تحلیلی بر یک سفرنامه حج
میقات حج - سال هفدهم - شماره شصت و پنج- پاییز 1387 تحلیلی بر یک سفرنامه حج غلام عباس فدایی آدمی در طول عمر خویش ممکن است بارها سفرکند و از جایی به جایی یا از شهری به شهر دیگر برود و هدفش در این آمد و رفتها، گردش و تفریح یا تغییر روحیه باش
ميقات حج - سال هفدهم - شماره شصت و پنج- پاييز 1387
تحليلي بر يك سفرنامه حج
غلام عباس فدايي
آدمي در طول عمر خويش ممكن است بارها سفركند و از جايي به جايي يا از شهري به شهر ديگر برود و هدفش در اين آمد و رفتها، گردش و تفريح يا تغيير روحيه باشد و كم هستند افرادي كه در سفرها وقايع و رخدادها يا مكانهايي كه در مسير ديدهاند را با تمام جزئياتش ثبت و آن را به ديگران ارائه كنند. شايد ديگران تمايلي به شنيدن يا خواندن چنين خاطراتي نداشته باشند اما اگر سفر، سفري معنوي باشد و شخص مسافر هجرت معنوي كند؛ مثلاً سفرش به خانة خدا يا اماكن مقدس شيعيان باشد، وضعيت تفاوت ميكند. بسياري مشتاقانه اين سفرنامه را مطالعه ميكنند تا مكانهاي زيارت شده را بشناسند و هرچه نكات ارائه شده ريزتر باشد و به جزئيات بيشتري بپردازد، اشتياق براي مطالعه آن بيشتر ميشود و همچنين موانع و مشكل سفرنامه و ضبط وقايع و رخدادهاي تلخ و شيرين مسافرت براي ديگران جذاب و دلپسند است. تفاوتي نميكند كه نويسنده مرد باشد يا زن و مطالب نوشته شده، نثر باشد يا نظم.
سفرنامههاي حج، ميراث مكتوب براي ما مسلمانان است. با خواندن آنها، از وضعيت راه ها يا اتراقگاهها، چگونگي حج گزاري درزمان نويسنده و... آگاه ميشويم.
هدف من از اين نوشته، آن نيست كه گزارش حج نويسنده را باز نويسي كنم و ديگران را از چند و چون سفر حج نويسنده آگاه سازم، بلكه هدفم اين است كه نوشتة حج نامة منظومِ انتشار يافته در فصلنامة «ميقات حج» شماره 63 را بيشتر بشناسانم.
مطلب ياد شده كه در عنوان «حج در آينة شعر و ادب فارسي» آمده، نويسندة محترم اشاره كرده است كه تنها يك نسخه از اين حج نامه در كتابخانة مجلس شوراي اسلامي نگهداري ميشود و به زمان و تاريخ برگزاري حج و جنسيت نويسنده نپرداخته است؛ زيرا ناظم در هيچ جاي سفرنامه از خود نام نبرده است.
با مطالعة متن چاپ شده و با استفاده از قرائن موجود در شعرها، به نظر ميرسد ناظم يك زن ايراني و داري مذهب شيعه است و به دليل حُجب و حيا و مرسومات آن زمان، ازبردن نام خود پرهيز كرده است. او در بخشي از مثنوي خويش آورده است:
الـهي بـه حـق وصـي رســول نماند تني زان گـروه جهول
نه لشكر بماند نه عسكر نه شاه شود وارث تختشان، شاه ما
جهان جمله گـردد به آيين ما بده فتـح بـر ناصـر ديـن مـا
به نظر ميرسد كه ناظم، وابستة دربار ناصرالدين شاه بوده و يا دست كم كسي بوده كه در پايتخت زندگي ميكرده است وچون زنها از معرفي خويش در گذشته ابا داشتهاند، او نيز خود را معرفي نكرده است.
دلايلي كه ميتوان از آنها استفاده كرد ناظم يك زنِ شيعة ايراني بوده، به صورت زير بيان ميگردد:
1. هنگاميكه كاروان به نجف ميرسد، وي بعد از شرح زيارت نجف، در بخشي از دعايش ميگويد:
ز تو خواهم اي شاه با اقتـدار به محشر نباشيم ما شرمسار
رساني تو بيرنج و بي واهمه كنيـزان خـود را بـرِ فـاطمه
به كار بردن واژة «كنيز» براي خود، نشان ميدهد كه شاعر زن بوده، زيرا اگر مرد بود، به جاي كنيز از واژة «غلام» و يا كلمات ديگر استفاده ميكرد.
2. از سرودههاي شاعر چنين بر ميآيد كه آن سفر، سفر نخست نويسنده است.
شـكر لله بخت بـا ما يار شد طالـع خـوابيـدهام بيـدار شـد
از تفضّـلهاي ربّ بـي نيـاز عقدهها از كارها گرديده باز
بار حج بستيم در روز سعيد دل نهـاده انـدر آن راه بـعيـد
ولي هنگامي كه در منا اعمال انجام داده و قرباني كرده و سپس رمي جمرات نموده، ميگويد:
رسيديم به خيمه در آن خستگي گـرفتيم نـاخن بـه آهستگـي
در اينجا سخن از تراشيدن سر و ريش به ميان نيامده، در صورتي كه در سفر اول بنابر احتياط واجب مردان بايستي سر بتراشند (حلق كنند) و در سفرهاي بعد تقصير نمايند؛ يعني قسمتي از موي سر و ريش يا ناخن را بگيرند.
در زمان سرايندة مثنوي، مردم در تمام ايام سال به دليل گذاشتن كلاه يا عمامه بر سر، موي خويش را كوتاه ميكردند و در ايام حج نيز ابايي از تراشيدن سر و يا صورت نداشتند و شاعر تنها به گرفتن ناخن اشاره كرده كه اين خود ميتواند دال بر زن بودن شاعر باشد.
3. هنگاميكه بعد ازپايان اعمال به مكه بر ميگردند و دو روز مانده به عيد غدير است ميگويد:
رسيـدند بـه مكه گـرفتند بار كه تا چون شود گردش روزگار
دو روز ديگر روز عيد غدير فكنديـم سـرچـون كنيزان به زير
كه در اينجا نيز براي معرفي خويش، از واژة كنيز استفاده كرده است.
4. بعد از زيارت منزل حضرت خديجه، براي خويش و همراهان، اينگونه دعا ميكند:
گدايان خود را كني يك نظر نماند به ما هول محشر دگر
كنيزان خـود را رهـايي زغـم به زهراي اطهر دهيمت قسم
واژة «گدا» براي عموم است و شامل زن و مرد ميشود، ولي لفظ «كنيز» فقط براي زن به كار ميرود و در صورتيكه شاعر مرد بود، در اينجا بايد از كلمة «غلام» استفاده ميكرد.
5 . شاعر آنگاه كه به كنار ضريح زهرا عليها السلام (كه در آن زمان ضريح داشته) ميرود، براي همدردي و عرض تسليت اينگونه ميسرايد:
زديم بوسه بـر آستان رسول برفتيـم بـرِ قبـر پـاك بتول
در آنجا ضريح شريف بتول بود زينت قبر پاك رسول
* * *
سر زنم بر زينبت زاري كنم با تو بنشينم عزاداري كنيم
مرسوم است كه زنان دركنار هم مينشينند و با تشكيل حلقه، با هم عزاداري ميكنند.
6. پريشان كردن مو، از نشانههاي عزاداري زنان بوده و شاعر دربارة جنگ اُحُد چنين سروده است:
صفيه به همراه خود برگرفت به زاري همي ناله از سرگرفت
به همراه چندي دگـر از زنان چـو انـجـم بـه دور مـه آسمـان
بـرفتنـد يـكسـر پـراكنده مـو نهادنـد بـه دشت اُحُد جمله رو
شاعر وقتي به دمشق ميرسد، چنين توصيفي براي خود ميكند:
دلـي پـر ز مـاتم پـراكنده مو بـه سـوي خـرابـه نـهـاديـم رو
7. درهنگام طواف، شاعر از گروه و همراهان دور ميافتد و بلافاصله دچار وحشت ميشود:
همه همرهان گم شدند از نظر نمانده به من تاب و طاقت دگر
زميـن داغ سـرگشته راه عبـور نـه راه طواف و نـه جـاي مرور
درچنين مواردي، يك مرد بدين سرعت دچار وحشت از تنهايي و گمشدن همرهان نميشود.
با مطالبي كه در بالا بيان داشتيم، ميتوان گفت سفر نامة ياد شده را يك بانوي حاجيه سروده و ميتوان آن را در شماركارهاي زنان به حساب آورد.