گفتگو احرام با جامة فنا
دقایقی دلنشین و متفاوت با دکتر محمد اصفهانی در سرزمین ماه غریبستان احرام با جامة فنا دکتر محمد اصفهانی اکنون 43 ساله است؛ از دکتری طب تا خواندن تصنیف «ماه غریبستان و فریادهای علی مرتضی(ع)» و «تنها ماندم» راه درازی را پیموده است. این پزشک موسیقیدان اگر
دقايقي دلنشين و متفاوت با دكتر محمد اصفهاني در سرزمين ماه غريبستان
احرام با جامة فنا
دكتر محمد اصفهاني اكنون 43 ساله است؛ از دكتري طب تا خواندن تصنيف «ماه غريبستان و فريادهاي علي مرتضي(ع)» و «تنها ماندم» راه درازي را پيموده است. اين پزشك موسيقيدان اگر چه امسال در موسم حج تمتع در سرزمين وحي نيست، چندي قبل به ميهماني الهي در كنار خانه خدا و مدينه النبي(ص) مشرف شد كه اين مصاحبه كوتاه بعد از آن سفر با ايشان انجام شده است.
آقاي دكتر اصفهاني، اولين دعوت شما به سرزمين وحي مربوط به چه سالي است؟
اولين سفر به حدود 25 سال قبل برميگردد، وقتي كه كلاس چهارم نظري در دبيرستان علوي بودم. در سال 1369 در تابستان به ه0مت مادرم موفق شدم به سفر حج واجب مشرف شوم . در سن 17 سالگي. اين دقيقاً همان سني بود كه مرحوم پدرم هم براي اولين بار به سفر حج مشرف شدند.
سفر بعدي را كي مشرف شديد؟
سفر بعد همين سفر است كه با خانواده مشرف شديم.
شما در اين همه سال كه فاصله بين اين دو سفر بوده خيلي تفاوت كردهايد و از جواني به ميانسالي وارد شدهايد، اين سفر با سفر سال 1363 چه تفاوتهايي دارد؟
غير قابل مقايسه است، سفر سال 63 ديگر قابل تكرار نيست. فضاي روحي و معنوي حاكم بر آن سفر، چون سفر اول و حج تمتع بود و احساسي از حضور حضرت ولي عصر(عج) در سرزمين حجاز داشتم، چيز منحصر به فرد وعجيبي بود. البته اين حج در اين سن هم حلاوت خودش را دارد وشناخت و نگاه من با سال 63 تفاوت دارد و جور ديگري لذت ميبرم. اما سفر اول دنياي ديگري بود.
در مدينه كجا و كي دلتان واقعاً باراني شد؟
موقع خداحافظي، وقتي دعاي فرج را در جمع خواندم و همه حال عجيبي پيدا كردند.
از اولين ديدار با خانه خدا و حج سال 63 بيشتر بگوييد
آن موقع امكانات مثل الان نبود و سختيهاي سفر واقعا زياد بود، خيلي فشارهاي سنگيني را تحمل كرديم؛ بويژه قبل از مقاطع حساس سفر، براي ورود به خانه خدا و... تا آنكه شعري از مولوي شنيدم و مثل برق مرا گرفت، وصف حال من بود در آن سفر:
اين جفاي خلق با تو در جهان
گربداني گنج زر باشد نهان
خلق را با تو از آن بدخو كنند
تا تو را ناچار رو آن سوكنند
اين بود كه من خيلي دلشكسته وارد خانه خدا شدم، از يادم نميرود.
با آن اتفاقات سخت از مدينه تا مكه و در مكه و نيمه شب رسيدن و خستگي، نميدانم آن انرژي، آن حال و آن اشكها از كجا ميآمد. هيچ وقت نه قبل آن، نه بعد، آنگونه اشك نريختم؛ از صورتم اشك ميپاشيد! عجيب بود. خيلي عجيب. اينجا فقط و فقط دلشكستگي و خلوص ميخرند و دكان خودفروشي هيچ رونق و خريداري ندارد. انشاءا... روزي كه پردهها كنار رفت، ميپرسم كه من چه كردهبودم كه چنين لطفي نصيبم شد.
از جامه و لباس احرام به ياد چه چيز ميافتيد؟
رنگ فنا دارد... در طوف حريمش زفنا جامه احرام
كرديم كه اين جامه به تن دوختني نيست
آقاي اصفهاني در جايي گفته بوديد آدم در طواف ياد قيامت ميافتد، در طواف به چه فكر ميكرديد؟
به اينكه فقط محبت رسول ا...(ص) و آل رسول ا...(ع) دستآويز ما خواهد بود و اميدم فقط به همين است.
بايد دانست كه در اين تو در توي خودپرستي و نفسانيت، بزرگترين هنر آن است كه بتواني پردههاي ضخيم نفس را از روي خودت برداري
تا يك سرموي از تو هستي باقيست