بخش 13

2 ـ سفرنامه ای شیرین و پرماجرا


165


ميقات حج - سال پنجم - شماره نوزدهم - بهار 1376

سفرنامه اي شيرين و پرماجرا

سيد علي قاضي عسكر

مقدمه :

سنّت سفرنامه نويسي از ديرباز به شكل محدود در بين اقوام و ملل دنيا وجود داشته ، ليكن در دو قرن اخير توسعه قابل توجّهي يافته است . سفرنامه نويسان هر يك با تخصص ها و گرايش هاي فكري خويش به تشريح و توصيف اماكن ، آثار و بناهاي تاريخي ، موقعيت جغرافيايي ، آداب و رسوم مردم روستاها و شهرها ، حوادث و رويدادهاي مهم و قابل توجه بين راه و . . . پرداخته اند .

در ميان سفرنامه ها ، سفرنامه هاي مربوط به حج از اهميّت و جاذبه بيشتري برخوردار بوده و نكات حسّاس و مهمّي را از چگونگي حج گـزاري حاجيـان در قرون گذشته ، شيوه رفتار آنان با يكديگر ، سختي ها و دشواريهاي گوناگون بين راه ، نبود امكانات مادي و رفاهي ، برخـورد خشن اهالي مكّه و به خصوص مدينه با حاجيان غير عرب و . . . را گزارش كرده اند .

از سفرنامه هاي شيرين و خواندني حج ، سفرنامه اي است كه در پيشديد شماست ، گرچه نويسنده آن ناشناختـه اسـت ليكـن در مجمـوع مي تـوان دريافت كه وي از درباريان و عناصر مورد توجه ناصرالدين شاه قاجار بوده و سفر خويش را نيز پس از استيذان از وي آغاز كرده و سفرنامه را نيز براي استفاده او به رشته تحرير درآورده است .


166


از مطالب سفرنامه برمي آيد كه نويسنده آن داراي انديشه هاي مترقيّانه اي بوده ؛ مثلا درباره بافت فرش مي نويسد :

« افسوس كه غالب الوان معدني فرنگي شده و غير ثابت . . . كاش غدغن سختي از جانب اولياي دولت مي شد كه رنگهاي جوهر فرنگي را ابداً در صنايع ايران استعمال نكنند . »

ويا درباره احداث سدّ مي نويسد :

« اراضي ايران كه اين آبها از روي آنها مي گذرد همه كوير و چول و بي فايده افتاده و حال آن كه مي توان به مخارج جزوي ، سدّي بست و آب هاي زياد بر روي زمين هاي مستعدِّ قابل و خوب جاري ساخت و آبادي ها نمود . . . »

نويسنده با نگاهي نقّادانه از آغاز تا پايان به مسائل پيرامون خود نگريسته و خواننده را با بسياري از رويدادها و حوادث و مشكلات آن دوران آشنا مي سازد . از نكات تكان دهنده اين سفرنامه ، بيان گوشه هايي از شيعه آزاري مردم مدينه است . در اين زمينه مي نويسد :

« . . . عجب اين است كه اهل مدينه ايشان را كلاب مدينه ناميده اند اين طايفه در خارج شهر قديم ، خانه هاي بسيار پست خرابه دارند و به كمال سختي زندگاني مي كنند و اهل مدينه آنها را به حرم مطهّر و مسجد نبي راه نمي دهند و گاه گاه اتّفاق نموده ، مي ريزند در خانه هاي ايشان ، مي زنند و مي كشند و غارت مي كنند . . . ! »

اين سفر در بيست و دوّم شعبان 1296هـ . ق . آغاز و در جمادي الاخري 1297هـ . ق . به پايان رسيده است .

عزم زيارت

خان زاد [ خانه زاد ] بعد از استيذان و مرخّصي از خاك پاي مبارك همايون اعلي ، در بيست و دوّم ماه شعبان 96 [ 1296 ] به عزم زيارت بيت الله الحرام ، بيرون رفت و در چهاردهم جمادي الأُخري ، 97 [ 1297 ] به طهران بازگشت نمود . و آنچه در عرض مدّت دو ماه سفر ديد ، از قراري است كه به عرض مي رساند :

از طهران تا خانقين :

از طهران الي سرحدّ خانقين ، بعضي رباطات ( 1 ) معتبره ، و پل هاي عالي ، در عرض راه ديد كه ، در قديم مردمان بزرگ خير

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مهمانسرا و كاروانسراي ميان راه .


167


انديش براي آسايش و رفاهيّت خاطر زوّار و مسافرين ساخته اند ، و اكثر آنها به مرور زمان خراب شده و بعضي در شرف انهدام است . و كنون به مخارج جزوي ، همه آنها تعمير مي شود و سال ها در روزگار ، آن بناها و نام نيك بانيان خير باقي خواهد ماند . و هرگاه بي اعتنايي به اين مطلب شود ، متدرّجاً ( 1 ) همگي خراب خواهند شد ، و آن مخارج به هدر خواهد رفت ، و متردّدين ( 2 ) و مسافرين به مشقّت ها خواهند افتاد . از جمله در ساروق كه قريه معروفي است متعلّق به ميرزا علي قائم مقام ، و صنعت قالي بافي در آن جا شايع است ، و مردمان خشني دارد ـ كاروان سراي معتبري بوده ، از بناهاي صفويّه . اهل قريه عمداً چنان خرابي به آن جا وارد آورده اند كه قابل سُكني نباشد ، محض آن كه متردّدين را در خان هاي [ خانه هاي خود ] منزل دهند و به انواع مختلف تعدّي نمايند .

صنعت قالي بافي

صنعت قالي بافي در اين دولتِ ابد مدّت ، الحمدلله خيلي شيوع و ترقّي نموده . در عبور از خاك عراق [ اراك ] و همدان و كرمانشاه آبادي نديدم ، الاّ آن كه زن ها و دخترها در آن جا مشغول اين صنعت بودند ، از جمله در كرمانشاه ، دو قاليچه زين پوش ديدم بسيار لطيف و ممتاز ، صنعت زني كه انواع گل ها بر آن طرح نموده ، همه سايه دار . چنان صنعتي به خرج داده بود كه گويا نقّاش فرنگي با قلم ساخته ! امّا افسوس كه غالب الوان جوهر معدني فرنگي شده و غير ثابت ، و رنگ هاي جوش ثابت نباتي بالمرّة ( 3 ) منسوخ گشته و به اين سبب چند سال است كه تجارت قالي تنزّل نموده ، كاش غدغن سختي از جانب اولياي دولت مي شد ، كه رنگ هاي جوهر فرنگي را ابداً در صنايع ايران استعمال نكنند .

راهزنان در نوبران

در نوبران راهدارخانه اي است نزديك پل ، چند نفر مستأجر دارد ، مردمان بد سلوك متعدي هستند ، هرگاه پياده تا دو سه نفر تنها از آن جا بگذرند راهداران جيب و بغل آنها را مي كاوند و آن چه وجه نقد يا جنس قيمتي داشته باشند از آن ها مي گيرند . و خانزاد [ خانه زاد ] چند زوّار هروي پياده را ديد ، كه چنين سلوكي با آنها شده بود و كليّةً به فراخور حال هر كس ، آن چه بتوانند دست دراز مي كنند .

از سر حدّ ( 4 ) ايران ، الي حدود بغداد در خاك عراق عرب ، قراء و آبادي ها ديد ، مثل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رفته رفته .

2 ـ رهگذران .

3 ـ به يكباره .

4 ـ مرز .


168


« خانقين » و شهر « وان » و « بعقوبه » و « قزل رباط » و « مندلي » و غيره ، كه تمام آن ها از آب هاي جاري نهرهاي ايران مشروب مي شوند . و همگي آباد و سبز و خرّم مي باشند و اراضي ايران كه اين آبها از روي آنها مي گذرد ، همه كوير و چُول ( 1 ) و بي فايده افتاده و حال آن كه مي توان به مخارج جزوي ، سدها بست و آبهاي زياد بر روي زمين هاي مستعدّ قابل خوب ، جاري ساخت و آبادي ها نمود و منافع كلّي براي دولت و رعيّت برداشت بالتّبع همه طرق را امن ساخت ، تا مثل حالت حاليه ( 2 ) هر روز قافله را در گوشه اي ، دزدان سرحدّ لخت نكنند .

در قصر شيرين

حسب الامر اولياي دولت ابد مدّت ، مقرّر است كه همواره در قصر شيرين جمعي سواره ، ساخلو ( 3 ) باشند .

اين بنده به دقت رسيدگي نمود ، زياده از سي يا چهل نفر نيستند ، آنها [ آن ] هم با اسب هاي مفلوك و تفنگ هاي مغشوش ( 4 ) ، و مي خواهند در مقابل دزدان سرحدّي بهادر چابك ، كه همه با تفنگ هاي معتبر و اسب هاي كوه پيكراند ، زيست كنند و قوافل ( 5 ) زوّار را بگذرانند .

فيما بين قصر [ قصر شيرين ] و سرحدّ آثار چند قلعه و برج و آبادي ، در كنار راه هست ، همه مخروبه و خالي ، در جلگه هاي سبز و خرّم و پر آب افتاده ، از قراري كه مذكور بود ظاهراً به سبب بعضي تعدّيات ، رعاياي آن جا متواري شده اند ، و از آن وقت راه در آن قلعه مغشوش و بي اعتبار گشته .

عتبات عاليات

او قاتي كه در عتبات عاليات توقف داشت نكاتي چند ملتفت شد :

اوّلا : چهل چراغ ها و شمعدن هاي موقوفه اعليحضرت شهرياري را چندان رسيدگي نمي كنند و وجوهي كه به اسم روشنايي مي گيرند به مصارف موقوفات نمي رسد ، خاصّه در « كاظمين » ، ولي در « سرّ من راي » ، چهل چراغ [ ها ] همه شب روشن است و عمل اش منظم ، جز آن كه اغلب كاسه هاي لاله را ، سابقاً شكسته اند و كاسه هاي ناجورِ بدل ، به جاي آن ها گذاشته اند !

حمل جنازه

همه ساله از اطراف ايران نعش هاي بسيار ، حمل و نقل مي شود به نجف اشرف و در قبرستان « وادي السلام » دفن مي شود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بيابان بي آب و علف .

2 ـ هم اكنون .

3 ـ مأخوذ از تركي است به معني پادگان ، و نيز عدّه اي سرباز كه در محلي براي نگهباني گماشته شوند آمده است .

4 ـ معيوب .

5 ـ كاروان هاي .


169


از وقتي كه وارد خاك عثماني گردد تا به خاك سپرده شود ، در نقاط مختلفه به عنوان هاي مختلف عوارض مي گيرند . مثل پول « تذكره » ( 1 ) و نعش خانه و راه داري و دروازه باني و حق الارض ( 2 ) و غيره . بعد از آن كه نعش دفن شد همان عمله جات قبرستان ، از كثرت دنائتِ ( 3 ) طبع ، به چند روز فاصله ، قبر را مي شكافند و سنگ هاي لحد را كه قيمت نا قابلي دارد ، بيرون مي آورند و علامات قبر را هم ، از آجر و سنگ آن چه هست ، بر مي دارند تا جاي ديگر بفروشند . آن وقت جسد ميّت به عمق قليل زير ريگ است ، و اكثر طعمه جانوران صحرا مي شود و به اين سبب آثار قبور مسلمين ، چندان باقي نمي ماند .

حركت به طرف بصره

بعد از زيارت عتبات عرش درجات ، در 14 شوّال از بغداد بر كشتي كوچك نشست ـ موسوم به لندن ـ و از روي دجله به سمت « بصره » حركت نمود . بعد از چند روز به كشتي ديگر وارد شد ، موسوم به « بلاس لنج » و در 22 [ شوال ] وارد بصره شد . در عرض راه از كنار خرابه هاي مداين و قبر حضرت سلمان ، وقصبچه ( 4 ) « عماره » گذشت كه هر سه در طرف « يسار » ( 5 ) دجله واقع شده اند . « عماره » قصبچه اي است از عثماني ، واقع در كنار دجله ، خيلي خوش نما است ، و اقلاّ يكصد خانوار جمعيت دارد و از رعاياي ايران خيلي آنجا سكني دارند . نايبي هم از جانب « كارپرداز » ( 6 ) بغداد ، اغلب آن جا مأمور است .

مداين

« مداين » شهري بوده واقع در كنار دجله ، از بناهاي سلاطين عجم ، و محل سلطنت قشلاقي ايشان بوده ، و بعد از آن كه خراب شد از مصالح آن جا بغداد را بنا نمودند و در اين عصر جز طاق كسري چيزي از آثار آن جا باقي نيست . و در نزديكي آن ، مدفن حضرت سلمان فارسي است و چند درخت نخل از روي دجله نمايان است .

قبر عزير نبي

ودرطرف يمين دجله قبرحضرت عُزير نبي (عليه السلام) است ، صحن وسيع بزرگي دارد و در اطراف عمارات دو طبقه كه تمام را يهودان سكني دارند و زيارتگاه معتبر آن ها است .

بصره

بصره شهري است از عثماني ، تابع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ گذرنامه .

2 ـ حق زمين .

3 ـ پَستي .

4 ـ روستاي كوچك .

5 ـ سمت چپ .

6 ـ شعبه اي از يك اداره يا وزارت خانه كه به تعبير امروز كنسولگري مي توان معنا كرد .


170


بغداد ، واقع در كنار شطّ العرب ، به فاصله سه ربع فرسنگ و فاصله شمالين ( 1 ) از خليج فارس چهارده فرسنگ و فاصله جنوب شرقي اش از بغداد 46 فرسنگ ، طول غربي اش از تهران سه درجه ، و عرض شمالي اش 30 درجه و جمعيّتش را تا پنجاه و شصت هزار ضبط نموده اند . ولي به نظر خانزاد [ خانه زاد ] خيلي كمتر آمد ، بازارهاي بسيار دارد و كوچه هاي بي نظم و تنگ و كثيف ، مريض خانه دايري هم در آن جا هست و به سبب جزر و مدّ شط العرب هوايش غير سالم است .

بصره يكي از تجارت خانه هاي بزرگ آسيا است ، و جمعي ملل اروپا در آن جا تجارت دارند و سابق خيلي معتبرتر بوده . بناي آن جا را خليفه ثاني نهاد . در سال 15 هجري ، و در سال 1048 [ هجري ] به تصرّف ايران افتاد و بعد به تصرّف عثماني ، باز از سال 1187 مدّت شش سال ، به تصرّف ايران [ در ] آمد و كنون به تصرف عثماني است .

ساكنانش عموماً سنّي هستند و متّصل به آن جا در كنار شط ، قصبچه خوبي بنا شده ، معروف به « علي مقام » چون مسجدي دارد كه حضرت امير (عليه السلام) در آن جا نماز گزارده اند و زيارتگاه عامه است . اهل آن جا غالب شيعه مي باشند و حجّاج در ذهاب و اياب ، آنجا منزل مي كنند .

در نزديك « علي مقام » و كنار شط ، باغ بزرگي است متعلّق به آقا عبد النبي ، تاجر معروف عجم ، حقير در آنجا منزل نمود و اين شخص با وجود قلّت سنّ ، مردي است معتبر و مشهور ، و غالب مهمّات حجّاج عجم را كفايت مي كند ولي از باب بي اعتدالي ، بعضي شه بندرات ( 2 ) ، محض حفظ خود او ، و جمعي ديگر بستگي به دولت عثماني يافته اند .

بعد از سه روز اقامت در بصره بركشتي بزرگتري نشسته موسوم به « هانري پولكو » و در 28 شوال رسيد به بندر بوشهر ، و در عرض راه از كنار « محمّره » ( 3 ) گذشت . اين قلعه در طرف يسار شط است ؛ در مقابل بصره به فاصله چند فرسنگ و رود كارون از كنارش عبور مي كند . برج و باره حصار از دور نمايان بود . استعداد آبادي آنجا بيش از بصره است و اراضي حاصل انگيز خوب دارد . ولي پُلتيك ( 4 ) شيخ العرب چنين اقتضا نموده كه همواره آنجا را به زحمت خراب و ويران نگاه دارد و در قلعه جمعيتي مسكن نكنند ، والاّ در مقابل چنان بصره ، نبايد « محمّره » چنين باشد . شيخ العرب در خارج خاك « محمّره » ، يعني در خاك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شمال غربي و شرقي .

2 ـ رئيس التجار .

3 ـ از اسامي سابق بندر خرّمشهر است .

4 ـ سياست .


171


عثماني ضياع ( 1 ) و عقاري ( 2 ) به هم بسته و عمده علاقه خود را به آنجا حمل نموده و اگر همين قدر مانع خيال رعيّت نمي شد و اسباب خرابي و اتّهام براي آنها فراهم نمي آورد ، قلعه « محمّره » از اصناف ، سكنه و تجّار پر مي گشت و اراضي همه نخلستان مي شد و هر سال مبالغي گزاف عايد دولت و رعيّت مي گشت و حالا جز برّه بريان چيزي در قلعه پيدا نمي شود .

بوشهر

بوشهر يكي از بنادر فارس است واقع در كنار خليج [ فارس ] و دايره نصف النّهار طهران بر آن مي گذرد و در اين دو شهر به يك وقت ظهر مي شود و عرض جغرافي اش 29 درجه شمالي است ، جمعيتش قريب ده هزار نفر ، كوچه هايش اغلب تنگ و باريك و عماراتش دو طبقه . تجارت خانه معتبري است . غالب ساكنانش تجّاراند و سه سفارت خانه معتبر در آن جا است . اوّل متعلّق به دولت انگليس كه خيلي به اقتدار حركت مي كنند ، واقع است در كنار دريا ، و ديگر دو دسته سرباز هندي دارند با يك نفر صاحب منصب ( 3 ) كه همه روزه عصر در جلو خان ( 4 ) سفارت مشق مي كنند .

حركت به سوي جدّه

در دوّم ذيقعده از بوشهر حركت نمود به سمت جده در عرض راه به مرور عبور نموده از كنار بندر عباس و جزيره قشم و تنگه هرمز و مسقط و عدن . و از تنگه باب المندب گذشته ، رسيد به مخا و بعد از سه روز در 18 ذيقعده وارد جده شد .

بندر عبّاس شهري است از فارس به فاصله شش فرسنگ ، در شمال تنگه هرمز واقع است . بر كنار خليج [ فارس ] تجارت خانه بزرگي است و جمعيت آن را تا بيست هزار نفر گفته اند .

قشم جزيره اي است از خليج فارس ، واقع در تنگه هرمز و در سرحدّ جنوبي فارس ، وسعتش 20 فرسنگ در چهار فرسنگ است متعلّق است به يك نفر رييس اعراب ، از بستگان امام مسقط ، سيصد قريه در آن جا بود و كنون جمعيّتش تا 16 هزار نفر مي رسد . از آن جمله چهار هزار از ساكنان بلده قشم اند كه در طرف شرقي جزيره واقع شده .

هرمز شهر و بندري است از آسيا ، واقع در كنار شمال شرقي جزيره هرمز و چندان فاصله از ساحل فارس ندارد و در مدخل خليج فارس است ، و به واسطه تنگه هرمز با درياي عمان اتصال پيدا كرده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ زمين كشاورزي .

2 ـ ملك و زمين كشاورزي .

3 ـ افسر ارتش .

4 ـ ميدان جلو سفارتخانه .


172


و قريب سيصد نفر جمعيت آن جا است . و جزيره هرمز سابق مركز صيد مرواريد زياد بود ، كه در اطرافش مي گرفتند ، و اگر چه جزيره چولي ( 1 ) است ولي همان صيد مرواريد اطرافش ، و خصوصيات مكاني اش كه مفتاح خليج فارس است ، باعث اعتبارش گشته ، ولهذا سلطان كوچكي كه سابق آن جا را متصرّف بود و به چند برج جزيره را نگاهداري مي نمود ، اقتداري داشت ، و مدّتي مقرّ دولت پرتقال بود در خاك مشرق زمين ، ولي شاه عبّاس اول در سال 1033 آن جا را به تصرّف آورد و اكنون متعلّق است به دولت ايران ولي صيد مرواريد چندان نمي شود .

مسقط

شهري است از عربستان ، حاكم نشين امامت مسقط ، فاصله شرقي اش از مكّه معظّمه سيصد فرسنگ است ، طول جغرافي اش از طهران يازده درجه غربي و عرض شمالي اش 23 درجه و نيم ، واقع است در كنار تنگه از خليج فارس ، جمعيتش پنجاه هزار نفر است ، و لنگرگاهش خيلي معتبر است . هوايش سوزان است و غير سالم . و معبر جميع امتعه ( 2 ) و اجناسي است كه از هند به خليج فارس بيايد و مركز تجارت معتبر و مرواريد هرمز است .

عدن

شهري است از ملك يمن ، واقع در كنار خليج [ فارس ] ، فاصله جنوب شرقي اش از مخا 36 فرسنگ است ، سابق يك هزار نفر جمعيت داشت ولي از وقتي كه متعلّق شده است به دولت انگليس ، خيلي ترقي نموده از حيثيت عمارت و جمعيت و آباداني ، و مكانيّت معتبر دارد در امور دولتي ، و بندري است تجارتگاه خيلي معمور .

باب المندب

باب المندب ؛ يعني درب سرشك و ندبه ، خانزاد در شب جمعه 24 ذيقعده ، وقت سحر از آن جا گذشت . تنگه اي است بسيار خطرناك در محلّ اتّصال بحر احمر و درياي عمّان ، طولش قريب هشت فرسنگ است و طول جغرافي اش از طهران هشت درجه غربي است ، و عرض شمالي اش دوازده درجه و نيم ، در عرض اين تنگه دو كوه كشيده شده و معبر ( 3 ) را بر سه قسمت نموده ، قسمت طرف يسار ، خيلي كم عرض است و قسمت وسط خطرش كمتر است . دولت انگليس آنجا در روي كوه قراول ( 4 ) و مشعل دواري ( 5 ) قرار داده است براي دلالت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بي آب و علف .

2 ـ كالاها .

3 ـ گذرگاه .

4 ـ ديدبان .

5 ـ گردش كننده ـ گردنده و چرخان .


173


گمراهاني كه شب به آنجا مي رسند .

مخا ـ شهري است از يمن جزو امامت صنعا ، واقع در كنار خليج عربستان كه بحر احمر نيز گويندش ، فاصله جنوب غربي اش از صنعا 46 فرسنگ است . طول غربي اش از طهران قريب 9 درجه ، و عرض شمالي اش 13 درجه و جمعيّتش پنج هزار نفر ، بندرگاه معموري است و از دور خيلي خوش منظر است ولي درونش بر خلاف ، مكره طبع است و بد نما ، بادهاي سوزان دارد و حرارت بي اندازه . اطرافش ريگ زار است و حول [ آن ] قهوه مشهوري دارد كه از دره هاي اطرافش به عمل مي آيد . و حاصل آن جا كه علاوه بر قهوه به خارج حمل مي شود صمغ ( 1 ) و مَصْطَّكي ( 2 ) و كندر و پوست و تجارت معتبري دارد .

جدّه

جدّه ، شهر و بندر معموري است از حجاز ، واقع در كنار بحر احمر ، به فاصله دوازده فرسنگ در مغرب مكّه معظّمه . جمعيّتش قريب ده هزار نفر مي شود . كشتي تا نيم فرسنگ فاصله لنگر مي اندازد . قونسول ( 3 ) نشين چند دولت است ؛ از جمله دولت ايران در آنجا كار پردازخانه معتبري دارد و عمارت آن جا تمام ، از سنگ متخلخل ( 4 ) تراشيده است و تا سه ـ چهار طبقه مرتفع مي شود . كوچه هايش بالنسبه عريض است و مستقيم .

بازارهاي وسيع و عريض و معتبري دارد ؛ از اجناس فرنگستان و هندوستان . هوايش بسيار گرم است و هميشه شبنم دارد ، مثل بوشهر و مكّه و مدينه و عموم بنادر دريا ، نمي توان در هوا خوابيد . و در خارج دروازه شمالي ، به فاصله قليل ، قبر طويل و عريضي واقع است منسوب به امّ البشر ، وخدّامي دارد ـ نعوذ بالله ـ چه طرّار ( 5 ) و قلاّش ( 6 ) و او باشند !

خلاصه در طيّ اين مسافت ، بر سه كشتي نشست ؛ دو كشتي اوّل متعلّق بود به انگليس ، عمله جات ( 7 ) بسيار مؤدّب ، معقول و قاعده داني داشت . جمعيّت زيادي هم در آنجا راه نداده بودند . بر حجاج چندان سخت نگذشت ، ولي كشتي سيّم كه متعلّق بود به پسر مرحوم حاجي زين العابدين تاجر شيرازي ، ساكن بمبئي ، عمله جاتِ خارجي بسيار بي ادب ، نامعقول ، هرزه و طمّاعي داشت . ايشان از بوشهر داخل كشتي شدند . همه به ظاهر مسلمان بودند ولي از هيچ منكري روگردان نمي شدند . مرتكب انواع قبايح بودند و انواع دزدي مي نمودند . با آن كه اين كشتي تازه براي حمل و نقل حجّاج

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ماده چسبنده اي كه از برخي درختان خارج و در روي پوست درخت منعقد مي شود .

2 ـ كندر رومي ، در فارسي ورماس هم مي گويند .

3 ـ محل استقرار كنسولگري ها .

4 ـ توخالي و بهم ناپيوسته .

5 ـ دزد .

6 ـ ولگرد و حليه گر .

7 ـ كاركنان .


174


دائر شده بود و صاحب بيچاره اش ، بسيار اهتمام داشت در اين كه اين كشتي به نيك نامي معروف شود ، تا حجاج به ميل و رغبت در آن وارد شوند ، و مِنْ بعد سودها ببرند . بر خلاف رضاي او ، اجزاي نا متناسب و وكلاي غير دلسوز جمعيّت ، بسياري از حجاج بدبخت را در وسعت قليلي از انبارها و سطحه كشتي گنجانيدند .

چه شرح دهم از سختي كه بر آن جماعت بيچاره گذشت ! جمعي كثير به سبب عفونت هواي انبارها و عدم امكان تدبير در دوا و غذا ، مريض شدند و بعضي مردند در آب دريا و شكم ماهي مدفون شدند .

خلاصه در آن كشتي روزگاري سخت و صعب بر مردم گذشت تا وارد جدّه شديم و از راه « سعديّه » متوجّه مكّه معظّمه گرديديم .

سعديّه

سعديّه احرام گاهي است برابر كوه يلملم كه حضرت امير (عليه السلام) وقتي در مراجعت از يمن [ بودند ] آن جا احرام بسته اند . درّه اي است ، چاهي در وسط دارد ، به عرض سه ـ چهار ذرع و به عمق چهار ـ پنج ذرع ، از سنگِ تراشيده ساخته اند ، سه منزل از جدّه دور است و دو منزل از مكّه معظّمه . در هر منزل چاهي همچنان حفر نموده اند براي شرب عشاير و اغنام آن ها ، ولي آن چه خان زاد [ خانه زاد ] به دقت فهميده ، اين است : آن پنج منزل بلكه غالب منازل بين الحرمين ، قابل آن است كه نهرها و قنوات در آن جاها جاري نمايند . اغلب زمين ها پر آب است و ناهموار ، و به حفر چند پشته چاه ، رشته قناتي جاري مي شود و زمين ها همه قابل آبادي است ولي نمي دانم باعث ( 1 ) چيست كه در اين همه قرن هاي گذشته ، احدي به خيال نيفتاده كه آن اراضي را ، به اندك مخارج آباد كند ، در آن بيابان ها جز خار مغيلان كه درخت صمغ عربي است ، چيزي نروييده و حال آن كه مي توان بسياري از آن ها را گلزار و باغستان نمود .

ورود به مكّه معظّمه

در 26 ذيقعده از طرف جنوب ، وارد مكه معظمه شديم و آن شهري است از حجاز ، مقرّ شرافت كبري ، واقع به فاصله هفت فرسنگ در مشرق بحر احمر ، طول غربي اش 11 درجه و عرض شمالي اش 21 درجه و نيم ، جمعيت ساكنينش قديم تا يكصد هزار نفر [ ده هزار نفر ] مي رسيد ، و در هشتاد سال قبل رسيد به هيجده هزار نفر ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انگيزه .


175


باز ترقي نمود تا اين زمان رسيده است به پنجاه هزار نفر ، و جمعيت حجاج اضافه بر اين است . امسال به تخمين از يكصد هزار متجاوز بود . كوچه هايش خيلي منظم است و خوش منظر ، و عماراتش منقّح ( 1 ) ، واصل شهر بنا شده است در چند دره و بر دامن ها و شعب جبال اطرافش ، لهذا مسطّح و هموار نيست . و دماغه كوه ابو قبيس شهر را به دو قسمت مختلف نموده ، قسمت طرف يمين اعظم است ، و عمده شهر آن جا است و قسمت طرف يسار به وضع قديم است . اغلب خانه ها حصير است و چينه ( 2 ) خيلي مختصر و پست و بي قاعده . عمارات شهر اغلب سنگ تراشيده است و تا سه ـ چهار طبقه مي رود و خانه ها را صحن و حياطي نيست ، همگي را درب و پنجره به طرف معبر است و تمام شهر را همان قنات زبيده مشروب مي كند ولي اين آب ، دو ـ سه ذرع از زمين پست تر است ، با دلو بالا مي كشند .

كعبه و بيت الله الحرام

عمده آبادي و اعتبار شهر در اطراف مسجد است و بيت الله در وسط واقع شده ، به طول و عرض ده ذرع الي پانزده ذرع . مربع شكل است و ارتفاعش بيش از طول و عرض است ، از سنگ تراشيده بالا رفته . قطعات سنگ اغلب نيم ذرع و سه چارك در يك چارك است و پيراهن سياه رنگي از پشم بر او كشيده اند ، وضع خانه نسبت به جهات اربعه منظم واقع شده ، يك ضلع مواجه شمال است و ضلعي مواجه جنوب و ضلعي روي به مشرق ، و ضلعي روي به مغرب . و زواياي خانه را اركان گويند .

حجر الاسود

حجر الاسود واقع است بر ركن جنوب شرقي ، و به ارتفاع يك ذرع و چارك ( 3 ) تخميناً بر زاويه خارجه نصب شده ، سنگش يكپارچه نيست ، قريب بيست قطعه است ، در طوق نقره قرار داده اند ، و آن طوق را بر زوايه نصب كرده اند و سطح حجر هموار نيست ، قدري مقعّر ( 4 ) است و بي قاعده ، و لون حجر سياه مكره نيست ، قهوه اي رنگ خيلي مطبوع است و رگ هاي سفيد و قرمز خيلي خوش نما دارد . و اصل سنگ متخلخل نيست خيلي سخت و مُصمَت ( 5 ) است .

موافق آن چه در كتب فرنگي ديده ام ، اعتقاد حكماي فرنگستان اين است كه اين سنگ يكي از احجار ساقط از هوا است ، كه اغلب آهن و نيكل و ساير اجزاي معدني دارند ، ولي اين اعتقاد فاسد است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ پاكيزه .

2 ـ ديوار گلي .

3 ـ يك چهارم ذرع .

4 ـ گود و عمق دار .

5 ـ توپُر و محكم .


176


حجر الاسود مبرّا از اين نسبت ها است . اين سنگ را خانزاد [ خانه زاد ] مكرّر اوقات خلوت رفت و به دقت نظر نمود ، هيچ شباهت ندارد نه به احجار ارضي و نه به احجار آسماني كه فرود افتاده اند .

حجر اسماعيل

حجر اسماعيل ، نصف دايره است كه در يك طرف بيت واقع شده روي به جنوب ، و متّصل به ضلع ميزاب رحمت . حجاج بايد بر دور هر دو طواف كنند . و طواف گاه منطقه اي است به عرض پنج ـ شش ذرع ، محيط بر بيت و بر حجر ، و در محيط خارج طواف گاه ، مقام حضرت ابراهيم (عليه السلام) است و قبّه چاه زمزم و ساير متعلّقات حرم . كف زمين حرم به قدر دو ذرع بلندتر است از زمين اطراف و در درون خانه زينت ها قرار داده اند .

اعتقاد اين بنده آن است كه خانه خداوند را زينت روحاني باطني كافي است .

« محبوب خوب روي چه محتاج زيور است »

و اگر از اين مزخرفات ( 1 ) معرّا ( 2 ) بود ، سطوت و عظمتش در قلوب و انظار خيلي بيشتر بود .

« خوشتربودعروس نكوروي بي جهيز »

دكه برده فروشان

خانه زاد مدّت يك ماه در مكّه معظمه اقامت داشت ، گاه گاه به گردش و تماشا مي رفت از جمله روزي رفت به دكّه برده فروشان سه دكه معتبر در مكه براي فروش برده داير است ، وضع غريبي ديد ! انواع كنيز و غلام و خواجه از اهل حبشه و زنگبار و نوبه و سودان و غيره در آن جا ديد . تخت ها ترتيب داده اند و آن ها را منظم طبقه به طبقه نشانيده اند . دلاّل ها و يك نفر مُلاّ از اهل سنّت ، براي اجراي صيغه مبايعه در آن جا حاضر نشسته اند . مشتري از اهل هر مملكت كه در آن جا وارد شود ، با كمال مهرباني با او گفتگو مي كنند و هر غلام يا كنيزي را كه به نظر آورد مي طلبند ، و تمام اعضاي او را به مشتري عرضه مي كنند و با كمال چابكي قطع و فصل مي نمايند ، مگر آن كه مشتري از اهل ايران باشد ابداً به او اعتنايي ندارند ، و بلكه اگر اندك توقّفي نمود ، دور نيست صدمه اي به او بزنند و معامله با او را حرام مي دانند . مشتري عجم لابد ديگري را بايد از اعراب بگمارد تا او خريداري نمايد .

مولد حضرت پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم )

ديگر در مّكه معظمه ، دو زيارتگاه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ زيور و زينت .

2 ـ خالي و برهنه .


177


عامه است ؛ يكي معروف به « مولد حضرت پيغمبر  (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) » و يكي ديگر به « مولد حضرت امير (عليه السلام) » ، بعضي سلاطين عثماني آن جا را تعمير نموده اند ، متولّي دارد و خدّام چند .

يكي از حدود حرم شريف عمره گاه است به فاصله نيم فرسنگ در سمت مغرب شهر ، در آن جا علامت حدّ حرم است و مسجد و اصطخري ( 1 ) است و قهوه خانه ، هر كه قصد عمره مفرده داشته باشد ، بايد برود آن جا غسل كند و قصد نموده ، احرام ببندد و مراجعت كند .

منا و عرفات

ديگر از توابع مكّه ، منا و عرفات است واقع در سمت شمال شهر ، منا نيم فرسنگ دور است و در آن جا عمارات عاليه بنا نموده اند كه در اوقات حج ، مسكن حجّاج و تجّار است و در غير فصل طفره گاه ( 2 ) و محلّ عيش و تفرّج اهل مكّه است و مسجدي در آن جا است معروف به « خَيف » ، به طول يكصد و ده ذرع و عرض نود ذرع و به فاصله در شمال آن جا بيابان عرفات است . در آن صحرا ، جز گوسفندان بيشماري كه براي قرباني آورده بودند ، چند كلّه بز ديدم ، به شكل مخصوصي كه هيچ شباهت نداشتند به بزهاي ايران ، هيكل آنها كليّةً خيلي شبيه بود به آهو ، موهاي كوتاه داشتند خيلي نرم و برّاق ، و بر جلد آن ها كل ها [ كرك ها ] بود شبيه پوست پلنگ .

ذبيحه اي ( 3 ) كه در عرفات مي شود نصيب جمعي سياهان است . گوشت آنها را پهن مي كنند بر روي سنگ هاي كوه عرفات ، مواجه آفتاب به زودي خشك مي شود ، پس آنها را ذخيره مي كنند براي آذوقه ساليانه خود .

چند مذبح ( 4 ) در عرفات حفر نموده اند براي خون و فضولات قرباني ، ولي حجاج را چندان اعتنايي به آنها نيست . هر كس در برابر خيمه خود قرباني مي كند و به اين سبب هوا خيلي متعفن مي شود ، اگر چه آن سياهان ، فضلات را به تدريج جمع آوري مي كنند .

در مكّه معظمه سبزه و باغ نيست جز يك باغ نخلستان [ كه ] در طرف جنوب است و دو باغ در طرف شمال ، ولي چند قطعه سبزي كار در اطراف شهر هست كه از آب چاه مشروب مي شوند . نقاره خانه در مكه معظّمه معمول است . همه روزه عصر در برابر باب عمارت شريف مي كوبند و بعضي آلات موسيقي نيز معمول است هيچ مانعي نيست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ معرّب استخر به معني تالاب و آبگير .

2 ـ تفريح گاه .

3 ـ قرباني .

4 ـ قربانگاه .


178


معابر مكه معظّمه ، بازار سرپوشيده است با كوچه ، كه از دو طرف ، عمارات تا سه ـ چهار طبقه كشيده شده ، لهذا هوا حبس است و ميدان و فضايي ندارد براي هوا خوري ، جز صحن مسجد و ميداني كه در خارج شهر به سمت شمال واقع است .

صفا و مروه

صفا و مروه دو كوه كوچكند در طرفين مسجد الحرام ، به فاصله سيصد ذرع واقع شده اند . و صفا در دامنه كوه ابو قبيس است و مروه در شمال مسجد است بر دامنه كوهي ديگر ، و فيما بين آنها معبر عام است و بازار ، يك ضلع معبر مسجد الحرام است و طرف ديگر عمارات و دكاكين است . اين قطعه زمين ، خيلي مقدس و محترم است و هيچ شبهه اي نيست كه حضرت پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و بعضي از انبياي سلف ، و ائمه طاهرين (عليه السلام) و اولياء الله مكرّر اين مسافت را پيموده اند و با وجود اين ها ، اعراب مكّه اين قطعه زمين را از همه جا كثيف تر ، نگاه داشته اند . و عمده سگ هاي مكه در همين معبر سكني دارند .

به عزم مدينه طيّبه

بعد از فراغ از اعمال ، در 27 ذيحجه ، از مكّه بيرون شديم ، به عزم مدينه طيّبه ، در اواسط محرم وارد مدينه شديم ، و آن را مدينة النبي نيز گويند ، و سابق يثرب مي گفتندش ؛ شهري است جزو شرافت بزرگ مكه ، واقع در جلگه به فاصله 56 فرسنگ ، در شمال غربي مكه ، طول غربي اش از طهران 11 درجه و عرض شمالي اش 25 درجه ، جمعيّتش قريب يكهزار و دويست خانوار ، اين جا هجرت گاه حضرت ختمي مآب بوده ، صاحب چند مدرسه است ، و حجاج بعد از زيارت مكّه معظمه به قصد زيارت حضرت پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، به آن جا مي آيند .

بلده اي است محصور ، از خندق قديم جز آثار قليلي در بعضي نقاط چيزي باقي نيست . مسجد حضرت پيغمبر را خراب نموده اند و مسجدي به ظاهر عالي و بزرگ ، سلطان عبدالمجيد خان آن جا بنا نموده اند ، و حالا از آثار مقدّسه قديم جز حدودي كه بر روي ستون هاي سنگ [ سنگي ] نوشته اند ، چيزي باقي نيست . مثل حدود مسجد نبي ، و محل ستون حنّانه ، و محل محراب و منبر حضرت ، و ابواب خانه حضرت ، كه معروف است به باب جبرئيل و باب ميكائيل و غيره ، و حدود خانه حضرت زهرا [ س ] و امثال آنها ، و كاش همان بناهاي خشت و گل به


179


عينه ، باقي بود .

شهر مدينه حالا هيچ شباهت به شهر قديم ندارد . تمام عمارات سنگ تراشيده است و غالب سه طبقه الي چهار طبقه و به وضع مخصوصي است در روي زمين . عرض كوچه سه چهار ذرع مي شود . بعد هر طبقه از طرفين ، خروجي دارد تا طبقه سيم و چهارم ، مي توان از بالا خانه اين سمت كوچه ، به آن سمت وارد شد و چنان است كه گويا سقف شيرواني بر روي كوچه زده اند .

مرقد مطهّر حضرت رسول (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و قبر شيخين را به شكل حرم بيت الله ، مربّع و مرتفع بالا آورده اند و پيراهني بر آن كشيده اند ، و آن با قبر حضرت زهرا [ عليها السلام ] در يك گوشه مسجد واقع شده ، مسجد را صحن بزرگي است و اطرافش ستون ها و ايوان ها است . بر سر ستون ها اسم « الله » و اسم مبارك « حضرت پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) » و اسامي « عشره مبشره » اسامي « ائمه طاهرين » را با طلا به خطّ جلي نوشته اند . و بناي اين مسجد و متعلّقات آن ، از سلطان عبدالمجيد خان است . و بناي قبر مطهّر و ضريح از قايتبا [ ي ] است . و سه طرف مسجد به شارع عام است كه با سنگ تراشيده خيلي منقح ( 1 ) ساخته اند . و از قبور معروفه در خود مدينه ، قبر عبدالله پدر حضرت (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است كه در بازار مسگران واقع شده .

قبرستان بقيع

قبرستان بقيع در خارج مدينه است ، مقابل يك دروازه ، و كوچه اي در ميان فاصله است . در اين قبرستان يك بقعه اي است از تعميرات سلطان محمود خان ، مشتمل برقبورمطهّره چهارتن از ائمه (عليه السلام) ؛ امام حسن و امام زين العابدين و امام محمد باقر و امام جعفر صادق (عليهم السلام) به انضمام دو قبر ديگر ، يكي قبر عبّاس عمّ پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ديگر قبر فاطمه بنت اسد ، يا فاطمه زهرا و در پشت اين بقعه مطهّره بيت الاحزان است به فاصله قليلي ، و در طرفي از اين بقعه مطهّر قبر شيخ احمد بحريني است . و ديگر چند بقعه در قبرستان هست به اسم بنات النبي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، و زوجات النبي ، و حليمه مادر رضاعي حضرت ، و در آخر قبرستان مقبره خليفه سيّم است .

و در طرف شمال شرقي مدينه كوه احد است و در دامنه كوه قبر مطهّر حضرت حمزه سيّد الشهدا (عليه السلام) است ، كه مسجد و صحني دارد . از بناهاي سلطان عبدالمجيد خان ، و در پشت ديوار شمالي ، قبور ساير

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ پاكيزه و زيبا .


180


شهداي احد است . حصار خاكي خيلي مختصر و پستي ( 1 ) دارند در شرف انهدام ، و در نزديكي آن ها بقعه اي است ، مدفن دندان مبارك حضرت (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) .

در مدينه و اطرافش ، چند رشته قنات جاري است و باغات خوب دارد ، خاصه در راه اُحد . باغ هاي اطراف شهر را هر كدام تا دو ـ سه ذرع خاكشان را ، دستي برداشته اند محض آن كه آب قنات به آنها بنشيند .

مظلوميت شيعيان مدينه

اهل مدينه ، مردانشان ، غالب كوسج اند و سفيد پوست ، ولي بد زبان و خشن و بسيار تنگ معيشت ، خاصه طايفه نخاوله ( 2 ) ، كه منسوب اند به حضرت سجّاد (عليه السلام) ، جميع شيعه خلّص اند و عجب اين است كه اهل مدينه ايشان را كلاب مدينه ناميده اند . اين طايفه در خارج شهر قديم ، خانه هاي بسيار پست خرابه دارند ، و به كمال سختي زندگاني مي كنند ، و اهل مدينه آن ها را به حرم مطّهر و به مسجد النّبي راه نمي دهند ، و گاه گاه اتفاق نموده ، مي ريزند در خانه هاي ايشان ، مي زنند و مي كشند و غارت مي كنند ! اعتقاد اين بنده آن است كه اگر احدي ، يك فلوس در مشرق زمين نذر داشته باشد ، با وجود آن ها و در صورت امكان رسانيدن به آنها به توسّط حجّاج ، حرام است كه به ديگري بدهد ، زندگاني نه آنقدر بر آن بيچارگان تلخ و صعب است كه بتوان شرح داد .

از عادات اهل مدينه اين است كه اغلب بُز نگاه مي دارند براي شير . و همه روزه صبح پستان آن ها را مي بندند [ و ] از خانه بيرون مي كنند . اين بزها تا وقت غروب در كوچه ها مي گردند و وقت شام به منازل خود مراجعت مي كنند . و معلوم نيست كه اين حيوانات بيچاره چه مي خورند و مي آشامند ! چون كه در كوچه ها هيچ چيز پيدا نمي شود كه قابل خوردن باشد جز خاكروبه ، و شب آن ها را مي دوشند !

خانه زاد در اين واقعه متحيّر بود تا به واسطه اي اين خبر را شنيد كه در زمان حضرت ختمي مآب (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اهل مدينه شكايت بردند به خدمت حضرت كه ما ناچاريم بز نگاه داريم براي خوردن شير ، و چيزي نداريم به آن ها بخورانيم . بيابان هاي ما خشك است و بي علف ، حضرت در جواب ، كلام معجز بياني فرمودند كه : هر روز صبح بزها را از خانه بيرون كنيد و شب بگيريد ، خداوند روزي آنها را مي دهد ، و از آن زمان اين رسم باقي مانده تاكنون ، و به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كوتاه .

2 ـ نام طايفه اي از اهالي مدينه است كه در خيابان ابي طالب كنوني ساكن اند و اغلب قريب به اتّفاق آنان شيعه اند .


181


بركت كلام حضرت آنها زنده اند و معلوم نيست چه مي خورند !

برخورد خشن با عجم ها

آن چه خانه زاد در خاك حجاز ديد ، اين است كه مردم عجم نمي دانم از چه بابت در انظار مردم آن جا مغضوب و حقير و خفيف اند ، بلكه از سگ پست تراند و با وجود آن كه در اين سنوات ، به حسن كفايت حاجي ميرزا حسن خان كار پرداز مقيم جدّه ، خيلي رفاهيّت دست داده باز خالي از خطر نبود ، خاصه در مدينه طيبه كه خون و مال عجم را حلال و مباح مي دانند ، و به هر قسم بتوانند در صدمه حجّاج كوتاهي نمي كنند حتّي سيد حسن مطوّف ، كه از جانب جناب معين الملك ، براي مطوّفي حجاج ايران مأمور است ، كمال بد سلوكي را مي نمايد . سال ها است رسم چنين شده كه هر نفر حاجي مبلغ دو ريال فرنگ كه معادل دوازده هزار دينار باشد به او بدهند تا در ميان مزوّرين ( 1 ) وخدّام حرم قسمت كند .

اين مرد وحشي بي ادب ، با جمعي از خواجه ها ( 2 ) و عسكر ( 3 ) ، براي وصول اين تنخواه ، در نيمه شبي بي خبر وارد اردوي حجّاج بي صاحب مي شود و در وقتي كه مردم در چادرهاي خود خوابيده اند ، بعضي تنها و بعضي با عيال ، بدون اذن شبيخون زده مي ريزند بر سر آنها ، و با كمال خفّت آن وجه را وصول مي كنند عجيب اين است كه اهل مدينه با اين كمال بي ادبي و وحشي گري ، مردم ايران را يك ذره ، و قري نمي نهند و در نوع انسان محسوب نمي دارند !

در مسجد حضرت پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) جمعي از حجاج هندي [ را ] ديدم با عيان منزل نموده بودند . بسيار كثيف و مندرس بودند . همه روزه در آفتاب بر روي فرش هاي پاكيزه نشسته ، شپش مي كشتند و مي خوابيدند ، و گستاخانه حركت مي كردند و كسي متعرّض آنها نمي شد .

ممنوعيت زيارت

و اهل ايران با آن كه اغلب به لباسِ منقّح بودند ، روزها را اختيار نداشتند كه چندان در مسجد براي زيارت توقف كنند ، و تنها جرأت نمي كردند به مسجد روند و شب ها را بكلّي ممنوع بودند از دخول مسجد . با وجود آن كه خيلي به احتياط حركت مي كردند ، روزي در كوچه مدينه ديدم دو نفر ايراني قوي هيكل ، به اتفاق از برابر دكّاني گذشتند ، شاگرد دكان كه طفلي بود فروجست و با هر دست يك نفر را

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ زيارت دهندگان .

2 ـ مردان خايه كشيده ، در قديم رسم بر اين بوده از اينگونه مردان براي خدمتكاري در حرم ها استفاده مي كردند و هنوز هم بقاياي آنان در مدينة النبي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و حرم رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يافت مي شوند .

3 ـ لشكر .


182


گرفت و كشانيد به سمت دكان خود به قصد اذيت ، و آن دو نفر با آنكه طفل را لقمه اي مي توانستند نمود ، جرأت اظهار حيات نكردند و مثل اسير در چنگ آن طفل بودند ، تا شخصي ديگر آنها را خلاصي داد !

بوّاب كريه المنظر

در قبرستان بقيع ، بقعه ائمه طاهرين ، بوّابي ( 1 ) دارد كريه المنظر ( 2 ) ، چماق به دست ، غضب آلود ، هر نفر ايراني كه خواهد به قصد زيارت داخل شود با كمال تشدّد ( 3 ) يك صاحبقران ( 4 ) از او مي گيرد و اگر بخواهد آن شخص روزي پنج مرتبه مثلا وارد شود ، بايد پنج قران بدهد و همين كه قليلي آن جا ماند زيارت نخوانده ، گويد بيرون شو .

شخصي خواست روزي باني يك مجلس روضه شود در تحت قبّه مطهّر ائمه ، بوّاب مانع شده ، مبلغ دو روپيه كه شش هزار دينار باشد داد تا اذن حاصل نمود .

و اين همه ايرادات براي عجم است . با اعراب احدي را كاري نيست .

و از امتيازات اعراب ، كه در تمام خاك عربستان ديدم ، اين است كه ، هرگاه منازعه اي ( 5 ) رخ دهد فيما بين يك نفر عرب و يك نفر عجم ، آن عرب حق دارد كه هر نوع فحش و تهمتي بر آن عجم نسبت دهد ولي عجم حق يك كلمه سؤال و جواب ندارد و الاّ آن قدر اعراب بر سر او مي ريزند و مي كوبندش كه هلاك شود !

در خاك حجاز هر ملّت به لباس خود آزادنه راه مي رود ، الاّ اهل ايران ، كه يا بايد عرب شوند يا افندي ( 6 ) ، با وجود آن همين قدر كه شناختند عجم است مورد تمسخر و استهزا است !

از كارهايي كه حاجي ميرزا حسن خان كارپرداز امسال در مكه نمود اين بود كه روزي يك نفر دهقان ايراني ، خواست به طواف بيت الله مشرّف شود ، گيوه خود را با شال دستمال بر پشت پيچيد و داخل مسجد شد . يكي از خواجه هاي حرم ملتفت شده ، در حين طواف چند چماق سخت بر كتف او بنواخت ، احدي از بستگان كار پرداز خانه ايران ، واقعه را از دور ديده ، به كار پرداز اطلاع داد . مشار اليه در صدد قصاص برآمد ، به اذن جناب شريف و پاشاي مكّه ، آن خواجه را در همان محل كه چماق زده بود به سياست ( 7 ) رسانيدند ، ولي اين ايرادات همان بر حجاج ايراني است . اعراب مختلف ، نعلين زير بغل گذاشته ، وارد مسجد مي شوند و احدي متعرّض آنها نمي شود .

خلاصه اين است كه به سبب

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ دربان و نگهبان .

2 ـ بد قيافه و زشت صورت .

3 ـ درشتي كردن و سخت گرفتن .

4 ـ سكه هايي كه از زمان صفويه تا ناصر الدين شاه قاجار ضرب شده و در روي آنها كله صاحبقران نقش بوده است .

5 ـ دعوا و درگيري .

6 ـ صاحب ، مالك ، اين كلمه در تركي عثماني به طريق احترام به جاي كلمه آقا ، به علما و نويسندگان و ساير اشخاص اطلاق شده است .

7 ـ عقوبت و مجازات .


183


مجهولي ، همه ساله جمعي مردم ايران در زحمت و مشقت اند .

بعد از خروج از مدينه طيبه ، به سمت جبل حركت نموديم . از مدينه تا نجف اشرف هيچ آبادي در عرض راه نيست ، جز « مستجده » ، « جبل » و بعضي سياه چادر مختصر كه قليلي از اعراب بدوي در آنها منزل مي كنند .

مستجده : سه منزل قبل از جبل است ، قريه اي است معتبر و باغات زياد دارد از نخل و مركّبات . و جبل قصبچه اي است از ايالت « نجد » ، قريب دويست خانوار جمعيت دارد ، مقرّ حكومت محمد امير جبل است . به عرض شمالي 29 درجه و به طول غربي 6 درجه از طهران واقع است ، در جلگه همواري كه چول ( 1 ) است و ريگزار ، و ساكنانش همه اعراب بدوي مي باشند .

و نجد واقع است فيما بين « لحسا » و « حجاز » و بيابان هاي كوير ، و قريب سيصد هزار نفر جمعيت آن جا است . هوايش خيلي گرم است ولي سالم ، آبش قليل ، ساكنانش اغلب باديه نشين ، ضياع و عقارشان اسب است و اشتر و گوسفند و طايفه وهّابي عمده از اين جا خروج نمودند .

بعد از طيّ راه جبل در 14 ربيع الاوّل ، وارد نجف اشرف شديم . قريب هشتاد روز اين سفر طول كشيد . در تمام اين مدّت جمعي كثير از حجاج عجم در بيابان كوير عربستان سرگردان و حيران ، و همگي اسيران ؛ اوّل : به دست عبدالرحمان امير حاج كه از جانب محمد ، امير جبل است . دويّم : به دست حمله داران متقلّب ، كه مرتكب انواع قبايح مي شوند ، جز چند نفري مثل حاجي عبّاس قازي ( 2 ) نجفي و حاجي اسماعيل اصفهاني . سيّم : به دست عُكّام ها كه مهار اشتر مي كشند و مستغني از تعريف اند . رسم محمد امير جبل اين است كه همه ساله قبل از موسم حجاج ، شخصي را مثل عبدالرحمان يا قنبر غلامش مي فرستند به نجف اشرف ، تا در پنجم ذيقعده حجاج را حركت دهد ، و در چهارم ذيحجه وارد مكه معظمه نمايد . و نظر به آن كه از ميان عشاير مختلفه وحشي تر از خودشان ، بايد به سلامت عبور دهد و به همگي تعارفات بدهد ، از هر نفر شتر سوار به عنوان اخوّة ، مبلغ پانزده تومان تخميناً مي گيرد و اعراب را مطلقاً اخوّة نصف مي گيرد و پيادگان حجاج ، از قديم معاف بوده اند . و مدينه طيّبه اگر چه در كنار راه است ، وقت رفتن به آن جا نمي برند ، محض آن كه ناچار از اين راه مراجعت كنند . و در مراجعت به مدينه مي برد و از خاك نجد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بي آب و علف .

2 ـ منسوب به قاز كه نوع پولي بوده . مؤلف .


184


عبور مي دهد و به نجف وارد مي سازد . گاه در اربعين و اغلب تا اواخر صفر و از همان قرار باز اخوّة مي گيرد . ولي بر سر اين قراردادها نمي ايستد .

همه ساله پيادگان بيچاره را دست درازي مي كنند ؛ از جمله در اين سال ، رسم عبدالرحمان بر اين بود كه در هر منزل جمعي از پيادگان را به دلالت و محصلي حاجي حمودي نجفي مي طلبيد و حكم مي داد چند نفر از اعراب اشدّ كفراً و نفاقاً ، با چماق هاي قوي بر سر هر نفر مي ريختند و آن مظلوم را بي محابا ( 1 ) آنقدر مي زدند كه گاه مي مرد ! و آنچه ممكن بود از درهم و دينار وصول مي كردند و حاجي جواد حمله دار ، پسر حاجي عابد ، تبعه دولت ايران در زير چماق محمد اين سال شهيد شد .

پس در اواخر كه به قدر 23 نفر پياده باقي مانده بود ، خانه زاد اطّلاع ياف ، عبدالرّحمان را طلبيد ، تهديد زياد نمود گفت : كه اگر اولياي دولت ابد مدّت ايران مي دانستند كه شماها با اين سخت دلي و طمع ، چه قسم سوء سلوك با حجاج عجم مي نماييد ، البته غدغن مي نمودند كه راه جبل به كلّي مسدود شود و وعيد نمود كه ، اگر اجل مهلت داد ، مراتب سوء سلوك شما را در تقويم چاپي مندرج خواهد نمود ، و به عرض اولياي دولت خواهد رسانيد .

خلاصه طاقه شالي به او دادم و بقية السّيف ( 2 ) را رهانيدم .

باز هر روز به بهانه و اسمي ، عوارض از جانب عبدالرحمان و حمله داران ، بر حجاج عجم طرح مي كردند و حاجي حمودي به بدترين اقسام مي گرفت و تا احتمال مي دادند كه در كيسه حجاج ديناري هست ، در بيابان سرگردان و تشنه و گرسنه ، ايشان را مي گردانيدند . و اين همه مصيبت ، مخصوصاً در حين مراجعت است .

حاجي حمودي شخصي است از اهل نجف و برادري دارد جاسم نام ، با بعضي بستگان ديگر همه ساله به اتفاق حجاج از نجف بيرون مي رود ، و شخصي است از اصل لامذهب ، ولي با هر جماعت كه همراه شد تابع مذهب اوست . در نجف شيعه است ، و در خيلِ امير جبل ، سنّي متعصب است ، در اردوي حجاج شريك دزد است و رفيق قافله و امين و طرف مشورت .

عبدالرحمان شخصي است بي انصاف و سخت دل و آن چه صدمات و واردات بر حجاج رخ دهد ، به دلالت اوست . و اگر اقلا غدغن مي شد كه اين مرد و اتباعش ، حجاج را همراهي نكنند ، فوزي عظيم بود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بي باكانه و بر خلاف انصاف و عدل .

2 ـ كساني كه از دم تيغ دشمن جان سالم بدر برده اند .


185


پس خانه زاد لازم شمرد ، كه عامّه ناس را آگاهي دهد كه امروز طريق وصول به مكه معظمه و مراجعت منحصر به راه جبل نيست . الحمد لله چندين راه امن مفتوح است :

اوّل : راه سلطاني شام كه در وقت رفتن ، به مدينه طيبه هم مشرف مي شود .

دوّم : راه اسلامبول ، بايد حجاج ايران از انزلي به سمت تفليس روند و بعد از اسلامبول و از كنار مصر بگذرند و به جده وارد شوند .

سيّم : راه بصره كه خانه زاد پيمود .

چهارم : راه بوشهر كه پانزده روزه به جده مي رساند و در مراجعت بعد از زيارت مدينه ، باز از راه شام مي توان رفت ، و يا از بندر ينبُع ، اگر امن باشد ، چون نزديك مدينه است [ مي توان ] بر كشتي نشست و به هر جا خواهند رفت .

و ينبُع بندري است از حجاز ، نسبت آن به مدينه مثل جده است به مكّه ، قصبچه اي است محصور ، و به فاصله 17 فرسنگ در جنوب غربي مدينه واقع است . كشتي هاي زياد تا كنار آن مي آيند ولي امنيّت ندارد . مردمانشان وحوش اند ، هرگاه ممكن مي شد آن جا را معبر قرار دهند تفاوت كلي در مخارج و مدّت سفر ، براي حجّاج منظور بود . كشتي در نيمه شوّال از بغداد حركت مي كرد ، در بيستم ذيقعده حجاج به ينبع وارد مي شدند و از مدينه ده روزه يا كمتر مي رسيدند به مكه . بعد از فراغ از اعمال ، در پانزدهم الي بيستم ذيحجه ، از جده بركشتي مي نشستند و به هر سمت مي خواستند به بمبئي و مصر و اسلامبول و بوشهر يا بصره حركت مي كردند .

اگر قصد عتبات عاليات بود ممكن مي شد كه در پانزدهم الي بيستم محرّم وارد بغداد شوند ، پس تا ممكن شود حجاج ، خود را به دست آن سه ـ چهار طايفه وحشي به اسيري ندهند و خود را مسلوب الاختيار نسازند و جان و مال را در معرض تلف نياندازند و عاقبت به قحط و بي آبي گرفتار نشوند . كاش از جانب اولياي دولت ابد مدّت ، اين راه جبل چند سالي غدغن و مسدود مي شد تا شايد نظامي مي گرفت .


186


* پي نوشتها :



| شناسه مطلب: 83014