جمرات در گذشته و حال
49 میقات حج - سال دوازدهم - شماره چهل و ششم - زمستان 1382 فقه حج 50 جمرات در گذشته و حال ( 2 ) آیت الله مکارم شیرازی جمرات در گذشته و حال ، عنوان نوشتار و پژوهشی است که توسط حضرت آیت الله العظمی آقای ناصر مکارم شیرازی ـ دام ظل
49 |
ميقات حج - سال دوازدهم - شماره چهل و ششم - زمستان 1382
فقه حج
50 |
جمرات در گذشته و حال ( 2 )
آيت الله مكارم شيرازي
جمرات در گذشته و حال ، عنوان نوشتار و پژوهشي است كه توسط حضرت آيت الله العظمي آقاي ناصر مكارم شيرازي ـ دام ظلّه العالي ـ به رشته تحرير در آمده و معظم له در اين نوشته ، بحث خود را در چهار محور زير :
* كلمات ارباب لغت در تفسير و توضيح جمره
* نقل كلمات فقهاي بزرگ شيعه و اهل سنّت
* آنچه از روايات اسلامي استفاده مي شود
* پاسخ به پرسش هاي مختلف و بررسي نقدها
دنبال كرده و در آن ، به بررسي مشكل رمي و نيز بيان نظريه فقهيِ خود پرداخته اند .
محور اول و دومِ اين بحث را در شماره پيشين ( 45 ) آورديم و اكنون محور سوم و چهارم آن ، كه بخش پاياني است ، را ملاحظه خواهيد فرمود :
51 |
جمرات در روايات اسلامي
گرچه در روايات اسلامي ، در مورد جمره ، سخن صريح به ميان نيامده ، ليكن اشاره هايي وجود دارد كه نشان مي دهد « جمرات » همان محلّ اجتماع سنگريزه هاست .
توضيح اينكه : رواياتِ رمي جمرات در كتاب « وسائل الشيعه » ، در دو بخش نقل شده است :
الف : در ابواب « رمي جمره عقبه »
روايات اين بخش ، در ضمن هفده باب آمده كه روايات فراواني است در باره احكام جمرات ؛ ليكن در هيچ يك از آنها ، تفسير و توضيحي درباره جمره و اينكه جمره « ستون » است يا « محلّ اجتماع سنگريزه ها » ؟ ديده نمي شود .
ب : « ابواب العود الي مني و رمي الجمار . . . »
پس از ابواب ذبح و تقصير ، احاديث فراوان ديگري با عنوان بالا ، طي هفت باب ، درباره رمي هر سه جمره بيان فرموده ، كه در هيچ يك از اين روايات نيز سخني از تفسير جمرات به چشم نمي خورد .
گرچه در روايات اسلامي ، در مورد جمره ، سخن صريح به ميان نيامده ، ليكن اشاره هايي وجود دارد كه نشان مي دهد « جمرات » همان محلّ اجتماع سنگريزه هاست .
ولي با بررسي دقيقي كه در مجموع اين ابواب بيست و چهارگانه به عمل آمد ، در روايات متعدّدي ، اشاره هاي پرمعنايي ديده مي شود كه نظريه ما را تأييد مي كند و نشان مي دهد كه جمره همان « محلّ اجتماع سنگريزه ها » است .
به روايات زير توجّه كنيد :
1 ـ در حديث معتبري از معاوية بن عمّار از امام صادق ( عليه السلام ) مي خوانيم :
« فَإِنْ رَمَيْتَ بِحَصَاة فَوَقَعَتْ فِي مَحْمِل فَأَعِدْ مَكَانَهَا وَإِنْ أَصَابَتْ إِنْسَاناً أَوْ
52 |
جَمَلاً ثُمَّ وَقَعَتْ عَلَي الْجِمَارِ أَجْزَأَكَ » . ( 1 )
« اگر سنگريزه اي پرتاب كردي و در محملي افتاد ، يكي ديگر به جاي آن رمي كن ، و اگر به بدن انسان و يا شتري خورد ، سپس روي جمرات افتاد ، كفايت مي كند » .
تعبير به « وقعت علي الجمار » ( روي سنگريزه ها افتاد ) ، نشان مي دهد كه جمره همان قطعه زميني است كه سنگها روي آن مي افتد .
توجّه داشته باشيد كه بسياري از ارباب لغت « جمار » را به معناي سنگهاي ريز تفسير كرده اند ؛ از جمله :
ابن اثير در « نهايه » مي نويسد : « الجمار هي الأحجار الصغار » .
و فيّومي در « مصباح المنير » آورده است : « و الجمار هي الحجارة » .
همچنين ابن منظور در « لسان العرب » مي گويد : « الجمرات و الجمار ، الحصيات الّتي ترمي بها في مكّة » .
بنابراين ، افتادن سنگ بر جمار ؛ يعني افتادن روي سنگريزه ها ، و همين امر ، طبق روايت بالا ، براي وظيفه رمي جمرات كفايت مي كند .
بنابراين ، تعبير مذكور ، دليل خوبي است بر مقصود .
افزون براين ، سنگي كه به بدن انساني يا شتري بخورد ، در برگشت ، چنان قوّتي ندارد كه به ستونها اصابت كند ( اگر آنجا ستوني باشد ) ، حدّ اكثر آن است كه روي سنگريزه ها مي افتد .
2 ـ حديث بزنطي ( احمدبن محمّدبن ابي نصر ) از ابوالحسن ( علي بن موسي الرضا ( عليهما السلام ) :
« وَاجْعَلْهُنَّ عَلَي يَمِينِكَ كُلَّهُنَّ وَلا تَرْمِ عَلَي الْجَمْرَةِ . . . » . ( 2 )
« تمام جمرات را ، هنگامِ رمي ، در طرف راستِ خود قرار ده و به هنگام رمي ، روي جمره نايست . »
اين حديث نيز نشان مي دهد كه جمره همان سنگريزه هاست ؛ زيرا بعضي روي يك طرف آن مي ايستادند و طرف ديگر را رمي مي كردند و جمعي از علماي عامّه ، آن را كافي دانسته اند و ما حرام يا مكروه مي دانيم . امام ( عليه السلام ) از اين كار نهي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وسائل الشّيعه ، ج10 ، ابواب رمي جمرة العقبه ، باب6 ، حديث1
2 . وسائل الشيعه ، ج10 ، ابواب رمي جمرة العقبه ، باب10 ، حديث 3
53 |
مي كند و بديهي است كه هيچ عاقلي به هنگام رمي جمره روي ستون نمي ايستد .
در كلمات فقهاي عامّه ، در بحث گذشته نيز به اين معني برخورد كرديم كه بعضي از آنها مي گويند : ايستادن روي جمره جايز نيست . ( دقّت كنيد ) .
3 ـ در كتاب « فقه الرضا » آمده است :
« إِنْ رَمَيْتَ وَدَفَعْتَ فِي مَحْمِل وَانْحَدَرَتْ مِنْهُ إِلَي الاَْرْضِ أَجْزَأَتْ عَنْكَ » ( 1 )
« هرگاه رمي كردي و در محمل افتاد و از آنجا به روي زمين غلتيد ، كافي است . »
4 ـ در نسخه ديگري در همان كتاب آمده است :
« إنْ أصَابَ إنْسَاناً ثَمَّ أوْ جَمَلاً ثُمَّ وَقَعَتْ عَلَي الأرْضِ أجْزَأهُ » . ( 2 )
« هرگاه به انسان يا شتري كه در آنجاست اصابت كند ، سپس بر زمين افتد ( و در مرمي قرار گيرد ) كفايت مي كند . »
پر واضح است كه مراد از اين عبارت ، غلتيدن و افتادن در زمين محلّ رمي است . بنابراين ، ايراد مرحوم صاحب جواهر كه مي گويد : « اين حديث مبهم است ؛ زيرا كلمه « ارض » مطلق است » ، موجّه به نظر نمي رسد و حديث ابهامي ندارد . منظور از افتادن سنگريزه بر زمين ، افتادن آن بر جمره ( مجتمع الحصي ) است .
5 ـ بيهقي محدّث معروف اهل سنّت در حديث مفصّلي نقل مي كند :
« جبرئيل مناسك حج را به ابراهيم ( عليه السلام ) عرضه داشت ؛ از جمله « ثمّ انتهي إلي جمرة العقبة فعرض له ؛ يعني الشيطان ، فرماه بسبع حصيات حتّي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . المستدرك ، ج10 ، ابواب رمي جمرة العقبه ، باب6 ، حديث1 ، در مصدر آمده : و إن رميت و دفعت .
2 . همان .
54 |
ذهب » ( 1 ) سپس ابراهيم ( به اتفاق جبرئيل ) به جمره عقبه رسيد ، شيطان در آنجا بر او ظاهر گشت ، ابراهيم هفت سنگريزه به او انداخت و او رفت » .
روشن است منظور از « جمره » در اينجا ، همان توده سنگريزه هايي است كه به طور طبيعي در آنجا وجود داشته ، نه اينكه در زمان حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) ستوني در آنجا قبل از اين ماجرا ساخته شده بود ( مگر اينكه كلماتي در تقدير بگيريم كه مخالف ظاهر كلام است ) .
6 ـ در حديث ديگري در همان كتاب مي خوانيم :
« ابن ابي نعم » مي گويد : از ابو سعيد ( خدري ) درباره رمي جمرات پرسيدم ، گفت : سنگهايي كه قبول گشته ، به آسمان برده مي شود و اگر چنين نبود جمرات از كوه ثبير ( كوهي است در مدينه ) بلندتر مي شد ( و لولا ذلك كان أطول من ثبير ! ) ( 2 )
از اين حديث به خوبي استفاده مي شود كه جمرات همان توده سنگريزه هاست كه بر اثر پرتاب سنگهاي جديد ، روز به روز بزرگتر مي شود .
7 ـ « ازرقي » در كتاب « اخبار مكّه » ، چنانكه خواهد آمد ، حديثي از عطا نقل مي كند كه : « نزد ابن عباس بودم ، به او گفتم : من در وسط جمره رفتم ( إنّي توسّطت الجمرة ) و از پيش رو و پشت سر و طرف راست و چپ رمي كردم و چيزي از سنگها را احساس نكردم ، ابن عباس گفت : سنگهاي مقبول به آسمان مي رود » . ( 3 )
آيا وسط جمره رفتن و پيش رو و پشت سر و طرف راست و چپ را سنگ زدن ، جز با آنچه گفتيم مي تواند صحيح باشد ؟
* * *
در اينجا دو حديث وجود دارد كه ممكن است تصوّر شود اشاره بر وجود ستون براي جمرات مي كند :
1 ـ « عَنْ أَبِي غَسَّانَ حُمَيْدِ بْنِ مَسْعُود ، قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ( عليه السلام ) عَنْ رَمْيِ الْجِمَارِ عَلَي غَيْرِ طَهُور ، قَالَ : الْجِمَارُ عِنْدَنَا مِثْلُ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ حِيطَانٌ إِنْ طُفْتَ بَيْنَهُمَا عَلَي غَيْرِ طَهُور ، لَمْ يَضُرَّكَ وَالطُّهْرُ أَحَبُّ إِلَيَّ فَلا تَدَعْهُ وَأَنْتَ قَادِرٌ عَلَيْهِ » . ( 4 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . السنن الكبري ، ج 5 ، ص 154
2 . السنن الكبري ، ج5 ، ص 128
3 . اخبار مكّه ، ج1 ، ص171
4 . وسائل الشيعه ، ج10 ، ابواب رمي جمرة العقبه ، باب2 ، حديث 5
55 |
« ابو غسّان حميد بن مسعود مي گويد : از امام صادق ( عليه السلام ) پرسيديم : آيا مي توان رمي جمرات را بدون وضو انجام داد ؟ امام فرمود : جمرات در نزد ما مانند صفا و مروه حيطاني بيش نيست ، اگر بدون وضو سعي صفا و مروه كني ، ضرري ندارد ( اگر جمرات را هم بدون وضو رمي كني مانعي ندارد ) امّا با وضو بودن نزد من بهتر است ، تا مي تواني آن را ترك نكن . »
بعضي از فقهاي متأخّر تصوّر كرده اند حيطان ( جمع حائط به معناي ديوار ) نشان مي دهد كه در آنجا ديواري وجود داشته و اين ديوار احتمالاً همان ستونهاي جمرات بوده است .
ولي اين استدلال از چند جهت قابل مناقشه است ؛ زيرا :
اوّلاً : سند حديث ضعيف است ؛ زيرا حميدبن مسعود از مجاهيل است . بنابراين ، با حديث مزبور ، كه خبر واحد ضعيفي است ، نمي توان چيزي را ثابت كرد ، در حالي كه روايات سابق ، متضافر بودند ؛ به علاوه در ميان آنها حديث صحيح و معتبر نيز وجود داشت .
ثانياً : از نظر دلالت هم اگر بر خلاف مطلوب دلالت نكند ، بر وفق مطلوب نيست ؛ زيرا :
الف : « حيطان » جمع « حائط » به معناي ديواري است كه دور چيزي را مي گيرد و اين كلمه از ماده « حَوَطَ » و « اَحاطه » گرفته شده است ، لذا به باغ هاي محصوري كه اطراف آن را ديوار كشيده اند « حائط » مي گويند .
ابن منظور در « لسان العرب » مي نويسد :
« و الحائط : الجدار لاَِنَّهُ يحوط ما فيه ، و الجمع حيطان » .
« حائط ، به معناي ديوار است ؛ زيرا آنچه را كه در وسط آن قرار دارد ، احاطه مي كند و جمع آن حيطان است . »
جالب اينكه معناي اصليِ « حوط » حفظ و نگهداري چيزي است و به ديوارهايي كه گرداگرد چيزي را مي گيرد ، حائط گفته اند ؛ زيرا آن را حفظ مي كند . فرق « جدار » با « حائط » در همين است كه حائط در اصل ، چيزي است كه گرداگرد را احاطه كند ولي
56 |
« جدار » به هر ديواري گفته مي شود .
بنابراين ، معنا ندارد كه به ستوني شبيه ستون فعلي جمرات ، حائط بگويند و اگر « حائط » در آنجا بوده ، ديواري شبيه ديوار حوضچه فعلي جمرات بوده كه اطراف آن قطعه زمين مخصوص كشيده شده است و ارتباطي به ستون ندارد ( دقّت كنيد ) .
ب : تشبيه به « صفا و مروه » معناي خاصّي را در اينجا القا مي كند ؛ زيرا صفا و مروه دو كوه است ؛ يكي كوچك و ديگري كمي بلندتر و در آنجا ديواري وجود نداشته است . به علاوه ، ديوار بودن چه ارتباطي به مسأله وضو دارد ، كه مي فرمايد : اين دو ( صفا ومروه ، و جمرات ) حيطان هستند و نيازي به گرفتن وضو نيست .
به نظر ما ، منظور از حديث بالا اين است كه : صفا و مروه يك محوّطه معمولي است ؛ نه مسجد ، ( مانند جمرات ) و هيچ يك از اين دو ، حكم خانه كعبه ومسجدالحرام را ندارد ، كه وضو گرفتن براي انجام طواف ، واجب باشد و براي دخول در مسجد مستحب .
بنابراين ، حديث مزبور هيچ گونه دلالتي بر وجود ستون در جمرات ندارد ، بلكه ممكن است دلالت بر خلاف داشته باشد .
* * *
2 ـ در حديث ديگري از عبد الأعلي ، از امام صادق ( عليه السلام ) چنين نقل شده است :
« قَالَ : قُلْتُ لَهُ : رَجُلٌ رَمَي الْجَمْرَةَ بِسِتِّ حَصَيَات ، فَوَقَعَتْ وَاحِدَةٌ فِي الْحَصَي ؟ قَالَ : يُعِيدُهَا إِنْ شَاءَ مِنْ سَاعَتِهِ وَإِنْ شَاءَ مِنَ الْغَدِ إِذَا أَرَادَ الرَّمْيَ » . ( 1 )
« به حضرت عرض كردم : مردي جمره را با شش سنگريزه رمي كرده و يكي از آنها در ريگها افتاده ؟ فرمود : مخيّر است آن را در همان ساعت يا فردا اعاده كند . »
يكي از فضلا مي گفت : اين حديث دلالت مي كند كه اگر سنگريزه روي سنگريزه ها بيفتد كافي نيست ، در حالي كه شما مي گوييد جمره همان « مجتمع الحصي » است .
در جواب عرض كردم : همان گونه كه از عبارات فقها استفاده مي شود « الجمرة هي مجتمع الحصي لا السائل منه » يعني « جمره محلّ اجتماع سنگريزه هاست ، نه سنگهايي كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وسائل الشيعة باب 7 از ابواب « العود الي مني » حديث 3
57 |
به اطراف پراكنده مي شود » و منظور از روايت بالا ، افتادن سنگ در سنگهاي پراكنده است ، نه در جمره و قطعاً بايد اعاده شود ، لذا مي فرمايد : « في الحصي » و نمي فرمايد : « في مجتمع الحصي » .
به علاوه ، اين حديث ، هم از نظر سند ضعيف است و هم از نظر دلالت . در سند آن « سهل بن زياد » آمده كه مورد اشكال معروف است و از نظر دلالت ، در ذيل حديث عبارتي است كه فقها به آن عمل نكرده اند ؛ يعني عمداً يك سنگ را به فردا افكندن .
نتيجه بحث روايي
گرچه در هيچ يك از رواياتي كه در بالا آورديم و تمام رواياتي كه در باب رمي جمرات آمده ، سخن صريحي از موضوع « جمره » به ميان نيامده ، ليكن از تعبيرات موجود در آنها مي توان اطمينان يافت كه « جمرات » چيزي جز محلّ اجتماع سنگريزه ها در آن قطعه زمين معيّن از منا نيست و اگر ستوني در آنجا باشد ، به عنوان علامت و نشانه است .
ستوني به نام جمره در منا نبوده كه به آن سنگ بزنند ؛ بلكه حجاج سنگها را به همان محلّي كه امروز به صورت حوضچه هايي در اطراف جمرات بنا شده است ، پرتاب مي كردند .
به تعبير ديگر ، ستوني به نام جمره در منا نبوده كه به آن سنگ بزنند ؛ بلكه حجاج سنگها را به همان محلّي كه امروز به صورت حوضچه هايي در اطراف جمرات بنا شده است ، پرتاب مي كردند ، كم كم بر اثر گذشت زمان مردم علامت را به جاي جمره اشتباه گرفته اند و رمي آن را به جاي محلّ اصلي قرار داده اند و به احتمال قوي اين مسأله در قرون اخير صورت گرفته و به صورت يك عرف در آمده است ؛ زيرا در كلمات پيشينيان ديده نمي شود ، زياد هم نبايد تعجب كرد .
58 |
نظرات نقّادان و پاسخ به پرسش ها
بعد از نشر اين فتوا و استدلال هاي كه آورديم ، استقبال چشمگيري از سوي بسياري از اهل نظر و بزرگان حوزوي و غير حوزوي از اين بحث شد كه شرح آنها ممكن است حمل بر مسائل ديگري شود و از آن مي گذريم و از همه آنها متشكّر و سپاسگزاريم .
گروهي نيز پرسش ها و شبهاتي طرح كرده و خواهان پاسخ آنها بودند .
در اينجا براي تكميل اين بحث ، شبهات و پرسشهاي اين برادران عزيز را با عنوان « نظرات نقّادان » طرح و مورد بررسي قرار مي دهيم :
1 ـ تمسك به احتياط :
مرحوم صاحب مدارك بعد از نقل كلام شهيد در « دروس » ، كه دو احتمال در معناي جمره ذكر مي كند : « إنّها اسم لموضع الرّمي و هو البناء أو موضعه » ؛ « جمره نام آن بنا ، يا محلّ آن است » ، مي فرمايد :
« و ينبغي القطع باعتبار إصابة البناء مع وجوده لأنّه المعروف الآن من لفظ
59 |
الجمرة و لعدم تيقّن الخروج من العهدة بدونه » . ( 1 )
« سزاوار است قطع پيدا كنيم كه با وجود بنا ، بايد سنگريزه ها به آن ( بنا ) بخورد ؛ زيرا الآن معروف از لفظ جمره همان است ، به علاوه يقين به برائت ذمّه ، بدون آن حاصل نمي شود . »
اين در واقع مهم ترين دليلي است كه مي توان بر مسأله لزوم اصابت به بنا اقامه كرد .
پاسخ : مرحوم صاحب مدارك از معدود كساني است كه قبل از معاصرين ما ، اصابت سنگ را به بنا لازم دانسته و دو دليل براي مقصود خود آورده است كه هر دو قابل مناقشه مي باشد :
دليل اوّل : ايشان مي فرمايد : امروز ( در عصر ايشان ) معروف در معناي جمره ، همان بناست ، ما نيز مي گوييم در زمان ما هم معروف همين معني است ولي اينها هرگز دليل بر وجوب رمي ستونها نمي شود ؛ زيرا معروف بودن امروز دليل بر معروف بودن در عصر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و معصومين ( عليهم السلام ) نمي شود .
مخصوصاً با آن همه شواهد و قراين فراوان از كلمات بزرگان فقها كه قبل از ايشان مي زيسته اند ، كه دلالت دارد جمره همان « مجتمع الحصي » است نه بنا .
مگر اينكه قائل به « استصحاب قهقري » شويم و به عقب برگرديم كه به زودي به آن اشاره خواهيم كرد كه استصحاب قهقري از اصل ، واجد حجّيّت نيست و محلّ كلام ما ارتباطي به استصحاب قهقري ندارد .
دليل دوم : ايشان استدلال به اصالة الاشتغال كردند كه اين نيز مخدوش است ؛ چراكه احتياط ايجاب مي كند هر دو را رمي كند ؛ يعني آن چنان سنگ به ستون بزند كه سنگ در پاي آن بيفتد .
ايراد ديگري هم صاحب جواهر بر ايشان گرفته كه آن هم قابل قبول است ؛ ايشان مي فرمايند : نمي توان گفت لفظ جمره وضع شده است براي « ستون » هنگامي كه وجود داشته باشد و بر زميني كه در زير آن است هنگامي كه ستون نباشد ( 2 ) ( زيرا سابقه ندارد نام گذاري تابع وجود و عدم وجود چيزي باشد ) .
به همين دليل صاحب جواهر ( قدس سره ) قائل به تخيير در ميان ستون و اطراف آن شده است .
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مدارك الأحكام للسيد محمد العاملي ، ج 8 ، ص9
2 . جواهر الكلام ، ج 19 ، ص 107
60 |
2 ـ تمسك به استصحاب قهقري :
يكي از فضلاي حوزه در نامه خود نوشته است ، چه مانعي دارد در مورد جمره به استصحاب قهقري ، كه مورد قبول بعضي از علما است ، متوسّل شويم و بگوييم : در زمان ما اين ستونها به عنوان جمره شناخته مي شوند ، به عقب بر مي گرديم و مي گوييم در زمان پيمبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله ) و معصومين ( عليهم السلام ) نيز به حكم استصحاب ، جمره همان بوده است .
پاسخ : اين استدلال مايه شگفتي است ، زيرا :
اولا : هيچ دليلي بر استصحاب قهقري يا استصحاب وارونه نداريم و هيچ يك از ادله استصحاب ، آن را به اثبات نمي رساند و كمتر كسي از محقّقان به سراغ آن رفته است ؛ چراكه « لا تنقض اليقين بالشك » ناظر به يقين سابق و شكّ لاحق است ، نه يقين لاحق و شكّ سابق .
ثانياً : استصحاب در موردي صدق مي كند كه شك در چيزي داشته باشيم ، ما يقين داريم كه جمره به معناي بنا نيست ، كلمات ارباب لغت و اقوال فقهاي خاصّه و عامّه و روايات ، دليل براين معني است . بنابراين ، اركان استصحاب وجود ندارد و جاي استصحاب نيست .
ولي مي توان به جاي اين استدلال ، به دليل بهتري تمسّك جست و آن « اصل عدم نقل » است كه اصلي عقلايي است و گفت : امروز از معناي جمره ، همان ستون را مي فهميم و شك داريم در گذشته نيز به همين معني بوده ، يا نقل به معناي جديد شده است ، اصل اين است كه معني اين واژه عوض نشده باشد .
لذا در وقفنامه ها و اسنادِ ديگر ، الفاظ قديمي را بر آنچه امروز از آن فهميده مي شود حمل مي كنند .
ولي بايد به اين نكته توجّه داشت كه تمسك به اين گونه اصول نيز مربوط به موارد شك است ، درحالي كه با توجّه به گواهي لغت دانان و شهادت علماي شيعه و اهل سنّت و دلالت روايات ، شكّي باقي نمي ماند كه جمره همان « مجتمع الحصي » است و محلّي براي اجراي اصل نيست ( هرچند اصل لفظي باشد ) .
* * *
61 |
3 ـ تمسّك به روايات جمره عقبه :
بعضي اظهار مي دارند : در چند روايت ، در مورد جمره عقبه آمده است :
« فَارْمِهَا مِنْ قِبَلِ وَجْهِهَا وَلا تَرْمِهَا مِنْ أَعْلاهَا » . ( 1 )
« آن را از طرف مقابل رمي كن نه از بالا . »
تعبير به « وجه » دليل بر اين است كه در آنجا ستوني وجود داشته است .
پاسخ : با توجّه به يك نكته ، پاسخ اين گونه استدلال ها و همچنين پرسش هاي ديگري كه درباره جمره عقبه مطرح است ، روشن مي شود و آن اينكه :
جمره عقبه در يك سراشيبي تند قرار داشته ، يك طرف آن بلند و طرف ديگرش پايين بود ، به طوري كه در بعضي از روايات از آن به « وادي » ( درّه ) تعبير شده است .
در روايات آمده است كه پيغمبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در طرف پايين درّه ايستاد و جمره را رمي كرد و از رفتن به طرف بالاي جمره نهي فرمود ، حتّي از روايات استفاده مي شود براي اينكه مردم به طرف بالا نروند در آنجا ديواري ساخته شد و بعداً نيز مسجدي ساختند تا راه را بر كساني كه مي خواهند به طرف بالا بروند ببندند ( و شايد فلسفه اين حكم آن بوده كه اگر گروهي بالا و گروهي پايين قرار مي گرفتند ، خطر اصابت سنگ براي پاييني ها زياد بود ) .
به هر حال كسي كه در طرف پايين مي ايستاد ، جمره ( يعني محلّ اجتماع سنگها ) روبه روي او بود و تعبير به وجه نيز به همين جهت است و تعبير به « مِنْ أَعْلاهَا » مفهومش اين است از تپّه بالا بروند و از بالا سنگ به درون جمره پرتاب كنند .
از اينجا نكته ديگري كه براي بعضي شگفت آور شده است نيز روشن مي شود و آن اينكه مرحوم علاّمه حلّي در « منتهي » فرمود :
« عَنِ الْجمهور انّ عمر جاء و الزّحام عند الجَمَرةِ فصعد فرماها مِن فَوقِها » . ( 2 )
« اهل سنّت نقل كرده اند كه عمر نزد جمره آمد ، درحالي كه اطراف آن ازدحام بود ، بالا رفت و از بالا آن را رمي كرد . »
تعجّب آنها از اين نظر است كه لابد آنجا ستوني بوده و عمر بالاي ستون رفته و زير
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وسائل الشيعة ، باب 3 از ابواب « رمي جمره عقبه » ، حديث 1
2 . منتهي ج2 ، ص732
62 |
پاي خود را رمي كرده است و حال آنكه معناي حديث اين است : « نظر به اينكه در طرف پايين جمره ( در كنار درّه ) ازدحام بوده ، عمر براي راحتي به طرف بالاي تپّه رفت و از بالا آن را رمي كرد ، يعني سنگ را به مركز اجتماع سنگها پرتاب كرد در حالي كه سنّت اين بوده كه پايين بايستند و از روبه رو رمي كنند » .
اينكه بعضي تصوّر كرده اند مفهومش اين است كه عمر از ستون بالا رفت و روي ستون ايستاد و از بالا زير پاي خود را رمي كرد ، چيزي است كه اگر درست بينديشيم تصديق مي كنيم كه هيچ عاقلي دست به چنين كاري نمي زند ؛ زيرا فرض بر اين است كه انبوه جمعيّت در اطراف جمره ازدحام كرده اند ( و جمره را ستون فرض مي كنيم ) و مرتب سنگها به سوي آن پرتاب مي شود حال يك نفر به كنار ستونها بيايد و بخواهد بالاي آن بايستد و هفت سنگ بزند سپس پايين بيايد و برگردد و به سراغ كار خود برود .
به يقين بدن اين شخص كاملاً مجروح خواهد شد ، حال كدام عقل اجازه مي دهد كه كسي به چنين كار خطرناكي دست بزند .
به يقين چنين نبوده ، بلكه عمر براي اينكه از ازدحام نجات يابد ، به بالاي سراشيبي رفت و از آن جا به راحتي سنگها را در جمره ؛ يعني همان مجتمع سنگها ، پرتاب كرد ، كاري كه خيلي آسان و راحت بود .
* * *
4 ـ تمسك به چند قرينه :
يكي از علماي فاضل شهرستان در نامه خود چنين مي نويسد : « تحقيق جناب عالي درباره حكم و موضوع ، متعلّق رمي جمرات را مطالعه كردم ، « فجزاك اللّه عن الإسلام و الفقهاء خير الجزاء » ، وليكن چند نكته براي حقير مبهم مانده است :
الف ) در بعضي از روايات از « جمره عقبي » تعبير به « عظمي » شده است . ( 1 ) اين تعبير ممكن است به خاطر بزرگ بودن ستون موجود در آن محل باشد .
پاسخ : جمره خواه به معني ستون باشد يا محلّ اجتماع سنگريزه ها ـ كما هو الحق ـ بزرگ و كوچك دارد ؛ زيرا هرگاه قطعه زميني كه سنگ بر آن مي ريزند بزرگتر باشد ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مانند وسائل الشيعه ، ج 10 ، روايت اول ، باب 1 ، و روايت 4 ، باب 10 از ابواب « رمي جمره عقبه » .
63 |
واژه « عظمي » در آن به كار مي رود و اگر كوچكتر باشد از واژه « صغري » استفاده مي شود .
بنابراين ، تعبير به « عظمي » در بعضي از روايت ، تأثيري در سرنوشت مسأله مورد بحث ندارد ، زمين بزرگ و كوچك ، خانه بزرگ و كوچك ، راه هاي بزرگ و كوچك ، تعبيرات معمولي ما در فارسي است ، در عربي نيز شبيه آن ديده مي شود .
هرگاه به تنوّع موارد استعمال كلمه « عظيم » در قرآن مجيد مراجعه كنيم ، خواهيم ديد اين واژه به هر چيزي كه به نوعي داراي بزرگي ، عظمت و وسعت باشد ، اطلاق مي گردد .
ب ) در بعضي از روايات آمده است :
« . . . ثُمَّ ائْتِ الْجَمْرَةَ الْقُصْوَي الَّتِي عِنْدَ الْعَقَبَةِ فَارْمِهَا مِنْ قِبَلِ وَجْهِهَا وَلا تَرْمِهَا مِنْ أَعْلاهَا » . ( 1 )
اين تعبير مي تواند اشاره به ستون باشد كه از رمي كردن قسمت بالاي آن نهي شده است .
پاسخ : اين تفسير براي روايت صحيح نيست ؛ زيرا اگر مقصود بيان اين بود كه بالاي آن را رمي نكن ، بلكه روبه رو را رمي كن ، كلمه « من » در اينجا صحيح نبود ، بايد بگويد : « فَارْمِ وَجْهَها وَلا تَرْمِ أَعْلاها » زيرا « رمي » فعل متعدّي است و بدون « من » متعدّي مي شود ، گفته مي شود : « رميت الجمرة » هرگز نمي گويند : « رميت من الجمرة » .
در نتيجه « من » در اينجا اشاره به محلّي است كه شخص رمي كننده در آن جا مي ايستد و همان گونه كه گفتيم جمره عقبه در وسط يك سراشيبي واقع شده بوده و دستور داده شد است كه از طرف پايين ، كه در روبه روي آن واقع مي شد ، آن را رمي كنند نه از طرف بالا ؛ يعني جمره را دور نزنند و در طرف بالاي تپه قرار نگيرند ؛ زيرا سنّت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وسائل الشيعة ، باب 3 از ابواب « رمي جمره عقبه » ، حديث 1
64 |
پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) چنين بوده است .
ج ) تغييراتي كه در مشاعر حج به وجود آمده ، به خاطر حسّاسيتي است كه قاطبه مسلمين نسبت به آن داشته اند و همواره مورد توجّه تاريخ نويسان بوده است ، بنابراين ، بعيد به نظر مي رسد كه ستوني قبلاً وجود نداشته و بعداً ساخته شده و ذكري از آن در تواريخ نيايد .
پاسخ : همان گونه كه با مدارك مختلف ثابت شد ، ستونها به عنوان تغيير در مشاعر حج نصب نشده ، بلكه فقط به عنوان علامت است و خود ما در سفرهاي نخستين حج ديديم چراغي هم در كنار آن نصب شده بود تا راهنماي شبها باشد .
هم اكنون تابلوهاي متعدد و نشانه هايي ( به عنوان علامت ) براي تعيين حدود عرفات ، منا و مشعر نصب كرده اند كه هيچ كس حساسيتي نسبت به آن نشان نداده و نمي دهد ؛ زيرا اينها فقط جنبه علامت دارد .
د ) انداختن سنگ به صورت « خذف » ( 1 ) از جمله مستحباتي است كه غالب فقهاي محترم به آن فتوي داده اند و انداختن سنگ به اين صورت تناسب با مكان مرتفع دارد نه مكاني كه مساوي زمين است .
پاسخ : اين حكم مستحب نه تنها هيچ گونه دلالتي بر وجود ستون ندارد ؛ زيرا پرتاب سنگ به اين صورت هم به سوي ستون ممكن است و هم به سوي قطعه زمين محلّ اجتماع سنگها ( مجتمع الحصي ) بلكه پرتاب سنگ به اين نحو ، با نفي ستونها سازگارتر است ؛ زيرا اصابت سنگ به ستونها با اين روش ، آن هم از فاصله 10 يا 15 ذراع كه در روايت آمده ، براي غالب افراد مشكل يا غير ممكن است ، ولي پرتاب به سوي حوضچه هاي اطرافِ ستون ها ، غالباً امكان پذير است .
خلاصه اينكه : دليل مزبور اگر بر خلاف مطلوب گوينده دلالت نداشته باشد ، دلالتي بر مقصود او ندارد .
* * *
5 ـ اگر جمره زمين باشد ، همان زمين زير ستونها است :
يكي ديگر از علماي حوزه عمليه در نامه خود چنين مي نويسد : ما قبول داريم كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . « خذف » بر وزن حذف ، به گفته مشهور علما ، عبارت از اين است كه ريگ را در ميان انگشت ابهام ( شست ) و ناخن انگشت سبابه ( انگشت اشاره ) بگذارند و پرتاب كنند .
65 |
« جمره » ، طبق مدارك موجود ، همان قطعه زميني است كه سنگ بر آن مي اندازند ( نه ستونها ) ولي قدر مسلّم اين است كه آن همان زمين زير ستونهاست و چون در حال حاضر دسترسي به آن زمين نداريم ، ناچار به خود ستونها سنگ مي زنيم و اگر روزي ستونها ويران گردد ، سنگ بر زميني كه زير آن است خواهيم زد .
پاسخ : اين احتمال به چند دليل قابل قبول نيست زيرا :
اولاً : از بعضي روايات و كلمات فقها ، كه قبلاً آورديم ، استفاده مي شود كه بعضي از حجّاج در سابق ، روي يك طرف جمره مي ايستادند و سنگ به طرف ديگر پرتاب مي كردند ( هرچند از اين كار به عنوان حرام يا مكروه ، نهي شده است ) .
در حديث بزنطي مي خوانيم : « وَلا تَرْمِ عَلَي الْجَمْرَةِ » ؛ « به هنگام رمي روي جمره نايست . » ( 1 )
بعضي از علماي اهل سنّت اين كار را اجازه داده اند ؛ مانند محيي الدين نَوَوي در « روضة الطالبين » كه مي گويد :
« وَلا يُشترَطُ كَونُ الرامي خارج الْجَمْرةِ فَلَو وقف في الطرف و رمي الي الطرف الآخر جاز » .
« شرط نيست كه رمي كننده بيرون جمره بايستد ، بلكه اگر در يك طرف جمره بايستد و به طرف ديگر رمي كند كافي است . » ( 2 )
اين تعبيركه يك طرف بايستد و طرف ديگر را رمي كند ، به يقين در مورد دايره اي كه قطر آن يك متر است صدق نمي كند ، بلكه به نظر مي رسد كه محلّ رمي چند متر بوده ( مانند حوضچه هايي كه امروز اطراف ستونها است ) كه بعضي يك طرف آن ايستاده و طرف ديگر را رمي مي كردند .
به نظر مي رسد كه محلّ رمي چند متر بوده ( مانند حوضچه هايي كه امروز اطراف ستونها است ) كه بعضي يك طرف آن ايستاده و طرف ديگر را رمي مي كردند .
به علاوه ، بعضي از فقها حدّ آن را تعيين كرده اند ؛ حدّي كه تطبيق بر زمين تحت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وسائل الشيعة ، جلد 10 ، ابواب رمي جمرة العقبه ، باب 10 ، حديث 3
2 . روضة الطالبين ، ج2 ، ص392
66 |
ستونها نمي كند . در « حواشي شرواني » چنين آمده است :
« الجمرة مجتمع الحصي ، حَدَّه الجمال الطبري بأنّه ما كان بينه و بين أصل الجمرة ثلاثة أذرع فقط و هذا التحديد من تفقّهه و كأنّه قرب به مجتمع الحصي غير السائل ، و المشاهدة تؤيّده فإنّ مجتمعه غالباً لا ينقص عن ذلك » . ( 1 )
« جمره محلّ اجتماع سنگريزه هاست و جمال الدين طبري حدّ آن را كه ما بين حاشيه و مركز جمره است سه ذراع تعيين كرده و اين نظر خود اوست و گويا او محلّ اجتماع سنگريزه ها را در نظر گرفته است نه سنگهايي كه گسترش پيدا مي كند ( و در اطراف پخش مي شود ) مشاهده نيز نظر او را تأييد مي كند ؛ زيرا محلّ اجتماع سنگريزه ها غالباً كمتر از سه ذراع ( از مركز دايره ) نيست . »
به نقل از شهيد ثاني در « شرح لمعه » آمده است :
« و هي البناء المخصوص أو موضعه و ما حوله ممّا يجتمع من الحصي ، كذا عرّفها المصنّف في الدروس » . ( 2 )
« جمره همان بناي مخصوص يا محلّ آن و يا اطراف آن است كه سنگريزه ها در آن جمع مي شود ، مرحوم شهيد اوّل در دروس اين گونه آن را تفسير كرده است . »
اين تعبير خواه از شهيد اول باشد يا شهيد ثاني ، نشان مي دهد كه :
اولا : جمره تنها زمين زير ستونها نيست بلكه اطراف آن را نيز شامل مي شود .
ثانياً : به فرض ، محلّ رمي همان قطعه زميني باشد كه زير ستونهاست ، آيا در فرضي كه ستون روي آن قطعه زمين بنا شده ، لابد بايد اقرب و نزديكتر به آن را انتخاب كنيم ، آيا اقرب ، زمين هاي اطراف و مجاور و چسبيده به آن است يا ستوني كه دو سه متر از آن بالاتر مي باشد ؟
به يقين زمينهاي اطراف آن اقرب است و هرگاه كسي از طبقه بالا رمي كند مشكل بيشتر مي شود ؛ چرا كه ستونها در طبقه بالا از زميني كه زير آن قرار دارد ، بسيار دور است .
ثالثاً : در حال حاضر سنگ زدن به ستونها بسيار مشكل است با اينكه شايد حدود 10
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . حواشي شرواني ، ج 4 ، ص 134
2 . شرح لمعه ، ج2 ، ص282
67 |
متر مربع ، سطح آن است ( 1 ) حال اگر همه بخواهند زميني را كه يك متر مربع است رمي نمايند ، چگونه مي شود ؟
اين كار در عصر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) نيز مشكل بوده ، طبق روايتي حدود يك صد هزار نفر در حَجّة الوداع شركت داشتند و هركدام 21 سنگ به جمره عقبه و 14 سنگ به جمرات ديگر مي زدند ، پرتاب كردن اين همه سنگ بر آن قطعه كوچك يك متري از زمين چگونه امكان پذير بوده است ؟
نتيجه اينكه نبايد ترديد داشت كه محلّ رمي ( مرمي ) وسيع تر از زمين زير ستونها است ؛ يعني چيزي همانند حوضچه هاي فعلي مي باشد .
* * *
6 ـ تمسك به عبارات بعضي از فقها :
در بعضي از عبارات آمده است : « فيرمي رأس الجمرة الأولي » ؛ « قسمت بالاي جمره را رمي مي كند » ( 2 ) و در بعضي از عبارات آنها آمده است : « فيرمي ساقها » ؛ « ساق آن را رمي مي كند . » ( 3 )
آيا تعبير به « رأس » و « ساق » مناسب ستونها نيست ؟
پاسخ : اين تعبير با « مجتمع الحصي » ( محلّ اجتماع سنگريزه ها ) كاملاً سازگار است ، زيرا سنگريزه ها به صورت مخروطي آن جا جمع مي شده كه طبعاً اين مخروط « رأس » و « ساق » داشته ، نوك مخروط « رأس » آن بوده و پايه مخروط « ساق » آن بوده است .
* * *
7 ـ تمسك به بعضي از سفرنامه ها و تواريخ :
يكي از علماي حوزه در گفتگويي كه با ما داشت ، به بعضي از قديمي ترين تواريخ مكّه استناد مي جست كه مي گويد : در يكي از سالهاي قرن سوّم هجري ، باران زيادي در مكّه و منا باريد و جمره « عقبه » را با خود برد ! بعداً جمره را به جاي خود باز گرداندند !
لابد به خاطر ستوني بوده است كه آب آن را برده و بعد مردم كمك كرده اند آن را به جاي خود باز گردانده و سرپا كرده اند !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . زيرا اگر هر يك از ابعاد عرض آن را يك متر فرض كنيم و طول آن را دو و نيم متر و آن را در چهار ضرب كنيم ، نتيجه آن ده متر مربع مي شود .
2 . المصنف لابن أبي شيبة الكوفي ، ج4 ، ص278 ، ح4
3 . همان ، ج4 ، ص277 ، ح3
68 |
منظور ايشان عبارت زير بود :
ابو الوليد ازرقي از مورّخان قرن سوّم در كتاب « تاريخ مكّه » كه از قديمي ترين تاريخ ها است چنين مي نويسد :
« إنّ أمطار الخريف قد كثرت و تواتر بمكّة و مني في هذا العام ( عام 240 ) فهدمت منازل كثيرة و إنّ السيل هدم من دار الامارة بمني و ما فيها . . . و هدم العقبة المعروفة بجمرة العقبة . . . و أحكم ( اسحاق والي مكة ) العقبة و جدرانها و أصلح الطريق التي سلكها رسول اللّه ( صلّي الله عليه وآله ) من مني الي الشعب . . . و كانت هذه الطريق قد عفت و درست فكانت الجمرة زايلة عن موضعها أزالها جهّال الناس برميهم الحصي و غفل عنها حتي ازيحت عن موضعها شيئاً يسيراً منها من فوقها فردّها الي موضعها الذي لم تنزل عليه و بني من ورائه جداراً أعلاه عليها و مسجداً متّصلاً بذلك الجدار لئلا يصل إليها من يريد الرّمي من أعلاها و إنّما السنّة لمن أراد الرمي أن يقف من تحتها من بطن الوادي » . ( 1 )
« در آن سال باران هاي پاييزي در مكّه و منا زياد و پي درپي باريد و منازل بسياري را ويران ساخت و سيل دار الاماره منا و آنچه در آن بود را ويران ساخت و عقبه معروف به « جمره عقبه » را ويران كرد . . . و ( اسحاق والي مكه ) عقبه و ديوارهاي آن را محكم ساخت و راهي را كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) در منا به سوي درّه پيموده بود اصلاح كرد . . . و اين جادّه را خاك گرفته بود و جمره از جاي خود زايل شده بود .
افراد جاهل به خاطر انداختن سنگ ! و غفلت ( از رمي ) آن را از محلّ خود خارج كرده بودند ( دقّت فرماييد ) تا آنجا كه مختصري از محلّ خود ، از طرف بالا دور شده بود . وي آن را به محلّ اصلي ، كه هميشه در آن بود ، باز گردانيد و در پشت آن ديواري بلندتر از آن بنا نمود و مسجدي متّصل به آن ديوار ساخت تا كساني كه مي خواهند از طرف بالا رمي كنند ، نتوانند ؛ زيرا سنّت در اين است كه از طرف پايين ؛ يعني از وسط درّه آن را رمي كنند » .
پاسخ : هرگاه به منبع اصلي اين عبارت ؛ يعني كتاب اخبار مكّه ازرقي مراجعه كنيد ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اخبار مكه ، ازرقي ، ج 1 ، ص 298 ـ 303
69 |
خواهيد ديد مطلب چيز ديگري است ؛ بعضي شايد خواسته اند چنين وانمود كنند كه سيل در مكّه و منا ، جمره را با خود برده و والي مكّه آن را به جاي خود بازگردانده است ( بنابراين بايد قبول كرد كه ستوني در كار بوده كه سيل آن را برده و سپس آن را بازگردانيده اند ) .
در حالي كه وقتي به آن كتاب مراجعه كنيم ، مي بينيم در بين داستان سيلِ مكّه و منا و مسأله جابه جا شدن جمره « سه صفحه و نيم » فاصله است ؛ نويسنده كتاب اخبار مكّه ، بعد از داستان سيل وارد مسائل ديگري شده و بعد داستان محو جادّه سير پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) به سوي جمره بر اثر گذشت زمان را ذكر كرده ، سپس جابه جا شدن جمره به خاطر عمل جُهّال مطرح شده است .
جالب تر اينكه تغيير محلّ جمره ( آن هم به مقدار كم ) بر اثر عمل جُهّال در پرتاب سنگ معرفي شده است !
توجّه كنيد ، نويسنده آن كتاب مي گويد : « كانت الجمرة زائلة عن موضعها أزالها جُهّال الناس برميهم الحصي » ؛ « جمره از محلش زايل شده بود ، مردم جاهل بر اثر پرتاب سنگ ، آن را جابه جا كرده بوده اند . »
بديهي است ، ستون سنگي با سنگ ريزه هايِ بي جاي جهّال جابه جا نمي شود ، بلكه جمره به معناي « مجتمع الحصي » ( محلّ اجتماع سنگريزه ها ) با غفلت مردم و سنگ انداختن در غير محل ، جابه جا مي شود ( دقّت كنيد ) .
و با توجه به اينكه تاريخ مكّه « ازرقي » از قديمي ترين كتب درباه تاريخ مكّه است و در نيمه اوّل قرن سوّم ؛ يعني عصر معصومين ( عليهم السلام ) نوشته شده ، دليل روشني بر اين مدّعاست كه در آن زمان ستوني وجود نداشته و « جمره » تنها « مجتمع الحصي » و محلّ اجتماع سنگريزه ها بوده است كه با پرتاب سنگ نابه جا ، تغيير محل مي داده است .
اما ديواري كه پشت آن ساختند و بر بالاي آن مسجدي بنا كردند ، به خاطر اين بوده است كه رمي از طرف پايين درّه مستحب ( يا واجب ) بوده ، نه از طرف بالاي درّه كه سابقاً شرح آن را داديم .
نكته قابل توجّه ديگر اينكه همين نويسنده يعني « ازرقي » در همان كتاب ( اخبار مكّه ) حديثي از ابن عبّاس ، صحابي معروف ، اين گونه نقل مي كند :
70 |
« قال عطاء سألت ابن عباس ، فقلت : يابن عباس إنّي توسّطتُ الجمرة فرميت بين يديّ و من خلفي و عن يميني و عن شمالي فو اللّه ما وجدت له مسّا » . ( 1 )
« به ابن عبّاس گفتم : من در وسط جمره رفتم ، پيش رو و پشت سر و طرف چپ و راست خود را رمي كردم ولي چيزي احساس نكردم ؛ ابن عبّاس در جواب گفت : به خدا سوگند هرگاه حجّ كسي قبول شود سنگهاي او را ( فرشتگان ) به آسمان مي برند . »
* * *
از اين عجيب تر بلاهايي است كه بر سر عبارات كتاب « مرآة الحرمين » ، نوشته « رفعت پاشا » آمده است كه صدر و ذيل آن را متأسفانه بريده اند .
توضيح اينكه : نويسنده كتاب ؛ يعني « رفعت پاشا » در قرن چهاردهم مي زيسته و در آن زمان ، در محلّ جمرات ستوني وجود داشته است و مردم به آن سنگ مي زده اند و گفتيم كه علامت را به جاي محل اشتباه مي كردند . عبارتي كه از وي نقل شده چنين است :
« و بعض الناس لا يكتفي بالحصيات الصغيرة بل يأتي بأحجار كبيرة و يرمي بها الجمرة ، العمود القائم ، بل لا يرتاح له بال الاّ إذا هدم جزء من البناء و منهم من يقف علي البناء و يرمي ! و منهم من يلصق به جسده و يرمي ! » . ( 2 )
« بعضي از مردم قناعت به سنگريزه هاي كوچك نمي كنند بلكه سنگهاي بزرگ مي آورند و به جمره ( عمود قائم ) مي زنند بلكه بعضي آسوده خاطر نمي شوند مگر مقداري از آن را ويران كنند ، و بعضي از آنها از ستونها بالا مي روند و رمي مي كنند و بعضي بدن خود را به ستون مي چسبانند و رمي مي كنند . »
حال اگر صدر و ذيل عبارت كه از آن حذف شده است را به آن بيفزاييم مطلب را به كلي دگرگون مي سازد . صدر عبارت چنين است :
« و من فكاهات الحجّاج عند رمي الجمرات السبع ، إنّ بعضهم . . . و منهم من يقف علي البناء » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . اخبار مكّه ، ج1 ، ص171
2 . مرآت الحرمين ، ص 49
71 |
بالا رفتن از ستونها را به عنوان يك مسأله فكاهي ذكر كرده ، اشاره به اينكه هيچ عاقلي به طور جدّي دست به چنين كاري نمي زده است .
و در ذيل عبارت او مي خوانيم :
« قال المحبّ الطبري : و ليس للرمي حدّ معلوم ، غير أنّ كلّ جمرة عليها عَلَم و هو عمود معلّق هناك فيرمي تحته و حوله و لا يبعد عنه احتياطاً و حَدَّه بعض المتأخرين بثلاثة أذرع من ساير الجوانب الاّ في الجمرة العقبة فليس لها الا وجه واحد لأنّها تحت الجبل » . ( 1 )
« محبّ الدين طبري چنين گفته : براي رمي حدّ معيّني نيست ، جز اينكه هر جمره اي علامتي دارد كه به صورت عمودي در آنجا معلّق است ، بايد زير آن و اطراف آن را رمي كند و احتياط آن است كه از اطراف آن دور نرود و بعضي از علماي متأخّرين حدّ آن را سه ذراع از هر طرف تعيين كرده اند ، جز در جمره عقبه كه فقط يك طرف دارد ؛ زيرا در زير كوه ( تپّه اي ) قرار گرفته است . »
* * *
از اين عبارت چند مطلب به روشني استفاده مي شود :
1 ـ عمودها جمره نيست ، بلكه جنبه علامت دارد .
در زمان محبّ الدين طبري كه از علماي قرن پنجم است ، ستوني در كار نبوده ، بلكه عمود معلّقي به عنوان علامت در آنجا آويزان بوده است و زير آن را رمي مي كرده اند .
2 ـ محلّ رمي زير عمودها و اطراف آن است و جالب اينكه از اين تعبير بر مي آيد كه ستون سنگي در كار نبوده بلكه عمودي آويزان بوده كه زير آن را مي توانستند رمي كنند ( نسبت به مركز حوضچه ) .
3 ـ بعضي حوضچه اطراف آن را ، از هر طرف سه ذراع تعيين كرده اند ( هر ذراع تقريباً نيم متر است ) كه قطر آن مجموعاً سه متر در سه متر مي شده ( جز در جمره عقبه كه در كنار تپّه اي قرار داشته فقط از يك طرف رمي مي شده ؛ يعني يك نيم دايره كه قطر آن سه متر بوده و شعاع آن يك متر ونيم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مرآت الحرمين ، ص 48
72 |
4 ـ از اين عبارت بر مي آيد كه حتّي در زمان محبّ الدين طبري كه از علماي قرن پنجم است ، ستوني در كار نبوده ، بلكه عمود معلّقي به عنوان علامت در آنجا آويزان بوده است و زير آن را رمي مي كرده اند .
* * *
حتّي در بعضي از كتب معروف تاريخ مكّه ، كه در زماني بسيار نزديك به زمان ما تأليف يافته ، آمده است كه : ستونها علامت محلّ جمره هستند و جمره محلّ اطراف آن است كه در عصر ما به صورت حوضچه اي در آمده :
به نوشته محمّد الياس عبد الغني در كتاب « تاريخ مكّة المكرّمة قديماً و حديثاً » توجه فرماييد :
« الأعمدة الموجودة وسط الأحواض الثلاث ، علامة للمكان الذي ظهر به الشيطان و رماه ابراهيم ، اما الأحواض التي حول الأعمدة فإنّها أحدثت بعد 1292 هـ . لتخفيف زحمة الناس و توسيع دائرة الرمي و جمع الحصي في مكان واحد » . ( 1 )
در آغاز ، اين عبارت ، ستونها را علامت مكان ظهور شيطان مي شمرد و در ادامه ، ساختن حوضچه ها ( ديوار كوتاه دايره شكل ) را براي سه مقصود مي داند « كم شدن ازدحام مردم » ، « وسعت يافتن دايره رمي » و « جمع سنگريزه ها در محلّ واحد » اگر محلّ رمي داخل حوضچه ها نيست ، وسعت يافتن دايره رمي چه معني دارد ؟
و در ادامه اين سخن ، بعد از چند خط درباه جمره عقبه مي گويد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . تاريخ مكة المكرمة قديما و حديثا .
73 |
« لمّا أزيل الجبل بقي الحوض نصف دائرة لكان الرمي سابقاً » .
« هنگامي كه كوه ( كوهي كه پشت جمره بود ) را از بين بردند حوض به صورت نيم دايره محلّ رمي سابق باقي ماند . »
از اين عبارت نيز استفاده مي شود كه حوض نيم دايره همان محلّ رمي سابق است .
* * *
ستونها علامت است نه محلّ رمي :
كم نيستند كساني كه با صراحت گفته اند : ستونها به عنوان علامت براي محلّ رمي مي باشند نه محلّ رمي ، از جمله :
1 ـ مرحوم « علاّمه بحر العلوم » از « ابن جماعه » كه از پيروان مكتب شافعي است ، چنين نقل كرده است : « محلّ رمي مجتمع الحصي است كه نزد بناي شاخص قرار دارد » . ( 1 )
2 ـ ابن عابدين از علماي قرن سيزده مي گويد : در لباب آمده است : « الميل الذي هو علامة للجمرة » ؛ « ستوني كه علامت جمره است . » ( 2 )
متأسّفانه بر اثر گذشت زمان ، آنچه به عنوان علامت بود ، اصل شناخته شد و اصل محلّ رمي كه همان محلّ اجتماع سنگريزه ها بود به دست فراموشي سپرده شد .
3 ـ امام احمد المرتضي ، از علماي قرن نهم نقل مي كند : « الرمي هو القرار لا البناء المنصوب » ؛ « محلّ رمي قرارگاه است نه بنايي كه برپا كرده اند . » ( 3 )
4 ـ « ابن جُبَير اندلسي » در وصف جمره عقبه مي گويد : « جمره عقبه در اول منا قرار گرفته و به علت ريگ هاي جمرات كه در آن جمع شده ، بلند شده است . و در آن عَلَم و نشانه اي همچون نشانه هاي حرم نصب شده است . » ( 4 )
5 ـ باجي ، طبق آنچه در كتاب « مواهب الجليل » آمده ، از « ابن فرحون » نقل مي كند :
« و ليس المراد بالجمرة البناء القائم و ذلك البناء قائم وسط الجمرة ، علامة علي موضعها و الجمرة اسم للجميع انتهي . » ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . به نقل از كتاب خطي تحفة الكرامِ مرحوم علامه بحر العلوم كه در كتابخانه مدرسه فيضيه موجود است .
2 . حاشية رد المحتار ، ج 2 ، ص 565
3 . شرح الأزهار ، ج 2 ، ص 122
4 . رحلة ابن جبير ، بيروت ، ص 136
5 . مواهب الجليل ، ج 4 ، ص 191
74 |
« منظور از جمره آن ستون نيست كه در وسط جمره قرار دارد ؛ زيرا آن بنا ، به عنوان علامت بر محلّ جمره است و جمره اسم تمام آن محل است . »
* * *
متأسّفانه بر اثر گذشت زمان ، آنچه به عنوان علامت بود ، اصل شناخته شد و اصل محلّ رمي كه همان محلّ اجتماع سنگريزه ها بود به دست فراموشي سپرده شد .
البتّه در عرصه علوم و دانش ها ، گاه اين گونه اتفاقات مي افتد و از مقام بزرگان آن علم نمي كاهد ، بر ديگران لازم است كاستي ها را اصلاح و جبران كنند و پاداش خود را از خدا بگيرند .
* * *
8 ـ تمسك به روايات :
بعضي از مخالفان به دو روايت « حميد بن مسعود » ( 1 ) و روايت « عبد الأعلي » ( 2 ) از امام صادق ( عليه السلام ) استدلال كرده اند كه بحث درباره آنها در ذيل بحث روايي به طور مشروح آمد و معلوم شد علاوه بر ضعف سند هر دو روايت هيچ يك از آنها دليلي بر وجود ستون به عنوان جمره نيست .
نكته ها
قراين ديگري در تواريخ و روايات اسلامي ديده مي شود كه نشان مي دهد ، جمرات همان محلّ اجتماع سنگريزه ها بوده نه ستونها از جمله :
1 ـ سنگباران كردن قبور خائنان در عصر جاهليت و آغاز اسلام
از تواريخ معروف ؛ مانند تاريخ « مروج الذهب » مسعودي و « تاريخ كامل » ابن اثير استفاده مي شود كه در عصر جاهليّت ، قبر بعضي از افراد منفور و خيانتكار را سنگباران مي كردند .
مسعودي در « مروج الذهب » مي گويد : هنگامي كه « ابرهه » همراه لشكر فيل ، براي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . وسائل الشيعة ، جلد 10 ، ابواب رمي جمرة العقبة ، باب 2 ، حديث 5
2 . وسائل الشيعة ، باب 7 از ابواب « العود الي مني » حديث 3
75 |
خراب كردن كعبه آمد ، نخست به « طائف » رفت ( همان شهري كه در فاصله كمي از مكّه قرار دارد ) .
قبيله « بني ثقيف » شخصي به نام « ابو رغال » را همراه او فرستادند تا راه آسان به سوي مكّه را به او نشان دهد . « ابو رغال » در ميان راه ، در محلّي به نام « مغمّس » ( ميان طائف و مكّه ) ناگهان از دنيا رفت و او را در همان محل دفن كردند و بعد از آن ، عرب « قبر او را ( همه ساله ) به خاطر خيانتش سنگسار مي كرد . حتّي اين كار به صورت ضرب المثل در آمد چنان كه يكي از شعرا ، كه با فرزدق مخالف بوده ، مي گويد :
« اذا مات الفرزدق فارجموه * * * كما ترمون قبر أبي رغال »
« هنگامي كه فرزدق از دنيا مي رود ( قبر ) او را رجم كنيد ، همان گونه كه قبر ابورغال را رمي مي كنيد . »
همان مورّخ در نقل ديگري مي گويد :
« بعضي گفته اند : ابو رغال كسي بود كه در عصر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مأموريتي كه از سوي آن حضرت در امر جمع آوري زكات داشت ، خيانت كرد . قبيله اش ( بني ثقيف ) او را كشتند و هر سال قبرش را رجم مي كردند و در اين زمينه اين شاعر گفته است :
« اَرْجُمُ قبره في كلّ عام * * * كرجم الناس قبر أبي رغال » ( 1 )
اين احتمال نيز وجود دارد كه ابو رغال نام دو نفر بوده است ؛ يكي در زمان ابرهه و ديگري در دوران حكومت اسلامي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در مدينه و هر دو خيانت كردند و قبر هر دو را سنگسار مي كردند .
طبري نيز در كتاب معروف تاريخ خود ، داستان ابرهه و ابو رغال را نقل كرده ، بعد از ذكر مرگ او در محلّي به نام « مغمّس » ، مي گويد :
« فرجمت العرب قبره فهو القبر الّذي يُرجم » . ( 2 )
در سفينة البحار ، در داستان ابولهب ، ( واژه لهب ) آمده است :
بعد از مرگ ابولهب ، جسد او سه روز گنديده به روي زمين افتاده بود ؛ تا اينكه آن را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . مروج الذهب ، ج2 ، ص53 ، ذكر اليمن و ملوكها .
2 . تاريخ طبري ، ج 1 ، ص 552
76 |
در بعضي از ارتفاعات مكّه ( سر راه عمره ) زير سنگي دفن كردند و بعد از نشر اسلام ، قبر او را سنگباران مي كردند !
از اين تعبيرات استفاده مي شود كه عرب ، قبل و بعد از اسلام ، قبور افراد منفور را رمي مي كردند و ظاهراً آن را از رمي جمرات گرفته بودند و در هيچ يك از اين تواريخ ديده نشده است كه ستوني بر بالاي قبور مزبور ساخته باشند و آن را رمي كنند ، بلكه مجموعه اي از سنگريزه يا قطعات سنگ بوده است و با توجّه به اينكه آنها اين برنامه را به احتمال قوي از « رمي جمرات » گرفته بودند ، اگر واقعاً در آن زمان در جمرات ستوني وجود داشت ، مناسب بود كه عرب به همان صورت تقليد كنند و ستوني بالاي آن قبرها بسازند و آن را رمي كنند .
اين نكته مي تواند قرينه خوبي بر نفي وجود ستونها در آن اعصار باشد و به عنوان يك مؤيّد مورد استفاده قرار گيرد .
2 ـ جمع آوري هفتاد سنگ
در بسياري از كلمات بزرگان ، مانند : محقّق حلّي در « شرائع الاسلام » ( 1 ) و علاّمه در « منتهي » ( 2 ) آمده است كه حجّاج هفتاد سنگ براي رمي از داخل محدوده حرم برمي چينند ( خواه از مشعر الحرام باشد يا از خود منا ) ، 7 سنگ براي روز اوّل ( دهم ذي حجّه ) كه فقط جمره عقبه را رمي مي كنند و 21 سنگ براي روز دوّم ( يازدهم ذي حجّه ) براي رمي هر سه جمره و 21 سنگ براي روز سوم ( دوازدهم ذي حجّه ) و 21 سنگ نيز براي روز چهارم ( سيزدهم ذي حجّه ) اگر روز سيزدهم را در منا بمانند ، كه مجموعاً 70 سنگ ريزه مي شود .
كمتر كسي گفته است حجّاج بيش از اين مقدار جمع آوري كنند ، اين نشان مي دهد پرتاب سنگ به جمره بسيار آسان بوده كه كمتر احتمال عدم اصابت مي رفته است ، هرگاه جمره مجتمع الحصي ( محل اجتماع سنگريزه ها ) باشد ، پرتاب سنگ بر آن آسان است ولي اگر بخواهد سنگها در آن ازدحام عجيب به ستون بخورد ، به يقين بيش از اين مقدار بايد جمع آوري كرد ؛ چون احتمال عدم اصابت بسيار زياد است و اين قرينه ديگري است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . شرائع الاسلام ، ج 1 ، ص 191
2 . منتهي المطلب ، ج 2 ، ص 728
77 |
3 ـ عكسهاي قديمي موجود از ستونها
قرينه ديگر ، عكس هاي قديميِ ستونها است كه نشان مي دهد در كنار آن چراغي براي روشنايي در شبها ، جهت آنها كه در شب رمي مي كردند ، آويزان بوده ، اگر سنگها را مي بايست به ستونها بزنند ، همان روز اول چراغ درهم مي شكست و از بين مي رفت ؛ زيرا همان گونه كه ديده ايم ، مردم در انداختن سنگها نشانه گيري دقيق ندارند .
اين بحث را با گواهي روشني كه در كتاب « تاريخ مكّه » آمده است ، پايان مي دهيم :
در جلد ششم « التاريخ القويم لمكّة و بيت اللّه الكريم » نوشته « محمد طاهر الكردي المكّي » كه از مهمترين كتابهاي عصر ما در تاريخ مكّه است و زير نظر مقامات حجاز چاپ شده ، چنين مي خوانيم :
« و بوسط كلّ جمرة من الجمرات الثلاث علامة كالعامود المرتفعة نحو قامة ، مبنيّة بالحجارة ، اشارة الي موضع الرمي ، و هذه العلامات علي الجمرات لم تكن في صدر الإسلام و إنّما أحدثت فيما بعد » . ( 1 )
« در وسط هريك از جمرات سه گانه ، علامتي است مانند ستون كه ارتفاع آن به اندازه قامت يك انسان است و از سنگ ساخته شده ، به عنوان اشاره و علامت براي محلّ رمي و اين علامتها در صدر اسلام نبوده و بعداً پيدا شده است . »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 . التاريخ القويم لمكة و بيت اللّه الكريم ج 6 ص 15
78 |
آخرين سخن
از بررسي بحث هاي گذشته به اين نتيجه ها دست مي يابيم :
1 ـ نه تنها دليلي بر لزوم اصابت سنگريزه ها به ستونها ، از نظر فقه اسلامي ؛ اعم از فقه شيعه و اهل سنّت در دست نيست ؛ بلكه كفايت رمي ستونها ، اگر سنگريزه ها در دايره اطراف ستونها نيفتد ، محلّ تأمّل است ، همان گونه كه گروهي از فقها به آن تصريح كرده اند .
آنچه مسلّم است ، كفايت پرتاب سنگريزه ها در همان دايره اطراف ستونهاست ( به واژه پرتاب دقّت شود ) .
2 ـ بنابر آنچه شرح داده شد ، حُجّاج محترم نبايد به خود زحمت دهند و به استقبال خطرات مختلف بروند و ستونها را رمي كنند ، بلكه به راحتي مي توانند هفت سنگ كوچك به دايره اطراف ستونها پرتاب كنند و بي درنگ از محل دور شوند و راه را براي بقيّه بگشايند .
3 ـ هرگاه پرتاب به سوي حوضچه ها را نيّت كرده و سنگها احياناً به ستونها بخورد و در پاي آن بيفتد كافي است ، ولي اگر سنگ بعد از اصابت به ستونها به خارج از محيط جمره بيفتد كافي نمي باشد و بعضي صريحاً به اين مطلب فتوي داده اند .
حُجّاج محترم نبايد به خود زحمت دهند و به استقبال خطرات مختلف بروند و ستونها را رمي كنند ، بلكه به راحتي مي توانند هفت سنگ كوچك به دايره اطراف ستونها پرتاب كنند و بي درنگ از محل دور شوند و راه را براي بقيّه بگشايند .
4 ـ هرگاه از طبقه بالا رمي كنند و سنگ را به حوضچه هايي كه در طبقه بالا قرار دارد پرتاب كنند ، كافي است ؛ زيرا حوضچه هاي بالا به صورت قيفي ساخته شده و سنگها را به حوضچه هاي پايين منتقل مي كند .
5 ـ سزاوار است همه محقّقان اسلامي ، اين مسأله را مورد بررسي قرار دهند و هرگاه
79 |
علماي اعلام شيعه و بزرگان اهل سنّت ، پس از بررسي لازم ، بر اين مسأله توافق كنند ، يكي از مشكلات عظيم حج ، كه سبب ازدحام مي شود و بارها موجب اتلاف نفوس و يا مجروح شدن گروه زيادي از حجّاج عزيز گرديده ، ان شاء اللّه حل خواهد شد ، و عملشان ان شاء اللّه هماهنگ با اعمال رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) و امامان اهل بيت ( عليهم السلام ) خواهد بود و اللّه العالم .
رجب 1424 ـ شهريور 1382
* پي نوشت ها :