کوچ پروانه ها حرم و عظمت آن
حرم و عظمت آن کاوه تیموری حرم بسیار شلوغ بود. پیر مردی را دیدم که با پاهای معلول خود بر روی دست ها افتاده و در حال طواف است. در آنجا بی درنگ به فکر نعمت سلامتی افتادم و هزاران بار در یک کلمه شکر حضرت باری تعالی را نمودم. طواف نمودم و نماز طواف را در پش
حرم و عظمت آن
كاوه تيموري
حرم بسيار شلوغ بود. پير مردي را ديدم كه با پاهاي معلول خود بر روي دست ها افتاده و در حال طواف است. در آنجا بي درنگ به فكر نعمت سلامتي افتادم و هزاران بار در يك كلمه شكر حضرت باري تعالي را نمودم. طواف نمودم و نماز طواف را در پشت مقام ابراهيم خواندم اما چه سود؟ اي كاش كعبه حقيقي دلها سامان يابد و آن نفس پليد نتواند بر من چيره شود. اي كاش كه در اين فضاي مقدس بهره اي معنوي در طول عمر عايدم شود زيرا به زودي بايد اين حرم الهي را ترك نمود و تا به حال آدمي در نمي يابد كه در كنار چيست! هنگام فراق در مي?يابي كه در كنار چه گنج پر بهايي بوده اي و آن است كه كار حج واقعي است و كار آهنگ دل است. شب بعد نيز آمدم به حرم و بعد از نماز طواف كردم و اين بار به نيت امام سجاد كه دعاها و نيايش هاي زيباي او برايم هميشه در رديف بهترين زمزمه ها بوده، طواف كردم و بعد براي حضرت فاطمه و پيامبر بزرگوار اسلام نماز خواندم و در آن حال با نگاه كردن به فاصله بين درِ خانه خدا و حجرالأسود آرزوي قبولي حاجات كردم و در آن حال نجوا مي كردم كه اگر چه بنده اي نبودم كه خدا را با اعمال خويش راضي كنم كه همين لحظات، همين بيت و همين فضا را در ذهن ثبت خواهم كرد كه روزي، روزگاري در آنها اهل بيت را ياد نموده ام و بر اين اعمال، خدا را نيز شاهد و ناظر مي گيرم.شب هاي حرم الهي بسيار شورانگيز است. گويي هر لحظه حضور در حرم برابر با حضور روزها در خارج از حرم است. در حرم به درگاه بي?نيازي مي?روي كه يگانه و واحد است. در اين حريم است كه كعبه تماشاگه همه است و تو نيز سوال حافظ را مي خواني كه:
يا رب اين كعبةمقصود تماشاگه كيست؟
كه مغيلان طريقش گل و نسرين من است
نماز را خواندم و قرآن به دست وارد مطاف شدم و طلب نياز كردم كه خاك در دوست كوي نياز است و ما همه نيازمند آن درگاه. در آنجا از خداوند خواستم كه مرا از گفتن سخنان بيهوده، غيبت و پرداختن به چيزهاي خُرد و حقير نجات دهد.
نسيمي روح بخش و نغمه اي سعادت آفرين آدمي را در كانون توحيد به سوي خويش مي خواند و اين همه، از كرامت و دلاوري و پايمردي ابراهيم است و آدمي را سزاست كه در مقام يك زائر، حج با معرفتي را به جاي آورد كه اگر وراي اين ظواهر و مناسك نمادين، آدمي در نيابد كه آن سوي اين علائم چه رازي نهفته است، بدون شك اعمالي ظاهري به جا آورده است. در اين حال بود كه نيت طواف براي حضرت ابراهيم كردم و بعد از انجام طواف، نماز خواندم. اينجا در اين بارگاه، چهره ها چه اندازه خاشع و فروتن مي شود. همه مورند در بارگاه سليمان، همه ذرّه اند در طوفان، اما اين خرسندي و خشنودي را با چيز ديگري عوض نمي كنند.
در كنار خانه دوست، صحنه اي را به خاطر آوردم كه برايم شورانگيز بود. روزي در جلوي هتلي ديدم پيرزني از هموطنان ايراني، در آفتاب نيمروز با چادر مشكي نشسته است. از روزن نگاه خويش پنجره اي به سوي كوي دوست گشودم، وقتي جهت نگاهِ او را دنبال كردم، دريافتم كه از آن زاويه يكي از گلدسته هاي مسجدالحرام پيداست. پيرزن گويي توان نداشت راه هتل تا حرم را بپيمايد و در آن ظهر داغ به سوي حرم روانه شود. بنابراين، نيايش خود را با معبود در اين حالت جست و جو مي كرد. دائماً با خويش سخن مي گفت و به دوست روانه مي كرد. چه شوري بود! گفت وگوي او، يك لحظه قطع نمي شد و پنجره گشوده شده به سوي دوست همچنان باز بود و ما در حسرت ذره اي از اين حالات اصيل عرفاني و عاشقانه. بگذريم، طواف به جا آوردم و باز براي سلامتي عزيزان نيت طواف كردم. به سراغ قرآن آمدم اما با چشم هاي سنگين. نتوانستم جزئي از آن را به پايان ببرم و به هتل بازگشتم. نوبتي ديگر فرصتي دست داد و در كعبه براي استاداني كه حق بسيار بر گردن من دارند، طواف نمودم و نام همه آنها را بر زبان جاري كردم و براي همه آن ها سعادت و تندرستي و سامان دنيا و آخرت را مسألت نمودم.به هر صورت، آنچه كه مردم دارند، از بركت وجود استاداني است كه در محضر آنان خوشه چيني كرده اند. در حرم جمعيت بسيار خوبي وجود دارد كه به راز و نياز مشغول اند. لختي كه درنگ كردم، ديدم در گوشه دنجي آرميده است. يكي آب زمزم مي آورد، ديگري زائر جواني است كه پيرمردي را همراهي مي كند و آن يكي نيز چرخ زائر ديگر را هدايت مي كند. دوباره طواف نمودم و اين بار براي امام حسن عسكري(ع) امام بزرگواري كه براساس تاريخ زندگي ايشان، به خاطر جور حكام زمان نتوانسته اند سفر حج را انجام دهند، طواف نمودم.
منبع:كوي يار