اندیشه زائر حج، شوق پیوستن
حج، شوق پیوستن تبیین عارفانه و زیبای مرحوم فیض کاشانی از مناسک حج خواندنی است. وی در کتاب شریف المحجة البیضاء مینویسد: «بدان که سرآغاز حج، فهم است، یعنی درک و شناخت جایگاه حج در آیین. سپس شوق و عشق به حج است. پس از آن عزم و تصمیم برآن. آنگاه، گسستن رشت
حج، شوق پيوستن
تبيين عارفانه و زيباي مرحوم فيض كاشاني از مناسك حج خواندني است. وي در كتاب شريف المحجة البيضاء مينويسد: «بدان كه سرآغاز حج، فهم است، يعني درك و شناخت جايگاه حج در آيين. سپس شوق و عشق به حج است. پس از آن عزم و تصميم برآن. آنگاه، گسستن رشتههاي وابستگي، سپس خريدن جامه احرام و تهيه رهتوشه، آنگاه، عزم سفر و پيمودن راه و احرام از ميقات و لبّيك گفتن و ورود به مكّه و انجام مناسك. در هر يك از اينها پندي و درسي و عبرتي است، براي آنانكه ارادهاي صادق و بصيرتي عميق و قلبي پندپذير داشته باشند، نيز رموز و اشاراتي كه هوشياران به آن پيميبرند.
براي رسيدن به خدا، راهي جز وارستگي از شهوات و ترك لذتها (مگر در حدّ نياز) و خدايي شدن در همه حركات و سكنات، نيست. راهبان و ديرنشينان امّتهاي پيشين نيز، به همين سبب از مردم بريده، به قلّه كوهها و درون غارها و ديرها و صومعهها پناه ميبردند و براي انس با خدا، از غير خدا جدا ميشدند و به اميد لذّتهاي اخروي، خواستههاي دنيوي را كنار ميگذاشتند. چون آن رسم و آيين خداجويي سست شد و مردم دنيازده شدند، خداي متعال، پيامبرش حضرت محمد(ص) را برانگيخت تا راه آخرت و روش پيامبران را زنده و احيا كند.
پيروان آيينها از آن حضرت، رهبانيت را پرسيدند. فرمود: در آيين من، بجاي هر شرافت و كرامتي، جهاد و تكبير جايگزين شده است، يعني حج. خدا بر اين امّت، منت نهاد كه حج را رهبانيت آن قرار داد و بيت العتيق را نيز شرافت داد و آن را خانه خود و مقصد عبادات معيّن نمود و پيرامون آن را حرم گردانيد.
عرفات را، همچون آستانه وسيعي براي خانه خويش قرار داد و اين مكان و حريم را چنان محترم ساخت كه صيد كردن و گياه چيدن در منطقه حرم را ممنوع كرد و از همه خواست تا از هر راه دور و درازي و شكاف و دره و دشت و بياباني، آهنگ آن خانه كنند «مِنْ كُلِّ فَجٍّ عميق»، با چهرهاي غبار آلود، گرد سفر بر سر و روي و ذكر خدا بر لب و در دل، با خضوعي فراوان براي پروردگار.
چنين خواست، تا اين حالت، بندگي و تسليم آنان را بهتر برساند. از اين روي، حاجيان را به تكاليفي موظّف نمود كه نه با آنها مأنوس بودند و نه به معناي آن حركات، آشنايي داشتند، همچون رمي جمرات وسعي صفا و مروه. ايـن اعمال، بندگي و عبوديّت انسان را نشـان ميدهـد، چرا كه حكمت اينگونه كـارها براي حاجي چنـدان روشن نيست، ولـي مطيع فرمان است و در برابر تكليف، متواضع! و انگيزه عمل، تنها اطاعت از امر است. در اين عملها، جاي عقل و فلسفه بافي نيست، بلكه جاي دل است و تبعيّت و انقياد... مقتضاي بندگي، تعبد و تسليم است.
حال كه چنين است، ميتوان فلسفه اعمال حج را چنين فهم كرد كه احياي روح تسليم و بندگي است، اما از طريق اعمال و مناسكي كه در حج، واجب است. همين مقدار، در فهم جايگاه حج، كافي است. شوق، برخاسته از فهم است. آنكه دريابد كه خانه، خانه خداست و آهنگ زيارت خانه خدا كند، خدا را قصد كرده است، ميكوشد كه اين ديدار، تباه نشود و به هدف زيارت برسد. هدف، همان نظر به وجه الله است و توفيق زيارت يار.
شوق ديدار خدا، علاقه به اسباب اين ديدار را پديد ميآورد. به علاوه، عشق، سبب ميشود كه عاشق، به هرچه كه به محبوبش انتساب داشته باشد علاقهمند گردد. كعبه، خانه خداست. همين كافي است كه انسان را مشتاق اين زيارت كند، تا چه رسد كه حج خانه خدا، آن همه پاداش و ثواب داشته باشد! مخفي مباد كه نظر به وجه الله نيز، نگاه با چشم سر نيست، بلكه معناي والايي دارد كه تنها فرزانگان دانا آن را ميشناسند.
حاجي، با آهنگ حج، تصميم بر دوري از خانه و خاندان ميگيرد، از شهوات و لذّات، هجرت ميكند و روي به سوي زيارت خانه خدا ميآورد. پس سزاست كه در دل و جان خويش، ارزش خانه و صاحب خانه را بداني و از كاري مهمّ كه در پيش داري آگاه باشي. بداني، آنكه هدف بزرگي را دنبال ميكند، بايد خويش را به خطرها بيفكند. زائر، بايد نيّت خود را، براي خدا خالص سازد، خويشتن را از شائبههاي ريا و سُمعه دور دارد و بداند كه تنها آن مقدار از عملش پذيرفته است كه خالص باشد. زشتترين چيز آن است كه كسي به حريم و دربار سلطان و حاكمي رود، ولي نيّتش، كس ديگر و چيز ديگر باشد. پس زائر، بايد تصميم و آهنگ خويش را با اخلاص تصحيح كند و پاداش معنوي را به نقد دنيوي نيالايد.