بخش 5

تاریخ و رجال تلاش دشمنان در مخدوش کردن شخصیت حمزه ( علیه السلام )


65


ميقات حج - سال دوازدهم - شماره چهل و هفتم - بهار 1383

تاريخ و رجال


66


تلاش دشمنان در مخدوش كردن شخصيت

حضرت حمزه ( عليه السلام )

محمدصادق نجمي

حضرت حمزه ، عموي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ، از شخصيت هاي بزرگ در تاريخ اسلام است ، كه در دفاع از اسلام تا پاي جان ايستاد و آنگاه كه توحيد در مقابل شرك و خداپرستي در برابر بت پرستي قرار گرفت و رسول الله نياز به ياران صديق و حاميان مخلص داشت ، به ياري آن حضرت شتافت .

او در جنگ اُحد ، در سخت ترين و خطرناك ترين وضعيت ، كه حتي بعضي از ياران نزديك پيامبر ميدان نبرد را ترك كرده ، به قلّه هاي كوه ها و پشت سنگ ها پناه مي بردند ، دليرانه مقاومت كرد و با سپر قرار دادن خويش و نبرد با دو شمشير ، از رسول الله دفاع كرد و حملات پياپي دشمن را ، كه متوجه جان پيامبر بود ، درهم شكست و سرانجام جان خويش را در طبق اخلاص گذاشت و با دشمنان به قتال و جهاد پرداخت و به خيل شهداي صدر اسلام پيوست و در تاريخ به عنوان يكي از بزرگترين سرداران و مجاهدان شجاع و با اخلاص و از مدافعان و شهداي نامي اسلام و به صورت عالي ترين الگو و سرمشق متجلّي گرديد و مدال پرافتخار « سيد الشهدا » از سوي رسول الله نصيبش شد و لقب زيباي « اسدالله » و « اسدالرسول » را به خود اختصاص داد .

حمزه ، سيد الشهدا ، مصداق روشن و نماد بارزي از آيات متعددي است كه


67


در قرآن كريم آمده است .

در اين كتاب آسماني ، آياتي وجود دارد كه به گفته مفسّران و محدّثان و بر اساس مضمون رواياتي از ائمه هدي ( عليهم السلام ) ، درباره حضرت حمزه سيدالشهدا نازل و يا درباره او تأويل شده است و خداوند سبحان در اين سندِ آسماني و از طريق وحي ، بر ايمان و پايداري او در دفاع از اسلام مهر تأييد زده و استقبال او از شهادت در راه خدا را ستوده است .

به جهت ترغيب و تشويق پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) براي رفتن به زيارت مزار وي ، قبرستان احد در طول تاريخ مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و همگان زيارت او را ؛ مانند زيارت پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) بر خود لازم دانستند و در ساختن حرم و گنبد و بارگاه بر روي قبر او ، مانند حرم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و ائمه ( عليهم السلام ) به همديگر سبقت مي جستند و از اين رو قبر شريف آن بزرگوار داراي مجموعه اي از حرم و رواق و گنبد و بارگاه بود كه قدمت و پيشينه آن ، به قرنهاي اول اسلام مي رسيد ولي نزديك به يكصد سال قبل ، اين حرم شريف ، مانند ساير بقاع و حرمها در مدينه و مكه ، بهوسيله وهابيان تخريب گرديد و اكنون از اين بقعه پاك ، بجز يك قبر خاكي و ساده باقي نيست .

اكنون مطالبي كه در پي مي آيد ، شرحي است از اين ماجرا و دفاع از ظلمي است كه در تاريخ ، بر اين سردار سرفراز اسلام رفته است :

كينه و خصومتِ عميقِ امويان نسبت به امير مؤمنان ( عليه السلام ) را در جنگ خونين صفّين و در قتل و شكنجه شيعيان و بالأخره در سبّ و لعن آن حضرت ، به روشني مي توان ديد كه به صورت يك فريضه ثابت و سنّت جاري ، در طول ساليان متمادي و در ده ها هزار منبر و خطابه و در اجتماعات مسلمانان از شام گرفته تا مصر و از ري تا كوفه و بصره و از عاصمه و پايگاه اسلام ؛ مدينه تا مكه مكرّمه و حرم امن الهي و . . . انجام مي گرفت و اين عمل در ميان مسلمانان آنچنان نفوذ يافت كه وقتي عمربن عبدالعزيز تصميم گرفت به مقتضاي سياست روز ، از سبّ آن حضرت جلوگيري كند ، او را به انجام دادن يك خلاف شرع بزرگ و ارتكاب يك گناه غير قابل عفو متهم كردند ! در


68


حالي كه ممانعت و پيشگيري او از سبّ اميرمؤمنان ، نه به صورت عام ، كه تنها در خطبه هاي نماز جمعه بود .

و اما كينه و خصومت امويان نسبت به حضرت حمزه با توجه به وضعيت و موقعيت خاص آن بزرگوار شكل ديگري به خود گرفت ؛ زيرا پس از شهادت آن حضرت در ميدان جنگ ، نه امكان جنگ مجدد با وي بود و نه متهم ساختن او به كفر و الحاد ؛ همان روشي كه درباره اميرمؤمنان به كار گرفتند . ( 1 )

لذا در مرحله نخست تصميم گرفتند پيكر آن حضرت را به همراه ساير شهداي اُحد ، به نقاط مختلف انتقال دهند و اثر قبر وي را كه نماد مظلوميت و دفاع جانانه او از اسلام و نيز نمادي از جنايات بني اميه بود ، از ميان ببرند و فكر مي كردند با اين حركت مي توانند شخصيت اورا به تدريج به فراموشي بسپارند و لكّه ننگ جنايت هولناك و مُثله كردن او را از پيشاني عاملان آن و مدّعيان خلافت و جانشيني امروز پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) بزدايند و بر همين اصل ، طبق دستور معاويه حفر قنات و اجراي آن از ميان قبور شهداي احد طرح ريزي و در مدينه اعلان عمومي كردند كه هريك از خانواده شهدا پيكر شهيد خود را به جهت در امان ماندن از جريان آب ، به نقطه ديگر از شهر مدينه انتقال دهند . روشن است كه مقصد اصلي در اين طرح ، انتقال پيكر حضرت حمزه و محو اثر قبر او بود ، ولي به طوري كه در صفحات آينده ملاحظه خواهيد كرد ، در اثر كرامت شهدا و سالم بودن اجساد پاكشان ، اين سياست خيالي با شكست مواجه گرديد و معاويه در حذف فيزيكي اثر قبر حضرت حمزه ناكام ماند . بدين جهت بود كه درباره آن بزرگوار ، سياست ديگر و راه خطرناكتر و بزرگتري برگزيدند و براي اعمال خصومت و دشمني خويش درباره او ، از راه فرهنگي وارد شدند تا شخصيت او را مخدوش كنند و همه فضايل و تلاشها و پيروزيهاي سيد شهيدان و در نهايت جنايت وحشي حبشي را ، كه با ترغيب و تشويق ابوسفيان و هند مرتكب شده بود ، براي هميشه به فراموشي بسپارند و اين سياست را در سه بُعد مختلف به كار گرفتند :

الف  : كتمان فضايل حضرت حمزه .

ب  : نكوهش و تقبيح وي .

ج  : تبرئه قاتل او .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . بحارالأنوار ، ج33 ، ص214 . معاويه در سبّ اميرمؤمنان ( عليه السلام ) ، جمله زير را به كار مي برد و به كارگزارانش نيز فرمان داد از همان جمله استفاده كنند ؛ « اَلّلهمّ إنّ أبا تراب ألْحَدَ في دينك و صدّ عن سبيلك فالعنه لعناً وبيلا و عَذِّبْه عذاباً أليماً » .


70


و ما اكنون ، با توجه به اهميت موضوع ، به توضيح اين ابعاد سه گانه مي پردازيم :

* كتمان فضايل حضرت حمزه

دستگاه تبليغاتي بني اميه وافرادي كه آن روز در جامعه به عنوان دانشمند و محدّث و ناقل اخبار و حوادث دوران حيات پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مطرح بودند و در بازگو كردن حوادث صدر اسلام و شخصيتهاي آن دوران ، نقشي به عهده داشتند و در واقع از سوي حكّام به انجام اين وظيفه فرمان گرفته بودند و وظيفه داشتند درباره بعضي افراد فضيلت تراشي و مديحه سرايي كنند و به تقبيح و نكوهش اهل بيت ( عليهم السلام ) بپردازند كه در اين جهت وظيفه خود را دقيق و حساب شده انجام دادند و لذا درباره حضرت حمزه ، هيچ فضيلتي و نكته مثبتي ذكر نكردند و از نقش آن بزرگوار در پيشرفت اسلام و درهم كوبيدن كفر ، مطلبي نگفتند و ننوشتند ؛ زيرا بيان اين حوادث و فضايل ، سرانجام به ضرر آنان و موجب نفرت و انزجار از پدران و اجدادشان شد كه پرچم شرك و بت پرستي را بدوش مي كشيدند .

بنابراين ، نه تنها ابعاد شخصيت او را به فراموشي سپردند و از وي ذكري به ميان نياوردند ، بلكه او را از صف اقوام و عشيره پيامبر خدا و از رديف صحابه و ياران آن حضرت هم كنار گذاشتند كه گويا شخصيتي به نام حمزه وجود نداشته و اين ديد و حركت با مرور زمان گسترش يافت و به نسلهاي آينده منتقل گرديد ؛ به طوري كه ما امروز و پس از گذشت قرنها شاهد آن هستيم .

اين پديده شوم را مي توان در منابع حديثيِ دست اول و مورد اعتمادِ اهل سنت بهوضوح مشاهده كرد ؛ زيرا در اين كتابها معمولا بخش مستقلي بنام « كتاب الفضائل » عنوان و به هر يك از اقوام و عشيره پيامبر خدا و همچنين درباره هر يك از اصحاب و ياران مشهور آن حضرت باب مستقلي اختصاص يافته است .

براي نمونه ، در باب فضايل اقوام پيامبر ، فضايل عباس بن عبدالمطّلب ، جعفربن ابي طالب ، عبدالله بن جعفر و فضائل زبير پسر عمه پيامبر خدا و . . . نقل شده است .

و دربخش فضايل اصحاب پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) گذشته از خلفا ، از سعدبن ابي وقاص ،


71


عبدالله بن سلام ، عبدالله بن عمر ، ابوهريره ابوموسي اشعري و بالاخره براي ذكر فضايل ابوسفيان و معاويه بابي مستقل اختصاص يافته و در اين ميان تنها كسي كه از وي ذكري به ميان نيامده و حتي در رديف عباس بن عبدالمطّلب و عبدالله بن جعفر و يا در صف ابوهريره و معاويه و ابوسفيان قرار نگرفته است حمزة بن عبدالمطّلب ، عموي پيامبر خدا و فاتح جنگ بدر و شهيد مثله شده جنگ احد مي باشد گويي پيامبر خدا نه عمو و برادر رضاعي به نام حمزه داشته ، نه صحابه اي بنام ابوعماره !

تصميم گرفتند پيكر حضرت حمزه را به همراه ساير شهداي اُحد ، به نقاط مختلف انتقال دهند و اثر قبر وي را كه نماد مظلوميت و دفاع جانانه او از اسلام و نيز نمادي از جنايات بني اميه بود ، از ميان ببرند .

خواننده عزيز مي تواند در اين حق كشي ، به مهمترين منابع حديثي اهل سنت ؛ يعني صحيح بخاري و صحيح مسلم رجوع كند و ساير صحاح و سنن نيز از اين رويه پيروي كرده و در اين مسير گام نهاده اند و لذا كساني كه اين كتابها را مي خوانند ، تصوّر مي كنند كه حضرت حمزه اصلا نه نسبتي با پيامبر اسلام داشته و نه جزو مهاجران و انصار و اصحاب و ياران آن حضرت به حساب مي آمده و نه در دوران زندگي اش قدمي به نفع اسلام برداشته و نه در جنگي شركت كرده است .

* نكوهش حضرت حمزه

مخالفان حمزة بن عبدالمطّلب تنها به كتمان فضايل او بسنده نكردند بلكه در تلاشِ فرهنگيِ خود ، در مخدوش ساختن شخصيت آن حضرت ، قدم فراتر نهاده و محور ديگري را نيز برگزيدند و آن اينكه با ساختن داستانها و افسانه ها و نسبت دادن مطالب ضدّ اخلاق به آن سيد شهيدان ، به تحقير و تقبيح و همچنين ايجاد نفرت و انزجار نسبت به مقام والا و ارجمندش پرداختند .

براي نمونه ، در يكي از اين افسانه ها و داستانهاي ساختگي ، كه باز در صحيح بخاري نقل شده ، حضرت حمزه به شرب خمر و مست شدن و شكافتن كوهان و پهلوي شترهاي زنده علي بن ابي طالب و


72


بيرون آوردن جگر آنها متهم گرديده است و بالأخره جسارت و تهديد نسبت به پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را به مرحله اي رسانيده كه آن حضرت هنگام مواجه شدن با حمزه ، از ترس جانش عقب عقب برگشته است !

با توجه به طولاني بودن متن عربيِ اين افسانه ساختگي ، ترجمه بخشي از آن را در اينجا مي آوريم و خواننده ارجمند را به متن مشروح آن در صحيح بخاري ارجاع مي دهيم . ( 1 )

بخاري از ابن شهاب زهري نقل مي كند كه گفت : علي بن الحسين ، از پدرش حسين بن علي و او از پدر خويش علي بن ابي طالب برايم نقل كرد : من دو نفر شتر داشتم كه در كنار خانه همسايه مي خوابيدند ، روزي ديدم كه كوهان آنها زنده زنده دريده و پهلويشان شكافته شده و جگرهايشان بيرون ريخته است . با ديدن اين منظره ، به شدت متأثر شدم و اشكم روان گرديد ، پرسيدم : چه كسي اين كار قساوت بار را مرتكب شده است ؟ گفتند : عمويت حمزة بن عبدالمطّلب و اكنون او با گروهي از دوستانش و با شركت كنيزك خواننده اي در حال خوردن شراب اند و آن كنيزك در ترانه اش اين جمله را مترنم است : « اَلا يا حمزة للشرف النوّاء » ؛ « اي حمزه ، شتران پرگوشت را درياب . »

و حمزه با شنيدن اين كلمات از زبان آن كنيزك تشويق شده ، دست به شمشير برد و شترها را به اين روز سياه انداخت ! زهري مي افزايد : عليّ بن ابي طالب گفت : من به جهت شكايت از عمويم حمزه ، نزد پيامبر خدا رفتم و جريان شترها و حضور حمزه در خانه همسايه در مجلس بزم و مي خواري را به آن حضرت گزارش كردم . پيامبر خدا ، در حالي كه من و زيدبن حارثه به دنبالش حركت مي كرديم ، وارد آن خانه شد و حمزه را نكوهش و مذمّت كرد . حمزه كه به شدّت مست و چشمانش سرخ شده بود ، نگاه تندي به سراپاي پيامبر خدا انداخت و گفت : مگر شماها بردگان و غلامان پدر من نيستيد كه بر من اعتراض مي كنيد ؟ ! پيامبر خدا با شنيدن اين جمله از ترس جانش عقب عقب برگشت و خانه را ترك كرد !

سازنده اين افسانه ، مي خواهد به مخاطبان خود چنين القا كند كه حمزة بن عبدالمطّلب اهل عيش و طرب و فردي قسيّ القلب و جسور بود ؛ به طوري كه براي يك مجلس خوشگذرانيِ موقّت ، با

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري ، كتاب المغازي ، حديث شماره 3781


73


اشاره كنيزكي خواننده ، به چنين عمل غير انساني دست مي يازد و جگر شترها را براي لذّت جويي بيشتر ، براي عدّه اي عيّاش ارمغان مي برد و آنگاه كه رسول اعظم ( صلّي الله عليه وآله ) او را منع و ملامت مي كند ، با نگاه تند و كلماتي دور از ادب ، آن حضرت را تهديد مي كند ؛ به طوري كه پيامبر خدا از ترس جانش قهقري و به عقب برمي گردد و حمزه را به حال خود مي گذارد !

سازندگان اين داستانِ سرا پا كذب و دروغ ، سرانجام چنين نتيجه گرفته اند كه طبعاً پيامبر خدا پس از اين پيش آمد از عمويش حمزه منزجر و ناراضي بوده و چون اين ماجرا در آستانه جنگ اُحُد رخ داد ، روشن نيست كه آيا در اين فاصله كوتاه ، حمزه رضايت پيامبر را جلب و رنجش خاطر او را برطرف كرد يا شهادت او توأم با تكدّر خاطر و انزجار رسول الله به وقوع پيوست !

سازنده اين داستان كيست ؟

همانطور كه دانستيد ، راوي اين داستان ، كه آن را به امام سجاد ( عليه السلام ) نسبت داده و از زبان آن حضرت نقل كرده ، زهري است و ما اكنون در اينجا از بررسي متن اين افسانه كه با كمترين دقت مي توان جعلي و دروغ بودنِ آن را فهميد ، صرف نظر مي كنيم و تنها به معرفي ناقل و سازنده آن ، كه ده ها داستان ديگر در نكوهش اهل بيت و اميرمؤمنان ( عليه السلام ) پديد آورده است ، مي پردازيم كه با شناخت وي ، ارزش همه اين داستانها و عمق كينه و دشمني او نسبت به اهل بيت ( عليهم السلام ) روشن خواهد شد .

يكي از كساني كه به دستور خلفاي اموي در جعل و نشر احاديث در فضيلت خلفا و در نكوهش و تحقير اهل بيت عصمت وطهارت نقش مهمّي ايفا نموده ، ابن شهاب زهري است و همان جعليات ، به تدريج ، به كتابها و منابع حديثي اهل سنت منتقل گرديده و امروزه جزو مسلّمات تاريخ و حديث به شمار آمده است كه يكي از آنها ، حديث مورد درباره نكوهش حضرت حمزه مي باشد .

زهري كيست ؟

نام او محمد و نام پدرش مسلم است . به مناسبت انتسابش به قبيله بني زهره ، كه تيره اي است از قريش ، به زهري و به مناسبت كنيه يكي از اجدادش ( ابن شهاب ) به اين كنيه مشهور شده است .


74


گاهي لقب و كنيه او ، باهم به كار مي رود و مي گويند « ابن شهاب زهري » .

تولد و وفات زهري :

گرچه زهري از قريش است و اجداد او اهل مكه بودند ولي خود او در سال 52 در شهر مدينه متولد شد و در اين شهر نشو و نما يافت و فوت او در سال 124 ، در شام بهوقوع پيوست .

زهري در مدينه :

زهري تا سال 82 در مدينه به سر مي برد و در اين دوران ، گرچه نقل حديث به طور رسمي و در تمام شهرها آزاد نشده بود ولي در مدينه وجود محدّثاني از شيعه و اهل سنت ؛ مانند امام سجاد و امام باقر و ابوسعيد خدري و عبدالله بن عمر و عروة بن زبير موجب گرديد كه به طور غير رسمي به مذاكره و نقل حديث پرداخته شود و جلسات حديث پس از نمازهاي پنجگانه در مسجدالنبي تشكيل مي شد ؛ از جمله كساني كه در اين سالها اشتياق به فراگيري حديث داشتند ، ابن شهاب زهري بود و او در اين برنامه با امام سجاد ارتباط داشت و از آن حضرت حديث فرا مي گرفت و چند حديث كه از زهري در فضيلت اهل بيت نقل شده ، به اين مرحله از دوران زندگي اش مربوط مي شود .

زهري در شام :

از آنجاكه زهري فردي پول دوست و شهرت خواه بود و در مدينه به جهت وجود علما و محدثانِ معروف ، رسيدن به اين آرزو برايش غير ممكن مي نمود ، در سال 82 ، در حالي كه سي و يك سال از عمر او مي گذشت ، مدينه را به سوي شام و دربار خليفه اموي ، عبدالملك مروان ( 86 ـ 73 ) ترك كرد .

و شايد اين حركت ، با اشاره و دعوت شخص خليفه بوده كه قبل از رسيدن به خلافت ، در مدينه و گاهي در جلسات فراگيري حديث ، با ابن شهاب آشنايي داشت .

به هر حال ، از اين تاريخ ، با استقرار زهري در دربار شام و دوري وي از اهل بيت ، دشمني اش با امير مؤمنان ( عليه السلام ) ، براساس سياست كلّي امويها پايه ريزي شد و به مدت چهل و پنج سال و تا آخر عمر او ادامه يافت .

او در اين مدت طولاني ، جزو ياران و مبلّغان و حاميان خاندان اموي و در سفر


75


و حضر ، همنشين و مشاور آنان بود و طبق دلخواه آنان ، همّت خويش را در جعل و نقل حديث در فضيلت خلفا و نكوهش اهل بيت ( عليهم السلام ) به كار بست .

خلفايي كه زهري در خدمت آنان بود ، عبارتند از :

1 . عبدالملك بن مروان ( 86 ـ 73 ) .

2 . وليد بن عبدالملك ( 96 ـ 86 ) .

3 . سليمان بن عبدالملك ( 99 ـ 96 ) .

4 . عمربن عبدالعزيز ( 101 ـ 99 ) .

5 . يزيدبن عبدالملك ( 105 ـ 101 ) .

6 . هشام بن عبدالملك ( 125ـ 105 ) .

ابن شهاب ، از نزديكترين مشاوران عبدالملك ( 1 ) بود ؛ به طوري كه حتي در سفرهاي حج او را همراهي مي كرد . بلكه سفر حجّي كه حَجّاج بن يوسف به نمايندگي از عبد الملك رفت ، مشاورت و همراهي او را نيز در اين سفر به عهده گرفت .

ابن شهاب پس از عبدالملك همكاري خود را به مدت ده سال با وليدبن عبدالملك و پس از وي با يزيدبن عبدالملك ، كه آلوده ترين خلفاي اموي است ( 2 ) ادامه داد ومسؤوليت قاضي القضاتي يزيد را به عهده گرفت و طبعاً سرپوشي شد بر مفاسد و جنايات يزيدبن عبدالملك .

ابن شهاب پس از يزيد بن عبدالملك ملازم هشام بن عبدالملك شد كه خلافت او بيش از نوزده سال به طول انجاميد . ابن شهاب هم مشاور هشام و هم معلّم فرزندان او بود و در سال يكصد و شش ، به همراه هشام ، به سفر حج رفت و در سالهاي بعد ، فرزندان هشام را در سفر حج همراهي كرد تا در سال 124 و يكسال قبل از هشام از دنيا رفت .

نشر احاديث به نفع بني اميه :

اينها چند نمونه كوچك بود از فعاليتها و خدمات ابن شهاب زهري براي خلفاي اموي و در مسير حمايت از آنها . چون بيان همه آن فعاليتها زماني طولاني و كتابي مستقل مي طلبد ، ناگزيريم به مناسبت موضوع بحث ، تنها به يكي از مهمترين فعاليت هاي عمومي او در تحكيم و تقويت سياست بني اميه اشاره مي كنيم كه تا به امروز كمتر بدان پرداخته اند ؛ سياستي كه زير بناي خلافت و سلطنت آنها را تشكيل مي داد و همواره بر آن اساس حركت مي كردند و بر همين اساس از نقل و نشر احاديث و گفتار پيامبر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . سيوطي در « تاريخ الخلفا » مي نويسد : اگر عبدالملك هيچ جنايتي مرتك نمي شد جز انتخاب حجاج بن يوسف و مسلّط كردن او بر مسلمانان و صحابه پيامبرخدا ، در خباثت او كافي است . حجاج مسلمانان را مورد اهانت قرار داد . گروهي را به قتل رسانيد و تعدادي ديگر را به زندان افكند . گذشته از عموم مسلمانان ، از صحابه و تابعين افراد بي شماري را كشت و بر گردن آنها داغ گذاشت و اينها را براي اهانت و ذلّت و تحقير صحابه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) انجام داد .

2 . ذهبي در سير اعلام ( ج5 ، ص331 ) مي نويسد : چند نفر پير مرد را نزد يزيدبن عبدالملك آوردند كه همه آنها شهادت دادند : براي خلفا در نزد خدا حساب و كتابي نيست ! و او آنچه مي توانست در فساد و شهوت راني پيش رفت . يك شب تا صبح با معشوقه اش حبابه به سر برد و از ترانه او بهره گرفت . خادم او خبر داد كه وقت نماز صبح است ، به خادم گفت واي بر تو ، به رييس شرطه بگو نماز را اقامه كند .

يزيد بن عبدالملك روزي با معشوقه اش حبابه مشغول مزاح و شوخي بود و حبابه در حالي كه مي خنديد ، يزيد حبّه انگوري را به دهان وي انداخت و انگور در گلوي او ماند و خفه اش كرد . يزيد به جهت شدّت علاقه اش به حبابه ، چند روزي مانع از دفن وي گرديد تا اينكه جسد او گنديد و مجبور به دفن وي شدند . يزيد بن عبدالملك از قبر او جدا نمي شد و پس از پانزده روز در اثر مفارقت و دوري او ، دق كرد و مرد .


76


جلوگيري مي كردند . پس از گذشت نزديك به يك قرن ، اين سياست خويش را در منع حديث تغيير دادند ، چون متوجه شدند كه خواسته آنان در سطح كشور اسلامي تحقق يافته و تبليغات آنان در كنار گذاشتن اهل بيت از صحنه سياست مؤثر شده است ؛ به طوري كه سبّ اهل بيت و تبرّي از آنان ، جزو برنامه هاي مذهبي گرديد و لذا نشر حديث را پس از يك قرن تحريم ، آزاد اعلام كردند ولي نه هر حديث ، بلكه بايد حديثهايي نقل شود كه مطابق ميل و خواست بني اميه و در مسير تحكيم خلافت آنان و تضعيف خط ولايت و دور كردن اهل بيت از صحنه سياست باشد .

و اجراي اين دستور و انجام اين مهم ، به طور رسمي ، به عهده ابن شهاب گذاشته شد و محدّثان ديگر موظف بودند گفته هاي او را در جامعه مطرح كنند ؛ زيرا او مدّتي طولاني از سوي حكومتها به عنوان « عالم مدينه و شام » و « امام الحديث » و « افقه اهل المدينه » و « اعلم اهل المدينه » معرفي شده و توجه و اعتماد علماي جامعه را به خود جلب كرده بود و از طرف ديگر وفاداري خويش را نسبت به اجراي منويات حكومتها به اثبات رسانده بود .

پس ، نخستين كسي كه به نقل شفاهي و نوشتن حديث اقدام كرد ، ابن شهاب زهري بود كه به دستور هشام بن عبدالملك انجام گرفت و حديثهايي كه از زبان او شنيده مي شد و يا به دستور او در اوراق مي نوشتند ، در جامعه رسميت مي يافت و به تدريج به مسانيد و منابع حديثي راه گشود ، به طوري كه تقريباً يك ششم احاديث صحيح بخاري ؛ مهمترين منبع حديثي اهل سنت را ، حديثهاي ابن شهاب به خود اختصاص داده و در اين كتاب بيش از هزار حديث از وي نقل گرديده است .


77


تعداد احاديث زهري

ابن حجر در « تهذيب التهذيب » آورده است : مجموع روايات ابن شهاب به دو هزار و دويست بالغ مي گردد . سپس مي نويسد : او نصف اين احاديث را از افراد غير موثّق نقل كرده است . منظور ابن حجر اين است كه ابن شهاب هزار و يكصد حديث خود را نه از اشخاص و ناقلان مورد اعتماد ، كه از هر رهگذر و از هر انسان كوي و برزن و از زبان كساني كه هيچ معيار و مبنايي در گفته هايشان نداشتند ، نقل كرده است .

اين قضاوت در مورد احاديثِ ابن شهاب ، از سوي كسي است كه خوشبيني و مدّاحي اش نسبت به ناقلان حديث ، فزون از حدّ و بيش از اندازه است و مانند اكثر علماي اهل سنت ، در تذكيه و تطهير گذشتگان خود ، هيچ حد و مرزي بر خود قائل نيست و لذا مي توان از گفتار ابن حجر به ارزش حديثهايي كه از ابن شهاب نقل شده پي برد و ميزان صحت و سقم آنها را به دست آورد .

مهمترين محور حديثهاي زهري

دقت در احاديث زهري بيانگر اين واقعيت است كه محور احاديث او ، همانگونه كه پيشتر اشاره كرديم ، جلب رضايت اموي ها و تحكيم و تقويت حكومت آنها و به فراموشي سپردن نقش اهل بيت ( عليهم السلام ) در رهبري امّت و خارج نمودن آنان از صحنه مذهب و سياست بوده است و او اين هدف را در دو بُعد مشخص ؛ يعني « فضيلت تراشي براي خلفا » و « طعن و نكوهش و جعل نسبتهاي ناروا به اهل بيت ( عليهم السلام ) » تعقيب و اجرا كرده است . زهري اين نوع احاديث را در لابلاي احاديث ديگر و در لفافه حديثهاي مختلف ؛ از فقه و تاريخ قرار داده تا هر چه بيشتر مورد پذيرش مخاطبان قرار گيرد و احياناً در شنونده شك و ترديد و احساس تعصب و يك سو نگري نسبت به ناقل آنها ايجاد نكند و دقيقاً به همين منظور ، آنجا كه مي خواهد در طعن و نكوهش اهل بيت مطلبي نقل و يا جعل كند ، آن را از طريق خودِ اهل بيت و از زبان يكي از افراد شناخته شده اين خاندان و بيشتر از زبان امام سجاد ( عليه السلام ) نقل مي كند تا مضمون آن هر چه بيشتر تحكيم و تثبيت شود .

چند نمونه از احاديث زهري

چون احاديث و جعليات زهري در


78


دو محور ياد شده طولاني است و كتاب مستقلي را مي طلبد ، لذا ما تنها به عنوان نمونه ، به نقل چند حديث او كه در صحيحين آمده است و كذب و جعلي بودن آنها براي هر خواننده منصف و با اطلاع روشن است ، بسنده مي كنيم و در اين نقل متن صحيح مسلم را اصل قرار مي دهيم :

1 ـ اختلاف اميرمؤمنان با ابن عباس عموي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله )

زهري در يك داستان ساختگي و دروغين و در يك صحنه سازي ، اختلافِ عباس عموي پيامبر با امير مؤمنان ( عليه السلام ) ، درباره ارث پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رامطرح مي كندومي گويد : آنها براي حلّ اختلاف ، نزد عمربن خطاب حاضر شدند و از او خواستند كه قضاوت و حلّ اختلاف كند .

دراين داستان ساختگي آمده است : عباس ، در حالي كه به علي بن ابي طالب اشاره مي كرد ، خطاب به خليفه گفت :

« يا أميرالمؤمنين اقض بيني و بين هذا الكاذب الآثم الغادر الخائن ! » ؛ ( 1 ) « ميان من و اين دروغگوي آلوده به گناه ، حقه باز و خائن قضاوت كن . »

درباره آن بزرگوار ، سياست ديگر و راه خطرناكتر و بزرگتري برگزيدند و براي اعمال خصومت و دشمني خويش درباره او ، از راه فرهنگي وارد شدند

و عمر درپاسخ وي گفت : « أ تعلمان أنّ رسول اللّه ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ قال : لا نوّرث ما تركناه صدقة » ؛ « شما هر دو مي دانيد كه پيامبر خدا فرموده است : ما پيامبران ، از خود ارثي نمي گذاريم ، آنچه از ما مي ماند ، صدقه است . » ( 2 )

در اين روايت ساختگي كه بهوسيله زهري نقل شده ، هدف و خواست حكومت اموي ، از هر دو جهت تأمين گرديده است ؛ زيرا از طرفي شخصيت والاي امير مؤمنان تحقير و موهون گرديده ؛ به طوري كه حاضر شده است در ارث و تركه پيامبر خدا با كسي كه مي دانست حقي در آن ندارد ، طمع ورزد و به مقام مطالبه درآيد و آنگاه با عمويش آنچنان منازعه و مشاجره كند كه از زبان او با آن اوصاف زشت معرفي شود ! وجودتنهايكي ازآن اوصاف دريك فرد ، شخصيت او را به پست ترين مرحله پايين مي آورد و او را بكلّي از ارزش ساقط مي كند و حاشا وصيّ پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري كتاب فرض الخمس حديث شماره 2927 وكتاب الاعتصام بالكتاب والسنة حديث شماره 6875 ، صحيح مسلم ، كتاب الجهاد ، باب حكم انفييء حديث شماره 3302 .

2 . صحيح بخاري كتاب فرض الخمس حديث شماره 2927 وكتاب الاعتصام بالكتاب والسنة حديث شماره 6875 ، صحيح مسلم ، كتاب الجهاد ، باب حكم انفييء حديث شماره 3302 .


79


اين تهمتها !

و از طرف ديگر ، عملكرد ابوبكر در غصب فدك و استناد او به حديث ساختگي « نَحْنُ مَعاشِرَ الأَنْبِياءِ لا نُورّث » كه يك موضوع حساس و مورد اختلاف در ميان اهل بيت و مخالفين شان بوده ، مورد تأييد قرار گرفته و طبعاً خلاف گويي و محكوميت حضرت زهرا ( عليها السلام ) در ادعاي خويش از زبان خليفه دوم به اثبات رسيده است !

2 ـ داستان خواستگاري امير مؤمنان ( عليه السلام ) از دختر ابوجهل !

و يكي ديگر از داستانهايي كه در نكوهش امير مؤمنان ( عليه السلام ) بهوسيله ابن شهاب زهري نقل و منتشر شده ، جريان خواستگاري امير مؤمنان ( عليه السلام ) از دختر ابوجهل و اظهار انزجار پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و فاطمه ( عليها السلام ) از اقدام امير مؤمنان و توبيخ او بهوسيله پيامبر در ميان نمازگزاران است !

ترجمه اين داستان دروغين ، كه در صحيحين از ابن شهاب زهري نقل شده ، چنين است :

« عليّ بن ابي طالب از دختر ابوجهل خواستگاري كرد . فاطمه زهرا چون از اين موضوع آگاهي يافت ، نزد پيامبر رفت و عرض كرد : مردم خيال مي كنند كه شما از دخترانتان حمايت نمي كنيد و لذا علي بن ابي طالب مي خواهد با دختر ابوجهل ازدواج كند ، پيامبر خدا برخاست و پس از نماز ، خطاب به نمازگزاران فرمود : مردم ! بعد ، من يكي از دخترانم را به عاص بن ربيع دادم و او با من قول و قراري گذاشت و در گفتارش صداقت نشان داد و بر وعده اش وفا كرد . فاطمه پاره تن من و ناراحتي او ناراحتي من است و به خدا سوگند نبايد دختر پيامبر خدا و دختر دشمن خدا در يك خانه با هم زندگي كنند و در اثر اين سخنان بود كه علي بن ابي طالب از اين خواستگاري منصرف شد ! » ( 1 )

در متن اين حديث ، مانند حديث قبل ، شواهدي بر جعلي و دروغ بودن آن وجود دارد كه اكنون به بعضي از آنها اشاره مي كنيم :

1 . با توجه به مقام و جايگاه معنوي و نبوّت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و روابط خانوادگي و نيز ارادت و محبّتي كه امير مؤمنان ( عليه السلام ) به آن حضرت داشت ، تا آنجا كه عزيزترين و محبوب ترين فرد براي او بود ، اينها همه ، ايجاب مي كرد علي ( عليه السلام ) كاري را كه زمينه ناراحتي و رنجش آن حضرت و دختر گرامي اش را فراهم مي نمود ، اقدام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري ، ج3 ، فضائل اصهار النبي ، حديث شماره 3523 - صحيح مسلم كتاب الفضائل ، باب فضائل فاطمه بنت النبي ( ص ) .


80


نكند و يا دست كم ، پيش از اقدام ، با پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) مشورت و موافقت او را جلب مي كرد .

2 . در صورت صحّتِ اصل قضيه ، چگونه مي شود تصوّر كرد كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و فاطمه ( عليها السلام ) با آن مخالفت كنند و مانند افراد عادي و متعصّب ، از آن برنجند و خاندان وحي ، قانون الهي و دستور قرآن را در مورد ازدواج ناديده بگيرند !

3 . و باز در صورت صحّت قضيه ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مي توانست ناراحتي اش را با خودِ علي ( عليه السلام ) مطرح و به طور خصوصي اين مسأله ساده را حل و فصل كند و آن سخنراني تند و علني بر ضدّ اميرمؤمنان ، دور از درايت و ناسازگار با خُلق عظيم پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) است ، حتي نسبت به مخالفان و دشمنانش ، كجا رسد به وصيّ و جانشينش .

4 . دراين داستانِ دروغين ، پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از عاص بن ربيع ، به جهت وفاداري و صداقت وي ، تقدير نموده كه اين ، تعريضي آشكار و انتقادي صريح نسبت به امير مؤمنان ( عليه السلام ) است كه او در وعده اش وفادار و در گفتارش صادق نبوده و لذا بر اين خواستگاري اقدام كرده است !

اينهم دروغي است بزرگي به ساحت مقدس پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و طعن بر شؤون نبوّت ، ولي هر چه باشد ؛ به طوري كه پيشتر اشاره كرديم ، مجموع اين داستان از اين جهت كه متضمّن نكوهش و تحقير صريح نسبت به امير مؤمنان و مدح و تعريف نسبت به فردي قرشيِ اموي است و مي تواند خوشنودي و رضاي خاطر سردمداران اموي را فراهم آورد ، به عنوان حديث پيامبر از زبان ابن شهاب نقل يا بهوسيله او جعل شده و در منابع حديثي مخالفان نقل و منتشر گرديده است .

زهري از ديدگاه علماي شيعه و اهل سنت

با اينكه زهري در دوران خويش و تسلّط امويها و در اثر حمايت آنان ، با القابي مانند : « الفقيه المدني » « امام الحديث » و « عالم الشام و المدينه » مشهور بود ، ولي همكاري او با حاكمان جبّار اموي و تأييد و تقويت آنان و جعل و نقل احاديث دروغ بهوسيله او ، از ديد علما و رجال شناسان شيعه و اهل سنت به دور نمانده و درباره او بر خلاف القابي كه با آنها مشهور بود ، نظر داده اند و او را « منديل بني اميه » و « خادم الأمويّين » خوانده اند .

و از همين رو است كه بيشتر علماي


81


شيعه از وي با تعبيرهايي مانند : « عدّو » و دشمن اهل بيت و گاهي به تعبير « ناصبي » و حتي « كافر » ياد كرده اند . ( 1 )

بيشتر علماي اهل سنت نيز با اينكه زهري را به علم و دانش ستوده اند ، اما بر خلاف رويه هميشگيِ خود ، از ورع و تقوا و زهد و معنويت او سخن به ميان نياورده اند و با توجه به مضمون آيه شريفه : {  وَلا تَرْكَنُوا إِلي الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ } ( 2 ) كه زهري از مصاديق بارز اين آيه و تكيه گاهش ظالمان بوده است ، مطلبي درباره خصوصيات اخلاقي او ذكر نكرده اند .

زهري از ديدگاه ابن ابي الحديد

گروهي از علما و رجال شناسان درباره زهري و دشمني هايش نسبت به اهل بيت و نقل حديث او در نكوهش امير مؤمنان ، با صراحت سخن گفته و او را به دشمني با اهل بيت معرفي كرده اند ؛ از جمله آنها ابن ابي الحديد معتزلي است ، آنجا كه مخالفان و دشمنان سرشناس علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) را معرفي مي كند مي گويد : « وَكان الزُّهَري مِنَ الْمنحرفين عنه » ؛ « زهري يكي ديگر از مخالفان علي بن ابي طالب بود . » آنگاه چند مورد از دشمني ها و بدگويي هاي او نسبت به آن حضرت را نقل مي كند ؛ از جمله آنها دو حديث دروغين ذيل است :

1 . زهري از طريق عروه ، از عايشه نقل مي كند كه گفت : من در نزد پيامبر بودم ، عباس و علي بن ابي طالب پيدا شدند پيامبر به آنها اشاره كرده ، فرمود : عايشه ! اين هر دو كافر از دنيا مي روند ؛ « إنَّ هذَينِ يَمُوتانِ عَلي غَيْر مِلَّتِي » .

2 . باز زهري از عايشه نقل مي كند كه نزد پيامبرخدا بودم ، عباس و علي بن ابي طالب را ديدم كه به سوي ما مي آيند ، پيامبر وقتي آن دو را ديد ، فرمود : عايشه ! اگر مي خواهي به قيافه دو نفر از اهل آتش بنگري به اين دو نفر نگاه كن !

« يا عائشة إن سرّك أن تنظري إلي رجلين من أهل النار ، فانظري إلي هذين قد طلعا » . ( 3 )

نتيجه اين بحث

داستان شراب خوردن حضرت حمزه را شخصي مانند « زهري » نقل كرده ، كه ده ها داستان ديگر در نكوهش اهل بيت جعل و نقل نموده است و هريك از افرد خاندان عصمت را به نوعي موهون و تحقير نموده است كه چند مورد از آن را ملاحظه كرديد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . به روضات الجنات و تنقيح المقال مراجعه شود .

2 . هود : 113

3 . شرح نهج البلاغه ، ج 4 ، ص 64-102


82


آري ، كسي كه براي خوشنودي امويها در يك صحنه سازي ، عباس و امير مؤمنان ( عليه السلام ) را به محاكمه مي كشد و اين كلمات زشت و قبيح را درباره آن حضرت از زبان عباس عموي پيامبر مطرح ساخته و مسأله غصب فدك را توجيه مي كند ، براي او صحنه سازي مجلس شرب خمر و تصوير شكافتن كوهان و پهلوي شترهاي زنده در مورد حمزة بن عبدالمطّلب كار مشكلي نيست ؛ زيرا به همان دلايلي كه دل اين گروه مالامال از دشمني عليّ بن ابي طالب بودكينهو دشمني باحمزه نيزدردل آنهاموج مي زدو چاره اي به جز اين نداشتند كه با داستان سازي و جعل افسانه هاي دروغين ، شخصيت آنها را موهون سازند و از مقام و منزلتشان در

دلها بكاهند و تنفر و بدبيني جامعه اسلامي را به پيشينيان خود و مخالفان اهل بيت تحت الشعاع قراردهند .

3 ـ تبرئه قاتل حمزه

سوّمين محور در تحت الشعاع قرار دادنِ شخصيت حضرت حمزه ، تبرئه غلام وحشي ، قاتل او و كم رنگ كردن جنايت وي نسبت به آن حضرت مي باشد .

و اين مطلب را از زبان خود وحشي نقل كرده و قتل مسيلمه را به او مستند نموده واين قتل راكفاره آن جنايت هولناك نسبت به حضرت حمزه قرار داده اند .

و اين داستان نيز در صحيح بخاري به فاصله كمي ، پس از نقل داستان شراب خوردن حمزه نقل شده است و ما اكنون


83


ترجمه آن بخش از جريان را كه به بحث ما مربوط است ، در اينجا مي آوريم :

آري ، بخاري از جعفربن عمر نقل مي كند كه به همراه عبيدالله بن عدي وارد شهر حمص شد و چون وحشي در آن شهر سكونت داشت خواستند با وي ملاقات كنند و چگونگي به شهادت رساندن حمزه را از زبان خود او بشنوند ، وحشي هم اين جريان را ، از آغاز تصميم گيري بر قتل آن حضرت تا مرحله آخر ، توضيح داد و افزود : پس از گذشت مدتي از اين ماجرا ، به ملاقات پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) رفتم ، آن حضرت وقتي مرا شناخت ، فرمود : از من دورشو تا قيافه وچهره ات رانبينم ؛ « فَهَل تَسْتَطِيع أن تغيب عنّيوَجهك ؟ » . وحشي مي گويد : من هم تا پيامبر زنده بود با او مواجه نشدم و پس از رحلت آن حضرت ، چون از خروج « مُسيلمه كذّاب » آگاهي يافتم ، به خود گفتم : خوب است من هم در جنگ با او با مسلمانان شركت كنم و اگر بتوانم در اين جنگ او را بكشم ، كفاره قتل حمزه خواهد شد ؛ زيرا اگر مسلماني را كشته ام ، در مقابل آن كافري را هم به هلاكت رسانيده ام . در صحنه جنگ مسيلمه را ديدم كه مانند شتري خشمگين به ديوار كهنه اي تكيه كرده بود ، حربه ام را به سويش نشانه رفتم كه به سينه اش فرو رفت و از پشت سرش بيرون آمد و همزمان مردي از انصار فرا رسيد و شمشير بر فرقش زد و بدينگونه ، مسيلمه به دست ما ، هلاك گرديد . ( 1 )

و اين مضمون ماجراي تبرئه قاتل حضرت حمزه بود كه بخاري آن را نقل كرده است . البته همراه با تغيير و اصلاح و با حذف جملاتي كه بيانگر روحيه شقاوت پيشه وحشي است .

و متن كامل آن را ابن كثير از ابن اسحاق ، پيشواي مورّخان چنين آورده است كه : جعفر بن عمر مي گويد در دوران معاويه ، در مسر خود به دمشق ، به همراه « عبيدالله بن عدي » وارد « حِمص » شديم و از شخصي سراغ وحشي را ، كه در اين شهر سكونت داشت ( 2 ) گرفتيم تا چگونگي به شهادت رسانيدن حمزه را از زبان خود او بشنويم . راهنماي ما در ضمن معرفي منزل وحشي گفت : چون او دائم الخمر و هميشه سرمست است ، در صورتي مي تواند به پرسش شما پاسخ دهد كه در حال عادي باشد و گرنه او را به حال خود رها سازيد و از پرسش و پاسخ صرف نظر كنيد . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . صحيح بخاري ، كتاب المغازي ، باب قتل حمزة بن عبدالمطّلب حديث شماره 3844

2 . حموي در معجم البلدان مي نويسد : « حِمص » بكسرحاء ، شهري مشهور ، قديمي و بزرگ است كه در وسط راه دمشق به حلب واقع شده و ساكنان اين شهر ، در اثر بديِ آب و هوا ، مردماني كم عقل و در حماقت مثال زدني هستند و آنان در جنگ صفين جدي ترين و دشمن ترين نسبت به علي بن ابي طالب بودند و ديگران را به جنگ با آن حضرت تشويق و ترغيب مي كردند .

3 . البداية والنهايه ، ج4 ، صص20 ـ 19


84


و اكنون در اين ماجرا ، اين پرسش مطرح مي شود كه آيا اصلا مسأله قتل مسليمه كذّاب كه مورد ادعاي وحشي است و پس از ساليان متمادي و در منطقه دور از حجاز و در يك جلسه خصوصي مطرح شده است ، تا چه حد مي تواند از صحّت و درستي برخوردار باشد و آيا اين مطلب از فردي دائم الخمر ، خودستايي و كم رنگ كردن جنايت هولناكش در قتل حضرت حمزه نبوده ؟ و اصلا او به هنگام پاسخ گويي در حال عادي بوده يا در اثر مستي عقل و هوش را از دست داده بود ؟

آري ، ادعايي است از جنايتكارِ دائم الخمر ، آنهم به نفع خودش !

ابن كثير نيز از ابن هشام نقل مي كند كه وحشي دائم الخمر بوده و در تمام دوران زندگي اش در حجاز ، بارها و بارها حدّ شرابخواري بر وي جاري شده بود ؛ تا آنجا كه سرانجام ، نام او از ديوان بيت المال حذف گرديد و براي اينكه زندگي آزاد و بدون مانع خود را در زير سايه امويها و دشمنان اهل بيت ادامه دهد ، حجاز را به سوي شام ترك كرد و در شهر « حِمص » اقامت گزيد و در همان شهر هم از دنيا رفت . ( 1 )

همانطوركه ملاحظه كرديد ، داستان كشته شدن مسيلمه كذاب به دست غلام وحشي ، از خود وحشي نقل شده است كه دردرستي تاريخ و نقل حوادث ، داراي هيچ اعتبار و ارزش خبري نيست و عقل سليم و فكر صائب ، از پذيرفتن آن امتناع دارد ؛ زيرا اين جريان را دروغ پردازي و خودستايي از يك جنايتكاربزرگ و دائم الخمر تلقّي مي كند كه مي خواهد با سرهم كردن آن دروغ ، جنايتِ هولناك خود درباره حضرت حمزه و ضربه اي كه به اسلام و مسلمين وارد كرده را كم رنگ كند و به فراموشي بسپارد .

ولي به هرحال ، همين داستان ساختگي و بي ارزش ، از سوي دشمنان و مخالفان حضرت حمزه ، به عنوان حلقه سوّم و مكمّل دو حلقه گذشته از سلسله دروغها در محكوميت و موهون ساختن آن حضرت به كار گرفته شده است و در منابع و كتابهاي حديثي ، كه دستمايه و

داستان كشته شدن مسيلمه كذاب به دست غلام وحشي ، از خود وحشي نقل شده است كه در درستي تاريخ و نقل حوادث ، داراي هيچ اعتبار و ارزش خبري نيست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . البداية والنهايه ، ج4 ، صص20 ـ 19


85


ساخته شده حكومتهاي اموي است ، به جاي مانده است زيرا :

الف : خواننده اين كتابها ، كه متأسفانه اكثريت مسلمانان را تشكيل مي دهد ، در اين كتابها نه تنها درباره حضرت حمزه كوچكترين فضيلت و حركتي درحمايت ازاسلام نمي بيند ، بلكه او را حتي به عنوان يكي از اقوام و عشيره پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) و يا به عنوان يكي از صحابه و ياران آن حضرت هم نمي شناسد .

ب : و در محور دوم ، حضرت حمزه فردي مي خوار ، خشن و جسور شناسانده شده ، كه با تشويق كنيزكي خواننده ، به سوي شتران امير مؤمنان ( عليه السلام ) هجوم مي برد و كوهان و پهلوي آنها را زنده زنده مي درد و جگر آنها را به هم پيالگي هايش ارمغان مي دهد ، آنگاه جسارت و تهديد را نسبت به پيامبر خدا ( صلّي الله عليه وآله ) به جايي مي رساند كه آن حضرت به خاطر ترس از جانش ، از برابرِ او به عقب و قهقري بر مي گردد !

ج : و بالاخره در حلقه سوم از اين تلاش ، قاتل حمزه در چهره اي ظاهر شده كه جنايت او نسبت به آن حضرت توجيه وعملكرد وي در كشتن ومُثله كردن دوّمين حامي توحيد ، با كشتن مسيلمه كذاب جبران مي گردد و گناه و خطاي اول او با اقدام دوّمش بخشوده مي شود .

و بدينگونه ، از حضرت حمزه ، آن بزرگ شهيدِ اسلام و حامي توحيد و مُثله شده به دست سردمداران كفر و الحاد انتقام گرفته مي شود و او پس از مظلوميت درجنگ اُحُد بار ديگر در صف مظلومان تاريخ قرار مي گيرد و از طريق فرهنگي با شخصيت او مبارزه مي شود و اين مبارزه در پهنه تاريخ و تا هميشه ادامه مي يابد . ( 1 )

* پي نوشت ها :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در شخصيت ابن شهاب زهري از منافع زير استفاده شده است : صحيح بخاري ، صحيح مسلم ، تهذيب التهذيب ، سير اعلام النبلاء ، البداية والنهايه ، تنقيح المقال ، روضات الجنات ، تاريخ الخلفاء ، مروج الذهب ، مجلّه تخصصي علوم الحديث شماره 5 مقاله فاضل ارجمند سديدالدين حسيني و مجله الفكر الاسلامي شماره 27 مقاله فاضل سخت كوش حسين غيب الهرساوي .



| شناسه مطلب: 83371