کوچ پروانه ها هنگامه‌ای به نام طواف

هنگامه‌ای به نام طواف عجب هنگامه‌ای است این طواف. بر روی پله چهارم یا پنجم پشت به ستونی نشسته‌ام و نگاه می‌کنم. فقط نگاه می‌کنم، ولی تا کجا می‌بینم؟ فقط به اندازه شعاع کوتاه ذهن و اندیشه‌ام. هزاران انسان سفید پوش، برگرد اتاقی می‌چرخند و می‌چرخند! از کی؟

هنگامه‌اي به نام طواف

عجب هنگامه‌اي است اين طواف. بر روي پله چهارم يا پنجم پشت به ستوني نشسته‌ام و نگاه مي‌كنم. فقط نگاه مي‌كنم، ولي تا كجا مي‌بينم؟ فقط به اندازه شعاع كوتاه ذهن و انديشه‌ام. هزاران انسان سفيد پوش، برگرد اتاقي مي‌چرخند و مي‌چرخند! از كي؟ از ديشب تا به حال؟ از پارسال تا به حال؟ از صد سال پيش تا به حال؟ از هزار سال پيش تا به حال؟ و... تا به حال همچنان مي‌چرخند. مثل سنگ آسياب بر گرد يك نقطه! بدون توقف! مگر وقت نماز! الله اكبر! گويي كه افراد نمي‌چرخند كه زمين مي‌چرخد! اين يك گردباد است كه نقطه‌اي ثابت ندارد. بلكه همه مي چرخند و اصلاً سكون و سكوت معني ندارد. همه كس و همه چيز بايد بچرخند! هفت شوط؟ هفتاد شوط؟ هفت هزار شوط؟ هفت بي‌نهايت شوط؟ و يا بي‌نهايت هفت شوط اكبر؟! شوط اول: آن مرد عصايي، آن زن سوار بر چهار چرخ، آن آفريقايي، آن آسيايي كه همه مي‌چرخند و طواف مي‌كنند. هر يك از آنها با عصايشان، با چهار چرخشان، با رنگ سياه و سفيدشان، خود مجموعه‌اي هستند، از انواع اتم‌ها و از هر نوع، ميلياردها ميليارد، كه هر اتم، كعبه‌اي دارد «هسته». طواف كننده‌اي دارد، «الكترون» و مطافي، «مدار و لايه حركت». هر هسته، كعبه‌اي است نماينده خدا، تا عاشقان، دست بيعت به او بدهند و سرگردان نشوند و راه گم نكنند. و برگردش، و بر مداري مشخص، طواف كنند. به نيابت خداي سبحان! چه‌قدر شگفت انگيز است؟! چه‌قدر تكان دهنده است؟! فراتر از عقل و انديشه. مطاف الكترون‌ها يك مسير نيست كه چند مسير است! مسيرهاي دايره‌اي و متحدالمركز، نه دقيقاً در يك خط كه در يك لايه. دقيقاً مانند مطاف خانه خدا! كه زائر در عين اينكه مكلّف به چرخش در مسيري مشخص است، ولي در يك مدار نيست كه در يك لايه است. و اين انعطافي است براي سهولت طواف. مجموعه اين انسان‌ها بر گرد محوري به نام كعبه كه آن نيز نماينده خداست در طوافند. اين انسان‌ها و خود كعبه هم كه بر سطح اين كره خاكي قرار دارند، هر شبانه روز در مسير دايره‌اي مي‌چرخند.

اين كره خاكي، و آن كرات ديگر منظومه شمسي هم برگرد خورشيد طواف مي‌كنند! خورشيد و خانواده‌اش، و سي هزار منظومه ديگر، در مطافي ديگر، كعبه‌اي ديگر را طواف مي‌كنند!!

اين كهكشان كه زمين ما در آن قرار دارد، با هزاران كهكشان ديگر در مطافي ديگر، كعبه‌اي ديگر را طواف مي‌كنند! اين ابر كهكشان كه زمين خاكي ما هم در يك كهكشانش قرار دارد، خود با هزاران ابر كهكشان ديگر، كعبه‌اي ديگر را طواف مي‌كنند. پس آن پيرمرد عصا به دست، ذرّات وجودش در مطافي كه اگر چند ميليارد بار بزرگ‌تر كنيم باز هم شايد به چشم ديده نشود، طواف مي‌كنند و تسبيح مي‌كنند. پروردگار را، آن هم با چه سرعتي؟ با سرعت نور! الله اكبر! و همزمان خود پيرمرد در مطافي حدود صدمتر، خانه خدا را طواف مي‌كند! و تسبيح مي‌كند پروردگار عالم را!

منبع: صبح انديشه


| شناسه مطلب: 82564