استطاعت در حج (با رویکردی بر نظریات امام خمینی
میقات حج - سال هجدهم - شماره هفتاد - زمستان 1388 استطاعت در حج با رویکردی بر نظریات امام خمینی دکتر ابراهیم صدیقی چکیده خداوند تعالی در دعوتی عمومی، خطاب به حضرت ابراهیم علیها السلام می­فرماید: ( وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجّ
ميقات حج - سال هجدهم- شماره هفتاد - زمستان 1388
استطاعت در حج
با رويكردي بر نظريات امام خميني
دكتر ابراهيم صديقي
خداوند تعالي در دعوتي عمومي، خطاب به حضرت ابراهيم عليها السلام ميفرمايد:
( وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلي كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ ) . [1]
«(اي ابراهيم) مردم را دعوت عمومي به حج كن تا پياده و سواره بر مركبهاي لاغر، از هر راه دوري سوي تو آيند.»
البته وجوب حج با تمام اهميتيكه دارد، تنها يكبار در طول عمر واجب مي شود و وجوب آن بر مكلّفِ مستطيع فوري است؛ يعني بايد آن را در سال اولِ استطاعت بهجا آورد و اگر درك آن متوقف بر تهيّة مقدّماتي باشد، بايد فراهم نمايد و در صورت تأخير، حج بر وي مستقر ميشود.
منظور از استطاعت، تنها طاقت و توانايي نيست بلكه مراد استطاعتِ شرعي است كه شارع مقدس در انجام حج، افزون بر قدرت عقلي، آن را معتبر شمرده است.
در وجوب حج، علاوه بر مصارف رفت و برگشت، داشتن ضروريات زندگي و آنچه كه در معيشت بدان نياز هست، شرط است. پس اگر ضروريات زندگي يا پول آنها را، در حج صرف كند، حج او حَجّةالاسلام محسوب نميشود. در تحقّق استطاعت، افزون بر استطاعتِ مالي، استطاعت بدني و زماني و طريقي نيز شرط است.
«استطاعت بدني»، به اين معنا است كه انسان توان لازم جهت رساندن خويش به مشاعر و انجام مناسك را داشته باشد.
«استطاعت زماني»، يعني شخص بتواند به موقع به حج برسد و تمام اعمال را بهجا آورد.
«استطاعت طريقي»، آن است كه مسير براي رسيدن به اعمال حج باز باشد و خطري هم در راه نباشد. اگر شخصي بدون استطاعت مالي، حج بهجا آورد، اين حج مستحبي است و كفايت از حج واجب ن مي كند.
اجازة شوهر در حجّ واجب لازم نيست و اگر زن حامل باشد و يا كودك شيرخوار داشته باشد و چنين سفري براي آنها خطر آفرين باشد، اين وضعيت مانع از استطاعت مادر مي شود.
كليد واژه ها: حج، استطاعت شرعي، استطاعت مالي، استطاعت بدني، استطاعت زماني، استطاعت طريقي
خداوند متعال در دعوتي عمومي، خطاب به حضرت ابراهيم عليها السلام فرمود:
( وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلي كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ ).[2]
«(اي ابراهيم) مردم را دعوت عمومي به حج كن تا پياده و سواره بر مركب هاي لاغر از هر راه دوري به سوي تو بيايند.»
حج در اسلام از جايگاه والا و ويژهاي برخوردار است؛ زيرا احكام آن، در قرآنكريم به صورت گسترده آمده است. حتي به مواردي از اجزا و احكام آن نيز اشاره شده؛ مثلاً :
ـ صفا و مروه: «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا»؛ [3] «همانا صفا و مروه از شعائر خداست. پس هركه حجّ خانة خدا كند يا عمره به جا آورد، مانعي نيست ميان آن دو طواف كند.»
ـ حلق و ذبح: «وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّي يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّه»؛ [4] «و سرهاي خود را نتراشيد تا قرباني به قربانگاه برسد و در آنجا ذبح شود.»
ـ محرمات احرام: «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَج»؛ [5] «حجّ در ماههاي معيني است، پس هر كه در آن ماهها ملتزم به حج شد، همبستري و نافرماني و مجادله در اثناي حج ممنوع است.»
ـ وقوف در عرفات و مشعر الحرام: «...فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرام»؛ [6] «و هنگامي كه از عرفات كوچ كرديد خدا را نزد مشعر الحرام ياد كنيد و آيات ديگر كه همگي ازاهميت حج حكايت مي كند.»
روايت ذَريح مُحاربي از امام صادق عليها السلام نيز گوياي اهميت حج است:
«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَحُجَّ حَجَّةَ الإِسْلاَمِ لَمْ يَمْنَعْهُ مِنْ ذَلِكَ حَاجَةٌ تُجْحِفُ بِهِ أَوْ مَرَضٌ لاَ يُطِيقُ فِيهِ الْحَجَّ أَوْ سُلْطَانٌ يَمْنَعُهُ فَلْيَمُتْ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً». [7]
«اگر كسي بيآنكه عذري داشته باشد، حج را ترك كند و در آن حال بميرد، يهودي يا نصراني مرده است!»
روايت زير نيز شاهد ديگري است بر اهتمام شارع به امر حج و در آن، امام صادق عليها السلام ميفرمايد: اگر سالي، خانة خدا حجگزار نداشت و افراد مستطيع يافت نشد، حكومت و حاكم اسلامي بايد با استفاده از بيت المال گروهي را به حج بفرستد:
«لَوْ عَطَّلَ النَّاسُ الْحَجَّ لَوَجَبَ عَلَي الإِمَامِ أَنْ يُجْبِرَهُمْ عَلَي الْحَجِّ إِنْ شَاءُوا وَ إِنْ أَبَوْا فَإِنَّ هَذَا الْبَيْتَ إِنَّمَا وُضِعَ لِلْحَجِّ». [8]
«اگر مردم، حج را تعطيل كنند، بر پيشوا و زمامدار است كه مردم را بر انجام حج ناگزير سازد؛ آنان مايل باشند يا نباشند؛ چرا كه اين خانه، براي حج قرار داده شده است.»
حج، با تمام اهميتي كه دارد، تنها يكبار بر انسان واجب مي شود
امام خميني1 در بحث حج ميفرمايد:
«لا يجب الحجّ طول العمر في أصل الشرع إلاَّ مَرّةً واحدة». [9]
قيد «اصل الشرع» در عبارت حضرت امام، به اين معنا است كه به عنوان اوّلي، حج تنها يك بار در طول عمر واجب ميشود. اما ممكن است به جهت نذر و مانندآن نيز واجب گردد.
اجماع علماي اسلام نيز بر اين است كه حج فقط يكبار در طول عمر واجب ميشود و تنها مخالف در اين مسأله، مرحوم شيخ صدوق1 است كه ميفرمايد: كسي كه مستطيع است، هر سال بر او حج واجب ميشود، كه اين قول، شاذ و مخالف اجماع است.
مرحوم نجفي ميفرمايد:
« لايجب بأصل الشرع إلاّ مَرّةً واحدةً إجماعاً بقسميه...»، «...فما عنالصدوق فيالعلل ـ من أن الذي اعتمده وأفتي به أنّ الحجّ علي أهل الجدّة في كلّ عام فريضة ـ واضح الضعف». [10]
بايد دانست كه وجوبِ حج فوري است و امام خميني1 در اين باره ميفرمايد:
«وجوب حج بر مكلّفِ مستطيع، فوري است؛ يعني بايد آن را در سال اولِ استطاعت به جا آورد و اگر درك آن متوقف بر تهيّة مقدّماتي باشد، بايد آن را فراهم سازد و در صورت تأخير، حج بر وي مستقر ميشود.»[11]
شايد نخستين فقيهي كه «استطاعت» را به عنوان «شرط وجوب حج» مطرح كرده، مرحوم شيخ مفيد باشد كه در اين زمينه ميفرمايد:
«و الاستطاعة عند آل محمد : للحج بعد كمال العقل و سلامة الجسم، ممّا يمنعه من الحركة التي يبلغ بها المكان و التخلية من الموانع ... ثمّ وجود الراحلة بعد ذلك و الزاد». [12]
«استطاعت از ديدگاه شيعه، پس از كامل شدن عقل وسالم بودن جسم و تن از ناراحتي و مرضي كه مانع از رسيدن انسان به مكه ميشود و نيز خالي بودن راه از موانع سفر، عبارت است از: داشتن راحله (وسيلة راه) و زاد وتوشه.»
راغب اصفهاني در مورد معناي لغوي استطاعت ميگويد:
«وَ الاسْتِطَاعَةُ: استفالة من الطَّوْعِ، و ذلك وجود ما يصير به الفعل متأتّياً... والاسْتِطَاعَةُ أخصّ من القدرة». [13]
«استطاعت مصدر باب استفعال از مادة طوع است وآن عبارت است از بودن چيزي كه با آن انجام كاري ممكن ميشود ـ بعد ميگويد: ـ استطاعت اخصّ از قدرت است.»
فيومي لغت شناس ديگر، ميگويد:
«و الاسْتِطاعةُ الطَّاقةُ، و القدرة، يقال استطاع، و قد تحذف التاء فيقال: اسطاع يسطيع، بالفتح ويجوز الضم». [14]
«استطاعت عبارت است از طاقت و توانايي. گفته ميشود استطاع و گاهي «تاء» حذف ميشود و اسطاع يَسطيع و يا يُسطيع خوانده ميشود.»
استطاعت بلحاظ شرايط، مختلف است؛ زيرا ممكن است آنچه را كه عقل استطاعت ميداند، در عرف استطاعت محسوب نشود و نيز ممكن است شارع شرايطي را در استطاعت لحاظ كند كه از نظر عقل و عرف معتبر نباشد؛ اينجاست كه بايد استطاعت را به «شرعي»، «عرفي» و «عقلي» تقسيم كنيم.
استطاعت شرعي : چنانچه شارع مقدّس در انجام كاري، افزون بر قدرت عقلي، چيز ديگري را شرط كند، اين توانايي به نام قدرت و استطاعت شرعي ناميده ميشود.
استطاعت عرفي : استطاعت عرفي با استطاعت لغوي هماهنگ است؛ زيرا ارباب لغت براي بيان معاني الفاظ، سراغ معاني متداول ميان عرف ميروند. اين دو، به گونهاي به هم نزديكاند كه ميتوان گفت استطاعت عرفي همان استطاعت لغوي است، جزدر برخي موارد خاص.
استطاعت عقلي: اين نوع از استطاعت عبارت است از امكان وجود خارجي. گر چه با زحمت و مشقّت غير قابل تحمّل همراه باشد. بنابر اين، استطاعت عقلي با استطاعت عرفي و لغوي در اين جهت اختلاف دارند؛ زيرا استطاعت عرفي، توانايي بدور از مشقت غير قابل تحمّل ميباشد. بر خلاف استطاعت عقليكه توانايي با مشقت و زحمت را نيز شامل ميشود.
روايات در اين زمينه چند دسته است:
1. رواياتي كه درآن به «صحّت بدن»، «زاد و راحله» و «تخلية السرب» يعني باز بودن مسير اشاره شده است؛ مانند روايت محمد بن يحيي الخثعمي كه گفت:
«سَأَلَ حَفْصٌ الْكُنَاسِيُّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليها السلام وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ ( وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً ) مَا يَعْنِي بِذَلِكَ؟ قَالَ: مَنْ كَانَ صَحِيحاً فِي بَدَنِهِ مُخَلًّي سَرْبُهُ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ فَهُوَ مِمَّنْ يَسْتَطِيعُ الْحَجَّ ...». [15]
2. رواياتي كه «صحة البدن» و «القدرة علي المال» را مطرح ميكند؛ مانند روايت عبدالرحمانبن حجاج كه گفت:
«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ8 عَنْ قَوْلِهِ ( وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً ) قَالَ: الصِّحَّةُ فِي بَدَنِهِ وَ الْقُدْرَةُ فِي مَالِهِ». [16]
3. رواياتي كه گفته است: «عِنْدَهُ مَا يَحُجُّ بِهِ» يعني چيزي دارد كه با آن حج به جا آورد و فقط استطاعت مالي را گفته است؛ مانند روايت محمد بن مسلم كه گفت:
«قُلْتُ لأَبِي جَعْفَرٍ8 قَوْلُهُ تَعَالَي ( وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً ) قَالَ: يَكُونُ لَهُ مَا يَحُجُّ بِهِ». [17]
4. رواياتيكه داشتن زاد و راحله را شرط استطاعت ميدانند؛ مانند روايت امامرضا عليها السلام :
«فِي كِتَابِهِ إِلَي الْمَأْمُونِ قَالَ: وَ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ السَّبِيلُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ». [18]
از رواياتي كه نقل شد، آيا استطاعت عرفي استفاده ميشود يا استطاعت شرعي؟
امام خميني1 در اين باره ميفرمايد:
«لا تكفي القدرة العقلية في وجوبه، بل يشترط فيه الاستطاعة الشرعيّة؛ و هي الزاد و الراحلة وسائر ما يعتبر فيها، و مع فقدها لايجب ولايكفي عن حجّة الإسلام، من غير فرق بين القادر عليه بالمشي مع الاكتساب بين الطريق، و غيره، كان ذلك مخالفاً لزيّه و شرفه أم لا، و من غير فرق بين القريب و البعيد». [19]
«در وجوب حج قدرت عقلي كافي نيست بلكه استطاعت شرعي شرط است، به گونهاي كه اگر زاد و راحله و ساير چيزهايي كه در آن معتبر است، نباشد حجّ واجب نيست و اگر انجام دهد كفايت از حجة الاسلام نميكند؛ خواه قادر بر پياده روي باشد يا نباشد، خواه بتواند در ميان راه، با اكتساب، زاد راحله تهيه كند يا نتواند.»
يعني داشتن زاد و راحله شرط تحقّق استطاعت است و فرقي نيست ميان كسي كه نزديك به مكه يا دور از مكه باشد، حتي در مورد ساكنان مكه نيز داشتن زاد راحله شرط است؛ زيرا ادلّه مطلق است، پس اگر بگوييم براي كساني كه ساكن مكه هستند داشتن راحله شرط نيست وجهي ندارد.
امام خميني1 نيز همين رأي را دارند و ميفرمايند:
«ومع فقدها (أيالراحلة) لايجب ولا يكفي عن حَجّة الإسلام... من غير فرق بين القريب و البعيد». [20]
شخصيكه مقداري پول دارد اما مجرد است و ازدواج نكرده، اگر بخواهد با آن پول مقدمات ازدواج فراهم كند، نميتواند حج برود و اگر حج برود نميتواند ازدواج كند، در اين صورت تكليف چيست؟
امام خميني1 در اين باره ميفرمايد:
«لو كان عنده ما يكفيه للحج و نازعته نفسه للنكاح جاز صرفه فيه بشرط كونه ضرورياً بالنسبة إليه إمّا لكون تركه مشقة عليه أو موجباً لضرر أو موجباً للخوف في وقوع الحرام، أو كان تركه نقصاً و مهانةً عليه». [21]
دليل مسأله
اگر بگوييم اطلاقات استطاعت، شامل فرديكه نياز به ازدواج دارد هم ميشود و چنين شخصي مستطيع است، ناگزير بايد با ادلة «لاَحَرَج...» جايي را كه شخص با ترك ازدواج به حرج ميافتد، استثنا كنيم، امّا اگر بگوييم چنين شخصي استطاعت عرفيّه ندارد، ديگر نيازي به دليل لاحرج نيست؛ زيرا عرف كسي را كه ازدواج نكرده و در زحمت است، مستطيع نميداند. علاوه بر حرج، اگر خوف وقوع در حرام يا مرض يا مهانت هم باشد، عرف او را مستطيع نميداند.
امام1 ملاك در تقديم ازدواج بر حج را ضرورت ازدواج عنوان كرده و براي اين ضرورت به چهار مصداق اشاره دارند؛ يعني ترك ازدواج:
1. مشقت داشته باشد؛
2. موجب ضرر باشد؛
3. خوف به حرام افتادن را در پي دارد؛
4. باعث نقص و سرافكندگي شود.
ايشان با بياني ديگر فرمودهاند: «در صورت نياز به ازدواج و نياز به پول براي آن، در صورتي استطاعت حاصل ميشود كه علاوه بر مخارج حج، مخارج ازدواج نيز موجود باشد.» [22]
اگر استطاعت مالي حاصل شد و استطاعتهاي ديگر موجود نبود، آيا بايد استطاعت مالي حفظ شود تا شرايط ديگر نيز تحقّق يابد؟ مسأله داراي چند فرض است:
* فرض نخست، در ساليكه استطاعت مالي حاصل شده، امكان اعزام فراهم است؛
حضرت امام1 در اين مورد ميفرمايد:
«كسي كه استطاعت مالي دارد، اگر در سال استطاعت، با ثبت نام يا غير آن، ميتواند به حج برود، بايد هزينه را نگهداري نمايد؛ ولي اگر در همان سال، از هيچ طريقي، رفتن به حج ممكن نيست، مستطيع نشده و نگهداري پول لازم نيست.» [23]
* فرض دوم، از حيث صحت بدن و يا باز بودن راه مشكل دارد؛
امام خميني= در اين باره ميفرمايد:
«كسي كه از جهت مالي استطاعت دارد ولي از جهت صحت بدن، يا باز بودن راه، مستطيع نيست، ميتواند در مال تصرّف كند و خود را از استطاعت مالي خارج كند.» [24]
بر اين اساس، وظيفة ديگري متوجه اين فرد نيست.
* فرض سوم، شخص الآن استطاعت مالي دارد و اطمينان دارد كه در سال هاي آينده از حيث سلامت و باز بودن راه استطاعت پيدا ميكند، آيا لازم است استطاعت مالي خويش را حفظ نمايد؟
امام خميني1 در اين باره فرموده است: «اگر در سالِ استطاعت مالي، از جهت صحت بدن يا باز بودن راه، استطاعت نداشته باشد، ميتواند در مال تصرف كند و خود را از استطاعت مالي خارج نمايد، حتي اگر اطمينان داشته باشد كه در سالهاي آينده از آن جهات استطاعت پيدا ميكند.» [25]
* فرض چهارم، شخص علاوه بر استطاعت مالي از جهات ديگر؛ مانند سلامت بدن و باز بودن راه استطاعت دارد، ليكن هنوز ايام حج فرا نرسيده است، آيا ميتواند در مال تصرف كند و خود را از استطاعت خارج نمايد؟
حضرت امام= در اين باره ميفرمايد:
«كسي كه از جهت مالي استطاعت دارد و نيز از جهات ديگر هم استطاعت دارد و فقط وقت حج نرسيده، نميتواند خود را از استطاعت خارج كند.» [26]
ايشان در مورد زمان حصول استطاعت ميفرمايد:
«فرقي بين شهر حج ـ يعني«شوال» و «ذي قعده» و «ذي حجه» ـ و قبل از آن نيست؛ بنابراين، بعد از تحقّقِ استطاعت مالي، اگر ساير شرايط موجود باشد، نميتواند خود را از استطاعت خارج كند، حتي در اوايل سال و قبل از ماههاي حج.»[27]
بحث حج با مال غصبي داراي دو فرض است:
* فرض نخست، شخصي كه مستطيع نيست بخواهد با مال غصبي به حج برود؛
چنين شخصي مسلّم مجزي نيست؛ چون با مال غصبي استطاعت حاصل نميشود.
* فرض دوم، شخص مستطيع در حالي كه مال حلال دارد با مال غصبي و حرام به حج برود آيا حجش صحيح است و حجّة الاسلام محسوب مي شود؟
در اين مسأله نظرياتي وجود دارد؛ امام خميني1 فرموده است: فقط لباس نمازِ طواف شرط است كه غصبي نباشد و در مورد قرباني تفصيل ميدهند و ميفرمايند:
«لو حصلت الاستطاعة، لا يجب أن يحجّ من ماله، فلو حج متسكّعاً أو من مال غيره و لو غصباً صحّ و أجزأه، نعم الأحوط عدم صحّة صلاة الطواف مع غصبية ثوبه، و لو شراه بالذمة أو شري الهدي كذلك فإن كان بناؤه الأداء من الغصب ففيه إشكال و إلاّ فلا إشكال في الصحة، و في بطلانه مع غصبية ثوب الإحرام و السعي إشكال و الأحوط الاجتناب». [28]
اگر از مال حرام در خريد قرباني استفاده شود، سه صورت در آن متصوّر است:
1. بيع به صورت شخصي و نقدي باشد نه بيع در ذمّه؛ يعني مال حرام را ميدهد و قرباني ميخرد و چون مالك نميشود، قرباني باطل است.
2. بيع به صورت نسيه است؛ يعني به ذمّه ميخرد و در ذهن خود تصميم ندارد كه از مال غصبي بپردازد ؛ چنين معاملهاي صحيح است و مالك ميشود ولو بعداً از پول غصبي بپردازد؛ زيرا هنگام معامله قصد نداشت از پول غصبي ذمّهاش را بري كند.
3. به ذمّه ميخرد و در حال معامله تصميم دارد از مال غصبي اداي دين كند؛ اين معامله باطل است؛ زيرا چنين شخصي قصد معاملة صحيح را ندارد و بنا دارد با مال حرام اداي دين كند.
بنابراين، در صور سه گانهاي كه آورديم، در دو صورت (نقد و نسيهاي كه نيّتش پرداخت از حرام است) مالك نميشود و در يك صورت مالك ميشود؛ حال وقتي مالك نشد هدي باطل است چون با مال مردم نميتواند قصد قربت كند.
همانطور كه در باب دين استثناهايي داريم كه مديون مجبور نيست آنها را براي اداي دين بفروشد؛ مانند خانه، وسايل خانه و وسيلة نقليه، در باب استطاعت نيز چيزهايي هست كه به حساب استطاعت نميآيد و بايد آنها را استثنا كرد؛ مانند خانه، زينت آلات زن و... كه جزو مستثنيات استطاعت است.
استثناهاي استطاعت، در چند فرض قابل بررسي است:
1. وسايل ضروريِ زندگي؛ مانند لباس، مسكن و وسايل منزل.
2. وسايل رفاهي؛ يعني وسايلي كه ضروري نيست ليكن بودنش بهتر است؛ مانند وسيلة نقليه براي بعضي از افراد.
3. وسايل تجمّل؛ مانند زيور آلات زنان.
4. سرمايه و وسيلة كسب وكار.
5 . وسايليكه فعلاً نيازي به آن ندارد؛ مثلاً زميني بخرد كه در آينده به آن نياز پيدا ميكند.
امام خميني1 در مورد مستثنيات استطاعت فرموده است:
«يعتبر في وجوبه وجدان نفقة الذهاب و الإياب، زائداً عمّا يحتاج إليه في ضروريات معاشه، فلا تباع دار سكناه اللائقة بحاله، و لا ثياب تجمله، و لا أثاث بيته، و لا آلات صناعته، و لا فرس ركوبه أو سيارة ركوبه، و لا سائر ما يحتاج إليه بحسب حاله و زيّه و شرفه». [29]
براي استثناي موارد فوق، دلايل متعدّدي ميتوان آورد، مانند:
* تمسك بهآية شريفة (وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً) ، در اين آيه، منظور از استطاعت، استطاعت عرفي است. معلوم است كه اگر كسي خانه و يا وسايل كسب و كارش را بفروشد و به حج برود، عرف او را مستطيع نميداند. بنابراين، مفهوم استطاعت خود دليل بر اين است كه اين امور جزو مستثنيات است.
* تمسّك به قاعدة «لا حرج»، روشن است كه اگر كسي خانهاش را بفروشد و به حج برود، بعد از بازگشت، خانه نداشته باشد به حرج ميافتد و خدا در دين حرج قرار نداده است.
* تمسك به سيرة متشرعه، مراد از صيغة «متشرّعه» اين است كه در ميان افراد متدين، سيره و روش چنين نيست كه وسايل مورد نياز؛ مانند خانه را جهت بفروشند و به حج بروند.
اگر استدلال بر اساس دليل «لا حرج» باشد، استثنا تنها ضروريات زندگي را شامل ميشود و اما بر اساس سيرة متشرّعه دايرة استثنا وسيعتر ميشود و شامل وسايل ضروري و رفاهي و حتي تجمّلي نيز ميشود، البته در صورتيكه زايد بر شأن محسوب نشود و بر اساس روايات، تنها ضروريّات و رفاهيّات را شامل ميشود ولي تجملاّت را شامل نميگردد.
امام خميني1 در بارة لزوم داشتن ضروريات زندگي ميفرمايد:
«در وجوب حج، علاوه بر مصارف آمد و شد، داشتن ضروريات زندگي و آنچه كه در معيشت بدان نياز دارد، شرط است؛ مانند خانة مسكوني و اثاث خانه و وسيلة سواري و غير آن، در حدّ مناسب با شأن، يا داشتن پول يا مالي كه با آن، تهية آنها ممكن باشد.»
ايشان در ادامه ميفرمايد:
«اگر ضروريات زندگي يا پول آنها را در حج صرف كند، حجّ او حَجّةالاسلام محسوب نمي شود.» [30]
از مسائل استطاعت، استطاعت بدني است؛ به اين معنا كه شخص توان لازم جهت رساندن خويش به مشاعر و انجام مناسك را داشته باشد.
دلايل متعددي براي اعتبار استطاعت بدني ذكر شده است؛ مانند:
* «تمسك به قاعدة لاحرج»، مطابق دليل لاحرج، خداوند در دين حرج قرار نداده است. پس اگر شخصي مريض است و نميتواند به حج برود، مشمول قاعدة لاحرج است و تكليف از وي برداشته ميشود.
* تمسك به روايات: مانند روايت معاوية بن عمار از امام صادق عليها السلام كه گفت: «قَالَ اللَّهُ تَعَالَي: (وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً) قَالَ: هَذِهِ لِمَنْ كَانَ عِنْدَهُ مَالٌ وَ صِحَّةٌ...». [31]
اگر شخصي به جهت بيماري نتواند به حج مشرف شود، آيا لازم است نايب بگيرد؟
مسأله در دو فرض قابل بررسي است:
الف: حج قبلاً بر اين فرد مستقر شده، در حالي كه همة شرايط؛ از جمله صحت بدن را دارا بوده است ليكن به حج نرفته و اكنون كه تصميم به حج گرفته ناتوان است.
ب: پيشتر حج بر او مستقر نشده و اكنون كه استطاعت مالي پيدا كرده، توانايي جسماني ندارد.
در فرض نخست، ادعاي اجماع شده كه استنابه واجب است. مرحوم بحراني ميگويد:
«ظاهر الأصحاب ـ رضوان الله عليهم ـ الاتفاق علي أنّه لو تقدمت الاستطاعة علي حصول العذر وجبت الاستنابة قولاً واحداً». [32]
اما در فرضدوم، مسأله اختلافي است؛ از برخي روايات فهميده ميشود چنانچه شخصي خودش قادر نيست حج بهجا آورد، بايد نايب بگيرد؛ مانند روايت محمد مسلم از امام باقر عليها السلام كه فرمود:
«كَانَ عَلِيٌّ عليها السلام يَقُولُ: لَوْ أَنَّ رَجُلاً أَرَادَ الْحَجَّ، فَعَرَضَ لَهُ مَرَضٌ، أَوْ خَالَطَهُ سَقَمٌ، فَلَمْ يَسْتَطِعِ الْخُرُوجَ، فَلْيُجَهِّزْ رَجُلاً مِنْ مَالِهِ، ثُمَّ لْيَبْعَثْهُ مَكَانَهُ». [33]
امام خميني= در اين باره فرموده است:
«يجب علي المستطيع الحجّ مباشرةً... نعم لا استقر عليه و لم يتمكّن منها لمرض، لم يرج زواله أو حصر كذلك أو هرم بحيث لا يقدر أو كان حرجاً عليه وجبت الاستنابة عليه، و لو لم يستقر عليه لكن لا يمكنه المباشرة لشيء من المذكورات ففي وجوبها و عدمه قولان؛ لا يخلو الثاني من قوة». [34]
طبق نظر حضرت امام= در صورتيكه حج بر فردي مستقر شده و او به جهتيآن را ترك كرده، و اكنون قصد دارد آن را به جا آورد اما به جهت بيماري و پيري، توان آن را ندارد، مي بايست نايب بگيرد. و اگر حج پيشتر بر وي مستقر نشده، بلكه در زماني استطاعت مالي پيدا كرده كه ناتوان از انجام حج است، در اين صورت ميفرمايد عدم وجوب نيابت خالي از قوت نيست. ايشان در بيان ديگري فرمودهاند:
«شرط ديگر وجوب حج، استطاعت بدني است؛ پس بر مريضيكه قدرت رفتن به حج ندارد، يا بر او حرج و مشقت زياد دارد، حج واجب نيست.» [35] البته اين كلام امام در جائي است كه حج بر او مستقر نشده باشد.
البته چنانچه مريض قبلا مستطيع بوده بايد نائب بگيرد امام خميني در اين باره مي فرمايد:
«اگر مستطيع، براي حج اقدام نكند تا در اثر پيري يا بيماري نتواند حج به جا آورد و اميد خوب شدن هم نداشته باشد، واجب است نايب بگيرد.» [36]
بر اساس تفصيلي كه حضرت امام ميان مريضي كه سال اول استطاعت اوست و مريضي كه قبلاً مستطيع بوده، قائل شدهاند، ميفرمايند:
«اگر فردي قبل از انجام حج ـ مثلاً در مدينه ـ دچار مرض شديد شود؛ چنانچه سال اول استطاعت او است و قدرت بر اعمال، حتي به نحو اضطراري را نداشته باشد، از استطاعت خارج شده. شخص فوق چنانچه سال اول استطاعت او نباشد و حج بر او مستقر بوده، اگر مأيوس از خوب شدن باشد، بايد نايب بگيرد.» [37]
يكي ديگر از فروع استطاعت، «استطاعت زماني» است؛ يعني شخص به حسب زمان هم بايد مستطيع باشد و بتواند به موقع به حج برسد و تمام اعمال را بجا آورد.
در مورد اعتبار استطاعت زماني اختلافي نيست و مسأله اجماعي است. مرحوم حكيم ادّعاي اجماع را نقل كرده، ميفرمايد:
«نسبه ـ أي اعتبار الاستطاعة الزمانية ـ في التذكرة إلي علمائنا، و في كشف اللثام: أنّه إجماع. و قال في المستند: للإجماع». [38]
امام خميني= در اين باره ميفرمايد:
«و يشترط أيضاً الاستطاعة الزمانية، فلا يجب لو كان الوقت ضيقاً لا يمكن الوصول إلي الحجّ أو أمكن بمشقّة شديدة». [39]
پس كسيكه استطاعت زماني ندارد و به حج نميرسد يا اگر برسد به عسر و حرج ميافتد، مستطيع نيست.
ايشان همچنين فرمودهاند:
«لا يجوز التصرف قبل مجيء وقت الحج... و الظاهر جواز التصرف لو لم يتمكّن في هذا العام، و إن علم بتمكّنه في العام القابل فلا تجب إبقاء المال إلي السنين القابلة». [40]
برخي اعتبار «استطاعت زماني» را در ضمن شرط امكان سفر ذكر كردهاند. مرحوم بحراني در اين باره ميگويد:
«الخامس من الشروط إمكان السفر، و هو يشتمل علي الصحة، و تخلية السرب، و الاستمساك علي الراحلة، و سعة الوقت لقطع المسافة». [41]
استطاعت طريقي، يكي ديگر از مسائل استطاعت است كه به آن استطاعت سربي هم ميگويند چون «سرب» به معناي طريق است.
اعتبار اين استطاعت مورد اتّفاق است و مراد از آن اين استكه مسير براي رسيدن به اعمال حج باز باشد و خطري هم در راه نباشدكه جان و مال و عرض انسان را تهديد كند. پس اگر راه باز باشد ولي خطر هم وجود داشته باشد، مثل اين است كه راه بسته است.
امام خميني= سه صورت از عدم تخلية سرب را ذكر كرده، ميفرمايد:
«يشترط في وجوب الحج... و الاستطاعة السربية بأن لا يكون في الطريق مانع لا يمكن معه الوصول إلي الميقات أو إلي تمام الاعمال و إلاّ لم يجب، و كذا لو كان خائفاً علي نفسه أو بدنه أو عِرضه أو ماله و كان الطريق منحصراً فيه أو كان جميع الطرق كذلك و لو كان طريق الأبعد مأموناً يجب الذهاب منه، و لو كان الجميع مخوفاً لكن يمكنه الوصول إليه بالدوران في بلاد بعيدة نائية لا تعدّ طريقاً إليه لا يجب علي الاقوي». [42]
سه صورت از عدم تخليه سرب عبارتاند از:
الف: مسير منحصر است در يك راه و يا چندين راه كه همة آنها بسته است، در اين صورت، بي ترديد استطاعت سربي وجود ندارد.
ب: راه نزديك بسته است ولي راه دورتر امنيت دارد، در اين صورت شخص مستطيع است و بايد راه دور را انتخاب كند.
ج: راه نزديك و راه دور ـ هر دو ـ بسته است ليكن مسيري وجود دارد كه عرف به آن را راه به حساب نميآورد و به اصطلاح دور دنيا چرخيدن است! آيا لازم است شخص اين راه را انتخاب كند در حالي كه پول هم دارد؟ امام خميني1 ميفرمايد: لازم نيست از چنين راهي به حج برود و دليل آن واضح است؛ چون استطاعت امري عرفي است و عرف اين مسير را راه نميداند، به همين جهت شخص در اين صورت مستطيع نيست.
در مورد ثبت نام دو فرض مطرح است:
1. ولو ثبت نام براي چند سال است ليكن احتمال داردكه درسال نخست قرعه به نام فرد درآيد.
امام خميني1 در اين فرض فرمودهاند: «ثبت نام براي حج با احتمال حصول نوبت در سال اول، لازم است هرچند براي ـ مثلاً ـ پنج سال ثبت نام شود و با اين فرض، در صورت عدم ثبت نام، حج مستقر ميشود.» [43]
2. از داوطلبان حج ثبت نام ميشود، ولي نوبت اعزام آنها بعد چند سال فرا ميرسد، آيا اگر كسي استطاعت مالي دارد، واجب است اقدام به ثبت نام كند و در نوبتِ چند ساله قرار گيرد؟ يا آنكه به دليل باز نبودن راه مستطيع نيست و ميتواند در مال خود تصرّف كند و خود را از استطاعت مالي خارج نمايد؟
طبق مبناي امامخميني1 در اين صورت ثبت نام لازم نيست و ميتواند در مال خود تصرفكند.
امروزه با توجه به درخواست و تقاضاي زياد ثبت نام براي حج و محدوديت اعزام، طبيعي است كه افراد ثبت نام شده ميبايست چند سال در انتظار به سر برند وگاهي قبل از آنكه نوبت آنها برسد فوت ميكنند، در اين صورت زماني كه نوبت فرا برسد وظيفه چيست؟ امام خميني در اين باره مي فرمايد:
«اگركسيكه براي حج ثبت نام نموده فوت نمايد، به هركدام از فرزندانش اجازة حج داده شود، اگر غير از باز بودن راه، شرايط ديگر استطاعت را دارا باشد و قبل از تحقّق استطاعت، براي آن حج اجير نشده باشد، استطاعت طريقي نيز حاصل شده و حج بر او واجب ميشود.»[44]
اگر شخصي بدون داشتن استطاعت مالي حج به جا آورد، آيا اين حج مستحبي كفايت از حج واجبِ بعد از استطاعت ميكند؟ مشهور ميگويند كفايت نميكند و بعد از اينكه مستطيع شد واجب است حج برود؛ زيرا ماهيّت حجّ مستحبي با ماهيّت حَجّة الاسلام دو چيز است و يك ماهيّت، كفايت از ماهيّت ديگر نميكند. پس اكر:
ـ شخصي مريض و ناتوان بود و حج بهجا آورد؛
ـ در حالي كه مسير امن نبود و به حج رفت و اموالش را بردند و بعد مسير امن شد؛
ـ حج براي وي عُسر و حرج داشت و با اين حال به حج رفت؛
در اين سه صورتِ ياد شده، در واقع يكي از شؤون استطاعت مفقود است و شخص با اين وجود حج بهجا آورده است، آيا چنين حجي كفايت از حجّة الاسلام ميكند؟ مشهور و معروف اين است كه كافي نيست و دليل آنها اين است كه استطاعت با تمام شؤونش در حج لازم است و در اين موارد شخص مستطيع نبوده، پس حجّش كفايت از حجّة الاسلام نميكند و اگر بعداً مستطيع شد، بايد بار ديگر حج به جا آورد.
مرحوم صاحب عروه معتقد است: چنين حجّي كفايت از حجّة الاسلام ميكند؛ زيرا نفي عُسر و حرج و لا ضرر «وجوب» را بر ميدارد نه «مطلوبيّت» را، بنابراين، حجّي به جا آورده كه مطلوب شارع است و كفايت ميكند. [45]
حضرت امام خميني در رد نظر مرحوم سيد در عروه ميفرمايند:
«المناط تحقّق الاستطاعة بجميع شرائطها قبل الإحرام من الميقات فلو حجّ ... مع عدم الأمن أو مع عدم صحّة البدن أو مع الحرج و صار قبل الإحرام مستطيعاً بكون الطريق من الميقات إلي تمام الأعمال أمناً و ارتفع الحرج و الضرر و تحقّق الشرط يجزي حجّه عن حجّة الإسلام بخلاف ما لو فقد شرط من حال الإحرام إلي تمام العمل فلو كان نفس الحجّ و لو ببعض أجزائه حرجياً أو ضرريّاً علي النفس فالظاهر عدم الإجزاء». [46]
طبق نظر امام خميني بايد تمام شروط استطاعت؛ اعم از صحت بدن، امن بودن مسير و ... قبل از ميقات فراهم باشد و گرنه، چنين حجي كفايت از حَجّة الاسلام نميكند.
ايشان در رد اين سخن سيد كه در عروه آمده است: «أنّ الضرر و الحرج إذا لم يصلا إلي حدّ الحرمة إنّما يرفعان الوجوب و الإلزام لا أصل الطلب، فإذا تحملهما و أتي بالمأمور به كفي» [47] مي فرمايد: «فيه إشكال، بل منع، فلا معني لبقاء أصل الطلب بعد رفع الوجوب و فقدان الاستطاعة». [48]
به نظر امام با «لا ضرر» و «لا حرج» و «فقدان استطاعت» ديگر اصل طلب باقي نيست كه بگوييم با انجام عمل، مأموربه انجام شده است.
غالباً مهرية زنان به صورت غير نقدي و عند المطالبه به دستشان ميرسد، حال اگر مهرية زني براي مخارج حج كافي باشد، آيا لازم است آن را از شوهر طلب كند تا بدين وسيله مستطيع شود؟
حضرت امام خميني1 در اين باره ميفرمايد: «زني كه مهريهاش براي مخارج حج كافي است، و آن را از شوهر خود طلبكار است، اگر شوهرش قدرت بر اداي آن ندارد، زن حق مطالبه ندارد و مستطيع نيست و اگر قدرت دارد و مطالبة آن براي زن مفسدهاي ندارد، با فرض اينكه شوهر، نفقه و مخارج زندگي زن را ميدهد، لازم است زن مهريه را مطالبه كند و به حج برود؛ و چنانچه براي او مفسده دارد ـ مثل اينكه ممكن است به نزاع و طلاق منجر شود ـ مستطيع نيست.»[49]
هرگاه زن مستطيع شد، آيا براي انجام مناسك حج بايد از شوهرش اجازه بگيرد؟ و آيا فرقي ميان حج واجب و مستحب وجود دارد؟
فقهاي شيعه معتقدند اجازة شوهر در حجّ واجب، لازم نيست و اين مسأله اجماعي است.
امام خميني در اين باره فرمودهاند:
«لا يشترط إذن الزوج للزوجة في الحج إن كانت مستطيعة، و لا يجوز له منعها منه... و في المندوب يشترط إذنه». [50]
رواياتي وجود دارد كه بر اساس آن، حق الله مقدم بر حق زوج شمرده شده و زوج نميتواند مانع سفر همسرش در حج شود؛ مانند روايت محمد بن مسلم از امام باقر عليها السلام كه گفت:
«سَأَلْتُهُ عَنِ امْرَأَةٍ لَمْ تَحُجَّ وَ لَهَا زَوْجٌ وَ أَبَي أَنْ يَأْذَنَ لَهَا فِي الْحَجِّ، فَغَابَ زَوْجُهَا، فَهَلْ لَهَا أَنْ تَحُجَّ؟ قَالَ: لاَ طَاعَةَ لَهُ عَلَيْهَا فِي حَجَّةِ الإِسْلاَمِ». [51]
بر اساس اين روايت، حق شوهر نميتواند مانع از انجام حج همسر شود و تعبير «لا طاعة له عليها» به اين معنا است كه زن حق ندارد به خاطر اطاعت شوهر، معصيت خدا كند. اين تعبير، حق الله را مقدّم بر حقّ الناس ميداند. البته اين روايت در مورد حج واجب است.
از مسائلي كه امروزه بيشتر مورد بحث قرار گرفته، لزوم همراهي محرم در سفر حج و يا عمره براي زنان است. در عمرههاي دانشجويي و دانش آموزيكه معمولاً مجرد سفر ميكنند، طبق قانون عربستان از ورود اين افراد بدون همراهي محرم جلوگيري ميشود، لذا اين بحث را طبق نظر فقهاي اهل سنت نيز بررسي ميكنيم:
امام خميني1 در اين باره مينويسد:
«لا يشترط وجود المحرم في حجّ المرأة إن كانت مأمونة علي نفسها و بضعها كانت ذات بعل أو لا، و مع عدم الأمن يجب عليها استصحاب محرم أو من تثق به و لو بالأجرة، و مع العدم لا تكون مستطيعة و لو وجد و لم تتمكن من أجرته لم تكن مستطيعة». [52]
مسأله داراي دو فرع است:
1. وجود مَحرم شرط صحّت است يا شرط استطاعت؟
2ـ عليرغم همة اين امور، اگر زوجه با وجود احساس خطر به حج رفت وخطري پيش نيامد، آيا حجّش صحيح است؟
دليل عمده در مسأله، روايات است و ما به يكي از آنها اشاره ميكنيم:
«سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليها السلام فِي الْمَرْأَةِ تُرِيدُ الْحَجَّ لَيْسَ مَعَهَا مَحْرَمٌ هَلْ يَصْلُحُ لَهَا الْحَجُّ؟ فَقَالَ: نَعَمْ، إِذَا كَانَتْ مَأْمُونَةً». [53]
بر اساس اين روايت، اگر امنيّت وجود داشته باشد، همراهي مَحرم موضوعيّت ندارد.
البته اگر امنيّت نبود، كسب آن لازم است؛ با محرم باشد يا با ثقه، يا به وسيلة كاروان و يا هر وسيله ديگر؛ زيرا روايات گفتهاند: «نَعَمْ، إِذَا كَانَتْ مَأْمُونَةً» و مفهوم آن اين است كه اگر مأمونه نبود بايد كسي همراهش باشد.
پس اگر همراهي با ثقات يا مَحرم نياز به اجرت داشته باشد، در صورتيكه زن توانايي پرداخت آن را دارد، واجب است از باب مقدّمة واجب بپردازد مگر در جايي كه اجرت مورد نظر فوق توان زن باشد كه در اين صورت لازم نيست؛ زيرا قاعدة «لا ضرر» جلوي آن را ميگيرد و در اين صورت مستطيع نخواهد شد.
امام1 در اين باره فرموده است:
«ومع عدم الأمن يجب عليها استصحاب محرم أو من تثق به ولو بالأجرة ومع العدم لاتكون مستطيعة ولو وجد ولم تتمكّن من أجرته لم تكن مستطيعة». [54]
اگر با وجود خطر، زن بدون همراه داشتن محرم، به حج رفت، آيا حجّش صحيح است؟
امام خميني= در اين باره ميفرمايد:
«وإن حجّت بلا محرم مع عدم الأمن، صحّ حجّها، سيما مع حصول الأمن قبل الشروع في الإحرام». [55]
بنابراين، اگر قبل از احرام امنيت حاصل شود، حج زن صحيح است و اگر نا امني بعد از ميقات هم باشد، در آن اشكال هست اما اقوي صحّت حج است.
اهل سنت دربارة وجوب همراهي مَحرم در حجّ زنان به رواياتي استناد كردهاند كه به يكي از آنها اشاره ميكنيم:
ابن عباس ميگويد: شنيدم از پيامبرخدا9 كه ميفرمود:
«لا يخلونّ رجل بامرأة إلاّ و معها ذو محرم، ولا تسافر المرأة إلاّ مع ذي محرم، فقام رجل فقال: يا رسول الله إن امرأتي خرجت حاجّة، و إنّي اكتتبت في غزوة وكذا وكذا فقال: انطلق فحجّ مع امرأتك». [56]
از اين روايت به دست مي آيد كه همراهي محرم در سفر حج زن لازم است.
يحي بن عباد نقل ميكند كه زني از اهل ري به ابراهيم نخعي نامه نوشت كه من حجة الاسلام را انجام ندادهام و محرمي براي اين سفر ندارم، ابراهيم نخعي در پاسخ نوشت:
«إنَّكَ مِمَّن لَم يَجعَلَ الله لَه سَبِيلاً» [57] يعني تو به سبب نداشتن محرم، مستطيع نيستي.
گاهي موسم حج با دوران حمل و بارداري زن مصادف ميشود، در اين صورت آيا حمل مي تواند مانع از استطاعت شود؟
در پاسخ بايد گفت: اين مسأله به وضعيت حمل و زن بستگي دارد؛ چه بسا حمل در وضعيتي باشد كه چنين سفري بر او خطر آفرين است و يا موجب عسر و حرج مادر ميشود و يا براي هر دو ضرر دارد، در نتيجه طبق حكومتِ «لا ضرر» و «لا حرج» بر ادلة احكام اوليه، چنين حملي مانع از استطاعت مادر مي شود. البته چنانچه قبل از حمل و بارداري استطاعت داشته، بايد پس از رفع مشكلِ حمل اقدام به حج نمايد.
استطاعت در بانوان شير ده
زناني كه به كودك شير ميدهند وكودك تنها از راه شير مادر تغذيه ميشود و امكان همراهي كودك با مادر در سفر وجود ندارد، در اين صورت اگر مادر كودك را رها كند و به حج رود، آيا حجّ او مجزي است؟
مسأله طبق قاعده قابل جواب است و قاعدهاي كه در اين جا كاربرد دارد، همانا قاعدة «لا ضرر» و «لا حرج» است؛ يعني اگر همراه بردن كودك، براي كودك يا مادر موجب حرج و ضرر باشد و از سويي نميتوان كودك را در موسم حج تنها گذاشت، نا گزير بايد بگوييم شير دادن مادر، مانع از استطاعت است و در نتيجه، حجّ مادر، حجّ غير مستطيع است كه كفايت از حَجّة الاسلام نميكند. پس اگر حج براي مادر حرجي باشد؛ مانند آن كه كسي به جاي مادر يافت نشود كه به بچه شير دهد و از او نگهداري كند. در اين فرض حج بر مادر واجب نيست، ليكن اگر قبلاً حج بر او مستقر شده، بايد پس از رفع حرج، در اولين فرصت ممكن، براي انجام حج اقدام كند.
لذا اگر بتواند براي كودك پرستار پيدا كند ـ گر چه با مشكلات معمول همراه است و بايد اجرت بپردازد ـ يا بتواند او را همراه خود ببرد و ساير شرايط وجود داشته باشد، بايد به حج برود. اما اگر نگهداري كودك توسط ديگري، مستلزم عُسر و حرج يا بيماري كودك باشد يا همراه بردن كودك با عسر و حرج همراه است، اين زن فعلاً مستطيع نيست و اگر قبل از نام نويسي، حج بر او مستقر نشده، وظيفهاي ندارد. چنانچه با اين حالت به حج برود، چون مستطيع نبوده، حج او كفايت از حَجة الاسلام نميكند.
[1] . حج : 27 ، برگردان آيات به فارسي، برگرفته از ترجمة قرآن كريم آيت الله ناصر مكارم شيرازي، چاپخانه امير المؤمنين، قم 1378هـ . ش. ميباشد.
[2] . حج : 27
[3] . بقره : 158
[4] . بقره : 196
[5] . بقره : 197
[6] . بقره : 198
[7] . شيخ حرّ عاملي، محمد بن الحسن، تفصيل وسائل الشيعه، ، ج 11، ح1، موسسة آل البيت، قم 1413
[8] . همان ، باب 5 ، ح 1
[9] . خميني (امام خميني)، روح الله، تحرير الوسيله، ج1،كتاب حج، مسألة 1، مؤسسة مطبوعاتي اسماعيليان، قم1390
[10] . نجفي، محمد حسن، جواهر الكلام، ج17، صص221 ـ 220، دار احياء التراث العربي، بيروت.
[11] . مناسك محشاي حج، مسألة 2
[12] . عكبري(شيخمفيد)، محمدبن محمدبن نعمان، المقنعه، كتابالمناسك، ص384، دارالمفيد، موسسةالنشر الاسلامي، قم1414
[13] . راغب اصفهاني، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، المكتبة المرتضويه، ص313، قم1362 هـ . ش.
[14] . فيومي مقري، احمد بن محمد، المصباح المنير، ص144، مكتبة لبنان، بيروت، 1987م.
[15] . وسائل الشيعه، ج11، باب 8 ، ح4
[16] . همان، ح12
[17] . همان، باب 8 ، ح1
[18] . همان، ح9
[19] . تحرير الوسيله، ج1، مسألة 9
[20] . همان.
[21] . همان، مسألة 17
[22] . مناسك محشاي حج، مسألة 57
[23] . همان، مسألة 39
[24] . همان، مسألة 93
[25] . همان، مسألة 94
[26] . همان، مسألة 93
[27] . همان، مسألة 95
[28] . تحرير الوسيله، ج 1، كتاب الحج، مسألة 41
[29] . همان، مسألة 15
[30] . همان، مسألة 36
[31] . وسائل الشيعه، ج11، باب 6 ، ح11
[32] . بحراني، يوسف، الحدائق الناضره، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، بي تا.
[33] . وسائل الشيعه، ج11، باب 24، ح5
[34] . تحرير الوسيله ج1، كتاب الحج، مسألة 48
[35] . مناسك محشي حج، مسألة82
[36] . همان، مسألة83
[37] . همان، مسألة85
[38] . حكيم، سيد محسن، مستمسك العروة الوثقي، ج10، ص169، منشورات مكتبة المرعشي، قم1406
[39] . تحرير الوسيله، ج1، مسألة42
[40] . همان، مسألة22
[41] . الحدائق الناضره، ج14، ص126 و نيز رياض المسائل، ج6 ، ص16
[42] . تحرير الوسيله، ج1، كتاب الحج، مسألة42
[43] . همان، مسألة9
[44] . همان، مسألة 87
[45] . طباطبايي يزدي، سيد محمد كاظم، العروة الوثقي، ج1، كتاب الحج، مسألة 65 ، المكتبة العلمية الاسلاميه، تهران
[46] . همان، حاشيه، مسألة 65
[47] . همان، مسألة 65
[48] . همان، حاشيه مسألة 65
[49] . مناسك محشاي حج، مسألة 62
[50] . تحرير الوسيله، ج1، كتاب الحج، مسألة 52
[51] . وسائل الشيعه، ج11، باب 59 ، ح1
[52] . تحرير الوسيله، ج1، كتاب الحج، مسألة 53
[53] . وسائل الشيعه، ج11، باب 58 ، ح2
[54] . تحرير الوسيله، ج1، كتاب الحج ، مسألة 53
[55] . همان.
[56] . سابق، السيد، فقه السنه، المكتبة العصريه، ج1، صص642 و 643 ، بيروت 1422، بي تا.
[57] . همان، ص643