متن کامل
شکل گیری نهضت امام خمینی (س) نویسنده: حمید داباشی (استاد دانشگاه هاروارد) مترجم: سیدرضا میرموسایی اشاره: پیرامون فلسفه انقلاب های جهان تاکنون مقاله ها و کتابهای بسیاری نوشته اند. پیرامون انقلاب اسلامی ایران و رهبری آن نیز از سوی متفکران و اندیشمندان دا
شكل گيري نهضت امام خميني (س)
نويسنده: حميد داباشي (استاد دانشگاه هاروارد)
مترجم: سيدرضا ميرموسايي
اشاره:
پيرامون فلسفه انقلاب هاي جهان تاكنون مقاله ها و كتابهاي بسياري نوشته اند. پيرامون انقلاب اسلامي ايران و رهبري آن نيز از سوي متفكران و انديشمندان داخلي سخنراني ها و تحليلهايي ارائه شده است و از آن ميان برخي را هم بصورت كتاب تدوين كرده اند. اگر چه در اين زمينه در مقايسه با جايگاه و عظمت و ابعاد و شرايط مختلف و نقش آن در تحولات جهاني هنوز كاري كارستان انجام نشده است و كسي حق مطلب را آنچنان كه بايسته است و بسزا ادا نكرده است; اما آگاهي از نوع نگرش انديشمندان و مورخين و جامعه شناسان غير ايراني درباره انقلاب اسلامي و تاريخچه و يا زمينه ها و اهداف و چگونگي شكل گيري آن سخن ديگر است. گفتار زير ازجمله مقاله هايي است كه پيرامون اقتدار و تشكل انقلاب اسلامي و رهبري امام خميني تحرير شده است. با اندك تامل درمي يابيم كه تلقي و برداشت و تحليل تاريخي - سياسي نويسنده با اصحاب قلم و انديشه ورزان داخلي متفاوت است. ملت ما چون در بطن انقلاب اسلامي قرار داشته و با فراز و نشيبهاي آن زندگي كرده است، چه بسا زواياي ناشناخته و جريانهايي را در ذهن و زبان دارد كه حتي متفكران بيگانه از آن آگاهي ندارند.
تذكار اين نكته را قبل از خواندن مقاله زير ضروري مي دانيم كه حتي الامكان بايد سعي كنيم خود را در جايگاه و موضوع نويسنده قرار دهيم. فردي كه از بيرون به انقلاب نگريسته و از منابع متفاوتي كه ما در اختيار داريم محروم بوده است، با درك شرايط مذكور اختلاف برداشت و نگرش ما با نويسنده روشن مي شود. البته اين مقاله بيشتر از آنكه تحليل انقلاب اسلامي باشد، روايتي است تاريخي از انقلاب. افزون بر اين به زبان خطابي يا گفتاري ماننده است تا به زبان تحرير و تحقيق علمي - پژوهشي.
در ماه ژوئن سال 1963 قيام آيت الله خميني براي اكثر ناظران به نظر مي رسيد كه به وسيله شاه شكست خورده و سركوب شده است. تظاهرات عظيمي كه در بسياري از شهرها شروع شده بود، هنگام تبعيد امام خميني به تركيه در 4 نوامبر 1964 فروكش كرد. پس از گذشت يك سال در تركيه، آيت الله در اكتبر 1965 براي يك تبعيد ظاهرا دائمي به عراق رفت. قيام ژوئن 1963 در يك دوره 10 ساله تحكيم سريع قدرت حكومت پهلوي، تصريح شده بود. پس از كودتاي 1953، محمدرضا پهلوي بر تخت سلطنتي كه هنوز بوسيله تجربه هاي مصدق به لرزه درمي آمد، بازگشت نمود. اما حمايتهاي پي در پي و روزافزون آمريكا، پايه هاي اداري و سياسي حكومت را استحكام بخشيد. محاكمه مصدق و اعدام تعدادي از طرفداران حزب توده (كمونيست) و اعدام تعدادي از اعضاي باوفايش موجب برقراري دولت پهلوي به عنوان مدعي منحصر بفرد قدرت سياسي ايران شد.
در سال 1960، شاه محكم بر تخت سلطنت تكيه زد و حكومت پهلوي كاملا بر صحنه سياست فرمان مي راند. اما سال 1963، سال قاطعيت بود. در 26 ژانويه شاه تغييرات اقتصادي و اجتماعي گسترده اي را اعلام نمود كه پايه و اساس آرزوهاي جاه طلبانه اش بود، اما موجب بدبختي مردم مي شد. مخالفت روحانيت با اين تغييرات و به ظاهر اصلاحات، موجب حمله نيروهاي شاهنشاهي به طلاب حوزه علميه قم در 22 مارس گرديد.
در سوم آوريل امام خميني به رژيم پهلوي به سبب اعمال بي رحمانه اش اخطار داد. پس از مبادله يكسري حملات لفظي بين شاه و آيت الله، امام خميني در 5 ژوئن دستگير شد. تظاهرات عظيمي در سرتاسر كشور برپا گرديد. در دوم ژوئيه، امام خميني آزاد شدند اما در خانه اي تحت كنترل بودند. وقتي كه 2 نفر از رهبران تظاهركنندگان در تهران به نامهاي طيب و اسماعيل حاج رضائي اعدام شدند، محمدرضا پهلوي احساس كرد كه اوضاع كشور را تحت كنترل دارد.
در اكتبر 1964، شاه به آمريكاييهايي كه در ايران بودند، مصونيت ديپلماتيك داد كه خشم امام خميني را برانگيخته و منجر به سخنراني "ضد كاپيتولاسيون" در 27 اكتبر گرديد. اين سخنراني شاه را به خشم آورده و در 4 نوامبر 1964 موجب تبعيد امام خميني اين روحاني 62 ساله از وطنش شد.
او 11 ماه در تركيه بسر برد و سپس رهسپار عراق شد. اما علائم و نشانه هاي مشكلات و گرفتاريها براي حكومت پهلوي زماني كه امام خميني در تركيه بودند به وضوح نمايان بود. در دهم آوريل 1965 رضا شمس آبادي با برقرار نمودن ارتباط با تعدادي از مخالفان حكومت، سعي در ترور شاه نمودند ولي موفق نشدند. در 21 ژانويه 1966، نخست وزير ايران حسنعلي منصور بوسيله گروه فداييان اسلام به قتل رسيد.
با وجود اين مشكلات، شاه بر روي تخت سلطنت آنقدر در امنيت بود كه بتواند با ولخرجيهاي گزاف، جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي را در 15 اكتبر 1971 به راه اندازد.
در سال 1973 در تحريم نفت اعراب كه ايران در آن شركت نكرد، به شاه امكان دسترسي تاريخي بي سابقه به دلارهاي نفتي زيادي را داد كه موجب خوابهاي خوش خيالانه و بلند پروازانه و جنون آميز در جهت ايجاد يك "ژاپن خاورميانه" براي شاه گرديد. وقتي كه جيمي كارتر رئيس جمهور وقت آمريكا براي موفقيت شاه در ايجاد "جزيره با ثبات" در سال 1977 و سلامتي شاه مشروب نوشيد، محمدرضا پهلوي بايد كاملا و حقيقتا احساس امنيت مي كرد. چنانچه وقتي امام خميني عراق را ترك نموده و وارد دهكده كوچكي به نام نوفل لوشاتو در 3 اكتبر 1978 شد، شاه نمي توانست تهديد جدي برعليه رژيمش را درك نمايد.
1- تشكيل يك زبان انقلابي:
بين سالهاي 1964 و 1977 در همان زماني كه شاه ميليونها دلار نفتي را براي خريد سلاحهاي مدرن و گرانقيمت نظامي صرف مي نمود، آيت الله سالخورده نوك مدادهايش را تيز نموده و چهار زانو پشت ميز كوچكش به نوشتن نامه ها، انتشار فرمانها، صدور اعلاميه ها و مخابره تلگرامها پرداخت. نوشته هاي امام خميني ثابت كرد كه نه تنها بسيار كم هزينه تر، بلكه به مراتب مؤثرتر از ارتش مدرن شاه است.
از شروع تبعيدش در نوامبر 1964 و بكارگيري اقدامات نهايي اش برعليه حكومت پهلوي در 1977، آيت الله خميني، بتدريج ولي به طور پيوسته، زبان انقلابي ايجاد نمود كه موجب بازگرفتن اقتدار سلطنتي از شاه شد و قبلا در عراق، امام خميني بتدريج نهضت انقلابي اش را توسعه داده بود كه با پيوستن امواج نهضت امام به رويدادهاي داخل ايران، زمينه بازگشت شكوهمندانه او به ايران و برقراري نظام جمهوري اسلامي را حاصل آورد.
اگر چه ريشه هاي اين نهضت انقلابي به مراحل مقدماتي در قيام ژوئن 1963 برمي گردد و اگر چه انقلاب نهايي ايران در سال 1979 به چارچوبهاي ايدئولوژيكي (مادي و معنوي) مربوط مي شد، اين دوره سازمان يافته تاثير زياد و عميقي در تشكيل جمهوري اسلامي داشت.
مهمتر اينكه، بيانات ايدئولوژيكي برجسته به وسيله امام خميني در اين دوره كه به عنوان "ولايت فقيه" شناخته شده است براي اولين بار در سال 1971 منتشر گرديد كه از بستر آن بحث فقهي درمورد لزوم پذيرش مسووليت سياسي توسط روحانيون را مطرح نمود. ريشه هاي فقهي عقيده ولايت فقيه در نوشته هاي ملا احمد نراقي يكي از فقهاي قرن نوزدهم، با نشانهاي عميقتر در عقايد سياسي و قضايي دوره صفويه آشكار مي باشد. جزئيات اين عقيده مي تواند به دوره هاي گذشته شيعه و تفسير فقهي شيعه برگردد، اما طرح دوباره آن عقيده را بايد در بطن نامه ها و اعلاميه هاي امام خميني در دوره بين سالهاي 1964 و 1977 جويا شد. در اين مجموعه نامه ها با توجه به ترتيب زماني، خصوصيات نهضت انقلابي امام خميني، زبان اعتراض، عبارات تند، موجب حركت و رشد و بسيج نيروهاي تشكيل دهنده نهضت و انقلابيون براي حمله نهايي برعليه شاه شد.
از نقطه نظر بسيج عمومي در اذهان اجتماع شيعه، اين نامه ها شايد حتي از بيانيه شخصي او در كتاب "ولايت فقيه" مهمتر باشد. جريان ولايت فقيه در دوره محدودي قبل از انقلاب بوده درحاليكه اين نامه ها و اعلاميه ها به طور وسيعي منتشر شده بودند. زبان ولايت فقيه داراي تكنيك فقهي و لحن خاصي بود، درحاليكه اين نامه ها به سادگي براي اكثر طرفداران امام خميني قابل فهم بود و درحاليكه بحث ولايت فقيه به يك رساله فقهي آموزشي محدود مي شد، تعدادي از اين اعلاميه ها در شكل احكام قانوني، پيروان آيت الله سالخورده را كاملا ملزم به اجراء مي نمود. اين خصوصيات نامه هاي آيت الله خميني و اعلاميه ها كه بين سالهاي 1964 و 1977 نوشته و منتشر شد كه نقش اساسي در فهم رشد نهضت انقلابي ايفا نمود.
تشكيل تدريجي اين نهضت سياسي شايد مهمترين مقدمه ايدئولوژيكي اين حركت انقلابي باشد فقط با خواندن اين اسناد است كه مي توانيم به نيروهاي اصلي تشكيل دهنده نهضتي پي ببريم كه به امام خميني اقتدار لازم براي درخواست براندازي حكومت پهلوي را مي داد. پس از بررسي دقيق اين موضوعات تاريخي بعضي از خصوصيات كليدي نهضت انقلابي امام خميني را مي توان تنظيم كرد.
2- جمع شدن طوفان (1964) :
اين تصور كه امام خميني از قبل تصميم به عزيمت به عراق براي براندازي شاه داشته است، اشتباه مي باشد.
در نامه اي به آيت الله نجفي در تاريخ دسامبر 1964، به نظر مي رسد كه امام خميني تسليم سرنوشت خويش شده است: "هر آنچه كه خداوند متعال مقرر فرموده است. او از همه به مسائل آگاهتر است. من از خداوند متعال اجابت دعا و موفقيت را با داوري خودش طلب مي نمايم. "
نهضت انقلابي خميني يك سير توسعه تدريجي داشت تا يك سير تصادفي. امام خميني به وقايع و حوادث معيني پاسخهاي مناسب را ارائه مي كردند و در طي جريان جوابهايش يك نهضت انقلابي منحصر بفرد و بي نظير بتدريج پديدار شد. در ابتدا مهمترين دشمني كه به نظر امام خميني، نيروهاي اسلامي بايد در مقابله با آن بسيج مي شدند، غرب بود; غربي كه مانند نياكانشان در زمان پيامبر يهوديان و مسيحيان برعليه مسلمين توطئه مي چيدند تا از گسترش اهداف عادلانه اسلام در مناطق چهارگانه كره زمين جلوگيري به عمل آورند. شديدترين سمبل ستمگري غربيها حكومت اسرائيل است. با اتحاد حدود يك ميليارد مسلمان، يهوديان قادر نخواهند بود كه در فلسطين حكومت نمايند. امام خميني براي مقابله با غرب به معرفي دو سلاح مادي و معنوي پرداختند. امام خميني در نوشته هاي خود فرقي بين شيعه و سني قائل نبودند. امام گرچه اصولا در محدوده فقه شيعه عمل مي كردند، اما با هرگونه تفرقه در بين مسلمين مخالف بودند. زبان او به طور كلي از لحن اسلامي برخوردار بود. چنانچه وقتي نوشته هايش به عربي ترجمه گرديدند، سنيها نيز اهداف او را تشخيص دادند.
با اين اتحاد افتخارآميز همه مسلمانان بايد با داشتن انگيزه اسلام به عنوان عامل اصلي اتحادشان برعليه دشمن مشتركشان بجنگند. در اينجا هدف اصلي اظهارات امام اعلام بعد سياسي اسلام است و همزمان مبارزه برعليه كساني كه خواستار جدايي دين از سياست هستند. حقيقت اين است كه تبعيد امام از ايران به خاطر مبارزات سياسي ايشان بود. اين مساله قابل درك است كه مخالفت با استفاده از موارد سياسي اسلام از بعضي افكار روشنفكرانه و نظرات برخي روحانيون بي علاقه به سياست برخاسته بود. با توجه به نامه هاي پيامبر به شاهان و امپراطورهاي كشورهاي اطراف شبه جزيره عربستان و دعوت از آنان براي پذيرش اسلام كه براي همه مشهود است، امام خميني بعد ذاتي سياسي اسلام را براي مسلمين يادآوري كردند. اگر پيامبر اسلام پيام مذهبي را در قالب دستور كار سياسي قرار مي داد، پيروانش نيز بايد اينگونه باشند.
امام خميني به مسيحيت به عنوان ديني كه فقط به روابط شخصي فرد با خداوند توجه دارد، اشاره كردند نبايد پنداشته شود كه اسلام هم مانند مسيحيت فقط به روابط روحاني بين افراد و خداوند متعال توجه دارد. اسلام براي زندگي و براي كومت برنامه دارد. برعكس كليسا كه مكاني براي ستايش فردي جلالت و عظمت خدا مي باشد، مسجد محلي است هم براي عبادت و هم براي سازماندهي نيروهاي نظامي براي نبرد، دقيقا مانند زمان پيامبر.
فعاليتهاي سياسي پيامبر در برقراري اسلام در دوره تشكلش، نمونه ها و الگوهاي مقدسي را براي امام خميني فراهم آورد كه حقانيت مسووليتهاي سياسي اسلام را اثبات نمايد. يادآوري زندگي حضرت محمد (ص) در هوشياري جامعه اسلامي به عنوان الگو و معيار يكي از منابع مهم قدرت براي سوق دادن امام خميني در برقراري نهضت انقلابي اش بود. اما نبايد تصور شود كه در اين مرحله امام خميني ادعا نموده است كه قدرت سياسي در اسلام بايد انحصارا در اختيار علما باشد.
امام خميني تاكيد نمودند: اگر نقطه ابهامي براي رهبران (شاهان و روساي جمهور) وجود داشته باشد، بايد با مشورت با علماي اسلام از بين برود و حقايق اسلام بخوبي توسط علماي اسلام روشن گردد تا آنها از طريق راديو و ساير رسانه هاي گروهي تبليغ نمايند. ديگر اينكه او اظهار داشت "اين آن چيزي است كه به رهبران سياسي مربوط مي شود، چنانكه گروه ديگر كه همان علماي اسلام هستند، آنها نيز مسووليتهاي بزرگي را به عهده دارند. اين يك بيانيه قاطعي بود و وسيله اي در شكل دادن تدريجي انديشه هاي سياسي امام خميني. پس از مدت كوتاهي به ويژه پس از تدوين كتاب "ولايت فقيه" بود كه امام خميني بطور خاص بحث مسووليت سياسي براي علما را مطرح نمود.
با اين حساب كه جنبه سياسي اسلام به عنوان نيروي ايدئولوژيكي مهمي است كه مسلمانان مي توانند از حقوقشان برعليه غرب دفاع نمايند، امام خميني اصرار داشتند كه تبليغ اين برنامه سياسي براي مسلمانان از همه مسائل مقدم تر است. او در اهميت تبليغ و معرفي اسلام واقعي به عنوان يك انديشه اي مناسب كه بايد به روشني و با صداي بلند انتشار يابد، تاكيد نمود: "چه كالاي خوبي "شما به چنين كالاي خوبي دسترسي داريد و هنوز نتوانسته ايد آن را به دنيا معرفي نماييد. آنها (مسيحيان) كتاب خودشان را معرفي كرده اند. مبلغانشان به سراسر جهان رفته اند.
براي انجام رهبري فكري نهضت بطور قاطع، امام خميني تعليم و آموزش استانداردهاي زاهدانه را براي كادر انقلابي قرار داده و بر اهميت درستي اخلاق همانند تعليمات درسي اصرار ورزيد: بسياري از مردم هستند كه جزئيات مسائل مذهبي را بهتر از هر كس ديگري مي دانند ولي هنوز خداوند متعال به آنان نور لازم را عطا نفرموده است زيرا آنها به رياضت، كار سخت و ترك لذات نفساني نياز دارند. آقا: شما كه آمده ايد تا به درجات اين گروه از علما ملحق شويد! شما بايد رياضت بكشيد بايد به كار سخت بپردازيد. شما بايد مراقب باشيد و نفس سركش خود را مورد محاكمه قرار دهيد.
با شكل گيري يك نهضت انقلابي و كادر انقلابي، هدف امام خميني نمي توانست فقط در عنوان كردن موجوديت ناچيز غرب يا قدرت وابسته اش (حكومت اسرائيل) باقي بماند. به تدريج نظر او مجددا به ايران معطوف شد.
3- ايجاد ارتباطات (1965) :
امام خميني از ابتداي تبعيد به متحد نمودن نيروهاي مخالف متعدد و فعال داخل و خارج ايران كه آمادگي پذيرش و رهبري عمومي او را داشتند، پرداخت. مهمترين آنها سازمانهاي دانشجويان مسلمان در اروپا، ايالات متحده و كانادا بودند. برخلاف گزارشي كه اعلام شده بود كه خميني از قبول ملاقات با نمايندگان جامعه دانشجويان مسلمان در اروپا امتناع ورزيده است، امام بلافاصله اين مساله را تكذيب نموده و آن را به رژيم پهلوي نسبت داد.
4- نقشه ها براي براندازي رژيم آزمايش مي شوند:
در طول سال 1967 به نظر مي رسد كه به امام خميني احساس پيري دست داده است و نخواهد توانست سقوط رژيم پهلوي را ببيند. در نامه اي به دانشجويان مسلمان در اروپا، وقتي كه امام خميني 65 ساله بود، چنين نوشت:
"در اين لحظات آخر عمر از اينكه مي بينم دانشجويان علوم قديمه و جديده در اين نهضت مقدس با يكديگر همكاري مي نمايند، احساس غرور و شادي مي نمايم. " اميد امام خميني در اتحاد نيروهاي مختلف ازجمله دانشجويان دانشگاهها و طلاب حوزه هاي علميه بود. امام خميني براي تقويت روحيه و انگيزه اسلامي از دانشجويان علوم قديم و جديده دعوت به همكاري نمودند. در نامه مشابه اي، او از تقواي اسلامي دانشجويان مقيم خارج ستايش نمودند همچنانكه برادران ديني آنها در حوزه هاي علميه بودند.
با وجود تشويش از بالا بودن عمر، امام خميني با ديدن روحيات اميدواركننده عاشقان جوانش تشويق شده و به امكان برقراري يك نهضت اسلامي برعليه شاه متقاعد شده بود. امام خميني از يك نهضت مقدس اسلامي سخن مي گفت كه با ياري خدا باعث قطع دست عمال بيگانه و مدافعان استعمار و غرب زدگي بود. امام ادامه دادند كه: "من مژده مي دهم كه با ياري خدا آينده درخشاني در انتظار ملتهاي مظلوم مي باشد".
ارتباط ايشان با دانشجويان مسلمان مقيم اروپا يكي از منابع اصلي زنده نگهداشتن حركت انقلابي بود. امام خميني همچنين اخطاريه هاي شديداللحن و تهديدآميزي برعليه وقايع معيني در ايران صادر فرمودند. به عنوان مثال نامه او به دانشجويان مسلمان مقيم اروپا است كه در آن امام از گروهكهاي بظاهر مذهبي كه رژيم پهلوي آنها را به منظور داخل كردن تبليغات مذهبي در درون دستگاه حقوقي اش بسيج نموده بود، بشدت انتقاد نمود. در آوريل 1967، امام خميني به اندازه اي احساس آرامش و امنيت نمود كه مستقيما نامه اي به نخست وزير ايران، امير عباس هويدا، پس از شنيدن اخبار مربوط به تاجگذاري شاه بنويسد. به نظر مي رسد نهضت انقلابي امام وارد مرحله اي شده كه مستقيما و با لحني قاطع و مصمم با حقانيت و مشروعيت رژيم پهلوي به مبارزه برخاسته است.
امام خميني در آن اوائل در نامه اي اعلام نمود كه تبعيد او از كشور غيرقانوني و صرفا به خاطر مخالفتش با اعطاي مصونيت سياسي به آمريكاييان بوده است. در اين مرحله امام خميني به هر دو مورد هم قانون مذهبي و هم قانون اساسي براي اثبات غيرقانوني بودن تبعيدش، استناد مي كرد. اين همان قانون اساسي است كه به شاه جنبه مشروعيت و قانوني بودن مي داد. اگرچه امام قانون اساسي را تصديق مي كرد، ولي قانوني بودن رژيم پهلوي را به دلايل زيادي مورد اعتراض قرار داد اولا به علت فقر شديد توده هاي ايراني كه روز به روز فقر و نيازمندي مردم بيشتر مي شد. او در اين مورد شاه را بدينگونه مورد حمله قرار مي داد كه: "شما مردم را در وضعيت فقر و عقب ماندگي نگه مي داريد و آن را پيشرفت مي ناميد".
برخلاف اين وضعيت بسيار نامناسب مردم، جشن تاجگذاري شاه بسيار مضحك بود. هزينه هاي اين جشنها به زور سرنيزه از مردم بيچاره گرفته مي شد. ثانيا ورشكستگي بازار و تجار متشخص رو به ازدياد است كه امام خميني آن را به سلطه اسرائيل در امور اقتصادي نسبت دادند. ثالثا سلطه اقتصادي و سياسي بيگانگان كه موجب ثروتمند شدن آنان و بدبختي ايران گرديده است. "وجود بازار سياه براي منافع بيگانگان بود و درحاليكه تجار محلي خسارت مي ديدند، سرمايه داران خارجي پيشرفت مي كردند. رابعا بيم خطر نابودي اسلام وجود داشت. با نام اسلام، بزرگترين ضربه ها برعليه قرآن مقدس و احكام الهي وارد مي شد. او مخصوصا به تلاش براي تلفيق دستورات روحانيت شيعه در تشريفات حكومتي شاه حمله نمود.
خامسا عدم وجود كوچكترين نشاني از دموكراسي در حكومت. شما در اعطاي آزادي بسيار نالايق مي باشيد. امام خميني اينگونه وانمود كرد كه "خائن ترسو است" ممنوعيت آزادي مطبوعات و ديكته كردن اينكه (چه چيز را مي توانند چاپ نمايند و چه چيز را نمي توانند) به وسيله سازمان به اصطلاح امنيت (ساواك) نشاني از عقب ماندگي و ارتجاع مي دانست. امام خميني نامه اش را خطاب به نخست وزير با يك اولتيماتوم و اتمام حجت صريح و روشن به پايان رسانيد: "از خشم خداوند بترس! از غضب مردم برحذر باش. با عنوان نمودن مذهب مترقي در احكام الهي مداخله مكن. به نام قرآن، احكام اسلامي را در مخاطره مينداز. اينطور با خشونت با طلاب علوم ديني، اين خدمتگزاران مردم و فرهنگشان با ناميدن آنها به عنوان سربازاني غيرمفيد رفتار مكن و نهايتا علماي اين امت را وادار مكن كه راهشان را از تو جدا نمايند. " همچنانكه حركت انقلابي امام خميني شكل مي گرفت و جهت مي يافت، او با مسائل مالي مواجه مي شد. زماني در طول سال 1967 از امام خميني استفتاء مي شد كه آيا علمايي كه از طرف ايشان مامور جمع آوري مالياتهاي مذهبي بودند و در عين حال از حكومت پهلوي حمايت مي كردند هنوز آن مسووليت را بايد عهده دار باشند؟ فتواي امام خميني اين بود "آنهايي كه حكومت طاغوتي را قبول نموده اند و اكنون هم قبول دارند و همچنان برخلاف قوانين الهي عمل مي نمايند، اگر از اينجانب هم حكمي مبني بر جمع آوري مالياتهاي مذهبي دارند، از اين پس حكمشان لغو مي شود. مومنين حق ندارند مالياتهاي مذهبي (سهم امام) عليه اسلام را به آنان بپردازند. انشاءالله خداوند ما را درمقابل شرارتهاي خودمان محافظت فرمايد. امام خميني همچنين اعلان جنگ اقتصادي برعليه اسرائيل نمودند. ايشان تاكيد كردند كه هرگونه كمك به اسرائيل چه به شكل فروش اسلحه و مهمات باشد يا فروش نفت حرام و مخالف با احكام اسلام است. هرگونه ارتباط با اسرائيل و عمالش چه تجاري باشد يا سياسي حرام و مخالف با احكام اسلام است.
5- تامين بودجه بيشتر با گسترش ارتباطات:
بعد از اينكه امام صلاحيت علمايي را كه به او ملحق نشده بودند، رد نموده و بعد از اينكه ايشان دستورات مناسب را به طرفدارانش براي اينكه اميد را از دست نداده و مقاوم و صبور باشد، ارائه نمودند با صدور حكمي در 24 مارس 1968 مرتضي مطهري يكي از برجسته ترين ايدئولوگهاي انقلاب و يكي از شاگردان قديمي اش را به عنوان نماينده اش در جمع آوري مالياتهاي مذهبي برگزيدند. امام خميني همچنين اجازه دادند كه بخشي از مالياتهاي مذهبي تحت عنوان زكات و سهم امام به احزاب مسلمان و سازمانهاي آزاديبخش فلسطين اختصاص يابد.
در فراز ديگري امام خاطرنشان نمودند كه بهترين راه براي پيشرفت آن است كه مردم مسلمان ايران با آنچه كه در توان دارند داد و ستد و معامله با صهيونيستهاي محلي و نظاير آنها در ايران را قطع نمايند. فتواي مذهبي ديگر امام در 28 اوت شامل پاسخ به بعضي از طرفدارانش بود كه پرسيده بودند آيا مالياتهاي مذهبي مانند زكات را مي توانند در جهت آموزش دادن و مسلح نمودن مسلمين برعليه كافران يهودي استفاده نمايند؟
امام خميني به همان اندازه كه نگران اتحاد نيروهاي خارج از ايران بود به همان اندازه هم به استحكام پايگاههاي درون كشور مي انديشيد. به اين منظور او عناصر تشكيل دهنده قبلي انقلابي را ابقاء نموده و با روحانيوني كه به او ملحق نشده بودند به مخالفت برخاسته و سرانجام اعضاي جديدي را ازميان روحانيون جوان در جهت اهدافش انتخاب كرد. در نامه اي به مطهري دستوراتي را در جهت هوشيار نگهداشتن نيروهاي داخلي با توجه خاص به دانشجويان قم صادر نمودند.
امام خميني اظهار اميدواري نمودند كه در آينده روحانيت به وحدت خواهند رسيد. علماء به خواست خدا به اندازه كافي متنبه شده و راهشان را عوض كرده اند. اميدوارم كه مردم به اين مساله توجه نمايند و اختلافات و چند دسته گيها يا كلا از بين رفته يا فروكش نمايد.
در نامه ديگري كه امام به حجت الاسلام سعيدي در تاريخ 5 نوامبر بصورت سري فرستادند، اشاره به شبكه هاي تبليغاتي گسترده در مساجد نمودند. امام خميني درمورد مساجد به آقاي سعيدي نوشتند: "من از قبل اطلاع يافته ام; گزارش شده است كه كساني براي مسجد سيد عزيزالله معين شده اند. اما من از موثق بودن گزارش مطمئن نيستم. نكته اين است كه با وجود اين، نبايد مقابله به سادگي ترك شود. " حجت الاسلام سعيدي دريافت كننده نامه در سال 1970 به وسيله پليس شاه به قتل رسيد كه نشان دهنده حركات زيرزميني بود كه از اوائل سال 1968 در مساجد محلي براي حمايت از امام خميني سازمان يافته بود. در همان نامه، امام خميني با اختلافات زياد بين پيروانش مخالفت نمودند: "من نمي دانم با اين افراط گرايي در آنها و اين سستي ما، عاقبت چه خواهد شد؟ "
او از "اختلاف در خانه" شكايت داشت. منظورش در حوزه علميه قم بود. او فرصتهاي تاريخي از دست رفته را به آقاي سعيدي خاطرنشان نمودند: نياكان بسيار صالح و متقي ما كه رحمت خدا بر آنان باد يك فرصت طلايي را در زماني كه رضا شاه شرور مملكت را ترك نمود، از دست دادند. فرصتهاي بسيار ديگري هم بودند كه از دست رفتند تا اينكه اين بدبختيهاي كنوني ظاهر شدند. تا زماني كه اين شجره خبيثه باقي است، اميدي نيست.
6- لحظات نااميدي (1969) :
لحن منفي در صداي خميني تا سال 1969 ادامه يافت. تقريبا يك سال بعد، او به يكي از پيروان فداكارش نوشت: "من روزهاي آخر عمرم را مي گذرانم و هنوز مع الاسف نتوانسته ام براي اسلام عزيز و مسلمين كاري انجام دهم. "
امام در نامه اي ديگر قبول كرد كه "روح نااميدي و تسليم كه به وسيله استعمارگران در مردم و حتي در رهبران اسلامي تزريق شده است، آنان را از انجام هرگونه اقدامي بازداشته است. با نااميدي از بالا بودن سنش امام خميني به نسل جوان اميد بسته بود كه هدف او را دنبال نمايند".
7- تنظيم كيفرخواست چپ گرايان، اولتيماتوم به شاه (1970):
سال 1970 باعث ايجاد اولتيماتوم شديد ديگري به رژيم پهلوي گرديد. اخطاريه امام خميني به موجب شهادت حجت الاسلام سعيدي بود.
در 31 مي امام خميني در نامه اي كه به دانشجويان مسلمان مقيم اروپا نوشتند مراتب تقدير خود را از كوشش و تلاش آنان در جهت فهم و تبليغ "اسلام واقعي" اظهار داشته و اسلام شناسان اروپايي و شرق شناسان را به خاطر بدجلوه دادن اسلام متهم نمودند.
با توجه به ساختار و نقش اسلام و قبولاندن به مردم كه حكومت بني اميه و عباسيان غير مشروع و غير قانوني بوده است، مي توان چهره حقيقي اسلام را از پشت اين حجابها حفظ نمود. شرق شناسان با بكار بردن عبارت كليدي "غرب زده" پيام حقيقي اسلام را تحريف نموده اند. امام خميني همچنين از مسلمانان غير واقعي كه به وسيله تبليغات غربي گمراه شده بودند، انتقاد نمود. او با اصرار زياد از دانشجويان طرفدارش درخواست نمود كه آنان را از خواب غفلت بيدار نمايند.
در ژوئيه همان سال، وقتي كه خبر شهادت آيت الله سعيدي به امام رسيد، امام خميني تلگرامي به پيروانش فرستاد كه در آن به نيروهاي چپ گرا و راست گرا، به متحدان شوروي و آمريكا به خاطر غارت ثروت ملي توده هاي ايراني حمله نمودند. او اعلام نمود كه ادامه حكومت پهلوي متضمن فقر و بيچارگي ملت ايران، خواري و ورشكستگي تجار و در عوض معاملات سودمند براي سرمايه گذاران خارجي است. امام خميني قانوني بودن نمايندگان پارلمان را مورد اعتراض قرار داده و از قدرتهاي بيطرف بين المللي خواستند كه مداخله نموده و از انجام چنين قراردادهاي غيرقانوني، جلوگيري نمايند. او صريحا اعلام نمود كه هرگونه قرارداد تجاري مابين حكومت ايران و كمپانيهاي خارجي باطل و بي اثر است.
8- بررسي سر و صداهاي جنگ:
در اوائل سال 1971 امام خميني نقطه نظرات ايدئولوژيكي خود را بطور خلاصه طي پيامي به زائران حج بيان نمودند: "بر شما مسلمانان عزيز واجب است كه از اين فرصت به خوبي استفاده نموده و بكوشيد تا براي مشكلات مسلمين راه حلي را بيابيد. شما بايد در افكار و تصميم گيريها در جهت استقلال و ريشه كن نمودن سرطان استعمار متحد باشيد. "
در همان نامه، ايشان به مساله فلسطين اشاره نموده و اظهار داشتند كه فلسطينيان به علت خصومت و عدم توافق مسلمين با يكديگر و به ويژه رهبران كشورهاي اسلامي، قادر به شكست اسرائيل نبوده اند. اختلاف بين مسلمين، به ويژه اختلاف بين شيعه و سني توطئه هاي قدرتهاي استعماري است كه بين طبقات مسلمانان تفرقه ايجاد نموده تا راه را براي حكومت خودشان هموار نمايند.
اما نقطه مركزي بيانات امام خميني غيرقانوني بودن حكومت ايران بود كه با توجه دادن به روابط دوستانه و مشترك بين ايران و اسرائيل مطرح مي شد. بيگانگان در اين كشور مصونيت كامل دارند در صورتي كه علماء و دانشمندان، معلمان دبيرستانها و ساير گروهها از ظلم و ستم در امان نيستند. تجار محترم يكي پس از ديگر به سوي ورشكستگي مي روند. ظلم و محدوديت رژيم حاكم پهلوي، گلوي اين ملت را به سختي مي فشرد. سركوب و زنداني كردن و شكنجه هاي قرون وسطايي، آزادانه حاكمند. به نام سپاه دانش و بهداشت و اينطور نامهاي غير واقعي در جهت اهداف شرورانه استعماري همانند انحرافات و فساد اخلاقي در دل روستاها و شهرها در حداكثر ممكن مي باشند.
آخرين حمله امام خميني به رژيم پهلوي به اين علت بود كه عليرغم فقر و بدبختي مردم و عقب ماندگي كشور به برپايي جشنهاي ملي متعدد و ولخرجيهاي شگفت انگيز مي پرداختند: اين حركت شرم آور و خوني كه خودشان آن را "انقلاب سفيد" ناميده اند، يك روز باعث نابودي 15 هزار نفر از مسلمانان مي شود. تا آنجا كه به دست آمده است اين كشتار به وسيله تانكها و تفنگها صورت گرفته كه موجب بدبختي بيشتري براي ملت گرديده است. زندگي روستاييان گرفتار و كشاورزان به مراتب بدتر شده است.
در حال حاضر در بسياري از شهرها و اغلب روستاها دكتر و بيمارستان و دارو وجود ندارد. اثري از حمام هاي عمومي، آب آشاميدني و مدارس نيست. براساس گزارش بعضي از روزنامه ها در بعضي روستاها مردم اطفال گرسنه بيگناه خويش را با خوردن علف تغذيه مي نمايند و در چنين وضعيتي رژيم ستمگر صدها ميليون تومان از سرمايه ها و گنجهاي ملي را صرف جشنهاي شرم آور مي كند. جشن تولد اين يا آن، جشنهاي 25 ساله ديكتاتوري و سلطنت، جشن تاجگذاري شاه و بدتر از همه اينها جشنهاي شيطاني 2500 ساله شاهنشاهي كه فقط خدا مي داند كه چه مصيبتي براي مردم و چه منبعي از رشوه خواري و اخاذي براي عوامل استعمار در بر دارد. جا داشت كه اين بودجه شگفت انگيز بجاي اينكه صرف اينگونه رويدادهاي نفرت آور شود، براي تغذيه شكمهاي خالي خرج مي شد و براي تهيه زندگي براي مردم بدبخت هزينه مي شد كه قدري از بدبختيهاي ما كاهش مي يافت.
در پايان اين پيام، امام خميني از همه مسلمين طلب كمك نمودند تا ريشه استعمار و استعمارگران را در جهان اسلامي قطع نمايند.
اولين نشانه هاي چرخش عراق در ايجاد جوي نامساعد براي امام خميني و فعاليتهايش در سال 1971 مشهود بود. در طول اين سال، امام خميني گاهي نامه اي براي رئيس جمهور عراق نوشته و درباره نحوه زندگي ايرانيان در آن كشور اعتراض نمودند.
فعاليت امام خميني و ارتباط برنامه ريزي شده ايشان با طرفدارانش از پاسخهاي تحريك آميزي كه او در جواب مكاتبات مرتب آنان مي نوشت، مشهود است. به عنوان مثال در روز دوشنبه 26 آوريل 1971 مطابق با 30 صفر 1391 براساس تقويم شيعه در يك روز تعطيل مذهبي نامه اي از دانشجويان مسلمان مقيم اروپا دريافت نمود. يك فرصت ذخيره شده براي شيعه مجاهد في سبيل الله مانند او كه به مسائل دنيايي مكاتبات مشغول شود. اما روزي كه آن نامه را دريافت نمود، نامه اي نسبتا طولاني نوشته و در آن خط مشي نهضت را براي آنها مشخص كرد. امام خميني در اين نامه مجددا اميدواري و خوش بيني خويش را ابراز داشته و اتحاد بين دانشجويان دانشگاهها و طلاب علوم ديني را نويد داده و با اصرار از آنها خواستند كه فساد را در فرهنگ كنوني درك نمايند و با خواست خدا فرهنگ استعماري را دور انداخته و فرهنگ اسلامي - انساني را جايگزين آن نمايند.
عبارت كليدي در اينجا اسلامي - انساني است در جايي كه پس از خط فاصله نوشتن كلمه انساني در مبحث فقهي امام خميني يك عبارت خارجي و ناسازگار مي باشد و در حقيقت يك امتياز و نشانه اي است كه شركت آزاديخواهان مادي را در تشكيل نهايي نهضت انقلابي مشخص مي نمايد. البته اين امتياز بطور ضمني ساخته شده است. اصولا هيچ نقصي در عبارت اسلامي در اينكه مفهوم انساني را نيز در بر دارد، وجود ندارد.
كاملا مشهود است كه حتي همان مراحل اوليه نهضت امام خميني در مقابل گرايشات چپ گرايان موضع سازش ناپذيري دارد. ايشان موكدا اعلام مي نمايد كه: "اگر نسل جوان اهداف حكومت اسلامي را بفهمند، پايه حكومت هاي ظالمانه و استعماري همانند مكاتب گمراه كننده كمونيستي و نظاير آنها بطور اتوماتيك فرو مي ريزد. يا اگر حكومت اسلامي به قدرت برسد، اساس بسياري از انحرافات چپ گرايان از بين مي رود. تدارك جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي در پرسپوليس در 15 اكتبر 1971 به امام خميني اين فرصت را داد كه برعليه حكومت پهلوي اعتراض نمايد. در بيانيه اي در تاريخ 27 مي، امام خميني پيام انقلابي اش را مطابق با روز براي عموم ايرانيان اعلام نموده و طلاب را در پيامش مورد خطاب قرار داده و اعلام داشت كه "در شرايط فعلي من احساس تكليف مي كنم كه اوضاع نامساعد مسلمين را به خاطر مبارك شما بياورم. شايد شما آقايان هم احساس تكليف نماييد. شايد شما هم در كمك به برادران مسلمانتان شريك شويد. " ولخرجيهاي شگفت انگيز و مزخرف پهلوي در اين جشنها موقعيتي بود كه امام خميني فكر كرد مي تواند خشم مقدس طلاب بي علاقه به امور سياسي را نيز برانگيزد. او يك اخطاريه بسيار تند برعليه "روح شهواني" كه او آن را عامل اصلي جلوگيري كننده مردم از پي بردن به حكومت حقيقي اسلامي (حكومت حضرت علي"ع") مي دانست، صادر نمود. خطرات ناشي از پيروي از روح شهواني چيزي نيست كه در طلاب طرفدار امام خميني به آن توجه نشود يا حداقل به سادگي از مخالفت با سلطنت چشم پوشي و اغماض گردد.
امام خميني بطور جدي تشكيل يك نمونه تاريخي از حكومت اسلامي را در برنامه كار خود قرار داد. او فقط دوره كوتاه خلافت حضرت علي (ع) را به عنوان حكومت ايده آل مورد توجه قرار داده (61-656) وقتي كه اسلام به معناي واقعي كلمه اش ظهور يافته است. برجسته ترين ويژگي اين حكومت "عدالت" بود. به عنوان يك فضيلت نافذ و لازم كه با تمرينها و رياضتهاي زاهدانه جهت دار طولاني كه او مشتاقانه تحمل نموده بود، به ثبوت رسيد. ستايش امام خميني از امام علي (ع) از رياضتهاي زاهدانه و حكومت ايده آل اسلامي كه او پياده كرد، نشان مي دهد كه چگونه خميني اكنون خودش را در آينه خاطره اجتماع شيعه مي بيند.
امام علي (ع) آنچنان شخصيتي بود كه وقتي كه به قدرت رسيد، زندگيش در زمان فرمانروايي از زندگي ما روحانيون، شما طلاب يا مغازه داران و بقالها فقيرانه تر بود.
در تمام زندگي مقدسش با تكه اي نان خشك تغذيه مي كرد كه نمي توانست آن را با دست بشكند و آن را با زانو شكسته و با آب مرطوب ساخته و مي خورد. آن حكومت اسلامي بود. اين چنين چشم پوشي از خواسته ها، جان مشروعيت حكومت است. امام خميني اينگونه سخن حضرت علي (ع) را بيان مي كند كه ايشان فرموده اند "من مي ترسم" كه در حكومت من شخصي گرسنه باشد. چگونه ممكن است كه من با شكم سير بخوابم درحالي كه حتي يك نفر از امت من گرسنه باشد و عدالت به اين معنا كه حاكمي با شكم سير به رختخواب نرود درحالي كه ملتش از گرسنگي بيدار باشد، اساس حقانيت يك حكومت است. بي عدالتي اينكه يك حاكم ميليونها دلار صرف زرق و برق نمايد درحالي كه ميليونها نفر از مردمش در فقر و بدبختي زندگي مي كنند خود بزرگترين اعتراض جدي برعليه حقانيت آن حكومت است.
امام خميني استدلال نمود كه داستان غم انگيز حكومت حضرت علي (ع) به پرتگاهي مي رسد كه حتي از واقعه كربلا كه در آن امام حسين (ع) فرزند حضرت علي (ع) و ياورانش در سال 680 ميلادي به دست ارتش يزيد به قتل مي رسند، غم انگيزتر است. با مطرح نمودن "جشن" امام خميني اعلام نمود كه اگر كسي بخواهد براي چيزي در اين دنيا جشن بگيرد بايد مدت كوتاه حكومت عادلانه حضرت علي (ع) جشن گرفته شود. در اقدام برعليه آن حكومت نمونه اسطوره اي، شاه ايران هيچ شانسي نداشت.
حكومت اسلامي مجموعه قوانين اسلامي بود كه امام خميني شروع به تبليغ آنها به عنوان عبارت قانوني در فرهنگ سياسي اش نمود. برعكس غير مسلمانان كه از نظر امام خميني شامل مسلمانان قبلي و بعدي بود كه فقط به فكر سيراب نمودن اشتهاي سيري ناپذير شهوتراني و عياشي بودند، پيروان واقعي حضرت علي (ع) فقط يك منبع ساده حقانيت معتبر به نام "قوانين اسلامي" را داشتند.
امام خميني از دو جهت به جشنهاي 2500 ساله حمله مي كند، اول اينكه عليرغم فقر شديد مردم كه از سراسر ايران طرفداران امام خميني براي او نوشته بودند، ميليونها تومان در رابطه با جشنهاي شاهنشاهي صرف مي شد. دوم اينكه درحالي كه اسرائيل دشمن اسلام است و مرتبا در حال جنگ برعليه اسلام است، مستشاران اسرائيلي اين جشنها را برگزار مي كنند. امام خميني تاريخ شاهنشاهي را مورد اعتراض قرار داده و مشروعيت حكومت شاهنشاهي ايران را كه مايه ننگ تاريخ بوده اند، رد مي نمايد. به شاهان ستمگر، رضا شاه، آغا محمد خان قاجار، نادر شاه اشاره نموده و مي پرسد براي چه بايد جشن گرفت؟ ايشان مجددا به حكومت حضرت علي (ع) رجوع نموده، حكومت خضوع و تواضع و حكومت مردمي زهد و عدالت كه جشن محمدرضا شاه را به افتضاح كشانده و سلطنت او را غيرقانوني مي داند.
امام خميني همچنين روحانيون بي علاقه به امور سياسي را مورد سرزنش قرار داد. او درمورد ارتباط و اعتبار فقهي با سكوتشان درحالي كه شاه با فروش نفت به اسرائيل موجوديت مسلمين را به خطر مي اندازد، سؤال مي نمايد. او از علماء درخواست مي كند كه در جهت منع شاه از چنان اعمال شرم آور تلگرامهايي بفرستند. اما او بلافاصله به خودش تذكر مي دهد كه "چگونه مي تواند اين كار انجام شود" من بسيار سپاسگزار خواهم بود اگر آنها با مقاصد من مخالفت نورزند. پاسخي از روي خشم به آنهايي كه قائل به عدم دخالت مراجع مذهبي در سياست بودند. امام خميني با تعجب مي پرسند آيا پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) و حضرت علي (ع) رهبران مذهبي در زمان رهبري، زندگي سياسي نداشتند. دخالت در سياست، مسووليت و وظيفه علماء مي باشد كه بايد ادعايشان را مبني بر مسووليت تاريخي در جنگ برعليه بي عدالتي به اثبات برسانند. امام خميني اينگونه استدلال مي كرد كه از همان آغاز شخصيتهاي مذهبي با ظلم و ستم شاهان مخالفت نموده اند. خداوند متعال حضرت موسي (ع) را براي نابودي فرعون مي فرستد. هيچ عذري براي تنبلي و سستي و بيكار نشستن، سرمايه مسلمين را كه به عنوان مالياتهاي مختلف مذهبي دريافت مي دارند هدر دادن و هيچ اقدامي هم براي اينكه برعليه فقرشان مبارزه نمايند، انجام ندادن، وجود ندارد. پيروانشان بايد شجاعت و شهامت داشته باشند. پيروزي يك ايده آل غيرقابل دسترسي نيست. اگر مي خواهيم زنده بمانيم، بايد كاري انجام دهيم. نبايد هيچگونه اشتباهي مرتكب بشويم [در اين رابطه كه قبول كنيم اين كومت شكست ناپذير است]!
امام خميني مردم را براي دو نوع فعاليت دعوت نمودند: اول اينكه مردم به مبارزه منفي پرداخته و ديگر اينكه روحانيون ايراني در منابر و مجالس وعظ و خطابه اين جشنها را تقبيح نمايند. او به روحانيون اطمينان داد كه حكومت نمي تواند همه آنها را زنداني نموده يا بكشد: اگر ما آنها را آزاد بگذاريم آنها مرا خواهند كشت. اين به نفع آنها نيست. اما من آرزو مي كنم كه به نفعشان باشد. من اين زندگي را براي چه مي خواهم؟ مرگ بر اين زندگي! آيا آنها فكر مي كنند كه من از اين زندگي لذت مي برم؟
براي توجه بين المللي به جشنهايي كه برقرار گرديده بود از روحانيون دعوت نمود كه تمبر چندان گران نيست با نوشتن نامه هايي به شخصيتهاي سياسي در كشورهاي مختلف اسلامي آنان را از شركت در هر جشني كه اسرائيل ممكن است برگزار كننده آن باشد، باز دارند. برقراري گروهكهاي مذهبي موقعيت ديگري براي برانگيختن خشم امام خميني در 1971 بود در اين زمان امام خميني از خطرهاي پنهاني كه حكومت با موفقيت به تاسيسات مذهبي حواله مي كرد، مي دانست. در 12 نوامبر، او شديدا تشكيل گروهكهاي مذهبي را مردود شمردند و آن را توطئه ديگر قدرتهاي استعماري و عواملشان دانستند تا مسووليت مقدس روحانيون مسلمان را ازبين ببرند. امام خميني ديد كه تشكيل گروهكهاي مذهبي تلاشي از جانب حكومت پهلوي مي باشد تا مشروعيت اسلامي را از پايه هاي تشكيلاتي تاريخي در طبقه روحانيت جدا نمايد. امام خميني از تمام روحانيون دعوت نمودند كه برعليه تشكيل اين گروهكها متحد شوند و بويژه براي رهايي روستاها و شهرهايي كه مورد تهاجم اين توطئه حكومت قرار گرفته اند، حضور داشته باشند.
پنج روز بعد امام خميني يك حكم مذهبي صادر نمودند كه اشارات قاطعي داشتند. او استفتايي را دريافت نموده بود كه از ايشان در مورد مجوز شرعي مصرف قسمتهايي از ماليات مذهبي براي خانواده هاي زندانيان سياسي سؤال شده بود. امام خميني پاسخ دادند كه مردم مي توانند يك سوم از سهم امام را براي تامين زندگي خانواده هاي مسلمانان مبارزي كه زنداني يا كشته شده اند مصرف نمايند. تاثير اين حكم در امور مالي اهميت داشت. در توضيح علت مجوز شرعي اين ماليات مخصوص مذهبي، يك تعبير انقلابي حقيقي از اصل ديگر اخلاقي شيعه است.
در هر دو، هم در استفتاء و هم در خود حكم، الزام شرعي "امر به معروف و نهي از منكر" به عنوان اصل جواز شرعي براي فعاليتهاي بسيار بالاي سياسي كه نتيجه اش زنداني شدن يا اعدام مبارزان مسلمان بوده، ذكر شده است. در تعبير امام خميني از اين اصل اخلاقي ديگر، پيشرفت اقدامات سياسي با جهت دادن مبارزان برعليه حكومت غيرقانوني در مسووليت يك مرجع تقليد متعهد حفظ شده است. مكانيسم فقهي اين اختتام منطقي اجتناب ناپذير است. تحت ولايت امام خميني به عنوان يك مرجع تقليد برجسته، پيروانش به امر به معروف و نهي از منكر در قلمرو سياسي با جواز شرعي و فقهي كامل پرداختند. تفسير اين عبارات به اين معناست كه پيروان امام خميني با آن براساس تعليمات و عقيده اسلامي و خط سير قانوني، در مفهوم عقيده و فقه شيعه به مبارزه فعالانه سياسي برعليه حكومت غيرقانوني بپردازند. دقيقا توضيح اين تعليمات است كه موجب صدور جواز از سوي امام خميني در امور مالي مي شود كه از سهم امام براي خانواده كساني كه در راه حق و در اطاعت از اين حكم فقهي، زنداني يا كشته شده اند، مصرف گردد. قانوني بودن و ترتيب تعليماتي اين حكم ماوراي هرگونه مبارزه حقوقي است.
اهميت اين تعبير انقلابي از اصل "امر به معروف و نهي از منكر" نمي تواند بيش از حد تاكيد گردد با وجود و اقدام فعالانه اين چنين مكانيسم تعليماتي ساده، تركيب همزمان بحث ولايت فقيه امام خميني به عنوان مجوز ايدئولوژيكي نهضت انقلابي تقريبا غير ضروري است. در اواخر سال 1971، امام خميني به نظر مي رسيد كه به ماندن در نجف با وجودي كه اغلب جمعيت ايرانيان از عراق رانده شده اند، تسليم شده است. در سخنراني كه در 23 دسامبر ايراد نمودند به دانشجويان طرفدارش خاطر نشان نمودند كه پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) زماني كه در مكه بوده اند، عقب نشيني هاي تاكتيكي داشته اند و به مردم دستور مي دادند كه به مطالعاتشان ادامه دهند و به وسيله رياضت به تزكيه و تهذيب نفس پرداخته و بيش از هر چيز ديگر در طلب حفظ اسلام باشند كه در مواقعي بسيار مهمتر از آموختن تعدادي كلمات و مفاهيم ساده مي باشد.
از محتواي سخنراني امام خميني پيداست كه تعدادي از روحانيون ايراني بودند كه در عراق با ايشان تحصيل نموده و اكنون مشمول تبعيد مي شدند. او به آنها اطمينان داد كه به خواست خدا ما يكديگر را در اينجا ملاقات خواهيم كرد. حتي اگر من آخرين روزهاي عمرم را بگذرانم و نتوانم با شما باشم، شما باز هم با يكديگر اينجا خواهيد آمد. با هوشياري بلكه با لحني مسيح وار و جالب توجه، امام خميني به پيروانش اطمينان داد كه حكومتهاي متخاصم نمي توانند به حوزه هاي علميه زور بگويند و اينكه مسلمانان، بويژه شيعيان از آنها دفاع خواهند نمود. در يك مراجعه محرمانه به ايشان اعلام نمود كه البته مهاجرت من به علت ملاحظات خاصي است كه ممكن است بسياري از مردم ندانند. اما ساير آقايان (علماء) بايد بمانند و صحنه مبارزه را بلاتصدي نگذارند. او بطور مشخص و دقيق آن ملاحظات خاص را بيان نكرد. امام خميني با اشاره به تكرار "پيروزي مستضعفان" سخنانش را به پايان رسانيد.
او اظهار اميدواري كرد كه ايرانيان از بيش از يكصد هزار نفر پناهندگاني كه از عراق اخراج گرديده اند، حمايت نمايند.
اخراج بيشتر ايرانيان از عراق با بروز خصومت ميان حكومتهاي عراق و ايران در سال 1971 تشديد شد و اين امر باعث آسيب رساندن به رشد گروههاي متشكل تحت امر امام خميني در نجف گرديد: اگر چه انتقال بسياري از دانشجويان طرفدار امام از عراق به ايران بدون شك موجب توسعه و تحكيم نمايندگي هاي فعالش در داخل ايران شد.
9- يك انقلابي مصمم موجب ابقاي بيشتر گروه اخراجي از طرفدارانش مي
شود:
در نامه اي به تاريخ 13 ژوئيه 1972 امام خميني موكدا از آميختن اسلام با مكاتب انحرافي و گمراه كننده كه ساخته ذهن بشر بود جلوگيري نمود. (اين مي تواند اشاره اي به شكلهاي ظهور يافته "سوسياليسم اسلامي" نظير سازمان مجاهدين خلق باشد كه در ميان دانشجويان مسلمان خارج هواداراني داشت) . در اين نامه امام خميني توطئه هاي چپ و راست را برعليه پيمان متحد اسلامي كه موجب رستگاري هم در اين جهان و هم در آخرت مي شد، محكوم نمودند. او به ايالات متحده آمريكا و جماهير شوروي به علت توطئه كردن برعليه اسلام حمله كرده و ايجاد اسرائيل را به عنوان ظهور اين توطئه دانستند. او از دانشجويان مسلمان كه فعالانه از او حمايت مي كردند درخواست نمود كه او را در رسيدن به هدفش يعني برقراري حكومت اسلامي كمك نمايند و آنها را به هدايتهاي تاكتيكي و استراتژيكي مجهز نمودند كه چگونه به تبليغات مناسب برعليه رژيم پهلوي بپردازند.
در يازدهم سپتامبر امام خميني فراخواندن روحانيون را به خدمت نظام وظيفه، حمله به حوزه هاي علميه و زنداني نمودن و تبعيد و كشتار مخالفان را محكوم نمود. او مجددا حكومت ايران را غيرقانوني و دست نشانده قدرتهاي استعماري خواند. ظهور عبارات جديد تحت عنوان "استعمار نو"، "توسعه كشور" و "مطبوعات تحت كنترل دولت" نشان مي دهد كه فرهنگ سياسي امام خميني ماوراي بحث فقهي معمولي او توسعه يافته است. تحقيق كردن درباره منابع اين توسعه، مشكل است. يكي از اسناد مورد مطالعه او كتاب "ماموريت براي وطنم" شاه بود كه او آن را مسخره مي كرد. با اظهار اينكه شاه بجز توقيف دانش پژوهان، نابود كردن حوزه ها، زنداني و شكنجه نمودن علماء، واگذاري موقوفات ملت به اسرائيل، محول نمودن كنترل ثروتهاي باقيمانده كشور به سرمايه گذاران خارجي، تبليغ و ترويج فحشا و. . . اعطاي مصونيت سياسي به مستشاران خارجي و توسعه فرهنگ استعمار نو به دورترين مناطق قابل دسترس كشور هيچگونه ماموريت ديگري ندارد. امام خميني پيامش را با درخواست از سه گروه به پايان مي رساند، دعوت از مردم ايران كه در حد توان از قوانين ظالمانه اطاعت نكنند، روحانيون و حوزه هاي علميه به مطالعه فقه بپردازند و در جهت تهذيب و تزكيه نفس و متخلق شدن به اخلاق الهي بكوشند و ملت مظلوم و ستمديده ايران را هدايت و ارشاد نمايند. و سربازان در ارتش ايران: در تعليمات نظامي محكم و قوي باشند چنانكه مانند حضرت موسي (ع) كه در درون كاخ فرعون رشد يافته و سپس پايه ظلم و ستم او را ويران نمود. آنها هم آنگاه كه شرايط مناسب باشد، تحت فرماندهي انساني صالح و عادل، دستهاي خبيث و ريشه فساد و ظلم را قطع نمايند. امام خميني در خلال سالهاي تبعيد، عنصري فعال، شايد حتي يك پيشگام و پيشقدم و حامي انقلاب فلسطين بود. او اجازه داده بود كه از ماليات اسلامي شيعه (خمس) فعالانه در جهت آموزش رزمندگان و حمايت از پناهندگان فلسطيني استفاده شود. او در بيانيه اي در يازدهم اكتبر اعلام كرد: امروز بر همه مسلمين عموما و بر حكومتها و مسوولين كشورهاي عربي خصوصا واجب است كه از استقلال خودشان محافظت نموده، خود را در حمايت و ياري اين گروه شجاع ملزم نمايند. آنها نبايد از هرگونه تلاشي در فراهم نمودن تسليحات، غذا و امكانات مورد لزوم رزمندگان كوتاهي نمايند، همچنين براين رزمندگان شجاع واجب است كه بر خدا توكل نموده، پايبند به تعليمات و دستورات قرآن بوده و با استقامت و ثبات قدم در رسيدن به هدف مقدسشان تلاش نمايند.
10- انساني كهنسال و دريايي از مشكلات:
در سال 1973، امام خميني روابطش را با پيروان داخل و خارج ايران تقويت نموده، ضربه هاي شديدتري را بر شرارتهاي رژيم پهلوي وارد كرد و مدارك بيشتري براي اثبات غيرمشروع بودن دولت ارائه داد. او با صراحت بيشتري از هميشه به آن دسته از روحانيوني كه به او نپيوسته بودند و به طور مستقيم و غيرمستقيم از حكومت پهلوي حمايت مي نمودند، شديدا حمله نمود. امام خميني اعلام كرد رژيم پهلوي با بهره برداري از امكاناتي كه در اختيار دارد مانند راديو، تلويزيون، روزنامه ها و ماموران و گماشته هاي متعدد در نقش واسطه قدرتهاي استعماري، با نام اسلام درصدد نابودي اسلام مي باشد. مثلا با تشكيل كنفرانسهاي اسلامي، يا انتشار قرآن با چاپهاي جديد، يا تاسيس وزارتخانه هاي امور مذهبي يا تشكيل هياتهاي مذهبي يا هرگونه عناوين فريبنده ديگر. هدف نهايي حكومت متوقف نمودن انجمنهاي اسلامي، كنترل و جلوگيري از مراسم مذهبي و نفوذ در حوزه هاي علميه بود.
امام خميني فرمان به اخراج روحاني نماهايي از حوزه هاي علميه را داد كه در نايل آمدن شاه و اربابان استعمارگرش به اهداف استعماري، بطور غيرمستقيم يا مستقيم در خدمت رژيم طاغوتي بودند، و او را ياري مي نمودند.
امام در جايي گفته بود كه اگر روحانيون جعلي و قلابي و علماي نالايق از اجتماعات محو شوند بطوري كه نتوانند مردم را بفريبند، رژيم طاغوتي هرگز قادر به پياده نمودن نقشه هاي پليد استعمارگران نخواهد بود.
در نامه ديگري در ماه بعد، او اعلام نمود: امروز عملا نقشه هاي وسيع و نافذي وجود دارند. نقشه هايي كه آنها در خيال فاسد و زنگ زده خودشان قصد دارند تا مراجع بزرگ، علماي برجسته و خطباي شريف را به مستخدمين نالايق و بي ارزش حكومت تبديل نمايند. در اين اعلاميه، امام خميني از اين اخبار كه شاه ايران دو ميليارد دلار اسلحه و قطعات يدكي از ايالات متحده آمريكا به اضافه خريدهاي ديگري كه از استعمارگر انگليس داشته، خريداري نموده اظهار نگراني نموده بودند. او شاه ايران را ديوانه اي خواند كه به پايان زندگيش رسيده است نگراني من درباره اسلام و مسلمين از امراض رواني است كه اين جانيان در آخر عمر به آن مبتلا شده اند. در پايان اين نامه امام خميني براي اولين بار از زماني كه تبعيد شده بود در نوامبر 1964 از روحانيون براي مخالفت آشكار با رژيم دعوت نمود. امام خميني با منع توده هاي مردم ايران از رفتن به مساجد و اجتماعات مذهبي سازمان يافته توسط سازمان اوقاف از روحانيون تابعش دعوت نمود كه براي برخورد با رژيم بايد شرايطش آماده شود و براي مدتي محدود از رفتن به مساجد و منابر خودداري نمايند. او به پيروانش دستور داد كه از روحانيوني كه تصميم به مقابله با رژيم دارند، حمايت نمايند. در نامه اي به طلاب جوان حوزه هاي علميه و دانشجويان دانشگاه، تجار، كشاورزان و ساير اقشار لحن خطاب امام خميني از تندي مخصوصي برخوردار بود. او از حاميان جوانش درخواست نمود كه: اين نفت خواران بيشرم و عمال منفورشان را از كشور به مانند زباله بيرون بيندازند.
او مجددا اظهار اميدواري كرد براي موفقيت و پيروزي آنان كه ممكن است او براي ديدن آن در قيد حيات نباشد. او جوانان ايراني را عزيزاني در كشور اميرالمومنين علي (ع) ناميد، كشور متعلق به اولين امام شيعه مي باشد نه به آخرين شاه فارس، همانطوري كه سربازان ايراني از ارتش امام زمان (عج) هستند نه ابزاري از شخص اول سلطنت. برگزاري جشنهاي 2500 ساله در سال 1973 متقارن با جنگ اعراب و اسرائيل بود. امام خميني اين جشنهاي مسخره سياه را كه شاه برگزار مي نمود از نظر دور نداشت، آن هم در زماني كه مسلمانان بر عليه اسرائيل مي جنگيدند. در اعلاميه اي در 14 سپتامبر امام خميني شديدا ديكتاتور ايران و حمايتش از اسرائيل را محكوم نمود و از روحانيون ايران خواست كه شاه را در پيوستن به ساير كشورهاي اسلامي در حمله به اسرائيل وادار نمايند. او از مردم شيعه ايران درخواست نمود كه با تاسيس و تشكيل تعاوني ها و اقدام به جمع آوري اعانات و كمكهاي مردمي براي فلسطينيان و كساني كه آنان را در مبارزه ياري مي نمايند، حمايتهاي جامعه يهوديان ايراني را در كمك به اسرائيل خنثي كنند. در بيانيه جداگانه اي كه در هفتم نوامبر منتشر شد او اعراب را در جلوگيري از صدور نفت به حكومتهاي پشتيبان اسرائيل تحريض و ترغيب نمود و از آنان خواست كه رزمندگان مسلمان را با حمايتهاي مادي و معنوي و ارسال خون، دارو، اسلحه و غذا ياري نمايند.
11- "حزب رستاخيز" خشم امام خميني را برمي انگيزد (1975):
سكوت سال 1974 پايدار نماند. در دوازدهم مارس 1975 در پاسخ به استفتاي گروهي از مقلدين درباره حزب رستاخيز كه توسط شاه در جهت مشروع جلوه دادن حكومتش تشكيل شده بود و با صحنه سازي و تظاهر و دروغ پردازي عنوان نموده بودند كه موافقت افكار عمومي با طرح يك حزب سياسي كه متعلق به عموم ملت است، جلب شده، امام خميني فرماني نسبتا طولاني صادر نمودند. پيوستن به حزب رستاخيز براي مردم عادي موجب ترس و نگراني جدي شده بود. مذهبيون ايراني يا آنهايي كه بطور جدي با آيت الله خميني همدردي مي كردند، نظر او را پيرامون حزب رستاخيز جويا شدند و او بدون فوت وقت و با صراحت كامل نظرش را اعلام نمود "چون اين حزب با اسلام و ملت مسلمان ايران مخالف است شركت در آن حرام و در حكم همراهي با ستمكاران و مقابله با مسلمين مي باشد". گرچه اين حكم يك فتواي مذهبي بود كه شيعيان را ملزم به خودداري از عضو شدن در حزب رستاخيز مي نمود ولي چنان شديد و قاطع بود كه حتي از كشيده شدن به نبرد بين نيروهاي مجنون شاه و مرجع سالخورده شديدتر بود. مخالفت با آن يكي از نزديكترين مصاديق "نهي از منكر" مي باشد. او اعلام كرد مخالفت آشكار با شاه نه تنها يك اعتقاد قلبي بلكه يك تكليف شرعي است.
امام خميني سران اين حزب را به مبارزه بر طبق قوانين اساسي و ضوابط بين المللي فراخواند. او يكايك قانون شكنيهاي شاه را برشمرده و اظهار داشت كه: سيستم پوسيده حكومت استبدادي از نظر اسلامي باطل است. فروختن افتخارات و سرمايه هاي ملي ايرانيان به بيگانگان بويژه تامين منافع آمريكاييان، موجب شد كه از فراهم نمودن حداقل زندگي براي اقشار مختلف مردم ناتوان باشند. امام خميني اظهار داشت، شاه ايران كليه موازين مشروعيت و قانوني را از دست داده است و از درگاه خداوند متعال تغيير اين رژيم پوسيده را مسئلت نمود. امام خميني همچنين از طلاب، حوزه هاي علميه و دانشجويان دانشگاه ها، تجار، كارگران و كشاورزان دعوت نمود كه برعليه خواسته هاي رژيم قيام نموده و از شركت در حزب رستاخيز خودداري نمايند گرچه به نظر مي رسيد كه او صرفا و مطلقا دعوت به مقاومت منفي مي نمايد، براي اولين بار از زماني كه تبعيد شده بود قول داد كه "رژيم در آستانه سقوط است" او به پيروانش اطمينان داد "پيروزي با شماست" و به آنها هشدار داد كه فريب رياكاريهاي حكومتي را نخورند كه با وجود بي حرمتي به احكام قرآن، به انتشار اين كتاب مقدس مي پردازد.
امام خميني اين اعلاميه را با اولين اشاره از زمان تبعيدش از سال 1964 به بعد به آرزوي بازگشت به ايران و رهبري نهضت برعليه حكومت پهلوي به پايان مي رساند: اينجا در گوشه عزلت در تبعيدگاهم، از مصيبتهايي كه بر ملت ايران وارد مي شود در رنج و تالم مي باشم. آرزو مي كنم كه اي كاش مي توانستم در اين برهه از زمان در مجاهدات مقدس مردم ايران با آنها باشم و از نزديك براي نجات اسلام و ايران با آنان همراهي و مشاركت نمايم. من از درگاه خداوند متعال مسئلت مي نمايم كه دستهاي بيگانگان و عمال آنها را قطع نمايد.
4 ماه بعد در يازدهم ژوئيه امام خميني مجددا به آينده انقلاب اشاره نمود. اخبار ايران گرچه باعث نهايت تاسف و غم مي گردد، اميد به پيروزي را نيز نويد مي دهد. (در دوازدهمين سالگرد قيام ژوئن 1963، پس از وصول گزارشاتي مبني بر وقوع حوادثي ازجمله كشته و زخمي شدن تعدادي از مردم در تظاهرات قم، امام خميني از پيروانش به علت مخالفتشان با حزب سياسي قلابي شاه ستايش نموده و حكومت پهلوي را ارتجاعي و وابسته خواند و يكبار ديگر اظهار داشت ترسي كه ديكتاتور ديوانه ايران را فراگرفته ممكن است از روي نوميدي و بيچارگي و به علت بيماريهاي رواني دست به جنايات بيشتري بزند.
در روزهاي آخر اوت، اميد امام خميني براي يك نهضت انقلابي زياد بود. در نامه اي به اتحاديه دانشجويان مسلمان مجتمع در اروپا، اظهار خوش بيني نمود كه اتحاد بين متقدمين و متاخرين يعني حوزه و دانشگاه نتايج محسوسي را درپي خواهد داشت. او دانشجويان مسلمان را به بهره گيري هرچه بيشتر و بهتر از مناسب ترين موقعيت عمرشان توصيه نمود. اين خوش بيني بخوبي توسعه يافت. در نامه 24 سپتامبر (مطابق با هفدهمين روز ماه مبارك رمضان 2 روز قبل از يكي از مقدس ترين روزهاي ماه) او براي آغاز بيداري مردم اظهار اميدواري كرد به هت شكست شرم آور شاه و حزبش، نوشت كه رژيم از شدت بيچارگي و درماندگي در خلال ماه مبارك رمضان اقدام به پخش برنامه هاي مذهبي از راديو نموده است.
12- كنترل هيجان:
هيجان انقلابي كه در نامه هاي امام خميني در سال 1975 هويدا بود در سال 1976 به دلايلي كم رنگ شد. اگر اين دومرحله نبود، از او اطاعت نمي شد و در اين مرحله خوش بيني اش رنگ مي باخت. در اوايل سال 1976 امام خميني دست به يك اقدام در مورد امور مالي زد كه موجب تسريع در حركت انقلاب شد. او در فتوايي كه در پاسخ به يك استفتاء در مورخه 21 فوريه صادر نمود، اجازه داد كه از مالياتهاي مذهبي (خمس) متعلق به ايشان براي چاپ و انتشار كتابهاي سياسي اسلامي كه بر حقايق اسلامي و عقايد اولياالله در مخالفت و نبرد با طاغوتها دلالت كند، استفاده نمايند. 7 ماه بعد او در مقابل خواسته شاه ايران مبني بر تغيير تاريخ ايران عكس العمل نشان داد.
شاه در يك حركت در فاصله گرفتن بيشتر از اصول قانوني و از نشانه هاي اسلامي و در جهت روي آوردن به آثار ايراني قبل از اسلام، به تغيير تاريخ ايران از هجري كه آغاز هجرت پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد (ص) از مكه به مدينه بود به تاريخ شاهنشاهي كه شروع آن از تاجگذاري كورش كبير بوده است، فرمان داد كه بطور وضوح اين تغيير تاريخ خشم امام خميني را برانگيخت.
13- ماركسيستها و بيگانگان:
امام خميني نسبت به فعاليتهاي اسلامي با گرايشات ماركسيستي يا آنچه كه به همان عقيده اختلاطي ماركسيستي با تركيب اسلامي نايل مي شد بسيار بدگمان بود. وقتي كه او نامه اي از سوي طرفدارانش در ايران مبني بر اعلام موضع در مورد كمونيستها و ماركسيستهاي معيني كه بدبختانه خودشان را به ايشان نسبت مي دادند و خود را از پيروان او مي دانستند (اشاره به طور خاص به سازمان مجاهدين خلق، يا به طور عام كليه طرفداران شريعتي يا همه آنان كه شامل اين توصيف مي شدند. ) دريافت نمود در رابطه با اينگونه گرايشات قويترين راه حل را كه براي كمونيستها ذخيره نموده بود، ارائه داد. او حدس زد كه ممكن است كه آن گروهها به اقدامات ضد اسلامي و ضد مذهبي در ايران دست زده باشند و تحت نامهاي مختلف و با روشهاي گوناگون، سازمانهاي سياسي ايجاد شده بوسيله بيگانگان به منظور تضعيف اسلام، مذهب مقدس شيعه و موقعيت متعالي روحانيون بوجود آمده باشند.
امام خميني همچنين عمال داخلي قدرتهاي بيگانه اعم از چپي و راستي را محكوم نمود و ادعاي پيوستنش به گروههاي چپ گرا را يكي از حيله هاي متعدد قدرتهاي خارجي دانست. او معتقد بود كه خارجيها به عنوان دشمنان اسلام، به انگيزه محق و مشروع بودن علماي اسلام پي برده و در طول تاريخ با مقاصد سياسي گوناگون در صدد تضعيف آن برآمده اند: بعضي مواقع با به قدرت رساندن عمال پليدشان و مسلط نمودن آنان بر كشورهاي اسلامي، بعضي اوقات با ايجاد و تبليغ مذاهب باطل مانند بابيگري، بهاييت و وهابيت و مواقعي با احزاب گمراه كننده. براي اينكه جايي براي سؤتفاهم باقي نماند به اهداف خود پوشش مي دادند. امام خميني موكدا اعلان نمود: من از اين گروههاي خيانتكار بيزار و متنفرم، چه كمونيست باشد يا ماركسيست يا كساني كه از مذهب شيعه منحرف شده اند. . . من آنان را خائن به كشور، اسلام و مذهب شيعه مي دانم. سرانجام او توصيه نمود كه بر كساني كه از طبقه روحانيت هستند و كساني كه از اسلام و مذهب شيعه دفاع مي نمايند لازم است كه از اين گروههاي فاسد دوري نمايند. آنها بايد از موضع متعالي روحانيت دفاع نموده، از انحراف و مشاجره بپرهيزند و با هوشياري نيرنگهاي بيگانگان را دفع نمايند. او همچنين دستور داد كه نويسندگان و متفكران محترم از تفسير و تاويل قرآن كريم و احكام اسلام مطابق با راي و نظر خودشان بايد جدا اجتناب ورزند.
نظر به شرارتها و ستمها و فسادهايي كه رژيم پهلوي مرتكب شده بود كه آخرين آن جشن هنر شيراز بود كه آميزش جنسي را به نمايش گذاشته بودند امام خميني پيش بيني كرد كه بكارگيري نيروهاي هماهنگ در برپايي چنين جشنهايي بدون اعتنا به دستورات اسلامي انشاءالله سقوط رژيم را درپي خواهد داشت. و مردم "پيروزي اسلام" را جشن خواهند گرفت. شما نمي دانيد آن جشن چقدر عجيب و شگفت انگيز خواهد بود.
امام در نامه اي به دانشجويان مسلمان در آمريكا و كانادا با عنايت به شرايط داخلي و خارجي كه موقعيت را براي حمله نهايي بر عليه رژيم آماده مي ساخت از آنان دعوت نمود كه حكومت كارتر را تحت فشار قرار دهند تا از حمايت خود از رژيم غيرقانوني و وابسته پهلوي صرفنظر نمايد.
14- نتيجه گيري:
با بررسي دقيق نوشته هاي امام خميني بين سالهاي 1964 تا 1977 به اظهارات عمومي در مورد حالت انقلابي امام در اين دوره پي مي بريم زيرا كه اين اقدامات نهايتا به سرنگوني و سقوط حكومت پهلوي انجاميد. امام خميني نمي خواست با رژيم وارد جنگ شود بلكه يك برنامه و دستور كار انقلابي داشت اگرچه در اولين قدم مبارزه اش از حكومت پهلوي شكست خورده و از اقامتگاه اصلي اش در قم تبعيد گرديد.
امام خميني زماني كه در نجف، يكي از حوزه هاي مقدس در جغرافياي اعتقادي شيعه اقامت گزيد در فرماندهي كامل بود به عنوان كسي كه در اجتماعات بيش از هر كسي از نظر ايمان و اعتقاد شهرت يافته بود.
امام خميني براي اينكه طي نمودن ساعات فراغت جرقه مبارزه و آتش خشم او را فرو ننشاند با تيزبيني خاصي به وقايع ايران نگريست و حتي مراقبتي مداوم داشت در ايجاد يك بحث انقلابي و يك افسانه اجتماعي از نهضت عمومي كه ماشين حركت سياسي را براي بازگشت او به وطن به راه اندازد.
امام خميني به تدريج حملاتش را متوجه غرب نمود كه نشانه اصلي خشم او و علت غايي بدبختي مسلمين بود.
امام خميني در مبارزه با غرب از هرگونه تفرقه بين فرق مختلف ديني اكيدا جلوگيري مي كرد. با وجود اينكه لحن سخنش اصالتا از فقه شيعه سرچشمه مي گرفت، از همه مسلمين جهان براي مبارزه با غرب دعوت به عمل مي آورد. شايد سخت ترين مبارزه اي كه امام خميني با آن مواجه شد در اواسط دهه 1960 در پرداختن به برنامه كار سياسي اش در برخورد با قدرتهاي بزرگ مادي بود، هر دو جناح هم ليبرال و هم راديكال. ايدئولوژيهايي كه تعداد زيادي از روشنفكران مسلمان و غيرمسلمان جذب آن شده بودند. در اين زمان روشنفكران ايراني و مخصوصا فعالان سياسي، آزاديهاي مادي را حدود دو قرن آزموده اند. به همان دقت كه ايدئولوژيهاي راديكال را. افزايش مهاجرت دانشجويان ايراني به اروپا و آمريكا حقيقتا موجب تشديد اين مرحله از قدرت مادي چه در جهت ليبرال يا راديكال شده بود.
امام خميني مبارزه طلبي را تشخيص داده و بلافاصله پس از رسيدن به نجف براي برخورد و مقابله برنامه ريزي نمود. او يك ارتباط نزديك و هوشيارانه با انجمنهاي دانشجويي در اروپا و آمريكا برقرار نمود. همين كار بطور مستقيم موجب تنزل قدرتهاي مادي شد.
به منظور حضور فعالان سياسي مسلمان با يك تحول ماندني براي خيره نمودن قدرتهاي مادي، مهمترين برنامه كار خميني توجه به مسايل سياسي اسلام به بالاترين درجه ممكن بود. اسلام البته داراي بعد سياسي مسلم بوده است كه در طول تاريخ از شكل اوليه اش فاصله گرفته است. اما تكليف امام خميني كه او با موفقيت كامل آن را اجرا كرد، اين بود كه بطور محسوس و قاطع بين مقتضيات سياسي معاصر و نمايش كامل و مشخص و الگويي از اعتقاد و آگاهي و بينش جامعه اسلامي معامله بمثل نمايد. كه او در اين مبارزه بطور كامل موفق بود. خميني قادر بود از فرصتها و شرايط در راستاي سياست اسلامي در سطح قابل توجهي استفاده نمايد. آنچه كه موجب دسترسي خميني به اين هدف گرديد مقاومت و آگاهي او بود كه از تبليغات ايدئولوژيكي استفاده مي كرد و پيروان جوانش را نيز عهده دار آن نموده بود.
آنچه كه باعث روي آوردن پيروان جوان خميني به او شد بيشتر مقاومت سرسختانه او در مقابل طاغوت بود. بسياري از دانشجويان ماديگرا، حتي راديكال، به جذب شدنشان به خميني به سبب ثبات قدم و استقامت فردي او بر عليه شاه اعتراف نموده اند. حالت سرسختانه خميني شايد در هيچ جايي بهتر از اعلاميه زهدگرايانه اش اثبات نمي شد. هميشه در ظهور زاهدانه و سخت گيرانه اش و در سخنرانيهاي بسيار زهدگرايانه براي شاگردانش به آنها شخصيت مي بخشيد. او هرگز از اصرار ورزيدن به شاگردان و پيروانش در جهت تزكيه نفس، خودداري از تجملات، اجتناب از زياده طلبي و بطور كلي فدا نمودن خودشان در راه اهداف انقلاب كوتاهي نمي كرد.
شايد تعريفي در برخورد با اين زياده طلبي ها، تقريبا به طور اجبار و ضرورتا، به خلوص، پاكي و تقوي و زهدگرايي مربوط شود كه تجسم يك شخصيت ناخودآگاه است و چيزهايي كه دشمن از آنها نفرت دارد. اگرچه ماهيت دشمن چه نماينده شاه باشد يا عامل غرب هميشه با زياده خواهي، بي عفتي، ويراني آشكار، ولخرجيهاي بي حساب و اسرافها آشكار شده بود.
تصوير خالص از يك زاهد انقلابي بدينگونه تجسم يافته بود. مركز ثقل خشم خميني نمي توانست براي مدتي طولاني در يك فضاي مجرد به نام غرب باقي بماند. تجسم يك شخصيت مطلق خوب مستلزم تجسم يك شخصيت شيطاني مطلق است. بطوري كه امام خميني شاه ايران را به عنوان سردسته اشرار معرفي نمود و براي اينكه توجه اش را به طور خاص به ايران متمركز نمايد به متحد نمودن نيروهايش در تشكيلات روحاني كشور اقدام نمود و به توسعه و بسط نيروهاي متشكل و فعال كه شامل كليه گروههاي مؤثر، هم دانشجويان مسلمان جوان در اروپا و هم آمريكا مي گرديد، پرداخت. در هر صورت چه اين دانشجويان در كشورهاي ميزبان باقي مي ماندند يا به ايران بازمي گشتند، مكاتبات دسته جمعي آنها با امام خميني اقدام قاطعي بود از خودآگاهي سياسي كه در جاي خود بطور مؤثري به صورت تبليغاتي فعال براي اهداف آيت الله، منتقل مي گرديد.
امام خميني از ميان طلاب و دانشجويان طرفدارش، تفاوت بين دانشجويان دانشگاههاي اروپا و آمريكا و طلاب حوزه هاي ديني در ايران و عراق را بخوبي مي شناخت.
دانشجويان دانشگاهها معمولا قبل از اينكه از نظر فكري و ايدئولوژيكي به امام خميني بپيوندند، بايد به فعاليتهاي سياسيشان پوشش مذهبي بدهند. اما يك فرق بزرگ در آموزش دوره اي به يك اختلاف نظر در دستور كار سياسيشان انجاميد. امام خميني با موفقيت كامل اختلاف بين اين گروه از دانشجويان را مرتفع و بين آنان ارتباط برقرار نمود.
با نيروهاي متعدد كه از نظر فكري بسيج گرديده بودند امام خميني هيچگونه فرصتي را براي حمله به شاه از دست نداد. شاه فرصتهاي بسياري را براي فرياد عمومي در اختيار او قرار داد. اما زماني كه خميني به اسرافها و ولخرجيهاي تاجگذاري شاه يا جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي ايران يا تشكيل هياتهاي مذهبي حمله نمود، فقط به غيرعاقلانه بودن اين اعمال تحريك آميز سياسي و با آب و تاب اعتراض نكرد او اين فرصتها را مغتنم شمرده و با حكومت غيرقانوني پهلوي مبارزه نمود.
زبان اين مبارزه اغلب يك بحث فقهي از يك حكم مذهبي (فتوي) بود. اين زباني بود كه سخن گفتن با آن براي خميني بسيار راحت بود. طبيعت فقهي اين فتاوا نه تنها يك واسطه ايدئولوژيكي جدي را براي مبارزه با حكومت غيرقانوني پهلوي آماده مي نمود، همچنين به خميني اين حق را مي داد كه منابع مالي را براي دسترسي به اهداف انقلابي اش بطور خاص اداره نمايد.
"سهم امام" آنچنان كه اين ماليات مذهبي مخصوص شناخته شده است، از ديدگاه فقهي امام خميني به عنوان يك مرجع براي مصارف مخصوصي تصريح شده بود. او از اين منبع مالي براي سازمان دادن نيروهايش در داخل ايران و مصارفي در جهت تقويت مبارزه با رژيم پهلوي استفاده مي كرد.
در جبهه داخل كشور به منظور تشكيل يك موضع واحد، خميني تعدادي از مبارزان را بطور همزمان ملاقات نمود. ابتدا بوسيله آيت الله مرتضي مطهري ميان طرفداران اتحاد برقرار نمود. نقش ميانجيگري او ميان امام خميني و طرفدارانش بين سالهاي 1964 و 1977 از حكمي كه براساس آن حكم خميني او را به عنوان نماينده منحصر بفرد خويش براي جمع آوري مالياتهاي مذهبي (خمس) معين نموده مشهود است.
امام خميني براي حمايت افكار عمومي در سطح مساجد محل همطراز از طريق روحانيوني چون آيت الله سعيدي بهره مند مي شد. امام خميني اقدامات قاطع ديگري را نيز در جهت تثبيت ايدئولوژيكي نيروهايش انجام داد. اولا او با انتقاد، گرايشات و تمايلات راديكالي در ميان گروههاي روحاني را متوقف نمود. ثانيا عناصر خاموش و ساكت ليبرال را به "غرب زدگي" متهم نمود. اگرچه ترتيب اين مرحله متمايز اقدامات قاطعانه نمي تواند به يك نقشه بزرگ حساب شده نسبت داده شود لكن مجموع آنها براي تثبيت نيروهاي روحاني تحت رهبري شناخته شده آيت الله خميني بسيار مؤثر بود. زماني كه به اساس اسلام در درون يك عقيده سوسياليستي جناح شريعتي حمله مي شد، وقتي كه به طور جدي با نفوذ نظريات ماركسيست در درون مقام روحانيت مقابله مي شد و زماني كه با فوائد سياسي اصولي از متن قرآني متعلق به طالقاني مخالفت مي شد، امام خميني خودش در بعضي موارد از نظرات شيعه به عنوان محدوديتهاي شرعي مباحث فقهي، انتقاد مي نمود. شايد مهمترين اصل به استثناي "ولايت فقيه" كه بطور وسيع مورد انتقاد قرار مي گرفت اصل "امربه معروف و نهي ازمنكر" بود. گرچه اساسا يك اصل اخلاقي بود نه سياسي، توسعه ايدئولوژيكي اين اصل به آرامي ادامه مي يافت بدون كوچكترين مشكلات اصولي. آنچه كه به اين انتقال آرام از قلمرو اخلاقي به سياسي كمك مي كرد شايد بعضي خصوصيات برجسته تقسيمات تاريخي در فلسفه اسلامي بود. كه به دو فلسفه نظري و عملي تقسيم مي شد. مباحث فلسفه اسلامي به دو موضوع سياسي و اخلاقي به عنوان سرفصلهاي قلمرو فلسفه عملي توجه داده اند.
اما موضوعات فلسفي متعلق به نخبگان مي باشند. آنها مي توانند فقط كساني را كه پاسخگوي مسايل فلسفي هستند و در برابر آن واكنش نشان مي دهند متقاعد نمايند. شايد مساله مهمتر براي انتقال امور اخلاقي به موضوعات سياسي در احساسات عمومي، شناخت افسانه اشتراكي و شناخت تاريخ مشتركشان با هم باشد كه آنها را نگه داشته است.