2 ـ فرهنگ نامه جغرافیایی حرمین شریفین

109 میقات حج - سال نهم - شماره سی و ششم - تابستان 1380 فرهنگ نامه جغرافیایی حرمین شریفین حمیدرضا شیخی مقاله حاضر بخشی از ترجمه کتاب « المعالم الأثیره » تألیف محمد محمد حسن شرّاب است که نویسنده در آن به معرفی آثار و اماکنی که در کتب حدیثی از آ


109


ميقات حج - سال نهم - شماره سي و ششم - تابستان 1380

فرهنگ نامه جغرافيايي حرمين شريفين

حميدرضا شيخي

مقاله حاضر بخشي از ترجمه كتاب « المعالم الأثيره » تأليف محمد محمد حسن شرّاب است كه نويسنده در آن به معرفي آثار و اماكني كه در كتب حديثي از آنها نام آمده ، مي پردازد و از اين رو در واقع يك فرهنگ جغرافياييِ تخصّصي حديثي است . شناخت اين اماكن و آثار از لحاظ تاريخي و موقعيت جغرافيايي به دلايل زير داراي اهميت است :

1 ـ شناخت گذشته درخشان مسلمانان و تمدّن آنان .

2 ـ فهم و درك بهتر حديث و مسائل فقهي .

3 ـ شناخت پيشينه تاريخي ، باستاني و جغرافيايي سرزمين هاي اسلامي ، به خصوص حرمين شريفين .

بدين ترتيب نويسنده محقّق ، بار زحمت تحقيق را از دوش پژوهندگان حديث برداشته و جاي خالي چنين كتابي را در ميان ميراث فارسي حوزه و دانشگاه تا حدود زيادي پر كرده و به اين نياز پاسخ داده است :

الف

آبار المدينة النبويّة : نكـ : « بئر » . همچنين درباره چاه هايي كه پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) از آن ها آب نوشيده ، است نگاه كنيد به واژه « بئر » يا نام هريك از چاه ها .

آطام : جمع « اُطم » ، نام دژهايي است كه در عصر جاهلي در مدينه وجود داشته اند و تعداد آن ها زياد بوده است .


110


در حديث آمده است كه : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از ويران كردن آطام اهل مدينه نهي كرد و فرمود : اين ها زيور مدينه هستند . نكـ : « اُطم » .

اَبْطَح ( به فتح اول و سكون باء و فتح طاء ) : به معناي هر سيلگاهي است كه در آن شن و سنگريزه باشد . ابطح و بطحاء ، همچنين ، به معناي شن و سنگريزه گسترده بر روي زمين آمده است .

ابطح به مكه و منا ، هر دو ، نسبت داده مي شود ؛ زيرا فاصله ابطح با اين دوجا يكي است ، و شايد به منا نزديك تر باشد . ياقوت مي گويد : ابطح همان مُحَصَّب يا خَيْف بني كنانه است . ابورافع كه عهده دار حمل بار و بنه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بود ، مي گويد : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به من دستور نداد كه در ابطح باراندازم اما من خيمه حضرت را برپا كردم و ايشان هم در آن جا فرود آمدند .

در حال حاضر ، ابطح جزو مكه است .

اَبواء : واديي است در حجاز كه در آن چاه هاي فراوان و مزارع آبادي وجود دارد .

قسمت هاي مزروعي آن امروزه به نام « خُرَيبة » مصغّر « خَربة » ( خرابه ، ويرانه ) خوانده مي شود و در فاصله بيست و هشت كيلومتري شرق شهر « مستوره » واقع است . مسافت اَبواء تا « رابغ » چهل و سه كيلومتر مي باشد . گفته مي شود كه آرامگاه آمنه ، مادر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، در ابواء است . نخستين غزوه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) غزوه ابواء بود كه ، دوازده ماه پس از ورود آن حضرت به مدينه ، با بني ضَمْره و بني بكر بن عبدمناة بن كنانه بهوقوع پيوست .

ابوقبيس : كوهي است كه از جانب مشرق بر كعبه مكرّمه مشرف مي باشد و امروزه پوشيده از ساختمان است . ابوقبيس يكي از دو كوه مكه را تشكيل مي دهد . ( 1 )

نقل شده است كه از ابوحنيفه ـ بنيانگذار مذهب حنفي ـ سؤال شد اگر مردي با ضربه سنگ مردي را بكشد آيا قصاص مي شود ؟ گفت : نه . « وَلَوْ ضَرَبَهُ بِأَباقُبيس » حتي اگر « به أباقبيس » بر او بزند .

بعضي ها خيال كرده اند ابوحنيفه در اين مورد دچار لحن يا خطاي اعرابي شده است ؛ زيرا مي بايست بگويد : « بِأبي قبيس » . اما در توجيه سخن او گفته اند كه استعمال اسماء خمسه مانند اسم مقصور كه همواره با الف مي آيد يكي از لغات و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كوه ديگر آن « احمر » است و اين دو كوه را « اَخْشَبان » مي گويند . اَخْشَب در لغت به معناي كوه درشت و بزرگ و ستبر است ـ م .


111


گويش هاي عرب است كه اعراب آن تقديري مي باشد . مطلب ديگري كه ذكر آن خالي از لطف نيست اين است كه گفته اند : كسي كه بر بالاي ابوقبيس بايستد « طائف » را مي بيند . بديهي است كه مراد از « طائف » در اين جا شهر طائف نيست چراكه چنين چيزي غيرممكن است ، بلكه مقصود از آن طواف كننده برگرد كعبه است .

اَتَمَة ( به فتح همزه و تاء و ميم ) : يكي از وادي هاي نقيع است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آن را قرقگاه قرار داد . بلادي مي گويد : امروزه به نام « يَتَمه » خوانده مي شود و روستايي است آباد واقع در راه ميان مدينه و مكّه ( همان راه هجرت ) و هشتاد و پنج كيلومتر با مدينه فاصله دارد .

أثافيّ البُرْمة : اَثافيّ ، جمع اُثْفيَّة ، عبارت از سه سنگي است كه زير ديگ قرار مي گيرد . « بُرْمه » ديگ . مقصود از « اثافي البرمة » در اين جا سه سنگي است كه وقتي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به جنگ « العُشَيْرة » مي رفت ، در بطحاي ابن ازهر در زير ديگي قرار دادند كه غذاي آن حضرت را در آن پختند . نكـ : « بطحاء ابن اَزهر » .

اثاية ( به ضمّ همزه و فتح و كسر آن روايت شده است ) : در راه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به مكه كه با احرام رهسپار آن جا شد از اين اسم ياد شده است . . . از اثايه به نام هاي آبارالاثايه و « شرف الاثايه » ياد مي شود . . . و امروزه در ميان مسافران و بوميان به نام « شُفيّه » ، مصغّر « شفه » ، معروف است . بلادي محل آن را در سيوچهار كيلومتري بعد از مسيجيد ( منصرف ) تعيين كرده است . مسيجيد در راه شوسه مدينه به بدر قرار دارد ( نكـ : نقشه رويثه و اثايه ) .

اَثرب : تعبيرديگري است از « يثرب » .

اَجْرد : در راه هجرت نبوي از اين محل نام برده شده است . محققان گفته اند : اين كلمه تحريف شده است و آن جايي كه در راه هجرت واقع شده « اُجَيْرد » ـ به صورت مصغّر ـ است . اما « اجرد » نام كوه بزرگي است در غرب مدينه كه وادي اِضَم از شرق و شمال ، آن را در ميان گرفته است و هفتاد و پنج كيلومتر با مدينه فاصله دارد . . . و با راه هجرت فاصله زيادي دارد . اجرد : اُطُم يا دژي است در مدينه و همان است كه به چاه آن « بصّة » مي گويند و متعلق به گروهي از خزرجيان و بلكه از آنِ مالك ابن سنان پدر ابوسعيد خدري بوده است .

اَجْياد : دو درّه ( شِعْب ) است در مكه


112


كه يكي به نام « اجيادالكبير » خوانده مي شود و ديگري به نام « اجيادالصغير » . اين دو درّه امروزه دو محلّه از محله هاي مكه هستند .

در اخبار و روايات آمده است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : موسي در حالي كه چوپان بود به پيامبري مبعوث شد و داوود نيز در حالي كه شبانيِ گوسفندان را به عهده داشت مبعوث شد و من هم زماني كه گوسفندان خانواده ام را در اجياد مي چراندم به پيامبري برانگيخته شدم .

اُجَيْرد : مصغّر « اَجْرَد » ، درّه اي است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در سفر هجرت خود از آن جا عبور كرد . ( نكـ : طريق الهجرة ) .

اَحْجار الثُّمام : احجار جمع « حَجَر » است و ثمام نام گياهي است . ( 1 ) به گفته ياقوت : احجارالثمام همان صُخَيْرات الثمام است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هنگام رفتن به بدر در آن جا فرود آمد و نزديك فَرْش و ملل واقع است . . . ( نكـ : صخيرات اليمام ) .

اَحْجار الزَّيْت : جايي است در مدينه نزديك زوراء . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هرگاه مي خواست نماز طلب باران بخواند به آن جا مي رفت . در غرب مسجد نبوي ، يعني همان جايي كه در صدر اسلام محل بازار مدينه بوده ، واقع است .

اَحجارالمَراء : جايي است در مكّه . . . در حديث آمده است : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در محل احجارالمَراء جبرئيل را ديدار كرد . اين قولي است كه بكري آن را نقل كرده است ، اما سمهودي به نقل از مجاهد گفته است كه احجارالمراء در قُبا ، از توابع مدينه ، قرار دارد .

اُحُد : ( به ضمّ اول و دوم ) : كوهي است مشهور در شمال مدينه كه جنگ مشهور احد در محل آن به قوع پيوست .

اَحْزاب : ياقوت مي نويسد : مسجد احزاب از مساجد معروف مدينه است كه در عهد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ساخته شدند . اين مسجد امروزه به نام « مسجدالفتح » خوانده مي شود و يكي از مساجد هفتگانه به شمار مي آيد و در دامنه غربي كوه سَلْع جاي دارد . در حديث آمده است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) روز جنگ احزاب ( خندق ) در مسجد فتح سه بار به درگاه پروردگار دعا كرد و بار سوم دعايش مستجاب شد .

اَحياء : سمهودي گويد : نام آبي است پايين تر از ثَنيَّة المَرَة ( در رابغ ) كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ گياهي علفي و وحشي و زراعتي از تيره گندميان كه انواع بسيار دارد . يز ( فرهنگ فارسي لاروس ) ـ م .


113


عبيدة بن حارث بن مطلب ، هشت ماه بعد از هجرت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن جا با ابوسفيان بن حرب جنگيد .

اَخاشِب : جمع « اَخْشَب » است و اخشب در لغت به معناي كوه سخت و ستبر يا كوهي است كه بالارفتن از آن غير ممكن باشد . از همين رواست كه به كوه هاي مكه « اخاشب » و به دو كوه سمت راست و چپ مسجدالحرام ؛ يعني قُعَيقِعان و ابوقبيس ، اَخْشَبان مي گويند . به دو كوه مِنا نيز اخشبان گفته مي شود . به دو كوهي كه حاجيان در شب كوچ از عرفه ( عرفات ) از ميان آنها مي گذرند نيز اخشبان مي گويند و اين دو كوه حدّ عرفه تا مزدلفه مي باشند .

اَخْشَبان : تثنيه « اَخْشَب » ( كوه ) است . اين نام بر دو كوهي كه در جاهاي متعددي از مكّه و حرم آن ، روبه روي هم واقع شده اند اطلاق مي شود . مانند :

اخشبان مكه ، كه عبارتند از ابوقبيس و قعيقعان . اخشبا مِنا ، كه عبارتند از صابح و قابل . دو كوه يا اخشبان ديگر نيز وجود دارد كه به آن ها « مَأزِمان » هم مي گويند . اين دو همان كوه هايي هستند كه حجاج هنگام حركت از عرفات از ميان آن ها مي گذرند و حدّ شرقي مزدلفه را تشكيل مي دهند .

اَخْضَر : منزلگاهي است نزديك تبوك كه در ميان تبوك و وادي القري واقع شده است . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در مسير خود به تبوك در اين منزل فرود آمد . در آن جا مسجدي است كه نمازگاه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بوده و در پنجاه كيلومتري جنوب تبوك واقع شده است .

اُخَيْضرات : ( جمع مصغّر « اَخْضَر » ) كوه هايي است كه راه مكه ـ مدينه از كناره شرقي آن ها مي گذارد . در اين كوه ها درختي است كه مردم عوام آن را زيارت مي كنند و تكه هايي از پارچه به آن مي آويزند و از آن تبرك مي جويند ! اخيضرات در راه هجرت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) قرار دارد .

اِدام : يكي از وادي هاي مكه و در فاصله 57 كيلومتري جنوب آن قرار دارد و جاده يمن آن را قطع مي كند . ميان وادي بيضاء و وادي يَلَمْلَم واقع شده است .

اَذاخِر : در كتب سيره و حديث آمده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در روز فتح مكه از ثنيّه يا گردنه اذاخر وارد مكّه شد . . . اذاخر جايي است در مكه اما در تعيين محل آن


114


اختلاف است .

اَراك : در كتاب اخبار مكه از آن نام برده شده است . . . عباس گويد : بر قاطر سفيد رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) سوار شدم و به راه افتادم تا اين كه به اراك رسيدم . . . تا بلكه هيزم فروشي را پيدا كنم . . . ممكن است اين جا همان جايي باشد كه درخت اراك در آن وجود دارد . . . .

بكري نقل كرده است كه : اراك محلي است در عرفه . وي از مالك روايت مي كند كه عايشه ، همسر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) ، در عرفه ، در نمره ، فرود مي آمد و سپس به « اراك » مي رفت . او مي گويد : بنابراين اراك از مواقف عرفه از ناحيه شام است و نمره از مواقف عرفه از ناحيه يمن .

اَرْما ( به فتح همزه و سكون راء ) : چاهي است كه غزوه ذات الرقاع در نزديكي آن بهوقوع پيوست .

اَروان : نام چاهي است در مدينه منوّره كه به نام « ذروان » و « ذواروان » نيز خوانده شده است . نكـ : حرف « ذال » و نيز « اوران » .

اَريس : چاهي است كه به آن « بئرالخاتَم » نيز مي گويند ؛ زيرا خاتم ( انگشتر ) پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از دست عثمان در آن چاه افتاد . پژوهشگران معتقدند اريس در غرب مسجد قبا ، حدود 42متري دَرِ مسجد قديم ، قرار داشته است .

اَزرق : واديي است . در حديث آمده است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به واديي رسيد ، پرسيد : نام اين وادي چيست ؟ عرض كردند : وادي ازرق . . . .

بكري مي نويسد : وادي ازرق يك ميل پس از اَمْج به مكه قرار دارد .

اِساف : نام يكي از بت هاي مكّه بوده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در روز فتح مكه آن را شكست .

از اين بت همواره در كنار بتي ديگر به نام « نائله » اسم برده مي شود .

اَسَد : ( بني اسد ) بن خُزيمه : قبيله اي عدناني است كه زيستگاه آنان بعد از كرخ ، از سرزمين نجد و در همسايگي طيّ بود .

اَسْلَم : قبيله اي است از خُزاعه . يكي از روستاهاي آنان « وَبْرَه » است كه روستايي است داراي نخلستان ها و از اعراضو توابع مدينه مي باشد و در وادي فرع واقع شده است . نكـ : « وبره » .

اَسْواف : ( بر وزن اَفعال ) : جايي است از حرم مدينه كه در سيره و حديث از آن زياد اسم برده شده است . گفته اند :


115


اسواف در شمال بقيع در جايي كه به نام شارع ( خيابان ) ابوذر و مانند آن خوانده مي شود واقع بوده و مسجد اسواف ، كه امروزه به نام مسجد ابوذر خوانده مي شود و در انتهاي خيابان قرار گرفته ، در آنجاست .

اَشْجَع : نام يكي از قبايل عرب است كه در حومه مدينه مي زيسته اند و هم پيمان خزرج بوده اند . از جمله مراكز آن هاست : مروراة ، صهباء ، خُبيت ، و جَرّ .

اَشطاط ( غدير ) : جايي است كه در حديث حديبيّه از آن نام برده شده و نزديك عُسفان است و در راه مكه و مدينه واقع شده و دو مرحله با مكه فاصله دارد .

اَشْمَذانِ ( به لفظ تثنيه ) : به قولي : دو كوه است ميان مدينه و خيبر كه قبايل جُهَينه و اشجع در آن جا سكونت داشته اند و به قولي نام دو قبيله است كه شهرتي ندارند . در شعري از اين نام ياد شده است .

اَصافِر : ياقوت مي نويسد : اصافر گردنه هايي است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در هنگام رفتن به بدر از آن ها عبور كرد .

بكري مي نويسد : كوه هايي است نزديك جُحفه واقع در جانب راست جاده مدينه به مكّه . در داستان عمرو بن اُميّه ضمري كه ابوداود آن را روايت كرده از اصافر نام برده شده است .

گفته اند : اصافر حدود بيست و پنج كيلومتري شمال شرقي رابغ واقع شده است . بنابراين رابغ و اصافر دو جاي متفاوت هستند .

اَضافِر : به گفته سمهودي : اضافر جمع « ضفيره » است به معناي ريگ دراز كج . نام گردنه هايي است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بعد از ترك ذَفْران به جانب بدر ، آن ها را پيمود . ذوالأضافر : تپه هايي هستند در دو ميلي هَرشي كه به اين تپه ها نيز اضافر مي گويند .

جاسر مي گويد : اضافر همان اصافر پيشگفته است و عبارت است از تپه هاي سرخ رنگ آميخته به سفيدي ـ و از اين رو به رنگ زرد ديده مي شود ـ كه در فاصله بيست و چهار كيلومتري رابغ به مدينه واقع شده اند .

اَضاة بني غفار : بكري مي گويد : اضاة واحد اِضاء است . ياقوت آن را به صورت « اَضاءَة » با همزه ، آورده است .

بكري مي نويسد : اضاة بني غفار جايي است در مدينه . او اين حديث ابوداوود را آورده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در


116


اضاة بني غفار بود كه جبرئيل بر آن حضرت فرود آمد و گفت : « إنّ اللهَ تَبارك وَتَعالي يَأمُرُكَ أنْ تُقْرِيءَ أُمَّتَكَ الْقرآن عَلي حَرف » ( خداوند تبارك و تعالي به تو دستور مي دهد كه قرآن را بر امت خود با يك حرف [ لهجه و لغت ] بخواني . )

ياقوت مي نويسد : جايي است نزديك مكه واقع در بالاي سَرِف نزديك تناضب ، و در حديث مغازي از آن نام برده شده است .

ازرقي در « اخبار مكه » مي نويسد : اضاة بني غفار كه در حديث وارد شده ، در مكه ، در مكان موسوم به « حَصْحاص » است كه محل گورستان مهاجرين مي باشد .

اَضاءة به معناي آبي است كه از سيل يا جز آن در يك جا جمع شود . به قولي : بركه كوچك يا مسيل آب به بركه است . و غفار نام قبيله اي از كنانه مي باشد . به احتمال قوي اين مكان در مدينه بوده ؛ زيرا اولاً اختلاف لهجه هاي عرب در واقع پس از هجرت بروز كرد . ثانياً حديث پيشگفته به يك طريق . از ابيّ بن كعب انصاري روايت شده است .

اَضْوَج ( به فتح اول و سكون ضاد و فتح واو ) : جايي است نزديك اُحد در مدينه . در شعر كعب بن مالك كه در سوگ حمزة بن عبدالمطلب رضي الله عنه سروده ، از اين مكان نام برده شده است .

اَطْحَل : طَحْله در لغت به معناي رنگ خاكستري است . ياقوت مي نويسد : اطحل كوهي است در مكه و ثور بن عبدمناة به آن جا نسبت داده مي شود و مي گويند : ثور اطحل . سفيان ثوري ، متوفاي سال 161 هـ . ق . در بصره ، نيز منسوب به همين ثور اطحل است .

بكري گفته است : ثور اطحل همان است كه در حديث آمده : « پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ميان عير تا ثور را حرم قرار داد » . و اين يك اشتباه است ، زيرا « ثور اطحل » در مكه است و آن چه در اين حديث آمده ، در مدينه قرار دارد .

اُطُم : ( به ضم اول و دوم ) : به معناي دژو قلعه است و بيشتر به دژهاي مردم مدينه در زمان جاهليت گفته مي شود . هريك از قبايل انصار ( اوس و خزرج ) براي خود اُطُم ( دژ ) يا آطام ( دژهايي ) داشته اند كه در مواقع جنگ از آن ها استفاده مي كرده اند .

از جمله آطامي كه در سيره و حديث از آن ها يادشده ، عبارتند از : اُطم بني ساعده ، كه بلاذري در داستان زني جوني ( از بني جون ) كه به همسري


117


رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) درآمد از آن اسم برده است . بني ساعده نزديك مسجد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، در اطراف « بضاعه » ، زندگي مي كردند ، و « سقيفه بني ساعده » در شمال غربي حرم قرار داشت .

در صحيح مسلم ذيل عنوان « في حديث ابن صيّاد » آمده است كه وي را نزد اُطم « بني مَغاله » يافت . عياض گويد : بنومغاله : هرگاه در آخر بلاط رو به روي مسجد پيامبر بايستي بني مغاله در سمت راست تو قرار مي گيرند .

اُطم بني اُنيف : بني انيف تيره اي از اوس بوده اند و اطم يا دژ آنان در قباي مدينه منوره قرار داشته است .

اُطم سعد بن عباده : در سمت قبله بئر بضاعه ، بعد از بازار مدينه ، قرار داشته است .

اَطْلاح ( ذات ) : يا « ذات اطلح » و يا « ذات ابطح » .

ياقوت مي نويسد : ذات اطلاح از پشت وادي القري تامدينه را شامل مي شود كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در ماه ربيع الاول سال هشتم ، كعب بن عُمير غفاري را به جنگ آن فرستاد . در وادي العربه فلسطين مكاني است به نام « وادي الطلاح » . دباغ مي نويسد : به احتمال زياد « ذات اطلاح » كه كعب بن عميرصحابي در آن جا به شهادت رسيد ، همين وادي الطلاح باشد ( بلاد فلسطين ، ص643 ) .

اَعْشار : يكي از وادي هاي عقيق است . سمهودي نقل كرده كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در غار اعشار در عقيق فرود آمد ، ( نكـ : وادي عقيق ) .

اَعْواف : يكي از صدقات ( اوقاف ) پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بوده كه از دارايي هاي مخيريق يهودي به آن حضرت رسيد . چاه اعواف در آن جا قرار دارد ، و در منطقه بالاي مدينه ( عوالي ) واقع شده است .

اَعْواف : چاهي است در صدقه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) . اين صدقه كه به نام اعواف خوانده مي شود در منطقه عوالي مدينه قرار دارد .

اَلاء : جايي است كه با تبوك پنج مرحله فاصله دارد و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در آن جا مسجدي داشته است .

اَلال : به قولي همان جبل الرحمه است در عرفات . و به قولي : كوهي شني است در عرفات كه اميرالحاج بر بالاي آن مي ايستد . وجه تسميه آن به « اَلال » اين است كه حجاج وقتي آن را مي بينند به شتاب حركت مي كنند ( اَلُّوا في السير = يعني در حركت شتاب كرد ) تا به موقف


118


برسند . در شعري منسوب به ابوطالب از اين محل اسم برده شده است .

اَلَمْلَم : تعبير ديگري است از « يَلَمْلَم » . كوهي از كوه هاي تهامه كه از آن تا مكه دو شب راه است و ميقات مردم يمن مي باشد .

اُمّ اَحراد : يكي از چاه هاي قبايل قريش در مكه در روزگار پيش از اسلام بوده و امروزه جاي آن معلوم نيست .

اَمَج ( به فتح اول و دوم ) : قريه اي است نزديك مكّه كه بعد از خُليص به طرف مكه قرار دارد . برخلاف آن چه برخي نقل كرده اند ، اَمَج از توابع مدينه نيست . اين قريه جزو آبادي هايي كه در مسير راه هجرت پيامبر قرار داشته اند ذكر مي شود .

اُمّ العيال : روستاي آبادي است در وادي فرع از منطقه مدينه .

اَنْصاب الحَرَم : نشانه هايي بوده كه از سنگ ساخته و آن ها را گچ اندود كرده و بر كناره هاي راه هايي كه از مكه خارج مي شود نصب كرده بودند . ماوراي آن ها منطقه حلّ و آزاد بود و طرف داخلشان منطقه حرم . گفته اند : اين حدود ، از عهد قريش به ارث رسيده بود و رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) هم آن ها را تأييد كرد و مسلمانان اين حدود را حفظ كردند .

اَنْقاب المدينه : انقاب جمع « نَقْب » است به معناي راه تنگ و باريك . و مراد از انقاب المدينه راه هاي مدينه منوره است .

اَنْمار : نام قبيله اي است كه در سراة ، واقع درجنوب طائف ، مي زيسته اند . اُني : ( به ضم اول ) : بروزن « هُنا » . بعضي هم آن را به فتح اول ، بر وزن « حَتّي » گفته اند .

ابن اسحاق مي نويسد : هنگامي كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) نزد بني قريظه رفت در كنار چاهي از چاه هاي آنان فرود آمد و مردم به آن حضرت ملحق شدند .

اين چاه « اُنا » نام داشت ، و بني قريظه در عوالي مدينة النبي سكونت داشتند .

اَنواط ( ذات ) : درخت سرسبز تنومندي بوده است نزديك مكه كه در زمان جاهليت مردم همه ساله به زيارت آن مي رفتند و سلاح هاي خود را به آن مي آويختند و در پاي آن قرباني مي كردند . بعضي گفته اند : مردم هنگامي كه براي حج مي آمدند رداهاي خود را به آن مي آويختند و به احترام كعبه بدون ردا وارد حرم مي شدند . به همين دليل به نام ذات انواط خوانده شده است . چه ، نَوط


119


در لغت به معناي آويزان كردن است . در حديث آمده است كه چون رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و تني چند از اصحاب آن حضرت از آن درخت كه ميان مكه و حنين است عبور كردند يكي از ايشان گفت : اي رسول خدا ، براي ما نيز مانند آن ها ذات انواطي قرار ده .

اُوارة : جايي است در اطراف « فدك » . در هنگام صحبت از « يوم نخله » از ايام جنگ فجار كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به همراه عموهاي خود در آن شركت داشتند ، از اُواره ياد شده است . بعضي گفته اند : اواره همان آب دُوَيْن الجريب مي باشد كه متعلق به بني تميم بوده است .

اوْدية المدينة ( وادي هاي مدينه ) : عبارتند از بحطان ، قناة و عقيق .

وادي بُطْحان : ابن شبّه از براء و عايشه با حذف بعضي از روات حديث نقل كرده است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) فرمود : « بطحان بر روي دري از درهاي بهشت قرار دارد » .

سيل بطحان ـ بطحان واديي است كه خانه هاي مدينه آن را در ميان گرفته است ـ از ذي الجَدْر سرچشمه مي گيرد و پس از عبور از حرّه به جفاف مي ريزد و سپس به فضاي بني خمطه و اعوص مي رسد و آن گاه از بستر وادي بحطان عبور مي كند و سرانجام در زغابه مي ريزد .

ابن زباله مي گويد : سيل بحطان از حلأتين ، حلأتي صَعْب ، واقع در هفت ميلي مدينه مي آيد و سپس به جفاف در شرق قبا مي رسد و در آن جا ، از طرف مصلي ، وادي رانونا به آن مي پيوندد .

مطري مي گويد : ابتداي بُطحان ، ما جشونيه است و انتهاي آن مساجدالفتح ( مساجدسبعه ) .

وادي مهزور : بنابه گفته ابن زباله ، اين وادي از حرّه شوران شروع مي شود و از املاك بني قريظه مي گذرد و سپس به مدينه مي آيد . اين وادي از مسجد نبوي ( صلّي الله عليه وآله ) مي گذشته است . سيل بني قريظه در فضاي بني خطمه به مذينب مي پيوندد . بنابراين ، اين دو وادي يكي مي شود و در اموال يادشده از هم جدا مي گردد و از تمامي صدقات رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به جز مشربه ام ابراهيم ، مي گذرد و سپس به الصَّوْران ، نزديك قصر مروان بن حكم مي رسد و آن گاه با پيمودن بطن وادي از كنار قصر بني يوسف مي گذرد و بقيع را در مي نوردد و سپس به ديار بني حُديله


120


مي رسد . مسجد نبوي در بطن وادي مهزور واقع است . وادي مهزور به كومه ( تپه خاكي ) ابوالحمراء منتهي مي شود . وادي مهزور در سال يكصدو پنجاه و شش ( يا هشت ) ، در زمان خلافت منصور ، چنان طغياني كرد كه صدقات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را زير آب برد و در برقه ، آب تا كمر درختان خرما رسيده بود . مردم نگران خراب شدن مسجد شدند و به طرف آن حركت كردند و با راهنمايي پيرزني در برقه نقطه اي از زمين را كندند و به سنگ منقوشي برخوردند و آن را از جا درآوردند و آب به طرف آن حفره سرازير شد و فروكش كرد .

زبير بن بكار مي گويد : سيل عقيق و رانونا و ذاخر و ذوصلب و ذوريش و بطحان و معجب و مهزور و قناة در زغابه به هم مي رسند . اين سيل هاي منطقه عوالي ، پيش از پيوستن به عقيق ، به يكديگر مي پيوندند و سپس مجموعاً در زغابه در زمين سعد بن ابيوقاص ؛ يعني بالاي وادي اِضم ، به عقيق وصل مي شوند . ( وجه تسميه وادي اِضم آن است كه اين سيلاب ها در آن جا به يكديگر منضّم مي شوند ) اين سيلاب ها ، پس از پيوستن به يكديگر ، در سمت راست الصورين ، واقع در پايين زغابه پيش مي روند و سپس وادي نعمي و وادي نعمان به آن ها مي پيوندند و همچنان پيش مي روند و آن گاه وادي ملل در ذي خُشُب و سپس وادي برمه از شام و بعد وادي حجر و وادي جزل كه سقيا در آن واقع شده است به آن ملحق مي گردد ، و آن گاه واديي به نام سفيان ، در محل كوهي كه به آن اراك مي گويند ، به آن مي پيوندد و سپس از سه نقطه به نام هاي يعبوب و نبيحه و حقيب به دريا مي ريزد .

ـ از عبدالله بن ابي بكر ( 1 ) از پدرش روايت شده است كه : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درباره ( نحوه استفاده از آب ) وادي مَهْزور و مُذَيْنيب چنين حكم فرمود كه آب را نگه مي دارند تا به اندازه برآمدگي پشت پاها برسد ، آن گاه جلوي آن را باز مي كنند تا به زمين ها و باغ هاي پايين تر برود .

ـ حيان بن بشر از يحيي بن آدم ، از ابومعاويه ، از محمد بن اسحاق ، از ابومالك ابن ثعلبة بن ابي مالك ، از پدرش حديث كرد ما را كه : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) درباره تقسيم ( آب وادي ) مهزور و وادي بني قريظه چنين داوري كرد كه : آب تا پاشنه پا بالا بيايد و سپس رها شود تا به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اين چهار حديث از تاريخ المدينه ابن شبه نقل شده اند .


121


اراضي و باغ هاي پايين تر برود .

ـ يحيي از حفص از جعفر از پدرش حديث كرد ما را كه : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) درباره سيل مهزور حكم كرد كه براي صاحبان نخلستان ها تا پاشنه پا و براي صاحبان مزارع تا بند كفش است و سپس آب را رها كنند تا كساني كه پايين تر از آنان هستند استفاده كنند .

ـ ابوعاصم از محمد بن عماره از ابوبكر بن محمد براي ما روايت كرد كه : پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) درباره سيل مهزور چنين حكم و داوري كرد كه زمين ها و باغ هاي بالاتر آب را نگه مي دارند تا به اندازه برآمدگي پشت پاها و جدر ( 1 ) برسد سپس رها شود تا پايين ترها از آن استفاده كنند . از اين آب براي آبياري باغ ها استفاده مي شد .

اَوران : بكري مي نويسد : چاهي است معروف در ناحيه مدينه . در خبر مربوط به جادو شدن پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از اين چاه نام برده شده است . به نام هاي « اروان » و « ذروان » نيز روايت مي شود .

اَوْساط : سمهودي از اين مكان نام برده و روايت كرده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در اوساط ، در خانه سعد بن عباده ، در مدينة النبي براي تشييع جنازه اي حاضر شد .

اَوطاس : واديي است در سرزمين هوازن . در همين جا بود كه اين قبيله و قبيله ثقيف براي جنگ با پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در روز حنين ، اردو زدند . . . بقاياي هوازن پس از شكست به اوطاس گريختند . در همين محل بود كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) غنايم حنين را تقسيم كرد . گفته مي شود : رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) زماني كه حليمه سعديه دايگي آن حضرت را به عهده گرفته بود در اين ناحيه در ميان بني سعد به سر مي برد .

اِهاب : ( بر وزن كتاب ) جايي است نزديك مدينه . در حديث آمده است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) به محل چاه اهاب آمد و فرمود : زود باشد كه ساختمان ها به اين مكان برسد . . .

سمهودي مي نويسد : اين چاه در حرّه غربي قرار دارد و ظاهراً همان چاهي است كه امروزه ـ در زمان سمهودي ـ به « زمزم » معروف است .

بعضي هاآن رابه صورت « يِهاب » ـ به كسر ياء ـ و بعضي به صورت « نِهاب » ـ با نون ـ روايت كرده اند .

« ب »

بئر اَنَس : منظور انس بن مالك صحابي است . اين چاه در مدينه قرار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ جدر : به قولي به معناي بيخ ياپاي درخت است ، وبه قولي ديواره هايي است كه دور درختان خرما درست مي كرده اندتا آب درآن جمع شود ، وبه قولي به معناي « پَل » مي باشد . ( وفاءالوفاء : 3/1079 ، محيي الدين ) .


122


دارد و در جاهليت « برود » خوانده مي شد و مردم هرگاه در محاصره قرار مي گرفتند از آب اين چاه مي نوشيدند .

بئر بُصَّة : ابن نجّار مي نويسد : اين چاه نزديك بقيع ، در سر راه كسي كه به قبا مي رود و بين نخلستاني واقع شده است .

بئر بُضَّة : روايت ديگري است از « بُصّه » پيشگفته .

بئر جاسوم : از چاه هاي مدينه در عهد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بوده است .

بئر جُشَم : از چاه هاي ناشناخته مدينه بوده است . به نظر مي رسد كه منظور از جُشَم ، جشم بن خزرج باشد . اين چاه در غرب وادي رانونا بوده و در موطأ از آن ياد شده است .

بئر جَمَل : فيروزآبادي مي نويسد : اين چاه در ناحيه جُرْف در انتهاي عقيق بوده است . . . البته اين تعيين محل مورد اتفاق نيست .

بئر حاء : عبارت بوده از يك چاه و يك بستان . در ضبط اين كلمه ميان علما اختلاف است : آيا دو كلمه است ، يعني « بئر + حاء » ؟ يا يك كلمه واحد يعني « بيرحا » ، به فتح باء و كسر آن ؟ . . . گفته اند : برخي محدّثان براي تحقيق ضبط درست كلمه « بئرحاء » حتي يك كتاب مستقل نوشته اند . تعيين محل فعلي آن كار دشواري است ؛ زيرا كليه آثار و اماكني كه بتوان بر اساس آن محل « بئرحاء » را معلوم ساخت ، در آخرين توسعه اي كه پيرامون مسجدالنبي ( صلّي الله عليه وآله ) صورت گرفته از بين رفته اند . اين چاه و باغ در ناحيه موسوم به باب المجيدي قرار داشته اند .

بئر حُلْوه : در احاديث نبوي از اين چاه ياد شده ، اما از محل آن كسي اطلاع ندارد . بئر حلوه يكي از چاه هاي مدينة النبي ( صلّي الله عليه وآله ) بوده است .

بئر خارجه : در صحيح مسلم اين عبارت آمده است : « وارد باغي از بئر خارجة ( با تاي مربوطه ) مي شود » . به صورت « بِئرٌ خارِجُه » ، يعني بيرون از باغ ، نيز روايت شده است . بنابراين ، اگر « بئر خارجة » مضاف و مضاف اليه باشد معلوم نيست خارجة ، صاحب چاه ، چه كسي بوده است ؟ ! و اگر صفت و موصوف باشند در اين صورت مكان و محل چاه دانسته نيست ، در هر حال ، اين چاه يكي از چاه هاي مدينة النبي بوده كه رسول اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) از آن آب نوشيده است .

بئر خَطَمه : يكي از چاه هاي مدينه بوده كه محل آن معلوم نيست ؛ اين چاه در محله بني خطمه ، از قبيله اوس ، كه در


123


منطقه عوالي مدينه مي زيستند قرار داشته است .

بئر ذَرْع : چاهي بود در مدينه و همان چاه بني خطمه پيشگفته است .

بئر ذَرْوان : اين ضبط از بخاري است اما در مسلم به صورت « ذواَروان » و در روايتي نيز « ذواوان » آمده است . نقل است كه لبيد بن اعصم رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را با چند دندانه از شانه و لاخ مويي از آن حضرت جادو كرد و آن ها را در چاه ذروان قرار داد . گمان مي رود كه اين چاه در اطراف بقيع در مدينة النبي بوده است .

بئر رومة : بعضي آن را به صورت « رؤمه » ـ با همزه ـ گفته اند . به اين چاه بئر عثمان و « قليب مزني » نيز گفته مي شود . چاهي است كه امروزه در عقيق مدينه معروف است . در كتاب خود به نام « اخبارالوادي المبارك » عقيق ، به تفصيل از اين چاه سخن گفته ايم . علاقه مندان به آن مراجعه كنند .

بئر زمزم : چاهي است در مدينه كه در سمت راست كسي كه به سمت « آبارعلي » مي رود قرار مي گيرد . سمهودي مي نويسد : ممكن است همان چاه اِهاب باشد كه در كناره حرّه غربي قرار دارد . علت نام گذاري اين چاه به « زمزم » آن است كه مردم مدينه به آن تبرّك مي جويند و آب آن ، همچون آب زمزم مكه ، براي تبرك به اطراف و اكناف برده مي شود .

بئر سُقيا : چاهي است در مدينه . در احاديث از اين چاه نام برده شده ، اما در تعيين محل آن اختلاف نظر است . اين سقيا با « سَقيا » كه در حرف سين خواهد آمد و در وادي فرع واقع شده است فرق مي كند . بعضي گفته اند : چاه سُقيا در جنوب شرقي ايستگاه راه آهن مدينه قرار دارد و جاده ميان چاه و ايستگاه فاصله انداخته است . اين چاه به مرور زمان پر شده است .

بئر عَقَبة : از چاه هاي مدينه بوده و در احاديث از آن ياد شده است .

بئر ابي عِنبه : در اخبار مربوط به غزوه بدر ، از جمله روايت شده است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در كنار چاه ابي عِنبه ، واقع در يك ميلي مدينه ، اردو زد و از ياران خود سان ديد و سپاه مسلمانان را آرايش داد و كساني را كه كم سن و سال و نابالغ بودند به مدينه برگرداند .

بئر قُرَيْصة : از چاه هاي مدينه است كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) از آن آب نوشيده است .


124


بئر مَرْق : چاهي است در مدينه كه در اخبار از آن ياد شده است .

بئر يُسْره : چاه بني امية بن زيد و يكي از چاه هاي مدينه بوده است . نام قبلي اين چاه « عُسره » بود و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آن را « يُسره » ناميد . در طبقات ابن سعد آمده است كه چاه يادشده به نام « عبيره » موسوم بوده است ؛ اما احتمال مي دهم تصحيف باشد .

بَأَلي : يكي از مسجدهاي رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در راهش به غزوه تبوك بوده است .

باب جبريل : يكي از باب هاي مسجد شريف نبوي است .

باب الرحمة : يكي از باب هاي غربي مسجدالنبي است كه قبلاً به آن باب عاتكه ، منسوب به عاتكه عمّه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مي گفتند .

بدائع : جايي است از كوه احد كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) قبل از جنگ احد در آن جا فرود آمد .

بَدْر : نام چاهي است كه جنگ معروف بدر در محل آن بهوقوع پيوست .

بدر در حال حاضر شهري بزرگ و

آباد است و حدود 150 كيلومتر با


125


مدينه منوره فاصله دارد .

در گذشته هركس به حج مي رفت از بدر عبور مي كرد ؛ زيرا در راه مدينه به مكه قرار داشت اما پس از افتتاح اتوبان ( جاده هجرت ) ديگر كسي از آن نمي گذرد . در اين جا مراحلي را كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در راه خود به غزوه بدر پيموده است نام مي بريم ( نكـ : نقشه جنگ بدر ) :

بَذَّر : نام چاهي است كه هاشم بن عبدمناف آن را حفر كرد . محل آن در مكه معلوم نيست .

بَرْثان : مجد مي نويسد : واديي است ميان محلل و اولات الجيش . پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در راه خود به بدر از اين جا گذشته و در آن فرود آمده است .

سمهودي مي نويسد : احتمال دارد شكل تصحيف شده « تربان » باشد .

بُرقه : جايي است در مدينه و از صدقات رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بوده كه مقداري از مخارج خانواده خود را از آن تأمين مي كرده است ( نكـ : صدقات النبي ) .

بِرْك : جايي است نزديك مدينه . بعضي گفته اند : روبه روي شُواحِط از نواحي مدينه قرار دارد و داراي گياه و سَلَم فراوان است و آب هاي زيادي در آن جاي است . به قولي : نقبي بوده به عرض حدود چهار ميل كه از ينبع به مدينه مي رفته و آن را مبرك مي گفتند و پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در حق آن دعا كرد . بلادي مي نويسد : « مبرك » هنوز هم به همين نام خوانده مي شود .

بَرَكَه : چشمه اي است در وادي ينبع النخل كه به جهينه تعلق داشته است . جاسر مي گويد : از چشمه هاي « عُشيره » ، محل يكي از غزوات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است .

بَرود : جايي است در وادي فُرُع كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در آن جا نماز خواند .

بُساق : اين كلمه به صورت بصاق ـ با صادـ نيز گفته مي شود . كوهي است در عرفات ، و به قولي : واديي است ميان مدينه و جار ( بندري قديمي نزديك ينبع ) . در خبر اسلام آوردن « مغيرة بن شعبه » ، كه پس از ديدارش با مقوقس و بازگشتش از مصر روي داد ، از قول وي آمده است كه : چون به « بُساق » رسيديم . . . احتمال دارد كه همين « بُساق » باشد كه از آن سخن مي گوييم و شايد هم « بَشاق » باشد كه ذيلا از آن ياد مي شود . اما به احتمال قوي تر همين بساقي باشد كه ميان مدينه و جار ، در مسير آمد و شد كنندگان به مصر ، قرار دارد ؛ چرا كه مغيره هنگام بازگشت از مصر همسفران خود را


126


به قتل رساند و راهي مدينه شد و اسلام آورد . ماجراي او را در طبقات ابن سعد : 4/285 ببينيد .

بُصّه : چاهي بوده واقع در باغي معروف به همين نام ، و بر سر راه كسي قرار داشته كه از شارع العوالي ، از مركز مدينه به قبا و قربان مي رفته است . به نام « بوصه » نيز از آن ياد شده است . اين محل حدود 220 متر با بقيع فاصله دارد .

بُضاعه : چاهي است در محله اي كه امروزه به همين نام موسوم است و نزديك سقيفه بني ساعده در مدينه قرار داشته است .

گفته اند : بضاعه ، خانه بني ساعده در مدينه بوده و چاه آن معروف است . درباره همين چاه بود كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) فتوا داد كه : آب تا زماني كه تغيير نكرده باشد پاك است .

1 ـ نَقْب المدينه

2 ـ عقيق

3 ـ ذوالحليفه

4 ـ ذات الجيش

5 ـ تُرْبان

6 ـ مَلَل

7 ـ غميس الحمام

8 ـ مرّيَيْن

9 ـ صُخيرات اليمام

10 ـ سَياله

11 ـ فجّ الرَّوحاء

12 ـ شنوكه

13 ـ عِرْق الظبية

14 ـ سجيح

15 ـ مُنصرف ( مُسَيْجيد )

16 ـ نازيه

17 ـ رَحْقان

18 ـ مضيق الصفراء

19 ـ صفراء

20 ـ ذَفِران

21 ـ اصافر

22 ـ دَبَّة

23 ـ حنّان

24 ـ بدر

در اين فرهنگ از كليه اين اماكن نام برده شده است ، بنابراين ، براي ديدن هريك به محل خاص آن مراجعه شود .

بَذَّرَ : نام چاهي است كه هاشم بن عبدمناف آن را حفر كرد . جايگاه آن در مكّه معلوم نيست .

بَرْزَتان : سمهودي مي نويسد : اين دو از منابع در آمد و تأمين هزينه زندگي همسران پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بودند و گمان مي كنم همان برزه و بُريزه معروف باشند كه در منطقه العاليه هستند و جزء اموال بني نضير بودند .

بُرْقه : جايي است در مدينه و از صدقات رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بوده كه مقداري از مخارج خانواده خود را از آن تأمين كرده است ( نكـ : صدقات النبي ) .


127


* پي نوشتها :



| شناسه مطلب: 83236