فرصت دیدار
137 میقات حج - سال یازدهم - شماره چهل و چهارم - تابستان 1382 حج در آیینه ادب فارسی 138 فرصت دیدار سید احمد زرهانی هوای شهر مکّه گرم و صاف است * * * میان سینه دل در اعتکاف است بناگه می کشد پَر مرغک دل * * * نگاهش می کنم مست طو
137 |
ميقات حج - سال يازدهم - شماره چهل و چهارم - تابستان 1382
حج در آيينه ادب فارسي
138 |
فرصت ديدار
سيد احمد زرهاني
هواي شهر مكّه گرم و صاف است * * * ميان سينه دل در اعتكاف است
بناگه مي كشد پَر مرغك دل * * * نگاهش مي كنم مست طواف است !
* * *
يكي را در حرم كاشانه دادند * * * يكي را مهر صاحبخانه دادند
يكي را فرصت ديدار معشوق * * * درون خانه جانانه دادند
* * *
كنار ملتزم خواندم دعايي * * * شنيدم ناگهان بانگ رسايي
ندا آمد كه من پيش تو هستم * * * تو اي مسكين گم گشته كجايي ؟
* * *
هواي معرفت آباد بطحا * * * بود گرم و دل انگيز و مصفّا
تفقّد مي كند چادر به چادر * * * ز مشتاقان حق فرزند زهرا ( عليها السلام )
* * *
به دوش فطرتم بند تفنگ است * * * به دستم كيسه اي از ريگ و سنگ است
به شيطان تكبّر مي زنم سنگ * * * فرشته شاهد اين جهد و جنگ است
* * *
139 |
چو مرغي سوي مسعي پر كشيدم * * * ز مروه تا صفا چندي دويدم
در اوج تشنگي از ماده رَستم * * * كنار زمزم معنا رسيدم
* * *
گرفتار زمين آب و گلِ ماست * * * به سوي كعبه معراج دل ماست
اگر با آب و گل ما خو بگيريم * * * مليك مقتدر سرمنزل ماست
* * *
به سوي آسمان بايد پريدن * * * به روي شاخ طوبي آرميدن
پس از آسودن از دام تن و طين * * * دوباره خويشتن را آفريدن
* * *
يكي گويد خدايا روزي ام ده * * * يكي گويد ره بهروزي ام ده
من دل خسته مي گويم الهي * * * بر اين نفس دني پيروزي ام ده
* * *
چو هاجر سوي مسعي رهسپارم * * * سرِ سعيِ صفا و مروه دارم
خداوندا ! به من آبي بنوشان * * * كه شويد از ضمير جان غبارم
* * *
دلا از خانه خاكي سفر كن * * * به بيت يار افلاكي نظر كن
گذر از لعل و ياقوت و زمرّد * * * بسنده بر تماشاي حَجَر كن
* * *
نشاني از بهار خرّمي نيست * * * بجز ميناي دل جام جمي نيست
دل ما را در اين ميخانه هرگز * * * به غير از آرزوي زمزمي نيست
* * *
شب ظلماني و غوغاي مشعر * * * تداعي مي كند صحراي محشر
سفيدي در سياهي مي زند موج * * * بود خاك بيابان هم معطّر
* * *
نسيمي از صباي دوست دارم * * * به گوش دل نداي دوست دارم
ميان اين همه دلبستگي ها * * * تمنّاي مناي دوست دارم
* * *
140 |
در ميخانه توحيد باز است * * * مرا مي در كف آن چاره ساز است
شود مست و رهد از دست هستي * * * هر آنكو سوي كعبه در نماز است
* * *
اگر مستي تو اهل خانه هستي * * * وگرنه با حرم بيگانه هستي
بريدي دل اگر از ماسوي الله * * * انيس و مونس جانانه هستي
* * *
طراوت مي دمد از خاك امشب * * * نباشد چهره اي غمناك امشب
به چادرهاي مردم مي زند سر * * * امير كشور لولاك امشب
* * *
بكردم در حرم من استخارت * * * كه شايد آيدم از او اشارت
ندا آمد كه اينجا چند ماني ؟ * * * برو در كعبه دل كن زيارت
* * *
هوس را سوي قربانگاه بردند * * * هوا را در كف مسلخ سپردند
شنيدند از خدا لبيك لبيك * * * به شادي دست رحمت را فشردند
* * *
به تن تا جامه احرام دارم * * * به ياد حق دلي آرام دارم
خوشا روزي كه بينم نفس سركش * * * به نيروي الهي رام دارم
* * *
به وادي محسِّر مي زنم گام * * * تأمّل مي كنم در كار ايّام
به حسرت گويم اي عاشق نديدي * * * دمي از طلعت روي دل آرام
* * *
دلم امشب هواي يار دارد * * * سرم انديشه ديدار دارد
اگر در پيش پاي او نميرم * * * تنم از ماندن جان عار دارد
* * *
به ميقات آمدم تا بينم او را * * * به آب توبه شويم دست و رو را
ببار اي ابر رحمت بر سر من * * * كه مي بينم بهار آرزو را
* * *
141 |
به پيش روي من اينك مقام است * * * حرم از اهل دل در ازدحام است
برو اي ماسوي الله چونكه ما را * * * شراب فيض رباني به جام است
* * *
نمي خواهم كسي نزدم نشيند * * * بگو آينه هم رويم نبيند
ز تن مرغ دلم بيرون پريده * * * نشسته در حرم تا دانه چيند
* * *
خدايا ! اين من و اين خانه تو * * * به پيشت آمده ديوانه تو
مبادا هوش بر سر پا گذارد * * * به بيرون از درِ ميخانه تو
* * *
به بيرون از حرم آواره بودم * * * چو مرغي هر طرف پر مي گشودم
نشستم بر سر ديوار كعبه * * * گرفت آرامش اركان وجودم
* * *
خدايا ! روضه رضوان من كو * * * صداي دلكش مرغ چمن كو
به پاي بوي نرگس مي دهم جان * * * يگانه ياس بستان حسن كو ؟
* * *
فضاي كعبه امشب پر طنين است * * * كسي بين سماوات و زمين است
خروش ريزش باران وحي است * * * صداي بال جبرئيل امين است
* * *
به دور افكنده ام نام و نشانم * * * رها از قيد و بند اين و آنم
خدايا ! مرغكي درمانده هستم * * * بده در خانه خود آشيانم
* * *
حَجَر را استلامي چند كردم * * * وجودم را رها از بند كردم
نهادم دست بيعت در كف دوست * * * دوباره زنده آن پيوند كردم
* * *
نشستم در كنار چاه زمزم * * * بنوشيدم از آن سرچشمه ، نم نم
درونم روشن از نور خدا گشت * * * روانم شد رها از آتش غم
* * *
142 |
خدايا ! آمدم با سر به سويت * * * بنوشيدم شرابي از سبويت
نديدم گر تو را با ديده ليكن * * * پذيرفته وجودم رنگ و بويت
* * *
خداوندا ! گناهانم فزون است * * * دلم از كارِ كرده پر ز خون است
نبخشي گر مرا در خانه خويش * * * در آتش جاي من بي چند و چون است
* * *
به زير چادري در كنج صحرا * * * نيايش مي كند فرزند زهرا
مبادا روي ماهش را نبينم * * * خداوندا ! نشانم ده رُخش را
* * *
به مشعر پا نهادم من شبانه * * * بگوشم آمد از غيب اين ترانه
رود شرك و نفاق و كفر و الحاد * * * بماند دين احمد جاودانه
* * *
اگر از نفس امّاره رهيدي * * * چو مرغي از قفس ناگه پريدي
تو را بخشد خدا ، روز قيامت * * * در آن دنيا شتر ديدي نديدي !
* * *
بيا تا خانه را با هم ببينيم * * * گلي از باغ صاحبخانه چينيم
به يُمن چيدن يك شاخه گل * * * گلستاني به گيتي آفرينيم
* * *
مسلمانان رسيدند از چپ و راست * * * به هر كنجي ز كعبه انجمن هاست
بيا اي قائم آل محمّد * * * به فرمان خدا دنيا مهيّاست
* * *
اگر چه ديدن خانه مصفاست * * * نشستن نزد صاحبخانه غوغاست
به چشم سر چو ديدي خانه دوست * * * به چشم دل ببين او را چه زيباست
* * *
به قربانگاه بردم گوسفندي * * * به پايش بند و بر گردن كمندي
چنين گفت آن زبان بسته به مذبح * * * اگر نفست نكشتي در گزندي
* * *
143 |
ز فرط خستگي در كنج مسعي * * * نشستم روبه روي مروه تنها
ببستم ديده و ديدم به رؤيا * * * كه هاجر مي دود با ما در آنجا
* * *
به بالاي اُحد كردم نظاره * * * بديدم حمزه را بر روي باره
فلك خم گشته بود در پيش پايش * * * كه ريزد روي شمشيرش ستاره
* * *
شبي ديدم محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) را به معراج * * * به روي تاركش از نور حق تاج
روان از مكّه تا اقليم اقصي * * * دهد تا ملك اهريمن به تاراج
* * *
بقيع است اين گلستان يا بهشت است * * * كه خاك روشنش عنبر سرشت است
ندارد اين همه گل سايباني * * * شگفتا اين چه طرز سرنوشت است
* * *
سرا و مسجد پيغمبر اينجاست * * * يكي خورشيد و چندين اختر اينجاست
قدم بر اين زمين آهسته بگذار * * * كه قبر بي نشان كوثر اينجاست
* * *
گل سرخ چمن را ديده ام من * * * شكسته ياسمن را ديده ام من
ميان آن همه گلهاي پرپر * * * گل روي حسن را ديده ام من
* * *
اگر اين قبر زين العابدين است * * * چرا چون تلّ خاكي بر زمين است ؟
مدينه لب گشا با من سخن گوي * * * سزاي آل طه كي چنين است ؟ !
* * *
مزار باقر علم الهي * * * ندارد اي دريغا بارگاهي
ز پشت ميله ها با ديده تر * * * نثارش مي كنم اشكيّ و آهي
* * *
امام صادق استاد جهان است * * * از او روشن زمين و آسمان است
به ملك معرفت همتا ندارد * * * فضاي دانش او بي كران است
* * *
144 |
سلام بر مدينه
مدينه آفرين بر خاك پاكت * * * سلام ما به مهر تابناكت
مدينه از گهرهايت سخن گو * * * از آن خورشيد زيبايت سخن گو
محمّد رحمة للعالمين است * * * پناه امّت و حبل المتين است
به پاس خلقت آن گوهر پاك * * * خداوند آفريد اجرام و افلاك
به گرد گنبد سبز محمّد ( صلّي الله عليه وآله ) * * * بود موج ملك در رفت و آمد
سلام ما به ختم انبيا باد * * * كه انسان را نمود از شرك آزاد
حسن آيينه حُسن الهي است * * * چراغ آل عصمت ، در سياهي است
امام عاقبت انديش و آگاه * * * حكيم و با خبر از امرالله
ز كيد بدسگالانِ كژ انديش * * * پذيرفت آشتي را با دل ريش
درود ما به فرزند علي باد ! * * * كه درس عزّت و پاكي به ما داد
جهان مشتاق زين العابدين است * * * كه در عشق و پرستش بي قرين است
همان ملاح درياي عبادت * * * دليل نشر فرهنگ شهادت
فضاي عيش ظالم را كدر كرد * * * پيام كربلا را منتشر كرد
سلام ما به آن آزاده اي باد * * * كه بنياد ستم را داد بر باد
گلستان شريعت گر مصفاست * * * هزاران غنچه دانش شكوفاست
ز جهد باقر دانش پژوه است * * * كه در نشر معارف با شكوه است
نوشت او در جهان منشور دانش * * * زمين را كرد غرق نور دانش
درود ما به استاد جهان باد * * * كه ملك معرفت را كرد آباد
فروغ دين و مصباح هدايت * * * رييس مذهب عشق و ولايت
امام صادق آن خورشيد رخشان * * * به امّت مي دهد عزّت به دوران
145 |
بود پاينده راه و رسم احمد ( صلّي الله عليه وآله ) * * * ز علم صادق آل محمد ( صلّي الله عليه وآله )
سلام ما به آن نور الهدي باد * * * كه فقه جعفري را كرد بنياد
مدينه ! از تو مي پرسم نهاني * * * كجا رفت آن فروغ آسماني
ز قبر اوليا اسمي شنيدم * * * وليكن قبر زهرا را نديم
بقيعا ! با من نالان سخن گو * * * چه آمد بر سر آن ياس خوشبو ؟
سرم را مي زنم بر نرده هايت * * * به آساني نمي سازم رهايت
گل ياس سفيد آل طه * * * گلستان ولا ، امّ ابيها
چرا اندر مدينه بي مزار است * * * دل ما زين مصيبت داغدار است
سلام ما به فرزند نبي باد * * * كه رفت از اين جهان با قلب ناشاد
* * *
146 |
توضيـح
مدير مسؤول محترم فصلنامه ميقات حج
احتراماً به اطلاع مي رساند در شماره 43 فصلنامه وزين ميقات حج ، مقاله اي تحت عنوان « ويژگي هاي عمره سال 81 » درج گرديده كه در آن آمده است :
« قابل ذكر آنكه تنها مشكل موجود در امر تداركات ، عدم تجربه كافي عزيزان مجمع ايثارگران در تهيّه به موقع اقلام تداركاتي و بعضاً توزيع نامناسب مواد خوراكي با كيفيت پايين تر از شركت هاي ارس بود . »
مجمع ايثارگران اين مطلب را شديداً تكذيب نموده و اعلام مي دارد اعضاي ستاد عمره مجمع ايثارگران از افراد با تجربه و با سابقه و بعضاً با بيش از 20 سفر سابقه مديريت در حج و عمره بوده اند .
براي مجمع ايثارگران همين افتخار بس كه با حمايت مسؤولين محترم سازمان حج و زيارت و در جهت اجراي منويات مقام معظّم رهبري از حدود 79 قلم كالاي مورد نياز زائرين عمره حدود 33 قلم آن را به منظور حمايت از توليد داخلي از ايران تأمين نمود و براي اوّلين بار با نوشابه هاي ايراني از زائرين بيت الله الحرام پذيرايي كرد .
ضمناً در صورت تمايل مجمع آمادگي دارد تا گزارش جامعي از واقعيات عمره 81 را جهت اطلاع خوانندگان محترم آن نشريه تقديم دارد .