نیستان غربت شهیدان بدر
نیستان غربت شهیدان بدر... به بدر رفتیم و شهدای آنجا را زیارت نمودیم. به هنگام زیارت بدر اجازه ندادند زنها داخل شوند و زیارت قبور را برای زنان حرام میدانند. به نظر من این هم از آن حرفهاست! در راه ، توفان رمل و ماسه یکی دو ساعتی جریان داشت و تلهای
نيستان
غربت شهيدان بدر
... به بدر رفتيم و شهداي آنجا را زيارت نموديم. به هنگام زيارت بدر اجازه ندادند زنها داخل شوند و زيارت قبور را براي زنان حرام ميدانند. به نظر من اين هم از آن حرفهاست! در راه ، توفان رمل و ماسه يكي دو ساعتي جريان داشت و تلهاي شني ايجاد ميشد و جاده در بعضي جاها نزديك بود از ماسه پوشيده شود. برادر محبي هم كه سرنشين ماشين ما بود تعريفهاي طولاني داشت (به عنوان ضدخواب براي راننده.) رانندگي يك ميني بوس به عهده من و برادر فضائلي است و هر وقت يكي خسته ميشد به ديگري ميسپارد و در هر ماشين مختصري وسايل شخصي هر فرد نظير يك ليوان، قاشق، صابون، قند و چاي و غير داده شده و مابقي فضاي ماشين هم پر از وسايل شخصي است. ... ورودمان به مدينه براي شرطهها غيرمنتظره بود. اي واي! باز هم ايرانيها آمدند.
زيرا در مدينه غير از ما احدي ايراني ديده نميشد. در كنار قبرستان بقيع پارك كرديم و من كه خسته بودم (به علت رانندگي طولاني و شب نخوابي) خارج از مسجد النبي(ص) يكي دو ساعتي خوابيدم و بعد هم زيارت كردم. در مسجدالنبي(ص) رسول خدا را و در بقيع ائمه بقيع را. گشتي هم در بازار زدم و دلم به خريد ميل پيدا نكرد. فقط يك ريال دادم به دوا (ابوفاس). در مدينه در برخورد با مردم و متوليان مسجد و مغازهداران و غيره اصرار بر فارسي صحبت كردن داشتم، زيرا آنها حجاج ايران را زياد تحقير كردهاند و بنابراين من حاضر نبودم خودم را در مقابل آنها پايين بياورم. در بسيار موارد غرور و تكبر در برابر آنها ميكردم. زيرا التكبر عند المتكبر عبادة. ميخواستم آنها را ادب كنم بنابراين فارسي صحبت ميكردم، ميخواست بفهمند ميخواست نفهمند. در حرم با تعدادي از برادران هندي صحبت كردم. خيلي به انقلاب علاقهمند بودند. كتاب تحفهالرضا در دست يكيشان بود كه به خط گجراتي نوشته شده بود (كه بيشباهت به خط چيني - ژاپني نبود). بسياري تعابير عربي و فارسي را از روي آن كتاب ميخواند، البته با لهجه عربي هنديزده خودش. شب در كنار قبرستان بقيه دعاي كميل قرائت شد و ساعت 11 شب به سمت تبوك حركت كرديم. بيش از 5/6 كيلومتر حركت نكرده، در محلي احتمالاً به نام كبود، بازار سيداسماعيل مدينه!! مشاهده شد كه لازم است سال بعد هر حاجي كمپولي ابتدا بدانجا رود. شب در خيبر خوابيديم و صبح جمعه 14/8/1361 خواستيم به مشاهده قلعه خيبر برويم كه با يك عربي كه ادعا ميكرد من متولي آن هستم درگير شديم. او هم به سرعت شرطه آورد و ما كمي داخل خيبر را گشتيم و تا نزديكي قلعه هم رفتيم اما موفق به ديدن كامل خيبر نشديم.
حاجي نمونه
از نگاه حجتالاسلام والمسلميننواب معاون امور روحانيون بعثه مقام معظم رهبري
زائري نمونه است كه براساس سخنان معصومين عمل كند
بهترين ويژگيهاي حاجي نمونه در سخنان معصومين ذكر شده است. بر همان اساس، زائري نمونه است كه مخلصانه گام در سفر نهاده و با دقت تمام، رهنمودهاي روحاني كاروان را كه آميزهاي از دستورات دين مبين اسلام است مورد عمل قرار داده و از فرصت حضور خود در طول مدت سفر به نحو احسن استفاده ميكند، و فراموش نميكند كه در چه سرزميني حضور دارد، و از ياد خدا و پيامبر رحمت و فداكاريهاي آن حضرت و اصحاب بزرگوارش آن هم در اين سرزمين وحي غافل نميشود.
مناجات امام زينالعابدين(ع):
پروردگارا! بر من هيچ صفت ناپسند باقي مگذار جز آنكه اصلاح فرمايي، و هيچ عيب و نقص كه مستوجب سرزنش و ملامت شوم مگذار، مگر آنكه نيكوسازي، و كامل گرداني، و هيچ صفت و خصلت ناقص و ناتمام در من نماند جز آنكه به حد تمام و كمال رساني.
هدفم نصرت اسلام است
پروردگارا! هدفم نصرت اسلام است، لذا ميخواهم در اين راه از همهچيز دوري كنم.و تو اي دنيا! اي دنياي رنگين! اي مظهر زرق و برقهاي هيچ و پوچ و نامحدود! اين را بدان كه ديگر تو را نميخواهم، آري، تو را نميپرستم اي دنيا.
شهيد جواد لطفي
ترنم انتظار
نجوا با حضرتوليعصر (عج)
اي چشمهاي تو آغاز...
اي بالهاي بلندت
تكرار مضمون پرواز
ديباچه عاشقي را
تفسير چشمت سرآغاز
يك جلوه بي پرده بنشين
يك لحظه بي عشوه برخيز
بنياد آيينه بركن
قانون آتش برانداز
يك عمر چون غنچه بر باد
رقصيد و يك لحظه گل داد
شيرين ترين شكل رويش
زيباترين شكل ايجاز
اي بال سبز نگاهت
زيباترين استعاره!
پرواز همدوش تصوير
تصوير همدوش پرواز!
ما با تو پايان نداريم
سرسبز مثل بهاريم
اي دستهاي تو رويش
اي چشمهاي تو آغاز
عبدالجبار كاكايي