بخش 4

ورود جهانگردان غیرمسلمان به مکانهای مقدس


95


ميقات حج - سال دوازدهم - شماره چهل و پنج - پاييز 1382

ورود جهانگردان غيرمسلمان به مكانهاي مقدس

محمدحسن نجفي

مكان هاي مقدس اسلامي ، صرف نظر از قدس و معنويتي كه دارند ، نمايشگاهي از هنر و نمادي از تمدن و فرهنگ اسلامي اند .

هنرمندانِ بي نام و نشان ، كه از سرِ عشق و ايمان ، تمام هستيِ خويش را وقف خدمت به اين مكان ها كرده اند ، از ديرباز مي كوشيده اند تا بهترين انگار و انديشه اي را كه از زيبايي داشته اند ، در پيكره اين بناهاي مقدس به كار برند و آنها را نمادين سازند .

هنرمند مسلمان ، هر زيبايي كه پيرامون خويش مي ديد ، اگر آن را درخورِ بزرگي و شكوه اين آثار مقدس مي يافت ، مي كوشيد تا به هنگام فرصت ، در اين مكان ها براي آن ، جايي باز كند ؛ از اين رو ، در بناي بسياري از اين مكان ها هنرهاي گوناگون به هم آميخته است :

معمار ، در توازن اجزا كوشيده است . نقاش به نقوش و رنگ هاي كاشي ها توجه كرده است . خوشنويس لوح ها و كتبيه ها را جلوه بخشيده است . صنعت هاي دستي هم ، براي آراستن اين مجموعه الهي به ميدان آمده اند ؛ فرش هاي عالي ، پرده هاي گرانبها ، قنديل هاي عظيم و درخشان ، منبّت كاري ها و مليله دوزي ها و همه وهمه در كامل كردن زيبايي و چشم نواز كردن اين مكان هاي مقدس نقش داشته اند .


96


بدين گونه جلوه هاي گوناگونِ فرهنگ و هنر اسلامي ، در قرن هاي دراز ، در بناي اين مكان ها مجال ظهور يافته و براي هنر اسلامي پناهگاهي پاك و نمايشگاهي اَمن در اين مكان ها به وجود آمده است .

امروز يك گردشگر دقيق و روشن بين ، مي تواند از ديدن و مطالعه در اين آثار ، تصوير روشني از تمدّن و تاريخ قوم ها و ملت هاي گوناگون مسلمان پيش چشم خويش مجسم نمايد .

در حال حاضر ، خوشبختانه در جاي جاي جهان اسلام و بهويژه در ايران اسلامي ، از اينگونه مكان ها و بناها فراوان وجود دارد و كشور پهناور ما از اين ميراث بزرگ فرهنگي برخوردار است .

اين جاذبه هاي هنري و فرهنگي ، مي تواند خيلِ عظيم گردشگراني كه كنجكاوي و تنوّع طلبي انسانِ امروز و آساني و راحتي رفت و آمدها و ملالت

اگر نگوييم اجماع و اتفاق فقيهان ، دست كم مشهور آنان بر اين باورند كه غير مسلمان حق ورود به مساجد را ندارند .

آفريني زندگي ماشيني ، آنان را از اين سو به آن سو مي كشاند ، به سمت خويش فرا خواند و حضور اين گردشگران در كشور ما ، بهويژه با توجه به فضاي اسلاميِ حاكم بر آن ، كه بيشتر ، افراد فرهنگي خواهند بود ، مي تواند صرف نظر از منافع اقتصاديِ فراوان آن ، كه به سود جامعه اسلامي است ، زمينه را براي بهرهوري هاي فرهنگي و معنوي فراهم سازد .

اگر برنامه ريزيِ درست داشته باشيم ، مي توانيم ضمن شناساندنِ آثار فرهنگي و تاريخي اسلام ، سخن حق و پيام هاي حيات بخش اسلام را به گوش آنان برسانيم . آنان را از نزديك با ارزش هاي معنوي و انساني تجلّي يافته در جامعه اسلامي آشنا سازيم و تأثير غير مستقيم ارزش هاي الهي را در انسان هاي تشنه امروز ، كه با پاي خود به كشور ما آمده اند ، بيازماييم و زمينه ساز عمل به اين آموزه شريعت باشيم كه « كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ » ( 1 )

و دست كم ، اين حضور مي تواند بسياري از تهمت هايي را كه دشمنان اسلام و نظام به ما زده اند ، پاسخ دهد .

اكنون نخستين پرسشي كه فرا روي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . محمدبن يعقوب كليني ، اصول كافي ، ج2 ، ص78 ، دارالتعارف ، بيروت .


97


قرار مي گيرد ، اين است كه آيا غير مسلمان مي تواند در مكان هاي مقدس مسلمانان پاي نهد ؟ مگر نه اين است كه غير مسلمان ناپاك است و زدودن ناپاكي از اين مكان هاي پاك ، لازم ؟ و مگر نه اين است كه اين مكان ها مقدّس اند و حفظ حرمت و قداست آن ها واجب ؟ پرسش آنگاه جدّي تر مي شود كه نگاهي كوتاه به فقه و نظريات فقيهان بيفكنيم .

اگر نگوييم اجماع و اتفاق فقيهان ، دست كم مشهور آنان بر اين باورند كه غير مسلمان حق ورود به مساجد را ندارند . و نيز ديگر مكان هاي مقدس ؛ مانند حرم امامان ( عليهم السلام ) را فقيهي چون صاحب جواهر ، به هنگام بحث از آمدن كافران به مسجدها و محدوده حرم در مكه ، همانند آنها دانسته است . ( 1 ) اين جاست كه بررسي وپژوهش در اين موضوع ، خود را از ضروري ترين و پايه اي ترين بحث هاي جهانگردي مي نماياند .

بايد ديد اين ديدگاهِ به ظاهر محكم ، مبتني بر چيست ؟ دليل اين حرام بودن و ناروايي كدام است ؟ آيا مي توان در دلالت آنها ترديد كرد ؟ آيا اصلاً حرمتي در كار هست ؟ اگر هست مربوط به همه مكانهاي مقدس است يا ويژه برخي از آنها است ؟ اگر دليلي بر حرام بودن وجود نداشت ، بايد ديد منشأ اين فتوا چه بوده ، آيا فايده هايي كه امروز براي جهانگردي شمرده مي شود ، مي تواند در تغيير اين فتوا كارگر باشد ؟

نگارنده بر اين باوراست كه دليل هاي اقامه شده بر حرام بودنِ ورودِ كافران به مكان هاي مقدس ، ناتمام و قابل نقد و بررسي است

نگارنده بر اين باوراست كه دليل هاي اقامه شده بر حرام بودنِ ورودِ كافران به مكان هاي مقدس ، ناتمام و قابل نقد و بررسي است و چنان قوّتي ندارد كه بتوان از آن حرام بودن قطعي ، آن هم نسبت به همه مكان هاي مقدس را به دست آورد .

بنا بر اين ، باب گفت وگو و نقد و بررسي ، همچنان به روي فقه پژوهان باز است .

از آنجاكه سخنان فقيهان بر محور « ورود كافران به مساجد » چرخيده است و ديگر مكان هاي مقدس را اگر متعرض شده اند ، مانند مساجد به حساب آورده و دليل ها را نيز همان دليل ها دانسته اند ، ما

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شيخ محمد حسن نجفي ، جواهرالكلام ، ج21 ، ص289 ، دار احياء التراث العربي ، بيروت .


98


نيز همان روش را دنبال كرده ، مدار بحث را در موضوع « ورود جهانگرد غير مسلمان به مسجدها » قرار مي دهيم و بر اين باوريم كه با روشن شدن حكم مسجدها ، وضع ديگر مكان هاي مقدس نيز مشخّص خواهد شد . به اميد آنكه بتوانيم با اين مايه اندك ، گامي در راه روشنگريِ موضوع برداريم .

ديدگاه فقيهان اهل سنت

آيا كافران ـ مشرك يا غير مشرك ـ مي توانند به مسجدها آمد و شد داشته باشند يا خير ؟ ميان فقهاي مسلمان اختلاف است .

آيا كافران ـ مشرك يا غير مشرك ـ مي توانند به مسجدها آمد و شد داشته باشند يا خير ؟ ميان فقهاي مسلمان اختلاف است .

شيخ طوسي ، به پاره اي از اين ديدگاهها اشاره مي كند :

« لا يجوز للمشركين دخول المسجد الحرام و لا بشيء من المساجد لا بإذن و لا بغير إذن ، و به قال مالك ، و قال الشافعي : لا يجوز لهم أن يدخلوا المسجد الحرام بحال لا بإذن الإمام و لا بغير إذنه و ماعداه من المساجد لا بأس أن يدخلوها بالإذن و قال : ابوحنيفة : يدخل الحرم و المسجد الحرام و كلّ المساجد بإذن » . ( 1 )

« بر مشركان روا نيست به مسجد الحرام و هر مسجد ديگر ، با اجازه و بدون اجازه وارد شوند . مالك هم بر اين نظريه است . شافعي مي گويد : ورود آنان به مسجدالحرام ، به هيچ روي روا نيست ، نه با اجازه و نه بدون اجازه ، ولي به غير مسجد الحرام با اجازه رواست . ابوحنيفه مي گويد : با اجازه ، هم به حرم و مسجد الحرام و هم به ديگر مساجد مي توانند وارد شوند . »

شكي نيست كه مقصود شيخ از واژه

« مشركان » ، تماميِ كافران است ؛ زيرا در بحث « احكام اهل ذمّه » بيان شده است . در مبسوط نيز ، با همين تعبير ، در بحث احكام اهل ذمه ، با شرح بيشتر موضوع را مطرح كرده است . ( 2 )

فخر رازي نيز بر اختلاف نظريه فقيهان اهل سنت ، اشاره دارد :

« المسألة الخامسة : قال الشافعيّ ( رض ) : الكفّار يمنعون من

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شيخ طوسي ، خلاف ، ج1 ، ص518 ، مؤسسه نشر اسلامي وابسته به جامعه مدرسين قم .

2 . شيخ طوسي ، مبسوط ، ج2 ، ص47 ، مرتضويه تهران .


99


المسجدالحرام خاصّة و عند مالك : يمنعون من كلّ المساجد و عند أبي حنيفة لايمنعون من المسجدالحرام و لا من سائر المساجد » . ( 1 )

« پنجمين مسأله اينكه : شافعي مي گويد : كافران تنها از رفتن به مسجدالحرام بازداشته شده اند . مالك مي گويد : از تمامي مسجدها و ابوحنيفه مي گويد : از ورود به هيچ مسجدي باز داشته نشده اند . »

مجموع ديدگاه هاي فقيهان ، بدين قرار است :

1 . هيچ غير مسلماني حق ورود به مسجدها را ندارد .

2 . غير مسلمانان ، تنها از ورود به مسجدالحرام بازداشته شده اند .

3 . هيچ مسجدي ، براي هيچ كافري ، منطقه باز داشته شده و ممنوعه نيست .

شيخ طوسي در تفسير خود ( تبيان ) ، ديدگاه چهارمي نيز نقل مي كند و آن ، جايز بودن ورود كافران ذمّي و بردگان مسلمانان به مسجدالحرام است :

« و اختلفوا في هل يجوز دخولهم المسجد الحرام بعد تلك السنة أم لا ؟ فروي عن جابربن عبدالله و قتادة أنّه

لا يدخله أحد اِلاّ أن يكون عبداً أو أحداً من أهل الذّمّة » . ( 2 )

« در اينكه آيا مشركان مي توانند پس از سال نهم هجرت ، به مسجدالحرام وارد شوند يا نه ؟ اختلاف است . از جابربن عبدالله و قتاده روايت شده كه كسي از كافران حقّ ورود ندارد ، مگر آنكه اهل ذمّه يا برده شخص مسلمان باشد . »

در مجمع البيان نيز ، نظريه پنجمي به چشم مي خورد كه طبق آن ، ممنوع بودن ورود كافران به مسجدها ، يك حكم حكومتي است ، آن هم مربوط است به زمان حج و عمره :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . امام فخر رازي ، تفسير كبير ، ج16 ، ص24 ، داراحياء التراث العربي ، بيروت .

2 . شيخ طوسي ، تبيان ، ج5 ، ص201 ، دفتر تبليغات اسلامي ، قم .


100


« و قيل منعهم من دخول المسجدالحرام علي طريق الولاية للموسم والعمرة » . ( 1 )

« گفته شده كه ممنوع بودن ورود كافران به مسجدالحرام ، حكم حكومتي است ، و اين حكم ويژه روزهاي حج و عمره است . »

ديدگاه فقيهان شيعه

بيشتر فقيهان شيعه ، بر اين باورند كه غير مسلمان به هيچ عنوان نمي تواند داخل مسجد شود . در بحث جهاد ، آنجا كه به احكام اهل ذمّه مي رسند ، اين موضوع را مطرح مي كنند و وارد نشدن به مسجدها را به عنوان « وظيفه اي كه هر كافر ذمّي بايد رعايت كند » ، بر مي شمارند . وقتي كافران ذمّي ، كه در حمايت حكومت اسلامي روزگار مي گذرانند ، نتوانند به مسجد وارد شوند ، تكليف مشركان و ملحدان و كافراني كه در شهرهاي كفر زندگي مي كنند ، روشن است ؛ يعني ممنوع بودن براي آنان شديدتر خواهد بود .

و نيز آنانكه در بحث « احكام مسجدها » به اين موضوع پرداخته اند ، به ممنوع بودن ورود كافران به مسجدها نظريه داده اند . در هر صورت ، لازم است پيش از بررسي دليل هاي صاحبان اين نظريه ، نگاهي به گفتار كساني داشته باشيم كه ورود غير مسلمانان به مسجد را ناروا مي دانند :

* نظام الدين صهرشتي در اصباح الشيعه :

« و لا دخول مشرك فيه ذمّياً كان أو غيره » . ( 2 )

« وارد شدن مشرك به مسجد روا نيست ، ذمّي باشد يا غير ذمّي . »

* قطب راوندي :

« و ظاهر الآية أنّ الكفّار أنجاس لا يمكّنون من دخول مسجد » . ( 3 )

« ظاهر آيه : {  إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ . . . } اين است كه كافران نجس اند و اجازه ورود به هيچ مسجدي را ندارند . »

* علامه حلّي :

« و لا يجوز أن يدخلوا المساجد » . ( 4 )

« روا نيست كافران به مساجد وارد شوند . »

* همو :

« و لا يجوز لهم دخول المساجد و إن أذن لهم » . ( 5 )

« روا نيست براي كافران ورود به مساجد ، هر چند با اجازه باشد . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . طبرسي ، مجمع البيان ، ج3 ، جز دهم 43 ، ص ، دارمكتبة الحياة ، بيروت .

2 . نظام الدين صهرشتي ، اصباح الشيعه ، چاپ شده در ينابيع الفقهيه ، گردآوري علي اصغر مرواريد ، ج4 ، ص638 ، مؤسسه فقه الشيعه ، بيروت .

3 . قطب الدين راوندي ، فقه القرآن ، چاپ شده در ينابيع الفقهيه ، ج4 ، ص526

4 . علامه حلّي ، تبصرة المتعلمين ، چاپ شد ، در ينابيع الفقهيه ، ج31 ، ص186

5 . علامه حلّي ، ارشاد الأذهان ، چاپ شده در ينابيع الفقهيه ، ج30 ، ص198


101


* همو :

« و يحرم عليهم دخول المساجد ولو أذن لهم » . ( 1 )

« حرام است بر كافران ورود به مسجدها ، هر چند با اجازه باشد . »

* محقق حلّي :

« و لا يجوز لأحدهم دخول المسجد الحرام و لا غيره ، و لو أذن له مسلم » . ( 2 )

« روا نيست بر كافري ورود به مسجدالحرام و نه ديگر مسجدها ، هر چند مسلماني اجازه دهد . »

شيخ طوسي در خلاف و مبسوط ، محقق در شرائع ، علاّمه در تذكره و صاحب جواهر و بزرگاني ديگر از فقها ، بر همين نظريه اند كه ضمن بررسي دليل ها ، به گفتار آنان نيز خواهيم پرداخت .

دليل ها

از ميان پيشينيان ، مي توان گفت : شيخ طوسي تنها كسي است كه به دليل هاي ديدگاه خود ، اشارتي دارد . وي در كتاب خلاف ، پس از نقل آراي گوناگون ، مي نويسد :

« دليلنا قوله تعالي : {  يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا . . . } فحكم عليهم بالنجاسة . و إذا ثبت نجاستهم فلا يجوز ان يدخلوا شيئاً من المساجد لأنّه لا خلاف في أنّ المساجد يجب أن تجنّب النجاسات » . ( 3 )

« دليل ما ( بر ممنوع بودن كافران از ورود به مسجدها ) اين سخن خداوند است : اي مؤمنان ، مشركان نجس اند . از اين سال به بعد ، نزديك مسجدالحرام نشوند . خداوند آنان را محكوم به نجاست كرده است . وقتي ثابت شد نجس هستند ، روا نيست وارد هيچ مسجدي شوند ؛ زيرا خلافي نيست كه مسجدها بايد از ناپاكي ها به دور باشند . »

استدلال شيخ در مسأله بر دو پايه استوار است :

1 . كافران به حكم آيه شريفه ناپاك اند .

2 . مساجد بايد از ناپاكي ها به دور باشند .

در مبسوط نيز ، با شرح بيشتري به موضوع پرداخته است ؛ ابتدا مسجدها را به سه دسته تقسيم مي كند : مسجدالحرام ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . علاّمه حلّي ، تلخيص المرام ، چاپ شده در ينابيع الفقهيه ، ج31 ، ص207

2 . محقق حلي ، مختصر النافع ، چاپ شده در ينابيع الفقهيه ، ج9 ، ص226

3 . شيخ طوسي ، خلاف ، ج1 ، ص518


102


مسجدهاي حجاز و ديگر مسجدها . براي ممنوع بودن در آمدن به مسجدالحرام به آيه شريفه : {  إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ . . . } استدلال مي كند و براي ممنوع بودنِ درآمدن به ديگر مسجدها مي نويسد :

« لأنّهم أنجاس و النجاسة تمنع المساجد » .

آنگاه مي نويسد :

« فرقي نيست ميان آنكه هدف از ورود به مسجد ، انجام كار روايي مانند خوردن و خوابيدن باشد ، يا كار شايسته اي مانند شنيدن قرآن ، فراگيري دانش و حديث . »

سپس مي افزايد :

« اگر گروهي از كافران و مشركان بر امام مسلمانان وارد شدند ، بايد آنان را در منزل هاي مسلمانان يا ميهمان خانه ها جاي دهد و اگر ناگزير شد ، مي تواند در مسجد جاي دهد ؛ چرا كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) اسراي يهود بني قريظه و بني نضير را در مسجد النبي جاي داد ، هرچند احتياط آن است كه اين كار را نكند ؛ زيرا اين عمل پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) پيش از نزول آيه شريفه : {  إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ . . . } بوده است . ( 1 )

بنا بر اين ، اصل استدلال در مبسوط ، همان استدلال در كتاب خلاف است . افزون برآن ، در اينجا سيره پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را بر جاي دادن كافران در مسجد ، پذيرفته ، ولي از استناد به آن ، سر باز زده است ، به اين دليل كه اين سيره تا پيش از نازل شدن آيه شريفه بوده است .

علاّمه در تذكره ، بيشترين استدلال را دارد و پس از جدا كردن مسجدالحرام از ديگر مسجدها ، در باره ناروايي ورود كافران به مسجدالحرام اينگونه مي نويسد :

« لا يجوز لمشرك ذمّي أو حربيّ دخوله اجماعاً لقوله تعالي : {  فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا } » .

« به اجماع علما ، روا نيست مشرك ، ذمّي يا حربي ، وارد مسجد الحرام شود ، به دليل فرموده خداوند كه : مشركان ، از اين سال به بعد ، نزديك مسجدالحرام نشوند . »

وي درباره ناروايي ورود به ديگر مساجد ، چنين استدلال مي كند :

1 . احترام به مسجد ؛ « لأنّه مسجد فلا يجوز لهم الدخول كالحرم » .

2 . بايستگي دور نگه داشتن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . شيخ طوسي ، مبسوط ، ج2 ، ص47


103


مسجدها از ناپاكي ها ؛ لقوله ( صلّي الله عليه وآله ) « جَنِّبُوا مَسَاجِدَكُمُ النَّجَاسَةَ » . ( 1 )

چنانكه پس از اين ، شرح خواهيم داد ، اين دو دليل ، از شاخه هاي استدلال به همان آيه شريفه است .

3 . مشهور بودن ناروايي ورود كافران به مسجدها ، در صدر اسلام ؛ « وَلأنّ منعهم كان مشهوراً » .

4 . همراه بودن كافران با آلودگي هايي چون جنابت كه آنان را از ماندن در مساجد باز مي دارد ؛ « و لعدم انفكاكهم من حدث الجنابة و . . . » .

5 . بستگي نداشتن آنان با مسجدها ؛ « و لأنّهم ليسوا من أهل المساجد » .

6 . جلوگيري از ورود آنان به مسجدها ، به گونه اي كوچك شمردن آنان است كه ما وظيفه داريم آن را انجام دهيم ؛ « و لأنّ منعهم من الدخول فيه إذلال و قد أمرنا به » .

و همو مي نويسد :

« اگر سيره اي از پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) بر جاي دادن كافران در مسجد ثابت شود ، مربوط به صدر اسلام است . » ( 2 )

صاحب جواهر نيز ، مانند همين دليل ها را مي آورد ، با اين تفاوت كه بر ناروايي ورود كافران به ديگر مسجدها ، اجماع فقيهان شيعه را نقل مي كند :

« كما صرّح بإجماعهم عليه في المسالك ، بل في المنتهي نسبته إلي مذهب أهل البيت ( عليهم السلام ) » ( 3 )

« چنانكه در مسالك به اجماع تصريح شده ، بلكه در منتهي آن را به مذهب اهل بيت ( عليهم السلام ) نسبت داده است . »

شيخ يوسف بحراني در حدائق ، در بحث « احكام مسجدها » ، بر حرام بودن ورود يهود و نصارا به مسجدها ، تنها به دو روايت استدلال مي كند كه مضمون هر دو روايت ، يكي است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . وسائل الشيعه ، ج5 ، ص229

2 . علامه ، تذكرة الفقهاء ، ج1 ، ص445 ، چاپ سنگي .

3 . محمد حسن نجفي ، جواهر الكلام ، ج21 ، ص278 ، داراحياء التراث العربي ، بيروت .


104


بنابراين ، مجموع دليل هايي را كه فقيهان بر ناروايي ورود كافران به مسجد اقامه كرده اند ، مي توان اين چنين دسته بندي كرد :

1 . كتاب 2 . حديث 3 . اجماع 4 . سيره يا شهرت عملي 5 . ديگر تأييد كننده ها .

بررسي دليل ها

فقيهان ، به هنگام بحث و بررسي ، ميان مسجدالحرام و ديگر مسجدها جدا كرده اند . هر چند در نتيجه ، كه همان ناروايي ورود به مسجدها باشد ، نظريه يكسان داده اند ، ولي در دليل هايي كه اقامه كرده اند و چگونگي استدلال ، فرق گذاشته اند . ما نيز به پيروي از آن بزرگان ، بحث و بررسي دليل ها را در دو مورد دنبال مي كنيم :

1 . ناروايي ورود كافران به مسجدالحرام .

2 . ناروايي ورود كافران به ديگر مسجدها .

* ناروايي ورود كافران به مسجدالحرام

مهم ترين دليلي كه هم فقهاي شيعه و هم سني بر ناروايي ورود كافران به مسجدالحرام اقامه كرده اند ، اين آيه شريفه است :

{  يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا . . . } ( 1 )

بي گمان آيه شريفه ، در مورد مشركاني نازل شده است كه در هنگام حج ، براي انجام مراسم خود به مسجدالحرام مي آمدند و در كنار آن ، به كار تجارت و بازرگاني نيز مي پرداختند ، تا اينكه در ذي حجه سال نهم هجرت ، علي ( عليه السلام ) از سوي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مأموريت مي يابد با ابلاغ اين دستورِ خداوند ، آنان را از آمدن به مسجدالحرام و مكه باز دارد .

بنا بر اين ، مخاطبان اصليِ آيه شريفه ، مشركان و بت پرستاني هستند كه براي انجام مراسم حج ، همه ساله به مكه مي آمدند . گستردن حكم ناروايي ورود به مسجدالحرام ، به ديگر كافران ؛ چه از دين برگشتگان و بي دينان و چه اهل كتاب ، نياز به دليل دارد ، هر چند مورد ، مخصّص نيست ، ولي اين بدان معني نيست كه گستردن و الغاي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . توبه : 28


105


خصوصيت نياز به دليل ندارد ؛ بهويژه اينجا كه در خود آيه شواهدي بر ويژه بودن حكم نيز وجود دارد .

راه هاي گسترش حكم

براي گسترش حكم از مشركان به ديگر كافران ، دو راه را مي توان از سخنان فقها استفاده كرد :

1 . از راه گسترش در معناي شرك .

2 . گسترش در علت .

به بيان ديگر ، با گسترش در موضوع حكم و يا در علّت حكم .

مهم ترين دليلي كه هم فقهاي شيعه و هم سني بر ناروايي ورود كافران به مسجدالحرام اقامه كرده اند ، اين آيه شريفه است : {  يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا . . . }

الف . گسترش در معناي شرك :

به اين معني كه مشرك اختصاص به بت پرستان و آنانكه براي خداوند در الوهيت شريك مي پندارند ، ندارد ، بلكه اهل كتاب را نيز در بر مي گيرد . بسياري از فقيهان ما بر اين نظريه اند ؛ چه آنانكه در بحث نجس بودن اهل كتاب به اين آيه تمسك مي جويند و چه آنانكه در بحث احكام اهل ذمه ، براي ناروايي ورود اهل كتاب به مسجدالحرام به اين آيه استدلال مي جويند ، همه پذيرفته اند كه اهل كتاب مشرك هستند و حتي شماري به روشني گفته اند :

« و لا دخول مشرك فيه ذمّياً كان أو غيره » .

« لا يجوز لمشرك ذمّي أو حربيّ دخوله اجماعاً » .

در اين دو عبارت ، اهل كتاب ، به طور مسلّم و يقين مشرك به شمار آمده است . شماري از فقها ، نيز در مقام استدلال برآمده اند كه چرا اهل كتاب جزو مشركان هستند .

صاحب جواهر براي اثبات مشرك بودن اهل كتاب ، آياتي را از قرآن كريم شاهد مي آورد :

« أو لما يشمل ( المشرك ) اليهود و النصاري ، لقوله تعالي : { وَقالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ . . . } الي قوله تعالي : { . . . عَمّا يُشْرِكُونَ } و لما يشعر به قوله تعالي لعيسي ( عليه السلام ) : {  أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّي إِلهَيْنِ . . . } ، من شركهم أيضاً و لقولهم أيضاً : {  إِنَّ اللهَ


106


ثالِثُ ثَلاثَة . . . } » . ( 1 )

« شرك ، يهودي و مسيحي را در بر مي گيرد ، به دليل اين سخن خداوند : « يهود مي گويد : عزير پسر خداست و مسيحي مي گويد : مسيح فرزند خداست » تا آنجا كه مي فرمايد : « خداوند از آنچه به او شرك ميورزند مبرّا است » و نيز خطاب خداوند به عيسي : « آيا تو گفته اي من و مادرم را دو معبود بگيريد » و اين سخن مسيحيان كه مي گويند : او سوّمينِ سه تا است . »

بنابر اين تفسير از شرك ، آيه شريفه مشركان را از ورود به مسجدالحرام مانع شده است و مشرك ، هم بت پرست را در بر مي گيرد و هم اهل كتاب را .

پاسخ :

نخست آنكه آيا اهل كتاب مشرك اند يا نه ؟ سخني است كه همواره ميان علماي اسلام در كلام ، تفسير و فقه مطرح و مورد اختلاف نظريه بوده است . شماري از فقيهان در اينكه آنان مشرك باشند ، ترديد كرده اند . محقّق اردبيلي در بحث دلالت آيه شريفه بر نجس بودن اهل كتاب مي نويسد :

« فدلالته علي الكلّ موقوف علي اثبات كونهم جميعاً مشركين و هو لايخلو عن اشكال » . ( 2 )

« دلالت اين دليل بر اينكه تمامي كافران نجس اند ، بستگي دارد بر ثابت كردن اينكه همه آنان مشركند و چنين سخني بي اشكال نيست . »

سيد احمد خوانساري در جامع المدارك مي نويسد :

« و نوقش بعدم صدق المشرك علي جميع أصناف الكافر علي نحو الحقيقة » . ( 3 )

« [ در استدلال به اين آيه ] مناقشه شده است به اينكه مشرك حقيقي بر همه كافران صادق نيست . »

امام خميني ( رحمه الله ) به گونه روشن تر مي نويسد :

« و كيف كان لا يمكن لنا إثبات الشرك لجميع طوائفهم و مجرّد القول بأنّ عزير ابن الله لا يوجب الشرك » . ( 4 )

« در هر صورت ، ثابت كردن اينكه همه گروههاي كافران ، مشرك هستند ، ممكن نيست و تنها گفتن اينكه عزير فرزند خداست ، سبب شرك نمي شود . »

دو ديگر ، ما بر آن نيستيم كه ببينيم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . جواهر الكلام ، ج6 ، صص42 ـ 43

2 . مقدس اردبيلي ، مجمع الفائده والبرهان ، ج1 ، ص319 ، مؤسسه نشر اسلامي وابسته به جامعه مدرسين قم .

3 . سيد احمد خوانساري ، جامع المدارك ، ج1 ، ص201 ، اسماعيليان ، قم .

4 . امام خميني ، كتاب الطهاره ، ج3 ، ص298


107


« حقيقت شرك چيست » و « مشرك كيست » ؟ اين بحثي است كلامي و در جاي خود ثابت شده است كه شرك مراتبي دارد ، بدترين آن شرك در الوهيت است ، تا مي رسد به شرك در پيروي و بندگي ، كه به تعبير روايات ، جز معصومان و بندگان خالص خداوند ، ديگر مؤمنان گرفتار آنند .

آنچه هم اكنون براي ما فهم آن مهم است ، اينكه بدانيم آيا « مشركين » كه در قرآن كريم در موارد بسياري ؛ از جمله در آيه مورد بحث به كار رفته است ، نظر به فرقه و گروه خاصي دارد يا هر كسي را كه به گونه اي بتوان مشرك گفت ، در بر مي گيرد ؟

بسياري بر اين باورند كه « مشركان » در اصطلاح قرآن كريم ، گروه بت پرستان هستند كه براي خداوند در الوهيت شريك مي پنداشته اند . شاهد آن ، موارد بسياري است كه خداوند « مشركين » را در رديف ديگر كافران بيان كرده و آنان را از ديگران جدا ساخته است ؛ از جمله :

{  لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَالْمُشْرِكِينَ . . . } . ( 1 )

در آيه ديگر با صراحت بيشتر مي فرمايد :

{  إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هادُوا وَالصّابِئِينَ وَالنَّصاري وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ . . . } . ( 2 )

سيد محمد موسوي عاملي در مدارك ، بر همين نكته تأكيد دارد :

« اذ المتبادر من معني الشرك من اعتقد إلهاً مع الله ، و قد ورد في أخبارنا انّ معني اتخاذهم الأحبار و الرهبان أرباباً من دون الله امتثالهم أوامرهم و نواهيهم لا اعتقادهم أنّهم آلهة ، و ربما كان في الآيات المتضمّنة لعطف المشركين علي أهل الكتاب و بالعكس بالواو ، اشعار بالمغايرة » . ( 3 )

« از معناي شرك ، ابتدا كسي به ذهن مي آيد كه خدايي را با خداوند متعال باور دارد . در اخبار آمده است : معناي اينكه مسيحيان احبار و رهبان را به جاي خداوند ارباب خويش برگزيده بودند ، اين است كه : دستورهاي آنان را پيروي مي كردند ، نه اينكه باور داشته باشند آنان خدايانند و اينكه در آيات قرآن مشركان و اهل كتاب بر يكديگر عطف گرفته مي شود ، نشانه دوگانگي معناست . »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بيّنه : 1

2 . حج : 17

3 . سيد محمد موسوي عاملي ، مدارك الأحكام ، ج2 ، ص266 ، مؤسسه آل البيت .


108


حتي صاحب جواهر نيز در بحث ازدواج با زنان اهل كتاب ، آنجا كه براي نادرست بودن اين ازدواج به آيه شريفه : { وَلا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ . . . } استدلال مي شود ، پاسخ مي دهد كه اين آيه مربوط به زنان مشرك است و شرك در اصطلاح شريعت ، غير از اهل كتاب است :

« لأنّ المتبادر من الشرك في اطلاق الشرع غير أهل الكتاب ، كما يؤيّده عطف المشركين علي أهل الكتاب و بالعكس في كثير من الآيات ، و هذا لا ينافي اعتقادهم ما يوجب الشرك ، إذ ليس الغرض نفي الشرك عنهم ، بل عدم تبادره من اطلاق لفظ المشرك » . ( 1 )

آنچه نخست از واژه « شرك » در كاربردهاي شريعت به ذهن مي آيد ، غير از اهل كتاب است ، گواه بر اين ، عطف مشركان و اهل كتاب است بر يكديگر ، در بسياري از آيات قرآن . البته اين ناسازگاري ندارد با اينكه آنان چيزي را باورداشته باشند كه سبب شرك باشد ؛ زيرا مقصود نفي شرك از آنان نيست ، بلكه مدّعي نفي تبادر ذهني است در اطلاق لفظ مشرك .

بنابراين ، نمي توان با گسترش در معناي شرك ، ديگر كافران را مصداق آيه شريفه دانست و مقصود از مشركان در {  إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ . . . } گروه بت پرستاني هستند كه هماره در قرآن كريم ، در كنار اهل كتاب از آنان نام برده مي شود .

آيت الله خويي مي نويسد :

« إنّ الشرك له مراتب متعدّده ، لايخلو منها غيرالمعصومين و قليل من المؤمنين ، فلا مناص من أن يراد بالمشرك مرتبة خاصة و هي ما يقابل أهل الكتاب » . ( 2 )

« شرك ، مراتبي دارد كه غير از معصومان ( عليهم السلام ) و اندكي از مؤمنان ، ديگران از پاره اي مراتب آن رهايي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . جواهر الكلام ، ج30 ، ص35

2 . التنقيح ، تقريرات درس آيت الله خويي ، ج2 ، ص44 ، علميه .


109


ندارند . پس چاره اي نيست جز آنكه از شرك در اين آيه ، آن مرتبه خاصي مقصود باشد كه نقطه مقابل اهل كتاب است . »

افزون بر اين ، به فرض آنكه كسي گسترش در معناي شرك را بپذيرد ، باز آيه همه كافران را در برنخواهد گرفت ؛ زيرا از خدا برگشتگان و مادي گرايان و زنادقه ، بي گمان از مشركان نيستند ، مگر از راه اولويت ، حكم را بگسترانيم . به اين معني : وقتي آنان كه به خدايي اعتقاد دارند ، هر چند با شريك ، نتوانند وارد مسجدالحرام شوند ، آناني كه به هيچ خدايي اعتقاد ندارند ، به طريق اولي .

البته اين اولويت نيز جاي ترديد دارد ؛ زيرا قرآن مي فرمايد : { . . . إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ } چيزي در زشتي به پايه شرك نمي رسد .

ب . گسترش در علت :

دومين راهي كه براي گسترشِ حكمِ « نارواييِ ورود به مسجدالحرام » از مشركان به ديگر كافران وجود دارد ، توجه به علّتي است كه در آيه شريفه براي حكم بيان شده است . علّت اينكه مشرك نمي تواند به مسجدالحرام وارد شود ، نجس بودن اوست :

{  يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ . . . } .

بنابراين ، هر انساني كه مانند مشرك نجس و ناپاك باشد ، نبايد وارد مسجدالحرام شود ؛ مشرك باشد يا غير مشرك و چون ديگر كافران نيز ، مانند مشركان ناپاكند ، در نتيجه نمي توانند به مسجدالحرام وارد شوند .

آقا ضياء در شرح تبصره ، بر نارواييِ ورود همه كافران به مسجدالحرام و ديگر مسجدها ، چنين استدلال مي كند :

« و لا يجوز أيضاً أن يدخل الذمّي فضلاً عن غيره من سائر الفرق الكفار المساجد ، لظهور تفريع عدم دخول المسجد الحرام في الآية علي نجاسة المشرك الجاري في غيرهم من أهل الذمّه ، فضلاً عن شموله لهم لقولهم بأنّ عزير أو المسيح ابن الله » . ( 1 )

« روا نيست كافر ذمّي داخل مسجدها شود ، چه رسد به ديگر فرقه هاي كافر ؛ زيرا ناروايي وارد شدن مشركان به مسجدالحرام به خاطر ناپاكي آنان است و برآمده از آن ، كه اين در ذمّيان نيز وجود دارد . افزون بر آن ، واژه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آقا ضياء ، شرح تبصره ، ج4 ، ص375 ، مؤسسه نشر اسلامي وابسته ، جامعه مدرسين قم .


110


شرك نيز ، آنان را دربر مي گيرد . به خاطر اين سخن آنان : عزير يا مسيح فرزند خدايند . »

روا نيست كافر ذمّي داخل مسجدها شود ، چه رسد به ديگر فرقه هاي كافر ؛ زيرا ناروايي وارد شدن مشركان به مسجدالحرام به خاطر ناپاكي آنان است

اين استدلال بر پذيرش دونكته استوار است :

1 . واژه « نجس » در آيه كريمه ، به معناي ناپاكي اصطلاحي باشد .

2 . همه كافران از نظر شرع ناپاك باشند .

نكته نخست :

« نجس » در لغت به معناي پليدي است و در شرع ، به معناي چيزي است كه بايد از آن دوري گزيد . در اينكه كلمه « نجس » در آيه شريفه ، به كدام يك از دو معني آمده است ، ميان فقها و نيز مفسّران اختلاف نظريه وجود دارد . بسياري بر اين باورند كه « نجس » در آيه شريفه ، به همان معناي لغوي به كار رفته است .

حاج آقا رضا همداني مي نويسد :

« فلا مانع من أن يكون المراد بالنجس في الآية ، الخباثة الباطنيّة و القذارة المعنويّة الحاصلة بالشرك » . ( 1 )

« بازدارنده اي نيست از اينكه مقصود از نجس در آيه پليدي دروني و پليدي معنوي باشد كه نتيجه شرك است . »

و اگر نگوييم واژه « نجس » در آيه ، تنها در همان معناي لغوي به كار رفته است ، دست كم دو احتمال وجود دارد : معناي اصطلاحي و معناي لغوي و اراده هر يك از دو معني ، نياز به نشانه دارد . همين مشترك بودن در دو معني و نبود نشانه بر تعيين يكي ، بسياري از فقيهان را بر آن داشته تا از استدلال به اين آيه براي نجس بودن كافران در بحث نجاست كفار صرف نظر كنند . بلكه بالاتر ، شماري مدعي آن شده اند كه در خود آيه ، نشانه اي بر تعيين معناي لغوي وجود دارد .

آيت الله خويي مي نويسد :

« بل الظاهر أنّه في الآية المباركة بالمعني اللغوي و هو القذارة و هذا المعني هو المناسب للمنع عن قربهم من المسجد الحرام ، حيث أنّ النجس بالمعني المصطلح عليه لا مانع من

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . امام خميني ( قدس سره ) كتاب الطهاره ، 557


111


دخوله المسجدالحرام فيما إذا لم يستلزم هتكه » . ( 1 )

« گويا « نجس » ، در آيه مباركه ، به معناي لغوي است كه همان پليدي باشد . و همين معني ، مناسب با حكم ناروايي نزديك شدن به مسجد الحرام است ؛ چرا كه نجس ، به معناي اصطلاحي ، بازدارنده از ورود به مسجدالحرام نيست ، اگر هتك آن نباشد . »

ايشان همچنين در بيان ديگري مي گويد : از اين آيه شريفه ، نمي توان نجس بودن اصطلاحي مشركان را استفاده كرد ، تا چه رسد به ديگر كافران :

« فالإنصاف أنّ الآية لا دلالة لها علي نجاسة المشركون ، فضلاً عن دلالتها علي نجاسة أهل الكتاب » . ( 2 )

« انصاف آن است كه آيه بر نجس بودن مشركان دلالت ندارد ، تا چه رسد به نجس بودن اهل كتاب . »

نكته دوّم :

به فرض آنكه بپذيريم واژه « نجس » در آيه شريفه ، همان معناي شرعي اصطلاحي است ، ولي مگر همه كافران نجس اند ؟ دست كم نسبت به نجاست اهل كتاب ، هماره ميان فقيهان گفت وگو بوده است . هر چند مشهور از فقهاي شيعه بر آنند كه اهل كتاب نجس مي باشند ولي فقيهان بسياري نيز عقيده به پاكي آنان دارند .

در هر صورت ، بنابر ديدگاه كساني كه اهل كتاب را پاك مي دانند ، اين آيه دليل نارواييِ ورود آنان به مسجد الحرام نخواهد بود .

شيخ محمد جواد مغنيه كه از معتقدان به پاكي اهل كتاب است ، در ذيل آيه شريفه مي نويسد :

« اطلاق آيه شريفه كه مي گويد : نجس نبايد وارد مسجدالحرام شود ، هر نجسي را در بر مي گيرد ، انسان باشد يا حيوان و يا غير اينها . »

آن گاه مي نويسد :

« و نريد بالإنسان النجس ، الجاحد و عابد الأوثان ، أمّا أهل الكتاب فقد أثبتنا طهارتهم » .

« مقصود ما ( 3 ) از انسانِ نجس ، منكر خداوند و بت پرست است ، ولي اهل كتاب ؟ پاكي آنان را پيش از اين ثابت كرديم . »

از ظاهر اين سخن بر مي آيد كه اهل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . التنقيح ، ج2 ، ص44

2 . همان مدرك ، ج2 ، ص46

3 . محمد جواد مغنيه ، تفسير كاشف ج4 ، ص28 ، دارالعلم للملايين ، بيروت .


112


كتاب مي توانند وارد مسجدالحرام و هر مسجدي شوند .

بنابراين ، استدلال به اين آيه ، براي گستردن حكم نارواييِ ورود به مسجدالحرام ، از مشركان به ديگر كافران ، ناتمام است و نياز به دقت و درنگ بيشتري دارد .

اجماع

دليل ديگري كه برگسترش حكم آورده شده ، « اجماع » است كه صاحب جواهر از آن ، به عنوان نخستين دليل ياد كرده بود :

« فلا يجوز أن يدخلوا المسجد الحرام اجماعاً من المسلمين محصّلاً و محكيّاً مستفيضاً ، مضافاً الي قوله تعالي : {  إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ . . . } . ( 1 )

« روا نيست كافران وارد مسجدالحرام شوند ، به اجماع به دست آمده و فراوان حكايت شده از مسلمانان . افزون بر آن سخن خداوند : ( مشركان نجس اند ) . »

با توجه به سخن صاحب جواهر ، شايد بتوان گفت : اجماع مهم ترين دليل ، بلكه تنها دليل بر گستردن نارواييِ ورود به مسجدالحرام از مشركان به ديگر كافران است ، هر چند اين دليل نيز خالي از چند شبهه نيست .

زيرا :

1 . با وجود مخالفي همچون ابوحنيفه و پيروان وي ، نمي توان گفت اجماع مسلمانان .

2 . بر مبناي كساني كه اهل كتاب را پاك مي دانند ، ورود آنان به مسجدالحرام بي اشكال خواهد بود ، ولي مي توان گفت ، چون در مقام فتوا ، نظريه روشني بر جايز بودن ورود اهل كتاب نيست ، تنها وجود مبني ، به اجماع ضرري نخواهد زد .

3 . احتمال اينكه مدرك اين اجماع ، همين آيه شريفه باشد ، هست . بنابراين ، اجماع مدركي است و چنين اجماعي كاشف از ديدگاه معصوم ( عليه السلام ) نيست و اعتباري ندارد .

ولي با اين حال ، با توجه به موقعيت ويژه مسجدالحرام در ميان ديگر مكان ها ، به خاطر داشتن احكام فراوانِ مخصوص به خود ، نمي توان به سادگي از كنار اتفاق نظريه ها گذشت . بنابراين ، براي ناروايي كافران از ورود به مسجدالحرام ، مي توان اجماع مسلمانان و دست كم شيعيان را دليل دانست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . جواهر الكلام ، ج21 ، ص278


113


* پي نوشت ها :



| شناسه مطلب: 83348