بخش 4

2 ـ جامعه شیعه در مدینه ـ نخاوله ( 2 )


70


ميقات حج - سال هشتم - شماره سي و يكم - بهار 1379

جامعه شيعه در مدينه ـ نخاوله ( 2 )

رسول جعفريان

در شماره 25 اين مجلّه بخش نخست « جامعه شيعه در مدينه » را تقديم شما خوانندگان گرامي كرديم و وعده داديم دو بخش ديگر آن را در شماره هاي بعد بياوريم و اينك دوّمين قسمت آن را كه به شرح حال نخاوله پرداخته است از نظر شما مي گذرانيم :

اشراف حسيني در دوره جديد

در قرن نوزدهم و بيستم ، بسياري از مسافراني كه به مدينه رفته اند از عقايد شيعي اشراف بنوحسين سخن گفته اند . سيد محسن امين در باره آنها نوشته است :

« در مدينه و مكه شيعياني زندگي مي كنند ؛ همينطور در برخي نقاط ديگر ( حجاز ) . اميران حسيني براي مدتي طولاني حاكم مدينه بوده اند . آنها شيعه دوازده امامي هستند كه تاكنون هرگز نتوانسته اند مذهب خود را در مدينه و خارج آن آشكار كنند . در « العوالي » و جاهاي ديگر ، شمار زيادي از آنها زندگي مي كنند . » ( 1 )

وي در عبارت ديگري افزوده است :

« در مدينه محلّه اي وجود دارد كه ساكنان آن شيعه هستند . همچنين در مدينه طايفه هواشم كه در اصل حسيني ، علوي و شيعه اند زندگي مي كنند . من برخي كتابهاي شيعي را در دستان آنها ديدم . آنها هنوز متولّيِ وقفي هستند كه براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اعيان ، ( 1986 ) ، ج 1 ، ص 200


71


تهيه غذاي روز عاشورا اختصاص داده شده است . » ( 1 )

روشن است كه عقايد فرديِ اشراف حسينيِ مدينه ، در ارتباط با زائران شيعه ، بايد به گونه اي بروز مي كرد كه ميهمانان گرايش شيعيِ آنها را درك مي كردند .

امين الدوله ، يك ايراني سياستمدار كه گزارش سفر خود را در سال 1899 به مدينه نوشته ، در بين ميزبانانِ خود ، از شريف علي رييس بنوالحسين به عنوان كسي كه سخت به تشيع علاقه داشت و داراي مذاق تشيع بود ، ياد كرده است . از نظر امين الدوله ، اين نتيجه طبيعي بستگي خانداني و شرافت نسبي اوست . او در خانه شريف ، در نزديك العوالي توانسته است بدون تقيه نماز بخواند . ( 2 )

نمي توان نامحتمل دانست كه برخي از مردم مدينه در برابر پرسش زائران شيعه از آنها ـ در مورد مذهبشان ـ پاسخ دروغ داده باشند . Doughty از شخصي ياد كرده كه پدرش به يك كاروان ايراني اجازه داد تا نخلستان وي را اجاره كنند ، احتمالا به آن دليل كه آنها به خاطر اين محل پول زيادي مي دادند ، اما براي تحقير آنها ، يك مرد جوان عيبجو ، در حضورشان اداي شيعه بودن در مي آورد ( 3 ) . . . اين نقل به ما هشدار مي دهد كه ممكن است برخي از آگاهي هايي كه سيّاحان از وجود شيعه در مدينه داده اند نادرست باشد . اين خطاها ممكن است ناشي از نوعي نيرنگ باشد ؛ چه از ناحيه شيعيان زائر ، يا افكار واهي يا هر دو .

افزون بر اشراف ، رهبر قبيله منطقه هم توانست با شخصيت برجسته اي از شيعه ، از خارج ارتباط استواري برقرار كند . يك نمونه قابل توجه ، شيخ سعد جزاع ( جزا ) است كه در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم ، رييس تيره احامده از طوايف قبيله حرب بود . ( 4 ) زماني كه در سال 1899 امين الدوله بعد از حج رهسپار مدينه شد ، ( 5 ) شيخ سعد با او و همراهانش ديدار كرد . ( 6 ) وي مهمانان ايراني را در ديدار با اشراف و ساير اشخاص همراهي كرده و گهگاه كار مترجمي را هم براي آنها انجام مي داد . امين الدوله كه از وي با نام شيخ جزاع نخاولي ياد كرده ، به نظر مي رسد كه دوستي سابقه داري با شيخ سعد داشته و حتي اشاره به ديدار بعدي وي از تهران دارد .

شيخ سعد خانه اي در مدينه داشت كه امين الدوله را در آن ميهمان كرد ، درست زماني كه آن دو براي نخستين بار در فصل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان ، ص 208

2 ـ سفرنامه ، صص 193 و 266

3 ـ Tracels, vol . 2, 224

4 ـ رفعت پاشا ، مرآة الحرمين ، ج2 ، ص91 ؛ Stratlotter : Von Kairo, 203 . در باره احامده نكـ : همان ، ص 354 ؛ Oooenheim . Die Beduinen, vol . 2, 377, 379 ؛ بلادي ، معجم قبائل ، ص 13 ؛ در باره خاندان ابن جزاء ، همو ، نسب حرب ، ص 179

5 ـ Fragner : Persische Memoirenliteratur, 22 . 77 . 111 .

6 ـ سفرنامه ، صص 243 ، 250 ، 254 ، 257 ، 259 ، 265 ، 280


72


حج همان سال در مكه با يكديگر ملاقات كردند . او روابط محكم خود را با اشراف حفظ كرد . به نظر مي رسد او به نوعي درگير نقشه اي شده بود كه طرّاح امين الدوله بود . تا بدينوسيله پشتيباني مالي را از سوي دولت ايران براي شيعيان مدينه تأمين كند . با پولي كه تهيه شد ، برخي از نخاوله مجاز شدند تا به عنوان دربان بقيع به كار گمارده شوند . در اين صورت آنها مطمئن بودند زائران شيعه كه هميشه از سوي دربانان سنّيِ بقيع در محدوديت بودند ، با حضور اينان ، بدون محدوديت مي توانند به بقيع دسترسي داشته باشند . بر اساس نوشته امين الدوله تحريكات مخالفانِ وي در كنار استعفايش از سمت صدراعظمي ( در جولاي سال 1898 ) مانع از اجراي اين طرح شد . ( 1 )

حتي در اوايل قرن بيستم ، شماري از اشراف حسيني را شاهديم كه در عوالي و نيز خود مدينه سكونت داشته و مي توانستند سهمي در سياست محلّي ( و طبعاً منطقه اي ) داشته باشند . در ميان آنها شريف شحاته ( بن علي ) ـ كه گاه مؤلفان عرب نام وي را شحات و گاه شحاته مي نويسند ( 2 ) ـ در يك دوره برجستگي يافت . در شرحي كه بتنوني در سال 1910 درباره مدينه نوشته ، آمده است : شحاته وكيل شريف مكه در امور « العربان » يا بدوي ها بوده است . ( 3 ) سكونت او در العوالي ، وي را قادر مي ساخت تا به موازات نقشي كه در حلّ بحران ميان قبايل مدينه ( و طبعا شامل تحكيم قدرت دولت عثماني ) داشت به عنوان واسطه در حل و فصل مسائل قبيله اي عمل كند .

افزون بر اين وظيفه رسمي ، شحاته و برادر جوانش ناصر ، پايگاهي براي زائران شيعه در مدينه ، به ويژه مساجد متبركه جنوب شهر ، همانند مسجد قبا و العوالي ايجاد كردند . مهمان نوازي و حمايت اين دو امير ، سبب ستايش آنها از سوي سيد شرف الدين در شرح حالِ خودنوشت او شده است . شرف الدين يك عالم شيعه لبناني است ( م1957 ) همراه مادر و برخي از شخصيت هاي برجسته جنوب لبنان به مدينه سفر كرد و در رمضان سال 1328/سپتامبر 1910 ، حدود شش ماه پس از بتنوني به مدينه رسيد . وي گفته است كه در آنجا منطل راحتي در خانه « برادران مؤمن ما » نخاوله داشتيم . سپس افزوده است :

« دو امير ، شريف شحاته و ناصر ، همراه عده اي از مؤمنان ( شيعيان ) از عوالي به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان ، صص 254 ، 279 . درباره عملكرد سياسي امين الدوله نكــ :

Fragner : Memoirenliteratur, 88-111

2 ـ ابن زبير ، معجم ، ج 2 : ص 904 ، نسب او را « عبدالغني تاريخ ، ص 428 » آورده است .

3 ـ الرحلة الحجازيه ، ص 253


73


قصد ديدار ما آمدند . آنها براي راحتي و نيز در احترام به ما ، از هيچ كوششي فروگذار نكردند . در آن زمان ، هر دو امير از موقعيت متنفذانه اي برخوردار بودند . . . ما تصميم داشتيم تا براي اعتكاف در مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله ) بيتوته كنيم اما به خاطر اصرارشان در حمايت از ما ، ما را از اين كار منع كردند . . . » ( 1 )

مطالب مشابهي را سيد محسن امين در شرح حال خودنوشتش ، در شرح يكي از سه سفر خود به مدينه آورده است . او از مرد جواني با نام شريف علي بن بُديْري حسيني ياد كرده كه به سيد محسن و همراهان او ( از شيعيان سوريه ) در رفتن به قبا و عوالي خدمت كرده است . اين شريف كه فارسي نيز مي دانسته ، به عنوان ميهمان سيد محسن ، از دمشق هم ديدار كرده است . ( 2 )

اين گزارش نشان مي دهد كه ديدار از قبا و عوالي در آن روزگار ، حتّي براي شيعيان ، تنها با همراهي واسطه اي مانند يكي از شرفاي حسيني ايمن بوده است . اين وضعيت منجر به يك گرايش فراگير ميان مدينه و حرب شد كه بعدا به آن خواهيم پرداخت . ( 3 )

اينك به شرح حال شريف شحاته و برادرش ناصر مي پردازيم :

گرچه اين دو امير حسيني مشاركت ( و حتي نقش مهمي ) در آنچه كه به عنوان « شورش عرب در سال 1916 ـ 1918 » ناميده شد ، داشتند ، ليكن اين مشاركت آشكارا مورد بي توجهي بسياري از مورخان قرار گرفته است . و اگر هم آنجا از آنها ياد شده ، گرايش هاي شيعي شان مورد غفلت واقع شده است ! ( 4 ) اين مسأله تا حدي شگفت انگيز است ؛ چرا كه يكي از منابع مهم با عنوان ] T E . Lawrence'sSeven Pillars of Wisdom [ به وضوح اين زمينه و اهميت آن را شرح داده است .

لورنس به طور خاص در باره نقش برجسته شريف ناصر سخن گفته است . ( در آن زمان به عنوان اظهار نظر يك مؤلف با داشتن حدود بيست و هفت سال سن ) .

« ناصر احساس جالبي داشت ، بيش از آنچه ما شنيده ايم و بيش از آنچه كه از او انتظار داشتيم . او راهگشاي راهها و پيشگام حركت فيصل بود . نخستين گلوله خود را در مدينه شليك كرد و آخرين آن را در مسلميه ( از توابع حلب ) ؛ زماني كه دولت تركيه درخواست صلح موقّت كرد و از ابتدا تا انتها ، هرچه در باره او مي توان گفت ، خوب بود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بغية الراغبين ، ج 2 ، ص 197 ؛ نيز نكـ : القبيسي ، حيات ، ص 106 ؛ بعد از اين باز در باره شرف الدين سخن خواهيم گفت .

2 ـ اعيان ، ج 10 ، ص 364

3 ـ براي مطالعه ادامه همين متن به صفحه 287 مراجعه كنيد .

4 ـ اين مسأله به طور كوتاه در اين منبع آمده است : Oppenheim : Die Beduinin, vol . 2, 435 ؛ و نيز شرف الدين ، بغية الرغبين ، ج 2 ، ص 197 ؛ Tauber : The Arab Movements ، در آن جا توجه داده شده است كه شريف ناصر در جنگ حاضر بوده اما به پيش از آن اشاره نكرده است ( 106, 133 . 234 , 237 ) .


74


او برادرِ شحاته امير مدينه است . خانواده آنها از نسل حسين فرزند علي ( عليه السلام ) و از اشراف و سادات بودند . آنها شيعه بودند و از زمان كربلا حضور داشته اند و در حجاز ، پس از اميران مكه ، در مرتبه دوم بوده اند . » ( 1 )

در گزارش مارس 1917 Lieut . -Col . Newcombe شرحي از يك تهاجم نظامي بر ضد راه آهن حجاز آورده كه شريف ناصر ( شيعه اي از مدينه ) در آن شركت داشته است . ( 2 ) لورنس گاه از غرور ناصر و اين كه شريف و از شيعيان اصيل نسل علي و امام حسين شهيد است ، ستايش مبالغه آميز دارد . او از ناصر با عنوان ژنرال جنگجو ياد مي كند . ناصر پس از اندك زماني توانست ثابت كند كه به عنوان يك فيلسوف سياسيِ كوچك ، مي تواند سياست فيصل را در تأسيس يك دولت عربي در دمشق درك كند . ( 3 )

ناصر ، به رغم داشتن قدرت نظامي ، آن گونه كه لورنس اشاره كرده ، يك كشاورز بود كه زمينش از دوران طفوليتش هيچگاه جنگ به خود نديد . او حتي طي جنگهايي كه بر ضد تركها داشت ، در آرزوي چيزي بود كه لورنس آن را « قصر باغيِ او در نزديكي مدينه » مي ناميد . ( 4 )

منطقه باغيِ اطراف مدينه ؛ محلي كه شريف ناصر مانند ديگر افراد فاميلش سكونت داشت ، منطقه اي بود نخلستاني كه از سوي مدافعان دولت عثماني در مدينه آسيبهايي ديده بود ، آن گونه كه Hogarthمي نويسد :

« باغهاي نخلستاني ، كه در خارج مدينه در منطقه شرق و شمال شرق قرار داشت ؛ همانجا كه نخلستانهاي حومه العوالي بود ، توسط سربازان ترك در ابتداي انقلاب ويران شد و بني علي ، تيره اي از قبيله حرب ، كه بر روي آن نخلستانها كار مي كردند ، قتل عام شدند . » ( 5 )

زمينه اين حوادث در منابع بريتانيايي روشن شده است . بر اساس دو گزارش سرويس اطلاعاتي بريتانيا ( 6 ) كه در ArabBulletin چاپ شده ، بني علي نخستين گروهي بودند كه آمادگي خود را براي پيوستن به شورش شرفا نشان دادند ، اما پس از مدتي ، برخلاف ساير طوايف حرب ، كه بيشتر عوف را تشكيل مي دادند ، كم و بيش آشكارا به جانب تركها گرايش پيدا كردند .

به هر روي ، آن ها در اين سوي چيزي به دست نياوردند و زماني كه در آگوست 1916 ، سربازان عثماني ، براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ Swven Pillars, 165

2 ـ Bidwell ( ed . ) : The Arab Bulletin, vol . 2, 143

3 ـ Seven Pillars, 280, 544, 671 .

4 ـ همان ، صص 165 ، 237

5 ـ War and Discovery, 436 .

6 ـ Reprinted in Bidwell ( ed . ) : The Arab Bulletin, vol . 2, 56, 291 .


75


نخستين بار ـ بعد از آغاز انقلاب عرب ـ به منطقه عوالي حمله كردند ، بد رفتاري آشكاري را از سوي آنها شاهد بودند . اين چيز شگفتي نبود ، آنگاه كه بنو علي انگيزه مشتركي با نيروهاي شرفا يافتند ، بعد از آن كه برخي از قرارگاههاي نيروهاي عثماني را در نزديك مدينه در سال بعد شكست داده بودند .

به نظر مي رسد كه ناصر ، بلافاصله بعد از آتش بس ، به مدينه بازگشته ، اما برادر بزرگ وي ، شحاته ـ كه لورنس ( 1 ) او را شرابخوار معرفي كرده ـ پس از ترك مخاصمه توسط دولت عثماني ، در دهم ژوئن 1919 به عنوان قائم مقام ( دولت ) هاشمي در مدينه تعيين شد . ( 2 ) به هر روي ، بعد از چند سال ، شحاته بر نفوذ خود در منطقه افزود و در اين حال بود كه در برابر شاه حسين و فرزندش ، براي تحكيم كنترل مستقل خود بر مدينه ايستاد و مقاومت كرد .

گزارش هاي انتقادي چندي ( يا اظهار نظرهاي كوتاه ) توسط منابع عربي و غربي ( 3 ) در ارتباط با اين سياست ، نشان از رفتار و روش شحاته در اين زمينه دارد ( كه شامل رقابت او با ديگر شرفا نيز هست ) . به نظر مي رسد كه حكومت نامطلوب او به عنوان « قائم مقام » تا اندازه اي در كاهش قدرت هاشمي ها در برابر نيروهاي ابن سعود ، مؤثر بوده است . در اين ارتباط است كه ما باز هم از ناصر رد پايي مي بينيم .

وقتي سعودي ها و متحدان حجازيِ آنها ، تقريباً محاصره مدينه را كامل كردند ، كنسول ايران در دمشق ، حبيب الله خان عين الملك هويدا ، همراه دستيار خود ، در نوامبر 1925 راهيِ مدينه شد . ( 4 ) در اين زمان ، شريف ناصربن علي تلگراف زير را از جده براي برادرش شحاته به مدينه فرستاد :

هشتم جمادي الأولي 1334/24 نوامبر 1925 :

« همه افراد نخاوله و ( ساير ) ساكنان سركوب شده را جمع آوري كن . آنها را نزد كنسول ايران ببر تا ظلمهايي كه در حق آنها شده براي او بازگو كنند . »

روز بعد ، شريف شحاته به وي چنين پاسخ داد :

« من مردم سركوب شده و نخاوله را نزد كنسول حاضر كردم اما آنها ( كنسول و هيأت همراهش ) بر اساس نصيحت من عمل نكردند . » ( 5 )

مدينه در 19 جمادي الأولي سال

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ Seven Pillars, 159 .

2 ـ Kedourie : The Surrender ؛ بدر ، التاريخ الشامل ، ج3 ، ص 83 ، 114 ، 118

3 ـ Kedourie, ibid . , 137 ؛ بدر ، التاريخ الشامل ، ص 148

4 ـ بدر ، همان ، ص 153 ؛ Clayton : An Arabian Diary, 110 fn, 12, 111, 120 ؛ Rush : Records, vol . 4286 ؛ Badeeb : Saude-Iranian Relations, 80 ؛ وزارت امور خارجه ، روابط ، صص67 ـ 63

5 ـ نخستين بار در نشريه سعودي ام القري ، ج 2 ، ش 51 ( 18 دسامبر 1925 در مقاله اي ( صص 2 ـ 1 ) چاپ شد با عنوان « كيف تمّ تسليم المدينة المنورة ، وثائق هامة للتاريخ » . همين مقاله در المنار ، ج26 ( 1925 ـ 1926 ) ص 676 چاپ شد . نيز در : رشيد رضا ، مقالات ، ج 4 ، ص 176


76


1344 ( پنجم دسامبر 1925 ) تسليم شد . ( 1 ) به اين ترتيب حاكميت طولاني هاشمي ها بر اين شهر مقدس پايان يافت . همين رخدادها ، نشان داد كه تلاشهاي شريف شحاته براي بازگرداندن حاكميت اميرنشين حسيني بر مدينه ـ يا دست كم به بخشي از آن ـ شكست خورده است .

به نظر مي رسد كه دولت حسينيِ مدينه ، به ويژه شحاته و برادرش ناصر ، در تلاشهايي كه منجر به تشكيل سلطنت هاشمي در عراق شد دست نداشته اند . لورنس و شماري ديگر از افسران انگليسي ، از استقرار سلطنت شاهزاده عبدالله فرزند شاه حسين ، به عنوان حاكم عراق حمايت مي كردند . لورنس به قصد توجيه اين حركت ؛ يعني حمايت از اين ادعاي خود كه : « عبدالله مي تواند در نزد اكثريت شيعه عراق مقبول واقع شود » ، او را به طور مكرر با اين ويژگي Crypto-Shiahمعرفي مي كرد ، در حالي كه وي به طور رسمي ، يك سني شافعي بود .

شواهدي وجود دارد كه عبدالله ، برادرش فيصل و پدرش حسين ، خود را به لورنس و ديگر افسران انگليسي و ديپلماتها چنان وانمود كرده بودند كه سنيان آزادمنشي هستند ، با يك پيشينه دراز در داشتن گرايشهاي شيعي . در مورد عبدالله ، باورها تا آنجا رسيده بود كه وي شيعه جعفري است ! ( 2 ) شحاته و ناصر ـ دو شيعه واقعي ـ در يك وضعيت مشابه ، احتمالا هرگز جاه طلبي سياسي نداشته اند و نيز به دلايل ديگر ، رقيبي براي هاشميان مكي در اين بازي نبوده اند .

فهرستي كه بليهيشي ، از شرفاي حسيني مدينه جديد به دست داده ( به بخش بعدي بنگريد ) نشان دهنده آن است كه كم و بيش تمام خاندان حسيني هنوز در آنجا بسر مي برند . به هر روي ، به نظر مي رسد كه نقش اجتماعي آنها محدود شده و به ويژه از تأثير سياسي مستقيم ، به طور كامل تهي گريده است . علي حافظ از شريف زيد بن شحاته ( به احتمال قوي نواده فرد فوق الذكر قائم مقام ) ياد كرده و گفته است كه متولي زمين اطراف بئر بضاعه بوده ( 3 ) كه به وسيله شريف شحاته و شريف ناصر بن شريف علي آل حيار وقف شده بود . ( 4 )

وي در جاي ديگر ، از مردِ جواني با نام « شريف ناصر بن علي بن شحاته » ياد مي كند كه در نوامبر 1964 نخستين مهد كودك را در مدينه بنياد گذاشت . در جولاي 1962 ( صفر 1382 ) محلي با عنوان « المعهد التجاري » باز كرد كه در آنجا تايپ عربي و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ امّ القري ، ( نكـ : پاورقيِ پيشين ) ، بدر ، التاريخ الشامل ، ج 3 ، ص 158 ؛ الريحاني ، تاريخ نجد ، ص381

2 ـ Rudd : Abdullah, 171, 178, 184-191 .

3 ـ نجفي ، مدينه شناسي ، صص 297 ـ 293 ؛ حافظ ، فصول ، ص 167

4 ـ حافظ ، فصول ، ص 168 ( چاپ دوم ، ص 182 ) .


77


انگليسي را آموزش مي داد . ( 1 )

اشراف حسيني نمي توانستند از زائران ايراني ، مانند گذشته ؛ يعني پيش از كنترل سعوديها ، پذيرايي و استقبال كنند . البته از آن جا كه اين رسم هنوز باقي بود به صورت محتاطانه و گزينشي انجام مي گرفت .

درباره شريف شاهين گفته اند كه وي تعدادي از زائران شيعي را در سال 1942 به خانه اش دعوت كرد و مقدمات ملاقات اين زائران را با يكي از بستگان سلطان عبدالعزيزبن سعود ترتيب داد . در اين ديدار موضوع بحث انگيز عزاداريهاي شيعه در محرم و برخوردهاي سخت كارگزاران سعودي مورد گفتگو بود . ( 2 )

ساداتي با نسب حسيني يا حسني ( كه كم و بيش به صورت آشكار ، سوابق شيعي دارند ) بعد از آن ، همواره به طور رسمي يا نيمه رسمي ، سمتي با عنوان « مزورون » ـ [ عنواني شبيه مُطوّف ] براي رسيدگي به زائران ، به ويژه براي زائران شيعي ـ داشتند .

در اين باره نمونه اي از سال 1950 نقل شده است . سلطان حسين تابنده گنابادي ( 3 ) از يك شيعه محلي ، از سادات حسني با نام سيد مصطفي عطار ياد كرده كه مسؤوليت پذيرايي زائران شيعه در مدينه را عهده دار بوده است . او افزوده است : برخي از اجداد سيّدِ مزبور نيز در گذشته همين سمت را داشته اند . سيد مصطفي ( تا زمان استعفايش از اين سمت ) براي مدتي شهردار مدينه بوده است . اين اظهارات توسط دو نويسنده سعودي تأييد شده است . ( 4 )

بليهيشي در كتابش ، در باره مدينه امروز ، كه در سال 1402/2ـ1981 نوشته ، به شريف ماجد بن جدّوع بن منصور بن فهد بن راضي اشاره كرده كه در عوالي زندگي مي كند و منبع اطلاعاتي وي براي شاخه هاي اشراف حسيني بوده است . بر اساس گزارش وي ، در حال حاضر ، اشراف حسيني ساكن مدينه ( شامل العوالي ) به دوازده شاخه زير تقسيم مي شوند : ( 5 )

ذاوي راضي و المبارك . اينها عنوان مشيخه را براي همه اشراف خاندان بنوحسين به خود اختصاص داده اند . پس از آنها : العَسّاف ، المَواسا ، الزَرافه ، البِركه ، العُميره ، الشَميسان ، العلي ، الزُهير ، الشَهيل ، الشَقّارين ، الشَياهين .

نسبت به طوايفِ زير مجموعه مربوط به نخاوله ( به بحث هاي بعدي بنگريد ) ، دشوار مي توان تلفظ دقيق اسامي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حافظ ، همان ، ص 231 ( چاپ دوم ، ص 244 )

2 ـ شيرازي ، الاحتجاجات ، ص27 ؛ مناظرات ، ص53 ـ 51 ؛ درباره شيرازي نكـ : مشار ، مؤلفين ، ج3 ، ص971

3 ـ در باره او نكـ : مشار ، همان ، ص 345

4 ـ خاطرات ، ص 75 ؛ حافظ ، فصول ، ص 40 ؛ بدر ، التاريخ الشامل ، ج 3 ، ص 222 ؛ تصويري از سيد مصطفي نجار ( عطار ! ) در نجفي مدينه شناسي ، ص 102 آمده است .

5 ـ مدينة اليوم ، ص 311 ؛ در باره بليهيشي نكـ : ابن سلام ، موسوعة الادباء ، ج 1 ، صص 100 ـ 97


78


آنها را ، كه نويسندگان ياد كرده اند ، دريافت .

افزون بر اشراف و نخاوله واقعي ، در مدينه فعلي ، خانداني از شيعه هاي عرب ( در اصل عراقي ) هستند كه خاندان المشهدي ( جمع آن المشاهده ) يا عمران را تشكيل مي دهند . اينها در ظاهر سني اند و تقريبا موقعيت بالايي در جامعه سني به دست آورده اند . اين شامل چهره هاي علمي ؛ مانند نويسنده محمود عيسي المشهدي نيز مي شود . ( 1 )

قبيله حرب و طوايف شيعه آن

دست كم تا آغاز دولت سعودي وهابي ( 5 ـ1924 ) برخي از قبايل يا گروههايي از قبايل حجاز ، به طور عمده ، قبيله حرب و جهينه ، به طور آشكار خود را به عنوان شيعه معرفي مي كردند ، بدون آن كه در طول چند قرن ، به صورت جدّي خود را وابسته به مذهب خاصي مانند اماميه يا زيديه مطرح كنند . ( 2 )

روحيه شورشي و جنگجوييِ برخي از اين قبايل ، كه از آنها با عنوان « حروب » ( 3 ) ياد مي شود ، آثاري بر روي موقعيت شيعيان مدينه داشت ، بهويژه بر روي شيعياني كه در خارج از محدوه مدينه زندگي مي كردند و « نخاوله » ناميده مي شدند .

در قرن هجدهم ، تنش مداومي ميان ساكنان سنيِ مدينه ـ يعني اكثريت جمعيت شهر ـ و قبيله حرب وجود داشت . آخرين حمله آنها به شهر مقدس در سال 1148/1735 كه گفته شده ، در اين حمله شهر و بسياري از خانه هاي مردم غارت شد و اين مطلب از طرف يك شاعر با نام « السيد البيتي » ، شبيه به « اباحة المدينه » در واقعه حرّه عنوان شده است . ( 4 ) در ديد سنيان مدينه ، شيعيان طايفه بنوعلي ـ وابسته به حرب ـ دشمنان خطرناك تري جلوه مي كردند . به علاوه ، برخي از خاندان هاي مدينه كه به داشتن عقيده رفض شهرت داشتند ، مورد سوء ظن و دشمني قرار داشتند . به هر روي ، اكثريت سني شهر آنها را نوعي ستون پنجم در كنار شهر مي ديدند ، كساني كه به طور آشكار نيت سوء خود را در باره جمعيت سني شهر نشان مي دادند . ( 5 )

در همين زمان ، نيروهاي عثماني ، حتي توان كنترل نواحي اطراف و نيز مناطق اطرافِ نزديك مدينه را نداشتند . مكاني مانند محله مسجد قبا نشان داد كه براي آنان نقطه امني نيست ؛ به طوري كه بازسازي مسجد قبا براي مدتي به تأخير افتاد ، آنچنان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حمزة الحسن ، الشيعه ، ج 1 ، ص 66 ( در باره محمود عيسي المشهدي نكـ : ابن سلام ، موسوعة الادباء ، ج 3 ، ص 201 ؛ Winder : Al-Madina, 999 . . براي اطلاعات بيشتر نكـ : بليهيشي ، المدينه ، ص 308 ؛ عمران از وابستگان خاندان حَبّوبي هستند ( همان ، ص 280 ) ، يكي از كهن ترين خاندان هاي نجف ( اميني ، المعجم ، ج 1 ، ص392ـ387 ) ؛ محسن الأمين از شخصي با نام سيد عمران الحبوبي ياد كرده كه وي را به منزلش در مدينه دعوت كرده است . ( اعيان ، ج 10 ، ص 365 ) .

2 ـ . Snouck Hurgronje : Orintalism, 306

( در نامه اي كه به تئودور نولدكه در 25 مارس 1923 نوشته است . )

3 ـ الحسن ، الشيعه ، ج 1 ، ص 66

4 ـ HamdanL : The Literature, 29-33 در باره واقعه حرّه ، نكـ : منبع زيرين ، ص 304 . فتنه مشابه آن ، در سال 1111 / 1699 ـ 1700 نكـ : بلادي ، نسب ، 155 . بدر ، التاريخ ، ج 2 ، ص 376ـ 378

5 ـ Hamdan ، همان ، صص 28 ـ 26


79


كه صدر اعظم عثماني ضمن گزارشي كه در سال 1195 / 81ـ1780 به سلطان نوشت ، ياد آورد شد كه : اشقياء البدو مكرر امنيت اين منطقه را مختل كرده اند . » ( 1 )

تحت شرايطي كه شرح آن گذشت ، اين به شدت تعجب انگيز است كه بيشتر سنيان مدينه ، كوشش مي كردند از ايجاد ارتباط با نخاوله بپرهيزند . يك مورد استثنا كه از روي شگفتي يا ترديد در باره يكي از سنيان مدينه ، اظهار شده ، مطلبي است كه عبدالرحمان الأنصاري ( 2 ) در باره عمر حضيرمي بيان كرده ، مي نويسد : « كان سيّء الأخلاق ويُعامل الفلاّحين مِنَ النّخاولة » . ( 3 )

به نظر مي رسد كه او در يك موردِ تقريبا مشابه ، كه در باره يك فرد برجسته سني و عالم است ، سخت گيري كمتري كرده است . اين مورد در باره سيد محمد از خاندان كبريت است . ( 4 ) در باره او نوشته است : سيد محمد فرزندي ـ اعم از پسر يا دختر ـ نداشت و باغ خود را كه معروف به سميحه در عوالي بود و باغي كه معروف به رمليه بوده و در قبا قرار داشت ، وقف بردگان آزادشده اش كرد كه پس از مرگ آنها به پيران نخاوله برسد . ( 5 )

روابط مخصوص و عميق ميان رؤساي قبايل شيعه حجاز و هم مذهبان شيعه ساكن در اطراف مدينه ، به ويژه در دوره جديد ، مي تواند در روشنگري هايي كه توسط يك عالم شيعه عراقي با نام محمد حسين مظفر ( م 1961 ) آمده ( 6 ) و نيز مطالب بيشتر مشابهي كه عالم و نويسنده معروف شيعه ديگر در قرن بيستم ، سيد محسن امين آمده ، بهتر روشن شود . ( 7 )

هر دوي اينها حوادثي را شرح مي دهند كه در دوره اخير عثماني رخ داده و در اين ميان ، مظفر از حادثه اي كه به سال 1911 رخ داده سخن مي گويد . عبارت او كه در فصل شيعه حجاز آورده و به بحث ما مربوط مي شود ، چنين است :

« در حال حاضر ( زمان تأليف سال 1352/ 4ـ1933 ) شمار شيعيان در ميان قبايل ( حجاز ) ، بيش از شيعيان شهر نشين است ؛ از جمله قبايل شيعه ، طايفه بنوجهم و بنوعلي و برخي از بني عوف هستند . اما در شهرها ، شمار زيادي شيعه در مدينه هستند ؛ مانند نخاوله و نيز شماري در روستاهاي آن ؛ مانند عوالي زندگي مي كنند . به غير از نخاوله ، شمار اندكي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حُرَيدي ، شؤون ، صص97ـ95 ؛ براي شناخت زمينه هاي آن نكـ :

Oppenheim : Die Beduinen, vol . 2, 368 .

2 ـ در باره اين شخص پس از اين سخن خواهيم گفت .

3 ـ تحفة المحبين و الأصحاب ، ص 172

4 روشن نيست مؤلف از كجا سني بودن سيدمحمد كبريتي را ثابت كرده است .

5 ـ تحفة المحبين ، ص413 ـ 412

6 ـ نكـ : مظفر . نيز نكـ : عواد ، معجم ، ج 3 ، ص 154 ؛ اميني ، معجم رجال ، ج 3 ، ص 1216 ؛ بر اساس آنچه كه در ص1212 آمده ، اصل خانواده وي حجازي بوده است ( آل مسروح از حرب ) .

7 ـ نكـ : مدخل : Ayan al-Shia در دائرة المعارف ايرانيكا . ج 3 ، ( 1989 ) ص 130 و منابعي كه در آنجا آمده است . ( شرح حال خودنوشت سيد محسن امين در چاپ سال 1986 ؛ اعيان ، ج 10 ، صص446ـ333 آمده است .


80


شيعه در مدينه هست ؛ همان گونه كه اندكي شيعه در مكه وجود دارد .

نبردي ميان شيعيان مدينه و دولت عثماني رخ داد كه معروف است . اين حادثه زماني رخ داد كه شمار زيادي شيعه ـ بنوعلي از طايفه حرب ـ كه در منطقه عوالي ـ يك روستا و يك منطقه ـ زندگي مي كردند ، از طرف تركها متهم شدند كه به دزدان و راهزنان پناه مي دهند . به همين دليل ، تركها تصميم گرفتند در عوالي بارو و حصار و قلعه بنا كنند ، اما مردم كه اين تصميم را در جهت نابودي خود مي دانستند ، در اين باره مقاومت كردند . به دنبال آن ، سپاه عثماني با شمار زيادي نيرو به آنان يورش برد ؛ در برابر ، ديگر طوايفِ حرب نيز به دفاع از بنوعلي پرداختند .

زماني كه سپاه ترك به آنان حمله كرد ، آنان با قدرت و شجاعت پايداري كردند . به دنبال اين حادثه ، سپاه ترك شكست خورده به مدينه بازگشت ؛ اما بنوعلي به محاصره آنان پرداختند و تا براي دو ماه آنان را در محاصره داشتند . به همين دليل اين واقعه ، به « واقعة الشهرين » معروف شد . طي اين محاصره ، شمار زيادي از سپاهيان ترك كشته شدند ، در حالي كه هيچ ضرري به مردم عوالي وارد نشد ؛ چنان كه گفته مي شود : به غير از يك سگ و بز كسي كشته نشد . آغاز اين حادثه در سوم شعبان سال 1329 بوده و يكي از شعرا ، اين حادثه را كه به پيروزي شيعه و شكست عثماني منتهي شد ، به زبان شعر بيان كرده است . به دنبال اين حادثه ، موقعيت شيعيان مستضعف مدينه ، بالا رفت . » ( 1 )

نكات كلّي آنچه را كه مظفر آورده و نيز برخي از جزئيات را ، مي توان در برخي از منابع ديگر سنيان و شيعيان و نيز نوشته هاي مؤلفان غربي ، يافت . ( 2 ) در متن حاضر ، خاطرات سيد محسن امين از سه سفرش به مدينه ، بسيار قابل توجه است . او احساس و دريافتهاي خود را طي دو سفري كه در زمان امارت شريف حسين بن علي در مكه ( بين سالهاي 1908 تا 1916 ) داشته ، بيان مي كند . وي از شخصي با نام شيخ محمد علي الهاجوج كه عالم شيعي در منطقه عوالي بوده ، ياد مي كند و مي گويد : او سالها در نجف تحصيل كرده است . ( 3 ) پدر اين شيخ ، كه پيرمردي بوده ، براي سيد محسن امين داستاني نقل كرده كه چنين است :

در يكي از سالها ، گروهي از مغربي ها و بخاري هاي مقيم مدينه ، سعيد پاشا ، حاكم عثماني مدينه را متقاعد كردند تا حمله اي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مظفر ، تاريخ الشيعه ، ص 116

2 ـ به ويژه در : Wsvell : A Modern Pilgrim, 58-63 ( در شرح حوادث سال 1908 ) و جزئيات بيشتر در : العياشي ، المدينه ، صص 538 ، 572 ؛ براي شناخت زمينه آن ، به ويژه در ارتباط با راه آهن حجاز نكـ : Philipp : Der bduinische Widerstand, توضيحات مفصل تر را ببينيد : Buzpinar : The Hijaz و نيز Ochsenwald : Religion .

3 ـ اعيان الشيعه ، ج 10 ، ص 364


81


به منطقه عوالي كرده و به آنان و نيز ساكنان مدينه سلاح بدهد تا با كمك هم ، به آن ناحيه حمله كنند . آنها توپي نيز برداشتند و اولين كاري كه كردند ، قطع آب به روي مردم عوالي بود . همين طور نيروهايي را در مدخلهاي ورودي گذاشتند تا هرچه از خوردني و پوشيدني در دستان مردم عوالي مي بينند ، از آنان بگيرند . پيرمرد گفت : من مقداري برنج خريده بودم كه نگهبان از دست من گرفت . به او گفتم اين را براي خوراك خودم خريده ام . گفت : برويد علف بخوريد . پس از آن ، به عوالي حمله كردند و نخلهايي را كه در مسير بود ، از بين مي بردند و توپ را بر فراز تپه اي نصب كردند . اين زمان ، تازه مردم عوالي خبردار شدند و همچنان در اطراف متفرق بودند و تنها سي نفر كه يكي از آنها پدر من محمد علي هاجوج بود ، جمع شدند و توپخانه حمله كردند و او نيز توپ مي انداخت . تا آن كه نخاوله بالاي تپه رسيده ، يك نفر را كشتند و بقيه را اسير كردند ؛ از جمله اسرا ، همان شخصي بود كه برنج را از من گرفت و توهين كرد . او اكنون سخت هراسان بود ؛ اما ما به وي گفتيم كه ما اسير را نمي كشيم بلكه او را اكرام مي كنيم . بالأخره دشمن شكست خورده ، سلاح هاي خود را انداختند و به مدينه گريختند و در را بستند . آنها حتي براي دفن كشتگان خود هم جرأت بيرون آمدن نداشتند . به همين خاطر ، براي هر كشته ، پنج ليره به نخاوله مي دادند تا جنازه را به داخل مدينه ببرند و آنها را دفن كنند . » ( 1 )

سيد محسن امين در ادامه توضيح مي دهد كه چطور نخاوله ـ كه محله آنان خارج از ديوار شهر در جنوب درِ « الجنائز » ( 2 ) بود ـ توانستند كاري را انجام دهند كه از آنان خواسته شده بود ، كه به ميدان جنگ بروند و جنازه هاي مجاهدان يا سربازاني را كه سني بوده و به جنگ با شيعيان و متحدان آنان آمده بودند ، كشف كرده و به دشمن بدهند .

وي آنگاه افزوده است :

« نخاوله با طايفه حرب كه ميان مكه تا مدينه بودند ، حِلْفي امضا كردند . آنان هر بيست سال قرارداد جديدي مي نوشتند كه نسخه اي براي نخاوله و نسخه اي براي قبيله حرب بود . در اين قرارداد قيد شده بود كه حرب مي بايست نخاوله را در وقت تجاوز دشمن ياري كنند و نخاوله نيز نبايد با حرب بجنگند . » ( 3 )

جالب خواهد بود اگر ما درباره اين قرارداد ، پيشينه تاريخي و زمينه هاي اجتماعي و ديگر جزئيات مربوط به آن ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان ، ص 365

2 ـ نقشه را بنگريد در : Burton, Personal, vol, 1, 392 ؛ نجفي ، مدينه شناسي ، ص 35 ، Bindapji, ] Map ofMedina [ , EI, vol, 5, 100 . Maps

3 ـ همان ، ج 10 ، ص 365


82


اطلاعات بيشتري داشته باشيم . با وجود آن كه به نظرم هيچ دليلي براي ترديد در آن وجود ندارد . در اين زمينه ، بايد ابتدا زمينه گسترده قانون هاي قبيله اي در جزيرة العرب ، به ويژه قراردادهايي كه ميان بدوي ها ، نيمه بدوي ها و شهرنشين ها بسته مي شود ، مورد ملاحظه قرار گيرد . ( 1 )

بر اساس همانچه كه به طور غالب ميان قبايل بدوي در شبه جزيره عربي و ديگر نقاط رخ مي دهد ، قدرت نظامي قبيله حرب ، در دنياي جديد به سرعت رو به تحليل رفت . بالنتيجه ، نخاوله ؛ اعم از روستايي و شهري ، حمايت مؤثر يك متحدي كه امنيت نسبي آن را تا پايان دولت هاشمي تضمين كرده بود ، از دست داد . در اين ارتباط ، شايسته ذكر است كه برخي از سران حرب كه شامل بنوعلي نيز مي شود ، از قبل در جريان محاصره مدينه در سال 1925 ، با سعودي ها متحد شده بودند . ( 2 )

تاريخ قبيله حرب و طوايف زير مجموعه آن ، هنوز موضوعي براي بحث و تحقيق در سعوديِ امروز است .

به هر روي نقش سياسي اين طايفه ، تا پايان قرن بيستم يك موضوع اصلي در اين مباحث نبوده و بالطبع مذهب تشيع برخي از طوايفِ آن ، كمتر از آن ، مورد توجه بوده است . ( 3 )

بليهيشي خاطر نشان كرده است كه نتيجه موج مهاجرت از بيابانها و روستاها اكثريت افراد طايفه حرب ، در حال حاضر ( يعني در سال 1980 ) در خود شهر مدينه يا حومه آن زندگي مي كنند . ( 4 )

همان مؤلف جدولهايي را تهيّه كرده كه در آن نام قبايل ، طوايف و خاندانهاي ساكن در مدينه و اطراف آن را ، همراه با جزئيات قابل توجه ، براي خوانندگان خود آورده است . ( 5 ) يكي از جدولها در ارتباط با موضوع نوشته ما ؛ نخاوله مدينه مي باشد .

نويسنده اظهار كرده است كه نام اين قبايل بر مبناي اطلاعات شفاهي استاد عبدالرحمان الحسني الحِربي فراهم آمده كه يكي از افراد خاندان الدواويد ، و متعلق به نخاوله است .

تنها اشكال در اين فهرست آن است كه : بليهيشي تلفظ دقيق نام هايي را كه از قبايل به دست داده ، نياورده است . بنابر اين تلفظ هايي كه من در اينجا آورده ام ، همه تجربه شخصي خودم از نوع خواندن اسامي ياد شده است . ( قابل توجه اين كه ، حتي برخي از افراد بومي ؛ مانند بلادي نيز در مواردي ، از تعيين تلفظ دقيق اين كلمات خودداري مي كنند و آنها را همينطور به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ براي اطلاعات بيشتر در باره « حِلْف » نكـ :

Juda : Aspekte, 2-8 ؛ Graf : Das Rechtswesen, 15f .

2 ـ بدر ، التاريخ ، ج 3 ، ص 152 ؛ بلادي ، نسب ، ص 55 ، 166 ـ 168 ، 185 ؛ ويندر ، المدينه ، ص 998

3 ـ نكـ : العرب ( مجله ) ، ش 31 ، ( 1996 ) ، صص 790 ـ 781 ؛ ش 32 ( 1997 ) ، صص249 ـ 246 . كتاب نسب بلادي و آثار ديگر اين مؤلف ، به طور آشكار ، در دفاع از نقش تاريخي حرب ، نوشته شده است .

4 ـ بليهيشي ، مدينة اليوم ، ص 312 ؛ نيز نكـ : بلادي ، نسب ، ص 197

5 ـ بليهيشي ، همان ، صص 321 ـ 312


83


صورت نام خاندان يا طايفه ، بدون اعراب گذاري ، مي آورند . ) با اين حال ، فهرست بليهيشي ، به لحاظ محتوايي كاملا ارزشمند بوده و تا آنجا كه من مي دانم ، بهترين اطلاعات چاپي است كه درباره وضعيت فعلي نخاوله ـ دست كم آنان كه در مدينه مقيم اند ـ در دست است . فهرست بليهيشي ( 1 ) شامل اين طوايف مي شود :

شاخه هاي نخاوله كه در مدينه زندگي مي كنند ( و منسوب به حرب هستند ) عبارتند از :

1 ـ الشريمي : الخوالدة ، الملابين ، الكرفة ، الطبلان ، بيت وائل ، الجداعين ، القرينة ، بيت محاشي ، العليان ، الطرييف ، الحكارية ، البقاقير ، الجوايدة ، بيت النفيري ، النويقات ، الدواخين ، بيت حسون ، بيت العصاري ، الكوابيس .

2 ـ الدراوشة : العبابيش ، ذوي خليفة ، بديرحرم ، البديهان

3 ـ الدواويد : الفلسة ، بيت مناش ، الحرابية ، الحمارين ، الجواعدة ، الصويان ، الفحلان ، بيت جبين ، النواجي ، بيت الرومي .

4 ـ المحاربة : المحاسنة ، الهواجيج

5 ـ الفار : المزيني ، بيت ناشي ، المدارسة ، المراوحة ، السعدي ، القصران ، الطولان ، بيت مسعد ، بيت ابوعامر ، البغيل .

6 ـ الزوابعة : الحمزة ، البراهيم ، السلمي ، الشلاليد .

7 ـ الاصابعة : بيت حريقه ، بيت ملائكه ، بيت العيسائي ، بيت صابرين ، الشوام ، لولو ، الكرادية ، الشريقي ، الجيد ، البناجية .

8 ـ الوتشة : بيت الاضبع ، بيت الصاوي .

9 ـ الزيرة : السطحان ، الجواعدة .

10 ـ الجرافية : ذوي سالم ، ذوي عبدالله ، ذوي احمد ، ذوي حسين ، الكساسير .

11 ـ المعاريف : الاواق ، ذوي عبدالله ، الملايحه ، ذوي احمد رجب . ( 2 )

بلادي درباره عوالي ، خاطر نشان مي كند كه ساكنان آن تركيبي از طايفه حرب و نخاوله هستند ، ( 3 ) با يك ( يا بيشتر ) شاخه فرعي ( بيت ) ، همچون فيران كه ادعا مي كنند از طايفه بنوعلي هستند . ( 4 ) وي در كتاب ديگر خود ، مروري كوتاه بر شاخه هاي طايفه بنوعلي دارد كه در نجد يا مدينه و اطراف آن هستند ، بدون آن كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان ، ص 321

2 ـ اينها فروع نخاوله ساكن مدينه هستند و گزارش از عبدالرحيم حسن الحِربي است . حرب يكي از طوايف الدواويد است .

3 ـ معجم معالم الحجاز ، ج 6 ، ص 185

4 ـ معجم قبائل الحجاز ، ص 408


84


بگويد كدام يك از آنها تا امروز بر مذهب شيعه هستند . ( 1 ) شايد اين دشوار باشد كه قضاوت روشني در اين باره صورت گيرد ، به خصوص كه بسياري از اين شاخه ها در گذشته به صراحت شيعه شناخته مي شدند ، ممكن است در حال حاضر خود را به عنوان سني معرفي كنند . بر اساس اطلاعات شفاهي كه من در سال 1995 به دست آوردم ، بيشتر وهابي ها تمايل دارند كه بگويند بسياري از ساكنان شيعه حجاز ، كه شامل نخاوله نيز مي شود ، دير يا زود به مذهب تسنن و عقيده سلف كه همان آيين وهابي است ، در خواهند آمد .

نخاوله ، يك نام با گونه هاي مختلف

همانطور كه پيشتر اشاره شد ، وجود جامعه شيعه دوازده امامي در مدينه و اطراف آن ، در برخي از منابع تاريخي دوره مياني مورد تأييد قرار گرفته است ، اما نام نخاوله مي بايست اندكي بعد پديد آمده باشد . بر اساس گفته الخويي ، اين تعبير نخستين بار توسط عثماني هاي حاكم بر حجاز بكار رفته است . ( 2 )

به نظر مي رسد اولين بار كه تعبير نخاوله در باره روافض مدينه در منابع عربي مربوط به كار رفت توسط سنيان مدينه و در دوره اخير ؛ يعني از قرن هفدهم ميلادي ( يازدهم هجري ) بوده است . مؤلف كتاب مورد بحث ـ ماء الموائد ـ ابوسالم عبدالله بن محمد بن ابي بكر « العياشي » ( م1662م . ) يك عالم و صوفي مراكشي بربري الأصل است كه در سال 1662 ـ 1663 از مدينه ديدار كرده است . وي دراول محرم سال 1073 ( آگوست 1662 ) به مدينه رسيده و تا شعبان همان سال ( مارس 1663 ) در آنجا اقامت گزيده است . بخشي از سفرنامه او ، در شرح مدينه است كه به وسيله محمد امحزون تصحيح شده است . ( 3 )

برخلاف بسياري از سنيان زائر اين شهر مقدس ، عياشي كه بيش از هفت ماه در اين شهر مانده ، متوجه حضور گروه هاي شيعه در ديدار خود از مدينه شده و حتّي بالاتر ، متوجه كاربرد نام خاصي از سوي مردم مدينه نسبت به آنها شده است . اين شايد بدان دليل باشد كه محل اقامت وي ، خانه اي نزديك مشهد اسماعيل ، فرزند امام جعفر صادق ( عليه السلام ) ( كه حدود ده سال پيش از پدرش درگذشته ) است . ( 4 )

بامِ مشهد ، كه موقعيت مناسبي را براي ديدن بقيع فراهم مي كرده و نيز نخلستانهايي كه تا حدّ فاصل كوه احد بوده ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نسب حرب ، ص 55

2 ـ The Shia . 4

3 ـ المدينة المنوره في رحلة العياشي ، در باره مؤلف و نوشته او « ماء الموائد » نكـ : امحزون ، صص66 ـ 19 ، همين طور نكـ : EI, Vol, 1, 795 .

4 ـ نكـ : مدخل Djafar al-Sadik در EI, vol 2, 374و مدخل Ismailiyyaدر EI, vol . 4, 198 . در باره مشهد اسماعيل نكـ : Wafa, 920 . در دوره سعودي ، بناي مزبور مورد بي توجهي قرار گرفت و در سال 1975 از ميان رفت . نكـ : نجفي ، مدينه شناسي ، ص 389 . مغربي ، المهدم ، ص 10 ؛ سامرائي ، السعود ، ص 35


85


از جمله چيزهايي بوده كه ذهن عياشي را براي ماندن در آنجا به خود مشغول مي كرده است . وي پس از شرحي از زندگي خود در آن منزل و توضيحاتي در باره مشهد اسماعيل و آمد و شد مردم ، چنين ادامه مي دهد :

تنها چيزي كه ما را آزار مي داد ، آمد و شد نخاوله به اين محل بود . اينان روافض ساكن اطراف مدينه و منطقه عوالي وديگر نواحي بودند . تمامي كساني كه در آنجا سكونت دارند و به كار باغ و زراعت مشغولند ، از روافض هستند و مردم مدينه آنها را نخاوله مي نامند كه البته معناي آن را من نمي دانم . عادت هر پنج شنبه آنان چنين است كه از اول صبح به مشهد مي آيند و در آنجا غذاي زيادي پمي پزند و مردان و زنان و كودكان آنها در آن جا جمع مي شوند . بيشتر اوقات براي ختنه فرزندانشان مي آيند و هر كسي كه فرزندي دارد و مي خواهد او را ختنه كند ، جز در اين روز و اين مكان ، فرزندش را ختنه نمي كند . گاه نيز تنها براي زيارت و اطعام مي آيند و كسي غير آنان ، همراهشان نيست . ( 1 )

در توضيحات عياشي هيچ اشاره اي وجود ندارد كه تعبير « نخاوله » از چه زماني ، پيش از ورود عياشي به مدينه ، توسط اهل مدينه در باره روافض بكار برده مي شده است . تنها يافتن يك نسخه خطي مانند كتابي كه به وسيله خيرالدين الياس مدني ( م 1717 ) كه انصاري از آن در « تحفة المحبّين » ( 2 ) ياد كرده ، مي تواند ما را قادر به تعيين كم و بيش دقيق زمان و شرايط تولّد اين مفهوم كند .

تقريباً همه منابعي كه از زندگي اقليت شيعه مدينه سخن گفته اند ، موافقند كه شكل جمع اين نام ، « نخاوله » است و اين نام برگرفته از « نخل » يا « نخله » يا « نخيل » به معناي نخلستان است . تعبير « مخاوله » كه در « صفوة الاعتبار » محمد بيرام ( الخامس ) تونسي ( م 1889 ) آمده ، به احتمال زياد يك خطاي لفظي يا قلمي است . ( 3 )

در حالي كه به نظر مي رسد مخاوله هيچ معنايي ندارد ، صورت ديگري از آن كه توسط برخي از مؤلفان ياد شده ، « نُخاله » يا « نَخّاله » در باره اشخاص است كه به بقاياي ريز آشغال مانند يا مواد زايد تشبيه مي شوند . اين تعبيري است كه يك همسايه دشمن براي تحقير يك گروه تحقير شده مي تواند بكار ببرد . البته « نخّاله » باز مي تواند براي كسي باشد كه به نوعي در ارتباط با كار نخل يا نخله قرار دارد . در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ امحزون ، ص 175

2 ـ تحفة المحبين ، ص 303

3 ـ . EI, 5, 19 در باره مؤلف نكـ : EI, vol . 7, 433-35


86


اينجا به معناي مفرد به كار مي رود . دوزي ، نخال را در فرانسه به معناي كسي به كار مي برد كه پارچه هاي كهنه را از خيابانها جمع مي كند . ( 1 )

يك صورت نامأنوس ديگر آن « نواخله » است كه در يك كتاب عربيِ تازه نشر نيز آمده است . ( 2 ) عبارت مورد نظر در كتاب « سفرهايي در عربستان » ( 3 ) از Burckhardt L . J . آمده است . به نظر مي رسد كه اين غلط املايي يا چاپي است .

بوركهارت ( م 1817 ) نخستين سفرنامه نويس اروپايي است كه از شيعيان اطراف مدينه ياد كرده است . ( 4 ) اما وي زنده نماند تا متن چاپ شده سفرنامه خود را ببيند . ( 5 ) غلط مطبعي نواخله كتاب بوركهارت را دوزي در ملحق فرهنگ عربي خود آورده و به معناي كارگران نخلستان ( 6 ) معنا كرده و به گمان خود به صورت جمع آورده بدون آن كه با مفرد آن نخولي مرتبط كرده باشد . دوزي با استناد به « سرگذشت شخصي » بورتون ، نخاوله را اين گونه معنا كرده است : . . . ( 7 )

به نظر مي رسد حتي C . HurgronjeSnouck با استناد به فرهنگ دوزي در ترديد افتاده است كه صورت صحيح اين كلمه نخاوله است يا نواخله . اما وي در كتابي كه در باره مكه نگاشته ، صورت صحيح آن را آورده است . ( 8 )

به گفته يك نويسنده جديد سعودي ، امروزه نام رسمي نخاوله « النخليون » ( مفرد : نخلي ) مي باشد . همين نويسنده ، در جاي ديگر ، صورت جمع النخليه را آورده است . ( 9 )

در زبان محلي مدينه ، مي تواند چندين تلفظ از كلمه نخاوله وجود داشته باشد كه از جمله آنها همان تعبير تحقيرآميز نخاله است .

در برخي از اين موارد ، تلفظ با دقت روشن نيست ؛ مانند عبارتي از كتاب محمدبِي صادق كه اگر بخواهيم نام قبيله اي را كه در فاصله يك ساعت از مدينه با آن برخورد كرده است بخوانيم نمي دانيم « النَخْوليه » بخوانيم يا « النُخُوليه » . بايد به ياد داشته باشيم كه منابع در دسترس ، تمامي نويسندگان افراد غيربومي بوده اند كه نام اين گروه را بر مبناي اطلاعات شفاهي ثبت كرده يا به استناد منابعي نوشته اند كه آنها مبتني بر داده هاي شفاهي است . ( 10 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نايب الصدر شيرازي ، تحفة الحرمين ، ص 235 ؛ سيف الدوله ، سفرنامه ، ص 141 ؛ Dozy : Supplement,vol . 2, 658 .

2 ـ خليلي ، موسوعه ، ج 3 ، بخش اول ، ص 313

Travels in Arabia

4 ـ نكـ : به پارگرافي كه در منبع بالا صفحه 268 و بعد از آن در صفحه 313 آمده است .

London, 1826, French translation, 1835 .

ceux qui cultivent des palmiers

7 ـ Dozy, Supplement, vol2, 252

8 ـ Schlarship . 340, Mekka, vol, 2, 252, fn . 2 .

9 ـ البلادي در : السباعي ، تاريخ مكه ، چاپ چهارم ، ج 1 ، ص 95 . ( براي متن نكـ : ص 308 ) . البلادي ، معجم معالم الحجاز ج 6 ، ص 186

10 ـ الكواكب الحج ، ص 53 ؛ نيز نكـ : Oppenheim, Die Beduinem, vol . 2, 378


87


بورتون مي نويسد : هيچ كس نتوانست بر من توضيح دهد كه آيا اين فرقه ، نام خاص و ويژه خود داشته اند يانه . ( 1 ) به گفته Carlo Alfonso Nallino ـ كه وقتي در جده بوده ، كوشيده تا در باره آنان اطلاعاتي به دست آورد ـ نامي كه نخاوله براي خود ترجيح مي دادند ، « اصحاب النخل » بود . فرض او اين است كه مفرد نخاوله ، بايد نخيلي يا نخَْوَلي باشد . ( 2 ) شكل دومي همان است كه دوزي آورده ، اما آن را به شكل يك مدخل جداگانه نوشته است .

چنين به نظر مي رسد كه برخي از شيعيان دوازده امامي مدينه اصطلاح « اصحاب النخل » را كه نالينو از آن ياد كرده ، بر نام « نخاوله » ترجيح مي دهند ؛ زيرا نخاوله به مرور زمان معناي تحقيرآميزي به خود گرفته است ؛ ( به ويژه وقتي كه اهل سنت آن را بكار مي برند . ) ( 3 ) گرچه تعبير اصحاب النخل ، اشاره به نوع كار آنان در نخلستان دارد ، مي تواند نوعي معناي مذهبي نيز داشته باشد . در تصور شيعيان « نخل » علامت « مدينه » است . در هنر مُلْهَم از تشيع ، بيشتر تصاويري كه از شهر مقدس كشيده مي شود ، نخل هاي دور حرم را نشان مي دهد . نيز گفته مي شود كه اين نخلها يادآور فاطمه زهرا ( عليها السلام ) و ائمه اهل بيت ( عليهم السلام ) است . ( چنان كه چند نخلي كه در حيات مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله ) بوده ، « بستان الزهرا » ناميده مي شده است . ) ( 4 )

در فولكلور ايراني شيعي ، نخل داراي اهميت قابل ملاحظه اي است . ( 5 ) در باره برخي از امامان نخست آمده است كه آنان نخلستان هاي بزرگي درنزديك مدينه داشته اند . همچنين در منابع متعدّد درباره فضيلت خرمايي كه در آنجا به ثمر مي رسد ، آمده است . به عبارت ديگر ، هم نخل و هم ثمر آن ؛ يعني خرما ، اهميت خاصي در سنت دينيِ شيعه دارد . در روايتي از امام هشتم علي بن موسي الرضا ( عليه السلام ) ( م203/818 ) آمده است كه از ايشان پرسيدند :

« چرا از برخي از خرماها ، به ويژه خرماهاي عالي برني مي خورند ؟ حضرت فرمودند : آري ، من خرما را دوست دارم ؛ زيرا رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) خود تَمَري بوده ( كان تَمَريا ) ؛ يعني خرماي خشك را دوست داشته است ؛ همين طور اميرمؤمنان ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ Personal Narrative, vol, 2, 1, fn . 2 .

2 ـ L,Arabia Saudiana, 92

3 ـ سعيد ، تاريخ ، ص 491

4 ـ نبايد غفلت كرد كه اين تصور ميان عوام شيعه شايع بوده است كه درخت نخل در مدينه ، تنها زماني ثمر مي دهد كه نخاوله به كار تلقيح آن بپردازند . اين نيز به نوعي مي تواند پيوند اين گروه با نخل را بيشتر نشان دهد ، « مترجم » .

5 ـ Fontana : Una rappresentazione ؛ art . Date Palm in Encyclopaedia Iranica . vol . 7 . 123


88


حسن ، حسين ، سيدالساجدين ، ابوجعفر باقر ، امام صادق و پدر من موسي ( عليهم السلام ) نيز خرما را دوست داشته اند . به همين دليل من نيز تمري هستم . شيعيان ما نيز ثمر نخل را دوست دارند ؛ زيرا كه خداوند آنها را از طينت ما خلق كرده است و دشمنان ما مسكر را دوست دارند ؛ زيرا آنها را از آتش خلق كرده است . » ( 1 )

تعداد قابل ملاحظه اي از احاديث پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و اصحاب ، گوياي ويژگي هاي منحصر خرماي مدينه و ثمرات آن است كه به نوعي بيانگر فضيلت خاص مدينه مي باشد . ( 2 ) ( از قضا يكي از نام هاي اين شهر « ذات النخل » مي باشد . ( 3 ) در دوره اخير ، تجار مدينه كه به كار فروش خرما در بازار اشتغال داشته اند ، با استناد به اين قبيل روايات ، از خرماي خود تعريف و تبليغ مي كردند . افزون بر اين ، داستان هايي وجود دارد كه سمهودي و ديگران آورده اند كه برخي درخت هاي نخل ، با پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و علي ( عليه السلام ) سخن گفته اند ؛ چرا كه او پيامبر بوده و علي ( عليه السلام ) وصي او . ( 4 )

همچنين گفته مي شود ، تعدادي از درختان نخلِ كهن كه سلمان فارسي به دستورپيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) كاشت ، تا دوره اخير وجود داشته است . شايد در نتيجه فشار وهابي ها و نيز احترام زائران ، به ويژه شيعيان و مخصوصاً شيعيان محلي نسبت به اين درختان ، آنان درختان ياد شده را قطع كردند . ( 5 )

به طور كلي اصطلاح نخاوله ، نامي است جديد براي تمامي شيعيان امامي حجاز . همين طور كه اصطلاح « بحراني » ( ج : بَحارينه ) با تسامح بر تمامي شيعيان منطقه شرقي وساحل خليج [ فارس ] و تعبير « متوالي » ( ج : مَتاوله ) بر تمامي شيعيان لبنان ، اطلاق مي شود . ( 6 ) و براي ساكنان وادي الفرع تابه امروز نام جَهَمي به كار مي رود . ( 7 )

* پي نوشتها :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مجلسي ، بحارالأنوار ، ج 49 ، ص102 به بعد .

2 ـ الحُضَري ، النخيل ، صص 241 ـ 245 ؛ فضائل المدينه ، ص 13

3 ـ سمهودي ، وفاء الوفا ، ج 1 ، ص 15 ؛ Wustenfeld : Geschichte, 10

4 ـ البتنوني ، الرحلة ، ص 254 ؛ يوسف ، المساجد ، ص 72

5 ـ همان ، صص 89ـ87 ؛ الخوئي ، شيعه ، ص 5 ؛ المهدم ، ص 42 ؛ متن يك نامه كه به وسيله عبدالعزيزبن عبدالله بن آل شيخ ـ رييس وقت هيأت امر به معروف و نهي از منكر ـ به مسؤول امور شهر و روستا . در سال 1976 يا اندكي بعد نوشته شده است .

6 ـ نكـ : مدخل Al-Bahrayn در EI, vol . 1, 941 . و نيز مدخل متوالي در همانجا ، vol . 7, 780

7 ـ براي آگاهي هاي شخصي نكـ : بلادي ، معجم قبائل ، ص 95 . در باره وادي فُرْع نكـ : همان مؤلف ، معجم معالم الحجاز ، ج 9 ، ص 41



| شناسه مطلب: 83177