یادداشت باید که جمله جان شوی
یادداشتباید که جمله جان شوی داستان انتظار، شیرینترین امید حیاتبخش جهان است. امیدی که هر نومیدی و دلنگرانی را از جان و دل انسان میزاید و نسیم جانبخش زندگی را در عرصه وجود آدمی به وزش میآورد.آن که با تمام وجود، خود را بیتاب و بیقرار در رسیدن لحظه ظه
يادداشت
بايد كه جمله جان شوي
داستان انتظار، شيرينترين اميد حياتبخش جهان است. اميدي كه هر نوميدي و دلنگراني را از جان و دل انسان ميزايد و نسيم جانبخش زندگي را در عرصه وجود آدمي به وزش ميآورد.
آن كه با تمام وجود، خود را بيتاب و بيقرار در رسيدن لحظه ظهور و حضور ميبيند، خواب شيرين را بر خويشتن حرام ميسازد و در سپيدهدمان هر صبح جمعه به «ندبه» و ناله نيازآلود عاشقانه فرياد برميآورد كه: «متي ارانا و نراك» چه وقت خواهد شد كه تو ما را ببيني و ما هم تو را ببينيم؟
شب هجران عاشقان جمال حضرتش از آن زماني شروع شد كه غيبت كبري در رسيد و خلقي واله و شيدا از ديدار رويش محروم شدند.
قرنهاست كه اين شب در امتداد تاريخ زندگي انسانها حضور دارد و هر كه ميرود، حسرت ناديدن او را در دل دارد و هر كه ميآيد، اشتياق ديدار روي او را در سر ميپروراند. اين عشق و اميد و انتظار، زيباترين مفهوم متعالي زندگي بشر است. عاشقي كه اين زيبايي و شيدايي را احساس ميكند، هر لحظه، همانگونه كه انتظار ديدار، او را به سرشوق و ذوق ميآورد، همزمان ميكوشد تا هر چه افزونتر همرنگ معشوق محبوب خويش شود. انتظار حقيقي اينگونه است. هرگز نميتوان ادعاي منتظر بودن داشت، اما شرايط تحقق انتظار را در جان و جهان خود فراهم نكرد.
بايد كه جمله جان شوي تا لايق جانان شوي
گر سوي مستان مي روي، مستانه شو، مستانه شو
بايد با انصاف به صفات ايماني و انساني، آيينه درون خود را چنان صاف و صيقلي كنيم كه در خود بازتاب نور ازلي و ابدي وجود نوراني مهدي موجود(عج) باشد. اين گونه كه شد، ميتوان در شب هجران تلخ دوست، در هواي شيرين ديدار او، لحظهها را به انتظاري پراميد نشست و نجوا كرد:
شب عاشقان بيدل چه شبي دراز باشد
تو بيا كز اول شب، در صبح باز باشد