بخش 10

گزارش سفر اولیا چَلَبی به حرمین شریفین


165


ميقات حج - سال سيزدهم - شماره پنجاه و دوم - تابستان 1384

گزارش سفر اوليا چَلَبي به حرمين شريفين

در سال 1081

مقدمه و ترجمه از : رسول جعفريان

مقدمه

سياحت نامه اوليا چلبي ، مهم ترين و مفصل ترين سفرنامه اي است كه در دوره عثماني ، در نيمه دوّمِ قرن يازدهم هجري نوشته شده و در بر دارنده خاطرات سفر نويسنده از سرزمين هاي وسيعي است كه آن زمان در اختيار دولت عثماني و گاه خارج از سلطه آن دولت بوده است .

اين اثر ارزشمند ، بارها به تركيِ عثماني و لاتين چاپ گرديده ( 1 ) و در دوران ما هم ، از سوي انتشارات yky ( انتشارات بانك ياپوكرِدي ) ، در دست نشر مي باشد كه تاكنون هشت مجلد آن از چاپ خارج شده است .

بخش كوتاهي از اين سفرنامه ، كه مربوط به تبريز و شهرهاي اطراف آن است و مربوط به

سال 1050 مي باشد ، توسط مرحوم حاج حسين نخجواني ترجمه و به فارسي منتشر شده است ( تبريز ، 1338 ش ، 41 صص . ) . و ما تا آنجا كه مي دانيم ، اطلاع و متن بيشتري از اين دايرة المعارف شگفت ، كه به نوعي مي توان آن را با « سفرنامه شاردن » مقايسه كرد ، در فارسي ارائه نكرده اند . مطالعه همان بخش ، كه مربوط به شهرهاي مختلف آذربايجان ؛ از جمله مراغه ، تبريز و . . . است ، نشان مي دهد كه اين اثر تا چه اندازه اهميت دارد .

در اينجا ابتدا اشاره اي به زندگي وي كرده ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . براي نسخه هاي خطي و چاپي آن نكـ : مجله الداره ، سال 27 ، ش 3 ، صص70 ـ 68


166


سپس به پژوهش در باره او مي پردازيم و در آخر گزارشي فشرده از سفر وي به مدينه و مكه ارائه خواهيم كرد .

در مقدمه ، از منابع گوناگون ، بهويژه برخي از سايت هاي تركي استفاده كرده ايم ، اما گزارش سفرنامه ، از ترجمه عربي بخش حجاز آن است كه با عنوان « الرحلة الحجازيه » بهوسيله استاد دكتر الصفصافي احمد المرسي ، از تركي به عربي در آمده است ؛ ( چاپ دارالآفاق العربيه ، قاهره ، 1999 ) .

وي حواشي سودمندي بر كتاب زده ، اما به نظر مي رسد متن آن دقت لازم را ندارد .

اوليا چلبي ( 1020 ـ 1094 ) در دهم محرم سال 1020 هجري در اونقپاني در شهر استانبول به دنيا آمد . همانجا به مدرسه رفت و خط ، تذهيب و نقاشي را از پدرش درويش محمد ظلّي ، فرا گرفت . پدر او جواهرچي قصر بود و از اين جهت فردي محترم به شمار مي آمد . نياي اعلاي ايشان به احمد يسوي ، صوفيِ مشهور مي رسد . عنوان درويش براي پدر او هم نشان آن است كه همچنان علايق تصوّف در آنان باقي مانده است . با اين حال ، خاندان او ، چهره هاي برجسته اي در دولت عثماني بودند و طبعاً اين وضعيت روي سرنوشت اوليا چلبي هم مؤثر بوده است .

افندي علاوه بر دروس مدرسي ، قرآن را حفظ كرد و به همين جهت لقب حافظ به دادند .

در سال 1045 ، در شب قدر ، در مسجد اياصوفيه ، در حضور سلطان مراد عثماني قرآن خواند كه مورد تشويق وي قرار گرفت . سلطان از او خواست تا مصاحبش باشد ؛ يعني در مجموعه دربار قرار گرفت .

چلبي ، افزون بر دروس رسمي ، مطالعاتي در موسيقي و شعر نيز داشت و پس از آن كه مورد تشويق سلطان قرار گرفت ، براي تحصيل به اندرون كاخ عثماني رفت . در آنجا با عربي و فارسي آشنا شد . بخشي از گلستان سعدي و مثنوي ملاّي رومي را حفظ كرد كه گاه به عبارات آنها هم در سياحتنامه خود استناد مي كند . زماني كه وي در اندرون بود ، بيست سال داشت و مطالب زيادي فرا گرفته ، اشعار و قصايد فراواني در حفظ داشت . اين دوره چهار سال طول كشيد .

با حمايت دايي اش ، ملك احمد پاشا ، كه از مقرّبان سلطان مراد بود ، در درون دربار


167


شغلي به دست آورد . در واقع خودِ وي خواست تا به سپاه بپيوندد و سلطان هم با او موافقت كرد .

به نظر مي رسد كه اوليا از همان زمان سياحت را دوست مي داشت و به دليل آن كه از پدر و دوستان پدرش مطالبي در باره بلاد مختلف شنيده بود ، هوس سياحت در سر داشت . در واقع ، پدر وي كه به كارهاي هنري در صفحات برنجي مشغول بود ، خودش در جنگ زيگتوار شركت كرده بود و اوليا ، داستان زندگي دوستان پدرش را از زبان آنان ، كه با پدرش رفت و آمد داشتند ، مي شنيد . شنيدن اين داستان ها ، هوس سياحت را در او تقويت مي كرد . وي بيست ساله بود كه سفرش را از استانبول آغاز كرد و هرآنچه را كه در آنجا ديده بود ، ثبت كرد .

او شبي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) را در خواب ديد . وقتي خواست دست آن حضرت را ببوسد ، رفت تا بگويد « شفاعت » يا رسول الله ، از لرزش گفت : « سياحت » يا رسول الله . پس از آن كه خوابش را براي برخي از معبران گفت ، آنان تأكيد كردند كه او اهل سياحت خواهد شد .

وي كارش را بااين داستان آغاز كرد . اين نكته اي است كه خود او در سياحتنامه اش آورده ، گرچه قدري متفاوت با اين حكايت است .

اوليا در سال 1050/1640 ، پس از گردش و ديدار از استانبول و نگارش آنچه در اين گردش به دست آورده بود ، به بورسا و طرابوزان رفت و در كريمه ، نزد بهادرخان گراي رفت . سپس همراه برجستگاني از دولت ، به نقاط مختلفي سفر كرد . در جريان جنگ ها ، نامه رسان ميان پاشاهان بود و كار بريد و الاغ مي كرد . سفر او به ايران هم در همين چهارچوب بود كه طي آن ، آگاهي هاي دقيقي را از آذربايجان و شهرهاي مختلف آن ثبت كرد .

در سال 1645 ، در جريان جنگي كه منجر به تصرف « يانيا » شد ، در خدمت يوسف پاشا بود ؛ چنان كه در سال 1646 در ارزروم حسابدار دفتر محمدپاشا بود . از آنجا به آذربايجان و گرجستان رفت .

در سال 1648 از استانبول با مصطفي پاشا به شام رفت و سه سال در آنجا ماند و سپس بازگشت . بعد از سال 1651 سفر خود را به بخش اروپاييِ تحت سلطه عثماني آغاز كرد و مدتها در صوفيه ماند .

ميان سال هاي 1667 ـ 1678 در اطريش ، آلباني ، تسليا ، كانديه ، گومولجينه ( از بلغارستان ) و سلانيك بود .


168


اوليا چلبي تمامي آناتولي ، خاورميانه ، قفقاز ، سودان ، صحراي عرب تا شمال حبشه ، روم اروپايي ، آلباني ، روماني ، مجارستان ، وين ، آلمان ، هلند ، بوسني و هرزگوين ، دالماچيا ، جنوب روسيه و تمامي مناطق عرب را گشت و آنچه را ديد ، نوشت . وي در سال 1682 در استانبول درگذشت . امروزه كسي از محلّ دفن او آگاهي ندارد .

سياحتنامه وي ، حاصل اين اسفار و بزرگترين مجموعه سفرنامه اي تركي است كه تاكنون همه يا بخش هايي از آن به ده زبان برگردان شده است .

مهم ترين نسخه خطيِ برجاي مانده از او ، در چهار جلد ، در موزه توپقاپي سراي ، در قسمت « روان » به شماره 1457 نگهداري مي شود . يك نسخه هم به خط مؤلف وجود دارد ( و پذيرفته شده كه از خودِ چلبي است ) و آن در توپقاپي سراي به شماره 304 ، در قسمت « بغداد » نگهداري مي شود . پايان نامه اي در سال 1994 در باره اين نسخه از سفرنامه ، نوشته شده است .

پژوهش بسياري در باره سياحتنامه اوليا چلبي در زبان هاي مختلف به ويژه توسط اروپايي ها نوشته شده است . سميناري هم در هشتم نوامبر 2001 در دانشگاه مديترانه شرقي ، در باره اين كتاب برگزار شد كه نشاني اينترنتي آن سمينار چنين است : [ www . emu . ed . tr ] عناوين مقالات ارائه شده در اين سمينار عبارت است از :

بازارهاي آناتولي ، ساختار سربازي در قرن هفدهم در كريمه ، اوليا چلبي يك مورخ جنگ ، منابع و محتواي سياحتنامه ، جزيره رودوس ؛ سياحتنامه به زبان گفتاري نه نوشتاري ، يك كليساي يهودي استانبول از نگاه چلبي ، نام هاي اماكن در باكو در سياحتنامه ، جلاليان و اوباشان در آناتولي در سياحتنامه ، بخش هاي منظوم سياحتنامه ، سلطان حسين بايقرا در سياحتنامه ، نان در مجلدات اول تا پنجم سياحتنامه در آناتولي ، حمام نامه در سياحتنامه ، راه هاي حج و حج گزاري در سياحتنامه ، دفاتر سجلي در سياحتنامه از شهرهاي آناتولي ، وصف قيافه هاي اروپايي در سياحتنامه ، واژه اوغوز ( تركهاي اوليه ) در سياحتنامه ، چلبي يك استاد اسلوب و طرح ، يك معجم تركي در سياحتنامه و تصوير دربند آذربايجان در سياحتنامه .

اينها عناوين برگزيده اي بود از اين سمينار بين المللي ، كه مي تواند تصويري از آن چه دراين كتاب مهم و مفصل وجود دارد ، به ما ارائه كند .


169


علاوه بر اين ، كارهاي پژوهشيِ ديگري نيز در باره اين سياحتنامه انجام شده است . براي نمونه ، دكتر سامي بايبال ، در دانشكده الهيات سلجوق ، تحقيقي با عنوان « اوضاع اجانب ( غير مسلمانان ) ساكن آناتولي در سياحتنامه چلبي » نوشته است .

اكنون مهم ترين پرسش اين است كه آيا آنچه را كه وي نوشته ، بر اساس واقعيت است يا خير . به سخن ديگر ، آيا وي خيال پردازي كرده يا واقعيت ها را نوشته است ؟

بايد توجه داشت كه وي در اواخر دوره توقف عثماني در فتوحات زندگي مي كرده است ؛ زماني كه كوپريلي ها صدر اعظم بودند و سلطان چندان توان تصميم گيري نداشت . اين زمان ، دوران سلطان مراد بود كه بيشتر سرگرم مسائل داخلي بود و جبهه اروپايي هم ساكت شده بود . در بخش آناتولي ، عصيان جلالي ها وجود داشت و خود استانبول نيز گهگاه از سوي يني چري يا برجستگان دربار عثماني ( ساراي ) تهديد مي شد . اين روزگاري است كه چلبي گردش كرده و مي بايست نوشته هاي او را با توجه به اين اوضاع ، مورد بررسي قرار داد . اگر چلبي در نقل برخي از مطالب ، خيال پردازي و يا بزرگ نمايي كرده ، بايد توجه داشت كه همين دوره توقف ، روي او تأثير گذاشته است .

علاقه شخصي چلبي چنان بود كه در باره هر چيز ، به دنبال دانش بي اندازه بود و تا آخر كار مي رفت و حتي به خيال بافي هم مي افتاد . وي مطيع فرهنگ خودي بود و در باره فرهنگش اعتماد به نفس كافي داشت و با همين اعتماد بود كه نزد اجانب و خارجي ها مي رفت و كارهاي آنان را ثبت مي كرد و در ضمن موضع مسلّط خود را داشت . وي به كليساها مي رفت و متون مسيحيان را رونويسي مي كرد . حتي در خانه اش براي آن دسته افراد ، شراب و مخدّرات آماده مي كرد و دوستي اش را با آنان دوام مي بخشيد . وي براي اين گونه برخوردها كه با آن دسته از افراد داشت ، بايد تحمّل زيادي مي كرد . اخبار غيبي ، رؤياهاي شگفت ، ستايش از خود يا نقل عجايب و غرايب را براي آن نوشته است تا خواننده را به خود جلب كند . طنز در اين كتاب جايگاه بالايي دارد و روح كتاب بر اين اساس است .

به هر حال ، همين مسائل سبب شده است كه در باره ارزش اين كتاب به عنوان يك منبع ، فراوان بحث شود و نكته ديگري كه بايد بدان توجه داشت اين است كه ادبيات آن كتاب ، ادبيات نوشتاري نيست ، بلكه حالت گفتاري دارد .

نخستين بار يك ربع قرن بعد از وي بود كه هامرِ مورخ ، او را كشف كرد و تا امروز نام


170


وي در جهان باقي است ؛ زيرا قلم او سرشار از زندگي و حيات بود و آنجا كه توضيح بيشتر مي داد ، از سر همين احساس او به زندگي بود و با نيت خوب انجام مي داد . در لابلاي مطالب ، گاه به طنزگويي افتاده و گهگاه كلمات تركي را با لهجه تركي بيان كرده كه خود زبان آن اثر را شيرين كرده است .

چلبي ، مانند شعرا از زبان دشوار استفاده نكرده ، بلكه مطالبش را به همان زبان عاميانه نوشته است . در اين سياحتنامه ، معلومات فراواني در تاريخ و جغرافيا مي توان به دست آورد ، اما مهم ترين چيز ، بيان ذهنيت آن روز عثماني ، به خصوص نسبت به كشورهاي خارجي است كه به طور كامل براي ما تصوير كرده است . وي به درون مدارس رفته و به وصف آنها پرداخته است . از علما به گونه اي سخن مي گويد ، كه اكنون ما مي توانيم سطح علماي و مدارس آنان را دريابيم .

كتاب اوليا چلبي ، در ميان تركها ، به جد جا افتاده و به آن استناد مي شود ؛ مثلاً مردم شهر بدليس به استناد سخن اوليا چلبي كه مي گويد « كتاب بوريان از بدليس است » ، چنين ادعا مي كنند كه بنا به گفته چلبي ، اين كتاب متعلق به ما بوده است . همين طور اقوامي مانند علويان ، بوسنيايي ها ، كردها و . . . وجود و وضعيت و ويژگي هاي تاريخي شان را در آن دوره ، با استناد به اين كتاب بيان مي كنند و نام بسياري از مدارس را از روي اين كتاب مي شناسند .

حياتي دوله ، دانشمند لغت شناس ترك ، مقاله اي مفصل در باره سياحتنامه نگاشته است كه به وسيله مؤسسه زبان تركي در سال 1995 تحت عنوان « تركي ميانه عثماني ( قرن هفدهم ) ، تركي اوغوزي غربي از ديد سياحتنامه چلبي » چاپ شده است .

كارهاي جزئي تري هم روي سياحتنامه شده است ؛ « زندگي و استانبول در سياحتنامه اوليا چلبي » ، « تركهاي بلغارستان در سياحتنامه » و « تاريخ بوسني و هرزگوين و سياحتنامه اوليا چلبي » از جمله آن تحقيقات است .

اطلاعاتي در سياحتنامه هست كه در هيچ منبع ديگري موجود نيست و همين امر ، ضمن اين كه ارزش منبعي به اين كتاب مي دهد ، عاملي براي ترديد در برخي از مطالب آن نيز هست ؛ مثلا آگاهي هايي در باره دده سلطان ، از رهبران بكتاشيه آورده است كه علويان تركيه ، تنها با استناد به اين كتاب از وجود او خبر دارند .

سياحتنامه اوليا چلبي به كارهاي داستاني براي بچه ها و حتي فيلم هاي كارتني در تلويزيون


171


نيز راه يافته است . شگفتي هاي موجود در اين سياحتنامه ، مانند وصف او از سردي هوا در اين كه گربه از ديوار پريد و در وسط هوا يخ زد ، نشانگر وجود فضاي خيال پردازنه در اين اثر است .

به هر حال ، اين اثر منبع آثار تاريخي فراواني است و بر آن اعتماد زيادي شده است .

و آخرين نكته آن كه ، در تركي ، كسي را كه زياد سفر مي كند ، به اوليا چلبي تشبيه مي كنند .

اما فهرست كلّي كتاب سفرنامه :

مجلد نخست ، در باره استانبول ، تاريخچه و فتح و توسعه و اقدامات بايزيد دوم و چهره هاي برجسته دوران سلطان سليمان قانوني و وقايع روزگار سليم دوم و محمد سوم تا دوران محمد چهارم ( 1104 هجري ) .

مجلد دوم ، شرح سفرِ وي به بورسا است كه از سال 1050 آغاز كرده و وصف دقيقي از اماكن تاريخي آنجا به دست داده است . سپس بازگشت به استانبول و سفر به بلاد شرقي ؛ از جمله برخي از شهرهاي ايران ، آنگاه به گرجستان و تفليس و در نهايت منازل ميان استانبول تا شام ، زماني كه به سال 1058 به شام رفته است .

مجلد سوم ، سفر از شام به صيدا و وصف دقيق تمامي مناطق طول راه است ؛ وصف شهرهاي فلسطين و بازگشت به شام . از آنجا به رها و سپس دياربكر و برخي ديگر از شهرهاي شرق تركيه مي رود . او در جلد ، او از وضعيت دولت عثماني در روزگار سلطان محمد چهارم به تفصيل سخن گفته است . پس از آن ، از سفرش به بالكان ( در سال 1062 ) و وصف شهرهاي آن نواحي و سرانجام بازگشت به استانبول ( در سال 1063 ) و رفتنش به وان ( در سال 1065 ) ، در شرق تركيه مي نويسد .

مجلّد چهارم ، گزارش سفرش به وان و از آنجا به ايران و كردستان است و آنگاه شهرهاي مختلف اين ناحيه و نيز وضعيت زندگي مردم را توصيف مي كند . از خوراك ، پوشاك و . . . تا بازگشتش به استانبول نيز مي نويسد .

مجلد پنجم ، در ادامه سفر به وان و بدليس ، تا بازگشت به استانبول ، در سال 1066 و سپس سفر به حدود روسيه و بيان مسائلي است كه در اين سفر رخ داده است . پس از آن ، سفر به بغدان يا جبل اسود ، در سال 1070 و شرح چرايي شورش افلاق بر ضدّ عثماني و نيز شرح وضعيت بوسني و هرزگوين و قلعه هاي موجود در آن نواحي است .


172


مجلد ششم ، در باره سفرش به مجارستان و آلمان و سوئد و ديگر بلاد اروپايي ( در سال 1070 ) است . وي شرح حال تفصيلي افرادي را كه در اين سفر با او بوده اند آورده است . در اين بخش ، وي وصف دقيقي از نواحي مختلف مجارستان دارد .

مجلد هفتم ، ادامه سفر اروپايي اوست ، كه شرحي از جزيره بلاتين بر حسب اطلاعاتي كه از منابع اروپايي گرفته ، به دست داده است . پس از آن ، شرحي از جنگ ميان سپاه عثماني با سپاه كفر در نزديكي رودخانه رابه و ديگر نبردها آورده است . در اين بخش نيز گزارش مفصلي از وضعيت شهرهاي طول مسير ارائه كرده ، آنگاه به بحث در مورد داغستان و بخارا و خراسان ايران پرداخته و شهرهايي را كه در مسير بازگشت او به استانبول ( در سال 1077 ) بوده ، وصف كرده است .

مجلد هشتم ، در شرح سفرش با خان كريمه است ؛ سپس از رفتنش به ادرنه مي نويسد و آنگاه بحث از روماني و در نهايت سفرش ( در سال 1078 ) به آلباني و ديگر بلاد اروپايي است . او در اين جا باز هم از بازگشتِ خود به استانبول سخن گفته و از آنجا عازم مناطق آناتولي شده است . در همين بخش است كه او از سفر حجش در سال 1081 ياد كرده ، هرچند تفصيل مطلب را در مجلّد نهم آورده است .

مجلد نهم و دهم ، گزارش تفصيلي سفر وي به حجاز و سپس مصر و سودان است . ( 1 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : مجله الداره ، سال 27 ، ش3 ، 1422ق . مقاله سهيل صابان با عنوان : « اوليا چلبي و رحلته إلي الحجاز في اواخر القرن الحادي عشر الهجري » ، ( صص92 ـ 63 )


173


سفرنامه حج چلبي

اوليا چلبي با اجازه پدرش و نيز جسارت خود ، به همراه سه دوست و هشت غلام از محرم سال 1081 تا سال 1082 به سفر حج رفته و اين سفر در شصت سالگي وي بوده است . چلبي شرحي از چگونگي حركت محمل استانبول و آداب و رسوم خاص آن و نيز رخدادهاي هنگام حركت با حضور سلطان و صدر اعظم و شيخ الاسلام به دست داده كه خواندني است . با اين حال خودِ او از مسير اصلي صرّه همايون حركت نكرده و مسير ديگري را كه بسيار طولاني بوده ، برگزيده است . او از استانبول تا ادنا ، از آن جا تا مرعش ، عنتاب ، حلب ، بيروت و سپس به قدس رفته است . پيش از پيوستن به كاروان حج ، مسجد الأقصي و ديگر جاهاي مقدس را زيارت كرده است . زماني كه اوليا در قدس بود ، محمد چهارم كه سلطان وقتِ عثماني بود ، به حرموش پاشا ، حاكم عثماني در قدس مكتوبي فرستاد و به او گفت : كاروان شام حج امسال مي بايست ده روز زودتر حركت كند . اين دستور به كاروان حج مصر نيز داده شد . اوليا كه بنا داشت همراه كاروان حجّ مصر برود ، به آن نرسيد و تصميم گرفت به همراه كاروان شام راهي مكه شود . پس از عيد فطر ، وي به شام رفت . او و دوستانش ، از طرف حسين پاشا مورد استقبال قرار گرفتند . حسين پاشا نيازهاي آنان را براي مسير شام تا مكه از شتر و غيره تأمين كرد .

وي سفرنامه حج خود را از شام و از بيستم شوال 1081 آغاز كرده و همان ابتدا اشاره مي كند كه در همين روز دو هزار نفر از حجاج ايراني به كاروان شام پيوستند و از هر حاج ايراني پانزده سكّه طلا گرفتند كه يك كمك بسيار زيادي در آن وقت بود .

« كاروان ما با يك جشن بسيار بزرگ از شام خارج شد ، احتفالي كه تاكنون مانند آن ديده نشده بود . پس از آن به مقدار يك ساعت ميان باغ ها و بستان ها گذر كرده ، به قصر كوچوك احمد پاشا رسيد » . اين آغاز سفر است .

به نظر مي رسد چلبي اين راه پر خطر را تنها براي انجام فريضه حج طي نكرده است . وي به وصف منازل حج نمي پردازد ، بلكه در توصيف همه مسير مي نويسد . پس از انجام سفر حج ، همراه كاروان مصر به قاهره مي رود و به اين ترتيب ، سفرنامه مصرش ، پس از سفر حجاز او قرار دارد كه در جلد نهم سياحتنامه وي درج شده است . بعد از آن هم مدت زيادي در سودان و حبشه ماند و باقي مانده سياحتنامه خود را ، كه در مجلد دهم آمده ، در آنجا نوشت .


174


چلبي آنچه را كه در پيش چشمانش بوده و مشاهده كرده و شنيده ، با بي طرفي نوشته است . او حتي تصوّرات خويش را نيز به قلم مي آورد . بخش اول مطالب وي در باره حجاز ، بيشتر حالت جغرافيايي دارد ، اما بخش دوم آن بيشتر شبيه يك قصه و شرح حال نگاري است و خصوصيت سياحتنامه ايِ آن بيشتر است .

وي شرح حال تعداد زيادي از چهره هاي قرن هفدهم را در اختيار ما مي گذارد . به اعتقاد برخي ، سفرنامه اوليا چلبي از مكه و مدينه ، مفصل ترين نوشته اي است كه در اين باره از قرن هفدهم ميلادي برجاي مانده است . ( 1 )

به نظر مي رسد او هم مانند ابن بطوطه و ابن جبير ، تدوين نهايي سياحتنامه را پس از سفر انجام داده ، گرچه برخي بخش ها را همان لحظه نوشته است . البته نوشته ها همه از خودِ اوست ، نه كس ديگر و به همين دليل زباني روان و مردمي دارد . در اين كتاب ، از هنر تصويرگري قصه اي استفاده شده است . وي در اين وصف ها گاه از منابعي استفاده كرده كه از برخي نام برده و از برخي ديگر نام نمي برد . در اين باره تحقيقاتي هم صورت گرفته است . بسا در باره هر شهر ، از بزرگان يا استاداني يا حتي منابع رسمي اطلاعاتي گرفته باشد . در سياحتنامه شاهديم كه حاكمان شهر معمولاً از وي استقبال گرمي صورت گرفته و او را ميزباني كرده اند .

وي در سياحتنامه خود از اشعار فارسي ، تركي و عربي استفاده كرده است . گفتني است چلبي اديب نبود تا زندگي نامه شخصيِ خود را با اين ملاحظه بنويسد .

مهم ترين ويژگي اين كتاب ، ثبت عقايد عاميانه است . وي هرآنچه را از مردم در باره جايي مي شنيده ، ثبت مي كرده است . اين باور ، بسا كه در طول زمان به هر دليل از ميان رفته باشد . در باره سفر حج او هم ، چنين است .

همان گونه كه اشاره شد ، متن حاضر يك گزارش منتخب مي باشد ، بنابراين كوتاه شده است . بخش نخست آن در باره مدينه و بخش دومش در مورد مكه خواهد بود .

رسيدن به مدينه

پس از عبور از كوه هايي كه از شام تا مدينه امتداد داشت و لخت و عاري از اشجار و باغات بود ، به وادي خازن رسيديم كه به آن وادي وداع و وادي استقبال هم گفته مي شود .

تمام شخصيت هاي مدينه و برجستگان و مطوّفين ومرشدين به استقبال موكب آمده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نكـ : مقدمه الرحلة الحجازيه ، ص67


175


بودند ، در حالي كه همگي لباس سفيد به تن داشتند و صورتهايشان نوراني بود و به چشمهايشان سرمه كشيده بودند و در صدايشان رقت و شيريني بود و نشانه هاي صحت در وجودشان آشكار . آنان هلهله مي كشيدند و خوشحال بودند و هدايايي با خود داشتند . در آنجا دو ساعت مانديم ، آن هم در ميان جمعيتي كه به استقبال آمده بودند . اكنون فقط يك روز به حلول ماه ذي حجه مانده است . براي اين كه به عرفات برسيم كه روز دهم ذي حجه است ! ( 1 ) اصلاً نمي توانم از كاروان جدا شوم و بايد همراه با آن شب و روز حركت كنم . محمل از منزل مزيرب تا اينجا هيچ توقفي كه بارها را زمين بگذارند نداشته است .

مسافت ميان شام و مدينه ، شامل 24 مرحله است كه 350 ساعت وقت مي گيرد . اين وقتي است كه حركت با شتر باشد . اما اگر راه هموارتر و آب و غذا فراهم بود ، ممكن بود كه اين راه را با 100 ساعت آمد ، آن هم با اسب و قاطر . اما چون راه غير از اين است ، قافله ها بايد از شتر استفاده كنند . راه رفتن با شتر با راه رفتن پياده فرقي ندارد . بنابراين ، اگر سلاطين همت كرده ، راه هاي رييسي و سلطاني ، از شام به مدينه درست مي كردند ، شتران و چهارپايان به اين مصايب كه اكنون دچار شده و هلاك مي شوند ، گرفتار نمي آمدند و آمدن با اسب و قاطر سريعتر و در وقتي كمتر ممكن بود . خداوند متعال در شتر قوت و صبر و تحملي داده كه اينچنين حركت مي كند ، حتي در وقتي كه خواب است .

قافله به سرعت حركت كرد و ما بعد ازيك ساعت ، بر بالاي يك بلندي رسيديم ، چشممان به باغ هاي مدينه و گنبد مسجد نبوي افتاد . وقتي جمعيت چشمشان به گنبد افتاد ، در حالي كه سوار بودند يا افسار شتر را داشتند ، صورتشان را به طرف مدينه گردانده ، مي گفتند : « الصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَي رَسُولِ اللهِ » . همان لحظه ، همزمان ، شترها و اسب ها و الاغ ها هم به صدا درآمدند و صيحه مي كشيدند . در اين هنگام ، سرعت براي رسيدن به شهر بيشتر شد .

وقتي نزديك مدينه رسيديم ، ديگر صحرا تمام شد و به زمين هاي سبز و نشان از آدمي رسيديم . مردم مدينه از مرد و زن و كوچك و بزرگ به استقبال آمدند و كودكان در حالي كه كيسه هاي خرما به حجاج عرضه مي كردند ، مي گفتند : « حَمْداً عَلَي السَّلامَة يا حاج زيارة مقبولة و حجّ مبرور » . حجاج هم به آنان پاسخ مي دادند : « شُكراً للهِِ . . لَقَدْ قدمنا إلي أَعتاب سَيّدنا و نبيّنا ، الَّذِي هُوَ رَحمةٌ لِلْعالَمين » .

دختران كوچك هم سرودهاي ديني مي خواندند و حجاج را همراهي مي كردند تا به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . كذا در متن عربي . روز عرفه ، روز نهم ذي حجه است .


176


دروازه شهر مدينه وارد شدند . مرحله اخير در مدت پنج ساعت طي شد .

رييس محملِ شام ، حسين پاشا بود كه با عظمت و فخر وارد شهر شد ؛ آن گونه كه رؤساي محمل هاي پيشين ؛ مانند سنان پاشا ، رضوان پاشا ( و ) طاوشان سليمان پاشا اين چنين وارد شهر نشده بودند . در آن زمان بود كه اهالي براي استقبال در اطراف خيابان ها ايستاده ، قرباني مي كردند . زنان مدينه هم در لابلاي ديوارها ، در حالي كه لباس هاي حرير به تن داشتند ، ايستاده بودند و هزمان با ديدن موكب پاشا ، پاهاي خود را بر زمين مي كوبيدند ؛ به طوري كه صداي آن همه جا را پر كرده و زمين زير گام هايشان به لرزه درآمده بود .

حسين پاشا آخرين نفر بود كه با عظمت تمام وارد شده ، از ميان جمعيت عبور كرد ؛ در حالي كه بالاپوشي از سمور داشت و عمامه اي سليمي ـ منسوب به سلطان سليم ـ بر سر ، و نيروهايي با لباس نظامي در اطرافش بودند . به دنبال آن دسته ، موزيك و طبّال ها آمدند ، در حالي كه مي نواختند و بر طبل مي زدند . حركت او تا محل استقرارش ادامه يافت . اينجا بود كه هفتاد تا هشتاد توپ از توپخانه مدينه شليك شد و اين به معناي اجازه ورود به شهر بود .

وقتي قافله استقرار يافت ، منِ بنده خدا آماده براي زيارت شدم .

جاي هاي زيارت در خارج مدينه

از راه شام كه وارد مدينه مي شوي ، در مدخل و ورودي ، باغ عثمان است كه درخت هاي فراوان و آب گوارا دارد و كنار آنجا مسجد ذي قبلتين است . شك نيست كه اگر كسي آنجا نماز بگزارد و خشوع كامل داشته باشد ، خداوند او را بدون عذاب و حساب داخل بهشت مي كند . نزديك آنجا چهار مسجد هست ؛ يكي مسجد سلمان ، ديگري مسجد عثمان وديگري مسجد علي است [ از مسجد چهارم ياد نمي كند ] .

در جنوب اين مساجد ، يك كوه كوچك هست كه پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) در آنجا نماز خوانده و جاي آن معين است . كوه عسير يا جهنم هم نزديك همان كوه است و در چهارطرفش باغ هايي هست ، اما خود كوه خشك است . باغ هاي اينجا خيلي پر آب و پر ثمر است و ليمون و نارنج و ديگر ميوه ها در آن ها هست .

اينجا باغ هاي ديگري هم در سر راه حجاج هست كه در يكي از آن ها ، وقت آمدن حجاج ، معمولاً زنان به آنجا مي آيند تا موكب حجاج را ببينند . منِ فقير در آن ها گشتي زدم .


177


من بعد از آن سفرِ طولاني ، براي رفع خستگي ، در يك حمام عمومي غسل كرده ، لباس هاي سفر را عوض كردم و به سمت قلعه مدينه رفتم ( 1 ) در حالي كه آيه كريمه : { . . . رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْق وَ. . . } را مي خواندم . از آن جا به سمت مسجد نبوي رفته ، از باب السلام داخل شدم و اين قسمت را سينه خيز رفتم تا به ضريح نبوي رسيدم . آنگاه روي زانو ايستاده گفتم : « السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ » و سپس از خود بي خود شدم . وقتي به خود آمدم ، با زحمت و به آرامي از وسط آن جمعيت برگشتم و به خيمه آمدم . در اين وقت اعلام شد كه محمل دو روز در مدينه خواهد ماند .

اوصاف قلعه مدينه منوره

يثرب شهر كوچكي بود كه بعد از هجرت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) به آنجا ، آباد گرديد . يكي از مهم ترين رخدادهاي مربوط به آن شهر ، آن است كه وقتي كفار خواستند بر قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) مسلّط شده ، آنجا را از بين ببرند ، نورالدين زنگي ، نُه روزه خود را از شام به آنجا رساند و مدينه را از شرّ دشمن نجات داد و در اطراف آن قلعه اي ساخت . اما اين قلعه به مرور زمان خراب شد تا اين كه سلطان سليمان [ قانوني 900 ـ 974 ] در خواب پيغمبر را ديد كه به او فرمود : بلگراد ، بودين و رودس را فتح كن و با غنايم آن ، قلعه اي در اطراف قدس شريف ، و در اطراف شهر من ، يثرب بنا كن . سلطان سليمان هم چنين كرد .

شهر مدينه ، يك مولوية القضاء ( 2 ) بود كه حقوق آن به پانصد آقچه مي رسيد ، اما به خاطر دوري مدينه ( از استانبول ) و عدم آبادي و سرسبزي ، اين دستور مورد اهمال قرار گرفته بود تا آن كه سلطان محمد رابع فرماني صادر كرد كه بدون قضاء مكه و مدينه ، هيچ قاضي در استانبول نخواهد بود و همين سبب شد تا مولوية حرمين شريفين ، به مولوية استانبول پيوند خورد .

مردم مدينه ، به حلم و نرمي و تسالم شهرت دارند .

در اين زمان ، براي هر يك از شيخ الاسلام ، مشايخ حرم و معلمين ، از صره همايون ، هزار سكه اختصاص يافت . براي طوايف مختلف هم ، هر كدام دويست كيسه گندم ، كه از مصر آمده بود ، اختصاص داده شد .

شيخ حرم با سپاهي كه عددشان به پانصد نفر مي رسد ، امنيت آنجا را تأمين مي كند . مدينه چند بخش دارد كه زير نظر اين شهر است ؛ ينبعِ دريا ، ينبع برّ ، حدديه ، صفرا ، دارالقري و فدك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . آن زمان ، پيرامون شهر مدينه ؛ يعني همان ساختمان هايي كه اطراف مسجد بوده و اكنون تقريباً تمامي آن در مسجد فعلي افتاده ، ديواري بوده و در چند طرف دروازه داشته است . چلبي از آن ، با « قلعه مدينه » ياد مي كند .

2 . نوعي مرتبه علمي كه به مدرّسان بزرگ داده مي شد .


178


و ديار خيبر . در قلعه مدينه ، هشتاد توپ ، يك زندان و تعدادي سپاه و مهتر ـ گروه موسيقي ـ وجود دارد .

اما حدود قلعه مدينه : در جنوب شهر يك دروازه است كه دو طرفِ آن ، دو برج دارد و بالاي در نوشته شده است : {  إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * أَلاّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ } ، {  إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَإِنَّهُ * بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ } سيصد قدم به سمت شمال ، باب الحاج يا باب القبله است . دويست قدم بالاتر از آن ، دري است كه از آنجا تا وسط برج مياني چهارصد گام است . در سمت ديگر باب الشام است و در سمت ديگر باب البقيع .

در جمع ، محيط قلعه 3350 گام است و عرض ديوار شش ذراع و ارتفاع آن بيست ذراع است . در داخل قلعه ، دو هزار خانه مسكوني وجود دارد . به جز آنها ، خانات و مدارس و تكايا و دارالحديث و دار القرّاء و سبيل است . داخل قلعه مسجدي ـ به جز مسجد نبوي ـ نيست ، اما در بيرون نزديك ديوار قلعه هست . تنها در هفت خانه ، باغچه هست . به علاوه در داخل قلعه ، چند انبار و جبه خانه و هفتاد ـ هشتاد خانه كوچك هست . يك مسجد كوچك هم سلطان سليمان ساخته كه بسيار زيبا است . اما تنها در مسجد اعظم خطبه خوانده مي شود .

در مدينه ، نماز جمعه تنها در مسجد بزرگ ( نبوي ) خوانده مي شود و به جز آن ، در هيچ مسجدي نماز جمعه خوانده نمي شود . به همين خاطر ، جمعيت زيادي در اينجا حاضر مي شود . حاكمان در زمان هاي مختلف به اين مسجد توجه كرده و از لحاظ معماري و هنري و تزيين آن ، كارهاي زيادي انجام داده اند .

اينجا ، جايي است كه وقتي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) آمد ، شترش نزديك خانه ابو ايوب انصاري زانو زد و او خانه اش را به پيامبرخدا ( صلّي الله عليه وآله ) داد . بعد پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) دستور ساختن اين مسجد را داد . خانه اي هم در جنب آن براي خود ساخت و پس از آن كه رحلت كرد ، جسم آن حضرت را در همان خانه شريف دفن كردند . ( 1 )

يك شبي هم صحابه همگي خواب پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) را ديدند كه در خواب به آنها فرمود : اي امت من . . . اگر شفاعت مرا مي خواهيد . . . من نيازي به طلا و نقره و قبّه هاي مُطلا ندارم . . . اگر رضاي مرا مي خواهيد مسجد را توسعه دهيد و ديوار شهر را بسازيد كه حافظ من باشد از منكرين و مشركين . اين بود كه صحابه نظرشان از مطلا كردن و تزيين آنجا منصرف شده ، به توسعه مقام شريف پرداختند و عثمان مسجد را گسترش داد . بعد سيّدنا علي و سپس وليد اموي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . چلبي در اين بخش ها ، اخبار تاريخي آورده كه دقيق نيست و اهميتي براي نقل آنها در اينجا وجود ندارد ، لذا حذف شد .


179


و بعد قايتباي و غوري و از آل عثمان ، سلطان سليمان و مراد سوم و احمد سوم و هر كدام اقدامات و اضافات تازه اي در آنجا انجام دادند .

[ در اينجا اوليا چلبي به ارائه وصفي دقيق از داخل مسجد و حرم پرداخته از سنگفرش هاي بسيار زيبا ، فواصل ميان درها ، مخزن روغن چراغ ، منبر و محراب هاي متعدد در مسجد ، فرش هاي گرانبها ، شمع دان هاي طلا ونقره ، تعداد ستون هاي مسجد ، كه سيصد عدد بوده ، مئذنه ها ، شيشه هاي ملوّن ، كه هنگام طلوع خورشيد تصوير زيبايي از آن ها متصاعد مي شده و . . . سخن گفته است . وي همانجا برخي از كتيبه هاي تركي و قرآني موجود در اطراف حرم نبوي را نيز نوشته است ] .

من هم در يك لوحه اي ، با خط جلي نوشتم : « سيّاح عالَم ، اَوليا رُوحِيچون فاتحه » . و در برابر مقصوره ، با خط خود نوشتم : « شفاعت يا رسول الله ، اوليايه ، 1082 » . ( 1 ) در مسجد نبوي هفت هزار قنديل براي روشنايي وجود دارد .

روضه مطهّر و قبر شريف نبوي

{ وَما أَرْسَلْناكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ } .

آغاز كنيم در بيان سبب بناي مخزن سرّ الهي . وقتي آيت { . . . إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً } در سال چهارم هجرت در حق اهل بيت مصطفي ؛ يعني در حقّ سيدنا علي و حسن و حسين و فاطمة الزهرا نازل شد . ( 2 )

چون ممكن است كه در آينده ، دشمنان متحد شده و آزاري به جسم مبارك رسول ( صلّي الله عليه وآله ) بزنند ، اهل بيت كرام و صحابه و ديگران ، به ضرورت محافظت بر قبر ، بنايي در اطراف آن ساخته اند . بعدها هارون الرشيد بر اين بنا افزود . زماني كه نورالدين شهيد زنگي به حكومت رسيد ، همان وقت پاپ ، در اسپانيا گفت كه ما هر مقدار كه لازم باشد كشته مي دهيم و هزينه مي كنيم و فدايي آماده مي كنيم تا پنهاني به مدينه بروند و در آنجا ، در انزوا زندگي كنند ، اما نزديك قبر محمد رفته ، در آنجا تونلي زير زمين حفر كنند تا جسد محمد ( ( صلّي الله عليه وآله ) ) را سرقت كنيم و به روم بياوريم .

پاپاي معلون بسياري از زبان ها را مي شناخت . در اين وقت ، بيست نفر آماده شده ، از آنجا به مصر رفتند و آنجا سوار بر الاغ شده ، همراه با حجاج به مدينه آمدند . در اينجا به زيّ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در ابتداي سفرنامه سال 1081 آمده و در اينجا 1082

2 . اين بند ، در اصل چنين است و پيداست كه مقدمه و مؤخره اي داشته است .


180


علما درآمده ، ده نفر در نزديك حرم شريف و ده نفر بيرون از مدينه ساكن شدند . آنها سه سال تلاش مي كردند تا نفق بزنند . آنها خاك را در كيسه هايي كرده ، از آنجا دور مي كردند . در وقتي كه به شش متري قبر رسيدند ، نورالدين ، پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) را به خواب ديد كه به او مي فرمود : اي نورالدين ، اين ملعون ها مي خواهند قبر مرا حفر كرده ، جسدم را ببرند . نورالدين برخاست و شش هزار سرباز برداشت و سه روز و سه شب مثل برق راه را پيمود . وقتي به مدينه رسيد ، از همه مردم دعوت كرد تا به آنها وليمه بدهد . بعد پرسيد : آيا از فقراي شهر كسي هست كه در وليمه حاضر نشده باشد ؟ گفتند : بلي ده نفر هستند كه همه اش در حال روزه و عبادت اند و سه سال است كه در حجره اي در مدرسه باب الشفا زندگي مي كنند و شغل شاغل آنان عبادت است . نورالدين گفت آنان را حاضر كنيد . بعد كساني را به جستجوي منازل آنها فرستاد و وسايل زيادي براي حفاري پيدا كردند . آنان زير شكنجه زبان به اعتراف گشودند و ده نفر ديگر را هم گرفتند . آنها گفتند : ما از رهبانان اسپانيا هستيم . از زماني كه دين محمد آمده ، آرامش از ما گرفته شده . اعراب ، ديار ما را گرفتند و مقدس ترين بقاع ما را در تصرّف خود درآوردند . ما در فكر انتقام افتاده و اين راه را انتخاب كرديم تا جسد پيامبر شما را به روم ببريم و از اين راه اندلس و افريقيا و سوريا را بگيريم و عرب ها دوباره به صحراي خودشان برگردند .

آنها گفتند يك ماه پيش هم باز پاپ به ما پيغام فرستاد كه اگر بتوانيد ، جسد محمد را به روم بياوريد يا اسپانيا ، كه ما آن را كعبه كنيم و هر سال هزاران نفر از عرب و ترك براي زيارت آن بيايند و ما از هر كس يكصد قطعه طلا بگيريم . آن ها اظهار توبه و پشيماني كرده و گفتند كه مسلمان مي شويم . اما نورالدين فريب آنها را نخورد و دستور داد همگي را كشتند تا هيچ يهودي و نصراني جرأت نكند پاي به زمين مكه و مدينه بگذارد .

نورالدين و بناي مجدد روضه مطهر

نورالدين تعدادي از استادان معمار را از شام به مكه و مدينه آورد و از اين دو شهر و نيز از شام و حلب مقدار زيادي سرب و آهن و غيره آورد . ابتدا دستور داد تا قبه اي را كه روي قبر شريف بود برداشتند . پس از آن ، به فاصله بيست ذراع عقب تر از قبر رفته و در آنجا خندق هايي به عمق بيست ذراع و عرض ده ذراع كندند ، سپس در چهار طرف قبر شريف ، شبكه اي از آهن درست كردند ؛ به طوري كه گويي قبر شريف در يك صندوق آهنين قرار


181


گرفت . پس با سرب آن مشبك آهنين و خندق را پر كردند . در اين وقت ، در اطراف قبر شريف ، ديواره اي از برنز ساخته شد . سپس باز از ديواري كه عثمان گذاشته بود تا سمت باب جبريل و از آنجا تا درون مسجد ، خندقي كنده ، باز در آنجا هم شبكه اي آهنين قرار داده آنجا را مثل سدّ سكندر كردند . بعد هم در بالاي قبر شريف يك مقصوره آهني دور تا دور گذاشتند .

در اينجا عقايد ديگري هم هست كه مي گويد : آن هايي كه قصدِ جسد مطهر را داشتند ، از روافض بوده اند . اما اين رأي از نظر تاريخي غلط است و هيچ سند و برهاني ندارد و اين تدبير از سوي كفار اسپانيا بود .

قبّه حضرت پنجاه ذراع است و روي نوزده ستون قرار گرفته كه اطراف آن ها را سُرب ريخته و نقش و نگار از گل ها كشيده اند . در آنجا بوي بسيار خوشي به مشام مي رسد و بالاي آن جا نوشته شده است : « لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ » ، « مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ » و نام سلطان قايتباي به چشم مي خورد . مرقد سيده ، فاطمه زهرا هم داخل همان مقصوره است .

وقتي بخواهي زيارت كني ، اول بايد غسل كني ، لباس هاي تميز بپوشي ، خود را با بوي هاي خوش معطّر سازي ، با توجهِ قلبي به توسل و دعا بپردازي ، در حالي كه تو در حضور حضرت مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) هستي . در اين وقت بايد مطوّفي باشد كه تو با راهنمايي او حركت كني . دست را بر سينه بگذار و نزديك مقصوره كه رسيدي ، اين آيت را بخوان كه : { . . . يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً } و بعد بر محمد سلام بفرست : « السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ » و بعد استغفار و توبه كن . بعد هم ابوبكر و عمر را سلام بفرست [ اينجا مؤلف يك صفحه در فضايل و تاريخ زندگي دو خليفه مطلب نوشته است . ]

اي زائر عزيز ، در اينجا تو بايد فاتحه براي اهل علم و عرفان بخواني و به طور مخفي ، به فقرا و مساكين صدقه بدهي . مبادا كه صدقه دادن را عيان سازي كه در غير اين صورت ، فقرا همه چيز حتي لباس هايت را مي برند و مزاحم تو مي شوند .

در آنجا هفتصد خادم از طواشيه هستند كه در حرم كار مي كنند و سيصد كليد از طلا دارند . به جز اين ها هزار خادم ديگر در مسجد كار مي كنند . اگر اينان كسي را در حال دادن صدقه ببينند ، ممكن است مشكلي برايش درست شود و كار به جاي باريك برسد و خطرناك شود . در مدينه ، تمامي مردم ، از فقير و غني ، منتظر آمدن حجاج هستند و هرچه به آن ها بتوان


182


داد ، محل دارد و ثواب ، اما بهتر ، بلكه واجب است مخفيانه باشد .

من توانستم با ولي نعمت خودم ، حسين پاشا داخل روضه مطهّره شوم . ما لباس پاكيزه و حلال پوشيديم و با خشوع و بهجت ، صلوات بر محمد مي فرستاديم . شيخ حرم آمد ، در حالي كه همراه او دوازده طواشيه بودند و بخور و عطريات همراه داشتند . ما هم هفت نفر بوديم . در را باز كردند و داخل شديم . در وقت ورود مي گفتند : دستور يَا بِنْتَ رَسُول اللَّهِ » ؛ يعني از فاطمه زهرا ( عليها السلام ) اجازه ورود مي خواستند ، چون بايد از كنار او رد شده به سمت قبر شريف مي رفتند .

حسين پاشا و من ، هر دو ، زمين را به قصد شفاعت بوسيديم . بعد شروع به نظافت آنجا كرديم . بدين ترتيب پانزده نفر در داخل بودند . من خودم ، گويي هوشياري ام را از دست داده بودم و روحم از عشق در حال پرواز بود . هر لحظه به خودم مراجعه مي كردم ، به اطرافم مي نگريستم ، باز به قصد شفاعت رسول ( صلّي الله عليه وآله ) متوسل مي شدم . سه قنديل روشن شد . در ميان قبه ، قبري شريف بود كه در صندوقي قرار داشت و روي آن پارچه اي از كسوه سبز كعبه كشيده شده بود .

در اين مكان پاك ، قطعات طلا و شمع دان هاي طلا و قناديل مرصّع و غيره چندان بود كه چشم نديده و به عقل بشر خطور نمي كرد و قيمتش را نمي شد تعيين نمود .

مسؤولان و خدّام ، هر سال يكبار به اينجا مي آيند تا آن را نظيف كرده ، غبار را از روي اين چيزها پاك كنند . ابوبكر و عمر هم زير همين قبه هستند ، اما فاطمه زهرا خارج از اين قبه قرار دارد .

زمين آنجا سنگ فرش است و از بهترين سنگ ها ؛ مانند


183


عقيق و فيروز و كريستال و غيره فرش شده است . اشيا و هدايا هم با زنجير آويزان شده است . برخي از شمع دان هاي طلا كه آنجا هست ، به قد يك انسان طول دارد .

من اكنون پنجاه سال دارم ، اما وقتي جوان بودم ، در خواب مشغول اذان بودم ، ديدم كه در حضور پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هستم و دو دست او را بوسيدم . حضرت به من بشارت داد : الشفاعة ، . . . الزيارة . . . السياحة . . . فاتحة . حال خدا را شاكرم كه بشارت حبيب در حق من محقّق گرديد .

از وقتي كه ما از خيمه خودمان در قلعه مُزَيْرب شام خارج شده ايم تاكنون ، هفده روز است و در خلال اين مدت من هفت بار قرآن را ختم كرده ام . در برخي از اين دفعات ، سوره والضحي و ديگري ياسين و سوم اخلاص را خواندم كه آن ها را در اينجا تمام كردم . خداوند در محفل مؤذّنين ، در وقت ظهر ، توفيق اتمام آخرين ختم را داد .

ساختمان هاي موجود در قلعه مدينه

بيرون از باب الرحمه ، مدرسه سيف الدين سلطان است ، كه روي در آن نوشته شده : { وَمَنْ أَرادَ الاْخِرَةَ وَسَعي لَها سَعْيَها . . . } و زير آن نوشته است كه اين بنا به دستور امير سيف الدين چوپان ( 1 ) و خاتون معظمه در سال 724 ساخته شد .

در كنار اين مدرسه ، وچسبيده به آن ، مدرسه سلطان قايتباي است . در بيرون باب جبرئيل ، مدرسه صوقوللي محمد پاشا ( از صدر اعظم هاي عثماني كه پانزده سال سر كار بود ) قرار دارد . در نزديكي باب السلام ، يك بناي وقف از سلطان محمد ثالث هست . وآن جا تمام و كمال ، 118 مدرسه وجود دارد !

در داخل قلعه ، چندين حمام و چندين خان ـ مسافرخانه ـ هست . راه هاي داخل قلعه بسيار نظيف است و دائماً روي آن ها آب پاشيده مي شود . يك مدرسه براي بچه ها ، هفت مركز براي قراء ، هفت محل براي حديث ، و هفتاد محل استقرار براي افراد غريب هست كه برخي اوقاف هم دارد كه با استفاده از آن ها عسل و شربت هاي محلي ديگر ميان حجاج توزيع مي شود . چند آب انبار هم هست كه يكي از آنها بيست ـ سي پله دارد و آب آن از عين الزرقاء مي آيد و اين از خيرات سلطان سليمان است . روي اسبله ـ محل سبيل الله كه آب در آنها هست ـ نوشته شده : { . . . وَسَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً } و بر برخي ديگر نوشته شده : {  عَيْناً فِيها تُسَمّي سَلْسَبِيلاً } .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در متن اصلي تركي و عربي « خوبان » . درستِ آن چوپان است . وي از امراي دمشق در دوره مماليك و سلطنت ملك ناصر بوده است . شرح حال وي را نكـ : الوافي بالوفيات ، ج10 ، ص297 . وي به احتمال در سال 730 درگذشته است . ابن كثير در البداية و النهايه ، ج18 ، ص265 ( چاپ دكتر عبدالله تركي ) ذيل حوادث سال 726 ، از وي با عنوان امير سيف الدين چوپان ياد كرده است .


184


اينجا ، در مدينه ، هيچ چيز عزيزتر از آب نيست و هر كسي بايستد و آب به مسجد رسول ( صلّي الله عليه وآله ) برساند و حوضي براي آب بسازد ، ثواب هزار حج خواهد داشت . چه بسيار سلاطيني كه اينجا آمده اند اما نتوانسته اند در اين باره خدمتي بكنند . اينجا برخي از حجاج فقط براي اين كه وضو بگيرند ، بايد ظرف آبي را به قيمت دو سكه بخرند تا با آن وضو بگيرند . در اينجا تجار ، اشيايي را كه از بلاد دور آورده اند ، عرضه مي كنند و اهالي هم كار تجاري مي كنند . دروازه هاي مدينه در طول رجب و شعبان و رمضان ، در همه شبها باز است و در مدينه ، هزاران قنديل شب را روشن مي كند ، اما عيد حقيقي اين مردم وقتي است كه حجاج مي آيند . وقتي محمل شام و مصر با صرّه و سكه مي رسد ، اهالي بهترين لباس خود را مي پوشند و حجاج را به خانه هاي خود دعوت مي كنند و با آنان دوستي مي كنند و آنان را به زيارت مي برند و واضح است كه از اين راه سود زيادي مي برند .

اما ضاحيه و اطراف مدينه هم مملو از باغ ها و قصرهاست . خانه هايي كه در وسط باغ است فراوان . در مدينه ، هفت محله وجود دارد كه دو هزار خانه در آن هاست و دو طبقه . چوب هايي كه در آنها به كار رفته از طريق سوئز از مصر به ينبع آورده شده و از آنجا با شتر به مدينه آورده مي شود . مردم مدينه از اين چوب ها براي خود خانه مي سازند . در اطراف مدينه ، زمين هاي خشك سنگي هست كه مثل يك خندق مدينه را محاصره كرده است .

. . . مسجدي هست ( 1 ) كه بالاي محراب آن نوشته شده : { . . . وَكَفَّلَها زَكَرِيّا كُلَّما دَخَلَ . . . } ، يك ايوان خارجي دارد ، اما داخل آن با سنگ ريزه فرش شده و دعا در آنجا مستجاب است ؛ زيرا كه مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) در آنجا دعا كرده است . غرب اين مسجد ، مسجد ابوبكر است و يك صد قدم با مسجد النبي ( صلّي الله عليه وآله ) فاصله دارد . . . ( اينجا هم در اصل عبارت افتادگي دارد ) .

برخي از مدارس كه تعدادش به 46 مي رسد ، به صورت منزل درآمده است . شش مدرسه براي قراء ، يازده مدرسه دار الحديث ، و بيست مدرسه براي اطفال هست . همه اين مدارس از صُره سَنَويه ( سكه هاي اهدايي سالانه ) استفاده مي كنند و سهم معيّن دارند . خيراتي كه براي شهر مدينه است ، با هيچ شهري برابر نيست .

در ضاحيه مدينه يك حمام عمومي هم هست اما در طول روز كار نمي كند . نزديك آن يك مدرسه خاصگيه هست كه حجاج در آن مي خوابند . چاه سيدنا علي هم در همين جاست .

در آنجا چهار بناي بزرگ وجود دارد كه يكي از آثار سلطان سليمان است و اين نزديك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نام اين مسجد نيامده و به نظر مي رسد در اينجا از اصل چيزي افتاده است . در متن تركي نقطه چين هست كه نشان سقط است . در متن عربي ( ص 157 ) اين نقطه چين نيامده است .


185


به حمام مراد سوم است . در آنجا از پول سلطان ، شوربا و برنج و زرده و عاشورا ( 1 ) ميان فقرا تقسيم مي شود . از اين غذا به كساني هم كه داخل قلعه هستند ؛ از فقير و غني و خادم و مخدوم داده مي شود .

در ضاحيه مدينه ، چهل ميهمان سرا هست كه عابرين سبيل از آن ها استفاده مي كنند . مهم ترين آن ها ميهمان سراي محمد پاشا است كه در ايوان جامع اميرال قرار دارد . بالاي آن هم كتيبه اي بود كه من نتوانستم بخوانم . در بيرون باب مصر ، سبيل آغا هست كه روي محل ورودي آن نوشته شده : { وَجَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْء حَيّ . . . } و زير آن « خاصگي سلطان » . همچنين سبيل آغا در السعاده هم آنجا است . كنار هر خان و مدرسه يك سبيل هست كه آبش را از عين زرقا مي آورند . هفت حوض هم هست . چاه هاي پراكنده ديگري هم هست . در آنجا حوالي يك صد مغازه هست كه بيشتر آنها قهوه خانه و دكان قصابي و مطعم و عطاري و صرافي است .

وقتي حجاج به مدينه مي آيند ، مدينه مثل يك دريا مي شود و همه جا پوشيده از آدم . سكنه اصلي مدينه ، پيش از آمدن حجاج حوالي چهارده هزار نفرند . خوردني هاي آنها همه از مصر مي آيد كه آن از اوقاف سليم در وقت فتح مصر است و از سليمان و مراد سوم و سلطان احمد كه اوقاف زيادي براي مدينه در مصر درست كرده اند . وقف دشيشه ( 2 ) از اوقاف مراديه و محمديه و خاصگيه به اينجا مي آورند . از دشيشه چهارده هزار و از گندم صد هزار كيسه ، از مصر به مدينه مي آورند و بر حسب فرمان سلطاني تقسيم مي شود .

وقتي امين صرّه با قافله شام به مدينه مي رسد ، مبالغ اختصاص يافته كه از مصر رسيده ، كه مقدار آن ها شصت و دو هزار سكّه طلا است ، نزد او حاضر مي شود ، به علاوه ، آنچه از اوقاف ديگر مي رسد و از شهرهاي تازه فتح شده به مكه و مدينه اختصاص يافته ، همه در حضور شيخ حرم و جمعيتي از مردم مدينه ، ميان صاحبان آنها تقسيم مي شود . روز و شب زير نور چراغ ها و بر طبق دفاتر سلطاني . اينها همه در ميان شادي اهالي و هلهله و دعا و ثناي آنان براي سلطان ، توزيع مي شود .

هواي مدينه ، در غايت اعتدال و زيبايي است . زنان مدينه ، غالباً لباس هاي حرير آبي مي پوشند و كفش به پا دارند و روي آنها سرتا پا ازار مشكي بر مي كنند و روي سرشان نقاب مي گذارند كه رنگ هاي آن بين سبز ، قرمز و زرد است . اما رجال روي سرشان طاقيه شاميه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . نوعي غذا است كه در گذشته روزهاي عاشورا ( دهم محرم ) پخته و توزيع مي شد و به همين نام مشهور گرديد .

اين غذا از دوازده نوع حبوبات تهيه مي شد و ميان خانواده و نزديكان و همسايگان و فقيران تقسيم مي گرديد .

2 . دشيشه رسول الله ، يكي از قديمي ترين انواع صدق است . در زمان حضرت ، نوعي گندم بزرگ را با جو و خرما و گوشت مخلوط كرده ، نزد ايشان مي آوردند و با اصحاب مي خوردند . اين تركيب ادامه يافت . در دوره مماليك ، براي اين كار وقفي صورت مي گيرد و نام وقف دشيشه به آن مي دهند . براي همين گندم مصر را گندم دشيشه مي گويند .


186


مي گذارند و بالاي آن شال كشميري و عمامه سفيد و همه مردم مدينه از زن و مرد بر چشم خود سرمه مي كشند .

باغ صوقوللي محمد پاشا و باغ شيخ الاسلام و ديگر باغات ، انواع ميوه هاي تازه دارد . در مدينه انواع مختلف خرما و نيز سيب و انگور و هلو و مشمش و ليمون و آلوچه ، كه گاه به اندازه سر انسان است ، وجود دارد . انواع نارنج ، ليمون ترش ، درختان زيتون و انار و هندوانه و غيره هست . با اين حال ، منطقه مدينه ، صخره اي است و مزارعش كم و حبوبات غالباً از مصر و طائف و حجاز مي آيد . در مدينه ، يك گل قرمز هست كه مانند آن در هيچ كجا نيست . گل هاي ديگري هم مانند سوسن و ميخك و ياسمن و نرجس و بنفشه در آنجا هست و خرماي مدينه ، بهتر از انواع مشابه آن از ساير بلاد است .

زيارتگاه هاي بيرون قلعه مدينه

اولين جاي زيارت ، بقيع است ، كه در شرق قلعه مدينه قرار دارد . زائر بايد نخست وضو بگيرد ، سپس به طرف بقيع برود ، در حالي كه مي خواند : « السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ . . . » بعد {  أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ } را بخواند .

دويست قدم پايين تر ، قبر عثمان است . بعد بيايد به زيارت قبر امّ سلمه . قبر حكم بن ابي العاص هم نزديك عثمان است . ابوسعيد خضري ( كذا . خدري درست است ) نزديك قبر عباس است . جابربن عبدالله نزديك قبر عايشه است . قبر عبدالله بن جعفر ، بعد امام زين العابدين كه امام چهارم است ؛ زير قبه امام حسن است كه امام حسن خود فرزند سيّدنا علي است ـ رضي الله عنهم اجمعين ـ . كما اين كه عباس ، عموي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) هم زير اين قبّه است . همين طور امام محمد باقر و امام جعفر صادق .

عباس و امام حسن و امام محمد باقر و امام جعفر صادق ، همگي در بقيع زير يك قبه هشت ضلعي هستند و ما ، سوره ياسين را براي همگي خوانديم .

در مقابل اين بقعه طاهره ، مسجد سيّدنا علي است ، كه مسجد كوچكي است ، بدون مناره . داخل اين بقعه مرقد عقيل بن ابي طالب است ، همين طور نافع . نزديك آن مرقد مادر سيّدنا علي است . نزديك آنجا باز مرقد امام مالك است كه نزديك آن قبر واثق عباسي است و نزديك آنجا امّ صفيه !


187


آل بيت پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله ) همگي در بقيع و زير قبّه واحدي هستند ، اما عايشه و امّ حبيبه و برخي از كنيزان آن حضرت ، نزديك قبر عايشه هستند . نزديك قبر عايشه اين تاريخ هست : « امر بتجديد هذا المرقد المبارك لحضرة الصديقة عايشة السلطان سليمان شاه بن بايزيد خان بن محمد خان خلّد الله ملكه سنة 950 » .

زير همان قبه ، قبر امّ كلثوم و رقيه دختران رسول ( صلّي الله عليه وآله ) هم هست . همين طور زينب و امّ هاني . و نزديك آنها سه نفر از كنيزان آن حضرت . نزديك به آنجا قبر حليمه سعديه و خواهر رضاعي آن حضرت سيّده سلمه ! و كنيز آن حضرت بركه هست كه از پدرش به او رسيد و دوران كودكي آن حضرت ، از ايشان پرستاري مي كرد و به او ام ايمن مي گفتند و نزديك قبر حليمه مدفون است . مادر حضرت مصطفي ( صلّي الله عليه وآله ) در مسير مدينه به مكه وفات كرده ، همانجا مدفون شد . برخي از كتاب هاي سيره موثق نوشته اند كه حضرت در سال ششم ، جنازه ايشان را به مدينه منوره منتقل كرده ، زير همان قبه اي كه مادر رضاعي او در آنجاست ، دفن كرد ! ما براي آن ها سوره نساء را تلاوت كرديم .

همچنين قبر ابراهيم پسر رسول ( صلّي الله عليه وآله ) و مادرش در بقيع است .

اما از صحابه ، شمار زيادي از آنان در بقيع مدفون هستند .

قبور برخي از علماي روم است كه در اين ديار مرده اند ؛ مانند مصلح الدين افندي و سيد ابراهيم مدني هست كه نزديك قبر سيدنا عباس دفن شده اند . همين طور محمد افندي ، مولانا سنان نهجي و . . .

قبا

قريه اي است با باغات فراون ، كه دويست منزل در آن هست و به عنوان نزهتگاه اهل مدينه شناخته مي شود . در آنجا مسجد قبا هست كه خود حضرت رسول آن را مثل يك درّ يكتا ساخت . با هفت پله به آن مي رسيم . در داخل آن نخلي هست كه رسول با دو دست پاكش آن را غرس كرده است . يك درخت سدر هم آنجا هست . زير اين درخت يك چاه آب قرار دارد . در اين مسجد تمامي دعاها مستجاب مي شود . به جز محراب اصلي ، محرابي هم در گوشه شمالي آن هست كه به آن محراب مكشف مي گويند و رسول در آنجا نماز مي خوانده و از آنجا به سوي مكه ، وطنش مي نگريسته است . مسجد سيدنا علي در سمت قبه اين مسجد


188


قرار دارد و گنجايش پنجاه نفر را دارد . در سمت قبله ، پنجاه قدم آن طرف تر ، مسجد سيده عايشه است . چاه اريس هم در كنار راه قرار دارد . هركس چهل روز از آب اين چاه بخورد ، از همه بيماري ها شفا مي يابد . خود من بعد از شكست اردل ( 1 ) مرض خفقان گرفتم و از همين آب خورده ، خوب شدم . باغات اطراف را از آب همين چاه ، آبياري مي كنند .

باغ صوقوللي يكي از باغ هاي بسيار زيباي قُبا است كه قصرهايي در نهايت زيبايي و عظمت هم در آنجا هست .

زائر در اين وقت بايد براي ديدن دو نخلي كه خود حضرت غرس كرده ، برود و در آنجا دو ركعت نماز بخواند .

در باغ هاي مدينه ، چاهي به نام چاه عروة بن زبير هست . در ميان باغي كه دو نخل رسول ( صلّي الله عليه وآله ) هست ، آب عجيبي است كه براي زنان خاصيت هايي دارد ؛ مثلاً كسي كه درد زايمان دارد و برايش خيلي سخت است ، اگر از آن آب بخورد ، زايمان بر او آسان مي شود . يا كسي كه حيض مي شود ، اگر از آن بخورد ، حيض نشده و پاك مي شود . تمامي زن ها و دختران مدينه اين حوض را مي شناسند و آنجا غسل مي كنند . براي همين مردم مدينه ، بستان دو نخل را بستان النساء مي نامند و كسي جز زنان داخل آن نمي شود .

مرقد حمزه

چون مرقد حمزه مقدار زيادي از مدينه فاصله دارد ، براي زيارت آنجا ، همراه جمع زيادي به آنجا رفتيم كه بالغ بر 150 اسب سوار و مسلّح بود . مرقد در موقعيت اُحد قرار دارد و ميدان نبرد در سمت شمالي آن است . يك هزار گام كه از مدينه بيرون برويم ، جايي هست كه حضرت درع خود را در آنجا گذاشته است . اين راه را بايد پياده رفت تا ثوابش مضاعف باشد . من خودم پياده رفتم و اسبم را به غلامم دادم . يك ساعت بعد به آنجا رسيدم .

موقعيت سپاه رسول ( صلّي الله عليه وآله ) در اين وادي بوده . در آنجا ايوان كوچكي هست و خيمه حضرت در بالاي آن ايوان بوده است . خواندن دو ركعت نماز درآنجا از سنن مستحبه است . در اين جايگاه ، سپاه آن حضرت بوده . رسول ( صلّي الله عليه وآله ) حمزه را فرمانده قسمت چپ و خالدبن وليد را در سمت راست گذاشت ! ( 2 )

در شمال اينجا ، به مقدار پانصد قدم ايوان عاشورا است . اينجا جايي است كه شامي ها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . جايي در روماني كه عثماني ها با اروپايي ها نبرد كردند .

2 . اين نكته بي اطلاعي اوليا چلبي از تاريخ اسلام را مي رساند . خالدبن وليد در اين جنگ فرماندهي از فرماندهان مشركين بود كه حمله او سبب شكست سپاه اسلام و شهادت حمزه و هفتاد نفر ديگر از اصحاب شد . اما وي او را همرديف حمزه ، جزو فرماندهان اسلام معرفي كرده است !


189


غذاي عاشورا درست كرده ، به حجاج مي دهند . در كنار آن ايوان ، امين صره است و ايوان ملا ، و ايوان شيخ الحرم . رسول ( صلّي الله عليه وآله ) هر سال بر اين مكان ، براي زيارت سيّدنا حمزه و آماده كردن عاشورا اشراف دارد . ( 1 )

مزار حمزه ، يك ساعت راه تا مدينه است و به شكل قبه اي است . مدخل آن از بابي است كه به سمت قبله باز مي شود . داخل آن با سنگ هاي سفيد فرش شده است . زير اين قبه قبر حمزه ، داخلِ يك صندوق مربع شكل است و صندوق داخل يك مقصوره مرعب است . هر كسي شمشير دارد ، بايد شمشير خود را داخل صندوق سيّدنا حمزه بگذارد و بعد از اندكي ، در حالي كه حارس مقبره تكبير مي گويد آن را درآورد و وسط تهليل گويان آنان بدان دست بكشد ، در آن صورت ثواب جنگ احد را برده است . شريف صالح كه از ذريّه حمزه است ، كنار او دفن شده است . در عمق ضريح ، چاه آبي است . و به حكمت خداوندي خاك اين منطقه در اطراف ضريح ، سفيد است در حالي كه خاك اين نواحي قرمز مي باشد . قرمزي آن هم به خاطر خون پاكي است كه از دندان پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) ريخته است . اگر كسي دندانش را با خاك اينجا مالش دهد ، از دردهاي دندان در امان مي ماند . اين تجربه شده است .

پانصد قدم بالاتر ، كوه احد است كه كوه سخت و بلندي است و صخره هاي سرخ رنگ دارد و غارهاي چندي در آن است . در همين وادي ، جايي هست كه آن را وادي حمزه مي نامند كه مكان ترسناكي است . كفار در اين غارات مخفي شده و به حمزه كه شهيد شد يورش بردند ، در حالي كه با آنان نبرد مي كرد . ما به سرعت از اين منطقه بازگشتيم ، در حالي كه دو ركعت نماز خوانديم . بعد به مقدار دويست قدم به جنوب آمديم تا به مزار ميدان شهدا رسيديم .

اينجا بيش از يك هزار صحابي شهيد شده اند ! و قبه اي ندارند اما براي برخي از مشاهير آنان ، علائم قبر هست . به خاطر باران هاي سيل آسا ، خاك و سنگريزه ها از روي حدود هفتاد يا هشتاد شهيد كنار رفت ؛ به طوري كه اجساد طاهر آنان آشكار شد . وقتي مردم مدينه شنيدند ، همه آمدند و ديدند آنچه را كه شادمانشان كرد و قلبشان را آرامش داد . آنها اجساد را تازه يافتند . گويي تازه شهيد شده بودند . از برخي هنوز خون تازه مي آمد . برخي سرهاشان جدا شده بود و . . . مردم اين را ديدند و عظمت شهادت در راه خدا را دريافتند . سپس براي پوشاندن اجساد اقدام كردند . شيخ حرم دستور داد ديواري به طول چهارصد قدم ساختند تا جلوي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . عبارت در عربي همين است : و كان صفوة الخلق ( ص ) يشرف هذا المكان كلّ عام لزيارة سيّدنا حمزه ـ رضي الله عنه ـ و اعداد العاشورا .


190


سيلاب را بگيرد .

شرط زيارت در آنجا اين است كه وقت سحر باشد ، زائر چيزي روي سر نيندازد . وقت ظهر اصلاً وقت خوبي براي زيارت نيست ؛ زيرا زمين و رمل ها همه مثل آتشي ملتهب هستند . اگر زائر كفش به پا كند ، بسا كه توهين به اين مكان باشد . همه اين صحرا مزار شهداست و همه ، از كوچك و بزرگ ، از زيارت بدون وضو پرهيز مي كنند .

در خلال دو ماه محرّم و صفر ، در هر سال ، در اينجا و نزديك مقبره حمزه مولوديه برگزار مي شود . ( 1 ) اين مكان مملو از جمعيت مؤمنين شده و ارواح مؤمنان ، هر سال ، در پي خواندن اشعار ديني و دعا و راز و نياز كه صدايش همه جا مي پيچد ، از آن به وجد مي آيد ؛ به طوري كه برخي در اين حال ، جانشان از دست مي رود و همانجا دفن مي شوند .

زيارت اماكن بيرون مدينه تمام شد .

براي وداع بايد زائر لباس طاهر بپوشد و با ادبِ تمام از باب قلعه وارد شده ، به سمت مسجد رفته ، از باب جبرئيل داخل شود ، فاتحه بخواند و « السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ » بگويد و سپس بگويد : « الْوَدَاعُ يَا رَسُولَ اللَّهِ » .

پي نوشت ها

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 . در ادبيات تركي ـ مثل عربي ـ نوعي شعر ديني هست كه به مولد شناخته شده و مدائح نبوي است . معروف ترين آن اشعار تركي ، « وسيلة النجاة » از سليمان چلبي ( م 825 / 1422م ) است كه همزمان مقبول ميان افراد نخبه در كنار توده هاي مردم است . در دولت عثماني ، احتفال به طور رسمي از زمان سلطان مراد سوم ( 982 ـ 1003 ) آغاز شد و او در تشريفات سلطان ، از سال 996 جايي را به احتفال اختصاص داد كه تا روزگار ما برگزار مي شود . ( در اين باره نكـ : د . نجلايپك اولجاي ، اسلامي تورك آديبالتي ، استانبول ، 1966 ، صص 140 ـ 153 ) . سليمان چلبي وقتي شصت ساله و امام جماعت مسجد بورسا بود ، اين اشعار را سرود كه بنابر مشهورترين نظر ، 317 بيت است . محتواي آن توحيد باري تعالي ، دعا ، روح محمد ، ظهور محمد ، معجزات و معراج ، هجرت و نصيحت و ارشاد است .



| شناسه مطلب: 83421