ج5، ص82
6 . عيني، عقدالجمان، ج1، ص32
7 . سمهودي، وفاء الوفا، ج1، ص156
8 . بلاذري، الأنساب، ج1، صص6 و 7 ; ابن عبدالبرّ، القصد و الامم، نجف، 1966م، ص14
9 . ابن عبدالبرّ، همان مصدر.
10 . سمهودي، وفاء الوفا، ج1، صص158 و 159 ; ابن نجار، الدره، ص30
11 . جواد علي، المفصل، ج1، صص615 ـ 610 و ج4، ص130
. - Brite; Ency. vol. is p206
13 . مطري، همان مصدر، ص19
14 . همان.
164
سكونت اختيار مي كنند و حاجيان نام «عيون حمزه» يا چشمه هاي حمزه را بر آن نهاده اند.(1)
همچنين در مورد موقعيت يثرب گفته شده است كه آن، ميان يك از طرف از قنات تا يك طرف از جَرْف و ميان نخلستاني كه بدان بَرْني گفته مي شود تا زباله بوده است.(2)
اين موقعيتِ يثرب با موقعيتي كه پيش از اين گفته شد مغايرتي ندارد; زيرا يثرب در بخش هايي از غرب شهادتگاه حضرت حمزه(عليه السلام) تا جايگاه جمع شدن سيلاب ها در رومه،(3) محدود بوده است.
گفتني است پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله)هنگامي كه تصميم گرفتند از قُبا بهجايگاه مسجد خويش حركت نمايند، فرمودند: به من فرمان داده شدبه سوي دهكده اي حركت كنم كهتمامي دهكده ها را به سوي خود مي كشاند و بدان يثرب گويند كه همانمدينه است.(4)
اين بدان معناست كه جايگاه امروزي مسجد پيامبر(صلي الله عليه وآله) و پيرامون آن نيز به نام يثرب شناخته مي شده است.(5)همچنين برخي از تاريخ نگاران مدينه اشاره كرده اند كه تعدادي از زرگران يهودي در يثرب زندگي مي كرده اند.(6)ليكن برخي از آنان در اين باره ميان يثرب و زُهْره(7) ترديد دارند. اين گروه(8)معتقدند كه زرگران در زهره ـ كه بزرگ ترين دهكده مدينه به شمار مي آمده ـ بوده اند.
براي مرتبط ساختن رواياتگذشته مي توانيم فرض كنيم كه مراد از يثرب تمامي بخش جنوبي مدينه كه زهره نيز در ميان آن مي باشد، به همراه منطقه مسجد پيامبر كه پيرامون آن قرار داشته، بوده است; با علم به اينكه اين نامگذاري تنها بر شمال غربي مدينه اطلاق مي گرديده است، سپس تماميبخش هاي شرقي يثرب در جنوب ـ برپايه اطلاق اسم بعض بر كل ـ بدان نام شناخته شد.
دوم: اهميت اقتصادي مدينه ميان شمال و جنوب
مدينه شهري كهن است و از ديرباز، مردم در آن سكونت داشته اند(9) كه اغلب تاريخ نگاران مدينه در اين باره تأكيد داشته اند. آنان در كتاب هاي خود، درگيري و رقابت هاي ميان ساكنان عرب و همسايگان يهوديِ آنان در دوران هاي قديم و جريان آن تا پيش از اسلام را جمع آوري كرده اند.(10)
يثرب علاوه بر آنكه دشتي حاصل خيز در ميان بياباني شوره زار بوده، از مراكز كشاورزي نيز به شمار مي آمده و خود بر سر راه عبور كاروان هاي بازرگاني ـ كه به تجارت انواع عطرها ميان يمن و شام مي پرداختند ـ قرار داشته است.(11) اين موقعيت، يثرب را در برابر نيروهاي رقيب، كه بدان نظر دوخته بودند، قرار داده بود و اين جريان خود عاملي بود كه ريشه هاي دشمني را در دل ها بهوجود آورده و نيز از سويي به جنگ هاي ميان عرب ها و يهوديان و ميان عرب هاي اوس و خزرج دامن زد.
درنتيجه آن موقعيت سياسي، ملاحظه مي كنيم كه مدينه اندكي پيش از اسلام به مركز مهمي از نظر اقتصادي تبديل شده و در زمينه هاي بازرگاني و صنعت، پيشرفت هايي نموده بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مطري، التعريف، ص19 ; مراغي، تحقيق النصره، ص19
شهادتگاه حمزه: در گوشه شمال شرقي از كوه عينين، در جنوب كوه احد قرار دارد. اين مكان در فاصله چهاركيلومتر و نيمي از خط امتداد يافته از مسجد غمامه در ميانه مدينه قرار دارد. (نكـ : عياشي، المدينه بين الماضي و الحاضر، صص531 و 532).
چشمه ازرق (عين الأزرق): مردم آن را چشمه زرقاء مي نامند. چشمه اي است كه از سوي مروان حكم، هنگامي كه از سوي معاويه والي مدينه بود، به جريان درآمد. اين چشمه به نام او ـ كه داراي چشم هايي كبود بود ـ تسميه گرديد. چشمه اصلي آن، چاه معروف و بزرگي است كه در قبا و در غرب مسجد قبا قرار داشته و داراي آبي فراوان و گوارا است. اما بركه در نزديك چاه رومه در شمال غربي مدينه و در پايان وادي عقيق قرار دارد. اين بخش بهوسيله قناتي كه از آب چشمه ازرق جريان داشته، مشروب مي گرديده است. (نكـ : عباسي، عمدة الاخبار، صص379 ـ 265 ; انصاري، عبدالقدوس، آثارالمدينه، از ص262 به بعد.
2 . سمهودي، وفاء الوفا، ج1، صص8 و 9
جُرْف، با ضم و سپس سكون: مكاني در سه مايلي مدينه از سمت شمال غربي. (نكـ : عباسي، همان مصدر، ص288).
برني: برناوي نيز گفته مي شود. (نك: ابن نجار، الدره، ص8). برني نامي است كه به نوعي خرما كه در مدينه مشهور بوده است، اطلاق مي گردد. نخلستان برني ظاهراً از نخلستانهاي عيون، واقع در شمال غربي مدينه بوده است. اما زباله در شمال كوه سلع تا نزديكي وادي قناة مي باشد. (نك: الانصاري، عبدالقدوس، همان مصدر، ص177 ; عياشي، همان مصدر، صص24 ـ 25).
3 . مطري، التعريف، ص19 ; عباسي، عمدة الاخبار، صص288، 332 و 399 ; عياشي، المدينه بين الماضي و الحاضر، ص24
4 . مطري، همان مصدر، ص19
5 . ابن الحاج مي گويد: «پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله)هنگامي كه از قبا حركت كرد، بر ناقه خويش سوار شد و به سوي يثرب، كه همان مدينه است، حركت نمود». (نكـ : رفع الخفاء، ص68).
6 . گفته شده كه آنان سيصد زرگر بوده اند. (نكـ : مطري، همان مصدر، صص19 و 20).
ولي علي رغم شهرت يهوديان در صنعت طلا و زرگري، قبول اين تعداد بسيار دشوار است. در صورتي كه اين روايت را درست فرض كنيم، بي ترديد، اين بخش از مدينه مركز ويژه اي براي كارگاه هاي زرگري و جايگاه هاي تجارت آنان به شمار مي آمده است.
7 . سمهودي، وفاء الوفا، ج1، ص9 ; ابن نجار، الدره، ص8
زُهْره (با ضم و سكون): منطقه اي در مدينه ميان حرّه شرقي و سافله را مي گفته اند. (نكـ : عباسي، همان مصدر، ص331).
8 . سمهودي، همان مصدر، ج1، صص8 و 9 ; عباسي، همان مصدر، ص331 ; مراغي، تحقيق النصره، ص23
9 . سمهودي، وفاء الوفا، ج1، ص159 ; عدوي، احوال مكه و المدينه، ج2، ص111 ; بتنوني، الرحلة الحجازيه، (چاپ دوم، قاهره، 1329 هـ . ق)، ص252
10 . سمهودي، همان مصدر، ج1، ص159 ; عدوي، همان مصدر، ج2، ص111 ; ابن نجار، الدره، ص9
11 . ابن اسحاق، السيره، ج3، ص788 ; يعقوبي، البلدان، از ص68 به بعد ; سمهودي، همان مصدر، ج1، صص170 و 171 ; حتي، تاريخ العرب، ج1، ص146
165
بدين ترتيب، اين شهر توقف گاه مهمي شده بود براي بازرگاناني كه از حجاز و يمن به سوي شام و شرق مي آمدند.(1)
مدينه به رشد و ترقّيِ تجارت خارجيِ خود محدود نبود، بلكه تجارت داخلي آن نيز فعال و شكوفا بود كه فراواني بازارها و تجارتخانه هاي آن گواه بر اين موضوع است.(2) در اين زمينه، ساكنان مدينه داد و ستد فراواني ميان خود و نيز با ميهمانانشان داشتند.(3)
براساس آنچه اشاره شد، يكي از بهترين فعاليت هاي بازرگاني مدينه اين بوده كه بازرگانان شامي و ديگر بازرگانان به مدينه وارد گرديده و كالاهاي تجارتي خود را به فروش مي رساندند.(4) و نيز بازرگانان مدينه، كالاهاي خود را در كاروانهايي به شام حركت داده، در ازاي آن، پارچه هاي گوناگون را به مدينه وارد مي كردند.(5)
در آن هنگام، آهنگري و زرگري، از مشهورترين صنايع مدينه به شمار مي رفت(6) و در كنار آن برخي صنايع سبك، بهويژه صنايعي كه بر فرآورده هاي درختان نخل تكيه داشت، ديده مي شد.(7) از آنچه كه گذشت چنين برمي آيد مدينه شايستگي آن را داشت كه پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله)اين شهر را به عنوان پايتخت اسلام برگزيند و نمايندگان و سريّه هاي پيروزمند خود را از آنجا به جاي هاي ديگر گسيل نمايد. اين شايستگي درنتيجه موقعيت حساس و ويژه اين شهر و شهرت بين المللي آن در ميان شمال و جنوب ـ به عنوان ايستگاه مهم بازرگاني ميان شام و يمن ـ بود.
افزون بر آن، مدينه موقعيت طبيعي بسيار خوبي داشت. زمين حاصل خيز و آب فراوان و نيز مهاجرت ملّيت هايي كه هريك موجب تكامل و پيشرفت و برابري فردي در آنجا شده بود; زيرا يهوديان در آن زمان، اهل كتاب و پيروان رسالت آن هنگام بوده و اوس و خزرج(8) نيز كه از مردم يمن بودند، خود مردمي متمدّن و پيشرفته به شمار مي آمدند.
با اينكه يهوديان از نظر عقيده تأثير چنداني بر اوس و خزرج نداشتند، ليكن با تأثير آنان بود كه اوس و خزرج به انديشه ظهور پيامبري جديد ايمان آوردند و خود نيز اهل كتاب دانش به شمار مي آمدند.(9)
اوس و خزرج ايمان خود نسبت به ظهور پيامبري جديد را هنگامي كه گروهي از آنان در موسم حج با رسول الله(صلي الله عليه وآله)برخورد نمودند، ظاهر ساختند.(10) در آن هنگام پيامبر(صلي الله عليه وآله) خود را بر قبايل عرضه نمود و از آنان نسبت به قبول دين اسلام و پشتيباني از خود، ياري طلبيد.(11) اين گروه پس از ملاقات با پيامبر(صلي الله عليه وآله) در حالي كه او را تأييد و تصديق كرده و به او ايمان آورده بودند، به سرزمين خود بازگشتند.(12) هنگامي كه به ميان قوم خود آمدند، از ملاقات خود با پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) سخن گفته و آنان را به اسلام دعوت كردند تا اينكه اسلام در ميان آنان گسترش يافت.(13) برخورد آنان با رسول الله(صلي الله عليه وآله) در موسم حج هر سال، همچنان ادامه داشت تا اينكه در موسم سوم، هفتاد و سه نفر مرد و دو نفر زن در عقبه با آن حضرت ملاقات كرده و با او پيمان بستند كه چنانچه رسول الله(صلي الله عليه وآله) به سوي آنان هجرت كند و قدم در مدينه بگذارد، آنان همانگونه كه از زنان و فرزندانشان حفاظت مي كنند، از ايشان نيز حفاظت خواهند كرد.(14)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . ابن اسحاق، السيره، ج2، ص300 ; بلاذري، فتوح البلدان، ج1، صص41 و 42
2 . سمهودي، وفاء الوفا، ج2، از ص747 به بعد.
3 . نك: شريف، مكه و المدينه، ص365.
مي توان اهميت فعاليت بازرگاني در مدينه را از توجه قرآن كريم به مسأله خريد و فروش و تنظيم قوانين آن پي برد، چنان كه مي فرمايد: } ...وَ أَحَلَّ اللهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهي فَلَهُ ما سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَي اللهِ وَ مَنْ عادَ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ {(بقره:275) ; «در حالي كه خدا بيع را حلال كرده و ربا را حرام! (زيرا فرق ميان اين دو، بسيار است) و اگر كسي اندرز الهي به او رسد و (از رباخواري) خودداري كند، سودهايي كه در سابق ]= قبل از نزول حكم تحريم[ به دست آورده، مال اوست، (و اين حكم، گذشته را شامل نمي گردد) و كار او به خدا واگذار مي شود ; (و گذشته او را خواهد بخشيد). اما كساني كه بازگردند (و بار ديگر مرتكب اين گناه شوند)، اهل دوزخند و هميشه در آن خواهند بود». و ربا گرفتن افزون بر مال اصلي است. در دوران جاهليت هرگاه شخصي به ديگري بدهكار بود، به او مي گفت: براي تو اين مقدار و يا فلان مقدار اضافه مي كنم تا زمان اداي دين مرا تأخير اندازي. و او نيز چنين مي كرد. (نك: طبري، جامع البيان، ج3، ص101). همچنان كه پروردگار متعال درباره فروش مي فرمايد: «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ» ; «واي بر كم فروشان» پس ترازوي خود را درست كنيد. (نك: طبري، همان مصدر، ج30، ص90 ـ 91).
4 . ابن حجر، الاصابه، ج4، صص44، 45 و 107
5 . دياربكري، تاريخ الخميس، ج2، ص12 ; شريف، همان مصدر، ص271
6 . مطري، التعريف، صص19 و 20 ; شريف، همان مصدر، صص376 و 377
7 . صنايع دستي كه از برگ درخت خرما و الياف و ساقه هاي آن مي ساختند ; نظير حصير، طناب و صنايع چوبي مانند اثاث خانه و درها. (نكـ : شريف، همان مصدر، صص376 و 377).
8 . از نقطه نظر ديني، قبايل ساكن يثرب همگي بت پرست و به تعبير قرآن «مشرك» بوده اند. به همين دليل پيوندهاي آنان با مكه و مشركان آن سرزمين مقدس، بسيار قوي بوده است. مي توان گفت: آنان تمامي آداب بت پرستي قريش و مراسم منحرف شده بازمانده از زمان حضرت ابراهيم(عليه السلام) را كه مكيان رعايت مي كردند، انجام مي دادند. بدين ترتيب آنان داراي پيوندي مستحكم از لحاظ فرهنگي با مكيان بودند. از طرفي، هيچ گونه پيوند فكري با يهوديان ساكن مدينه نداشته و كمترين تأثيري از آنان نپذيرفته بودند. همين طور از مسيحيان كه اگرچه در شهر آنان ساكن نبودند، ليكن در ميان كاروانهاي تجارتي كه از نجران يا يمن به سمت شمال در منطقه آنان در رفت و آمد بودند، حضور داشتند. عدم تأثيرگذاري گسترده يهود در عرب، بيشتر به بي توجهي يهود به گسترش دعوتشان بازمي گردد. آنان خود را قومي برگزيده و برتر از رسول الله پنداشته و به دينِ يهوديت چهره نژادي داده بودند ; چيزي كه اكنون نيز در ميان يهوديان به چشم مي خورد. به علاوه، اوس و خزرج معتقد بودند كه دين بومي منطقه، همان بت پرستي است و نبايد به ديني كه از خارج وارد شده اهميتي بدهند. در عين حال، يعقوبي اسامي تعدادي از طوايف يهودي قبايل عربي را به هنگام پيمان عمومي پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) با مسلمانان و يهوديان ذكر كرده است. يعقوبي مي گويد: جمعي از اوس و خزرج به دليل مجاورت با يهود خيبر، قريظه و نضير، يهودي شدند. (يعقوبي، ج1، ص257).
در هر صورت به نظر مي رسد كه اوس و خزرج تنها ظهور پيامبري نوين را همواره از يهوديان مي شنيدند و نيز گفته شده است كه اساساً يهوديان سال ها پيش از اين، با اعتقاد به ظهور پيامبر جديد در يثرب، به اين سرزمين هجرت كرده بودند و اين انديشه در ميان عرب هاي ساكن در يثرب وجود داشت، ليكن گزارشي بر ايمان آوردن به اين انديشه در دست نداريم. به نظر مي رسد كه شرايط پذيرش و جانبداري آنان از رسول الله(صلي الله عليه وآله) نخست به شرايط داخلي ميان اوس و خزرج بازمي گشت.
9 . ابن اسحاق، السيره، ج2، ص292
10 . همان طور كه پيش از اين گفتيم، به نظر مي رسد كه آنان نسبت به ظهور پيامبري نو ايمان نداشته اند. ليكن همواره اين مطلب را از يهوديان مي شنيدند و باتوجه به شرايط ويژه داخلي خود و جنگ هاي خسته كننده اي كه سال ها ميان اوس و خزرج وجود داشت و آنان را ضعيف و خسته كرده بود، براي تقاضاي كمك و پشتيباني از قبايل مكي به اين شهر قدم گذاردند و پس از برخورد با پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) و شنيدن گفته هاي ايشان و تطبيق آن با شنيده هاي خود درباره پيامبر جديد از يهوديان، فهميدند او همان كسي است كه يهوديان همواره نويد او را مي داده اند. بنابراين، از بيم آنكه مبادا يهوديان بر آنان پيشي گرفته و گردش جمع شوند و درنتيجه ريشه هاي تحليل رفته و ضعيف آنان گسسته تر شود و از ميان بروند، به پيامبر ايمان آورده و گرد او جمع شدند و به راستي در پيمان خود ثابت قدم بودند، چنانكه پس از هجرت آن را به اثبات رسانيدند.
11 . روايت شده كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) اسلام را بر آنان ارائه كرد و آياتي از قرآن را براي آنان خواند. در اين هنگام برخي از آنان به ديگران گفتند: اي قوم، به خدا سوگند او همان پيامبري است كه يهوديان به شما نويد مي دادند، پس هوشيار باشيد كه آنان از شما پيشي نگيرند. (نكـ : ابن اسحاق، همان).
12 . ابن اسحاق، همان مصدر.
13 . ابن اسحاق، همان مصدر، ج2، ص293
14 . ابن اسحاق، همان مصدر، ج2، صص308 ـ 294
166
زمان زيادي از اين پيمان نگذشته بود كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) به ياران خويش اجازه هجرت به مدينه را داد و خود در انتظار فرمان خروج از مكه ماند.(1) در آن هنگام، نخستين گروه از مهاجران، بيشتر بر قبيله بني عمرو بن عوف در قبا(2) فرود آمدند. از اين پس بود كه هجرت مسلمانان از مكه به مدينه آغاز شد و سپس رسول الله(صلي الله عليه وآله) در يك حركت سخت و دشوار و تحمّل اذيت هاي فراوان، به تنهايي و دور از خانواده، هجرت خويش را به سوي مدينه آغاز كردند و در قبا مورد استقبال اوس و خزرج قرار گرفتند. مسلمانان مدينه كه از اين پس نام انصار بر آنها نهاده شد، پيش از پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) ، از ديگر مهاجران به گرمي استقبال كرده بودند.(3)
ورود پيامبر(صلي الله عليه وآله) به مدينه در روز دوشنبه دوازدهم ماه ربيع الاول(4)مصادف با بيست و چهارم ماه سپتامبر سال ششصد و بيست و دو پس از ميلاد بود.(5)و(6)
پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) پس از استقرار در مدينه و بناي مسجد خويش، در اولين گام، نظامنامه شهر مدينه را تنظيم كرد. ايشان در اين راستا اساسنامه اي را ميان مهاجرين و مردم مدينه و نيز يهوديان ساكن در آن شهر، به صورت متن مكتوبي درآوردند و همه مسلمانان و يهودياني كه در آن عهدنامه، از ايشان نام برده شده، محتواي آن را پذيرفتند. در اين متن مكتوب تأكيد گرديده بود كه مسلمانان دين خود و يهوديان نيز دين خود را خواهند داشت. بر پايه اين نظامنامه، دين يهوديان رسميت يافت و اموال آنان محترم شمرده شد و در برابر، شرط هايي نيز براي آنان مقرّر گرديد.(7)اين نظامنامه اوّلين گامي بود كه تمامي شهروندان و ساكنان مدينه را گردهم آورد كه اين حركت، به دنبال همبستگي عمومي در زير لوا و فرماندهي يگانه و سياستي واحد بود.(8)
سپس رسول الله(صلي الله عليه وآله) با تأييد پروردگار متعال، ديد كه بهترين گام براي گسترش و نشان دادن قدرت اسلام در مدينه و نيز بالا بردن معنويات مسلمانان در ميان قبايل، روي آوردن به سريه ها است. در اين راستا، برخي سريّه ها را به سوي كاروان هاي قريش كه از شام به حركت درآمده بودند، گسيل داشت و در اين ميان با برخي از قبايل ساكن در پيرامون مدينه نيز پيمان هايي منعقد ساخت تا از او پشتيباني كنند.(9)
اين نقشه حكيمانه با دقت به مرحله اجرا درآمد و با توجه به تعداد اندك مسلمانان در آن زمان، پيروزي چشمگيري را نصيب آنان ساخت.(10)
اين گام تأثير فراواني در افزايش تعداد مهاجران به مدينه گذاشت. با پيروزي هاي پي در پي مسلمانان و نيز فتح مكه از سوي پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) ، سال نهم هجري به سال وفود يا سال ورود نمايندگان قبايل گوناگون در سرتاسر جزيرة العرب به حضور پيامبر(صلي الله عليه وآله)معروف گرديد. در اين سال نمايندگان مختلف از قبايل گوناگون، به حضور پيامبر(صلي الله عليه وآله)رسيده، ضمن اعلام مسلمان شدن خويش، فرمانبرداري و اطاعت خود را از مسلمانان اعلام مي داشتند.(11)و نيز تعداد بي شماري از قبايل گوناگون عرب به مدينه آمده و خواستار هجرت در كنار پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) و شركت در جهاد با وي بودند. سپس بخش هاي ويژه اي به عنوان محله هاي خاص در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سمهودي، وفاء الوفا، ج1، ص235
2 . ابن اسحاق، السيره، ج2، ص324
3 . ابن اسحاق، همان مصدر، ج2، صص326 و 347 ; سمهودي، همان مصدر، ج1، از ص235 به بعد.
4 . ابن اسحاق، همان مصدر، ج2، ص341 ; ابن خياط، تاريخ، ج1، ص12 ; ابن سيدالناس، عيون الأثر، ج1، ص225 (چاپ نخست، بيروت، 1977م).
. - HOH, P.M.; Cambrridge History of Jslem, vol, 1 (cambrrige, 1970), P.41.
6 . فاصله ميان پيمان عقبه تا هجرت پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) ميان هفتاد تا نود روز بوده است. در اين فاصله، اكثريت مسلمانان از مكه به سوي مدينه هجرت كردند كه در اين ميان برخي از آنان به سختي هاي فراواني در مكه دچار شدند. اغلب مهاجران در قبا نزد قبيله بني عمرو بن عوف سكونت گزيدند. ابوسلمه نخستين مهاجر در قبا بود. بعد از آن خاندان جحش و بسياري ديگر در قبا سكونت اختيار كردند. (ابن هشام، السيرة النبويه، ج2، ص471).
پس از مهاجرت مسلمانان به سوي مدينه، مشركان قريش و مكّيان به هراس افتاده و پيمان معروف خود را در مركز مشاورتي مكه (دارالندوه) ميان يكديگر منعقد ساختند كه براساس آن، تصميم گرفته شد چهل نفر از خاندانها و قبايل مختلف و سرشناس مكه در قتل رسول الله(صلي الله عليه وآله)شركت نمايند. از اين پس بود كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) تصميم به مهاجرت گرفت و به گفته ابن اسحاق اين آيه از سوره انفال در اين روز نازل شد: } وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا...{ .
يكي از نكات جالبِ هجرتِ رسول الله(صلي الله عليه وآله) رعايت كامل مسائل امنيتي است ; از آن جمله: گذاشتن امام علي(عليه السلام) در خانه براي گمراه كردن مشركان ; رفتن به جنوب مكه با اينكه مسير حضرت به سمت شمال بود، استفاده از عامر بن فهيره كه كار وي راندن گلّه گوسفندان از پشت سررسول خدا(صلي الله عليه وآله) بود تا جاي پاي آن حضرت محو شود و نيز استفاده از يك راهنماي مطمئن اما مشرك كه توجه كسي را جلب نكند. علاوه بر آن، حضرت راه پيمايي را شبانه انجام مي داد و روزها به استراحت مي پرداخت و مخفي مي شد. بنا به روايتي از ابورافع كه ابن عساكر آن را نقل كرده، علي(عليه السلام) مأموريت داشت حضرت را هنگامي كه در غار پنهان شده بودند، از نظر غذا و آب پشتيباني كند. راهنماي پيامبر(صلي الله عليه وآله)ايشان را از بيراهه به سمت يثرب روانه كرد و حضرت در دهه نخست ربيع الأول وارد قبا شدند. روز دوازدهم ربيع الاول مصادف با 24 سپتامبر 622 ميلادي كه برابر با دوم مهرماه بوده، پيامبر(صلي الله عليه وآله) به قبا رسيدند.
رسول الله(صلي الله عليه وآله) روز دوشنبه وارد قبا شدند و تا روز جمعه در آنجا ماندند. در برخي روايات گفته شده كه حضرت بيست و سه شب در قبا ماندند (انساب الأشراف، ج1، ص263) و اين توقف براي رسيدن حضرت علي و حضرت زهرا(عليهما السلام) و ساير افراد خانواده بوده است. درجريان استقبال از پيامبر(صلي الله عليه وآله) مسلمانان كه شامل انصار نيز مي شدند، همگي به طور مسلح از آن حضرت استقبال كردند (طبقات الكبري، ج1، ص233) و اين، احتمالاً بدين جهت بوده كه مردم مدينه دفاع از ايشان را در عقبه دوم تعهد كرده بودند. زماني كه پيامبر(صلي الله عليه وآله)وارد قبا شدند، استراحتگاه خود را منزل كلثوم بن هدم قرار داده و ديدارهاي خود را در منزل سعد بن خيثمه تشكيل مي دادند. از آنجا كه سعد مجرد و عزب بود، همه جوانان مهاجر عزب در خانه وي گرد آمده بودند و خانه وي به دار العزاب مشهور شد. در اين هنگام عمار بن ياسر براي آن حضرت سايه باني ساخت تا زير آن استراحت كرده و نماز بگزارد و سپس پيامبر(صلي الله عليه وآله) مسجد قبا را ساخت. از اين رو وي نخستين كسي بودكه مسجدي براي عموم مسلمانان ساخت. (سيره حلبيه، ج2، ص55 ; وفاء الوفا، ج1، ص250 ; سبل الهدي و الرشاد، ج3، ص380).
سپس حضرت رو به سوي يثرب گذاشت و در جايگاه كنوني مسجد النبي فرود آمد.
7 . ابن اسحاق، مصدر پيشين، ج2، ص348
. - HoH; o. cit vol. 1. p. 41
9 . واقدي، المغازي، ج1، از ص9 به بعد (چاپ آكسفورد).
10 . خداوند در قرآن مي فرمايد: } وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي اْلأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ...{ ; «به خاطر بياوريد هنگامي را كه شما در روي زمين، گروهي كوچك، اندك و زبون بوديد ; آنچنان كه مي ترسيديد مردم شما را بربايند!...» (انفال: 26).
11 . ابن اسحاق، السيره، ج4، از ص985 به بعد.
167
اختيار آنان قرار داده شد.(1)
* پي نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . سمهودي، وفاء الوفا، ج2، از ص757 به بعد.