گفت و شنید وقتی#171;همدلی#187; حرف اول را می‌زند

گفت و شنید وقتی«همدلی»  حرف اول را می‌زندمی‌گفت این کاری که انجام می‌دهم اولش به خاطر خدا و آخرش هم به خاطر خداست و چیزی جز این نیست. بنای بر گفت‌وگو نداشت، دائم می‌گفت، راضی نیستم چیزی دربارة من بنویسید. آدم کار کشته‌ای است و اهل نظر، او در تد

گفت و شنيد

وقتي«همدلي»  حرف اول را مي‌زند
مي‌گفت اين كاري كه انجام مي‌دهم اولش به خاطر خدا و آخرش هم به خاطر خداست و چيزي جز اين نيست. بناي بر گفت‌وگو نداشت، دائم مي‌گفت، راضي نيستم چيزي دربارة من بنويسيد. آدم كار كشته‌اي است و اهل نظر، او در تدوين برنامة غذايي نقش داشته است.
گفت‌وگو با علي راستگو مدير آشپزخانه مركزي حاوي نكات جالبي است كه با هم مي‌خوانيم:

ترافيك، راه‌بندان، محدوديت‌هاي آمد و شد، همه دست به دست هم داده بود تا نزديك به دو ساعت مسير دارهادي تا آشپزخانه را طي كنيم. وقتي به آشپزخانه مركزي كه به ابوالجدايل معروف است رسيدم، شام را هم توزيع كرده بودند. اما مدير آشپزخانه سراپا تواضع به پيشواز آمده بود. مديري كه در دو وعدة غذايي حدود يكصد هزار دست غذا را براي امروز پخته بود و تحويل 241 كاروان داده بود.
*
او امكانات و بخش‌هاي مختلف آشپزخانه را نشان مي‌دهد. اين همه امكانات! مي‌گويم سال 1384 به اتفاق آيت‌الله ري‌شهري براي افتتاح اين آشپزخانه آمده بودم، آن سال اين همه تجهيزات نبود، مي‌گويد: با عنايت آقاي قهرودي و پيگيري ايشان، سعي در صنعتي شدن آشپزخانه شده است و بخش اعظم آشپزخانه، امروز به صورت صنعتي فعاليت دارد.
*
انگار نه انگار كه تازه شام شب را تحويل داده‌اند. هيچ اثري از پخت صدهزار دست غذاي امروز نيست. قدم در آشپزخانه‌اي مي‌گذارم پاك و پاكيزه، انگار هنوز پختي در آن صورت نگرفته است. آشپزخانه‌اي كه كارها در آن راحت و روان صورت مي‌گيرد.
راستگو مي‌گويد: اگر اين كار به عشق خدا و براي زائران خانه خدا نبود، اگر در تهران ميلياردها ريال هم هزينه مي‌كردي اين كار عملي نمي‌شد.
*
وارد اتاق مديريت مي‌شويم، با پله‌هاي باريك و تيز. نمي‌دانم، در روز چند مرتبه از اين پله‌ها بالا و پايين مي‌رود و بركار نظارت مي‌كند... مي‌ايستيم تا او بنشيند ولي انگار قرار نشستن ندارد و دائم در تكاپو.
علي راستگو مدير يكي از تالارهاي بزرگ و معروف تهران است و از سال 85 مدير آشپزخانه مركزي مكه، برايش خيلي سخت است كه به سوال‌هايم پاسخ دهد. احساس مي‌كنم سخت‌تر از پخت امروز كه يكصد هزار دست غذا را تحويل داده است. نيمي از سوال‌ها را بي‌پاسخ مي‌گذارد و مي‌گويد راضي نيستم چيزي بنويسي! و اين جمله را تا آخر گفت‌وگو تكرار مي‌كند، چند بار.
*
حرف‌هاي راستگو قشنگ است و دلچسب، مثل مزة غذاهايي كه مي‌پزد! اينجا هر وقت گفتيم «يا الله» همه كمك كرده‌اند هر چند خارج از برنامة كاري باشد. اصلاً اينجا كاري روي زمين نمي‌ماند. همدلي در اين آشپزخانه حرف اول را مي‌زند.
*
آشپزخانه هم عبادت خانة همين بروبچه‌هاي باصفاست كه از ساعت 2 بامداد آستين همت بالا مي‌زنند و تا 6 بعدازظهر، به جز يكي دو ساعتي كه به نماز و تناول غذا اختصاص مي‌دهند دائم در تلاش‌اند. بروبچه‌هايي كه هيچ يك از آنان لب به سيگار نمي‌گذارند و با نيت‌هاي پاك و خالص پاي ديگ‌هاي بخار و اجاق‌هاي گاز در اين سرزمين سوزان خود را وقف خدمت كرده‌اند، از اين جمع، 123 نفر به اعمال مناسك حج رفته بودند و 70 يا 80 نفر ديگر باقي‌مانده بودند براي پخت و پز.
*
آشپزخانه با چهار گروه كاري «آماده‌سازي» كه از بچه‌هاي مشهد هستند، «پخت برنج» كه از بيرجند آمده‌اند و نيروهاي تهراني كه پخت خورشت و سوپ و دورچين را برعهده گرفته‌اند و يك گروه ديگر تهراني كه توزيع را عهده‌دار هستند فعاليت دارد و اين به غير از وجود نيروهاي متخصص بهداشت، تغذيه، آزمايشگاه، بهداري و... است كه مسووليت‌هاي خود را عهده‌دار هستند.
*
وقتي از راستگو مي‌پرسم تا حالا غذاي بي‌كيفيتي را ارائه داده‌ايد، مي‌گويد: خدا كمك مي‌كند، فكر نمي‌كنم اين اتفاق افتاده باشد. ولي شايد گاهي اوقات غذا را ديرتر تحويل داده باشيم. براي توزيع غذا از 30 دستگاه ماشين استفاده مي‌كنيم. شايد براي يكي از اين ماشين‌ها اتفاقي بيفتد و آن وقت غذا به كارواني دير برسد...
*
اينجا مقولة اسراف بي‌معناست. هيچ كاري بدون برنامه نيست. نگراني راستگو از بروز موضوع اسراف در كاروان‌هاست. با تدابير خوبي كه انديشيده است اينجا غذايي باقي نمي‌ماند و چيزي دور ريخته نمي‌شود. ماشيني را آماده كرده است به نام «امداد غذا». گاهي توي كارواني غذايي كم مي‌آيد و آنها نياز به غذا دارند، و اين ماشيني كه به امداد غذا نامگذاري شده است، در منطقه‌اي كه كاروان‌هاي زيادي در آن مستقر هستند توقف مي‌كند براي پيش‌بيني‌هاي لازم. براي كاروان‌هايي كه به آنان مهمان مي‌رسد... شش دقيقه بعد امداد غذا، خود را به كاروان مي‌رساند.
*
راستگو با كوله‌باري از تجربه مديريت كار را برعهده دارد و نيروهايي از جنس خودش در كنارش هستند. اومي‌گويد من فكر مي‌كنم غذاها از هر نوع كه باشد كيفيت مطلوب مد نظر است و هركسي با هر ذائقه كه باشد راضي مي‌شود...
*
و آخر اين كه بچه‌هاي آشپزخانه از حضور معنوي روحاني كاروان بهره‌مند مي‌شوند. پشت بام آشپزخانه جاي دنجي است براي اقامه نماز جماعت؛ جلسه‌ها نيز اينجا برپا مي‌شود و بوي دعا زودتر در آسمان مي‌پيچد.
  محمد خامه‌يار

 


| شناسه مطلب: 82199