جامه خراسانی بر قامت
کعبه

میقات حج سال دوم شماره پنجم پاییز 1372 جامه خراسانی بر قامت کعبه ( آصف فکرت ) بنیاد پژوهشهای اسلامی در این سطور یادی از یک رخداد مهمّ تاریخی سده نهم ؛ یعنی ماجرای پوشانیدن نخستین جامه کعبه به دست خراسانیان می شود . این کار به همّت شاهرخ فرزند ا

ميقات حج سال دوم شماره پنجم پاييز 1372

جامه خراساني بر قامت
كعبه

( آصف فكرت )

بنياد پژوهشهاي اسلامي

در اين سطور يادي از
يك رخداد مهمّ تاريخي سده نهم ؛ يعني ماجراي پوشانيدن نخستين جامه كعبه به دست
خراسانيان مي شود . اين كار به همّت شاهرخ فرزند امير تيمور گوركان صورت گرفت و
چنانكه خواهيم ديد وي چندين سال از دوران طولاني سلطنت خويش را صرف مجاهدت در
برآورده شدن اين مأمول كرد ، و براي همين كار چندين هيئت حسن نيت به ديار مصر
فرستاد ، و مبالغ هنگفتي صرف اين راه كرد تا سرانجام توفيق اين كار را يافت ، وگرنه
تا آن روزگار اين افتخار منحصر به مردمان عرب بود و ديگر مسلمانان از آن محروم
بودند .

تاريخچه پوشش كعبه از
روزگار جاهليت تا عهد خلفا موضوعي است كه مورد تحقيق مورّخان و محققان قرار گرفته و
با مراجعه به منابع و مآخذ مربوط ، به آساني

مي توان به اطلاعات پيرامون آن موضوع دست يافت ، و ما
در اين مقال قصد تفصيل موضوع را نداريم و با مروري كوتاه و مختصر به آن
مي نگريم .

قلقشندي ، صاحب صبح
الاعشي به نقل از اخبار مكّه تأليف ازرقي نقل مي كند كه اسعد حميري ( تبّع ) نخستين كسي بود كه ( در روزگار جاهليّت ) كعبه را جامه پوشانيد .

جامه كعبه در روزگار جاهليّت :

در روزگار جاهليّت
كعبه را با پارچه هاي رنگارنگ و گوناگون مي پوشانيدند . در آن روزگار جامه
كعبه به صورت گروهي و تعاوني و همكاري قبايل مختلف تهيّه مي گرديد . تا آنكه
بازرگاني به نام ابوربيعه عبداللّه بن عمروبن مخزوم كه با بازرگاني به يمن رفت
و آمد داشت پيشنهاد كرد كه يك سال او جامه كعبه را تهيّه كند و بپوشاند و يك سال
همه قريش . و تا ابوربيعه زنده بود ، اين قرار هم به قوّت خويش باقي بود . مدتي نيز
كعبه را با نطع ( پوشش چرمينه ) مي پوشانيدند .

در روزگار صدر اسلام :

در روزگار پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) كعبه را با پارچه هاي يمني پوشانيدند ، و خلفاي راشدين نيز همين شيوه را
پيروي كردند . رنگ پوشش در آن روزگار سفيد و يا قرمز بود . چون نوبت به خلفاي
بني عبّاس رسيد ، آنان رنگ سياه را شعار رسمي خويش قرار دادند و جامه كعبه هم
سياه گشت .

هنگامي كه ملوك مصر
بر حجاز استيلا يافتند پوشانيدن جامه كعبه را در انحصار خويش در آوردند . اين انحصار
تا سده نهم هجري ادامه يافت .

رخدادي كه در اين
مقاله به بررسي آن خواهيم پرداخت ، در نيمه اوّل سده نهم هجري ، در روزگار پادشاهان
مملوك مصر ـ الملك الاشرف تا الملك الظاهرـ و فرمانرواي خراسان يا به قول مورّخان
عرب ملك شرق شاهرخ ميرزا ( د850 ق ) فرزند امير تيمور گوركان اتّفاق افتاده
است .

بلند پروازي هماي همّت شاهرخ :

شاهرخ كه پس از
درگذشت امير تيمور در 807 ق در خراسان بزرگ به سلطنت رسيد ، هرات را پايتخت خويش
قرار داد . دوره او به راستي يكي از ادوار درخشان علم و

هنر و آبادي اين سرزمين است . شاهرخ از اوايل رسيدن به قدرت
آرزوي پوشانيدن جامه كعبه را در سر مي پرورانيد ، آرزويي كه تا آن روزگاران
تنها فرمانروايان عرب حق داشتند ، داشته باشند ، نه عجميان .

شاهرخ مي خواست
با رسيدن به اين آرزوي بزرگ هم يك افتخار معنوي و بي نظير را كسب كند و هم با
سنّت شكني و ابطال سلطه تبعيض گرايانه مماليك مصر ، مقام و افتخار عمده
بين المللي را به دست آورد . به قول عبدالرزاق سمرقندي ، صاحب مطلع السعدين ،
هميشه هماي همّت بلند پرواز در هواي آن طيران مي نمود كه جامه براي
بيت الله الحرام ، از روي نياز ارسال نمايد و اين معني بي اجازه سلطان مصر
صورت نمي بست .

نخستين كوشش :

شاهرخ كوشش پيگير
خويش را از سال 833 ق آغاز كرد . مورّخان مصر مي نگارند كه در 24محرّم 833ق
فرستاده شاهرخ ملك شرق ( خراسان ) به قاهره وارد شد . و نامه ملك شرق را به عنوان
الملك الاشرف آورد . در اين نامه 3 مطلب مهم ذكر شده بود :

كتابهاي ابن حجر و مقريزي :

نخست از پادشاه مصر 2 عنوان كتاب خواسته شده بود :

1 ـ شرح بخارياز شهاب الدين احمدبن حجر عسقلاني .

2 ـ تاريخ السلوك لدول الملوك ، از تقي
الدين احمدبن علي مقريزي .

اين مطلب توجه و
اطلاع حلقه هاي علمي هرات را به اكتشافات جديد در جهان دانش آن روز
مي رساند .

مطلب دوّم : در نامه
يادشده بود كه شاهرخ ميرزا نذر كرده است كه براي كعبه جامه اي تهيه كرده و
بفرستد . و مطلب سوم : آنكه شاهرخ پيشنهاد كرده بود تا آب چشمه به شهر مكه جاري
سازد .

گويا او
مي خواسته است از تجارب آبياري به وسيله قنوات و كاريزها كه در خراسان معمول
بوده در آبياري شهر مكّه استفاده به عمل آيد .

ابن تغري بردي مؤلف
النجوم الزهراة مي نگارد كه هيچيك از تقاضاهاي ملك

شرق مورد پذيرش پادشاه مصر قرار نگرفت ، امّا ابن اياس
مؤلف بدايع الزهور مي نويسد كه سلطان شرح بخاري و تاريخ مقريزي را براي شاهرخ
فرستاد ، امّا از پذيرفتن درخواست شاهرخ در ارسال جامه كعبه و جاري ساختن آب چشمه به
مكّه خودداري كرد . ملك اشرف به شاهرخ نوشت كه اوقافي براي پوشش كعبه هست ، كه نيازي
به هيچ يك از شاهان در اين مورد نيست ، و در باب چشمه نوشت كه در مكّه چاهها و
چشمه ها بسيار است و نيازي به ساختن چشمه جديد نيست ( ظاهراً او در مورد قنات و
كاريز معلوماتي نداشته و آن را هم مانند چاهها و چشمه هاي معمولي
مي پنداشته است ) .

ابن حجر هم
مي نويسد كه 3
مجلّد
فتح الباري بشرح البخاري را براي ملك شرق تهيّه كرده است .

خشم و تهديد :

خودداري حاكم مصر از
موافقت با تقاضاي شاهرخ وي را خشمگين ساخت و فرستاده ديگري به نام هاشم شريف به
قاهره فرستاد ، كه حامل نامه تهديدآميزي به عنوان ملك مصر بود . هاشم شريف در 24رمضان
المبارك همان سال به قاهره رسيد . نامه شاهرخ بسمله و مهر نداشت كه بيانگر خشم
فراوان ملك شرق ( پادشاه خراسان ) بود . در افتتاح نامه نوشته شده بود :
الم تركيف فعل ربّك باصحاب الفيل . . . . شاهرخ القاب معمول و رسمي حاكم مصر را در اين نامه ننوشته و او را سخت مورد تهديد
قرار داده بود . و به قول مقريزي تندرآسا و صاعقهوار خروشيده و درخشيده بود . در عين
حال تحفه اي هم به حاكم مصر فرستاده بود كه مؤلف بدايع الزهور از آن به عنوان
هديه فشرويه ياد كرده است .

الملك الاشرف تسليم
نشد و نامه درشت شاهرخ را همچنان با كلمات درشت جواب گفت و به قول ابن اياس : من دقّ
الباب سمع الجواب . نامه هاي عتاب آميز شاهرخ مكرر گرديد ولي بي نتيجه
ماند . ابن تغري بردي كه به روشني رنگ نژادپرستي از نوشته هاي او نمايان است ،
در مورد لجاجت الملك الاشرف و رد تقاضاي شاهرخ مي نويسد كه ثبات و
ايستادگي اشرف در برابر خواسته هاي شاهرخ ، پس از فتح قبرس ، مهمترين اقدامي بود
كه وي در طول سالهاي سلطنت خويش انجام داد .

او مي نگارد كه
الملك الاشرف با در دست گرفتن انحصار امتياز پوشانيدن جامه كعبه حرمت مصر و حرمت
حكام مصر را تا قيامت حفظ كرد . امّا از مطالبي كه در ديگر

تواريخ مصر در اين باب درج است برمي آيد كه نوشته ابن
تغري بردي گزاف و چاپلوسي به حاكم مصر بوده ؛ زيرا در نامه بعدي كه شاهرخ به اشرف
فرستاد از وصول هداياي او اطمينان داده شده است .

فرستاده جديد ـ داماد سيد شريف گرگاني :

فرستاده ديگري كه در 27محرم 838 به قاهره رسيد و با آوردن هدايا و نامه تقاضاي شاهرخ را تجديد كرد ،
تاج الدين علي بن عبداللّه شريف نام داشت كه به روايت ابن حجر كه او را
ديده است ، داماد سيد شريف گرگاني بود . در اين نامه هم شاهرخ نوشته بود كه نذر كرده
است تا براي كعبه جامه اي بفرستد تا آن را از داخل خانه كعبه بياويزند . و
خواسته بود كه الملك الاشرف نماينده اي براي تحويل گرفتن جامه به هرات
بفرستد .

الملك الاشرف
قاضيان چهار مذهب را در مجلسي فراخواند و تقاضاي ملك شرق را با آنان در ميان نهاد و
خواست تا در آن مورد فتوا بدهند . قاضي القضات بدرالدين حنفي جواب داد كه : اين
نذر منعقد نمي گردد .

ابن حجر قضات اربعه
را به باد انتقاد گرفته و از جوابهاي نامربوط آنان ياد مي كند . او
مي نويسد كه بعضي از قاضيان بدون آنكه از آنان پرسشي شده باشد خود هم سؤال و
هم جواب را نوشته بودند . برخي نوشته بودند كه چون اين عمل تعطيل وقف مي كند ،
جايز نيست . يكي نوشته بود كه چون با اين عمل بر سلطان مصر تحكّم صورت مي گيرد ،
جايز نيست . امّا سلطان خود عذر آورد كه مبادا با اين كار راه پوشانيدن جامه كعبه
براي شاهان ديگر باز گردد . ابن حجر مي نويسد كه من هم در واقع همان جواب سلطان
را عذر آوردم كه با موافقت به اين عمل ، رخنه و راهي براي ديگران باز خواهد
شد .

شريف تاج الدين را
هنگام بازگشت به خراسان ، اقطوه موساوي مؤيّدي مهماندار همراهي مي كرد كه نامه
جوابيه سلطان را به عنوان شاهرخ با خود داشت .

امتياز منحصر به شاهان مصر است :

اشرف نوشته بود كه
جامه كعبه را پيوسته ملوك مصر تهيه مي كنند و هزينه آن از محلّ اوقافي كه براي
همين كار موجود است فراهم مي گردد . سلطان به شاهرخ مشورت داده بود كه اگر
مي خواهد به نذر خويش وفاكند ، جامه كعبه را كه ساخته ، بفروشد و بهاي آن را به
فقيران مكّه صدقه دهد كه ثواب آن بيشتر است و سود آن به شمار بيشتري از

مردمان خواهد رسيد .

در 4 شوّال نامه
تهديد آميزي از شاهرخ به قاهره رسيد كه در آن از گرفتن حقّ الورود از بازرگان
در بندر انتقاد شده و مشعر بر حركت شاهرخ ميرزا به جانب قدس بود .

فرستاده سلطان مصرـ
اقطوه ـ در 28جمادي الثاني 839 به قاهره بازگشت و فرداي آن روز شيخ صفا فرستاده
شاهرخ به قاهره رسيد كه نامه ديگري از شاهرخ آورد .

رسول را كتك زدند و در آب سرد غوطه دادند :

الملك الاشرف شيخ صفا
را در اصطبل سلطاني به حضور پذيرفت . شيخ با صداي بلند نامه شاهرخ را مي خواند
و ملك اشرف آن را مي شنيد . شاهرخ در اين نامه سلطان را نايب خويش خوانده و
دستور داده بود كه خطبه و سكّه را به نام او كند . چون قرائت نامه به اينجا رسيد ،
شيخ صفا خلعتي را كه از خراسان آورده بود ، نزديك برد تا سلطان آن را بپوشد . با اين
خلعت تاجي هم براي اشرف فرستاده بودند .

الملك الاشرف شكيبايي
از كف داد و دستور داد تا خلعت را دريدند و فرستاده نگونبخت را به سختي كتك زدند و
با آنكه روزي سرد بود ، شيخ صفاي هروي بيچاره را در بركه اصطبل غوطه دادند ، چنانكه
به سرحد مرگ رسيد و كس را جرأت شفاعت نبود . ابن تغري بردي مي نگارد كه هرگز تا
آن روز سلطان را به آن اندازه خشمگين نديده بوده است . پس سلطان شيخ صفا را به حضور
فراخواند و پاسخهايي درشت به او سپرد تا به فرستنده خويش باز گويد . از جمله گفت كه
شاهرخ مرا به نيابت خويش در مصر مي گمارد ، ولي من او را به شحنگي كوچكترين
روستاي قلمرو خويش نخواهم پذيرفت . پس دستور داد كه فرستاده شاهرخ و همراهان او را
به راه دريا از مصر بيرون كردند . آنان به مكه رفتند و تا موسم حج صبر كردند و حج
گزاردند و باز گشتند .

ابن تغري بردي زدن
فرستاده شاهرخ و دريدن نامه او را ستوده و اين كار را از خوبترين و بزرگترين كارهاي
الملك الاشرف در طول سلطنتش مي شمارد . امّا اشرف پس از اين واقعه بسيار نزيست
و پس از مرگ او در 841
ق
فرزندش الملك العزيز مدتي كوتاه سلطنت و خلع گرديد و الملك الظاهر بر تخت
پادشاهي مصر نشست .

خواب ميرآخور به حقيقت پيوست

الملك الظاهر در 12جمادي الآخر 843 فرستاده شاهرخ را كه از هرات آمده بود به حضور پذيرفت مورّخان خراساني از جمله
عبدالرزاق و خواند مير مي نويسند : چقماق بيگ ـ كه همين الملك الظاهر باشد
ـ در روزگار الملك الاشرف منصب ميرآخوري داشت . شبي در خواب ديد كه شاهرخ او را
برداشته برتخت شاهي نشانيد . به همين سبب چون به سلطنت رسيد ، جيجكتوقا را كه از
اميران خاص او بود ، به رسالت نزد شاهرخ به هرات فرستاد . جيجكتوقا در 843ق به هرات
رسيد و به دستبوسي شاهرخ توفيق يافت .

استقبال شاهانه از فرستاده مصري

شاهرخ احوال الملك
الظاهر را از رسول پرسيد و براي او جايي در دست راست تعيين گرديد . در آن روز ضيافتي
بزرگ ترتيب دادند و بيشتر ظروف آن ضيافت از زر سرخ گوهر نشان بود . اميران و
شاهزادگان نيز هريك او را ضيافتي جداگانه دادند و هدايايي گرانبها به او
بخشيدند .

دانشمندان مصر از خراسان كتاب مي خواهند :

اين بار دانشمندان
مصري از خراسانيان كتاب خواسته بودند . جيجكتوقا به عرض رسانيد كه سلطان چقماق ( = الملك الظاهر ) پنج كتاب معتبر از كتابخانه هرات خواسته است :

1 ـ تأويلات اهل سنّت و جماعت ، از شيخ
ابومنصور ماتريدي ، 2 ـ
تفسير كبير علاّمه رازي ، 3 ـ شرح تلخيص
جامع
خواجه مسعود بخاري ، 4 ـ شرح كشّافمولانا علاءالدين پهلوان ، 5 ـ روضه در مذهب شافعي .

به روايت خواند مير
با آنكه كتابها در كتابخانه هرات موجود بود ، دستور داده شد كه پنج كتاب را جديداً
به خطّ خوش نوشتند و جدول كشيدند و به جيجكتوقا تسليم كردند . جيجكتوقا پس از دريافت 50 هزار دينار با هداياي گرانبها عازم مصر شد . پنجاه نوكر او نيز افزون بر اسب و
جامه هريك هزار دينار انعام دريافت داشتند . و شاهرخ به حكّام اصفهان ، شيراز ، يزد و
كاشان نيز دستور داد كه از فرستادگان پذيرايي كنند و به آنان انعام
بدهند .

فرستاده اي كه در راه درگذشت :

مولانا حسام الدين
مباركشاه پروانچي از دانشمندان هرات با فرستاده سلطان عازم مصر گرديد ولي به قاهره
نارسيده در گذشت ( 13ربيع الآخر 844 ) و فرزندش خواجه كلان ( يا خواجه كلال ) هديه و
نامه شاهرخ را به قاهره رسانيد .

پايتخت مصر را به افتخار فرستادگان خراسان آذين
بستند :

خواجه كلال و همراهان
او در 26ربيع الثاني 844 به قاهره رسيدند . شهر قاهره را به افتخار آنان آذين
بسته بودند . فرزند سلطان مصر با گروهي از اميران به استقبال بيرون شد . ابن تغري بردي و مقريزي روز ورود سفيران را در قاهره روزي ديدني ( يوماً
مشهوداً ) وصف مي كنند و مي نويسند كه چنان ترتيباتي تا آن روز در قاهره
سابقه نداشته است . شاهرخ با نامه خويش هدايايي شامل 100نگين فيروزه ، 81تخته حرير ،
تعدادي جامه و پوستين و مشك ، سي شتر بختي خراساني و چيزهاي ديگر فرستاده بود . خراسانيان هم هدايايي گرانبها دريافت كردند ، اما خواجه كلال هم در گذشت و پدر و پسر
ـ كه به طور امانت به خاك سپرده شده بودند ـ سرانجام در قدس دفن شدند .

به مطلب مي رسد جوياي كام آهسته آهسته :

در 847 سيد محمد
زمزمي ازهرات به مصر رفت و الملك الظاهر موافقت كرد كه شاهرخ جامه كعبه بفرستد و هر
طور كه مي خواهد ، به نذر خويش وفا كند . كار بردن جامه به عهده چندتن از بزرگان
خراسان مانند شيخ محمد مرشدي شيخ الاسلام و شمس الدين محمد ابهري سپرده شد . مورخين مصري مي نويسند كه يكي از همسران تيمورلنگ نيز با اين قافله همراه
بود .

جامه را در يزد ساخته بودند :

جامه كعبه روزگاري
پيش در دارالعباده يزد مرتب ساخته و به هرات برده و در خزانه پايتخت محفوظ
مي داشتند . در اين سال ( 848
ق ) فرستادگان جامه را برداشته آهنگ مصر كردند .

جامه كعبه را در حدود 100تن همراهي مي كردند . چون به شام رسيدند ، امرا و اعيان شام هم مقدم آنان را
گرامي داشتند . و چون در روز 5
شنبه 15شعبان 848وارد مصر شدند جمعي از مقربان و خواص الملك الظاهر به استقبال آنان
شتافتند وآنان را در منزل جمال الدين استاندار در ناحيه بين القصرين فرود
آوردند . فرستادگان در روز 2شنبه 11رمضان 848 به حضور الملك الظاهر سلطان مصر
رسيدند . سلطان به مناسبت ورود آنان محفلي آراسته و دستورات خاصي صادر كرده بود كه
سخاوي و ابن تغري بردي از آن به تفصيل ياد مي كنند .

فرستادگان را غارت كردند :

با آنكه سلطان دستور
داده بود كه آنچه فرستادگان با خود دارند ـ از جمله جامه كعبه را در جايي امن
بگذراند ، اما هنگاميكه فرستادگان پس از ملاقات با سلطان به منزل خويش باز
مي گشتند ، گروهي ـ در حدود 300
تن ـ از مماليك برسر آنان ريخته و هرچه از نفايس و كتب و نگينها و
مشك و طلا و پوستين كه با آنان بود ، به غارت بردند . بر انجام 2تن از اميران مصري ـ
يلخجا ( يل خواجه ؟ ) و ينال علايي دوادار و امير تنبك حاجب الحجاب به فرياد فرستادگان
خراساني رسيدند و آنان را از چنگ مماليك نجات دادند .

پوزشخواهي سلطان از خراسانيان :

به روايت عبدالرزاق
سمرقندي چون سلطان ازاين حادثه آگاه گرديد ، بسيار مضطرب شد و گفت : فتنه انگيزان دوست مرا از من رنجانيدند . وي از خراسانيان معذرت خواست و دستور
داد آنچه از اموال غارت شده به دست آمد به صاحبان آن داده و بيش از آنچه به غارت
رفته بود به آنان بخشيدند .

مجازات غارتگران

مماليك غارتگر مجازات
شدند و حقوق و ارزاق گروهي از آنان قطع شد و گروهي را به زنجير بسته در شهر
گردانيدند و ندا در دادند كه اين جزاي كسي است كه حجاج بيت الله را غارت
كند .

سلطان مصر فرستادگان خراساني را با حاجيان مصري به مكّه فرستاد و
آنان در روز عيد قربان جامه را از داخل خانه كعبه آويختند و پس از انجام مراسم حج ،
به هرات بازگشتند و گزارش سفر پرماجراي خويش را به شاهرخ بيان داشتند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مـآخذ مقـاله

ـ ابن اياس حنفي ، محمدبن احمد ، بدايع الزهور في وقايع الدهور ، ج 2 ، ص 245 ـ 244 .

ـ ابن تغري بردي يوسف ، النجوم
الزهراة في ملوك مصر و القاهرة ،
ج 14 ، ص 77 ، 266 ـ 265 و ج 15 ، ص 366 ـ 364 .

ـ ابن حجر عسقلاني ، احمدبن علي ، انباءالغمر بابناء العمر ، بيروت ، 1406 ق ، ج 8 ، ص 49 ، 330 ـ 329 .

ـ خواندمير ، غياث الدين محمد ، حبيب السير ، تهران ، ج 3 ، ص 633 ـ 626 .

ـ سخاوي ، محمدبن عبدالرحمان ، التبر المسبوك في ذيل السلوك ، قاهره .

ـ عبدالرزاق سمرقندي ، مطلع
اليفسدين و مجمع البحرين ،
خطي .

ـ قلقشندي ، احمدبن علي ، صبح
الاعشي في صناعة الانشاء
بيروت 1407 ق .

ـ مقريزي تقي الدين احمد السلوك لمعرفة دول الملوك ، قاهره ، صفحات
متعدد .


| شناسه مطلب: 82784