بخش 8
موقعیّت یهود در مدینه ( 2 )
90 |
ميقات حج - سال ششم - شماره بيست و سوم - بهار 1377
موقعيّت يهود در مدينه ( 2 )
عبدالله بن عبدالعزيز ادريس / شهلا بختياري
[ شمار تقريبي و مساكن يهود در مدينه ]
اگر بخواهيم آماري از بني قينقاع ارائه دهيم ، بايد بگوييم كه تعداد مردان بالغ بني قينقاع به حدود هفتصد مرد مي رسيد . 1 به خاطر آگاهي نداشتن از تعداد زنان و كودكان آنان ، اگر فرض كنيم كه همه آنها ازدواج كرده و هفتصد زن و شوهر بودند و تعداد متوسط فرزندانشان تقريباً دو فرزند باشد ، مي توان گفت كه تعداد بني قينقاع حدود دو هزار و هشتصد نفر بوده است .
از بني قريظه نيز آماري در دست نداريم ، آنچه كه از آمار مردان بالغ آنها گفته شده ، حدود ششصد يا هفتصد نفر بوده اند2 و بيشتر از آن نيز گفته اند ، كه به هشتصد الي نهصد نفر مي رسيده اند . 3 اين اختلاف ساده سبب مي شود كه بتوانيم ميانگين آنها را هفتصد و پنجاه مرد در نظر بگيريم واقدي نيز اين عدد را ذكر كرده است . 4 مطابق روش قبلي ما در شناخت تعداد زنان و كودكان ، تعداد تقريبي آنها به سه هزار نفر مي رسيده است .
و امّا از آمار افراد بالغ بني نضير ، كه يكي از قبائل سه گانه بزرگ يهودي در مدينه بود ، آگاهي نيافتيم مگر متني كه ابن حاج آورده و آمار تقريبي از تعداد زنان و كودكان بني نضير را ارائه مي دهد و آن را وقتي كه سخن از تبعيد آنها به ميان آورده ، اينگونه بيان كرده است : « آنها به خيبر وبعد به شام و حيره رسيدند و كودكان و زنان و
91 |
ديگران را با خود همراه داشتند كه سيصد شتر بود . » 5 و اينجاست كه نتيجه مي گيريم شمار آنها نيز در حدّ آمار بني قينقاع يا بني قريظه بوده است .
معروف است كه بيرون راندن بني نضير قبل از خندق خاتمه يافت كه تعداد مسلمانان در آن زمان حدود سه هزار نفر بود . 6 هنگامي كه پيامبر بني نضير را محاصره كرد ، عبدالله بن اُبيّ به آنها پيغام داد با دو هزار نفر از مردانش ، داخل قلعه هاي بني نضير شده به آنها كمك و ياري خواهد كرد7 گويا عبدالله بن اُبيّ با اين كار مي خواست بين دو نيرو توازن ايجاد كند تا قدرت مسلماناني كه به سه هزار جنگجو مي رسيد تعديل يابد .
از بقيه يهوديان ، غير از اين كه بيش از ده و اندي قبيله بودند ، چيز ديگري نمي دانيم . 8 خوب است اين سخن را بر خود تحميل نكنيم كه اجتماعات يهود در يثرب در آن زمان ، بيش از اين تعداد بوده ، صرفاً در وجود سه اجتماع قبيله اي بزرگ ؛ بني قينقاع ، بني نضير و بني قريظه پديدار شده بودند ، مگر اين كه بعيد ندانيم كه هدف آنان اظهار زيادي گروههايشان بوده است و اين كه خواسته اند خود را گروههاي مختلف نشان دهند و فقط به بني قريظه يا بني قينقاع يا بني نضير كه كارشان در مدينه در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خاتمه يافت خلاصه نمي شوند . آنچه به اين سخن مهر تأييد مي زند ، ورود بسياري از يهوديان در دين اسلام است كه كاملا در اجتماع مدينه ذوب شدند و جزئي از نيرو و تركيب آن شدند . به خصوص نبايد بعيد دانست كه مخاطب پيمان نامه كه پيامبر بعد از هجرتش نوشت و تعدادي از يهود را ذكر كرد ، تعداد زيادي از عشيره هاي منسوب به اوس و خزرج بودند كه به همراه مؤمنان از امّت شمرده مي شدند . 9
يهود در منطقه خاصي از يثرب فرود نيامدند بلكه در آن شهر پراكنده شدند . سمهودي از ابن زباله درباره سكونت يهود در مدينه چنين نقل كرده كه همه آنها در زهره بودند و زهره بزرگترين دهكده مدينه به شمار مي رفت ؛ از آن جمله بود بني ثعلبه و اهل زهره ، قبيله اي كه فطيون پادشاهشان بود و قلعه هايشان به هنگام پايين آمدن از حره ، كنار راه عُريض قرار داشت . 10 به همين شكل بيشتر يهود در يثرب ، در مجتمع سيول ، در يك مايلي زغابه فرود آمدند ، 11 جز يهود يثرب كه از بين رفتند و كسي از آنها باقي نماند . 12
بني نضير در وادي مذينب ، در عاليه
92 |
فرود آمدند و دارايي و ثروت به چنگ آوردند . آنها اوّلين كساني بودند كه در عاليه چاهها كندند و اموال به دست آوردند . 13 گروهي از قبايل عرب نيز نزد آنها فرود آمدند و با آنها بودند . آنها نيز اموالي به دست آوردند و در قلعه ها و منازل ساكن شدند . 14
آنچه كه سمهودي از بناي قلعه ها و منازل در ميان بني نضير ذكر كرده ، همانا بعد از فرود آمدن قبايلي از عرب بر آنها بود كه آن عمارت و ساختمان سازي تأييدي است بر عرب بودنشان . 15 به خصوص كه تعداد بسياري از قبايل عربي كه بر بني نضير فرود آمدند ، قبايل كوچكي از يمن بودند ؛ مانند « بني جذماء » كه « بني جذمي » نيز گفته اند . 16 و مانند « بني انيف » و « مريد » از قبيله بلي و بني معاوية بن حارث بن بهثة بن سليم از قيس عيلان ، 17 و بني ناغصه . 18 بعيد نيست كه آنان عربهاي مهاجر از يمن باشند كه اسلوب معماري خود را با خود به يثرب آوردند يا از آن اسلوب كلّي پيروي مي كردند .
سپس مي افزايد : عمالقه ، پيش از آمدن يهود به شهر يثرب ، از اوّلين كساني بودند كه در مدينه زراعت كردند و نخل فراهم ساختند و خانه ها و قلعه ها ساختند . 19 اين بدان معناست كه عرب در مدينه پيش از آن كه يهوديان به شهرشان بيايند ، با ساختن خانه و قلعه آشنايي داشتند . بنابراين ، نظر گروهي كه در تلاشند تا ساختمان سازي و قلعه سازي در مدينه را به يهوديان نسبت دهند ، درست نيست .
اين گروه مدعي هستند كه آن مناطق پيش از آمدن يهوديان ، توسط ساكنان عرب مسكوني نشده بود . زيرا آنها به مكاني آمده ، سپس به مناطق ديگر كوچ مي كردند . 20
منطقه عاليه با سكونت عرب و يهود پر از جمعيت شد و از سمت غرب و جنوب غربي به طرف قُبا توسعه يافت . گفته اند كه بعضي از گروههاي قبا ، بني قصيص و بني ناغصه بودند كه به همراه بنو انيف قبل از آمدن اوس و خزرج ، در آنجا بودند . 21 بني قريظه در خانه هاشان در درّه مهزور ساكن شدند22 كه برادرانشان بني هدل و بني عمرو هم با آنها بودند . 23 بني زعورا كنار مشربه امّ ابراهيم فرود آمدند و قلعه شان نيز در كنار آن واقع بود . 24 اما منازل بني قينقاع ، كه از بني زيدلات بودند ، كنار انتهاي پل بطحان در يك مايلي عاليه بود . در آنجا بازاري از بازارهاي مدينه قرار داشت . آنها در كنار پايان پل ، در سمت راست كسي كه
93 |
از روي پل به عاليه مي رود ، ساكن شدند25 و خانه هايشان تا قبا امتداد داشت . 26 همچنين گروهي از يهود در نواحي شوط و عنابس و والج و زباله تا عين فاطمه ساكن شدند . 27 اهل شوط قلعه اي بي مگس داشتند كه به آن « شرعبي » مي گفتند . اين قلعه بعدها از آنِ بني جشم بن حارث بن خزرج اصفر ، برادران بني عبدالأشهل شد . 28 اهل والج نيز قلعه اي در يك مايلي قنات داشتند . 29
يهوديان صاحب ثروت و مقام بودند كه براي سكونت خود مناطقي از مدينه را آباد كردند ، و اين زماني بود كه هنوز روح برتري جويي و تكبّر بر همپيمانان عرب و مجاور خود در آنها وجود نيامده بود . 30 اوس و خزرج اقدام به خوار كردن يهود نمودند و بعد از اين كه مركز خودشان را در مدينه تقويت كردند و با عموزاده هايشان در شام به عنوان تكيه گاهي عليه نيروي يهود ارتباط پيدا كردند ، قوّت آنها را شكستند . 31 به همين سبب مالك بن عجلان بعد از آن كه فطيون پادشاه يهود كشته شد ، به تنهايي براي دادخواهي به شام رفت . 32 به نظر مي رسد كه اين حادثه نزديك هجرت اتفاق افتاده باشد ؛ زيرا يكي از حاضران در جنگ بدر ، فرزند مالك بن عجلان بود . 33
غساسنه شام به سرعت ، ياري رساندن به اوس و خزرج را پذيرفتند و نيرويي به فرماندهي ابوجبيله به يثرب فرستادند . 34 سپاهيان در دامنه كوه احد فرود آمدند و به مقابله با يهود اقدام كردند و سيصد و پنجاه مرد مقاوم از آنها را كشتند . 35
[ پيمانهاي يهود مدينه ]
و اينجا بود كه ضعف و سستي بر رؤساي يهود چيره شد تا آنجا كه نفوذشان از بين رفت و در نتيجه همپيمان اوس و خزرج شدند . 36 يهوديان پس از آن كه از به كار بردن زور عليه اوس و خزرج نااميد شدند ، تصيميم گرفتند ميان آن دو طايفه ، حيله گري و دسيسه چيني كنند و هرچه خواستند كردند . پس جنگهاي زيادي ميان اوس و خزرج در گرفت كه هر دو را ضعيف كرد . 37 تا زمان جنگ بعاث كه پنج سال قبل از هجرت بود ، 38 تمام نيروي اوس و خزرج فرسوده شد و آنها ناگزير متمايل به صلح گرديدند . 39
اين صلح بر وحشت يهوديان افزود و بي درنگ دست به كار شدند تا آنها را از ايمان خود به ظهور پيامبري در آينده آگاه كنند اما هيچگاه تصوّر نمي كردند كه اوس و خزرج ، پيش از آنان ، از آن پيامبر پيروي
94 |
كنند ! آنها داراي كتاب ( آسماني ) بودند و به اوس و خزرج وعده مي دادند كه به زودي از آن پيامبر ، تبعيت خواهند كرد و به كمك او بر اوسيان و خزرجيان پيروز خواهند شد . 40 اما ماجرا به عكس شد و اوس و خزرج در ياري پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و اطاعت از آن حضرت ، بر يهود پيشي گرفتند و اين امر يهود را واداشت تا از ايمان به پيامبر و ياريش خودداري كنند . ميان يهود افرادي بودند كه به محمد ( صلّي الله عليه وآله ) ايمان آوردند ، ايماني راستين كه مصالح دنيايي يا شخصي آنان را به ترديد نينداخت ؛ مانند يامين بن يامين ، 41 ميمون بن يامين كاهن ، 42 عبدالله بن سلام كه كاهني آگاه بود43 و از روي ايمان و اعتقاد به دين اسلام گرويد . در داستان مسلمان شدن او ، تصويري دقيق از تفكر يهودي وجود دارد ؛ چون هجرت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با شكل گيري اخلاقيات و تجارتشان با عقايد و ايمانشان در راه مصالح شخصي و دنيوي همزمان شد . اينك متني را ، كه برگرفته از نوشته هاي مورخان مسلمان است ، دراين باره مي آوريم :
« نقل شده كه عبدالله بن سلام گفت : چون خبر آمدن پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را شنيدم و از صفت و اسم و شكل ظاهريش آگاه شدم و زمانش را كه منتظر ديدنش بوديم ، شناختم ، در قبا خوشحال به انتظار نشستم ، اما سكوت اختيار كرده بودم تا اين كه پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) به مدينه آمد . چون اين خبر راشنيدم تكبير گفتم . عمه ام كه تكبير مرا شنيد گفت : اگر خبري درباره موسي بن عمران مي شنيدي چيزي بر آن نمي افزودي . عبدالله ادامه مي دهد كه به او گفتم : عمه ! سوگند به خدا كه او برادر موسي ابن عمران است وبر همان ديني برانگيخته شده كه موسي مبعوث شد . بي درنگ به قصد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خارج شدم و دين اسلام را پذيرفتم . سپس به سوي خانواده ام بازگشتم و به آنها گفتم كه مسلمان شوند ! آنها نيز اسلام را پذيرفتند . . . و من اسلام خود را از يهود پنهان كردم و گفتم : اي پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) همانا يهود قومي دروغگو هستند . اگر آنها خبردار شوند ، بر من بهتان خواهند زد و از من ايراد خواهند گرفت » . 44
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اين ويژگي يهود را درك كرد . به همين سبب مي بينيم كه هنگام شروع به تنظيم اجتماع مدينه ، يهود را در مكان مناسبي جاي داد و ضمن تصديق دين و اموالشان به هدايت آنها و بازگرداندنشان به دين اسلام به وسيله صلح و همپيمان شدن با يكديگر مبادرت كرد45 و از آنها جز رعايت بي طرفي در جنگها و يا
95 |
ياري كردن او هنگام تهاجم دشمن به شهر ، چيز بيشتري نخواست . 46 ابن اسحاق در اين باره مي گويد : ميان آنها پيمان ياري به همديگر بسته شد تا در مقابل كسي كه با اهل اين پيمان در افتد ، بجنگند . 47
تاريخ اين صلح حدود پنج ماه بعد از آمدن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به مدينه بود . 48 اين قانون اساسي به شكل كتاب يا نوشته اي است از جانب محمد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) با مؤمنان و مسلمانان قريش و يثرب و كساني كه از آنان اطاعت كرده اند و به ايشان پيوسته اند و همراه آنان پيكار نموده اند كه آنها جداي از ديگر مردمان امت واحده هستند . 49 اين قانون اساسي به يهوديان تعهد مالي بيشتر از چيزي كه به آن ضريب حمايتي مي گوييم تحميل نكرد كه هنگام جنگ به همراه مؤمنان آن را انفاق مي كردند ، 50 و آنها را با مؤمنان ، يك امت در نظر گرفت كه يهوديان و مسلمانان هر يك بر دين خود باشند . 51
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به دلجويي از يهوديان پرداخت و به آنان خاطرنشان ساخت كه اعتقادش در ايمان به خدا و پيامبرانش ، با اعتقاد آنها تفاوتي ندارد . پس نماز را به سوي بيت المقدس گزارد ، تا دو ماه قبل از بدر ، كه قبله به سوي كعبه تغيير يافت . 52
طبري در اين باره مي نويسد : « همانا پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مختار شد كه در نماز به هر جا خواست روكند . او بيت المقدس را برگزيد شايد با اهل كتاب متّحد گردد . » 53 بيت المقدس فقط شانزده ماه قبله او بود ؛ زيرا او چهره اش را متوجه آسمان مي كرد تا خداوند رويش را به بيت الحرام گرداند . 54
گروه ديگري گفته اند : « توجه به بيت المقدس ، بعد از هجرت بود كه به دستور خداوند انجام گرفت . 55 پيش از آن ، گروهي از مسلمانان ، در روزهاي آغازين هجرت ، روي كردن در نماز به سوي كعبه را با ارزش مي ديدند » . 56
در حديث كعب بن مالك آمده است كه گفت : « ما به همراه حاجيان قوممان عازم سفر حج شديم و نماز گزارديم و چيزهايي آموختيم و براءبن معرور ، بزرگ و سرور ما همراهمان بود . او گفت : سوگند به خدا نظرم اين است كه اين خانه ؛ يعني كعبه را پشت سر قرار ندهم و به سوي آن نماز بگزارم » . كعب ادامه مي دهد : « به او گفتيم : سوگند به خدا پيامبر ما به ما جز اين دستور نداده است كه رو به سوي شام نماز بگزاريم و ما نمي خواهيم با او مخالفت كنيم و هنگام نماز ، ما رو به سوي بيت المقدس نماز گزارديم و او رو به سوي كعبه . » 57
96 |
قلوب كاهنان يهود از عداوت و حسد و كينه ورزي پر شده بود ؛ زيرا خداوند تعالي با انتخاب پيامبري از عرب ، آنان را برگزيده بود ، 58 در صورتي كه يهوديان مي پنداشتند خودشان پسران خدا هستند ! 59
[ پيمان شكني يهود ]
به نظر مي رسد يهودياني كه مركز ثقل زندگي اقتصادي و مالي مدينه بودند ، وقتي مواجه شدند با افزايش تعداد مهاجران به مدينه ، كه در ميانشان بزرگان اقتصادي قريش و ثقيف قرار داشتند ، احساس كردند كه نفوذ خود را از دست مي دهند . از اين رو ترسيدند . افزايش قدرت مركز اجتماعي مهاجران بعد از پيروزي جنگي و سياسي بدر نيز سبب ازدياد ترس يهود شد . پس در فرصتهاي به دست آمده ، دست به كار نقض عهد و پيمان ميان خود و پيامبر شدند60 تا آن مركز را سست كرده ، اوضاع آرام را با ايجاد شك و ترديد در جامعه مدينه تكان دهند .
تا زماني كه كسي دشمني خود را با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آشكار نكرده بود ، آن حضرت بر ضد او اقدامي نمي كرد . او در برابر يهود نيز ملايمت و نرمش پيش گرفت و آنها را با دليل و برهان به سوي خدا خواند و آنچه را كه در كتابشان درباره پيامبري محمد ( صلّي الله عليه وآله ) آمده بود به يادشان آورد . 61 به طوري كه خودش به عبادتخانه هاي آنها كه مدارسشان نيز بود ، مي رفت و به سوي خدا دعوتشان مي كرد و از مطالب كتابشان استدلال مي نمود . 62 اما يهود در گناه خود سرگردان ماندند و شرّشان تا حدّ تهديد زندگاني محمد ، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خطرناك شد ؛ به طوري كه يارانش كراهت داشتند آن حضرت شبانه در مدينه به تنهايي راه رود و مي ترسيدند يهود به او صدمه اي وارد كنند . 63 دشمني آنها از حدّ تهديد پيامبر گذشت و به تحريك مسلمانان به جنگ و اهانت آشكار به آنان منتهي شد . 64 آنان در اين هنگام عبدالله بن ابي را به عنوان تكيه گاهي محكم براي خود داشتند65 و بيشتر به او متكي بودند تا به شجاعتشان ، كه ميان طوايف يهود به داشتن آن مشهور بودند . 66
اما تجربه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) او را واداشت كه به سرعت مانع كار آنها شود . پس بني قينقاع را غافلگير ساخت و آنها را محاصره نمود و چيزي نمانده بود كه تمامي آنها را به تلافي خيانت و نقض67 عهدشان بكشد اما وضع چنين اقتضا كرد كه به تبعيد آنها به شام اكتفا كند . و سرانجام در اَذرعات فرود
97 |
آمدند68 و زنان و كودكانشان را نيز همراه خود بردند ، اما اموال و سلاحهايشان از آنِ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) شد . 69 بعد از آن كه خداوند سبحان در قرآن كريم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را از حقيقت دشمني هاي يهود با اين آيه آگاه كرد : « إنّ الَّذين كفروُا سَواءٌ عَلَيْهِم أأنْذَرتَهُم أمْ لَمْ تُنذرهم لا يُؤْمِنُون » 70 او آن اقدامات را درباره يهود اجرا كرد . به طوري كه نقل شده ، اين آيه درباره يهود مدينه كه در زمان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در اطراف مدينه ساكن بودند ، نازل شده است و توبيخي است بر بي ايماني آنها به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و انكار او ، با اين كه به او آگاهي داشتند . 71
بني نضير نيز اشتباه بني قينقاع را با شكستن پيمان و اعتماد بر عبدالله بن ابي كه مردي ضعيف و منافق بود ، تكرار كردند و در مشورتشان از دستورات وي پيروي نمودند . و در قلعه هاي خود متحصن شدند ، به اين اميد كه او باده هزار مرد به آنها كمك كند . 72 آنها نيز در تبعيد ، به شام رفتند و با خود به اندازه يك بار شتر از وسايل را ، به استثناي اسلحه ، بردند . 73
بني قريظه نيز پنداشتند كه نيروي احزابِ محاصره كننده مدينه در برابر محمد ( صلّي الله عليه وآله ) ، ياران خوبي براي آنها خواهد بود . به اين جهت عهد خود را شكستند و با دشمنان مسلمانان همپيمان شدند . 74
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نقض عهد بني قريظه را ، آن هم به اين شكل ، خيانتي بزرگ دانست كه جزاي آن مرگ است و اين جزا را مستحق هفتصد و پنجاه مرد جنگجوي آنها دانست . 75 پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) زنان و كودكان را زنده نگه داشت ، اما اسيران مسلمانان تلقّي شدند . 76
چنين اقداماتي ؛ اعم از قتل و تبعيد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درباره بني قريظه ، بني نضير و بني قينقاع اتخاذ نمود ، اقدام سياسي و امنيتي بود كه امنيت اجتماع مسلمانان مدينه آن را اقتضا مي كرد و پيشبرنده آن تعصب ديني يا ريشه داري و اصالت نبود . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آزادي ديني يهود را ضمانت كرده بود77 و با آنها مانند گروهي در اجتماع عمل كرده بود كه احياناً با مسلمانان از طريق خويشاوندي مرتبط بودند . 78 همانطور كه اين اقدام ، بقيه گروههاي يهودي مدينه را شامل نشد ؛ چه كساني كه دين اسلام را پذيرفته بودند يا كساني كه تا آخر بر دين خود باقي ماندند .
[ يهود عنصري غيراسلامي در جامعه مدينه ]
براي اين كه سخن ما درباره يهود ، كه
98 |
مانند عنصر غير اسلامي در جامعه مدينه بودند ، كامل شود ، شايسته است آن عناصر را براي شناخت حدود تأثر از اسلام و نوع تأثيرشان در اجتماع ، دريابيم :
در مورد يهود ، بايد گفت كه آنان مانند عنصري مشخص در جامعه مدينه ، بيش از ديگر عناصر غير اسلامي ، بودند . مي بينيم كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از زمان آغاز هجرتش به مدينه ، همواره بنايش بر جذب يهود به دين اسلام بوده است ؛ [ جذب ] كساني كه قبل از بعثت محمد بر اوس و خزرج پيروز شده بودند . 79 پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) گروهي از مسلمانان ؛ از جمله معاذ بن جبل و بشربن براء و داود بن سلمه را براي مجادله به بهترين روش و به هدف ورود آنها به اسلام ، نزدشان فرستاد . 80
يهود در نوع قبول دعوت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) تفاوت داشتند ، به طوري كه گفته شده ، از بني نضير بجز سعدبن وهب و سفيان بن عميربن وهب كسي مسلمان نشد . 81 اين حالت در مورد بقيه طوايف يهودي مدينه نيز صدق مي كند . پس گروه اندكي از آنها دعوت اسلام را از روي ايمان صادق اجابت كردند . 82
بعضي از كاهنان يهود در گردن نهادن به اسلام و ايمان به محمد ، پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، پيشتاز شدند و از روي آگاهي قبلي ، از علامتهاي بعثت و نبوت به دين او شتافتند . 83 از جمله آن كاهنان ، عبدالله بن سلام بود84 كه مي گفت : صفت ، اسم ، شكل او و زماني را كه چشم به راه او بوديم شناختم . 85 از خاندان عبدالله بن سلام پسرانش محمد86 و يوسف87 و برادرانش سلمه88 وثعلبه89 و برادرزاده اش سلام90 مسلمان شدند .
از احبار يهود اين افراد نيز به محمد ( صلّي الله عليه وآله ) ايمان آوردند : يامين بن يامين ، 91 زيدبن سعنه ، 92 يا سعيه93 كه مي گفت : از علامتهاي نبوت چيزي نماند مگر اين كه هنگام نگريستن به چهره محمد ( صلّي الله عليه وآله ) ، آن را شناختم94 و عبدالله بن سالم95 و تمام بن يهودا96 و مخيريق كه كاهن بني ثعلبة بن فطيون بود . 97
در ميان يهود ، بني قريظه در پذيرش دين اسلام نسبت به بقيه برتري داشتند . و جهتش اين بود كه آنان دردست مسلمانان اسير بودند . 98 و بيشترشان سن و سال كمي داشتند و مشمول عفو پيامبر شدند و به قتل نرسيدند . 99
ابن حجر ، اسامي بيش از دوازده نفر قرظي مسلمان را آورده است كه از صحابه بودند يا راويان از پيامبر به شمار
99 |
مي آمدند . 100
در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مدينه ، بزرگاني از يهود بودند كه بر دين خود باقي ماندند ؛ مانند : عبدالله بن صائد ، كه پدرش از يهود بود اما خود نمي دانست كه از كدام قبيله است . او در زمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به دنيا آمد و با خانواده اش در مدينه در طول عهد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) زندگي كرد . 101 روزي پيامبر از كنار وي عبور مي كرد ، در حالي كه او هنوز پسري بود نابالغ و با كودكان بازي مي كرد102 زيرا در زمان رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به دنيا آمده بود ، پس ده سالگي اش را در زمان حيات پيامبر طي مي كرد .
به آن گروهها آزادي در دين و به خصوص آداب و رسوم ديني شان داده شده بود . 103 همچنين پيامبر به بعضي از آن يهوديان كمك كرد و از آنها بلدهايي براي شناسايي راههاي اطراف مدينه به كار گرفت و هيچ يك از آنها را به ترك دينش مجبور نكرد . 104 گفته شده كه گروهي از آنها در زمان ابوبكر مسلمان شدند . 105
از جوانان يهود ، كساني بودند كه به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) خدمت مي كردند و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به هنگام بيماريشان از آنها عيادت مي كرد . 106 در مدينه به يهود با ديده همپيمان مي نگريستند كه داراي حقي از عدالت و انصاف هستند . 107 آنها از مركز معيشتي مالي و اقتصادي بهره مي بردند . 108
به نظر مي رسد ، اخراج بني قينقاع و بني نضير و كشتن مردان بني قريظه ، تأثير زيادي در تعداد يهوديان مدينه كه ده و اندي قبيله بودند ، نداشت . 109 همچنين رغبت آنها در فراواني نفوذ و مركزيتشان كاهش نيافت ، اما همپيماني اوس و خزرج با آنها فروريخت . پس شروع به دسيسه چيني نمودند و هر جا كه امكان يافتند بذر تفرقه پراكندند . از آن جمله داستان شاس بن قيس يهودي است كه بر گروهي از اوس و خزرج كه در حال صحبت بودند ، عبور كرد و از ديدن دوستي آنها بعدازدشمني ، خشمگين شد و به جواني از يهود كه با او بود ، امر كرد ميان آنها بنشيند و روز بعاث را به يادشان آورد . 110 اگر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از ماجرا آگاهي نيافته بود ، آتش فتنه كور برافروخته مي شد . 111
وجود اين گروه از يهوديان و افراد ديگر از همپيمانان در مدينه ، اقتضا مي كرد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آشكار سازد كه « عشور » فقط مختص به مسلمانان نيست ؛ بلكه بر يهوديان و مسيحيان نيز صدق مي كند . اين سخن ، ضرورتاً ما را به ذكر مختصري از وضعيت گروههاي ديگر ديني غير يهود در مدينه رهنمون مي سازد . 112
100 |
* پي نوشتها :
1 ـ طبري ، تاريخ ، ج2 ، ص480
2 ـ طبري ، همان منبع ، ج 2 ، ص 488 ؛ ابن نجار : همان كتاب ، ص 54
3 ـ ابن اسحاق ، السيره ، ج3 ، ص721 ؛ طبري ، همان منبع ، ص488 ؛ ابن نجار ، همان كتاب ، ص54
4 ـ واقدي گويد : حيي بن اخطب به ابوسفيان بن حرب و قريش در مسير راهي كه با هم طي مي كردند گفت : قريظه قوم من ، با شما هستند و آنها اهل اتحاد پايدار و هفتصد و پنجاه مرد جنگجو مي باشند . ( مغازي ، ج2 ، ص454 ، چاپ آكسفورد ) .
5 ـ ابن حاج ، رفع الخلفا ، ص 89
6 ـ طبري ، تاريخ ، ج 2 ، ص 570
7 ـ ابن اسحاق ، السيره ، ج 3 ، ص 683 ؛ ديار بكري ، تاريخ الخميس ، ج1 ، ص 460
8 ـ سمهودي ، الوفا ، ج 1 ، ص 460 ، ذكر شده است از يهودياني كه تا هنگام آمدن اوس و خزرج در مدينه باقي ماندند گروههاي زير بودند : بني قريظه ، بني نضير ، بني ضخم ، بني زعوراء ، بني ماسكه ، بني قمعه و بني زيداللات كه قبيله عبدالله بن سلام بودند و بني قينقاع و بني حجر و بني ثعلبه و اهل زهره و اهل زباله و اهل يثرب و بني قصيص و بني ناغصه و بني عكوه و بني مرايه . ( ابن رسته ، الاعلاق النفيسه ، ج 7 ، ص 62 )
9 ـ ابن اسحاق ، السيره ، ج 2 ، ص 350
10 ـ سمهودي ، همان منبع ، ج 1 ، ص 161 و 164
11 ـ سمهودي ، الوفا ، ج1 ، ص 161
12 ـ سمهودي ، همان منبع ، ج 1 ، ص 165 ، مقصود از يثرب در اينجا چيزي است كه مطري ذكر كرده است . او مي گويد : يثرب اسم سرزمين است و مدينة النبي در ناحيه اي از آن قرار دارد و امروزه ( يعني اواخر قرن هفتم هجري ) به اين اسم معروف است ؛ نخلهاي زيادي دارد كه از آنِ اهل مدينه و وقف بر فقرا و ديگران است و آن در غرب محل شهادت حمزة بن عبدالمطلب مي باشد . ( التعريف ، ص19 )
13 ـ سمهودي ، منبع سابق ، ج 1 ، ص 161 ؛ ابن رسته ، الاعلاق النفيسه ، ج 7 ، ص 61
14 ـ سمهودي ، همان منبع ، ج 1 ، ص 161
15 ـ مدني ، سيد عبيد ، « اطوم مدينه منوره » ، بحث چاپ شده در مجله دانشكده ادبيات دانشگاه رياض ، 32 ، سال سوم ، ص 220
101 |
16 ـ ابن رسته ، همان منبع ، ج 7 ، ص62
17 ـ سمهودي ، همان منبع ، ج 1 ، ص 162 ؛ ابن قتيبه ، المعارف ، ص 85
18 ـ سمهودي ، همان منبع ، ج 1 ، ص 163 . ابن رسته ذكر كرده است كه بني ناغصه عشيره اي از يهود هستند . ( همان منبع ، ج 7 ، ص62 )
19 ـ ياقوت ، معجم البلدان ، ج 5 ، ص 84 . بجاست اشاره كنيم كه تشابه زيادي ميان كار اطام كه دژها و خانه هاي مرتفع هستند ( معجم الوسيط ، ج 1 ، ص 20 ) در مدينه با كار بعضي از قصرهاي يمن وجود دارد . گفته شده است كه اطام داراي سكوهاي بلندي مشرف بر اطراف است و از بالا چشم انداز زيبايي دارد . علاوه بر آن موقعيت دفاعي براي دور نمودن حملات دشمنان اطراف دارد ( انصاري ، عبدالقدوس ، آثار المدينة المنوره ، ص 64 ) . درباره قصرهاي يمن ذكر شده است كه حميريها به حكم ضرورت ، به ساختن قصرها و دژهاي تسخير نشدني براي دفع حملات بدويان اقدام نمودند ( حتي ، تاريخ العرب ، ج1 ، ص 75 ) و همينطور سطوح آن را گردشگاه ساختند و بعضي از بالاترين قسمتها رامحلهايي براي نشستن با سنگ مرمر ساختند ( ياقوت ، همان منبع ، ج 4 ، ص 210 ؛ حتي ، همان كتاب ، ج 1 ، ص 75 ) مانند قصر غمدان در صنعا كه به يشرح بن يحصب پادشاه منسوب است ( ياقوت ، همان منبع ، ج 4 ، ص 210 ) كه در طي قرن اوّل ميلادي حكومت را در دست داشت . ( حتي ، همان كتاب ، ج1 ، ص 74 ) شباهت ديگري نيز در شكل ساختن أطم و بعضي از قصرهاي يمن وجود دارد كه هركدام از آنها به شكل چهارگوش و مسطح هستند ( حتي ، همان كتاب ، ج 1 ، ص 75 ؛ مدني ، سيد عبيد ، اطوم المدينة المنوره ، بحث چاپ شده در مجله دانشكده ادبيات ، دانشگاه رياض ، م 3 ، ص 3 و ص 214 ) .
20 ـ ولفنسون ، تاريخ اليهود ، ص 11 ، 113 ، 117
21 ـ سمهودي ، الوفا ، ج 1 ، ص 163
22 ـ سمهودي ، همان منبع ، ج 1 ، ص 161 و 162
23 ـ سمهودي ، همان منبع ، ج 1 ، ص 164
مشربه ام ابراهيم : محلي است در مدينه ، شمال مسجد بني قريظه در بلندي نزديك حرهّ شرقي ، در جايي كه در ايام مطري به دشت معروف بود ، ميان نخلستان معروف به اَشراف كه قاسم بن ادريس بن جعفر برادر حسن عسكري آن را ساخت ( مطري ، التعريف ، ص 52 ) .
24 ـ سمهودي ؛ همان منبع ، ج 1 ، ص 164
پل بطحان : محلي است كه وادي بطحان در آنجا فراخ مي شود و از شمال ماجشوني كه امروزه ، به موشونيه معروف است شروع شده و به پل بين چاه مراكشي كه ( عطا ابن عبدالعال مراكشي و ) چاه شرفي ختم مي شود . آنجا پل بياضه است كه مجتمع منازل بني بياضه با بني حبيب و بني دينار مي باشد و نيز ذكر شده است كه شمال ماجشوني اولين راه وادي بطحان در مجتمع با وادي مذينب و مهزور است كه از سمت
102 |
ناحيه غربي باقي است و در بني قينقاع ، مقصود اين سخن است « در انتهاي پل يا در اول بطحان در يك مايلي غرب ماجشوني و غرب پل بطحان آنجاست » ( عياشي ، مدينة بين الماضي و الحاضر ، ص 18 و 19 ) .
25 ـ ابن اسحاق ، السيره ، ج 2 ، ص 360 و 361 ؛ ابن كثير ، البداية و النهاية ، م 2 ، ج 3 ، ص 211
26 و 27 و 28 ـ سمهودي ، الوفا ، ج 1 ، ص 165
29 ـ سمهودي ، همان منبع ، ج 1 ، ص 182
30 و 31 ـ سمهودي ، همان منبع ، ج 1 ، ص 179
32 ـ واقدي ، المغازي ، ج 1 ، ص 167 ، ( چاپ اكسفورد )
33 ـ سمهودي ، همان منبع ، ج 1 ، ص 179
34 ـ سمهودي ، همان منبع ، ج 1 ، ص 182
35 ـ ابن حجر ، الاصابه ، ج 2 ، ص 269 ـ 320 ؛ سمهودي ، الوفا ، ج 1 ، ص 181 ـ 282
36 ـ سمهودي ، همان منبع ، ج 1 ، ص 215 ـ 216
37 ـ سمهودي ، همان منبع ، ج 1 ، ص 218
38 ـ ابن اثير ، الكامل ، ج 1 ، ص 417 ـ 418
39 ـ ابن اسحاق ، السيره ، ج 2 ، ص 292
40 ـ ابن حجر ، همان منبع ، ج 3 ، ص 649
41 ـ ابن حجر ، همان كتاب ، ج 3 ، ص 471
42 ـ ابن اسحاق ، همان منبع ، ج 2 ، ص 360 ـ 361 ؛ ابن حجر ، همان منبع ، ج 3 ، ص 649
43 ـ ابن اسحاق ، السيره ، ج 2 ، ص 360 ـ 361 ؛ ابن حجر ، الاصابه ، ج 3 ، ص 649 ، 471
44 ـ ابن اسحاق ، همان منبع ، ج 2 ، ص 348
45 ـ مؤلف ناشناس ، في سيرة الرسول ، صفحه شماره 12 ( نسخه خطي اوقاف بغداد )
46 ـ ابن اسحاق ، همان منبع ، ج 2 ، ص 350
47 ـ ناشناس ، همان منبع ، صفحه 12
48 ـ ابن اسحاق ، السيره ، ج2 ، ص348
49 ـ ابن اسحاق ، همان جا .
50 ـ ابن اسحاق ، همان منبع ، ج 2 ، ص 350
51 ـ ابن سعد ، طبقات ، ج1 ، ص241 ؛ مالك ، الموطأ ، ج1 ، ص196 ؛ ابن الحاج ، رفع الخلفا ، صفحه 73 و 74 ؛ ابن ظهيره ، الجامع ، ص21 ـ 22 ذكر شده است كه قبله در رجب در رأس ماه هفدهم بعد از ورود پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به مدينه ، از شام به كعبه برگردانده شد . ( طبري ، جامع البيان ، ج 2 ، ص 3 ـ 1 )
103 |
52 و 53 ـ طبري ، همان منبع ، ج 2 ، ص 4
54 ـ طبري ، همان منبع ، ج 2 ، ص 4 ـ 5
55 و 56 ـ ابن قدامه ، الاستبصار ، ص 31
57 ـ ابن اسحاق ، السيره ، ج 2 ، ص 358 ؛ شبلي ، التاريخ الإسلامي ، ج 1 ، ص 254
Hoilt,p . m : The cambridge History of Islam . Vol . 1 . p . 44
58 ـ مائده : 18 ؛ ابن حجر ، الاصابه ، ج 2 ، ص 492
59 ـ ابن اسحاق ، همان منبع ، ج 2 ، ص 560 . ج 3 ، ص 682 ، 684 ، 700 ، 715 ، 121 ؛ بلاذري ، انساب ، ص 308
60 ـ ابن اسحاق ، همان منبع ، ج 2 ، ص 385 ـ 389 ؛ ابن حجر ، الاصابه ، ج 2 ، ص 492
61 ـ طبري ، جامع البيان ، ج 3 ، ص 217
62 ـ ابن حجر ، همان منبع ، ج 2 ، ص 226 ، 227
63 ـ ابن الحاج ، رفع الخلفا ، صفحه 79 ؛ بلاذري ، الانساب ، ص 308و 309
64 ـ بلاذري ، همان جا .
65 ـ ابن الحاج ، همان منبع ، صفحه 79
66 ـ خداوند تعالي درباره يهود مي فرمايد : « الذين ينقضون عهد الله من بعد ميثاقه و يقطعون ماأمر الله به أن يوصل و يفسدون في الأرض اولئك هم الخاسرون . » بقره ، 27 . نيز رجوع كنيد به : طبري ، همان منبع ، ج 1 ، ص 182 و 183
67 ـ بلاذري ؛ الأنساب ، ص 308 و 309 . اذرعات ، از شهرهاي شام است ، با تاء مكسوره و با ياء يذرعات نيز گفته مي شود . ( حميري ، الروض المعطار ، ص 19 ؛ همداني ، صفة جزيرة العرب ، ص 329 )
68 ـ ابن الحاج ، رفع الخلفا ، ص 80
69 ـ بقره : 6
70 ـ طبري : جامع البيان ، ج 1 ، ص 108
71 ـ ابن الحاج ، همان منبع ، ص 88
72 ـ بلاذري ، همان منبع ، ص 19 ؛ ابن الحاج ، همان منبع ، ص 89
73 ـ واقدي ، مغازي . ص 291 و 292 ( چاپ آكسفورد ) .
74 ـ طبري ، تاريخ ، ج 2 ، ص 488 ؛ ابن نجار ، الدرة ، ص 54 ؛ ابن حجر ، الاصابه ، ج2 ، ص 538 ابن اسحاق در ذكر تعداد كشتگان بني قريظه بيشتر از آنها ذكر مي كند : آنها بين هشتصد تا نهصد نفر بودند ؛ السيره ، ج 3 ، ص 721
75 ـ ابن حجر ، همان منبع ، ج 1 ، ص 201 ؛ ابن نجار ، همان منبع ، ص 54
104 |
76 ـ ابن اسحاق ، سيره ، ج 2 ، ص 350 ؛ ديار بكري ، تاريخ الخميس ، ج 1 ، ص 353
77 ـ واقدي ، المغازي ، ج1 ، ص410 ـ 412 ؛ ناشناس ، في سيرة الرسول ، ص2
78 ـ ابن حجر ، الاصابه ، ج1 ، ص473 . خداوند تعالي مي فرمايد : « ولَمّا جاءَهم كِتابٌ مِنْ عِندِ الله مِصَدِّقٌ لِما مَعَهُم ، وكانُوا مِنْ قبل يستفتحون عَلَي الذَّيِن كَفَروُا ، فَلَمّا جاءَهم ماعَرَفُوا كفروا به » بقره : 89
79 ـ ابن اسحاق ، سيره ، ج 2 ، ص 389 ؛ ابن حجر ، همان منبع ، ج 1 ، ص 473
80 ـ ابن حجر ، همان منبع ، ج 2 ، ص 39
81 ـ ابن عبدالبر ، الاستيعاب . ( پاورقي الاصابه ، ج 1 ، 68 ) ؛ ابن حجر ، همان منبع ، ج1 ، ص 222 ، 231 و ج 2 ، ص 400 از جمله كساني كه از جماعت يهود ايمان آوردند : جبل بن جوال بن صفوان بن بلال بن أصرم بن اياس بن عبد غنم بن جحاش بن محالة بن مازن بن ثعلبة بن سعد بن ذبيان شاعر ذبياني و ثعلبي است كه يهود بود و مسلمان شد . ( ابن حجر ، الاصابه ، ج 1 ، ص 222 ) و جريح اسرائيلي ( ابن حجر ، همان منبع ، ج 1 ، ص 221 ) و ثعلبة بن سعية و أسيد بن سعية و أسد بن عبيد كه افرادي از بني هدل بودند در شبي كه بني قريظه به فرمان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پايين آمدند ، مسلمان شدند ( ابن اسحاق ، همان منبع ، ج 3 ، ص 719 ؛ ابن عبدالبر ، همان منبع ، ج 1 ، ص 68 ؛ ابن اثير ، أسد الغابه ، ج 1 ، ص 69 ـ 70 ) وزيد بن سعية يكي از احبار يهود بود . كساني كه مسلمان شدند از برترين يهود در علم و دارايي بودند و اسلامشان نيكو بود ( النووي ، تهذيب الأسماء و اللغات ، ج 1 ، ص 204 )
82 ـ ابن حجر ، الاصابه ، ج 1 ، ص 566
83 ـ ابن اسحاق ، سيره ، ج 2 ، ص 360 ـ 361 ؛ ابن حجر . همان منبع ، ج 3 ، ص 649
84 ـ ابن اسحاق ، همان ، ج 2 ، ص 360 ـ 361 ؛ ابن حجر ، همان منبع ، ج 3 ، ص 211 ـ 212 ، 649
85 ـ ابن حجر ، همان منبع ، ج 3 ، ص 279
86 ـ ابن حجر ، همان منبع ، ج 3 ، ص 671
87 ـ ابن حجر ، همان منبع ، ج 2 ، ص 65
88 ـ ابن حجر ، همان منبع ، ج 1 ، ص 199
89 ـ ابن حجر ، همان منبع ، ج 2 ، ص 59
90 ـ ابن حجر ، همان منبع ، ج 3 ، ص 649 ـ 671
91 ـ ابن حجر ، همان منبع ، ج 1 ، ص 566
92 ـ نووي ، تهذيب الاسماء و اللغات ، ج 1 ، ص 204
93 ـ ابن حجر ، همان منبع ، ج 1 ، ص 566
94 ـ ابن حجر ، همان منبع ، ج 3 ، ص 671
95 ـ ابن حجر ، همان منبع ، ج 1 ، ص 183
105 |
96 ـ ابن اسحاق ، همان منبع ، ج 2 ، ص 359
97 ـ ابن حجر ، الاصابه ، ج 1 ، ص 519و ج 3 ، ص 297
98 ـ بلاذري ، فتوح البلدان ، ج 1 ، ص 23 ؛ ابن حجر ، همان منبع ، ج 3 ، ص 286
99 ـ از جمله آنها : عمارة بن سعد ، ( ابن حجر ، همان منبع ، ج 3 ، ص 81 ) و ابو ثعلبه ( ابن حجر ، همان منبع ، ج 4 ، ص 30 ) و كثير بن سائب ( ابن حجر ، همان منبع ، ج 3 ، ص 286 ) و كعب بن سليم بن اسد و زبير بن عبدالرحمان بن زبير و رفاعه و عطيه فرزندان قرظه و رافع قرظي ، رفاعة بن سموأل ، اسد و اسيد فرزندان كعب و ثعلبة بن ابي مالك ( ابن حجر ، همان منبع ، ج 1 ، ص 201 ، 501 ، 518 ، 519 ، 584 ، ج 3 ، ص 297 ) .
100 و 101 ـ ابن حجر ، همان منبع ، ج 3 ، ص 135 ـ 133
102 ـ مسلم ، الصحيح ، ج 2 ، ص 643
103 و 104 ـ ابن حجر ، الاصابه ، ج 1 ، ص 187
105 ـ ابن حجر ، همان منبع ، ج 2 ، ص 430
106 ـ ابن حجر ، همان منبع ، ج 1 ، ص 366
107 ـ ابن حجر ، همان منبع ، ج 1 ، ص 366و 483 ، ج 3 ، ص 393 ؛ بلاذري ، فتوح البلدان ، ج 1 ، ص 18 ، 25 ، 26
108 ـ سمهودي ، الوفا ، ج 1 ، ص 265
109 ـ ابن اسحاق ، السيره ، ج 2 ، ص 396 ؛ ابن حجر ، همان منبع ، ج 1 ، ص 87
110 ـ ابن اسحاق ، همان منبع ، ج 2 ، ص 397 ؛ ابن حجر ، همان منبع ، ج 1 ، ص 87
111 ـ ابن حجر ، همان منبع ، ج 4 ، ص 16
106 |
مشخصات منابع
ابن اثير ، عزالدين ابو الحسن : اسدالغابة في معرفة الصحابه ، قاهره ، نشر الوهبيه ، 1280 هـ .
ابن اسحاق ، ابوعبدالله محمد : سيرة النبي ( صلّي الله عليه وآله ) ، تهذيب عبدالملك بن هشام ، تحقيق محمد محيي الدين عبدالحميد ، قاهره ، 1383 هـ .
ابن حجر عسقلاني ، شهاب الدين ابوالفضل : كتاب الاصابة في تمييز الصحابه ، قاهره ، چاپ سعادة ، 1328 هـ .
ابن حاج ، عبدالقادر : رفع الخلفا علي ذات الشفاء ، نسخه خطي ، كتابخانه متحف عراقي بغداد ، شماره 246
ابن حزم اندلسي ، ابو محمد علي : جمهرة انساب العرب ، تحقيق عبدالسلام محمد هارون ، مصر ، دار المعارف ، 1328 هـ .
ابن رسته ، ابوعلي احمدبن عمر : كتاب الاعلاق النفيسه ، چاپ ليدن ، 1891 هـ .
ابن سعد ، محمد : الطبقات الكبري ، بيروت ، دار صادر ، 88 ـ 1380 هـ .
ابن ظهيره ، جمال الدين محمد جارالله : الجامع اللطيف فضل مكه و أهلها و بناء البيت الشريف ، قاهره ، 1340هـ .
ابن عبدالبر ، ابوعمر يوسف بن عبدالله : الاستيعاب في اسماء الاصحاب ، ط 1 ، چاپ سعادة ، مصر ، 1328 هـ .
ابن قتيبه ، ابومحمد عبدالله بن مسلم : المعارف ، تحقيق ثروة عكاشه ، قاهره ، 1969 هـ .
ابن قدامه ، موفق الدين عبدالله بن محمد بن احمد مقدسي : الاستبصار في نسب الصحابة من الانصار ، تحقيق علي يوسف نويهض ، بيروت ، 1391 هـ .
ابن كثير ، عمادالدين ابوالفداء : البداية و النهاية في التاريخ ، ط 1 ، قاهره ، 1351هـ .
ابن منظور : لسان العرب المحيط ، چاپ دار صادر ، بيروت ، 1375 هـ . 1956 هـ .
ابن نجار ، ابوعبدالله بغدادي : اخبار مدينة الرسول ( معروف به : الدرة الثمينة في اخبار المدينه ) تحقيق صالح محمدجمال ، چاپ اول ، مكه ، 1966 هـ .
انصاري ، عبدالرحمان طيب : لمحات عن بعض المدن القديمة في شمال غربي الجزيرة العربيه ، مجلة الدارة ، رياض ، شماره اول ، سال اول ، 1395هـ/1975م
انصاري ، عبدالقدوس : آثار المدينة المنوره ، چاپ سوم ، بيروت ، 1393 هـ . / 1973 م
بارتولد ، واسيلي ولاديمير : تاريخ الحضارة الاسلاميه ، ترجمه عربي حمزه طاهر ، چاپ سوم ، قاهره ، 1958 م
بروكلمان ، كارل : تاريخ الشعوب الاسلاميه ، ترجمه عربي نبيه امين فارس و منير بعلبكي ، چاپ پنجم ، بيروت ، 1968 م
بستاني ، المعلم بطرس : محيط المحيط ، بيروت ، 1286 هـ . / 1870 م
107 |
بلاذري ، احمد بن يحيي : انساب الاشراف ، تحقيق محمد حميدالله ، دار المعارف ، مصر ، 1959 م
ــــــــــــــــــــــــــــ : فتوح البلدان ، تحقيق صلاح الدين منجد ، قاهره ، 1956 م
بلخي ، ابو زيد احمد بن سهل : البدء و التاريخ ، تحقيق كلمان هوار ، شالون ، فرنسا ، 1899 م
حتي ، فيليپ : تاريخ العرب ، چاپ چهارم ، بيروت ، 1965 م
حميري ، محمدبن عبدالمنعم : الروض المعطار في خبر الاقطار ، تحقيق احسان عباس ، بيروت ، 1975م
دياربكري ، حسين بن محمد : تاريخ الخميس في أحوال انفس نفيس ، چاپ مؤسسه شعبان در بيروت از روي چاپ قديمي چاپخانه الوهبيه قاهره ، 1283 هـ .
رستم ، اسد : الروم في سياستهم و حضارتهم و دينهم و ثقافتهم و صلاتهم بالعرب ، چاپ اول ، دارالمكشوف ، بيروت ، 1955
زمخشري ، ابوالقاسم محمودبن عمر : اساس البلاغه ، دار صادر ، بيروت ، 1385هـ .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ : الجبال و الامكنة و المياه ، تحقيق محمد صادق آل بحر العلوم ، نجف ، 1381هـ .
سمهودي ، نور الدين علي بن عبدالله : وفاء الوفاء بأخبار دارالمصطفي ، تحقيق محمد محيي الدين عبدالحميد ، قاهره ، 1374 هـ .
سهيلي ، عبدالرحمان بن عبدالله : الروض الانف في تفسير السيرة النبوية لإبن هشام ، تعليق طه عبدالرؤف سعد ، قاهره ، 1391 هـ .
شبلي ، احمد : موسوعة التاريخ الاسلامي و الحضارة الاسلاميه ، چاپ ششم ، قاهره ، 1974 م
شريف ، احمد ابراهيم : مكة و المدينة في الجاهلية و عهد الرسول ، قاهره ، 1965م
شنوده ، المحامي زكي : اليهود ـ نشأتهم و عقيدتهم و مجتمعهم من واقع نصوص التوراة كتابهم المقدس ، چاپ اول ، قاهره ، 1974 م
صالح ، عبدالعزيز : الشرق الادني القديم ( مصر و عراق ) ، قاهره ، 1967 م .
ضيف ، شوقي : العصر الجاهلي ، چاپ سوم ، قاهره ، 1960 م
طبري ، ابوجعفر محمد بن جرير : تاريخ الطبري ، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم ، دارالمعارف ، مصر ، 1966 م
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ : جامع البيان عن تأويل آي القرآن ، چاپ دوم ، قاهره ، 1373 هـ
طنطاوي ، محمد سيد : بنو اسرائيل في القرآن والسنة ، چاپ دوم ، بيروت ، 1392 هـ
علي ، جواد : المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام ، دارالعلم للملايين ، بيروت ، 76 ـ1969 م
عياشي ، ابراهيم بن علي : المدينة بين الماضي و الحاضر ، دارالمكتب العلميه ، دمشق ، 1392 هـ
كحاله ، عمررضا : جغرافية شبه جزيرة العرب ، مراجعة احمد علي ، چاپ دوم ، قاهره ، 1384 هـ
كستر ، پروفسور م . ج : مكة و تميم ـ مظاهر من علاقاتهم ، ترجمه عربي يحيي جبوري ، بغداد ، 1975 هـ
108 |
مالك بن انس : الموطأ ، تصحيح محمد فواد عبدالباقي ، قاهره ، 1370 هـ
مجهول : في سيرة الرسول و غزواته ، نسخه خطي كتابخانه اوقاف عمومي بغداد ، شماره ( 358/1367 )
مسلم ، الامام ابوالحسن : صحيح مسلم ، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقي ، چاپ اول ، قاهره ، 1374 هـ
مطري ، محمدبن احمد : التعريف بما أنست الهجرة من معالم دارالهجره ، تحقيق محمد عبدالمحسن الخيال ، چاپ أسعد درابزوني در مدينه منوره ، 1372 هـ
لاندو ، روم : الاسلام و العرب ، ترجمه عربي منير بعلبكي ، بيروت ، 1962 م
نووي ، محيي الدين بن شرف : تهذيب الاسماء واللغات ، دارالكتب العلميه ، بيروت
واقدي ، محمد بن عمر : مغازي رسول الله ، تحقيق مارسدن جونز ، چاپ اكسفورد ، لندن ، 1966 م
ولفنسون ، اسرائيل معروف بأبي ذؤيب : تاريخ اليهود في بلاد العرب في الجاهلية و صدر الاسلام ، مصر ، چاپ اعتماد ، 1927 م
همداني ، حسن بن احمد : صفة الجزيره العرب ، تحقيق محمد بن علي الأكوع ، رياض 1394 هـ/ 1974 م
ياقوت حموي ، شهاب الدين : معجم البلدان ، بيروت ، 1376هـ/ 1957م
يعقوبي ، احمد بن ابي يعقوب : تاريخ اليعقوبي ، بيروت ، 1379 هـ/1960م
54 _ Crichton,Ardrew : Dictionary of the Bible ؛ The Interpreter`s ,Abingdon press,newyork
55 _ Islamic culture,No2,April,1929 : Arabic Relation in Pre_Islamic Times, by Josef horority
56 _ Landau, Rom : Islam and the Arabs, london, 1958