بخش 13
* وعده وصل
191 |
ميقات حج - سال هفتم - شماره بيست و هفتم - بهار 1378
خاطرات
192 |
وعده وصل
فاطمه صالحي
وعده وصل چون شود نزديك * * * آتش شوق تندتر گردد
جمعه 15 آبان 1377 ساعت چهار بعد از نصف شب بود ، پيش از طلوع فجر ، روز پرواز كبوتر عشق و آشيان گرفتنش در جوار حرم الهي . صداي تپش قلبم را به خوبي مي شنيدم . شب تا ديروقت خوابم نبرد امّا اين بيخوابي هيچ رخوتي در من ايجاد نكرده بود بلكه به عكس شادي و شعف وصف ناپذيري سرتاپايم را لبريز مي ساخت .
شكر خدا را بجا آوردم كه براي دوّمين بار ميزبانم مي شود و سعادت عرض ادب كردن در برابر آستان جنّت مثال پيامبرش را بر من ارزاني داشته است .
ساعت 5/2 بعدازظهر جمعه عازم كرمان و از آنجا مستقيم راهي فرودگاه شديم . ساعت هشت پس از گذراندن چندين ساعت سردرگمي و انجام عمليات بازرسي بدني و چمدانها و تحويل گرفتن گذرنامه ها ، هواپيما به پرواز درآمد . اين پرنده آهنين بال همچون عقابي تيز پرواز مرغ دلهايمان را بر بالهايش نشاند و بر اقيانوس بيكران و آبي آسماني اوج گرفت و سرانجام ساعت 5/11 شب كه همزمان بود با 45/10 به وقت جدّه ، بر زمين نشست .
عظمت و وسعت اين فرودگاه هر چشمي را خيره مي كند . تنوّع رنگها ، لباسها ، زبانها ، و ملّيّتها همه جا به چشم مي خورد . زنان برقع پوشيده و كاملاً محجّب در يك جا مشاهده مي شوند در همانحال زناني با
193 |
آرايش و لباس كاملاً اروپايي در گوشه ديگر . بر گوشه اي از سالن فرودگاه مختص بازرسي و انجام عمليات گمركي و كنترل گذرنامه هاي يك كشور است . چيزي كه زياد چشمگير است لباسهاي آستين كوتاه و كراوات در تن مأموران و كاركنان دولت سعودي است كه كاملاً هويت غربي پيدا كرده اند . پس از سپري شدن يكي دو ساعت ، از فرودگاه بيرون آمديم . رييس كاروان با جدّيت مشغول جمع آوري مسافران و سوار كردنشان در سه اتوبوس است كه مي خواهيم با آنها راهي مدينه شويم . اتوبوس بسيار تميز و مجهّز است . هواي داخلش به وسيله كولر كاملاً مطبوع شده و با هواي مرطوب و گرم بيرون كاملاً متفاوت است . و ما كه همگي خسته هستيم خواب چشمانمان را در ربود . فقط گاهگاهي صداي نوار نوحه سرايي و مدّاحي بگوش مي رسد و گاهي هم صداي ناله كوتاه و زمزمه عاشقانه اي شنيده مي شد .
نزديكيهاي اذان صبح به فندق الدخيل رسيديم . گنبد سبز حرم پيامبر و چراغهاي زيبايش صبر و قرار از دل مي برد . پس از كمي استراحت صداي روحنواز و دل نشين اذان از مسجد النبي شنيده شد . براي اداي نماز از جا برخاستيم . . .
بعد از صرف صبحانه و شنيدن توصيه هاي مدير و روحاني كاروان عازم زيارت قبر پيامبر و قبرستان بقيع شديم ، از فندق الدخيل فاصله زيادي تا حرم پيامبر و قبرستان بقيع وجود ندارد . قبرستان بقيع درست روبروي هتل قرار گرفته و مظلوميت و غربت و تنهايي را فرياد مي كند . دريغ از سوسوي يك چراغ ، يا نور يك شمعدان ! قبر چهار پيشواي معصوم ؛ حسن بن علي ، علي بن الحسين ، محمد بن علي ( امام باقر ) و جعفربن محمد صادق ، بنيانگذار مكتب جعفري در اينجاست .
ابتدا وارد حرم پيامبر شديم ، همه عاشقانه مي گريند و ناله مي كنند . هر گوشه اي از مسجد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) يادآور واقعه اي از تاريخ اسلام است ؛ خانه پيامبر ، جاي اصحاب صفّه ، محل اذان بلال ، بين محراب و منبر ، خانه فاطمه زهرا ( عليها السلام ) ، ستون توبه و . . .
عظمت ، وسعت و شكوه معماري مسجد النبي هر چشمي را به حيرت وا مي دارد . مي توان گفت كه در تمام دنيا مسجدي با اين عظمت و شكوه و جلال وجود ندارد . اما در هر صورت اين شكوه و جلال و زرق و برق ظاهري نمي تواند زائران عاشق و دلداده اش را مشغول خود
194 |
سازد . لذا است كه در داخل حرم هر كسي براي خود دنيايي دارد . سيلاب اشك بر چهره ها جاري است . هر كسي كتاب درد دلش را گشوده ، آرام آرام مي خواند . هيچكس آرام نيست . دنياي عجيبي است اينجا !
بحري است بحرعشق كه هيچش كناره نيست * * * آنجا جز آن كه جان بسپارند چاره نيست
زمان زيارت رو به پايان است ؛ ساعتي كه خانم ها بايد از حرم پيامبر بيرون شوند تا نوبت را به آقايان بدهند نزديك است . بالاخره با اكراه و اجبار از حرم بيرون شديم . . .
از وقتي كه وارد مدينه شده ايم ، هنوز توفيق زيارت بقيع را نيافته ايم ، از اين رو راهي قبرستان بقيع مي شويم . آنجا هم چه عالمي دارد ! كاروانها هر يك در گوشه اي جمع شده اند و عزاداري و نوحه سرايي مي كنند . پشت ديوار بقيع كه قرار گرفتيم كبوتران قبرستان را ديدم كه گروه گروه مي نشينند و به پرواز در مي آيند .
آرزو كردم كاش براي چند لحظه هم كه شده به جاي يكي از اين كبوتران بودم و بر گرد قبور ائمه مي چرخيدم ! لحظات عجيبي است . خانم ها همه در پشت ديوار بقيع جمعند و اجازه ورود به داخل بقيع را ندارند . بهانه اي مي خواهند تا عقده شان باز شود .
اينجا بود كه به يادم آمد به هنگام خداحافظي از بستگان و اقوام و دوستان و . . . همه سفارش داشتند و التماس دعاها گفتند . بعضي توصيه كردند كه سلامشان را به پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و دخترش فاطمه ( عليها السلام ) و ائمه بقيع ( عليهم السلام ) برسانم .
يكي با چشم اشكبار سفارش كرد زير ناودان طلا دو ركعت نماز برايش بخوانم و از خدا بخواهم كه او را هم دعوت كند تا به زيارت پيامبرش و مهماني خانه اش بيايد .
ديگري خواست تا براي پدر مريضش دعا كنم . آن يكي گفت كه وقتي روبروي قبر ام البنين مادر حضرت اباالفضل قرار گرفتم براي دخترش كه هم نام اوست دعا كنم و برايش شفا بخواهم . وقتي به ياد سفارش وي افتادم بي اختيار دلم گرفت . از حضرت زهراي مرضيه درخواست كردم كه دستش را بگيرد و توجهي به سوي او كند . سفارش ها بسيار است ، اگر بخواهم همه را بشمارم به قول مولانا : « يك دهان خواهم به پهناي فلك »
امروز برنامه ريزي شده است كه از منطقه احد ، مساجد سبعه كه از جمله آن ها
195 |
است مسجد قبلتين ، مسجد قبا ، مسجد فضيخ و قبر نجمه مادر امام رضا ( عليه السلام ) ( البته طبق نقلي كه ضعيف است ) ديدن كنيم . ابتدا عازم منطقه احد شديم تا حمزه سيد الشهدا و ساير شهداي احد را زيارت كنيم .
روحاني كاروان تاريخچه جنگ احد و جريان شكست مسلمانها و كشته شدن حمزه عموي پيامبر و كينه و دشمني كفار قريش را شرح داد . و گفت : بدن مطهر حمزه را به دستور هنده زن ابوسفيان قطعه قطعه كرد و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بسيار متأثر شد آن روز هر كس براي شهيد خود عزاداري مي كرد اما حمزه عموي پيامبر كسي را نداشت كه برايش عزاداري كند . زنان قريش جمع شدند و به همراه حضرت زهرا و صفيه خواهر حضرت حمزه براي وي گريستند .
نام يكي از فرزندان خواهرم حمزه است ، خواهرم به هنگام بدرقه ام از من خواسته بود كه وقتي بر سر قبر حمزه سيد الشهدا آمدم براي پسرانش دعا كنم كه گرفتار وسوسه شيطان نشوند و با ايمان و متّقي گردند و در برابر تهاجم فرهنگي دشمن ايستادگي كنند . ازته دل براي آنان دعا كردم .
ياد ديگري كه در ذهنم جان گرفت ياد مهدي شهيد ، خواهر زاده ام بود ؛ ياد آخرين خداحافظي اش . بعد از شهادتش از گريه سير نشده ام . بغضها و اشكهاي در گلو مانده ام سرباز نكرده اند اين عقده هنوز در دلم مانده است كه هنگام تشييع پيكر پاكش نتوانستم خوب فرياد بزنم و امروز كه هر كسي غرق در عالم خودش است و كسي نيست تا مانعم شود . . .
لحظه اي به خود آمدم ، ديدم جمعيت بسياري رو به قبرستان احد مشغول خواندن فاتحه و زيارتنامه هستند كاروانهاي ايراني ، مصري ، تركيه اي ، پاكستاني ، هندي ، اندونزيايي ، مالزيايي و آفريقايي و مردماني از كشورهاي عربي مانند لبنان ، بحرين ، كويت و . . . با شهداي سرافراز احد وداع كرديم و رو به سوي مسجد ذوقبلتين نهاديم . مسجد ذوقبلتين هم تاريخچه اي دارد كه روحاني كاروان آنرا شرح داد و آنگاه از پله هاي بي شمار و پيچ در پيچي بالا رفتيم و در داخل مسجد نماز خوانديم . و از آنجا عازم مساجد سبعه شديم . آخرين مسجدي كه رفتيم ، مسجد حضرت فاطمه بود .
براي همراهان توضيحاتي درباره مسجد علي عليه السلام و فاطمه زهرا ( عليها السلام ) دادم و از آنان خواستم مقايسه اي كنند بين دو مسجد و مساجد ديگر ؛ دو مسجدي كه
196 |
فقط يك چهار ديواري بسيار ساده و گلين است ، تازه همان مسجد كوچك گلين را بسته اند و آن را جزئي از پارك باصفا كرده اند ! اينجا هم دلها به مظلوميت حضرت زهرا سخت مي سوزد . . .
پس از آن عازم مسجد قبا كه اولين مسجد در اسلام است آنجا هم نماز تحيت خوانديم و از تميزي و انضباط و معماري آن لذت برديم همراهان مايلند براي نماز ظهر در مسجد قبا بمانند كه نماز خواندن در آن فضيلت بسيار دارد .
اما به پيشنهاد روحاني كاروان كه تا قبل از ظهور هنوز بايد از چند جاي ديگر ديدن كنيم سوار بر اتوبوسها شده ، راه افتاديم .
پس از گذر از چند كوچه و خيابان به مسجد بسيار كوچك و ساده در محله اي دور افتاده و فقير نشين رسيديم كه نامش مسجد « فضيخ » بود . طبق گفته روحاني كاروان ، اين همان مسجدي است كه مسلمانها پس از پيروزي بر كفّار و نزول آيه مربوط به تحريم ميگساري و قمار ، كوزه هاي شراب را شكسته اند و ميگسارها و خم هاي شراب و بساط قمار بازي را درهم كوفته اند .
از آنجا به مشربه ام ابراهيم رفتيم كه مي گويند قبر نجمه مادر امام رضا عليه السلام در آنجاست كاري به اين نداريم كه اين ، سخن درستي است يا نادرست ، در هر حال به نيت او فاتحه اي خوانديم و سلامي به محضرش تقديم كرديم .
مشربه ام ابراهيم هم مانند مسجد فضيخ در منطقه فقيرنشين و محروم مدينه واقع است .
ظهر به هتل برگشتيم و براي صرف نهار كه معمولاً بسيار مفصل و تشريفاتي است در سالن غذاخوري حاضر شديم ، اماامروز كه آن وضع رقت بار مردم فقير مدينه را ديديم ، ديگر غذا به دل نمي چسبد !
چهارشنبه پيش از اذان صبح راهي حرم شديم بعد از خواندن نماز ، پشت قبرستان بقيع رفته ، در نوحه سرايي و عزاداري كاروانها كه گاهي درهم آميخته مي شود شركت كرديم . كاروان هاي ايراني و بسياري از كشورهاي ديگر انتظار مي كشند تا حدود ساعت 7 كه در بقيع باز مي شود ، به زيارت ائمه عليهم السلام بشتابند و زن ها نيز در همين ساعت خود را به حرم پيامبر و مقابل باب النساء مي رسانند . . .
آنجا هم قيامتي برپاست ، هر كسي به زبان خودش با پيغمبر سخن مي گويد زن عرب سياه پوستي را ديدم كه فرياد ميزد و
197 |
اشك مي ريخت و مي گفت : « حبيبي يا رسول الله ، حبيبي يا محمد ، يا حبيبي جئت الي جوارك ، اسمع كلامي يا رسول الله » و . . . آنقدر با حال مي گفت كه گريه ام گرفت . چشم ها همه لبريز از اشك است لبها مي لرزند . دستها به سوي قبر حضرتش دراز است .
قبري كه پيرامونش را با پنجره ها و ديوارهاي مشبك سبز رنگي پوشانده اند و از بيرون چيزي ديده نمي شود و فقط از روي نقشه و گفته روحاني كاروان مي تواند حدس زد كه كدامين قبر ، قبر پيامبر است .
نزديك يك هفته از سفرمان سپري شده ، نمي دانم آيا لياقت زائر بودن و بهره مندي از فيض زيارت را داشته ام يا نه ؟
هفت روز چه زود گذشت ، عمرمان هم همينگونه سپري مي شود . زندگي عجب سفر كوتاهي است !
كاروان رفت وتو درخوابوبيابان در پيش * * * كي روي ره ز كه پرسي ، چه كني ، چون باشي ؟
از حرم رسول الله ( صلّي الله عليه وآله ) بيرون شديم ، نه به ميل خودمان بل به اكراه و اجبار ناگاه نگاهم به قبرستان بقيع افتاد و چشمانم از اشك لبريز گشت لحظاتي در دل زمزمه كردم : اي بازمانده كربلا ، اي حجت خدا ، اي زين العابدين ، تو با آن تن تب دار ، با آن همه درد و رنج و اندوه و . . . چه كردي ؟
سلام بر تو و پدر مظلومت و عمه داغدارت اي امام عابد و ساجد و عارف و مظلوم و تنها ، سلام بر عمويت امام حسن مجتبي ، سلام بر فرزند تو امام محمدباقر و فرزند فرزندت امام صادق ( عليهم السلام ) . سلام بر شما و مظلوميتتان .
شب جمعه در بعثه امام :
مداح اهل بيت نوحه سرايي كرد و با سوز گداز خواند . همه را تحت تأثير قرار داد و اشك بسيار گرفت آنگاه دعاي شريف كميل را آغاز كرد چه مضمون زيبا و عالي دارد دعاي كميل : « پروردگار من ! بجز تو چه كسي را دارم ! چه لغزشها از من ديدي و ناديده گرفتي ، چقدر از عيب هاي مرا پنهان كردي . خدايا من با اين پوست نازك و استخوانهاي شكننده با آتش خشم تو چه كنم . خدايا ! چگونه زباني را كه به وحدانيت تو اقرار كرده مي سوزاني ، خدايا ! اگر تو مرا با آتش قهر خود بسوزاني غم دوري و فراق از تو را چگونه بر خود آسان كنم . . . » در پايان دعاي كميل از سخنان بسيار ارزشمند و با محتواي جناب حجة الاسلام و المسلمين حاج آقاي قريشي نماينده مقام معظّم
198 |
رهبري در بعثه بهره فراوان برديم . سخنان ايشان مصداق كامل : « خير الكلام ، ما قل و دل » بود . خداوند تأييدش فرمايد !
چه سخت است لحظه فراق و جدايي !
جمعه 23 رجب :
روزهايي كه بايد در مدينه مي مانديم به پايان رسيده و اكنون ساعتهاي آخر را مي گذرانيم . روزهاي مدينه چه زود مي گذرد ! دلم حسابي گرفته است ، يك بهانه مي خواهد تا بغضم بشكند .
تا حدود ساعت 9 مشغول بستن ساكها و جمع و جور اثاثيه بوديم . بعد از صرف صبحانه ، روحاني كاروانمان آخرين توصيه ها را در مورد محرم شدن و تلبيه و انجام اعمال عمره مفرده يادآوري كرد .