بخش 7

3 ـ حیره و نکاتی درباره ارتباطش با دیگر قبایل


126


ميقات حج - سال هشتم - شماره سي و يكم - بهار 1379

حيره و نكاتي چند درباره ارتباطش با ديگر قبائل عربي

M.j.kistye / محمّد رحمتي

رقابت بين دوامپراتوري بيزانس و ايران ، براي سيطره يافتن بر بخشهايي از جزيرة العرب در پايان قرن ششم و هفتم ميلادي ، در برخي روايات منسوب به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در تفاسير آياتي چند از قرآن انعكاس يافته است .

قتاده ( متوفاي 117هـ . ق . ) ( 1 ) از وضعيت جمعيت عرب در شبه جزيره قبل از پذيرش اسلام ، در ذيل تفسير آيه 26 سوره انفال : « و ياد كنيد آنگاه كه در اين سرزمين اندك شمار و مستضعف بوديد و مي ترسيديد كه مردمان ( الناس ) شما را از خانه و كاشانه تان آواره كنند . » ياد كرده است . او وضعيت بد اقتصادي ، به گمراهي غلطيدن اعراب و ضعفشان را شرح كرده و گفته است : آنها به واسطه دو قدرت بزرگ فارس و روم محدود گشته بودند ؛ ( معكوفين علي رأس حجرين بين فارس و الروم ) . ( 2 ) گفته شده كه كلمه مردم ( الناس ) ذكر شده در آيه قرآن اشاره به فارس و بيزانس دارد . ( 3 ) در حديثي از طريق ابن عباس ( متوفاي سال 68هـ . ق . ) بيان شده است كه پيامبر كلمه ناس را به ايرانيان تفسير كرده است . ( 4 ) تفسير آيه مورد بحث قرار گرفته در قبل ، هر چه باشد ، اين تفاسير اوّليه آينه اي از احساس نگراني مردم شبه جزيره و توجّه به دو امپراتوري رقيب و بيان تأثير اين رقابت در حيات جمعيت هاي عرب شبه جزيره مي باشند .

درگيري بين دو امپراتوري به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در مورد او نكـ : تهذيب التهذيب ، ج8 ، ص355 ( حيدرآباد 1327هـ . ق . ) ؛ ذهبي ، ميزان الاعتدال ، ج3 ، ص385 ( شماره 6864 ، تصحيح البيجاوي ، قاهره ، 1963 ) .

2 ـ السيوطي ، الدرّالمنثور ، ج3 ، ص177 ( قاهره 1314هـ . ق . ) ؛ تفسير طبري ، ج13 ، ص478 ، ( تصحيح محمّد محمّد شاكر و احمد محمّد شاكر ، قاهره 1958 ) تفسير قتاده را آورده است . اما عبارت ذكر شده ، به وسيله مصحّحان با تغييراتي اينگونه آورده شده است : بين دو شير ( اسدين ) فارس و روم و معكومين به جاي معكوفين . الشوكاني ، فتح القدير ، ج2 ، ص287 ، ( قاهره 1923 ) . عبارت آورده نشده است . ابن كثير ، تفسير ، ج3 ، ص303 ( بيروت 1966 عبارت آورده نشده است ) سمرقندي ، تفسير ، نسخه خطّي ، كتابخانه چستربيتي ، ج1 ، برگه b252 ( كانوا بين اسدين بين قيصر وكسري ) .

3 ـ سيوطي ، پيشين . همانجا . طبري ، پيشين ، همانجا . گرچه طبري تفسير ديگر درباره « الناس » را برمي گزيند كه اشاره به قريش دارد . همان ، ص379 ؛ فيروزآبادي ، تنوير المقباس ، ص138 ( قاهره 1290هـ . ق . ) نيز اشاره دارد كه الناس به قريش برمي گردد . سمرقندي ، پيشين ، همانجا ، الناس را اشاره اي به ايران و بيزانس مي داند و عرب را كساني كه در اطراف مكّه زندگي مي كرده اند ، تفسير مي كند . البيضاوي ، تفسير ، ج1 ص183 ( قاهره 1355هـ . ق . ) و قيل للعرب كافّة فأنّهم كانوا أذلاّء في أيدي فارس والروم .

4 ـ سيوطي ، پيشين ، همانجا . گرچه در تفسير طبري ، ص478 ، گفته به وهب بن منبه منسوب گشته است .


127


حكومت هاي تابعه آنها ؛ آل منذر در حيره و آل غسان در شام نيز كشيده شده و آنها وضعيّتي فعال در اين درگيري داشته اند و اين مسأله آشكارا از سوي مسلمانان و كفار در مراحل مختلف مورد نظر بوده است . طبق تفاسير قرآن ، ذيل سوره روم ، آيات 1 و 2 همنوايي بين كفّار مكّه با ايران وجود داشته ، حال آنكه مسلمانان هواي بيزانس را داشته اند . ( 1 ) بر پيروزي بيزانس به عنوان تأكيدي بر پيروزي پيامبر ابرام مي شده است . ( 2 )

تلاش هاي ايران براي نفوذ بر منطقه حجاز پيش از اين مورد توجّه R . Ruzickaقرار گرفته است . روزيسكا چنين پنداشته است كه ضعف نفوذ تميم و فزوني يافتن نفوذ غطفان در نتيجه عمل سياسي ايران از طريق حكومت لخميان به منظور يافتن جاپايي در اين ناحيه بوده است . ( 3 ) ابن سعيد نقلي را در كتاب خود « نشوة الطرب » ثبت كرده است ( 4 ) كه بيان مي دارد علّت اين تلاش ايران خواست آنها براي نفوذ و تسلّط يافتن بر مكّه بوده است . زماني كه قباد آيين مزدك را پذيرفت ، ( 5 ) بنو نصر را كه از قبول اين دين سرباز زده بودند ، برانداخت و حارث كندي را كه اين دين را پذيرفته بود بر جاي او قرار داد . قباد ـ آنگونه كه روايت بيان مي دارد ـ به حارث دستور داد كه اين دين را بر اعراب نجد و تهامه بقبولاند . ( 6 ) زماني كه اين اخبار به مكّه رسيد ، برخي آيين مزدك را پذيرفتند ( فمنهم من تزندق ) و زماني كه اسلام ظهور كرد اين گروه به مزدكياني قديمي شناخته شده بودند . ( 7 ) گرچه كساني بودند كه از پذيرش اين دين سرباز زدند و از اينان عبد مناف بود كه قوم خود را جمع كرد و به آنان گفت كه او از آيين اسماعيل و ابراهيم دست نخواهد كشيد و ديني را كه به شمشير بر آنها تحميل شده ، نخواهد پذيرفت و زماني كه حارث از اين ماجرا آگاهي يافت ، اين امر را به قباد اطلاع داد و قباد به او دستور داد كه به مكّه حمله كرده ، كعبه را ويران كند و عبدمناف را به قتل برساند و سيطره بنوقصيّ را براندازد . ( 8 ) حارث به دليل حميّتش نسبت به عرب ، چندان تمايلي به اجراي اين دستور نداشت . او قباد را از اين فكر منصرف كرد و انديشه وي را به ديگر مسائل مشغول ساخت . ( 9 ) گرايش اين روايت كاملا آشكار است ؛ سعي دارد بر خواست عبدمناف بر باقي ماندن وي بر دين قريش ( دين اسماعيل ) تأكيد كند . روايت ممكن است ساختگي باشد امّا نشاني از وجود روابط بين حيره و مكّه دارد ، نكته اي كه شايسته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ طبري ، پيشين ، ج21 ، ص16 ؛ قرطبي ، الجامع لأحكام القرآن ، ج14 ، ص1 به بعد ( قاهره 1954 ) ؛ ابن كثير ، التفسير ، ج5 ، ص3 ـ 342 ؛ ابونعيم ، دلائل النبوه ، ص296 ( حيدرآباد 1950 ) ؛ ابوحيان ، تفسير البحر المحيط ، ج7 ، ص161 ( قاهره 1328هـ . ق . ) ؛ ابوالمحسان يوسف بن موسي الحنفي ، المعتصر من المختصر ، ج2 ، ص189 ـ 190 ( حيدرآباد 1362هـ . ق . ) و نكـ :

M . hartmann, der islam is che orient, II ( die arabis che frage ) PP . 50-51, 511-514 ( leipzig, 1909 ) , R . Blachere,

Le Coran, I, 418-20 ( Paris, 1920 ) . Muh . Hamidullah,

Le Prophete de l'Islam, I, 18 ( Paris, 1959 ) .

2 ـ قرطبي ، پيشين ، ج14 ، ص1 ـ 5 ؛ طبري ، پيشين ، ج21 ، ص16 به بعد ؛ ابن كثير ، پيشين ، ج5 ، ص348 ، جالب توجّه اين نقل قرطبي است : زماني كه اخبار پيروزي بيزانس رسيد ، بسياري از مردم اسلام آوردند . همان ، ج14 ، ص2 و نكـ :

F . Altheim and R . Stiehl : Finanzgeschichte der spجtantike, PP : 158-60 ( Frankfurt am Main, 1951 )

3 ـ R . Ruzicka : Duraid b . as . simma, 1,55 ( parha, 1930 )

4 ـ نسخه خطّي توبنگن ، برگ 96 و نكـ :

F . Trummeter : Ibn Said's Geschichte dre voris lamischen araber stuttgart, 1928 and see : G . Potrion : un polygraphe andolou de xIIIe, siede, arabica, 1966, p : 164 .

5 ـ « في زمان قباذ سلطان الفرس الذي تزندق و تبع مذهب مزدق » .

6 ـ « وامر لحارث أن يأخذ أهل نجد وتهامة بذلك . »

7 ـ نكـ : جواد علي ، مفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام ، ج6 ، صص287 و 288 ، ( بغداد 1957 ) . او چنين نتيجه گرفته است كه اين افراد ، زنادقه ، كساني از قريش بودند كه دين مجوس را پذيرفته اند . اين عبارت از « نشوة الطرب » به نظر مي رسد كه تفسيري ديگر از مفهوم زنادقه قريش ارائه مي دهد . در مورد زنادقه قريش نكـ : ابن حبيب ، المحبر ، ص161 ( حيدرآباد 1942 ) .

8 ـ « فأمره أن ينهص الي مكّة ويهدم البيت وينحر عبدمناف ويزيل رياسة بني قصيّ » .

9 ـ « فأخبره ذلك الحارث وداخلته حميّةً للعرب ، فدرأ عنهم وشغل قباذ بغيرهم » .


128


تعمّق بيشتر است .

ابن خردادبه در كتابش « المسالك و الممالك » ( 1 ) نقلي را آورده است كه طبق آن مرزبان الباديه ، عاملي بر مدينه منصوب كرده بود كه او خراجها را جمع آوري كرده است . آنگونه كه بيان مي دارد ، قريظه و نضير ، پادشاهاني بودند كه ايران آنها را بر اوس و خزرج در مدينه منصوب كرده بودند . خردادبه از بيتي از شاعر انصاري استناد مي كند كه مي گويد : و شما خراجي بعد از خراج به كسري مي پردازيد ، خراجي به قريظه و نضير ( 2 ) . ياقوت روايت را اين گونه آورده است كه قريظه و نضير پادشاهاني بودند كه به وسيله اوس و خزرج از مقام خويش برافتاده بودند ؛ اوس و خزرج پيشتر خراج به يهوديان مي پرداختند . ( 3 ) و كاسكل در اين مورد اظهار شك كرده كه ابن خردادبه به جز همين شعر انصاري ، منبع ديگري براي اين مسأله نداشته است . ( 4 ) ترديد كاسكل نمي تواند مورد قبول قرار گيرد ، چراكه روايت ثبت شده به وسيله ابن خردادبه و ياقوت به نظر مي رسد كه براساس روايت جداگانه اي باشد كه شعر بدان افزوده شده است و بيت منسوب به فرد انصاري در اينجا ، در قصيده شناخته شده اي از ابن بقيله آمده است . در آن قصيده اين بيت شعر دلالت ضمني ديگري دارد . ( 5 ) اين خبر را Hirschberg z . H . در كتاب خود « يهود در سرزمين عرب » ( 'Arav - be Yisrael ) مورد بحث قرار داده است . ( 6 ) هرشبرگ صحت روايت را نپذيرفته و عنوان مي كند كه اين خبر از طريق منبع جداگانه ديگري تأييد نشده است . او ادعا دارد كه مردم مدينه آزاد بوده اند ( horin Bnei ) و تحت سلطه ايران يا روم نبوده اند . بر اساس بحث هرشبرگ اين غيرقابل قبول است كه عامل مرزبان در هجر كه سيطره قدرتش حتّي در بحرين ضعيف بوده است ، توانسته باشد خراجهايي از شمال حجاز دريافت كند .

Altheim و Stiehl خبر را درست مي دانند . عامل مدينه نماينده پادشاه حيره بود و بدين جهت پادشاهان قريظه و بني نضير را ياري مي كرده است . اين وضعيت بر طبق نظر Altheim و Stiehl تا نيمه قرن ششم ميلادي ادامه يافت ، امّا بعد از آن براي عامل ساساني چه رخ داده است ، بر اساس نظر اين دو مشخّص نيست . ( 7 ) محتمل است كه حدس اين دو درست باشد . روايت مهمّ ثبت شده توسط ابن سعيد در « نشوة الطرب » جزئيات مهمّي از تداوم سيطره ساسانيان بر مدينه بعد از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ص128 ( ليدن 1889 ) .

2 ـ تؤدي الخراج بعد خراج كسري * * * وخرج من قريظة والنضير

3 ـ عبارت « من قريظه » ممكن است معنايش « براي قريظه » باشد . عبارت متفاوت را ياقوت آورده است : معجم البلدان ، ج4 ، ص460 ، و اينگونه است : « و خرج بني قريظه والنضير » .

4 ـ ياقوت ، پيشين ، همانجا و نكـ :

Altheim - Stiehl, op cit, p : 150, 1 . 4-5 .

5 ـ F . Altheim- R . Stiehl, op cit, p : 149, n : 63 .

6 ـ در مورد اين قصيده نكـ : طبري ، تاريخ ، ج1 ، ص2042 ؛ مسعودي ، مروج الذهب ، ج1 ، 221 و 222 ( چاپ باربيه دومنار ، پاريس 1891 ) ، ابوالبقاء تعبير مختلف مهمّي را در كتابش « المناقب المزديه » ، برگ b34 ، آورده است ( نسخه خطي Br . mus ) : كخرج بني قريظه ، ابوالبقاء مي گويد : عبد المسيح اين قصيده را در مدح نعمان و پسر و جدّش سروده و بر آنان سوگواري مي كرده است ، آنگاه كه خالد بن وليد بر آنان جزيه تحميل كرد . ( لما ظهر الاسلام و ضرب خالد بن الوليد الجزية علي قومه ) .

7 ـ P . 122 n . 99 . Tel - aviv, 1946 .

همچنين نكـ : سمهودي ، وفاء الوفا ، ج2 ، ص269 ( نقل شده از خردادبه بدون ذكر شعر )


129


پايان يافتن سلطه يهوديان ارائه مي دهد .

ابن سعيد گزارش مي دهد كه نبردها و ستيزهايي بين يهوديان و اوس و خزرج رخ مي داده است ( 1 ) و هيچ حاكمي بر آن حكومت نمي كرد تا اينكه عمروبن اطنابه خزرجي به دربار نعمان بن منذر ، پادشاه حيره رفت و از سوي نعمان به عنوان حاكم مدينه منصوب شد . ( 2 )

در عبارتي ديگر ابن سعيد جزئيات بيشتري از اين ماجرا را براي ما ارائه مي دهد . ابن سعيد نگاشته است كه عمروبن اطنابه از سوي نعمان بن منذر به عنوان حاكم مدينه منصوب شده بود . پدر حسان بن ثابت اشعار هجوآميزي درباره عمرو سروده و گفته بود كه :

ألكني الي النُعمانِ قولا مخضْتُهُ * * * وفي النُصحِ للألبابِ يوماً دلائلُ

بعثتَ إلينا بعضُنا وَهُوَ أحمقٌ * * * فيا ليتَهُ مِنْ غَيْرِناوهُوَ عاقِلُ ( 3 )

« از قول من به نعمان اين سخن صادقانه مرا برسانيد ، چرا كه نصيحت خردمندان روزي آنها را فايده بخشد . كسي را بر ما گماشتي كه او احمق و نادان است ، اي كاش كسي جز ما بر ما مي گماشتي اما او عاقل مي بود . »

آگاهي ما از حيات عمرو بن اطنابه اندك است . عمرو بن عامر بن زيد مناة بن مالك بن ثعلبه بن كعب بن خزرج شاعر مشهوري است كه به شعرش در منتخبات ادبي بسيار استشهاد مي گردد ( 4 ) . ( 5 ) او به عنوان شريفترين فرد خزرج ( 6 ) و بهترين اسب سواركار در قومش ( 7 ) و پادشاه حجاز ( 8 ) توصيف شده است . ممكن است عقيده كاسكل كه داستان ملاقات عمرو بن الطنابه با حارث بن ظالم حالت افسانه اي دارد ، درست باشد . ( 9 ) اما تأكيد ابوعبيده در اين خبر براينكه عمروبن اطنابه دوست خالدبن جعفر ـ بزرگ كلاب ـ كسي كه روابط نزديكي با حاكم حيره داشته و به وسيله حارث بن ظالم ( 10 ) در دربار نعمان به قتل رسيده است ، نكته ارزشمندي است . اسماء اشخاص ذكر شده در داستان عمرو ابن اطنابه ( 11 ) چون حارث بن ظالم ، زيد الخيل ، ( 12 ) خالد بن جعفر ، نعمان بن منذر به ما كمك مي كند تا زمان حياتش را حدود نيمه دوّم قرن ششم ميلادي بدانيم .

خبر مربوط به يادشدن از انتصاب عمرو به عنوان پادشاه [ مدينه ] به وسيله نعمان كه در حقيقت نماينده حيره و جمع آورنده خراج مدينه بوده است ، احتمالا درست باشد . اين پذيرفتني نيست كه در درستي اين داستان شك كنيم . به دليل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ Op . cit, pp : 149-150 .

2 ـ نكـ : به نظر Hirschberg درباره تداوم نفوذ بدويان و حملات آنها بر ضد گروه يهودي :

Op . cit : 127 ult, 128 Sup

3 ـ « نشوة الطرب » ، برگ 55 : « الاّ أنّه كانت الحرب كثيراً ما تقع بين الفريقين ولم يستقم لهم أن يستبد بهم ملكٌ ، إلي أن رجل إلي النعمان بن المنذر ملك الحيرة ، عامر بن الطنابة الخزرجي فملكه علي المدينة » .

4 ـ پيشين ، برگ 57 : « ومن شعره قوله في ابيات في عمرو بن الاطنابة الخزرجي لما ملكه النعمان بن المنذر علي المدينه ، ألِكني . . . »

5 ـ ابن حزم ، جمهرة أنساب العرب ، ص345 ؛ صدرالدين ، الحماسة البصريه ، ج1 ، ص3 ( بنگريد به مصادري كه مصحّح ، مختار الدين محمّد در آنجا گردآوري كرده است . حيدرآباد 1964 ) ، العسكري : المصون ، 136 ، ( نكـ : مصادري كه محقّق عبدالسلام هارون گردآورده است . كويت 1960 ) . ابن الشجري ، الحماسة ، ص112 ( بن حبيب : من نسبه الي امّه من الشعراء ( نوادر المخطوطات ، ج1 ، ص95 ، 201 ) ؛ المبرد الكامل ، ج1 ، ص89 ، ج4 ، ص68 ، لسان العرب . طنب .

S . M . Husain, early Arabic odes ( Dacca, 1938 ) .

صفحات 42 ـ 44 متن عربي و متن انگليسي 41 ـ 42 و مراجع ذكر شده در آنجا . يكي از نوادگان عمرو بن اطانبه ، قرظة بن كعب بن عمرو از اصحاب پيامبر بوده است . نكـ : ابن حزم ، همانجا در مورد قرظة ، ابن حجر ، الاصابه ، ج5 ، ص236 ، شماره 7092 ؛ ابن سعد ، طبقات ، ج6 ، ص17 ؛ المنقري ، وقعة صفّين ، ص17

6 ـ المرزباني ، معجم الشعراء ، ص203 ( قاهره 1354هــ . ق . )

7 ـ ابن دريد : الانشقاق ، ص453

8 ـ الأغاني ، ج10 ، ص28

- W . Caskel . Gamharat on . nasab, dasgenealogische werkdes hisam b . muh al-kalbi, II, 170 ( leiden, 1966 )

[ جمهرة النسب ، هشام بن محمّد كلبي ، تصحيح كاسكل . چاپ ليدن ، ج2 ، ص170 ]

10 ـ الأغاني ، ج10 ، ص 28 ، درباره قتل خالد بن جعفر نكـ : الاغاني ، ج10 ، ص16 ، ابن حبيب ، المحبر ، ص193 . همو : اسماء المغتالين من الاشراف ( نوادر المخطوطات ، ج2 ، ص134 و 135 ) ؛ ابن اثير ، الكامل ، ج1 ، ص338 و 339 ( قاهره 1348هـ . ق . تصحيح عبدالوهاب النجار )

11 ـ در مورد جنگ فارع نكـ : ابن اثير ، الكامل ، ج1 ، ص409 ـ 410 ، رهبر خزرج عامر بن اطانبه بوده كه به نظر مي رسد خواندن او به عمرو بن اطانبه اشتباه باشد . ( اشعار از عمرو بن اطانبه است ) .

12 ـ الاغاني ، ج16 ، ص53


130


آنكه هيچ فرد برجسته اي از اعقاب عمرو به اين منصب به عنوان فخر و برتري اجدادشان اشاره نكرده است . دو بيت شعر از ثابت پدر حسان صحّت اين داستان را تأييد مي كند و مي تواند تكميل كننده خبر ثبت شده به وسيله ابن خردادبه تلقي گردد گرچه اشعار ثابت تأكيدي بر دوام سيطره فارس بر مدينه در نيمه دوّم قرن ششم ميلادي نيز مي باشد .

به جهت تأمين امنيت قلمرو حيره ، جلب وفاداري قبايل ضروري بوده است . برخي گروه ها از قبايل جنگجو در كنار واحدهاي نظامي حيره مي جنگيده اند ، رؤساي قبايل امنيت كاروانهاي فرستاده شده از طرف حكام حيره كه از قلمرو آنان مي گذشت را تضمين مي كردند ، رؤساي متمرد مهار گشته و راه بازرگاني امن گرديده بود .

به منظور تحكيم وفاداري و همكاري متقابل رييس قبيله ، امتيازاتي به او داده مي شد . اينگونه ردافه پديد آمده و بر طبق نقل ردف در دربار شهريار در دست راست او مي نشست و همراه با شهريار سوار بر اسب مي رفت و يك چهارم از غنايم جنگ هايي كه شهريار انجام مي داد ، از آنِ او بود و هدايايي نيز از سوي رعاياي شهريار حيره به او هديه مي گرديد . ( 1 ) گفته شده است كه ارداف در دربار جايگاهي همچون وزير در دوره اسلامي داشته است . ( 2 ) در دربار حيره قبيله يربوع از تميم عهده دار ردافه بوده است . ( 3 ) از ديگر قبايل عهده دار ردافه ( Chamberlains ) شهرياران حيره ، قبيله ضبه ، ( 4 ) گروهي از تيم ، ( 5 ) گروهي از سدوس ( از شيبان ) ( 6 ) و قبيله تغلب ( 7 ) ياد شده است . نهاد ردف اغلب در اشعار قديمي ياد شده است . بنو يربوع از تميم فخر مي كرده اند كه آنها ارداف شهرياران حيره هستند .

اين اوضاع سياسي ـ اجتماعي نيمه دوّم قرن ششم ميلادي شاهد پديد آمدن نهاد ديگري به نام ذوالآكال نيز بود . ابن حبيب ذوالآكال را اينگونه تعريف مي كند : ذوي الآكال افرادي از وائل بودند ، آنها برجستگان قومشان بودند و شهرياران به آنها اقطاعاتي بخشيده بودند ( 8 ) توصيفي از ذوالآكال با تأكيد بر موقعيت اجتماعي آنها توسط اعشي اين گونه آورده شده است :

در اطراف من مرداني از اقطاع داران وائل است . چون شب ( يعني فراوانند ) ، مهاجر و غيرمهاجر مرداني كه در زمستان گوشت مي خورند و غذا به قمار بازان ميسر دهند . ( 9 ) و در بيت ديگري اعشي مردم آكال

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ النقائض ، ص66 ، 299 ، 809 ( ليدن ، 1905 ) ؛ بلاذري ، انساب الاشراف ، نسخه خطي . برگ b992 ، الكتبي ، فوات الوفيات ج2 ، ص626 ( قاهره 1951 ) .

2 ـ لسان العرب ، ذيل قصر ، كثير عزّه : ديوان ، ج2 ، ص49 ، و نكـ :

Rothstein, Die Dynastie der lahmiden, p : 133

3 ـ علت اين امر نيز بدان سبب بود كه قبايل تميم بيش از ديگران بر حمله به كاروان هاي حيره نقش داشته اند . نكـ : لسان العرب ، ردف . م )

4 ـ ابن كلبي ، جمهرة النسب ، نسخه خطي ، b114 ؛ بلاذري ، انساب الاشراف ، برگ b952 ، حليله يا جليه بن ثابت بن عبدالعزي .

5 ـ بلاذري ، همان ، برگ b933 ( بنو شهاب ) .

6 ـ ابن دريد ، الاشتقاق ، ص352 ؛ ابن قتيبه ، المعارف ، ص45 ، آنها ارداف كنده بوده اند . و نكـ : Rothstein,Opcit, ib . n . 2

وبنگريد به : بيت لبيد : وارداف الملوك شهود ، ديوان ، ص35 ، ( تصحيح احسان عباس كويت 1962 ) ، لسان العرب ( ردف ) ؛ الثعالبي ، ثمار القلوب ، ص144 ؛ ياقوت ، البلدان ، ( افاقه ) ، النقائض ، ص299 ؛ ابوعبيده ، مجاز القرآن ، ج 1 ، ص315 ، در مورد ردافة مالك بن نويره نكـ :

Noldeke, beitrage zur kenntniss der poesie der alten araber, pp . 126-27 ( Hanover, 1864 )

و مقايسه كنيد با گفته وائل بن حجر الحضرمي به معاويه : « ما اظن عليك بهذه الناقة ولكن لست من ارداف الملوك واكره أن أعير بك » ، طبراني ، المعجم الصغير ، ص242 ( دهلي 1311هـ . ق . ) ابن كثير ، السيرة النبويه ، ج4 ، صص54-155

7 ـ محمّد بن حبيب ، المحبر ، ص204

8 ـ پيشين ، ص253 و نكـ : المرزوقي ، الأزمنه والأمكنه ، ج2 ، ص191 ( حيدرآباد 1332هـ . ق ) .

9 ـ الاعشي ، ديوان ، قصيده 18 ، بيتهاي 48 - 49 ، ص107

حولي ذوو الآكال من وائل * * * كالليل من باد ومن حاضر

المطعموا اللحم اذا ماشتوا * * * والجاعلو القوت علي الياسر


131


را به عنوان مردان برجسته سپاه پادشاه حيره اين گونه توصيف كرده است :

« سپاه تو در نوع خود بي همتا است ، عظمت امراء ارتش تو ،

امرا و فرماندهاني كه خيمه هاي چرمي دارند و صاحبان اقطاعند . » ( 1 )

ابن حبيب خط مرز روشني بين قبايلي كه بزرگان آنها با ايران يا حكام حيره همكاري مي كرده اند و اقطاعاتي را به عنوان پاداش دريافت مي كرده اند و قبايلي كه سياستي مستقل نسبت به حيره را دنبال مي كرده اند ، ترسيم كرده است . ابن حبيب شرح مي دهد كه قبايلي چون مضر لقاح بودند . آنها تن به اطاعت شهرياران حيره نمي دادند ( لا يدينون يلمُوك ) جز برخي گروه ها از تميم كه سكونت گاهشان دريمامه ومناطق مجاور آن بود . ( 2 )

در يمامه و مناطق مجاور آن بود . موضوع بخشش اين اقطاعات از سوي شهرياران حيره به قبايل وفادار به خوبي در داستاني از قيس بن مسعود شيباني مشخص شده است . خسروپرويز دوم اراضي از طف ابله ( بعد از درگذشت نعمان سوم ) به قيس بن مسعود بخشيده بود تا از حملات بكر بن وائل به قلمرو سواد جلوگيري كند . ( 3 ) برخلاف شيبان ، مضر مستقل بود . و اين نكته قابل توجه است كه يكي از قوي ترين قبايل متحد شده بامضر ، تميم بود . ( 4 ) چند روايت با اهميت درباره روابط بين حيره و قبايل ديگر بهوسيله ابوالبقاء ( 5 ) ثبت شده است . ابوالبقاء در بحث از موقعيت شهرياران حيره خاطر نشان مي كند كه بدويان ( العرب ) اين مسائل را بزرگ شمرده و در آن مبالغه مي كرده اند و حاكمان حيره را شهريار مي ناميده اند . ابوالبقاء شرح مي دهد كه اكاسره ايران به شهرياران حيره قلمروهايي را به عنوان اقطاع و جهت ياري به آنها در حكومتشان مي بخشيدند . ( به دليل پشتيباني آنها از پادشاهان ايران ) . شهرياران حيره خراج قلمروشان را جمع كرده و براي مصارفشان از آن استفاده مي كردند و از آن خراج ها هدايايي به مردمان خود و به كساني كه در قلمرو آنان مي زيستند و به آنان كه مي خواستند به سوي خود جلب كنند ، مي دادند . گاهي نيز به آنان ( يعني شهرياران حيره ) مناطقي به عنوان اقطاعات مي دادند . ( 6 ) ابوالبقاء خاطرنشان مي كند كه اين اقطاعات بخشيده شده از سوي حكام ايراني به مناطق مرزي نزديك حيره محدود بوده است . شهرياران حيره نمي توانستند از اين اراضي پافراتر نهند ؛

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الاعشي ، ديوان ، قصيده اول ، بيت 56 ، ص11 ( جندك التالد العتيق من السادات اهل القباب والآكال ) ودر مورد معني الطارف التالد نكـ : البكري ، سمط اللالي ، ( ويراسته ميمني ، قاهره 1936 ) ص269 ، زوزني ، نيل الارب ، ص185 ، عبارت الطارف التالد به جايگاه والاي آنها در بين قبيله اشاره دارد .


132


چرا كه قلمرو ايران به دهقانان تعلق داشت ، كساني كه در بين خودشان بر سر مالكيت بر اقطاعات رقابت داشتند . ابوالبقاء عنوان مي كند كه آن اقطاعات بخشيده شده به شهرياران حيره در قياس با بخش آبادان كشورشان ( ايران ) بسيار ناچيز بوده است .

از جمله مطالب مفيد در عبارتي از كتاب ابوالبقاء آنجايي است كه او جزئياتي را درباره مقدار خراج هاي جمع آوري شده بهوسيله نعمان از اقطاعات بخشيده شده به وي از سوي حكام ايران ارائه كرده است : ( 1 ) « جمع خراج هاي جمع آوري شده از اقطاعات كه كسري به نعمان داده بود ، 100000 دينار بود . در برخي كتب درباره حيره اين مطلب ذكر شده است كه : زمين هاي اعطا شده از سوي كسري به عنوان اقطاع رستاق هاي سليحين ، قطايع بني طلحه و سنام طباق بوده است . اين چنين در كتابي ديده ام . ابوالبقاء نام هاي مناطقي را كه ذكر كرده در زمان خود مي شناخته است و آنها را جزو مناطقي از نجف تعيين مكان كرده است . همو اشاره دارد كه تنها جمع خراج جمع آوري شده 100000 درهم بوده است ، بدون درنظر گرفتن باردهي زمين ها كه هرسال متوسط 30000 كر ثمر مي داده است ، به علاوه ميوه ها و ديگر محصولات . ( 2 )

نعمان برخي از اين اراضي را به افراد مهم بخشيده بود . به سواد بن عدي ( از تميم ) مكاني بخشيده شد كه بعدها به نام او ، نام آن منطقه « سواديه » ناميده شد . ( 3 ) به عبد هندبن نجم ايادي ، الخصوص را بخشيده بودند . ( 4 )

زماني كه خسرو پرويز دوم اياس بن قبيصه را به امارت حيره گماشت به او عين التمرو هشتاد آبادي در حدود سواد را بخشيد . اياس بن قبيصه نيز اقساس را به عنوان اقطاعي به مالك بن قيس بخشيد ؛ مكاني كه بعدها به اقساس شناخته مي شده است . ( 5 )

ارتباط و روابط دروني بين حكام حيره و رؤساي قبايل از سوي ابوالبقاء اين گونه مشخص شده است : آنها بر مناطق مرزي عراق تا بحرين حكومت مي كردند ، هريك از آن حاكمان بر قبايل تحت حمايتش به يك طريق حكومت مي كرد . ( 6 )

اما شهرياران حيره خودشان بهواقع تنهابه نيابت ازكسري حكومت مي كردند . ( 7 ) قبايل عرب سر به اطاعت آنها نمي دادند . تنها گروه ها و قبايلي كه در قلمرو تحت نفوذ و سيطره حكام حيره اقامت داشتند ، مجبور بودند كه از آنان اطاعت كنند و


133


خراج هاي « اتاوه » به عنوان آنكه در قلمرو آنها اقامت دارند ، بپردازند . اين قبايل واقعاً در هراس بودند كه از سوي نيروي نظامي حيره مورد حمله قرار گيرند . زماني كه مردمان قبيله حركت كرده و اين اراضي را ترك مي كردند و خارج از دسترس حيره قرار مي گرفتند ، از اطاعت حيره سربرمي تافتند ( امتنعوا ) . ابوالبقاء مي گويد : اطاعت براي قبايل معنايي بيش از اين نداشت كه از حمله به سواد و مرزهاي قلمروي حيره خودداري كنند . ( 1 )

طبق تقسيم بندي ابوالبقاء ، قبايل را مي توان به سه گروه تقسيم نمود :

1 ـ قبايل مستقل ( لقاح ) ( 2 ) كه به قلمرو حيره حمله مي كردند و از سوي آنان نيز مورد هجوم قرار مي گرفتند .

2 ـ قبايلي كه قراردادهايي با شرايط معين ، با حكام حيره داشتند .

3 ـ قبايلي كه در مجاورت در مرزهاي حيره سكونت داشتند و به حيره وفادار بودند . گرچه حتي اين قبايل نيز از سوي حكام مورد نوازش و اعتنا قرار مي گرفتند و شهرياران حيره سعي مي كردند كه قلوب آنها را به خود جلب كنند . نزديك ترين همسايگان حيره ربيعه و تميم بودند . ( 3 ) در تبيين و تشريح معناي لقاح ابوالبقاء به ابياتي از عمرو بن حوط رياحي ( 4 ) و گفته ابوزمعه اسود بن مطلب ابن اسد در اعتراض به نيابت عثمان بن حويرث به عنوان پادشاه مكه ازسوي بيزانس استناد كرده است . ( 5 )

ابوالبقاء از قبايل لقاح ، اسد بن خزيمه و غطفان را برمي شمرد . آنها در روابطشان با شهرياران حيره آزاد و مستقل بودند . تنها افراد اندكي از آنان به عنوان بازرگان ، به ديدار خويشان يا به عنوان ديداركنندگان ، به دربار حيره آمده بودند .

دومين گروه شامل قبايل سليم و هوازن مي شد . ابوالبقاء گزارش مي دهد كه سليم و هوازن سابقاً پيمان هايي با حكام حيره منعقد كرده بودند . با اين وجود تابع و مطيع آنان نبودند . در گذشته آنها ، كالاهاي شهرياران حيره را حمل كرده و در بازار عكافا و ديگر بازارها مي فروختند . سليم و هوازن از اين روابط با حيره سود مي بردند . گاهي اوقات فرد يا گروهي از آنها به نزد پادشاه حيره مي رفتند ، در نبردها او را همراهي مي كردند و در غنايم با پادشاه حيره شريك مي شدند . سپس اين افراد بعد از اتمام نبرد به قبيله خود بازمي گشتند . كاروان هاي حامل كالاهاي شهرياران حيره تنها وقتي مي توانست به نجد و فراتر از آن


134


وارد گردد كه مرداني از اين قبايل آن را حمايت مي كردند . ( 1 ) اين عبارت ممكن است موجب روشن شدن علت جنگ هاي فجار و مسأله قتل عروه رحال ( از عامر ) توسط براض از كنانه گردد . ( 2 )

تغيير روابط بين شهرياران حيره و رؤساي قبايل در داستان هبيرة بن عامربن سلمه قشيري از عامر بن صعصعه و پسرش قرة بن هبيره انعكاس يافته است . گفته شده است كه هبيره به اردوگاه نعمان بن منذر حمله كرد و همسر او متجرده را به اسارت گرفت وبر غنايم واموالي نيزدست يافت . ( 3 ) بعدها از سوي نعمان به پسرش قره ( 4 ) محافظت از كارواني كه به عكافا روانه شده بود ، در مقابل حمله بدويان كه مطيع پادشاه حيره نبودند ، محول گرديده بود . ( يَجْفِرُها علي مَنْ لَيْسَ في دينِه مِن العَرب ) .

ماجراها زماني رخ داد كه نعمان مجبور به فرار از دست كسري شد ، قره نيز كاروان را به نفع خود تصرف كرد . پس از آن بنوعقيل به نزد بنوقشير آمدند و خواستار مشاركت در كاروان تصرف شده گشتند و ادعا كردند كه آنها از تعاقب هاي احتمالي عمل قره واهمه داشته اند . زماني كه قشير از دادن سهمي به آنان خودداري كردند ، نزاع درگرفت . دشمني و نزاع ها زماني بين دو گروه پايان يافت كه قشير و عقيل موافقت كردند كه رهبر عامربن صعصعه ، مالك بن معاويه ، ملقب به معودالحكما بين آنها حَكم گردد . ( 5 ) اين عبارت روشن گر اين نكته است كه : در حالي كه پدر قره به عنوان حمله كننده به اردوگاه نعمان شناخته شده بود ، نعمان وادار شده بود تا براي محافظت از كاروانش به پسر او متوسل گردد . اين نشاني است از ضعف آخرين امير حيره و سياست متغير حيره نسبت به رؤساي قبايل مستقل عامربن صعصعه .

شايسته است اين نكته مورد تأكيد قرار گيرد كه عامر بن صعصعه روابط نزديكي با مكه داشته است و تغيير روابط بين حيره و عامر بن صعصعه مورد توجه و علاقه مكه بوده است . استفاده زيركانه از دشمني هاي داخلي بين قبايل از سوي امراي حيره ، جلوه اي ديگر از روابط حيره و قبايل است كه با نگاه دقيق و عميق ابوالبقاء مورد بررسي و تحليل قرار گرفته است . به گفته ابوالبقاء اغلب جنگ هايي كه بين قبايل رخ مي داد و امراي حيره از آن به نفع خودشان استفاده مي كردند . زماني كه امراي حيره مي خواستند به قبيله اي حمله كنند ، از دشمنان آنها استفاده مي كردند و از


135


گروهي برعليه گروه ديگر كمك مي گرفتند و برخي از آنان را بر برخي ديگر مي شوراندند . ( 1 )

بهواقع نيروهاي قابل توجّهي نيز از اين قبايل گرد آمده و همراه با گروه هايي از سواران حيره در نبرد بر ضد قبيله دشمن ، مورد استفاده قرار مي گرفتند يا به اميد به دست آوردن غنايم به آنها مي پيوستند . بعد از حمله ، نيروهاي قبايل به سوي موطن خود برمي گشتند و شهرياران حيره تنها با نيروهاي خود مي ماندند .

همكاري متقابل بين شهرياران حيره و قبايل در عمليات هاي نظامي به خوبي در داستان حمله قرنتين مشخص شده است . طبق خبر گزارش شده از سوي بلاذري ( 2 ) نعمان برادرش و برة بن رومانس ( از طرف مادر ) را با گروه هاي نيرومند از معد و ديگر قبايل تجهيز كرد . او ضرار بن عمرو ضبي و نُه پسرش را فرا خواند كه همگي آنها پيش تر در نبرد و رهبري معروف بودند . ( 3 ) امير ديگر از منبه ، حبيش بن دلف ( 4 ) نيز به نزد نعمان آمد . نعمان به همراه آنها كارواني را به مكه فرستاد و به آنان توصيه كرد كه به بنوعامر بن صعصعه حمله كنند بعد از آنكه آنها اين سفر سوداگرانه را به پايان رساندند .

علت اين حمله را ابن اثير اين چنين آورده است : ( 5 )

نيروهاي حيره و هم پيمانانشان به جنگ با عامر بن صعصعه فرستاده شده بودند ، به علت حمله بنوعامر به كاروان هاي نعمان كه او به عكافا مي فرستاد .

زماني كه قريش از عكافا به مكه برمي گشت ، نيروهاي پادشاه حيره تحت فرماندهي برادر نعمان به بنوعامر حمله كردند . گرچه بنوعامر خبر آمدن اين نيروها را از عبدالله بن جدعان شنيده بودند ، ماندند و با شجاعت بي نظير و والايي به نبرد پرداختند و نيروهاي امير حيره را شكست دادند . ضرار بن عمرو بزرگ و امير منبه بهوسيله پسرانش رهايي يافت ، زماني كه او مورد حمله ابوبراء عمرو بن مالك ( برادر معاوية بن مالك ، عموي عمرو بن طفيل شاعر ) يكي از سركردگان عامر بن صعصعه قرار گرفته بود . ( 6 ) حبش بن دلف به اشاره ضراربن عمرو اسير شده بود . ( 7 ) و برة بن رومانس نيز بهوسيله دلاور و شاعر ، يزيد بن صعق اسير شده بود . ( 8 ) يزيد بن صعق و بره را بعد از گرفتن فديه ( 1000 شتر و دو كنيز آوازخوان و بخشي از اموالش ) آزاد كرد . سپاه شكست خورده تحت فرماندهي ضرار بن عمرو به نزد نعمان بازگشت .


136


پيروزي عامر در ابياتي از يزيد بن صعق ياد شده است :

تَرَكْنَ اخا النعمان يوسف عانيا * * * وجَدَعْنَ أجناد الملوك الصنائعا ( 1 )

« آنان برادر نعمان را در حالي رها كردند كه او در زنجير شده بود و صنايع سپاه پادشاهان را شكست داديم . »

بُعد و جلوه قابل توجه نبرد از ديد ابوالبقاء اين چنين بيان شده است كه : يزيدبن صعق با برادر اسيرشده نعمان نزد وي آمد و از او تقاضاي دادن فديه مقرر شده را كرد . نعمان از او پرسيد كه چگونه است مردي تنومند چون برادرش را ، او اسير نموده است . ( يزيد بن صعق مردي كوتاه قد بوده ) . يزيد پاسخ داد : قوم و مردمش همراه او نبودند ، حال آنكه قوم او ( يعني صعق ) در نبرد حضور داشتند .

البته اين اشاره اي است به اين كه قبيله اش ( عامر ) كه مورد حمله قرار گرفته بود ، در جنگ بر گروه هاي صنائع برتر بوده است . ( 2 ) كلب ، قبيله و بره در جنگ شركت نداشت ، و بره رهبري بود كه از سوي حاكم حيره منصوب شده بود . براي فهم سياست حيره شايسته است ذكر گردد كه ضرار بن عمرو خودش نيز براساس نقل ابوالبقاء در مناقب به لشكر منذر پدر نعمان حمله كرده بود . ( 3 ) اين حمله زماني رخ داده بود كه منذر از ديدار حارث بن حصن بن ضمضم كلبي ( 4 ) با هديه اي كه حارث به او اهدا كرده بود ( كنيزي به نام سلمي كه بعدها همسر منذر گشت و براي او نعمان را به دنيا آورد ) به حيره بازمي گشت . تنها با پادرمياني حارث ابن حصن بود كه ضرار موافقت كرد تا كنيز اسيرشده سلمي را برگرداند .

بعد از مدت كوتاهي از نبرد قرنتين ( 5 ) ضرار در بازار عكافا حضور يافت . ( 6 ) ضرار زماني كه در نبرد حضور يافت ، مرد مسني بود . او گفت كه مي خواهد از دربار منذربن ماءالسماء ديدار كند . او با ابو مرحب ربيعة ابن حصبة بن اُزفم ( 7 ) از يربوع نزاع داشت و بازوي او را قطع كرده بود . او تقاضاي حمايت از پادشاه را كرد ، اما نتوانست حمايت او را جلب كند . او تنها توانست كه حمايت جشيش ( يا حشيش ) ابن نمران رياحي را جلب كند . ( 8 )

جالب توجه ، ارتباطات بين ضرار و تميم است ! او دخترش معاذه را به ازدواج معبدبن زراره درآورده بود . ( 9 )

روايتي از ابن اثير بيان مي دارد كه نعمان بنوضبه ، بنو ربيعه و تميم را فراخواند ، آنان نيز درخواست او را اجابت


137


كردند و در نبرد حضور يافتند . ابياتي چند از اوس بن حجر ، ( 1 ) لبيد ( 2 ) و يزيدبن صعق ( 3 ) نشانگر آن است كه نبرد ، ستيز مهيبي بوده است . اين نكته باارزش و مهمي است كه ابن اثير در خبرش ( از طريق ابوعبيدة ) مورد تأكيد قرار داده است كه عامر بن صعصعه از حمس ، خويشاوند قريش و لقاح بودند . ( كان بنوعامر بن صعصعه حمس و لحمس قريش و من لهو فيهم ولادة ) اين نكات اشاره به روابط بين قريش و بنوعامر دارد و بيان مي كند كه چرا عبدالله بن جدعان ( 4 ) شخصي را به نزد بنوعامر فرستاد تا آنها را از رسيدن نيروهاي حيره خبر كند ، تا آنها را قادر سازد كه خودشان را براي نبرد آماده كنند .

مي توان تصور كرد كه همكاري متقابلي بين قريش و بنوعامر وجود داشته و مكه نيز نفوذي چند بر اعمال بنو عامر داشته است و اين اثراتي در نحوه سلوك بنوعامر با حيره داشته است . اين فرض محتمل است كه غنايم به دست آمده از حمله به كاروان پادشاه حيره در عكافا فروخته شده باشد ؛ چرا كه موردي از اين عمل را ابن حبيب در المنمق ثبت كرده است . ( 5 )

براي بررسي روابط بين حيره و قبايل ، اخبار مربوط به جمع آوري خراج توسط پادشاه حيره و موقعيت جمع كنندگان خراج نيز تاحدودي مهم است . تحليل منابع درآمد امراي حيره و موقعيت حيره را ابوالبقاء باتوجه به درآمد آنها از اقطاعات عراق ياد كرده است و بيان مي دارد مقداري از درآمدشان از عراق بود .

* پي نوشتها :


141


43 ـ المحبر ، ص253

44 ـ الاغاني : ج2 ، ص132 ، فوفد قيس بن مسعود الي كسري فسأله أن يجعل له اكلا وطعمة علي أن يضمن له علي بكر بن وائل أن لا يدخلوا السواد ولا يفسدوا فيه ، فأقطعه الابلة وما والاها » وبنگريد به :

Rothstein, op . cit . p . 122, E . braunlich, bistamb . qais, PP : 12, 30-33 ( Leipzig, 1923 ) : w . caskel, al-asa in EI2

وجمهرة النسب ، ج2 ، ص461 ( چاپ كاسكل )

45 ـ مقايسه كنيد با : ابوزيد ، النوادر ، ص61 ( تصحيح سعيد الشرتوني ، بيروت 1894 )

فان بيت تميم ذو سمعت به * * * فيه تنمت وأرست عزها مضر

46 ـ ابوالبقاء هبة الله محمدبن علي بن حمدون بن نما ، از مفاخر شيعي و مورخ نامدار قرن ششم است . اثر مهم وي « المناقب المزيدية في اخبارالملوك الاسديه » براساس يگانه نسخه خطي موجود چاپ شده است . بخش هاي زيادي از اين كتاب به تاريخ جاهليت اختصاص دارد . ابوالبقاء كتاب خود المناقب المزيديه را بعد از سال 552 نگاشته است . چرا كه از وفات سلطان منجر بن ملكشاه ( ج2 ، ص426 ) كه در سال 552 وفات يافته است ، سخن به ميان آمده است . در مورد اين خاندان شيعي حله . نكـ : دائرة المعارف بزرگ اسلامي ، مدخل ابن نما ، ج5 ، ص61 ـ 60 م ) .

47 ـ ابوالبقاء : المناب ، نسخه خطي ، برگ a145 ، « . . . وانما كانت الاكاسرة تقطعهم مواضع منه معيّنة مسمّاة ، تجعلها اطعمة لهم ومعونة علي عملهم . وكانوا يجتبون خراجها فيأكلونه ويطعمون منه من شاء وأمن أهلهم ومن كانوا يصانعونه ويستميلونه من الاعراب وربّما اقطعوهم أيضاً قري من جملة أقطاعهم . . . » .


142


48 ـ ابوالبقاء ، پيشين ، همان صفحه : « وكان قدر اقطاع النعمان من كسري مائة ألف درهم ، ذكر في بعض كتب الحيرة ان الذي كان كسري أقطع النعمان من البلاد رستاق السليحين وقطائع بني طلحه وسنام وطباق . كذا رأيت في نسخه » در مورد قطائع بني طلحه بنگريد به ياقوت : معجم البلدان ( نشاستج وسنام ) وبنگريد به البكري ، معجم ما استعجم ، سفوان وسنام .

49 ـ ابوالبقاء ، پيشين ، برگ b145 : « فكان خراج ذلك يجبي لنعمان في كلّ سنة مائة ألف درهم ، هذا ما ذكر علي عظم ارتفاعه لاهله وكثرة مستغله لملاكه وذكر أنّه لا يعرف في الارض برية أكثر ريعاً ولا أخف خراجاً ولا أقل مؤونة منها وأنّها كانت تغلّ لاهلها في كلّ سنة ثلاثين ألف كر حنطة بالمعدل سوي غيرها من الغلّه والثمرات وسائر الاشياء .

50 ـ نكـ : ياقوت ، پيشين ، ذيل هاي السواديه والسواريه .

51 ـ بنگريد به ياقوت : پيشين ، ذيل الخصوص ، گفته اند اين عبد هند ، دوست عدي بن زيد بوده است . ابوالبقاء ، پيشين برگ a 146 و بنگريد به : ديوان عدي بن زيد ، تصحيح محمّد جبار المعيبد ، بغداد 1965 ) ص68 واز نوادگان او ابوداود الاياري قاضي بوده است . ابوالبقاء ، پيشين برگ a 146

52 ـ ابوالبقاء ، پيشين ، برگ b 145 و بنگريد به ياقوت ، پيشين ، ذيل اقساس ، جايي كه نسب مالك مي آيد : مالك بن عبد هند بن نجم بن منعة ، گرچه داستان اين بخش ذكر نشده است .

53 ـ ابوالبقاء ، المناقب ، برگ a 10 « وكان لهم عمال علي اطراف البلاد من العراق الي البحرين حكم كل واحد منهم مع [ كذا ! ] من بازائه من الاعراب في حمايته مثل هذا الحكم . »

54 ـ مقايسه كنيد با : النقائض ، ص299 ( وكانوا اعمال الاكاسره ) ، يعقوبي : تاريخ ، ج1 ، ص184 ( نجف 1964 ) .

55 ـ ابوالبقاء ، پيشين برگ b99

56 ـ لسان العرب ( لقح ) وبنگريد به : جاها ؛ مجموعة الرسائل ، ص59 ، ( فخر السودان علي البيضان ، قاهره 1324هـ . ق . ) فاللقاح البلد الذي لا يؤدّي الي الملوك الاربان والاربان هو الخراج وهو الاتاوة ) در چاپ جديد عبدالسلام مارون ، ج1 ، ص187 ( رسائل الجاحفا ، قاهره 1964 ) اربان ، اريان خوانده شده است و بنگريد به :

Noldeke, Delectus, p : 42, 1 . 14

57 ـ ابوالبقاء ، پيشين ، برگ b 121 : « وأما حد عزهم في العرب الذين كانوا في التقدير برعايا لهم ولهم اسم الملك عليهم فقد تقدم ذكر كونهم معهم علي طبقات ثلاث : اللقاح الذين كانوا يغازونهم ، واهل الهدنة الذين كانوا يعاهدونهم ويواثقونهم وهذه مماثلة ومساواة من أهل هاتين المنزلتين للملوك ، هم وايادهم علي حدّ سواء . واما الطبقه الثالثه فهم الذين كانوا يدينون لهم فكانوا في اكثر زمانهم ايضا يصانعون اهل هذه المنزلة استمالة لهم وتقويا بهم علي من سواهم حتي ان الملك كأن يكون معهم كالمولي عليه وكان اقرب العرب منهم دارا ربيعة وتميم . » البته تميم يكي از چند قبيله اي بود كه در كنار مرزهاي حيره به سر مي برد .


143


58 ـ نكـ : النقائض ، ص69 ، ( ابو دين الملوك فهم لقاح ) درباره عمرو بن حوط بنگريد به :

جمهرة النسب ، ج2 ، ص176 ، ( چاپ كاسكل ) ، بلاذري ، انساب الاشراف ، برگ b992

59 ـ ابوالبقاء ، پيشين ، برگ b100 ، مصعب زبيري : نسب قريش ، ص210 ، زبير بن بكار : جمهرة نسب قريش ، نسخه خطي بادليان ، برگ b 74 ، بلاذري ، انساب الاشراف ، ج4 ، ص126 ، ( بيت المقدس ، 1938 ) ابن حبيب ، المنمق ، ص178 ـ 185

60 ـ پيشين ، برگ a102

ـ 61 w . m . watt, Muhammad at mecca, p : II ( oxford, 1953 )

62 ـ النقائض ، ص404 ، ابوالبقاء : المناقب المزدية ، برگ a 129 ، نابغه جعدي ، ديوان ، ص117 ، ص119 ( چاپ ماريا نالينو روم 1953 ) ، ابن حزم : جمهرة نسب العرب ، ص272 . كاسكل : جمهرة النسب ، ج2 ، ص285

63 ـ در مورد او بنگريد به : النقائض ، ص405 ، ابن حجر : الاصابه ، رقم 7010 ، ج5 ، ص238 ، ابن حبيب : اسماء المغتالين ( نوادر المخطوطات ، ج7 ، ص244 ) ، ابن عبد البرّ : الاستيعاب ، ص532 ، كاسكل ، پيشين ، ج2 ، ص472 ، طبري ، تاريخ ، ج2 ، ص490

64 ـ ابوالبقاء : پيشين ، برگ a38 و درباره معود الحكماء : ابن حبيب ، المحبر ، ص458 ، كاسكل ، پيشين ، ج2 ، ص413

65 ـ ابوالبقاء : پيشين ، برگ a100

66 ـ بلاذري ، انساب الاشراف ، b948

67 ـ ابن كلبي ، جمهرة ، برگ b112 ، وكاسكل ، پيشين ، ج2 ، ص242

68 ـ در مورد او بنگريد به كاسكل : پيشين ، ج2 ، ص327

69 ـ ابن اثير ، الكامل ، ج1 ، ص391 ، ( يوم السلان ) و مقايسه كنيد با ابن عبدربه : العقد الفريد ، ج3 ، ص335

70 ـ بنگريد به : ابن حجر ، الاصابه رقم 4417 ، كاسكل ، پيشين ، ج2 ، 161

71 ـ بر طبق روايت ابن كلبي كه بلاذري ثبت كرده است ( انساب ، a949 ، b956 ) او در يوم القرنتين كشته شد . « وقال ابن الكلبي ، قتل حبيش في يوم القرنتين . »

72 ـ در مورد او بنگريد به : كاسكل ، پيشين ، ج2 ، ص593 ، بر طبق روايت مفضل الضبي به نقل بلاذري ( انساب ، برگ b 956 ) او حسان بن وبرة برادر نعمان ( از طرف مادر ) را اسير كرده بود كه ضبه را در اين يورش رهبري مي كرد و از سوي برادرش منصوب گشته بود يعني نعمان . بر ربيعه .

73 ـ اين گونه در روايت ابوالبقاء ، پيشين ، برگ a 126 ، b21 و در روايت بلاذري ، انساب ، برگ b 948 ( وجدعن مرا و الملوك الصنائعا )

74 ـ در روايت ديگركه ابوالبقاء مي آورد از طريق يزيدبن صعق ، پادشاه حيره ، منذر بود نه نعمان . درباره معاذ ابن يزيد بن صعق كه با حركت رده مخالفت كرد ، بنگريد به : ابن حجر : الاصابه ، رقم 8425 و در مورد يزيد ابن قيس بن يزيد بن صعق بنگريد به : انساب الاشراف ، برگ b942 و در مورد امامه دختر يزيد بن عمرو


144


ابن صعق ، ابن حبيب ، المنمق ، ص8

75 ـ برگ b128 ، روايت ديگر : ضبي : امثال العرب ، ص6

76 ـ Rothstein, op . cit . p . 108, n : 3

77 ـ در مورد اين نبرد بنگريد به : ياقوت ، بلدان ( سلان ) ابن حزم ، جمهره انساب العرب ، ص194 و در مورد تعيين اين محل بنگريد به :

U . Thilo : die orsna men inder altarabischen poesie . s . v . luban, Uyuan ( wiesbaden, 1958 )

78 ـ ابن ابي الحديد ، شرح نهج البلاغه ، ج4 ، ص308 ، 262 ( چاپ قاهره 1329هـ . ق . )

79 ـ در مورد ابي مرحب بنگريد به : ابن حبيب : اسماء المغتالين ( نوادر المخطوطات ، ج6 ، ص139 ) و در مورد دشمني بين ضرار و ابي مرحب : الضبي ، امثال العرب ، ص15 ، و در مورد حضور ضرار در دربار حيره ، الميداني ، مجمع الامثال ، ج1 ، ص44

80 ـ ابوالبقاء ، المناقب ، برگ b 137

81 ـ بلاذري ، انساب ، برگ b 948 ، a 954 ، ابن ابي الحديد ، پيشين ، ج4 ، ص308 ، جاحظ ، البيان والتبيين ، ج1 ، ص168 ، ( چاپ سندوبي ، قاهره 1932 )

82 ـ ديوان ، ص6 ( بيروت 1960 )

83 ـ شرح ديوان لبيد ، ص133 ، و بنگريد به پاورقي 2 مصحح احسان عباس ، كويت 1962

84 ـ ابوالبقاء : پيشين ، برگ b126

ونحن غداة القرنتين تواهقت * * * خناذيذ يمعجن الغبار ضوائعا

بكلّ سنان في القناة تخاله * * * شهابا في ظلمة الليل ساطعا

تركنا حبيشا حين أرجف نجده * * * يعالج مأسورا عليه الجوامعا

85 ـ در مورد او بنگريد : ابن هشام ، السيره ، ج1 ، ص141 ، بلاذري ، انساب ، ج1 ، ص74 ، 101 ، ابن كثير ، سيرة النبوية ، ج1 ، 116 ـ 117 ، مصعب زبيري ، نسب قريش ، ص291

86 ـ ابن حبيب ، المنمق ، ص428 ـ 429



| شناسه مطلب: 83180