بخش 1
1 ـ حج در کتاب خداوند ( 5 )
5 |
ميقات حج - سال هشتم - شماره سي و يكم - بهار 1379
اسرار و معارف حج
6 |
حج در كتاب خداوند ( 5 )
علوي مقدّم
* { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْيَ وَلاَ الْقَلاَئِدَ وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَاناً . . . } ( 1 )
« اي ايمان آورندگان ، شعائر الهي ( مراسم حجّ ) را محترم بشماريد و مخالفت با آنها را حلال ندانيد و نه ماهِ حرام را و نه قرباني هاي بي نشان و نشان دار و نه آنان كه به قصدِ خانه خدا ، براي به دست آوردن فضل خدا و خشنودي خدا مي آيند . . . »
در اين آيه ، ايمان آورندگان ، مخاطب هستند ؛ زيرا كه از ديگران احرام و به جاآوردنِ حج صحيح نيست .
« اِحلال ؛ التهاون بحرمتها وتركه علي وجه الحلّيه » .
در واقع گفته شده است : « لا تجعلو محرّمات الله حلالا ومُباحاً ولا العكس » أي : « لا تتعدّوا حدوده » . ( 2 )
شعائر جمع شعيره ( وقيل واحدها شعارة ) شامل مناسك و برنامه هاي حج است ؛ از وقوفِ به عرفات ومشعر و منا و رمي جمرات و طوافِ سعي و ديگر اعمال ، در واقع « الشعائر = المعالم » ؛ « لأنّها علامات الحجّ » .
اشتقاق كلمه از : « شعر فلان بهذا الأمر » ؛ « إذا علم به » . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مائده : 2
2 ـ مسالك الافهام ، ج2 ، ص281 و282
3 ـ مسالك الافهام ، ج2 ، ص281 واقصي البيان ، ج1 ، ص406
7 |
{ قَلاَئِدَ } ؛ خَيْلٌ يفتله .
{ وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ . . . } ؛ يعني قاصدين البيت . اين آهنگ كنندگان ، ممكن است مسلمان باشند وممكن است كافر . گفتني است كفّار نيز در جاهليّت حج بجا مي آوردند . { يَبْتَغُونَ فَضْلا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَاناً } جمله اي است كه صفت واقع شده ، برايِ « آمّين البيت » .
بعضي گفته اند : منظور از « فضلا » رزقِ دنياوي است در تجارت .
ومنظور از « رضواناً » رضا و خشنوديِ اُخروي است . ( 1 )
در آيه مورد بحث چند دستور مربوط به حجّ و زيارت كعبه هست ولي در اين ميان ، برخي از دستورات ، از ويژگيِ خاصّي برخوردار است ؛ مثلا آنجا كه خدا گفته است : { . . . وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَاناً } .
در واقع خدا گفته است : بايد تمام زائرانِ كعبه ، از آزادي كامل بهره مند باشند و نبايد آنان كه به قصد زيارتِ خانه خدا مي آيند ، مورد مزاحمت قرار گيرند .
و نيز دستورِ { وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ ( 2 ) شَنَآنُ ( 3 ) قَوْم أَنْ صَدُّوكُمْ عَنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا } ، كه بخشي از همين آيه 2 از سوره مائده است . حائز اهمّيت مي باشد و انسان ساز و براي تعالي روح و فكرِ انسان ها بسيار ضروري ؛ زيرا كه خدا مي گويد : مسلمان نبايد كينه توز باشد و حوادثِ گذشته را در فكر خود احيا كند و در صدد انتقام برآيد . معناي اين بخش از آيه چنين است :
« مبادا به خاطر دشمني با گروهي كه شما را ( در سال حديبيّه ) از آمدنِ به مسجد الحرام مانع شدند ، وادار به تجاوز و تعدّي شويد . »
و جالب اينكه : در بخش پايانيِ آيه ، براي تكميل دستور قبلي ، خدا مي گويد :
* { وَتَعَاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَالتَّقْوَي وَلاَ تَعَاوَنُوا عَلَي الاِْثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ } ( 4 )
« در راه نيكي و تقوا ، تعاون داشته باشيد و در راه گناه و تعدّي همكاري نكنيد و از خدا بپرهيزيد كه مجازات او شديد است . »
طبق اين اصل ـ يعني اصل تعاون ـ يك مسلمان ، موظّف است كه در كارهاي نيك ، تعاون داشته باشد و نه در كارهاي نادرست ، نه در اعمال ستمگرانه و ظالمانه .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اقصي البيان ، ج1 ، ص408
2 ـ « ولا يجرمنّكم » ؛ اي « يحملنّكم = وادار نكند » فصل يجرمنّ موكّد به نون تأكيد است . وريشه آن « جَرَمَ » و در آيه دو مفعول دارد ؛ مفعول اوّل ضمير مخاطب « كم » و مفعول دوّم « أنْ تَعتَدوا » .
3 ـ « شَنْآن » ، به فتح نون و سكونها . مصدرٌ أضيف الي الفاعل أو المفعول شدّة بغُضُهم وعداوتهم . ( تفسير جوامع الجامع ، ج1 ، ص310 )
4 ـ براي آگاهي بيشتر از نكات بلاغي و لغوي و نحوي و تفسيري آيه دو سوره مائده ، نكـ : تفسير التبيان ، ج3 ، ص418 تا 428 ، وتفسير مجمع البيان ، ج3 ، صص152 تا 155 و تفسير جوامع الجامع ، ج1 ، ص310 وكشاف زمخشري ، ج1 ، صص591 و 592 وتفسير جلالين ، ص140 وتفسير سيّد عبدالله شبّر ، ص88 ، وتفسير صافي ، ج2 ، ص418 وتفسير المنار ، ج6 ، صص125 تا 133 وفي ظلال القرآن ، ج2 ، صص644 تا 647 وتفسير كشف الحقايق ، ج1 ، ص443
8 |
متأسّفانه ، اين اصل در جاهليّت قرن بيستم وجود ندارد ؛ زيرا در مناسبات بين المللي ، غالباً كشورهاي هم پيمان و كشورهايي كه با يكديگر منافع مشترك دارند ، در مسائل مهمّ به حمايت يكديگر برمي خيزند ، بدون اينكه اصلِ عدالت را رعايت كنند و بدون اينكه ظالم و مظلوم را از يكديگر تفكيك كنند و بدون اينكه محقّق و غير محقّق را تشخيص دهند ـ ولي اسلام به تعاوني دستور مي دهد و آن همكاري يي را مي پسندند كه در كارهايخوب باشد ، نه در كارهايِ نادرست و برنامه هاي ظالمانه و ستمگرانه .
اسلام به تعاوني كه در برنامه هايِ مُفيد باشد ، دستور مي دهد و نه در تعاونِ بر گناه و تعدّي و تجاوز .
و چه خوب است كه اين اصلِ اسلامي رعايت شود و جوامع با كساني كه در كارهاي مُفيد گام برمي دارند همكاري كنند نه با ستمگران و تجاوز كنندگان .
ابن عربي در بحث از آيه دو ، سوره مائده ، نوشته است : ( 1 )
« شعائر » ، بر وزن فعائل ، مُفرد آن « شعيره » به دو معنا آمده است :
1 ـ هُدي و قرباني . 2 ـ هر عبادتگاه .
وهدي هم يعني : « كلّ حيوان يُهدي الي الله في بيته
وحقيقته الهدي كلّ مُعطي لم يذكر معهُ عِوَضٌ » .
« قلائد » ؛ هدايايي كه داراي علامت باشد تا مشخّص شود كه براي خدايِ سبحان است . ( قرباني نشان دار ) . ( 2 )
« آمِّينَ الْبَيْتَ » ؛ يعني قاصدين له . از فعل « أممت كذا » يعني : قَصَدْتُه . آمّين البيت عامّ است و هر كسي را كه قصد خانه كند براي عبادت ، شامل مي شود ولي اين آيه به آيه { فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ . . . } ( 3 ) نسخ شده است .
فاضل مقداد هم ذيل بحث از { . . . وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ . . . } نوشته است : ( 4 )
« آمّين : يعني قاصدين البيت وهو أعمّ من أن يكونوا مسلمين أو كفّاراً » .
كفّار هم در جاهليّت حجّ به جا مي آوردند و به مسجد الحرام رفت و آمد مي كردند ولي با آيه { . . . فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم . . . } و آيه 28 سوره برائت : { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا . . . } نسخ شد .
و فاضل مقداد گفته است :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ احكام القرآن ، ج2 ، ص534 و 535
2 ـ بر شتر و يا حيواني ديگر ، كفل يا چيز ديگري ، براي تميز و تشخيص از ديگر حيوانات بياويزند تا كه معلوم شود اين حيوان براي قرباني است .
3 ـ برائت : 5
4 ـ كنز العرفان ، ج1 ، ص332
9 |
« . . . يَبْتَغُونَ . . . » تا آخر ، جمله اي است وَصفي براي « آمّين البيت » يعني قصد كنندگاني كه برايِ درخواست سودِ بازرگاني و رضوان از خدا ، به سوي خانه مي آيند .
در آيات 95 و 97 سوره مائده نيز از بعضي از احكام حجّ بحث شده است :
* { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ . . . } ( 1 )
« اي ايمان آورندگان ، در حال احرام ، صيد را نكشيد . . . »
مورد خطاب ايمان آورندگان است ؛ زيرا كه احرام از ديگران صحيح نيست .
« الصيد » : ممكن است مصدر باشد و مي تواند اسم باشد به معناي « مصيد » و در اينجا ، همين معني مورد نظر است . ( 2 )
« حُرُم » جمع حرام است و مصدر مي باشد ولي در اينجا ، مجازاً به معنايِ وصفي « مُحرم » به كار رفته است .
« لا تقتلوا » : در آيه « لا تقتلوا » به كار رفته ، نه « لا تذبحوا » يا « لا تذكوا » ؛ زيرا اوّلا : از فعل « لا تقتلوا » گناه و معصيت استنباط مي شود و قتل مُحرّم به شمار مي آيد و نه تذكيه و ذبح . و صيد هم در صورتِ قتل ، در حكم ميته است و به اعتقادِ بعضي ، اين حيوان صيد شده به دست مُحرم ، نه تنها خوردنِ گوشت آن بر مُحرم حرام است ، بلكه مُحلّ هم نمي تواند از آن گوشت بخورد و پوست آن هم در حكمِ پوستِ ميته ( 3 ) است و با دباغت ، طاهر نمي شود و در واقع ، حكم ساير ميته ها را دارد . ( 4 )
نكته جالبِ توجّه اينكه قرآن مجيد در هر مورد كه پيش آيد و سخن اقتضا كند ، در صدد است كه انسان ها را بسازد ومردم را اداره كند و نكته مورد نياز جامعه را بگويد ؛ مثلا در همين مورد كه اگر كسي در حال احرام حيواني را كشت ، در مورد جزا و كيفر آن { . . . يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْل مِنْكُمْ . . . } يعني : دو مرد مؤمنِ عادل حكم مي كنند .
جارّ و مجرور « منكم » در اينجا اهمّيت دارد ؛ يعني آن دو مردِ عادل بايد از شما مسلمانان باشند و نه از غير مسلمان ها . ( 5 )
آيه 97 سوره مائده ، چنين است :
* { جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ . . . } .
« خدا ، كعبه را بيت الحرام قرار داد ، براي اصلاح امور دنياوي و اخروي مردم و نيز خدا ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مائده : 95
2 ـ به دليل اينكه در آيه پيش ( مائده : 94 ) گفته شده است : { يا أيّها الذين آمنوا ليبلونّكم الله بشيء من الصيد تناله أيديكم ورماحُكم . . . } ؛ « الصيد » ؛ در اينجا معناي « المصيد » است ، به قرينه و دلالت « تناله أيديكم ورماحكم » زيرا اگر صيد مصدر باشد ، مصدر حدث است ؛ فلا يوصف نبيل اليد والرمح . نكـ : اقصي البيان ، ج1 ، ص397
3 ـ طبق دستور صريح آيه 3 سوره مائده ، خوردن گوشت ميته و منخنقة ( حيوان خفه شده ) و موقوذة ( حيواني كه با چوب زدن بميرد ) و متردّية ( حيواني كه از بلندي افكنده شود و نطيحة ( حيواني كه با شاخ زدن به يكديگر بميرد ) حرام است .
4 ـ كنز العرفان ، ج1 ، ص323 و مسالك الإفهام ، ج2 ، ص255
5 ـ كنز العرفان ، ج1 ، ص325
10 |
ماهِ حرام را حرمت داد ( براي آسايش از جنگ و ترك كارزار ) . . . »
اولا : بايد دانست كه : خدا آن را « بيت الحرام » ناميده و نه مردم و خداوند ، اين خانه را بيت گفت : زيرا كه حقيقت بيت بودن به علّت داشتن سقف و ديوار ، بر آن مصداق دارد ، هر چند كه كسي در آن ساكن نيست .
« قياماً للناس » ؛ قيام الشيء : قوامه وملاكه . اي : يقومون به قياماً .
ابن عربي نوشته است : « قال سعيد بن جبير : قياماً للناس ؛ أي صلاحاً . بعضي هم گفته اند : « قياماً للناس ؛ أي أمناً » .
وگفته اند كه قياماً للنّاس ( 1 ) يعني : وسيله معاش مردم است و مردم از اجتماع در آنجا سود مي برند و علي بن ابراهيم از ائمه ( عليهم السلام ) ، روايت كرده است : ( 2 )
« قال : ما دامتِ الكعبة يحجّ النّاس إليها لم يهلكوا ، فإذا هدمت أو تركوا الحجّ هلكوا » .
فاضلِ مقداد درباره « الشهر الحرام » نوشته است : ( 3 )
ماه هاي حرام چهار ماه است : « ثلاثة سردٌ وهو ذوالقعدة وذوالحجّة والمحرّم وواحد فردٌ وهو رجب » ؛ « سه ماه حرام پشت سر هم است ، يعني ماه ذوقعده وذوحجّه و محرّم و يك ماه حرام جداست كه رجب باشد » .
در آيه 36 سوره توبه كه خدا گفته است : { إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ . . . } به ماه هاي حرام ، اشاره شده است .
« وسمّيت بذلك ، لتحريمهم القتال فيه . . . » . ( 4 )
اينك بحث خود را درباره بخشي از آيه 3 سوره برائت ( توبه ) دنبال مي كنيم :
* { وَأَذَانٌ مِنْ اللهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ أَنَّ اللهَ بَرِيءٌ مِنْ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ . . . }
« واعلامي است از طرف خدا و رسولش در روز حجّ اكبر ( روز عيد قربان ) به اين كه خدا و پيامبرش از مشركان بپردازند . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شيخ طبرسي در جلد يكم ، صفحه 354 تفسير جوامع الجامع نوشته است : « قياماً للناس » ؛ اي لمعايش الناس ومكاسبهم ليستقيم به أمور دينهم و دنياهم . . .
2 ـ كنز العرفان ، ج1 ، ص330 و در جلد 3 ، ص247 تفسير مجمع البيان هم اين روايت نقل شده است : « ورواه علي بن ابراهيم عنهم ( عليهم السلام ) قال ما دامت الكعبة « . . . الخ » .
3 ـ كنز العرفان ، ج1 ، ص330
4 ـ براي آگاهي بيشتر درباره لغات و نكات نحوي و تفسيري و بلاغيِ آيات 95 و 97 مائده ، رجوع شود به : تفسير التبيان ، ج3 ، صص23 و30 ؛ تفسير مجمع البيان ، ج3 ، صص245 و246 و247 ؛ تفسير جوامع ، ج1 ، الجامع ، صص352 و 354 ؛ كشّاف زمخشري ، ج1 ، صص644 ، 646 ؛ تفسير جلالين ، صص162 و163 ؛ تفسير شبّر ، ص146 ؛ تفسير منهج الصادقين ، ج3 ، صص311 و319 ؛ تفسير صافي ، ج2 ، صص490 و491 ؛ تفسير المنار ، ج7 ، صص100 و116 ؛ في ظلال القرآن ، ج3 ، صص44 و45 وتفسير كشف الحقايق ، ج1 ، صص516 و517 و518
11 |
خدا مي خواهد ، پيام بزرگي را ابلاغ كند و به همه مردم كه در سرزمين مكّه حاضر بودند ، اين پيام رسانده شود ، لذا روز بزرگي را كه روز عيد قربان باشد ؛ انتخاب كرد و تعبير « اِلَي الناس » به جاي « اِلَي المُشركين » به ما مي فهماند كه اين پيام به همه مردم ابلاغ شده تا غير مشركان هم گواه باشند و شكستن پيمان با مشركان و اعلان جنگ با آنان به گوش همه آشكارا برسد و در روزي باشد كه همه حج گزاران در منا جمع شده باشند تا كمال دادگري در حقّ دشمنان و پاكي و پاكيزگي و درخشندگي اسلام ، هويدا گردد تاگفته نشود كه اسلام ما را غافلگير كرد و ناجوانمردانه به ما حمله كرد ؛ زيرا اسلام دشمن ذاتي و كينه شخصي با مشركان ندارد . ( 1 )
{ وَأَذَانٌ مِنْ اللهِ وَرَسُولِهِ } اَذان ؛ يعني اعلام . ومنه اذان الصلاة ، انّما هو اعلام بها » .
اذانِ نماز هم اعلام و آگاهي است براي رسيدن وقت نماز .
معناي كلّي به قول نويسنده تفسير الخازن : ( 2 ) « واعلامٌ صادق من الله ورسوله ، واصل الي الناس يوم الحجّ الأكبر .
نويسنده تفسير الخازن از قول امام علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) ، روايت كرده كه از پيامبر پرسيدم : « يوم الحجّ الاكبر » چه روزي است ؟
پيامبر در پاسخ گفت : « يوم النحر » و بعضي هم گفته اند : منظور تمام ايّامي است كه « حاجّ » در منا به سرمي برد ؛ گاهي از « يوم » مطلقِ زمان و حين اراده مي شود ، همان طور كه گفته اند :
يوم صفين ـ يوم الجمل . مي دانيم كه دو جنگ مزبور روزهايي ادامه داشت و برخي هم گفته اند : منظور از « يوم الحجّ الاكبر » حجّي است كه در آن پيامبر نيز حجّ گزارد . ( 3 )
بيضاوي ، يوم الحجّ الاكبر را روز عيد ( 4 ) دانسته است ؛ زيرا كه مُعظم اعمال حجّ در آن روز تمام مي شود و روايتي هم نقل كرده است كه مضمون آن چنين است :
پيامبر خدا روز عيد قربان ، در مقابلِ ستون جمرات ايستاد ، در حجّة الوداع ، « فقال : هذا يوم الحجّ الاكبر » .
سيّد هاشم بحراني ( بحريني ) نوشته است : ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ في ظلال القرآن ، ج4 ، ص135
2 ـ تفسير غريب القرآن ، ص182 وتفسير الخازن ، ج3 ، ص49
3 ـ تفسير الخازن ، ج3 ، ص50
4 ـ تفسير بيضاوي ، ج2 ، ص275
5 ـ تفسير البرهان ، ج2 ، ص103
12 |
درباره « يوم الحجّ الاكبر » روايات مختلفي نقل شده كه يكي از آن روايات از امام علي ( عليه السلام ) است كه گفت :
« إنّما سُمّي الأكبر لأنّها كانت سنة حجّ فيها المسلمون والمشركون ولم يحتجّ المشركون بعد تلك السنة » .
ابن عربي هم نوشته است : ( 1 ) در مورد روز « حجّ الاكبر » اختلاف هست . برخي همچون مجاهد گفته اند : الحجّ الاكبر : القِران ، « الجمع بين الحجّ والعمرة » والحجّ الأصغر : العمرة . ( 2 )
اكنون برخي از آيات سوره حجّ را ، مورد بحث قرار مي دهيم :
* { إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ وَالْمَسْجِدِالْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَاد بِظُلْم نُذِقْهُ مِنْ عَذَاب أَلِيم } . ( 3 )
« آنان كه كفر ورزيدند و مردم را از راهِ دينِ خدا و مسجد الحرام باز مي دارند ـ مسجدي كه ما آن را براي همه مردم پرستشگاه قرار داديم ـ و بومي و غير بومي ( 4 ) هم در آن يكسانند ، ( اينان بايد بدانند ) كه ما به هر كس از ايشان كه بخواهد در آنجا سمتي بكند ، به او عذاب دردناكي مي چشانيم . »
در اين آيه ، خدا مزاحمت و مخالفتي كه كفّار براي مؤمنان از مسجد الحرام فراهم مي كردند و مردم را از اطاعت خدا و مسجد الحرام كه عبادتگاه مردم است ، باز مي داشتند ، بيان مي كند و كيفر اين كار اينان را با توجّه { نُذِقْهُ مِنْ عَذَاب أَلِيم } شرح مي دهد .
در اين آيه ، خدا مسجد الحرا را خانه مردم مي خواند { . . . وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً . . . } وكسي نمي تواند از مردم جلوگيري كند ، با توجّه به اين كه اين نمازگاه و اين محلّ عبادت و اين جايگاه كه محلّ برگزاري اعمال حجّ هم هست ، بومي و غير بومي ، شهري و بياباني ، خودي و غريبه داراي حقّ مشترك هستند و كسي نمي تواند خود را صاحب اختيار مسجد بداند ؛ زيرا كه { سَواءً الْعاكِف ( 5 ) فِيهِ وَالْباد } ، بومي و غير بومي حق دارند كه در آن مسجد عبادت كنند .
سيّد قطب نوشته است : ( 6 ) مسجد الحرام بيت الله است و براي همه بندگان خدا است و كسي را نرسد كه ادّعاي امتياز كند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ احكام القرآن ، ج2 ، ص886
2 ـ براي آگاهي بيشتر درباره نكات بلاغي و جنبه هاي تفسيري و لغوي آيه 3 براءة ، رجوع شود به : تفسير التبيان ، ج5 ، صص170 و171 ؛ تفسير مجمع البيان ، ج5 ، صص4 و5 ؛ تفسير جوامع الجامع ، ج2 ، صص37 و38 ؛ تفسير ابوالفتوح ، ج5 ، صص454 و455 ؛ تفسير منهج الصادقين ، ج4 ، ص221 ؛ تفسير صافي ، ج2 ، صص682 و683 ؛ تفسير جلالين ، ص247 ؛ تفسير المنار ، ج10 ، ص153 به بعد ؛ تفسير كشف الحقايق ، ج1 ، ص781 وتفسير في ظلال القرآن ، ج4 ، ص113
3 ـ حج : 25
4 ـ برخي دو كلمه « عاكف » و « باري » را شهري و بياباني و غريب و جوي ترجمه كرده اند . ابن عربي نوشته است : بنا به گفته سيوطي در ص119 اسباب النزول اين آيه در سال 6 هجري نازل شده وقتي كه پيامبر اكرم براي غزوه حديبيّه از مدينه در آمده بود و مشركان مانع شدند كه پيامبر به بيت الله درآيد و در همان مكان عمره بجا آورد و شتر قرباني كرد و سرتراشيد . نكـ : احكام القرآن ، ج4 ، ص129
5 ـ العاكف : الساكن بمكّة . والباد : الجانب . نكـ : ج2 ، ص421 تفسير مجاهد .
6 ـ في ظلال القرآن ، ج5 ، ص591
13 |
« فهو بيت الله الذي يتساوي فيه عباد الله فلا يملكه أحدٌ منهم ولا يمتاز أحدٌ منهم » .
قرآن كريم آن كسي را كه از اين راهِ روشن منحرف شود و در او اعوجاجي باشد عذاب دردناكي مي چشاند .
در جمله { وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِاِلْحاد . . . } حذفِ مفعول فعل « يُرد » اِفاده عموم ( 1 ) مي كند و به طور كلّي ، اگر در جمله اي ، متعلّق مورد نيازِ فعلي ، حذف شده باشد و متعلّق آن فعل در جمله ذكر نشود ، حذف ان متعلّق ، علامت عموميّتِ مطلب است ؛ به عبارت ديگر ، حذف متعلّق را افاده عموم مي كند . ( 2 )
در اينجا هم به قول عكبري ( 3 ) جمله چنين بوده است و كلمه « تعدّياً » حذف شده ؛ يعني { وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِاِلْحاد . . . } .
و در جلد ششم ، صفحه 152 تفسير منهج الصادقين نوشته شده : مفعول فعل « يرد » محذوف است تا شامل امور منهيّه باشد .
از نكات بلاغي ، اين است كه خبر « إنّ » در جمله « إنّ الذين كفروا . . . » به قرينه بخش دوم آيه ، حذف شده و اين حذف اهمّيت بيشتري را مي رساند و اصل جمله چنين بوده است : « إنّ الذين كفروا . . . معذّبون » . ( 4 )
نكته ديگر اين كه : جلوگيري و ممانعت مردم از عبادتِ در مسجد ، تعدّي به حقّ خدا است ؛ زيرا در آيه ، كلمه « سبيل » به « الله » اضافه شده و چنين استنباط مي شود : « آن كسي كه انسان ها را از عبادت در مسجد الحرام باز دارد و مانع گردد ، آنان را از راه خدا ، بازداشته و به حقّ خدا ، تعدّي كرده است » . ( 5 )
در اين آيه فعل مضارع « تصدّون » بر فعل ماضيِ « كفروا » عطف شده است ، براي بيان استمرار و مراد از فعل « يصدّون » حال و استقبال نيست بلكه استمرار صَدّ است از راهِ خدا و لذا عطف آن بر فعل ماضيِ « كفروا » مستحسن است . ( 6 )
شيخ طوسي نوشته است : ( 7 ) فعل مضارع « يصدّون » بر فعل ماضي « كفروا » عطف شده ؛ زيرا كه مي خواهد بفهماند « ومن شأنهم الصدّ » نظير آيه 20 سوره رعد : { الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللهِ . . . } .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ زمخشري نوشته است : مفعول « يرد » حذف شده تا عموميّت داشته باشد و هر چيزي را شامل شود . نكـ : كشاف ، ج3 ، ص10 و بيضاوي نوشته است : مفعول آن حذف شده تا « يتناول كلّ متناول » . نكـ : تفسير بيضاوي ، ج3 ، ص206 ، وابي مسعود در بحث از : « من يرد فيه » نوشته است . مفعول حذف شده : ليتناول كلّ متناول كأنّه يقول : « ومن يرد فيه مراءاً ما » نكـ : ج4 ، ص10 تفسير ابي السعود .
2 ـ همچنانكه در آيه يك سوره حجرات ( 49 ) مفعولِ فعلِ « لا تقدّموا » حذف شده و چون مفعول محذوف است مي توانيم بگوييم كه اين حذف ، افاده عموم مي كند و هر چيزي كه احترام پيامبر در آن ملحوظ شده باشد مي تواند مفعول جمله باشد . آيه اين است : { يا ايّها الذين آمنوا لا تقدّموا بين يدي الله ورسوله . . . } ( حجرات : 1 )
3 ـ التبيان في اعراب القرآن ، ج2 ، ص939
4 ـ همان مأخذ ، ج2 ، ص937
5 ـ في ظلال القرآن ، ج5 ، صص591 و592
6 ـ منهج الصادقين ، ج6 ، ص150
7 ـ تفسير التبيان ، ج7 ، ص271 و 272
14 |
ابوالبركات ، ابن الأنباري نوشته است : ( 1 ) اگر « واو » در « ويصدّون » حرف عطف باشد ، در اين صورت عطف فعل مضارع بر ماضي ، حمل بر معني مي شود و تقدير آن چنين است : « إنّ الكافرون والصادّين » .
وچنانچه « واو حاليّه » باشد تقدير جمله چنين خواهد بود : « إنّ الذين كفروا صادّين عن سبيل الله » . ( 2 )
زمخشري هم ذيل اين آيه ، در بحث از { . . . وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ } نوشته است : ( 3 ) « أي : الصدود منهم مستمرٌّ دائمٌ » .
ومثلا وقتي مي گوييم : فلان يحسن الي الفقراء ، منظور حال و استقبال نيست ، بلكه قصد گوينده ، استمرارِ احسان است از او .
قرطبي هم ، در تفسير خود نوشته است : ( 4 ) برخي گفته اند كه « واو » در فعل مضارع « يصدّون » زايد است و « يصدّون » خبر إنّ است ؛ يعني : { إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ } ولي خود وي اين عقيده را نادرست مي داند و معتقد است كه خبر « إنّ » فعل « خسروا » مي باشد كه مقدّر است .
و فعل مضارع « يصدّون » بر استمرار ( 5 ) دلالت مي كند و تقدير آيه چنين است : « إنّ الذين كفروا من شأنهم الصدّ . . . » ؛ همچون { الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللهِ . . . } ( 6 )
بيضاوي نيز گفته است : ( 7 ) در فعل مضارع « يصدّون » حال و استقبال مورد نظر نيست ، بلكه استمرار و دوام مور نظر است و روي همين اصل هم ، عطف آن بر فعل ماضي درست است . خبر « إنّ » هم محذوف است كه « معذّبون » باشد . »
نظير همين سخن را ابي السعود در تفسير خود نوشته است ، يعني : منظور استمرار « صدّ » است . و لذلك حَسُنَ عطفه علي الماضي . و افزوده است كه بعضي گفته اند :
جمله حال است از ضمير « كفروا » يعني و « هم يصدّون » الخازن نيز نوشته است : ( 8 )
« إن الذين كفروا » بما جاء به محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) « ويصدّون عن سبيل الله » يعني بالمنع من الهجرة والاسلام « والمسجد الحرام » يعني ويصدّون عن المسجد الحرام { اَلَّذِي جَعَلْناهُ لِلنّاسِ . . . } ؛ يعني « قبلةً لصلاتهم ومنسكاً ومتعبّداً » .
فاضل مقداد ، ( 9 ) ضمن ابراز عقيده قدما افزوده است كه برخي گفته اند : « كافر شدند { كَفَرُوا } در زمان گذشته و باز مي دارند و منع مي كند ايشان ، هم اكنون در سال حديبيّه ، يعني
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ البيان ، ج2 ، ص173
2 ـ مكّي بن ابي طالب قيسي نوشته است : فعل مضارع « يصدّون » كه بر فعل ماضي « كفروا » عطف شده ، عطف بر معني است و نه عطف بر لفظ ؛ زيرا تقدير عبارت چنين است : « إنّ الكافرين والصادّين » . بعضي نيز گفته اند : « واو » زايد است و فعل مضارع « يصدّون » خبر إنّ است و تقدير چنين مي شود : « إنّ الذين كفروا يصدّون . . . » . نكـ : ج2 ، ص95 ، مشكل اعراب القرآن .
3 ـ كشّاف ، ج3 ، ص10
4 ـ تفسير الجامع لأحكام القرآن ، ج12 ، ص31
5 ـ فرّاء گفته است : علّت اين كه با فعل مضارع « يصدّون » بيان شده ، اين است كه خواسته است بفهماند كه صدّ و منع انان دايمي ومستمرّ است . نكـ : معالي القرآن ، فرّاء ، ج2 ، ص220
6 ـ رعد : 30
7 ـ تفسير بيضاوي ، ج3 ، ص205
8 ـ تفسير الخازن ، ج3 ، ص10
9 ـ كنز العرفان ، ج1 ، ص334
15 |
{ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ . . . } در زمان حال و آينده . »
نويسنده « اقصي البيان » هم همين گفته را تكرار كرده است ؛ ( 1 ) يعني : « كفروا في الماضي وهم الآن يصدّون » كه اشاره است به صدّ و صنع كفّار در سال حديبيّه ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را .
درباره « مسجد الحرام » كه در آيه هست : { إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ } ، يعني گفته اند : منظور مسجد الحرام است ، به دليل آن كه ظاهر قرآن ، بر اين معني دلالت مي كند و بعضي هم عقيده دارند كه تمامِ حرم منظور نظر است ؛ زيرا مشركان ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را در سال حديبيّه ، از حرَم منع كردند و پيامبر در خارج نزول كرد . ( 2 )
آيه 25 سوره فتح هم ، ناظر به همين معني است : { هُمْ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ . . . } يعني منظور تمام مكّه است و اين گفته را آيه 1 سوره الاسراء ( اسري ) { سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلا مِنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الاَْقْصَي . . . } تأييد مي كند ؛ زيرا مي دانيم كه اسراء از مكّه بوده ، چون پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، در خانه خديجه و يا خانه ام هاني و يا شعب بوده است . ( 3 )
آيه 25 سوره فتح هم ، ناظر به همين معني است :
{ هُمْ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ . . . } ، يعني منظور تمام مكّه است و اين گفته را آيه 1 سورة الاسراء ( اسري ) { سُبْحانَ الَّذي اَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إلي الْمَسْجِدِ الأقْصي . . . } تأييد مي كند ؛ زيرا مي دانيم كه اِسراء از مكّه بوده ، چون پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، در خانه خديجه و يا خانه امّ هاني و يا شِعب بوده است . ( 4 )
در بحث از « . . . سواءً العاكِفُ فِيه وَالْبادِ . . . » ( 5 ) بعضي كلمه « سَواء » را مرفوع خوانده اند ، بنابراين كه خبر مقدّم است ؛ يعني « العاكِفُ و البادي سَواءٌ » و بعضي هم منصوب خوانده اند ، بنابراين كه مفعولِ دومِ فعل « جَعَل » باشد و يا حال باشد براي ضمير « جَعَلْنا » .
و در اين صورت « العاكف » هم رفعش به « سواء » خواهد بود ؛ زيرا كه « سواء » مصدر است و عمل اسم فاعل را انجام مي دهد و به معناي « مستور » هم مي باشد . ( 6 )
قرطبي كلمه « العاكف » را المقيم الملازم و كلمه « البادي » را اهل الباديه و من يقدم عليهم ، معني كرده و گفته است : ( 7 )
« . . . فليس اهل مكّة أحقّ من النازح اليه » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اقصي البيان ، ج1 ، ص411 . البته ديگر عقيده ها را هم گفته است .
2 ـ زمخشري در بحث از كلمه « الناس » در اين مورد نوشته است : هر كه بر او نام « مردم » اطلاق شود ؛ خواه شهري باشد يا بياباني و خواه مقيم باشد يا غير مقيم . نكـ : كشاف ، ج3 ، ص10
ابي السعود در تفسير { الذي جعلناه للنّاس } نوشته است : « اي كأنّها من كان مِن غير فرق بين مكيّ وآفاقيٍّ » . نكـ : ج4 ، ص10 تفسير ابي السعود .
3 ـ تفسير جامع الاحكام
4 ـ تفسير جامع لاَحكام القرآن ، قرطبي ، ج12 ، ص32 ؛ كنزالعرفان ، ج1 ، ص335 ؛ أقصي البيان ، ج1 ، ص412
5 ـ مكّي بن ابي طالب ، در تفسير اين جمله نوشته است : اين خود دليل است بر اين كه حَرَم مِلك كسي نيست ؛ زيرا كه خدا ، ميان مقيم و غيرمقيم ، فرقي قائل نشده است . نكـ : مشكل اعراب القرآن ، ج2 ، ص95
6 ـ تفسير جامع لاَحكام ، ج12 ، ص34
7 ـ تفسير جامع لاَحكام ، ج12 ، ص32 ، و غريب القرآن ، ص291
16 |
ابوالفتوح رازي هم ، نوشته است : « عاكف » ، آن بود كه در آن جا مُقيم بود و « بادي » آن كه از باديه آن جا ، آيد . و تقدير جمله { سَواء العاكف ( 1 ) فيه و البادِ } چنين است : « العاكف و البادي فيه مستويان » و درباره اين جمله ، چه زيبا گفته است خواجه عبدالله انصاري : ( 2 )
« در حرم من چه شهرنشين و چه باديه نشين هردو يك حال دارند و يك مقام » .
در بحث از { وَمَنْ يُرِد فِيهِ باِلحاد بظلم نُذِقْهُ مِنْ عَذاب أليم } گفته اند : « وَمَنْ يُرد » فعل شرط است و جواب آن « نذقه من عذاب أليم » مي باشد . اِلحاد ( 3 ) هم يعني : ميل و به قول قرطبي ، ( 4 ) خدا خواسته است بگويد : كسي كه ميل به ظلم در او باشد { نُذِقْهُ مِنْ عَذاب أليم } .
فاضل مقداد درباره « بالحاد بظلم » نوشته است : دو صنف مي باشند براي مفعول محذوف ؛ يعني « مَنْ يُرد فيه امراً بالحاد بظلم » .
ابوالفتوح رازي هم ضمن اين كه « باء » را در كلمه « اِلحاد » زايد دانسته ، عبارت را چنين معني كرده است : ( 5 ) « همّت كند كه آن جا ، جز خداي را بپرستد » .
ابي السعود ، نوشته است : ( 6 ) بالحاد : بِعُدُول عن القصد . بظلم : بغير حقّ . و هُما حالانِ مترادفان .
زمخشري نيز اين دو كلمه را دو حال مترادف دانسته است . ( 7 )
ابن قتيبه ، در بحث از { وَمَنْ يُرِد فِيهِ باِلحاد } نوشته است : ( 8 ) « اَي : مَن يرد فيه الحاداً . و هو الظلم و الميل عن الحق . ( « با » هم زايد است ) .
نويسنده كتاب « اقصي البيان » نوشته است كه مي توانيم : كلمه « سواء » را مرفوع بخوانيم ، بنابراين كه خبر مقدّم باشد و در اين صورت معناي عبارت چنين است : « العاكِف ( 9 ) فِيهِ وَالْباد ( 10 ) سَواءٌ » يعني كسي حق ندارد كه به سرزمين حرم ادّعاي مالكيت كند .
* { وَإِذْ بَوَّأْنَا لاِِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ } .
« ( اي پيامبر به يادآر ) ( 11 ) آن زماني را كه ابراهيم را در جاي اين خانه ، جا داديم ( و مقرّر داشتيم و گفتيم به او ) كه چيزي را شريك و انباز من قرار نده و خانه ام را براي طواف كنندگان و حاجيان و نمازگزاران ، پاك و پاكيزه دار . »
در بخش نخستين آيه ، خداوند كعبه را جايگاهِ ابراهيم براي عبادت قرار داده تا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نويسنده كتاب « لسان التنزيل » عاكف را « باشنده ؛ يعني شهري » و بادي را بياباني آن كه از جايي آمده باشد ، معني كرده است . نكـ : لسان التنزيل ، ص122
2 ـ خلاصه كشف الاسرار ، ج2 ، ص89
3 ـ اِلحاد : الميل عن المقصد و منه اللحد لأنّه مايل عن سمت القبر . نكـ : كنزالعرفان ، ج1 ، ص335
4 ـ تفسير جامع لاَحكام القرآن ، ج12 ، ص34
5 ـ تفسيرابوالفتوح رازي ، ج8 ، ص87
6 ـ تفسير ابي السعود ، ج4 ، ص10 ؛ تفسير بيضاوي ، ج3 ، ص206
7 ـ كشاف زمخشري ، ج3 ، ص10
8 ـ تفسير غريب القرآن ، ص291
9 ـ « العاكف » ؛ المقيم الملازم للمكان . « البادي » ؛ از بَدَأ يبدأ : إذا ظَهَرَ . و « البدء » ؛ خلاف الحضر .
ابن عربي در بحث از { سواء العاكف فيه و الباد } نوشته است : مقيم و واردشونده ، در حق و حُرمت مساوي باشند . نكـ : احكام القرآن ، ج3 ، ص1263
10 ـ فرّاء گفته است : فالعاكف ، مَن كان مِن أهل مكّة . و الباد ، مَن نزح اليه بحجّ أو عمرة . نكـ : معاني القرآن ، فرّاء ، ج2 ، ص221
11 ـ « و إذ بوّأنا . . . » ، « اِذ » ظرف است و متعلّق به فعل مقدّر كه « اُذكُره » باشد . در واقع گفته شده : « اُذكره وقت . . . » نكـ : التبيان ، ج2 ، ص939
17 |
عبادت كنندگان بدانند اين خانه محلّ عبادت است و از طرفي ، خانه را به خود نسبت داده و « طَهِّر بيتي » گفته تا بفهماند كه اين خانه از آنِ خداست و همگان مي توانند در آن جا به عبادت مشغول شوند و اختصاص به طبقه خاصّ و كشور ويژه اي ندارد و معنايِ واقعيِ تطهير مَعْبد ، پاكيِ معنوي از پليدي هاست ؛ يعني عبادات بايد ، خالصاً برايِ خدا باشد و هيچ شائبه اي در آن نباشد .
به قول سيّد قطب ، با قرار گرفتن ابراهيم ( عليه السلام ) در اين خانه و جاگرفتن وي در بيت الله اساسِ توحيد در بيت الله با دستور { أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً } پايه ريزي شد و از عبارت { وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ } نيز استنباط مي شود كه اين خانه و اين مكان مقدّس براي چنين افرادي بنا شده ، نه براي مُشركان و نه براي آنان كه قبله شان جز خدا ، جاي ديگر و كس ديگر است .
يعني به قول سيد قطب : ( 1 )
« البيتُ اُنْشِيءَ للطّائفينَ و القائِمينَ و الرّكّع السّجود لمن يشركون بالله و يتوجّهون بالعباد الي سواه » .
ملاّ فتح الله كاشاني نوشته است : ( 2 )
{ وَإِذْ بَوَّأْنَا ( 3 ) لاِِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ . . . } يعني : جا داديم ابراهيم را در موضعِ خانه كعبه .
يقال : بوّء فلاناً إذا اقامه و أقعده . از مادّه بَوْء : رُجُوع . و منه قوله يتعالي « فقد باءَ بغضب » اي رجع .
پس از اين توضيح لغوي ، ملا فتح الله كاشاني در ترجمه آيه گفته است :
خانه كعبه را پاكيزه دار از اصنام ، تا آن را طواف كنند و در آن نماز گزارند و اين قول به لسان اهل علم است . امّا به زبان اهل اشاره ؛ يعني اي ابراهيم دل خود را كه دارالملكِ كبريايِ من است ، از همه چيز پاك كن و غيري را بر آن راه مَدِه كه او پيمانه محبّت است . « القلوبُ اواني الله في الأرض فاحبّ الأواني إلي الله اَصفاها » . ( 4 )
نويسنده « مسالك الأفهام » در ترجمه « و إذ بَوَّأنا لإبراهيم . . . » نوشته است : ( 5 )
يعني : به يادآر آن زماني را كه ما خانه را مرجع براي عبادت قرار داديم .
و افزوده است كه « آن » در { أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً } مفسرّه است براي فعلي كه « بوّأنا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ في ظلال القرآن ، ج5 ، ص593
2 ـ تفسير منهج الصّادقين ، ج6 ، ص153
3 ـ بوّأنا : وَطأنا يعني جايگاه داديم ( = هيّئنا له ) .
( مكان البيت ) ، مراد از بيت ، خانه كعبه است . و در جمله « أن لا تُشرك بي شيئاً » حذفي هست و تقدير آن : « وَأوحينا إليه أن لا تشرك بي شيئاً » مي باشد . نكـ : تفسير ابوالفتوح رازي ، ج8 ، ص88
4 ـ همان مأخذ ، ج6 ، ص154
5 ـ مَسالك الافهام ، ج2 ، ص117 و 118
18 |
مكان البيت » باشد و درواقع گفته شده است :
« اَمرنا ، اَن لا تشرك بي شيئاً في العبادة فيه » .
در بخش پايانيِ آيه هم ، به جاي لفظ صلاة و نماز ، از اركان صلاة كه قيام و ركوع و سجود باشد ، سخن گفته است .
قرطبي در بحث از آيه مزبور نوشته است : ( 1 )
{ وَإِذْ بَوَّأْنَا ( 2 ) لاِِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ . . . } يعني : اُذْكُره إذ بوّأنا لإبراهيمَ . . . .
بوّأته منزلاً و بوّأتُ لَهُ : مكّنتك و مكّنت لَهُ . ( يعني بوّأت ، ممكن است دو مفعولي باشد و يا يك مفعول داشته باشد ) .
در « طهّر بيتي » قرطبي گفته است : تطهير بيت عام است از كفر و بدعت ها و تمام ناپاكي ها و افزوده است كه قبايل جُرْهُم و عَمالقه ، بُت هايي در اطراف خانه داشتند و ابراهيم مأمور شده كه بت ها را از ميان ببرد و درواقع خانه از بت پرستي پاك شود . ( 3 )
ابوالبركات ، ابنُ الأنباري هم گفته است : ممكن است « لام » در « لإبراهيم » زايد باشد و « بوّأنا » دومفعولي باشد ؛ يعني « ابراهيم » مفعول اوّل و « مكان » مفعول دوّم و ممكن است « لام » زايد نباشد و فعل « بوّأنا » به معناي « جعلنا » باشد و تقدير عبارت چنين مي شود :
« جعلنا لإبراهيم مكان البَيْتِ منزلاً » كه « مكان البيت » ظرف باشد و « منزلاً » مفعولِ محذوف باشد .
خلاصه اين كه : كعبه محلّ عبادت مسلمانان جهان است و در آن جا بايد منحصراً خدايِ يكتا را پرستش كرد و اعتقاد به توحيد هم بايد از هر جهت خالص و پاك و بي ريب و ريا باشد .
* { وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ ( 4 ) رِجَالا وَعَلَي كُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق } . ( 5 )
« در ميان مردم نداي حجّ دِه تا مردم ، پياده و سواره ، بر مركب هاي لاغر شده از راه هاي دور ، به سوي تو و به مكّه آيند . »
* { لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ فِي أَيَّام مَعْلُومَات عَلَي مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الاَْنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ } .
« تا كه منافع خود را ببينند و نام خدا را در روزهاي معلوم ياد كنند ، به جهت اين كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير جامع لأحكام القرآن ، ج12 ، ص37
2 ـ بوّأنا : وَطأنا يعني جايگاه داديم ( = هيّئنا له ) .
( مكان البيت ) ، مراد از بيت ، خانه كعبه است . و در جمله « أن لا تُشرك بي شيئاً » حذفي هست و تقدير آن : « وَأوحينا إليه أن لا تشرك بي شيئاً » مي باشد . نكـ : تفسير ابوالفتوح رازي ، ج8 ، ص88
3 ـ براي آگاهي بيشتر از جنبه هاي بلاغي و نحوي و نكات تفسيري و لغوي آيه 26 سوره حج رجوع شود به : تفسير التبيان ، ج7 ، ص274 و 275 ؛ تفسير كشّاف زمخشري ، ج3 ، ص10 و 11 ؛ تفسير ثعالبي ، ج3 ، ص76 ؛ تفسير جلالين ، ص443 ؛ تفسير سيد عبدالله شبّر ، ص325 ؛ تفسير صافي ، ج2 ، ص119 و تفسير كشف الحقائق ، ج2 ، ص478
4 ـ يأتوك رجالاً : اي مُشاة علي ارجلهم . رِجال جمع راجل مثل صِحاب و صاحب و قيام و قائم .
5 ـ حج : 27
19 |
چهارپايان را به آنان روزي داديم . پس ، از گوشت آنها بخوريد و گرسنه فقير را هم اِطعام كنيد . »
پس از اين كه ابراهيم ( عليه السلام ) به دستور خداوند از ساختن خانه فراغت يافت و فرمانِ تطهير بيت را از سويِ خدا دريافت كرد ، خدا به او دستور داد كه با صدايِ بلند به مردم ندا درده تا مناسك حجّ به جا آرند و قصد خانه كنند و همان طور كه علي ( عليه السلام ) و ابن عباس گفته اند خِطاب فعلِ « اَذِّن » به ابراهيم است . سياق عبارت هم ايجاب مي كند كه مخاطب ، ابراهيم ( عليه السلام ) باشد و نه حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) پس از اعلام حجّ در آيه بعدي ، خداوندمنافع حجّ را برمي شمارد ومي گويد :
تنها فيوضاتِ معنوي نصيب نمي شود ، بلكه سودهاي مادّي هم دارد ؛ يعني اگر اعلام كني به سوي تو مي آيند تا منافع خود را ببينند .
كلمه « منافع » در آيه ، نكره است و به صورت جمع و به طور مطلق ذكر شده است پس بنابراين از لحاظ فنّ معاني ، اِفاده عموم مي كند و مي تواند هم منافع دنياوي را شامل شود كه حوائج گوناگون و نيازمندي هاي همگاني را دربر مي گيرد ؛ چه اقوام مختلف گِرد مي آيند ، اقوامي كه معبود همه شان ، يكي است و افكار همه يكسان است . قبله همه كعبه است . وحدت فكري دارند . وحدتِ كلمه دارند . درنتيجه اتّحاد مي توانند در حلّ مشكلاتِ اقتصادي يكديگر ياور هم باشند و مشكلات همديگر را حلّ كنند و درنتيجه بهره هاي مادّي نصيب ملّت هاي گوناگونِ مسلمان شود .
و همچنين منظور از « منافع » مي تواند منافع اخروي باشد ؛ زيرا عبادت ها معنويت ايجاد مي كند و انسان مي سازد و اثرش در گفتارها و كردارها نمودار مي گردد و انسان ها به سوي فلاح و رستگاري مي روند . ( 1 )
اين است كه قرآن به طور كلّي و مطلق گفته است :
{ لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُم } . تا هر گروهي به حَسَب استعداد و نياز و دريافت خود بهره مي گيرند . ( 2 )
فعل اَمر « اَذِّن » خطاب به ابراهيم است تا براي حجّ ندا دردهد و در ميان مردم اعلامِ حج كند ، بانگ حج دردهد تا با پاي پياده و بر پشت مركبِ لاغر از دوردست صحراهاي عميق به سوي خدا آيند . ( 3 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ منافع را ، نكره آوردند ، تا بر كثرت دلالت كند ؛ يعني هم منافع دنياوي را شامل شود و هم اَجْر اخروي ، همچون عفو و مغفرت را . باتوجّه به اين كه حديثي در اين باره از امام محمد باقر و امام جعفر صادق ( عليهما السلام ) نقل شده است . نكـ : كنزالعرفان ، ج1 ، ص269
2 ـ في ظلال القرآن ، ج5 ، ص595
3 ـ احكام القرآن ، ج3 ، ص1266
20 |
در اين جا نكته اي وجود دارد و آن نكته اين است كه ، گفته شده : « يأتوك » و نه « يأتوالبيت » . در صورتي كه غرض اصلي زيارتِ خانه است و مردم مي روند و خانه را طواف مي كنند و مناسك حجّ به جاي مي آورند ، چه ربطي به ابراهيم دارد تا به سوي او بيايند و فعل به صورت « يأتوك » گفته شود ؟ !
شايد در جواب بتوان گفت كه : مقصود اصلي از تشريع حج ، زيارت دل است و زيارت صاحب دل ، نه زيارتِ سنگ و گِل ؛ « تا بتواني زيارت دلها كن » .
بخشي از آيه 37 سوره ابراهيم ( = 14 ) نيز ، تقريباً چنين مطلبي را گفته است :
{ . . . فاجْعَلْ اَفئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوي إلَيْهِم . . . } .
« اي خدا ، تو دل هاي مردمان را به سوي خودشان مايل گردان . . . »
« يأتوك رِجالاً » رِجالاً جمع راجل است ؛ يعني پياده . و به قول ملافتح الله كاشاني تقديم « رجالاً » به جهت افضليّت ماشي است و نشان مي دهد كه سيماي اَشرافيّت ندارد ؛ زيرا در درجه اول پياده هايند و در درجه دوم سواره هايي كه لاغري مركّبشان از طبقه راكبشان حكايت مي كند .
اين عربي در بحث از « يأتوك رجالاً » نوشته است : ( 1 ) از تقدّم ذكر « رجالاً » برخي چنين درك كرده اند كه حجّ « راجل » افضل از حجّ « راكب » است . در كشف الأسرار هم نوشته شده است در ذيل بحث از { . . . يَأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَي كُلِّ ضَامِر . . . } ( 2 ) پيادگان و سوارگان به سوي خانه تو آيند ، خداوند پيادگان راه حج را بر سواران مقدّم داشت و رتبت بهشتي داد . . . شگفت تر آن كه در ذكرِ سوارانِ راه ، آنان را كه به مركوب يادكرد نه به راكب ، از بهر آن كه رنج راه با مركوب است نه با راكب . . . .
مكي بن ابي طالب قيسي ، در بحث از : { . . . وَعَلي كُلِّ ضامر يأتينَ . . . } نوشته است : ( 3 ) « ضامر » به معناي « ضوامر » است كه جمع مي باشد ، باتوجه به اينكه كلمه « كُلّ » هم بر عموميت دلالت مي كند و روي همين اصل است كه فعل « يأتين » به اعتبارِ معناي جمع آمده است .
در تفسير جلالين هم ، ذيل كلمه « يأتين » ( 4 ) نوشته شده : ( 5 )
« اي الضوامر حملاً علي المعني » .
و جمله « و علي كلّ ضامر . . . » نيز در موضع حال است و محلا منصوب ؛ يعني و رُكباناً و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ احكام القرآن ، ج3 ، ص1267 و 1268
2 ـ ضامر : اي بعير مهزول و هو يطلق علي الذكر و الأنثي . نكـ : تفسير جلالين ، ص443
3 ـ مشكل اعراب القرآن ، ج2 ، ص97
4 ـ يأتين ؛ صفة كلّ ضامر ، لأنّه بمعني الجمع . نكـ : تفسير سيد عبدالله شبّر ، ص325
5 ـ تفسير جلالين ، ص443
21 |
به قول زمخشري : ( 1 ) « كانّه قال : رِجالاً و رُكباناً »
« يأتين » ؛ ابن عربي در بحث از اين كلمه « يأتين » نوشته است : ( 2 ) ضمير فعل مضارع « يأتين » به شتر برمي گردد ، از باب كرامت آن حيوان ؛ زيرا آن حيوان هم با صاحبش به حجّ آمده است . كرامت قائل شدن براي حيواني در قرآن هست ، همچون قول خدا { وَالْعادِياتِ ضَبْحاً } ( 3 ) از باب كرامت كه در خيل جهادكنندگان فعاليت كرده است . خدا به اسباني كه نفسشان به شماره افتاده ، سوگند ياد كرده است .
ابوالفتوح در ذيل بحث از آيه مزبور گفته است : ( 4 )
جزم فعلِ « يأتوك رجالاً » بنابراين است كه در جواب فعل امرِ « اَذِّن » است .
« رجالاً » هم منصوب است ؛ زيرا حال از فاعل است . رِجال جمع راجل است همچون : قِيام و قائم و صِيام و صائم و صِحاب و صاحب .
« فجٍّ عَميق » ؛ عميق به معناي دوري در مسافت آمده است . همچون : « يَقْطَعْنَ بَعْدَ النازح العميق » ؛ « شتران ، درازي راه بعيد دو را قطع كردند و بريدند و طي كردند . »
قرطبي ، در تفسير خود ، ( 5 ) ضمن اين كه نقل كرده مخاطب فعل « اَذِّن » ممكن است ابراهيم ( عليه السلام ) باشد ولي خود ترجيح داده كه مخاطب شخص حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) باشد ؛ زيرا قرآن ، بر پيامبر اكرم نازل شده و فعل هم مخاطب است و ابراهيم غايب .
درباره « يأتوك رجالاً » گفته است : لازم بود گفته شود « يأتون الكعبة » ولي چون ندادهنده انسان است ، لذا « يأتوك » گفته شده و در واقع بدينوسيله مقام ندادهنده را بالا برده است .
درباره { . . . يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق } نوشته است :
جمله اي است كه سبب ضُمور ( 6 ) را بيان مي كند ؛ يعني طول سفر در شتر اثر مي گذارد . ضمير در فعل « يأتين » هم به « ابل » برمي گردد ، به جهت كرامت شتر ، كه با صاحبش به حجّ آمده است همچون « وَالعاديات ضبحاً » . ( 7 )
* پي نوشتها :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كشاف ، ج3 ، ص11
2 ـ احكام القرآن ، ج3 ، ص1268
3 ـ عاديات : 1
4 ـ تفسير ابوالفتوح رازي ، ج8 ، ص89
5 ـ تفسير الجامع لأحكام القرآن ، ج12 ، ص38
6 ـ ضُمور به ضمّ ضاد ، مصدري است كه صفت آن ( ضامر ) در آيه مورد بحث ذكر شده است .
ضامر ؛ البعير المهزول الذي اتعبه السفر . يقال : ضمر ، يضمر ، ضموراً ( لاغر ميان شدند ) .
7 ـ اين همان سخني است كه ابن عربي هم گفته است ؛ يعني قرآن نيز از باب كرامت و بزرگ شمردن ، به دونده هاي شتابان يعني اسبان مجاهدين ، آنگاه كه به سوي دشمن به تاخت و تاز درمي آيند ، سوگند ياد كرده است .