اعتقاد به ظهور مهدی(عج) و تاثیر عوامل متعدد
اعتقاد به ظهور مهدی(عج) و تاثیر عوامل متعدد آیتالله العظمی صافی گلپایگانی عوامل اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در تفکرات و عقاید دینی و اعتقاد به ظهور مهدی چه اثری داشته است؟- از دیدگاه جهانبینی الحادی همه امور و حوادث را باید به علل تاریخی و مادی نس
اعتقاد به ظهور مهدي(عج) و تاثير عوامل متعدد
آيتالله العظمي صافي گلپايگاني
عوامل اجتماعي و اقتصادي و سياسي در تفكرات و عقايد ديني و اعتقاد به ظهور مهدي چه اثري داشته است؟
- از ديدگاه جهانبيني الحادي همه امور و حوادث را بايد به علل تاريخي و مادي نسبت داد.
اما از ديدگاه جهانبيني از بين تفكرات گوناگون و عقايد مختلف، آنچه اصيل و حق است منبع آن وحي و دعوت انبيا و درك فطري خود بشر است كه از آن تعبير به هدايت عقل و فطرت و وحي و نبوت ميشود.
از نظر اين ديدگاه همه راههاي انحرافي و افكار مضر معلول علل مادي و تاريخي و اغراض شخصي و نقص فرهنگ اجتماعي و تربيتي است و عقايد ديني مأخوذ از وحي و نبوت همه اصيل و واقعي هستند و زمينهاي در فطرت بشر دارند.
تاريخ و گذشت زمان و علم بشر و علل مادي آنها را به وجود نميآورد. بلكه منشاء اعتقاد به اموري چون مبدأ رسالت انبيا و امامت ائمه(ع) و همه عقايد حقه عقل و فطرت انساني و وحي عنالله است.
بر اين اساس حتي در پيدايش اعتقاد به ظهور مهدي منجي(ع) هيچ عامل اجتماعي يا اقتصادي يا سياسي مؤثر نبوده و نيست. منشاء و مأخذ آن اخبار انبيا و صحف آسماني و رهنمودها و اخبار سخنان شخص حضرت خاتمالانبيا(ص) و حضرت اميرالمؤمنين و ساير ائمه(ع) است.
گرچه دعاوي دروغين در مورد مهدويت براساس مقام پرستي و غرضهاي سياسي بوده است. معذلك از تحليل و شناختن ريشه اصلي بروز اين دعاوي و ظهور مدعيان دروغين به اين واقعيت هم ميرسيم كه يك حقيقت مسلمي در كار بوده كه اين دعاوي و تحريفات در اطراف آن پيدا شده و دستآويز اشخاصي قرار گرفته است.چنانچه در اصل اعتقاد به خدا و وحي و نبوت ميبينيم كه يك واقعيتهايي وجود دارد و زمينه قبول آنها هم در دل مردم موجود است كه افرادي فرصتطلب از اين امر سوءاستفاده كرده در طول تاريخ ادعاي خدايي يا پيامبري كردهاند.
و مسأله مهدي(ع) نيز – چون از طرف خود پيامبر(ص) مطرح شده و صحابه از آن حضرت شنيده و بازگو كردهاند – يك واقعيتي است كه مورد قبول همه بوده است.به همين خاطر مورد سوءاستفاده قرار گرفته است و افرادي آن را براي اغراض مختلف – كه در اغلب سياسي بوده است – دستاويز قرار دادهاند.
اگر مسأله مهدويت واقعيت نداشت، افرادي اين همه در اطراف آن به تحريف دست نميزدند، پس اين سوءاستفادهها خود اين مطلب را ثابت ميكنند كه اين مسأله به عنوان يك واقعيت مورد پذيرش همه بوده است.
حوادث ممكن است بشر را به حقايق راهنمايي كند، همانطور كه حضرت ابراهيم(ع) آن موحد بزرگ، با استفاده از حوادث، خداشناسي را به مردم آموخت.
آن حضرت چون شب شد ستارهاي را ديد، اول گفت: اين است پروردگار من. ولي چون ستاره غروب كرد گفت:
(لا اُحِبُّ الافِلينَ) 1
«غروبكنندگان را دوست ندارم!»
با استفاده از اين حادثه طلوع و غروب ستاره حضرت ابراهيم(ع) مردم را تعليم ميدادند به اين كه ستاره نميتواند خدا باشد.پس از آن ماه طلوع و غروب ميكند و از اين حادثه نيز نتيجه ميگيرد كه ماه هم خدا نميتواند باشد.
سپس آفتاب طلوع و غروب ميكند و از آن هم به همان ترتيب نتيجه ميگيرد.
بدين وسيله از همه عقايد شركآلود بيزاري ميجويد و مردم را به خالق جهانيان راهنمايي ميكند.
پس حوادث ميتوانند انسان را به حقايق برسانند، اما حقايق اعتقادي را نميتوان معلول حوادث دانست.
بلي اين را ميتوان گفت كه: گذشت زمان موجب تقويت اعتقاد مردم به آل علي(ع) و رسوخ تفكر شيعي در دلهاي آنها شد. اما اگر كسي بگويد تشيع و غيبت امام(ع) به مرور زمان مطرح و تكميل شده است اين حرف صحيح نيست چون دليلهاي زيادي كه به آنها در بحثهاي قبلي اشاره شد اين نظر را تكذيب مينمايد.
كسي نميتواند بگويد اخبار ائمه(ع) كه همه را از زبان پيامبر(ص) نقل فرمودهاند، همه ساختگي ميباشند چرا كه تمامي آنها علاوه بر تواتر به همراه خود قرينههاي خارجي دارند، در حقيقت مثل خبر از شهادت عمار ميباشند كه رسول خدا(ص) فرمود:
«تقتلك الفئهالباغيه» 2
«تو را گروه ستمكار خواهد كشت»
كسي نميتواند بگويد بعد از اين كه عمار به دست معاويه و لشكرش شهيد شد اين حديث جعل گرديد. يعني حديث، معلول آن حادثه است. چرا كه قبل از اين واقعه اين روايت را صحابه نقل ميكردند. همينطور است مسأله امامت ائمه(ع) كه از زبان سه نفر از آنها يعني علي و امام حسن و امام حسين(ع) نقل شده است كه پيامبر(ص) فرمودند:
تعداد ائمه دوازده نفر است3 كه آخرين آنها، هم نام من است4 و در خارج همچنين واقع شده است. با اين حال كسي نميتواند ادعا كند كه اين احاديث ساختگي ميباشند و بعد از وقوع اين امور ساخته شدهاند.
1- سوره انعام(6)، آيه 76.
2- بحارالانوار، ج 18، ص 123.
3- مدرك پيشين، ج 36، ص 286، ح 106.
4- مدرك پيشين، ص 368،ح 233.