برگرد! تو که حج نکردى!
برگرد! تو که حج نکردی! محمد محمدی ری شهری داستانی به امام سجّاد(ع) منسوب است که هنگام بازگشت از حجّ با استقبال شخصی به نامِ شبلی که او نیز از حجّ بازگشته بود، روبرو شد. به او فرمود: شبلی! حجّ گزاردی؟ شبلی در پاسخ حضرت گفت: آری، ای پسر پیامبر .امام(ع): آ
برگرد! تو كه حج نكردي!
محمد محمدي ري شهري
داستاني به امام سجّاد(ع) منسوب است كه هنگام بازگشت از حجّ با استقبال شخصي به نامِ شبلي كه او نيز از حجّ بازگشته بود، روبرو شد. به او فرمود: شبلي! حجّ گزاردي؟ شبلي در پاسخ حضرت گفت: آري، اي پسر پيامبر .امام(ع): آيا در ميقات فرود آمدي و لباسهاي دوخته را بيرون آوردي و غسل كردي؟ شبلي گفت: آري. امام فرمود: آنگاه كه به ميقات فرود آمدي، آيا نيّت كردي كه از ريا و نفاق و وارد شدن به شبههها خود را عريان كني؟ گفت: نه.ـ وقتي غسل كردي، نيت كردي كه خود را از خطاها و گناهان شستوشو دهي؟ـ نه. ـ پس نه در ميقات فرود آمدهاي، نه از لباسهاي دوخته خود را جدا ساختهاي و نه غسل كردهاي! سپس حضرت پرسيد: آيا نظافت كردي و احرام بستي و تصميم بر حجّ گرفتي؟ـ آري.ـ وقتي نظافت كردي و احرام بستي و نيّت حج كردي، آيا نيّت كردي كه با نوره توبه خالص، خود را پاك كني؟ ـ نه. ـ وقتي احرام بستي نيّت كردي كه همه محرمات خدا را بر خود حرام كني؟ ـ نه. ـ به هنگام نيّت حج، آيا نيّت كردي كه هر گرهِ و پيوند غيرخدايي را بگشايي؟ ـ نه. - پس نه نظافت كردهاي، نه احرام بستهاي و نه نيّت حج كردهاي! سپس فرمود: آيا داخل ميقات شدي و دو ركعت نمازِ احرام خواندي و «لبيّك» گفتي؟ ـ آري. ـ وقتي وارد ميقات شدي، نيّت كردي كه بر نيّت زيارت باشي؟ - نه.- وقتي دو ركعت نماز گزاردي آيا نيّت كردي كه با بهترين اعمال و بزرگترين حسنات بندگان كه نماز است، به خدا نزديك شوي؟ ـ نه. ـ وقتي «لبيك» گفتي، آيا نيّت كردي كه همه فرمانهاي خداي سبحان را ـ با اين سخن- پذيرفتي و از همه نافرمانيهاي او لب فروبستي؟ ـ نه. ـ پس نه داخل ميقات شدهاي، نه نماز خواندهاي و نه لبّيك گفتهاي! سپس فرمود: آيا وارد حرم شدي، كعبه را ديدي و نماز خواندي.
ـ آري. ـ چون داخل حرم شدي، نيّت كردي كه هر غيبتي را از هر مسلماني بر خود حرام كني؟ ـ نه. ـ وقتي به مكّه رسيدي آيا در قلبت نيّت كردي كه خدا را قصد كني؟ - نه. - پس نه داخل حرم شدهاي، نه كعبه را ديدهاي و نه نماز خواندهاي! سپس فرمود: آيا كعبه را طواف كردي و ركنها را لمس نمودي و سعي ميان صفا و مروه كردي؟ ـ آري. ـ هنگام سعي نيّت كردي كه به سوي خدا ميگريزي؟ و آيا خداي دانايِ پنهانيها اين را از تو دانست؟ ـ نه ـ پس نه طواف گزاردهاي و نه ركنها را لمس كردهاي و نه سعي نمودهاي! سپس پرسيد: آيا دست به حجر الأسود نهادي؟ كنار مقام ابراهيم عليه السلام ايستادي؟ و دو ركعت نماز گزاردي؟ـ آري. امام در اينجا صيحهاي زد و سپس فرمود: آه، آه! هر كس دست بر حجرالأسود نهد، با خداي متعال دست داده است، پس اي بيچاره، بنگر تا پاداش آنچه را كه حرمتش بزرگ است، تباه نسازي و اين مصافحه و بيعت را چون گناهكاران با مخالفت و ارتكاب حرام، نشكني .سپس فرمود: وقتي كنار مقام ابراهيم عليه السلام ايستادي آيا نيّت كردي كه همه فرمانهاي الهي را اطاعت و همه نافرمانيهاي او را ترك كني؟ـ نه. ـ پس وقتي كه آنجا دو ركعت نماز خواندي، آيا نيّت كردي كه ابراهيم گونه نمازبگزاري و با نمازت، بيني شيطان را به خاك بمالي؟ ـ نه. - پس نه با حجر الأسود دست دادهاي و نه در كنار مقام ابراهيم ايستادهاي و نه در آنجا دو ركعت نماز خواندهاي!
سپس فرمود: آيا بر سر چاه زمزم رفته و از آب آن نوشيدي؟ ـ آري. ـ آيا نيّت كردي كه بر فرمانبري خدا استوار شوي و از نافرمانيش چشم بپوشي؟ ـ نه. ـ پس نه بر سر زمزم رفتهاي و نه از آبش نوشيدهاي! ـ آيا ميان صفا و مروه به سعي پرداختي؟ ـ آري. ـ آيا نيّت كردي كه ميان بيم و اميد هستي؟ ـ نه .ـ پس نه سعي كردهاي، و نه راه رفتهاي، و نه ميان صفا و مروه رفت و آمد كردهاي! سپس فرمود: آيا سوي منا رفتي؟ ـ آري. ـ آيا نيّت كردي كه مردم را از زبان و قلب و دستت ايمن سازي؟ـ نه. ـ پس به منا نرفتهاي! سپس پرسيد: آيا در عرفات وقوف كردي؟ و بالاي جبلالرحمه رفتي و واديِ نَمِره را شناختي و كنار جَمَرهها، خداي سبحان را خواندي؟ ـ آري. ـ آيا با وقوف در عرفات آگاهي خداوند را بر شناختها و دانشها شناختي، و دانستي كه خداوند نامه
عمل تو را دريافت ميكند و به آنچه در درون و قلبت ميگذرد آگاه است؟ ـ نه. ـ آيا در بالا رفتن از جبلالرّحمه نيّت كردي كه خداوند به هر زن و مرد با ايمان رحمت ميفرستد و هر مرد و زن مسلمان را سرپرستي ميكند؟ ـ نه. ـ آيا در واديِ نَمِرهكوهي است كه نشانههاي حرم در طرف راست قرار ميگيرد هنگامي كه از مأزمين به طرف موقف ميروي و آن يكي از حدود عرفه است. نيّت كردي كه فرمان ـ به نيكي ـ ندهي تا خود فرمان بري و نهي ـ از بدي ـ نكني تا خود از آن بپرهيزي؟ـ نه.
ـ آيا هنگامي كه در كنارِ عَلَم و نَمِرات ايستادي، نيّت كردي كه آنها گواهِ طاعتهاي تو باشند و به دستور خداوند، آسمانها ـ همراهِ فرشتگانِ نگهبان ـ از تو نگهباني كنند؟ ـ نه. - پس نه در عرفات وقوف كردهاي، نه از جبلالرحمه بالا رفتهاي و نه نَمِره را شناختهاي و نه دعا كردهاي و نه كنار نَمِرات ايستادهاي!
آنگاه پرسيد: آيا از ميانِ دو نشانه حدّ عرفات داراي دو نشانه بوده است همچنين حدّ حرم دو علامت داشته كه ميان اين دو، عرفه نام داشته است، عبور كردي و پيش از گذشتنِ از آنجا، دو ركعت نماز گزاردي؟ و به مزدلفه نام ديگري براي مشعر الحرام رفتي و از آنجا سنگريزه جمع كردي؟ و از مشعر الحرام گذشتي؟ ـ آري. ـ وقتي دو ركعت نماز خواندي، نيّت كردي كه آن نماز، نماز شكرِ شب دهم است، مشكلگشا و آساني آور است؟ ـ نه. ـ هنگامي كه از ميان دو نشانه گذشتي و به چپ و راست منحرف شدي، آيا نيّت كردي كه از دين حق به چپ و راست منحرف نشوي، نه با قلبت، نه با زبانت و نه با [ديگر] اعضايت؟ـ نه.
ـ هنگامي كه به مزدلفه رفتي و از آنجا سنگريزه جمع كردي، آيا نيّت كردي كه هر معصيت و جهل را از خود دور كني و هر علم و عمل صالحي را در خود استوار سازي؟ ـ نه. ـ وقتي كه بر مشعر الحرام گذر كردي، آيا نيّت كردي كه دلت را به بينش اهل تقوا و خوف از خدا بيارايي؟ ـ نه. ـ پس نه از دو كوه عبور كردهاي، نه دو ركعت نماز خواندهاي، نه به مزدلفه رفتهاي، نه از آنجا سنگريزه برداشته اي و نه از مشعر الحرام عبور كردهاي! و همچنين پرسيد: آيا به منا رسيدي و سنگريزه پرتاب كردي؟ و سرت را تراشيدي؟ و قربانيات را سر بريدي؟ و در مسجد خيف نماز گزاردي؟ و به مكّه بازگشته «طواف كوچ» انجام دادي؟ ـ آري. ـ وقتي به منا رسيدي و رمي جمرات كردي، آيا احساس كردي كه به خواستهات رسيدهاي و خداوند همه حاجتهايت را برآورده است؟ ـ نه.
ـ وقتي سنگريزه به جمرات زدي، آيا نيّت كردي كه دشمنت ابليس را سنگ باران كرده و با تمامي حج گرانبهايت، او را به خشم آوردهاي؟ ـ نه. ـ وقتي سرت را تراشيدي، آيا نيّت كردي كه از آلودگيها و از تبعات مردم پاك شدي و از گناهانت بيرون آمدي، همچون روزي كه از مادر زاده شدي؟ ـ نه. ـ وقتي در مسجد خيف نماز خواندي، نيّت كردي كه جز از خداي متعال و گناهت نترسي و جز به رحمت خدا اميدوار نباشي؟ ـ نه. ـ آنگاه كه قربانيات را سربريدي، آيا نيّت كردي كه گلوي طَمَع را با حقيقتِ ورع و پرهيزگاري ببري و از ابراهيم عليه السلام، كه فرزندش و ميوه دلش و گُل خوشبوي قلبش را به قربانگاه آورد و آن را سنّتي براي آيندگان و وسيلهاي براي تقرّب به خداوند براي نسلهاي بعد قرار داد، پيروي كني؟ ـ نه. ـ چون به مكّه بازگشتي و «طواف كوچ» كردي، آيا نيّت كردي كه از رحمت خدا كوچ كرده، به طاعت او بازگردي و به مودّت او چنگ زدي و واجبات الهي را ادا كردي و به قرب خدا رسيدي؟ ـ نه. ـ پس نه به منا رسيدهاي، نه سنگريزه پرتاب كرده اي، نه سرت را تراشيدهاي، نه اعمال حجّ خود را انجام دادهاي، نه در مسجد خيف نماز خواندهاي، نه «طوافِ كوچ» بجا آوردهاي و نه به قرب خدا رسيدهاي! برگرد! زيرا تو حجّ بجا نياوردهاي! شبلي به خاطر كوتاهيها كه در حجّش داشت گريست و گريست و همواره ميآموخت، تا آنكه سال بعد با معرفت و يقين حج گزارد. (مستدرك الوسائل، ج10، ص166، ح11770)