بخش 9
1 - حج و شاعران قرن ششم
139 |
ميقات حج - سال پنجم - شماره هجدهم - زمستان 1375
حج در آيينه ادب فارسي
140 |
حج و شاعران قرن ششم ـ 2
خليل الله يزداني
17 ـ جمال الدّين عبدالرزّاق اصفهاني ( متوفّاي سال 588 ) شاعري آزاده بود . او در مقابل قدرتهاي زمان مي ايستاد ؛ از جمله در مقابل مجير الدين بيلقاني ، كه ـ از طرف اتابكان آذربايجان ـ حاكم اصفهان بوده و از مردم اصفهان مذمّت نموده بود ، به شدّت ايستاد و او را به عذرخواهي واداشت . اين شاعر آزاده در سال 588 هـ . ق . درگذشته است .
وي چند قصيده زيبا در مورد حج سروده و كم و بيش به فلسفه حج اشاراتي كرده است ؛ از جمله در قصيده اي كه در مدح معين الدّين حسين ، هنگام اداي حج سروده ، مي توان نظر شاعر را در اين رابطه ديد .
شاعر مي گويد : كساني كه عزم حج مي كنند ، بايد خطرات را بپذيرند ، از آتش كشنده و مار گزنده ترس و وحشتي نداشته باشند . از بلاها و حتي مرگ نترسند . تمام مرادها و خواسته هاي مادّي خود را زير پا بگذارند . فكر خودخواهي و شهرت طلبي را از سر بدر كنند . رنج سفر و دوري از زن و فرزند را برخود هموار كنند . از منصب و مقام و بزرگي دل بكنند و بنده محض خدا شوند . در مقابل هيچ مشكلي لب به شكوه نگشايند و ديگر درباره شهر و ديار و خانواده خود سخني نگويند و خلاصه اين كه از همه چيز چشم بدوزند و به اميد رسيدن به كعبه تمام سختيها را تحمّل كنند ؛ زيرا :
141 |
. . . مقبلان را چو وحي باشد راي * * * همه انديشه استوار كنند
پس برهنه شوند چون شمشير * * * تا كه با نفس كارزار كنند
جان روحانيان قدسي را * * * وقت لبّيك شرمسار كنند
چيست رمي الجمارنزد خرد * * * نفس امّاره سنگسار كنند
چون به موقف رسند از پس شوط * * * سنگ آن راه اشكبار كنند . . .
چون عروس حرم كند جلوه * * * جان شيرين برو نثار كنند . . .
وز پي بوس خال رخسارش * * * سرفشانند و جان نثار كنند . . .
حبشي صورتي كه سلطانان * * * دست بوسش هزار بار كنند . . .
روشنان فلك براي شرف * * * كحل اغبر از آن غبار كنند
حور خلخال ناقه حجّاج * * * بهر تشريف گوشوار كنند . . .
تا همي كعبه رابه هر دو جهان * * * مأمن هر گناهكار كنند .
حرم كعبه باد كعبه خلق * * * تاكش از كعبه يادگار كنند ( 1 )
* * *
شاعر در مدح محمّد قوام الدين قصيده اي در 51 بيت سروده به مطلع :
هزار منّت و شكر خداي عزّوجّل * * * كه سوي صدر خراميد باز صدر اجل . . .
و در ضمن آن گفته :
دو كعبه ديدند امسال حاجيان به عيان * * * نه آن چنان كه دو بيننده ديده احوال
يكي است كعبه حجّاج و عرضه گاه دعا * * * يكي است قبله محتاج و تكيه گاه امل
حريم هر دو ميادين حرمت است و قبول * * * يمين هر دو محلّ ميامن است و قبل . . .
چو گرد كعبه كشيدي تو دايره زطواف * * * كشيده گشت خطي بر همه خطا و زلل
زخطّ و دايره اي كز طواف و سعي كشند * * * صحيفه حسنات تو گشت پر جدول
مثال كعبه و سعي تو مركز و پرگار * * * نشان حلقه و دست تو همچو گوي انگل . . . ( 2 )
ركن الدّين صاعد از سفر حج بازگشته و جمال الدّين عبد الرزّاق قصيده اي در پنجاه و چهار بيت در اين مورد سروده است ، با مطلع :
اي زده لبيكّ شوق از غايت صدق و صفا * * * بسته احرام وفا در عالم خوف ورجا . . .
و در آن ، با تعقيب مسير حركت رفت و برگشت ممدوح ، اعمال او را ستوده و مقدم او را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ديوان كامل استاد جمال الدّين محمّد بن عبدالرّزاق اصفهاني ، تصحيح ، حسن وحيد دستگردي ، چاپ دوم 1362 كتابخانه سنايي صص 143 ـ 141
2 ـ همان صص 230 ـ 229
142 |
در هر نقطه ، منبع خير و بركت شمرده است و به درگذشت فرزند او اشاره كرده است .
اي چو ابراهيم آزر كرده فرزندي فدا * * * وي چو ابراهيم ادهم كرده ملكي را رها . . .
عشق بيت الله تو را از خويشتن اندر ربود * * * همچو عشق شمع كز خود مي بردپروانه را . . .
تو مجّرد گشته از جمله علايق مردوار * * * اندرآن موقف كه هركس مي شدازجامه جدا
صوفيانه گفته ترك دوخته و اندوخته * * * گشته از جامه برهنه همچو تيغ اندر وغا . . .
كعبه خود داند كجز تو هيچ حاكم در عمل * * * گرد او هرگز نگشت الاّ در ايّام بلا . . . ( 1 )
با نقل ابياتي چند از قصيده سي و هشت بيتي و تحليل قصيده ، كه در تهنيت حج سروده ، بررسي حج در شعر جمال الدّين عبدالّرزّاق را به پايان مي بريم :
اي مُحرمِ خانه محّرم * * * وي مَحرم كعبه معظّم . . .
چون بهر اداي اين فريضه * * * شد پاي تو در ركاب محكم
بربسته ميان براي سختي * * * واسباب طرب شكسته بر هم
توفيق تو را رفيق و همراه * * * جبريل تو را نديم و همدم
18 ـ افضل الدّين بديل علي نجّار شرواني ( متوفّاي سال 595 هـ . ق . ) از شعراي بزرگ قرن ششم است . خاقاني شرواني بيش از همه شاعراني كه در اين رساله مورد تحقيق و بررسي قرار گرفته اند درباره حج سخن گفته است ، مثنوي « تحفة العراقين » خاقاني را مي توان جزو سفرنامه هاي حج منظور كرد . شاعر در تحفة العراقين علاوه بر مواردي كه به صورت پراكنده ؛ همانند ديگران از كعبه و زمزم و صفا و مروه و . . . به صورت تشبيه و استعاره و . . . براي مدح ممدوحين خود سود جسته ، از همان لحظه كه قدم به باديه حجاز گذاشته به توصيف آن مشغول شده و گفته است :
در عرصه باديه نهي روي * * * نه باديه بل رياض خود روي . . .
چون وادي ايمن از كرامت * * * همشيره وادي قيامت
زانديشه مرد هيأت انديش * * * اندازه عرض و طول او بيش
از نور هزار حلّه بروي * * * وز حور هزار جلوه دروي . . . ( 2 )
بيابانهاي خشك و بي آب و علف و لم يزرع و انباشته از مار و سوسمار و پوشيده از خار مغيلان ، در نظر يك عاشق دلباخته و شيفته ديدار با دلدار ، چگونه جلوه گري كرده است ، بياباني را كه قدم به قدم دزدان در كمينند و قوافل را غارت مي كنند وادي ايمنش ناميده ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان ص234
2 ـ مثنوي تحفة العراقين ، حكيم اجل خاقاني شرواني ، به اهتمام يحيي قريب ، چاپ دوم 1357 شركت سهامي كتابهاي جيبي ، صص 116 ـ 115
143 |
شنهاي روان بيابانهاي خشك در نظر شاعر ما همچون حوران بهشتي جلوه گري مي كنند !
خاقاني آنگاه كه قدم به بطحا مي گذارد و شتران حاج را مي بيند و صداي زنگ آنها را مي شنود ، به توصيف مي پردازد و سخنش يادآور قصيده داغگاه فرخي سيستاني است . صداي زنگ شتران حاج در گوش خاقاني خوش آيند است كه آنها را به صداهاي آسماني تشبيه كرده و از آن هم برتر شمرده است .
برخوان فلك صلا شنيدن * * * از رضوان مرحباشنيدن
الحان زبور در مزامير * * * يا حيّ مؤذنان به شبگير . . .
آواز خروس در شب هَجر * * * دستان تبيره زن گه فجر
اين جمله خوش است ليك درسر * * * آواز دراي ناقه خوشتر ( 1 )
رهروان بيت الله وقتي به ميقات مي رسند براي عمره تمتّع احرام مي بندند
آيي به حواله گاه احرام * * * ميقاتگه خواص اسلام
خاقاني قصد آن ندارد كه مناسك حج را به ديگران بياموزد و مي گويد :
اعمال مناسك ار نداني * * * از مجتهدانش بازخواني
او به فلسفه احرام توجّه كرده و گفته است احرام دور ريختن تمام آن چيزهايي است كه مايه تمايز است ؛ همه بايد لباس معمولي و رسمي خود را از تن درآورند و لباس يكرنگ و بدون هيچگونه مشخصّه خاص را بپوشند .
افكنده مهان حمايل از بَر * * * بنهاده سران عمامه از سر . . .
از شاخ به ماهِ دي تهي تر * * * امّا زبهار نو بهي تر
عرياني هست زيب مردان * * * عريان تيغ است روز ميدان ( 2 )
شاعر عرفات را به مانند صحراي محشر ديده است كه حج گزاران همچون جنّ و انس در آنجا حاضر شده اند .
خلق دوسراي حاضر آنجا * * * ميعاد و معاد ظاهر آنجا
بيني دو هزار جيش از اين جنس * * * گرد عرفات جنّي و انس
جبل الرّحمه كوهي است ميان عرفات و منا ، گفته اند آدم و حوّا يكديگر را در آنجا يافتند و به هم رسيدند . ارزش و اهميّت اين كوه از نظر سابقه تاريخي بيش از هر كوه ديگري است ، حجّاج در اين محل به دعا و نيايش مي پردازند ؛ خاقاني به اهميّت آن نظر دارد و به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان ص 117
2 ـ همان ص 130
144 |
حوادثي كه در آن اتّفاق افتاده اشاره كرده و گفته است :
پس بر سر كوه رحمت آيي * * * آن قبّه عهد آشنايي
آدم به سرش فراز رفته * * * طاق آمده جفت باز رفته
جودي همه ساله در طوافش * * * العبد نوشته كوه قافش ( 1 )
مشعر الحرام محلّ اجابت دعا است . خاقاني از جمعيّت انبوهي كه در آنجا اجتماع مي كنند و به دعا و نيايش مشغول مي شوند چنين سخن گفته است :
آن جاي اجابت دعاهاست * * * ملجاء انابت از خطاها است . . .
انبه بيني چو روز محشر * * * از معشر جنّ و انس مشعر
و از آنجا به سوي منا و محلّ رمي جمرات حركت مي كنند و شيطان را سنگباران مي كنند .
زانجا سوي جمره دركشي راه * * * از شعله عشق بر كشي آه
مردم همه سنگ بار بيني * * * ديوان همه سنگسار بيني
روح از پي قهر دشمنانش * * * عرّاده نهاده در ميانش
سنگي كه زدستها بجسته * * * پيشاني اهرمن شكسته
هر سنگ در آن مبارك اوطان * * * چون نجم شهاب و رجم شيطان ( 2 )
شاعر پس از شرح رمي جمرات و قرباني و تعريف و توصيف قربانگاه ، به مكّه مي آيد و در تعريف مكّه و امنيّت مكّه سخن مي گويد و به در امان بودن خودِ مكّه از ويراني ، اشاره مي كند :
زآنجا ره مكّه پيش گيري * * * تشريف زمكّه بيش گيري . . .
پاكان كه طريق مكّه پويند * * * بسم الله و بسم مكّه گويند . . .
دانم كه به فرّ كعبه پاك * * * مكّه زحوادث است بي باك
تا كعبه درون اوست ساكن * * * شد ساحت او زساعت ايمن ( 3 )
حجر الاسود و زمزم از متعلّقات كعبه و مكّه است كه بيش از همه ارزش و بُعد تاريخي دارد . خاقاني در توصيف آنها گفته است :
بيني حجرش بلال كردار * * * بيرون سيه و درون پرانوار
آن سنگ زر خلاصه دين * * * بر چهره كعبه خال مشكين . . .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ همان ص124
2 ـ همان ص125
3 ـ همان ص128
145 |
از سنگ سيه چو باز گردي * * * زي زمزم راه در نوردي
زآنجا گذرت به زمزم افتد * * * چشمت به سواد اعظم افتد . . .
با صفوت زمزم مطهّر * * * محتاج طهارت است كوثر ( 1 )
تحفة العراقين خاقاني سفرنامه منظوم است كه شاعر تواناي شروان مشاهدت خود را در سفر حج ، كه با اجازه شروانشاه انجام داده ، سروده است و اشاره كرديم كه حدود سي صفحه كتاب و قريب چهار صد بيت در مورد تعريف و توصيف مكّه و كعبه و اماكن و متعلّقات آنها است . خاقاني از اين كه پوشش كعبه از بافته هاي غير مسلمانان است اظهار تأسف مي كند و مي گويد :
افسوس كه جاي شرمساري است * * * مركوب نه در خور عماري است
دارنده هاشمي شعاري * * * پس جامه روميان چه داري ؟ ! . . .
كرده است حق از صوا بديدت * * * خاقاني را درم خريدت
خاقاني از اين كثيف منزل * * * دارد به تو روي خيمه دل . . .
در اهمّيت كعبه همين بس كه شاعر او را موجب آرامش و قرار عالم و اساس هستي مي شمرد و به اعتقاد ديرينه اي كه محّل كعبه را مادر كره زمين مي دانند ، نظر دارد و مي گويد :
در جمله قرارِ عالم از تواست * * * اجزاي زمين فراهم از تو است
گر نقل كني زمنزل خاك * * * از هم بشود مفاصل خاك
سنگ تو اساس هشت مأوي است * * * چاه تو پناه هفت دريا است . . . ( 2 )
خاقاني در پايان تحفة العراقين سبب و نحوه سرودن اين اشعار را بيان كرده و گفته است كه :
داني كه بدان هدايت آباد * * * توفيق مديحم از چه افتاد . . .
من اين همه گوهر از سر كلك * * * راندم به چهل صباح در سلك ( 3 )
خاقاني علاوه بر تحفة العراقين در ديوان اشعارش نيز قصايد غرّايي در وصف و مدح كعبه و مكّه و مدينه و . . . سروده كه هر يك در جاي خود قابل توجّه و بيانگر نكته خاصّي از ديدگاه خاقاني است . در مورد حج و متعلّقات آن و ارادت قلبي خاقاني و تأثير عميقي كه اين زيارتها بر او گذاشته است ، از آنها كاملا هويدا است .
قصيده اي از او را تحت عنوان « با كورة الأثمار و مذكورة الأسحار » خواصّ مكّه به زر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان ص130
2 ـ همان صص 148 ـ 115
3 ـ تحفة العراقين صص 249 ـ 248
146 |
نوشتند .
در اين قصيده صدو نه بيتي با چهار بار تجديد مطلع در وصف كعبه و مكّه و ديگر متعلّقات آنها سخن گفته و به مناسك حج پرداخته است . خاقاني به شاعر صبح معروف است . او قصيده را با اين مطلع سروده است :
صبح از حمايل فلك آهيخت خنجرش * * * كيمخت كوه اديم شد از خنجر زرش . . .
حاجيان در لباس سفيد احرام قرار مي گيرند و براي انجام اعمال به حركت در مي آيند . خاقاني خورشيد را به خاطر نورانيّت و سفيديش به كسي كه لباس احرام پوشيده تشبيه كرده ، به او جان داده و به حركت واداشته است :
مانا كه محرم عرفات است آفتاب * * * كاحرام را برهنه سرآيد زخاورش
هر سال مُحرمانه رداگيرد آفتاب * * * وز طيلسان مشتري آرند ميزرش
با اين باور كه عيسي مسيح در آسمان چهارم است و خورشيد نيز در آسمان چهارم ، گفته است :
بل قرص آفتاب به صابون زند مسيح * * * كاحرام را عذار سپيداست در خورش
بيني به موقف عرفات آمده مسيح * * * از آفتاب جامه احرام در برش
پس گشته صد هزار زبان آفتاب وار * * * تا نسخه مناسك حج گردد از برش
نشگفت اگر مسيح درآيد زآسمان * * * آرد طواف كعبه و گردد مجاورش
كامروز حلقه در كعبه است آسمان * * * حلقه زنان خانه معمور چاكرش
بل حارسي است بام و در كعبه را مسيح * * * زانست فوق طارم پيروزه منظرش
سپس به وصف منا و قربانگاه پرداخته و گفته است ؛ هر انسان مؤمني در منا نفس خود را در حقيقت قربان مي كند :
خاك منا زگوهر ترموج زن چوآب * * * از چشم هر كه خاكي و آبي است گوهرش
آورده هر خليل دلي نفس پاك را * * * خون ريخته موافقت پور هاجرش
خاقاني آرايش كعبه را به حضرت ابراهيم (عليه السلام) نسبت داده است . از سخن او چنين برمي آيد كه پيشينه بناي كعبه را به پيش از ابراهيم مي رساند .
وان كعبه چون عروس كهن سال تازه روي * * * بوده مشاطه بسزا پور آذرش
خاتوني از عرب همه شاهان غلام او * * * سمعاً و طاعةً سجده كنان هفت كشورش
147 |
حجرالأسود پيشنه بهشتي دارد خاقاني در ارزش و قداست آن مي گويد كه نبايد آن را تنها از ديد يك قطعه سنگ سياه نگريست :
سنگ سيه مخوان حجر كعبه را از آنك * * * خوانند روشنان همه خورشيد اسمرش
گويي براي بوس خلايق پديد شد * * * بر دست راست بيضه مهر پيمبرش
خاقاني آن چنان شيفته و دلداده كعبه است كه وقتي به كعبه مي رسد مي خواهد جان خود را نثار كعبه كند امّا افسوس مي خورد كه جان او قابل و لايق چنين پيش كشي نيست .
و پس از اين به پند و اندرز گفتن پرداخته و وقتي انسان را در اوج احساسات قرار داده او را به ترك تعلّقات دنياوي ترغيب كرده و سپس با آوردن بيت تخلّص ، قصيده خود رابه مدح ممدوح خود ملك الوزاء جمال الدّين اصفهاني كشانده و او را به عنوان معمار كعبه ستوده است . ( 1 )
خاقاني مدّتي گرفتار زندان شد و سرانجام در زمان سلطنت اخستان بن منوچهر در سال 569 با وساطت عصمت الدّين دخت فريدون بار ديگر اجازه سفر حج گرفت .
او در مدح شفيع خود قصيده اي سروده و در ضمن گفته است كه من در سرودن اين قصيده طمعي مادّي ندارم و فقط مي خواهم اجازه سفر حج مرا از شاه بگيري . قصيده در 75 بيت است به مطلع :
حضرت ستر معلاّ ديده ام * * * ذات سيمرغ آشكارا ديده ام ( 2 )
خاقاني در همان حال كه شيفته بيت الله است با ديد انتقادي به وضع اجتماعي و طرز برگزاري حجّ حجّاج نگريسته و در قصيده اي به مطلع :
هر صبح سر زگلشن سودا برآورم * * * وز سوز آه بر فلك آوا برآورم . . .
از ايّام شكايت كرده و حسب حال خود را بيان كرده و غصّه هاي خود را از آلودگان دهر بازگو كرده و از اين كه فرياد رسي نمانده در مقام مصلّي فرياد برآورده و گفته است :
تا كي به زعم كعبه نشينان عروس وار * * * چون كعبه سر زشقّه ديبا برآورم
اولي تر آن كه چون حجرالأسود از پلاس * * * خود را لباس عنبر سارا برآورم
اعرابيم كه بر پي احراميان روم * * * حج از پي ربودن كالا برآورم . . .
درياي سينه موج زند زآب آتشين * * * تاپيش كعبه لؤلوي لالا برآورم
برآستان كعبه مصفّا كنم ضمير * * * زو نعت مصطفي مزكّا برآورم
ديباچه سراچه كل خواجه رسل * * * كز خدمتش مراد مهنّا برآورم . . .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ديوان خاقاني شرواني ، تصحيح علي عبدالرسولي ، چاپ سال 1357 ، انتشارات كتابخانه خيام ، صص 226 ـ 220 ( منظور از « جمال » ملك الوزراء جمال الدين محمد بن علي اصفهاني وزير قطب الدين صاحب موصل است ) .
2 ـ همان صص 293 ـ 289
148 |
و سرانجام عقده دل را مي گشايد كه :
كي باشد آن زمان كه رَسَم تا به حضرتش * * * آواز « يا مغيث اغثنا » برآورم
زان غصّه ها كه دارم از آلودگان دهر * * * غلغل درآن حظيره عليا برآورم
دارا و داور اوست جهان را من از جهان * * * فرياد پيش داور دارا برآورم ( 1 )
مسأله حجاب و انجام واجبات ديني از ازمنه قديم مطرح و يك ارزش شمرده مي شده لذا خاقاني درباره ممدوح خود گفته است :
چندان كه مجاور حجابي * * * دراي صفت نهان كعبه . . .
هر پنج نماز چون كني روي * * * سوي در كامران كعبه
بر فرق تو اختران رحمت * * * بارندز آسمان كعبه . . .
دولت شده در ضمان عمرت * * * چون ملّت در ضمان كعبه ( 2 )
شاعر طواف كعبه و مشاهده آن و بوسيدن حجرالأسود را مايه شرف و بزرگي دانسته است كه مردم پس از مراجعت حاجي به ديدن او مي روند و او را مي بوسند و مدّتي به سخنان او گوش فرا مي دهند و اين ديد و بازديدها خود مي تواند منشأ بركاتي باشد :
تو ميهمان كعبه شده هفته اي و باز * * * همشهريان كعبه تو را ميهمان شده . . .
تو هفت طوف كرده و مكّه عروس وار * * * هر هفت كرده پيش تو و عشق دان شده
نظّاره در تو چشم ملايك كه چشم تو * * * ديده جمال كعبه و زمزم نشان شده
تو بوسه داده چهره سنگ سياه را * * * رضوان زخاك پاي تو بوسه ستان شده . . .
گر زخم يافته دلت از رنج باديه * * * ديدار كعبه مرحم راحت رسان شده . . .
يكي از فلسفه هاي حج رمز قرباني است كه عبارت از كشتن نفس امّاره مي باشد . خاقاني ممدوح خود عصمت الدّين را در اين قصيده به اين توفيق رسانده و گفته است :
خون بهيمه ريخته هر ميزبان به شرط * * * تو خون نفس ريخته و ميزبان شده . . .
تو شب به روضه نبوي زنده داشته * * * عين الّهت به لطف نظر پاسبان شده ( 3 )
شاعر در قصيده اي به مطلع :
پيش كه صبح بر درد شّقه چتر چنبري * * * خيز مگر به برق مي برقع صبح بردري
به بهانه مدح جلال الدّين ابوالمظفّر شروانشاه ، در رابطه با مراسم عيد قربان ، عرفات ، مشعر الحرام و . . . سخن گفته است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان صص 251 ـ 247
2 ـ همان صص412 ـ 411
3 ـ همان صص417 ـ 414
149 |
خاقاني در قصيده اي غرّاء كه در بيش از صد بيت با سه بار تجديد مطلع در جوار كعبه معظّمه انشا كرده ، به شرح منازل از بغداد تا مكّه و مسالك حج پرداخته ، به طوري كه اعتقاد قلبي او را نسبت به معنويّت حج مي توان از خلال ابيات دريافت :
شبروان در صبح صادق كعبه جان ديده اند * * * صبح را چون محرمان كعبه عريان ديده اند
ازلباس نفس عريان مانده چون ايمان و صبح * * * هم به صبح از كعبه جان روي ايمان ديده اند . . .
وادي فكرت بريده محرم عشق آمده * * * موقف شوق ايستاده كعبه جان ديده اند . . .
خوانده انداز لوح دل شرح مناسك بهر آنك * * * در دل از خطّ يد الله صد دبستان ديده اند . . .
در طواف كعبه جان ساكنان عرش را * * * چون حليّ دلبران در رقص و افغان ديده اند
اين زائران وقتي به طواف مي آيند همچون حضرت آدم (عليه السلام) كه فرشتگان او را مي بينند و مي گويند ما دو هزار سال پيش از تو طواف كعبه كرده ايم ، عرشيان را در طواف مي بينند كه عاشقانه بر گرد خانه محبوب در حركتند ، آنان همچون ماهي هايي هستند كه به آب رسيده باشند .
در حريم كعبه جان محرمان الياس وار * * * علم خضر و چشمه ماهيِّ بريان ديده اند
در طريق كعبه جان ساكنان سدره را * * * همچوعقل عاشقان سرمستوحيران ديده اند
در سلوك كعبه جان باز جانور گشته اند * * * ماهي خضراند گويي كآب حيوان ديده اند
كعبه جان زان سوي نه شهر جوي و هفت ده * * * كاين دو جارانفس امير و طبع دهقان ديده اند
بر گذشته زين ده وزان شهر و در اقليم دل * * * كعبه جان را به شهر عشق بنيان ديده اند
از اين رو حجّ خاصان چنين است كه :
خاصگان دانند راه كعبه جان كوفتن * * * كاين ره دشوار مشتي خاكي آسان ديده اند
كعبه سنگين مثال كعبه جان كرده اند * * * خاصگان اين را طفيل ديدن آن ديده اند
هر كبوتر كز حريم كعبه جان آمده * * * زير پّرش نامه توفيق پنهان ديده اند ( 1 )
خاقاني در قصيده ديگري كه به منطق الطّير خاقاني معروف است ، در باب كعبه و طواف و اهميّت آن سخن گفته است . ( 2 )
در قصيده ديگري كه تماماً در مورد كعبه است ، نظر خود را درباره اهميّت كعبه بيان كرده است . او كعبه را در آينه صبح ديده و گفته است در وراي خانه صاحب خانه را بايد ديد ، آسمان را جامه و پوشش كعبه ديده و گفته است تمام حاجيان كه لباس احرام مي پوشند ، در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ديوان خاقاني صص 101 ـ 94
2 ـ همان صص 43 ـ 42
150 |
هنگام صبح كعبه را در لباسي سبز رنگ مشاهده مي كنند . خاقاني ستارگان را براي تسبيح پروردگار از آسمان به زمين فرود مي آورد ؛ زيرا مي بينند كه آه زائران بر بالاي آسمان كعبه گنبدي تشكيل داده و مانع ديد ستاره هاي آسماني شده و آنها را از فيض ديدار كعبه محروم كرده است . او كعبه را از ملك و عرش برتر مي داند و آنها را نيز دوستدار و طرفدار كعبه مي شمارد . خاقاني راه باديه را پر خطر ولي كعبه را محّل امن و امان مي بيند و آن دو را به ترتيب به شبهاي غم و روز طرب و شادي ، چاه و يوسف ، شب تيره و روز روشن ، داروي تلخ و خوشي عافيت ، ظلمت و تاريكي لفظ و درخشش معنا ، پل آتش و سفره بهشتي ، شوره و چشمه آب روشن ، غوره و مي گوارا و . . . تشبيه كرده و قدرت تخيّل خود را نموده است :
شبروان چون رخ صبح آينه سيما بينند * * * كعبه را چهره در آن آينه پيدا بينند
گرچه زان آينه خاتون عرب را نگرند * * * در پس آينه رومي زن رعنا بينند . . .
صبح را در ردي ساده احرام كشند * * * تا فلك را سلب كعبه مهيّا بينند
محرمان چون ردي صبح در آرند به كتف * * * كعبه را سبز لباسي فلك آسا بينند
خود فلك شقّه ديباي تن كعبه شود * * * هم زصبحش علم شقّه ديبا بينند . . .
اختران از پي تسبيح همه زير آيند * * * كاتش دلها قبّه زده بالا بينند . . .
بگذريم از فلك و دهر و در كعبه زنيم * * * كاين دو راهم به در كعبه تولاّ بينند
شوره بينند به ره پس به سرچشمه رسند * * * غوره يابند به رز پس مي حمرا بينند . . .
و پس از بيان همه مشكلات كه زائر بيت الله به جان و دل مي خرد ، خاقاني معتقد است كه همه اين مشكلات در مقابل شكوه وعظمت كعبه سهل و ساده و خوش آيند است و قابل تحّمل . ( 1 )
خاقاني در قصيده « كنز الرّكاز » به مدح كعبه معظّمه و نعت حضرت رسول (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پرداخته و مقصد را كعبه دانسته است . آنگاه يادي از قرّاء سبعه كرده ا ، از صداي طبل حاجيان و توصيف خود طبل غافل نشده ، فلك را به تعظيم و تكريم كعبه واداشته و سرانجام گفته است : سفر كعبه نموداري است از سفر آخرت . در نظر او ، حج معنويّتي دارد و صورت ظاهري كه خواص به معنويّت حج توجّه دارند و عوام تنها به اعمال ظاهري . از اين قصيده بر مي آيد كه خاقاني پيش از آن يك بار ديگر كه قصد زيارت داشته به موقع به حج نرسيده و از انجام آن باز مانده است :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان صص 94 ـ 91
151 |
مقصد اينجاست نداي طلب اينجا شنوند * * * بختيان را زجرس صبحدم آوا شنوند
عارفان نظري را فدي اينجا خواهند * * * هاتفان سحري راندي اينجا شنوند
خاكيان راز دل گرم رواز آتش شوق * * * باد سرد از سر خوناب سويدا شنوند . . .
خاك پر سبحه قرّا شود از اشك نياز * * * وز دل خاك همان ناله قّرا شنوند
خاگ اگر گرديد و نالد چه عجب كاتش را * * * بانگ گريه ز دل صخره صمّا شنوند . . .
كشته شد ديو به پاي علم لشكر حاج * * * شايد ارتهنيت از كوس مفاجا شنوند . . .
خم كوس است كه ماه نو ذيحجّه نمود * * * گر زمه لحن خوش زهره زهرا شنوند
خود فلك خواهد تا چنبر اين كوس شود * * * تا صداش از جبل الرّحمه بطحا شنوند . . .
از پي حرمت كعبه چه عجب گر پس از اين * * * بانگ دقّ الكوس از گنبد خضرا شنوند . . .
عرشيان بانگ ولله علي النّاس زنند * * * پاسخ از خلق سمعنا و اطعنا شنوند
از سر پاي درآيند سراپا به نياز * * * تا تعال از ملك العرش تعالي شنوند
روضه روضه همه ره باغ منّور بينند * * * بركه بركه همه جو آب مصّفا شنوند . . .
خاقاني در قصيده ديگري كه به نام « تحفة الحرمين و تفاحة الثّقلين » نامگذاري شده ، در پيش كعبه شروع به سرودن كرده و در مدينه به اتمام رسانده و در جوار مرقد مطّهر حضرت رسول انشاد كرده است و در آن از دست غوغاي اهل مكّه ناليده و گفته است كه من خود شاهد و ناظر بودم كه كعبه را سنگ باران كردند .
صبح خيزان بين به صدر كعبه مهمان آمده * * * جان عالم ديده و در عالم جان آمده . . .
شبروان چون كرم شب تابند صحرايي همه * * * خفتگان چون كرم قز زنده به زندان آمده
كعبه برخواني نشانده فاقه زدگان را به ناز * * * كزنياز آنجا سليمان مور آن خوان آمده . . .
خاقاني در ادامه همين قصيده و در مطلع دوم با كعبه وداع كرده وگفته است :
الوداع اي كعبه كاينك وقت هجران آمده * * * دل تنوري گشته وزدو ديده طوفان آمده . . .
الوداع اي كعبه كاينك كالبد با حال بَد * * * رفته از پيش تو و جان وقت هجران آمده
الوداع اي كعبه كاينك دردهجران جان گز است * * * شمّه خاك مدينه حرز و درمان آمده . . .
مكّه مي خواهي و كعبه ها مدينه پيش تو است * * * مكّه تمكين و در وي كعبه جان آمده
مصطفي كعبه است و مهر كتف او سنگ سياه * * * هر كس از بهر كف او زمزم افشان آمده ( 1 )
توجّه خاقاني به كعبه در غزليّات او نيز فراوان است ، به طوري كه در غزلي ضمن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان صص 381 ـ 377
152 |
شكايت از غزان و خرابيهايي كه به بار آورده اند گفته است :
دلهاي ما قرار گه درد كرده اند * * * دارالقرار بر دل ما سرد كرده اند . . .
اصحاب فيل بين كه به پيرامن حرم * * * كردند تركتاز و نه خُرد كرده اند
هان اي سپاه طير ابابيل زينهار * * * كاصحاب فيل هرچه توان كرد كرده اند ( 1 )
در غزل ديگري كه به تظاهر و متظاهران خُرده مي گيرد و در ضمن اشاره به حوادث تاريخي كه بر كعبه گذشته ، مي گويد :
تو را كعبه دل درون تار و مار * * * برون دير صورت كني زرنگار
مبر قفل زرّين كعبه بدانك * * * در دير را حلقه آيد به كار
زهي كعبه ويران كن و ديرساز * * * تو زاصحاب فيلي نه زاصحاب غار
گر اينجا به سنگي نيابي فرود * * * هم از تو به سنگي برآيد دمار
گر اوّل به پيلي كني قصد سنگ * * * هم آخر به مرغي شوي سنگسار ( 2 )
جوار كعبه و مسجد الحرام جاي توبه وانابه است . عرفات محلّ دعا و نيايش و استغفار از گناهان است ؛ بحث خود را در مورد شعر خاقاني با نقل اين داستان كه درباره توبه لوريي است به پايان مي بريم :
لوري گفت مرا در عرفات * * * كه مي و بنگ نگيرم پس از اين . . .
تو گوا باش كه چون حج كردم * * * مي چون زنگ نگيرم پس از اين . . .
چنگ چون در رسن كعبه زدم * * * گيسوي چنگ نگيرم پس از اين ( 3 )
خاقاني ضمن اشعار خود ؛ اعم از قصيده ، غزل ، مثنوي و . . . از بسياري از مناسك و اعمال حج و اماكن متعلّق به آن سخن گفته است ؛ مثل : احرامگاه ، عرفات ، جبل الرحمه ، مزدلفه ، مشعرالحرام ، جمره ، منا ، مكّه ، زمزم ، ناودان زرّين ، مروه ، صفا ، عمره ، كعبه ، مدينه ، مرقد رسول الله (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، بطحا ، بوقبيس بيت الله ، حجرالأسود ، بناي كعبه ، طواف ، لبّيك ، مقام ، موقف ، ميقات و . . .
ارادت خاقاني به مكّه و كعبه و حج و اعمال و مناسك و . . . بقدري زياد است كه در بسياري از اشعارش اشاراتي به حج و اعمال آن شده است و گاهي در يك قصيده بيش از چهل بار واژه كعبه و مكّه راتكرار كرده ، از جمله در قصيده « صبح خيزان » چهل و يك بار ، در قصيده « نشان كعبه با رديف كعبه » چهل و يكبار و . . . در مجموع در قصايدي كه در اين تحقيق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان ص 779
2 ـ همان ص 787
3 ـ همان ص 669
153 |
مورد دقّت قرار گرفته ، بيش از 200 بار كلمه كعبه ، بيش از 100 بار كلمه مكّه ، بيش از پنجاه بار كلمه قربان و ديگر واژه هاي متعلّق به حج ، به طور پراكنده فراوان آورده شده است .
19 ـ ظهير الدين طاهر بن محّمد فاريابي ( متوفّاي سال 598هـ . ق . ) از جمله شاعران قصيده سراي معروف قرن ششم است . وي علاوه بر هنر شاعري ، زبان عربي ، حكمت ، نجوم و . . . را مي دانسته است . شاعري مدّاح بوده و در مدح گاهي بسيار غلو مي كرده ، به طوري كه : نُه كرسي فلك را زير پاي انديشه مي گذاشته تا انديشه بتواند ركاب قزل ارسلان را ببوسد ! در عين حال آرزوها و هدف او آن است كه كبوتر حرم كعبه باشد و در پناه اين خانه امن الهي قرار گيرد :
مرغ پيكم گم بود تا چند گيرم زان سراغ * * * مي روم در كعبه تا گردم كبوتر ، خانه را ( 1 )
ظهير گويا عزم حج كرده ، در غزلي به اين تصميم خود اشاره كرده و در ضمن بر اهل ريا و نفاق تاخته است :
از اين مقام كه آهنگ كوي او دارم * * * نه ساز و برگ حجازم بود نه روي عراق
چنان به دير رسم من زطعن اهل ريا * * * چو طوف كعبه كنم از هجوم اهل نفاق ( 2 )
فاريابي كعبه را جاي حق پرستان مي داند و مي گويد اگر حق پرستان به مكّه و كعبه نروند ، ديگران كعبه و قبله را نمي شناسند ، كه بروند يانروند . او مي گويد :
در كعبه گر نيايد آن كس كه حق پرست است * * * كي قبله مي شناسد ديوانه اي كه مست است ( 3 )
و مي گويد كعبه حقيقي كعبه دل است نه كعبه گِل و ما آستانه اين كعبه دل هستيم هر چند عوام توجّهي به آن ندارند ولي زيارتگاه خواص همان دل است .
خاك ره عوام زيارتگه خواص * * * دل كعبه حقيقت و ما آستانه ايم ( 4 )
ظهير در مدح قزل ارسلان قصايد غرّا و غلوّ آميزي دارد ؛ از جمله دربار او را به كعبه مانند كرده و خورشيد و ماه و آسمان را به آستان بوسي او واداشته است .
سپهر و مهر چو حجّاج كعبه اسلام * * * به عزم قبّه اسلام بسته اند احرام
يكي ستانه همي بوسدش به رسم حجر * * * يكي به چهره همي مالدش به شرط مقام
زيك طرف گلوي گاو مي برد ناهيد * * * زيك جهت بره قربان همي كند بهرام ( 5 )
همو در مدح اتابك اعظم ابوبكر بن محمّد گفته است ، عقلا درگاه او را كعبه نجات شمرده و بي اختيار به سوي آن حركت مي كنند :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ديوان ظهير فاريابي ، به سعي و اهتمام هاشم رضي ـ انتشارات كاوه ص 182
2 ـ همان ص 251
3 ـ همان ص 195
4 ـ همان ص 266
5 ـ همان ص 75
154 |
چون مشتبه شود جهت كعبه نجات * * * جز سمت در گهش نكند عقل اختيار ( 1 )
با وجودي كه ظهير فاريابي به كعبه و مكّه علاقمند است و كعبه در نظر او از ارزش بسيار برخوردار است و در اشعار مدحيّه خود خوبيها و اوصاف و حالات پسنديده ممدوح را به كعبه و متعلّقات آن تشبيه مي كند .
20 ـ حكيم جمال الدّين ابو محمّد الياس بن يوسف بن زكي بني مؤيّد « نظامي گنجوي » ( متوفّاي سال 604 هـ . ق . ) از شاعران بزرگ داستانسراي قرن ششم است . نظامي دل را كعبه واقعي مي داند و در مخزن الأسرار مي گويد :
آنك اساس تو بر اين گل نهاد * * * كعبه جان در حرم دل نهاد ( 2 )
و در مثنوي خسرو و شيرين گفته است :
مبين در دل كه او سلطان جان است * * * قدم در عشق نه كو جان جانست
هم از قبله سخن گويد هم از لات * * * همش كعبه خزينه هم خرابات ( 3 )
از شعر نظامي پيداست كه بسيار مشتاق زيارت كعبه بوده ولي گويا توفيق زيارت نيافته است .
چندگويي كعبه راكاينك به خدمت مي رسم * * * چون نخوانندت هنوزازدورخدمت مي رسان ( 4 )
در خسرو و شيرين ضمن آمرزش خواستن گفته است :
به عزم خدمتت برداشتم پاي * * * گراز ره ياوه گشتم راه بنماي
نيت بر كعبه آورده است جانم * * * اگر در باديه ميرم ندانم ( 5 )
او حتّي در مدح طغرل و رفتن به نزد او و بازگشتنش اين اشتياق به زيارت كعبه را در اشعارش گنجانده كه كاملا محسوس است :
چنان رفتم كه سوي كعبه حجّاج * * * چنان باز آمدم كاحمد زمعراج ( 6 )
نظامي كه سراينده داستانهاي عالي عاشقانه است ، هميشه دم از عشق و مستي زده و گويي خود را لايق كعبه نمي دانسته :
مرا كعبه خرابات است و آنجا * * * حريفم قاضي و ساقي امام است ( 7 )
و به فتواي عشق عمل مي كند كه :
عشق فتوا مي دهد كز كعبه در بتخانه شو * * * يار دعوا مي كند كز عاشقي ديوانه شو ( 8 )
نظامي خدا را در همه جا مي جويد . براي او كعبه و دير فرقي نمي كند :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان ص 14
2 ـ مخزن الاسرار ، تصحيح و . . . دكتر بهروز ثروتيان ، چاپ اوّل 1363 ، انتشارات توس ص154
3 ـ سبعه حكيم نظامي جلد دوم خسرو و شيرين وحيد دستگردي ، انتشارات علي اكبر علمي ـ چاپ دوم 1362 ص34
4 ـ ديوان نظامي استاد سعيد نفيسي چاپ ششم 1368 كتابفروشي فروغي ، ص 246
5 ـ خسرو شيرين ص 126
6 ـ ديوان ص 163
7 ـ همان ص 270
8 ـ همان ص 324
155 |
دلبر ترساي من كعبه روحاني است * * * كعبه و دير از كجا ؟ اين چه مسلماني است . . .
گفتمش اي جان و دل ، كعبه چرا دير شد * * * گفت نظامي خموش گنج به ويراني است ( 1 )
* * *
دوش رفتم به خرابات مرا راه نبود * * * مي زدم نعره و فرياد ، كس از من نشنود . . .
سركوشان عرفات است و سراشان كعبه * * * دوستان همچوخليل اند و رقيبان نمرود ( 2 )
* * *
در كعبه و بتخانه تو را چند پرستم ؟ * * * چون ميل به سجّاده و زنّار منت نيست ( 3 )
نظامي معتقد است خداوند از همه فارغ است و همه در كعبه و بتخانه او را مي جويند از اين رو مي بينيم كه نظامي وسيع المشرب است :
اي در سر هر خاكي از باد تو سودايي * * * در آتش هر چشمي از آب تو دريايي
تو از همه كس فارغ واندر طلب وصلت * * * در كعبه و بتخانه هر كس به تمّنايي ( 4 )
نظامي به اهميّت وارزش زمزم واقف است و شعر خود و ديگران را به كوثر و زمزم ماننده كرده و گفته است :
سخنم هر آن كه جويد ، نرود به نظم ديگر * * * كه به كوثرآب خورده نكندحديث زمزم ( 5 )
نظامي در قصايد مدحّيه خود نيز به مناسبت مدح از كعبه و مكّه و متعلّقات آن سود جسته و به مناسك و اعمال حج اشاره كرده است :
سلطان كعبه را بر تخت هفت كشور * * * ديباي سبز بر تن چتر سياه بر سر
او بر سرير شاهي چون خسروان مربّع * * * پرگار حلقه او چون آسمان مدوّر
تركي است تازي اندام وز بهر دل ستاني * * * بر عارض سپيدش خال سيه زعنبر . . .
لبيكّ بر كشيده احراميان راهش * * * چون حربيان به غوغا چون خاكيان به محشر . . .
تا در حريم كعبه يا ربّ كعبه گويد * * * اين شكرها كه دارد از شاه عدل گستر . . . ( 6 )
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان ص 272
2 ـ همان ص 285
3 ـ همان ص 273
4 ـ همان ص 342
5 ـ همان ص 238
6 ـ خمسه نظامي ج 1 صص 208 ـ 203
156 |
* پي نوشتها :
158 |
سفيد مي ماند !