متن کامل

بخشی از سفرنامه ملارحمت الله بخارایی است که در سال 1303 ق به مکه سفر کرد. این منتخب، تنها بخش مکه و مدینه است. بخش های دیگر آن مربوط به عراق و مشهد است. ... ملارحمت الله عاشوری بخارایی در سال 1303 ق از بخارا عزیمت حج کرد. مسیر وی از بخارا به مشهد

بخشي از سفرنامه ملارحمت الله بخارايي است كه در سال 1303 ق به مكه سفر كرد. اين منتخب، تنها بخش مكه و مدينه است. بخش هاي ديگر آن مربوط به عراق و مشهد است. ...


ملارحمت الله عاشوري بخارايي در سال 1303 ق از بخارا عزيمت حج كرد. مسير وي از بخارا به مشهد و سپس رفتن به سمت درياي خزر، عبور از آن، رفتن به بادكوبه و سپس استانبول و از آنجا با كشتي به جده بود. بازگشت وي از راه جبل، از طريق راه مدينه به عراق بود كه ابتدا وارد كربلا و سپس نجف و كاظمين شده و از راه ايران به مشهد و عزيمت به بخارا بود.

وي از اهل سنت اما عاشق اهل بيت است و درعين حفظ معتقدات مذهبي‌اش دلبسته امامان به ويژه حضرت رضا عليه السلام است.

در اينجا به مناسبت اين ايام كه ايام حج است، بخشي از سفرنامه وي را با عنوان «غرايب الخبر في عجائب السفر» (كه متن كامل آن را در كتاب «پنجاه سفرنامه حج قاجاري» ـ زير چاپ ـ عرضه خواهم كرد) تقديم مي‌كنم.

بخشي را كه انتخاب كرده‌ام از ورود به «جده» تا انتهاي زيارت مدينه است.

 جدّه مباركه

جزيره‌اي است بر ساحل درياي شور، عمارات رفيعه و مساكن منيعه دارد و قبر مبارك حضرت امّ البشر جناب حوا ـ سلام الله عليها ـ كه در بيرون شهر جدّه سيصد قدم تقريباً واقع است. از دروازه مسمّي به باب مكه بيرون رفته به زيارت آن حضرت مشرّف شديم. طول قامت مبارك آن جناب سيصد ذرع است كه بعضي از رفقا سنجيده بودند و از جانب سر و سينه صورت مرقد نموده‌اند. مرد و زن بسيار به جهت اخذ نذورات و صدقات در آنجا نشسته‌اند. بعد از فراغ از زيارت، در بازگشت از دروازه مدينه داخل شده، به منزل آمديم.

شهر جدّه سه دروازه دارد: اوّل دروازة مكه، دويم دروازة مدينه، سيم دروازة يمن. و اين ولايت، بندري بسيار بزرگ از جانب چين و هند و دمشق و بين المقدس و اسلامبول و مصر، بسيار متاع و اجناس لطيفه مي‌آيد و معدن يسر اينجاست، و صدف هم كثرت دارد و رسته و بازارهاي آراسته دارد. ماهي‌هاي غريبه الوان وملخ مي‌خورده كه به صورت ماهي بچه بسيار است و ميوه اين ولايت از مصر و طايف مي‌آيد. ميوة موجود حالي انار و انجير و انگو و تربز و شفتالوست [55] و از سبزي‌ها بادنجان و گندنا[1] و از اينجا تا يمن به جهاز دو سه شبانروز است و تا بمبئي چهارده روز و تا مكه معظمه دوازده فرسخ و تا مدينه از راه ينبوع پنج شبانروز و تا شام شانزده روز از راه بهرود [بيروت] به جهاز آتشي شش روز بوده.

و كجاوه كرايه نموده اوّلا زيارت حوا ـ رضي الله عنها ـ نموده، بعد از اداي عشائين، عازم راه مكه معظّمه شديم.

در عرض راه اعراب بني هذيل بودند كه در راه برآمده، خرما و روغن و انار آورده مي‌فروختند. قافلة حاج به شوق تمام لبيّك زنان راكب شتران شده، عازم مكه شدند و اعراب جمّال به آهنگ حجازي اشعار عربي و حدي مي‌خواندند و آن لحني است مخصوص جمّالان به جهت راندن شتر مي‌خواندند و الحق بعد از خواندن حدي، شتران به هروله تمام رفتار مي‌نمايند و متأثّر مي‌شوند. و اشعاري كه به جهت حدي مي‌خوانند، در بحر بسيط و مديد است كه به زودي انقطاع ندارد و در عرض راه اندك باد سموم وزيد كه طبايع از آن متأذّي و متأثّر مي‌گرديد. رفقا را به حفظ دهان و بيني امر فرمودم. و اكثر مردم بي‌طاقتي مي‌كردند.

شخصي از حجّاج بغدادي كه بيست و يك حج نمودن را ادعا داشت، گفت اين كوه باريك كه در نظر مي‌آيد، از محال بلاد يمن است و چاه برهوت كه در بارة ارواح دوزخيان مسطور است در اين كوه است. همه وقتي از مقابل اين كوه همين باد اهتز [كذا] دارد. و باري خود من هم در همين مقام از وزيدن باد سموم مشرف بر موت گرديده، بيهوش افتادم تا بعد از نصف شب همان روز به افاقه آمدم. العهدة علي الراوي.

ورود به مكه

القصه يوم پنج شنبه بيست و پنجم ذي قعده جاشتگاهي داخل بلدة مباركة مكه معظمه ـ زادها الله شرفا - صحيحاً و سالماً مصحوب رفقاي بخارايي گرديده، جناب خداوند را شكر بسيار نموديم و اعمال عمرة تمتّع را مع ساير افعال به جاي آورده مُحل كرديم.

[فضايل مكه مكرمه در آيات و روايات اسلامي]

مكة مكرّمه شهري است مبارك و خداوند عالم در چند جاي قرآن آن را ستايش نموده و احاديث بيشمار در فضيلت آن و سكونت در آن وارد شده، و موافق حديث نبوي پانزده جاي در مكه محل استجابت دعاست. و نام اصلي اين شهر بكّه است و انبياء سلف نيز به فضيلت آن معترف و در بارة آن دعا نموده‌اند.

و بعضي گفته‌اند كه بكه نام موضع خانه است و مكه اسم مجموع اين شهر است و در همه قطعات زمين از اين شهر مبارك‌تر زميني نيست. و دحو الارض نيز از زير كعبه معظّمه شده و هيچ پيغمبري نيست كه در اينجا نيامده باشد و به حديثي سيصد و هفتاد پيغمبر در زير حجر اسماعيل ـ عليه السلام ـ كه متصل به كعبه است، مدفونند. [57] و در وقتي كه حضرت پيغمبر ـ عليه السلام ـ از مكه به مدينه طيبه هجرت نمود، چون به موضع حزوره كه بيرون مكه است [رسيد] روي مبارك به جانب كعبه و مكه نمود و گفت: اي مكه! قسم به خدا كه تو دوست‌ترين شهرهاي خدايي به سوي من و تو بهترين زمين‌هايي نزد خداوند، و به درستي كه تو بهترين بقعه‌هايي در روي زمين. و اگر مشركين مرا بيرون نمي‌كردند، من از تو هرگز بيرون نمي‌شدم.

و در حديث ديگر آمده كه هر پيغمبري را كه قومش تكذيب مي‌نمودند، بيرون مي‌شد از ميان ايشان، مي‌آمد به مكة معظمه و هيچ پيغمبري نبود كه نمي‌گريخت از قومش مگر آن كه مي‌آمد به مكه و تا وقت اجل خدا را در اينجا عبادت مي‌كرد.

و در حديث ديگر سيصد پيغمبر در اطراف خانه كعبه آسوده‌اند و هفتاد پيغمبر ميان ركن يماني و حجر الاسود خوابيده‌اند. ايشان را گرسنگي و ...[2] هلاك نموده. و قبر حضرت اسماعيل پيغمبر و مادرش هاجر در حِجر و تحت ميزاب واقع شده. و قبر حضرت نوح و هود و شعيب و صالح ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ ميان زمزم و مقام است و موافق حديث، هر حسنه‌اي در مكه، برابر صدهزار حسنه و يك نماز معادل صد هزار نماز و روزة يك روزه برابر صد هزار روزه و صدقه يك درهم موازي صد هزار درهم و يك ختم قرآن در اين بلدة طيبه برابر صد هزار ختم قرآن و هر عمل خير كه در اين شهر مبارك نمايند برابر صد هزار در شهرهاي ديگر است و همه انبيا و اصفيا و اتقيا و ابدال و شهدا‌ء و صديقين و صلحا و علما و زهاد و جميع اخيار و نيكان از زمين مكه محشور مي‌شوند. ودر ان روز ايمن باشند از عذاب خداوندي و يك روز بودن در حرم خداوندي افضل است از صيام و قيام تمام دنيا كه در بلاد ديگر باشد. و هر روزي صد و بيست رحمت از جانب خداوندي به مكه نازل مي‌شود. شصت رحمت از آن به جهت طواف كنندگان و چهل رحمت از آن به جهت نماز گزارند‌گان در مكه و بيست رحمت ديگر به جهت نظركنندگان به سوي كعبه و نظر به سوي كعبه امان است از نفاق، و عبادت [است].

و نيز آن حضرت ـ صلي الله عليه و [آله و] سلم ـ فرموده كه هر كه نظر كند به سوي كعبه از روي ايمان و طلب مزد، بيامرزد خدا گناهان ماتقدّم و آينده او را و روز قيامت محشور گردد در حالتي كه ايمن باشد و درهاي بهشت همگي به جانب مكه گشاده است. يك در از تحت ميزاب، يعني ناودان و يك در نزد ركن يماني، و يك در نزد حجر الاسود و يك در از پشت مقام ابراهيم، و يك در نزد زمزم و يك در بر كوه صفا و يك در نزد ملتزم[3] است و يك در بر كوه مروه. و داخل نمي‌شود كعبه كسي مگر به رحمت خدا [59] و بيرون نمي‌شود كسي مگر به مغفرت خدا.

پانزده موضع در مكه كه دعا در آنها مستجاب است اوّل از آنها درون خانه كعبه و تحت ميزاب و حجر الاسود و نزد ركن يماني و نزد مقام و نزد حجر اسماعيل و نزد ملتزم و نزد زمزم، و نزد مروه و نزد صفا[4] و ميان صفا و مروه و ميان ركن و مقام و نزد مني و نزد عرفات و نزد مشعر الحرام.

دعاي در اين موضع متبرّكه غنيمت است و اين داعي محقر مسوّد رقيمه در باره هر كسي خواستم الحمد الله كه دعا نمودم و زيارت كردم.

و در حديث است كه شخصي كه مساس كند حجر الاسود را بيرون مي‌آيد از گناهان مثل روزي كه از مادر متولّد شده.

و در نماز خواندن در مقام ابراهيم و تحت ميزاب و در حول كعبه نيز همين حديث مذكور وارد شده.

و كسي كه طواف كند خانه را، گويا عرش خدا را طواف نموده. و آن حضرت فرموده: حجر الاسود دست خداست در زمين. او مصافحه مي‌كنند خدا به حجر هر كس را كه خواهد از بندگانش.[5] و حجر الاسود و مقام ابراهيم هر دو مي‌آيند در روز قيام. هر كدام از اينها مثل كوه ابوقبيس و اين هر دو را چشم‌ها و زبانها و لب‌ها باشد كه شهادت دهند به جهت كسي كه رسيده باشد و زيارت نموده باشد ايشان را.

و در حديث ديگر از حضرت ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ منقول است كه مر خداوند راست لوحي است از ياقوت سرخ كه نظر مي‌كند هر روز در آن لوح، دو صد و شصت نظر. يك صد و سي نظر رحمت و يك صد و سي نظر عذاب. اوّل نظر رحمت كه مي‌كند به جانب اهل حرم كعبه مي‌كند. پس شخصي را بيند كه نماز مي‌خواند، مغفرت مي‌كند گناهان او را، و كسي را كه در طواف بيند و كسي را كه در مقابل كعبه نشسته بيند. پس ملائكه عرض مي‌كنند الهي ناآمرزيده نماند احدي مگر كساني كه در خوابند. خداوند عالم فرمايد كه كساني كه در اطراف خانه من خوابيده‌اند ايشان را نيز ملحق سازيد به آمرزيده شدگان.

و در حديث ديگر آن حضرت فرمود كه هر كه طواف كند در اطراف خانة خدا، بلند كند خدا از براي او در بهشت به هر قدمي هفتار هزار درجه و عطا كند او را هفتاد هزار حسنه و عطا كند او را شفاعت هفتاد هزار نفر، از هر كسي كه او خواهد از اهل بيت و دوستانش.

و هفتاد هزار نفر ملائكه در اطراف كعبه‌اند كه همه وقتي به جهت طواف كنندگان طلب مغفرت مي‌نمايند و ملائكه سه گروه را مصافحه مي كنند: غزا كننده در راه خدا، و نيكي كننده به پدر و مادر و طواف كننده كعبه. و هر كه وصيت نمايد كه به جهت او حجّي نيابت كنند، خواوند سه حج را در نامه عمل او نويسد و هر كه به جهت پدر و مادر حج كند، ثواب و حج نويسند، و هر كه به جهت شخصي متوفّا از غير وصيت [61] حجّي بنمايد يك حجّ از براي او و هفتاد حج از براي شخص حج كننده كتابت كنند. و فرمود آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله و سلم ـ هر كه طواف كند خانه كعبه را در ايّام تابستان كه بسيار [گرم] باشد و سرش برهنه باشد و حجر الاسود را ببوسد در طوفي از غير اين كه اذيّت رساند كسي را و سخن نگويد مگر به ذكر خدا، باشد مر همون شخص را به هر قدم كه بر مي‌دارد يا مي نهد، هفتاد هزار حسنه، و محو كرده شود از نامة عمل او هفتاد هزار بدي را و بلند گردانيده شود به جهت او هفتاد هزار درجه، و فضيلت حج پياده بر حج سواره، مثل ماه چهارده است بر ستارگان.

و نوشتن اين چند حديث مبارك نبوي ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در فضيلت مكه معظّمه و اعمال آن از جهت تشويق طالبان مناسب نموده، لهذا مشتي از خرواري و قطره‌اي از دريا باري كتابت نموده شد.

وصف مكّه مكرمه

القصّه شهر مكّه اشرف بلاد است در ميان كوهها واقع شده. عمارات اين بلده همه از سنگ تا پنج شش آشيانه است. اكثر اين عمارات از شرفاي مكه است كه در وقت حكومت خود بنا نموده، مشتمل بر بيوت متعدّده كه در موسم حج به حجاج كرايه مي‌گزارند و از اين ممر مداخل كلّي عايد روزگار ايشان مي‌گردد. و در حين عبور ازاسواق و رساتيق او بوي خوش مثل عطر و مشك به دماغ مي‌رسد.

صفا و مروه دو كوه است و ميانه او رسته بازار عطاران و بعضي كسبه‌هاي ديگر، مثل صرافي و ميوه‌فروشي و غير آن نيز هست. و اين دو كوه متبرّك از شعائر خداوندي‌اند بر يمين و يسار مسجد الحرام افتاده و مسافت ميان اين دو كوه تقريبا هفتصد يا هشتصد قدم مي‌باشد. و رسته مذكور يك طرف به مسجد الحرام اتصال دارد.

و مسجد الحرام مثل مسجد جامع بخاراست و حرم كعبه در وسط مأذنه‌اي است كه در وسط جامع بخارا است و جانب شرقي خانه، مقام حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ است كه ركن شافعي آنجاست و جانب شمالي كعبه ركن حنفي است و بر طرف غربي، ركن مالكي و بر طرف جنوبي ركن حنبلي است.

اما ركن شافعي و حنفي در عمارت و زينت مقدّم است و هر كدام از اركان اربعه از مذهب خود امام و مأموم دارند. روز جمعه امام حنفي امامت كرد. همه مقلّدين مذاهب ثلاثه به او اقتدا نمودند و در نمازهاي پنج گانه ائمه اربع به نوبت امامت مي‌نمايند.

درهاي مسجد الحرام

چهل عدد است. هر كدام نامي دارد. مثل باب ابراهيم و باب نبيّ و باب السلام و باب عباس و باب علي و غيره. و اين ابواب چهل گانه را به اطراف مسجد الحرام گردش نموده شمرده شد.

و عدد ستون‌هاي مسجد الحرام [63] چهار صد و دوازده ستون است. از جانب مغرب يك صد و بيست و پنج ستون، و از طرف جنوبي نود و چهار و از طرف شرقي يك صد و هژده و از ناحيه شمالي هفتاد و پنج عدد است و بلندي و اطراف خانه از هرگوشه دوازده و نيم گز است.

روز اوّل حجاج وارد اين شهر مي‌شوند به همان حالت مُحرمي، از در باب السلام كه بازار كتاب فروشي است، داخل مي‌شوند و جماعت مُطوّفين كه به اصطلاح عامه، دليل مي‌گويند راهبري نموده، از طاق بني شيبه كه مقام ابراهيم ـ عليه السلام ـ در آنجاست برده از نزد حجر الاسود ابتداي شوط مي‌كنند و در هر شوط كه به حجر الاسود مي‌رسند، حجر را مي‌بوسند و اگر ممكن نشد، دستي بر آن مي‌رسانند و اگر از كثرت اذحام اين هم ميسّر نشود از دور اشاره مي‌كنند و دعاهاي مخصوصي دارد كه مي‌خوانند تا هفت شوط تمام شود. و بعد از آن از جميع اشياء كه به واسطة‌ احرام، حرام شده بود، مُحل مي‌گردد.

و تفصيل اعمال و عمره در مناسك مذكور است. بنابر آن، اكتفا نموده شد.

و درِ خانة كعبه مقابل مقام است، در محاذات مي‌افتد و بلندي آستانه خانه كعبه از قامت آدم زيادتر است، و درون خانه كعبه سه ستون دارد از صندل.

زيارت درون كعبه

شبي از شبها كه ليلة القدر در سعات دنياي من با آن برابري و همسري نداشت، به دستياري موهبت جناب اقدس الهي، مشايخ حرم اذن دخول داد[6] و نردباني آورده گذاشتند. از آن بالا شده روي خود را بر آستانة مبارك و در خانه ماليده، مشرّف بر دخول گرديديم و به چهار ركن خانه، چنان چه رسم است، و هر ركني دو ركعت نماز خوانده، شكرانه بسيار كرده در حق احبّاء و اصدقاء دعاي فراوان نمودم. و در ركن عراقي كه از طرف حج اسماعيل است، دري است كوچك از درون خانه كه آن را باب التوبه خوانند و مقابل درخانه كعبه، سنگي بر ديوار درون خانه نصب است. از دليل حرم سؤال كردم. فرمود: اين محل تولّد امير المؤمنين علي بن ابي طالب است. و پشت آن كه غربي خانه است، مسمّي است به مستجار كه در شوط هفتم، حجاج سينه خود را بر آن ديوار ماليده، طلب مغفرت و قضاء حوايج مي‌نمايند و ديوار‌هاي خانه سنگ است. بر روي آن پرده‌ها كشيده‌اند و درِ خانه كعبه از طلاست.

القصه به قدر يك ساعت در آن منزل مبارك بوده، بعده با ديده‌هاي پرآب و سينه‌هاي خراب فروز آمديم و از هر طرف مسجد الحرام كه ابواب معهوده دارد، هر كدام به جانب رسته‌هاي بازارها گشاده مي‌شود.

[باز هم در وصف مكه]

و در بازار مكه نفايس امتعه و اقمشه اقاليم سبعه موجود است و بسيار ارزان هم مي‌باشد. چنانچه نيمچه‌هاي[7] كبود خطائي اعلا كه در خوبي آن [65] هرگز به بخارا ديده نشده؛ پنج‌ تَنگه بخارا است و به قدر دو چاريك شكر در مكه و مقدار دو نيمي برنج و يك زيره پشاوري اعلا پنج تنگه و همچنين از وجه ظروف و فروش كه ذكر آنها موجب تطويل است.

و از خواص اين بلدة طيّبه آن است كه در تابستان پشه و كيك و شپش نمي‌باشد و مار و عقرب كم است و ضرر نمي‌رساند. اگرچه روز اين ولايت كم است، اما شبهايش هواي جانفزاي دلگشاي خوب دارد. و در اين روزها طوايف حجّاج و زوّار از شامي و مصري و مغربي و هندي و رومي و خراساني و تركستاني و يمني و جاوه‌اي و حبشي، چنداني هجوم آورده بودند كه استلام و مساس حَجَر ممكن نشده، اكثر به اشاره اكتفا نموده، زيارت مي‌كرديم. ودر اسواق و كوچه‌هاي مكه خصوصاً راسته ميان صفا و مروه كه رسته عطاران و صرافان است از هجوم هوادج و محامل عبور و مرور مردم تعسّر و تعذّر تمام داشت. همه مشغول تلبيه و تكبير و دعا و ذكر بودند و بلاتشبيه محشر اصغر مشاهد بود كه با سر و پاهاي برهنه، لنگي احرامي به بدن شبيه كفن به بدن كشيده گريه و زاري و تضرّع مي‌نمودند و از رؤيت اين حالت غريبه احوال آدمي بر هم‌ مي‌خورد و به گمان كس چنين مي‌رسد كه ملائكه آسمان و جنّيان و همه كوه و صحرا و زمين و آسمان نيز در تلبيه و تكبير موافقت مي‌نمايند و درهاي آسمان و فيوضات غيرمتناهيه حضرت ايزد منّان گشاده و باز گرديده. و در اين شهر اكثر مردمان مسافر بلاد ديگر توطّن و اقامت دارند و عرب محض كمتر دارد. از بخاري و خوقندي و هندي و غيرهم. و از مردمان بخارايي كه شناسايي و آشنايي سابق داشتند بسياري را در اينجا ديده شد.

زيارت قبرستان معلات

روز يكشنبه بيست و هشتم ذي القعدة الحرام، يا هفتم سنبله، به عزم زيارت جنّت معلّي كه قبرستان بزرگ مكه، به مقابر بني‌هاشم و غيرهم رفته، از مشاهير و اشراف صحابه حضرت عبدالرحمان بن ابي بكر الصديق ـ رضي الله عنه ـ كه در عرض راه به طرف دست راست مي‌افتد، زيارت نموديم. و از آنجا به زيارت جناب خديجه كبري، صدّيقة عُظمي حرم محترم حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ مشرّف شديم، و از آنجا به زيارت آمنه خاتون مادر حضرت رسالت پناه ـ صلّي الله عليه و‌آله ـ و از آنجا به مشهد عبدمناف و عبدالمطلب كه هر دو در يك خانه آسوده‌اند، و از آنجا به روضة‌ ابوطالب پدر حضرت امير المؤمنين  اسدالله الغالب رفتيم. و همگي را زيارت كرده، دعا و فاتحه نموديم. و در حق دوستان و التماس دعا كنندگان دعاي فراوان كرديم.

و از آنجا زيارت ساير اموات قبرستان مذكور را كرديم و اين مشاهد مشرّفه، مزار و مطاف همه مردم است، همه آراسته و مزيّن خصوص مشهد متبرّك حضرت خديجه كبري ـ رضي الله عنها [67] و آمنه خاتون و ابوطالب.

[درباره ايمان ابوين پيامبر (ص) و علي (ع)]

و مشايخ بسيار از مرد و زن به جهت اخذ نذور و تعليم زيارت در هر كدام از اين مزارات نشسته و در باره پدر و مادر حضرت رسالت پناه و اميرمؤمنان معتقد و اقرار به ايمان و فضائل ايشان دارند، و قول به انكار فضيلت ابوَين جناب پيغمبر را الحاد و زندقه مي‌دانند.

و آنچه در فقه اكبر از اين وجه به حضرت امام اعظم ابوحنيفه ـ رحمه الله ـ ‌منسوب است تحاشي كلّ دارند و اين سخن را كه انكار پدر و مادر آن حضرت است، از مقالات ابي حنيفه بخاري مي‌دانند كه او كه او نيز كتابي مسمّي به فقه اكبر تصنيف نموده و منشأ اين اشتباه را از اشتراك اسم مصنّف و اشتراك در اسم كتاب مي‌دانند.

و اين حقير نيز در سالف ايام رساله‌اي به همين مضمون به [نام] يواقيت از تأليفات علماي اهل سنّت و جماعت ديده بودم كه در آن كتاب مستطاب، انكار اسلام ابوين آن حضرت را كفر صريح و سبّ قبيح دانسته و ادلة عقليّه و نقليّه بر آن اقامه نموده، و اشتباه مذكور را به ملاعلي قاري هروي نسبت داده و تخطئه بسيار كرده و بعضي بليّه كه بر او وارد شده از همين سوء ادب دانسته و الله اعلم بحقيقة‌ الحال و المقال.

و روز سه شنبه اوّل ماه ذي الحجّه رفتيم به زيارت منزل مبارك حضرت رسالت پناه ـ صلّي الله عليه و آله و سلم ـ در دامنة كوه ابوقبيس نزد راسته خرده فروشي واقع شده، و مولد و منشأ آن جناب بوده و در آنجا خانه‌اي است كه منزل جناب خديجة كبري و مولد حضرت فاطمه زهرا ـ رضي الله عنهما ـ و سالها آن حضرت با جناب خديجه در آنجا بوده و آن محله را سوق الليل نيز مي‌نامند، و در يك خانة ديگر حجرة طاهره حضرت عايشه صديقه ـ رضي الله عنها ـ است زيارت نموده شد، و ميان اين دو حجرة طاهر مذكوره، ديواري حايل است و همين كه شخص از در مي درآيد به هر دو حجره راه دارد، و حجرات ديگر معلوم نيست.

و در اينجاي جاي دست آس حضرت فاطمه ـ عليها السلام ـ  و جاي وضوي حضرت ختمي مآب ـ عليه السلام ـ و هر كدام قدري عمق دارد. مثل چاهي كوچك، و به قدر يك ذرع عميق است و هر كدام از اينها صندوقه كرده‌اند كه هر كس كه ارادة زيارت دارد خوابيده، سر خود را در آنجا درآورده زيارت مي‌كند. و اين داعي هم الحمد لله به اين دولت عظمي مشرّف گرديدم و از آنجا رفتيم به محله مذكوره به خانه ابوطالب كه مولد مبارك حضرت اميرالمؤمنين را به اينجا هم نسبت مي‌دهند، زيارت نموديم و از آنجا رفتيم در منزل مبارك حضرت ابي‌بكر صديق ـ رضي الله عنه ـ و دوكان بزّازي آن جناب زيارت كرده شد. ودر اين منازل شريفه و مشاهد منيفه اشخاص بسياري زيارت نامه [69] خوان و نذر مي‌گرفته كه از مرد و زن نشسته‌اند و بسيار مزيّن و آراسته.

و روز پنج شنبه سيم ماه ذي الحجه به زيارت مسجد بلال حبشي كه در بالاي كوه ابي‌قبيس واقع شده رفتم. و اين مسجدي است كه در ابتداي اسلام به فرموده آن حضرت، بلال در آنجا اذان مي‌گفت و جناب پيغمبر ـ عليه السلام ـ در آنجا نماز و عبادت مي‌نمود. بعد از فراغ از نماز و دعا در اين مسجد، رفتيم به موضع شق القمر كه به استدعاي ابي جهل و كفّار قريش به دعاي حضرت، ماه آسمان دو نيم شد و اين موضع نيز در بالاي كوه مذكور است و فاصله ميان مسجد بلال و اينجا تقريبا يك صد و پنجاه قدم راه است و راه كوه ابي‌قبيس برآمدنش صعوبت دارد و مثل زينه مي‌برآيد، و اين كوه متصل است به كوه صفا كه از اين طرف هم زينه خورده، به ابي‌قبيس مي‌برآيد و منزل شرفاي بني‌شيبه كه كليدار خانه‌ كعبه‌اند به كوه صفا متصل است و عمارت رفيع كوه صفا و مروه از كثرت اتصال عمارات نامعلوم است و به سوق الليل كه محلة آن حضرت است و مولد آن جناب، پيوسته است.

در روز سه شنبه هشتم ذي الحجه يوم الترويه، بعد از اداي ظهرين احرام حج تمتع و غسل كرده روانه مني شديم. بعد از طي يك فرسخ راه تقريباً به مني رسيديم. از مكه معظمه تا اينجا عمارات انقطاع ندارد. راه آباد است و در اينجا مسجد خيف است كه از جمله محال پانزده‌گانه استجابت دعاست.

در باره حضرت پادشاه دين پناه حاكم بخارا كه حامي بيضة اسلام و شريعت حضرت خير الانام است، دعاها نموده شد. اين شب را در مني بوده، نماز صبح را به مسجد مذكور خوانده، بعد از طلوع شمس راهي گرديده، پس از طي نيم فرسخ راه به مزدلفه رسيديم كه مشعر الحرام است و در آنجا فروز نيامده، بعد از طيّ نيم فرسخ بيشتر به كوه عرفات رسيديم كه در عرض راه طايف افتاده.

[قنات زبيده]

و عرفات كوهي است خُرد، اما اطراف آن جبال شامخه بسيار است و آبي كه زبيده خاتونزوجة هارون رشيد از طايف به عرفات و از اينجا به مكه معظمه برده، از غرايب امور است. به اين قسم كه جويي سنگين حفر نموده از طايف آب را به عرفات آورده، بالاي آن را پوشانيده، و هرجا هرجا، به قدر چهل قدم، پنجاه قدم، سر آن را گشاده، دهان آن را مثل چاه‌هاي بخارا به گچ و سنگ برآورده‌اند. آب مذكور در نهايت عذوبت و لطافت مي‌باشد. ودر زير كوه عرفات حوضي سنگين مرتّب نموده‌اند كه از آب مذكور در آن مي‌ريزد و هر طرف از حوض مذكور را زينه‌هاي سنگين برآورده‌اند كه حجّاج از آن آب بر خود [71] ريخته غسل مي‌كنند. و جوي مذكور نيز از زير عرفات جريان دارد كه نيز بعضي مردم درآمده، غسل مي‌كنند و بعضي مردم بر سر مي‌ريزند.

حكايتي كه در خصوص كندن اين نهر كرده‌اند شنيدني است و آن چنان كه شبي زبيده خاتون در خواب ديد كه مردمان بسيار از مشرق و مغرب عالم در جايي مجتمع شده، هر كدام از ايشان با او جماع و وقاع مي‌نمايند. از مشاهده اين احوال غريب، هول عظيمي بر او طاري كرده، از خواب بيدار شد. كنيزي داشت كه مَحرم اسرار بود. به خلوت طلبيده صورت خواب را با او تقرير كرد و گفت: برو به خدمت حضرت موسي بن جعفر كاظم و اين خواب را به خودت نسبت بده و تعبير آن را از آن جناب بپرس. كنيزك آمده، خواب را عرض كرد كه يابن رسول الله چنين خوابي ديده‌ام و از دهشت اين خواب ناصواب، آرام و قرار از من رفته. از براي خدا تعبير خواب مرا بيان نما.

آن جناب تبسّمي نموده فرمود: ‌هيهات! كسي در اين روزگار به جز زبيده خاتون رتبة ديدن اين خواب را ندارد. برو به خاتون خود بگو كه تعبير خواب تو اين است كه بقعة خيري بر دست تو بنا خواهد شد كه اهل شرق و غرب عالم از آن منتفع شده، به فيض برسند.

چون خواب را بيان كرد زبيده فرمود: الله اكبر، اشهد أنّهم ذريةً بعضهم من بعض. پس عريضه نوشت كه مي‌خواهم كه بناي بقعه مذكوره به تعيين و ترجيح شما باشد و به كدام امري كه شما اشاره فرماييد به آن اقدام نمايم.

آن جناب فرمود:‌ طايفة حجاج در مكه به جهت كمي آب عُسر و حرج دارند. بفرما تا از طائف تا عرفات و از آنجا تا به مكه نهري احداث كرده، آب را جاري نمايند كه هيچ خيري جاري، به اين نمي‌رسد. از آن وقت بنابه فرمودة امام همام نهر مذكور تا به حالا جريان دارد كه اندارس و انطماسي به حال آن را نيافته، و همه اهل حاج ببركت انفاس طيّبه آن بزرگوار، سلاله ابرار و برگزيده اولاد حضرت رسول مختار از آن بهره مند و سيراب.

 و محمل‌هاي امير شام و مصر و اسلامبول كه به جناب حضرت پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلم ـ نسبت مي‌دهند در عرفات، به نهايت تجمّل و زينت برپا كرده ‌بودند و بعضي از آنها را به حضرت ام المؤمنين جناب عايشة صديقه منسوب مي‌دانند.

 و همه خلايق مشغول دعا و گريه و زاري و تضرّع بودند و در صلات ظهر چند عدد توپ را از سه موضع عرفات به صدا و غلغله درآوردند به جهت اعلام وقت نماز و خطيبي بعد از اداي نماز، خطبه‌اي مشتمل بر احكام و آداب اعمال و ساير مناسك برخواند.

الحاصل امروز [73] به عرفات وقوف نموده، وقت نماز عصر نزديك به غروب طايفة حجّاج خيمه‌ها و محملها را بار كرده، به جانب مشعر الحرام روانه شده، بعد از يك ساعت تقريبا به مشعر فروز آمدند. شب در آنجا بيتوته نموده، بعد از طلوع شمس، روانه مني گرديديم. و بعد از يك ساعت به مني نزول كرده، به اعمال رمي جمره و قرباني و حلق و تقصير مشغول گرديديم. بنابر شدّت حرارت هوا رفتن به مكه را امروز موقوف داشته، صباح روز جمعه مراجعت به شهر مكه نموده، اعمال طواف را به جا آورده، به جهت بيتوته در شب باز رجوع به مني كرديم. و اين شبها در مني عمله شامي و مصري و رومي و اعراب حرم از هر طرف آتش‌بازيها از موشكها و مهتابي [به هر] طرف مي‌نمودند. و سيد عون الدين شريف  كه الحال امير و سلطان مكه است و زمام مهام اهالي حرمَين شريفَين مع حوالي و حواشي آنها به قبضة اقتدار و اختيار او محوّل و مفوّض است با نقاره و طبل و ناي و عسكريه نظام و اسبهاي جنيبت و شتران و قاطران مزيّن و مرصّع در نهايت تجمّل به جهت بعضي اعمال مثل رمي جمره و نماز به مسجد خيف بيرون آمده، به درون محفّه زرنگار نشسته و چتري از اين مرصّع بالاي سر او داشته بودند. مردم به جاي سلام اعراب، دست بر سر گذاشته دعا مي‌نمودند و او هم دستي بر رو مي‌گذاشت ودر حين رمي جمره عقبه، ميرزا بديع مدرّس بخاري ولد ميرزا عنايت الله مخزوم كه همراه والد خود به زيارت آمده بود، بي‌تاب شد. تا رسيدن به منزل، داعي حق را لبيّك اجابت گفته در مني مدفون شد در پشت مسجد خيف. رحمة الله عليه.

و روز جمعه لباس خانه كعبه را كه خليفه فرستاده بود پوشانيده، لباس كهنه او را شُرفا و خدّام حرم قطعه قطعه نموده به مردم فروختند.

و روز چهارشنبه شانزدهم ذي الحجه حاجي عبدالشكور بخاري بعد از فراغ اعمال حج در مكه معظمه مرحوم گرديده، در جنّت المعلي مدفون شد.

و در اين روز كرايه را از آن راه بيابان نجد كه معروف است به راه جبل تا ببغداد به حاجي مشكور عرب حمله دار بغدادي قطع نموده شد، به اين قرار كه كجاوه نشين هر نفري شصت تومان مع مخارج عكّام و جمّال آن، و سرنشين هر نفري چهل تومان. هر تومان ده قرآن كه عبارت از پانزده تنگه بخارا است.

و در اين روز پنج شنبه، نزديك به عصر باران شديد مع رعد و برق به نحوي آمد كه سيل‌هاي عظيم از بطحا جاري و يخ‌چه‌ها[8] به قدر دانه زردآلو بر زمين مي‌افتاد و در شب نوزدهم ذي الحجّه اهل مكه به جهت تهنيت عيد مولود سلطان عبدالحميد  خليفة روم جشني برپا كرده، چراغان و آتشبازي‌ها نمودند تا سه شب و روز.

و شب جمعه بيست و پنجم ماه ذي الحجه به جهت وداع به حرم كعبه رفته، طواف وداع [75] كرده با چشم‌هاي اشكبار و سينه‌هاي فكار هر كدام از آن موضع متبرّك بوسيده، و در كنار كشيده. اللهم لاتجعله آخر العهد منّا.

به منزل معاودت نموديم و مدت سي روز در مكه معظّمه مقيم بوده.

[خروج از مكه به سمت مدينه]

روز جمعه بيست و پنجم ماه ذي الحجّه بعد از اداي جمعه كوچ كرده، مصحوب قافلة شامي و جبل در تحت جبل نور كه غار حرا در آن واقع است و اوّل نزول جبرئيل بر سرور كائنات ـ عليه السلام ـ در آنجا بوده، رفته، منزل نموديم. بيرون مكه تقريباً ربع فرسخ است. پگاه شنبه يك نيم ساعت قبل از ظهر كوچ كرده، بعد از گذشتن چهار ساعت به موضع بُرود فرود آمديم.

در اينجا چاهي است كه حضرت امام حسن مجتبي ـ رضي الله عنه ـ آن را بنا كرده‌اند از سنگ و عمق به قدر پانزده ذرع و عرض آن به قدر ده ذرع و از ديوار چاه مذكور درختي انجير بسيار بزرگ برآمده و انجيزهاي خام و پخته داشت كه تيمّناً از آن چشيده شد.

از اينجا تا مكه مكرمه، تقريباً چهار فرسخ و از اين منزل نيز بعد از نماز بامداد سوار شتر شده، مي‌رانديم تا وقت ظهر به وادي ليمو فروز آمديم. منزلي است ميان دو كوه، مسافت بين الجبلين پنج طناب. زمين چشمه آبي دارد. بسيار خوشگوار و دو طرفة راه از زير كوهها درختان ليمو و نارنج و نخلستان خرما بسيار دارد و باغچه‌ها درست كرده‌اند. به غايت فرح‌افرا و از آن چشمه بعضي جدوَلها آب جاري كرده‌اند كه كفايت سقايت زراعت اهل آنجا را مي‌كند. و اعراب آن موضع به جهت حاج انار و ليمو و نارنج و نان و روغن و خرما و اشياي ديگر آورده مي‌فروختند و بازارچه ترتيب داده بودند و هر چهار عدد نارنج را به قيمت ده پاره كه دو و نيم پول بخارا باشد مي‌فروختند.

و در راه اين دو منزل و كذا در سائر منازل، ميان حرمين شريفين گياهي است كه ساق بلند و برگهاي بزرگ مثل انجير و ميوه‌اي هم كبوه [نام] مثل نارنج دارد كه جوف آن پرشيرين است. و اسم آن درخت را ايشان شجر مريم مي‌خواند و از آن شير افشرده مي‌گيرند و پنبه‌ها را به آن آلوده مي‌كنند. مي‌گويند كه هر گاه زني عقيم از اين پنبه بخود بردارد بار مي‌گيرد. و ادعاي تجربه مي‌كنند. و طايفة حاج از آن بسيار مي‌گرفتند. و من هم جمّال را فرمودم قدري گرفته به درون كجاوه نهادم.

و اما شجرة مريم كه در طب مذكور است و نبات بخور مريم نيز خوانند، غير آن است و از جمله خواص آن تسهيل عسر ولادت است با خواص ديگر. و اوصاف او غير اوصاف اين شجره است.

القصّه: امشب در اين منزل مبارك بوده، صبح بعد از بامداد به راه افتاديم تا بعد از چهار ساعت از ظهر به موضعي‌ كه ضريبه نام دارد، رحل اقامت افكنديم. تخميناً هفت فرسخ راه است. [77] در اينجا آب معين نيست و چشمه شور به قرب آن واقع است. از مكة مشرّفه تا اين منزل همه جا از ميان كوهها مي‌آمديم كه همه دره و وادي بوده.

صباح سه شنبه نايب امير جبل كه عبدالرشيد  نام دارد، فرمود تا طبل رحيل را به صدا درآورده به راه افتادند و جوانان عرب كه نوكران امير مذكورند بر شتران باد رفتار و اسبان راهوار برق كردار به هر طرف تركتازي و سلحشوري‌ها نموده، از پيش و دنبال قافلة حاج خبرداري مي‌كردند و دو فوج عسكر نظام ديگر از شريف مكه و امير شام و مصر، مَعَ چند نفر ديگر از شجاعان عرب از اطراف حجاج به جهت مستحفظي مأمور بودند و امير شام مع قافلة شامي به جهت كمي آب منزلها يك منزل بيشتر راه طي مي‌نمود و بيرق امير مصر و شريف مكه و امير جبل گاهي از كنار راه و گاهي به درون قافله بوديم مصحوب مي‌رفت و جوانان خوش الحان عرب از جمّال و عكّام و غيره به صوت‌هاي حجازي و لحن‌هاي عراقي در جوف شبها و فصل‌هاي سحرگاهي بسيار خوب مي‌خواندند كه آدمي را از جا مي‌برد و احوال برهم مي‌خورد و در مقابل ايشان از مردم عجمه نيز به آواز بلند صلوات بر خاتم انبياء ‌فرستاده به آهنگ هاي مناسب، اشعار مراثي و مناقب و غيره مي‌خواندند. از درون محمل‌ها از زنان و مردمان رقت نموده، مي‌گريستند و صدا به گريه بلند مي‌شد و هر ساعت به آوازهاي بلند صلوات مي‌فرستادند. «ذوق اين مي نشناسي به خدا تا نچشي».

القصه در امروز بعد از طيّ نيم فرسخ راه كوهها تمام شده، به بيابان رسيديم. زمينش هموار و از سنگهاي سياه و بزرگ كه هر كدام در وزن به قدر نيم من و كمتر باشد، بر آن زمين‌ها چنان هموار ريخته شده بود كه گويا به دست در آنجاها به ترتيب چيده باشند كه هرگز سنگي گويا بر بالاي سنگي نيفتاده بود.

به همين منوال بود تا بعد از انقضاي نيم فرسخ. ديگر به زميني رسيده شد كه سنگ‌هاي سياه به قدر دو چارك كمتر يا زياده‌تر چنان هموار در آن زمين‌ها ريخته بود كه مثل كلوخ زمين شيار كرده، به نظر مي‌درآمد. پس از طي نيم فرسخ راه ديگر، تقريبا سنگريزه‌هاي خرد كه در تحت درياها ديده مي‌شود كه در اصطلاح مايان، قبر آقچه مي‌گويند، چنان ريخته و پاشيده شده بود كه گويا زمين آن موضع را به آنها فرش نموده باشند، بلكه اگر ممكن باشد تقاضاي فهم ناقص و عقل قاصر چنين مي‌شود كه كوهها را پاره و ريزه نموده، به ترتيب تقسيم كرده، در اينجاها ريخته باشند. اما به بداهت عقل، ظاهر و مبرهن است كه به غير از اثر فعل [79] قادر مختار ديگر علتي و باعثي برآن امكان ندارد: فسبحان الله العالم القادر في الاشياء المتصرّف فيها كيف يشاء.

القصه امروز بعد از پنج ساعت از ظهر به وادي عقيق رسيديم كه موضعي است مشهور و در اشعار فصحا مذكور. بياباني است موسّع و مسطّح. حجّاج نزول كردند. و اين وادي عقيق محل احرام و ميقات اهل مدينه و شام است كه از راه مدينه مي‌آيند و ابعد مواقيت است. و از وجه منقصت آب، تذبذب و تزلزلي به جان حجّاج راه يافته و در اين منازل كه از مكه تا وادي عقيق است، هر شب از خوف اعراب بدوي، رعب و هراس تمام بود، با وجود اين همه حراست عسكر و افواج امراي عرب از هر طرف، هر شب بعضي چيزها را به سرقت مي‌بردند و ديواري مثل دروازه در اينجا بنا نموده‌اند كه علامت ميقات است.

شب اينجا بوده، بعد از طلوع صبح چهارشنبه نماز را خوانده، به راه درآمد. بعد از يك ساعت از ظهر به وادي حاسه نزول نموديم. بياباني است. بعضي كوههاي مختصر باريك به قرب آن مي‌باشند. در اين راه، گياه اذخر و پنجه مريم كه علف مشهور است، بسيار بوده، قدري تيمنّا گرفته شد. صباح از اينجا راهي شده، نزديك به عصر موضعي حنيفه نام آمديم. اين منزل آب ندارد. مسافت تقريباً هشت فرسخ. اين موضع را بعضي صفيّه خوانند. منزل آباد است. نخلستانها و آب شيرين و چند عدد چاههاي سنگي خوب دارد. از اينجا جمّالان آب برداشتند.

روز شنبه بعد از يازده ساعت به موضع سحره آمديم. اين منزل آب ندارد.

روز يكشنبه به موضعي آمديم كه نامش معلوم نشد. آب باران و چاه دارد. مسافت شش فرسخ.

صباح دوشنبه بار كرده، بعد از طيّ نه فرسخ راه در وسط باديه نزول نموديم. آبي و نامي هم نداشت. صبوحي از اينجا راهي شده، بعد از ظهر به موضع حنق نزول كرديم. آب باران داشت. از اينجا تا مدينة منوّره شش فرسخ راه است.

[ورود به مدينة منوّره]

پگاه چارشنبه، هفتم محرم الحرام، چاردهم ميزان، بعد از فراغ نماز بامداد، بخير و سعادت سوار جمّازها شده، به راه افتاديم. بعد از گذشتن چهار ساعت، كوه احد نمودار شد. به جهت انقطاع و انفراد آن از كوهاي ديگر مسمّي به اُحُد گشته. و بعد از زوال شمس كه منتصف النهار است، سواد مناره‌ها و قبّه‌هاي مدينه منوره هويدا شد. صلوات گويان از محملها به تعظيم آن سرور عالم از شترها به زير آمديم و شرفا و اكابر مدينه به استقبال سيد عون الدين شريف  مكه و امراي شامي و مصري و جبلي و اقوام خود برآمده بودند. بعد از انقضاي دو ساعت از ظهر داخل بلده طيّبه نبويه شديم. با همه رفقا صحيح [81] و سالم «لقد احسن الله فيما مضي ـ كذا يحسن الله في ما بقي» در محله حوش البري يكي از اعاظم تجّار مدني نزول نموديم. «برآمد تحفة جان بركف و متاع صبر هوش تلف» قدم از سركنان به عزم زيارت حرم محترم حضرت سيّد المرسلين و خاتم النبيين ـ روحي و روح العالمين فداه ـ از دروازه باب السلام داخل شده، روي سياه و اعضاي آلوده به گناه خود را بر آن تربت عرش مرتبت ماليده، مشرّف شدم و در باره جناب مولايم حاكم بلده بخارا كه دعاي ايشان افضل قربات و اعظم واجبات است دعاها نمودم. و پس از آن به زيارت حضرت شيخين محترمين كه با آن حضرت در يك خانه آسوده‌اند اما تربتشان جداگانه است، مشرّف گرديدم. بعد از آن حضرت عذرا جناب فاطمة زهرا ـ ‌رضي الله عنها ـ را زيارت نمودم و صندوق تربت آن جناب به صندوق پدر بزرگوارش متصل است. امتياز تربت مبارك جناب شيخين به جهت آن كه با آن حضرت در يك صندوق واقع شده مشكل است. لهذا سه پرده زرنگار به طرف غربي قبر مبارك آويخته گذاشته‌اند. همين كه شخص از طرف دروازه باب السلام داخل شده مي‌رود، اوّل برده‌اي كه مي‌رسد، آن حضرت است. دوم از حضرت صديق اكبر ، سيم از فاروق  اعظم. و رسم است كه بعد از طواف حضرت فاطمه زهرا، دليلها كه مطوف نام دارند شهداء احد و جناب حضرت حمزه سيد الشهداء ـ رضي الله عنه ـ را از درون حرم آن حضرت [زيارت] مي‌نمايند. و اين زيارت از دور است و اُحد به جانب شرقي مسجد و حرم آن حضرت است.

زيارت بقيع

بعد از آن زيارت بقيع را نيز از درون حرم مي‌نمايند. اين زيارات متبرّكه را نيز بجا آورده، از باب جمعه حرم برآمده، به قدر چهارصد قدم بيشتر راه رفته، به دروازه مدينه كه در طرف جنوبي روضه و نزديك به مسجد آن حضرت است برآمده، به قبرستان بقيع رفته، اوّلا در پيشگاه بقيع كه مشهد مبارك حضرت خليفه سيم عثمان ذوالنورين آنجا است، رفته، زيارت كرده، بعد به مشهدي كه مشهور است به قبّه اهل بيت پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آمديم و بر دست راست درآمد بقيع واقع شده، و در اين مشهد است تربت عمّ محترم جناب پيغمبر، يعني حضرت عباس  ـ رضي الله عنه ـ و حضرت امام حسن مجتبي، و حضرت امام زين العابدين، و حضرت امام محمد باقر و حضرت امام جعفر صادق ـ رضوان الله تعالي عليهم اجمعين.

هر پنج بزرگوار در يك صندوق آسوده‌اند، اما تربت هاي مباركه هر كدام جدا جدا مي‌باشد. زيارت نموده شد و بر ديوار غربي اين مشهد مباركه از جانب داخلي، روضه مباركة ديگري به جهت فاطمه زهرا مرتّب نموده‌اند، چون كه اندفان [دفن] آن حضرت در شب واقع شده، و خلاف اصحاب افتاده‌، لهذا در دو جاي مدفن ايشان را قرار داده‌اند. هر دو [83] موضع هم زيارتگاه است.

و پشت ديوار اين مشهد كه هم داخل بقيع است، بيت الاحزان حضرت خاتون محشر است و چون بعد از فوت پدر بزرگوارشان بسيار مي‌گريستند مردم مدينه بسيار مهموم و محزون مي شدند و از حضرت امير المؤمنين علي التماس نمودند، ما از گريه شبانروزي شفيعه عرصات از كاروبار و خورد و خواب مانده‌ايم. درخواست نما كه مصيبت و ناله خود را در روز قرار دهد يا در شب. حضرت امير التماس مردم را معروض آن جناب داشت. در جواب فرمود كه بيرون شهر در بقيع غرقد به جهت من خانه‌اي بنا ساز كه در آنجا رفته، غم‌هاي دل خود را خالي كنم. در بيابان مي توان فرياد خاطرخواه كرد. لذا اين خانه را به جهت آن جناب، شوهر بزرگوارش عمارت كرده و آن را در همان زمان مسمّي به بيت الاحزان نموده. و در اين خانه اكثرِ اغلب زنان مشغول زيارتند.

از زيارت اين اماكن شريفه فراغ يافته به زيارت دختران و پسر آن حضرت پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و ازواج مطهّرات آن حضرت و عمّات طيبات آن جناب و عقيل بن ابي طالب و امام مالك صاحب مذهبو امام نافع شيخ القراء و عبدالله بن جعفر طيار و حضرت حليمه سعديه، والده رضاعيه آن حضرت و فاطمه بنت اسد مادر حضرت حيدر صفدر ـ كرم الله وجهه ـ و ابي‌سعيد خدري و عثمان بن مظعون و اكثر اصحاب گرام ـ رضوان الله تعالي اجمعين ـ را زيارت كرديم. و از طرف حضرت جهان پناه نيز در اين مكان‌هاي شريف زيارت و دعا نموده شد.

و از آنجا باز به قلعه مدينه داخل شده، بر زيارت امامزاده اسماعيل فرزند حضرت امام جعفر صادق، بي‌واسطه در جنوبي مسجد جناب پيغمبر واقع شده، سيد عون الدين شريف  مكه نيز به زيارت آمده بود. از آنجا به منزل آمديم.

روز يكشنبه از دروازه شام مدينه بيرون شده، زيارت جناب حمزه سيد الشهداء ـ رضي الله عنه ـ و ساير شهداي احد و قبّة الثنايا كه دندان ثناياي مبارك حضرت پيغمبر در آنجا شهيد شده و مصرع حضرت حمزه و بعضي مواضع متبرّكه را زيارت نموده شد.

از مدينه تا احد نيم فرسخ كمتر راه است و در عرض راه احد امامزاده علي عُريضي ولد ارجمند حضرت امام جعفر صادق را زيارت نموده شد.

و اين راه آباد و مأمون است و كوه احد به جانب شرقي مدينه است. و روزها پنج شنبه مردم مدينه به زيارت حضرت حمزه مي‌روند و در آنجا عمارت‌هاي رفيع و قهوه‌خانه‌ها بنا كرده‌اند. و نيز هر سال يك بار در ماه رجب، اكثر اعراب از مكه و جدّه و يمن و مغرب و اطراف به زيارت [85] حضرت حمزه ـ رضي الله عنه ـ مي‌آمده‌اند كه ازدحام عجيبي مي‌شده است.

روز دوشنبه اوّل به مسجد غمامه كه مسجد عيدين و جمعه حضرت پيغمبر است و به قلعه بيرون مدينه است، رفته، زيارت كرديم. و مسجد بلال حبشي نيز در يلي اين مسجد است و در زير اين مسجد مكاريان كه به جهت رفتن مسجد قبا، مركب كرايه مي‌كرده، كي با مركب‌هاي خود مهيا ايستاده‌اند و ايشان را به جهت آن كه خر كرايه مي‌كنند، به زبان عربي حمار مي‌خوانند. و مسجد بلال حبشي الحال عسكر خانه شده.

القصه از اين موضع برآمده، مساجد اربعه كه حضرات خلفاي اربعه در زمان خلافت خود بنا نموده بودند، رفته، نماز خوانده، زيارت كرديم. باز به زير مسجد غمامه كه مسجد آن حضرت است آمده، مركب كرايه كرده، به عزم زيارت مسجد قبا به راه افتاديم. و در عرض راه به مكان بنات النجار رسيديم. دختران شخصي نجار[9] به جناب پيغمبر ايمان آورده، و آن حضرت در اين مكان تشريف آورده‌اند. از آنجا به مسجد قبا رفته، مشرّف گرديديم. و اين قبا موضعي است كه جناب پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در وقت هجرت از مكه به مدينه، اوّل به آنجا تشريف قدم مبارك ارزاني فرمودند و جايي كه آمده، ناقه را خوابانيده‌اند، آن را مبرك الناقه خوانند و موضعي كه آيه مباركه لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوي‏[10] نازل شده، هر دو موضع محرابي دارد، زيارتگاه است و به درون مسجد قبا واقع است.

و مسجد حضرت اسدالله الغالب و منزل آن حضرت و محل دست آس جناب فاطمه و بئر خاتم و كشف القبله و مسجد عمره نيز در اين موضع مبارك است، زيارت نموديم.

در اين محله قبا، نخلستان جناب پيغمبر ـ عليه السلام ـ است كه آن جناب به نفس شريف خود اكثر بناي آن را نهاده و غرس بعضي از اشجار آن را كرده و آبياري‌ها نموده، به عزم زيارت آن رفتيم كه درِ آن مغلوق و مسدود. اهالي آنجا گفتند كه اين نخلستان ارم بنيان جنّت توأمان به خليفه روم[11] تعلّق دارد و باغباني موظّف بر اين موكّل است و هر كس اينجا درآمده، نمي تواند باغبان آن را يافته. تملّق و تضرّع نموده، چيزي هم به آن هديه كرديم. رضامندي داد به جهت زيارت و تفرّج درآمديم. به قدر پنج طناب هست. مشتمل بر درختان خرما و انار و ليمو و انگو تالاري و بسي مفرّح و دلگشا. از مشاهده اين عطيّة كبري، خود را نقد در بهشت ديديم.

و بعضي درخت‌هاي خرما و انار بزرگ داشت كه باغبان عرب كه به لباس رضوان مي‌نمود، اشاره كرد، اينها به دست مبارك آن حضرت نشانيده شده و از كنده آنها نوبرها برآمده، همه را زيارت كرديم، و از انار تازه انداخت كه هنوز اندك خامي داشت و از خرماي كهنه درخت متبّرك همين ساله بود، باغبان به رسم تعارف و تبرّك [87] پيش آورد. به چشمان خود ماليده، خورديم. و بعضي را آورديم.

ودر زير اين باغستان سه بركه و علف‌هاي بسيار سبز روييده بود كه مشاهدة آن نور چشم مي‌افزود. و به قدر يك ساعت در آنجا بوده، چايي خورده، به سر چاه معجزه رسيديم. ديديم كه دو چشمه آب شور و شيرين جداگانه آمده، در آنجا مي‌ريزد و ممزوج مي‌شود. بعد از آن كه مسافتي جاري شده، مي‌رود، آب مذكور دو حصه مي‌گردد. يك حصه از آن شيرين و يك حصه ديگر به دستور اوّل شور مي‌شود. و اين امر به غير از قدرت خداوند و معجزه حضرت نبوي ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ديگر جاي اصلاح ندارد. مسافت از مدينه منوره تا اينجا پنج هزار و پنج صد و پنجاه قدم است.

كلياتي در باره شهر مدينه

اما شهر مدينه، دو قلعه درون به درون است. مسافت بينهما يك هزار قدم بيشتر است و عمارت مسجد حرم محترم آن حضرت، به ديوار جنوبي مدينه نزديك است كه از دروازه با جمعه برآمده، به بقيع مشرّف مي‌شود. مسافت از حرم تا بقيع چهارصد يا پانصد قدم راه است. دروازه مدينه هفت است. اوّل باب شامي كه باب احد است. دويم جهاد. سيوم باب قبا، چهارم باب جمعه، پنجم باب عنبر، ششم باب مجيديه، و يك باب از آن مسدود است.

شهر مدينه از مكه كوچك‌تر است و در آبادي هم به آن نمي رسد. اما از مكه سردتر [و] خوش هواتر است. هرگز دل كسي نمي‌خواهد كه از آن بيرون شود.

و درهاي مسجد مبارك پيغمبر و حرم محترم پنج است: اوّل باب السلام، دوم باب الرحمه، سيوم باب جمعه، چهارم باب النساء، پنجم باب مجيدي. و درهاي روضه مبارك سه است: اوّل باب جبرئيل، دوم باب عزرائيل، سيوم باب توبه.

و دو حمام دارد: اوّل حمام حضرت رسول ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ كه بسيار خوب و با صفا است. دوم حمام ...[12]

و عدد مدرسه‌هاي مدينه دوازده است: اوّل مدرسه محموديه، بناي محمود پادشاه [كذا] كه متصل است به باب السلام. مدرسه‌اي است بسيار خوش عمارت، دو آشيانه، مشتمل بر درختان خرما و ليمو و گلزارهاي خوب و حجره‌هاي بالايي، طرف جنوبي مدرسه مذكوره هر كدام دري به جانب حرم دارد كه از همين جا ايستاده، به نماز حرم اقتدا مي‌كنند. دوم مدرسه حميديه. سيوم مدرسه وكيل ناظر. چهارم مدرسه بشير آغا. پنجم مدرسه يعقوب بيك. ششم مدرسه قره باش. هفتم مدرسه شفا. هشتم مدرسه امين افند. نهم مدرسه ارناعوت. دهم مدرسه حسين آغا. يازدهم مدرسه اوزبك. دوازده مدرسه سقيزلي. اما مدرسه يعقوب بيك كاشغري ناتمام است و مدرسه محموديه از همه بهتر است. اوقافش بسيار و جميع ما يحتاج طلبه علم [89] از فرش و ظرف و سماوار و لعلي همه مهيّا است. اما به جهت استقامت آن بيست و هفت شرط نموده، و اكثر مردم را از عهده شروط آن برآمدن متعذّر. همين كه يكي از شروط مختل شد، همان دم از مدرسه بيرون مي‌كنند.

روز سه شنبه به زيارت حضرت عبدالله پدر جناب پيغمبر رفته، زيارت نموده شد. و محراب مسجد آن حضرت سه است: اوّل محراب حضرت پيغمبر ـ عليه السلام ـ دوم محراب حضرت عثمان، سيوم محراب سلطان سليمان.

و مناره مسجد مذكور پنج است: اوّل مناره رئيسيه، دوم مناره سليمانيه، سيوم مناره اشكليه، چهارم مناره باب الرحمان، پنجم مناره باب السلام.

و مدينه منوّره راسته و بازارهاي آباد خوب دارد. از بازارهاي آن بوي مشك و عنبر به مشام جان مي‌رسد و وجه تسميه اين شهر به طيبه از همين ممر نيز گفته‌اند. به هر طرفي از آن سير مي‌نمودم، و يقين داشتم كه همه اين اسواق محل مرور قدم‌هاي مبارك آن حضرت است. از كثرت شوق مي‌خواستم غبارهاي راههاي مذكور را سرمه چشم سازم و هر نفس از شوق مي‌گفتم:

ايــا مـدينه فداي سواد آثارت            فداي خاك ره كوچه‌ها و بازارت

 


--------------------------------------------------------------------------------

[1] تره و سبزي.

[2] يك كلمه ناخوانا.

[3] در حاشيه: موضعي است نزديك ركن يماني محاذي كعبه كه حاجتمندان در آنجا دعا مي‌كنند.

[4] در حاشيه، در بعضي احاديث صفا مذكور نيست.

[5] كذا.

[6] دراصل: دارد.

[7] نيمچه: جامه كوتاه.

[8] تگرگ.

[9] آنچه هست به نام بني النجار يكي از طوايف خزرج است نه فردي نجار.

[10] توبه، 108

[11] مقصود سلطان عثماني است.

[12] در اصل: سفيد است.


| شناسه مطلب: 80583