متن کامل
فوکو و انقلاب اسلامی ایران(معنویت گرایی در سیاست) محمد باقر خرمشاد () حکایت میشل فوکو (1) و ایران به سالهای قبل از انقلاب اسلامی این کشور بازمی گردد، زمانی که در کنار فیلسوف نامدار دیگر فرانسوی، ژان پل سارتر (2) ، نامه ها و اعلامیه های تندی را بر علیه شا
فوكو و انقلاب اسلامي ايران(معنويت گرايي در سياست) محمد باقر خرمشاد ()
حكايت ميشل فوكو (1) و ايران به سالهاي قبل از انقلاب اسلامي اين كشور بازمي گردد، زماني كه در كنار فيلسوف نامدار ديگر فرانسوي، ژان پل سارتر (2) ، نامه ها و اعلاميه هاي تندي را بر عليه شاه و رژيم استبدادي او و به طرفداري از مردم و روشنفكران ايراني صادر مي كردند. (3) در پاي اكثريت قريب به اتفاق اعلاميه هاي امضا شده توسط سارتر در اين زمينه، امضا فوكو نيز به چشم مي خورد. ولي اينجا نيز همچون عرصه تفكر و انديشه، سايه بلند و سنگين سارتر كمتر به فوكو اجازه مطرح شدن را مي داد.
تا اينكه در شهريور1356 درست در كوران مبارزات انقلابي مردم ايران و به درخواست يك روزنامه ايتاليايي، روزنامه مشهور كورير دلاسرا (4) فيلسوف فرانسوي به تهران آمده و در طي اقامت خود در ايران به پاخاسته نه مقاله با عناوين گويا و جالب توجه براي اين روزنامه ارسال مي دارد: ارتش، زماني كه زمين مي لرزد (5) ، شاه صد سال عقب است ، (6) تهران: ، قيامي با دستهاي خالي (8) ، دهن كجي به اپوزيسيون (9) ، گزارش عقايد (10) ، شورش و قيام ايران سوار بر نوارهاي ضبط صوت گسترش مي يابد (11) ، رهبر افسانه اي قيام ايران (12) ، و انبار باروتي به نام اسلام (13) . تنها مقاله فوكو در نشريات فرانسه تحت عنوان ايرانيان چه رويايي در سر دارند (14) در مهرماه 1365 در مجله لونوول ابزرواتور (15) به چاپ مي رسد. روح جهاني بي روح (16) عنواني است كه نويسندگان كتاب ايران: انقلاب به نام خدا (17) به مصاحبه خود با فوكو درباره انقلاب ايران مي دهند. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران فوكو نامه سرگشاده اي به مهدي بازرگان (18) نوشته و مقاله اي استفهامي تحت عنوان قيام بي فايده است؟ (19) منتشر مي نمايد. فوكو همچنين در دو وبت به حملاتي كه عليه او در نشريات صورت گرفته پاسخ مي گويد: پاسخ به يك خواننده زن ايراني (20) پاسخ به ميشل فوكو و ايران (21) عناوين جوابيه هاي فوكو به كساني است كه او را متهم به طرفداري از انقلاب ايران نموده و به او تاخته اند. (22)
دو چيز در حركت انقلابي مردم ايران فوكو را بشدت مجذوب خود ساخته و او را شيفته خويش مي نمايد: نو بودن آن از يك طرف و منحصر به فرد بودنش از جانب ديگر. تقريبا در تمام مقالاتي كه فوكو قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران منتشر كرده، دو چيز كاملا مشهود است: يك نفرت آشكار از رژيم استبدادي شاه و موضع گيري تند عليه اين رژيم كه در مقالاتي همچون شاه صد سال عقب است مشاهده مي شود، و يك علاقه و همدردي قابل توجه نسبت به مردم انقلابي ايران و رهبر انقلاب اسلامي اين كشور يعني حضرت امام خميني(س) كه در مقالاتي نظير رهبر افسانه اي قيام ايران به چشم مي خورد. در مقالات تهران: ايمان و اعتقاد در مقابل شاه ، قيامي با دستهاي خالي و انبار باروتي به نام اسلام فوكو نو بودن و يكه بودن انقلاب ايران را به تصوير مي كشد.
تحليل فوكو از انقلاب و به تبع آن از انقلاب اسلامي ايران، باز تاب ديدگاه ايشان درباره دو مقوله قدرت و تاريخ است. فوكو در تاريخ نوعي عدم پيوستگي را كشف و مطرح مي سازد. تعابيري كه او در اين زمينه مطرح مي نمايد بسيار گوياست: آغاز، انقطاع، بريدگي، تحول بنيادين، تغيير شكل، استحاله و ... عباراتي هستند كه فيلسوف فرانسوي براي بيان اين خصيصه در تاريخ به كار مي برد. نظريه فوكو درباره تاريخ در واقع بر پايه اعتقادات ايشان به تغييرات بنيادين در اصول حاكم بر تاريخ بنا شده است. اين نوع تحليل و نگرش به تاريخ در آثار فوكو همچون تاريخ جنون ، (23) تولد درمانگاه ، (24) و كلمات و اشيا (25) كاملا مشهود است. فوكو در غالب آثار خود به نوعي به اين امر پرداخته و در باستان شناسي معرفت يا ديرينه شناسي دانش (26) از تاريخي سخن مي گويد كه در عين حالي كه تجسم يك شكيبايي طولاني ناگسسته مي باشد، حركتي است پويا كه در نهايت كليه حد و مرزها را در هم شكسته و درمي نوردد. (27) نظريه فوكو در باب انقلاب بدون شك زاده اين نوع دوم نگرش به تاريخ است. انقلاب در واقع گسلي است كه تاريخ را به قبل و بعد از خود تقسيم نموده و آغازي نو محسوب مي گردد. انقلاب همان حركت پويا و شديدي است كه حد و مرزهاي سنتي حاكم بر تاريخ را پشت سر نهاده و تغييراتي بنيادين را پايه گذاري مي نمايد.
فوكو به قدرت نه مثل يك مالكيت و مايملك، بلكه يك استراتژي مي نگرد، چرا كه به نظر او قدرت نه يك نهاد و نه يك ساختار، بلكه وضعيت استراتژيكي پيچيده است. به عبارت ديگر در ديدگاه فوكو قدرت نه از مقوله مالكيت و تعلق، بلكه از مقوله استراتژي و تبادل است. فوكو اسباب و ابزار سلطه در قدرت را مختص آن و در اختيار انحصاري و الكيت خصوصي و شخصي صاحبان آن نمي داند، بلكه او اين امر را به مسائلي چون آمادگيها، تدابير، تاكتيكها و نحوه انجام وظايف مربوط مي داند. آنچه كه فيلسوف فرانسوي در قدرت كشف مي كند، بيشتر چيزي چون يك شبكه سيال، فعال و پوياست تا يك انحصار كه بتوان آن را به تصرف خود درآورد. به عبارت گوياتر قدرت جريان دارد و قابل حصر در حوضچه فردي هيچ كس نيست. در زبان تشبيه و استعاره او امر قدرت را بيشتر چون يك نبرد جاودانه و ابدي مي داند تا قراردادي كه آتش بس را فراهم مي آورد يا فتحي كه استيلاي قطعي طرف معيني را محقق مي سازد. از نظر فوكو بايد پذيرفت كه قدرت بيشتر تمرين مستمر ورزيدگي است تا تسلط محض و چيرگي قطعي. قدرت امتياز كسب نشده يا در انحصار طبقه حاكم نيست، بلكه معلول مجموعه موضع گيريهاي استراتژيك آنهاست، كه گاهي حتي به همراهي با موضع طبقاتي تحت سلطه مي انجامد. قدرت صرفا همچون بايدها و نبايدها در مورد كساني كه آن را دارا نيستند جاري نمي شود، بلكه بيشتر امري است كه آنها را احاطه كرده و به وسيله و از خلال آنها جريان مي يابد در نتيجه قدرت بر آنها تكيه مي كند، همان گونه كه آنها در مبارزاتشان بر عليه قدرت به همان اهرمهايي كه از جانب آن، عليه شان به كار گرفته مي شده است، تكيه مي زنند. چهار نكته بيانگر اين مطلب است: كه اولا، اين روابط ريشه در اعماق و لايه هاي جامعه دارند; ثانيا، نمي توان آنها را صرفا در روابط بين دولت و شهروندان يا در مرزهاي بين طبقات اجتماعي جستجو كرد; ثالثا، اين روابط قدرت اكتفا به بازيابي و باز توليد خود در سطح افراد، گروهها، حالات و رفتارها و يا حتي در شكل كلي و اجمالي قانون و دولت نمي نمايند; رابعا: اگر چه نوعي استمرار و تداوم در آن يافت مي شود كه در اين حالت روابط قدرت بر روي چرخ دنده هاي پيچيده اي جريان مي يابد، ولي در آن نه شباهتي وجود دارد و نه قرابتي. آنچه رخ مي دهد ويژگيهاي خاص مكانيسم [قدرت] و چگونگي [جريان يافتن] آن است; و بالاخره اين روابط همسو و هم جهت نيستند، بلكه نشان دهنده و بيانگر نقاط اختلاف و نزاع بي شمار مي باشند، كانونهاي بي ثباتي اي كه هر يك خطر كشمكش، مبارزه و واژگوني حداقل موقتي روابط قدرت را با خود به همراه دارد. (28)
بدينسان به علت پيچيده بودن وضعيت استراتژيكي قدرت و نيز كثرت روابط ميان نيروها در حوزه قدرت، هر جا قدرت يافت شود، مقاومت نيز هست. اساسا شبكه روابط قدرت همراه و قرين با اشكال مقاومت مي باشد. در نتيجه شرط وجود قدرت، رابطه مستمر آن با مقاومت، مبارزه و آزادي است.
در چهارچوب چنين مباني نظري، پيگيري متعهدانه روند مبارزات مردم ايران از سالهاي قبل از انقلاب و نيز سفر به تهران و قم در جريان اوجگيري قيام مردم، فوكو را از نزديك با انقلاب ايران آشنا مي سازد. چنين پيوند نزديكي با حركت انقلابي مردم ايران و مطالعه وسواسي آن، فيلسوف فرانسوي را به اين امر مهم رهنمون مي كند كه در اين حركت انقلابي هيچ يك از دو ويژگي كلاسيك حركتهاي انقلابي معمول و متداول يافت نمي شود: در اين حركت نه اثري از مبارزات طبقاتي يا حتي جبهه بندي اجتماعي مي توان يافت و نه نشاني از يك ديناميك سياسي و اقدامات انقلابي طبقه پيشرو (29) وجود دارد. در اين انقلاب نه يك طبقه خاص، حزب معين، ايدئولوژي سياسي مشخص و نه دسته اي خاص از پيشگامان انقلابي كه با خود، همه ملت را به داخل جريان بكشاند، يافت نمي شود. (30)
به اعتقاد فوكو در ريشه يابي دليل انقلاب اسلامي ايران، يك نكته كاملا روشن و بديهي است و آن اينكه اين انقلاب نمي تواند با انگيزه هاي اقتصادي و مادي صورت گرفته باشد. به اين دليل، علل انقلاب اسلامي ايران را كه در آن، جهان شاهد شورش و قيام همه ملت بر عليه قدرتي است كه بر آن ستم مي شده است ، نمي توان در انگيزه هاي اقتصادي خلاصه نمود، چرا كه مشكلات اقتصادي اي كه ايران در اين زمان در حال تجربه آن بود، به آن اندازه مهم و بزرگ نبود كه در نتيجه آن، صدها هزار و بلكه ميليونها ايراني به خيابانها ريخته و با سينه هاي عريان به مقابله با مسلسلها بپردازند. (31) پس دليل انقلاب ايران را بايد در جايي ديگر جستجو نمود. بايد به سراغ علل و انگيزه هاي ديگري براي توجيه و تحليل اين حركت عميق و گسترده مردم ايران رفت.
بنا به تحليل فيلسوف فرانسوي، تشيع با تكيه بر موضع مقاومت و انتقادي هميشگي خود، در برابر قدرت سياسي حاكم و نيز نفوذ عميق و تعيين كننده خود در دل انسانها بود كه توانست همچون يك مكتب مبارزه و فداكاري تبديل به زبان، آيين و صحنه نمايش پيوسته و دائمي شود كه در قالب آن درام تاريخي، ملتي را كه حيات خود و آينده اش را در دو كفه يك ترازو قرار داده است مي توان جاي داد. (32) بدين ترتيب از ديدگاه فوكو، زبان، شكل و محتواي مذهبي انقلاب اسلامي ايران امري عارضي، اتفاقي و تصادفي نيست. بلكه شيعه چون مكتب مقاومتي كه در طول تاريخ به ايفا نقش در مقابل ظلم و ستم قدرتهاي حاكمه پرداخته است، آنچنان ملت ايران را در مقابل رژيم شاه به صحنه مي آورد كه مردم حاضر مي شوند حيات خود را در طبق اخلاص نهند تا بلكه به قيمت جان خود هم كه شده آينده كشور و ملت را تضمين نمايند.
فوكو ويژگيهايي براي حوادث انقلابي جاري در ايران برمي شمرد كه يكي از مهمترين آنها ظهور و تجسم نوعي اراده كاملا جمعي است. اراده جمعي همچون يك مفهوم و ابزار نظري به طور معمول اسطوره اي سياسي است كه به وسيله آن حقوقدانان و فلاسفه تلاش بر تحليل يا توجيه نهادها[ي حقوقي، فكري، سياسي، اجتماعي] و غيره مي نمايد. به همين جهت هيچ گاه نمي شد تصور كرد كه اين اراده جمعي بتواند روزي جامه عمل پوشيده و در جهان بيروني ينيت يابد. ولي فوكو با تكيه بر آنچه در ايران سال 1357 به چشم خود ديده است، ادعا مي كند كه اراده جمعي يك ملت را به عيان مشاهده نموده و لمس كرده است; و اين اراده جمعي يك موضوع، يك مقصد و يك هدف بيشتر نداشته است و آن عبارت بوده است از خروج شاه. (33) انقلاب اسلامي ايران توانسته است به يك مفهوم نظري عينيت بخشيده و اراده جمعي ملتي به پاخاسته را به نمايش بگذارد.
به اعتقاد فيلسوف فرانسوي در ايران 1357 تنها و تنها يك جبهه بندي قابل مشاهده بود: يك جبهه بندي بين قاطبه ملت ايران از يك طرف و قدرت سياسي حاكم كه با داشتن سلاحها و پليس احساس خطر مي كرد، از جانب ديگر فوكو در ايران ملتي را مي يابد كه با دستان خالي به مقابله با حكومتي برخاسته بود كه بدون شك يكي از مجهزترين ارتشهاي دنيا را در اختيار داشت و پليسي كه غالبا خشونت و شكنجه را جايگزين ظرافت و مدارا مي نمود، اداره مي شد. رژيمي كه علاوه بر چنين اقتدار داخلي، نه تنها آشكار و به طور مستقيم توسط ايالات متحده امريكا حمايت مي شد و بر آن تكيه داشت ، بلكه از حمايتهاي جهاني قاطعي نيز برخوردار بود. در عمل، شاه ايران علاوه بر قدرت نظامي و حمايتهاي معنوي قدرتهاي بزرگ و نيز سلاح كاراي نفت كه به طور كامل بقا و دوام او را تضمين مي نمود، از كليه اهرمهاي لازم ديگر براي حفظ كيان خود بهره مند بود. به اعتقاد متفكر فرانسوي در مقابل رژيمي با چنين جايگاه و خصوصياتي بود كه مردم ايران جرات برپايي تظاهرات مستمر و متعددي را مي نمود و به اين ترتيب يك ملت به گونه اي پيوسته و خستگي ناپذير اراده خود را به نمايش گذاشته بود.
فيلسوف فرانسوي، در كنه تظاهرات انبوه و مستمر مردم ايران، موفق به كشف رابطه اي معني دار و عميق بين عمل جمعي، آيين مذهبي و رفتاري از نوع حقوق عمومي مي شود. از ديدگاه فوكو آنچه مردم ايران در سال 1357 در حال انجام آن بودند عملي است سياسي و قضايي كه در قالب و درون آيين مذهبي به صورت دسته جمعي صورت مي پذيرد. (34)
به اعتقاد فوكو روح انقلاب اسلامي در اين حقيقت يافت مي شود كه ايرانيها از خلال انقلاب خود، در جستجوي ايجاد تحول و تغيير در خويش بودند. براي آنها تغيير رژيم، تغيير نظام سياسي - اقتصادي و بركناري شخصيتها و افراد فاسد شاه از حكومت و... ضروري و حياتي بود، ولي هيچ يك از اينها هدف اصلي و اساسي انقلاب به شمار نمي رفتند. هدف اصلي ايجاد يك تحول بنيادين در وجود فردي و اجتماعي، در حيات اجتماعي و سياسي و در نحوه تفكر و شيوه نگرش بود. ايرانيان در صدد ايجاد تحول در تجربه و نحوه زيستن خود بودند. آنان قبل از هر چيز خود را هدف قرار داده بودند. در تحليل فوكو درست همين جاست كه اسلام ايفا نقش مي كند: مذهب براي آنان همچون يك عهد و پيمان و نيز ضمانت نامه و تضميني بود براي اينكه آنچه را كه به وسيله آن مي توانستند به گونه اي بنيادين ذات و شخصيت خود را متحول سازند، بيابند. آنان راه اصلاح را در اسلام يافتند و با اسلام قبل از هر چيز و هر كس به سراغ خود رفتند. اسلام براي آنان هم دواي درد فردي بود و هم درمان بيماريها و نواقص جمعي، آنان راه اصلاح امور خود را در انقلابي يافته بودند كه تكيه بر اسلام نمايد. در رهيافت فوكو، ايرانيها بالاخره در دين اسلام به عنوان يك نيرو و توان انقلابي چيزي به مراتب بيشتر از خواست و اراده اطاعت هر چه وفادارانه تر از ايمان و عقيده يافتند. به اعتقاد فوكو آنچه كه در انقلاب اسلامي ايرانيان يافت مي شد قصد و اراده آغازي نوين در كل زندگيشان از طريق تجديد حيات يك آزمون و تجربه معنويت گرايانه بود كه به زعم خودشان در بطن اسلام شيعي آنها يافت مي شد. اينجا بود كه اسلام ديگر افيون ملتها نبود، چرا كه اين بار اميد جهاني نااميد (35) محسوب مي گشت. بدين ترتيب انقلاب اسلامي ايران فيلسوف چپ گراي فرانسوي را وا مي دارد كه جمله ناشناخته اي از ماركس را جانشين فرازي مشهور از او در باب اهميت و جايگاه دين نمايد. با انقلاب اسلامي ايران است كه دين از افيون بودن، براي ملتها خارج شده و به اميدي براي جهانيان تبديل مي شود.
بدينسان فوكو در ايران در جستجوي كشف و تبيين يك نظام ارزشي نوين است.در انقلاب اسلامي ايران او در پي يافتن نظام ارزشي است كه به قيام ايرانيان معني ومفهوم مي بخشد. (36) او به دنبال آن چيزي است كه بتواند به گونه اي عيني، واقعيت حركت انقلابي مردم ايران را تبيين نمايد. جهت پي بردن به اين نظام ارزشي فوكو روش علمي خاصي را در پيش مي گيرد. شيوه علمي فوكو براي كشف نظام ارزشي مفروض، جهت تحليل عيني پديده سياسي - اجتماعي انقلاب اسلامي ايران، بدين گونه است كه او با يك سؤال مشخص و بسيط به سراغ عناصر عمل كننده در انقلاب، يعني آحاد شركت كننده در تظاهرات خياباني مي رود. در تهران و قم سؤال او از ايرانيان اين است: شما چه مي خواهيد؟ (37) چهار پنجم پاسخهاي دريافتي عبارتند از حكومت اسلامي . (38) بدين گونه است كه فيلسوف و جامعه شناس فرانسوي به ريشه يابي انقلاب اسلامي ايران مي پردازد.
سؤال بعدي فوكو نه از ايرانيان، بلكه از خود اوست. اين حكومت اسلامي كه ايرانيان به خاطر آن خود را به كشتن مي دهند، چيست؟ روش در پيش گرفته شده براي يافتن پاسخ اين پرسش نيز مراجعه مستقيم به عاملان (39) خود اين حركت انقلابي است. پاسخ ايرانيان به پرسش اول كه در آن از انگيزه قيام سؤال شده بود، بدون ابهام و واضح بود. اكثريت آنان هدف خود از انقلاب و مشاركت در آن را برقراري حكومت اسلامي ذكر كرده بودند. ولي سؤال اساسي ديگر اين است كه اين حكومت اسلامي چيست كه مي تواند اينچنين گسترده و عميق ملتي را به حركتي خونين وا دارد؟ به اعتقاد فوكو جستجوي معنا و مفهوم حكومت اسلامي به عنوان انگيزه اصلي قيام ايرانيان از ابتدايي ترين وظايف پژوهشگران او بود. بديهي بود كه او ببيند، اين واژه چه محتوايي دارد و چه نيرويي آن را تغذيه مي نمايد؟ (40)
بر اساس تحقيقات و تجربيات فوكو، مراد ايرانيان از حكومت اسلامي را مي توان در دو گروه عمده دسته بندي نمود. و يك ايده آل (42) بود. از اين ديدگاه حكومت اسلامي همچون يك آرمان ايده آل امري بسيار كهن و متعلق به گذشته و در عين حال بسيار دوردست و دست نيافتني در آينده محسوب مي شد. پديده اي كه در عين تكيه بر سنتها و گذشته مذهبي ايران، ناظر و متوجه آينده نيز محسوب مي شد. نوعي از حكومت اسلامي در عين توجه و اهميت دادن به متون مقدس مذهبي و استفاده از آنان به عنوان منبع و مرجع، آزادي بيان را نيز ارزش نهاده و تكريم مي نمود. اين نوع از حكومت اسلامي حكم به تبعيت و پيروي كوكورانه از قوانين اسلام نمي دهد، ولي قطعا به اصول اساسي و عام اسلام وفاداري نموده و امكان بيان اختلاف عقايد را محترم مي شمرد. اين تعريف و توصيف از حكومت اسلامي جذابيتي براي فوكو نداشته و او را شيفته خود نمي كند. به نظر انديشمند فرانسوي تحقق چنين محتوايي نمي تواند پيام آور پديده جديد و نويني باشد، زيرا چنين امري بسيار آشنا و كمتر اطمينان بخش است. اينها همان فرمولهاي بنيادين دموكراسي، چه از نوع بورژوازي [ليبرالي سرمايه داري] و يا انقلابي [سوسياليستي - ماركسيستي] آن هستند. فوكو در اين زمينه به صراحت اعلام مي دارد كه ما از قرن هجدهم به بعد دائم در حال تكرار اين حرفها هستيم و شما مي دانيد كه اينها ما را به كجا برده اند. (43) در نتيجه به اعتقاد فوكو حكومت اسلامي با چنين تعريفي برگرداني از دموكراسي غربي مي باشد كه خود دچار معظلات و مشكلات بنيادين است. به نظر او، بعضي از مقامات مذهبي و برخي از محافل سياسي هستند كه چنين تعريفي را ارائه نموده و آن را تبليغ مي كنند.
در رهيافت فوكو براي مطالعه انقلاب اسلامي ايران جهت دريافت معني و مفهوم واقعي شورش ايرانيان بايد ديد چه چيزي آنها را به مقابله رودررو با قدرت مطلقه شاه مي كشاند. بايد از زبان خود آنها علت قيام و انگيزه مشاركت خونينشان در انقلاب را جويا شد. بايد به سراغ محتوايي رفت كه خود آنها به قيامشان مي دهند و نه تعريفي كه محافل رسمي از آن مي نمايند. چرا كه اين به واقعيت نزديكتر است.
براي ايرانياني كه در خيابانها به مقابله با ارتش و پليس شاه پرداخته و سينه هاي خود را سپر گلوله هاي آنها مي سازند، قيام و انقلاب معنا و اهدافي متفاوت از آنچه كه محافل رسمي انقلابي ارائه مي كنند، داراست. آنان توضيح ديگري درباره علل، انگيزه ها، محتوا، معنا و اهداف قيام خود دارند. آنچه آنان مي گويند با آنچه برخي از رهبران مذهبي و دست اندركاران محافل سياسي سخنگوي آن هستند، متفاوت است. از ديد مردم حاضر در خيابانها و تظاهرات و درگيريها، حكومت اسلامي از يك طرف حركتي است كه تلاش دارد تا به ساختارهاي سنتي جامعه اسلامي نقشي دائمي و تعريف شده در زندگي سياسي عطا نمايد و از جانب ديگر حركتي است كه اين امكان را فراهم خواهد ساخت تا ابعادي معنوي در زندگي سياسي وارد شود، به گونه اي كه ديگر زندگي سياسي [نه تنها] مانع معنويت گرايي نباشد، بلكه به محل تجمع و حضور معنويت، به فرصت و سبب پيدايي و ظهور آن و بالاخره به مايه پديد آوردنده و تغذيه كننده آن تبديل شود. (44) اين تعريف در واقع پاسخي است به دو دغدغه اصلي ايرانيان در حوزه انديشه و سياست. با اين تعريف تكليف دو فقره از مشكلات تاريخي و اعتقادي ايرانيان حل مي گردد: اولا، نهادهاي مذهبي سنتي جامعه كه از ديرباز علي رغم حضور فعالشان در عرصه اجتماعي و سياست جايگاه تعريف شده اي نداشته اند، به طور رسمي وارد اين حوزه شد. و از حقوق لازم و قانوني براي فعاليت، اظهار نظر و ايفاي نقش بهره مند مي شوند. به عبارت ديگر نهادهاي ديني رسما وارد حوزه سياست و قدرت مي شوند. ثانيا، راه حلي براي يكي از مشكلات ديرينه ايرانيان شيعي كه خواهان حضور معنويت در حوزه نه چندان سالم سياست بوده اند، پيدا مي شود. در اين تعريف، حكومت اسلامي با فرمول خاصي جمع اضداد نموده و معنويت و سياست را در هم مي آميزد. با دميده شدن روح مسيحايي معنويت، كالبد بي جان و بي روح سياست حيات واقعي خود را باز يافته و افق جديدي فرا روي بشريت قرار مي گيرد. اينجاست كه فوكو در انقلاب اسلامي ايران درمان درد بشريت مدرن قرن بيستم را مي جويد.
به اعتقاد فوكو ماده اساسي پديد آوردنده، محركه اصلي، علت بقا و دوام و نيز جهت و آينده انقلاب ايران را بايد در عنصر بنيادين دين جستجو نمود. براي فوكو سيرت مذهبي حركت انقلابي مردم ايران، بسيار مهم و درخور تامل است، زيرا اين شكل و محتوا يك رابطه ذهني خاصي با قدرت حاكمه را القا نموده و به ايرانيان اين فرصت و اجازه را مي دهد كه به ميزان توانايي خود در مخالفت و مقابله با قدرت حاكمي كه به آن ظلم و ستم مي كند، آگاهي يابند. اين همان است كه رگه هايي از نوآوري و تازگي در آن هويداست. يعني شيوه و سبك جديدي براي تعريف و تنظيم رابطه خود با جهان خارج، كه ايرانيان به خوبي و با مهارت آن را در حركت انقلابي خود به كار مي گيرند. فوكو اين واقعيت را اراده سياسي از نوع خاص مي نامد. همين اراده سياسي است كه فوكو را متاثر و متحير مي سازد. چنين اراده اي از اين جهت بديع است كه تلاش مي كند مسائل روز جامعه ايران و ساختارهاي تجزيه ناپذير اجتماعي مذهبي آن را سياسي نمايد. به نظر جامعه شناس فرانسوي بعد شگفت آورتر حركت انقلاب اسلامي مردم ايران در اين نكته نهفته است كه اراده سياسي ايرانيان انقلابي تلاش دارد تا فضا و بعد معنوي و معنويت گرايانه در سياست بگشايد. (45)
بدينسان اين مفهوم معنويت گرايي سياسي است كه قلب تحليل فوكو از انقلاب اسلامي ايران را تشكيل مي دهد. نوآوري فوكو در تحليل انقلاب اسلامي ايران در همين واژه نهفته است. اين تركيب عبارتي به ظاهر نامانوس است كه او را واضع نظريه جديدي در باب انقلاب اسلامي ايران مي نمايد. رهيافت او براي تجزيه و تحليل انقلاب اسلامي ايران، رهيافتي معنويت گرايانه است. شايد برخي بخواهند رهيافت او را در چهارچوب رهيافتهاي فرهنگي جا داده و دسته بندي نمايند، ولي واقع امر اين است كه رهيافت او در نوع خود بي نظير بوده و منحصر به فرد است. فوكو در رهيافت خود ابعادي از فلسفه سياسي و جامعه شناسي سياسي را بسيج مي كند تا با تكيه بر نوآوريهاي خود در هر دو زمينه به سراغ پديده اي رود كه براحتي نشان دهنده و تجسم عيني يافته هاي نظري اوست. فوكو در انقلاب اسلامي ايران هماني را مي جويد كه قبلا در مباني نظري انديشه و تفكر خود بدان رسيده است. انقلاب اسلامي ايران به مصداق بيروني يافته ها و آرزوهاي دروني فيلسوف فرانسوي تبديل مي شود.
در مطالعه، بررسي و تحليل انقلاب اسلامي ايران، فوكو از واقعيت گرايانه ترين روشها در تحليل مسائل و پديده هاي اجتماعي بهره مي گيرد. فوكوي فرانسوي كه داراي تربيت، ذهنيت و فرهنگي غربي در شخصيت و تفكر است، به هنگام مطالعه انقلاب اسلامي ايران فردي است خالي شده از پيش داوريها و تهي گشته از خود شكل گرفته در غرب. به همين جهت است كه در ميان انبوه كساني كه در همان زمان و از همان سرزمين به سراغ انقلاب اسلامي ايران مي آيند، او تحليلي بسيار متفاوت ارائه مي كند. فوكو از ارائه و اعلان آنچه در انقلاب اسلامي ايران يافته است ابايي ندارد و به همين جهت است كه حملات هم كيشانش بر عليه او تند و سخت است. علي رغم حملات و بايكوت جهان لائيك معنويت گريز، او يك قدم هم عقب نشيني نمي كند. اتهام او طرفداري از انقلاب اسلامي ايران، مذهبيون و آيت الله ها در ايران بود است، در حالي كه آنچه فوكو از آن طرفداري مي كرد، مصداق عيني يافته هاي نظري خود بود كه در انقلاب اسلامي ايران تجسم يافته و آشكار شده بود و فوكو توانسته بود، با متدهاي علمي نوين آن را كشف نمايد. فوكو نمي توانست خود و يافته هايش را انكار كند.
فوكو در انقلاب اسلامي ايران تولد و ظهور نوعي از حكومت و تقسيم قدرت را مي يابد كه غرب از رنسانس به بعد، آن را فراموش كرده است. اين پديده نوظهور در دامن اسلام هماني است كه مسيحيت از زمان بحرانهاي بزرگ قرون وسطي به بعد فراموشش نموده است. (46) در نتيجه به نظر فوكو آنچه انقلاب اسلامي ايران به جهانيان عرضه نموده است در عين نو بودش بسيار قديمي است. البته اين قدمت به مفهوم بازگشت به گذشته نيست. لذا فوكو معنويت گرايي سياسي (47) انقلاب اسلامي ايران را در زمره منطق بازگشت به ارزشهاي باستاني دسته بندي نمي نمايد. به اعتقاد او اين معنويت گرايي سياسي به عنوان محور و قطب اصلي انقلاب اسلامي ايران، بيش از آنچه ناظر بر گذشته و بازگشت به ارزشهاي كهن باشد، در صدد ارائه تعريف جديدي از عقلانيت سياسي (48) است، عقلانيتي كه در آن معنويت هم سهم و جايگاه عظيمي دارد. اين همان ويژگي اختصاصي انقلاب اسلامي ايران است. اين هماني است كه انقلاب ايران را از ساير انقلابها متمايز نموده و آن را به الگوي جديدي تبديل مي نمايد. نوآوري انقلاب ايران در ميان سلسله انقلابهاي موجود، همين جمع بين عقلانيت و معنويت در سياست است. آنچه در اين ميان حائز اهميت بوده و جالب توجه است، اين است كه در جريان روند حوادث انقلاب اسلامي ايران اين اجتماع تحقق مي يابد. اينجا ديگر سخن از يك مقوله نظري نيست. سخن از عينيتي است كه تحقق يافته است. اين همان است كه فيلسوف و جامعه شناس فرانسوي را شيفته، مجذوب و مسحور خويش مي نمايد. فوكو در اراده تمامي آحاد يك ملت به كثرت و بزرگي ملت ايران، براي تحقق يك حكومت اسلامي اين آرزو و خواست را مي يابد كه ايرانيان در صدد جمع بين رژيم جديدي از حقيقت و نوع نويني از حكومت هستند: آنان به دنبال معنويت گرايي سياسي (49) مي باشند، آنان در صدد گشودن راهي براي معنويت در سياست هستند.
يادداشتها:
) استاديار گروه علوم سياسي ، دانشگاه علامه طباطبايي.