مجله ميقات حج
سال يازدهم شماره چهل و يكم پاييز 1381
مشكلات حاجيان
سيدعلي قاضي عسكر
6 ـ مشكل قرنطينه حاجيان
در برخي شهرهاي بين راه و نيز در آغاز ورود به جده مكان هايي را براي قرنطينه حجاج مشخص كرده بودند كه درنتيجه حاجيان را از كشتي پياده نموده، لباس ها و اثاثيه آنان را ضدّعفوني مي كردند و از خود آنان نيز معاينه به عمل آورده و در صورت داشتن بيماري چند روزي آن ها را در آن جا نگه مي داشتند، اين كار گرچه كاري شايسته و لازم بوده، ليكن به دليل بدرفتاري ها و سخت گيري هاي مأموران بهداشت و معطلي زياد در قرنطينه ها، خود به صورت يك مشكل درآمده، به شكلي كه حاجيان تلاش مي كردند خود را از دست مأموران رهانيده و بگريزند.
جزائري در سفرنامه خود در اين زمينه مي نويسد:
يكي از دشواري هاي قرنطينه براي يك حاج ايراني يا غير ايراني اين بود كه آنان را به طور جمعي لخت كرده، در يك صف از برابر پزشك عبور مي دادند، لباس ها و وسائل آنان را نيز در صندوق بزرگي گذاشته آن را در ماشين بخار مي گذاشتند تا به طور كامل ضدعفوني شود. پس از آن، چندين روز ـ گاه تا ده يا دوازده روز ـ آنان را نگاه داشته و سپس سوار كشتي مي كردند.
كاروان حجاج پس از بازگشت نيز در برخي مناطق براي قرنطينه معطّل مي شدند.
1 . حج گزاري ايرانيان، در دوره قاجار، ص14
--[161]--
اعتمادالسلطنه از حج سال 1363 هـ . ق . خود چنين گزارش مي دهد:
هركس از سمت حجاز و شام بيايد، دوازده روز در قرانتين نگهدارند، خواه محترم باشد، خواه غيرمحترم. ناظري هم براي اين كار معين است كه بعد از مرخصي از قرانتين (قرانطين) نفري بيست و دو قروش و نيم از مردم مي گيرد كه به عبارة اخري، چهارهزار و چهارصد دينار ايران باشد.
7 ـ برخورد نامناسب با حاجيان هنگام ورود به جدّه
يكي از نكات مهم در تاريخ سياحت و جهانگردي، چگونگي برخورد مأموران دولتي با جهانگردان هنگام ورود به هر كشور بوده است. اين بدرفتاري و خشونت موجب مي شده تا آنان با خاطراتي تلخ از آن كشور خارج و آن ها را در سفرنامه هاي خويش نوشته به خوانندگان پس از خود منتقل نمايند.
علامه سيد محسن امين كه در سال 1321 هـ . ق . به حج مشرف گرديده مي نويسد:
در جدّه با مردم مثل يك گوسفند رفتار مي كردند، گروهي كه عصر، پس از ما آمدند، مقداري از وسائلشان گم شد. بعضي به خاطر خرجي خود كه داخل وسائل گذاشته بودند و گم شده بود گريه مي كردند... .
وي سپس چگونگي وورد خود به جدّه را چنين گزارش مي كند:
... به جدّه كه رسيديم، سوار قايق هايي شديم كه ما را به جزيره اي برد كه به اندازه يك ساعت از جدّه دور بود، هدف آن بود كه خود ما و لوازم و رختخواب ها ضدّعفوني گردد تا ميكروب ها از بين برود. ...دريا متلاطم بود و آفتاب گرم. دريا امواج خود را بر ما مي افكند. با دشواري زياد به جزيره رسيديم. كشتي هاي بسياري اطراف جزيره پهلو گرفته بودند. همه پر از حاجي كه خورشيد بر سرشان مي تابيد و به كسي اجازه ورود به جزيره نمي دادند. همه رختخواب ها و ملافه ها را گرفته و در دستگاه مخصوصي با بخار ضدّعفوني كردند. آنگاه از در مخصوصي به سرنشينان كشتي ها اجازه ورود به جزيره دادند. همه را در جاي مخصوصي نگهداشتند. سپس دستور دادند كه از در ديگري خارج شوند. با مردم مثل يك گوسفند رفتار مي كردند. جزيره، خشك و بي آب و علف و سبزه بود. تشنگي همه را به ستوه آورد... .
1 . سفرنامه ميرزا علي خان اعتمادالسلطنه، ص141
2 . پابه پاي امين جبل، فصلنامه ميقات حج، شماره، ج28، ص212
3 . پابه پاي امين جبل، ميقات حج، شماره، ج28، ص212
--[162]--
ميرزا داوود وزير وظايف نيز گزارش ورود به جدّه را چنين توصيف مي كند:
يك ساعت از شب يكشنبه، با زحمت زياد به دم گمرك رسيديم، چه محشري بود ازدحام در كشتي، وقت ورود و خروج ازدحام زيادي مي شود، مثل اين كه در «باطوم» يك نفر پيرمرد «بخارايي»، در زير دست و پاي مردم تلف شد، ليكن در هيچ جا مثل «جده» نبود، اولاً مدتي مردم را روي آب معطل مي كنند، يعني رعيت «ايران» را! چون از طرف «قنسول ايران» كه جناب «مفخم السلطنه»، برادر سفير كبير، «پرنس ارفع الدوله» باشد، يك نفر مي آيد روي آب، «حجاج ايران» را مي شمارد، به جهت اين كه از هر نفري كه در طراده نشسته است، پنج قروش از طراده چي مي گيرند، رعيت «روس» و «انگليس» و هر دولتي نفري دو قروش مي دهند، رعيت «ايران» نفري هفت قروش و نيم بايد بدهند! هرچه طراده چي داد مي زد كه در اين طراده، پنجاه و دو نفر است، آدم قنسول مي گفت: پنجاه و هشت نفر است! و با تو پنجاه و هفت محسوب مي شود.
بعد از آن وارد مي كنند ايشان را به محوطه كوچكي كه دور آن با چوب و ميل آهن ديواركشي شده و خودشان قفس مي گويند و اين قفس كرانتين است، از «رعيت خارجه» دو قروش و نيم و از «ايراني» نصف مجيدي به اسم كرانتين مي گيرند، اين جا هم جناب «قنسول» پنج قروش از حاجي ايراني بي چاره دخل مي كند و به دست هر نفر كاغذي كوچك مي دهند، دم در، آن كاغذ را دو نفر ايستاده اند مي گيرند و از آن قفس داخل قفس ديگري مي شود، به عين مثل قفس اول، ازدحام زيادي، حاجي بي چاره لخت، هوا سرد، يك نفر آدم، تذكره ها را مي گيرد و هر نفري هم دو قروش مي گيرد، آنوقت نوشته كوچكي مي دهد كه دم در مي گيرند، آنوقت حاجي مرخص است و مي افتد به دست حمال و رفتن منزل، حمال اسباب را برداشته آمد منزل، دو تومان كرايه خواست، گفتيم زياد است، به عربي گفت: مكتوب عَلَيّ، معلوم شد حمالي را هم، آدم قنسول قطع و فصل مي كند و با حمال تنصيف مي كند، بي چاره حاجي ايراني... .
8 ـ اخاذي از حاجيان
يكي از مشكلات مهم حاجيان در طول سفر، عادت حمله داران، عكام ها، عشاير بين راه و مأموران به اخاذي و گرفتن پول از حاجيان بوده است كه آن را گاهي «خاوه» و گاهي «اخوه» مي ناميدند.
1 . سفرنامه ميرزاداوود وزير وظايف، ص89
--[163]--
محمد ولي ميرزاي قاجار (سال 1260 هـ . ق .) در اين زمينه مي نويسد:
...در راه جبل هفتاد و دو اخوه مي گيرند، (اخوه دو غازي كه هشت هزار و پانصد دينار رايج مي باشد)...از مردم عجم دو غازي و از مردم عرب يك غازي مي گيرند واز زن عرب نصف غازي و از زن عجم يك غازي مي گيرند و از هندي و درويش هيچ نمي گيرند و غازي هم چهار هزار و دويست و پنجاه دينار رايج است.
نويسنده سفرنامه «تير اجل در صدمات راه جبل» نيز شبيه به گزارش فوق را آورده، مي نويسد:
شيخ جبل در وقت رفتن به مكه معظمه از هر حاجي اگر مرد و از عجم باشد، قريب سي تومان مي گيرد و از زن عجمي و مرد عرب، نصف آن; و از زن عربي رُبْع و اگر حاجي از اهل سنّت باشد قدري قليل، گاهي هيچ; و در برگشتن بدون تفاوتِ امتياز از هريك قريب ده تومان; و در نزديكي جبل مأموري از شيخ جبل با جماعتي از راهزنان به جهت شمردن حاج مي آيند و اطراف را به نحوي مسدود مي نمايند كه احدي را مجال گريز نيست و در آن روز حمله دارها به جهت گريز از اين خاوه، بلاها بر سر حاجي مي آورند. عجم را به شكل عرب و مرد را به هيئت زن و دو نفر را گاهي در يك لنگه كجاوه و آدم را در ميان بار و معزّز را به صورت ساربان و عكّام و جماعتي را ميان پياده هاي فقير پنهان مي كنند كه بعضي به حبس و خوردن چوب مبتلا و بعضي از ترس مي مانند در شدّت سرما يا گرما در آن بيابان بي آب و نان، يك شب يا دوشب تخفّي ]مخفي شدن[، به هزار زحمت در تاريكي خود را به نيم جان، به منزل مي رسانند. حاجي با آن كه تمام مقاطعه خود را داده، از ترس آن كه مبادا از حيله آن جماعت به مهلكه تازه بيفتد يا شتري به او بدهند كه از اول منزل تا آخر، ساعتي نتواند سوار شود، به اين ذلّت و مخاطره راضي مي شود; و اگر يك حاجي از حساب بيفتد، سي تومان در رفتن و بيست تومان در برگشتن به ملاحظه ساير خاوه ها به حمله دار مي رسد و به قدر يك شُرْب آبي از آن حاجي امتنان و تشكّر ندارند و ذرّه اي از آن چه خيال درحق او دارند، تخفيف نمي دهند.
مرحوم مير سيد احمد هدايتي نيز در اين باره مي نويسد:
امروز شنبه سوم صفر، صبح زود به هر سختي و داد و فريادي بود، حمله دارها مطالبات خود را از ضعفاي حجاج گرفتند، بعد مسموع شد كه «شيخ محلّ» اجازه
1 . به سوي ام القري، ص238
2 . تير اجل در صدمات راه جبل، ميقات حج، شماره، ج35، ص93
--[164]--
عبور به قافله نداده، مطالبه خاوه و حق العبور مي كند بعد از صحبت هاي زياد، مقومين حمله دارها رفتند و پس از ساعتي برگشته، مابين خود پول جمع كرده و بردند و تقديم شيوخ محل نمودند و اجازه عبور گرفتند... .
9 ـ كمبود آب
كمبود آب در برخي مناطق، از ديگر مشكلات حاجيان گزارش شده است. مرحوم سيد محسن امين در اين رابطه مي نويسد:
در منطقه «بئرالدراويش» آب اندكي وجود داشت، آنان كه دير رسيدند از آب محروم ماندند و برخي از الاغ ها و شتران، آن شب از تشنگي تلف شدند... .
ميرزا داوود وزير وظايف در رابطه با تشنگي حجاج و كمبود آب در برخي مناطق مي نويسد:
هيچ فراموش نمي كنم، «زني مصري» را كه با وجود اين كه سواره بود آمد نزد حقير و زبان خود رانشان داد كه تشنه ام و يك لنگه دست بند خود را مي داد كه او را آب بدهم، وقتي كه او را آب دادم و دست بند را هم نگرفتم، دست حقير را بوسيده و مي خواست حقير را سجده كند، امروز به قدر مقدور و هرچه آب داشتم دادم و وضو هم نگرفتم، بلكه طهارت هم نگرفتم، آب قليان ما را گرفته و خورده بودند، بعد از ظهر رسيديم به «بئرالعلم»، آن هم آب نداشت سبحان الله مردم خيلي مستأصل شدند، از او رد شده آمديم يك ساعت به غروب به «بئردرويش» رسيديم، عكامي شامي «عبدالله» نام داشتم، اگرچه بيست سال بيش نداشت، اما خيلي زرنگ بود، از بعداز ظهر چند مشك برداشته با الاغ رفته بود، دو ساعت به منزل مانده آمد و دو مشك آب با خود آورده، مشك ها را به ما داد و مشك ديگري برداشته و به عجله رفت و مي گفت آب كم است و امشب كمتر خواهد بود، يك مشك را به مردم دادم، وقتي كه به منزل رسيديم، دو مشك ديگر هم آب آورده بود، ولي سر چاه ازدحام زياد و آب پيدا نمي شود، از اين سه مشك هم باز يكي را به مردم دادم، اما ياراي بيشتردادن نبود، چون جمعيت ما زياد بود، شايد فردا هم آب پيدا نشود، ولي حقير در اين دو روزه ابداً آب نخوردم، هندوانه شكسته بودم و هروقت تشنگي رو مي آورد قدر كمي مي خوردم، امروز هم جمعي از حاج به قدر ده نفر، با دو حمله دار براي برداشتن
1 . داستان باريافتگان، ص216
2 . پابه پاي امين جبل، ميقات حج، شماره، ج28، ص219
--[165]--
آب جلو آمده بودند، شش نفر عرب آن ها را لخت كرده بودند، مال و اسباب و لباس آن ها را برده بودند، ولي عكام ما اندكي ديرتر رسيده بود و سالم مانده بود، تا نصف شب آب كم بود و امروز و امشب سؤال فقط آب است و پس از نصف شب قدري آب بيشتر شد، يعني صاحبان زور آب گيري كردند، آنوقت بيچاره پياده هم آبي گيرش آمد و آسوده شد، يازده نفر مي گويند از مغاربه از تشنگي تلف شدند.
ميرزا داوود سپس به داستان غم انگيزي اشاره كرده و مي نويسد:
وقعه عجيبي كه بين «مكه و مدينه» براي ما واقع شد اين بود كه، در روز بعد از حركت از «ابيارحسن»، كه كم آبي و كم آذوقگي در حاج به سر حد كمال رسيد، به خصوص در پياده ها و به خصوص در «مغاربه»، در ميان كوچه متصلاً سياه ها مي آمدند و آب و نان مي خواستند و به خصوص وقتي كه در ميان كوچه نهار مي خورديم، در ]اين[ بين طفلي پياده ]تقريباً به[ سنّ دوازده سيزده ساله آمد، تكدي كرد، «والده ميرزا عليقلي»، قطعه ناني براي او انداخت، طفل ديگري دويد كه بردارد، اين دو به هم چسبيدند، شتري هم كه كجاوه بار داشت رسيد و با دست خود بر پشت همان اولي نواخت كه افتاد، پاي خود را هم دوباره بالاي پشت او گذاشته، رد شد، حقير ملتفت شدم كه صدمه اي به او رسيد، قدري با «والده ميرزا عليقلي» اوقات تلخي كردم كه چرا نان را انداختي، او هم حق داشت، چه مي كرد، با آن التماس كه آن ها سؤال مي كنند، نمي توان غذا خورد و به آن ها نداد، قد او هم كه نمي رسيد بگيرد، بعد از ربع ساعت ديدم دونفر دست و پاي او را گرفته اند و چشم هاي او از حدقه حركت كرده، آورده بالاي شتر او را گذارده و بستند، «حاجي محمدعلي» كجاوه كش هم گفت كه طفل مرد.
معلوم است چه قدر بر حقير و به خصوص بر اهل منزل بد مي گذرد، كه خواستيم ثوابي و ترحمي بكنيم، قتل نفس كرديم، ديگر آن روز و آن شب بر ما چه گذشت، خداوند مي داند. روز ديگر كه وارد «مدينه» مي شديم، او را ديدم كه سوار است و حالش بهتر است و نان مي خورد، اما چشم هاي او همان قسم از حدقه حركت كرده بود، خيلي خوشنود شدم كه نمرده است و سوار هم شده است، تا «مدينه منوره»، پاشا او را سوار كرده بود، روز آخري «پاشا» خيلي از مردم توجه كرده، جمعي پياده هاي وامانده را سوار كرد، آب هم دو تا سه فرسخي جلوتر آوردند.
1 . سفرنامه ميرزا داوود وزير وظايف، ص154
2 . سفرنامه ميرزا داوود وزير وظايف، ص167
--[166]--
10 ـ نبود امكانات بهداشتي
يكي از مشكلات جدي حاجيان در سفر حج، مسأله بهداشت و درمان بوده است. حاجيان در بين راه و نيز در مكه و مدينه دسترسي به امكانات بهداشتي و درماني كافي نداشته و درنتيجه بسياري در بين راه مي مردند و يا به بيمارهاي عفوني و مزمن مبتلا شده و تا سال ها گرفتار عواقب آن بودند. مسافران كشتي ها به دليل نبود پزشك و مبتلا شدن به بيماري هاي ناشناخته نمي دانستند چه بايد بكنند؟
مرحوم مير سيد احمد هدايتي (م1264 هـ . ق .) از داخل كشتي چنين گزارش مي دهد:
... اغلب مسافران تنشان دانه هاي قرمز بيرون زد، در حدود مغرب يك نفر مسافر ترك ديگر، زندگاني را وداع گفت و جنازه اش طعمه حيوانات بحري گرديد.
فرداي آن روز كشتي گرفتار طوفان شد، ضربات امواج، كشتي كوه پيكر را مثل گاهواره پهلوبه پهلو مي كرد، مسافرين به روي يكديگر مي افتادند و نماز را ايستاده نمي شد بخوانند و غالباً مبتلا به اسهال و استفراغ شدند، سه نفر هم فوت كردند كه جنازه آن ها پس از تغسيل به دريا انداخته شد.
وي سپس مي افزايد: ... مبتلا به مرض داءالبحر شدم... تا ظهر از پا درافتاده، بي هوش شدم. براي دو سه ساعت به غروب، چشم باز كردم ديدم رفقا دور من جمع شده اند و آب هندوانه به من مي خورانند فوراً تمام سطح بدنم قرمز شد و كئير بيرون زد و تب خيلي شديدي عارض شد... .
او مي افزايد: ]در جده[ غالباً حجاج مبتلا به تب مخصوصي مي شدند كه دوسه روز طول مي كشيد و قطع مي شد.
ميرزا علي خان اعتمادالسلطنه در رابطه با بيماري خود و تعدادي از حاجيان مي نويسد:
به عادت مستمره روز بيست ]و[ هشتم شوال، از «مزيرب» خراب شده حركت شد، كه در دنيا از «مزيرب»، بد آب و هواتر گويا نباشد، چنان كه اكثر از حاج عجم، در آنكه توقف داشتند ناخوش شدند و اكثري از آن ناخوشي ها تلف
1 . داستان باريافتگان، ص111
2 . داستان باريافتگان، ص112
3 . همان، ص144
4 . همان، ص221
--[167]--
مي شدند، من جمله از مشاهير، زن «سليمان خان قاجار»، دختر «حاجي رضا قلي خان قاجار»، كه بسيار وجيهه و مقبول بود، در منزل «تبوك» ]كه [چهارده منزلي «مدينه» است فوت شد و نعش او را صد و بيست تومان دادند به حمله دار، كه قرار نيست در مذهب «اهل سنت» نعش را حركت بدهند و در خُفْيه به «مدينه» بردند و در «بقيع» دفن كردند و همچنانكه كنيز تركي از «مهد عليا» والده اقدس همايوني و «رفيع خان نايب فراش باشي»، از اين گونه بسيار تلف شدند.
حقير هم از مرده هاي آن سفر و از ناخوشي هاي آن منزل بودم، كه سه روز به حركت از «مزيرب» مانده، في الجمله تبي عارض شد، به «ميرزا محمود»، حكيم باشي والده شاه رجوع شد، چندان اعتنا نكرد، «حيدرخان شيرازي» كه در «شام» متوقف است همراه بود و از طبابت مي گفت اطلاع دارم، در يك روز سه قسم، دواي مختلف داد، يك حرارتي در دل من عارض شد، نَعُوذُ بِالله مثل آتش، بلكه خود آتش بود، كار به جايي رسيد كه روز حركت از «مزيرب»، حالت خود را نمي فهميدم، «حاجي آقا محمد حكيم تبريزي» پسر «آقا اسماعيل» طبيب مرحوم، از كيفيت آگاه شد، از بابت حقوق و دوستي سابق، خودي به حقير رسانيده احوال را مشاهده كرد، همان دقيقه تخت رواني كرايه نموده، بنده حقير را ميان تخت روان گذارده، متوجه دوا و غذا گشته، در «عين زرقاء»، كه سه منزل است به «مزيرب»، از حقير مأيوس شده بود، زيرا كه از خودم خبر نداشتم و بي هوش بودم.
ميرزا داوود وزير وظايف در رابطه با بيماري برادر يكي از دوستانش به نام حاجي آقا نورالدين گنابادي كه منجر به فوت وي در مدينه شد مي نويسد:
شب كه از حرم مراجعت مي كردم، «حاجي آقا نورالدين گنابادي» را ديدم، جوياي احوالات برادرش «آقا جلال الدين» شدم، گفت از ديروز كه آمده است، ناخوش افتاده است، روز قبل از ورود، ظهر كه براي نهار پياده شديم، كجاوه آن ها هم نزديك به ما بود، او را ديدم و احوال پرسي كردم، في الجمله ورمي در زير چشم و پاي او بود، گفتم شما را چه مي شود، گفت: احوالم خوب نيست و اسهال داشتم، گفتم: يقين سد كرده ايد كه ورم آمده، گفت چنين است، گفتم در «مدينه» روغن كرچكي بخوريد، به حرف نكرده بود، رفتم به احوال پرسي، ديدم افتاده است رو به قبله و مشاعر از او رفته، طبيبي براي او آورده بودند، مشمع
1 . پنهاني.
2 . سفرنامه ميرزا عليخان اعتمادالسلطنة، ص93
--[168]--
خردل بر پاهاي او انداخته بود، ديدم مردي است، قلياني كشيده، آمدم ساعت شش منزل، لقمه ناني خورده خوابيدم، صبح زود آمدند كه «آقاجلال» مرحوم شده است، خوشا به حال او شب جمعه و عاشورا، خداوند نخواست كه دوباره مراجعت به «ايران» كرده و اعمال خود را از سر بگيرد، خواست كه آمرزيده شود، برخاسته رفتم جمع آوري جنازه او را كرده، در «بقيع»، وصل به حرم محترم در طرف قبله جلو قبر «حضرت فاطمه بنت اسد» ـ سلام الله عليها ـ مدفون شده، از طرف اداره احتساب آمده بودند كه مال و پول او را بياوريد، بيت المال سياهه كند چند تَشري زدم و از قضا مثمر شده، همين قدر اسم او را نوشته و رفتند، سه چهار ليره هم مي خواستند، او را هم نگذاشتم چيزي بدهند.
11 ـ كم توجهي به اعمال و مناسك حج حاجيان
حاجيان سختي هاي فراواني را تحمل مي كردند تا بتوانند حج صحيح و مقبول انجام دهند، ليكن متأسفانه به دليل دير حركت دادن آن ها و يا عجله كردن در احرام بستن و انجام اعمالي همچون طواف و سعي با سختي هاي زيادي روبرو مي شدند، نويسنده سفرنامه تير اجل در صدمات راه جبل نهمين مشكل سفر خود را چنين تشريح مي كند:
نهم: توقف نكردن در ميقات گاه است به جهت احرام; و اين ظلم بزرگي است بر حاج كه هيچ نفعي از آن به آن ها نمي رسد. بي چاره از بلاد بعيده، اين همه مخارج را مي كنند و آن مشقّت ها را متحمّل مي شوند، به جهت ادراك عمل بزرگِ حج; و اوّل اعمال او احرام است كه بايد در ميقات بسته شود و بر اهل دانش ظاهر است كه مقدّمات احرام از تنظيف بدن و تطهير و تنوير و غسل و نماز و مقارنات آن از نيّت و تلفّظ به آن كه بايد غالب حاج را تلقين كرد و غير آن، بي منزل كردن در آن جا ميسّر نيست; و رسم امير حاج در اين سنوات چنين است كه در وسط روز به قدر دو ساعتي در آن جا توقّف مي كند; آخر حاج نرسيده، اوّل حاج حركت مي نمايد و از ترس دزد و راهزنان و واماندن از قافله، مجالي جز از براي برهنه شدن و جامه پوشيدن و تلبيه گفتن نيست. بار آب حاجي كه اگر كسي به دقت حساب كند، شايد مصرف آن به پنجاه تومان برسد در عقب و اگر حاضر باشد، فرصت نيست. و بالجمله از فيض احرام، حاج غالباً محروم.
1 . سفرنامه ميرزا داوود وزير وظايف، ص156
--[169]--
وي در بخش ديگر مي نويسد:
... و از همه بدتر آن كه، ورود حاج در مكه غالباً در روز هفتم ]ذي حجّه[ مي شود و در هشتم بايد به جهت حج احرام ببندند و بروند به منا و در آن دو نصفِ روز و يك شب، حاجيِ غريبِ جاهلِ به اعمال حج در آن جمعيت به زياده از صدهزار، به كدام كار برسد؟ مدتي در صدد تعيين منزل و لوازم آن از نقل اسباب و غيره است. از براي عملِ عمره، از غسل و طواف و تقصير و ساير مستحبّات كه هرگز نكرده و بعد هم غالباً ميسّر نيست، وقت كمي مي ماند كه به اقلّ واجب آن، قليلي از حاج مي رسند و اكثر آن ها عمل مي كنند كه في الجمله شباهتي به عمره دارد كه از شرع رسيده. و بسيار شده كه در عرفات و منا ملتفت خرابي آن مي شوند و ثمري ندارد; و در مكه، نه مجال تفحّص دارند، نه وقت سؤال و تلافي. و اگر دوسه روزي پيش وارد شوند، البته به اين درد مبتلا نمي شوند. بي چاره ها خرج ها كرده و زحمت ها كشيده و كفّاره هاي بسيار بر گردن ايشان وارد شده، با اين حال با دست خالي برمي گردند.
12 ـ رعايت نكردن نظافت در اماكن مقدسه
يكي ديگر از مشكلات حاجيان مراعات نكردن نظافت خصوصاً در اماكن مقدسه حرمين شريفين بوده است.
ميرزا عبدالغفارخان نجم الملك منجّم باشي (1296 هـ . ق .) در اين زمينه مي نويسد:
صفا و مروه دو كوه كوچك اند در طرفين مسجدالحرام به فاصله سيصد ذرع واقع شده اند... و فيمابين آن معبر عام است و بازار، يك ضلع معبر مسجدالحرام و طرف ديگر عمارات و دكاكين است. اين قطعه زمين، خيلي مقدس و محترم است و هيچ شبهه اي نيست كه حضرت پيغمبر و بعضي از انبياي سلف و ائمه طاهرين و اولياء الله مكرّر اين مسافت را پيموده اند و با وجود اين ها، اهالي مكه اين قطعه زمين را از همه جا كثيف تر نگاه داشته اند و عمده سگ هاي مكه در همين معبر سكني دارند.
وي در بخشي ديگر از سفرنامه خود، مشاهداتش در مسجدالنبي(صلي الله عليه وآله) را چنين
1 . تير اجل در صدمات راه جبل، ميقات حج، شماره، ج33، ص94
2 . ميقات حج، شماره، ج19، ص178
--[170]--
توصيف مي كند:
در مسجد حضرت پيغمبر(صلي الله عليه وآله) جمعي از حجاج هندي را ديدم باعيان منزل نموده بودند، بسيار كثيف و مندرس بودند، همه روزه در آفتاب بر روي فرش هاي پاكيزه نشسته، شپش مي كشتند و مي خوابيدند و گستاخانه حركت مي كردند و كسي متعرض آن ها نمي شد.
به هنگام قرباني در مِني نيز به دليل نبود امكانات لازم، گاهي همان جا جلوي خيمه ها قرباني كرده، لاشه قرباني و فضولات آن را در فضاي باز و در برابر آفتاب سوزان رها مي كردند و درنتيجه گوشت ها متعفن گرديده و موجب بيماري هاي بسيار مي شد.
برخي از اهالي و يا حجاج ديگر كشورها نيز عادت داشتند كه گوشت قرباني را تكه تكه كرده آن را در برابر آفتاب قرار دهند تا بخشكد و در طول سال از آن استفاده نمايند كه اين نيز خود موجب شيوع بسياري از بيماري ها مي شد.
نجم الملك منجم باشي در اين باره مي نويسد:
ذبيحه اي كه در عرفات مي شود، نصيب جمعي سياهان است، گوشت آن ها را پهن مي كنند و بر روي سنگ هاي كوه، مواجه آفتاب به زودي خشك مي شود، پس آن ها را ذخيره مي كنند براي آذوقه ساليانه خود.
وي سپس مي افزايد:
چند مذبح در عرفات حفر نموده اند براي خون و فضولات قرباني ولي حجاج را چندان اعتنايي به آن ها نيست، هركس در برابر خيمه خود قرباني مي كند و به اين سبب هوا خيلي متعفن مي شود، اگرچه سياهان فضولات را به تدريج جمع آوري مي كنند... .
13 ـ رفتار غيرانساني با بيماران و فوت شده گان
رفتار ناشايست برخي از حمله داران با بيماران و حتي جنازه فوت شدگان بسيار تأسف بار بوده است. نويسنده سفرنامه تير اجل در صدمات راه جبل در اين باره مي نويسد:
1 . سفرنامه شيرين و پرماجرا، ميقات حج، شماره، ج19، ص181
2 . سفرنامه شيرين و پرماجرا، ميقات حج، شماره، ج19، ص177
3 . همان.
--[171]--
در مجاريِ حال مريض و امواتِ اين راه، قلم اين جا رسيد و سر بشكست; اين احقر را مجال و حال ذكر تمام آن ها نيست. ناچار به شرح پاره اي قناعت مي كند:
اوّل: حاجي اگر در جدّه يا مكه معظمه يا مدينه طيبه مُرد و وارث قوي و يا وصيّ قابل يا رفيق كامل ندارد، تَرَكه او به حسب عمل، مِلكِ طِلْق مأمور جدّه است; كسي را حقّي در او نيست. تفضّلاً ميّت را به دست چند نفر اوباش... مي دهد كه دفن كنند. معلوم است، كيفيت غسل و كفن و نماز و دفن آن بي چاره هم چه قِسم خواهد بود. و اگر در ميان راه مُرْد به همان نحو، مال حمله دار است و لكن اين جماعت، گاهي مريض بَدْحال را از طول جان دادن فارغ مي كنند و از ترس بروز كردن، خود را در زحمت و خرج غسل و كفن و نماز نمي اندازند; در گودالي او را پنهان مي نمايند و اگر مجال آن نشد، چنانچه در نزديكي صبح كه زمان حركت حاج است بميرد، از آن زحمت هم فارغ، در همان صحرا مي اندازند و امسال از اين قِسْم مكرّر شنيده و به تحقيق رسيد.
دويم: اگر حاجي در وقت رفتن، يك فرسخ از نجف بيرون رفته، مثلاً بميرد، يك ثلث مقطع كه اگر در كجاوه است چهل تومان و كسري و اگر سرنشين است سي و سه تومان، مال حمله دار است كه اگر گرفته پس نمي دهد والاّ به حكم امير حاج مي گيرد. و اگر در جبل بميرد الي مكه، دو ثلث و اگر در مراجعت چندقدمي از مكه دور شده بميرد، تمام مقطع را مي گيرد. و اما حاجي تازه كه از مكه از اين راه برمي گردد، به مجرد بيرون آمدن، سابقاً يك ثلث و امسال اين حكم نسخ شده و فتوا بر دو ثلث شد، الي بيرون آمدن از مدينه طيبه و از آن جا تمام; الاّ آن كه به بعضي از آن ها در پاره اي موارد سه چهار توماني به جهت كرايه از جبل تا نجف تفضّلاً كسر مي كنند; و اگر كسي جرأت بكند و از سبب اين بدعت سؤال نمايد، مي گويند قاعده حمله دار به حكم امير حاج چنين است.
سيم: چون حاجي مُرد، در هريك از آن مواضع، به جهت مالِ حاجي، دوباره بايد همان شتري كه اجاره آن را تمام گرفتند، اجاره كرد و مي گويند، چون حاجي مرد، شتر خلاص شد; يعني آن حاجيِ مرده با دادن مال الاجاره، حق باركردن بر آن شتر ندارد; پس از براي يك شتر در مسافت مخصوص دو كرايه مي گيرند و چنين حكمي در هيچ ملّتي بلكه در ميان طوايف بت پرست هند و چين نيست و سالهاست كه اين بدعت جاري و بسياري از اعيان و بزرگان دولت عليّه ايران خود ديدند و فهميدند و آن قدر خدمت به دين بلكه به دولت نكردند كه اين جزيي را بردارند يا به عرض خاكپاي مبارك اقدس ظِلُّ اللهي رسانند كه اگر حاجي مرد،
--[172]--
آن اجاره و مقاطعه بر هم خورد; پس گرفتن يك ثلث و دو ثلث و تمام چيست؟ و اگر به حال خود باقي است، پس از براي كرايه گرفتن دوباره هيچ راهي نيست.
چهارم: اگر آن مرده را بخواهند بر شتر خودش كه تمام كرايه آن را داده حمل نمايند به نجف اشرف، در مراجعت، بعد از بيرون آمدن از مدينه طيّبه يا به مدينه، اگر در بين الحرمين مرد، به كرايه دوباره تنها قناعت نمي كنند و غير از آن حمله دار كه اين حاجي مرده در حمل او بود، احدي مرخّص نيست به حكم اميرحاج كه آن جنازه را بردارد. پس آن حمله دار، مبلغ كلّي مي گيرد به حسب انصاف خود از صاحب آن ميّت كه ناچار است به حسب وصيّت يا ملاحظه شأن از حَمْلِ او; و خود ديدم صد تومان گرفتند به جهت حمل از جبل تا نجف; و البته ده تومان خرج نكرد و امسال يك منزل يا دو منزل مانده به مدينه از سي تا پنجاه تومان گرفتند و هرچه نگرفتند از روي ترحّم بود و الاّ مانعي از خوف خداوند يا خلق در ميان نيست.
پنجم: اگر حاجي در آخر شب مرد، به نحوي كه وقت برداشتن او نيست و بايد او را تا منزل آورد، حمله دار وجه كلّي مي گيرد به جهت اين سه چهار فرسخ كه او را بر شترش بگذارد. امسال جنازه اي از شخص استرآبادي مطّلعم، حمله دار، ده امپريال گرفت نقد كه او را به منزل آورد. يكي از علماي بسطام تدبيري كرد و از خارج، بعضي را مدّعي مال اين ميّت نمود و حكومت به نزد امير حاج كشيد. حكم به تنصيف كرد; قريب دوازده تومان به جهت اين چند فرسخ گرفت، غير از كرايه كه در اصل مقاطعه بود.
ششم: اگر سرنشين مريض شود به نحوي كه طاقت سواري ندارد و بايد كجاوه بنشيند، اگر يوميه بگيرد، روزي از دو امپريال يا پنج مي گيرند و بسيار كم مي شود كه به دو سه تومان قناعت بكنند، و اگر تا آخر بخواهند، علاوه بر مقاطعه سرنشيني سي تا چهل تومان، گاه زياده از اين مي گيرند; و اگر چند فرسخ يا يك منزل آمده، مرد، هر دو مقاطعه بالتمام مي گيرند.
هفتم: ناخوش گاهي با حمله دار خود در شب قرار مي دهد در چند امپريال كه فردا در كجاوه بنشيند و همان شب مي ميرد، آن مبلغ را مطالبه مي نمايند. خود مطّلعم در چنين موردي نگذاشت جنازه را بردارد تا دو ليره عثماني گرفت.
هشتم: مريض گاهي در سر شتر بي حال مي شود; ساربان يا غير او، بيچاره را از روي شتر مي اندازند و مي روند، تنها در روي خاك جان مي دهد و مال او در دست ديگران; كسي نيست از حمله دار مطالبه كند كه اين حاجي كو؟ مالش
--[173]--
كجاست؟
نهم: اگر حاجي مرد از بي نظمي امير حاج، بايد كلي داد به مرده شور و قبر كن; كه اگر كسي مرده را دفن كرد به ده تومان، خيلي زيركي كرده.
دهم: قساوت قلب و بي رحمي حمله دار و اتباعش و عمله موتي در شدّت و كثرت، به جايي رسيده كه از ايشان تجاوز كرده، به طبيب هم مي رسد. چه اين طايفه نيز چون مَثَل حاجي را مثل كافر حربي بي قوت ]و بي[ معيني مي بينند كه هر كس به هر اسم در فكر برهنه كردن ايشانند، به طمع افتاده كه مالي در معرض تلف است; چرا من نبرم و مخارج كرده و آينده اين راه را از اينجا بيرون نياورم. پس نرخ حق القدم را از يك لير امپريال كمتر نمي گذارند. قدري دوا و حَبُّ و جوهريات از اصل و بدل همراه گرفته، به قيمت بسيار اعلي مي فروشند. مثقالي روغن چراغ خود ديدم در يك امپريال فروخت و آخر معلوم شد كه در شيشه آن، وقتي ]زماني[ روغن چراغ بود. سه يا چهار دانه حب كرم پنج قران و هكذا.
14 ـ رفتارهاي تبعيض آميز
يكي از مشكلاتي كه حجاج ايراني و ديگر حجاج غير عرب با آن روبرو بوده اند برخوردهاي تبعيض آميز و تحقير آنان بوده است.
ميرزا عبدالغفارخان نجم الملك منجم باشي كه به سال 1296 هـ . ق . حج گزارده مي نويسد:
آنچه خانه زاد در خاك حجاز ديد اين است كه مردم عجم نمي دانم از چه بابت در انظار مردم آنجا مغضوب و حقير و خفيف اند و با وجود آن كه در اين سنوات به حسن كفايت حاجي ميرزا حسن كار پرداز مقيم جده، خيلي رفاهيت دست داده، باز خالي از خطر نبود، خاصه در مدينه طيبه كه خون و مال عجم را حلال و مباح مي دانند و به هر قسم بتوانند در صدمه حجاج كوتاهي نمي كنند، حتي سيد حسن مطوف كه از جانب معين الملك براي مطوفي ايران مأمور است، كمال بدسلوكي را مي نمايد...
وي سپس مي افزايد: روزي يك نفر دهقان ايراني، خواست به طواف بيت الله مشرف شود، گيوه خود را با شال دستمال بر پشت پيچيد و داخل مسجد شد، يكي از
1 . تير اجل در صدمات راه جبل، ميقات حج، شماره، ج56، ص96
2 . فصلنامه ميقات حج، شماره، ج19، ص181
--[174]--
خواجه هاي حرم ملتفت شده در حين طواف چند چماق سخت بر كتف او بنواخت، احدي از بستگان كار پرداز خانه ايران، واقعه را از دور ديده، به كار پرداز اطلاع داد، مشاراليه در صدد قصاص برآمد، به اذن جناب شريف و پاشاي مكه، آن خواجه را در همان محل كه چماق زده بود به سياست رسانيدند ولي اين ايرادات همان بر حجاج ايراني است، اعراب مختلف، نعلين زير بغل گذاشته وارد مسجد مي شوند و احدي متعرض آنها نمي شود.
وي در بخش ديگري از سفرنامه خود مي نويسد:
از امتيازات اعراب، كه در تمام خاك عربستان ديدم، اين است كه هرگاه منازعه اي رخ دهد فيما بين يك نفر عرب و يك نفر عجم آن عرب حق دارد كه هر نوع فحش و تهمتي بر آن عجم نسبت دهد ولي عجم حق يك كلمه سؤال ندارد و الا آنقدر اعراب بر سر او مي ريزند و مي كوبند كه هلاك شود.
15 ـ اخذ رشوه براي زيارت
اخذ رشوه يكي ديگر از مشكلات حاجيان بوده، كه متوليان و دربانان اماكن مقدسه از مردم مطالبه مبلغي پول مي كردند و زايران براي ورود به كعبه و يا رفتن به داخل بقيع و زيارت كردن ناچار بودند مبلغي رشوه داده داخل شوند وگرنه از ورود آنها ممانعت به عمل مي آمد.
كازروني كه در سال 1315 هـ ش به حج مشرف شده مي نويسد:
حقير با جناب حاجي شيخ عبدالحميد، بعد از دادن دو ريال فرنگ داخل در كعبه منوره شديم.
ميرزا داوود وزير وظايف نيز مي نويسد:
شب جمعه بيست و ششم، ساعت سه به حرم مشرف شدم، ديدم درب خانه مشرفه را باز كردند هر طور بود خود را مهياي رفتن كرده قرآني با خود برداشته، رفتم پاي نردبان به همراهي مطوفي كه عمامه اي نيز بر سر داشت، مطوف به پيرمردي كه عمامه سفيد عربي داشت و يك شقه در را باز كرده، خود در دربند نشسته بود، به عربي گفت: اين سيد يك ريال مي دهد كه داخل شود، در
1 . همان، ص182
2 . همان، ص182
3 . سفرنامه كازروني، ميراث اسلامي ايران، دفتر پنجم، ص368
--[175]--
جواب گفت:
ما يخالف، ريال را گرفت و حقير پا بر نردبان گزاردم خود پيرمرد دست دراز كرده و دست حقير را گرفت و ... داخل خانه شدم و دعا مي خواندم، پشت در جوانكي نشسته بود، همين كه ديد حقير داخل شدم و حالي دارم، برخاسته به حقير چسبيد كه تو يك مجيدي بايد بدهي، دوازده قروش داده اي باقي را بده، والا برگرد، گويا پسر شيبه بود حقير هم فوري يك ريال ديگر به او دادم.
در مدينه مشكل بيشتر بوده، متوليان بقيع از افراد مبلغي به عنوان وروديه مي گرفتند و سپس اجازه ورود مي دادند. ميرزا عبدالغفارخان نجم الملك منجم باشي دراين زمينه مي نويسد:
در قبرستان بقيع بقعه اهل بيت بوابي دارد كريه المنظر، چماق به دست، غضب آلود، هر نفر ايراني كه خواهد به قصد زيارت داخل شود با كمال تشدد يك صاحبقران از او مي گيرد و اگر بخواهد آن شخص روزي پنج مرتبه مثلاً وارد شود، بايد پنج قِران بدهد، و همين كه قليلي آن جا ماند زيارت نخوانده، گويد بيرون شو.
محمد ولي ميرزا كه در سال 1260 هـ ق به حج رفته در اين باره مي نويسد:
در بقيع هر كس وارد مي شد هزار دينار مي گرفتند و درب حيات هم سه قروش كه هر قروشي يك عباسي مي باشد، در گنبد حرم بقيع هم به جهت زيارت حضرت فاطمه(عليها السلام)پول مي گيرند كه به بوسند قبر مبارك را.
فراهاني در سال 1302 نوشته است:
حجاج سني كمتر به زيارت بقعه ائمه در بقيع مي آيند و اگر هم بيايند چيزي از آنان نمي گيرند، اما حجاج شيعه، هيچ يك را بي دادن وجه نمي گذارند داخل بقعه شوند، تنها پس از دادن اين وجه است كه آنان آزاد هستند بدون تقيه هر زيارتي را كه مي خواهند بخوانند.
ميرزا معصوم نايب الصدر شيرازي كه در سال 1305 هـ . به مدينه مشرف شده، وقتي به متوليان بقعه بقيع اعتراض مي كند كه چرا در شب چراغ روشن نكرده و يا از مردم پول مي گيرند؟ به وي پاسخ مي دهند كه: اگر سالانه يك هزار و پانصد تومان به آنان داده
1 . سفرنامه ميرزا داوود وزير وظايف، ج130، ص131
2 . ميقات حج، ج19، ص182
3 . به سوي ام القراي، ص249
4 . ميراث اسلامي ايران، دفتر ششم، ص777
--[176]--
شود، آنان، هم چراغ روشن خواهند كرد و هم از عجم ها پولي بابت وروديه نخواهند گرفت.
16 ـ ندانستن زبان دوّم
يكي ديگر از مشكلات حاجيان، تسلط نداشتن به زبان عربي بوده است، و به همين جهت به دليل آن كه نمي توانستند در بين راه و در شهرها مطالب خود را به ديگران تفهيم نموده و يا سخن ديگران را درك نمايند، لذا دچار مشكلات زيادي گرديده، گاهي جان خود را نيز در اين راه از دست مي دادند. مرحوم سيد محسن امين در اين زمينه مي نويسد:
... عادت ژاندارم ها است كه در دو سمت راست و چپ حجاج حركت مي كنند و هنگام فرود آمدن در جايي، اجازه نمي دهند كسي از آن محدوده بيرون رود و به ناشناسان هم اجازه ورود نمي دهند، اگر ناشناسي بخواهد وارد شود، سه بار صدايش مي زنند ]و ايست مي دهند[ اگر جواب نداد، با تيراندازي او را مي كشند، اين حادثه براي برخي حجاج كه عربي نمي دانند پيش آمده است.
هم اكنون نيز بسياري از حاجيان كه از كشورهاي مختلف اسلامي به حج مي آيند توان سخن گفتن با ساير حجاج را نداشته، ساعت ها در حرم كنار هم مي نشينند اما نمي توانند يكديگر را شناخته، باهم سخن بگويند.
خاتمه
در سفرنامه ها با توجه به شرايط مختلف آب و هوايي و نيز حاكماني كه در گذشته بر حجاز حكومت مي كرده اند مشكلات و دشواري هايي خاص هر يك از اين دوره ها ذكر شده كه پرداختن به تمامي آنها در اين نوشتار امكان پذير نيست، اميد است با توفيق الهي بتوانيم در فرصتي ديگر اطلاعات بيشتري در اختيار علاقه مندان قرار دهيم.
هم اكنون كه با الطاف الهي بسياري از مشكلات و سختي هاي اشاره شده پايان يافته و حجاج كشورهاي اسلامي در اين زمان با استفاده از بهترين وسايل نقليه همچون هواپيما و با استفاده از بهترين امكانات رفاهي و داشتن تغذيه مناسب، در كمال امنيت و
1 . تحفة الرحمين، ص 257 : حج گزاري ايرانيان در دوره قاجار، ص71
2 . پا به پاي امين جبل، ميقات حج، شماره، ج28، ص217
--[177]--
آسايش به حج مشرف شده و در كوتاه ترين زمان مناسك حج را انجام و به كشور خويش باز مي گردند، بايد دقيقاً شكرگذار اين همه نعمت باشند و از فرصت به دست آمده بيشترين بهره برداري را در جهت رشد و شكوفايي روحي و معنوي و نيز دست يازيدن به منافعي كه قرآن از آن با كلمه «ليشهدوا منافع لهم» ياد مي كند، بنمايند.
از خداوند متعال مسألت داريم همگان را با اين مسئوليت خطير و مهم آشنا ساخته، حاجيان همه كشورها بتوانند حجي مبرور و مقبول انجام داده، با روحي متحوّل شده، اخلاقي بهتر و رفتاري متناسب با شئوون ديني و اسلامي، به كشورهاي خود باز گردند.
* پي نوشتها:
|