متن کامل
آداب و سنن پيامبر گرامى اسلام «بخش دوم
آداب و سنن پيامبر گرامى اسلام «بخش دوم»
الميزان جلد ششم صفحه 465
علامه طباطبايى رضوان الله تعالى عليه
100 ـ و در كافى به سند خود از زيد شحام از ابى عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا از روزى كه خداوند او را به نبوت مبعوث كرد و تا روزى كه از دنيا رفت در حال تكيه غذا
نخورد، بلكه مانند بردگان غذا ميل مىفرمود و مانند آنها مىنشست، پرسيدم چرا؟فرمود : براى اظهار كوچكى و تواضع در برابر خداى عز و جل. (1)
101 ـ و در آن كتاب به سند خود از ابى خديجه نقل كرده كه گفت: "بشير دهان"از ابى عبد الله(ع)پرسيد آيا رسول خدا(ص)در حالى كه به دست راست يا به دست چپ تكيه كرده غذا ميل
مىفرمود؟ابى خديجه مىگويد من هم در آن مجلس بودم امام صادق(ع)فرمود: نه، رسول خدا در حال تكيه به طرف راست و يا به طرف چپ غذا ميل نمىكرد و ليكن مثل بندهها
مىنشست، من عرض كردم چرا؟فرمود: براى تواضع در برابر خداى عز و جل. (2)
102 ـ و در آن كتاب به سند خود از جابر از ابى جعفر(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)مثل بندهها غذا ميخورد، و مثل آنها بر روى زمين مىنشست و غذا مىخورد، و روى زمين
مىخوابيد . (3)
103 ـ و در كتاب احياء العلوم مىگويد: رسول خدا(ص)وقتى براى خوردن مىنشست بين دو زانو و دو قدم خود را جمع مىكرد، همانطورى كه نمازگزار مىنشيند، الا اينكه يكى از
زانوها و قدمها را روى زانو و قدم ديگر مىگذاشت، و مىفرمود: من بندهاى هستم و لذا مثل بندهها غذا مىخورم و مثل آنان مىنشينم. (4)
104 ـ و صفوانى در كتاب التعريف از على(ع)نقل كرده كه فرمود:
رسول خدا(ص)وقتى بر سر سفره غذا مىنشست مثل بندهاى مىنشست، و بر ران چپ خود تكيه مىكرد . (5)
105 ـ و در كتاب مكارم از ابن عباس نقل مىكند كه گفت: رسول خدا (ص)روى زمين مىنشست و گوسفندان را بين دو پاى خود گذاشته شير آنها را مىدوشيد و اگر غلامى از آنحضرت
دعوت مىكرد مىپذيرفت. (6)
106 ـ و در محاسن به سند خود از حماد بن عثمان از ابى عبد الله(ع)روايت كرده كه فرمود : رسول خدا(ص)وقتى غذا ميل مىفرمود انگشتان خود را مىليسيد. (7)
107 ـ و در احتجاج از كتاب مواليد الصادقين نقل كرده كه گفته است: رسول خدا (ص)از تمامى انواع غذاها ميل مىفرمود، و هر چه را كه خدا حلال كرده، با اهل بيت و خدمتگذاران
خود و هر وقت كه ايشان مىخوردند مىخورد، و هم چنين با كسى از مسلمانان كه او را دعوت مىكرد هم غذا مىشد، هر چه آنان مىخوردند مىخورد و روى هر چيزى مىخوردند
مىخورد مگر اينكه براى آنها ميهمانى مىرسيد كه در اين صورت با آن ميهمان غذا ميل مىفرمود ـ تا آنجا كه مىگويد ـ : و از هر غذائى، بيشتر آنرا دوست مىداشت كه شركت كنندگان
در آن بيشتر باشند. (8)
مؤلف: اينكه در اين روايت داشت: و روى هر چيزى مىخوردند مىخورد، مقصود سفره و خوان و امثال آن است، و اينكه گفت: "و ما أكلوا ـ و هر چه مىخوردند"، ممكن است
"ما"موصوله باشد، يعنى هر چيزى را كه مىخوردند، و ممكن است"وقتيه"باشد يعنى تا هر وقت كه مىخوردند، و اينكه گفت: مگر اينكه براى آنها ميهمانى مىرسيد، استثنائى است از اينكه
گفت: با اهل بيت و خدمتگذاران خود غذا مىخورد.و معنايش اين است كه مگر وقتى كه ميهمانى براى ايشان مىرسيد كه در اين صورت ديگر با اهل بيت خود غذا ميل نمىفرمود، بلكه با
ميهمان غذا مىخورد.
108 ـ و در كافى به سند خود از ابن قداح از ابى عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)وقتى با گروهى غذا ميل مىفرمود، اولين كسى بود كه دست به غذا مىبرد و آخرين كس
بود كه دست برميداشت و چنين مىكرد تا همه مردم غذا بخورند و خجالت نكشند. (9)
109 ـ و نيز در كافى به سند خود از محمد بن مسلم از ابى جعفر(ع)نقل كرده كه فرمود: امير المؤمنين(ع)فرموده: شام انبياء بعد از نماز عشا بوده شما هم شام خوردن را ترك نكنيد كه
باعث خرابى بدن است. (10)
11 ـ و نيز در كافى به سند خود از عنبسة بن نجاد از ابى عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود : هيچ طعامى نزد رسول خدا(ص)حاضر نشد كه در آن خرما باشد مگر اينكه ابتدا از آن خرما
ميل فرمود. (11)
111 ـ و نيز در كافى و صحيفة الرضا به سند خود از آباء گرام آن حضرت نقل كرده كه آن حضرت فرمود: رسول خدا(ص)وقتى خرما مىخورد هسته آنرا پشت دست خود مىگذاشت،
آنگاه آنرا دور مىانداخت. (12)
112 ـ و در كتاب اقبال از جلد دوم تاريخ نيشابورى نقل كرده كه در ضمن شرح حال حسن بن بشر به سند او نقل نموده كه گفته است: رسول خدا(ص)بين هر دو لقمه، خدا را حمد مىكرد
. (13)
113 ـ و در كافى به سند خود از وهب بن عبد ربه نقل كرده كه گفت: امام صادق(ع)را ديدم كه خلال مىكرد و من به او نگاه مىكردم، حضرت فرمود: رسول خدا (ص)هميشه خلال
مىكرد، و خلال، دهن را خوشبو مىكند. (14)
114 ـ و در كتاب مكارم از رسول خدا(ص)نقل مىكند كه هر وقت آب مىآشاميد ابتدا"بسم الله "مىگفت ـ تا آنجا كه مىگويد ـ : و آب را به طور مخصوصى مىمكيد و آنرا به پرى دهان
نمىبلعيد و مىفرمود: درد كبد از همين قورت دادن است. (15)
115 ـ و در كتاب جعفريات از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على (ع)نقل مىكند كه فرمود : چند بار تجربه كردم و ديدم كه رسول خدا (ص)آب يا هر آشاميدنى ديگر را به سه نفس
مىآشاميد و در ابتداى هر نفس "بسم الله"و در آخر آن"الحمد لله"مىگفت، از سبب آن پرسيدم فرمود : حمد را به منظور اداى شكر پروردگار و"بسم الله"را به منظور ايمنى از ضرر و درد
مىگويم . (16)
116 ـ و در كتاب مكارم مىگويد: رسول خدا(ص)در ظرف آشاميدنى نفس نمىكشيد، و اگر مىخواست نفس تازه كند ظرف را از دهنش دور مىكرد و آنگاه تنفس مىنمود. (17)
117 ـ و در احياء العلوم مىگويد: وقتى رسول خدا(ص)گوشت ميل مىفرمود سر خود را به طرف ظرف گوشت پائين نمىانداخت بلكه آنرا به طرف دهان خود مىبرد و آنرا بطور
مخصوصى و با تمام دندانها مىجويد، و مخصوصا وقتى گوشت ميل مىفرمود هر دو دست خود را به خوبى مىشست آنگاه دست تر را به صورت خود مىكشيد. (18)
118 ـ و در كتاب مكارم الاخلاق مىگويد: رسول خدا(ص)همه رقم غذا ميل مىفرمود. (19)
مؤلف: طبرسى بعد از نقل اين روايت اصنافى از طعام را كه آن جناب ميل ميفرمود شمرده، از آن جمله نان و گوشت را بانواع مختلفش ذكر كرده و هم چنين خربزه و شكر و انگور و
انار و خرما و شير و هريسه(گندم پخته)و روغن و سركه و كاسنى و بادروج و كلم، و روايت شده كه آن جناب از عسل خوشش مىآمد و نيز روايت شده كه در ميان ميوهها انار را
بيشتر دوست مىداشت.
119 ـ و طوسى در كتاب امالى به سند خود از ابى اسامه از ابى عبد الله(ع)
نقل كرده كه فرمود: طعام رسول الله(ص) ـ اگر به دستش مىآمد ـ جو، و حلوايش خرما، و هيزم منزلش پوست و برگ و شاخه درخت خرما بود. (20)
120 ـ و در كتاب مكارم نقل مىكند كه رسول خدا(ص)غذاى داغ نمىخورد، و صبر مىكرد تا خنك شود و مىفرمود: خداى تعالى ما را آتش نخورانيده و غذاى داغ بركت ندارد، و وقتى
غذا ميل مىفرمود"بسم الله"مىگفت و با سه انگشت و از جلو خود غذا مىخورد، و از جلو كسى غذا برنمىداشت، و وقتى سفره پهن مىشد قبل از سايرين شروع مىكرد، و با سه انگشت
ابهام و انگشت پهلوى آن و انگشت وسط غذا مىخورد، گاهى هم از انگشت چهارمى كمك مىگرفت و با تمامى كف دست ميخورد نه با دو انگشت، و مىفرمود:
غذا خوردن با دو انگشت، غذا خوردن شيطان است.روزى اصحابش فالوده آوردند و آن حضرت با ايشان تناول فرمود، پس از آن پرسيد اين فالوده از چه درست مىشود؟عرض كردند
روغن را با عسل مىگذاريم اينطور مىشود، فرمود: طعام خوبيست.
رسول خدا(ص)نان جو را الك نكرده مىخورد و هيچ وقت نان گندم نخورد، و از نان جو هم سير نشد، و هيچ وقت بر خوان طعام غذا نخورد، بلكه روى زمين مىخورد، خربزه و انگور
و خرما مىخورد و هسته آنرا به گوسفند مىداد، و هيچ وقت سير، پياز، تره و عسلى كه در آن مغافير بود ميل نمىفرمود، و"مغافير"خلطى است كه در بدن زنبور هضم نشده و در عسل
مىريزد و بوى آن در دهن مىماند.
رسول خدا(ص)هيچ وقت غذائى را مذمت نفرمود، اگر آنرا دوست مىداشت مىخورد و اگر از آن خوشش نمىآمد نمىخورد و آنرا مذمت نمىكرد كه ديگران هم نخورند، ظرف غذا را
مىليسيد و مىفرمود: غذاى آخر ظرف بركتش از همه آن غذا بيشتر است، وقتى هم كه از غذا فارغ ميشد هر سه انگشت خود را يكى پس از ديگرى مىليسيد و دست خود را از طعام
مىشست تا پاكيزه شود، و هيچ وقت تنها غذا ميل نمىفرمود. (21)
مؤلف: اينكه راوى گفت: با سه انگشت ابهام و انگشت پهلوى آن و انگشت وسط مىخورد، خواست تا رعايت ادب كند چون لفظ"سبابة"كه انگشت پهلوئى ابهام است مشتق از"سب ـ
ناسزا"است، و اما اينكه روايت كرد كه آن حضرت فالوده ميل مىفرمود، مخالف است با روايتى كه صاحب كتاب محاسن آنرا با ذكر سند از يعقوب بن شعيب از ابى عبد الله (ع)نقل كرده
كه فرمود : در وقتى كه امير المؤمنين(ع)در بين چند نفر از اصحاب خود در ميدان كوفه ايستاده بود شخصى طبقى فالوده به عنوان هديه برايش آورد، حضرت به اصحاب خود فرمود
مشغول شويد، خودش هم دست دراز كرد كه ميل كند ناگهان دست خود را كشيد و فرمود: بيادم آمد كه رسول خدا (ص)فالوده نخورد، از اين جهت از خوردنش كراهت دارم. (22)
121 ـ و در كتاب مكارم مىگويد: رسول خدا(ص)آشاميدنيها را هم در قدحهاى بلورى كه از شام مىآوردند و هم در قدحهاى چوبى و چرمى و سفالى مىآشاميد. (23)
مؤلف: در كافى (24) و محاسن نيز روايتى قريب به مضمون صدر اين روايت نقل كرده، و در آن دارد كه: رسول خدا (ص)دوست مىداشت از قدح شامى بياشامد و مىفرمود: اين ظرف
نظيفترين ظرفهائى است كه در دسترس شما است. (25)
122 ـ و در كتاب مكارم از رسول خدا(ص)نقل كرده كه آن حضرت با كف دست هم آب مىخورد، آب را در دست ميريخت و مىفرمود هيچ ظرفى پاكيزهتر از دست نيست. (26)
123 ـ و در كافى به سند خود از عبد الله بن سنان نقل كرده كه گفت: رسول خدا (ص)در روزهاى عيد قربان دو قوچ ذبح مىكرد يكى را از طرف خود و يكى ديگر را از طرف فقراى
امتش. (27)
124 ـ و از جمله آداب آن حضرت در خلوت ـ بنا بر نقل شهيد ثانى در كتاب شرح النفليه ـ آن بود كه احدى او را در حال بول كردن نديد. (28)
125 ـ و در جعفريات به سند خود از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على (ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)هر وقت مىخواست رفع حصر كند سر خود را با چيزى مىپوشانيد
و بعد از قضاى حاجت دفن مىكرد، هم چنين اگر مىخواست آب دهان بيندازد آنرا دفن مىكرد، و هر وقت به مستراح مىرفت سر خود را مىپوشانيد. (29)
مؤلف: ساختن مستراح از مستحدثات بعد از اسلام است، عرب قبل از اسلام مستراح نداشت و براى قضاى حاجت به طورى كه از بعضى از روايات استفاده مىشود به صحرا مىرفتهاند.
126 ـ و در كافى به سند خود از حسين بن خالد از ابى الحسن ثانى(ع)نقل كرده كه خدمتش عرضه داشتم: ما روايتى در دست داريم كه رسول خدا(ص)در عين اينكه انگشترش در دست
بود استنجا مىكرد، و امير المؤمنين نيز چنين كارى مىكرده، با اينكه نقش انگشتر رسول خدا (ص)"محمد رسول الله"بوده آيا اين روايات صحيح است؟فرمود: آرى، عرض كردم ما هم
اينكار را مىتوانيم بكنيم؟فرمود: آنان انگشتر را بدست راست مىكردهاند و شما بدست چپ... (30)
مؤلف: روايتى قريب به اين مضمون در جعفريات و مكارم از كتاب لباس تاليف عياشى از امام صادق(ع)نقل شده.
127 ـ و از جمله آداب آنحضرت در برخورد به مصيبت و بلا و مرگ عزيزان و متعلقات آن، آنست كه صاحب مكارم نقل كرده و گفته كه رسول خدا(ص)هر وقت جوش كوچكى در بدن
خود مىديد به خدا پناه مىبرد و اظهار مسكنت در برابر او مىنمود و خود را به او مىسپرد، خدمتش عرضه مىداشتند يا رسول الله!اين جوش كوچك كه چيز قابل توجهى نيست؟ميفرمود:
آرى، و ليكن خدا وقتى بخواهد درد كوچكى را بزرگ كند مىتواند، چنانكه اگر بخواهد درد بزرگى را كوچك كند نيز مىتواند. (31)
128 ـ و در كافى به سند خود از جابر از ابى جعفر(ع)نقل مىكند كه فرمود: سنت اين است كه تابوت را از چهار طرفش بدوش بكشند و اگر بخواهند اطراف ديگرش را هم حمل كنند
مستحب است. (32)
129 ـ و در كتاب قرب الاسناد از حسين بن طريف از حسين بن علوان از جعفر از پدر بزرگوارش (ع)نقل كرده كه فرمود: روزى حسن بن على(ع)با اصحاب خود نشسته بودند كه ناگاه
جنازهاى را عبور دادند، بعضى از اصحاب آن حضرت برخاسته به مشايعت آن جنازه رفتند ولى آن حضرت برنخاست، وقتى جنازه را بردند بعضى به آن حضرت عرض كردند چرا شما
برنخاستيد، خدا شما را عاقبت دهد با اينكه رسول خدا (ص)هر وقت مىديد جنازهاى را مىبرند برمىخاست، حسن بن على (ع)فرمود: رسول خدا(ص)فقط يكبار براى جنازه برخاست آنهم
روزى بود كه جنازه مردى يهودى را مىبردند و راه عبور هم تنگ بود و آن حضرت نمىتوانست از راه جنازه به كنارى برود، از روى ناچارى برخاست، براى اينكه نمىخواست جنازه
بالاى سرش باشد. (33)
130 ـ و در كتاب دعوات قطب راوندى است كه رسول خدا(ص)وقتى جنازهاى را مشايعت مىفرمود، اندوه بر دلش مستولى مىشد، و بسيار حديث نفس مىكرد، و خيلى كم حرف مىزد.
(34)
131 ـ و در جعفريات به سند خود از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على (ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)وقتى مىخواست بعد از دفن جنازهاى خاك بر آن بريزد تنها سه مشت
خاك مىريخت. (35)
132 ـ و در كافى به سند خود از زراره از ابى جعفر(ع)نقل كرده كه فرمود:
رسول خدا(ص)نسبت به مردههاى بنى هاشم كارهاى مخصوصى انجام مىداد كه نسبت به اموات ساير خانوادهها آن كارها را نمىكرد، از آن جمله وقتى به جنازهاى از بنى هاشم نماز
مىگزارد و قبرش را آب ميپاشيدند حضرت دست خود را بر قبر مىگذاشت به طورى كه انگشتان مباركش در گل فرو مىرفت، بطورى كه اگر غريب و يا مسافرى از اهل مدينه به شهر
مدينه وارد مىشد و از قبرستان مىگذشت و آن قبر تازه و اثر انگشتان را مىديد، مىفهميد كه صاحب اين قبر از بنى هاشم است و لذا مىپرسيد از آل محمد(ع)چه كسى تازه از دنيا رفته؟.
(36)
133 ـ شهيد ثانى در كتاب مسكن الفؤاد از على(ع)نقل كرده كه فرمود:
رسول خدا(ص)وقتى به صاحبان مصيبت تسليت مىداد مىفرمود: "آجركم الله و رحمكم ـ خداوند اجرتان دهد و شما را رحم كند"و وقتى كسانى را تبريك و تهنيت مىداد مىفرمود: "بارك
الله لكم و بارك الله عليكم ـ خداوند براى شما مبارك كند و آنرا برايتان مستدام بدارد ". (37)
آداب آن جناب در وضو ساختن و غسل نمودن
134 ـ و از جمله آداب آن حضرت كه آنرا در وضو و غسل رعايت مىكرد كه قطب در آيات الاحكام آنرا از سليمان بن بريده از پدرش نقل كرده كه گفت: رسول خدا (ص)براى هر
نمازى وضوئى مىگرفت تا آنكه سال فتح مكه فرا رسيد، از آن به بعد براى خواندن چند نماز به يك وضو اكتفا مىكرد، عمر پرسيد يا رسول الله (ص)مىبينم كارى كردى كه تاكنون نكرده
بودى؟فرمود : متوجهم و عمدا چنين مىكنم. (38)
135 ـ و در كافى به سند خود از زراره نقل كرده كه گفت: حضرت ابى جعفر فرمود:
آيا نمىخواهيد وضوى رسول الله(ص)را برايتان حكايت كنم؟گفتيم: چرا، پس حضرت دستور داد قدح كوچك و ضخيمى كه مقدار كمى آب در آن بود آوردند، آن را جلو خود گذاشت و دو
دست خود را بالا زده، دست راست خود را در آن فرو برد و سپس فرمود: البته اين وقتى است كه دست پاك باشد، آنگاه آندست را پر از آب كرده بر پيشانى خود ريخت و گفت: "بسم
الله"و آن آب را به اطراف محاسن خود جريان داده و بعدا يك مرتبه دست را به صورت و پيشانى خود كشيد، سپس دست چپ را در آب فرو برد.و به پرى آن آب به آرنج دست راست
خود ريخت و كف دست چپ را به ساعد دست راست كشيد به طورى كه آب تا نوك انگشتان آن جريان يافت، آنگاه با دست راست كفى از آب پر كرده به آرنج چپ ريخت و آنرا با كف
دست راست به ساعد و سر انگشتان دست چپ مرور داد و جلو سر و پشت پا را با ترى دست چپ و بقيه ترى دست راست مسح كرد، زراره مىگويد: ابو جعفر(ع)فرمود:
خدا تك است و تك را دوست مىدارد، از اين جهت در وضو هم سه مشت آب بس است يكى براى صورت و دو تا براى دو ذراع و با ترى دست راستت جلو سر و با بقيه آن پشت پاى
راستت را مسح ميكنى و با ترى دست چپ پشت پاى چپت را، زراره گفت: ابو جعفر(ع)
فرمود: مردى از امير المؤمنين(ع)پرسيد وضوى رسول خدا چطور بود؟آن حضرت همينطور كه من براى شما حكايت كردم براى آن شخص حكايت كرد. (39)
مؤلف: و اين معنا از زراره و بكير و غير ايشان و به طرق متعددى نقل شده، و همه آنها را كلينى و صدوق و شيخ و عياشى و مفيد و كراچكى و ديگران نقل كردهاند، و اخبار ائمه اهل
بيت(ع)در اين باره مستفيض و نزديك بتواتر است. (40)
136 ـ و مفيد الدين طوسى در امالى به سند خود از ابى هريره نقل كرده كه گفت:
رسول خدا(ص)وقتى وضو مىگرفت در همه جاى وضو اول سمت راست را مىشست (41) .
137 ـ و در تهذيب به سند خود از ابى بصير نقل كرده كه گفت از امام صادق (ع)از وضو پرسيدم فرمود: رسول خدا(ص)با يك مد آب(تقريبا يك چارك من تبريز)وضو مىگرفت و با يك
صاع(يك من تبريزى تقريبا)غسل مىكرد. (42)
مؤلف: نظير اين روايت به طريق ديگر از حضرت ابى جعفر نقل شده.
138 ـ و در عيون به سند خود از حضرت رضا و آن جناب از آباى گرامش در ضمن حديث طويلى نقل فرموده كه رسول خدا(ص)فرموده: ما اهل بيتى هستيم كه صدقه بر ما حلال
نيست و ما دستور داريم وضو را شاداب بگيريم، و ما هرگز الاغ را بر ماديان نمىكشيم. (43)
139 ـ و در تهذيب به سند خود از عبد الله بن سنان از ابى عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود : مضمضه(آب در دهان گرداندن)و استنشاق(آب در بينى كشيدن)از چيزهائى است كه رسول
خدا(ص)آنرا سنت قرار داده. (44)
140 ـ و در همان كتاب به سند خود از معاوية بن عمار نقل كرده كه گفت: شنيدم كه امام صادق(ع)مىفرمود: رسول خدا(ص)با يك صاع غسل ميكرد و اگر با او يكى از زنانش بودند با
يك صاع و يك مد غسل مىكردند (45) .
مؤلف: اين معنا را كلينى هم در كافى به سند خود از محمد بن مسلم از آن جناب نقل كرده، با اين تفاوت كه در روايت كلينى دارد هر دو از يك ظرف غسل مىكردند. (46) و همچنين
شيخ هم بطريق ديگرى آن را نقل كرده.
141 ـ و در جعفريات به سند خود از جعفر بن محمد(ع)از پدرش نقل كرده كه فرمود: حسن بن محمد از جابر بن عبد الله از چگونگى غسل رسول خدا(ص)
پرسيد.جابر گفت: رسول خدا با مشت سه مرتبه آب به سر خود مىريخت، حسن بن محمد گفت: موى من همينطور كه مىبينى زياد و انبوه است.جابر گفت: اى آزاده!اين حرف را مزن
براى اينكه موى رسول خدا(ص)از موى تو پرپشتتر و پاكيزهتر بود. (47)
142 ـ و در كتاب الهداية صدوق است كه امام صادق(ع)فرموده: غسل جمعه سنتى است كه بر مرد و زن و در خانه و در سفر واجب است ـ تا آنجا كه مىگويد ـ و نيز امام
صادق(ع)فرمود: غسل روز جمعه هم مايه پاكيزگى بدن و هم كفاره گناهان بين دو جمعه است آنگاه فرمود: علت غسل جمعه اين بود كه انصار در ايام هفته به كار شتران رسيدگى به ساير
اموال خود سرگرم بودند، جمعه كه مىشد با همان بدن كثيف خود به مسجد مىآمدند و رسول خدا(ص)از بوى گند زير بغلهاىشان متاذى ميشد از اين رو دستور فرمودند كه روز جمعه
همگى غسل كنند و اين خود باعث شد كه غسل جمعه سنت شود. (48)
مؤلف: و روايت شده كه از جمله سنتهاى آن حضرت در غسل، غسل روز عيد فطر و غسل در جميع اعياد و غسلهاى ديگر بسيارى است كه چه بسا به بعضى از آنها در آينده اشاره
بكنيم ان شاء الله تعالى.
از جمله آداب حضرتش در نماز و ملحقات آن
143 ـ و از جمله آداب و سنن آن حضرت در نماز و ملحقات آن چيزى است كه آن را در كافى به سند خود از فضيل بن يسار و عبد الملك و بكير نقل كرده كه گفتند: شنيديم كه امام
صادق (ع)مىفرمود: رسول خدا(ص)نماز مستحبى را مثل واجب وروزه مستحبى را مثل واجب به جا مىآورد . (49)
مؤلف: اين مطلب را شيخ نيز روايت كرده.
144 ـ و نيز در كافى به سند خود از حنان نقل كرده كه گفت: عمرو بن حريث از امام صادق (ع) ـ در حالى كه من هم نشسته بودم ـ پرسيد: فدايت شوم مرا از نماز رسول خدا (ص)خبر
ده، حضرت فرمود: رسول خدا هشت ركعت نافله ظهر و چهار ركعت ظهر و هشت ركعت نافله عصر و چهار ركعت نماز عصر و سه ركعت مغرب و چهار ركعت نافله آن و چهار
ركعت عشا و هشت ركعت نافله شب و سه ركعت وتر و دو ركعت نافله فجر و دو ركعت نماز صبح مىخواند، عرض كردم، فدايت شوم اگر من بتوانم بيشتر از اينها نماز بخوانم خداوند
مرا بخواندن نماز زياد عذاب مىكند؟فرمود نه، و ليكن تو را عذاب مىكند به ترك سنت رسول خدا(ص). (50)
مؤلف: از اين روايت استفاده مىشود كه: دو ركعت نماز نشسته بعد از عشا يعنى "عتمة"جزو پنجاه ركعت نماز يوميه نيست بلكه متمم آن و براى اين است كه با آن بنا بر اينكه دو ركعت
نشسته يك ركعت ايستاده حساب مىشود عدد نمازها به پنجاه و يك برسد و نيز براى اين تشريع شده كه بدل از نماز يك ركعتى وتر باشد، به اين معنا كه اگر كسى ده ركعت نافله شب را
خواند و مرگ مهلتش نداد كه يك ركعت وتر را بخواند اين دو ركعت نشسته عتمة به جاى آن حساب شود، كما اينكه كلينى هم در كافى (51) به سند خود از ابى بصير از ابى عبد الله
(ع)روايت مىكند كه فرمود: كسى كه ايمان به خدا و روز جزا دارد هرگز تا نماز وتر نخوانده نمىخوابد، ابى بصير مىگويد عرض كردم : مقصود شما از وتر همان دو ركعت نشسته بعد
از عشاء است؟فرمود: آرى اين دو ركعت يك ركعت حساب مىشود و اگر كسى آن را بخواند و در آن شب مرگ او را از خواندن وتر باز بدارد مثل كسى مىماند كه وتر را خوانده باشد
اگر هم نمرد كه آخر شب برخاسته وتر را مىخواند، عرض كردم: آيا رسول خدا (ص)هم اين دو ركعت را خواند؟فرمود: نه، عرض كردم: چرا؟فرمود : براى اينكه به رسول
خدا(ص)وحى مىآمد و مىدانست كه آيا امشب مىميرد يا نه، ديگرانند كه چنين علمى ندارند از همين جهت بود كه خودش نخواند و به ديگران دستور داد تا بخوانند ... (52)
و ممكن است مقصود امام(ع)از اينكه فرمود: رسول خدا(ص)
اين دو ركعت نماز را نخواند، اين باشد كه آنحضرت دائما اين نماز را نمىخواند، بلكه گاهى مىخواند و گاهى نمىخواند، كما اينكه از بعضى از احاديث ديگر هم اين معنا استفاده مىشود،
و با اين احتمال، روايت ابى بصير معارض و منافى با روايت ديگرى كه مىگويد رسول خدا(ص)اين نماز را مىخواند نخواهد بود.
145 ـ و در تهذيب به سند خود از زراره نقل كرده كه گفت شنيدم حضرت ابى جعفر (ع)مىفرمايد : رسول خدا(ص)در هيچ روزى تا ظهر نمىشد نمازى نمىخواند وقتى كه ظهر مىشد و
به قدر نصف انگشت سايه مىگشت هشت ركعت مىخواند و وقتى سايه به قدر يك ذراع مىشد نماز ظهر را مىخواند بعد از نماز ظهر هم دو ركعت و قبل از نماز عصر دو ركعت
مىخواند تا آنكه سايه بقدر دو ذراع مىشد آنوقت نماز عصر را بجا مىآورد و وقتى آفتاب غروب مىكرد نماز مغرب را و بعد از زوال سرخى شفق، عشا را مىخواند و مىفرمود: وقت
عشا تا ثلث شب امتداد دارد، بعد از عشا نماز ديگرى نمىخواند تا شب به نصف مىرسيد، آنگاه برمىخاست و سيزده ركعت نماز مىخواند كه سيزدهمى آن نماز وتر بود و دو ركعت از
آن نافله صبح و وقتى فجر طالع و هوا روشن مىشد نماز صبح را مىخواند. (53)
مؤلف: در اين روايت تمامى نافله عصر را ذكر نكرده و مهم هم نيست چون از ساير روايات مقدار آن بدست مىآيد.
146 ـ و نيز در تهذيب به سند خود از معاوية بن وهب نقل مىكند كه گفت: شنيدم كه امام صادق(ع)در ضمن بيان چگونگى نماز رسول خدا(ص)
مىفرمود: ظرف آب را رو پوشيده بالاى سرش مىگذاشتند و آن جناب مسواك خود را هم زير رختخواب خود مىگذاشت و مىخوابيد، تا چندى كه خدا بخواهد، و وقتى از خواب بيدار
مىشد مىنشست و نظرى به آسمان مىافكند و آياتى را كه در سوره آل عمران است يعنى آيات "ان فى خلق السموات و الارض..."را مىخواند سپس دندانها را مسواك كرده، تطهير
نموده و به مسجد مىرفت و چهار ركعت نماز مىخواند كه ركوع هر ركعتش بقدر قرائت آن و سجودش بقدر ركوع آن طول مىكشيد، بحدى كه مردم مىگفتند كى سر از ركوع برمىدارد
و به سجده مىرود؟و هم چنين سجدهاش بحدى طولانى بود كه گفته مىشد چه وقت سر برمىدارد، آنگاه به بستر خود برمىگشت و تا خدا مىخواست مىخوابيد، آنگاه بيدار شده مىنشست
و همان آيات را تلاوت نموده، چشم را به آسمان مىانداخت، آنگاه مسواك زده تطهير نموده و به مسجد مىرفت، باز هم مثل بار اول چهار ركعت نماز مىگذاشت، مجددا به بستر خود
مراجعت نموده، مقدارى مىخوابيد، سپس بيدار شده نگاهى به آسمان انداخته و همان آيات را تلاوت مىنمود، باز مسواك و تطهير را انجام داده به مسجد تشريف مىبرد و يك ركعت نماز
وتر و دو ركعت ديگر خوانده و براى نماز صبح بيرون مىشد. (54)
مؤلف: اين معنا در كافى هم به دو طريق روايت شده.
147 ـ و روايت شده كه آن جناب نافله صبح را در اول فجر مختصر مىخواند و براى نماز صبح بيرون مىرفت.
148 ـ و در محاسن به سند خود از عمر بن يزيد از ابى عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود: هر كس در نماز وترش هفتاد مرتبه: "استغفر الله ربى و اتوب اليه"بگويد و بر اين كار تا يكسال
مداومت و مواظبت داشته باشد، خداى تعالى اسمش را در زمره كسانى مىنويسد كه در سحرها طلب مغفرت مىكردهاند، رسول خدا(ص)هم همينطور در نماز وترش هفتاد بار استغفار
مىكرد و هفت بار مىگفت: "هذا مقام العائذ بك من النار ـ اين موقف كسى است كه از آتش دوزخ پناهنده تو شده است..." (55)
149 ـ و در فقيه مىگويد: رسول خدا(ص)در قنوت وتر خود مىگفت:
"اللهم اهدنى فيمن هديت، و عافنى فيمن عافيت، و تولنى فيمن توليت، و بارك لى فيما اعطيت، و قنى شر ما قضيت، انك تقضى و لا يقضى عليك، سبحانك رب البيت، استغفرك و اتوب
اليك و أؤمن بك و اتوكل عليك و لا حول و لا قوة الا بك يا رحيم ـ پروردگارا، ما را به آنان كه هدايتشان كردى هدايت كن و با آنان كه عافيتشان دادى عافيت ده، و با آنان كه امورشان
را خودت به دست گرفتى امور مرا هم عهدهدار شو، و در آنچه مرا دادهاى بركت قرار ده، و مرا از شر قضا و قدرى كه گذراندى نگهدار، چون توئى كه قضا بدست تو است و توئى كه
حكم مىكنى و كسى نيست كه عليه تو حكم كند، منزهى تو اى پروردگار خانه، از تو طلب مغفرت مىكنم، و به تو رجوع مىنمايم و به تو ايمان مىآورم، و بر تو توكل مىكنم، و حول و
قوهاى نيست مگر از ناحيه تو اى خداى مهربان". (56)
150 ـ و در تهذيب به سند خود از ابى خديجه از ابى عبد الله(ع)نقل مىكند كه فرمود: رسول خدا(ص)هر وقت ماه رمضان مىشد نماز خود را بيشتر مىكرد من نيز به آن مىافزايم شما
نيز بيفزائيد. (57)
مؤلف: مقصود از اين بيشتر كردن، همان خواندن نماز هزار ركعتى(تراويح)است، و اين نماز، نافله ماه رمضان و غير از پنجاه ركعت نافلههاى يوميه است، و در كيفيت تقسيم كردن اين
هزار ركعت نماز، بر شبهاى رمضان اخبار زيادى وارد شده.و از طريق امامان اهل بيت (ع)وارد شده كه رسول خدا اين نمازها را بدون جماعت مىخواند، و از خواندن آن به جماعت
نهى مىكرد، و مىفرمود: در نافله جماعت نيست، و براى آن جناب نمازهاى مخصوص ديگرى است كه در كتابهاى دعا از آن جناب نقل شده، و چون از غرض ما در اين مقام خارج بود
از ذكرش خوددارى نموديم، و هم چنين در نمازهايش مستحبات و دعاها و اورادى است كه اگر كسى بخواهد به آنها وقوف يابد بايد به همان كتابها مراجعه كند.
151 ـ و در كافى به سند خود از يزيد بن خليفه نقل كرده كه گفت: خدمت حضرت صادق(ع)عرض كردم: عمر بن حنظله در باره اوقات نمازها از شما براى ما مطالبى نقل كرده؟حضرت
فرمود، او بر ما دروغ نمىبندد ـ تا آنجا كه مىگويد ـ عرض كردم عمر بن حنظله مىگويد: وقت مغرب موقعى است كه جرم آفتاب پنهان شود، چيزى كه هست رسول خدا(ص)در مسافرتها
زمانى كه با شتاب راه مىپيمود، نماز مغرب را تاخير مىانداخت و آنرا با نماز عشا مىخواند، امام فرمود: عمر بن حنظله درست گفته. (58)
152 ـ و در تهذيب به سند خود از طلحة بن زيد از جعفر بن محمد از پدر بزرگوارش (ع)نقل كرده كه فرموده: رسول خدا(ص)در شبهائى كه باران مىباريد نماز مغرب را مختصر
مىخواند و در خواندن عشا هم عجله مىكرد و آنرا زودتر از وقت فضيلتش ـ يعنى با مغرب ـ مىخواند و مىفرمود: كسى كه به مردم رحم نكند در حقش رحم نمىكنند (59) .
153 ـ و نيز در تهذيب به سند خود از ابن ابى عمير از حماد از حلبى از امام صادق(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)وقتى كه در سفر بود و هم چنين در مواقعى كه كار فورى
داشت، ظهر و عصر را با هم مىخواند و هم چنين بين مغرب و عشا فاصله نمىانداخت... (60)
مؤلف: در اين باره روايات زيادى است كه مرحوم كلينى، شيخ و فرزندش و شهيد اول(رحمهم الله)آنها را نقل كردهاند.
154 ـ و در كتاب فقيه به سند خود از معاوية بن وهب از ابى عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود : بسيار مىشد كه مؤذن در گرماى ظهر مىآمد دنبال رسول خدا (ص)، حضرت مىفرمود:
"أبرد، أبرد ـ بگذار هوا خنك شود". (61)
مؤلف: صدوق(عليه الرحمه)ميگويد: معنى اينكه فرمود: "أبرد، أبرد"اين است كه بشتاب بشتاب، و گويا نامبرده كلمه مزبور را از"بريد"گرفته، و ظاهر روايت اين است كه مراد از كلمه
"أبرد، أبرد"تاخير انداختن تا خنك شدن هوا و كاسته شدن شدت گرما است، چنانكه اين ظهور را روايت كتاب علاء از محمد بن مسلم هم تاييد مىكند، چه در آن روايت محمد بن مسلم
مىگويد : حضرت ابى جعفر(ع)در مسجد رسول خدا (ص)از كنار من گذشت، در حالى كه من نماز مىخواندم، بعدا روزى مرا ديد و فرمود: هيچ وقت نماز واجب را در آن وقتى كه
مىخواندى مخوان، آيا نماز را در آن شدت گرما مىخوانى؟!عرض كردم نماز واجب نبود نافله بود. (62)
155 ـ در كتاب احياء العلوم آمده رسول خدا(ص)هيچ وقت در نماز كسى به خدمتش نمىآمد و در كنارش نمىنشست مگر اينكه براى خاطر او نماز را كوتاه مىكرد و متوجه او مىشد و
مىفرمود: آيا حاجتى دارى؟پس از آنكه حاجت او را برمىآورد مجددا به نماز مىايستاد . (63)
156 ـ و در كتاب زهد النبى تاليف جعفر بن احمد قمى است كه: رسول خدا (ص)وقتى به نماز مىايستاد از ترس خدا رنگش مىپريد، و از اندرون دل و قفسه سينهاش صدائى نظير
صداى اشخاص خائف و وحشت زده شنيده مىشد. (64)
مؤلف: اين معنا را ابن فهد و ديگران هم نقل كردهاند.
157 ـ و نيز در احياء العلوم مىگويد: در روايت ديگرى دارد كه رسول خدا (ص)وقتى كه نماز مىخواند مانند پارچهاى مىشد كه در گوشهاى افتاده باشد. (65)
158 ـ و در بحار مىگويد: عايشه گفته است: رسول خدا(ص)براى ما و ما براى او سخن مىگفتيم، همينكه موقع نماز مىشد حالتى به خود مىگرفت كه گوئى نه او ما را مىشناخته و نه
ما او را مىشناختهايم. (66)
159 ـ و مفيد الدين طوسى در كتاب مجالس به سند خود كه آن را منتهى به على (ع)كرده، نقل نموده كه آن جناب وقتى كه ولايت مصر را به محمد بن ابى بكر داد، دستور العملى به او
مرحمت نمود، و در ضمن آن فرمود: مواظب ركوع و سجود خودت باش، زيرا رسول خدا(ص)از همه مردم نمازش كاملتر و در عين حال اعمالش در نماز از همه سبكتر و كمتر بود.
(67)
160 ـ و در كتاب جعفريات به سند خود از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على (ع)نقل كرده كه فرمود: هر وقت دهن دره و خميازه رسول خدا را مىگرفت آن جناب آنرا با دست
راست خود رد مىكرد. (68)
مؤلف: در كتاب دعائم نيز روايتى نظير اين روايت نقل شده.
161 ـ و در كتاب علل به اسناد خود از هشام بن حكم از ابى الحسن موسى بن جعفر (ع)حديثى نقل كرده كه در ضمن آن گفته است: خدمت آن حضرت عرض كردم به چه علت بايد در
ركوع بگويند : "سبحان ربى العظيم و بحمده"و ليكن در سجود گفته شود:
"سبحان ربى الاعلى و بحمده"فرمود: اى هشام وقتى كه رسول خدا(ص)را به معراج بردند و در آنجا نماز گذاشت و ذكر گفت و از عظمت خداوند ديد آنچه را كه ديد بندهاى بدنش مرتعش
شد و بدون اختيار به حالت ركوع درآمد، و در آن حال گفت: "سبحان ربى العظيم و بحمده"وقتى كه از آن حالت برخاست نظرش به عظمت خداى خود در مكان بلندترى كه از آن بلندتر
تصور نمىشود افتاد و بدون اختيار صورت خود را به خاك نهاد و گفت: "سبحان ربى الاعلى و بحمده"و هم چنين تكرار مىكرد تا پس از گفتن هفت مرتبه قدرى از آن رعبى كه دلش را
پر كرده بود كاسته گرديد، از اين جهت در امتش هم اين دو ذكر سنت شد. (69)
162 ـ و در كتاب تنبيه الخواطر تاليف شيخ و رام بن ابى فراس از نعمان نقل مىكند كه گفت: رسول خدا(ص)هميشه صفوف نماز ما را منظم مىفرمود به طورى كه اگر تيرى رها مىشد
فاصله نيمه از آن تير يكسان بود تا اينكه رفته رفته براى همه عادت شد، اتفاقا روزى به مسجد تشريف آورد و به نماز ايستاد، خواست تا تكبيرة الاحرام بگويد متوجه شد كه مردى سينهاش
جلوتر از سايرين است، فرمود: بندگان خدا صفوف خود را منظم كنيد و گرنه ميان شما اختلاف خواهد افتاد. (70)
163 ـ و نيز در همان كتاب از ابن مسعود نقل مىكند كه گفت: رسول خدا (ص)دست به شانههاى ما مىگذاشت و ما را پس و پيش مىكرد و مىفرمود:
منظم بايستيد و گرنه اگر در ايستادن اختلاف داشته باشيد دلهايتان هم مختلف خواهد شد. .. (71)
164 ـ و در فقيه به سند خود از داود بن حصين از ابى العباس از ابى عبد الله (ع)نقل مىكند كه فرمود: رسول خدا(ص)در ماه رمضان در دهه اول معتكف شد، سال بعد از دهه دوم
اعتكاف كرد، ولى پس از آن هميشه در دهه سوم اعتكاف مىكرد. (72)
165 ـ و نيز در فقيه مىگويد امام صادق(ع)فرموده: جنگ بدر در ماه رمضان اتفاق افتاد، در آنسال رسول الله اعتكاف نكرد، سال بعد كه شد آن جناب دو دهه اعتكاف كرد، يكى براى
همان سال يكى هم براى قضاى اعتكاف سال پيش. (73)
مؤلف: كلينى هم در كافى اين روايت را نقل فرموده. (74)
166 ـ و نيز در كافى به سند خود از حلبى از ابى عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)وقتى كه دهه آخر(ماه رمضان)مىشد در مسجد اعتكاف مىكرد، و برايش خيمهاى موئى
مىزدند، و در آن ايام لحاف و بسترش را برمىچيدند، بعضى از اصحابش گفتهاند كه: از زنان هم كناره مىگرفت و ليكن امام صادق فرمود: اين حرف صحيح نيست و از زنان كنارهگيرى
نمىكرد. (75)
مؤلف: اين معنا در روايات زياد ديگرى هم وارد شده، و مقصود از كنارهگيرى از زنان به طورى كه مىگويند و روايات هم بر آن دلالت دارد آميزش و معاشرت با آنان است نه جماع .
روزه گرفتن آن حضرت
167 ـ و از جمله آداب و سنن آن حضرت در روزه گرفتن آنست كه صاحب فقيه به سند خود از محمد بن مروان نقل كرده كه گفت: از امام صادق(ع)شنيدم كه مىفرمود: رسول
خدا(ص)يك مرتبه آن قدر زياد روزه مىگرفت كه مىگفتند:
ديگر افطار نمىكند و يك مرتبه آن قدر پشت سر هم افطار مىكرد كه مىگفتند ديگر روزه نمىگيرد، بعضى از اوقات هم يك روز روزه مىگرفت و يك روز افطار مىكرد، بعضى از
اوقات تنها روزهاى دوشنبه و پنجشنبه را روزه مىگرفت تا آنكه باينجا رسيد كه در هر ماه تنها سه روز يعنى پنجشنبه اول ماه و چهارشنبه وسط ماه و پنجشنبه آخر ما را روزه
مىگرفت.و مىفرمود: اگر كسى اينچنين روزه بگيرد مثل اين است كه تمام عمرش روزه بوده، آنگاه امام صادق(ع)فرمود: پدرم بارها مىفرمود: هيچ كسى نزد خدا دشمنتر و مبغوضتر
از كسى نيست كه وقتى به او مىگويند رسول خدا(ص)
چنين و چنان ميكرد و مثلا زياد روزه نمىگرفت و تو چرا اين قدر روزه مىگيرى و نماز مىخوانى در جواب بگويد: خدا مرا بخواندن نماز زياد و گرفتن روزه بسيار عذاب نخواهد كرد،
زيرا معنى اين حرف اين است كه رسول خدا بيش از آن نمىتوانسته عبادت كند. (76)
168 ـ و در كافى به سند خود از محمد بن مسلم از ابى عبد الله(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)در اوائل بعثت روزه گرفتنش اينطور بود كه يك مدت آنقدر پى در پى روزه
مىگرفت كه مىگفتند هيچ روزى را بدون روزه بسر نمىبرد، و مدتى ديگر آنقدر پى در پى روزه بود كه گفته مىشد: روزه نمىگيرد، آنگاه اين رويه را ترك كردند و مدتى يك روز در
ميان روزه مىگرفتند كما اينكه روزه حضرت داود هم همين طور بوده، پس از مدتى اين را نيز ترك كرد و مدتى همان ايام البيض هر ماه را روزه بود، در آخر اين را نيز ترك كرد و سه
روزى را كه در ايام البيض روزه مىگرفت در دهههاى ماه تقسيم كرده يكى را در پنجشنبه دهه اول و يكى در چهارشنبه دهه دوم و يكى در پنجشنبه دهه سوم مىگرفت و تا زنده بود اين
رويه را داشت.
مؤلف: مطابق مضمون اين روايت، روايات بسيار زيادى در دست هست. (77)
169 ـ و نيز در كافى به سند خود از عنبسه عابد نقل كرده كه گفت: رسول خدا از دنيا رحلت فرمود در حالى كه رويهاش در روزه داشتن اين بود كه ماه شعبان و رمضان و سه روز از
هر ماه را روزه مىگرفت. (78)
170 ـ و در كتاب نوادر احمد بن محمد بن عيسى از على بن نعمان از زرعه از سماعه نقل شده كه گفت از امام صادق(ع)پرسيدم آيا رسول خدا(ص)ماه شعبان را هم روزه
مىگرفت؟فرمود: آرى و ليكن همه آن ماه روزه نمىگرفت.پرسيدم: چند روز از آنرا مىخورد؟فرمود: مىخورد.سه مرتبه سؤال مزبور را تكرار كردم و آن جناب جواب بيشترى به من
نداد.سپس سال بعد همان مساله را پرسيدم و امام همان جواب را تكرار نمود... (79) .
171 ـ و در كتاب مكارم از انس نقل مىكند كه گفت: غذاى رسول خدا (ص)شربتى بود كه در افطار مىآشاميد، و شربتى كه آنرا در سحر مىخورد، خيلى از اوقات اين شربت عبارت بود
از شير و خيلى از اوقات مقدارى آب بود كه در آن نان را حل كرده بودند، ... (80) .
172 ـ و در كافى به سند خود از ابن قداح از ابى عبد الله(ع)نقل مىكند كه فرمود: رسول خدا در روزهائى كه روزه مىگرفت اولين چيزى كه با آن افطار مىفرمود خرماى تازه و يا
خرماى خشك بود. (81)
173 ـ و نيز در كافى به سند خود از سكونى از جعفر از پدرش(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص)وقتى روزه مىگرفت و براى افطار بشيرينى دست نمىيافت با آب افطار مىكرد، و
در بعضى از روايات دارد كه با كشمش افطار مىفرمود. (82)
174 ـ و در كتاب مقنعه از آل محمد(ع)روايت كرده كه فرمودهاند:
مستحب است اينكه روزهدار سحرى بخورد و لو به شربتى از آب، و روايت شده كه بهترين سحرىها خرما و قاووت است، زيرا پيغمبر اكرم(ص)در سحر آن دو را استعمال مىفرمود.
(83)
مؤلف: تا اينجا سنتهاى جارى آن حضرت بود در باب روزه، و البته سنتهائى هم مخصوص به خود داشت، از آن جمله"روزه وصال"است كه عبارت است از روزه بيشتر از يك روز
به طورى كه در ميان آنها افطار نشود، رسول خدا(ص)خودش چنين روزهاى داشت و ليكن امت را از آن نهى مىكرد و مىفرمود: شما طاقت آن را نداريد، و اگر مىبينيد كه من روزه
وصال مىگيرم و چند روز پىدرپى بدون افطار و سحر بسر مىبرم براى اين است كه خداى تعالى مرا از غذاهاى آسمانى خود سير و از شرابهاى بهشتيش سيراب مىسازد. (84)
175 ـ و در كتاب مكارم از رسول خدا(ص)روايت كرده كه بيشتر اوقات و از هر غذا بيشتر"هريسه "را مخصوصا در سحرها ميل مىفرمود. (85)
176 ـ و در فقيه مىگويد: رسول خدا(ص)وقتى كه ماه رمضان فرا مىرسيد تمامى اسيرهاى جنگى را آزاد و بتمامى سائلها عطيه مىداد. (86)
177 ـ و در كتاب دعائم از على(ع)نقل مىكند كه فرمود: رسول خدا (ص)در دهه آخر رمضان به كلى لحاف و تشك خود را جمع مىكرد و به عبادت مىپرداخت، و در شب بيست و سوم
اهل خانه خود را بيدار مىكرد و در آنشب آب به روى خوابيدهها مىپاشيد تا خواب از سرشان برود، و هم چنين فاطمه زهرا(س)احدى از اهل خانه خود را اجازه نمىداد كه در آنشب
بخوابند، و براى اينكه خوابشان نبرد غذاى كمترى به آنان مىداد، و از روز خود را براى شب زنده دارى آن شب آماده مىكرد، و مىفرمود:
محروم است كسى كه از خيرات امشب استفاده نكند. (87)
178 ـ و در كتاب المقنع گفته است: سنت در افطار عيد قربان اين است كه بعد از نماز انجام شود و در عيد فطر قبل از نماز. (88)
جملهاى از آداب آنجناب در قرائت قرآن و دعا
179 ـ و از جمله آداب آن حضرت در باره قرائت قرآن و دعا آنست كه شيخ در كتاب مجالس به سند خود از ابى الدنيا از امير المؤمنين(ع)نقل كرده كه فرمود: رسول خدا (ص)هيچ
امرى او را از تلاوت قرآن باز نمىداشت مگر جنابت. (89)
180 ـ و در مجمع البيان از ام سلمه نقل مىكند كه گفت رسول خدا (ص)قرائت خود را آيه آيه وقف مىكرد. (90)
181 ـ و در تفسير ابو الفتوح مىگويد: رسول خدا(ص)از رختخواب بر نمىخواست مگر اينكه مسبحات را تلاوت مىكرد و مىفرمود: در اين چند سوره آيهايست كه فضلش از هزار آيه
بيشتر است، پرسيدند مسبحات كدامند؟فرمود: سوره حديد، حشر، صف، جمعه و تغابن است. (91)
مؤلف: اين معنا در مجمع البيان از عرباض بن ساريه نيز روايت شده. (92)
182 ـ و در كتاب درر اللئالى تاليف ابن ابى جمهور از جابر نقل شده كه گفت رسول خدا(ص)هيچ وقت نمىخوابيد مگر اينكه سوره تبارك و الم تنزيل را مىخواند. (93)
183 ـ و در مجمع البيان مىگويد: روايت شده كه على بن ابيطالب فرمود: رسول خدا (ص)سوره "سبح اسم ربك الاعلى"را دوست مىداشت و اولين كسى كه "سبحان ربى الاعلى"گفت،
ميكائيل بود. (94)
مؤلف: همين روايت را مجلسى در اولين حديث از بحار (95) از در المنثور (96) نقل كرده، و در اين ميان اخبار ديگرى راجع به دعاهائى كه رسول خدا(ص)در موقع خواندن قرآن و يا
در موقع تلاوت سورهها و يا آيات مخصوصى مىخواند در دست هست كه اگر كسى بخواهد از آنها اطلاع حاصل كند بايد به كتبى كه متعرض آن است مراجعه نمايد.آن حضرت داراى
خطبهها و بياناتى است كه در آن مردم را به تمسك به قرآن و تدبر در آن ترغيب و به اهتداء به هدايت و استناره از نور آن تحريص مىفرمايد، و خود آن جناب به طريق اولى به آنچه كه
در اين باره توصيه مىفرمود عمل مىكرد، و از همه پيشقدمتر و سريعتر به سوى خيرات بود، همو بود كه مىفرمود: سوره هود مرا پير كرد. (97) و البته مقصود آن جناب آيه"فاستقم
كما امرت"است.
كما اينكه از ابن مسعود هم قريب به اين مضمون روايت شده كه گفت: رسول خدا (ص)مرا دستور دادند كه مقدارى از قرآن را بخوانم، و من چند آيهاى از سوره يونس برايش تلاوت كردم
تا آنكه رسيدم به اين جمله: "و ردوا الى الله موليهم الحق..." (98) ، ديدم كه اشك در دو چشمان نازنينش حلقه زد. (99)
اين بود پارهاى از آداب و سنن آن حضرت كه ما آنرا از رسالهاى كه سابقا در باره سنن آن حضرت تاليف كرده بوديم انتخاب نموده، در اينجا ذكر نموديم، و در كتب شيعه و سنى روايات
مستفيضهاى در اين باره نقل شده كه البته آيات الهى قرآن نيز آنرا تاييد مىكند و هيچيك از آنها را رد و انكار نمىنمايد.و خداوند راهنما است.
پىنوشتها:
1) كافى ج 6 ص 27 ح 1
2) كافى ج 6 ص 271 ح 7
3) كافى ج 6 ص 271 ح 1
4) احياء العلوم ج 7 ص 121
5) مستدرك الوسائل ج 3 ص 83 ح 7
6) بحار ج 16 ص 229 ح 35 از مكارم الاخلاق
7) محاسن برقى ط اسلامى ص 443 ح 313
8) مكارم الاخلاق ص 26
9) كافى ج 6 ص 285 ح 2
10) كافى ج 6 ص 288 ح 1
11) كافى ج 6 ص 345 ح 2
12) عيون الاخبار ج 2 ص 40 ح 134
13) اقبال، ص 116، سطر 16
14) كافى ج 6 ص 376 ح 3
15) مكارم الاخلاق ص 31
16) جعفريات ص 161
17) مكارم الاخلاق ص 31
18) احياء العلوم ج 7 ص 126
19) مكارم الاخلاق ص 26
20) بحار ج 16 ص 288 ح 146 از امالى شيخ طوسى
21) مكارم الاخلاق ص 28
22) محاسن برقى ص 410 ح 135
23) مكارم الاخلاق ص 31
24) كافى ج 6 ص 386 ح 8
25) محاسن برقى ص 577 ح 38
26) مكارم الاخلاق ص 31
27) كافى ج 2 ص 415 ح 1
28) شرح النفليه
29) جعفريات ص 30
30) كافى ج 6 ص 474 ح 8
31) المكارم ج 2 ص 413 به نقل از سنن النبى.
32) كافى ج 3 ص 168 ح 2
33) قرب الاسناد ص 42
34) و مستدرك الوسائل ج 1 ص 131 ح 4
35) جعفريات ص 202
36) كافى ج 3 ص 200 ح 4
37) و مستدرك الوسائل ج 1 ص 128 ح 6
38) و مستدرك الوسائل ج 1 ص 42 ح 3
39) كافى ج 3 ص 25 ح .4
40) كافى ج 3 ص 25 ح .4
41) امالى شيخ طوسى ج 1 ص .397
42) تهذيب ج 1 ص 136 ح .28
43) عيون الاخبار ج 2 ص .28
44) تهذيب ج 1 ص 79 ح .52
45) تهذيب ج 1 ص 137 ح .74
46) كافى ج 3 ص 22 ح .5
47) جعفريات ص .22
48) علل الشرايع ج 1 ص 270 و به نقل از پاورقى سنن النبى در الهداية صدوق ص .23
49) كافى ج 3 ص 443 ح .3
50) كافى ج 3 ص 443 ح .5
51) كافى و وسائل الشيعه ج 2 ص 71 ح .8
52) علل الشرايع ج 2 ص .331
53) تهذيب ج 2 ص 262 ح .82
54) تهذيب ج 2 ص 334 ح .233
55) محاسن برقى ص 53 ب 53 ح .80
56) من لا يحضره الفقيه ج 1 ص 308 ح .1
57) تهذيب ج 3 ص 60 ح .7
58) كافى ج 3 ص 279 ح .6
59) تهذيب ج 2 ص 32 ح .47
60) تهذيب ج 3 ص 233 ح .118
61) من لا يحضره الفقيه ج 1 ص 144 ح .26
62) مستدرك الوسائل، ج 1، ص 193، ب 33 من ابواب المواقيت ح .3
63) احياء العلوم ج 7 ص .113
64) مستدرك الوسائل ج 1 ص 263 ح .4
65) مستدرك ج 1 ص 263 و به نقل از پاورقى سنن النبى كتاب زهد النبى ص 161 و احياء العلوم .
66) مستدرك ج 1 ص 264 ح .18
67) امالى مفيد ص .156
68) كتاب جعفريات ص .36
69) علل الشرايع ج 2 ص 332 ح .4
70) تنبيه الخواطر ج 2 ص .491
71) تنبيه الخواطر تاليف امير حسين زاهد ج 2 ص 490 از ابو مسعود.
72) من لا يحضره الفقيه ج 2 ص 123 ح .20
73) من لا يحضره الفقيه ج 2 ص 120 ح .3
74) كافى ج 4 ص 175 ح .2
75) كافى ج 4 ص 175 ح .1
76) من لا يحضره الفقيه ج 2 ص .48
77) كافى ج 4 ص 90 ح .2
78) كافى ج 4 ص 91 ح .7
79) وسائل ج 7 ص .368
80) مكارم الاخلاق ص .32
81) كافى ج 4 ص 153 ح .5
82) كافى ج 4 ص 152 ح .1
83) مقنعه مفيد ص .50
84) تهذيب ج 4 ص 307 با تفاوت.
85) مكارم الاخلاق ص .29
86) من لا يحضره الفقيه ج 2 ص 61 ح .10
87) دعائم الاسلام ج 1 ص 289 على ما فى سنته ص .296
88) مقنع ص 46 على ما فى سنته ص .297
89) بحار الانوار ج 92 ص 216 ح .21
90) تفسير مجمع البيان ج 10 ص .378
91) تفسير ابو الفتوح ج 11 ص .30
92) تفسير مجمع البيان ج 9 ص .226
93) مجمع ج 8 ص .325
94) تفسير مجمع البيان ج 10 ص .473
95) بحار الانوار ج 92 ص .322
96) در المنثور ج 6 ص .331
97) در المنثور ج 3 ص .320
98) سوره يونس آيه .30
99) احياء العلوم ج 3 ص .119